بررسی پندارة اثرپذیری مکتب تشیع از آیین زرتشت
Article data in English (انگلیسی)
- Quran.
- The Bible.
- Abu Zuhrah, M. (2009). History of Islamic schools in politics, creeds, and history of jurisprudential schools. Cairo: Dar al-Fikr al-Arabi.
- Al-Jaziri, A. R. (n.d.). Jurisprudence according to four schools. Cairo: Dar al-Kitab al-Arabi.
- Al-Kashif al-Ghita', M. H. (2009). Our faith (Aṣl al-Shīʿah). Translated by N. Makarem Shirazi. Qom: Imam Ali ibn Abi Talib Publishing House.
- Amin, A. (2008). Dawn of Islam. Beirut: Modern Library.
- Amini, A. H. (2014). Al-Ghadir. Translated by S. J. Musavi. Tehran: Be'that Foundation.
- Ash'ari Qomi, S. b. A. (1981). Articles and sects. Tehran: Center for Scientific and Cultural Publications.
- Bahar, M. (1997). Research on Iranian mythology. Tehran: Agah Publishers.
- Bandari, M. (1999). Shiism between the concept of imams and Persian understanding. Amman: Dar Ammar.
- Barak, F. (1984). Jewish and Iranian schools in Iraq. Baghdad: Dar al-Rashid.
- Boyce, M. (1996). History of Zoroastrianism: Achaemenians. Translated by Homayoun Sanati-Zadeh. Tehran: Tous Publishers.
- Fazelat, F. (trans.) (2020). Third book of Din Dabireh. Tehran: Barsem.
- Gharib, A. M. (1987). And came the turn of the Magians. Cairo: Maktab Bared.
- Haddad, M. S. (2002). Wahhabi encyclopedia and Imami Shiism. Beirut: Al-Ghadir Publications.
- Hajati Shourki, S. M. (2018). Resurrection in Islam and Zoroastrianism. Qom: Imam Khomeini Educational and Research Institute.
- Hajati Shourki, S. M. (2022). Proper and improper Zoroastrian religion. Qom: Heritage Publications.
- Hajati Shourki, S. M. (2024). Zoroaster and Zoroastrians in Quran and traditions. Qom: Imam Khomeini Educational and Research Institute.
- Hajati Shourki, S. M., Lazgi, A. N., & Torkashvand, J. (2023). Beliefs and practices of Zoroastrians in Sunni traditions with emphasis on prophetic hadiths. Comparative Religious and Mystical Studies, 7(1), 66-88.
- Harbi, M. (2009). Summary of Shia beliefs according to Sunni criteria. Cairo: Dar al-Yaqeen.
- Hayyim, S. (n.d.). Hebrew-Persian dictionary. Tehran: Iranian Jewish Association.
- Hosseini Marakashi, I. (1995). Difficult path from religion to religion. Translated by Malik Mahmoudi. Qom: Dar al-Quran al-Karim.
- Hosseini Qazvini, S. M. (2013). Critique of the book "Principles of Shia doctrine". Qom: Vali-e-Asr Institute.
- Hussein, J. A. O. (2009). The belief of Rawafid and ideological foundations that differ from the methodology of Ahl al-Sunnah wa al-Jama'ah. Cairo: Library of Religious Culture.
- Ibn Abdul Wahhab, M. (2007). Response to the rejectionists. Edited by N. S. Al-Rashed. [Place of publication not specified]: [Publisher not specified].
- Ja'farian, R. (1996). History of Shiism in Iran. Qom: Ansarian Publications.
- Ja'farian, R. (2008). Intellectual and political life of Shia imams. Qom: Ansarian Publications.
- Jamshidian, A. (2016). Critique of the claim of borrowing the belief of raj'a among Imami Shias from Iranian Zoroastrians. Imamology Research, 5(18), 105-130.
- Khoei, A. Q. (1996). Laws of breastfeeding in Shia jurisprudence. Compiled by M. M. Musavi Khalkhali. Qom: Al-Manir Publishing House.
- Majlisi, M. B. (1982). Bihar al-Anwar. Corrected by a team of researchers. Beirut: Dar Ihya al-Turath al-Arabi.
- Mazdapour, K. (2014). Family in ancient Iran. In Comprehensive History of Iran (Vol. 1). Edited by S. M. K. Mosavi Bojnordi. Tehran: Center for Great Islamic Encyclopedia.
- Mesbah Yazdi, M. T. (2008). Investigations and challenges. Compiled by M. M. Naderi Qomi and S. E. Hosseini. Qom: Imam Khomeini Educational and Research Institute.
- Mirfakhraei, M. (trans.) (1988). Pahlavi narrative. Tehran: Institute for Cultural Studies and Research.
- Motahhari, M. (2005). Collection of works by Martyr Motahhari. Tehran: Sadra Publishers.
- Mu'in, M. (2015). Mazdeism and Persian literature. Tehran: University of Tehran.
- Nubakhti, H. b. M. (1983). Sects of Shi'a. Beirut: Dar al-Adwa'.
- Pourahmadi, H., & Heidari, S. (2014). Review and critique of orientalists' views on the emergence of Shiism. Shi'a Studies, 2, 27-44.
- Qaffari, N. b. A. (1994). Principles of Twelver Imami Shia doctrine: Presentation and critique. [Place of publication not specified]: [Publisher not specified].
- Qazvini Razi, A. J. (1979). Refutation (known as Some flaws of Nasibi in refuting some scandals of Rawafid). Edited by Mir Jalaluddin Mohaddeth. Tehran: Series of National Heritage Publications.
- Razavi, M. R. (1984). They lied about Shiites. Tehran: Chihil Sutun School and General Libraries.
- Razavi, R., & Jamshidian, A. (2014). Critique of the claim of influence of Imami belief regarding characteristics of imams from ancient Iranian beliefs. Islamic Theology, 24(92), 77-99.
- Rezaei, H. (2006). Vendidad: Translation, research, commentaries and glossaries. Tehran: Behjat Publishers.
- Safari Forushani, N. (2009). Ghulat: An investigation into currents and outcomes until the end of the third century AH. Mashhad: Foundation for Islamic Research.
- Shahidi, J. (1995). Life of Ali ibn al-Husain. Tehran: Office of Cultural Publication.
- Tabataba'i, S. M. H. (2003). Shi'a: Discussions and correspondence between Professor Henry Corbin and Ayatollah Sayyed Muhammad Husayn Tabataba'i. Prepared by Ali Ahmadi Miyanji and Hadi Khosroshahi. Tehran: Institute for Wisdom and Philosophy of Iran.
- Yousefi, M. T. (2009). Metempsychosis from the perspective of reason and revelation. Qom: Imam Khomeini Educational and Research Institute.
- Zahir, E. (1994). Shi'a and Sunnah. Lahore: Administration of Tarjuman al-Sunnah.
مقدمه
از مباحث مطرح در حوزة علم اديان موضوع تأثير دين زرتشت بر ساير اديان و مذاهب است. البته بيان اين موضوع که فکر يا عقيده يا آداب و رسوم يک دين از دين ديگري برگرفته شده، کار چندان آساني نيست و به بيان ادله و شواهد زيادي نياز دارد. در خصوص مکتب تشيع در اسلام ادعا شده که از دين زرتشت متأثر بوده است. پورداود، اوستاپژوه ايراني، در ديباچة کتاب مزديسنا و ادب پارسي بيان ميکند که روح ايراني در طول تاريخ چندهزارسالة خود، حتي در دورة اسلام، همان روح مزديسنايي است و هيچ عاملي نتوانسته است اين روح را تحت تأثير نفوذ خود قرار دهد؛ بلکه برعکس، اين روح آن را تحت تأثير و نفوذ خود قرار داده است: «ديني که از فاتحين عرب بايرانيان رسيد، در اينجا رنگ و روي ايراني گرفته، تشيع خوانده شد و از مذهب اهلسنت امتياز يافت» (معين، 1394، ج1، ص3). نگرش حاکم بر کتابهاي فِرَق که بيشتر بهدست اهلسنت نگاشته شده، بر اين اساس استوار بوده است که انديشههاي شيعي را بهنحوي با انديشههاي يهودي، مسيحي و زرتشتي پيوند دهد. تا آنجا که قضيه به ايران ارتباط مييابد، گفته ميشود که ايران خاستگاه مناسبي براي رشد انديشههاي شيعي بوده است (جعفريان، 1375، ج1، ص149). برخي نويسندگان اهلسنت، بهويژه سران وهابي، براي تضعيف مکتب تشيع به فرضية اقتباس تشيع از اديان ديگر روي آوردهاند تا بياعتباري و اصيل نبودن مذهب شيعه را نشان دهند. براي نمونه، در و جاء دور المجوس آمده که بنيانهاي تشيع بر پاية مجوسيت است و اسلامي نيست؛ سپس مؤلف مدعي شده که تشيع ايرانيان سبب احياي عقيدة مجوسيت است (غريب، 1408ق، ص13 و 57. همچنين ر.ک: امين، 1429، ص108؛ ظهير، 1415، ص18؛ براک، 1984، ص95).
برخي مستشرقان نيز از اين پندار وهابيان و نويسندگان اهلسنت پيروي کردهاند. مستشرقاني که حدود 150 سال اخير به اين قبيل مسائل پرداختهاند، بدان دليل که در زمان آنها اکثريت مردم ايران بر مذهب تشيع بودهاند، بدون توجه به تاريخ تشيع در بلاد عربي، تشيع را مذهبي ايراني معرفي کردهاند. برخي از اينها خاستگاه اصلي تشيع را ايران نميدانند؛ اما به نوعي توافق و همساني ميان برخي از وجوه انديشههاي ايراني و انديشههاي شيعي باور دارند. اين در حالي است که برخي از اساس تشيع را مذهب ايراني ميدانند (ر.ک: پوراحمدي و حيدري، 1393). بهنظر ميرسد مستشرقاني که اين ديدگاهها را مطرح کردهاند؛ چون بيشتر منابع مورد استفادۀ آنان نشئتگرفته از منابع اهلسنت بوده است، دچار اشتباه شده و به نتايج نادرست رسيدهاند. هانري کربن، فيسلوف و ايرانشناس فرانسوي که با علامه طباطبائي مباحثات علمي داشت، ميگويد:
تاكنون مستشرقين اطلاعات علمى كه از اسلام بهدست آوردهاند و مطالعاتى كه در كتب و آثار اسلامى انجام دادهاند و تماسى كه با رجال علمى اسلام گرفتهاند، همة آنها در محيط تسنن بوده و از انظار و عقايد علماى اهلسنت و تأليفات و آثار آنها تجاوز نكرده است و حتى در تشخيص مذاهب مختلفة اسلامى و توضيح اصول و مبانى آنها، به رجال تسنن و آثار آنان مراجعه نموده و نظرياتشان را جمعآورى كردهاند؛ و اگر احياناً مستشرقى مثلاً به ايران آمده، در اثر اعتماد به فرآوردههاى ديگران اعتنايى به حقايق مذهب تشيع ننموده و تنها به تحقيق در وضع عمومى و اجتماعى مذهب، كه از عامة مردم منعكس است، قناعت ورزيده و يا از افراد غيروارد اطلاعاتى كسب كرده است! درنتيجه، حقيقت مذهب تشيع آن جورى كه شايد و بايد به دنياى غرب ـ كه چشم به دهان مستشرقين خودشان دوختهاند ـ معرفى نشده است. پيش يك دانشمند بحّاث اروپايى اگر اسلام سهمى از واقعيت داشته باشد، همان است كه مذهب تسنن دارد و اگر در جامعة علمى بشر، موقعيتى بهدست آورده، همان است كه در اثر مساعى و مجاهدت علماى اهلسنت پيدا كرده؛ و فلسفة اسلامى همان است كه «تمّت» آن را ابنرشد اندلسى گذاشته است! ولى برخلاف اعتقاد همة مستشرقين گذشته، اعتقاد من اين است كه مذهب تشيع يك مذهب حقيقى اصيل و پابرجاست و داراى مشخصات يك مذهب حقيقى بوده و غير از آن بىپايه و بيفرهنگى است كه مستشرقين گذشته به دنياى غرب معرفى كردهاند (طباطبائي، 1382، ص29ـ30).
اين پژوهش به توصيف و بررسي ادعاي وامگيري تشيع از آيين زرتشت ميپردازد. هدف از اين نوشتار دفاع از مکتب تشيع در برابر پندارة اقتباس و گرتهبرداري از آيين زرتشت است و بهدنبال پاسخ به اين پرسش اصلي است که آموزههاي مدعي اثرپذيري مکتب تشيع از آيين زرتشت کداماند و نقدهاي وارد بر آنها چيست؟
دربارة پيشينة عام اين پژوهش ميتوان از آثاري همچون آثار ذيل ياد کرد: کتاب معاد در اسلام و آيين زرتشت: بررسي پندارة اثرپذيري اسلام از آيين زرتشت، از سيدمحمد حاجتي شورکي، که در خصوص مسئلة اثرپذيري در زمينة معاد است؛ مقالة «نقد ادعاي اثرپذيري اعتقاد اماميه دربارة ويژگيهاي امامان از باورهاي ايرانيان باستان»، از رسول رضوي و احمد جمشيديان؛ و مقالة «نقد ادعاي وامگيري باور رجعت در ميان شيعة اماميه از زرتشتيان ايراني» از احمد جمشيديان.
پيش از ورود به بيان موارد جزئي اثرپذيري تشيع از آيين زرتشت، يادآوري دو نکته ضروري است:
1. مراد از «مجوس» در منابع اسلامي، زرتشتيان هستند (ر.ک: حاجتي شورکي، 1403، ص31) و در اين نوشتار هر دو واژة «مجوس» و «زرتشتيان» به يک گروه اشاره دارند؛
2. زرتشتيان پيش از اسلام پيامبر و کتاب آسماني داشتند و دين آنان در اصل جزء اديان آسماني شمرده شده است (ر.ک: حاجتي شورکي، 1403، ص19 و 130).
1. ازدواج با محارم
ازدواج بحثانگيز و شگفت در متون زرتشتي، خويدودس / خويدوده (ازدواج با محارم نزديک) است (بويس، 1375، ج2، ص116؛ بهار، 1376، ص258؛ مزداپور، 1393، ج3، ص165). مراد از «محارم» در بحث کنوني، نزديکان درجة يک، يعني دختر، خواهر و مادر است. در متون ديني و تاريخي زرتشتيان، بسيار از ازدواج با محارم ياد شده است. در اوستا (ونديداد، 8: 13) از زن و مردي نام برده شده که به اين نوع ازدواج اقدام کردهاند. رضي، شارح ونديداد، در ذيل اين بند اوستا بهتفصيل بحث ازدواج با محارم، موارد کاربرد ترکيب «خويدوده» در اوستا، فراواني کاربرد آن در متون پهلوي، ثواب و پاداش اين ازدواج مقدس و توبيخ ترک آن در متون پهلوي، شواهد تاريخي و ادبي و رواج آن بهويژه در ميان پادشاهان ايران باستان را ذکر کرده است که در اينجا مجال آوردن همۀ آنها نيست (رضي، 1385، ج1، ص490ـ553). بنا بر کتاب سوم دينکرد، خويدوده يا ازدواج با محارم سه نوع بوده است: ميان پدر و دختر؛ ميان پسر و مادر؛ و ميان برادر و خواهر (فضيلت، 1399، ص273). بنا بر فتواي موبدان پيشين، سنت اوستايي و فقه و شرعيات دوران ساساني، از سه نوع خويدوده، ازدواج ميان پدر و دختر بيشترين ثواب را داشته و ازدواج «پسر و مادر» و «خواهر و برادر» در مراتب بعدي قرار داشته است (رضي، 1385، ج1، ص506). ازسويديگر کسي که شخص را از خويدوده کردن بازدارد، جايش دوزخ است (ميرفخرايي، 1367، ص4). البته روشن نيست که اين رسم تا چه زماني و چقدر بين زرتشتيان رواج داشته است. آنچه بهصورت قطعي ميتوان گفت، اين است که امروزه در ميان زرتشتيان ازدواج با محارم منسوخ شده است.
برخي از سران وهابي مدعياند که غلات شيعه همانند مجوسيان با محارم خود ازدواج ميكنند (ابنعبدالوهاب، 1428ق، ص52؛ همچنين ر.ک: بنداري، 1420ق، ص31). اين نويسندة وهابي غلات شيعه را نام برده؛ ولي از جيهان نقل شده است که شيعه ازدواج با مادر را از بزرگترين اسباب قرب به خدا ميداند (رضوي، 1403ق، ص33؛ همچنين ر.ک: خوئي، 1417ق، ص173). در اين نقل، سخن از غلات شيعه نيست؛ بلکه از شيعه نام برده شده است.
نقد و بررسي
الف) نويسندة وهابي ادعا دارد كه غلات شيعه چنين عملي را انجام ميدهند؛ پس اين مسئله هيچ ربطي به شيعة ناب اثناعشري كه مبرا از اعمال غلاتاند، ندارد. بزرگان اسلام غاليان را كافر ميدانند. معصومان با شدت تمام با پديدة غلو و غاليان مخالفت کردهاند. دراينباره احاديث بسياري از ايشان روايت شده است که علامه مجلسي در جلد 25 بحار الانوار در بابي تحت عنوان «باب نفي الغلو في النبي و الائمة صلوات الله عليه و عليهم» به اين مسئلة مهم پرداخته و احاديث مربوط به اين عنوان را ذکر کرده است. از باب نمونه، در رواياتي از امام صادق و امام رضا غلات بدتر از يهود، نصاري، مجوس و مشرکان معرفي شدهاند (مجلسي، 1403ق، ج25، ص273 و 283)؛
ب) فرقههاي غاليان، اگرچه از جهت اعتقادي وجه اشتراكي باهم ندارند يا بسيار كم دارند، از بُعد عملي، بهويژه از جهت اباحيگري، مشتركاند و در ميان فرقههاي غاليان نمونههايي از اباحيگري و بيبندوباري ديده ميشود كه ميزان شدت و ضعف آن در فرقههاي مختلف متفاوت است (صفري فروشاني، 1388، ص290)؛
پ) دربارة ازدواج با محارم در ميان غلات بايد گفت: برخلاف مجوس که در متن ديني آنان به اين نوع ازدواج بسيار سفارش و ترغيب شده و در عالم خارج نيز نمونههايي از شاهان ايراني و مردم عادي به اين ازدواج روي آوردهاند، دربارة غاليان شواهد اندکي بر اثبات ادعاي اين نوع ازدواج در ميان آنان وجود دارد. با تتبع در کتب فرق، بهويژه فرق غاليان، دو سه شاهد يافت شد. در کتاب فرق الشيعه دربارة فرقة «معمريه» آمده است که اينان نکاح با مادران، دختران و خواهران را حلال ميدانستند (نوبختي، 1404ق، ص44)؛ يا دربارة فرد غالي بهنام حمزةبنعماره بربري ادعا شده است که با دختر خود ازدواج کرد (اشعري قمي، 1360، ص34 و 53). بر فرض صحت گزارش اين کتب و وقوع ازدواج با محارم در ميان غلات، اين امر بههيچوجه قابل مقايسه با ازدواج با محارم در مجوس نيست.
اينکه از جيهان نقل شده است که شيعه ازدواج با مادر را از اعظم قربات ميداند، تهمتي بزرگ و ناروا به شيعيان است که در هيچ فتواي فقهي يا آثار بزرگان شيعه به اين ازدواج سفارش نشده؛ بلکه حرمت ازدواج با محارم (از جمله مادر) براي شيعه مانند روز روشن است و احدي دراينباره ترديد نکرده و در طول تاريخ تشيع هيچ مصداقي از اين نوع ازدواج گزارش نشده است.
2. تناسخ
از ديگر انحرافات فکري غاليان که به شيعة اماميه نسبت داده شده، مسئلة «تناسخ» است. «تناسخ» انتقال نفس از بدني به بدن ديگر است (يوسفي، 1388، ص21). تناسخ باور مشترک بسياري از فرق غلات است (صفري فروشاني، 1388، ص198)؛ ولي برخي نويسندگان اهلسنت و مستشرقان اين باور را به شيعه نسبت دادهاند. احمد امين، نويسندة مصري، مدعي است که شيعه در باور به تناسخ و جسم بودن خداوند متأثر از براهمه، فلاسفه و مجوس پيش از اسلام است (امين، 1429ق، ص251). برخي ديگر گفتهاند که شيعه عقايدي مانند تناسخ را از اديان هندويي گرفته است (حداد، 1423ق، ص226). البته برخي نويسندگان وهابي تصريح کردهاند که غلات شيعه ـ نه همة شيعيان ـ در باور به تناسخ متأثر از مجوساند و همانگونهکه مجوس قائل به تناسخ است، غلات شيعه نيز به تناسخ باور دارند (ابنعبدالوهاب، 1428ق، ص52).
نقد و بررسي
اول اينکه در اين آموزه نيز ميان شيعة اماميه و غلات خلط شده است و آموزة انحرافي غلات شيعه را به شيعة اماميه نسبت دادهاند. بنابراين اگر منظور از شيعه اين گروه معروف و بزرگي است که ميليونها نفر از مسلمانان جهان را تشکيل ميدهند، بايد دليل و شاهدي از يکي از کتابهاي دانشمندان شيعه ـ اعم از گذشته و حال ـ بر درستي مدعاي خود بياورند؛ وگرنه ادعاي بدون مدرک و دليل است. يکي از وجوه احتمالي منشأ اينگونه شبهات دربارة شيعه اين است که منتقدان براي شناسايي مذهب شيعه به نوشتههاي اهلسنت يا مستشرقان مراجعه ميکنند و چيزي که به ذهن آنها خطور نميکند، مراجعه به کتب شيعه است؛ حال آنکه موضوع بحث، شيعه است و قبل از هر چيز بايد به کتابهاي آنان مراجعه شود؛
دوم اينکه هرچند اين سخن محمدبنعبدالوهاب صحيح است که غلات باور به تناسخ دارند، اما اين ادعاي او که مجوس نيز معتقد به تناسخاند، نادرست است؛ زيرا آيين مجوس مانند ديگر اديان الهي، معادباور است و در متون زرتشتي فعلي نيز شواهد بسياري وجود دارد که حکايت از باور به معاد در ميان زرتشتيان دارد (ر.ک: حاجتي شورکي، 1397، ص39ـ74). بنابراين از اساس، تشبيه شيعه به مجوس در تناسخ باطل است. شيعة اماميه و مجوس هر دو معتقد به جهان پس از مرگ و رستاخيزند؛
نکتة سوم اين مطلب صحيح است که اديان هندويي قائل به تناسخاند، ولي اينکه شيعه ايدة تناسخ را از اديان هندويي وام گرفته باشد، از اساس باطل و بهتعبيري سالبه به انتفاي موضوع است.
3. فرّه ايزدي و موروثي بودن خلافت
يکي از پندارهاي مطرحشده دربارة ايرانيان مسلمان اين است که ايرانيان تازهمسلمان گرچه در ظاهر به اسلام گرويده بودند، به عقايد قبل از اسلام خود تعلق خاطر داشتند. از جمله، يکي از عقايد آنان اين بود که براي پادشاهان خود تقدس ويژهاي قائل بودند و مقام پادشاهي را عنايت خاص خداوند به آنان ميدانستند و براي پادشاهان خود قائل به تخمة شاهي و فره ايزدي بودند؛ يعني خداوند خواسته است که اين مقام را فقط در اين خاندان بگذارد و اين موهبت الهياي است که هيچکس حق گرفتن آن را ندارد. ازهمينرو پس از اسلام بهدنبال اشخاصي بودند که چنين تقدسي را به آنان منتقل کنند و چون دريافتند که شيعيان براي امامان خود مقامات ويژهاي قائلاند، به شيعه روي آوردند و مقامي را که براي پادشاهان خود قائل بودند، براي امامان شيعه قائل شدند و کمکم آنان را به خدايي رساندند. پس ديدگاه شيعه دربارة علي و فرزندانشان همان ديدگاه گذشتگان و نياکانشان دربارة شاهان ساساني بود و ايرانيان طبق عادت خود با ديد تقديس به شاهانشان مينگريستند. آنان در مورد امام علي و فرزندان آن حضرت نيز همين ديدگاه را داشتند و ميگفتند: همانا فرمانبرداري از امام واجب است و اطاعت از او اطاعت از خداست (قفاري، 1415ق، ص84).
فرضية ديگري که مطرح شده، اين است که ايرانيان معتقد به پادشاهي و وراثت بودند و معناي انتخاب خليفه و جانشين را نميدانستند؛ چون پيامبر درگذشت و فرزندي نداشت، گفتند پس از او پسرعمويش حضرت علي به خلافت شايستهتر است و بر اين باور بودند که ابوبکر و عمر و عثمان که پيش از او بر کرسي خلافت نشستند، خلافت را از او غصب کردند (قفاري، 1415ق، ص83؛ ابوزهره، 1430ق، ص44؛ قزويني رازي، 1358، ص407). پس هماهنگي فکري ميان ايرانيان و شيعه ـ يعني موروثي بودن خلافت ـ دليل آن است که تشيع متأثر از آيين باستاني ايران است.
4. انديشة انتظار و غيبت منجي موعود
از آموزههايي که در آن ادعا شده تشيع وامدار آيين مجوس است، انديشة انتظار موعود و غيبت منجي است (حسين، 2009، ص304؛ حربي، 1430ق، ص73). شهابالدين تواريخي، از عالمان متعصب سني قرن ششم، ساکن شهر ري، در کتاب بعض فضائح الروافض نسبتهاي ناروايي به شيعيان داده که عبدالجليل قزويني رازي در کتاب نقض به اين اتهامات پاسخ داده است. براي نمونه، صاحب کتاب بعض فضائح الروافض مينويسد:
و همچنانکه گبران گويند: کيخسرو بنمرد و به آسمان شد و زنده است و بهزير آيد و کيش گبرکي تازه کند، رافضي گويد: قائم زنده است؛ بيايد و مذهب رفض را قوت دهد و جهان بگيرد و ذوالفقار با خود دارد تا همة مسلمانان را بدان بکشد (قزويني رازي، 1358، ص407).
صاحب کتاب نقض در پاسخ به اين ادعا ميگويد:
شيعه نگفته که قائم قيام کرده و سپس به آسمان رفته است؛ بلکه با ظهورش و زماني که از غيبت ظاهر شود و قوت و نصرت شريعت جدش کند، کافر و ملحد و ضال گمراه را بکشد، نه اينکه مسلمان را بکشد (قزويني رازي، 1358، ص411).
نقد و بررسي مورد سوم و چهارم
ازآنجاکه مهمترين دليل اثرپذيري مورد سوم و چهارم، شباهت نسبي است، نخست نقد و بررسي مشترک هر دو ذکر شده، سپس به نقدهاي اختصاصي هر کدام پرداخته ميشود:
1. طبيعى است، هر ملتى كه داراى يك سلسله عقايد و افكار مذهبى يا غيرمذهبى است و سپس تغيير عقيده ميدهد، خواهناخواه قسمتى از عقايد پيشين در زواياى ضميرش باقى مىماند و ناخودآگاه آنها را در عقايد جديد خويش وارد ميكند. ممكن است درخصوص عقيدة جديد خويش نهايت خلوص نيت را داشته باشد و هيچگونه تعصب و تعمدى براى حفظ معتقدات پيشين خود نداشته باشد؛ ولى ازآنجاكه لوح ضميرش بهكلى از افكار و عقايد پيشين پاك نشده است، كموبيش آنها را با خود وارد عقيده و مسلك و مذهب جديد مىکند. در اين مطلب جاى ترديد نيست. مللى كه مسلمان شدند، برخى بتپرست بودند و عقايد وثنى داشتند؛ بعضى ديگر مسيحى يا يهودى يا مجوسى بودند. بنابراين ممکن است زمينههاى فكرى پيشين آنها در افكار و عقايد اسلامى ايشان اثر گذاشته باشد. مسلماً ايرانيان نيز ناخودآگاه برخى عقايد خويش را با صبغة اسلامى حفظ كردند (مطهري، 1384، ج14، ص116)؛
2. مهمترين دليل موافقان اثرپذيري اسلام از دين زرتشت، وجود شباهتهايي ميان معارف مکتب تشيع و باورهاي زرتشتي در برخي آموزهها، و تقدم تاريخي دين زرتشت بر دين اسلام ازسويديگر است. اينان اشتراک دو دين متقدم و متأخر را در زمينة معارف اخروي، دليلي بر اقتباس آيين پسين (اسلام) از آيين پيشين (دين زرتشت) پنداشتهاند؛ حال آنکه صرف شباهت دليل بر اقتباس و اثرپذيري نيست. اگر شباهت را نشانة اثرپذيري بدانيم، در اين صورت برخي آموزههاي اهلسنت نيز متأثر از يهوديت، مسيحيت و مجوس است. براي نمونه، بنا بر فقه اهلسنت، بعد از قرائت حمد، گفتن «آمين» سنت است (جزيري، بيتا، ج1، ص171 و 185). «آمين» واژة عبري است (حييم، بيتا، ص19) و در کتاب مقدس در هر دو بخش عهد عتيق و عهد جديد موارد متعددي هست که يهوديان و مسيحيان پس از ادعيه «آمين» ميگويند (تثنيه، 27: 15ـ26؛ مزامير، 72: 19؛ مزامير، 90: 52؛ متي، 6: 13). با توجه به اين شباهت اهلسنت با يهوديان و مسيحيان، آيا صحيح است گفته شود که سنت «آمين» در فقه اهلسنت برگرفته از يهود و نصاراست؛ چون آنها نيز پس از خواندن دعا آمين مىگويند؟
همچينن آيا ميتوان گفت که التزام اهل تسنن به بستن دستها بعد از تکبيرةالاحرام در نماز (جزيري، بيتا، ج1، ص171) از كارهاى مجوس است؛ زيرا مجوس هنگام عبادت يا در برابر بزرگانشان چنين مىكردهاند؟ (ر.ک: حاجتي شورکي، 1403، ص225).
يا بهتعبير برخي بزرگان شيعه، آيا هيچ عاقلي ميتواند بگويد که ابوحنيفه فقه خود را از مجوس گرفته است؛ زيرا در بعضي از مسائل ازدواج با آنها موافق است؛ بهخصوص اينکه وي اصالتاً ايراني است؟ (آلکاشفالغطاء، 1388، ص93).
اينها چند نمونه از موارد تشابه آموزههاي اهلسنت با يهوديان، مسيحيان و مجوس بود. بديهي است که صحت ادعاي اثرپذيري آموزة يک دين يا مذهب از اديان ديگر، نيازمند سند محکم نقلي يا برهان عقلي است. صرف وجود يك نظريه نزد دو مذهب، براى داورى دربارة تأثير و تأثر آنها كافى نيست. پس ادعاي اثرپذيري بهسبب مشابهتها، صرف احتمال است و صرف احتمال، دليل بر صحت مدعا نميشود. مدعيان اثرپذيري تشيع از آيين مجوس هيچ دليل مستدل و متقن ذکر نکردهاند؛
3. وجود برخي مشابهتهاي اعتقادي ميان تشيع و آيين مجوس، بهدليل وجود علت تشابه در هر دو دين است، نه فرضية اثرپذيري. آن علت واحد اين است که همة اديان الهي از سرچشمة زلال و واحد وحي الهي سرازير شدهاند. دين موهبتي آسماني است که از وراي طبيعت در زمانهايي خاص به انسان ـ به فراخور استعدادهايش ـ عطا شده است و ازاينرو همة اديان در اصول مشترکاند و در فروع گوناگون. آيين مجوس يا دين زرتشتيان جزء اديان آسماني است؛ يعني منشأ وحياني دارد؛ هرچند با گذشت زمان و بهسبب عوامل مختلفي، تحريف و انحرافاتي در آن راه يافت و با آن دين وحياني خالص فاصله گرفت. برخي بزرگان اسلام نيز تصريح کردهاند که آيين مجوس مانند يهوديت و مسيحيت جزء اديان آسماني است (طباطبائي، 1382، ص13؛ مصباح يزدي، 1387، ج1، ص97). در منابع حديثي اهلسنت نيز شواهدي وجود دارد که زرتشتيان را اهل کتاب، يعني پيروان پيامبر و کتاب آسماني ميدانند (ر.ک: حاجتي شورکي و ديگران، 1402).
بنابراين آموزههايي نظير اصل انديشة انتظار و اينکه پيروان اديان توحيدي منتظر منجي موعود بوده و هستند، امري طبيعي و مشترک ميان اديان آسماني است؛ هرچند در جزئيات و مصاديق آن با يکديگر اختلاف دارند. افزون بر اديان آسماني، همة فرق و مذاهب اسلامي در اين مسئله اتفاقنظر دارند كه در آخرالزمان، پس از آنكه جهان را ظلم و جور و فساد فراگرفت، مردي از دودمان پيامبر و از نسل دخترش، حضرت فاطمة زهرا ظهور کرده، جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد؛ حكومت واحد جهاني اسلام را برپا ميکند و همة احكام اسلام، بهويژه احكام برزمينماندة آن را بهاجرا درميآورد. با وجود اين، آيا ميتوان گفت که اين وعدة جهاني و عمومي از آيين مجوس سرچشمه گرفته است؟! آيا ميتوان ادعا كرد كه انديشة مهدويت در اهلسنت بر اثر نفوذ و تأثير آيين مجوس بوده است؟
نظير باورهاي اعتقادي، احکام شرعي است که قرآن مجيد بهصراحت از سابقهدار بودن برخي احکام سخن ميگويد؛ مانند روزه: «يا أَيهَا الَّذينَ آمَنُوا کتِبَ عَلَيکمُ الصِّيامُ کما کتِبَ عَلَي الَّذينَ مِنْ قَبْلِکمْ لَعَلَّکمْ تَتَّقُون» (بقره: 183). همچنين قرآن کريم برخي جنبههاي مثبت عرب معاصر خود را که در اديان ابراهيمي ريشه دارد، امضا کرده و به پيرايش آنها پرداخته است؛ مانند آموزة حج. اين امر نشانة احياي سنن الهي مانند حج است، نه اينکه قرآن از فرهنگ عربي متأثر شده يا مطالبي را از آنان اخذ و اقتباس کرده باشد؛ چنانکه در مقابل، برخي عناصر منفي عرب جاهلي را طرد و رد کرده است؛
4. آنچه در اينگونه ادعاها همواره مورد غفلت قرار ميگيرد، صرفاً توجه به شباهتهاي ظاهري باورها و غفلت از حقيقت آنهاست؛ درحاليکه با دقت نظر و نگاه تحليلي ميتوان نقطههاي افتراق زياد و تفاوت سنخيتي فراواني را بين اين باورها يافت. در خصوص مسئلة مورد بحث، يعني آموزة منجي و انديشة انتظار، تفاوتهاي ماهوي ميان منجي شيعيان و زرتشتيان وجود دارد؛ از جمله اينکه منجي شيعه در قيد حيات است و شيعه در دوران غيبت امام زمان قرار دارد؛ ولي منجيان زرتشتي در هزارههاي پاياني جهان بهدنيا خواهند آمد؛ در اسلام يک فرد بهعنوان منجي است؛ ولي در آيين زرتشت سه منجي مطرح است؛ در اسلام منجي آخرالزمان پيامبر نيست و حضرت رسول خاتمالنبيين است؛ ولي منجيان زرتشتي پيامبراني هستند که در آخرالزمان ظهور ميکنند (ر.ک: حاجتي شورکي، 1401، ص79ـ89).
افزون بر اين، اصول تشيع ـ از جمله عقيدة مهدويت و غيبت ـ عربي بوده و منشأ ايراني نداشته است و ايرانيان و غير آنها بعدها بهسبب عواملي داخل در مکتب تشيع شدند (حسيني قزويني، 1392، ج2، ص566). نکتة حائز اهميت اين است که صدور احاديث متواتر دربارة امام مهدي پيش از تولد ايشان اين ادعاي اقتباس را رد ميکند. توضيح آنکه روايات متواتر دربارة خروج امام مهدي در هر دو گروه شيعه و اهلسنت وجود دارد و پيامبر پيش از ولادت امام دوازدهم دربارة وجود مبارک و غيبت ايشان خبر دادهاند. با لحاظ اين نکته که فتح سرزمين ايران در زمان خلافت عمربنخطاب است، چگونه معقول است که روايات پيامبر دربارة امام مهدي بعد از وفات حضرت رسول و در زمان اسلام آوردن ايرانيان صادر شده باشد؟ بديهي است که چنين فرضي صحت ندارد (حسيني قزويني، 1392، ج2، ص570).
ممکن است گفته شود که چون بيشتر ايرانيان شيعه بودند، پس معلوم ميشود که اين اعتقاد، ايراني است و ايرانيان پيش از اسلام بر آيين مجوس بودند و اين باور به مهدويت از آيين مجوس به اينان سرايت کرده است. در پاسخ به اين ادعا خواهيم گفت: از چه زماني «کثرت» ميزان تشخيص صحت اعتقادات بوده است؟ آيا صحيح است که ادعا شود عقايد مسلمانان از هند و پاکستان و اندونزي آمده است؛ زيرا بيشتر مسلمانان از اين بلادند؟ معلوم است که پاسخ منفي است. «کثرت» ميزان قبول و رد ادله نيست؛
5. بيشتر انديشمندان و صدها شخصيت تراز اول اهلسنت و بعضي از امامان مذاهب چهارگانة اهلسنت، مانند بخاري و مسلم، ايراني و غيرعرب بودند. پس در اين صورت ميتوان به مستشکل گفت: چرا در بعضي معتقدات تشکيک نميکنيد که اينها متأثر از آيين مجوس باشد؛ زيرا بزرگان اهلسنت از ايران بودند و خودشان يا اجدادشان بر دين مجوس بودند و اين اتهام وارد است که عقايدشان را از آيين مجوس اقتباس کرده باشند؟ درحاليکه اين منطق صحيح نيست و ما چنين اتهامي را به اهلسنت وارد نميکنيم (حسيني قزويني، 1392، ج2، ص568)؛
6. بحث فرّه ايزدي و موروثي بودن سلطنت و شباهت آن با مسئلة امامت در شيعه نيز از جهات مختلفي قابل تأمل است:
نخست اينکه اساساً نظرية امامت شيعي که بهصورت اعتقاد به نص يا بهعبارتديگر آيه و حديث ثابت ميشود، چه شباهتي با نظرية سلطنت موروثي دارد؟ بهتعبير مؤلف نقض، «امامت، به علم و نصوصيت و عصمت است، نه به ميراث و خويشي و نسبت» (قزويني رازي، 1358، ص410). در مکتب تشيع، تنها راه تعيين امام، نص از جانب خداوند متعال و معرفي از جانب رسول خدا و امامان معصوم است؛
دوم اينکه بهجز خلافت سه خليفة نخست، سلسلة اموي و عباسي و ديگر سلسلههاي مستقل در مصر، اندلس، شمال آفريقا، عراق، جزيرةالعرب، يمن و... همه بهصورت موروثي بودهاند و اين موروثي بودن از نظر اهلسنت داراي مشروعيت تام و تمام بوده و در سراسر دنياي آن روز در شرق و غرب نيز نظام پادشاهي مقبوليت تام داشته است. اين نکته نيز بايد مورد توجه قرار گيرد که حتي سرزمينهاي عربي در عراق و شام و يمن نيز با سلطنت موروثي آشنايي داشتهاند. حکومت لخميان و غسانيان ميتوانسته است عرب را حتي عرب باديه را با اين نوع سلطنت آشنا کرده باشد. افزون بر اينها، در نظام قبيلهاي مهمترين معيار، نسب و انتقال ارزشها از هر فرد به فرزند وي و سپس به اعقاب اوست. در اين صورت، فضيلت و برتري و شرافت در چهارچوب نسب شکل ميگيرد. چنين باوري در ميان عرب به اين شدت، حتي در ايران آن روزگار وجود نداشت. در اين صورت، چرا مذهب شيعه (که در اين نگرش، مقبوليتش در ايران بهدليل مطرح کردن امامت از پدر به پسر است)، در سرزمينهاي عربي که تا اين اندازه به نسب اهميت ميدادند، نشر نمييافت؟
تکيه بر فره ايزدي، يا بهعبارت سادهتر، سايه بودن شاه از براي خدا، و حضور نور الهي تا تارک شاه يا امير نيز انديشهاي است پرسابقه. توجيه نظامهاي شاهي در بيشترين نقاط عالم با استناد به همين امر بوده است. شکل پيشرفتة آن، ادعاي خدايي برخي فراعنة مصر بوده و در شکل محدودتر، همة شاهان بهنوعي خود را نمايندة خدا معرفي ميکردهاند. انگشت نهادن بر اين قبيل شباهتها که در تمامي سرزمينها وجود داشته است، چيزي را در اين زمينه نميتواند ثابت کند. دراينباره حتي ميتوان اين را هم افزود که نبوت نيز بهنوعي حاوي همين نگرش است؛ بدين معنا که بهنوعي نمايندگي رسول خدا را از طرف خداوند نشان ميدهد. حال، آيا مسئلة فره ايزدي بايد به اصل نبوت و مطرح شدن و مقبوليت آن در ميان عرب و عجم هم سرايت کند؟ پاسخ قرآني آن اين است که بهيقين خداوند معياري را براي انتخاب شخص به رسالت دارد. اين همان چيزي است که شيعه دربارة امامت نيز عنوان ميکند (جعفريان، 1375، ج1، ص156ـ158).
شهيد مطهري در نقد فره ايزدي مينويسد:
اسلام اين اصل را نيز شديداً برهم زد. در دورة اسلام، ديگر سخن از تخمة شاهى نيست. بچة رويگر [صفاريان] و بچة ماهيگير [ديلميان] و بچة برده [غزنويان] و بچة درويش [صفويان] هم احياناً در خود چنين صلاحيتى ميبيند؛ همتْ بلند مىدارد و به عاليترين مقام ميرسد. در دورة اسلام، اتكاى سلاطين بيشتر به لياقت خودشان است، نه به نژادشان. اسلام، همانطور كه فكر اينكه روحانيت از مختصات يك طبقة خاص است را از دماغ ايرانى خارج كرد، اين فكر را نيز از دماغ آنها بيرون نمود. اسلام فكر حكومت اشراف و بهاصطلاح اريستوكراسى را از ميان برد و فكر ديگرى كه از لحاظ ريشه، دموكراسى و حكومت عامه است، بهوجود آورد (مطهري، 1384، ج14، ص324).
ممکن است در اينجا توجيه ناپسندي ذکر شود و آن اينکه تخمة شاهي بهوسيلة شهربانو، دختر يزدگرد سوم، که به همسري امام حسين درآمد، به اهلبيت منتقل شد. اين شبههافکنان با آراستن داستان ازدواج پسر پيامبر عرب (امام حسين) با دختر شاه عجم (شهربانو) و ادامة سلسلة امامت از امامي که مادرش ايراني است (امام سجاد)، به تخيلات خود جنبة واقعيت داده و اين نتيجه را گرفتهاند که گرايش ايرانيان به خاندان رسالت نتيجة انتساب آنها به دودمان شاهان ساسانى بوده و اعتقاد شيعيان به حق الهى ائمة اطهار از بقاياى اعتقاد قديمى ايرانيان به «فرّه ايزدى» شاهان ساسانى است؛ زيرا شاهان ساسانى براى خود مقامى آسمانى قائل بودند و ازطرفديگر، ائمة اطهار هم نژادشان به آنها مىرسد و شيعيان و پيروان آنها نيز همه ايرانىاند و براى آنها مقام آسمانى قائلاند؛ پس با اين مقدمات، اعتقاد به امامت ائمة اطهار مولود همان اعتقاد قديمى ايرانى است (مطهري، 1384، ج14، ص116). در پاسخ به اين ادعا بايد گفت:
1. مسئلة ازدواج امام حسين با دختر يزدگرد در روايات مختلف مطرح شده است. مهمترين اشکال اين نقلها، تناقضات فراوان آنهاست. برخي از محققان به اين تناقضات پرداخته و اصل اين روايت تاريخي را مورد ترديد و حتي انکار قرار دادهاند (شهيدي، 1374، ص9ـ27). از زاوية اسناد و مدارک تاريخي، دربارة اصل داستان شهربانو و ازدواج او با امام حسين و ولادت امام سجاد از شاهزادهاى ايرانى، ترديد جدي وجود دارد و عموم مورخان عصر حاضر آن را بياساس ميدانند (جعفريان، 1387، ص258ـ259)؛
2. بر فرض پذيرش همسري شهربانو براي امام حسين، پرسش اين است که اين مسئله تا چه اندازه سبب رواج تشيع در ايران شده؛ آن هم ايراني که تا قرن نهم بر مذهب اهلسنت بوده است؟ شاهدي وجود ندارد که اين مسئله در طي ده قرن نخست هجري سبب رشد تشيع در ايران شده باشد. عمدتاً پس از دورة صفويه در ادبيات ايراني به اين مسئله پرداخته شده و به ديدة تلفيق امامت با سلطنت به آن نگاه شده است (جعفريان، 1375، ج1، ص159)؛
3. علامه اميني در الغدير از کتاب الجولة في ربوع الشرق الادني اين عبارت را نقل ميکند: «حسين با شهربانو، دختر آخرين پادشاه ساساني، ازدواج کرد. بدينترتيب، حسين عظمت الهياي را که ساسانيان وارث آن بودند، بهارث برد». علامه اميني در نقد آن به اين نکته اشاره ميکند که امام حسين ارث عظمت و بزرگي خود را از جد بزرگوارش پيامبر گرفت. اساساً روشن نيست که چه نوع رابطه و پيوندي بين ازدواج با ايرانيان و عظمت الهي وجود دارد؟ شاهان ايران پايگاه و منزلت بزرگي خود را از روي قهر و غلبه بهدست آوردند، نه از روي کمالات نفساني مترقي يا مقام قدس الهي و عظمت روحاني (اميني، 1393، ج3، ص440)؛
4. در نزد ايرانيان مسلمان، شهربانو مقام و موقعيتي بيشتر و بالاتر از مادران ساير امامان، كه بعضى عرب و بعضى آفريقايى بودند، ندارد. كدام شيعة ايرانى يا غيرايرانى در دل خود نسبتبه مادر امام سجاد احترامى بيشتر از مادران ساير ائمة اطهار احساس مىكند؟ نرجس خاتون، مادر امام دوازدهم، يك كنيز رومى است. از نظر تفکر مسلمان ايراني، شهربانوي ايراني بر نرجس رومي برتري ندارد (حسيني مراکشي، 1374، ص104). بهتعبير شهيد مطهري:
اگر مردم ايران احترامى كه براى ائمة اطهار ـ عليهم السلام ـ قائلاند، بهخاطر انتساب آنها به خاندان ساسانى است، ميبايست به همين دليل براى خاندان اموى نيز احترام قائل باشند؛ زيرا حتى كسانى كه وجود دخترى بهنام شهربانو را براى يزدگرد انكار ميكنند، اين مطلب را قبول كردهاند كه در زمان وليدبنعبدالملك در يكى از جنگهاى قتيبةبنمسلم، يكى از نوادگان يزدگرد بهنام شاهآفريد بهاسارت افتاد و وليدبنعبدالملك شخصاً با او ازدواج كرد و از او يزيدبنوليدبنعبدالملك معروف به «يزيد ناقص» متولد شد. پس يزيد ناقص كه خليفهاى اموى است، نسب به شاهان ايرانى ميبرد و قطعاً از طرف مادر، شاهزادة ايرانى است. چرا ايرانيان براى وليدبنعبدالملك بهعنوان داماد يزدگرد و براى يزيدبنالوليد بهعنوان يك شاهزادة ايرانى ابراز احساسات نكردند؛ اما فيالمثل براى امام رضا ـ عليه السلام ـ بهعنوان كسى كه در ششمين پشت به يزدگرد ميرسد، اين همه ابراز احساسات كرده و ميكنند؟! اگر ايرانيان چنين احساسات بهاصطلاح ملى ميداشتند، بايد براى عبيداللهبنزياد احترام فوقالعادهاى قائل باشند؛ زيرا عبيدالله قطعاً نيمهايرانى است. زياد، پدر عبيدالله، مرد مجهولالنسبى است؛ اما مرجانه، مادر عبيدالله، يك دختر ايرانى شيرازى است كه در زمانى كه زياد والى فارس بود، با او ازدواج كرد. چرا ايرانيان كه بهقول اين آقايان آن اندازه احساسات ملى داشتهاند كه ائمة اطهار ـ عليهم السلام ـ را بهواسطة انتسابشان به خاندان سلطنتى ايران به آن مقام رفيع بالا بردند، عبيدالله زياد نيمهايرانى و مرجانة تمامايرانى را اين اندازه پست و منفور ميشمارند؟! (مطهري، 1384، ج14، ص123).
نتيجه آنکه فره ايزدي شاهان ساساني هيچ ارتباطي با عصمت امامان و مقام معنوي آنان نزد شيعيان ندارد و اثرپذيري تشيع از آيين مجوس منتفي است.
نتيجهگيري
مباحث اين نوشتار به نقد و بررسي پندارة اثرپذيري مکتب تشيع از آيين زرتشت از منظر نويسندگان اهلسنت، بهويژه وهابيون، اختصاص يافت. در اين مقاله، چهار آموزه که ادعا شده است شيعيان در آنها وامدار زرتشتياناند، بررسي شد: «ازدواج با محارم»؛ «تناسخ»؛ «فره ايزدي و موروثي بودن خلافت» و «انديشة انتظار و غيبت منجي موعود». پس از گزارش، نقدهاي متعددي بر فرضية اثرپذيري وارد شد. مهمترين عواملي که سبب اين پندار شده است، عبارتاند از: 1. برخي، باورهاي غاليان را از روي ناآگاهي يا عالمانه به شيعيان اثناعشري نسبت دادهاند؛ 2. برخي از مدعيان اثرپذيري تشيع از آيين زرتشت، آگاهيشان از مکتب تشيع را از منابع اهلسنت کسب کردهاند، بدون اينکه به منابع اصيل شيعي مراجعه کنند و همين سبب اشتباه آنان در انتساب برخي آموزهها به مکتب تشيع شده است؛ 3. موارد نادري از رفتارهاي خلاف شريعت برخي از شيعيان ـ بر فرض صحت گزارش و وقوع آن در ميان آنها ـ به تمام شيعيان و بهعبارتي به مکتب تشيع نسبت داده شده است؛ 4. بعضي از مدعيان، تشابه نسبي ميان برخي باورهاي شيعيان و عقايد زرتشتيان را حکايت از وامگيري شيعيان از آيين مجوس دانستهاند؛ درحاليکه از اين نکات غفلت ورزيدهاند که اولاً صرف تشابه دليل بر اقتباس نيست؛ ثانياً در همان آموزههايي که شباهت اجمالي بهچشم ميخورد، تفاوتهاي جدي نيز وجود دارد؛ ثالثاً زرتشتيان در اصل، دين آسماني داشتند؛ بدين معنا که زرتشتيان پيش از اسلام داراي پيامبر و کتاب آسماني بودند و وجود شباهت در اصل آموزهها، مانند باور به منجي موعود، بهجهت منشأ واحد، يعني وحي الهي است، نه فرضية اقتباس و وامگيري. افزون بر اينها، اگر صرف شباهت دليل بر وامگيري باشد، لازمهاش اين است که برخي باورها و احکام اهلسنت نيز بايد اقتباس از يهوديت، مسيحيت و مجوسيت باشد، که در متن بدان اشاره شد؛ لازمهاي که بزرگان اهلسنت آن را نميپذيرند.
- قرآن کریم.
- کتاب مقدس.
- آلکاشفالغطاء، محمدحسین (1388). آیین ما (اصل الشیعه). ترجمة ناصر مکارم شیرازی. قم: امام علیبنابیطالب(ع).
- ابنعبدالوهاب، محمد (1428ق). رسالة فی الرد علی الرافضة. تحقیق: ناصر بن سعد الرشید. بیجا: بینا.
- ابوزهره، محمد (1430ق). تاریخ المذاهب الاسلامیة فی السیاسة و العقائد و تاریخ المذاهب الفقهیة. قاهره: دار الفکر العربی.
- اشعری قمی، سعد بن عبدالله (1360). المقالات و الفرق. تهران: مرکز انتشارات علمى و فرهنگى.
- امین، احمد (1429ق). فجر الاسلام. بیروت: المکتبة العصریة.
- امینی، عبدالحسین (1393). الغدیر. ترجمة سیدجمال موسوی. تهران: بنیاد بعثت.
- براک، فاضل (1984م). المدارس الیهودیة و الایرانیة فی العراق. بغداد: دار الرشید.
- بنداری، محمد (1420ق). التشیع بین مفهوم الائمة و المفهوم الفارسی. عمان: دار عمار.
- بویس، مری (1375). تاریخ کیش زرتشت: هخامنشیان. ترجمة همایون صنعتیزاده. تهران: توس.
- بهار، مهرداد (1376). پژوهشی در اساطیر ایران. تهران: آگاه.
- پوراحمدی، حسین و حیدری، سلیمان (1393). بررسی و نقد دیدگاههای شرقشناسان دربارة پیدایش تشیع. شیعهشناسی، 2، ص27ـ44.
- جزیری، عبدالرحمن (بیتا). الفقه علی المذاهب الاربعه. مصر: دار الکتاب العربی.
- جعفریان، رسول (1375). تاریخ تشیع در ایران. قم: انصاریان.
- جعفریان، رسول (1387). حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، قم: انصاریان.
- جمشیدیان، احمد (1395)، نقد ادعای وامگیری باور رجعت در میان شیعة امامیه از زرتشتیان ایرانی. امامتپژوهی، 5(18)، ص105ـ130.
- حاجتی شورکی، سیدمحمد (1403). زردشت و زردشتیان در قرآن و روایات. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).
- حاجتی شورکی، سیدمحمد (1401). شایست و ناشایست دین زرتشت. قم: تراث.
- حاجتی شورکی، سیدمحمد، لزگی، علینقی و ترکاشوند، جلال (1402). باورها و کردارهای زرتشتیان در روایات اهلسنت با تأکید بر احادیث نبوی. مطالعات ادیان و عرفان تطبیقی، 7(1)، ص66ـ88.
- حاجتی شورکی، سیدمحمد (1397). معاد در اسلام و آیین زرتشت. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).
- حداد، محمد شوقی (1423ق). الموسوعة الوهابیة و الشیعة الامامیة. بیروت: الغدیر.
- حربی، ممدوح (1430ق). مجمل عقاید الشیعة فی میزان اهل السنة و الجماعة. قاهره: دار الیقین.
- حسین، جیهان احمد عثمان (2009م). عقیدة الروافض و الاسُس العقیدیة التی یخالفون فیها منهج اهل السنة و الجماعة. قاهره: مکتبة الثقافة الدینیة.
- حسینی قزوینی، سیدمحمد (1392). نقد کتاب اصول مذهب الشیعه. قم: مؤسسة ولیعصر (عج).
- حسینی مراکشی، ادریس (1374). راه دشوار از مذهب به مذهب. ترجمة مالک محمودی. قم: دار القرآن الکریم.
- حییم، سلیمان (بیتا). فرهنگ عبری ـ فارسی. تهران: انجمن کلیمیان تهران.
- خوئی، ابوالقاسم (1417). احکام الرضاع فی فقه الشیعه. گردآوری محمدمهدی موسوی خلخالی. قم: المنیر للطباعة و النشر.
- رضوی، رسول و جمشیدیان، احمد (1393). نقد ادعای اثرپذیری اعتقاد امامیه دربارة ویژگیهای امامان از باورهای ایرانیان باستان. کلام اسلامی، 24(92)، ص77ـ99.
- رضوی، محمدرضی (1403ق). کذبوا علی الشیعه. تهران: مدرسة چهلستون و مکتبتها العامة.
- رضی، هاشم (1385). وندیداد: ترجمه، پژوهش، شروح و واژهنامهها. تهران: بهجت.
- شهیدی، جعفر (1374). زندگانی علیبنالحسین. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
- صفری فروشانی، نعمتالله (1388). غالیان: کاوشی در جریانها و برآیندها تا پایان سدة سوم هجری. مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی.
- طباطبائی، سیدمحمدحسین (1382). شیعه: مذاکرات و مکاتبات پروفسور هانری کربن با علامه سیدمحمدحسین طباطبائی. تهیه و تنظیم: علی احمدی میانجی و هادی خسروشاهی. تهران: مؤسسۀ پژوهشی حکمت و فلسفۀ ایران.
- ظهیر، احسانالهی (1415ق). الشیعة و السنة. لاهور: ادارة ترجمان السنة.
- غریب، عبدالله محمد (1408ق). و جاء دور المجوس. قاهره: مکتب برید.
- فضیلت، فریدون (مترجم) (1399). کتاب سوم دینکرد. تهران: برسم.
- قزوینی رازی، عبدالجلیل (1358). نقض (معروف به بعض مثالب النواصب فی نقض بعض فضائح الروافض. تصحیح میرجلالالدین محدث. تهران: سلسلة انتشارات انجمن آثار ملی.
- قفاری، ناصر بن عبدالله (1415ق). اصول مذهب الشیعة الامامیة اثنی عشریة: عرض و نقد. بیجا: بینا.
- مجلسی، محمدباقر (1403ق). بحار الانوار. تصحیح: جمعی از محققان. بیروت: دار احیاء التراث العربی.
- مزداپور، کتایون (1393). خانواده در ایران باستان. در: تاریخ جامع ایران. زیر نظر سیدمحمدکاظم موسوی بجنوردی. تهران: مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی.
- مصباح یزدی، محمدتقی (1387). کاوشها و چالشها. تدوین و نگارش: محمدمهدی نادری قمی و سیدابراهیم حسینی. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).
- مطهری، مرتضی (1384). مجموعه آثار استاد شهید مطهرى. تهران: صدرا.
- معین، محمد (1394). مزدیسنا و ادب پارسی. تهران: دانشگاه تهران.
- میرفخرایی، مهشید (مترجم) (1367). روایت پهلوی. تهران: مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
- نوبختی، حسن بن موسی (1404ق). فرق الشیعه. بیروت: دار الاضواء.
- یوسفی، محمدتقی (1388). تناسخ از دیدگاه عقل و وحی. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره).