بازنمایی تشبیه و تنزیه در علمالاساطیر یونانی: عوامل و آثار
/ دانشیار گروه ادیان و عرفان دانشکدة الهیات و معارف اسلامی دانشگاه شهید مدنی آذربایجان، تبریز، ایران / sa.deghanzadeh@azaruniv.ac.ir
/ دانشجوی کارشناسی ارشد ادیان و عرفان دانشکدة الهیات و معارف اسلامی دانشگاه شهید مدنی آذربایجان، تبریز، ایران / mohamadpor@gmail.comArticle data in English (انگلیسی)
- Ovidius Naso, Publius (2010). Metamorphoses. Translated by Mirjalaleddin Kazzazi. Tehran: Mo'in.
- Jurjani, Ali ibn Muhammad ibn Ali al-Zein al-Sharif (2024). Al-Ta'rifat. Beirut: Dar al-Kutub al-'Ilmiyyah, Library of Faqahat School.
- Shams, Mohammad Javad (1961). Tanzih and Tashbih in the Vedanta School and Ibn Arabi's School. Tehran: Adyan.
- Sabah, Helen (2008). Keywords of Greek and Roman Myths. Translated by Banafsheh (Minireh) Hejti Sa'idi. Rasht: Farhang.
- Cavendish, Richard (2008). Encyclopedia of Mythology: Illustrated Encyclopedia of Myths and Famous Religions of the World. Translated by Dr. Roghayeh Behzadi. Tehran: Elm.
- Campbell, Joseph (2004). Eastern Myths. Translated by Ali Asghar Bahrami. Tehran: Javaneh Roshd.
- Green, Roger Lancelyn (1987). Greek Myths from Creation to Hercules' Ascension. Translated by Abbas Aqa Jani. Tehran: Sorush.
- MacDonald, Fiona (2010). Do You Know Why? (Why Did Greeks Build Temples and Other Questions About Ancient Greece). Translated by Nahid Boroozi Niyyat. Tehran: Chap-e Daghagh.
- Homer (2009). The Odyssey. Translated by Saeed Nafisi. Tehran: Nikfarjam.
- Watson, Jane Werner (1990). Stories of Iliad and Odyssey. Translated by Mohammad Reza Khakiyani. Tehran: Fekr-e Rouz.
- Aristotle (1984). the Complete Works of Aristotle: The Revised Oxford Translation. Edited by Jonathan Barnes. New Jersey: Princeton University Press Publisher.Vol. 2.
- Benjamin, K. M. (2010). the Homeric Epics and the Gospel of Mark. New York: Cambridge University Press.
- Campbell, Joseph (1968). the Hero with a Thousand Faces. New Jersey: Princeton University Press.
- Campbell, Joseph (1988). The Power of Myth. New York: Doubleday, Broadway Publisher.
- Carey, Christopher (2003). Herodotus: Histories Book IX. Edited by Michael. A. Flower and John Marincola. New York: Cambridge University Press.
- Catania, Frank J. (1994), the Gods and Goddesses of Olympus. USA: Rosen Publishing Group
- Clower, W. H. (1995). Gods and Heroes: The Role of Deity in Greek Culture. New York: Cambridge University Press.
- Eliade, Mircea (1954). The Myth of the Eternal Return: Cosmos and History. New Jersey: Princeton University Press.
- Ellwood, Robert S. and Alles, Gregory D. (1998). The Encyclopedia of World Religions. New York: Infobase Publisher.
- Geertz, Clifford (1974). Myth, symbol and culture. New York: Norton Publisher.
- George, Johnson & Lakoff, Mark (1980). Metaphors We Live By. London: The University of Chicago Press.
- Graves, Robert (1955). The Gods of Ancient Greece. New York: Penguin Random House.
- Hamilton, Edith (1942). Mythology: Timeless Tales of Gods and Heroes, Little. USA: Brown and Company Publisher.
- Hay, Jeff (2007). World Religions. Linda Holler. Consulting Editor. New York: Greenhaven Press Publisher.
- Hesiod (1914). Works and Days. translated by Hugh G. Evelyn-White. United States: Medgord: Provided via the Perseus Project at Tufts University.
- Hesiod (1970). Theogony, Works and Days, Shield. Cambridge: Harvard University Press.
- Hirschman, Albert O. (2012). Causal Powers: The Birth of Religious Imaginations. New Jersey: Princeton University Press.
- Homer (1990). The Iliad. Translated and Edited by Richard Lattimore. Cambridge: Harvard University Press Publisher.
- Homer (2006). The Iliad of Homer. Translated by Alexander Pope. http://www.gutenberg.org/license.
- Homer (2023). The Iliad. Translated by Alexander Pope. globalgreyebooks.com.
- Mills, Dorothy M. A. (1925). The Book of the Ancient Greeks. https://books.google.com
- Plato (2008). The Republic of Plato. Book X. Translated by Allan Bloom. New York: Basic Books.
- Rousseau, Charles (2020). Greek Mythology: Gods and Goddesses. New York: Greenhaven Press Publisher.
بازنمايي تشبيه و تنزيه در علمالاساطير يوناني: عوامل و آثار
سجاد دهقانزاده / دانشيار گروه اديان و عرفان دانشکدة الهيات و معارف اسلامي دانشگاه شهيد مدني آذربايجان، تبريز، ايران
sa.deghanzadeh@azaruniv.ac.ir
ندا شيرمحمدپور گرجاني/ دانشجوي کارشناسي ارشد اديان و عرفان دانشکدة الهيات و معارف اسلامي دانشگاه شهيد مدني آذربايجان، تبريز، ايران
needa.mohamadpor@gmail.com
دريافت: 17/12/1403 - پذيرش: 26/03/1404
چکيده
«تشبيه» و «تنزيه» بهعنوان دو اصطلاح فني و الهياتي، از کاربردهاي درونديني و دلالتهاي برونديني برخوردارند و به لحاظ مفهومي، برابرنهاد فرض ميشوند. فرهنگ اساطيري يونان به اسلوبي ويژه مَحمِل و مَجلاي کاربردهاي ديني اين دو اصطلاح تصور ميشود؛ بهطوريکه ايزدان يوناني در مقام نظر، فراتر از ساحت تشبيه محض فرض شدهاند؛ حال آنکه در مقام عمل، فصلالخطاب تشبيه و تنزيه را نميتوان در وصف ايشان به سادگي بازشناخت. ازآنجاکه ظاهراً واکاوي اصل و ابعاد اين مسئله به لحاظ پژوهشي تا حدي مغفول مانده، پژوهش فراروي بر بنياد اين مسئله شکل ميگيرد که قلمروهاي معنايي، نسبتها و پيامدهاي تشبيه و تنزيه بر اساس گزارشهاي اساطير يوناني کداماند؟ يافتهها نشان ميدهند که تشبيه در اساطير يوناني معادل انسانشکلانگاري ايزدان به لحاظ شمايلي، احساسات و رفتار است؛ حال آنکه مقصود از تنزيه، غيريت ايزدان تنها از نظر ناميرايي و برخورداري از قواي فراانساني است. تشبيه در اينجا موجِد درک همدلانهتر کنشهاي ايزدان ميشود و تنزيه موجبات طلوع ايمان به اثربخشي داداري مطلقاً توانا و ستودني را فراهم ميکند. گرچه شايد ايزدان يوناني مطلقاً تشبيهي در نظر آيند، ليکن اصالتاً تنزيهي و متعالياند.
كليدواژهها: انسانشکلانگاري، تشبيه و تنزيه، اسطورهشناسي، يونان باستان، هنر دینی.
مقدمه
اصطلاحات «به کلي ديگر» (the wholly otherness)، «انسانشکلانگاري» (anthropomorphism)، «تعالي» (transcendence) و «حضور مطلق» (immanence)، آنگاه که در ارتباط با خداي يگانه يا ايزدان متکثر بيان شوند، از مسائل اصلي خداشناسي و ناظر به چگونگي رابطۀ خدا و انسان هستند و بهطور فني ذيل عنوان «تشبيه و تنزيه» شايستگي بررسي پيدا ميکنند. ردپاي اين مسئلة مهم الهياتي و دينشناختي را به وضوح ميتوان در خيلي از فرهنگهاي ديني مشاهده کرد (ر.ک: شمس، 1340، ص17). از جمله فرهنگهاي ديني کهن که در چهارچوب اساطير گستردهاي، مشحون از مبحث «تعالي» ايزدان بهرغم «حضور مطلق» ايشان است، سنت اساطيري يونان باستان است. با وجود اين، بررسيهاي اوليه نشان ميدهند که ظاهراً وجوه تشبيهي ربالنوعهاي يوناني بهمراتب بيش از وجوه تنزيهي ايشان است؛ چنانکه زنوفانس (Xenophanes)، منتقد دين و يک فيلسوف يوناني، اظهار ميکند: «يونانيان باستان ايزدانشان را بهشکل خود ميساختند» (Ellwood and Alles, 1998, P. 177). همچنين ايزدان و ايزدبانوان يوناني به لحاظ شمايلي و نيز از نظر احساسات بهحدي انسانوار تلقي شدهاند که ميتوانند مشاجره و مبارزه کنند؛ عشق بورزند و در پايکوبيها مشارکت داشته باشند (کاونديش، 1387، ص195). در اينجا پرسش دربارة چرايي غلبۀ ميزان کاربرد تشبيه بر استعمال تنزيه در اساطير يوناني، يک پرسش کليدي است که بهطور طبيعي به ذهن متبادر ميشود و بارآوردۀ تأمل هرچه بيشتر دربارۀ آن، صورتبندي سازۀ يک مسئلة پژوهشي جديد است که پرسشهاي بنيادين مضاعفي را به همراه خود دارد. بنابراين پژوهش فراپيش بر بنياد اين مسئله صورتبندي ميشود که قلمروهاي معنايي، نسبتها و پيامدهاي استعمال تشبيه و تنزيه در علمالاساطير يوناني چيست؟
فقدان اثري مستقل در زمينۀ خداشناسي اسطورهاي يوناني که از منظري دينشناختي به مسئلۀ تشبيه و تنزيه نظر کرده باشد، ضرورت اصلي پژوهش فراروي است. افزونبراين، با پذيرش اين اصل مسلم که اساطير، در واقع دين انسان ابتدايي است، پژوهش حاضر بر آن است تا با بررسي موقعيتهاي گزارششده در اساطير يوناني، به فهمي روشنتر دربارۀ آراي يونانيان عصر کهن دربارۀ خدا، انسان و جهان دست يابد. پژوهش فراروي همچنين به لحاظ روششناسي ميکوشد با استناد به منابع برجسته در زمينۀ اساطير يوناني و مخصوصاً بهواسطۀ مطالعۀ دادههاي حاصل از ايلياد و اوديسه بهقلم هومر و نسبنامۀ ايزدان اثر هزيود، ضمن واکاوي کاربردهاي معناشناختي تشبيه و تنزيه در اسطورهشناسي يوناني، به تحليل دينشناختي کيفيت و پيامدهاي بهکارگيري اين دو تکنيک در علمالاساطير يونان بپردازد.
ادبيات پژوهش
سمانه خوشطينت (1389) در پژوهشي تحت عنوان «بررسي دراماتيک داستانهاي آفرينش در اﺳﺎﻃﻴﺮ و اﻓﺴﺎﻧﻪها» به بررسي دراماتيک اسطورههاي آفرينش با توجه به آيينها، افسانهها و نمادهايي که در ارتباط با آنها قرار دارد، پرداخته است. غلامرضا پرتوي عمارلويي (1390) در اثري به نام «اسفنديار و آشيل؛ برابرنهادي اسطورهاي دو جهانشناختي (بررسي مؤلفههاي نايکتاي جهانشناسي ايران و يونان باستان بر پاية اسطورهشناسي تحليلي با نگاه موردي به دو اسطورة اسفنديار و آشيل)»، به بررسي تفاوتهاي جهانشناختي دو فرهنگ ايراني و يوناني بر اساس اساطير اسفنديار و آشيل پرداخته است و ميکوشد با رويکرد مطالعة فرهنگي، به بررسي معرفتشناختي «آسيبپذيري انسان» بهعنوان مقولهاي مفهومي بپردازد. همچنين نرجس ابوالقاسمي (1390) در تحقيقي تحت عنوان «اساطير آفرينش در يونان باستان» به کيهانشناسي اسطورهاي و بيان مهمترين اساطير آفرينش در يونان باستان پرداخته و در آن، نقطۀ عزيمت و نحوة آفرينش جهان و انسانها را بهاجمال بازگو کرده است.
بنابراين پژوهش حاضر بر بنياد مسئلهاي متمايز از آنچه پيشينۀ تحقيق نشان ميدهد، استوار است. بهرغم آنکه بر ادبيات تحقيق حاضر فوايد متنوعي مترتب است، ليکن هيچيک از موارد آن، مسئلة تشبيه و تنزيه ايزدان را در نظام اساطيري و خداباوري يونان باستان بهطور مستقل و از سر شکيبايي مورد بحث قرار ندادهاند، که پژوهش حاضر عهدهدار انجام آن است.
1. قلمروهاي معنايي تشبيه و تنزيه
«تشبيه» در لغت به معناي «مانند کردن چيزي به چيزي» و در اصطلاح علم کلام به معناي «مانند کردن خالق به خلق» است. حسب آنکه مراد از خالق «خدا» و مقصود از خلق «انسان» است، بنابراين تشبيه را ميتوان «انسانشکلانگاري خدا» معنا کرد (شمس، 1340، ص17ـ18). اين معنا از تشبيه در ساحت ادبيات اساطيري، اثربخشي بسزايي در انتقال معاني عميقتر ايفا ميکند. اين صنعت، بهويژه در هنگام بازنمايي شخصيتهاي اساطيري، به مؤلف امکان ميدهد که ويژگيهاي انساني را به ايزدان و ايزدبانوان نسبت دهد و امکان تداعي آنها را در کسوتي قابل فهمتر براي مخاطب فراهم کند (Campbell, 1968, p. 200). واژۀ انگليسي Immanence شايد معادل مناسبي براي تشبيه در علم کلام و عرفان باشد؛ زيرا بر «حضور مطلق»، «مقام کثرت» و «جهانروايي فراگير» خداوند دلالت دارد. حضور مطلق الهي ـ گرچه هم از دلالت کيهانشناختي برخوردار است، هم از وجه اخلاقي ـ وانگهي باريتعالي بيشتر در شخص حضور دارد تا غيرشخص و در خير بيشتر حاضر است تا شر. (Ellwood and Alles, 1998, p. 25).
در مقابل، تنزيه که خود اعتبار ديگري از لاهوتِ لابشرط مَقسَمي است، در لغت به معناي «مبرا کردن چيزي از نواقص چيزي ديگر» است و در علم کلام عبارت است از «جدا کردن خالق از خلق» و «غيريت خدا از انسان». تنزيه بهتعبير عرفاني، به مقام اطلاق خدا مربوط ميشود (شمس، 1340، ص17) و ضمن تأکيد بر قداستِ عالم الهي، مرزهاي تصورات انسانوار از ايزدان را تحديد ميکند (الجرجاني، 1403، ج1، ص65). واژۀ انگليسي Transcendence را شايد بتوان معادل مناسبي براي تنزيه در علم کلام و عرفان در نظر گرفت؛ زيرا بر «وجودي فراتر از مرزهاي تصور»، «غيريت ذات ايزدي» و «مقام وحدت الهي» دلالت دارد (Ellwood and Alles, 1998, p. 25).
1ـ1. فلسفة تشبيه در اساطير يوناني
ترسيم صورتهاي انسانوار از ايزدان در اساطير يوناني، اثربخشي زايدالوصفي در انتقال احساسات و معاني، و نقشي کليدي در فهم همدلانۀ مفاهيم ديني و ارزشهاي فرهنگي ايفا کرده است. تشبيه در علمالاساطير يوناني، افزون بر مساعدت در زمينۀ انتقال معاني، مقوّم دين بوده و از طريق روايت داستانها و توضيح ويژگيهاي شخصيتها و موقعيتهاي الهي، تمهيدات ژرفانديشي را در بستر معرفت ديني فراهم کرده است (Geertz, 1974, p. 93) در اصل، اين يکي از اثربخشيهاي مثبت و خاصيتهاي ترديدناپذير صنعت تشبيه ديني است که به موجبِ همانندسازي دو شيء يا دو مفهوم، به تنوير و تعميق درک مخاطب کمک ميکند و مفاهيم انتزاعي / مجرد را به مفاهيم ملموس و درکپذير تبديل ميکند. بنابراين در اساطير يوناني، آنگاه که احوال ايزدان با مقياس احساسات انساني مقايسه ميشوند، به مخاطب اجازه داده ميشود که درک عميقتري از احوال، رفتار و واکنشهاي آنها داشته باشد (George & Lakoff, 1980, p. 3).
جوزف کمبل (1904ـ1987م) در بيان فلسفۀ اصلي انتساب وجوه انسانوار به ايزدان، افزونبراين به دو انگيزة نيرومندتر ديگر نيز اشاره ميکند: «رهايي از سردرگمي» و «نيل به رستگاري» (کمبل، 1383، ص23). به باور او، صورتبندي شمايل تشبيهي از ايزدان، همچنين به ژرفاي فرهنگ ديني يونان باستان افزوده و درک آموزههاي ديني را براي تودهها آسان کرده است. براي مثال، تشبيه عشق آفروديت به آتش، نهتنها او را الههاي آکنده از زيباييهاي عشق معرفي ميکند، بلکه همچنين به خطرات احتمالي ناشي از آن اشاره دارد (Campbell, 1988, p. 78-80). ازسويديگر، ظاهراً بشر با موجوداتي ميتواند گفتوگو داشته باشد که همارز او باشند يا دستکم چنين فرض شوند؛ چنانکه «تشخص» يک صنعت ادبي است که شاعر بهواسطۀ آن ميتواند با نباتات و جمادات هم سخن بگويد. يونانيان باستان نيز بهواسطۀ انسانوار دانستن ايزدان بهراحتي ميتوانستند به ايزدان تشبّه جويند و کردار ايشان را بهعنوان مبناي رفتار نيک و صحيح در زندگي خود بهکار بندند. براي نمونه، پيشگوي معبد دلفي كه اغلب يك زن بود، همواره با آپولوي (Apolo) سيمينکمان رايزني ميکرد و شاهان در امور کشورداري، و مردم عادي در امور روزمره، از کهانت و پيشگوييهاي وي بهره ميبردند (Hay, 2007, p. 27).
متون باستاني مرتبط با اساطير يوناني نشان ميدهند که انديشۀ ديني يونانيان ربالنوعهاي يوناني را همواره در کسوت و موقعيتهاي انساني به تصوير ميکشد؛ براي نمونه، خداي جنگ، آرس (Ares)، نهتنها مسلط و مقتدر، بلکه به همان اندازه بهسان انسانها پرخروش و متخاصم است و زئوس (Zeus) بهعنوان ربالارباب ايزدان، داراي احساسات انساني نظير حسادت، رقابت و عشق تصور ميشود و همۀ اين اوصاف در مناسباتش با ديگر ايزدان و حتي انسانها بهخوبي تظاهر دارد (Carey, 2003, p. 110). ايزدان يوناني همچنين از لحاظ شمايلشناسي نيز انسانوار ترسيم شدهاند و توسط شاعران و شمايلنگاران يوناني در قالبهاي هنري، صورتي حتي عينيتر بهخود گرفتهاند. براي مثال، زئوس در اوديسه با بدني سترگ و جثهاي عظيم توصيف ميشود. مختصات جسمي او بهگونهاي است که هيبت و اقتدار او را بهخوبي نمايان ميسازد (Homer, 2006, p. 234-235). هِرا (Hera)، همسر زئوس و ملکۀ ايزدان، در ايلياد صراحتاً زني با زيبايي منحصربهفرد و وقاري بينظير معرفي ميشود. او در صحنههايي از جنگ و توطئه، بهصورت انساني با جامگاني مجلل و پرطمطراق بهتصوير درآمده است (گرين، 1366، ص30). همچنين آتنه (Athena)، الهۀ حکمت، در اوديسه با ظاهري شجاع و قوي توصيف ميشود. او به دليل قدرتهايش و تأثيرش در ميدان جنگ، مورد احترام و تحسين قرار ميگيرد. او همچنين براي ارتباط با دنياي زميني، به شکل افراد انساني درميآيد و با آنان مراوده ميکند. از باب مثال، در سروة دوم اوديسه آمده است: آتنه براي ترغيب تِلماک (Telemac)، پسر اوليس (Ulysses)، براي يافتن پدرش، سيماي انساني خاکي را به خود ميگيرد و نزد تلماک ميرود؛ درحاليکه ميگويد: «اي تلماک! اگر شور مردانة پدر پاکزادت در تو باشد، در آينده از دلاوري و فرزانگي چيزي کم نخواهي داشت. اگر همانند پدرت باشي، سفرت بيهوده نخواهد بود» (هومر، 1388، ص28).
2ـ1. فلسفة تنزيه در اساطير يوناني
پيش از پرداختن به فلسفۀ تنزيه در اساطير يوناني، نخست بايد اصل موضوع تثبيت شود؛ به اين معنا که حضور اصل تنزيه در علمالاساطير يوناني معلوم گردد. بهزعم نگارنده، ايزدان يونان باستان، گرچه از وجوه انسانوار چشمگيري برخوردار بودند و شايد از نظرگاهي عجولانه مطلقاً تشبيهي در نظر آيند، ليکن از منظري ژرفانديشانه ميتوان گفت که خاصيتهاي تشبيهي ايزدان يوناني نه ذاتي، همهجانبه و مطلق، بلکه پديداري و نسبي بوده است و ايشان را تا اندازهاي ميتوان صاحب مراتب تنزيهي فرض کرد. در مقام بازنمايي وجوه تنزيهي ايزدان يوناني، مستنداتي نسبتاً يقينآور وجود دارد که در ادامه به مواردي اشاره ميشود:
الف) در آثار ديني کلاسيک يوناني، از جمله تئوگوني يا نسبنامۀ ايزدان اثر هزيود، تنزيه ايزدان از ويژگيهاي انساني، تظاهر نسبي دارد. هزيود در اين اثر به شجرهنامة ايزدان و اوصاف ايشان ميپردازد و اعلام ميکند که برخي از ويژگيهاي انساني نميتوانند به ايزدان نسبت داده شوند. افزونبراين او توضيح ميدهد که هريک از ايزدان، خويشکاريهايي فراانساني و منحصربهفرد دارند که انسانها فاقد توان لازم براي انجام آنها هستند. ايزادان يوناني همچنين به لحاظ اخلاقي و رفتاري نيز بهمراتب فراتر از انسانها هستند. هزيود مثال ميزند، ايزدان در اتخاذ تصميمهاي خود درگير احساسات انساني نميشوند و گرچه برخي از ايزدان همچون زئوس رفتارهاي ظاهراً انسانوار بسياري دارند، اما در نهايت، همۀ ايزدان بر اساس قوانين و اصولي فراتر از شاخص درد و لذت انساني عمل ميکنند و هيچگاه تحت تأثير احساسات انساني قرار نميگيرند؛ هرچند به ظاهر چنان بهنظر ميرسد (Hesiod, 1914, p. 10)؛
ب) ايزدان يوناني با وجود شباهت ظاهري با انسانها و بهرغم امکان برقراري روابط انساني با ديگران، در نفسالامر برخوردار از نيروهاي فرابشرياند و در قواي الهي / انساني خود، «مطلق» تصور ميشوند. براي نمونه، ايزداني چون زئوس همۀ مقدرات انساني را رقم ميزنند (هومر، 1388، ص124) و ايزدي چون هرمس بهعنوان پيامآور ايزدان و راهنماي ارواح، از قابليت تغيير شکل در موقعيتهاي مختلف و از سرعت فوقالعادهاي براي سفر به دنياي ايزدان و انسانها برخوردار است (Mills, 1925, p. 50). افزونبراين، ايزدان يوناني برخلاف انسانها ناميرا و جاودان فرض ميشوند. ناميرايي ايشان که بهاعتبار ديگري غيريت ذاتي آنها را از انسانها بهخوبي نشان ميدهد، به جريان نوعي مايع طلاييرنگ، درخشان و بخارگونه به نام «ايکور» (Ichor) در رگهايشان نسبت داده ميشود. اين مايع، برخلاف خون انسان، ماهيتي اِثيري و مقدس داشت و نمادي از جاودانگي، قدرت و برتري ايزدان نسبتبه انسانها محسوب ميشد. وجود ايکور در کالبد ايزدان نشان ميداد که آنها از جنس ديگري هستند و مآلاً مرگ در آنها راه ندارد. در ايلياد و اوديسه به اين مايع جاودانگي بسيار اشاره شده است؛ براي نمونه، در سرود پنجم ايلياد آمده است: وقتي آفروديت (Aphrodite) بهکمک پهلواني به نام اِنه (Enee) ميشتابد، دست او زخم برميدارد و همان دم خون جاوداني الهه، که بخار پاکيزهاي بود، فروميريزد؛ «همانطورکه خون ايزدان نيکبخت ميريزد، ايزداني که ميوة ديميتر (Demeter) نميخورند و نوشابة آتشآساي نميآشامند؛ همين است که خونشان تباهناشدني است و خود نيز جاودانياند» (هومر، 1388، ص133)؛
ج) ايزدي چون پوزئيدون (Poseidon) کنترل کامل بر عناصر طبيعي دارد. پوزئيدون پادشاه درياهاست و توانايي ايجاد طوفان يا آرام کردن دريا را دارد (Mills, 1925, p. 46). تسلط مطلق بر عناصر طبيعي و توان تسکين يا تهييج آب درياها بههيچوجه قابل انتساب به موجودات بشري نيست و وجود چنين قدرتهاي متعالياي از «به کلي ديگر بودن» و تنزيه او از ويژگيهاي انساني پشتيباني ميکند؛ زيرا او بهعنوان يک موجود اساطيري، نهتنها مهارت، بلکه اقتدار بسيار بيشتري نسبتبه انسانها دارد. همچنين زئوس، بهعنوان پادشاه ايزدان، نهتنها قدرتي بينظير دارد، بلکه جاودانه است و هرگز دچار ضعف نميشود. هومر با مثالهاي بسياري نشان ميدهد که زئوس يا هريک از ايزدان، از لحاظ مرگ يا تحول انساني فراترند (Homer, 2023, p. 315). همچنين زيبايي مطلق آفروديت بهعنوان الهة عشق بهگونهاي توصيف ميشود که نشانگر زيبايي غيرقابل دسترس و ايدئال براي انسان است. در ادبيات اساطيري، احساسات آفروديت از قبيل عشقورزي پايانناپذير او، خبر از وجودي متعالي و وجهي تنزيهي دارد و او را عاري از کمبودهاي انساني نشان ميدهد (Mills, 1925, p. 51). بهسياقي مشابه، هِرا بهعنوان ايزدبانوي خانواده و ازدواج، با وجود شخصيت حسودانهاش، مدافع ارزشهاي خانوادگي و نظم در زندگي شناخته ميشود؛ چنانکه در سرود چهارم اوديسه، هِرا با تکيه بر رابطهاش با زئوس سعي دارد که نبردي را ميان ايزدان بهمنظور تثبيت موقعيت خود ايجاد کند که اين اراده به وضوح نشاندهندۀ توانايي او در تنظيم روابط ميان خاندان ايزدان است؛ چيزي که از توان انساني خارج است (Benjamin, 2010, p. 124)؛
د) ايزدان يوناني حتي در صورت وصلت و آميزش واقعي با انسانها، غيريت ذاتيشان همچنان حفظ ميشود. به استناد شواهد کافي از اساطير يوناني، ايزدان يوناني ميتوانستند در صورت لزوم، کسوت انساني به خود گيرند و با انسانهاي عادي وصلت کنند و حتي صاحب فرزنداني شوند. فرزندان بارآمده از چنين وصلتي، نيمهخدا بودند. اين نيمهخدايان، بهرغم برخورداري از قدرتهاي فرابشري، به لحاظ نيمهانساني بودن، ميرا بودند. براي مثال، آشيل (Achilles) بهعنوان نمونهاي از اين شبهايزدان، يکي از قهرمانان جنگآور باستاني بهشمار ميرفت و شهرت خود را مديون پاشنة پاي خود بود. آشيل از وصلت پادشاهي فاني به نام پلئوس (Peleus) و الههاي ناميرا به نام ثتيس (Thetis) به دنيا آمد و ازاينرو يک نيمهخدا شمرده ميشد. اين قهرمان همواره از پاشنۀ پاي خود آسيبپذير بود و سرانجام هم با اصابت تير به ناحيۀ پاشنة پايش کشته شد (صباح، 1387، ص8).
حال پس از تثبيت اصل تنزيه و چگونگي ظهور آن در اساطير يوناني، اکنون ميتوان به فلسفۀ تنزيه يا دلايل وجود تصورات تنزيهي از ايزدان پرداخت. همانگونهکه پيشتر گفته آمد، «تنزيه» نوعي مواجهۀ فکري و نيز شکلي از بيان دربارۀ الوهيت و مناسبات آن با انسان است. از اين نظرگاه، ايزدان و الههها از صفات انساني و بهطور خاص از نقصهاي اخلاقي پاک و دور نگه داشته ميشوند. اين روش، يقيناً به تقويت حرمت و قداست شخصيتهاي الهي و اساطيري کمک شاياني ميکند و نشاندهندة عظمت و تعالي وجودي ايزدان از انسانهاست (مکدونالد، 1389، ص112).
افزونبراين، «تنزيه» حدود و ثغور خالق و مخلوق را پررنگتر ميکند و سيماي فراسويي و تجسمي متعالي از ايزدان را به ارمغان ميآورد تا از قِبَل آن، ايزدان بهعنوان موجوداتي ذاتاً فراسويي، شايستۀ پرستش و قابل اتکا در نظر آورده شوند. برداشتهاي تنزيهي، از آن روي اهميت دارند که ايزدان را موجودات بينظير و فاقد نقص توصيف ميکند. اين ويژگي، نهتنها بر بنياد دلايل فطري، تربيت فرهنگي و اعتقاد به وجود نيروي برتر استوار است، بلکه باعث ميشود افراد احساس کنند که اين موجودات الهي از لحاظ شخصيتي و اخلاقي از انسانها متعاليترند. در اساطير يونان باستان نيز «تنزيه» در ابعاد اندکي از بعد اخلاقي و اجتماعي، فرهنگي و هنري، و فلسفي نمود پيدا کرده است. هرچند همين برخورداري اندک از ابعاد تنزيهي و بيشازحد انسانوار بودن، بهويژه در نقصهاي اخلاقي، به انتقاد فلاسفه از ايزدان آنان منجر شده است. افلاطون انتقاد ميکند: «اگر ايزدان خود بهنادرستي رفتار کنند، چگونه ميتوان انتظار داشت که انسانها به عدالت عمل کنند؟» (Plato, 2008, p. 595-600)
همچنين ايزدان يوناني از منظر اخلاقي و اجتماعي، نمادي از عدالت و حکمت توصيف ميشوند تا از اين طريق مردم به آنان احترام گذارند و اين احترام، به ترويج نظام اجتماعي و اخلاقي در جامعه کمک کند؛ همچون زئوس که بهمنزلة داور نهايي در ميان ايزدان و انسانها عمل ميکند يا آتنه که بهعنوان نماد حکمت و عقلانيت شناخته ميشود (هومر، 1388، ص113). برخورداري ايزدان يوناني از اين ويژگيها، خاستگاه الهي اخلاق فرض ميشود و افراد را تهييج ميکند تا رفتارهاي عادلانه، عاقلانه و اخلاقمدارانه را دنبال کنند. تنزيه، از اين منظر الگويي از کمال و جاودانگي الهي بهدست ميدهد تا با تمسک به آن، راه براي توسعة اخلاق انساني و درکي عميقتر از مفاهيم کمال اخلاقي و خير اعلي فراهم آيد (Aristotle, 1984, V. 2, p. 125).
افزونبراين، تنزيه از لحاظ فرهنگي به رشد آيينهاي ديني کمک ميکند؛ به اين صورت که از رهگذر شعائر ديني، ايزدان بهعنوان پذيرندگان آيينهاي سرسپارانه، همچنين بهمثابۀ موجوداتي مقدس، قابل پرستش و بينقص شناخته ميشوند. تصورات تنزيهي از ايزدان، در حوزۀ هنر نيز به خلق آثار بينظيري دامن ميزند که بهواسطة آن، ايزدان در شمايل مهيب و پرابهت بهتصوير کشيده ميشوند. اين نکته، در حوزۀ يونان باستان بيشتر در شمايلنگاريها و هنر معماري و بهطور ويژه در بناي معابد و قربانگاهها تظاهر دارد. بنابراين خداباوران يوناني با فرض ذات منزهي که خود را از وراي انواع نمادهاي ديني ـ از شعائر گرفته تا هنر ـ متجلي ميسازد، راهنماي روشني را براي زندگي خداباورانه و ديني مييابند (Homer, 1990, p. 153).
2. عوامل و پيامدهاي استعمال تشبيه در مورد ايزدان يوناني
سرنوشت عوامل و پيامدهاي انسانشکلانگاري ايزدان يوناني درهمتنيده است و برخي از پيامدهاي آن را از وجهي ديگر ميتوان در زمرۀ عوامل آن ذکر کرد. بهنظر ميرسد که انسانشکلانگاري ايزدان يوناني متضمن پيامدهاي اثربخش وجودشناختي، ارزشهاي معرفتشناختي و فوايد نجاتشناسانه است که از خيل عظيم آنها ذيلاً به مواردي اشاره ميشود.
1ـ2. برقراري گفتمان سازنده ميان خدا و انسان
استعمال تشبيه در اساطير يوناني، آکنده از آثار مثبت در بهبود گفتمان ايزدان و انسانها بود. اين تکنيک موجبات تعين و تجلي ويژگيهاي مجرد و فراسويي ايزدان را در محدودۀ تصورات ملموس انساني فراهم ميساخت و اين امر، درک الوهيت را براي تودة مردم تسهيل ميکرد (Campbell, 1988, p. 78-80). براي نمونه، تشبيه زئوس به آذرخش يا طوفان، تجسمي عامهفهم از خشم و قدرت مخرب او بهشمار ميرود. در ايلياد، آنگاه که زئوس تصميم ميگيرد سرنوشت جنگ تروا (Troy) را بهنفع پاريس (paris) تغيير دهد، طوفاني سهمگين جاري ميکند. آنگاه زئوس از جانب کوه «آيدا» بهسان آذرخشي ميغرد و هِکتور (Hector) اين نشانه را درمييابد و به لشکريان نويد ميدهد که زئوس پيروزي بزرگي را براي ما و مصيبت بزرگي را براي دشمنان رقم زده است (واتسون، 1369، ص37). همچنين آتنه، بهعنوان ايزدبانوي حکمت، داراي ويژگيهايي انساني مانند عقلانيت، خونسردي و شجاعت بود که باعث ميشد انسانها او را بهراحتي درک کنند و با شناخت اين خصوصيات، بيشازپيش به او نزديک شوند. در بيشتر سرودهاي هومر آمده است: آتنه با دقت به حوادث اطرافش توجه ميکند و راهبردهاي جنگي را به قهرمانان ميآموزد. ديالوگ او با قهرمانان يوناني نشاندهندۀ نوعي گفتمان صميمي ميان خدا و انسان است؛ زيرا آتنه نهتنها به جنگ در ميدان نبرد توجه دارد، بلکه احساسات و نيازهاي انسانها را نيز درک ميکند (Homer, 2006, p. 597). برخورداري آتنه از اين ويژگيهاي انساني باعث ميشد که يونانيان خطاب به او استغاثه کنند و همواره به او ايمان داشته باشند.
جنبۀ ديگر اثربخشي تشبيه بر تقويت گفتمان خدا با انسان، مربوط به رهايي انسانها از شرايط سردرگمي به کمک ايزدان يوناني، و در واقع يافتن معنا در زندگي بود. توانايي ايزدان در مواجهۀ درست با چالشها و مسائلي نظير جنگ، عشق و خيانت، الگويي عيني و عامهفهم از رفتار صحيح در مواقع مشابه را فراهم ميکرد و اين بهنوبۀخود، انسانها را از سردرگمي بههنگام تصميمگيريها نجات ميداد. براي نمونه، هِرا نمايندۀ محبت و حمايت از خانواده است. استعمال تشبيه در مورد ايزدبانوي هِرا با ويژگيهاي انساني مانند محبت و سختکوشي باعث ميشود که دينداران بتوانند بهراحتي با او ارتباط بگيرند و در شدايد زندگي از او مدد بخواهند. در سرود سوم ايلياد، هِرا به آشيلِ قهرمان و ساير رزمياران يوناني ميپيوندد و با نيت تقويت روحيۀ آنها، در تلاش است تا بهواسطۀ تقويت همبستگي آنها، پيروزي را براي آنها به ارمغان آورد (Homer, 1990, p. 20). همچنين در سرود اول ايلياد، هِرا در بحبوحۀ جنگ آگاممنون (Agamemnon) و آشيل ظاهر ميشود و خطاب به آشيل ميگويد: «من از آسمان فرود آمدهام تا خشم تو را فرونشانم. ميخواهي فرمان مرا ببري؟ ...روزي فراخواهد رسيد که هداياي باشکوهي به تو خواهند داد» (هومر، 1388، ص42). فرض اين شکل از ارتباط ميان انسانها و ايزدان، موجِد احساس انگيزه، معناداري و هدفمندي زندگي در انسان يوناني بود و يونانيان را بهطور فزاينده به تلاش در ميدان نبرد معنادار زندگي ترغيب ميکرد.
افزونبراين، بر اساس علمالاساطير يوناني، در پي ارتباط بين انسانها با ايزدان، گفتماني دوطرفه و بر بنياد آموزۀ خاريس (Charis) برقرار ميشد. اصطلاح «خاريس»، مفاهيم عميق و گستردهاي را دربرميگيرد و بلکه چندين جنبۀ مهم را بهطور همزمان شامل ميشود؛ از جمله بخشندگي و مهرباني، زيبايي و جاذبه، فرهنگ تقدير و شکرگزاري، رابطۀ دوسويه و تبادلات ميان ايزدان و انسانها، و تقويت روابط اجتماعي. يونانيها با درک اين مفهوم تلاش ميکردند که با برگزاري مناسک، قربانيها، تقديم هدايا، دعا و اعمال نيک در کنار شکرگزاري، در حق ايزدان بخششي انجام دهند و در مقابل انتظار داشتند که ايزدان در مقام جبران، براي آنان برکت و ثروت ارزاني بدارند (Hesiod, 1970, p. 55). در سرود دوم ايلياد آمده است: پيش از آنکه سپاهيان يوناني به تروا حمله کنند، هرکس براي خدايي که ميپرستيد، قرباني ميکرد. آگاممنون نيز براي زئوس، زادۀ کرونوس و فرمانرواي ايزدان، گاو فربة پنجسالهاي را قرباني ميکند و از او درخواست ميکند که وي را از خطرات جنگ حفظ کند. او به همراه سپاهيانش، درحاليکه گرداگرد گاو ايستاده بود، اينگونه لب به سخن گشود: «اي زئوسِ بسيار پيروزمند و بزرگ که بر فراز آسمان جاي داري! مرا ياري ده تا کاخ پريام را سرنگون کرده و با خاک يکسان کنم و درهاي آن را طعمۀ آتش سازم؛ سينۀ پسرش هکتور را فرو دَرم و همراهانش را ببينم که خاک را به دندان ميکشند» (هومر، 1388، ص71).
2ـ2. شکلگيري و رشد نمادگرايي ديني
نمادهاي مرتبط با کوه اُلمپ بهعنوان منزلگاه ايزدانِ انسانوار يوناني، نهتنها در ادبيات و اساطير يوناني، بلکه در تفکر و فرهنگ عمومي آن دوران نيز نقش مهمي را ايفا ميکرد و بهطور ويژه، در نشان دادن موقعيت ايزدان و تعاملات آنها با بشر اثربخش بود. نمادهاي گوناگون ـ از ظاهر آراسته با طلا و جواهرات کوه اُلمپ و آتش مقدس گرفته تا گياهان مقدس و برهنگي ايزدان ـ در ايلياد بهخوبي بهتصوير کشيده شده و تأثير آنها بر فرهنگ يوناني همواره ملموس بوده است. نمادهاي بهکاربردهشده از کوه المپ در اساطير نيز به خوانندگان آن کمک ميکنند که درک بهتري از باورها و ارزشهاي اجتماعي و فرهنگي آن زمان داشته باشند. در ادامه نمونههايي از اين نمادهاي المپي بررسي ميشوند:
الف) آتش: آتش بهمثابة نوعي پل ارتباطي ميان دنياي انساني و الوهيت عمل ميکند. آتش بهرغم زميني بودن، بالارونده است و ميل به تعالي را ميرساند. آتش ذاتاً، هم پاک است و هم طهارتبخش، و اين ويژگي، آن را به نماد قداست تبديل ميکند. افزونبراين، آتش مستمراً نو ميشود و اين نيز تجديد حيات و ناميرايي آن را القا ميکند. به نظر ميرسد که آتش بهعنوان نمادي از الوهيت و قدرت ايزدان در اساطير يونان، بهويژه در ايلياد هومر، نيز نقش بسزايي ايفا ميکند و نشان از منزلت قدسي ايزدان دارد. در اين اثر، آتش نهتنها يک عنصر طبيعي، بلکه نمادي از نيروي خالق و ويرانگر ايزدان محسوب ميشود. ايزدان يوناني مانند زئوس و هفايستوس بر اين عنصر تسلط دارند و از آن براي ابراز قدرت و تأثيرگذاري بر سرنوشت انسانها استفاده ميکنند. براي مثال، در جنگ تروا، وقتي زئوس از آتش براي بروز خشم و قهر خود استفاده ميکند، نشاندهندۀ اين است که آتش نهتنها قدرت تخريب دارد، بلکه قدرت الهي و نظارت ايزدان بر زندگي بشري را نيز بهتصوير ميکشد (Hamilton, 1942, p. 61) و تشبيه عشق آفروديت به آتش، نهتنها او را الههاي آکنده از عشق معرفي ميکند، بلکه نشاندهندۀ خطرات اين احساس است (Campbell, 1988, p. 78)؛
ب) برهنگي ايزدان: در ادبيات و هنرهاي باستاني، ايزدان غالباً برهنه تصوير ميشوند که اين امر، نمادي از زيبايي و کمال در نظر گرفته ميشود. تصويرگري ايزدان يوناني در آثار هنري، نماد استغنا و بينيازي آنها از انسانها و همچنين نمايانگر آزادي آنها از قيد و بندهاي دنيوي است. برخلاف انسانها، برهنگي ايزدان همچنين نمادي براي اشاره به بيگناهي و خلوص آنهاست. شرم و گناه انساني در حق ايشان صدق نميکند و به همين دليل، برهنگي آنها هيچ نشانهاي از فساد يا نقص ايشان نيست؛ بلکه اين امر بهنوعي نشاندهندة جايگاه ويژة آنها در نظام هستي است؛ جايي که زيبايي و قدرت درهم آميخته است (Catania, 1994, p. 77). در سرود پنجم از ايلياد، آرس، بهعنوان يکي از تجسمهاي جنگ و خشونت، برهنه به ميدان جنگ ميآيد و وصف کمال و زيبايي قامت او دل و روان حريفان را مجذوب خود ميکند. تصويري که از او ارائه ميشود، بيانگر اين معناست که او هيچ نيازي به زره يا پوشش براي نمايش قدرت خود ندارد (Homer, 1990, p. 150). اين قاعده، بهخصوص دربارۀ ايزدبانواني مانند آتنه و آفروديت، حتي بيشتر ديده ميشود. در زماني که آتنه به ميدان جنگ ميآيد و با حضور خود نظم و زيبايي را به جنگ تحميل ميکند، برهنگياش نمادي از قدرت، شجاعت و عزم راستين او در نبرد است. او بهعنوان الههاي که نهتنها به جنگ، بلکه به راهبرد و عقلانيت نيز مربوط ميشود، برهنه به ميدان ميآيد تا نشان دهد که در جنگ، ويژگيهاي خارقالعادهاش و عدم ترس او از دشمنان، باعث برتري او ميشود. برهنگي آتنه نمايانگر قدرت خالص و عدم وابستگي به زينتهاي ظاهري است و نشاندهندۀ اراده و عزم راسخ او در طول نبردهاست (Homer, 1990, p. 185)؛
ج) طلا و جواهرات: کوه المپ و قصر ايزدان، اغلب با طلا و جواهرات تزيين شده است که از تمکن، قدرت و مقام والاي ايزدان حکايت دارد. در توصيف قصر زئوس، به درخشندگي و زينتهاي طلايي اشاره ميشود که فضاي آن را زيباتر کرده و نشاندهندة عظمت و جاودانگي ايزدان است (مکدونالد، 1389، ص112). در داستانهاي مربوط به جنگ تروا نيز طلا و جواهرات همواره نماد ثروت و مقام ايزدان و قهرمانان بوده است. در ايلياد، وصف زينتآلات و جواهرات باشکوهي که بر تن و دستان ايزدان و قهرمانان قرار دارد، بهوضوح نشاندهندۀ ثروت و موقعيت ايزدان در هِرم قدرت اساطيري است (Rousseau, 2020, p. 94). در ايلياد، هرا بهعنوان ملکۀ ايزدان و همسر زئوس، در بسياري از صحنهها با زيورآلات زيبا بهتصوير کشيده ميشود. يکي از نمونههاي واضح از آويختن زيورآلات توسط هرا، در سرود چهارم ذکر شده است. در اين سرود، هرا براي جلب توجه و تأثيرگذاري بر زئوس، زيورآلاتي به خود ميآويزد (Homer, 1990, p. 125).
3ـ2. رشد شعائرگرايي ديني و دستاوردهاي آن
الف) افزايش بسامد حس يکپارچگي: انسانشکلانگاري ايزدان بهمثابة ابزاري براي تفسير پديدههاي طبيعي، به مردم کمک ميکرد تا تجربيات خود را از طبيعت بهعنوان ناموس اشيا تحليل کنند و آنها را در راستاي بهبود زندگي اجتماعي خود بهکار بندند. با باور به ايزدان مشترک که بر همة پديدهها نظارت دارند، اعضاي يک جامعه ميتوانستند احساس اتحاد و همبستگي بيشتري پيدا کنند و در شرايطي همساز به ايفاي نقش بپردازند. اين امر همچنين به تقويت ساختار اجتماعي و ايجاد نظم در جامعه کمک ميکرد. براي مثال، در اسطورههاي يونان باستان، ايزدان بهعنوان کنترلکنندگان عناصر طبيعي مطرح ميشدند؛ مانند زئوس که بهعنوان خداوند آسمان و طوفان شناخته ميشد. اين روايتها به جوامع کمک ميکردند تا نهتنها پديدهها را بنا بر منطق اساطيري خود بهتر درک کنند، بلکه بهمثابة ابزاري براي فهم و واکنش انسانها دربارة پديدههاي طبيعي و اجتماعي عمل کنند (Hirschman, 2012, p. 45)؛
ب) دستيابي آسانتر به خواستهها: تصور ايزدان با ويژگيها و احساسات و رفتار انساني باعث ميشد که انسانها نهتنها ايزدان را بهعنوان موجودات قدرتمند، بلکه بهعنوان موجوداتي قابل فهم و نزديک به خود احساس کنند؛ زيرا برقراري ارتباط با موجوداتي که همارز انسان فرض ميشوند يا بهرغم شأن برترشان، در حد انسان تنزل مييابند، منطقيتر و عمليتر است و مردم بيشتر تمايل دارند با ايزداني ارتباط برقرار کنند که بتوانند احساسات و تجربيات انساني را ادراک کنند تا انتظارات و درخواستهاي خود را بهراحتي خطاب به آنها مطرح کنند. از جمله درخواستهاي کلان آنان، برخورداري از حمايت الهي در مواقع بغرنج و بحراني زندگي يا انتظار رفتارهاي منصفانه و عادلانه بود. مثلاً مردم يونان با نسبت دادن جنگها، قحطيها و بيماريها به ارادۀ ايزدان، ميتوانستند مفاهيم اخلاقي و اجتماعي خود را تعريف کنند؛ به اين صورت که اگر يک جامعه بر اين باور بود که جنگ به دليل نارضايتي ايزدي خاص رخ داده است، مردم ميکوشيدند تا با انجام شعائر ديني و اداي قربانيها، رضايت آن خدا را جلب کنند (Eliade, 1954, p. 75).
اين حس نزديکي به ايزدان منجر به برقراري پيوندهاي عاطفي با آنها نيز ميشد که خود را بهشکل دعا، نيايش و شعائر ديني متجلي ميساخت. دعا به درگاه ايزدي که در موقعيتي شبيه به پرستندگان قرار داشت، به تسهيل در نيايشها و اميدواري در حل مشکلاتشان ميانجاميد. انسانها از طريق اماکن مقدسي که متعلق به ايزدان بود، به پرستش و راز و نياز ميپرداختند. نمونۀ بارز آن، کوه المپ است که بهمنزلة معبد و مکان نيايش در منطقۀ مهم جغرافيايي و بهمثابة نقطۀ اتصال بين انسان و دنياي ايزدان عمل ميکرد و انسانها از طريق عبادت و برگزاري مراسم ميتوانستند احساس نزديکتري به ايزدان داشته باشند و در نتيجه، به معناي زندگي خود عمق ببخشند (clower, 1995, p. 219). اين مورد، از وجهي ديگر دوباره به ايجاد نوعي همسازي و همبستگي در جامعه کمک زيادي ميکرد و پيروان ميتوانستند با دوستي و احساس نزديکي بيشتري به ايزدان خود روي آورند و آيينها و مراسم مذهبي بهشکل زندهتري برگزار شود؛
ج) ترقي سطح دينداري از طريق تشبّه به ايزدان: در ادبيات و فرهنگ يونان باستان، ايزدان بهگونهاي انسانوار به تصوير کشده شدهاند که از نظر فيزيکي و رواني، کاملاً شبيه انساناند. تجسم ايزدان، چه از لحاظ فيزيکي و چه از لحاظ رواني، بهطور قابل توجهي بر زندگي انسانها، باورها و رفتارهاي اجتماعي آنها تأثير ميگذاشت. پيامد اين سازوکار آن بود که انسانها در ارتباط با ايزدانشان نقشي زنده، پويا و فعالتري را ايفا کنند. بسياري از متون باستاني، ايزدان يوناني را در حال تعامل با انسانها و شکل دادن به سرنوشت آنها توصيف ميکنند.
4ـ2. فلسفة حيات و صورتبندي هويت فرهنگي
الف) معناي زندگي: انسانشکلانگاري ايزدان در يونان باستان، بهعنوان سازوکاري فلسفي و نوعي فرايند فرهنگي، به انسانها اين امکان را ميداد که از طريق الگوهاي خاص رفتاري و ارزشي، معناي وجودي خود را بهتر درک کرده، از آنها بهمثابة راهنمايي اصيل براي رفتارهاي مناسب نيز الگوبرداري و بهرهبرداري کنند. افزونبراين، تلقيهاي تشبيهي از ايزدان اين امکان را براي يونانيان باستان ميسر ميساخت که از طريق تفکر، ارزيابي و استنتاج بر مبناي تجربيات خود، آگاهي بيشتري از معناي وجودي خود بيابند. اين تعامل، بهکمک نمادهاي ديني، داستانها و الگوهاي موجود در فرهنگهاي ديني، راهي براي درک عميقتر معناي زندگي بهشمار ميرفت. انسان يوناني با انتساب صورت و سيرت انساني به ايزدان اين امکان را مييافت که با قهرمانان شبهالهي ارتباط برقرار کند. قهرماناني مانند هراکلس و آشيل، نهتنها ويژگيهاي انساني دارند، بلکه با چالشها و مشکلات مشابهي که انسانها در زندگي روزمره تجربه ميکنند، مواجهاند. اين داستانها به انسانها کمک ميکرد تا از تجربيات و درسهايي که از اين قهرمانان ميآموزند، براي درک بهتر زندگي و معاني آن بهره ببرند (Graves, 1955, p. 63)؛
ب) تقويت اخلاق و ارزشهاي اجتماعي / فرهنگي: ايزداني که داراي رفتارها و احساسات انسانياند، ميتوانند سرمشقهاي مناسبي را براي انسانها فراهم کنند؛ ارزش و هنجارهاي اجتماعي را شکل دهند و انسانها را به اين نکته آگاه سازند که چگونه بايد در جامعه رفتار کنند. در آثار هومر، ايزدان بهعنوان مروج ارزشهايي چون مهماننوازي، انصاف، عدالت و وفاداري شناخته ميشوند. اين ارزشها از طريق سازوکار «تشبّه» بهگونهاي عميق در شاکلۀ رفتار انساني رسوخ ميکنند و موجب پايداري ساختارهاي اجتماعي ميشوند. براي مثال، انسانهاي يوناني انصاف و عدالت زئوس، پادشاه ايزدان، را بهعنوان الگويي براي رفتارهاي خود برميگزيدند و آن را در خود نهادينه ميکردند؛ يا آتنه، الهة حکمت و جنگ، نمايانگر ارزشهايي مانند خرد و شجاعت بود که کاربست آنها در زندگي روزمره بسيار حياتي بود. بنابراين انسانها ميتوانستند از اين الگوها بهره گيرند و راهنماي روشني براي زندگي خود بيابند (Homer, 1990, p. 153). اين تعامل ميان ايزدان و انسانها، در نهايت به شکلگيري جامعهاي با اصول اخلاقي مشخص و الگوهاي رفتاري سازنده ميانجاميد؛ زيرا اخلاق در جامعۀ يوناني ارتباط نزديکي با ارادۀ ايزدان داشت؛ بدين معنا که باور به مداخلۀ ايزدان در امور انساني، مردم را تشويق ميکرد که به قوانين اخلاقي و اجتماعي پايبند باشند. توجيه اين مداخلهها بهعنوان شاخص عدل و حاکميت الهي، اصولي از قبيل صداقت، وفاداري، عشق و شجاعت را در جامعه رواج ميداد؛ زيرا اين مداخلهها معمولاً بهصورت پاداش يا مجازات، بر اساس رفتار انسانها بهسوي آنان بازميگشت. ازاينرو انسانها ميکوشيدند که بيشتر به رفتارهاي خود توجه داشته و بر آن باشند که مطابق آرمانهاي ايزدان زندگي کنند (اويديوس، 1389، ص392)؛
ج) توسعة هنر: انسانشکلانگاري ايزدان با تأثير بر هنرهاي تجسمي، ادبيات و مراسم فرهنگي، نقش بنيادي در توسعة فرهنگ و هنر ايفا ميکند. اين تأثيرات در متون باستاني مانند ايلياد به وضوح قابل مشاهده است و پيوند عميق ميان هنر و دين را در جوامع باستاني نشان ميدهد. انسانشکلانگاري ايزدان به هنرمندان الهام ميبخشيد تا آثار خود را بر مبناي ويژگيها و افکار ايزدان خلق کنند. در ايلياد، هومر به زيبايي و قدرت ايزدان اشاره ميکند و هنرمندان با استفاده از اين تجسمها، آثار هنري خود را خلق ميکنند. استعمال تشبيه در باب ايزدان، همچنين به توسعة هنرهاي نمايشي، موسيقي و رقص ميانجاميد و معابدي که به ايزدان اختصاص داده ميشد، بهعنوان نمادهايي از قدرت و زيبايي انساني و الهي تعريف ميشدند. نمونهاي از تلفيق هنر و دين، مجسمهسازي ديني است. مجسمهسازان، حالت مجسمهها و تنديسهاي خود را طبق اشعار هومر ميساختند و بيشتر تلاششان بر اين بود که قهرمان دلخواه خود را بهنمايش درآورند. براي نمونه، ماجراهاي هراکلس قهرمان، بر روي کوزهاي منقوش شده است که در آن، هراکلس در حال بهزنجير کشيدن کربروس، سگ سهکلۀ هادس، است (کاونديش، 1387، ص225). مثال ديگر از عرصۀ تلاقي دين و هنر، مربوط به معماري ديني ميشود. معمارانِ واقف به ابعاد اساطيري و محتواي ديني يونان باستان، معابد را بهعنوان خانهاي براي ايزدان بنا ميکردند و بهمنظور خشنودسازي ايزدان، اين خانهها را بسيار باشکوه و زيبا ميساختند. افزونبراين، بيرون معبد مجسمههاي زيبا، ستونهاي بلند و کتيبهها را قرار ميدادند (مکدونالد، 1389، ص16).
نتيجهگيري
يکي از فرهنگهاي باستاني که در قالب اساطير مفصلي، ديالکتيک تشبيه و تنزيه را در خصوص ايزدان مطرح کرده، فرهنگ اساطيري يونان است. بر مبناي نظام يزدانشناسي هومري، مقصود از «تشبيه»، يکسانانگاري ايزدان با انسان به لحاظ شمايلي، احساسات و رفتار است؛ حال آنکه مقصود از «تنزيه»، تعالي و مغايرت ايزدان صرفاً از نظر ناميرايي، برخورداري از قواي فراانساني و حکمت است.
ايزدان يونان باستان، گرچه از وجوه انسانوار چشمگيري برخوردار بودند و شايد از نظرگاهي عجولانه، مطلقاً تشبيهي در نظر آيند، ليکن از منظري ژرفانديشانه ميتوان گفت که خاصيتهاي تشبيهي ايزدان يوناني، نه ذاتي، همهجانبه و مطلق، بلکه پديداري و نسبي بود و ايشان را تااندازهاي ميتوان صاحب مراتب تنزيهي فرض کرد. در واقع، ايزدان يوناني با وجود شباهت ظاهري با انسانها و بهرغم امکان برقراري روابط انساني با ديگران، در نفسالامر برخوردار از نيروهاي فرابشري بودند و در قواي الهي / انساني خود مطلق تصور ميشدند.
تشبيه ايزدان يوناني، مستعد تبديل شدن به ابزاري لازم براي برقراري يا تسهيل مناسبات انسانها و ايزدان است. بهعلاوه، اساطير يوناني از رهگذر تعيين جايگاه واقعي امور و مآلاً بهواسطۀ رهاندن انسان از وضعيت سردرگمي، ميتوانستند به زندگي انسان يوناني جهت و معنا ببخشند و از قبَل تقريب انسان به ايزدان، موجبات معاش مطلوبتر را رقم زنند. ازاينرو ميتوان گفت که برقراري گفتمان سازنده ميان خدا و انسان، شکلگيري و رشد نمادگرايي ديني، رشد شعائرگرايي ديني و شکلگيري فلسفۀ حيات و صورتبندي هويت فرهنگي، در زمرۀ پيامدهاي اصلي رهيافتهاي تشبيهي و تنزيهي به ايزدان يوناني هستند.
قواعد وابسته به اصل تشبيه و اصل تنزيه ايزدان، در هنر ديني يونان بهخوبي متجلي است و مجسمهها، نقاشيها و ساير اشکال هنري يوناني معمولاً نمايانگر ايزداني هستند که با حفظ جنبۀ تنزيهي خود، بهشکل انسانها نمايش داده ميشوند. شاخههاي مختلف هنر ديني يوناني نهتنها زيبايي و کمال ظاهري، بلکه احساسات ايزدان را نيز بهتصوير ميکشند و به مخاطب امکان ميدهند که احساسات و ارزشهاي انساني ايزدان را درک کنند.
- اویدیوس نسو، پوبلیوس (1389). افسانههای دگردیسی. ترجمة میرجلالالدین کزازی. تهران: معین.
- جرجانی، علی بن محمد بن علی الزین الشریف (1403). التعریفات. بیروت: دار الکتب العلمیه، کتابخانة مدرسة فقاهت.
- شمس، محمدجواد (1340). تنزیه و تشبیه در مکتب ودانته و مکتب ابنعربی. تهران: ادیان.
- صباح، هلن (1387). کلیدواژههای اساطیر یونان و روم. ترجمة بنفشه (منیره) حجتی سعیدی. رشت: فرهنگ.
- کاوندیش، ریچارد (1387). اسطورهشناسی دایرةالمعارف مصور اساطیر و ادیان مشهور جهان. ترجمة دکتر رقیه بهزادی. تهران: علم.
- کمبل، جوزف (1383). اساطیر مشرقزمین. ترجمة علیاصغر بهرامی. تهران: جوانة رشد.
- گرین، راجر لنسلین (1366). اساطیر یونان از آغاز آفرینش تا عروج هراکلس. ترجمة عباس آقاجانی. تهران: سروش.
- مکدونالد، فیونا (1389). فکر میکنید چرا؟ (فکر میکنید چرا یونانیها معبد میساختند و سؤالهای دیگری دربارۀ یونان باستان). ترجمة ناهید بروزی نیت. تهران: چاپ دقت.
- هومر، (1388). اودیسه. ترجمة سعید نفیسی. تهران: نیکفرجام.
- واتسون، جین ورنر (1369). داستانهای ایلیاد و اودیسه. ترجمة محمدرضا خاکیانی. تهران: فکر روز.



