معرفت ادیان، سال شانزدهم، شماره اول، پیاپی 61، زمستان 1403، صفحات 61-42

    مقایسۀ تطبیقی مؤلفه‌های زیبایی در زیبایی‌شناسی مسیحی و اسلامی با تکیه بر آرای آگوستین و ابن‌هیثم

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ انیسه پارسایی / دانشجوی دکتری حکمت هنرهای دینی دانشگاه ادیان و مذاهب / anise.parsai@gmail.com
    سیدابوالقاسم حسینی(ژرفا) / دانشیار گروه فلسفة هنر دانشگاه ادیان و مذاهب / azharfa@gmail.com
    doi 10.22034/marefateadyan.2024.2022072
    چکیده: 
    این پژوهش به بررسی تطبیقی دیدگاه‌های سنت آگوستین و ابن‌هیثم در مورد زیبایی می‌پردازد. آگوستین متفکر مسیحی با رویکردی عرفانی به زیبایی نگریسته، درحالی‌که ابن‌هیثم دانشمند مسلمان رویکردی علمی و تجربی داشته است. هدف این پژوهش بررسی مؤلفه‌های زیبایی در آثار این دو اندیشمند و مقایسۀ تشابهات و تفاوت‌های دیدگاه‌های آنها با استفاده از روش کتابخانه‌ای است. یافته‌ها نشان می‌دهد که با وجود تأثیرپذیری هر دو از فلسفۀ یونان باستان و وجود تشابهاتی در نظریات زیبایی‌شناختی‌شان، نوع نگاه متفاوت عرفانی آگوستین و علمی ابن‌هیثم، منجر به اختلافاتی در دیدگاه‌هایشان در مورد مؤلفه‌های زیبایی شده است. این مطالعۀ تطبیقی به دلیل جایگاه برجستۀ این دو اندیشمند در سنت‌های زیبایی‌شناسی اسلامی و مسیحی و همچنین اهمیت نظریات ابن‌هیثم در میان اندیشمندان غربی، حائز اهمیت است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    A Comparative Study of the Components of Beauty in Christian and Islamic Aesthetics Based on the Views of Augustine and Ibn al-Haytham
    Abstract: 
    This research is a comparative study of the views of Saint Augustine and Ibn al-Haytham on beauty. Augustine, the Christian thinker, viewed beauty from a mystical perspective, while Ibn al-Haytham, the Muslim scholar, had a scientific and empirical perspective. The aim of this study is to examine the components of beauty in the works of these two thinkers and compare the similarities and differences in their views using a library method. The findings show that despite the influence of both of them on ancient Greek philosophy and the existence of similarities in their aesthetic theories, the mystical outlook of Augustine and the scientific outlook of Ibn al-Haytham led to differences in their views on the components of beauty. This comparative study is important due to the prominent position of these two thinkers in the Islamic and Christian traditions of aesthetics, as well as the importance of Ibn al-Haytham's theories among Western thinkers.
    References: 
    • Aristotle (2015). Metaphysics. Translated by S. Khorasani. Tehran: Hekmat.
    • Augustine, A. (2018). Confessions of Saint Augustine. Translated by A. Najati. Tehran: Payam-e emruz.
    • Balkhari, H. (2008). The meaning and concept of "beauty" in "Al-manazir and tanqih al-manazir". Tehran: Academy of Arts.
    • Bradley, M. C. (2020). Encyclopedia of beauty and philosophy of art. Translated by E. Rahmati. Tehran: Sophia.
    • Copleston, F. (1989). A history of philosophy. Translated by S. J. Mojtabavi. Tehran: Scientific and Cultural.
    • Farabi, A. N. (1991). Ara' ahl al-madinah al-fadilah. Beirut: Dar al-mashreq.
    • Gaut, B., & McIver Lopes, D. (2005). Encyclopedia of aesthetics. Translated by a group of translators. Tehran: Academy of Arts.
    • Gilson, E. (2010). History of Christian philosophy in the Middle Ages. Translated by R. Gandomi Nasrabadi. Tehran: Samt.
    • Gonji, M. H. (2008). General philosophy. Tehran: Samt.
    • Ibn al-Haytham (1983). Al-manazir. Kuwait: National Council for Culture, Arts and Letters Publications.
    • Ibn Sina, H. b. A. (1974). Risalah fi mahiyyat al-ishq. Translated by A. Atash. Istanbul: Istanbul University Faculty of Literature.
    • Kumaraswami, A. (2007). Philosophy of Christian and Eastern art. Translated by A. Zekrgo. Tehran: Academy of Arts.
    • Maddapour, M. (2011). Introduction to the views of thinkers about art. Tehran: Sureh Mehr.
    • Najib Kuruoglu, G. (2000). Geometry and decoration in Islamic architecture (Topkapi scroll). Translated by M. Qiyumi Bidhendi. Tehran: Rozaneh.
    • Pazuki, S. (2021). Wisdom of art and beauty in Islam. Tehran: Academy of Arts.
    • Rahimpour, M. (2008). Critique: Ibn al-Haytham and his aesthetics. Ayeneh-ye khial, 10(31), 137-139.
    • Tatarkiewicz, W. (2013). History of aesthetics. Translated by S. J. Fenderski. Tehran: Elm.
    • Tatarkiewicz, W. (2017). History of aesthetics. Translated by S. J. Fenderski & M. Ebadiyan. Tehran: Elm.
    • English
    • Ibn Al-Heytham (1989). The optics of Ibn Al Haytham. Translated by SabraL. A. London: Wrabur institute.
    متن کامل مقاله: 


    مقدمه
    زيبايي از مقولاتي است که به‌صورت اختصاصي يا به‌صورت بخشي از مفاهيم فلسفي در تمامي مشرب‌هاي فلسفي مورد دقت نظر بوده است. ريشه‌هاي پيدايش دقت در اين مفهوم را مي‌توان با بررسي آراي حکماي يونان باستان به‌ويژه افلاطون و حتي پيش‌تر از آن در آراي فيثاغورثي يافت. افلاطون تقريباً تمام آنچه مرتبط با مسائل زيبايي‌شناسانه است، مطرح کرد و برخي را به‌صورتي کامل و دقيق مورد بررسي قرار داد. بيشتر توجه افلاطون معطوف به مفهوم محاکات و اعتقاد به اين مضمون است که همۀ آفريده‌ها تقليدي از نمونه‌هاي متعالي و ازلي خويش يا «مُثُل»اند؛ پس در مرتبۀ دوم دوري از واقعيت‌اند.
    در باب زيبايي، افلاطون معتقد است که شيء زيبا عبارت است از چيز مفيد يا خوشايند براي حواس بينايي و شنوايي يا وابسته به آنها، و شيئي زيباست که داراي تناسب از طريق اندازه‌گيري رياضي باشد و تناسب و اندازه همواره زيبايي و کمال را سبب مي‌شوند (بردسلي، 1399، ص44ـ40). ارسطو نيز تلاش کرد که دو ساحت شناخت نظري و عملي را از هم متمايز کند. در فلسفۀ او، هدفِ شناخت نظري «حقيقت» و هدفِ شناخت عملي «کنش و انجام عمل» است. فلسفۀ ‌عملي، آفرينش و ساختن است که برآمده از استعداد هنري است يا عمل و کنش که محصول اراده است (ارسطو، 1394، ص48ـ94). 
    بدون ترديد مبناي نظريۀ زيبايي فلوطين ـ يکي از تأثيرگذارترين چهره‌هاي فلسفي بر حکمت مسيحي، اسلامي و حتي ايراني ـ صدور مراتب نامتناهي وجود از سرچشمۀ جاويدان نور است که با وجود الهام از افلاطون نظريه‌اي ريشه‌دار است. از ديدگاه فلوطين، تناسب نه شرطي کافي و نه لازم در زيبايي و تجسم مُثُل افلاطوني است و نزديکي به آن يکي از نشانه‌هاي زيبايي است (بردسلي، 1399، ص51ـ49). در ادوار پس از فلوطين، پرداختن به امر زيبا ادامه مي‌يابد و در قرون ميانه رنگ مذهبي و معنوي به‌خود مي‌گيرد و در آراي آگوستين، آکويناس، ديونوسيوس و ساير آراي فلاسفه دنبال مي‌شود. 
    در باب حکمت اسلامي شايد بتوان سرآغاز تفکر پيرامون زيبايي در فلسفۀ اسلامي را در رخداد نهضت ترجمه دانست. آشنايي متفکران اسلامي و ايراني با آراي فلسفي کلاسيک يونان در دوران حکومت بني‌عباس در حدود قرن دوم هجري، که به‌ويژه متأثر از ورود ايرانيان به دستگاه خلافت و اهتمامشان به ترجمۀ آثار ساير فرهنگ‌ها بود، سبب آشنايي مسلمانان با آراي فلسفي يوناني و رخنۀ آن در فلسفۀ اسلامي شد (گنجي، 1387، ص122ـ125). با توجه به اين موضوع، اثرپذيري فلسفۀ مسيحي و اسلامي از فلسفۀ کلاسيک يونان امري بلامنازع است. ازاين‌رو تشابه آراي اين دو جريان شناخته‌شدة فلسفي مايۀ حيرت نخواهد بود. 
    همانند حکماي مسيحي، هيچ‌يک از فلاسفة مسلمان رساله‌اي منسجم در باب زيبايي تأليف ننموده‌اند؛ از آن سبب كه در آن عهد، زيبايي امري متمايز از ساير پديده‌ها نبود؛ اما مباحث مرتبط با مفهوم زيبايي به‌طور پراکنده در آراي فلاسفة اسلامي مطرح شده است که ذيل مباحث مربوط به صفات كماليه و جمالية حق‌تعالي مطرح مي‌شود. از نظر فارابي، پيدايي وجود برتر هر موجودي و حصول واپسين كمالش، زيبايي است (فارابي، 1991، ص52). ابن‌سينا سه امر نظم، ائتلاف و اعتدال را مقوم زيبايي تلقي مي‌کند (ابن‌سينا، 1953، ص17). 
    حسن‌بن‌حسن‌بن‌هيثم بصرى، معروف به ابن‌هيثم، در ميان انديشمندان مسلمان چهره‌اي برجسته است که از او بيشتر به‌عنوان دانشمندي در حوزة طبيعيات و فيزيک ياد مي‌شود؛ اما از آراي وي در زمينة فلسفه و اخلاق نيز نمي‌توان گذشت. همانند ديگر فلاسفة اسلامي که به‌گونه‌اي مجزا به آنها پرداخته نشده است، نظريات ابن‌هيثم در باب زيبايي و امر زيباشناسانه را بايد با غور در تأليفات گوناگون وي دريافت. کتاب المناظر شاخص‌ترين اثر او در زمينة زيبايي است. آگوستين قديس نيز از تأثيرگذارترين انديشمندان مسيحيت در اوايل قرون وسطي است. در دنياي مسيحيت قرون وسطايي افکار آگوستين چنان حائز اهميت است که با قاطعيت مي‌توان گفت فهم سير اين تفکر، بدون تعمق و بررسي آثار و افکار وي ميسر نيست (مددپور، 1390، ج5، ص79). نگاه وي به زيبايي نيز نه در رساله‌اي مجزا، که به‌صورتي پراکنده در تأليفاتش مُدرک است که از شاخص‌ترينشان مي‌توان به اعترافات اشاره نمود. 
    در اين مقال در پي آنيم که ضمن بررسي ديدگاه‌هاي ابن‌هيثم در بستر فلسفة اسلامي و سنت آگوستين با بنيان حکمي مسيحي دربارة زيبايي، دريابيم که آيا مي‌توان به تشابهات نظري در آراي اين دو انديشمند دست يافت؟ اگر آري، اين تشابهات در کدام بخش‌هاست و اگر تفاوتي ديده مي‌شود، متعلق به کدام بن‌مايه‌هاي نظري است؟ ذکر اين نکته ضروري است که در اين پژوهش ادعا نمي‌شود هر دو رويکرد آگوستين و ابن‌هيثم فلسفي و حکمي‌اند؛ اما ازآنجاکه نظريات ابن‌هيثم در ميان حکماي اسلامي و پژوهندگان فلسفة هنر در غرب همواره مورد توجه بوده، از اين نظر نيز اين مطالعة تطبيقي مي‌تواند سودمند باشد. 
    روش پژوهش 
    داده‌هاي مورد نياز پژوهش به‌شيو‌ۀ کتابخانه‌اي با استفاده از منابع فارسي، عربي و انگليسي، به‌ويژه کتاب المناظر و تاريخ زيبايي‌شناسي اثر تاتارکيه‌ويچ، گردآوري شده و سپس داده‌هاي به‌دست‌آمده از نظر توصيفي ـ تحليلي مورد تجزيه و تحليل قرار گرفته است. 
    پيشينة پژوهش
    دربارۀ اين دو انديشمند تأثيرگذار، بسيار تفحص شده است. حسن بلخاري در معنا و مفهوم زيبايي در المناظر و تنقيح المناظر به ديدگاه ابن‌هيثم در موضوع زيبايي‌شناسي پرداخته است. نجيب کوراوغلو نيز در هندسه و تزيين در معماري اسلامي در بخش‌هايي نظرات زيبايي‌شناختي ابن‌هيثم را مورد بررسي قرار داده است. تاتارکيه‌ويچ در مجلد دوم تاريخ زيباشناسي، نظرات آگوستين را دربارۀ زيبايي به‌تفصيل تحليل نموده است. در اين موضوع، مقالات فراواني هم به رشتۀ تحرير درآمده است که از ميان آنها مي‌توان به مجموعه مقالات «متفکران بزرگ زيبايي‌شناسي»، گردآوري الساندرو جوانلي، و مقالۀ «موسيقي و ريتم و زيبايي‌شناسي از نظر آگوستين»، نوشتۀ سيدمحمدرضا حسيني بهشتي و ناهيد جعفري راد، و همچنين مقالۀ «بررسي تطبيقي مفهوم زيبايي در آراي ابن‌هيثم و اخوان‌الصفا»، نوشتة بتول معاذاللهي، اشاره کرد. احمد ميراحمدي، مرتضي شجاري و محمدتقي پيربابايي در مقاله‌اي تحت عنوان «زيبايي‌شناسي ادراک بصري در معماري از منظر ابن‌هيثم»، آراي طرح‌شده در کتاب المناظر را جهت واکاوي معماري مسجد جامع اصفهان به‌کار بسته‌اند. زهره شباني دارياني هم در پايان‌نامة خود با عنوان تحليل زيبايي در کتاب المناظر ابن‌هيثم، به‌راهنمايي امير مازيار، ضمن بحث دربارة روش‌شناسي و معرفت‌شناسي ابن‌هيثم، هم‌راستا با نظرية وي بياني از ادراک زيبايي ارائه داده است. اما در زمينة مقايسة تطبيقي آراي اين دو متفکر، مطلبي مشابه تحقيق پيش رو که مشخصاً به تقابل آراي آنان پرداخته باشد، نگاشته نشده است. تفاوت اصلي مقالة حاضر با ديگر تحقيقات، تکيه بر اشتراکات نظري مواجهه با زيبايي در آراي اين دو انديشمند است. 
    1. نظريات آگوستين در باب زيبايي‌شناسي
    طي قرون ميانه و پس از آن، تحت‌تأثير فلسفۀ افلاطون و نوافلاطونيان و در پيوند با الهيات مسيحي، آراي آگوستين دربارۀ زيبايي‌شناسي اثري شايان بر ساختار هنر مسيحي داشته است؛ هرچند به‌سبب آنکه آراي وي در باب زيبايي پيش از گرويدن وي به آيين مسيحيت شکل گرفته بود، رنگ‌وبوي معنوي کمتري داشت؛ اما با بيان مفهوم زيبايي خدايي، رگه‌هاي زيباشناسي خدامحور در ديدگاهش هويداست. توماس آکويناس در يک جمله ماهيت کلي تفکر وي را اين‌گونه تشريح مي‌کند: «آگوستين که ملهم از نظرات افلاطونيان بود، هرجا در تعاليم آنان مطلبي را مرتبط با ايمان مي‌يافت، مي‌پذيرفت و آنچه با ايمان مغايرت داشت، اصلاح مي‌کرد» (ژيلسون، 1389، ص111). آگوستين در پي برقراري پيوند ميان فلسفه و زيبايي‌شناسي بود. وي آراي نخستين خود را دربارۀ زيبايي حفظ کرد؛ ضمن آنکه انديشه‌هايي مختلف از کتاب مقدس و فلوطين را بر آن افزود. 
    فلسفۀ هنر آگوستين بر وجودشناسي کلي استوار است که در آن نظم، هماهنگي و تجانس از نوعي الوهيت حکايت دارند که زيبايي و خرد در آن مترادف‌اند (مددپور، 1390، ج5، ص79). از مجموع مکتوباتش، در سه اثر خط‌مشي وي دربارۀ زيبايي و هنر دريافتني است: دربارۀ موسيقي؛ دربارۀ نظم دادن؛ و در باب دين راستين. از اين سه، مکتوب نخستين اختصاصاً در باب موضوع زيباشناسي است و در دو ديگر تلويحاً به زيباشناسي اشاره مي‌شود؛ ضمن آنکه در بخش‌هايي از اعترافات‌، نگرش آگوستين به مقولۀ زيبايي را مي‌توان دريافت (تاتارکيه‌ويچ، 1396، ص119). در اعترافات، به‌کرات از زيبايي سخن مي‌گويد و مبدأ تمامي پديده‌ها و تمام زيبايي‌ها را خداوند مي‌داند (آگوستين، 1397، ص67ـ69). 
    وي به مفهوم «زيبا» مي‌پردازد که حرکت نويني نيست و پيش از وي افلاطون بدان پرداخته است؛ اما بدعت وي تمايز نهادن ميان زيبا و زيبايي است. از منظر آگوستين، اصل مسئله، زيبايي است و هر شيء زيبا در نسبت با زيبايي زيباست و ما در اين ميان به‌دنبال آن امر واحديم که سبب زيبا شدن است؛ مفهومي پايدار که علت تمام زيبايي‌هاست. تنها از طريق حواس نمي‌توان معرفت يافت؛ بلکه هدايت خداوند و صدور فيضش انسان را واجد مي‌سازد تا به درک امور نائل آيد. البته اين‌گونه سخنان حاکي از آن است که اشراق مورد نظر ظاهراً روحاني است. 
    به‌عبارت‌ديگر، همان‌طور که نور خورشيد اشياي مادي را براي چشم قابل رؤيت مي‌سازد، اشراق الهي نيز حقايق ازلي را براي عقل مرئي مي‌کند (کاپلستون، 1368، ج1، ص81). زيبايي مادي به‌دور از ارزش نيست؛ چون اثري است از خدا؛ اما نسبي و موقتي است و تنها انعکاسي است از زيبايي برين. 
    1ـ1. عينيت و محسوس بودن زيبايي
    اولين اصل آگوستين در باب زيبايي محسوس و عيني بودن زيبايي و لذت حاصل از آن است که اين مسرت وجودي مستقل به زيبايي مي‌بخشد. ما زيبايي را مي‌نگريم، نه اينکه آن را خلق کنيم (تاتارکيه‌ويچ، 1396، ص121). وي از دو نوع زيبايي سخن به‌ميان مي‌آورد: 1. زيبايي‌‌اي که به‌سبب تکوين يک «کل» به اشيا تعلق مي‌گيرد؛ 2. زيبايي‌اي که ناشي از هماهنگي و تناسب با اشياي ديگر يا اجزاي هماهنگ با يک کل به‌وجود مي‌آيد و منوط به درک انسان از زيبايي ازلي و کامل، يعني زيبايي خداوند است. اگر صورتي از زيبايي ازلي کامل وجود نداشته باشد، هرگز نمي‌توان دربارۀ ميزان زيبايي چيزي سخن راند. 
    اين قضاوت شامل زيبايي اجسام نيز مي‌شود. جسمي که از اعضايي زيبا تشکيل شده، از يکايک اعضايش بسي مقبول‌تر است. اعضايي که هماهنگي ارکانش مجموعه‌اي را تشکيل مي‌دهد که هريک به‌تنهايي نيز زيبايي خاصي دارند (آگوستين، 1382، ص307). غرض از تمرکز بر عالم محسوسات، صرفاً توجه به ظاهر پديده‌ها نيست؛ بلکه اموري متعالي و فراتر از دريافتِ به‌واسطة چشم است و اين مفهوم به‌دنبال طرح مثالي اشيا مطرح مي‌شود. هر موجود، وجودي دوگانه دارد: وجود في‌نفسه و وجودي در عالم مثال الهي. همان‌گونه ‌که اثر هنري صرفاً با چيزي مشابه است که هنگام ابداع، هنرمند آن را در ذهن داشته است، شيء مخلوق نيز به‌خودي‌خود چيزي نيست، مگر تقليد از مُثلي که در خداوند وجود دارد (ژيلسون، 1389، ص115). 
    از ديدگاه آگوستين، تجربۀ زيباشناختي شامل دو جزء است: پاره‌اي که مستقيماً به‌واسطة حواس حاصل مي‌شود و بخشي که آن را از راه عقل و غيرمستقيم مي‌توان دريافت. همانا برابري عامل تعيين‌کنندۀ زيبايي توسط ذهن دريافت مي‌شود، نه چشم. ازسويي‌ديگر، تجربۀ زيباشناختي، نه‌فقط به شيء زيبا، که به نگرندة شيء نيز وابسته است. هارموني ميان روح بيننده و شيء زيبا موجب تحريک روح مخاطب مي‌شود (تاتارکيه‌ويچ، 1396، ص127). هنر در جايگاه نخست مبتني‌بر شناخت است و تقليد و توهم کارکرد هنر نيست (تاتارکيه‌ويچ، 1396، ص134). 
    درنتيجه، هنر در ذاتش بايد هادي نفس باشد. کارکرد تصاوير، مطلوب بودن بالذات نيست؛ بل نماياندن صُوَر مثالي است. آگوستين علت جاذبۀ زيبايي را ذات و درخشش زيبايي، و سبب دوست داشتن پديده‌ها را نيز خود زيبايي مي‌داند (آگوستين، 1382، ص71). وي در عين آنکه زيبايي‌هاي طبيعي را مي‌ستايد، غفلت از زيبايي حقيقي را مذموم مي‌شمارد. با چنين نظري، عشق به زيبايي محسوس چونان نقطۀ آغازين عزيمت به لقاي خداوند يا مسير تزکيه و عشق است. 
    آگوستين بيش از هم‌مسلکان متقدمِ فيلسوفش به لذت حاصل از زيبايي توجه دارد و درعين‌حال معتقد است که اين لذت دليلي است بر وجود مستقل زيبايي در انسان. برخلاف قائلين به مقولۀ محاکات، به‌باور آگوستين، انسان خالق زيبايي نيست؛ بلکه صرفاً دربارة زيبايي تأمل مي‌کند و معناي هنر چيزي بيش از تقليد است و به‌مثابة نماد معناي والاتر هنر الهي است (گات و مک آيورلوپس، 1384، ص25).
    يکي از موارد شايان ذکر در آراي آگوستين، که در آراي متقدمان وي مطرح نشده، تمايزي است که او ميان سه مفهوم «زيبا»، «درخور» و «خوشايند» (مطبوع) برقرار مي‌کند. از ديدگاه وي، يک چيز زماني درخور و مناسب است که به‌عنوان جزئي از کل با ساير اجزا و هدف متناسب باشد. در مفهوم «درخور»، عنصر مفيد بودن شرطي است که در مفهوم «زيبا» لحاظ نمي‌شود؛ هرچند در پاره‌اي موارد ميان امر زيبا و امر درخور شباهتي هست. مفهوم «خوشايند» نيز با مفهوم زيبا متفاوت است؛ زيرا دربارة صدا از لفظ زيبا استفاده نمي‌کنيم و مطبوع و خوشايند را به‌کار مي‌بريم؛ پس زيبا مختص اشکال و رنگ‌هاست (تاتارکيه‌ويچ، 1396، ص125). 
    2ـ1. زشتي در برابر زيبايي
    آگوستين نسبت‌به زشتي نيز بي‌تفاوت نبود؛ از آن جهت که پس از اهميت يافتن موضوع زيبايي، ناگزير زشتي نيز حائز اهميت مي‌گردد؛ امري که فلسفۀ کلاسيک يونان نسبت‌به آن غافل مانده بود. «زشتي» امري سلبي است و ناشي از نقصان و مرتبط با فقدان نظم هارموني و وحدت، که البته امري است نسبي؛ از آن جهت که اشياي مختلف واجد درجاتي متفاوت از وحدت و نظم‌اند و به همان ميزان به زيبايي يا زشتي نزديک‌اند. زشتي مطلق مفهومي ندارد؛ چنان‌که رابطۀ زيبايي و زشتي مشابه ارتباط نور و سايه است که هرچه نور بيش، سايه کم خواهد بود. در زشتي‌ها نيز مي‌توان زيبايي‌هايي هرچند اندک يافت (تاتارکيه‌ويچ، 1396، ص130). بدين‌ترتيب، زيبايي جهان تأييد مي‌شود، بي‌آنکه مجبور به انکار زشتي‌ها شويم. 
    3ـ1. نور 
    ديگر مفهوم شاخص در آراي آگوستين، مقولۀ نور است. نور الهي که در قلب حضور مدام دارد، سبب درخشش و روشني اشياست و منتج به زيبايي و جذابيت آنان. روشني و تابناکي از مؤلفه‌هاي زيبايي است که سببش تجلي بي‌واسطۀ صفات و کيفيات نور از طريق رنگ‌هاست. مشاهدۀ حقايق، تنها در نوري که خدا مبدأ اشراق آن است، ميسر مي‌گردد (آگوستين، 1382، ص212). از نظر آگوستين، زيبايي نه‌تنها تابع روابط اجزا، بلکه تابع رنگ خوشايند نيز هست (تاتارکيه‌ويچ، 1396، ص125). نخستين بار آگوستين براي هنرهاي مختلف ارزشي متفاوت در نظر مي‌گيرد و پيش از وي چنين رويکردي مسبوق به سابقه نيست. از نگاه او، ويژگي‌ هنرهاي تجسمي متفاوت با ادبيات است. در نقاشي، فرم اساس کار است و در ادبيات، محتوا؛ هرچند آگوستين طي دوران مختلف فکري‌اش گاه درجه‌بندي اين هنرها را جابه‌جا کرد. 
    در ابتدا از ديد وي، موسيقي برترين فرم هنري بود؛ از آن جهت که با عدد و تناسب سروکار داشت. پس از موسيقي، معماري و بعد از آن، نقاشي در درجۀ پسين اهميت بودند؛ از آن جهت که با ريتم ارتباطي نداشتند و تقليدي ناکامل از واقعيت بودند؛ ضمن آنکه مبناي عددي نداشتند. بعدتر، آگوستين تحت‌تأثير نگرش ديني‌اش شعر را غيرضروري و دروغ محض دانست؛ داستان را ملزم به سانسور، و همانند پيشينيانش از آن روي که تئاتر سبب تهييج عواطف به سياقي نادرست مي‌شد، آن را نيز تقبيح کرد (تاتارکيه‌ويچ، 1396، ص125). 
    2. ويژگي‌هاي امر زيبا از ديدگاه آگوستين
    1ـ2. وحدت
    از ديدگاه آگوستين، يک پديده براي قرار گرفتن ذيل مفهوم زيبايي بايد حائز ويژگي‌هايي باشد. يکي از اصلي‌ترين اين ويژگي‌ها، منوط بودن زيبايي به هارموني تناسب و ارتباط اجزاست؛ به‌تعبيري ديگر، مرتبط با خطوط رنگ‌ها و صداها. نتيجۀ اين ارتباط متناسب، زيبايي کل است و از اين روست که حتي اگر اجزا به‌صورت واحد زيبا نباشند، کل اغلب سبب لذت است. پس زيبايي وابسته به رابطۀ مناسب اجزاست که سبب هارموني، نظم و وحدت مي‌شود (تاتارکيه‌ويچ، 1396، ص121). آگوستين دربارۀ عناصر و علل زيبايي، به هماهنگي و وحدت کل به جزء و جزء به کل قائل است. «وحدت» کليدواژۀ اصلي در نظريۀ اوست: وحدت فرم همۀ انواع زيبايي است (تاتارکيه‌ويچ، 1396، ص121). وي اين مفهوم را به زيبايي اندام آدمي نيز تعميم داده است (آگوستين، 1382، ص71). 
    2ـ2. اندازه و عدد
    زيبايي‌شناسي آگوستين بيش از هر چيز مبتني‌بر عدد است و از زيبايي، تصوري رياضي‌گونه دارد که بيش از همه در موسيقي به آن پرداخته است. مفهوم اصلي زيبايي‌شناسي‌اش همساني، به‌ويژه در عدد و زمان است. نکتۀ قابل توجه اين است که از ديد وي آنچه سبب ارتباط مناسب اجزا مي‌شود، موقوف به اندازه است که اندازه نيز به‌سبب عدد تعيين مي‌گردد؛ يعني زيبايي از طريق شکل، شکل از طريق نسبت، و نسبت به‌واسطة عدد حاصل مي‌شود (تاتارکيه‌ويچ، 1396، ص122). عدد، هم براي وجود و هم براي زيبايي ضروري است (تاتارکيه‌ويچ، 1396، ص144). 
    اندازه و عدد سبب نظم و وحدت و در نهايت خلق زيبايي مي‌شوند. آگوستين با مرتبط دانستن سه مفهوم «اندازه»، «فرم» و «نظم» معتقد است که اين سه ارزش يک چيز را معين مي‌کنند و وجودشان در آن شيء، معرف خوب بودن آن بوده و ميزان اين خوبي به ميزان حضور اين سه عامل وابسته است، که البته مراد از خوب، زيباست. بايد در نظر داشت که نگاه آگوستين به نقش عدد و هارموني در زيبايي، نه نگاهي صرفاً فيثاغورثي و رياضياتي و نه ديدگاهي رواقي و صرفاً کيفي بود؛ بلکه نظرگاهش ميان اين دو رأي در نوسان است. 
    هرچند از نظر آگوستين زيبايي با برابري عددي متناظر است، اما دريافت نابرابري اختلاف و کنتراست نيز بي‌ارتباط با مفهوم زيبايي نيست و در دستۀ عواملي قرار دارد که به‌ويژه در مورد زيبايي انسان و تاريخ نقش دارند؛ هرچند اين عامل، زيبايي را بيش از هر چيز به اجزاي تشکيل‌دهنده وابسته مي‌کند تا به عدد (تاتارکيه‌ويچ، 1396، ص122ـ125). 
    3ـ2. ريتم
    عامل بعدي در سنجش زيبايي از ديد آگوستين، ريتم است. ريشۀ ارزش‌شناختي ريتم، در زيبايي متعلق به دوران باستان است که ريتم به‌گونه‌اي رياضي‌وار فهميده مي‌شد؛ اما آگوستين آن را مبناي اصلي زيبايي‌شناسي خويش قرار مي‌دهد. وي معتقد به ريتم‌هاي چندگانۀ صدا، ادراک حافظه، ريتم کنش و ريتم دروني ذهن است و اهميتي که براي مقولۀ ريتم قائل است، سبب مي‌شود که ابعاد رياضياتي کم‌اهميت‌تر جلوه کنند؛ ضمن آنکه معتقد است انسان ريتمي دروني دارد که موهبتي از ناحية طبيعت است و از آن جهت که بي‌ آن توانايي درک و توليد ريتم را نخواهيم داشت، مهم‌ترين ريتم‌هاست. 
    فراتر از زيبايي محسوس اشيا، زيبايي برتري هست که همانا زيبايي معنوي است و منوط به ريتم اندازه و هارموني است. برتري زيبايي معنوي بدان جهت است که هارموني‌اش اکمل و معنوي است (مقايسة آواز انسان و پرندگان خوش‌آوا). جهان نيز اگر زيباست، بدان سبب است که بيانگر زيبايي معنوي است. زيبايي حسي جهان هستي، نه به‌سبب تصاوير محسوس، که به‌دليل نظم وحدت و هارموني‌اي است که تنها به‌واسطة عقل و از طريق روح قابل فهم و دريافت است (تاتارکيه‌ويچ، 1396، ص124ـ128). با تمام استقلالي که نظريات آگوستين در باب زيبايي دارد، زيبايي‌شناسي وي با برتر شمردن زيبايي معنوي، خدامحور است. 
    عامل بعدي در تجلي زيبايي، سادگي و خلوص در هنر است. اين رأي بر مبناي نظريات رواقيون و تأثيرشان بر آگوستين است. از نگاه آگوستين، آنچه سبب دور شدن شيء از ملاک‌هاي زيبايي است، پيرايه و آرايه است که هرچه افزوده شود، شيء را از وصول زيبايي دورتر مي‌سازد. هرچه شيء ساده‌تر، خلوص و اصالتش افزون‌تر (کوماراسوآمي، 1386، ص161). نيک و شر بودن هنر و زيبايي، وابسته به شيوۀ استفاده از آن است. اگر زيبايي محسوس و زميني سبب پوشيدگي و تحت‌الشعاع قرار گرفتن زيبايي مطلق و حقيقي شود، امري شر و ناپسند است. 
    به‌طور اجمال، آگوستين به محسوس و عيني بودن زيبايي باور دارد و معتقد است که زيبايي خلق‌شدني نيست. البته اين به‌معناي توجه صرف به ظاهر پديده‌ها نيست و امور متعالي را نيز شامل مي‌شود. وي براي هنر کارکردي هدايتگرانه به‌سوي تعالي و حقيقت را متصور مي‌شود و غفلت از زيبايي حقيقي به‌واسطة زيبايي طبيعت را مذموم مي‌شمارد. علاوه بر آن، آگوستين از مفهوم زشتي نيز درنگذشته است و آن را مفهومي سلبي و ناشي از نقصان مي‌داند. در جهان‌بيني آگوستين، نور از نقشي شاخص در مقولة زيبايي برخوردار است که به‌سبب درخشش و روشنايي‌اي که در اشيا موجب مي‌شود، منتج به جذابيت و زيبايي اشيا مي‌گردد. از نظر وي، يک پديدۀ زيبا بايد دربردارندة سه عامل وحدت، اندازه، عدد و ريتم باشد تا ذيل مفهوم زيبايي بگنجد. 
    3. ابن‌هيثم و زيبايي‌شناسي
    ابن‌هيثم، دانشمند مسلمان سده‌هاي چهارم و پنجم هجري، فيزيک‌دان، رياضي‌دان و نورشناسي است که علاوه بر پرداختن به علومي ازاين‌دست و نقشي که در دگرگوني نظريات پيش از خويش در مبحث مناظر و مرايا داشت، در تاريخ زيبايي‌شناسي اسلامي نيز چهره‌اي تأثيرگذار است (رحيم‌پور، 1387، ص137). برجسته بودن نظرياتش در زمينۀ زيبايي‌شناسي، بيشتر از آن روست که تلاش کرد در عين غلبۀ نگاه فلسفي به زيبايي، رويکردش در اين زمينه علمي ـ تجربي باشد (بلخاري، 1387، ص31).
    در فلسفۀ اسلامي پرداختن به مقولۀ زيبايي و زيبايي‌شناسي به‌گونه‌اي جداگانه هرگز پديدار نشده است؛ چنان‌که در متون فقهي بحث زيبايي مستقلاً مطرح نمي‌شود و به‌شکلي ضمني و تلويحي مباحثي در باب موسيقي، غنا، نقاشي و پيکره‌سازي مورد گفت‌وگو و نظر قرار مي‌گيرند و اين موضوعات نيز مباحث خاص حيطۀ زيبايي‌شناسي نيستند. در آثار فلاسفه‌اي همچون فارابي، ابن‌سينا، سهروردي، ملاصدرا و از جهاتي در آثار ابوحيان توحيدي مي‌توان به اشاراتي در باب زيبايي و بعضي هنرها دست يافت. در آثار عرفايي چون ابن‌عربي و مولانا مواردي بيش قابل ذکرند؛ اما با گردآوري تمامي اين اشارات نيز مفهومي جامع و سازمان‌يافته در باب زيبايي‌شناسي حاصل نمي‌گردد (پازوكي، 1400، ص12). ابن‌هيثم نيز از اين مقوله مستثنا نيست و آراي وي دربارۀ امر زيبا را مي‌توان از طريق آثاري که در زمينۀ علوم مختلف، به‌ويژه نورشناسي، به رشتۀ تحرير درآورده است، شناخت. 
    برجسته‌ترين اثر ابن‌هيثم المناظر و المرايا است که حاصل مطالعۀ يافته‌هاي گذشتگان و تحقيقات خود اوست. هرچند موضوع اصلي اين کتاب حول محور ساختار چشم و نورشناسي است، اما از خلالش مي‌توان به نظر وي دربارۀ زيبايي‌شناسي رسيد. المناظر حاوي هفت مقاله و هر مقاله شامل فصول مختلفي است که به ساختمان چشم و قوانين مربوط به نور پرداخته است. هرچند ساير فلاسفۀ اسلامي، همچون سهروردي، فارابي، ابن‌سينا و غزالي بخش زيادي از مکتوبات خود را به تبيين جايگاه نور و رنگ در فلسفۀ اسلامي اختصاص داده‌اند، اما نکتة مهم دربارۀ ابن‌هيثم، رويکرد علمي ـ تجربي وي و ارتباط دادن آن با فلسفه و زيبايي‌شناسي است. با نگاهي موشکافانه به تحريراتش، به‌ويژه مطالب ذکرشده در المناظر و المرايا، به‌ويژه مقالۀ دوم از فصل سوم اين کتاب دربارۀ حُسن و زيبايي، مي‌توان به 22 عامل مؤثر در برانگيختن احساس زيبايي در انسان دست يافت که در ادامه به آنها خواهيم پرداخت. 
    1ـ3. ماهيت زيبايي از نگاه ابن‌هيثم 
    اساسي‌ترين پرسش در حوزۀ زيبايي‌شناسي در دوران حيات ابن‌هيثم آن است که: زيبايي صفتي موجود در شيء است يا کيفيتي مرتبط با ادراک؟ آنچه تا پيش از ابن‌هيثم مورد تأييد بود، متمايل به ارتباط ميان زيبايي با صفات و ويژگي‌هاي موجود در شيء بود، که رويکردي است متأثر از آراي فلاسفۀ يونان؛ يعني زيبايي با مفهوم عينِ موزونِ متناسب؛ اما ابن‌هيثم با رويکردي علمي و التقاط اين رويکرد با ديدگاه حکمي، شناختي نوين از مفهوم و ماهيت زيبايي ارائه مي‌دهد و زيبايي‌شناسي را از حيطۀ تعلق به اعيان و ويژگي‌هاي شيء به عرصۀ ذهن و ادراک منتقل مي‌سازد (بلخاري، 1398، ص40). 
    ابن‌هيثم معتقد به ادراک حُسن با سه روش است: در روش اول، يکي از معاني جزئيه سبب درک زيبايي مي‌شود؛ در مسير دوم، تعدادي از اين معاني در شيء موجب حُسن است، نه يک جزء؛ در روش آخر نيز درک زيبايي منفرد نيست و ادراک حسن، با کنار هم قرار گرفتن مجموعي از معاني جزئيه، که در پيوند با هم‌اند، حاصل مي‌شود؛ ضمن آنکه اين معاني گاه تک و گاه همراه با يکديگر سبب درک حس زيبايي مي‌شوند (ابن‌هيثم، 1983، ص308). اين معاني شامل 22 عنصرند که توسط حس بصر دريافت مي‌شوند که يکي از اينها زيبايي است. 
    زيبايي نه ناشي از يک عنصر، بلكه منتج از تعاملي پيچيده ميان اين 22 عامل است: نور، رنگ، فاصله، مكان، سختي، شكل، اندازه، جدايي، تداوم، تعداد، حركت، سكون، زبري، نرمي، شفافيت، كدورت، سايه، تاريكي، زيبايي، زشتي، همانندي و ناهمانندي (ابن‌هيثم، 1983، ص139)، که جدا از خودِ عنصر زيبايي، جزءِ مقولۀ كيفيات زيبايي‌شناسانه‌اند و بايد طي جريانِ ادراك بصري در ذهن تركيب شوند. پس جملۀ اين عناصر در ادراک زيبايي سهيم‌اند. درک زيبايي نتيجة حضور آنان در محسوسات است و به‌جز دو عنصر نور و رنگ، که به‌واسطة ادراکات حسي دريافت مي‌شوند، ساير عناصر نيازمند ادراک ذهني براي درک‌اند. زيبايي از نگاه وي، توأمان حاصل ادراکات بصري و ذهني است (نجيب کوراوغلو، 1379، ص279). 
    2ـ3. نور و رنگ
    ابن‌هيثم اولين و مهم‌ترين عنصر دخيل در ايجاد احساس زيبايي و حُسن را نور مي‌داند که حتي به‌تنهايي موجب ايجاد و زايش زيبايي است (ابن‌هيثم، 1983، ص308). همانا نور زايندۀ حُسن است و ازاين‌رو خورشيد و ماه و ستارگان واجد زيبايي‌اند؛ گرچه تنها نور است که به‌سببش آنها زيبا و نيکو رخ مي‌نمايند. نور خود به‌تنهايي مولد حُسن است. دو عنصر از سه عنصري ويژه که پررنگ‌ترين نقش را در خلق زيبايي ايفا مي‌کنند، «تناسب» (نظم هندسي نور) و «رنگ» (از خواص مادي نور) هستند که به‌شدت تحت اثر نورند. 
    نور منشأ نهايي جمال و حُسن، و علت اساسي ديدن است؛ از آن روي که تمامي اعراضِ مشهود تنها زماني قابل درک‌اند كه به‌جهت رنگ و نور و ساير محسوساتِ مشهود در چشم حاصل شوند. رنگ نيز در کنار نور خالق زيبايي و موجِد حُسن است. هريک از رنگ‌هاي روشن، همچون ارغواني، لاجوردي و صورتي، سبب لذت بصر مي‌گردد؛ چنان‌که در مصنوعات دست بشر، مثل البسه، پارچه و فرش، موجب لذت بيننده‌اند (ابن‌هيثم، 1983، ص308). پس رنگ نيز به‌تنهايي خالق حُسن است. 
    3ـ3. تناسب و ائتلاف
    «و قد يتقوم الحسن من معني آخر غير کل واحد من المعنين الذين ذکرنا هما و هو التناسب و الائتلاف...» (ابن‌هيثم، 1983، ص313). تناسب از مؤلفه‌هاي زيبايي و گاه به‌تنهايي سبب زيبايي است؛ به‌شرط آنکه اجزاي تشکيل‌دهندة کل ـ گرچه نه در نهايت کمال ـ کريه و زشت نباشند. اين تناسب بايد در جملة اعراض وارد بر شيء، اعم از مکان، اندازه و...، صادق باشد و حسنِ کامل زماني صورت مي‌پذيرد که اجزا با شکل و اندازة کلِ صورت متناسب باشند. در مورد خط و کلية مشهودات نيز زيبايي بيش از آنکه زاييدۀ هريک از اعراض يا ارتباط بين اعراض مختلف باشد، مرتبط با تناسب و جاي‌گيري درست است. گرچه حُسن زاييدۀ اعراضي خاص است، اما کمال آن منتج از وجود تناسب ميان آن اعراض مي‌باشد و صورت بسياري از مشهودات در نتيجۀ تناسب، خوشايند و مورد تحسين است (Ibn Al-Heytham,1989, p.102-104).
    4ـ3. فاصله و بعد مسافت
    دوري و فاصله، عامل عَرَضي است در جهت خلق زيبايي: «و البعد ايضاً قد يفعل الحسن بطريق العرض» (ابن‌هيثم 1983، ص309)؛ مانند چهره‌هايي که شادابي را از دست داده‌اند و پرچين‌وشکن‌اند، اما از مسافت دور، زيبا به‌نظر مي‌رسند يا معايبي که به‌سبب دوري، از چشم مخفي مي‌مانند. زيادت فاصله سبب ظهور زيبايي است؛ هرچند حسن نمي‌آفريند: «فالبعد علي انفراده قد يفعل الحسن» (ابن‌هيثم، 1983، ص309). 
    5ـ3. وضع
    وضع قرارگيري نيز همچون بُعد فاصله موجب حُسن است: «و الوضع قد يفعل الحسن». چه بسيار مفاهيم زيبا که تنها به‌سبب طريق چينش و آرايش مکاني واجد زيبايي‌اند. مَثَل آن در کتابت است که زيبايي آن به‌سبب وضع حروف است؛ يا حُسن خط که به‌دليل تناسب در چينش و اَشکال حروف است (ابن‌هيثم، 1983، ص308). 
    6ـ3. تجسم
    «و التجسم يفعل الحسن و لذلک تستحسن الاجسام الخصبة من اشخاص الناس و اشخاص کثير من الحيوان» (ابن‌هيثم 1983، ص308). به‌نظر مي‌رسد که منظور ابن‌هيثم از تجسم، همانا تعين يا همان جسمانيت است، چه در انسان، چه در حيوان و چه در اشيا. هرچند به قطع نمي‌توان استنباط کرد که منظور از زيبايي‌آفريني تجسم چيست، اما طبق آنچه کمال‌الدين فارسي در تنقيح المناظر ـ تفسيري بر المناظر ابن‌هيثم ـ بيان کرده، به‌سبب استفاده از واژۀ «خصبة» که به‌معناي حاصلخيزي است، مراد تنومندي و برومندي اندام است که سبب خلق زيبايي در ديدة بيننده مي‌شود (بلخاري، 1398، ص55). شايد بتوان چنين پنداشت که از نظر وي، جثۀ برومند به‌لحاظ اندازة بزرگ‌تر زيباتر است؛ چنان‌که ابن‌هيثم در نظري مشترک با ارسطو در باب اندازه، عظمت و بزرگي را از مؤلفه‌هاي زيبايي برمي‌شمارد.
    7ـ3. شکل و فرم
    «و الشکل يفعل الحسن و لذلک يستحسن الهلال و الصور المستحسنه من اشخاص الناس و اشخاص کثير من الحيوانات و الشجر و النبات ان ما تستحسن من اجل اشکالها و اشکال اجزاء الصورة» (ابن‌هيثم، 1983، ص308). عارضة شکل و صورت، سبب حسن است؛ بدان جهت که بيننده اشکالي مانند هلال ماه، گل‌ها و گياهان را مي‌ستايد. پس داشتن فرم و شکل مشخص يکي از دلايل زيبايي است و مورد پسند انسان. 
    8ـ3. بزرگي يا عظم
    بزرگي و عظمت نيز از موجبات حسن است؛ چنان‌که ماه زيباترين ستارگان است. ستارگان بزرگ‌تر جلوه و حسني بيش از ستارگان کوچک دارند: «و العظم يفعل الحسن و لذلک صار القمر احسن من کل واحد من الکواکب و صارت الکواکب الکبار احسن من الکواکب الصغار» (ابن‌هيثم، 1983، ص308). ردپاي اين انديشه را مي‌توان در نظر ارسطو در باب زيبايي نيز ديد. از نظر ارسطو نيز اشياي بزرگ‌تر زيباترند و جلوۀ پسنديده‌تري دارند و لذتي بيش را فراهم مي‌آورند. از نگاه ارسطو، انسان‌هاي ريزجثه شايد مليح و فريبا باشند، اما زيبا نخواهند بود؛ هرچند از سويي معتقد بود که اشيا اگر بسيار بزرگ باشند، زيبا به‌نظر نمي‌رسند و اين ناشي از ماهيت ادراک انسان است (تاتارکيه‌ويچ، 1392، ص300ـ303).
    9ـ3. تفرق و پراکندگي
    «و التفرق يفعل الحسن و لذلک صارت الکواکب المتفرقة احسن من اللطخات و احسن من المجرة و لذلک ايضاً صارت المصابيح و الشموع المتفرقه احسن من النار المتصلة المجتمعة و لذلک ايضاً توجد الانوار و الازهار المتفرقة في الرياض احسن من المجتمع منها و المتراص» (ابن‌هيثم، 1983، ص309). پراکندگي نيز از اعراض حسن است؛ مانند ستارگاني که در آسمان پراکنده‌اند در برابر کهکشان؛ يا چراغ‌ها و شمع‌هاي متفرق که از آتشي پيوسته زيباتر جلوه مي‌نمايند؛ و گل‌هايي که در بوستان جدا از هم و پراکنده‌اند و زيباتر مي‌نمايند. 
    10ـ3. اتصال و پيوستگي
    «و الاتصال يفعل الحسن و لذلک صارت الرياض المتصلة النبات المتکالفة احسن من المتقطع منها و المتفرق و ان کانت الرياض مستحسنة من اجل الوانها فالمتصل منها احسن و الحسن الزائد الذي في المتصل منها ان ما يفعله الاتصال فقط» (ابن‌هيثم، 1983، ص310). بر خلاف عارضۀ تفرق، اين‌بار ابن‌هيثم پيوستگي را عامل زيبايي مي‌داند وي اتصال را خالق زيبايي دانسته، بوستان‌هاي پيوسته و متصل و شکوفه‌هاي انباشته و پيوستۀ درختان را در برابر باغ‌هاي ازهم‌جداافتاده، احسن مي‌داند. هم‌زمان دو عامل متضاد را دليل زيبايي دانستن، شايد نشان از نسبي بودن پاره‌اي از اين عوامل در خلق زيبايي است. 
    11ـ3. عدد
    عدد نيز در آفرينش زيبايي مهم است: «و العدد يفعل الحسن... و لذلک ايضاً تستحسن المصابيح و الشموع اذا اجتمع منها عدد کثير في موضع واحد» (ابن‌هيثم، 1983، ص310)؛ چنان‌که تعدد ستارگان جلوۀ نکوتري از قلّتشان در پهنة آسمان دارد و از اين روست که چراغ‌ها و شمع‌هاي مجتمع در يک جايگاه، حُسن‌برانگيزند. از جهتي مي‌توان اين عامل را ـ با توجه به مثال نقل‌شده ـ همسو با عامل اتصال و پيوستگي دانست؛ از آن حيث که براي اتصال نياز به تعداد است و هرچه اتصال بيشتر، تعداد نيز افزون‌تر و درنتيجه زيبايي نيز. 
    12ـ3. جنبش و حرکت
    جنبش و حرکت نيز سبب زيبايي است. از اين روست که رقص و حرکات رقصنده و بسياري اشارات و حرکات انسان، چه در لفظ و چه در فعل، زيباست: «و الحرکة تفعل الحسن...» (ابن‌هيثم، 1983، ص310). با توجه به اين مضمون، زيبايي مختص صنايع دست نيست و حتي در بسياري از رفتارهاي بشر مي‌توان رد زيبايي را پي گرفت. 
    13ـ3. آرامش و سکون
    در اين مورد نيز باز با تناقض نسبت‌به عامل قبلي روبه‌روييم: «و السکون يفعل الحسن...». سکون از آن سبب عاملي است براي القاي زيبايي که موجب وقار است و اين وقار دليلي بر زيبايي و حُسن. پس نسبت‌به مورد، ممکن است سکوت سبب زيبايي باشد، يا حرکت و جنبش. 
    14ـ3. زبري و خشونت
    «و الخشونة تفعل الحسن. و لذلک يستحسن الخشن من کثير من الثياب و الفروش...» (ابن‌هيثم، 1983، ص310). مراد از خشونت، تضاد با لطافت و نرمي يا همان زبري است. زبري موجب زيبايي است؛ مانند آنچه در بسياري از فرش‌ها و البسه ديده ‌مي‌شود. 
    15ـ3. لطافت و نرمي
    تناقض بعدي، زيبا دانستن لطافت پس از عنوان کردن زبري به‌عنوان عامل زيبايي است. ملاسه و نرمي نيز موجب حُسن‌ است و از اين جهت، البسه و ابزار نرم و صيقلي زيبا جلوه مي‌نمايند: «و الملاسة تفعل الحسن...» (ابن‌هيثم، 1983، ص310).
    16ـ3. شفافيت
    عارض بعدي در خلق زيبايي، شفافيت است. از همين روست، حسن جواهرات شفاف و صيقلي: «و الشفيف يفعل الحسن و لذلک يستحسن الجواهر المشفة و الاواني المشفة» (ابن‌هيثم، 1983، ص310). اين عامل ارتباطي مستقيم با عارضۀ نور دارد؛ از آن جهت که بدون نور، شفافيت نيز معنايي نخواهد داشت. شفافيت به‌معناي توانايي عبور دادن نور است. 
    17ـ3. تکدر و کثافه
    در تضاد با ويژگي شفافيت، اين‌بار کدورت و تيرگي است که سبب زيبايي مي‌شود. رنگ‌ها و نورها و اشکال و تمامي معاني زيبا زماني ظاهر مي‌شوند که در زمينه‌اي تيره و کدر قرار گيرند. به‌معنايي ابن‌هيثم به‌صورتي غيرمستقيم بر مفهوم کنتراست و نقش آن در خلق زيبايي اشاره مي‌کند. مفهومي که حتي امروزه نيز جزء عوامل مؤثر در خلق زيبايي، به‌ويژه در هنرهاي تجسمي است. «و الکثافة تفعل الحسن لان الالوان و الاضواء و الاشکال و التخطيط جميع المعاني المستحسنة التي تظهر في صور المبصرات ليس يدرکها البصر الا من اجل الکثافة» (ابن‌هيثم، 1983، ص310). 
    18ـ3. سايه
    سايه نيز عامل زيبايي است، از آن جهت که سبب قرار گرفتن عيوب و زشتي‌ها در پوشش است که مانع ديده شدن آنها مي‌شود. از سويي، طيف رنگ‌هاي پرهاي حيوانات به‌سبب وجود سايه و شکست نور است: «و الظل قد يظهر الحسن...» (ابن‌هيثم 1983، ص311). نکتۀ حائز اهميت در مورد سايه اين است که برخلاف ساير عوامل و اعراض، سايه زيبايي خلق نمي‌کند؛ بلکه سبب ظهور آن مي‌شود؛ مانند آنچه دربارۀ بُعد و فاصله با آن روبه‌رو شديم. 
    19ـ3. ظلمت و تاريکي
    تاريکي نيز آفرينندۀ حُسن نيست؛ بل سبب پديدار شدن آن است: «و الظلمة تظهر الحسن...» (ابن‌هيثم 1983، ص311). ستارگان در تاريکي پديدار مي‌شوند؛ همانند چراغ‌ها و شمع‌ها و آتش که در تاريکي شب و در مکان تاريک خود را نمايان مي‌کنند. چنين حُسني در روشنايي روز و نورهاي شديد قابل ادراک نيست؛ درست مثل ستارگاني که در شب‌هاي تاريک زيباترند تا در شب‌هاي مهتابي. 
    20ـ3. تشابه
    با توجه به مثال ابن‌هيثم، در اين مورد به‌نظر مي‌رسد که منظور او همسان بودن است. از نظر وي، اندام حيوان زماني زيباست که يک‌شکل باشد؛ مثلاً اگر چشمي گرد و چشم ديگر مستطيل باشد، نهايت زشتي است؛ يا اگر يک چشم سرمه‌اي و ديگري آبي باشد، مستقبح است. اين مسئله، نه‌تنها دربارة اندام حيوان و انسان، که در مورد خطوط کتابت و نقوش نيز مصداق دارد. از ديدگاه ابن‌هيثم، همسان بودن، هارموني و هماهنگي، جزئي از زيبايي است (ابن‌هيثم 1983، ص311). 
    21ـ3. اختلاف و تضاد
    عامل نهايي در پيدايش زيبايي، تضاد است: «و الاختلاف يفعل الحسن...» (ابن‌هيثم 1983، ص311). اَشکال مختلف اعضاي حيوان زيباست و سبب آن، اختلاف و تفاوت است؛ همان مفهومي که دربارۀ اشکال و نقوش و خطوط کتابت نيز صادق است. اگر تمامي حروف يا اَشکال به‌شکلي واحد و يکسان رسم شوند، زيبايي نخواهند آفريد. بازهم در اين عامل، تناقض با عامل قبلي به‌چشم مي‌خورد. با اندکي تأمل در اين عوامل و اعراض مي‌توان دريافت که سبب وجود تناقض ميان پاره‌اي از اين اعراض، اشاره به اين نکته است که اين عوامل در هر حالتي نمي‌توانند سبب حسن باشند. در مواضع خاص و نسبت‌به موقعيت‌، عوامل متفاوتي مي‌توانند سبب خلق زيبايي شوند. ضمن آنکه تمامي اين اعراض باهم سبب زيبايي نيستند و گاه به‌صورت گروهي و گاه به‌صورت منفرد موجب حُسن و لذت‌اند؛ موضوعي که ابن‌هيثم در فقرة 222 تا 231 المناظر به آن اشاره مي‌کند. در نهايت، ابن‌هيثم به مقولۀ قبح و زشتي مي‌پردازد. 
    زشتي حالتي است که هنگام غيبتِ تمامي معاني زيبايي رخ مي‌دهد: «فأما القبح فهو الصورة التي تخلو من کل واحد من المعاني المستحسنة...». در صُوَري که واجد هيچ يک از معاني جزئي به‌تنهايي يا در پيوند معاني جزئيه با يکديگر نباشند، هيچ زيبايي‌اي جلوه نمي‌نمايد و هيچ تناسبي در آن اجزا نيست؛ ازاين‌رو هيچ حُسني در آنها نيست و اگر جزئي از حسن ندارند، پس قبيح‌اند؛ زيرا زشتي تصوير ناشي از عدم حسن است. چه‌بسا در همين تصوير، معاني پسنديده و مذموم در کنار يکديگر باشند که اگر ديده معاني جزئيه را در آن تشخيص دهد و در آن تأمل كند، مي‌تواند حُسن و قُبح را درك كند (ابن‌هيثم 1983، ص316). 
    آنچه از تأمل در عوامل مؤثر در ظهور و خلق زيبايي از نگاه ابن‌هيثم حاصل مي‌شود، اين است که پاره‌اي از عوامل همانند نور و تناسب، کارکرد مستقيم و مستقل در بروز زيبايي دارند؛ پاره‌اي ديگر مثل رنگ، شفافيت، تضاد، تکدر و سايه از عواملي هستند که تحت اثر نورند و به‌دنبال حضور نور پديد مي‌آيند؛ گروهي خالق زيبايي‌اند و گروهي سبب بروز زيبايي مي‌شوند؛ پس مي‌توان از آنها به‌عنوان «اعراض فرعي» نام برد؛ همانند تأثيري که فاصله، ظلمت و سايه در بروز زيبايي دارند؛ اما مهم‌ترين بحث، موضوع نسبي بودن اين عوامل است که در موقعيت‌هاي متفاوت، نه‌تنها سبب بروز يا خلق زيبايي نمي‌شوند که موجب قبح و زشتي‌اند. 
    ابن‌هيثم رويکردي التقاطي (علمي، حکمي و روان‌شناسانه) و نوين از مفهوم و ماهيت زيبايي دارد و زيبايي‌شناسي را از نظرگاهي مرتبط با ادراکات بررسي مي‌کند که البته پيش‌زمينۀ فلسفي وي دراين‌باره بي‌تأثير نيست. وي معتقد به ادراک حُسن است و ميان ادراک و احساس بصري تمايز قائل مي‌شود و با سه روشِ «درک زيبايي به‌ياري معاني جزئيه»، «دريافت حُسن با گروهي از معاني در شيء» و «ادراک زيبايي منفرد با کنار هم قرار گرفتن مجموعي از معاني جزئيه در پيوند باهم»، زيبايي را توجيه مي‌کند. دو عامل از اين هجده عامل (نور و رنگ) حاصل احساس بينايي، و بقية عوامل نتيجة ادراک بينايي‌اند. معاني‌ 22 گانه که با حس بصر دريافت مي‌شوند، عبارت‌اند از: نور، رنگ، فاصله، مكان، سختي، شكل، اندازه، جدايي، تداوم، تعداد، حركت، سكون، زبري، نرمي، شفافيت، كدورت، سايه، تاريكي، زيبايي، زشتي، همانندي و ناهمانندي، که صرف‌نظر از خودِ عنصر زيبايي، جزء مقولۀ كيفيات زيبايي‌شناسانه‌اند و در جريان ادراك بصري، در ذهن تركيب مي‌شوند. مبناي احساس زيبايي، استقرار است و بر اساس استقرار، اين عوامل در مواضع متفاوت و متعدد، زيبايي را در انسان برمي‌انگيزند. نکتة ديگر اينکه از ديدگاه ابن‌هيثم، حضور عواملي که از آنان سخن گفتيم، نسبي است. 
    4. بررسي نقاط اشتراک و تفارق ميان نظريات آگوستين و ابن‌هيثم
    با اندک تأمل در آراي هر دو انديشمند، آنچه حاصل مي‌شود، پاره‌اي تشابهات و گروهي تفاوت‌هاست. در باب تفاوت‌هايي که ميان آراي اين دو مي‌توان دريافت، قابل بحث‌ترين مسئله، زاويۀ نگاه هر يک است. با وجود پيشينۀ کلاسيک يوناني‌ آگوستين در مقولۀ فلسفه، باورهاي عرفاني و روحاني وي در باب زيبايي در نظرياتش هويداست؛ اما رويکرد ابن‌هيثم علمي است و آنچه در باب عوامل خلق و بروز زيبايي مطرح مي‌کند، مبنايي علمي ـ تجربي و بر پاية عملکرد و ساختار چشم و سازوکار ديدن است؛ هرچند در اين ميان بعضاً از منظر فلسفي و حتي روان‌شناسي سخن مي‌گويد (نقش ذهن و مخاطب در درک زيبايي). 
    ابن‌هيثم بر اين باور است که براي زيبا بودن در کليت، تک‌تک اجزاي منفرد بايد زيبا باشند؛ در غير اين صورت، زيبايي حاصل نمي‌شود. وي قُبح را در برابر زيبايي قرار مي‌دهد و معتقد است زماني پديد مي‌آيد که صورت از حسن تهي باشد. اما آگوستين برعکس معتقد است که گاه کل شيء واجد زيبايي نيست؛ اما با بررسي جزءبه‌جزء مي‌توان به نسبتي از زيبايي دست يافت. «زشت» مفهومي است سلبي. زشتي مطلق موجوديت ندارد و تمامي اشيا از درجاتي از زيبايي برخوردارند. 
    با وجود اين، در انديشۀ فلسفي هر دو نکات مشترک متعددي دربارۀ زيبايي به‌چشم مي‌خورد: اولين نقطۀ اشتراک ابن‌هيثم و آگوستين، طرز تلقي‌شان دربارة نقش و حضور برجستۀ مخاطب در ادراک و دريافت زيبايي است. از نگاه هر دو، ذهن و مخاطب دو عامل اساسي در ادراک بصري‌اند. زيبايي صرفاً عيني نيست و درک آن امري است تحت اثر هم‌زمان عين و ذهن. 
    به‌باور ابن‌هيثم، درک زيبايي منفرد نيست و ادراک حُسن با کنار هم قرار گرفتن مجموعي از معاني جزئيه در پيوند با هم‌ حاصل مي‌شود و مجموع مؤلفه‌هاي زيبايي در ادراک زيبايي سهيم‌اند. درک زيبايي ماحصل حضور آنان در محسوسات است و نيازمند ادراک ذهني براي درک است؛ درنتيجه، زيبايي از نگاه وي توأمان حاصل ادراکات بصري و ذهني است. 
    هندسه و تناسب، نقطۀ اشتراک بعدي است. از نگاه ابن‌هيثم، تناسب گاه به‌تنهايي مي‌تواند سبب زيبايي باشد و بايد در جملة اعراضِ وارد بر شيء، اعم از مکان، اندازه و...، صادق باشد. حُسنِ کامل زماني صورت مي‌پذيرد که اجزا با شکل و اندازۀ کلِ صورت متناسب باشد. اگرچه زيبايي منتج اعراضي خاص است، اما کمال آن از وجود تناسب ميان آن اعراض است و صورت بسياري از مشهودات، در نتيجۀ تناسب است که خوشايند و مورد تحسين است. 
    آگوستين نيز معتقد بود که يکي از اصلي‌ترين علل زيبايي، منوط بودنش به هارموني، تناسب و ارتباط اجزاست. نتيجۀ اين ارتباط هارمونيک و متناسب، زيبايي کل است؛ پس زيبايي وابسته به رابطۀ مناسب اجزاست که سبب هارموني، نظم و وحدت مي‌شود. وي اين مفهوم را به زيبايي اندام آدمي نيز تعميم مي‌دهد و معتقد است که زيبايي اندام از نوعي هماهنگي کلي و درعين‌حال متناسب و قابل انطباق منتج مي‌گردد؛ مانند بخشي از بدن که با مجموعۀ اندام تطابق دارد يا کفشي که با پا تناسب دارد. 
    مفهوم بعدي، فرم، شکل و صورت است. آگوستين معتقد است که هرچه زيباست، مصور به صورت يا informatio است و يکي از مؤلفه‌هاي زيبايي، فرم و شکل است. از نگاه ابن‌هيثم نيز عارضۀ شکل و صورت سبب حُسن است و بدان جهت است که بيننده اَشکالي مانند هلال ماه، گل‌ها و گياهان را مي‌ستايد. پس داشتن فرم و شکل مشخص، يکي از دلايل زيبايي است و مورد پسند انسان. مؤلفۀ عدد نيز جزء عوامل زيبايي‌شناسانه از نگاه هر دو انديشمند است. 
    زيبايي‌شناسي آگوستين بيش از هر چيز مبتني‌بر عدد است و او از زيبايي تصوري رياضي‌گونه دارد که بيش از همه در موسيقي به آن پرداخته است. مفهوم اصلي زيبايي‌شناسي‌اش همانندي و همساني، به‌ويژه همانندي عددي و زماني است. نکتۀ قابل توجه اين است که از ديد وي، زيبايي از طريق شکل، شکل از طريق نسبت، و نسبت به‌واسطة عدد حاصل مي‌شود. اندازه و عدد سبب نظم و وحدت، و در نهايت خلق زيبايي مي‌شوند. 
    نظر ابن‌هيثم در باب نقش عدد در خلق حُسن با آگوستين اندکي متفاوت است. از نگاه وي، تعدد ستارگان جلوۀ نيکوتري از قلت حضور آنها در پهنۀ آسمان دارد و از اين روست که چراغ‌ها و شمع‌هاي مجتمع در يک جايگاه، حُسن‌برانگيزترند تا تعداد اندکشان. به‌نظر مي‌رسد که ابن‌هيثم بيشتر قائل به کثرت تعداد است تا بررسي نقش مفهومي و رياضياتي عدد در زيبايي‌شناسي؛ اما به‌هرروي هر دو از نقش عدد در خلق زيبايي غافل نبوده‌اند. 
    نور و رنگ به‌مثابة مهم‌ترين عنصر تأثيرگذار در خلق زيبايي، نقطۀ مشترک بعدي است. بنا بر رأي ابن‌هيثم، اولين و مهم‌ترين عنصر دخيل در ايجاد احساس زيبايي و حُسن، نور است که حتي به‌تنهايي موجب ايجاد و زايش زيبايي است. تمامي اعراضِ مشهود تنها زماني قابل درک‌اند كه به‌سبب رنگ و نور و ساير محسوسات مشهود در چشم حاصل شوند. از نظر ابن‌هيثم، رنگ نيز در کنار نور خالق زيبايي است و سبب لذت بصر ناظر. 
    از نگاه هر دو، زيبايي نه‌تنها تابع روابط اجزا، بلکه تابع رنگ خوشايند نيز هست؛ اما نگاه آگوستين به مؤلفة نور، از منظري معنوي‌تر است. به‌باور وي، نور الهي که در قلب حضور مدام دارد، سبب درخشش و روشني اشياست و منتج به زيبايي و جذابيت آنان؛ و روشني و تابناکي از مؤلفه‌هاي زيبايي است؛ هرچند اين روشنايي و درخشش به‌دليل تجلي بي‌واسطۀ صفات و کيفيات نور از طريق رنگ‌هاست. همانند ابن‌هيثم، آگوستين نيز معتقد است که رنگ‌ها درخشش هر چيزي را به ما مي‌نمايانند. زيبايي نه‌تنها تابع روابط اجزا، بلکه تابع رنگ خوشايند نيز هست. 
    از نگاه هر دو متفکر، دريافت نابرابري اختلاف و کنتراست نيز بي‌ارتباط با مفهوم زيبايي نيست. ابن‌هيثم تضاد را يکي از عوامل پيدايش زيبايي مي‌داند. اَشکال مختلف اعضاي حيوان زيباست و سبب آن، اختلاف و تفاوت است. اگر تمامي حروف يا اشکال به‌شکلي واحد و يکسان رسم شوند، زيبايي نخواهند آفريد. آگوستين نيز کنتراست را در دستۀ عواملي قرار مي‌دهد که به‌ويژه در مورد زيبايي انسان و تاريخ نقش دارند و عامل زيبايي را بيش از هر چيز به اجزاي تشکيل‌دهنده وابسته مي‌کند. 
    ابن‌هيثم همچون آگوستين معتقد به نقش هماهنگي و تشابه در خلق زيبايي است. از منظر آگوستين، فراتر از زيبايي فيزيکي و محسوس اشيا، زيبايي برتري هست که همانا زيبايي معنوي است و به ريتم اندازه و هارموني منوط است. برتري زيبايي معنوي بدان جهت است که هارموني‌اش اکمل است؛ ضمن آنکه مضموني معنوي دارد. زيبايي حسي جهانِ هستي نه به‌سبب تصاوير محسوس، که به‌دليل نظم وحدت و هارموني است. از ديدگاه ابن‌هيثم نيز همسان بودن هارموني و هماهنگي جزئي از زيبايي است؛ چنان‌که در تشابه و هماهنگي اندام انسان و حيوان ملموس است. 
    نتيجه‌گيري
    اگر مبناي آراي ابن‌هيثم در زمينۀ زيبايي‌شناسي را المناظر قرار دهيم، ردپايي از ارتباط ميان هنر و زيبايي در نظريات وي نخواهيم يافت؛ چراکه وي زيبايي را مفهومي در ارتباط با ديدن مي‌داند و آن را مختص هنر نمي‌داند؛ به‌عبارتي، ابن‌هيثم در اين کتاب سخني از هنر به‌ميان نمي‌آورد و بيش از هر چيز زيبايي را با پديده‌هاي طبيعي و جهان هستي مرتبط مي‌داند و به بعد معنوي آن توجهي ندارد؛ اما آگوستين علاوه بر پرداختن به وجه هستي‌شناسانۀ زيبايي در بخش‌هايي از آثارش، از هنر به‌عنوان نمودي از زيبايي مطلق سخن مي‌گويد و حتي گونه‌هاي مختلف هنري را از ديدگاه معرفتي و معنوي طبقه‌بندي مي‌کند. 
    با وجود تشابهات فراوان در انتخاب مؤلفه‌هاي زيبايي، اختلافاتي در آراي هريک در باب اين مؤلفه‌ها به‌چشم مي‌خورد که در طرز تلقي هر کدام از اين انديشمندان از مقولۀ زيبايي و در تفکر حکمي آنان ريشه دارد: نگاه معنوي آگوستين و ديدگاه تجربي ـ علمي و رويکرد فلسفي ابن‌هيثم؛ اما از سويي شايد بتوان مبناي تشابهات نظريات زيبايي‌شناسانه‌شان را به‌نحوي مرتبط با آراي فلاسفۀ يونان باستان دانست که به‌طور قطع و يقين در پايه‌هاي فکري هر دو ريشه دوانده و تأثيرگذار بوده است.

     

    References: 
    • آگوستین، اورلیوس (1397). اعترافات آگوستین قدیس. ترجمة افسانه نجاتی. تهران: پیام امروز. 
    • ابن‌سینا، حسین ‌بن ‌عبدالله (1953). رسالة فی ماهیة العشق. ترجمة احمد آتش. استانبول: دانشکدة ادبیات استانبول. 
    • ابن‌هیثم (1983). المناظر. کویت: منشورات المجلس الوطنی للثقافة و الفنون و الآداب. 
    • ارسطو (1394). متافیزیک. ترجمة شرف‌الدین خراسانی. تهران: حکمت. 
    • بردسلی، مونرو. سی (1399). دانشنامة زیبایی و فلسفة هنر. ترجمة انشاءالله رحمتی. تهران: سوفیا. 
    • بلخاری، حسن (1387). معنا و مفهوم «زیبایی» در «المناظر و تنقیح المناظر». تهران: فرهنگستان هنر. 
    • پازوکی، شهرام (1400). حکمت هنر و زیبایی در اسلام. تهران: فرهنگستان هنر. 
    • تاتارکیه‌وچ، ووادیسواف (1392). تاریخ زیباشناسی. ترجمة سیدجواد فندرسکی. تهران: علم. 
    • تاتارکیه‌ویچ، ووادیسواف (1396). تاریخ زیبایی‌شناسی. ترجمة سیدجواد فندرسکی و محمود عبادیان. تهران: علم. 
    • رحیم‌پور، مهدی (1387). نقد: ابن‌هیثم و زیباشناسی او. مجلة آیینة خیال، 10(31)، 137ـ139. 
    • ژیلسون، اتین (1389). تاریخ فلسفة مسیحی در قرون وسطی. ترجمة رضا گندمی نصرآبادی. تهران: سمت. 
    • فارابی، ابونصر (1991). آراء اهل المدینة الفاضلة. بیروت: دار المشرق. 
    • کاپلستون، فردریک (۱۳68). تاریخ فلسفه. ترجمة سیدجلال‌الدین مجتبوی. تهران: علمی و فرهنگی. 
    • کوماراسوآمی، آناندا (1386). فلسفة هنر مسیحی و شرقی. ترجمة امیرحسین ذکرگو. تهران: فرهنگستان هنر. 
    • گات، بریس و مک آیورلوپس، دومینیک (1384). دانشنامة زیبایی‌شناسی. ترجمة جمعی از مترجمان. تهران: فرهنگستان هنر. 
    • گنجی، محمدحسین (1387). کلیات فلسفه. تهران: سمت. 
    • مددپور، محمد (1390). آشنایی با آراء متفکران دربارة هنر. تهران، سورة مهر. 
    • نجیب کوراوغلو، گلرو (1379). هندسه و تزیین در معماری اسلامی (طومار توپقاپی). ترجمة مهرداد قیومی بیدهندی. تهران: روزنه. 
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    پارسایی، انیسه، حسینی(ژرفا)، سیدابوالقاسم.(1403) مقایسۀ تطبیقی مؤلفه‌های زیبایی در زیبایی‌شناسی مسیحی و اسلامی با تکیه بر آرای آگوستین و ابن‌هیثم. فصلنامه معرفت ادیان، 16(1)، 61-42 https://doi.org/10.22034/marefateadyan.2024.2022072

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    انیسه پارسایی؛ سیدابوالقاسم حسینی(ژرفا)."مقایسۀ تطبیقی مؤلفه‌های زیبایی در زیبایی‌شناسی مسیحی و اسلامی با تکیه بر آرای آگوستین و ابن‌هیثم". فصلنامه معرفت ادیان، 16، 1، 1403، 61-42

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    پارسایی، انیسه، حسینی(ژرفا)، سیدابوالقاسم.(1403) 'مقایسۀ تطبیقی مؤلفه‌های زیبایی در زیبایی‌شناسی مسیحی و اسلامی با تکیه بر آرای آگوستین و ابن‌هیثم'، فصلنامه معرفت ادیان، 16(1), pp. 61-42

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    پارسایی، انیسه، حسینی(ژرفا)، سیدابوالقاسم. مقایسۀ تطبیقی مؤلفه‌های زیبایی در زیبایی‌شناسی مسیحی و اسلامی با تکیه بر آرای آگوستین و ابن‌هیثم. معرفت ادیان، 16, 1403؛ 16(1): 61-42