سلیمان، اسطوره یا تاریخ؟
Article data in English (انگلیسی)
پیش درآمد
یکی از تمایلات بشر اسطوره سازی است. حسِ قهرمان پرستی انسان موجب شده تا در باره قهرمان های ملی یا دینی افسانه بسازد. همچنین تحریفاتی که پیرامون شخصیت های برجسته تاریخی صورت می گیرد، معلول همین حس است. «اسطوره» قصه گونه ای است که دخالت قوای مافوق طبیعت را در امور طبیعی و انسانی بیان و توجیه می کند. در اسطوره، دنیای عینی و ذهنی به هم می آمیزد، زمان عینیت خود را از دست می دهد و انسان قدرت های غیرعینی از خود نشان می دهد. انسانِِِِِِِ دنیای اسطوره، هرگز عین انسان طبیعی و مربوط به عالم تاریخ نیست.1
هنگامی که بشر از کشف رازهای جهان احساس ناتوانی کرد، برای توضیح پدیده ها به اسطوره روی آورد. وی در این راه از قوه خیال کمک گرفت. اساطیر ابعاد گوناگونی داشتند. از مهم ترین ابعاد آنها، ترویج فضائل و کمالات بود. اساطیر هم سازنده و هم ویرانگر بودند: سازنده روح آدمی با فضائل و ویرانگر اندیشه آدمی هنگام توضیح پدیده ها. اسطوره در همه جوامع بشری رایج بوده و آنچه امروز اسطوره خوانده می شود، در زمان و مکان خودش حقیقت تلقی می شده است. از دیدگاه علمی، فلسفه و دین زاییده اسطوره هستند، ولی این دیدگاه در مورد دین، از نظر دینداران مردود است. فیلسوفان یونان برای اندیشه های خود از اساطیر بهره فراوانی برده اند.2
سلیمان در مشرق زمین موضوع افسانه ها بوده است. پس از استقرار اسلام در ایران، برخی از اسطوره های ایرانی و سامی با یکدیگر آمیخته شد. نمونه ای از این آمیختگی در بعضی از افسانه های مربوط به سلیمان و جمشید، پادشاه افسانه ای ایران، دیده می شود.
در قرون پس از اسلام، جمشید و سلیمان یک تن به شمار آمدند. فارس را که بر طبق روایات ایرانی، مرکز جمشید افسانه ای بود، «تختگاه سلیمان» و پادشاهان فارس را «قائم مقام سلیمان» و «وارث ملک سلیمان» دانستند. حتی آرامگاه کورش را «مشهد مادر سلیمان» نامیدند. در مورد مشهد مادر سلیمان یا قبر کورش آمده که «مشهور است که قبر مادر جمشید در روی سقف حجره میانه آن، دو سنگ سر به هم آورده است».3 ابن مقفع از کسانی است که یکی بودن جمشید و سلیمان را ردّ می کند.4
جمشید یا جم در داستان های ملی ایران، شخصیتی افسانه ای و از بزرگ ترین پادشاهان سلسله «پیشدادیان» است. بر اساس اساطیر، وی 650 سال سلطنت کرد. مدت 300 سال در پادشاهی او بیماری و مرگ نبود. جمشید پس از آنکه به دروغ و ناروا پرداخت، فر (پادشاهی) از او آشکارا به پیکر مرغی بدر رفت.5 سرانجام جمشید گمراه و مغرور شد و به ظلم و ستم پرداخت. مردم به کمک ضحاک، سلطنت او را برانداختند. پس از اینکه 100 سال جمشید متواری بود، در نزدیکی دریای چین او را یافتند و با ارّه به دو نیمش کردند.
در ادبیات فارسی «جام جهان نما» یا «جام جم» را گاهی به سلیمان و انگشتری مشهور (خاتم) سلیمان را گاهی به «جم» نسبت داده اند. حافظ در شعر خود از افسانه استفاده می کند. گفته شده جمشید جامی داشت که جهان نما بود، وقتی به آن جام نگاه می کرد، تمام جهان را می دید. معنویت انسان همان جام جهان نما است.
سالها دل طلب جام جم از ما می کرد |
وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد |
شهرت سلیمان نزد پیروان ادیان ابراهیمی، به دلیل وجود نام وی در کتاب مقدس و قرآن کریم است. قرآن و کتاب مقدس در موارد فراوانی از حضرت سلیمان(ع) یاد کرده و تاریخ زندگی آن حضرت را آورده اند. مدح و تمجید از آن جناب نیز در هر دو منبع آمده است. زندگی پاک و منزه حضرت سلیمان(ع) در بخش هایی از کتاب مقدس، مخدوش شده است. با توجه به نقادی کتاب مقدس، به خوبی روشن است که این آثار، دستنوشته های بشری هستند و احتمال هرگونه مطلب نادرست و باطلی در آنها وجود دارد.
مفسران قرآن، در لابه لای کتاب های تفسیر و در ذیل آیات مربوط به حضرت سلیمان(ع)، مباحث مفیدی پیرامون آن حضرت آورده اند و از ساحت مقدس این پیامبر الاهی دفاع کرده اند. علامه بلاغی نیز در هر دو مجلد از کتاب ارزشمند الهدی الی دین المصطفی به این مباحث پرداخته است.
قرآن کریم در حالی که قانون علّیت را قبول دارد، از حوادثی خبر می دهد که با جریان های عادی و معمولی، که در نظام علّت و معلولی جاری است، سازگار نبوده و جز با عواملی غیرطبیعی و خارق العاده صورت نمی گیرد. این حوادث، همان نشانه ها و معجزاتی است که به عده ای از پیامبران، از جمله حضرت سلیمان نسبت داده شده است. این امور فی نفسه محال نیستند و عقل آنها را محال نمی داند. تفاوت امور عادی با معجزات این است که تأثیرگذاری اسباب در حوادث معمولی، روند عادی و طبیعی دارد، اما در معجزات تأثیر اسباب آنی و فوری است.
با مقایسه سیمای حضرت سلیمان(ع) در قرآن مجید و کتاب مقدس، شناخت اسرائیلیات آسان تر می شود. نگاه مقایسه ای به شخصیت های مشترکی که قرآن مجید و کتاب مقدس از آنان یاد کرده اند، زوایای پنهانی را آشکار می سازد و ابعاد افسانه ای را از چهره تاریخی افراد می زداید. علامه طباطبایی در این زمینه مینویسد:
در این باب روایات زیادی نقل شده است. برخی از آنها به ابنعباس منتهی میشود و او در بعضی از آنها خود تصریح میکند که مطالب را از کعبالاحبار گرفته است. در داستان حضرت سلیمان(ع)، مطالبی وارد شده است که باید ساحت پیامبران را از آنها منزّه کرد ... و دانست که دستهای جعل و وضع آنها را به وجود آورده است.6
علامه شعرانی در این باره مینویسد:
حق آن است که در تفسیر آیات قصّه سلیمان، هیچ روایت صحیحی، که بتوان بر آن اعتماد کرد، موجود نیست. بعضی یقیناً باطل است و بعضی نیز دلیل بر صحت آن نیست و بر غیر آنچه آیات قرآنی بر آن دلالت دارد، اعتماد نداریم و در کتب مقدسه یهود نیز به سلیمان نسبت های ناروا داده اند. ابوهریره نیز معتبر نیست و بر روایت وی استناد نتوان کرد.7
واژه شناسی «سلیمان»
نام حضرت سلیمان در هفت سوره و هفده بار در قرآن مجید آمده و چهل و هفت آیه از آن حضرت یاد کرده است.
در باره کلمات قرآن مجید دو دیدگاه وجود دارد:
1. دیدگاه کسانی که همه کلمات قرآن را عربی میدانند.8 از نظر آنان، اگر کسی بپندارد که در قرآن واژه «غیرعربی» یافت میشود، به خدا بهتان بسته است. این گروه به آیاتی استناد میکنند که قرآن را عربی میداند: «اِنَّا جَعَلناهُ قُرآنا عَرَبیّا».( زخرف: 3) شافعی مینویسد: «القرآن یدلُّ علی أن لیس من کتاب اللّه شیء اِلاّبلسان العرب».9
2. دیدگاه کسانی که وجود کلماتی مانند «سجِّیل، المشکاه، الیَمِّ، الطُور، أبارِیقَ و استَبرَق» را در قرآن نشاندهنده این میدانند که واژههای «غیرعربی» نیز در قرآن آمده است.10
برای جمع بین این دو قول گفتهاند، کلماتی که در اصل عربی نیستند، پس از استعمال آنها در زبان عربی، میتوان آنها را عربی خواند. اگر چه در اصل اعجمی باشند.11 نام همه پیامبرانی که در قرآن مجیدآمده، مانند ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، الیاس، ادریس، اسرائیل و ایّوب اعجمی است. تنها نام چهار تن از آنان یعنی آدم، صالح، شعیب و محمد(ص) عربی است.12
گروهی از لغویان، «سلیمان» را واژة عربی اصیل میدانند. به نظر آنان، «سلیمان» مصغّر «سلمان» از ریشه «سلم» است.13 به گمان برخی از مستشرقان، مانند لاگارد و لیدزبارسکی، لغویانی که آن را مصغّر سلمان میدانستهاند، بر صواب بودهاند. لاگارد برای اثبات نظر خود، زَعفَرَان و زُعَیفِرَان را مثال میآورد. در شعر عرب نیز آمده است:
فلا تقس فضلهم بالانبیاء اجل سلمانهم بعد تصغیر سلیمان
برخی لغویان غیرعربی بودن واژه «سلیمان» را از گذشتههای دور مطرح کردهاند و آن را از واژههای دخیل دانستهاند. ابومنصور جوالیقی (465ـ540)، آن را در فهرست واژههای بیگانه ذکر کرده و آن را عبری میداند: «سلیمان اسمُ النبی، عبرانی. و قد تکلّمت به العرب فی الجاهلیه».14 برخی گفته اند: واژه «سلیمان» از طریق زبان سریانی وارد زبان عربی شده است؛ زیرا وجود حرف «ن» در صورت سریانی، یونانی و حبشی این واژه و نبودن این حرف در شکل عبری آن (شلمو)، دلیلی قطعی بر ورود این واژه از طریق فرهنگ مسیحی و زبان سریانی به زبان عربی است.15 مصاحب «سلیمان» را اسم عبری الاصل برای مرد می داند و برخی از اعلام اروپایی معادل آن را ذکر می کند.16
نسب نامه حضرت سلیمان(ع)
محیط فکری و اجتماعی حضرت داوود و سلیمان با دیگران متفاوت بود. این تفاوت، سبب شد تا آنان بتوانند با تشکیل حکومتی الاهی اهداف توحیدی خود را دنبال کنند. قرآن از حضرت سلیمان، به عنوان فرزند و وارث حضرت داوود یاد میکند:«و سلیمان را به داوود بخشیدیم» (ص: 30). «و سلیمان از داوود میراث برد» (نمل: 16).
حضرت سلیمان(ع) وارث حضرت داوود(ع) است و خدا به داوود مواهب ارزشمندی عطا فرموده است. قرآن مجید، داستان داوود را با نزاهت و نظافت نقل می کند. مطالبی در تفاسیر پیرامون حضرت داوود و همسر اوریا آمده، که از عهد عتیق سرچشمه می گیرد. علامه طباطبایی در این باره می نویسد: «این داستان از تورات گرفته شده، جز آنکه تورات آن را به صورت شنیع تر و رسواتر بیان می کند و نقل آن در منابع اسلامی تعدیل شده است».17
به دنبال آن، علامه از عیون اخبار الرضا نقل می کند که از حضرت رضا(ع) سؤال شد، پس داستان داوود با اوریا چه بوده است؟ حضرت رضا(ع) فرمود: «در زمان داوود، اگر زنی همسرش از دنیا می رفت یا کشته می شد، پس از آن، حق نداشت بار دیگر ازدواج کند. نخستین کسی که خدا این حکم را برایش جایز شمرد، داوود بود و به او اجازه داد تا با همسر اوریا، که کشته شده بود، ازدواج کند. داوود، پس از سپری شدن مدت عده وفات، با او ازدواج کرد و تحمل این امر برای مردم سنگین بود».18
شخصیت های برجسته کتاب مقدس در گروه های مختلفی قرار می گیرند. در سنت یهودی، کارکرد هر یک از این گروه ها با یکدیگر متفاوت است. این شخصیت ها را می توان در پنج دسته اصلی جای داد. در حالی که، بعضی از آنان می توانند در چند گروه قرار گیرند:
«آبا»، مانند حضرت ابراهیم، حضرت اسحاق و حضرت یعقوب؛ «انبیا» مانند حضرت موسی و حضرت هارون؛ «پادشاهان» مانند حضرت داوود و حضرت سلیمان؛ «داوران» مانند حضرت سموئیل؛ «کاهنان» مانند عیلی.
عهد عتیق، حضرت سلیمان را پسر داوود می داند: «اینک پسری برای تو متولد خواهد شد که مرد آرامی خواهد بود؛ زیرا که من او را از جمیع دشمنانش از هر طرف آرامی خواهم بخشید؛ چون که اسم او سلیمان خواهد بود و در ایام او اسرائیل را سلامتی و راحت عطا خواهم فرمود»؛19 «و چون داوود پیر و سالخورده شد، پسر خود سلیمان را به پادشاهی اسرائیل نصب نمود».20 علاوه بر این، عهد عتیق از سلیمان با عنوان دیگری یاد می کند و آن لقب «پسر خدا» است: «داوود به سلیمان گفت: ... کلام خداوند بر من نازل شده گفت: ... پسری برای تو متولد خواهد شد که مرد آرامی خواهد بود ... اسم او سلیمان خواهد بود... او پسر من خواهد بود و من پدر او خواهم بود.21
و به من گفت: «پسر تو سلیمان، او است که خانه مرا و صحنهای مرا بنا خواهد نمود؛ زیرا که او را برگزیدهام تا پسر من باشد و من پدر او خواهم بود»؛22 «من او را پدر خواهم بود و او مرا پسر خواهد بود، و اگر او گناه ورزد، او را با عصای مردمان و به تازیانههای بنیآدم تأدیب خواهم نمود».23
لقب تشریفی «پسر خدا» در ادیان گوناگون به انبیا و مؤمنان اطلاق شده است. در عهد جدید نیز اصطلاح پسر خدا، درباره حضرت عیسی(ع) و مؤمنان به او آمده است.24 در قرآن آمده است که: «یهودیان و مسیحیان گفتند ما پسران خدا و دوستان او هستیم» (مائده: 18). اسلام برخی از القاب تشریفی مانند «یداللّه»، «بیتاللّه» و «آلاللّه»25 را می پذیرد. اما از آنجا که عنوان «پسر خدا» در گمراهی مسیحیان تأثیر داشته، استعمال این عنوان را تحریم کرده است. پس این تحریم عنوان ثانوی دارد، مانند تحریم جمله «رَاعِنَا»26 (بقره: 104).
در یهود این اندیشه وجود داشت که مسیحای موعود، باید از نسل داوود باشد. و جلال او را برگرداند.27 بر پایه این اندیشه، متّی در انجیل خود، عیسی را از نسل داوود و سلیمان معرفی میکند. او میکوشد تا اثبات کند که عیسی وارث کرسی داوود و سلیمان است:
«... و یَسّی داوود پادشاه را آورد؛ و داوود پادشاه سلیمان را از زن اوریّا آورد؛ و سلیمان رَحَبْعام را آورد...».28
دربارة زن اوریّا، در باب یازدهم کتاب دوم سموئیل داستانی آمده است که چون متضمن بیحرمتی به حضرت داوود و حضرت سلیمان است، از نظر ما باطل و مردود به شمار میرود. خلاصه آن داستان را با تلخکامی نقل میکنیم:
داوود در یک روز بهاری هنگام عصر به پشتبام کاخ رفت. در آنجا چشمش به زنی زیبا افتاد که خود را شستوشو میداد. وی پس از پرسوجو، دانست که آن زن بَتشَبَع، همسر اوریای حِتّی یکی از سرداران اوست. در آن زمان، اوریا در جبهه جنگ بود. داوود دستور داد آن زن را نزد او بیاورند. پس از آن با وی همبستر شد. زن به خانه خود بازگشت و به داوود اطلاع داد که از وی حامله شده است.
داوود برای اینکه آن حمل را به اوریا ملحق کند، به یوآب فرمانده سپاه دستور داد، اوریا را نزد وی بفرستد. وقتی اوریا آمد، به او گفت: «به خانه برو و استراحت کن.» هدف داوود این بود که وی با همسر خود همبستر شود و حمل به او تعلق گیرد. اما اوریا به خانه نرفت و شب را نزد محافظان پادشاه به سر برد... روز بعد، داوود به اوریا گفت: «چرا به خانه خود نرفتهای؟» اوریا پاسخ داد: «اکنون که صندوق عهد خدا و سپاه بنیاسرائیل و افسران و سربازان در صحرا اردو زدهاند، آیا سزاوار است من به خانه بروم و با زنم به عیش و نوش بپردازم و با او بخوابم؟ به جان تو سوگند که این کار را نخواهم کرد.» سپس داوود به اوریا گفت: «امروز نیز اینجا باش، فردا تو را روانه میکنم.» آنگاه داوود او را به مهمانی دعوت کرد و به او شراب نوشانید و وی را مست کرد تا شاید راه خانه را در پیش گیرد و هدف داوود محقق شود. ولی اوریا آن شب نیز به خانهاش نرفت و دوباره نزد محافظان پادشاه استراحت کرد... روز بعد، داوود نامهای به یوآب فرمانده اوریا نوشت و آن را به وسیله اوریا برایش فرستاد. در نامه آمده بود که وقتی جنگ شدت میگیرد، اوریا را در خط مقدم جبهه تنها بگذار تا کشته شود. فرمانده نیز چنین کرد و اوریا کشته شد. وقتی بتشبع شنید شوهرش مرده است، طبق آیین یهود برای او عزاداری کرد. داوود پس از تمام شدن سوگواری بتشبع، وی را به کاخ آورد و او نیز یکی از همسران داوود شد. کتاب مقدس در پایان این داستان وحشتناک به جمله زیر بسنده میکند: اما کاری که داوود کرده بود، در نظر خداوند ناپسند آمد.29
توجیه اهل کتاب
اهل کتاب برای توجیه گناهانی که کتاب مقدس به پیامبران نسبت داده است، تلاش هایی کرده اند. در تفاسیر یهودی بی گناهی انبیا، بیش از آنکه ضرورت کلامی داشته باشد، ضرورت اخلاقی دارد. بسیاری از علمای یهود، در آثار تفسیری خود گناه داوود را توجیه و از او دفاع کرده اند. آنان در مورد حضرت داوود(ع) به این عبارت استناد کرده اند: «داوود در همه رفتار خود عاقلانه حرکت می کرد و خداوند با وی بود».30 علمای یهود گفته اند: توبیخ داوود در کتاب دوم سموئیل که خدا می گوید: «پس چرا کلام خداوند را خوار نموده، در نظر وی عمل بد بجا آوردی»، در متن عبری عبارت به گونه ای ادا شده است که می تواند به معنای «می خواستی عمل بد به جا آوری» معنا شود. در حالی که، در سایر موارد عهد عتیق، چنین تعبیری مستقیم تر به افراد گفته شده است.
از نظر مفسران یهودی اوریا، به سبب عدم اطاعت از داوود،31 مستحق قتل بود و توبیخ شدن داوود برای این بود که اوریا را بدون محاکمه کشت. از سوی دیگر، کسانی که از سوی خاندان داوود به جنگ می رفتند، پیش از عزیمت، زن خود را طلاق می دادند. این موضوع از لفظ عبری «عروبا»، به دست می آید. «عروبا»، مهریه ای است که در یهودیت به مطلقه داده می شود. این طلاق ها مخفیانه صورت می گرفت تا کسی از آنها سوء استفاده نکند. این زنان، در صورت مفقود شدن شوهرانشان، می توانستند ازدواج کنند. با توجه به این طلاق، داوود در باره بتشبع استفسار کرد.32 به گفته حاخام ها، کسی که بخواهد زنا کند در باره خانواده آن زن پرسشی نمی کند.
مؤلف تفسیر دعت سوفریم (ذیل دوم سموئیل 11: 9)، بازنگشتن اوریا به خانه را از آن رو می داند که وی می خواست برای بار دوم مجبور به طلاق نشود. آن گونه که در تلمود و تفاسیر یهودی آمده، قتل اوریا قابل توجیه است؛ زیرا اوریا حاضر نشده بود به خانه برگردد و گفته بود که فرمانبردار یوآب است، نه داوود ـ در نتیجه، به جرم طغیان باید اعدام می شد. گویا تنها خطای داوود این بود که به جای محاکمه و سپس، اعدام رسمی اوریا، مقدمات کشته شدن او را در جنگ فراهم آورد. بهترین دلیل برای بی گناهی داوود این است که پادشاهی داوود از ثمره ازدواجش با بتشبع ادامه یافت.
ابرنابل (1437- 1509) از یهودیان سفاردی33 است. ابرنابل می گوید داوود مرتکب پنج گناه مهم شد: زنا با همسر مرد دیگر؛ تلاش برای تغییر منشاء فرزند خود از بتشبع؛ ریختن خون اوریا و همراهانش؛ بازداشتن اوریا از افتخار مردن در خاک خود و در میان قوم خود؛ و ازدواج با بتشبع بلافاصله پس از پایان عده وی.
وی می افزاید: تنها توبه خالص داوود موجب شد که او بتواند دوباره به فیض خدا بازگردد. بر این اساس، کتاب مقدس ابتدا ما را به این نتیجه می رساند که داوود مرتکب زنا و قتل شد و سپس، نشان می دهد که توبه خالص می تواند بدترین گناهان را محو کند.34
پیامبری حضرت سلیمان(ع)
قرآن بعثت پیامبران را جریانی مداوم و پیوسته در تاریخ می داند. پشتوانة ادعای آنان در پیامبری وحی است. حضرت سلیمان نیز از این موهبت الاهی برخوردار بود. انکار وحی به پیامبر اکرم(ص) در حقیقت، انکار وحی به دیگر پیامبران الاهی است. قرآن حضرت سلیمان را بزرگ شمرده و او را از بندگان صالح وانبیای مرسل خوانده که به او علم و حکمت داده شده است. قرآن از نعمت وحی الاهی به پیامبر اکرم و پیامبران پیش از وی سخن گفته و حضرت سلیمان را در ردیف سایر پیامبران ذکر می کند: «ما به تو وحی فرستادیم، همچنان که به نوح و پیامبران پس از او وحی کردیم، و به ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یعقوب، اسباط، عیسی، ایّوب، یونس، هارون و سلیمان نیز وحی کردیم، و به داوود زبور دادیم». (نساء: 163)
علاوه بر این، قرآن کریم از پیامبرانی همچون ابراهیم، اسحاق، یعقوب، نوح، داوود، ایّوب، یوسف، موسی، هرون، زکریّا، یحیی، عیسی، الیاس، اسمعیل، الیسع و لوط، با عنوان هدایت یافتگان، نیکوکاران و شایستگان یاد میکند و حضرت سلیمان را در ردیف آنان قرار داده، می فرماید: «و به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم، و همه را به راه راست در آوردیم، و نوح را پیش از آن راه نمودیم، و از نسل او داوود و سلیمان و ایّوب و یوسف و موسی و هارون را هدایت کردیم و اینگونه نیکوکاران را پاداش میدهیم». (انعام: 6ـ84)
علاّمه طباطبایی با استفاده از این آیه، حضرت سلیمان را از ذریّه و نسل نوح میداند و مینویسد: «ظاهرا ضمیر در «ذریّته» به نوح برمیگردد؛ زیرا از یک سو مرجع نزدیک ضمیر لفظ نوح است و از سوی دیگر، از کسانی یادشده که از ذریّه و نسل ابراهیم به شمار نمیآیند.
اهل کتاب، حضرت سلیمان(ع) را به عنوان پادشاه بلندآوازه بنی اسرائیل می شناسند. کتاب مقدس از نبوت حضرت سلیمان سخن نمی گوید، نبوت حضرت سلیمان در عنوان «کتاب امثال سلیمان نبی» چاپ شده است.
فرمانروایی حضرت سلیمان(ع)
وَ حُشِرَ لِسُلَیْمَـانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الاْءِنسِ وَ الطَّیْرِ فَهُمْ یُوزَعُونَ. (نمل: 17) قرآن از حیوانات و مرغانی سخن می گوید که سلیمان آنها را تسخیر کرده بود. مسئله تسخیر و تأثیر در حیوان، حتی برای غیرپیامبران هم ممکن است. برخی از صاحبان تفسیر پنداشتهاند که آیة 17 سوره نمل، بر این مطلب دلالت دارد که همه جن و انس و پرندگان سپاهیان سلیمان بودهاند و او مالک همه روی زمین بوده و پرندگان در زمان او عاقل و مکلف بودهاند. هر چند در زمان ما چنین نباشد؛ زیرا بدون عقل تکلیف کردن صحیح نیست. این سخن، حرف عجیبی است و نیازی به بیان اشکالات بر آن نیست.35
شهید مطهری می نویسد:
قلمرو سلطنت سلیمان از نظر کمیت وسیع نبوده، بر خلاف معروف، تنها همین حدود فلسطین را در بر می گرفته است. آنچه قرآن نقل می کند، قدرت شگرف و فوق العاده آن حضرت است، نه وسعت کشورش که همه دنیا را گرفته باشد. حتی تا آن زمان، اطلاع درستی نداشت که در جاهای دیگر دنیا چه می گذرد. از جمله خبردار نبود که در همین یمن اوضاع از چه قرار است.36
بی شک دولت و حکمت سلیمان سرآمد همه پادشاهانی بود که در اورشلیم سلطنت کردند. پادشاهی بنیاسرائیل در زمان داوود محکم و استوار شد. پس از داوود، سلیمان نتیجه زحمات پدر را درو کرد. ویژگی حکومت سلیمان، صلح و کامیابی آن دوران بود. شرح این دوره به اختصار در دو کتاب اول پادشاهان و دوم تواریخ آمده است.
در عهد عتیق عبری (تنخ)، کتاب اول و دوم پادشاهان، به صورت یک کتاب بود. مترجمان ترجمه سبعینیه آن را به دو بخش تقسیم کردند. این دو کتاب، دورهای 400 ساله را میپوشاند (حدود 1000 تا 600 قبل از میلاد) و از سلطنت سلیمان، تجزیه سلطنت، تاریخ موازی دو حکومت و تاریخ یهودا در اسارت سخن میگوید.37 نویسنده، از کتابهای تاریخی موجود در زمان خود مانند کتاب وقایع سلیمان، تواریخ ایام پادشاهان اسرائیل و کتاب تواریخ ایام پادشاهان یهودا نقل میکند. وی به گزارشهای سالیانه کشور نیز اشاره دارد. بر پایه یک روایت یهودی، نویسنده کتاب پادشاهان ارمیا است: اما باید گفت نویسنده واقعی این کتابها مشخص نیست.
بر پایه عهد عتیق جلوس سلیمان بر تخت پدرش داوود، بدون مخالفت صورت نگرفت. سلیمان که از بتشبع، همسر پیشین اوریا به دنیا آمده بود، از سوی داوود برگزیده شد تا جانشین وی شود و خدا نیز آن را تأیید کرد.38 «ادونیا» چهارمین پسر داوود، می خواست وارث تخت سلطنت شود.39 موقعی که داوود در بستر مرگ بود و پیش از آنکه سلیمان رسماً برای پادشاهی مسح شود، ادونیا توطئه کرد تا سلطنت را از سلیمان برباید. ناتان نبی این توطئه را خنثی کرد. امّا ادونیا در عزم خود برای در دست گرفتن سلطنت راسخ بود... سلیمان هر کسی را که علیه او توطئه کرد، از میان برداشت. ادونیا فرزند داوود جاهطلبانه فکر جانشینی پدرش را در سر داشت. ادونیا از نظر سن و سال بزرگتر از سلیمان بود. ادونیا حمایت یوآب را به دست آورد و با دعوت از ابیاتار کاهن اورشلیم، ترتیبی داد تا خود به عنوان پادشاه اسرائیل مسح شود. اما صادوق کاهن، در انظار عموم مردم سلیمان را به عنوان پادشاه اسرائیل مسح کرد. پس از مسح سلیمان، روز به روز بنیادهای حکومت وی استوارتر گردید. «و اگر او (سلیمان) به جهت بجا آوردن فرائض و احکام من مثل امروز ثابت بماند، آنگاه سلطنت او را تا به ابد استوار خواهم گردانید».40
سلیمان از 971ق.م. تا 931ق.م. به مدت چهل سال پادشاهی کرد.41 به نظر میرسد، 40 سال یک عدد گِرد شده باشد که برای اشاره به یک نسل به کار میرفت. عدد چهل، بارها در کتاب مقدس به کار رفته است.42
علم و دانش حضرت سلیمان(ع)
«و لَقَدْ ءَاتَیْنَا دَاودَ وَ سُلَیْمَـانَ عِلْمًا وَ قَالاَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی فَضَّلَنَا عَلَی کَثِیرٍ مِّنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِینَ» ( نمل: 15)
قرآن در مورد حضرت داوود و سلیمان سخن را از «علم و آگاهی» این موهبت الاهی آغاز میکند و میگوید: «ما به داوود و سلیمان علم قابل ملاحظهای بخشیدیم».
زیربنای تحول و دگرگونی در جامعه انسانی «دانایی» است. علم و دانشی که در اینجا مطرح میشود، همه علوم مورد نیاز یک جامعه الاهی را در بر میگیرد. قرآن از دانش وسیعی، که خدا به داوود و سلیمان ارزانی داشته، یاد میکند و بیدرنگ میفرماید که آنان در برابر این بخشش الاهی شاکر و سپاسگزار بودند. آری! هر نعمتی را شکری لازم است و حقیقت شکر استفاده از آن نعمت در مسیری است که برای آن آفریده شده است.
مراد از علم و دانش در این آیه چیست؟ کدام علم بوده که به صورت سربسته بیان شدهاست؟ در اینجا چند نظر وجود دارد:
1. اینکه «علم» به صورت «نکره» آمده، بر عظمت، اهمیت و ویژگی آن دلالت میکند. علم در این آیه، معنای وسیعی دارد. تحقق یک حکومت الاهی، بدون بهرهگیری از علم سرشار ممکن نیست. این علم، همه دانشهایی را در بر می گیرد که برای رهبری یک جامعه انسانی لازم است. پس از بیان موهبت علم، بیدرنگ حضرت داوود و سلیمان لب به ستایش خدا میگشایند و معیار برتری خود را بر دیگران در علم خلاصه میکنند.
2. علم در این آیه، به قرینه آیات دیگر، علم داوری است: «ما به داوود حکمت و راه پایان دادن به نزاعها را آموختیم» (ص: 20)، «ما به هر یک از داوود و سلیمان مقام داوری عطا کردیم» (انبیا: 79).
3. علم دراین آیه، به قرینه آیات مورد بحث، که از گفتار پرندگان (منطق الطیر) سخن میگوید، علم گفتگوی با پرندگان است.
سنت یهود، سلیمان را مظهر حکمت و تعلیم فنونی میداند که برخی از آنها بیرون از توانایی بشر است. ارتباط سلیمان و حکمت در کتب پادشاهان و تواریخ ایام دیده میشود. در این کتابها، او به عنوان تجسم حکمت معرفی میشود. سلیمان با اداره حکیمانه امور داخلی و خارجی کشور، خود جوهر حکمت عملی را به نمایش میگذارد. در سنت یهودی، سلیمان بیش از 3000 مَثل و 1005 سرود و چندین اثر علمی از خود به جای گذاشته است.43 خدا چنان حکمتی به وی بخشید که مردم از سرزمینهای دیگر میآمدند تا امثال، سرودها و خطابههای او را بشنوند:
«و خدا به سلیمان حکمت و فطانت از حد زیاده و وسعت دل مثل ریگ کناره دریا عطا فرمود. و حکمت سلیمان از حکمت تمامی بنی مشرق و از حکمت جمیع مصریان زیاده بود».44 «و از جمیع طوایف و از تمام پادشاهان زمین، که آوازه حکمت او را شنیده بودند، میآمدند تا حکمت سلیمان را استماع نمایند»؛45 «پس سلیمان پادشاه در دولت و حکمت از جمیع پادشاهان جهان بزرگتر شد. و تمامی اهل جهان، حضور سلیمان را میطلبیدند تا حکمتی را که خداوند در دلش نهاده بود، بشنوند.46 و در باره درختان سخن گفت، از سرو آزاد لبنان تا زوفایی که بر دیوارها میروید».47
در مجموعه کتابهای عهد عتیق امثال سلیمان و جامعه و غزل غزلهای سلیمان را به سلیمان نسبت میدهند. همچنین در مجموعه کتاب های اپوکریفای عهد عتیق کتاب حکمت سلیمان نبی به سلیمان نسبت داده شده است. در کتابهای سودْاِپیگرافا48 به معنای «نوشتههای جعلی»49 عهد عتیق نیز کتاب های مزامیر سلیمان وقصائد سلیمان را به وی نسبت داده اند.
برخورد با دنیای هلنیستی روم، سبب آشنایی یهود با فلسفه یونان شد. کتاب امثال سلیمان و کتاب جامعه، از نفوذ حکمت افلاطونی و رواقی خالی به نظر نمیرسد.50 کتاب امثال سلیمان گلچین ادبی بسیار نفیسی از پند و اندرزهای حکیمانه است. بررسی نقادانه کتاب امثال سلیمان نشان میدهد که ترکیب کنونی آن، چندین قرن را در برمیگیرد. هر چند بخش عمدهای از این مجموعه، مربوط به سلیمان باشد، قسمتهایی از آن در زمانهای دیرتری مانند ایام حزقیا (حدود 770 ق.م.) و حتی دیرتر از آن اضافه شده است. در زبان عبری، به «مثل»، ماشال یا مشل میگویند. این کتاب در مجموع 915 مثل را در خود جای میدهد.51
کتابهای جامعه و غزل غزلهای سلیمان در شورای جامینا52 در سال 90 میلادی رسمیت یافت.53 قرار گرفتن غزل غزلها در مجموعه کتابهای عهد عتیق، به عنوان یک معما باقی مانده است. این کتاب، مجموعهای از ترانههای یهودی است که از زبان عاشق و معشوق و در وصف یکدیگر سروده شدهاند و یهودیان آنها را در عروسیها میخواندهاند. تفسیر لغوی این کتاب، از عشق انسانی سخن میگوید، ولی یهودیان این غزلها را به تصویری از رابطه بین خدا و قوم بنیاسرائیل تأویل میکنند.54 موارد دیگری نیز در کتاب مقدس وجود دارد که آن را به «ازدواج روحانی» تأویل کردهاند.55 در مجموعه کتابهای سودْاِپیگرافا نیز چند برگ به نام «غزلهای سلیمان» وجود دارد.
حکمت سلیمان از کتابهای اپوکریفایی عهد عتیق است. بعضی از پدران کلیسا مانند اوریجن، جروم و آگوستین در انتساب کتاب حکمت سلیمان، به سلیمان نبی تردید کردهاند. این کتاب در ترجمه سبعینیه، «حکمت سلیمان» و در ترجمه ولگاتا، «حکمت» نامیده شده است. پدران کلیسا بر این باورند که نویسنده ناشناس کتاب، از اشتهار سلیمان به حکمت استفاده کرده و نام او را بر کتاب خود نهاده است. برخی اعتقاد دارند که این کتاب نزدیک یک قرن پیش از میلاد در اسکندریه تدوین یافته است. در متن «قانون موراتوری»56 آمده است که کتاب «حکمت» را یاران سلیمان به افتخار او نوشتهاند.
یکی از کتاب های سوداپیگرافایی عهد عتیق کتاب مزامیر سلیمان است. این کتاب، مجموعه هجده سرود جنگی است. در حدود صد سال قبل، نسخه ای سریانی از همان سرودها به طور تصادفی یافت شد. برای نخستین بار دکتر رندل هریس در سال 1909، آن را به زبان انگلیسی ترجمه و چاپ کرد. تاریخ این کتاب را قرن یکم پیش از میلاد، تا قرن یکم میلادی ذکر کرده اند.57 یکی دیگر از کتاب های سوداپیگرافایی عهد عتیق کتاب قصائد سلیمان است. این کتاب مجموعه ای از زیباترین غزل ها را در بر دارد.
در حکمت سلیمان هر کس که شک نماید بـر عقل و دانش او خندنـد مـرغ و ماهـی58
داوری حضرت سلیمان(ع)
وَ دَاودَ وَ سُلَیْمَـانَ إِذْ یَحْکُمَانِ فِی الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِیهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَ کُنَّا لِحُکْمِهِمْ شَـاهِدِینَ فَفَهَّمْنَاهَا سُلَیْمَـانَ وَ کُلاًّ ءَاتَیْنَا حُکْمًا وَ عِلْمًا (انبیاء: 78ـ79)
چرا داوود سلیمان را جانشین خود کرد؟ داوود پیامبر بر کرسی داوری تکیه زده بود. دانشمندان بنی اسرائیل و سلیمان هم حاضر بودند. مردی شکایت آورد که گوسفندان فردی شبانه به تاکستان من ریخته اند و برگ ها و خوشه های آن را خورده اند. حکم شرعی روشن است. ضمانت قطعی است. صاحب گوسفند باید خسارت صاحب تاکستان را بپردازد. برای چاره جویی، داوود حکم کرد که صاحب گوسفندان، چند رأس گوسفند به صاحب تاکستان بدهد که آن خسارت وارده را جبران کند. دانشمندان نیز همین حکم را دادند. سلیمان راه بهتری به فکرش رسید و گفت : بهتر است که چندین رأس از گوسفندان این مرد را به صاحب تاکستان بسپاریم تا از پشم، شیر و نتایج آن به قدری استفاده ببرد که خسارت او را جبران کند. داوود راه حل سلیمان را پسندید؛ زیرا عاقلانه و منصفانه بود و منافع طرفین را بهتر تضمین می کرد. بنابراین، داوود او را لایق میراث ملک و سلطنت دانست و با وجود آنکه فرزندان دیگری هم داشت، فرزند کوچک خود سلیمان را به خلافت و جانشینی خود منصوب کرد».
شیخ صدوق روایتی از امام باقر(ع) در این باره نقل کرده که آن حضرت فرمود: «سلیمان و داوود با هم مباحثه کردند و خدا فهم مسئله را نصیب سلیمان کرد».59 شیخ کلینی از امام صادق(ع) نقل کرده که آن حضرت فرمود:
اگر گوسفندان کسی در روز روشن بدون اطلاع صاحب گوسفندان، به مزرعه کسی آسیب وارد کند، ضمانت ندارد؛ زیرا وظیفه صاحب مزرعه در روز نگهبانی از مزرعه است. اما در شب، حق دارد استراحت کند و صاحب گوسفندان باید آنها را به آغل ببرد و راه خروج آنان را مسدود کند. اگر او وظیفه خود را انجام ندهد و گوسفندان او به دیگران خسارت وارد کنند، باید خسارت وارد شده را جبران کند.60
بر پایه آنچه در کتاب مقدس آمده، حضرت سلیمان از خدا خواسته بود تا به او دل فهیمی عطا کند تا نیک و بد را تمیز دهد و در میان قوم داوری کند.61 خدا این خواسته را پسندید و آن را اجابت کرد. کتاب مقدس یکی از داوری های آن حضرت را این گونه نقل می کند:
آنگاه دو زن زانیه نزد پادشاه آمده، در حضورش ایستادند. یکی از آن زنان گفت: «ای آقایم، من و این زن در یک خانه ساکنیم و در آن خانه با او زاییدم. و روز سوم بعد از زاییدنم واقع شد که این زن نیز زایید و ما با یکدیگر بودیم و کسی دیگر با ما در خانه نبود. ما هر دو در خانه تنها بودیم. و در شب پسر این زن؛ مُرد زیرا که بر او خوابیده بود. و او در نصف شب برخاسته، پسر مرا وقتی کنیزک در خواب بود، از پهلوی من گرفت و در بغل خود گذاشت و پسر مُرده خود را در بغل من نهاد. و بامدادان چون برخاستم تا پسر خود را شیر دهم، اینک مُرده بود. اما چون در وقت صبح بر او نگاه کردم، دیدم پسری که من زاییده بودم، نیست.» زن دیگر گفت: «نی، بلکه پسر زنده از آن من است و پسر مرده از آن توست.» و آن دیگر گفت: «نی، بلکه پسر مرده از آن توست و پسر زنده از آن من است.» و به حضور پادشاه مکالمه میکردند. پس پادشاه گفت: این می گوید: این پسر زنده از آن من است و پسر مرده از آن تو است. آن می گوید: نی بلکه پسر مرده از آن تو است و پسر زنده از آن من است. پادشاه گفت شمشیری نزد من بیاورید. پس شمشیری به حضور پادشاه آوردند و پادشاه گفت: پسر زنده را به دو حصّه تقسیم نمایید و نصفش را به این و نصفش را به آن بدهید. زنی که پسر زنده از آن او بود، چون که دلش بر پسرش می سوخت، به پادشاه عرض کرده، گفت: ای آقایم! پسر زنده را به او بدهید و او را هرگز نکشید. اما آن دیگری گفت: نه از آن من و نه از آن تو باشد او را تقسیم نمایید. آنگاه پادشاه امر فرموده، گفت: پسر زنده را به او بدهید و او را البته مکشید؛ زیرا که مادرش این است و چون بنی اسرائیل حکمی را که پادشاه کرده بود شنیدند، از پادشاه بترسیدند؛ زیرا دیدند که حکمت خدایی به جهت داوری کردن در دل اوست.62
حضرت سلیمان و ساحران
وَاتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّیَـاطِینُ عَلَی مُلْکِ سُلَیْمَـانَ وَ مَا کَفَرَ سُلَیْمَـان ُوَ لَـکِنَّ الشَّیَـاطِینَ کَفَرُواْ یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَ مَآ أُنزِلَ عَلَی الْمَلَکَیْنِ بِبَابِلَ هَـارُوتَ وَ مَـارُوتَ وَ مَا یُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّی یَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاَ تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ مَا هُم بِضَآرِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ یَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمْ وَ لاَ یَنفَعُهُمْ وَ لَقَدْ عَلِمُواْ لَمَنِ اشْتَراهُ مَا لَهُ فِی الْأَخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ وَ لَبِئْسَ مَا شَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ لَوْ کَانُواْ یَعْلَمُونَ (بقره: 102).
این آیه یکی از آیات مشکل قرآن کریم است. مفسران وجوه و معانی مختلفی را برای آن ذکر کردهاند. این آیه از حضرت سلیمان و هاروت و ماروت یاد می کند. برخی از مفسران بر این باورند که بیشتر داستان حضرت سلیمان نزد گذشتگان، رمزی تلقی میشده است.63 مرحوم علامه طباطبایی در ذیل این آیه، احتمالات گوناگون را مطرح کرده، میگوید: حدود 000/260/1 احتمال در این آیه وجود دارد.64
این آیه شریفه یکی از ویژگی های یهود را بیان می کند و آن رایج بودن سحر در بین آنان است. یهود سحر را حتی به سلیمان نیز نسبت می دادند و پادشاهی او را نیز مرهون سحر می دانستند. آیه در صدد تخطئه دیدگاه یهود دربارة سلیمان است. مراد از «وَاتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّیَـاطِینُ عَلَی مُلْکِ سُلَیْمَـانَ» چه کسانی هستند؟ مرحوم طبرسی سه قول را نقل میکند:
1. یهودیانی که در عصر حضرت سلیمان زندگی میکردند.
2. یهودیانی که معاصر پیامبر اکرم بودند و با وی به دشمنی برخاستند.
3. هر دو گروه؛65
واژه «سحر» و مشتقات آن، بیش از 50 مورد در قرآن کریم آمده است. راغب اصفهانی سه معنا برای سحر بیان میکند:
1. الخداعُ و تخییلاتٌ لا حقیقةَ لها؛ خدعه وخیالاتی که حقیقت ندارد.
2. استجلاب معاونةِ الشیطان بضرب من التقرب الیه؛ جلب کمک شیطان با نوعی از نزدیک شدن به وی.
3. ما یذهب الیه الاغتام و هو اسم لفعلٍ یزعمون انّه من قوته یغیّر الصور و الطبایع فیجعل الانسان حمارا و لا حقیقةَ لذلک عندَ المحصِّلین؛ بعضی پنداشتهاند می توان ماهیت و شکل موجودات را تغییر داد....و این حقیقت ندارد.66
آنگونه که در تفاسیر و احادیث آمده، در زمان حضرت سلیمان گروهی در صدد ترویج سحر و جادوگری برآمدند. آن حضرت، با جمعآوری نوشتههای جادوگران از کارشان جلوگیری کرد. آنان پس از رحلت حضرت سلیمان، بار دیگر سحر و جادو را رواج دادند و اعلام کردند که سلیمان پیامبر نبود و با همین جادوگری و سحر، کشور را اداره میکرد. بنیاسرائیل با پیروی از آنان، به جادوگری دل بستند و تورات را رها کردند.67 بیش تر مطالبی که در قصه هاروت و ماروت دیده می شود، از اسرائیلیاتی است که از کسانی همچون کعب الاحبار نقل کرده اند.68
ابنهشام به نقل از ابناسحاق مینویسد:
هنگامی که قرآن کریم حضرت سلیمان را از پیامبران الاهی خواند، بعضی از علمای یهود گفتند: از محمد(ص) تعجب نمیکنید که سلیمان را پیامبر میداند. در حالی که، او ساحر بوده است. لازمة این تهمت و افترای یهودیان، کفر حضرت سلیمان بود. قرآن در پاسخ آنان میفرماید: سلیمان کافر نشد، بلکه شیاطینی که به مردم سحر آموختند و جادوگری را رواج دادند کافر شدند.69
از دیرباز افرادی مدعی استفاده از عالم مجردات و برقراری رابطه با شیاطین و ارواح و جنیان میشدند. بسیاری از اشخاص در برابر این ادعاها تسلیم شدهاند. در مقابل افرادی نیز معتقدند ارتباط با مجردات و استفاده از نیروی آنان امکان ندارد؛ هر چه در این باره گفته شده، دروغ یا ناشی از تخیلات و اوهام افرادی است که دست به این کار میزنند. علامه حلّی (648ـ726) در کتاب قواعد الاحکام، ضمن بیان مکاسب محرمه، سحر را تعریف کرده، میفرماید: قول نزدیکتر به واقع این است که سحر حقیقت ندارد و آن تنها یک نوع تخیل است: «... و تعلّم السحر و تعلیمه، و هو کلام یتکلّم به او یکتبه او رقیة او یعمل شیئا یؤثر فی بدن المسحور او قلبه من غیر مباشرة و الاقرب انَّه لا حقیقة له و انما هو تخییل».70
بنا بر اعتقاد این افراد، اثر سحر تنها در جنبههای روانی است و اثرگذاری سحر و تأثیر اراده ساحر، دلیل بر مطابق با واقع بودن سحر نیست. تأثیر سحر غالباً تنها تصرف در درون مسحور است و ساحر با کار خود در خیال بیننده اثر میگذارد، آنگاه خیال بیننده در خود بیننده مؤثر میشود و در پی آن، امید و نشاط یا هراس و غم و مانند آن به وجود میآید. قرآن کریم در مواردی این معنا را بیان میفرماید:
«گفتند ای موسی، آیا تو میافکنی و یا اینکه ما میافکنیم؟ گفت: شما بیفکنید. و چون افکندند، دیدگان مردم را افسون کردند و آنان را به ترس انداختند و سحری بزرگ در میان آوردند». (اعراف: 115ـ116)؛ «[ساحران] گفتند: ای موسی، یا تو میافکنی یا [ما] نخستین کس باشیم که میاندازیم؟ گفت: [نه] بلکه شما بیندازید. پس ناگهان ریسمان ها و چوبدستی هایشان بر اثر سحرشان، در خیال او [چنین] مینمود که آنها به شتاب میخزند». ( طه: 65ـ66)
از پیشوایان و امامان ما احادیثی پیرامون موضوع سحر وارد شده است. به عنوان نمونه، امام علی(ع) میفرماید: «کسی که سحر بیاموزد، کم یا زیاد، کافر شده است و رابطه او با خدا به کلی قطع میشود».71
فقهای اسلام، به استناد مجموعهای از احادیث آموختن و به کارگیری سحر و جادو را حرام دانستهاند.
گـر چه شیرین دهنـان پادشهانند ولـی او سلیمان زمانست که خاتم با اوست72
نتیجه گیری
خدا در قرآن، حضرت سلیمان را بزرگ شمرده و او را از بندگان صالح و انبیای مرسل خوانده است، و برای حضرت سلیمان سیمایی ترسیم می کند که از هر گونه آلودگی پاک و منزه است.
کتاب مقدس در مورد حضرت سلیمان، بیش تر بر جزییات تکیه می کند. اما طرح مسائل در قرآن، به گونه ای دیگر است. نسب نامه حضرت سلیمان در کتاب مقدس، مفسران اهل کتاب را بر آن داشته است تا دست به توجیه بزنند. از یک سو او را پسر خدا و بناکننده خانه خدا می خواند. و از سوی دیگر، مادر او را بتشبع همسر اوریای حتّی می داند.
چهره ای که عهد عتیق از سلیمان ترسیم می کند، یک دستگاه سلطنتی با همه لوازم آن است. ترسیم شکوه و جلال سلطانی در ابعاد گوناگونِ زندگی سلیمان مانند رقابت برای سلطنت و رها کردن اصول در عهد عتیق دیده می شود. در حالی که، قرآن سلیمان را در شمار انبیای الاهی به حساب می آورد.
از ویژگی های کتاب مقدس ، بیان کردن رقابت ها برای دست یابی به حکومت و تجزیه حکومت پس از سلیمان و برشمردن علل تجزیه است. کتاب مقدس آثار مکتوبی به حضرت سلیمان نسبت می دهد. قرآن شخصیت حضرت سلیمان را به عنوان یک فرد حکیم الاهی معرفی می کند، اما اثر مکتوبی به او نسبت نمی دهد.
منابع
آزاد، ابوالکلام، کورش کبیر (ذوالقرنین)، ترجمه باستانی پاریزی، چاپ پنجم، بی جا، بی نا، 1369.
ابن الندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، بیروت، دارالنشر، دارالمعرفة، 1398ق.
ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروین گنابادی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1366.
ابن فارس، ابن زکریا، معجم مقاییس اللغة، بیروت، دارالجیل، 1411ق.
ابن منظور، محمدبن مکرم، لسان العرب، ط.الثالثة، بیروت، دار صادر، 1414ق.
ابن هشام، عبدالملک، السیرهالنبویة، مصر، مکتبة البابی الحلبی، 1375ق.
ابوالفتوح الرازی، حسین بن علی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، تحقیق محمدجعفر یاحقی و محمدمهدی ناصح، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، 1408ق.
اپوکریفای عهد عتیق، ترجمه عباس رسول زاده، جواد باغبانی، چ دوم، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1387.
البلاغی، محمدجواد، الهدی الی دین المصطفی، بی جا، مطبعهالعرفان، 1331ق.
پیترز، اف. ئی.، یهودیت، مسیحیت و اسلام، ترجمه حسین توفیقی، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1384.
توفیقی، حسین، آشنایی با ادیان بزرگ،تهران، سمت، 1384.
توفیقی، فاطمه، «تاویل گناهان انبیا در تفاسیر یهودی قرون وسطا»، هفت آسمان، ش 45، 1389، ص 31 ـ 57.
تیسن، هنری، الاهیات مسیحی، ترجمه ط. میکائلیان، تهران، انتشارات حیات ابدی، بی تا.
جفری، آرتور، واژههای دخیل در قرآن مجید، ترجمه فریدون بدرهای، تهران، طوس، 1372.
جمعی از نویسندگان، الاهیات جدید مسیحی، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1388.
الجنابذی، الحاج سلطان محمد، بیان السعادة فی مقامات العبادة، ط.الثانیة، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات، 1408ق.
الجوالیقی، ابومنصور، المُعَرَّب، تحقیق و شرح، احمد محمد شاکر، ط.الثانیه، بیروت، دارالکتب، 1969م.
حافظ، شمس الدین محمد، آئینه جام (دیوان)، تهران، صدرا، 1378.
الحر العاملی، الشیخ محمدبن الحسن، وسائل الشیعة، ط.السادسة، تهران، مکتبة الاسلامیة، 1403ق.
حلی، حسن بن یوسف، قواعد الاحکام، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1418 ق.
حویزی، عبد علی، تفسیر نورالثقلین، قم، اسماعیلیان، 1415ق.
الدینوری، ابوحنیفه احمدبن داوود، الاخبار الطوال، قاهره، دار احیاء الکتب العربی، 1960م.
الذهبی، شمس الدین، میزان الاعتدال، تحقیق محمد علی البجاوی، بیروت، دارالمعرفة للطباعة و النشر، 1382ق.
رازی، فخر الدین، عصمةالانبیاء، حمص، المکتبة الاسلامیة، بی تا.
رازی، فخر، تفسیر الکبیر، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا.
زرینکوب، عبدالحسین، در قلمرو وجدان، انتشارات علمی، تهران، 1369ش.
زمخشری، جارالله، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، دارالکتاب العربی، 1407ق.
سلیمانی، حسین، عدالت کیفری در آیین یهود، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1384.
شولتز، ساموئل، عهد عتیق سخن می گوید، ترجمه مهرداد فاتحی، بی تا، بی نا.
الصدوق، ابو جعفر محمد بن علی، الاعتقادات، قم، موسسة النشر الاسلامی، 1415ق.
ـــــ ، عیون اخبار الرضا(ع)، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1404ق.
ـــــ ، معانی الاخبار، قم، موسسة النشر الاسلامی، 1417ق.
ـــــ ، من لایحضره الفقیه، قم، موسسة النشر الاسلامی، 1404ق.
الطباطبائی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، اسماعیلیان، 1393ق.
طبرسی، فضل بن حسن، مجمعالبیان لعلوم القرآن، ط.الثانیة، بیروت، دارالمعرفة، 1406ق.
طبری، محمدبن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالمعرفة، 1406ق.
الطوسی، محمدبن الحسن، التبیان فی تفسیر القرآن، قم، مکب الاعلام الاسلامی، 1409ق.
ـــــ ، تهذیب الاحکام، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1365.
علمالهدی، الشریف المرتضی، تنزیه الانبیاء و الائمة، قم، بوستان کتاب، 1380.
القرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1405ق.
الکلینی الرازی، محمد بن یعقوب، الروضة من الکافی، تهران، المکتبة الاسلامیة، بی تا.
کهن،ای.، گنجینه ای از تلمود، ترجمه امیر فریدون گرگانی، تهران، بی نا، 1350ش.
کتاب مقدس، ترجمه دکتر بروس، لندن، بی نا، 1904.
مصاحب، غلامحسین، دائرةالمعارف فارسی، تهران، شرکت سهامی کتاب های جیبی، 1380.
مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، تهران، صدرا، 1380.
مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، چ نوزدهم، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1379.
هاکس آمریکایی، مستر، قاموس کتاب مقدس، تهران، اساطیر، 1377.
هَلی، هنری، راهنمای کتاب مقدس، ترجمه جسیکا باباخانیان، سابرینا بدلیان، ادوارد عیسیبیک، بی جا، قازارس یقنظر، 2000 م.
موحد، محمدعلی، سفرنامه ابن بطوطه، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1337.
ابن کثیر، ابوالفدا اسماعیل، البدایة و النهایة، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی تا.
* دانش آموخته حوزه و پژوهشگر ادیان nashrieh@qabas.net
دریافت: 11/3/90 ـ پذیرش: 9/5/90
1. عبدالحسین زرینکوب، در قلمرو وجدان، ص 404-405.
2. حسین توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ، ص20-21.
3. کورش کبیر (ذوالقرنین)، ابوالکلام آزاد، ترجمه باستانی پاریزی، ص142. به نقل از فارسنامه، گفتار دوم، ص302.
4. ابوحنیفه احمدبن داوود الدینوری، اخبار الطوال، ص7.
5. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 14، ص 195.
6. سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان، ج17، ص207.
7. حسین بن علی ابوالفتوح الرازی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، ج9، ص370 پاورقی.
8. آرتور جفری، واژه های دخیل در قرآن مجید، ص61.
9. الرساله، ص41ـ45.
10. همان، ص66.
11. ابومنصور الجوالیقی، المُعَرَّب، ص52ـ53.
12. همان، ص61.
13. محمدبن مکرم ابن منظور، لسان العرب، ج15، ص192.
14. ابومنصور الجوالیقی، همان، ص239.
15. آرتور جفری، همان، ص268.
16. مصاحب، دائرة المعارف فارسی، ذیل واژه «سلیمان».
17. سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان، ج 17، ص 198.
18. همان، ص200؛ ابو جعفر محمد بنعلی صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج2، ص172.
19. کتاب اول تواریخ 22: 9.
20. کتاب اول تواریخ 23: 1.
21. کتاب اول تواریخ 22: 7ـ10.
22. کتاب اول تواریخ 28: 6.
23. کتاب دوم سموئیل 7: 14.
24. متّی 5: 44ـ45؛ یوحنّا 1: 12، 3: 16ـ17؛ اعمال رسولان 9: 3ـ21.
25. این تعبیر در زیارت حضرت سیدالشهداء(ع) در نیمه ماه رجب آمده است.
26. «راع» در زبان عبری به معنای بدکار است و «راعنا» یعنی «بدکار ما».
27. اِشَعیا 11: 1ـ9.
28. ر.ک.: متّی 1: 1ـ17.
29. کتاب دوم سموئیل 11: 27.
30. کتاب اول سموئیل 18: 14.
31. کتاب دوم سموئیل 11: 11.
32. همان 11: 3.
33. یهودیان جنوب اروپا و شمال آفریقا را سفاردی می نامند.
34. فاطمه توفیقی، «تاویل گناهان انبیا در تفاسیر قرون وسطا»، هفت آسمان، ش45، ص 49- 53.
35. ر.ک: فخر رازی، تفسیر الکبیر، ج24، ص 187.
36. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج4، ص438.
37. هنری هَلی، راهنمای کتاب مقدس، ص163.
38. کتاب اول پادشاهان 1: 30؛ کتاب اول تواریخ 22: 9ـ10.
39. کتاب اول پادشاهان 2: 15، 22؛ کتاب دوم سموئیل 3: 3ـ4.
40. کتاب اول تواریخ 28: 7.
41. کتاب اول پادشاهان 11: 42.
42. هنری هَلی، همان، ص142.
43. کتاب اول پادشاهان 4: 32ـ33.
44. همان 4: 29ـ30.
45. همان 4: 34.
46. همان 10: 23ـ24.
47. همان 4: 33.
48. Pseudepigrapha.
49. یک مجموعه آنها زیر عنوانThe Forgotten Books of Eden در سال 1927 به زبان انگلیسی درآمریکا انتشار یافته است. ترجمه بخشهایی از این مجموعه در برخی از شمارههای فصلنامه هفتآسمان موجود است.
50. عبدالحسین زرینکوب، همان، ص173.
51. ساموئل شولتز، عهد عتیق سخن می گوید، ص264.
52. Council of Jamnia.
53. هنری تیسن، الاهیات مسیحی، ص58.
54. ساموئل شولتز، همان، ص 272.
55. اشعیا 23: 12؛ ارمیا 31: 4 و 21.
56. فهرست موراتوری (Muratori Canon) سیاههای از صدر مسیحیت است که به فرایند رسمیشدن کتابهای مقدس اشاره دارد.
57. جمعی از نویسندگان، الاهیات جدید مسیحی، ص78.
58. حافظ
59. ابو جعفر محمدبن علی صدوق، من لایحضره الفقیه، ج3، ص100-101.
60. محمدبن یعقوب لکلینی، کافی، ج5، ص301.
61. کتاب اول پادشاهان 3:8.
62. همان 3 :16ـ28.
63. سلطان محمد جنابذی، بیان السعادة فی مقامات العبادة، ج 1، ص 120ـ123.
64. سیدمحمدحسین طباطبائی، همان، ج1، ص234.
65. فضل بن حسن طبرسی، مجمعالبیان لعلوم القرآن، ذیل بقره، 102.
66. راغب، معجم مفردات الفاظ القرآن، ذیل واژه «سحر».
67. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج1، ص261.
68. ابوالفدا اسماعیل ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج1، ص51.
69. ، عبدالملک ابن هشام، السیرهالنبویة، ج2، ص386.
70. حسن بن یوسف حلی، قواعد الاحکام، ج2، ص9.
71. محمدبن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، ج10، ص148؛ محمدبن حسن حر العاملی، وسائل الشیعه، باب 25 من ابواب ما یکتسب به، ح 7.
72. حافظ.
- آزاد، ابوالكلام، كورش كبير (ذوالقرنين)، ترجمه باستاني پاريزي، چاپ پنجم، بيجا، بينا، 1369.
- ابن النديم، محمد بن اسحاق، الفهرست، بيروت، دارالنشر، دارالمعرفة، 1398ق.
- ابنخلدون، عبدالرحمن، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروين گنابادي، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 1366.
- ابن فارس، ابن زكريا، معجم مقاييس اللغة، بيروت، دارالجيل، 1411ق.
- ابنمنظور، محمدبن مكرم، لسان العرب، ط.الثالثة، بيروت، دار صادر، 1414ق.
- ابن هشام، عبدالملك، السيرهالنبوية، مصر، مكتبة البابي الحلبي، 1375ق.
- ابوالفتوح الرازي، حسينبن علي، روضالجنان و روحالجنان في تفسير القرآن، تحقيق محمدجعفر ياحقي و محمدمهدي ناصح، مشهد، بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي، 1408ق.
- اپوكريفاي عهد عتيق، ترجمه عباس رسولزاده، جواد باغباني، چ دوم، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1387.
- البلاغي، محمدجواد، الهدي الي دين المصطفي، بيجا، مطبعهالعرفان، 1331ق.
- پيترز، اف. ئي.، يهوديت، مسيحيت و اسلام، ترجمه حسين توفيقي، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1384.
- توفيقي، حسين، آشنايي با اديان بزرگ،تهران، سمت، 1384.
- توفيقي، فاطمه، «تاويل گناهان انبيا در تفاسير يهودي قرون وسطا»، هفت آسمان، ش 45، 1389، ص 31 ـ 57.
- تيسن، هنري، الاهيات مسيحي، ترجمه ط. ميكائليان، تهران، انتشارات حيات ابدي، بيتا.
- جفري، آرتور، واژههاي دخيل در قرآن مجيد، ترجمه فريدون بدرهاي، تهران، طوس، 1372.
- جمعي از نويسندگان، الاهيات جديد مسيحي، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1388.
- الجنابذي، الحاج سلطان محمد، بيان السعادة في مقامات العبادة، ط.الثانية، بيروت، موسسه الاعلمي للمطبوعات، 1408ق.
- الجواليقي، ابومنصور، المُعَرَّب، تحقيق و شرح، احمد محمد شاكر، ط.الثانيه، بيروت، دارالكتب، 1969م.
- حافظ، شمسالدين محمد، آئينه جام (ديوان)، تهران، صدرا، 1378.
- الحر العاملي، الشيخ محمدبن الحسن، وسائل الشيعة، ط.السادسة، تهران، مكتبة الاسلامية، 1403ق.
- حلي، حسن بن يوسف، قواعد الاحكام، قم، مؤسسة النشر الاسلامي، 1418 ق.
- حويزي، عبد علي، تفسير نورالثقلين، قم، اسماعيليان، 1415ق.
- الدينوري، ابوحنيفه احمدبن داوود، الاخبار الطوال، قاهره، دار احياء الكتب العربي، 1960م.
- الذهبي، شمسالدين، ميزانالاعتدال، تحقيق محمد علي البجاوي، بيروت، دارالمعرفة للطباعة و النشر، 1382ق.
- رازي، فخر الدين، عصمةالانبياء، حمص، المكتبة الاسلامية، بيتا.
- رازي، فخر، تفسير الكبير، بيروت، دار احياء التراث العربي، بيتا.
- زرينكوب، عبدالحسين، در قلمرو وجدان، انتشارات علمي، تهران، 1369ش.
- زمخشري، جارالله، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، دارالكتاب العربي، 1407ق.
- سليماني، حسين، عدالت كيفري در آيين يهود، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1384.
- شولتز، ساموئل، عهد عتيق سخن ميگويد، ترجمه مهرداد فاتحي، بيتا، بينا.
- الصدوق، ابو جعفر محمد بن علي، الاعتقادات، قم، موسسة النشر الاسلامي، 1415ق.
- ـــــ ، عيون اخبار الرضا، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، 1404ق.
- ـــــ ، معانيالاخبار، قم، موسسة النشر الاسلامي، 1417ق.
- ـــــ ، من لايحضره الفقيه، قم، موسسة النشر الاسلامي، 1404ق.
- الطباطبائي، سيدمحمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، قم، اسماعيليان، 1393ق.
- طبرسي، فضلبن حسن، مجمعالبيان لعلوم القرآن، ط.الثانية، بيروت، دارالمعرفة، 1406ق.
- طبري، محمدبن جرير، جامع البيان في تفسير القرآن، بيروت، دارالمعرفة، 1406ق.
- الطوسي، محمدبن الحسن، التبيان في تفسير القرآن، قم، مكب الاعلام الاسلامي، 1409ق.
- ـــــ ، تهذيب الاحكام، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1365.
- علمالهدي، الشريف المرتضي، تنزيه الانبياء و الائمة، قم، بوستان كتاب، 1380.
- القرطبي، محمد بن احمد، الجامع لاحكام القرآن، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1405ق.
- الكليني الرازي، محمد بن يعقوب، الروضة من الكافي، تهران، المكتبة الاسلامية، بيتا.
- كهن،اي.، گنجينهاي از تلمود، ترجمه امير فريدون گرگاني، تهران، بينا، 1350ش.
- كتاب مقدس، ترجمه دكتر بروس، لندن، بينا، 1904.
- مصاحب، غلامحسين، دائرةالمعارف فارسي، تهران، شركت سهامي كتابهاي جيبي، 1380.
- مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، تهران، صدرا، 1380.
- مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، چ نوزدهم، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1379.
- هاكس آمريكايي، مستر، قاموس كتاب مقدس، تهران، اساطير، 1377.
- هَلي، هنري، راهنماي كتاب مقدس، ترجمه جسيكا باباخانيان، سابرينا بدليان، ادوارد عيسيبيك، بيجا، قازارس يقنظر، 2000 م.
- موحد، محمدعلي، سفرنامه ابنبطوطه، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1337.
- ابن كثير، ابوالفدا اسماعيل، البداية و النهاية، بيروت، داراحياء التراث العربي، بيتا.