معرفت ادیان، سال چهاردهم، شماره چهارم، پیاپی 56، پاییز 1402، صفحات 57-70

    ترابط عدالت و عادل‌شمردگی انسان در آیین کاتولیک

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    سیدعباس موسوی زاده / کارشناس ارشد دین شناسی مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) / justiceqaem313@gmail.com
    ✍️ سیدعلی حسنی آملی / دانشیار گروه ادیان و عرفان مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) / seyedAli5@Gmail.com
    چکیده: 
    «عدالت» و «عادل شمردگی» از مفاهیمی هستند که نقشی اساسی در الهیات کاتولیک ایفا می کنند. فهم و تحقق فضیلت عدالت که ـ درواقع ـ ارادۀ پیوسته و راسخ برای ادای حقوق خدا و همنوع است، متوقف بر فهم و چگونگی کیفیت عادل شمردگی انسان هاست که از آن به «فعل الهی» یاد می شود. این نوشتار با روش توصیفی ـ تحلیلی درصدد است رابطه «عدالت» و «عادل شمردگی» را نشان دهد. این پژوهش ابتدا با بررسی مفهوم این دو واژه و پس از آن با اشاره به نحوه تحقق عادل شمردگی و عدالت در انسان، به چگونگی ارتباط این دو می پردازد و در نهایت در تبیین ارتباط این دو مفهوم به این نتیجه رسیده است که بدون در نظر گرفتن عادل شمردگی انسان ها و کیفیت تحقق آن از جانب خدا، امکان الگوگیری و تعمیم عدالت خدا برای انسان محقق نمی شود تا بتواند فضیلت عدالت انسانی را آنچنان که شایسته آن است، محقق کند.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Correlation of Justice and Human Justification in the Catholic Religion
    Abstract: 
    "Justice" and "justification" are two concepts that play a fundamental role in the Catholic theology. Understanding and realizing the virtue of justice, which is - in fact - a continuous and firm will to fulfill the rights of God and fellow human beings, depends on the understanding of human’s justification - which is called "God's act"- and its quality. This article tries to show the relationship between "justice" and "justification" using a descriptive-analytical method. Examining the meaning of these two words and then mentioning how justice and justification can be actualized in human beings, this research discusses the relationship between the two; and finally it comes to the following conclusion: if human justification and the quality of its fulfillment by God is not considered, modeling and generalizing God's justice for human being -so that he/she can realize the virtue of human justice as it deserves - will not be possible.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

    مقدمه

    «عدالت» در تاريخ الهيات مسيحي به سه شيوۀ مرتبط با هم به‌کار رفته است: به‌عنوان اصطلاحي براي ذات خداوند؛ به‌عنوان اصطلاحي براي تماميت يا درستکاري انسان که به واسطۀ گناهش از دست رفت؛ به‌عنوان اصطلاحي براي يک ارتباط مناسب که بايد ميان انسان‌ها در حيات اجتماعي‌شان وجود داشته باشد.
    «عدالت» در معناي دوم، يعني «عادل‌شمردگي» (justification) نقش مهمي در انسان‌شناسي مسيحي ايفا مي‌کند.
    «عدالت» در معناي سوم، يعني «عدالت‌ورزيدن» (justice) در اخلاق مسيحي از اهميت زيادي برخوردار است. در الهيات اخلاقي کاتوليک رومي «عدالت» به‌مثابه يک فضيلت تعريف شده است که انسان را آماده مي‌کند تا حقوق ديگران را که بر ذمه دارد، ادا کند (هاروي، 1391، ص 137ـ138).
    با توجه به اهميت خاصي که هريک از اين مفاهيم در آيين مسيحيت دارد، اين تحقيق ضمن تبيين هريک از مفاهيم «عدالت» و «عادل‌شمردگي»، درصدد پاسخ‌گويي به اين مطلب است که چه ارتباطي بين دو اصطلاح اخير (يعني عدالت‌ورزيدن به‌مثابه فعل انساني و عادل‌شمردگي به‌منزله فعل الهي) وجود دارد؟
    با جست‌وجو در سابقۀ اين موضوع، مي‌توان به کتاب‌ها و مقالات متعددي دست يافت که هريک از آنها اين مفاهيم را به‌طور مجزای از يکديگر بررسي کرده‌اند، خواه به صورت مستقل و يا تحت عناوين ديگر؛ اما پاسخ روشني به رابطۀ اين دو مفهوم داده نشده است. ازجملۀ اين کتاب‌ها کتاب تعاليم کليساي کاتوليک (1393) و کتاب الهيات مسيحي (تيسن، بي‌تا) است که در آنها به مفاهيم «عدالت» و «عادل‌شمردگي» نيز اشاره شده است.
    همچنين چارلز لايتر در کتاب عادل‌شمردگي و خلقت تازه (2009)، به‌طور مجزا مفهوم «عادل‌شمردگي» را بررسي کرده است.
    مقالات متعددي نیز در این‌باره نگاشته شده است؛ از جمله مقالۀ «مفهوم عدالت در کاتوليک» (هاوارد، 1393)؛ مقالۀ «عدالت‌خواهي در سنت مسيحي» (گابرييل، 1374)؛ مقالۀ «عدالت در انديشه مسيحيان» (بي‌هارکينگ، 1383).
    1. بررسی مفاهيم
    1-1. «عدالت» در لغت و اصطلاح
    «عدل» در لغت به معناي دونيم کردن (هاکس، 1383، ص 599) و در اصطلاح، «فضيلتی اخلاقي است که عبارت است از: اراده پيوسته و راسخ براي اداي حقوق خدا و همنوع» (تعاليم کليساي کاتوليک، 1393، بند 1807). يا مطابق تعریف سن توماس آکوئيناس، «فضيلت» عدالت عبارت است از: «عزم راسخ و استوار در اعطاي حق هرکس به او» (آکوئیناس، 1990، 2a2ae,58.1). آگوستين نيز در شهر خدا «عدالت» را به «فضيلت ادا کردن حق هر کسي به صاحب آن حق» تعريف کرده است (آگوستين، 1393، ص 899).
    2ـ1. «عادل‌شمردگي» در لغت و اصطلاح
    اين کلمه از کلمه لاتيني «justification» گرفته شده که با مشتقاتش در نسخه لاتيني کتاب مقدس (volgate) به منظور ترجمۀ کلمه يوناني «dikaisosis» به‌کار رفته و پولس اين کلمه يوناني را با مشتقاتش در نامه‌هاي عهد جديد به‌کار برده است تا فعلي را نشان دهد که خداوند به وسيلۀ آن انسان را به ارتباط حقيقي با خود بازمي‌گرداند.
    اينکه چگونه اين فعل را بايد فهميد، نقطۀ مشترک اصلي ميان اصلاحگرایان پروتستان و متألهان کاتوليک رومي است. به عقيدۀ مذهب کاتوليک رومي، تبرئه از گناه دقيقاً به معناي مبرا ساختن گناهکار (يعني القای لطف فراطبيعي) است که گناه را مي‌زدايد و نفس به وسيلۀ موهبت‌هاي لطف مقطعي و پس از آن به وسيلۀ شرکت در لطف طهارت‌بخش از طريق آیين مقدس تعميد انجام مي‌دهد (ر.ک: هاروي، 1391، ص 138ـ140).
    2. چگونگي عادل‌شمردگي انسان
    از نظر کليساي کاتوليک، «عادل‌شمردگي» انسان فعل الهي است. براي مشخص شدن اين ادعا لازم است مطالبي درباره گناه ذاتي و واکنش خدا نسبت به آن بيان بشود:
    3. گناه ذاتي
    از محوري‌ترين مسائل و باوري که در انسان‌شناسي مسيحيت مطرح مي‌شود و ديگر اعتقادات مسيحيت را نيز تحت‌الشعاع قرار مي‌دهد و نقش تعيين‌کننده‌اي در تعيين سرنوشت بشر دارد، «مسئلة گناه نخستين» است که ريشه در رساله‌هاي پولس دارد (روميان، 5: 18ـ19؛ روميان، 3: 23؛ 5: 6ـ10؛ افسسيان، 2: 1ـ3؛ غلاطيان، 3: 23 و 4: 3). اگر بخواهيم تلاش کنيم تا چيستي گناه را بفهميم، نخست بايد به ارتباط عميق انسان با خدا پي ببريم؛ زيرا تنها در اين ارتباط است که هويت واقعي شر گناه به‌عنوان انکار خدا و مخالفت با او مخفي نمي‌ماند (تعاليم کليساي کاتوليک، 1393، بند 386).
    انسان در ابتداي خلقت داراي «عدالت» و «قداست» بوده است. قداست اولیه عبارت است از: تمایل و ارادۀ انسان درخصوص شناخت خدا و علاقه به امور روحانی، هرچند دارای قدرت انتخاب بین نیک و بد ‌باشد (تیسن، بي‌تا، ص 151). مفهوم باب‌هاي اول و دوم «پيدايش» اين حقيقت را روشن مي‌سازد. فقط در اين صورت بود که انسان مي‌توانست با خدايي که از شرارت نفرت دارد (حبقوق، 1: 13)، تماس داشته باشد. جامعه 7: 29 هم اين نظر را تأييد مي‌نمايد: «خدا آدمي را راست آفريد». اين امر از «پيدايش» مستفاد است که مي‌گويد: «خدا هرچه ساخته بود، ديد و همانا بسيار نيکو بود» (پيدايش، 1:31). «هرچه» شامل انسان نيز مي‌شود (تيسن، بي‌تا، ص 151).
    انسان به اضافۀ اوصاف طبيعي که داشت، از فيض قداست نيز برخوردار بود (مولند، 1381، ص 96). قداست چيزي بيشتر از بي‌گناهي است. کافي نيست بگوييم که انسان بي‌گناه خلق شد. انسان، نه فقط به مفهوم منفي بي‌گناه خلق شد، بلکه به‌طور مثبت قداست داشت. تولد تازه در انسان وضع اوليه را به وجود مي‌آورد. در «افسسيان» به اين قداست حقيقي و مثبت اشاره شده است (تيسن، بي‌تا، ص 151):
    اکنون بايد طبيعت کهنه و گناه‌آلود خود را که بر اثر شهوات فريبنده فاسد و فاسدتر مي‌شود، از خود بيرون نماييد، فکر و ذهن شما بايد روزبه‌روز تغيير کند و به سوي کمال پيش رود. بلي، شما بايد شخص جديد و متفاوتي شويد؛ شخصي مقدس و درستکار؛ و اين طبيعت نو را که به صورت خداست، بپوشيد (افسسيان، 4: 22ـ24).
    انسان اول، نه‌تنها صالح آفريده شد، بلکه دوست خالق خود و هماهنگ با خود و آفرينش پيرامونش بود، به‌گونه‌اي‌که چيزي جز جلال خدا در خلقت جديد در مسيح بر او برتري نداشت. آدمي را به شکل خود آفريد و با او دوستي بر قرار کرد. انسان به‌مثابه مخلوق روحاني، تنها با اطاعت آزادانه از خدا مي‌تواند در اين دوستي به سر ببرد (تعاليم کليساي کاتوليک، 1393، بند 396). نشانۀ انس انسان با خدا اين است که خدا او را در باغ عدن جاي داد (پيدايش، 2: 8). اما با توصيه به ممنوعيت خوردن از «درخت معرفت نيک و بد» اين مسئله را روشن مي‌سازد که «روزي که از آن خوردي هرآينه خواهي مرد» (پيدايش، 2: 15ـ17).
    با تحقق مشيت الهي، آدم فريب خورد. او گناه نخستين را مرتکب شد و عطايا و کمال فوق طبيعي خويش را قرباني کرد. اين گناه آدم فيض را، نه‌تنها از او، بلکه از فرزندان او سلب کرد و گناه را به‌منزله يک حالت و ميل در انسان رايج کرد. همه انسان‌ها بعد از آدم با آلودگي گناه اوليه و جرم موروثي متولد مي‌شوند و نژاد انسان طي قرن‌هاي طولاني با اين آلودگي و عيب زندگي مي‌کند (برانتل، 1381، ص 72).
    در مصوبات «شوراي ترنت» (Trent) نيز بر اين نکته تأکيد شده است که اعتقاد به گناه اصلي، ريشه در تعاليم پولس دارد: اگر کسي ادعا کند که گناه آدم فقط به خودش صدمه رسانده است و به فرزندانش آسيبي نمي‌رساند، يا عدالت و تقدسي را که از طرف خدا داشت فقط از دست خودش رفت، نه از دست ما، يا بگويد که او به گناه عدم اطاعت آلوده شد و گرفتاري‌هاي جسمي را به نسل انسان منتقل کرد، اما گناه را که مرگ جسم است منتقل نکرد، چنين کسي ملعون است؛ چون با اين سخنان پولس مغايرت دارد: «همچنان‌که به وساطت يک آدم، گناه داخل جهان شد و به گناه موت، و به اين‌گونه موت بر همۀ مردم» (روميان، 5: 12) عارض شد، ازآنجاکه همه گناه کردند (برانتل، 1381، ص 74ـ75).
    آگوستين بيان مي‌کند که گناه به سه گونه از آدم به نسلش منتقل شد: گناه، هم بيماري موروثي است که از نسلي به نسل ديگر مي‌رسد و هم قدرتي است که بشر را در اسارت خود نگاه داشته و هم مفهومي قضايي است که به خاطر جرم يک تن، همه انسان‌ها را تنبيه مي‌کنند. نتيجه اينکه عصيان آدم موجب بيگانگي ما از خدا شد و طبيعت بشر را فاسد کرد و گناهان بعدي بشر نماد بيروني اين طبيعت فاسد بود (استات، بي‌تا، ص 68).
    1-3. پيامدهاي گناه نخستين
    ازجمله تبعات و پيامدهاي گناه نخستين که مي‌توان به آن اشاره کرد، عبارت است از:
    1-1-3. از بين رفتن قداست و عدالت اوليه انسان
    هماهنگي دروني شخص بشر، هماهنگي بين مرد و زن، و سرانجام هماهنگي بين زوج نخست و تمام خلقت، حالتي به وجود مي‌آورد که «عدالت اوليه» ناميده مي‌شود (تعاليم کليساي کاتوليک، 1393، بند 376-375). پيامدهاي گناه نخستين و تمام گناهان شخصي آدميان، جهان را به‌طورکلي در وضعيت گناه‌آلود قرار مي‌دهد که در تعبير يوحنا به «گناه جهان» (يوحنا، 1: 29) توصيف شده است. در نتيجه آدم که داراي انسجام شخصيت بود؛ يعني قواي او بدون نزاع و کشمکش سازمان يافته بود، گناه او موجب دوگانگي شد: جنگ در درون شخص انساني، و نبودِ جهت و ارتباط دروني؛ يعني ضعفي که «شهوت» ناميده مي‌شود.
    در اينجا ناموزوني ساير قواي نفسِ ما به نحو خاصي قابل توجه است؛ يعني اين قوا به نحو ناموزوني به امور فاني گرايش دارند و اين روند بي‌نظمي را مي‌توان تحتِ عنوان عام «شهوت» ناميد و بدين‌سان، گناه اوليه نيز با ديد مادي شهوت است، اما در حقيقت فقدان عدالت اوليه است (برانتل، 1381، ص 73ـ74). کل اين هماهنگي عدالت اوليه که در نقشۀ خدا براي انسان پيش‌بيني شده بود، با گناه پدر و مادر اوليۀ ما از دست خواهد رفت (تعاليم کليساي کاتوليک، 1393، بند 379).
    2-1-3. فساد طبيعت بشر و تمايل به شر
    با گناه پدر و مادر اوليۀ ما، ابليس به نوعي بر آدمي تسلط يافت. گرچه آدمي آزاد باقي مي‌ماند، اما گناه نخستين موجب مي‌شود «آدمي زير سلطۀ کسي قرار بگيرد که از آن پس قدرت مرگ به‌دست اوست؛ يعني ابليس». ناديده گرفتن اين واقعيت که آدمي طبيعتی آسيب‌ديده و متمايل به شر دارد، موجب خطاهاي سنگيني در مسائل تربيتي، سياسي، اعمال اجتماعي و امور اخلاقي مي‌شود (همان، بند 407).
    با گناه پدر نخستين ما عدالت اصلي از ميان رفت؛ عدالتي که نه‌تنها بخش‌هاي زيرين جان تحت اشراف عقل به هم پيوسته بودند و آشفتگي نداشتند، بلکه با آن، همۀ جسم نيز تحت سيطرۀ جان بدون هيچ نقصي به هم پيوسته بود... . ازاين‌رو هنگامي‌که عدالت اصلي به سبب پدر نخستين ما از ميان رفت، طبيعت آدمي، درست همان‌گونه که در جان به سبب آشفتگي نيروهايش ضربه ديد، به سبب آشفتگي در جسم نيز تحت فساد (جسماني) قرار گرفت (پيترز، 1384، ص 400).
    3-1-3. ممانعت از درک حقايق
    از نظر کليساي کاتوليک، عقل و ذهن انسان را ضعف و سايه‌اي فراگرفته که مانع درک او نسبت به حقيقت طبيعت و ماورای طبيعت مي‌شود (مولند، 1381، ص 96). به همين علت، تمام افراد انساني به‌روشني و بی‌واسطه نمي‌توانند احکام قانون طبيعي را درک کنند؛ زيرا در وضعيت کنوني که انسان گناهکار است، نيازمند وحي و فيض است تا حقايق اخلاقي و ديني را هرکس بتواند به آساني، با اطمينان محکم و بدون هيچ آميزه‌اي از خطا بشناسد (تعاليم کليساي کاتوليک، 1393، بند 1960).
    بنابراين، عقل سليم ـ في‌‌نفسه ـ بدون وحي و فيض، از تشخيص نيک و بد و راست و دروغ عاجز است و نمي‌تواند به‌تنهايي نقشه و طرح خدا را براي ما مکشوف سازد و انسان را به نجات برساند؛ زیرا گناه و شهوت مانع درک حقيقت مي‌شود و نظم و اعتدال انسان به هم مي‌ريزد و انسان با از دست دادن اين حقيقت نمي‌تواند انتظاري از فهم عدالت و انجام کارهاي عادلانه داشته باشد.
    4-1-3. جدايي از خدا
    نتيجۀ گناه آدم و عدم اطاعت از فرامين [عدالت] خداوند منجر به «بيزاري و جدايي از خدا، از همنوع و از خویش است» (استات، بي‌تا، ص 67). چون حقيقت گناه تقدم بخشيدن خويشتن بر خدا و ناديده گرفتن فرمان الهي است، اين امر سبب مي‌شود انسان‌ها بخواهند همواره ديگران از آنها پيروي کنند و تمام تلاش خود را در راه استخدام آنها صرف کنند. در نتیجه نزاع با ديگران روي مي‌دهد، در حالي ‌که مطابق فرمان خدا همه موظفيم نخست به او و سپس همسايه محبت کنيم (آزاديان، 1386، ص 40).
    2-3. واکنش خدا به گناه ذاتي
    با توجه به تبعاتي که گناه ذاتي براي انسان‌ها به همراه دارد، راه برون‌رفت از اين آثار سوء چه مي‌تواند باشد تا بعد از آن انسان‌ها بتوانند متصف به صفت «عدالت» شوند؟ آيا انسان‌ها با رفتارهاي خويش مي‌توانند از اين تبعات خلاصي پيدا کنند يا احتياج به دخالت عامل بيروني(الهي) دارند؟
    از نظر کليساي کاتوليک انسان‌ها نمي‌توانند بدون دخالت الهي به عدالت دست پيدا کنند؛ زیرا با از دست رفتن قداست و عدالت اوليه انسان، ذهن و جسم انسان دچار آشفتگي شده و ارادة انسان‌ها متمايل به شر و از خدا گريزان است. به همين سبب، انسان‌ها نمي‌توانند از تبعات گناه ذاتي نجات پيدا کنند. در نتيجه از امکانات کافي براي دوستي با خدا و توانايي لازم براي رسيدن به نجات و رستگاري برخوردار نيستند. ازاين‌رو انسان‌ها نمی‌توانند شرايط را از درون متحول کنند، بلکه دگرگوني باید از بيرون اوضاع و احوال بشر صورت گيرد و اين دگرگوني تنها با ارادة خدا محقق مي‌شود (مک‌گراث، 1393، ج 1، ص 70). تنها او مي‌تواند اين تمايل به گناه را از بين ببرد که به اين کار الهي «عادل‌شمردگي» اطلاق مي‌شود.
    با اين توصيف اين سؤال مطرح مي‌شود که خدا چگونه تبعات گناه ذاتي و ميل به گناه را در انسان‌ها برطرف مي‌کند؟
    همان‌گونه که بيان شد از منظر کاتوليک انسان‌ها خودشان قادر نيستند تبعات ناشي از گناه ذاتي را برطرف سازند، مگر اينکه انساني يافت شود که گرفتار گناه ذاتي و تبعات آن نباشد تا انسان‌ها را از اين بن‌بست برهاند. بنابراين بعد از آدم بايد يک منجي يافت مي‌شد تا شايستگي‌ها و فديۀ او بتواند با سنگيني گناه آدم برابري کند؛ يعني آدم دوم بايد عقوبت بي‌نهايت را تحمل مي‌کرد (برانتل، 1381، ص 76).
    همچنان‌كه با نافرماني و گناه يك انسان (آدم) گناه و مرگ به جهان راه يافت و همه گناهكار و مرگ‌پذير شدند، با فرمانبرداري و بي‌گناهي يك انسان ديگر (عيسي) و مرگ و رستاخيز او، همه از گناه پاك شدند و زندگي يافتند (اول روميان، 5 :‎18-19).
    اما هيچ انساني را نمي‌توان يافت که چنين ويژگي را داشته باشد؛ زیرا همۀ انسان‌ها از فرزندان آدم و حوا هستند. در نتيجه در اين گناه و تبعات آن شريک هستند، مگر اينکه خداوند خود تبديل به انسان شود و فدا گردد. به همين سبب خدا تبديل به جسم شد و به صورت خداي پسر درآمد و به بالاي صليب رفت و براي بشريت فدا شد و تاوان آثار گناه ذاتي را با فدا شدن خود برداشت (تيسن، بي‌تا، ص 263).
    سؤالي که اينجا مطرح مي‌شود اين است که چرا خداي متعال بايد چنين کاري بکند؟
    چون اقتضای ذات الهي اين است که عدالت بورزد. لازمۀ اين عدالت‌ورزيدن آن است که چنين رفتاري کند. به همين علت خدا نمي‌تواند قانوني وضع نمايد و مجازاتي تعيين کند و سپس در صورت شکسته شدن قانون از اجراي مجازات خودداري نمايد. بنابراين خداوند براي حفظ عدالت و تشويق باايمانان به‌کارهاي عادلانه، به اجراي عدالت مي‌پردازد (تيسن، بي‌تا، ص 263). پس خداوند در حل اين بن‌بست دخالت کرده، از سر عشق، خود را در شخص مسيح، در وضعيت بشرِ فروافتاده قرار مي‌دهد تا او را رهايي بخشد (مک‌گراث، 1393، ج 1، ص 70). اين عمل الهي به تعبير دقيق‌تر، «فيض الهي» است که اقتضاي چنين کاري را دارد.
    اما چگونه فيض الهي اقتضاي چنين کاري را دارد؟ کاتوليک‌ها معتقدند: خداوند انسان را براي مجازات نيافريد، بلکه براي مشارکت در خير خودش آفريد. ازاين‌رو خداوند با هر عمل مخلوقي، همکاري و مشارکت مي‌کند تا او به رستگاري و نجات برسد. هرچند انتخاب عمل نيک در دست انسان است، اما نتيجة نهايي به فعل مشارکت و فيض خداوند بستگي دارد (برانتل، 1381، ص 59). اين فعل و مشارکت الهي همان «عادل‌شمردگي» است.
    4. نقش انسان در عادل‌شمردگي
    سؤالي که بعد از اين توضيحات بايد به آن پاسخ داد اين است که نقش انسان در عادل‌شمردگي چيست؟
    براي پاسخ به اين سؤال بايد ببينيم در تحقق عادل‌شمردگي چه عناصري دخيل هستند. از نظر کليساي کاتوليک سه عنصرِ «فيض»، «خون مسيح» و «ايمان» در تحقق عادل‌شمردگي نقش دارند:
    1-4. فيض
    خدا که مي‌دانست ما داراي عدالت نيستيم و نمي‌توانيم با تلاش‌هاي خود عادل شويم، از راه لطف تصميم گرفت که براي ما عدالت فراهم سازد. اين عمل او فقط از راه فيض بود (تيسن، بي‌تا، ص 264). تنها فيض روح‌القدس قادر به عادل گرداندن ماست؛ يعني مي‌تواند ما را از گناهانمان پاک کند و عدالت خدا را به وسيلۀ ايمان به حضرت عيسي و به وسيلۀ تعميد به ما اعطا کند (تعاليم کليساي کاتوليک، 1393، بند 1987).
    «فيض» موهبت رايگاني است که در اثر آن انسان به سوي خدا برمي‌گردد و از گناه دور مي‌شود، و بدين‌صورت عفو و عدالت را از بالا دريافت مي‌کند. آمرزيدگي نتيجۀ رحمت خداست که موجب بخشايش مي‌شود و آدمي را با خدا آشتي مي‌دهد، از بندگي گناه رهايي مي‌بخشد و شفا مي‌دهد (همان، بند 1989-1990). «تا به فيض او عادل‌شمرده شده، وارث گرديم» (تيطس، 3: 7).
    بنابراين از نظر کاتوليک «عادل‌شمردگي» به واسطۀ «قدرت آدمي» و انجام «اعمال شريعت» نيست. «هيچ‌کس با انجام اعمال شريعت عادل‌ شمرده نمي‌شود... و نجات و رستگاري نخواهد يافت» (غلاطيان، 2: 16)؛ زیرا به گفتۀ پولس اگر نجات ما با عمل به شريعت حاصل مي‌شد ديگر نيازي به آمدن مسيح نبود.
    فيض خدا را باطل نمي‌کنم؛ زيرا اگر نيکي مطلق [عادل‌شمردگي] از راه شريعت حاصل مي‌شد مرگ مسيح بيهوده بود (غلاطيان، 2: 21).
    2-4. خون مسيح
    مصائب مسيح ما را لايق آمرزيدگي کرده است. مسيح خود را بر صليب، چون قرباني زنده و مقدس و مطلوب به خدا تقديم کرد و خون او وسيلۀ کفارۀ گناهان همه انسان‌ها شد (تعاليم کليساي کاتوليک، 1393، بند 1992). حقيقت اصلي انجيل، يعني خبر خوش درباره فيض خدا که بسيار کم به معناي آن پي برده شده، اين است که خشم خدا عليه بي‌عدالتي‌هاي بشر به وسيلۀ مرگ عيسي مسيح برطرف گرديده است. آنچه عدالت ايجاب مي‌کرده برآورده شده است (اين نجات عظيم، بي‌تا، ص 50) «الآن که به خون او عادل شمرده شديم، به وسيلۀ او از غضب نجات خواهيم يافت» (روميان، 5: 9).
    3-4. ايمان
    ايمان به الوهيت واقعي مسيح، تجسد واقعي او و به صليب کشيده شدنش به علت سرشت گناه‌آلود انسان ما را عادل‌شمرده مي‌کند (تعاليم کليساي کاتوليک، 1393، بند 1992؛ برانتل، 1381، ص 216؛ تيسن، بي‌تا، ص 263). در عهد جديد مي‌خوانيم:
    لکن الحال، بدون شريعت، عدالت خدا ظاهر شده است؛ چنان‌که تورات و انبيا بر آن شهادت مي‌دهند، يعني عدالت خدا که به وسيلۀ ايمان به عيسي مسيح است، به همه و کل آناني که ايمان آورند، زيرا که هيچ تفاوتي نيست، زيرا همه گناه کرده‌اند و از جلال خدا قاصر مي‌باشند و به فيض او مجاناً عادل‌شمرده مي‌شوند، به وساطت آن فديه‌اي که در عيسي مسيح است، که خدا او را از قبل معين کرد تا کفاره باشد به واسطۀ ايمان، به وسيلۀ خون او تا آنکه عدالت خود را ظاهر سازد، به سبب فروگذاشتن خطاياي سابق در حين تحمل خدا، براي اظهار عدالت خود در زمان حاضر، تا او عادل شود و عادل شمارد هرکسي را که به عيسي ايمان آورد (روميان، 21-26).
    انسان‌ها وقتي با فيض الهي ترغيب و ياري شوند، به خود عدالت (يعني حالت فيض) متمايل مي‌شوند و چون راه شنيدن ايمان را درمي‌يابند، آزادانه به سوي خدا مي‌روند و به درستي به آنچه وحي گردیده و وعده داده شده است، ايمان مي‌آورند...؛ زيرا وقتي رسول مي‌گويد که انسان باايمان و نيز با عطيۀ رايگانِ خدا عادل شمرده مي‌شود، اين سخنان را بايد به همان معنايي فهميد که موافقت دائمي کليساي کاتوليک به آن تعلق گرفته است؛ يعني به ما گفته شده: ما به واسطۀ ايمان عادل شمرده مي‌شويم؛ زیرا ايمان آغاز نجات انسان و بنيان ريشۀ عادل‌شمردن‌هايي است که بدون آن خشنودي خدا و مصاحبت با فرزندان او ممکن نمي‌شود (برانتل، 1381، ص 180).
    ايمان «عطيه‌اي از خدا، و عمل ايمان نيز کاري است مربوط به رستگاري که به واسطۀ آن، انسان آزادانه و به تصديق و مشارکت با فيض او، خود را تسليم خدا مي‌کند» (همان، ص 184). با توجه به نقش ايمان که مربوط به فعل انساني است، ما مي‌توانيم به نقش انسان در عادل‌شمردگي دست پيدا کنيم.
    5. نتايج عادل‌شمردگي
    الف. از بين رفتن گناهان و رابطۀ مسالمت‌آميز با خدا (روميان، 5: 1)؛
    ب. آشتي با خدا و به‌دست آمدن رضاي خداوند (دوم قرنتيان، 5: 18؛ روميان، 5: 10)؛
    ج. محسوب شدن عدالت مسيح به حساب بشر (روميان، 4: 5؛ دوم قرنتيان، 5: 21)؛
    د. داشتن نتايج عملي در زندگي که منجر به زندگي عادلانه و ايمان سرزنده و فعال خواهد شد (تيسن، بي‌تا، ص 264ـ265).
    هـ . از بين رفتن مجازات انسان‌ها و نجات پيدا کردن آنان (همان، ص 264ـ265؛ روميان، 4: 7-8؛ 4: 23؛ اعمال رسولان، 16: 31).
    با توجه به آخرين نتيجۀ عادل‌شمردگي، اين سؤال مطرح مي‌شود که جايگاه اعمال نيک در نجات انسان‌ها چيست؟ آيا بدون داشتن اعمال نيک، به صرف ايمان به مسيح، انسان‌ها رستگار می‌شوند و نجات مي‌يابند يا براي دستيابي به سعادت، علاوه بر ايمان، به اعمال نيک هم نياز است؟
    6. جايگاه اعمال نيک
    پاسخ اين پرسش آن است که کاتوليک‌ها و پروتستان‌ها در بعضي از مسائل اعتقادي و آيين‌هاي مذهبي با هم اختلاف‌نظر دارند. مصلحان پروتستاني به پيروي از انديشه‌هاي پولس و نامه‌هاي او، خود را هماهنگ با تعاليم پولس مي‌بينند و صرف ايمان را موجب عادل‌شمردگي و نجات انسان‌ها مي‌دانند. با مراجعه به انجيل درمي‌يابيم که فقرات فراواني از نوشته‌هاي پولس (ر.ك: زیبایی‌نژاد، 1382، ص 142)، با صراحت بيان مي‌کند که انسان تنها با ايمان نجات مي‌يابد و عمل در نجات انسان نقشي ندارد؛ مانند اين فقره از انجيل که در آن آمده است:
    آيا حالا ديگر کسي مي‌تواند به خود ببالد و تصور کند که با پرهيزگاري و اعمال نيک خود، نجات يافته و مقبول گشته است؟ هرگز! چرا؟ زيرا نجات، نه از کارهاي نيک ما و انجام تشريفات مذهبي، بلکه از کارهايي که عيسي مسيح براي ما انجام داد و از ايماني که ما به او داريم، به دست مي‌آيد. پس ما به وسيلۀ ايمان به عيسي مسيح نجات پيدا مي‌کنيم و در حضور خدا بي‌گناه به حساب مي‌آييم، نه به سبب کارهاي خوب خود يا انجام تشريفات مذهبي. آيا خدا فقط يهوديان را از اين راه نجات مي‌دهد؟ نه، غيريهوديان نيز مي‌توانند از همين راه به حضور خدا راه يابند؛ زيرا در نظر خدا همه يکسانند. همه، چه يهودي و چه غيريهودي، به وسيلۀ ايمان بي‌گناه محسوب مي‌شوند. حال ‌که به وسيلۀ ايمان نجات مي‌يابيم، آيا ديگر لازم نيست شريعت و احکام خدا را اطاعت نماييم؟ نه، درست برعکس است؛ زيرا فقط ما زماني مي‌توانيم احکام خدا را اطاعت کنيم که به عيسي مسيح ايمان آوريم (روميان، 3: 21-29).
    همچنین فقرات ديگري از تعاليم پولس ايمان بدون عمل را در نجات و عادل‌شمردگي کافي مي‌داند:
    عدالت خدا مکشوف مي‌شود از ايمان تا ايمان؛ چنان‌که مکتوب است که عادل به ايمان زيست خواهد نمود (روميان، 1: 17).
    بگذاريد يک سؤال از شما بکنم: آيا شما روح‌القدس را از راه اجراي احکام شريعت يافتيد، يا از راه شنيدن و ايمان آوردن به مژده انجيل؟ چرا فکرتان را به‌کار نمي‌اندازيد؟ شما که قبلاً با حفظ احکام مذهبي نتوانستيد از نظر روحاني مقبول خدا گرديد، چگونه تصور مي‌کنيد که اکنون از همان راه مي‌توانيد مسيحيان روحاني‌تري باشيد؟ شما که اينقدر زحمات را در راه انجيل متحمل شديد، آيا حالا مي‌خواهيد همه را دور بريزيد؟ من که باور نمي‌کنم! (غلاطيان، 3: 2-4).
    بعضي از فقرات مانند «رسالۀ يعقوب» (ر.ك: زيبايي‌نژاد، 1382، ص 144) ايمان همراه با عمل را عامل نجات و عادل‌شمردگي برمي‌شمارند:
    برادر عزيز! چه فايده‌اي دارد که بگوييد: من ايمان دارم و مسيحي هستم، اما اين ايمان را از طريق کمک و خدمت به ديگران نشان ندهيد؟ آيا اين ايمان مي‌تواند باعث رستگاري شود؟... ايماني که منجر به اعمال خير نگردد، و با کارهاي نيک همراه نباشد، اصلاً ايمان نيست، بلکه يک ادعاي پوچ و توخالي است... آيا نمي‌خواهي درک کني که ايمان بدون انجام ارادۀ خدا، بي‌فايده و بي‌ثمر است؟ بلي، ايماني که اعمال خير به بار نياورد، ايمان واقعي نيست... پس مي‌بيني که انسان علاوه بر ايمان، به وسيلۀ اعمال خود نيز رستگار مي‌گردد... . خلاصه چنان‌كه بدن بدون روح مرده است، ايماني هم که اعمال نيک به بار نياورد، مرده است (يعقوب، 20-26).
    اما کليساي کاتوليک براي اعمال نيک جايگاه ويژه‌اي باز کرده‌ که منظورش از «کارهاي نيک» عبارت است از: احکام ده‌گانۀ عهد عتيق و اخلاق کامل مسيحيت (متشکل از يک سلسله قوانين عملي مشخص که به عهدۀ افراد گذارده شده است؛ مانند حضور در جشن‌هاي کليسا در خلال سال مسيحي، شرکت در عشاي ربّاني روزهاي يکشنبه و اعياد، حضور براي اعتراف و شرکت در مراسم يادبود آخرين شام حضرت عيسی).
    کاتوليک‌ها معتقدند: کارهاي نيک مي‌توانند به‌مثابه وسايل فيض تفسير شوند؛ زیرا آنها موجب افزايش فيض و قبولي اعمال مي‌شوند. اين آثار مي‌توانند موجب عزت صاحبانشان شوند و حتي در زندگي ابدي سعادت آنها را افزايش دهند... کارهاي نيک طبيعي هرچند ممکن است از افراد آلوده نيز سر بزند، لیکن براي زندگي جاويد آنها اثري ندارد. به ‌عبارت ديگر، افراد ناصالح مي‌توانند نجات را به وسيلۀ کارهاي نيک به‌دست آورند، ولي اين مشروط است به اينکه خدا هم با فيض خود آنها را ياري کند. بنابراين سعادت ابدي با وجود دو شرط (يکي فيض خدا و ديگري اعمال نيک) حاصل مي‌شود. (مولند، 1381، ص 126ـ127).
    کارهاي نيک را به‌ «وسايل فيض» تفسير مي‌کنند که موجب افزايش فيض، قبولي اعمال و افزايش سعادت زندگي ابدي انسان‌ها مي‌شوند و آنها را براي رسيدن به سعادت ابدي و عادل‌شمردگي شرط مي‌دانند (همان).
    با توجه به اين پاسخ، مشخص مي‌شود که اعمال نيک که از جملۀ آنها عدالت‌ورزيدن است، در اصل عادل‌شمردگي نقشی ندارد، بلکه در ارتقا و کمال آن نقش دارد. اما مسئله ديگري که در مسيحيت کاتوليک مطرح است، اين است که عدالت‌ورزيدن انسان در تعاليم کليساي کاتوليک در زمرۀ چهار فضيلت اصلي قرار دارد که این فضیلت‌ها عبارتند از: خردمندي، عدالت، بردباري و ميانه‌روي. دیگر فضايل گرداگرد اينها جاي مي‌گيرند (تعاليم کليساي کاتوليک، 1393، بند 1805). در بين آنها فضيلت «عدالت» داراي جايگاه محوري است.
    چنان‌که در تعريف فضيلت «عدالت» بيان شد و در کتاب خلاصه دکترين اجتماعي کليسا (بند A-201) از «فضيلت تا ارزش» آمده است، «عدالت» ارزشي است که اجراي فضيلت اساسي اخلاقي را همراهي مي‌کند. در رکن تهيه و تنظيم سنتی آن، اراده‌اي مستحکم و مستمر مبني بر استرداد آنچه بايد به خداوند و به ديگران مسترد شود، قرار دارد (هاوارد، 1393). با اين وصف چگونه پاسخ قبلي با اين مطلب سازگاري دارد؟
    7. عدالت ‌ورزيدن انسان
    پاسخ را بايد در «قانون محبت» جست‌وجو کرد؛ يعني عدالت‌ورزيدن که از فضيلت‌هاي اصلي در مسيحيت کاتوليک است، براساس «قانون محبت» توجيه پيدا مي‌کند و اين غير از مسئلۀ «عادل‌شمردگي» است، گرچه رابطۀ وثيقي بين عادل‌شمردگي و عدالت‌ورزيدن انسان وجود دارد و بدون در نظر گرفتن عادل‌شمردگي، عدالت‌ورزيدن که يک فعل انساني است، امکان ندارد.
    توضيح آنکه انسان براي اينکه به وضعيت اوليه خود برگردد، لازم بود خدا از سر عشق و رحمت خود وارد مي‌شد و انسان را از اين بن‌بست مي‌رهانيد و او را عادل‌شمرده مي‌کرد. همچنين اين فعل خدايي ـ انساني الگويي براي عدالت‌ورزيدن انسان مي‌شد. حال انسان موظف است اين الگو را مشاهده کند و از آن سرمشق بگیرد و خود را شبيه پسر خدا کند. بنابراين، همان‌گونه که خداوند با تجسدش بر روي زمين براي اجراي عدالت از سَرِ عشق و محبت خود وارد شد و بی هيچ چشمداشتي از ديگران، جان خود را فداي آنان کرد، انسان‌ها نيز موظفند از اين قانون جديد که «قانون محبت» ناميده مي‌شود، پيروي کنند (تعاليم کليساي کاتوليک، 1393، بند 1972).
    اين رنج و زحمت جزئي از خدمتي است که خدا به شما محول کرده است. سرمشق شما مسيح است که در راه شما زحمت کشيد. پس راه او را ادامه دهيد (پطرس، 2: 21).
    همۀ مسيحيان، در هر رتبه يا جايگاهي که باشند، به کمال زندگي مسيحي و به کمال محبت خوانده شده‌اند. همه به قداست خوانده شده‌اند. «کامل باشيد؛ چنان‌که پدر شما که در آسمان است، کامل است». براي دست يافتن به اين کمال، مؤمنان بايد تواني را که موهبت مسيح به آنان داده است، به‌کار گيرند، به‌گونه‌اي که آنان بتوانند با انجام دادن همۀ خواسته‌هاي خداي پدر، خود را به‌طور کامل وقف جلال خدا و خدمت به همنوع کنند (تعاليم کليساي کاتوليک، 1393، بند 2013).
    بنابراين کمال انسان را در پيروي از کامل‌ترين انسان، يعني خدا ـ انسان مي‌توان يافت. مسيح رأس انسانيت تازه متولد شده است. او تنها علت شايستۀ کمال انساني، بلکه بالاترين شايسته تقليد است (برانتل، 1381، ص 210). با توجه به اين مطلب، انسان‌ها نيز بايد نسبت به ديگران عدالت بورزند، براساس «قانون محبت» نه براساس دستيابي به کمال بيشتر و عادل‌شمردگي و امثال آن.
    سؤال ديگري که در اينجا مطرح مي‌شود اين است که چرا در قانون جديد که «قانون محبت» است، ديگر شريعت جايگاهي ندارد؟ پاسخ را باید در اين نکته جست‌وجو کرد که کاتوليک‌ها با تکيه بر تجربۀ تاريخي ـ که در آن عيسي مسيح از رفتار رياکارانه کاتبان و فريسيان انتقاد می‌كند ـ در عمل به شريعت دچار ظاهرگرايي شده‌ و از اصول و روح شريعت به دور مانده‌ بودند. عيسي مسيح خطاب به آنان مي‌گويد:
    واي به حال شما، اي علماي ديني و فريسيان رياکار! شما حتي ده يک محصول نعنا و شويد و زيره باغچه‌تان را زکات مي‌دهيد، اما از طرف ديگر، مهم‌ترين احکام خدا را که نيکويي، گذشت و صداقت است، فراموش کرده‌ايد...؟! (متي، 23: 23)
    نيز در انجيل لوقا آمده است:
    واي بر شما، اي فريسي‌ها! که هرچند با دقت کامل، يک‌دهم تمام درآمدتان را در راه خدا مي‌دهيد، اما عدالت و محبت خدا را بکلي فراموش کرده‌ايد. يک‌دهم درآمد را البته بايد داد، اما عدالت و محبت را نيز نبايد فراموش کرد (لوقا، 11: 42).
    اين تجربۀ تاريخي نقطۀ عزمي است که در دکترينِ اجتماعي کليسا اعلام می‌دارند: عدالت به‌خودي‌خود کافي نيست، حتي مي‌تواند منجر به نفي و نابودي خود عدالت شود. ازاين‌رو در هر زمينه‌اي از روابط بين فردي، عدالت بايد تا حد قابل‌توجهی توسط محبت اصلاح شود تا بتواند قواي آدمي را براي مشارکت در طبيعت الهي تنظيم کند (تعاليم کليسا‌ي کاتوليک، 1393، بند 1810).
    عدالتي که خداوند طلب مي‌کند و مرهون اوست، بايد به صورت الگو و تعديل‌کنندة عدالت بين انسان‌ها عمل کند. عدالت اگر جنبة معنوي نيابد و پالايش نشود به سمت خشونتي خاص گرايش مي‌يابد (بي‌هارينگ، 1383، ص 268).
    آدميان بدون کمک فيض نمي‌دانند که چگونه راه غالباً باريکِ بين ترسويي که تسليم بدي مي‌شود و خشونتي که توهم مبارزه با بدي آن را دوچندان مي‌کند، تمييز دهند. اين راه محبت است؛ يعني راه دوست داشتن خدا و همنوع. محبت بزرگ‌ترين حکم اجتماعي است. محبت به ديگران و حقوق آنان توجه و احترام ایجاد مي‌کند. لازمۀ اين محبت عدالت را اقتضا می‌کند؛ زيرا فقط با محبت مي‌توانيم عدالت را اجرا کنيم. محبت الهام‌بخش ايثار زندگي و ازخودگذشتگي است (تعاليم کليسا‌ي کاتوليک، 1393، بند 1889).
    به تعبير ديگر، از چشمه‌هاي دروني عشق است که ارزش‌هاي «حقيقت»، «آزادي» و «عدالت» متولد مي‌شوند و رشد مي‌يابند (خلاصۀ دکترین اجتماعی کلیسا، ص 205). و به همين سبب است که «محبت کمربند کمال» است (کولسيان، 3: 14). ازاين‌رو عدالت در ميان انسان‌ها تنها در صورتي به يک فضيلت واقعي در آيين مسيحيان تبديل مي‌شود که شکل تعميم‌يافتة همان عدالت مطلوبي باشد که از آنِ خداوند است (بي‌هارينگ، 1383، ص 268).

    نتيجه‌گيري

    «عادل‌شمردگي» که فعل الهي است، براساس محبت الهي شکل مي‌گيرد و اين محبت ورزيدن الهي «قانون محبت» را اقتضا مي‌کند و اين قانون محبت ایجاب مي‌کند که انسان نيز عدالت بورزد. بر اين ‌اساس رابطۀ عادل‌شمردگي و عدالت‌ورزيدن را بايد در محبت الهي ـ به صورتي که بيان شد ـ جست‌وجو کنيم.
     

    References: 
    • کتاب مقدس، 1995، ترجمة تفسیری، انجمن بین‌المللی کتاب مقدس.
    • آزاديان، مصطفي، 1386، آموزه نجات از ديدگاه علامه طباطبائي با نگاهي به ديدگاه رايج مسيحيت، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • آگوستين، سنت، 1393، شهر خدا، ترجمة حسين توفيقي، چ سوم، قم، دانشگاه اديان و مذاهب.
    • استات، جان، بي‌تا، مباني مسيحيت، ترجمة روبرت آسريان، تهران، حيات ابدي.
    • اين نجات عظيم (آموزشي مسيحي)، بي‌تا، تهران، نور جهان.
    • برانتل، جورج، 1381، آيين کاتوليک، ترجمة حسن قنبري، قم، مرکز مطالعات اديان و مذاهب.
    • بي‌هارينگ، بي، 1383، «عدالت در انديشه مسيحيان»، ترجمة بهروز جندقي، انتظارموعود، ش 14، ص 264ـ278.
    • پيترز، اف ئي، 1384، يهوديت، مسيحيت و اسلام، ترجمة حسين توفيقي، قم، مرکز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب.
    • تعاليم کليساي کاتوليک، 1393، ترجمة احمدرضا مفتاح و ديگران، قم، دانشگاه اديان و مذاهب.
    • تيسن، هنري، بي‌تا، الهيات مسيحي، ترجمة ط. ميکائليان، تهران، حيات ابدي.
    • زيبايي‌نژاد، محمد‌رضا، 1382، مسيحيت‌شناسي مقايسه‌‌‌اي، تهران، سروش.
    • گابريل، ايگنبورگ، 1374، عدالت در روابط بین‌الملل و بین ادیان از دیدگاه دانشمندان مسلمان و مسیحی، تهران، انتشارات بین‌المللی المهدی.
    • لایتر، چارلز، 2009، عادل‌شمردگی و خلقت تازه، آمریکا، سازمان خدمات بشری.
    • مک‌گراث، آليستر، 1393، درسنامة الهيات مسيحي، ترجمة بهروز حدادي، قم، دانشگاه اديان و مذاهب.
    • مولند، اينار، 1381، جهان مسيحيت، ترجمة محمدباقر انصاري و مسيح مهاجري، چ سوم، تهران، اميركبير.
    • هاروي، ون آستن، 1391، فرهنگ الهيات مسيحيت، ترجمة جواد طاهري، تهران، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي.
    • هاکس، جيمز، 1383، قاموس کتاب مقدس، چ دوم، تهران، اساطير.
    • هاوارد، دمين اي، 1393، «مفهوم عدالت در کاتوليک»، گفتگو (ويژه مقالات هشتمين دور گفتگوي ديني اسلام و مسيحيت کليساي کاتوليک واتيکان)، ش 2، ص 57-88.
    • Aquinas, Thomas, 1990, Summa Theologica, ed. M. J. Adler, In Great Books of the westernworld, Chicago.
    • Pontifical Council for Justice and Place, 2005, Compendium of the Social Doctrine of the Church, trans, Libreria Editrice Vaticana, Washington, DC: USCCB Publishing.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    موسوی زاده، سیدعباس، حسنی آملی، سیدعلی.(1402) ترابط عدالت و عادل‌شمردگی انسان در آیین کاتولیک. فصلنامه معرفت ادیان، 14(4)، 57-70

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سیدعباس موسوی زاده؛ سیدعلی حسنی آملی."ترابط عدالت و عادل‌شمردگی انسان در آیین کاتولیک". فصلنامه معرفت ادیان، 14، 4، 1402، 57-70

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    موسوی زاده، سیدعباس، حسنی آملی، سیدعلی.(1402) 'ترابط عدالت و عادل‌شمردگی انسان در آیین کاتولیک'، فصلنامه معرفت ادیان، 14(4), pp. 57-70

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    موسوی زاده، سیدعباس، حسنی آملی، سیدعلی. ترابط عدالت و عادل‌شمردگی انسان در آیین کاتولیک. معرفت ادیان، 14, 1402؛ 14(4): 57-70