بررسی تطبیقی مولفه مسئولیت اجتماعی هوش هیجانی بار-اون در قرآن و عهد جدید

Article data in English (انگلیسی)
- Quran. Translated by M. M. Fuladvand.
- Amin, N. B. (n.d.). Tafsir makhzan al-irfan dar olum-e Quran. [Place of publication not specified]: [Publisher not specified].
- Bruno, F. (2005). Farhang-e tosefi-ye ravanshenasi. Translated by F. Taheri & M. Yasaei. Tehran: [No publisher].
- Encyclopedia of the Bible. (2003). Translated by B. Mohammadian et al. Edited by A. Aliayi. Tehran: Sorkhdar.
- Faromarzi, S., Homaei, R., & Soltan Hosseini, M. (2009). Barresi-ye rabete-ye hoosh-e ma'nawi va hoosh-e hijani daneshjuyan. Dofaslnameh-ye elmi-takhasosi motale'at-e eslami va ravanshenasi, 3(5), 7-23.
- Hasanzadeh, R., & Sadati Kiyadehi, S. M. (2021). Hoosh-e hijani (modiriat-e ehsas, 'atafeh va hijan). Tehran: Ravanshenasi.
- Hosseini Hamedani, M. (1983). Anwar-e derakhshan dar tafsir-e Quran. Tehran: Lotfi.
- Jafari, Y. (1997). Tafsir kowsar. Qom: Mo'asseseh-ye hejrat.
- Makarem Shirazi, N. (1992). Tafsir nemouneh. Tehran: Dar al-ketab al-islamiyah.
- Makarem Shirazi, N. (2003). Bargozideh-ye tafsir nemouneh. Tehran: Dar al-ketab al-islamiyah.
- New Testament. Translated by Hezareh No.
- Qara'ati, M. (2004). Tafsir noor. Tehran: Markaz-e farhangi dars-ha-ye Quran.
- Qarashi Banabi, A. A. (1996). Tafsir ahsan al-hadith. Tehran: Markaz-e chap va nashr-e bonyad-e be'that.
- Raghib Isfahani, H. b. M. (2004). Al-mofradat fi gharib al-Quran. [Place of publication not specified]: [Publisher not specified].
- Rezaei Esfahani, M. A. (2008). Tafsir Quran mehr. Qom: Nashr-e pazhohesh-ha-ye tafsir va olum-e Quran.
- Siarocchi, J., Fargas, J., & Mayer, J. (2004). Hoosh-e 'atafi dar zendegi-ye rouzmarreh. Translated by A. Nouri Emamzadeh & H. Naseri. Isfahan: Neveshteh.
- Soheili, F., & Naseri, E. (2016). Hoosh-e ma'nawi va mighayas-e sanjesh-e an. Tehran: Nashr-e Avaye Noor.
- Tabataba'i, S. M. H. (1995). Tarjomeh-ye tafsir al-mizan. Translated by S. M. B. Mousavi Hamedani. Qom: Jame'eh-ye modarresin hozeh-ye elmiyeh Qom, Daftar entesharat-e eslami.
- Talabi, A., & Khoshbin, Y. (2012). Mas'ooliyatpaziri-ye ejtema'i-ye javanan. Faslnameh-ye olum-e ejtema'i, 19(59), 216-249.
- Tayyib, A. H. (1990). Atyeb al-bayan fi tafsir al-Quran. Qom: [No publisher].
- Tufiqi, H. (2000). Ashnai ba adyan bozorg. Qom: Mo'asseseh-ye farhangi Taha.
- English
- Allen, A& Mintrom, Michael (2010), Responsibility and School Governance, Educational Policy originally, published online.24(3), p. 439-464.
- Bar-On, R. (1996). The Emotional Quotient Inventory: A measure of emotional intelligence. Toronto: ON Multi Health Systems.
- Bar-On, R. (1997). The emotional quotient inventory (EQ-I): Technical manual. Multi Health Systems.
- Edmiston, john (2001). biblical EQ. A Christian handbook for emotional transformation, copyright.
- Folger, R. & Cropanzano, R. (2001). Fairness theory: Justice as accountability. In In book: Advances in Organizational Justice , Publisher: Stanford University Press,Editors: Jerald Greenberg, p. 1-55.
- Hale, Thomas & Thorson, Stephen (2001). The Applied New Testament Commentary. Institution David C Cook. Editor Saro Khachiki, printed in india.
- Littrell, Brittany (2022), A biblical model of emotional intelligence. Liberty University.
- MacArthur, John (2007). New Testament commentary. Farsi translation published by Grace to you.
- MacDonald, William (1995). Believer’s Bible Commentary. Thomas Nelson Publishers. Nashville. TN. p. 2383.
- Petrides, K. V. & Furnham, A. (2001). Trait emotional intelligence: Psychometric investigation with reference to established trait taxonomies. European Journal of Personality, 15(6), P. 425ـ448.
- Wong, C. S., & Law, K. S. (2002). The effects of leader and follower emotional intelligence on performance and attitude: An exploratory study. The leadership quarterly, 13(3) ,P. 243-274.
مقدمه
هوش هيجاني بهطور مختصر دربارة توانايي شناخت و درک هيجانات در خود و ديگران و همچنين توانايي استفاده از اين اطلاعات براي کنترل و هدايت افکار و اعمال خود و مديريت رفتار و رابطه با ديگران سخن ميگويد. امروزه تحقيقات گستردهاي در حوزة تأثير مؤلفههاي هوش هيجاني در رشد و ارتقاي زندگي فردي، اجتماعي و بالاخص شغلي افراد انجام شده است؛ اما در ميان اين پژوهشها، جاي پژوهش دربارة تأثير وجود اين مؤلفهها در زندگي معنوي اشخاص با بررسي متون ديني خالي است. شايان ذکر است، يکي از اهداف مشترک اديان بزرگ، معنويتبخشي به زندگي پيروانشان است و تحقيقات بهعملآمده در اين ارتباط نشان ميدهد که بهرهمندي از هوش هيجاني يك ضرورت براي بلوغ معنوي، خودآگاهي و ارتقاي هوش معنوي (SQ) است. بر اساس نظرية ويگلس ورث (Wigglesworth) رشد هوش هيجاني به رشد هوش معنوي کمک ميکند؛ ازاينرو مؤلفههاي هوش هيجاني با هر تعريفي از هوش معنوي در ارتباطاند؛ براي مثال، آگاهي و تنظيم حالتهاي هيجاني فرد بايد در خودشناسي (Self-Understanding) و بصيرت دربارة خود (Self-Insight) که دو بعد مهم از هوش معنوي هستند، حضور داشته باشند (سهرابي و ناصري، 1395، ص81). بنابراين پژوهش حاضر به بررسي مؤلفة «مسئوليت اجتماعي» بهصورت مفهومي در متن قرآن و عهد جديد ميپردازد. درواقع ميخواهيم بدانيم: آيا مؤلفههاي هوش هيجاني همچون «مسئوليت اجتماعي»، در کتب ديني مطرح شده است؟ و اگر آري، به چه صورت است؟ همچنين توانايي مسئوليت اجتماعي در رفتار پيامبراني چون حضرت محمد و حضرت عيسي بهعنوان الگو و رهبر جامعة ديني ديده ميشود؟ آيا توصيههاي الهي در قرآن و همچنين توصيههاي شخص حضرت عيسي و رسولانش که منجر به نامههاي متعدد شده است، اين ويژگي را شامل ميشوند؟ و درنهايت، آيا قرآن و عهد جديد هوش هيجاني و بالاخص مسئوليت اجتماعي را آموزش دادهاند؟
در زمينة روانشناسي کتب مختلفي مرتبط با موضوع هوش هيجاني و مؤلفههاي آن تأليف شده است؛ اعم از کتابهاي شخص بار ـ آن و کتاب هوش هيجاني، اثر دنيل گلمن، با ترجمة خانم پارسا که چاپ آن با اقبال عموم مواجه شده است. اما بررسي مؤلفهاي از هوش هيجاني بهصورت کار تطبيقي در منابع اسلامي و مسيحي، يعني در متن کتب قرآن و عهد جديد، کمتر مورد توجه قرار گرفته است. درواقع کتاب يا رسالهاي در اين حوزه نوشته نشده است. اما در ميان پاياننامهها، پژوهشي با عنوان هوش هيجاني و مؤلفههاي آن از نگاه قرآن و روايات در دانشکدة علوم قرآني ميبد انجام شده است. اين رساله بيان ميکند که قرآن کريم، نهجالبلاغه، احاديث و روايات، بهعنوان مهمترين منابع علمي ـ اخلاقي و تربيتي اسلام، قابليتها و کارکرد هوش هيجاني را براي انسانها، بهويژه مؤمنان، يادآور شدهاند؛ سپس به تبيين جايگاه هوش هيجاني در قرآن و روايات ميپردازد؛ اما کاستيهايي نيز در آن ديده ميشود؛ از جمله ارتباط مؤلفههاي هوش هيجاني با آيات قرآن بهدرستي بررسي نشده و بيشتر به استنباط از روايات پرداخته شده است. پاياننامة ديگري با عنوان مدارا و قاطعيت از ديدگاه قرآن در دانشکدة تفسير و معارف قرآن صورت گرفته است که رويکرد واژهشناسي و تفسير لغات مرتبط با عنوان را دارد که با موضوع پژوهش حاضر که مفهوممحور و در حوزة روانشناسي است، متفاوت است. همچنين در ميان پژوهشهاي صورتگرفته در دين مسيحيت ميتوان به يک کتاب اشاره کرد؛ کتابي بهزبان لاتين با عنوان Biblical EQ, A Christian Handbook for Emotional Transformation. اين کتاب با وجود سه فصل، تنها اشارهاي کوتاه به بعضي از رفتارهاي حضرت عيسي دارد و موضوع اصلي (الگوي رفتاري) و منبع اصلي (عهد جديد) را ناديده ميگيرد و به ارائة تمرين براي ارتقاي هوش هيجاني ميپردازد.
1. هوش هيجاني (Emotional Intelligence) چيست؟
هوش «توانايي يکپارچة فرد در عمل کردن عامدانه، تفکر منطقي و توانايي کنار آمدن با محيط بهنحو مؤثر» است (برونو، 1384، ص496) و بهعنوان سازهاي که تفاوتهاي فردي را موجب ميشود در طول تاريخ همواره مورد توجه بوده است؛ بهطوري که پژوهشگران و دانشمندان به جنبههاي شناختي آن نظير حافظه، حل مسئله و تفکر پرداختهاند؛ اين در حالي است که امروزه جنبههاي غيرشناختي هوش، يعني توانايي عاطفي، هيجاني، اخلاقي، شخصي و اجتماعي آن هم مورد توجه قرار گرفته است و پژوهشگران از اين جنبهها بهعنوان معيار پيشبيني توانايي فرد براي موفقيت، سازگاري و انطباق محيط استفاده ميکنند (Wong & Law, 2002, p. 243-274). هوش هيجاني شکلي از هوش است که به تفاوتهاي افراد در شناخت احساسات، انگيزش و کنترل هيجانات، هم در زمينۀ فردي و هم در روابط اجتماعي اشاره دارد (Petrides & Furnham, 2001, p. 425-448).
«هوش هيجاني» نيز درواقع هوش عاطفي است که روانشناسان زيادي در طي سالها براي شناخت آن تلاش کردهاند. با وجود تعاريف مختلف از قول انديشمندان دربارة اين هوش، ملاک بررسي در اين پژوهش تعريف شاخصهاي بار ـ آن، بهدليل شفافيت و جامعيت مؤلفههاست. هوش هيجاني از نظر بار ـ آن «يک دسته از مهارتها، استعدادها و تواناييهاي غيرشناختي است که توانايي موفقيت فرد را در مقابله با فشارها و اقتضاهاي محيطي افزايش ميدهد» (حسنزاده و ساداتي کيادهي، 1400، ص7). او معتقد بود که هوش هيجاني نقطة تلاقي بين شايستگيهاي عاطفي و اجتماعي است که در آن، افراد از مهارتهاي توسعهيافته براي مديريت مؤثر استفاده ميکنند، بر اساس مفهوم رويکرد ترکيبي، مدل او پنج عامل مهارتهاي درونفردي، مهارتهاي بينفردي، سازگاري، مديريت استرس و خلقوخوي عمومي را شامل ميشود (Bar-On, 1997, p. 149-171). اين پنج مؤلفه شامل پانزده عامل به شرح ذيل است:
1. مهارتهاي درونفردي (Intrapersonal)، شامل خودآگاهي عاطفي، جرئتورزي، عزت نفس، خودشكوفايي و استقلال؛
2. مهارتهاي بينفردي (Interpersonal)، شامل ارتباطات ميانفردي، مسئوليتپذيري اجتماعي و همدلي؛
3. انطباقپذيري و سازگاري (Adaptability)، شامل حل مسئله، واقعيتسنجي و انعطافپذيري؛
4. مديريت فشار رواني (Stress management)، شامل تحمل استرس و کنترل تکانه؛
5. خلقوخوي عمومي (General mood)، شامل شادي و خوشبيني (سياروچي ژوزف و ديگران، 1383، ص27).
پس از تعاريف مطرحشده از هوش هيجاني، لازم است بدانيم که «هوش معنوي» آگاهي متعالي است؛ يعني بهطور خلاصه اين هوش عبارت است از مجموعهاي ظرفيتهاي ذهني انطباقي که بر جنبههاي غيرمادي و متعالي واقعيت استوار است. آگاهي متعالي ظرفيت تشخيص بُعد متعالي انسان در رابطه با خود، ديگران و جهان مادي است (سهرابي و ناصري، 1395، ص78؛ برگرفته از کينگ، 2008). اما آنچه حائز اهميت است، ارتباط ميان هوش هيجاني و هوش معنوي است؛ چراکه درواقع فحواي کتب ديني دربردارندة آن، چيزي است که به زندگي مخاطبان خود ارزش و معنا ميبخشد و اين بخشي از تعريف هوش معنوي است. مسئله اين است که آيا با توصيه به شناخت و پرورش هوش هيجاني ميتوان افراد را بهسمت هوش معنوي سوق داد؟
تحقيقات مؤسسة آگاهيسنجي پروديو نشان ميدهد هوش معنوي به رشد غنا و تقويت هوش هيجاني کمک ميکند و همچنين هوش هيجاني ياريدهندة فرد به يک هوش معنوي بالاست. بنابراين براي رسيدن به يک زندگي شاد و همراه با سلامتي جسمي و رواني، هوش معنوي و هوش هيجاني لازم و ملزوم يکديگر هستند (فرامرزي و ديگران، 1388، ص11).
2. مسئوليت اجتماعي (Social Responsibility)
مسئوليت يا مسئوليتپذيري بهتنهايي به حس وظيفهشناسي، پاسخگو بودن و تعهد اشاره دارد (Allen, 2010, p. 441). مسئوليتپذيري اجتماعي بيانگر احساس و عملي است که افراد در چهارچوب موقعيت و نقش خود بهطور آگاهانه و آزادانه دربارة امور گوناگون اجتماعي، سياسي، ديني و... از خود بروز ميدهند. واژة «مسئوليت» در رشتههاي فلسفه، جامعهشناسي، حقوق و روانشناسي بهکار رفته است. ماکس وبر با مطرح کردن واژة «اخلاق مسئوليت»، زمينة ورود اين واژه را به جامعهشناسي مطرح کرد. در يک دستهبندي کلي ميتوان مسئوليتپذيري را به انواع زير تقسيم کرد: 1. مسئوليتپذيري در قبال خود؛ 2. مسئوليتپذيري در برابر ديگران؛ 3. مسئوليتپذيري دربارة طبيعت و محيط زيست؛ 4. مسئوليتپذيري در برابر خدا (طالبي و خوشبين، 1391، ص210). همچنين بايد در نظر داشت که آنچه در اين پژوهش مدنظر است، مسئوليتپذيري در برابر هر چهار وجه مطرح شده ميباشد.
بار ـ آن دربارة اين توانايي از هوش مينويسد:
اين عامل بهعنوان توانايي ما براي همذاتپنداري با گروههاي اجتماعي، در ميان دوستان، در محل کار و اجتماع، و همکاري با ديگران بهشيوهاي سازنده و کمککننده تعريف ميشود. اين شامل رفتار مسئولانه است؛ حتي اگر ما شخصاً نفعي نداشته باشيم. افراد مسئول اجتماعي افرادي داراي آگاهي اجتماعي (social consciousness) و برخوردار از يک نگراني اساسي براي ديگران در نظر گرفته ميشوند که توانايي بر عهده گرفتن مسئوليتهاي گروهي و جامعهمحور را دارند. مسئوليت اجتماعي بهشدت با همدلي همبستگي دارد و اين نشان ميدهد که آنها حوزة مفهومي بسيار مشابهي دارند. بر اساس مطالعاتي که اين عامل را مورد بررسي قرار داده است، مشخص شد که مسئوليت اجتماعي علاوه بر آگاهي از احساسات، با شناسايي و درک احساسات نيز مرتبط است و ساختار زيربنايي آن مربوط به حساس بودن، توجه و نگراني در مورد ديگران و احساسات آنها و همچنين نشان دادن مسئوليت ميباشد» (Bar-On, 1996, p. 64).
چنانچه مفهوم مسئوليتپذيري اجتماعي با ديد عميقي مورد بررسي قرار گيرد، مشاهده ميشود که اين اصول و قوانين چگونگي تعامل گروهي، احترام به خويشتن و ديگران، ارزشگذاري براي ماهيت انسان و مهمتر از همه تبعيت از خالق انسانها را مشخص ميسازند (Folger & Cropanzano, 2001, p. 58).
3. مهمترين آيات مؤلفة مسئوليت اجتماعي در قرآن
همانطور که پيش از اين بيان شد، مسئوليت اجتماعي از رفتاري مسئولانه نشئت ميگيرد؛ حتي اگر براي شخص نفعي نداشته باشد. ازآنجاييکه مسئوليت اجتماعي بهشدت با مؤلفة همدلي همبستگي دارد، افراد مسئول داراي آگاهي اجتماعياند و يک نگراني اساسي براي ديگران دارند که اين احساس با توانايي بر عهده گرفتن مسئوليتهاي گروهي و جامعهمحور آشکار ميشود. آيات قرآن لبريز از توصيههايي است که مسئوليت اجتماعي را به مؤمنين آموزش ميدهد. تمام آياتي که در آن به انفاق و پرداخت زکات سفارش شده است، آياتي که توجه به حال يتيم را يادآوري ميکنند و آياتي که در آن کفارة خطاها آزاد کردن برده يا سير کردن گرسنه اعلام شده است، مصداق بارز آموزش مسئوليت اجتماعي هستند. در ادامه به شرح اين آيات ميپردازيم.
طبق ديدگاههاي مطرحشده، مسئوليتپذيري اجتماعي بيانگر احساس و عملي است که افراد در چهارچوب موقعيت و نقش خود بهطور آگاهانه و آزادانه در حوزههاي مختلف اجتماعي از خود بروز ميدهند. يک مسلمان باورمند، بر اساس دستورها و توصيههاي مکرر قرآني به فردي مسئوليتپذير تبديل ميشود؛ زيرا قرآن بهکرات توجه به حال افراد نيازمند جامعه را گوشزد ميکند و از مسلمانان ميخواهد که به حال نيازمندان بيتوجه نباشند؛ ازاينرو اين تلنگرها و اين توصيههاي پيدرپي سبب ميشود که آگاهي دربارة مسئوليتپذيري اجتماعي در مسلمان شکل گيرد و فرد مؤمن را به يک شخص مسئول تبديل ميکند.
1ـ3. مسئوليتپذيري اجتماعي در قالب پرداخت کفاره
زيباترين آياتي که مصداق بارزي از مؤلفة مسئوليت اجتماعي است، آيات مربوط به تعيين کفارة گناهان و خطاهاست؛ يعني اگر مسلماني حدود شرع را رعايت نکند، در ازاي آن خطا، کمکاري يا سهلانگاري بايد عملي را که نشان از مسئوليت او در برابر ديگر افراد جامعه است، انجام دهد.
1ـ1ـ3. کفارة روزه نگرفتن
روزه بر اهل ايمان واجب شده است؛ اما اگر شخصي توان يا شرايط گرفتن روزه را ندارد، بايد در عوض، گرسنهاي را سير کند: «بر كسانى كه [روزه] طاقتفرساست، كفارهاى است كه خوراك دادن به بينوايى است» (بقره: 184). اطعام يک فقير، جايگزين يک حکم واجب ميشود و اين يعني مؤمن با روزهداري به پرورش ابعاد باطني وجود خود ميپردازد و اگر از توان و طاقت جسمي او خارج است، در عوض با سير کردن يک گرسنه، حس همدلي و مسئوليتپذيري در او تقويت ميشود.
2ـ1ـ3. کفارة سوگند خوردن به باطل به نام خدا
بر طبق آية قرآن، براي نام مقدس خداوند بايد حريم قائل شد و نبايد سوگند باطل به نامش بر زبان آورد. نکتة قابل ذکر اين است که اگر چنين عمل خطايي انجام گرفت، کفارة آن بروز مؤلفة مسئوليت اجتماعي است:
خدا شما را به سوگندهاى بيهودهتان مؤاخذه نمىكند؛ ولى به سوگندهايى كه [از روى اراده] مىخوريد [و مىشكنيد] شما را مؤاخذه مىكند؛ و كفارهاش خوراك دادن به ده بينواست از غذاهاى متوسطى كه به كسان خود مىخورانيد يا پوشانيدن آنان يا آزاد كردن بندهاى؛ و كسى كه [هيچيك از اينها را] نيابد، [بايد] سه روز روزه بدارد. اين است كفارة سوگندهاى شما وقتى كه سوگند خورديد (مائده: 89).
«كفاره» يعني مستورکننده، جبرانکننده، چيزي كه گناه را بپوشاند (راغب اصفهاني، 1383، ص435)؛ و شکستن سوگندي که با نام خدا بر زبان جاري شده، داراي کفاره است. براي جبران اين خطا بايد يکي از سه عمل اطعام گرسنه، لباس پوشاندن به فقير يا آزاد کردن يک اسير انجام شود. در قبال خطايي که در آن حريم نام خداوند حفظ نشده است، فعاليتي دگرخواهانه صورت ميگيرد تا همدلي و مسئوليت اجتماعي در جامعه بروز و نمود بيشتري پيدا کند.
3ـ1ـ3. کفارة کشتن سهوي ديگري
کفارة کشتن ديگري بهطور سهو، علاوه بر گرفتن رضايت از خانوادهاش، بندهاي را آزاد کردن است. «و هيچ مؤمنى را نسزد كه مؤمنى را ـ جز بهاشتباه ـ بكشد و هركس مؤمنى را بهاشتباه كشت، بايد بندة مؤمنى را آزاد سازد و به خانوادة او خونبها پرداخت كند» (نساء: 92).
4ـ1ـ3. کفارة انجام عمل باطل در حال احرام
براي شخصي که در خانة خدا مُحرِم شده است، حد و مرزي تعيين ميشود. يکي از اين محدوديتها، شکار نکردن است تا مؤمن با رقت قلب بيشتر در حال احرام باقي بماند و اگر اين خطا صورت گرفت، کفارة آن اطعام نيازمندان است.
اى كسانى كه ايمان آوردهايد، درحاليكه مُحرِميد، شكار را مكشيد؛ و هركس از شما عمداً آن را بكشد، بايد نظير آنچه كشته است، از چهارپايان كفارهاى بدهد كه [نظير بودنِ] آن را دو تن عادل از ميان شما تصديق كنند و بهصورت قربانى به كعبه برسد؛ يا به كفارة [آن]، مستمندان را خوراك بدهد يا معادلش روزه بگيرد (مائده: 95).
در حال احرام بودن يعني حفظ حرمتهايي که صاحبخانه آن را ميخواهد؛ و هرجا که اين حريم شکسته شود، خدا ميخواهد به اين بهانه مسئوليت اجتماعي نمود پيدا کند و به فقيران غذا داده شود.
5ـ1ـ3. کفاره براي مرداني که زنان را ظهار گفتهاند و قصد رجوع دارند
براي مرداني که زنانشان را ظهار ميکنند و سپس تصميم ميگيرند که برگردند، بهسبب نقض آنچه بر زبان آوردهاند (كلمة ظهار)، بايد قبل از تماس کفاره بپردازند و آن اين است که يك برده آزاد كنند. گرچه تعيين کفاره جنبة تربيتي و بازدارنگي دارد، اما نيت اصلي چيزي فراتر از مجازات است و آن توجه به ديگر افراد جامعه است.
و كسانى كه زنانشان را ظهار مىكنند، سپس از آنچه گفتهاند، پشيمان مىشوند، بر ايشان [فرض] است كه پيش از آنكه با يكديگر همخوابگى كنند، بندهاى را آزاد کنند؛ و آن كس كه [بر آزاد كردن بنده] دسترسى ندارد، بايد پيش از تماس [با زن خود] دو ماه پياپى روزه بدارد؛ و هركه نتواند، بايد شصت بينوا را خوراك دهد (مجادله: 3 و 4).
آيات کفاره اين موضوع را به ما ميفهماند که در نظام قرآني، هر مسلماني که ناخواسته خطايي انجام داد يا در انجام تکاليف دينياش کاستي صورت گرفت و حريمها را شکست، بايد براي افراد جامعه ـ آنان که نيازمند کمک هستند ـ قدمي بردارد و براي بهتر شدن حالشان کاري انجام دهد.
2ـ3. مسئوليتپذيري اجتماعي در قالب پرداخت توصيه به زکات، انفاق و صدقه
نکتة قابل ذکر اينجاست که اين تکليف الهي (مسئوليتپذيري اجتماعي)، نهتنها براي تنبيه مسلمان خطاکار بهکار رفته، بلکه براي تشويق مؤمناني هم که شوق تقرب به خدا دارند نيز بيان شده است. درواقع ميتوان گفت، تمام آياتي که در آن به بخشش مال در قالب زکات و صدقه و انفاق توصيه شده است (ر.ک: بقره: 254، 261ـ262، 270ـ274؛ انفال: 3، آلعمران: 92 و 134؛ سبأ: 39)، نمونههاي بارزي از مصداق مؤلفههاي همدلي و بروز مسئوليت اجتماعياند.
«آنان که زکات ميپردازند» (مؤمنون: 4)، داراي يکي از صفات مؤمنين محبوب خدايند؛ چون علاوه بر اينکه در قرآن مکراراً در کنار اقامة نماز به پرداختن زکات بهعنوان يک دستور ديني تأکيد شده (نور: 56)، از آن بهعنوان عمل مورد پسند خداوند نيز ياد شده است؛ چنانکه دراينباره ميخوانيم: «مردان و زنان باايمان دوستان يكديگرند كه به كارهاى پسنديده وامىدارند و از كارهاى ناپسند بازمىدارند و نماز را برپا مىكنند و زكات مىدهند» (توبه: 71). ازسويديگر، يکي از صفات مشرکان، زکات ندادن اعلام شده است (فصلت: 7) و بنا به تفسير، مراد از دادن زكات در اين آيه، مطلق انفاق مال در راه خدا به فقرا و مساكين است (طباطبائي، 1374، ج17، ص548). بايد خاطرنشان کنيم که در فرهنگ قرآن بىاعتنايى به پارهاى از دستورهاي الهى بهمنزلة كفر و شرك است و حکم زکات آنقدر بااهميت است که نپرداختن آن و بىاعتنايى به فقرا، انسان را بين شرك و كفر قرار ميدهد و براي او پرخطر است (قرائتي، 1383، ج8، ص314). بخشش اموال به افراد نيازمند جامعه بهنام زکات يا در قالب انفاق، تحقق مسئوليت اجتماعي است که در قرآن بهکرات و با ادبياتهاي مختلف ـ بهصورت تکليفي، تشويقي يا توبيخي در صورت عدم انجام آن ـ بيان شده است (ر.ک: آيات زکات، همچون: بقره: 83؛ نور: 56؛ نمل: 3؛ لقمان: 4؛ مجادله: 13).
در قرآن بخشش اموال بهنفع افراد نيازمند جامعه تنها با نام انفاق و زکات تمام نميشود. قرآن در آيات متعددي اقشار محروم جامعه را نام ميبرد و مؤمنان را مکلف ميکند که در ميان اعمال عبادي خود، در قبال آنها احساس مسئوليت کنند و بيتوجه از کنار آنها نگذرند (ر.ک: انعام: 141؛ نور: 22؛ روم: 38؛ ذاريات: 19؛ حج: 36؛ نحل: 90). يتيمان، درراهماندگان، بينوايان، تنگدستان و گرسنگان در قرآن داراي حقاند و حقوق آنها از طرف مؤمنان بايد تأمين شود. «و حق خويشاوند را به او بده و مستمند و درراهمانده را [دستگيرى كن] و ولخرجى و اسراف مكن» (اسراء: 26). تعبير «حق» در آيههاي مورد اشاره بيانگر آن است كه گروههاي نامبرده در اموال مؤمنان شريكاند و از آن حق دارند؛ پس اگر چيزى به آنان داديد، حق آنان را ميپردازيد و منتى بر آنان نداريد (رضايي اصفهاني، 1387، ج16، ص161).
گاهي اين توجه به محرومان و تکليف الهي با واژة «صدقه» تعريف و بدان توصيه ميشود: «صدقات تنها به تهيدستان و بينوايان و متصديان [گردآورى و پخش] آن و كسانى كه دلشان بهدستآورده مىشود، و در [راه آزادى] بردگان و وامداران و در راه خدا و به درراهمانده اختصاص دارد» (توبه: 60).
3ـ3. مسئوليتپذيري اجتماعي در قالب امر به معروف و نهي از منکر
موضوع ديگري که در قرآن بهکرات به آن اشاره شده و مصداق مؤلفة مسئوليت اجتماعي است، مبحث امر به معروف و نهي از منکر است. رسيدن به اين نکته که مسئوليت اجتماعي يکي از مصاديق معروف و نبود آن يک منکر است، کمک مهمي به تحقق مسئوليت اجتماعي خواهد کرد؛ چراکه درواقع ـ همانطور که ذکر کرديم ـ مسئوليت اجتماعي يک رفتار مسئولانه است که از يک نگراني اساسي براي ديگران نشئت ميگيرد و اين احساس با توانايي بر عهده گرفتن مسئوليتهاي گروهي و جامعهمحور آشکار ميشود.
قرآن بر امر به معروف و نهي از منکر تأکيد ميکند تا با ايجاد احساس مسئوليت در ميان مسلمانان درخصوص اين امر، پايبندي به اين توصية ديني شکل گيرد و درنتيجه ايمان در جامعه تداوم يابد و ريشههاي آن سست نشود. قرآن ميفرمايد: «بايد از ميان شما، گروهى [مردم را] به نيكى دعوت كنند و به كار شايسته وادارند و از زشتى بازدارند» (آلعمران: 104). آياتي که در آن يکي از صفات مورد پسند مؤمنان امر به معروف و نهي از منکر ذکر شده يا بهطور مستقيم به آن توصيه شده است، بسيارند (ر.ک: آلعمران: 110، 113 و 114؛ توبه: 71 و 112؛ حج: 40 و 41؛ نساء: 142؛ لقمان: 17؛ عنکبوت: 45)؛ اما خداوند در سورة نحل با بيان يک مثال ميخواهد ارزش مؤثر بودن در جامعه و عامل خير بودن براي ديگران را بهوضوح ترسيم کند:
خدا مَثَلى مىزند: بندهاى است زرخريد كه هيچ كارى از او برنمىآيد. آيا [او] با كسى كه به وى از جانب خود روزى نيكو دادهايم و او از آن در نهان و آشكار انفاق مىكند، يكسان است؟ سپاس خداى راست. [نه] بلكه بيشترشان نمىدانند. خدا مَثَلى [ديگر] مىزند: دو مردند كه يكى از آنها لال است و هيچ كارى از او برنمىآيد و او سربار خداوندگارش است. هرجا كه او را مىفرستد، خيرى بههمراه نمىآورد. آيا او با كسى كه به عدالت فرمان مىدهد و خود بر راه راست است، يكسان است؟ (نحل: 75 و 76).
در اين دو مثل، دو حالت ويژه از انسان ارائه مىشود كه درست در طرف مقابل يكديگرند و با توصيفى كه در اين آيات آمده، دو تابلوى ارزنده از اين دو حالت انسان ترسيم ميشود: انسانى در نهايت پستى و بيشخصيتى، كه وجود او هيچ سودى براى جامعه ندارد و او فقط مصرفكننده و سربار جامعه است؛ و انسان ديگرى در اوج عظمت و شخصيت كه جامعه از او سود مىبرد و او مردم را بهسوى ارزشها و عدالت مىخواند و درعينحال خود بر راه راست گام برميدارد و سخن و عملش يكى است (جعفري، 1376، ج6، ص181).
درواقع ترسيم اين دو شخصيت بيانگر تأثيرگذاري در جامعه بر اساس توانايي افراد و بهنحو مثبت است. آن کس که رزق فراوان دارد، با بخشش از اموال خود بهنفع افراد نيازمند، و آن کس که زبان گويا و فصيح دارد، با دعوت مردم به عدل و نيکي ميتوانند نقش مفيد و مؤثري در جامعه داشته باشند و در نظر خداوند، افرادي با چنين ويژگيهايي با افراد خنثي و بيمسئوليت يکسان نيستند و بيان اينگونه مثالها نوعى الگوسازى است كه در مسائل تربيتى نقش مهم دارد.
4ـ3. بيتوجه به مسئوليتپذيري اجتماعي در قالب ترسيم عاقبت ناخوشايند
در فرهنگ قرآني براي کساني که به اين توصيههاي الهي براي تحقق مسئوليت اجتماعي عمل نميکردند، عاقبت خوبي در دنيا و آخرت ترسيم نشده است: «و به اطعام مسكين تشويق نمىكرد» (حاقه: 34). اين آيه و آية قبل از آن توصيف حال کساني است که در آخرت به عقوبت دچار شدهاند. شرح خطاهاي ايشان در دنيا چنين است که نخست در آية قبل گفته شده است: به خدا ايمان نياوردند؛ و بلافاصله در آية بعد بيتوجهي آنها به مسکينان گوشزد ميشود. درنتيجه از اين دو آيه بهخوبى ميتوان فهميد كه «عمدة اطاعات و عبادات و دستورات شرع را مىتوان در رابطه با خلق و خالق خلاصه كرد و عطف اطعام مسكين بر ايمان، اشاره به اهميت فوقالعادة اين عمل بزرگ است» (مکارم شيرازي، 1371، ج5، ص269).
آيات عقبه در سورة بلد نيز به گردنة صعبالعبوري اشاره ميکند که راه نجات انسانهاست. مسيري که گذر از آن براي اکثر افراد جامعه سخت و سنگين است، حول محور مسئوليت اجتماعي ميچرخد. درواقع «اين گردنة صعبالعبور، كه انسانهاى ناسپاس هرگز خود را براى گذشتن از آن آماده نكردهاند، مجموعهاى از اعمال خير كه عمدتاً بر محور خدمت به خلق و كمك به ضعيفان و ناتوانها دور مىزند، است» (مکارم شيرازي، 1371، ج5، ص504). اين براي آن است که يک مؤمن معتقد به قرآن با توجه کردن به افراد نيازمند جامعه مورد توجه خدا قرار گيرد و در مسير سعادت گام بردارد: «[ولى] نخواست از گردنة [عاقبتنگرى] بالا رود! تو چه دانى كه آن گردنة [سخت] چيست؟ بندهاى را آزاد كردن يا در روز گرسنگى طعام دادن به يتيمى خويشاوند يا بينوايى خاكنشين» (بلد: 11ـ17).
توجه به يتيم همواره مورد تأکيد قرآن است؛ تا افراد باايمان در قبال اين قشر آسيبپذير بيتوجه نباشند؛ چنانکه ميفرمايد: «اما چون وى را مىآزمايد و روزىاش را بر او تنگ مىکند، مىگويد: "پروردگارم مرا خوار كرده است"؛ ولى نه، بلكه يتيم را نمىنوازيد» (فجر: 16ـ17).
آيا كسى را كه [روز] جزا را دروغ مىخواند، ديدى؟ اين همان كس است كه يتيم را بهسختى مىراند و به خوراك دادن بينوا ترغيب نمىكند» (ماعون: 1ـ3). قرآن ميگويد: اعمالي كه موجب دورى از خدا و گرفتارى در چنگال مجازات الهى ميشود، چنين است که شما يتيمان را گرامى نمىداريد و يكديگر را بر اطعام مستمندان تشويق نمىكنيد. قابل توجه اينكه در مورد يتيمان از اطعام سخن نميگويد؛ بلكه از اكرام سخن ميگويد؛ چراكه در مورد يتيم تنها مسئلة گرسنگى مطرح نيست؛ بلكه از آن مهمتر، جبران كمبودهاى عاطفى اوست (مکارم شيرازي، 1382، ج5، ص493).
خدا در قرآن ميداند که انسان بخيل است؛ ازهمينرو ميفرمايد: «بگو اگر شما مالك گنجينههاى رحمت پروردگارم بوديد، بازهم از بيم خرج كردن قطعاً امساك مىورزيديد؛ و انسان همواره بخيل است» (اسراء: 100)؛ با وجود اين، خداوند ميخواهد انسانهاي وارستهاي تربيت کند که دل در گرو دنيا نداشته باشند و از رزق و روزي خود بهنفع ديگر افراد جامعه و بهاندازه بگذرند: «و دستت را به گردنت زنجير مكن و بسيار [هم] گشادهدستى مکن» (اسراء: 29). خداوند بخلورزي را نميپسندد و عاقبت خوبي براي اين صفت اخلاقي ترسيم نميکند: «و كسانى كه به آنچه خدا از فضل خود به آنان عطا كرده است بخل مىورزند، هرگز تصور نكنند كه آن [بخل] براى آنان خوب است؛ بلكه برايشان بد است» (آلعمران: 180).
5ـ3. تحقق مسئوليتپذيري اجتماعي و ترسيم پاداش الهي
قرآن ميخواهد با بخشش، علاوه بر ايجاد همدلي بين افراد جامعه و توسعة روابط بينفردي مطلوب، مؤلفة مسئوليت اجتماعي نيز محقق شود و در اين زمينه پاداشي را براي مخاطبان در نظر ميگيرد تا شوق انجام آن در مؤمنان ايجاد شود و اين عمل نيک را معامله با خدا توصيف ميکند و ميفرمايد: «كيست آن كس كه به خدا وامى نيكو دهد تا [نتيجهاش را] براى وى دوچندان کند و او را پاداشى خوش باشد؟» (حديد: 11).
اينكه در اين آيه انفاق در راه خدا بهمنزلة قرض دادن به خدا معرفي شده است، شايد اشاره به اين باشد كه «گمان نشود مالى كه در راه خدا انفاق ميشود، هدر رفته است و عوض ندارد؛ بلكه خداوند از لطف خويش انفاق در راه خدا را قرض حساب مىكند، كه شخص منفق به خدا قرض مىدهد» (امين، بيتا، ج13، ص129) و ما ميدانيم که در فرهنگ قرآني «اداي قرض، حتمى و واجب است. "يُضاعفه" حكايت از چند برابر دارد و "لَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ" براى قطعيت كامل پاداش است. اجر كريم پاداش خوشايند و بهشت برين ميباشد. اجر و اجرت پاداشى است كه از عمل عايد ميشود، در دنيا يا در آخرت» (قرشي، 1375، ج11، ص18). خداوند ميخواهد با وعدة پاداش در دنيا و آخرت براي يک مؤمن بخشنده، انسان تأثيرگذاري پرورش يابد که با نيکي کردن به ديگران، آخرت خود را بسازد و از دنيا نيز بهرهمند شود.
«و با آنچه خدايت داده، سراى آخرت را بجوى و سهم خود را از دنيا فراموش مكن؛ و چنانكه خدا به تو نيكى كرده، نيكى كن» (قصص: 77). اما سؤال اين است که هدف از اين همه توصيه به زکات و انفاق چيست و چرا در قرآن مؤلفة مسئوليت اجتماعي به اين اندازه پررنگ و بااهميت است؟ براي يافتن پاسخ بايد به خود آيات قرآن رجوع کرد؛ آنجا که ميفرمايد: «و خدا بعضى از شما را در روزى بر بعضى ديگر برترى داده است؛ و[لى] كسانى كه فزونى يافتهاند، روزىِ خود را به بندگان خود نمىدهند تا در آن باهم مساوى باشند» (نحل: 71؛ همچنين بنگريد به موضوع آية 7 سورة حشر).
رزق عبارت از هرگونه بهرة هستى، و مزيتى است كه سبب فضيلت و برترى شود (حسيني همداني، 1404ق، ج9، ص490). تفاوت مردم در رزق، يكى از برنامههاى حكيمانة الهى است؛ زيرا اگر همة مردم يكسان و يكنواخت بهره ميبردند، كمالات معنوى آنان ظاهر نميشد؛ مثلاً سخاوت، صبر، ايثار، حمايت، شفقت، تواضع و امثال آن، زمانى معنا مييابند كه تفاوتهايى در ميان انسانها باشد. نکته اينجاست که امكان انتقال بعضى نعمتها به ديگران نيست؛ مثلاً چگونه مىتوان زيبايى چهره، صوت، عقل، نبوغ، محبوبيت يا نفوذ كلام را به ديگران منتقل كرد (قرائتي، 1383، ج4، ص550). بنابراين آيات يادشده انتقادي به انسانهاي بخيل است تا به اين وسيله اعلام شود که اسلام ميخواهد نظام اجتماع از طبقات متناسب شکل بگيرد تا در چگونگى بهرهمندي از منافع مادي زندگى و اساس آن، همه بهطور يكسان برخوردار باشند و ثروت در ميان يک طبقه از افراد جامعه باقي نماند.
6ـ3. مسئوليتپذيري اجتماعي در شخصيتهاي قرآني
تاکنون مسئوليت اجتماعي را در توصيههاي الهي بررسي و بيان کرديم؛ اما اين مؤلفه در شخصيتهاي قرآني به اين صورت است که حضرت محمد چنان در خصوص امر هدايت مردم احساس مسئوليت ميکردند که از گمراهي مردم بهشدت ناراحت ميشدند؛ تاآنجاکه خداوند در قرآن براي بيان شدت اين احساس، واژة «حريص» را بهکار ميبرد و ميفرمايد: «قطعاً براى شما پيامبرى از خودتان آمد كه بر او دشوار است شما در رنج بيفتيد؛ به [هدايت] شما حريص و براي مؤمنان، دلسوز مهربان است» (توبه: 128). عبارت «حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ» رفتار مسئولانه حضرت محمد را در برابر آنچه برايش تکليف شده است، بهزيبايي بيان ميکند. مفسران اين اصطلاح در قرآن را چنين تعبير کردهاند که «او سخت به هدايت شما علاقهمند است و به آن عشق مىورزد» (مکارم شيرازي، 1382، ج2، ص267)؛ «با كمال جديت و سرعت شما را هدايت فرمود» (طيب، 1369، ج6، ص339)؛ «در هدايت و ارشاد مردم سر از پا نمىشناسد» (قرائتي، 1383، ج3، ص529). تمامي اين تعابير، بيانگر توانايي رسول خدا در همذاتپنداري بهشيوهاي سازنده و کمککننده براي مردم است؛ آنچه دقيقاً بار ـ آن بهعنوان مؤلفة مسئوليت اجتماعي براي آن تعريف ميکند.
خداوند همچنين پيامبر خود حضرت عيسي را در قرآن اينگونه معرفي ميکند: «و هرجا كه باشم، مرا بابركت ساخته و تا زندهام به نماز و زكات سفارش كرده است» (مريم: 31). معناى «مبارك بودن ايشان در هرجا كه باشد»، اين است كه محل براى هر بركتى است و بركت بهمعناى نمو خير است؛ يعنى او براى مردم منافع بسيار دارد؛ علم نافع به آنها مىآموزد و آنان را به عمل صالح دعوت مىكند. جملة «وَ أَوْصانِي بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ...» اشاره به اين است كه در شريعت او نماز و زكات تشريع شده است؛ و نماز عبارت است از توجه و بندگى مخصوص بهسوى خداى سبحان؛ و زكات عبارت است از انفاق مالى (طباطبائي، 1374، ج14، ص62)؛ که با اين عبارت، از ويژگيهاي شخصيتي حضرت عيسي تعريف شده است و اين ويژگي مبتنيبر مسئوليتپذيري آن حضرت در برابر مردم جامعه است.
بيشک پيامبران و اولياي منتخب خداوند داراي ويژگيهاي اخلاقياي بودند که شايستة جايگاه رسالت و هدايت مردم قرار گرفتهاند؛ ولي در قرآن به رفتار آنها بهصورت موردي و با جزئيات اشاره نشده است و بهندرت ميتوان آياتي را در قرآن يافت که به اين مسائل در زمينة خصوصيات رفتاري ايشان پرداخته شده باشد؛ مثلاً در وصف شخصيت حضرت اسماعيل آمده است: «خاندان خود را به نماز و زكات فرمان مىداد» (مريم: 55). تعهد آن حضرت به پرداخت زکات و اينکه ديگران را نيز به انجام اين کار تشويق ميفرمود، بهنوعي مسئوليتپذيري ايشان در برابر ديگر افراد جامعه را بيان ميکند، که درواقع مسئوليت اجتماعي ايشان شمرده ميشود.
4. مؤلفة مسئوليت اجتماعي در توصيههاي عهد جديد
دربارة جايگاه، اعتبار و مرجعيت کتاب مقدس، از جمله عهد جديد، بايد گفت: ايمان مسيحيان به صدق، صحت، قداست، اعتبار و الهي بودن آن، عيناً مانند ايمان مسلمانان به صدق، صحت، قداست، اعتبار و الهي بودن قرآن کريم است و هيچ فرق و تفاوتي در اين اعتقاد يافت نميشود (توفيقي، 1379، ص163). آنان کتاب مقدس را «کلام خدا و تنها معيار واقعي ايمان و عمل مسيحي» ميداننند (دايرةالمعارف کتاب مقدس، 1382، ص53) و ادعايشان اين است که اين کتاب بدون تناقض است (دايرةالمعارف کتاب مقدس، 1382، ص37) و از طرفي يکي از آموزههاي کليدي مسيحيت اين است که ميگويند: استاد و الگوي ما (مسيحيان)، عيسي مسيح است و ما بايد مطابق تصوير او بوده، از همه جهات شبيه او باشيم (Edmiston, 2001, p. 14). آنان براي اين باور خود، به آيات «روميان، 8: 29» و «افسسيان، 4: 15» استناد ميکنند. دکتر ليترل در کتابش مينويسد:
کتاب مقدس ميتواند، هم ابزار ارزيابي و هم يک برنامة توسعه باشد که در آن، افراد ميتوانند افکار، اعمال و رفتارهاي خود را با تأمل در کلام خدا ارزيابي کنند (دوم تيموتائوس، ۳: ۱۶ـ۱۷) و افکار خود را تجديد کنند و ميتوانند «...ارادة نيک، پسنديده و کامل» خدا (روميان، 12: 2) را تشخيص دهند (Littrell, 2022, p. 16).
ازاينرو ميخواهيم بدانيم که در اين متون، حضرت عيسي و حواريانش بهعنوان شخصيتهاي اصلي و الگوي جامعة مسيحيان، چگونه رفتار ميکردند و آيا رفتار مسئولانه داشتهاند؟ در اين پژوهش، مسئوليت اجتماعي را در واکنش افراد نامبرده و در توصيههاي عهد جديد بررسي ميکنيم.
عهد جديد بهوضوح از مسئوليت اجتماعي، که توانايي بر عهده گرفتن مسئوليت است، ياد ميکند و اندازة آن را بهتناسب موقعيتي ميداند که فرد در آن قرار دارد:
برحسب فيضي که به ما بخشيده شده است، داراي عطاياي گوناگونيم. اگر عطاي کسي نبوت است، آن را متناسب با ايمانش بهکار گيرد؛ اگر خدمت است، خدمت کند؛ اگر تعليم است، تعليم دهد؛ اگر تشويق است، تشويق نمايد؛ اگر کمک به نيازمندان است، با سخاوت چنين کند؛ اگر رهبري است، اين کار را با جديت انجام دهد؛ اگر رحم و شفقت به ديگران است، شادمانه به اين کار مشغول باشد (روميان، 12: 6ـ8).
کلمة فيض در اين آيه بهمعناي آن قابليت و استعداد خاصي است که خدا عطا ميفرمايد (Hale & Thorson, 2001, p. 740) و تأکيد بر هريک از اين فهرستها به اين دليل نيست که ايمانداران عطاياي خود را بهطور کامل تشخيص دهند؛ بلکه براي اين است که قابليت منحصربهفردي را که خدا به آنها عطا کرده است، با امانت و وفاداري بهکار برند (MacArthur, 2007, p. 598)؛ چراکه تأکيد عهد جديد، براي داشتن عطيه ـ که همان روح تلقي شده است ـ رساندن نفع به ديگري است؛ آنجا که ميخوانيم: «ظهور روح، به هرکس براي منفعت همگان داده ميشود» (قرنتيان اول: 12ـ7). درواقع:
روحالقدس با انتقال عطايا به شخص، در زندگي او متجلي ميشود. ايمانداري نيست که وظيفهاي براي عمل کردن به آن نداشته باشد و عطايا بهجهت منفعت تمام بدن عطا ميشود. عطايا براي مطرح ساختن خود و يا حتي ارضاي خواستههاي شخصي عطا نميشود؛ بلکه براي کمک کردن به ديگران است. اين موضوع، محور تمام بحث است (MacDonald, 1995).
عطيه و خدمت و عمل، هرچه باشد، همة عطاياي روحاني از روحالقدس سرچشمه ميگيرند. کساني که صاحب عطيه هستند، با آن عطايا بهلحاظ روحاني به ديگران خدمت ميکنند و براي آنها مفيد واقع ميشوند (MacArthur, 2007, p. 657-658).
همانطور که بيان کرديم، مسئوليت اجتماعي از رفتاري مسئولانه نشئت ميگيرد؛ حتي اگر براي شخص نفعي نداشته باشد. افراد مسئول داراي آگاهي اجتماعياند و يک نگراني اساسي براي ديگران دارند که اين احساس با توانايي بر عهده گرفتن مسئوليتهاي گروهي و جامعهمحور آشکار ميشود. لذا اين آياتِ توصيهاي در عهد جديد، مصداق بارزي از بهعهده گرفتن مسئوليت اجتماعي است: «ما که قوي هستيم، بايد ناتوانيهاي ضعيفان را متحمل شويم و در پي خشنودي خويش نباشيم» (روميان، 15: 1). واژة «متحمل» بهمعناي برداشتن و حمل بار است. اين واژه در حالت مجازي در معناي عهدهدار بودن تعهد و وظيفه بهکار ميرود. ايمانداران قوي قرار نيست که فقط ضعف ايمانداران ضعيفتر را تحمل کنند؛ ايشان بايد به آنها محبت نمايند؛ ملاحظة حالشان را بکنند و بدين ترتيب ايمانداران ضعيف را در حمل باري که بر دوش دارند، ياري رسانند (MacArthur, 2007, p. 608).
مسئوليت اجتماعي تنها با عمل کردن همراه نيست؛ گاهي نفع رساندن به ديگري ميتواند با کلام نيز متجلي شود؛ چنانکه در اين زمينه آيهاي در عهد جديد بيان شده است که ميگويد: «دهانتان به هيچ سخن بد گشوده نشود؛ بلکه گفتارتان بهتمامي براي بناي ديگران بهکار آيد و نيازي را برآورده، شنوندگان را فيض رساند» (افسسيان، 4: 29). درواقع اين آيه به اين موضوع اشاره دارد که:
آنچه ميگوييم، با اين مبنا بسنجيم که آيا سخنان امروز ما باعث فيض و بناي ديگران بوده است يا اينکه کسي را تضعيف و تخريب کردهايم؟ آيا ديگران از دهان ما فيض و استفاده بردهاند يا نه؟ اگر نميتوانيم ديگران را فيض برسانيم، بايد دهان خود را ببنديم و سکوت کنيم! (Hale & Thorson, 2001, p. 994).
عهد جديد از مسيحيان ميخواهد که از هر فرصتي براي کمک به ديگران استفاده کنند؛ لذا به آنان توصيه ميکند: «هيچيک از شما تنها به فکر خود نباشد؛ بلکه به ديگران نيز بينديشد» (فيليپيان، 2: 4) و اين توصيه به توجه به ديگري، براي نزديکان خود چنان پررنگ تأکيد ميشود که «اگر يک فرد مسيحي از خويشان و اهل خانوادۀ خود نگاهداري و مراقبت نکند، منکر ايمان و پستتر از بيايمان است» (Hale & Thorson, 2001, p. 1100)؛ لذا در رسالة تيموتائوس از عهد جديد ميخوانيم: «اگر کسي در پي تأمين معاش خويشان و بهخصوص خانوادة خود نباشد، منکر ايمان است و پستتر از بيايمان» (تيموتائوس اول، 5: 8).
«مسئوليت اجتماعي» بهعنوان يک مؤلفه از هوش هيجاني را ميتوان بهخوبي در اين آيه از رسالة غلاطيان مشاهده کرد: «بارهاي سنگين يکديگر را حمل کنيد که اينگونه شريعت مسيح را بهجا خواهيد آورد» (غلاطيان، 6: 2). بارهاي سنگين، نمودار دشواريها يا مشکلاتي است که انسانها را در رويارويي با آنها آشفته و ناراحت ميکند. «متحمل شدن» حاکي از آن است که با صبر و شکيبايي چيزي را بر دوش بگيريم (MacArthur, 2007. P. 768). اين توصيه، يعني همان تعهد و داشتن حس مسئوليتپذيري در برابر ديگران.
آياتي که بيان شد، مصداق عيني کمک کردن از نوع عمل و کلام به ديگران است و علاوه بر اين سفارشها، در رسالههاي عهد جديد به آياتي برميخوريم که در آنها بخشش اموال به نيازمندان نيز توصيه شده است: «چنانچه نوشته شده، با گشادهدستي به نيازمندان بخشيده، نيکوکارياش جاودانة پاينده است» (قرنتيان دوم، 9: 9). در اين آيه از عهد جديد، بخشش به فقرا که مصداق مسئوليت اجتماعي است، سفارش شده و نتيجة انجام اين عمل نيکو، پيامدي است که تا ابد باقي ميماند.
يک مسيحي، عمل کمک به ديگران و توجه به نياز نيازمندان را نبايد بهدليل حکم تکليف يا دستور ديني و بهاجبار انجام دهد؛ بلکه بايد با رضايت خاطر خودش خواهان کمک باشد. ازاينرو در عهد جديد ميخوانيم: «هر کس همان قدر بدهد که در دل قصد کرده است؛ نه با اکراه و اجبار؛ زيرا خدا بخشندة شادمان را دوست ميدارد» (قرنتيان دوم، 9: 7). عبارتي که در اينجا «اراده کردن» ترجمه شده، فقط در اين آيه از عهد جديد بهکار رفته و بيانگر عملي است که از پيش دربارة آن فکر و براي آن برنامهريزي شده است و کاملاً داوطلبانه انجام ميشود، نه اينکه در يک لحظه به انجام دادن آن تصميم گرفته شده باشد. اين يکي از اصول ديرينة هديه دادن بر مبناي کتاب مقدس است (MacArthur, 2007, P. 720). عهد جديد دربارة انجام هر کار خيري در حق ديگران چنين تأکيد ميکند که «هر کاري را از جان و دل چنان انجام دهيد که گويي براي خدا کار ميکنيد، نه براي انسان» (کولسيان، 3: 23).
«رسالة يعقوب» در عهد جديد مجموعهاي از تعاليم عملي خطاب به مسيحيان يهودينژاد است که در سرزمينهاي اطراف فلسطين پراکنده شدهاند. در اين رساله، نويسنده معتقد است که ايمان بايد همراه با عمل باشد و آن را چنين توصيف ميکند: «همانگونهکه بدنِ بدون روحْ مرده است، ايمان نيز بدون عملْ مرده است» (يعقوب، 2: 26). اين رساله، عمل يک فرد ديندار را دقيقاً مصداق مسئوليت اجتماعي و توجه به نياز ديگري بيان ميکند و ميگويد: «دينداري پاک و بيلکه در نظر پدر ما، خدا، آن است که يتيمان و بيوهزنان را بهوقت مصيبت دستگيري کنيم و خود را از آلايش اين دنيا دور بداريم» (يعقوب، 1: 27). رسالة يعقوب در توصيف ايماني خالص و بينقص، اين دو صفت هممعنا را بهکار ميبرد. ابراز محبت دلسوزانه يکي از مشخصههاي اين ايمان است (MacArthur, 2007, P. 1038) و اين محبت که توجه به يتيمان و بيوهزنان در هنگام گرفتاري است، از نوع مسئوليتپذيري است که در کنار دوري از آلايش اين دنيا، ملاک پرستش مقبول در نزد خداوند قرار گرفته است.
نويسندة رسالة قرنتيان مسئوليت اجتماعي را، هم بهخوبي بيان ميکند و هم خودش انجام ميدهد؛ زيرا ميگويد: «من نيز ميکوشم تا همه را به هر نحو که ميتوانم خشنود سازم؛ زيرا در پي نفع خود نيستم؛ بلکه نفع بسياري را ميجويم تا نجات يابند» (قرنتيان اول، 10: 33). در تفسير اين آيه آمده است که پولس رسول داوطلبانه از حق خود براي دريافت حمايت مالي گذشت و بدين ترتيب خود را غلام کرد تا بهتنهايي هزينههاي زندگياش را تأمين کند. او چنين کرد تا احتمال هر لغزشي را از ميان بردارد و شمار بيشتري را بهسوي عيسي مسيح هدايت کند (MacArthur, 2007, P. 649). درواقع او در پي خشنود ساختن ديگران براي کسب نفع شخصي نيست؛ در عوض، او درصدد آن است که با خوش ساختن ديگران، ايشان را از نظر روحاني منفعت برساند (Hale & Thorson, 2001, p. 828) و بيان کرديم که رفتار مسئولانه يعني رساندن منفعت به ديگران؛ حتي اگر ما شخصاً نفعي نداشته باشيم.
5. مسئوليتپذيري اجتماعي در شخصيت حضرت عيسي در عهد جديد
حضرت عيسي بهعنوان رهبر جامعة ديني، مسئوليت اجتماعي را در کمک به فقرا و نيازمندان ميداند. ايشان دراينباره در يک مهماني به ميزبان چنين توصيه ميکند:
چون ضيافت ناهار يا شام ميدهي، دوستان و برادران و خويشان و همسايگان ثروتمند خويش را دعوت مکن؛ زيرا آنان نيز تو را دعوت خواهند کرد و بدينسان عوض خواهي يافت. پس چون ميهماني ميدهي، فقيران و معلولان و لنگان و کوران را دعوت کن. مبارک خواهي بود؛ زيرا آنان را چيزي نيست که در عوض به تو بدهند و پاداش خود را در قيامت پارسايان خواهي يافت (لوقا، 14: 12ـ14).
منظور حضرت عيسي در اينجا اين بود که با دعوت از دوستان و خويشاوندان نميتوان ادعا کرد که عملي روحاني انجام دادهايم و مهرورزي و احسان کردهايم (MacArthur, 2007, P. 301). آن حضرت همانگونه که به ديگران توصيه ميکرد، خود نيز به حال گرسنگان، مريضان و نيازمندان جامعه بيتوجه نبود و در جايگاه پيامبري همواره به آنها توجه ميکرد؛ چنانکه در انجيل متي ميخوانيم:
عيسي شاگردان خود را فراخواند و گفت: دلم بر حال اين مردم ميسوزد؛ زيرا اکنون سه روز است که با مناند و چيزي براي خوردن ندارند. نميخواهم ايشان را گرسنه روانه کنم؛ بسا که در راه از پا درافتند. شاگردانش گفتند: در اين بيابان از کجا ميتوانيم نان کافي براي سير کردن چنين جمعيتي فراهم آوريم؟ پرسيد: چند نان داريد؟ گفتند: هفت نان و چند ماهي کوچک. عيسي به مردم فرمود تا بر زمين بنشينند. آنگاه هفت نان و چند ماهي را گرفت و پس از شکرگزاري، آنها را پاره کرده، به شاگردان خود داد و ايشان نيز به آن جماعت دادند (متي، 15: 32ـ36).
اين آيات در ظاهر بيانگر اعجاز اوست؛ ولي در باطن نشاندهندة حس همدلي و توانايي مسئوليتپذيري او در قبال مردم نيازمند جامعه است که مشابه اينگونه اقداماتش چندين بار در اناجيل مطرح شده است (ر.ک: متي، 14: 13ـ21). همچنين توجه آن حضرت به بيماران و آناني که محتاج دست شفابخش او بودند، در قالب اعجاز پيامبري او تعريف ميشود؛ اما او مسئول بود تا به عليلان، ديوزدگان و مريضان در هر زمان کمک کند؛ حتي در روز شبات، که برخلاف عرف جامعة آن زمان نبايد کاري انجام داد. حضرت عيسي بر اساس رسالت خود مسئوليتي را پذيرفته بود و به آن عمل ميکرد؛ چنانکه ميخوانيم، در پاسخ به خشم رئيس کنيسه از اقدام او در روز شنبه اينگونه ميگويد: «آيا نميبايست اين زن را که دختر ابراهيم است و شيطان هجده سال اسيرش کرده، در روز شبّات از اين بند رها کرد؟ چون اين را گفت، مخالفانش همه شرمسار شدند» (بخشي از آيات لوقا، 13: ص15ـ17).
حضرت عيسي معتقد است: «هرکه مسئوليتش بيشتر باشد، پاسخگويياش نيز بيشتر خواهد بود» (لوقا، 12: 48). استنباط مسيحيان از اين آيه بر اساس تفاسيرشان چنين است که ميگويند:
آناني که از روحالقدس بيشتر پر هستند، بايد نسبتبه کساني که کمتر پر هستند، زندگي خداپسندانهتري داشته باشند. مسيحيان بالغ بايد بهتر از مسيحيان نوايمان و نابالغ زندگي کنند. آنچه که براي يک نوايمان گناه کوچکي بهشمار ميرود، براي مسيحي قديميتر ممکن است گناه بزرگي بهحساب آيد. کساني که مسئوليت دريافت کردهاند، با جديت بيشتري داوري خواهند شد تا آناني که مسئوليتي نداشتهاند. به هر کسي که عطا زياده شود، از وي مطالبة زيادتر گردد؛ و نزد هر که امانت بيشتر نهند، از او بازخواست زيادتر خواهند کرد (Hale & Thorson, 2001, p. 389).
جملة طلايي حضرت عيسي در تعريف شريعت، مهمترين حکم و آية عهد جديد است. در اين آيه، مؤلفة مسئوليتپذيري اجتماعي، روابط بينفردي و حتي مؤلفة همدلي آموزش داده ميشود. داستان بيان اين جمله از اين قرار است:
چون فريسيان شنيدند که عيسي چگونه با جواب خود دهان صدّوقيان را بسته است، گرد هم آمدند. يکي از آنها که فقيه بود، با اين قصد که عيسي را بهدام اندازد، از او پرسيد: اي استاد، بزرگترين حکم در شريعت کدام است؟ عيسي پاسخ داد: خداوند خداي خود را با تمامي دل و با تمامي جان و با تمامي فکر خود محبت نما. اين نخستين و بزرگترين حکم است. دومين حکم نيز همچون حکم نخستين است: همسايهات را همچون خويشتن محبت نما. تمامي شريعت موسي و نوشتههاي پيامبران بر اين دو حکم استوار است (متي، 22: 34ـ40).
اين آيه به ما ميگويد:
زندگي شخصي ابتدا به رابطة انسان با خدا مربوط ميشود و سپس به رابطة او با ديگران. چيزهاي مادي ذکر نشدهاند. خدا مهم است و انسانها نيز اهميت دارند (MacDonald, 1995).
و اما چگونه بايد همساية خود را دوست بداريم؟ همچون نفس خود. هرچه که براي خود ميخواهيم، بايد براي همسايظ خود نيز بخواهيم. عيسي نگفت که خود و همسايهات را بهطور متساوي دوست بدار. او گفت: همساية خود را آنطور محبت کن که گويي خودت را محبت ميکني. انسان دنيوي بهطور طبيعي خود را بيش از همه دوست دارد. همساية خود را نيز بايد همينطور دوست بداريم؛ يعني بالاتر از همه چيز، بعد از خدا (Hale & Thorson, 2001, p. 326).
درواقع «توجه به همسايه و ديگري» در مؤلفة روابط بينفردي هوش هيجاني ميگنجد؛ اما وقتي اين توجه با واژة «محبت کردن بهاندازة خويشتن» تعبير ميشود، مصداق مسئوليتپذيري نيز ميگردد؛ چون لزوماً با احترام به ديگري، همذاتپنداري، همدلي و احساس مسئوليت همراه خواهد بود.
نتيجهگيري
امروزه محققان با استناد به مطالعات و تحقيقات ميداني خود به اين نتيجه رسيدهاند که پرورش هوش هيجاني در رشد شخصيت افراد تأثير بسزايي دارد و بار ـ آن با تعيين پانزده مؤلفه به شناخت بيشتر و کاملتر هوش هيجاني کمک کرده است. از طرفي، با توجه به تحقيقات صورتگرفته، بين هوش معنوي و هوش هيجاني ارتباط همبستگي وجود دارد. درنتيجه با پرورش هرکدام از مؤلفههاي هوش هيجاني ميتوان به رشد هوش معنوي کمک کرد. بنابراين آنچه حائز اهميت ميشود، اين است که آيا در کتب ديني بهعنوان نسخههاي انسانساز و داراي حجت، به اين مؤلفهها توجه شده است؟
نتيجة اين پژوهش نشان ميدهد که آيات زيادي در قرآن وجود دارد که مؤلفة مسئوليت اجتماعي را آموزش ميدهد. ازآنجاييکه انسان بهطور غريزي موجودي خودخواه و منفعتطلب است و داوطلبانه براي رفع نياز ديگري اقدامي انجام نميدهد، بايد براي پرورش شاخص مسئوليت اجتماعي در او، به او تکليف يا توصيه کرد. قرآن براي پرورش دينداراني با هوش هيجاني پرورشيافته، در گام اول، مسئوليت اجتماعي را تکليف ميکند؛ به اين صورت که هرجا خطايي سر زد يا قصوري صورت گرفت، کفارة گناه و اشتباه، انجام اعمال خيرخواهانه در حق ديگري است؛ در گام دوم، مسئوليت اجتماعي را توصيه ميکند تا با اعمالي چون انفاق، زکات و صدقه در حق نيازمندان، مسئوليت اجتماعي تحقق يابد؛ در گام سوم، داشتن اين فضيلت اخلاقي يا مؤلفة هوش هيجاني را تشويق ميکند و از آن بهعنوان قرض نيکو و معامله با خودش ياد ميکند که انجام آن به سود فرد باورمند ميانجامد؛ درنهايت و گام آخر، عدم مسئوليت اجتماعي را نکوهش ميکند و در آياتي به ترسيم عاقبت کساني در آخرت ميپردازد که به علت بيتوجهي به نياز يتيمان و مستمندان دچار مجازات الهي شدهاند. بر اساس آيات قرآن، حضرت محمد بهعنوان رهبر جامعة ديني، درخصوص امر ارشاد بسيار احساس مسئوليت ميکردند و از رنج و گمراهي مردم چنان ناراحت ميشدند که براي توصيف اين توانايي ايشان، واژة «حريص» بهکار رفته است.
عهد جديد نيز به مؤلفة مسئوليت اجتماعي توجه نشان ميدهد و آن را ميتوان در رفتار و توصيههاي حضرت عيسي مشاهده کرد. توجه آن حضرت به نياز نيازمندان جامعه ـ حتي اگر نحوه و زمان آن توجه خلاف جريان رسوم و سنت جاري جامعه بود ـ نشان ميدهد که ايشان از توانايي مسئوليتپذيري اجتماعي بالايي برخوردار بودهاند. مهمترين حکم ايشان در بيان شريعت، سفارش به مسئوليتپذيري اجتماعي است. همچنين بعد از حضرت عيسي، پولس تأثيرگذارترين شخص بر جامعة مسيحي است. او در نامههايش به کليساهاي مختلف اين شاخص رفتاري را به باورمندان توصيه ميکند. به فکر ديگري بودن، گشادهدستي و دستگيري از نيازمندان، توصيفاتي است که ميتوان به آنها در عهد جديد اشاره کرد.
در پايان بايد به اين نکات اشاره کرد که در تطبيق صورتگرفته، هر دو کتاب به اين مؤلفه توجه دارند و به پيروان خود اين توانايي از هوش هيجاني را آموزش ميدهند؛ ولي توصيههاي قرآني نسبتبه عهد جديد بسيار چشمگيرتر است. نکتة حائز اهميت ديگر اين است که در هر دو کتاب آيهاي وجود دارد که از مؤمنان ميخواهند کمک به ديگري، نه از روي اجبار و اکراه، بلکه با رضايت خاطر انجام پذيرد؛ لذا اين توصيه، از قالب حکم و تکليف ديني خارج ميشود و بهعنوان يک شاخص و ويژگي عاطفي مثبت در درون مخاطب ديندار رشد مييابد.
- قرآن کریم. ترجمة محمدمهدی فولادوند.
- عهد جدید. ترجمة هزارة نو.
- امین، نصرتبیگم (بیتا). تفسیر مخزن العرفان در علوم قرآن. بىجا: بىنا.
- برونو، فرانک (1384). فرهنگ توصیفی روانشناسی. ترجمة فرزانه طاهری و مهشید یاسائی. تهران: بینا.
- توفیقی، حسین (1379). آشنایی با ادیان بزرگ. قم: مؤسسة فرهنگی طه.
- جعفرى، یعقوب (1376). تفسیر کوثر. قم: مؤسسة هجرت.
- حسنزاده، رمضان و ساداتی کیادهی، سیدمرتضی (1400). هوش هیجانی (مدیریت احساس، عاطفه و هیجان). تهران: روان.
- حسینى همدانى، محمد (1404ق). انوار درخشان در تفسیر قرآن. تهران: لطفى.
- دایرةالمعارف کتاب مقدس (1382). ترجمة بهرام محمدیان و دیگران. ویراستار: آلیس علیایی. تهران: سرخدار.
- راغب اصفهانی، حسین بن محمد (1383). المفردات الفاظ القرآن. بیجا: ذویالقربی.
- رضایى اصفهانى، محمدعلى (1387). تفسیر قرآن مهر. قم: ناشر پژوهشهاى تفسیر و علوم قرآن.
- سهرابی، فرامرز و ناصری، اسماعیل (1395). هوش معنوی و مقیاسهای سنجش آن. تهران: نشر آوای نور.
- سیاروچی ژوزف، فورگاس، ژوزف و مایر، جان (1383). هوش عاطفی در زندگی روزمره. ترجمة اصغر نوری امامزاده و حبیبالله نصیری، اصفهان: نوشته.
- طالبی، ابوتراب و خوشبین، یوسف (1391). مسئولیتپذیری اجتماعی جوانان. فصلنامة علوم اجتماعی، 19(59)، 216-249.
- طباطبائى، سیدمحمدحسین (1374). ترجمة تفسیر المیزان. ترجمۀ سیدمحمدباقر موسوی همدانی. قم: جامعة مدرسین حوزة علمیة قم، دفتر انتشارات اسلامى.
- طیب، عبدالحسین (1369). اطیب البیان فی تفسیر القرآن. قم: بینا.
- فرامرزی، سالار، همایی، رضا، سلطان حسینی، محمد، (1388). بررسی رابطة هوش معنوی و هوش هیجانی دانشجویان. دوفصلنامة علمی ـ تخصصی مطالعات اسلام و روانشناسی،3(5)، 7-23.
- قرائتی، محسن (1383). تفسیر نور. تهران: مرکز فرهنگى درسهایى از قرآن.
- قرشى بنابى، علىاکبر (1375). تفسیر احسن الحدیث. تهران: مرکز چاپ و نشر بنیاد بعثت.
- مکارم شیرازى، ناصر (1371). تفسیر نمونه. تهران: دار الکتب الاسلامیه.
- مکارم شیرازى، ناصر (1382). برگزیدة تفسیر نمونه. تهران: دار الکتب الاسلامیه.