واكاوي تأثيرپذيري يهوديت از دين زرتشت

ضمیمهاندازه
5.pdf293.38 کیلو بایت

سال ششم، شماره اول، پياپي 21، زمستان 1393

سيدمحمد حاجتي شوركي / دانش پژوه كارشناسي ارشد دين شناسي مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني ره  hajaty65@chmail.ir

محمدحسين طاهري آكردي / استاديار گروه اديان مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني ره         taheri-akerdi@iki.ac.ir

دريافت: 15/9/1393 ـ پذيرش: 2/2/1394

چكيده

تأثيرپذيري اديان از يكديگر، همواره موضوعي مورد اختلاف محققان حوزه مطالعات اديان بوده است. يكي از حوزه هاي ادياني كه مورد توجه دانشمندان قرار گرفته است، مسئلة تأثيرپذيري يهوديت در دوره اسارت بابلي، از باورهاي زرتشتي گري است. بيشتر انديشمندان معتقدند تأثيرپذيري يهوديت از آموزه هاي دين زرتشت مي باشد. درحالي كه برخي محققان، اين نظريه را نپذيرفته اند، دسته اي نيز قائل به عدم قطعيت شده اند. دسته اول، آموزه هايي مانند رستاخيز مردگان، منجي و موعود، فرشته شناسي، و داوري نهايي عمومي را برمي شمارند كه به اعتقاد ايشان اين آموزه ها از دين زرتشت اقتباس شده است. اين مقاله، پس از بررسي ديدگاه هاي موجود، اين ديدگاه را مطرح كرده كه اين نوع تأثيرپذيري طبيعي بوده و به دليل ريشه هاي خدامحور هر دو دين، و وجود انبياي بني اسرائيل، نمي توان اين موارد را تأثيرپذيري يهوديت از دين زرتشت دانست.

كليدواژه ها: يهوديت، دين زرتشت، جلاي بابل، تأثير اديان، رستاخيز، منجي گرايي.

 


مقدمه

بحث از تأثير آموزه هاى آيين زرتشت بر فرهنگ و باورهاي بني اسرائيل، از نظر انديشمندان اسلامي و غربي در مطالعات ايران شناسي و زرتشت شناسي، در اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم به اوج خود رسيد(آژير، 1392، ص77). تأثير دين ايرانيان بر يهوديت پس از دوران جلاي بابلي، هم توسط ايران شناساني مانند ميلز و هم توسط سامي شناساني مانند استاو و بوكلن مورد بحث قرار گرفته است(دوشن گيمن، 1363، ص143-144). ديدگاه هاي مختلفي در زمينه اين تأثيرپذيري وجود دارد: برخي يهوديت را پس از اسارت بابلي، به شدت متأثر از آموزه هاي زرتشت مي ديدند. در مقابل، برخي انديشمندان منكر تأثيرپذيري مي باشند و برخي نيز در اين مسئله تشكيك كرده اند. اين مقاله، در پي جمع بندي ميان آنان است. گرچه تاكنون مباحث زيادي پيرامون اين ديدگاه ها در ميان آثار مي توان مشاهده كرد، اما در اين زمينه نگاه تطبيقي كمتر صورت گرفته است.

زرتشت و زرتشتي گري

زرتشت نام پيامبر ايران باستان است. اسامي ديگري نيز براي او بيان شده است كه برخي تا چهارده نام برايش ذكر كرده اند(دهخدا، 1339، ج27، ص337). زرتشت در اوستا به صورت زَرَثَ اشتر به معناي دارنده شتر زرد يا شتر فرتوت آمده است. نام پدرش، پوروشَسب و نام مادرش دغدو بوده است(عفيفي، 1374، ص535). زرتشت در سي سالگي به پيامبري مبعوث شد و نخستين وحي را دريافت كرد(گروه نويسندگان، 1389، ص319؛ ناس، 1390، ص453). وي در سن 77 سالگي، در آتشكده اي در بلخ به دست تورانيان كشته شد(ناس، 1390، ص456).

زادگاه زرتشت

در كتاب مقدس زرتشتيان، چيزي در مورد زادگاه زرتشت يافت نمي شود(دوستخواه، 1374، ص12). ازاين رو، محققان آراي متفاوتي ارائه داده اند (ر.ك: شاپور شهبازي و منتظري، 1391؛ سن، 1382)؛ برخي زادگاه او را شرق ايران باستان دانسته اند(ستگاست، 1390، ص87). ولي بيشتر مورخان مانند خود زرتشتيان، زادگاه او را غرب ايران و محل بعثت او را كوهي نزديك درياچه اروميه در شمال غرب ايران دانسته اند(توفيقي، 1389، ص61). البته مي توان اين دو نظر را با هم جمع كرد؛ بدين صورت كه زرتشت در غرب ايران متولد شده، اما در شرق ايران به تبليغ و دعوت آيين خود مي پرداخت(ناس، 1388، ص453).

زمان زرتشت

تعيين تاريخ دقيق زرتشت دشوار است و آراي گوناگوني در اين زمينه مطرح شده است(آموزگار و تفضلي، 1382، ص 15ـ22؛ رضي، 1371، ص130؛ دوشن گيمن، 1375، ص 179). روايت سنتي زرتشتيان، زمان زندگي وي را در حدود سيصد سال پيش از اسكندر، يعني از حدود نيمه دوم سده هفتم تا اوايل سده ششم پيش از ميلاد(سال هاي 660 تا 583ق.م) مي داند(دوستخواه، 1374، ص 1). ازاين رو، بيشتر پژوهشگران جديد، زمان تولد زرتشت را 660 قبل از ميلاد مي دانند(ناس، 1388، ص453).

كتاب آسماني

كتاب مقدس زرتشتيان اوستا نام دارد كه به زبان اوستايي، كه از زبان هاي كهن ايراني بوده، نوشته شده است. اوستا در عصر ساسانيان، شامل 345700 واژه بوده كه قسمت عمده آن، يعني حدود سه چهارم آن از بين رفته است. اوستاي فعلي83000 واژه دارد و شامل شش بخش زير است:

1.گات ها(گاهان=سرود)، گات هاي پنج گانه زرتشت، قديمي ترين بخش اوستاست. اين بخش، با اينكه خود جزئي از يسنه است، اما به سبب انتساب آن به زرتشت و منظوم بودنش، جداگانه از آن ياد مي شود؛

2. يسنه(يسنا = جشن و پرستش)؛

3. ويسپرد(= همه سروران) مشتمل بر نيايش؛

4. ونديداد(= قانون ضد ديو) درباره حلال و حرام و نجس و پاك ها؛

5. يشتها(= نيايش سرود و تسبيح)؛

6. خرده اوستا(= اوستاي كوچك): در واقع اين بخش، بخش جداگانه اي نيست، بلكه گزيده اي از سراسر نامه ديني زرتشتيان است كه در نمازها، جشن ها و مراسم گوناگون ديگر خوانده مي شود(دوستخواه، 1374، ص15ـ33؛ توفيقي، 1389، ص64).

بجز گات ها، كه سروده خود زرتشت است، بخش هاي ديگر نوشته اشخاص ديگري بوده است(دوستخواه، 1366، ص4). اوستا داراي شرح و تفسيري است كه زند نام دارد كه در زمان ساسانيان به زبان پهلوي نوشته شده است و به شرحي كه بر زند نوشته شده، پازند مي گويند(مشكور، 1377، ص103).

تعاليم زرتشت

دين زرتشت مانند ساير اديان و مذاهب داراي عقايد، آداب ديني، احكام شرعي و جشن ها و مراسم هاي گوناگون است. به اختصار برخي از باورهاي اعتقادي زرتشتيان عبارت است از (ر.ك: افتخارزاده، 1377، ص256- 298):

اهورامزدا: اين واژه به معناي(سرور و دانا) است. زرتشت معتقد است: تنها يك خداي بزرگ ازلي و ابدي وجود دارد كه خالق آسمان و زمين و از همه چيز آگاه است كه اهورامزدا خوانده مي شود(بهار، 1384، ص40؛ اوشيدري، 1371، ص20ـ21). روشن نيست كه گرايش زرتشتيان به خدايان دوگانه(خداي خير و شر) از چه زماني آغاز شده است (توفيقي، 1389، ص64؛ ر.ك: حسيني قلعه بهمن، 1389).

انگره مئينو: اين واژه به معناي روح نابودكننده يا خرد خبيث است. بعدها اين واژه، به مضان اهريمن، كه معادل شيطان است، درآمده است. اهريمن مظهر شرور و بدي هاست. در آيين زرتشت، انگره مئينو در مقابل سپنتامينو(قوه نيكي) بيان گرديده است. اين دو قوه هميشه باهم در ستيزند و در نهايت، پيروزي با قوه نيكي خواهد بود(اوشيدري، 1371، ص134).

امشاسپند: اين واژه از دو جزء امشه، به معناي جاوداني و سپنته، به معناي مقدس و پاك تشكيل شده است. بنابر تعاليم زرتشت، جهان سرشار از نيروهاي معنوي بوده كه امشاسپند، ملائكه و ايزد(فرشته) خوانده مي شوند. اين نيروها، به دو قسم كلي و جزئي تقسيم مي شوند: 1. نيروهاي كلي، كه شش امشاسپند بوده و مأمور حفظ و انتظام امور عالم وجود و موجب قوام و دوام اشياي مادي مي شوند. 2. نيروهاي جزئي، كه نيروهاي هريك از مخلوقات عالم به طور جداگانه است. مثلاً، آفتاب، ماه و ساير اجزاء هريك نيروي بخصوصي دارند كه حافظ آنهاست. اين نيروهاي جزئي از نيروهاي كلي منشعب شده اند(همان، ص 123ـ127).

سوشيانت: واژه سوشيانت به معناي نجات دهنده، به هريك از منجي هاي موعود زرتشتي اطلاق مي شود. بنابر سنت زرتشتي، سه هزار سال باقي مانده از عمر جهان، عهد سلطنت روحاني زرتشت و سه پسر آينده اوست. هريك به فاصله هزار سال از يكديگر، قدم به عالم هستي مي گذارند. در ميان موعودهاي زرتشتي، توجه بيشتر به آخرين سوشيانت است كه به آن سوشيانس هم گفته مي شود. پس از ظهور سوشيانس، جهان پر از عدل و حكمت مي شود. سعادت و خوشبختي فراگير شده و انديشه، گفتار و كردار نيك، ظفر مي يابد و جهان از دروغ پاك مي شود(همان، ص 334).

دوگانه انگاري كيهان شناختي: دوگانه انگاري در كيش زرتشتي، به معناي تقابل دو نيروي شخصي متضاد در عالم است: خداي خير، و رقيب شرّ. بنابراين باور، همه جهان هستي، در نزاع ميان خير و شر درگيرند. اهورامزدا، تشخص همه خيرها و اهريمن، مجسمه همه شرور است(موحديان عطار و رستميان، 1386، ص215).

جاودانگي روح و رستاخيز: بنابر تعاليم زرتشتي، روح پس از مرگ جسماني، سه روز با بدن مي ماند. در روز چهارم، به دنبال پاداش و كيفر، به سراي جاوداني در بهشت يا دوزخ جاي مي گيرد و كساني كه اعمال خوب و بدشان يكسان باشد به مكاني به نام هَمَستگان منتقل مي شوند. رستاخيز و قيام مردگان پس از ظهور آخرين سوشيانت خواهد بود(اوشيدري، 1371 ص384 و 496؛ كاي و ديگران، 1384، ص174ـ175). در روز داوري نهايي، روح انسان ها با بدن هايشان متحد گرديده، افراد نيكوكار از گنهكار جدا گشته و به مدت سه روز به بهشت يا جهنم فرستاده مي شوند. سه روز بعد، هم انسان هاي خوب و هم افراد شرور، با عبور از انبوه آهن گداخته پاك خواهند شد. ولي به خوبان، آسيبي نخواهد رسيد و سپس همه آنان به جاودانگي مي رسند(موحديان عطار و رستميان، 1386، ص219).

لازم به يادآوري است كه امروزه شمار زرتشتيان كمتر از دويست هزار نفر مي باشد. نزديك به صد هزار نفر از اين جمعيت، فعال و دين مدارند. حدود سي هزار تن از زرتشتيان مهاجر، در كانادا، ايالت متحده، انگلستان و ساير كشورها مقيم هستند. از شاخه هاي عمده زرتشتي، پارسيان و گبرها مي باشند كه تعداد پيروان پارسيان 110هزار نفر و گبرها 20هزار نفر است(ملتون، 1393، ص308).

دوره هاي يهوديت

خداوند پس از دوره آباء و مشايخ، حضرت موسي عليه السلام را براي هدايت قوم بني اسرائيل فرستاد. حضرت موسي عليه السلام در بيابان حوريب(صحراي سينا) به رسالت مبعوث شد و مأموريت يافت تا به همراه برادرش هارون، به مبارزه با فرعون پرداخته و بني اسرائيل را نجات دهد. حضرت موسي، در صدوبيست سالگي در موآب از دنيا رفت و وصي او حضرت يوشع بن نون، رهبري ديني مردم را بر عهده گرفت(طاهري آكردي، 1390، ص40؛ ر.ك: خروج؛ اعداد). قوم يهود، پس از وفات حضرت موسي عليه السلام، تاريخ پرفراز و نشيبي را پشت سر گذاشته است؛ از دوران طلايي حكومت سليمان تا دوران اسارت و تبعيد در بابل. برخي از موارد مهم اين دوران عبارت است از (ر.ك: شولتز، بي تا، ص 141ـ211):

1. عصر داوران (قضات): عهد عتيق از هنگام تسخير سرزمين كنعان تا به قدرت رسيدن شائول(طالوت)، نخستين پادشاه بني اسرائيل، كه حدود دو قرن طول كشيده است(1230 تا 1023ق)، عصر داوران خوانده است(ابا ابان، 1979م، ص26). داوران افرادي بودند كه پادشاهي نداشتند، اما وظيفة آنان، حل و فصل نزاع هاي داخلي بني اسرائيل بود. آخرين داور سموئيل بود(طاهري آكردي، 1390، ص44؛ ر.ك: داوران: 3؛ اول سموئيل: 7؛ آقالرپور، 2005، ص61).

2. عصر پادشاهان: اين عصر شامل چندين حكومت مي شود: حكومت شائول(طالوت)(اول سموئيل8: 1 به بعد)، حكومت داوود(دوم سموئيل، باب 2ـ5)، و حكومت سليمان(اول پادشاهان، باب1ـ3). از اقدامات مهم سليمان، ساختن معبد بيت المقدس(هيكل سليمان) است كه اين معبد قبله گاه يهوديان شد(همان، باب 5ـ7).

3. دوران پس از سليمان تا جلاي بابل: بنابر آنچه در عهد عتيق آمده است، پس از حضرت سليمان، پسرش رحبعام بر تخت سلطنت نشست. از اسباط دوازده گانه بني اسرائيل، تنها دو سبط يهودا و بنيامين از او حمايت كردند. ده سبط باقي مانده، دست از حمايت او برداشته و از فرمان او سرباز زدند و حكومت مستقل بني اسرائيل، به رهبري يربعام بن ناباط را تشكيل دادند. ازاين رو، دو حكومت تشكيل شد. حكومت يهودا با فرمانروايي رحبعام در جنوب و حكومت اسرائيل، به رهبري يربعام در شمال. پادشاهان بعدي نيز از نسل اين دو بودند. فساد پادشاهان و اصرار مردم بر شرك و بت پرستي و تجزيه سرزمين بني اسرائيل، موجب ضعف و بدبختي بني اسرائيل شد. در سال 720 ق، آشوريان به حكومت اسرائيل حمله كردند و تعداد بي شماري را كشته يا به اسارت بردند. بدين ترتيب، حكومت اسرائيل نابود شد(اول پادشاهان، باب 12به بعد؛ دوم پادشاهان، باب17؛ دوم تواريخ 9: 30ـ31؛ ابا ابان، 1979، ص53ـ58؛ لوي، 1334، ج1، ص75ـ77و135؛ آقالرپور، 2005م، ص74ـ76). پس از سقوط دولت اسرائيل، بار ديگر پادشاهان و مردم دست از گناه و ستمكاري برنداشته، و به نصايح انبياي خود گوش فرا ندادند. سرانجام به دليل عصيان و نافرماني آنان وعده الهي محقق شد. در سال 586ق بختنصّر به اورشليم حمله كرد. در اين حمله، همة خانه ها و نيز بيت المقدس سوزانده و ويران گرديد و بني اسرائيل را به بابل كوچ داد. بنابر مكتوب عهد عتيق، جميع ساكنان اورشليم و جميع سرداران و جميع مردان جنگي را كه ده هزار نفر بودند، اسير ساخته، برد و جميع صنعتگران و آهنگران را نيز، چنان كه سواي مسكينان اهل زمين كسي باقي نماند(دوم پادشاهان: باب 24ـ25؛ اپستاين، 1385، ص59؛ ماري پت فيشر، 1389، ص354). بختنصّر افرادي نظير فقيران، سالخوردگان و بيماران را باقي گذارد تا از شهر ويران شده اورشليم نگهداري كنند. در تخريب و سوزانيدن بيت المقدس، بخشي از ديوار غربي بيت المقدس باقي ماند(كلاپرمن، 1347، ج 1، ص185). اين حادثه در تاريخ بني اسرائيل، به جلاي بابل يا اسارت بابلي شهرت دارد (ر.ك: عبدالملك، 1995، ذيل واژه سبي، ص457ـ458؛ افندي ابكاريوس، 1385، ص63ـ73).

عصر اسارت بابلي

سرزمين بابل، مكان جديد زندگي بني اسرائيل شد. يهوديان تا زماني كه حاكمان بابل بر آنجا سلطه داشتند، در تبعيد بودند. در دوران اسارت يهوديان، بختنصّر اجازه عبادت را به اسيران داده بود. ازاين رو، يهوديان شنبه ها دور هم جمع شده به عبادت يهوه و آموختن تعاليم موسي و پيامبران مي پرداختند(كلاپرمن، 1349، ج2، ص15؛ شولتز، بي تا، ص210).

يهوديان ده ها سال در حال تبعيد و اسارت به سر مي بردند. سرانجام، كوروش در سال 539ق.م به بابل لشگر فرستاد و آنجا را تسخير كرد. كوروش نسبت به بني اسرائيل، با رأفت و مهرباني خاصي برخورد كرد. بدين سبب، يهوديان براي كوروش احترام بسيار قائل بوده اند(پيرنيا و اقبال، 1370، ص68ـ70؛ بيات، 1369، ص47ـ50؛ گيرشمن، 1372، ص140ـ141؛ قرني، 1371، ص45، زرين كوب، 1375، ص56ـ58). وي به يهوديان اجازه داد تا به سرزمين خود بازگردند و معابد ويران شدة خود را بازسازي كنند(هوار، 1363، ص42).

بنابر نوشته ويل دورانت ساعتي كه كوروش همچون مرد جهانگشايي، به بابل درآمد و يهوديان اسير را آزاد گذاشت تابه سرزمين خود بازگردند، يكي از باشكوه ترين ساعات تاريخ بني اسرائيل به شمار مي رود(ويل دورانت، 1370، ج1، ص380). كوروش بنيان گذار سلسله هخامنشي و فرمانرواي بابل شد. برخي مورخان و اوستاشناسان، با استناد به مدارك و شواهدي، آئين هخامنشيان را زرتشتي گري دانسته اند. از شواهدي كه بر اين نظر اقامه شده، اين است كه پادشاهان هخامنشي همه جا از اهورامزدا با تعظيم و احترام يادكرده اند. ايرانيان دوره هخامنشي نيز معتقد به اهورامزدا بودند. اين نام ويژه آئين زرتشت بوده و پيش از زرتشت در ميان اقوام آريايي و هندويي ديده نشده است(رضي، 1352، ص73؛ پيرنيا و اقبال، 1370، ص 122؛ بيات، 1369، ص 82ـ84؛ گيرشمن، 1372، ص171ـ181؛ هوار، 1363، ص77ـ82).

تأثيرپذيري يهوديت از دين زرتشت

در زمان سلطنت كوروش هخامنشي در بابل، رابطه بسيار نزديك بين ايرانيان زرتشتي و يهوديان برقرار بوده است(دوشن گيمن، 1378، ص 81). يهوديان به دليل همين رابطه تنگاتنگ با زرتشتيان، همواره در برابر اين سؤال قرار دارند كه دين ايرانيان، تأثيري بر يهوديت گذاشته است يا نه؟ به نظر بسياري از دانشمندان، دگرگوني هاي بسياري پس از تبعيد بابلي در دين يهود و كتاب مقدس يهوديان رخ داده است. اين امر، به شدت متأثر از باورهاي كيش زرتشتي بوده است. آموزه هايي در دين يهود پديدار گشت كه پيش از جلاي بابل و مواجهه با ايرانيان وجود نداشته است. يهوديان با معتقداتي تازه و آييني نو روبه رو شدند(Kriwaczek، 2004، ص 197؛ دوشن گيمن، 1378، ص94؛ آشتياني، 1371، ص286؛ ناس، 1390، ص546؛ رضي، 1344، ص 406، عطايي، 1384، ص270ـ297).

آموزه هاي مربوط به شيطان، فرشتگان، باورهاي اخروي نظير داوري نهايي، رستاخيز مردگان، آخرالزمان، بهشت و جهنم و...، كه در بحث تعاليم زرتشت بيان شد، باورهايي است كه اد عا مي شود يهوديان از دين زرتشت اقتباس كرده اند(يامااوچي، 1390، ص514ـ515). بنابر ادعاي برخي نويسندگان، فهم و استنباط اين آموزه ها از عهد عتيق نزديك به محال است(آژير، 1392، ص232)، به عنوان نمونه، با اينكه دعوت پيامبران و كتاب هاي آسماني بر دو اصل مبدأ و معاد تأكيد مي كند، ولي در اسفار پنج گانه يهوديان، هيچ اشاره اي به معاد و عالم پس از مرگ نشده است. در مواردي، كه در اسفار پنج گانه سخن از جزاي اعمال به ميان آمده است، تنها پاداش و كيفرهاي دنيوي مورد توجه قرار گرفته است(بلاغي، 1431ق، ج4، ص762؛ رسول زاده، 1389؛ قرني، 1371، ص62ـ65). ازاين رو، همواره ميان ديدگاه هاي عقلي و كلامي يهودي و مباني تلمودي درباره رستاخيز اختلاف وجود داشته است. به گونه اي كه اغلب فيلسوفان يهودي اعتقاد به رستاخيز مردگان را از اصول اساسي يهوديت نمي دانند. امروزه نيز بخش مهمي از جمعيت يهوديان ـ يعني يهوديت سكولار ـ اعتقاد به معاد و رستاخيز مردگان ندارند(كلباسي، 1384، ص 258و441).

ديدگاه هاي گوناگون در مسئله تأثيرپذيري يهوديت از آيين زرتشت را مي توان در سه ديدگاه جاي داد: موافقان تأثيرپذيري، مخالفان تأثيرپذيري، و قائلان به عدم قطعيت تأثيرگذاري.

البته برخي نيز مدعي تأثيرگذاري يهوديت بر كيش زرتشتي هستند(نيگوسيان، 1993، ص 95) اين ديدگاه را به دليل عدم مقبوليت در جامعه علمي، از بيان آن خودداري مي كنيم.

موافقان تأثيرپذيري يهوديت از زرتشتي گري

بنابر نوشته يامااوچي ازسال1791م كه كنت كنستانتين پيشنهاد اوليه خود را اعلام كرد، بسياري از محققان تأثير دين زرتشتي را بر يهوديت مسلم انگاشته اند. افرادي همچون بوست، برتولت، زودربلوم، نيولي، هينلز ، هولتگارد، كيتاگاوا، وينستون، معتقد به تأثيرپذيري يهوديت از دين زرتشت بودند(يامااوچي، 1390، ص514؛ ر.ك: آشتياني، 1368، ص261ـ264).

از جمله اموري كه بيشتر موافقان تأثيرپذيري بر آن تأكيد مي ورزند، امور مربوط به جهان اخروي است. قرن هاي طولاني در ميان بني اسرائيل بحثي از معاد مطرح نبوده است و سرنوشت انسان ها پس از مرگ روشن نبود. تنها پاداش نيكوكاران، عمر طولاني در روي زمين بوده است. برخي يهوديان، كه از باور ايرانيان درباره حيات پس از مرگ و جاودانگي روح و روز رستاخيز و داوري، آگاهي يافتند، آن را پذيرفتند(شاله، 1355، ص319ـ320).

مري بويس جزو مدافعان سرسخت ديدگاه تأثيرپذيري يهوديت از دين زرتشت بوده است.
او مي گويد:

زرتشت نخستين كسي بود كه باورهايي چون داوري و قضاوت درباره افراد، وجود بهشت و دوزخ، و رستاخيز آينده بدن ها، داوري نهايي همگاني، و زندگي جاويد براي روان و تن دوباره بهم پيوسته(نو پيوسته) را به بشريت تعليم داد. اين آموزه ها از طريق وام گيري آنها توسط يهوديت، مسيحيت و اسلام، اصول اعتقادي و ايماني بيشتر مردمان جهان شد(بويس، 1985، ص 29).

مكاتب مختلف يهودي پس از دوران تبعيد همه اين آموزه ها را از زرتشت اقتباس كرده اند؛ زيرا يهوديان اولين مردماني بودند كه بيشترين تأثيرات را از دين زرتشتي گرفتند(همان، ص 77).

بويس در كتاب تاريخ كيش زرتشت، به سبب اين امر اشاره كرده، مي نويسد:

از ميان همه رعاياي هخامنشيان و مقدوني ها، يهوديان كساني بودند كه بيش از همه موادي را از آيين زرتشت جذب كرده بودند كه احتمالاً سبب اين امر يكي همسايگي طولاني آنها در نواحي گوناگون بوده و سبب ديگر اين بود كه علي رغم تفاوت هاي فراوان، آنان چند رابطه نزديك با دين ايراني ها داشتند (ازجمله آن، اعتقاد مشترك آنان به عدالت قطعي خداوند است)(بويس، 1991، ص 367).

بسياري از پژوهشگران، هم رأي با بويس بوده، و نوشته اند كه اديان ابراهيمي(يهوديت، مسيحيت، اسلام)، برخي از آموزه هاي اساسي همچون رستاخيز و معاد را از دين زرتشت اقتباس كرده اند(بويس، 1992، ص 77؛ الياده، 2005، ص 124ـ125؛ بوكر، 1997، ص 13؛ هينلز، 1371، ص97؛ شاله، 1355، ص214؛ گروه نويسندگان، 1389، ص318).

در كيش يهود، بهشت و دوزخِ نمايان و آشكاري وجود ندارد، اما هرچه به موسويت متأخر نزديك گرديم، اين موضوع رنگ برداشته و نمايان مي شوند. بي شك اين مسئله در آيين يهوديت بركنار از نفوذ دين زرتشتي و فلسفه ايران نمي باشد كه خود مبناي بهشت و دوزخ مسيحي و سرانجام اسلامي شده است(فرويد، 2537شاهنشاهي، ص207). حتي برخي معتقدند: قابل تصور نيست برخي از نظريه ها و اعمال مشخص كه وارد دين يهوديت، مسيحيت و اسلام شده اند، بدون تأثير دين زرتشت بوده باشد(نيگوسين، 1993، ص 97).

از ديگر آموزه هايي كه گفته شده به سبب تأثير دين زرتشت بر يهوديان بوده، عبارتند از: باور به منجي موعود، اهريمن يا شيطان، وجود بهشت و جهنم، هفت فرشتة مقرب مانند اعتقاد زرتشتيان به امشاسپندان، آخرالزمان، و همچنين، عقيده به وجود هاويه شئول كه آنجا را سرزميني ظلماني و محل اقامت اموات دانسته اند(فولتس، 1385، ص41ـ42؛ همو، 2004، ص 49؛ دوشن گيمن، 1363، ص143؛ ناس، 1390، ص546؛ مشكور، 1377، ص134؛ حكمت، 1345، ص1194ـ95؛ الصمادي، 2005، ص53، رضايي، بي تا، ج 1، ص 463).

جورج مينوا اظهار مي كند: با كمال تعجب در اين كتاب ها(عهد عتيق)، ذكري از جهنم به عنوان محلي براي عقاب در جهان آخرت به ميان نيامده است(مينوا، 1379، ص75ـ76). از ديگر موضوعاتي كه يهوديت به سبب آشنايي با جهان بيني و انديشه هاي ديني زرتشت به آن اعتقاد پيدا كرده، باور به اينكه يهوه خداي مردم، داراي زمان و مكاني خاص نيست. به عبارت ديگر، يهوه خداي چند قبيله معين، و خداي فلسطين و خداي سرزمين داوود نيست، بلكه آفريدگار جهان و خداي يگانه و فرمانرواي همه گيتي بوده و سرنوشت همه ملت ها در اختيار اوست(گئر، 1387، ص203؛ صالحي مقدم، 1389، ص 409).

بنابراين، مي توان گفت: بسياري از محققان قاطعانه از تأثيرگذاري دين زرتشت بر يهوديت سخن گفته اند. از ديدگاه اين محققان، وجود ريشه هاي تاريخي برخي از عقايد يهوديت در آيين زرتشت و همجواري يهوديان با زرتشتيان در جلاي بابل، خود بهترين دليل بر تأثيرگذاري دين زرتشت بر يهوديت است.

مخالفان تأثيرپذيري يهوديت از زرتشتي گري

برخي انديشمندان نيز منكر تأثيرپذيري يهوديت از زرتشتي گري بوده و بر اين باورند كه آموزه هاي مذكور خود ريشه در يهوديت دارد. از جمله افرادي كه سرسختانه معتقد است اين آموزه ها ريشه در يهوديت دارد و هرگونه تأثيرپذيري را انكار مي كند، شفتلويتس است(دوشن گيمن، 1363، ص145).

از نظر جوليوس انديشمند يهودي، شكل عالي آموزه معاد و رستاخيز مردگان در اذهان حكيمان و دانشمندان يهودي، محصول الهام بخشي يهوديت بوده است و با اعتقاد پست و فرومايه ايران زمين شباهتي ندارد و نيز اعتقاد به جاودانگي روح از ديرباز ميان بني اسرائيل وجود داشته و در موارد متعددي از كتاب مقدس بدان اشاره شده است(گرينستون، 1973، ص 57ـ58)

ستزر، دانشمند عصر حاضر، كتيبه ها و سنگ نوشته هاي يهوديان در قرون نخستين را از مدارك و شواهدي برمي شمارد كه حاكي از باور يهوديان نخستين به رستاخيز است. وي معتقد است: تعدادي از اين سنگ نوشته ها به صورت مشخص، حكايت از باور يهوديان نخستين به رستاخيز مي كند(ستزر، 2004، ص 110ـ114).

همچنين ربي ها، كه پس از تخريب معبد اورشليم در سال 70ميلادي، به بازسازي سنت يهود پرداختند و ميشنا و تلمود را تدوين نمودند. آموزه رستاخيز مردگان را جزء جدانشدني از شريعت مكتوب مي دانند. به نظر اينان، در تورات كه مي گويد: كساني كه از اوامر الهي سرپيچند به قتل مي رسند و مسئوليت گناهانشان به گردن خودشان خواهد بود(اعداد 31:15)، اشاره به جهان آخرت و كيفر اعمال دارد(چايد ستر، 1380، ص310). افزون بر اينكه، عدم بيان صريح امور مربوط به معاد و كيفر و پاداش در اسفار پنج گانه، دلالت ندارد كه يهوديان به اين امور باور نداشتند؛ زيرا يهوديان علاوه بر اسفار پنج گانه، آموزه هاي ديني و اعتقادي خود را از تعاليم شفاهي مانند تلمود و كتاب هاي انبيا متأخر نيز اخذ مي كردند و در اين كتاب ها بحث معاد مطرح شده است(فرج الله، 1412ق، ص 146). در كتاب گنجينه اي از تلمود اينچنين آمده است: باور به قيام مردگان و معاد يكي از اصول دين و ايمان يهود است و انكار آن، گناهي بزرگ محسوب مي شود. علماي يهود اعتقاد به رستاخيز را موضوع يكي از دعاهاي "بركات هجده گانه"، كه بخش مهمي از نمازهاي روزانه است، قرار دادند(كهن، 1382، ص362). همين امر بيانگر بحث معاد در يهوديت اوليه است. نبايد آن را به زرتشتيان نسبت داد. اما اينكه چرا در اسفار پنج گانه، سخن صريح و روشني از معاد و احوال آن به چشم نمي خورد، دانشمندان دلايلي را بيان كرده اند. از جمله:

ابن كمونه دانشمند يهودي، يهوديان را معتقد به پاداش و كيفر، بهشت و جهنم، جاودانگي روح و رستاخيز دانسته و به سبب عدم ذكر روشن و صريح از قيامت در تورات پرداخته، مي نويسد:

انبيا به راهنمايي خداوند، پزشكان و طبيب دل ها هستند. همان گونه كه طبيب بدن دردي كه در جسم مريض هست، مداوا مي كند، پيامبران نيز كه طبيب جان هستند، دردي كه در جان مردم آن زمان هست، مداوا مي كنند. مردم زمان موسي از منكرين ثواب و عقاب آخرت نبودند، بلكه مرضشان پرستش بت ها و ستارگان و... بود و معتقد بودند كه پرستش غير خدا، موجب آباداني زمين و افزايش ميوه ها است... خداوند مي خواست اين افكار غلط را از اذهان آنان محو كند و اعمال سخت و سنگين بي فايده را از دوش آنان بردارد. به وسيله موسي، به آنها خبر داد كه اگر ستارگان و بت ها را پرستش كنند، باران قطع مي شود و زمين خراب مي گردد و ميوه ها و محصولات از بين مي رود و امراض روي مي آورند و عمرها كوتاه مي گردد. اگر به عبادت خدا روي آورند، حاصلخيزي زمين، صحت، سلامتي و طول عمر خواهند داشت. به همين دليل، وعده و وعيدهايي در همين مورد، در جاي جاي تورات تكرار شده است تا اين اعتقاد فاسد از بين برود و اثرش از جان آنها محو شود و مردم از اين اعتقاد بيمار و مفاسدي كه اين باور باطل به دنبال خود دارد، پاك و مداوا شوند. اگر مرض آنان انكار جاودانگي نفس بعد از مرگ و ثواب و عقاب اخروي بود، به طور مكرر در تورات براي تأكيد و تقرير ذكر مي شد، اما ازآنجاكه امر اين گونه نبوده، اكتفا كرده به شهرتش(معاد) در بين مردم و اشار ه كردن به آن (ابن كمونه، 1383، ص 158ـ160).

وي همچنين نقل مي كند كه اساساً سؤال كردن از اينكه چرا در تورات ذكري از معاد به ميان نيامده است، صحيح نيست؛ زيرا امور الهي و افعال خداوند سؤال بردار نيستند. شايد عدم ذكر آن در تورات، به سبب حكمتي بوده كه ما نمي دانيم(همان، ص 158).

به عقيده برخي ديگر از انديشمندان، افكار و تصورات مربوط به آخرالزمان در كتاب هاي عهد عتيق، به تدريج رشد و بسط يافته است. روز يهوه در كتاب هاي هوشع، عاموس، ناحوم، ميكاه، ارميا، كه به دوران قبل از اسارت بابلي تعلق دارند، در اصل روز انتقام خداوند از مجرمان و پيمان شكنان و كافران و زمان استقرار سلطنت يهوه بر قوم برگزيده خود در همين دنيا بوده است، و سخني از معاد و پاداش و كيفر جهان آخرت به ميان نيامده است. اما در دوره هاي پس از اسارت بابلي و پس از آنكه يهوديان متحمل آزار و اذيت هايي از ساير اقوام شدند، روز يهوه معنايي وسيع تر به خود گرفته و به يك تحول بزرگ آخرالزماني به معناي فرجام شناسي آن مبدل شده است. به عنوان نمونه، در كتاب دانيال نبي، اشاره قطعي به حوادث آخرالزمان و رستاخيز مردگان و ثواب و عقاب، شده است(دانيال1:12ـ4). اين كتاب در دوران سلطنت آنتيوخوس اپيفانس، فرمانرواي سوريه و فلسطين(164ق.م ـ175)، كه يهوديان گرفتار آزار و اذيت عمال دولتي شده بودند، نوشته شده است(مجتبايي، 1369، ص 138). پيترز نيز به همين امر اشاره كرده و سپس مي نويسد: دست كم در سنت يهودي اعتقاد به جاودانگي انسان از ميل به عدل الهي متولد شده است(پيترز، 1990، ج 3، ص 331). براين اساس، باور به معاد نه به سبب تأثيرپذيري از دين زرتشت، بلكه به سبب ظلم و شكنجه هايي بوده است كه بر يهوديان تحميل شد. آنان منتظر دادگاه عدل الهي در جهان ديگر بودند.

ديگر اينكه، جهان بيني يهودي پس از دوران اسارت بابلي نيز توحيدي باقي مانده بوده و مانند جهان بيني دين زرتشت دوگانه انگاره نبوده است. شيطان در يهوديت، مخلوق يهوه شمرده شده و وجود مستقلي كه مانند اهريمن زرتشتي فاعل همه شرور باشد، نيست(جمعي از نويسندگان، 1388، ص182ـ183).

پيرامون اقتباس آموزه منجي يهوديت از دين زرتشت نيز مي توان گفت: بشر از ابتداي آفرينش تاكنون همواره منتظر منجي بوده است، اين منجي به عناوين گوناگون در اديان خوانده شده است. انديشه منجي موعود، نه تنها مختص اديان، بلكه در همه اقوام و ملل و حتي قبايل بدوي وجود داشته است(حسيني، 1378). بنابراين، اساس منجي در يهوديت موجود بوده و نيازي به اخذ آن از زرتشت گري نبوده است. افزون بر اينكه، منجي موعود يهوديت با سوشيانت كيش زرتشت اين تفاوت را دارد كه سوشيانت زرتشتيان، قرار است با ظهورش جهان را از چنگال اهريمن و نيروهايش نجات بدهد، اما منجي قوم يهود ظهور مي كند تا قوم يهود را به شوكت پيشين بازگرداند(گئر، 1387، ص 204).

بنابراين، بسياري از انديشمندان معتقدند با وجود اين تعاليم در دين يهوديت و وجود تفاوت ميان برخي آموزه ها در دين زرتشت با يهوديت، نمي توان پذيرفت كه يهوديت در اين آموزه ها متأثر از زرتشتي گري بوده است، بلكه خود مستقلاً چنين اعتقاداتي را داشته اند.

قائلان به عدم قطعيت تأثيرپذيري يهوديت از زرتشتي گري

زينر معتقد است: ما نمي توانيم با اطمينان و يقين بگوييم كه آيا يهوديان از زرتشتيان متأثر شده اند يا زرتشتيان از يهوديا ن و يا اصلاً اينكه يكي از ديگري تأثير گرفته باشد (زينر، 1961، ص 57ـ58).

برخي نيز به صراحت بيان مي كنند كه تأثيرپذيري يهوديت از دين زرتشت، قابل دفاع قاطعانه نيست و مي گويند:

ميزان تأثير آيين زرتشت در يهود را به آساني نمي توان ارزيابي كرد... اينكه مفاهيم يهود در اين باره چه ميزان با روح كلي افكار زمانه بستگي دارد و تا چه ميزان مستقيماً از آيين زرتشت،گرچه ناآگاهانه و غيرعمد گرفته شده باشد، امري است كه ارزيابي آن ممكن نيست. در بعضي امور جزيي، مانند اعتقاد به فرشتگان، گويا بتوان بي ترديد گفت كه تأثير آيين زرتشت آشكار است(مك نيل، 1388، ص190).

برخي نويسندگان نيز اصل وجود برخي عقايد را در يهوديت قبول دارند، اما آن را پس از جلاي بابل متفاوت از قبل مي دانند. ازاين رو، داوري دربارة تأثيرپذيري يهوديت از زرتشتي گري را قطعي نمي دانند. براي نمونه، المسيري مي نويسد:

فرشتگان در قسمت هاي اول عهد عتيق در صورت بشري آشكار شده اند و عهده دار وظايف گوناگوني همچون حمايت از عبري ها هنگام خروج از مصر و عبور از بيابان، تعبير خواب هاي زكريا و دانيال نبي هستند. همچنين كشتي گرفتن يعقوب با يك فرشته در عهد عتيق آمده است.[اين موارد قبل از جلاي بابل است]. بعد از بازگشت از بابل مفهوم فرشتگان در اعتقادات يهودي رسوخ يافت و داراي نام ها و طبقات مختلف شده، و تعدادشان افزايش يافت(المسيري، 1383، ج5، ص315-316).

بنابراين، مي توان گفت: صرف وجود شباهت در آموزه هاي دو دين دليلي بر تأثير نيست. ازاين رو، محققاني مانند زينر و مك نيل اين موضوع را نمي پذيرند و آن را قطعي نمي دانند و معتقدند گرچه شواهدي بر اين امر وجود دارد، اما اين شواهد نمي تواند دليل قطعي باشد.

تحليل و بررسي ديدگاه ها

گرچه بررسي نظريه هاي مزبور نشان مي دهد كه به ظاهر، نظرية موافقان تأثيرپذيري با شواهد تاريخي بيشتري مي سازد؛ زيرا اين ادبيات قبلاً در يهوديت نبوده و پس از جلاي بابل و از دين زرتشتي وارد يهوديت شده است، اما شايد بتوان گفت: ديدگاه دوم، كه منكر تأثيرپذيري است و يا ديدگاه سوم، كه معتقد به عدم قطعيت تأثيرپذيري يهوديت از كيش زرتشت است، در جاي خود قابل تأمل است؛ زيرا يهوديت خود يك دين توحيدي است و داراي مؤلفه اصلي توحيد، نبوت و معاد است فرض اينكه اين مواردي كه برخي آن را برمي شمارند، ريشه در عقايد يهوديت و تعاليم انبياي بني اسرائيل داشته باشد، قابل قبول مي باشد.

بنابراين، شايد بتوان به نظر چهارمي رسيد كه مشتمل بر هر سه نظريه باشد و با يك نگاه جديد هر سه ديدگاه را در خود جمع كرده باشد. آن نگاه جديد، اين است كه زرتشتي گري يك دين توحيدي بوده و از سوي خدا بر مردم فرستاده شده بود و در طول تاريخ درگير ثنويت و تغييراتي شده، اما سه اصل توحيد، نبوت و معاد در آن بارز است. يهوديت نيز دين توحيدي، ابراهيمي و خدامحور است و همان سه اصل را داراست.

گرچه در اسفار پنج گانه و اسفار يوشع و داوران و ديگر صحف ديني بني اسرائيل در قرون نخستين، هيچ نشانه اي مشخص از مفاهيم اخروي نيست، اما انديشه معادشناسانه در افكار يهوديت، قبل از رانده شدن و جلاي بابل، وجود داشته است. بسياري از اصول معادشناسي يهودي توسط پيامبران تبيين شد. در سفر دانيال نبي، اصول معادشناسي يهود كامل گرديد و پس از آن كتاب هايي با محوريت آخرالزمان و بعث و نشور تدوين شد(المسيري، 1383، ج5، ص300ـ301). بنابراين، وجود انبياي يهودي مانند دانيال نبي، اِستِر، مُردخاي، عزراي نبي، حبقوق، و مانند آنها، گواه بر اين امر است كه خدا براي يهوديان نبي فرستاده است. اين حقايق از سوي انبيا آمده است. به گفته برخي نويسندگان، يهوديان تنها قومي هستند كه بيشترين پيامبران را در ميان خود ديده اند(صالحي مقدم، 1389، ص404).

عدم ذكر معاد در كتب عهد قديم فعلي، شايد به سبب بازنويسي سوفريم از كتاب مقدس بوده؛ يعني ممكن است در بازنويسي كتاب مقدس، كه در عصر كاهنان و توسط عزرا و سوفريم انجام شده است، معاد بيان نشده باشد، به عبارت ديگر، بر اساس قواعد الهي بايد در كلام حضرت موسي بحث معاد بيان شده باشد؛ زيرا حضرت موسي عليه السلام ديني الهي آورده است، اما اينكه در اسفار موجود، از معاد ذكري به ميان نيامده است، شايد به سبب عدم اهتمام سوفريم به بحث معاد بوده است؛ چون بر اساس سخن ابن كمونه، كه بيانش گذشت، در آن زمان اين بحث در اولويت اعتقادي مردم نبوده است و آنان آن را در بازنويسي نياورده اند. البته، اين مطلب مورد تصريح نويسندگان و محققان درباره يهوديت نيست، اما مي توان بر اساس تحليل تاريخي اين احتمال را پذيرفت.

بنابراين، نكته اساسي اين است كه وجود يك انديشه در يك دين، گرچه از نظر تاريخي پس از دين ديگري آمده باشد، لاجرم دليل بر تأثيرپذيري از دين قبلي نيست. بهتر است گفته شود اقتضاي دين يهوديت، هماني بود كه اقتضاي دين زرتشت بود. هر دو دين، بر مبناي توحيد، نبوت و معاد شكل گرفته اند. بنابراين، همين بحث را در مسيحيت و اسلام مي بينيم. شايد هم اين تأثيرپذيري مسيحيت و اسلام از يهوديت است. اما اين نوع تأثيرپذيري، منافاتي با جوهره اسلام و مسيحيت ندارد؛ زيرا همة اين اديان، اديان الهي هستند و بر سه اصل توحيد، نبوت و معاد استوارند. به نظر مي رسد، بيشتر طرف داران قائل به تأثيرپذيري يهوديت از زرتشتي گري در ايران، ملي گرايان ايراني و بيشتر مخالفان تأثيرپذيري، يهوديان متعصب هستند. اما انصاف علمي حكم مي كند كه اين نوع تأثير و تأثر در ميان اديان همنوا، امري طبيعي است؛ زيرا منشأ دين در همه اين اديان يكي است و ارسال رسول و انزال كتاب و شريعت در همه وجود دارد. البته به اقتضاي زمان، هر ديني رو به كمال رفته است و اسلام، كمال و نهايت اديان الهي است. ازاين رو، قرآن كه معجزه جاويد است و اعجاز آن با عقل اثبات شده است(ر.ك: خوئي، 1394ق، ج1، ص117-132؛ طباطبائي، 1417ق، ج1، ص 60-64؛ معرفت، 1416ق، ج4، ص16)، اسلام را دين خاتم مي داند. پس بايد تمام ويژگي هاي گذشته در اسلام باشد. اين نوع تأثيرپذيري اشكالي به همراه ندارد. به عبارت ديگر، مي توان گفت: يهوديت اين اصول را از انبيا و به اقتضاي تاريخ خود دريافت كرده است. ابتدا، تأكيد حضرت ابراهيم عليه السلام تا حضرت موسي عليه السلام و جانشينانش بر توحيد بوده، و همزمان بحث شريعت پررنگ شد. در ادامه توسط انبياي بني اسرائيل بحث معاد تكميل گشت. البته حضور در بابل و هم نشيني با زرتشتيان، كه به معاد معتقد بودند، به يهوديان كمك كرد بهتر و راحت تر اين اعتقاد را پذيرفته باشند. توجه به ذات و گوهر شريعت موسوي، كه ادامة دين توحيدي حضرت ابراهيم خليل بود، اقتضاي معاد داشته و نبايد اين را تحت تأثير دين ديگر دانسته و يهوديت پيش از جلاي بابل را متفاوت از يهوديت پس از جلاي بابل بدانيم.

بايد توجه داشت كه اين نوع تحول و كمال در هر ديني وجود دارد؛ تمام اديان به مرور تكميل شده و كامل گشتند و يهوديت از اين امر مستثنا نيست، به ويژه اينكه برخي از همين اعتقادات ميان يهوديان و زرتشتيان مختلف است. نمي توان گفت اين اعتقاد از زرتشتي گري است.

به نظر مي رسد، ديدگاه چهارم شواهد قرآني نيز دارد. اعتقاد به روز قيامت، از اصول اعتقادي است كه در رسالت جميع انبيا پيش از حضرت موسي و بعد از ايشان بوده است. آيات فراواني از قرآن دال بر وجود قيامت و پاداش و كيفر در دين حضرت موسي است(نجم 36ـ42؛ اعلي: 16ـ19؛ طه: 14ـ15، 48، 72ـ76).

بنابراين، ازآنجاكه اديان آسماني همه منشأ و خاستگاه واحد و الهي داشته و در ذات و جوهره خود يك هدف را دنبال مي كنند، وجود مشابهت ها در ميان اديان، امر بديهي است. بايد توجه داشت اختلافى كه در ميان شرايع وجود دارد، از نظر كمال و نقص است، نه اينكه اختلاف ذاتى و تضاد و تنافى اساسى بين آنها باشد. معناي جامع در ميان همه اديان عبارت است از: تسليم شدن به خدا در انجام شرايع الهي، و اطاعت خداوند در آنچه در هر عصرى با زبان پيامبرش از بندگانش مى‏خواهد. بنابراين، اگر زرتشتي گري را دين وحياني و الهي بدانيم، منشأ آن با اديان ابراهيمي يكي است. وجود تشابه در آموزه هاي يهوديت و زرتشتي گري، دليل بر تأثيرپذيري از يكديگر يا ورود آموزه هاي يك دين در دين ديگر نيست. به ويژه آنكه يهوديت داراي بيشترين ارسال رسول بوده و تعداد بسياري از انبياي بني اسرائيل براي بيان توحيد، نبوت و معاد آمده اند.

نكته مهم ديگري كه دربارة تأثيرپذيري يهوديت از زرتشتي گري بايد بدان توجه داشت، وجود تفاوت در نحوة اعتقاد به خدا و ديگر آموزه ها در ميان يهوديان و زرتشتيان است. اين تفاوت ها، بيانگر يكي نبودن اين عقايد است؛ يعني هر عقيده اي متناسب با اقتضاي زمان و مكان خود در عده اي طرفدار پيدا كرده، پس نمي توان به صرف وجود تاريخي برخي عقايد در دين زرتشت، آن را عامل اصلي اعتقاد يهوديان به اين آموزه ها دانست، بلكه بايد وجود انبيا و جوهرة اصلي يهوديت را نيز در نظر گرفت. البته همنشيني و همسايگي با زرتشتيان را مي توان يكي از عوامل مؤثر در پذيرش اين اعتقادات از طرف يهوديان دانست.

منابع

كتاب مقدس، چ پنجم، ايلام.

ابا ابان، 1979، قوم من، تاريخ بني اسرائيل، تهران، كتابفروشي يهودا بروخيم و پسران.

ابن كمونه، سعدبن منصور، 1383، تنقيح الابحاث للملل الثلاث، تهران، انجمن آثار و مفاخرفرهنگي.

اپستاين، ايزويدور، 1385، يهوديت بررسي تاريخي، ترجمه بهزاد سالكي، تهران، مؤسسة پژوهشي حكمت و فلسفه ايران.

افتخارزاده، محمودرضا، 1377، ايران، آيين و فرهنگ، تهران، رسالت قلم.

افندي ابكاريوس، يوحنا، 1385، قطف الزهور في تاريخ الدهور، ترجمه ملك الشعراءبهار، ضميمه آيينه ميراث، ش10، ص5-80.

اوشيدري، جهانگير، 1371، دانشنامه مزديسنا: واژه نامه توضيحي آئين زرتشت، تهران، مركز.

آژير، اسدالله، 1392، منجي باوري در كيش زرتشتي و اديان ابراهيمي، قم، دانشگاه اديان و مذاهب.

آشتياني، سيدجلال الدين، 1371، زرتشت(مزديسنا و حكومت)، چ ششم، بي جا، شركت سهامي انتشار.

ـــــ ، 1368، تحقيقي در دين يهود، چ دوم، تهران، نگارش.

آقالرپور، گادي(بهرام)، 2005، سير تحولات اجتماعي و مذهبي ملت يهود از پيدايش تا دوران جديد؛ با تأييد ربانيم محترم و رهبران مذهبي و بر اساس آثار مذهبي و تاريخي يهود، بي جا، بي نا.

آموزگار، ژاله و احمد تفضلي، 1382، اسطوره زندگي زردشت، چ پنجم، تهران، چشمه.

بلاغي، محمدجواد، 1431ق، الهدي الي دين المصطفي، ط.الثانية، قم، المركز العالي للعلوم و الثقافه الاسلامية.

بهار، مهرداد، 1384، اديان آسيايي، چ پنجم، تهران، چشمه.

بيات، عزيزالله، 1369، كليات تاريخ و تمدن ايران، چ سوم، تهران، دانشگاه شهيد بهشتي.

پيرنيا، حسن و عباس اقبال، 1370، تاريخ ايران از آغازتا انقراض قاجاريه، چ ششم، تهران، كتابخانه خيام.

توفيقي، حسين، 1389، آشنايي با اديان بزرگ، چ سيزدهم، تهران و قم، سمت و طه.

جمعي از نويسندگان، 1388، گونه شناسي انديشه منجي موعود در اديان، قم، دانشگاه اديان و مذاهب.

چايدستر، ديويد، 1380، شور جاودانگي، ترجمه غلامحسين توكلي، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب.

حسيني قلعه بهمن، سيداكبر، 1389، زردشتي گري؛ توحيدي يا ثنوي؟، معرفت اديان، ش3، ص23ـ46.

حسيني(آصف)، سيدحسن، 1378، موعود در آيين زرتشت، هفت آسمان، ش3و4، ص107ـ122.

حكمت، علي اصغر، 1345، تاريخ اديان، تهران، سينا.

دوستخواه، جليل، 1374، اوستا: گزارش و پژوهش، چ دوم، تهران، مرواريد.

ـــــ ، 1366، اوستا: نامه مينوي آيين زرتشت، از گزارش داوود ابراهيم پور، چ ششم، تهران، مرواريد.

دوشن گيمن، ژاك، 1378، اورمزد و اهريمن: ماجراي دوگانه باوري در عهد باستان، ترجمه عباس باقري، تهران، روز فرزان.

ـــــ ، 1363، زرتشت و جهان غرب، ترجمه مسعود رجب نيا، چ دوم، تهران، مرواريد.

ـــــ ، 1375، دين ايران باستان، ترجمه رويا منجم، تهران، فكر روز.

دهخدا، علي اكبر، 1339، لغت نامه، زير نظر محمد معين، تهران، سيروس.

رسول زاده، عباس، 1389، آخرالزمان و حيات اخروي در يهوديت و مسيحيت، معرفت اديان، ش2، ص67ـ96.

رضايي، عبدالعظيم، بي تا، تاريخ اديان جهان، تهران، علمي و فرهنگي.

رضي، هاشم، 1352، راهنماي دين زرتشتي، چ دوم، بي جا، فروهر.

ـــــ ، 1371، تاريخ مطالعات دين هاي ايراني، چ دوم، تهران، بهجت.

ـــــ ، 1344، اديان بزرگ جهان، بي جا، آسيا.

زرين كوب، عبدالحسين، 1375، روزگاران ايران گذشته باستاني ايران، چ دوم، تهران، سخن.

ستگاست، مري، 1390، آن گاه كه زرتشت سخن گفت: اصلاح فرهنگ و دين در دوران نوسنگي، ترجمه شهربانو صارمي، تهران، ققنوس.

شاپورشهبازي، عليرضا و سيدسعيدرضا منتظري، 1391، روايت سنتي از تاريخ زرتشت، هفت آسمان، ش53، ص 79ـ100.

شاله، فليسين، 1355، تاريخ مختصر اديان بزرگ، ترجمه منوچهر خدايار محبّي، چ دوم، تهران، كتابخانه طهوري.

شولتز، ساموئل، بي تا، عهد عتيق سخن مي گويد، ترجمه مهرداد فاتحي، شوراي كليساي جماعت رباني، آموزشگاه كتاب مقدس.

صالحي مقدم، محمد اسماعيل، 1389، اديان درگذر زمان از آغاز تاكنون، قم، انديشه و فرهنگ جاويدان.

الصمادي، اسماعيل ناصر، 2005، التأريخ التاريخي ما بين السبي البابلي اسرائيل الصهيونية، دمشق، دارعلاءالدين.

طاهري آكردي، محمدحسين، 1390، يهوديت، قم، جامعة المصطفي العالمية.

طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1417ق، الميزان في تفسيرالقرآن، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات.

عبدالملك، بطرس، 1995، قاموس الكتاب المقدس، ط.العاشرۀ، القاهره، دارالثقافة.

عطايي، اميد، 1384، پيامبرآريايي: ريشه هاي ايراني در كيش هاي جهاني، چ دوم، تهران، عطائي.

عفيفي، رحيم، 1374، اساطير و فرهنگ ايراني در نوشته هاي پهلوي، تهران، توس.

فرج الله، عبدالباري ابوعطاءالله، 1412ق، اليوم الاخر بين اليهودية و المسيحية و الاسلام، ط.الثانية، بيروت، دارالوفاء.

فرويد، زيگموند، 2537شاهنشاهي، آينده يك پندار، ترجمه هاشم رضي، چ دوم، بي تا، آسيا.

فولتس، ريچارد، 1385، دين هاي جاده ابريشم: تجارت بري و داد و ستد فرهنگي از آغاز تا قرن پانزدهم، ترجمه ع.پاشايي، تهران، فراروان.

قرني گلپايگاني، حسين، 1371، موازنه بين اديان چهارگانه توحيدي(اسلام، يهود، مسيح، زرتشت)، چ سوم، قم، دارالكتاب(جزايري).

كاي، بار؛و پيتر، آسموسن چس، و بويس، مري، 1384، ديانت زرتشتي، ترجمه فريدون وهمن، تهران، جامي.

كريستن سن، آرتور، 1382، مزداپرستي در ايران قديم: تحقيقات در باب كيش زرتشتي در ايران باستاني، ترجمه ذبيح الله صفا، چ پنجم، تهران، هيرمند.

كلاپرمن، ژيلبرت و ليبي، 1349، تاريخ قوم يهود، ازبناي بيت هميقداش دوم تا پايان دوران گئونيم، ترجمه مسعود همتي، تهران، انجمن فرهنگي اوتصرهتورا گنج دانش ايران.

ـــــ ، 1347، تاريخ قوم يهود: از ابتداي آفرينش تا بناي معبد دوم، ترجمه مسعود همتي، تهران، انجمن فرهنگي اوتصرهتورا گنج دانش ايران.

كلباسي اشتري، حسين، 1384، مدخلي بر تبارشناسي كتاب مقدس، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي.

كهن، آبراهام، 1382، گنجينه اي ازتلمود، ترجمه اميرفريدون گرگاني، تهران، اساطير.

گروه نويسندگان، 1389، دانشنامه فشرده اديان زنده، زير نظر رابرت چارلز زينر، ترجمه نزهت صفاي اصفهاني، تهران، نشر مركز.

گيرشمن، رمان، 1372، ايران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمد معين، چ نهم، بي تا، علمي و فرهنگي.

گئر، جوزف، 1387، سرگذشت دين هاي بزرگ جهان، ترجمة ايرج پزشك نيا، تهران، جامي.

لوي، حبيب، 1965م، تاريخ يهود ايران، تهران، كتابفروشي يهودا بروخيم.

ماري پت فيشر، 1389، دايرةالمعارف اديان زنده جهان، ترجمه مرضيه سليماني، تهران، علم.

مجتبايي، فتح الله، 1369، آخرالزمان در دين يهود، در: دائرةالمعارف بزرگ اسلامي، زير نظر سيدكاظم موسوي بجنوردي، چ دوم، تهران.

المسيري، عبدالوهاب، 1383، دايرةالمعارف يهود، يهوديت و صهيونيسم، ترجمة مؤسسة مطالعات و پژوهش هاي تاريخ خاورميانه، تهران، دبيرخانه كنفرانس بين المللي حمايت از انتفاضه فلسطين.

مشكور، محمدجواد، 1377، خلاصه اديان در تاريخ دين هاي بزرگ، چ ششم، تهران، شرق.

معرفت، محمدهادي، 1416ق، التمهيد في علوم القرآن، ط.الثانية، قم، موسسة النشر الاسلامي التابعة لجماعة المدرسين.

ملتون، جي گوردن و مارتين بائومن، 1393، اديان در آئينه آمار(بررسي تحولات پيروان اديان از سال 1970تا چشم انداز 2050)، ترجمه محمد آقاجاني، قم، اديان.

موحديان عطار، علي و محمدعلي رستميان، 1386، درسنامه اديان شرقي، قم، كتاب طه.

موسوي خوئي، سيد ابوالقاسم، 1394ق، البيان في تفسيرالقرآن، ط.الثالثة، قم، المطبعة العلمية.

مينوا، جورج، 1379، تاريخ جهنم، ترجمه حسينعلي عربي، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني ره.

ناس، جان باير، 1390، تاريخ جامع اديان، ترجمة علي اصغر حكمت، تهران، علمي و فرهنگي.

ويل دوانت، 1370، تاريخ تمدن، ترجمه احمد آرام و ديگران، چ سوم، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي.

مك نيل، ويليام هاردي، 1388، بيداري غرب، ترجمة مسعود رجب نيا، تهران، علمي وفرهنگي.

هوار، كلمان، 1363، ايران و تمدن ايراني، ترجمه حسن انوشه، تهران، اميركبير.

هينلز، جان، 1371، شناخت اساطير ايران، ترجمة ژاله آموزگار و احمد تفضلي، چ دوم، تهران، چشمه.

يامااوچي، ادوين ام، 1390، ايران و اديان باستاني، ترجمة منوچهر پزشك، تهران، ققنوس.

Ben Sasson, Haim Hillel, 1996, "History" in Encyclopedia Judaica, Jerusalem: keterpress Enterprises.

Bowker,john,1997, World Religions, American ed-New york:dk pub.

Boyce, Mary & Frantz Grenet ,1991, History of Zoroastrianism, With A Contribution, leiden:E.J.Brill.

Boyce, Mary, 1985, Zoroastrianism(Their Religion Beliefs and Practices), London, Routledge & Kegan Paul.

Boyce, Mary, 1992, Zoroastrianis its Antiquity and contant Vigour, London, Professor Emertia of Iranian Studies University of London.

Eliade, Mircea, 2005, The Myth of the Eternal Return Cosmos And History, trans.Willard R.Trask, New York, Princeton University Press.

Folts, Richard.C, 2004, Spirituality in the Land of the Noble: How Iran Shaped the Worlds Religions, Oxford: Oneworld.

Greenstone, Julius H, 1973, The Messiah Idea in Jewish History, Westport, conn.:Greenwood Press.

Kriwaczek, Paul, 2004, in search of Zarathustra, New York: A Division of Random House, Inc.

Nigosian, S.A, 1993, The Zoroastrian Faith:Tradition and Modern research, Montreal; Buffalo: McGill-Queen's University.

Peters ,F.E, , 1990, Judaism, Christianity, and Islam: the Classical Texts and Their interpretation, New Jersey: Princeton University Press.

Setzer, Claudia, 2004, resurrection of the Body in Early Judaism and Early Christianity, Boston: Brill Academic Publishers.

Zaehner, R.C, 1961, The Dawn and Twilight of Zoroastrianism, London: Weidenenfeld and Nicolson.

 

 

شماره مجله: 
21
شماره صفحه: 
85