معرفت ادیان، سال پانزدهم، شماره دوم، پیاپی 58، بهار 1403، صفحات 37-52

    مواجهه‌ی قرآن با برداشت‌های نمونه‌شناسانه‌ی مسیحی از داستان یونس(ع)

    نویسندگان:
    حسام قربانی / کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث دانشگاه تهران / hesamghorbani766@gmail.com
    ✍️ اعظم پویازاده / دانشیار علوم قرآن و حدیث دانشگاه تهران / puyazade@ut.ac.ir
    doi 10.22034/marefateadyan.2024.2021252
    چکیده: 
    حضرت یونس(ع) ازجمله شخصیت‌هایی است که هم در قرآن و هم در کتاب مقدس عبری از ایشان سخن به‌میان آمده است. داستان قرآنی یونس(ع) بیش از آنکه با داستان کتاب مقدس عبری همسو باشد، به داستان ایشان در نوشته‌های آبای کلیسای سریانی که بازتابی از عقاید مسیحیان عصر نزول است، شباهت دارد. ازهمین‌رو می‌توان قرآن را در گفت‌وگو با این تفاسیر مسیحی از داستان یونس(ع) دانست. مطابق برداشت‌های مسیحی از برخی عناصر داستان یونس(ع)، سرگذشت ایشان در راستای مسیح‌شناسی استفاده می‌شود و براین‌اساس پژوهش حاضر با استفاده از روش مطالعات تطبیقی و با رویکرد تحلیلی ـ تبیینی در پی پاسخی برای این پرسش بوده است که قرآن چگونه با برداشت‌های نمونه‌شناسانۀ مسیحی از داستان یونس(ع) در عصر نزول مواجهه داشته است؟ پاسخ به‌دست‌آمده این است که نه‌تنها قرآن نمونه‌شناسی مسیحی را انکار می‌کند، بلکه به‌نظر می‌رسد داستان پیامبران را در رابطه با پیامبر اسلام روایت می‌کند و نمونه‌شناسی و پیامبرشناسی خاص خود را توسعه می‌دهد. همچنین با حذف بخش‌هایی از داستان یونس(ع)، که در میان مسیحیان رایج بوده، در جهت نفی یا کم‌اهمیت نشان دادن عقاید رایج مخالف با آموزه‌هایش گام برداشته است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    Confrontation of the Quran with Christian Paradigmatic Interpretations of the Story of Jonah (PBUH)
    Abstract: 
    Hazrat Jonah (PBUH) is among the personalities mentioned in both the Quran and the Hebrew Bible. The Quranic story of Jonah in the Quran, more than being in line with the story of the Hebrew Bible, is similar to his story in the writings of the Syrian church fathers, which is a reflection of the beliefs of the Christians of the descent era. Therefore, the story of the Quran can be considered in line with the Christian interpretations of the story of Jonah. According to Christian perceptions, some elements of Jonah's story, his story, are used in the direction of Christology. Using the method of comparative studies and with an analytical-explanatory approach, this research, has sought an answer to the question of how the Quran faced the typical Christian interpretations of the story of Jonah in the age of descent. The answer obtained is that not only does the Quran deny the Christian typology, but it also seems to narrate the story of the prophets in relation to the Prophet of Islam and develops its own typology and prophetology. Also, by removing parts of Jonah's story, which were common among Christians, it has taken a step towards negating or showing low importance of common opinions against its teachings.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

    مقدمه
    قرآن در محيطي خالي از فرهنگ و عقايد ديني نازل نشده، بلکه در ميان مردمي با عقايد مختلف و براي اصلاح عقايد آنها نازل شده است. همان‌طورکه قرآن در برابر عقايد خرافي و نادرست اعراب جاهلي زمان خود واکنش نشان مي‌دهد، مي‌توان انتظار داشت که در برخورد با افکار و عقايد ديگر مخاطبان خود، يعني يهوديان و مسيحيان شبه‌جزيرة عربستان نيز حرفي براي گفتن داشته باشد. شواهد متعددي را مي‌توان در داستان قرآني يونس يافت که همگي گواه مواجهه و گفت‌وگوي قرآن با تفاسير مسيحي از داستان يونس است، نه آن داستاني که در کتاب مقدس عبري آمده است. يک شاهد لغت‌شناسانه (Philological) بر این ادعا، شکل قرآني نام يونس است که با يونسِ آرامي ـ فلسطيني مسيحي (از يوناني Ιωνάς) مرتبط است، نه با واژة عبري يونا (יוֹנָה). همچنين لقب قرآني يونس (ذا النون) نيز يک زيرمتن مسيحي را منعکس مي‌کند؛ زيرا «نون» به واژة سرياني ܢܘܢܐ (nūnā) اشاره دارد و به واژة عبري דָּג (dāgā) ارتباطي ندارد (رينولدز، 2010، ص 129). 
    مواجهۀ قرآن با روايات پيشين از داستان يونس و به‌ويژه استفاده از مضامين و درون‌مايه‌هاي سنت مسيحي را مي‌توان يک رابطۀ بينامتني بين قرآن و متون پيشين دانست؛ رابطه‌اي که متن «ب» (قرآن) را به متن «الف» (متون روايات گذشته) پيوند مي‌دهد و اين ارتباط ميان دو متن به‌گونه‌اي است که متن دوم (قرآن)، يا به آن ارجاع مي‌دهد يا به آن اشاره مي‌کند يا آن را مفروض مي‌گيرد. کاملاً واضح است که در اين رابطه، قرار نيست همۀ مؤلفه‌ها ثابت نگه داشته شوند؛ چراکه هر متن با مخاطب و زمانۀ خودش سخن‌ مي‌گويد و ارتباط برقرار مي‌کند. مطابق تفاسير و برداشت‌هاي مسيحي از برخي عناصر داستان يونس، ايشان نشانه‌اي براي مسيح در نظر گرفته مي‌شوند و از سرگذشت يونس در راستاي مسيح‌شناسي بهره‌برداري مي‌شود. در نوشته‌هاي آبای کليسا که مورد بررسي قرار گرفت، يکي از مسائل مورد توجه در زمینة داستان يونس، برقراري ارتباط ميان او و مسيح و به‌تعبيري تفسير نمونه‌شناسانه از شخصيت يونس است. قرآن کريم نيز با اشاره به داستان يونس که در ميان مسيحيان شبه‌جزيره رايج بوده، کوشيده است برخي از اجزا و عناصر اين داستان را تأييد، اصلاح يا حذف و رد کند. برهمين‌اساس پژوهش حاضر کوشيده است که با استفاده از روش مطالعات تطبيقي و با رويکرد تحليلي ـ تبييني، داستان قرآني يونس را در پرتو داستان ايشان در کتاب مقدس و با تکيه بر نگاشته‌هاي آبای کليساي سرياني، که حاوي اشارات نمونه‌شناسانه است، تحليل کند و در راستاي دستيابي به پاسخي براي اين سؤال که قرآن چگونه به تفسير نمونه‌شناسانۀ مسيحي از داستان يونس واکنش نشان داده و با آن مواجهه داشته است، گام بردارد. 
    1. پيشينه
    موضوع مورد بحث پيشينه‌اي ديرينه در ادبيات مسيحي دارد و تحقيقات گوناگوني در اين زمينه شکل گرفته است، اما بيشتر تحقيقات انجام شده از جهت گسترۀ منابع بررسي شده دچار نقص بوده و عموماً محدود به همان اشارات و مطالب عهديني هستند. از سوي‌ديگر، برخي پژوهش‌ها صرفاً بر پايۀ نگاشته‌هاي آبای کليسا شکل گرفته‌اند. براي نمونه، رابرت کيچن (Robert Kitchen) در پژوهشي که مسئلۀ نمونه‌شناسي را در خطبۀ يعقوب سروجي (Jacob of Serug) مورد بررسي قرار داده است، به قرآن کريم توجهي ندارد. پژوهش حاضر با بهره‌گيري از عهدين و تکيه بر مطالب آبای کليساي سرياني، داستان قرآني يونس را از حيث مسئلۀ نمونه‌شناسي مورد خوانش قرار مي‌دهد و از اين جهت از پژوهش‌هاي پيشين متمايز است و نسبت به آنها نوآوري دارد. 
    2. مفهوم‌شناسي
    پيش از ورود به بحث، تعريف برخي مفاهيم و اصطلاحات به‌کاررفته، برای آشنايي بيشتر ارائه مي‌شود. 
    1ـ2. پدران (آبای) کليسا
    کلمۀ «پدر» در عهد جديد به‌معناي معلم امور روحاني است که به‌وسيلۀ آن، روح انسان دوباره به‌شکل مسيح متولد مي‌شود. به‌نظر مي‌رسد که از اولين معلمان مسيحيت، به‌صورت جمع با عنوان «پدران» ياد مي‌شود (دوم پطرس، 3: 4). الهي‌دانان و نويسندگان مسيحي که دیدگاه‌ها و نگاشته‌هاي ايشان، به‌ويژه دربارة مسائل چالش‌برانگيز در زمينۀ ايمان و عمل، در قرون اوليۀ مسيحيت به‌عنوان آموزه‌هاي مسيحي مورد استناد ديگران قرار گرفته است، با عنوان «پدر کليسا» شناخته مي‌شوند. دامنۀ اين دسته از افراد، بسيار گسترده است و مرزهاي جغرافيايي و زماني خاصي را نمي‌توان براي ايشان در نظر گرفت. ممکن است پدران به‌شيوه‌هاي مختلفي تقسيم‌بندي شوند. يکي از روش‌هاي مورد علاقه، تقسيم براساس زمان است که سه دورۀ زماني را شامل مي‌شود: پدران پيش از نيقيه تا سال 325م؛ پدران بزرگ قرن چهارم و نيمة قرن پنجم (325ـ451م)؛ و پدران بعدي، اما تقسيم‌بندي واضح‌تر، تقسيم‌بندي به شرق و غرب است که ازجملۀ شرقي‌ها مي‌توان به نويسندگان يوناني، سرياني، ارمني و قبطي اشاره کرد (چاپمن، 1909، ج 6، ص 1ـ5). 
    2ـ2. بينامتنيّت
    بينامتنيّت روابط يک متن با متون ديگر را در الگوي بزرگ‌ترِ کنش‌هاي فرهنگي آنها مطالعه مي‌کند و جايگاه بينامتني يک متن، از روابط آن با ساير متون گذشته، حال و آينده ناشي مي‌شود (اور، 2010، ص 1). اين واژه در اواخر دهۀ 1960م توسط جوليا کريستوا (Julia Kristeva) ابداع شد (اور، 2003، ص 1). فرد ديگري که در اين‌باره سخن گفته، ژرار ژنت (Gérard Genette, 2018)، نظريه‌پرداز ادبي و نشانه‌شناس است. ژنت بينامتنيّت را «رابطۀ هم‌زمان بين دو متن يا در ميان چند متن» و به‌عبارت‌ديگر، «حضور واقعي يک متن در متن ديگر» تعريف مي‌کند (ژنت، 1997، ص 1ـ5). ژنت بينامتنيّت خود را در سه دستۀ صريح و لفظي (اعلام‌شده)، کمتر صريح و غيرصريح (پنهان‌شده) و باز هم کمتر صريح (ضمني) قرار مي‌دهد. «بينامتنيت صريح» بيانگر حضور آشکار يک متن در متن ديگر است. از اين منظر، «نقل‌قول» گونه‌اي بينامتني شمرده مي‌شود. بينامتنيّت غيرصريح بيانگر حضور پنهان يک متن در متن ديگر است. اين نوع بينامتنيّت در پي آن است تا مرجعِ بينامتنِ خود را پنهان کند و اين پنهان‌کاري به‌دليل ضرورت‌هاي ادبي نيست؛ مانند سرقت ادبي. گاهي نيز مؤلفِ متنِ دوم قصد پنهان‌کاريِ بينامتنِ خود را ندارد و به همين دليل نشانه‌هايي را به‌‌کار مي‌برد که با اين نشانه‌ها مي‌توان بينامتن را تشخيص داد و حتي مرجع آن را نيز شناخت. از مهم‌ترين اشکال اين نوع بينامتن، مي‌توان به کنايات، اشارات و تلميحات اشاره کرد (نامورمطلق، 1386، ص 88ـ89). 
    3ـ2. نمونه‌شناسي در الهيات مسيحي
    «نمونه‌شناسي» يا Typology شيوه‌اي تفسيري در الهيات مسيحي است و در تعريف آن آمده است: آشکار کردن ارتباط تاريخي بين برخي حوادث، اشخاص يا اشيا در عهد قديم و حوادث، اشخاص یا اشيای مشابه با آنها در عهد جديد [با محوريت عيسي مسيح] (عزيز، 1395، ص 373). برخي از مهم‌ترين انواع و نمونه‌ها در عهد قديم را مي‌توان چنين عنوان کرد: الف) اشخاص: هارون، آدم، داود، سليمان، اشعيا، ملکيصدق و يونس؛ ب) وقايع: نجات به‌وسيلۀ کشتي نوح، فراخوان از مصر، فراهم کردن منّا (اشاره به منّ و سلوی که در سفر خروج فصل 16، فقرات 1-35 و همچنین، بقره: 57؛ اعراف: 160 و طه: 80 آمده است)، توسط خدا، عبور از درياي سرخ و فصح؛ ج) مکان: کنعان، اورشليم، کوه صهيون، معبد (هيکل) و خيمه (اسميت، 2018، ص 17ـ18). 
    از اين ‌روش با عناوين ديگري چون تفسير مثالي، تفسير تمثيلي، گونه‌شناسي، نوع‌شناسي، پيش‌نمون‌شناختي (Prefiguring) و تفسير تيپولوژيک نيز ياد مي‌شود. در اين شيوه، «نوع» (آنچه در ابتدا بوده؛ Type) به ترسيم «ضد نوع» (آنچه بعداً پديد آمده؛ Anti-type) مي‌پردازد. به‌بيان‌ديگر، در «ضد نوع» ويژگي‌ها و صفاتي هست که پيش از آن در «نوع» نيز وجود داشته است و از اين جهت «نوع» و «ضد نوع» با هم اشتراک و شباهت دارند. 
    3. خاستگاه برداشت‌هاي نمونه‌شناسانه از داستان يونس
    نخستين اشارات در اين زمینه را مي‌توان در اناجيل پيگيري کرد. در اناجيل نُه مرتبه به نام يونس اشاره شده است که از اين ميان پنج مرتبۀ آن در انجيل متّي و چهار مرتبۀ ديگر نيز در انجيل لوقا آمده است. نخستين جايي که نام يونس پديدار مي‌شود، آنجاست که رهبران مذهبي از عيسي معجزه‌اي مي‌خواهند. در اين‌باره در انجيل متّي مي‌خوانيم: 
    آن‌گاه بعضي از کاتبان و فريسيان در جواب او گفتند: اي استاد! مي‌خواهيم از تو آيتي بينيم. او در جواب ايشان گفت: فرقة شرير و زناکار آيتي مي‌طلبند و بديشان جز آيت يونس نبي داده نخواهد شد؛ زيرا همچنان‌که يونس سه شبانه‌روز در شکم ماهي ماند، پسر انسان نيز سه شب و سه روز در شکم زمين خواهد بود. مردمان نينوا در روز داوري با اين طايفه برخاسته، بر ايشان حکم خواهند کرد؛ زيرا که به موعظة يونس توبه کردند و اينک بزرگ‌تري از يونس در اينجاست (متّي، 39:12ـ41). 
    نکتۀ مهم در زمینة درخواست کاتبان و فريسيان و پاسخ عيسي آن است که اين دو گروه به معجزات ارائه‌شده توسط عيسي توجهي ندارند و معجزه و آيتي ديگر از وي مي‌خواهند. ازجمله معجزاتي که براي عيسي در عهد جديد بيان شده است، مي‌توان به مواردي از این قبيل اشاره کرد: زنده کردن مردگان (متّي، 9:18ـ26)؛ شفاي بيماران (يوحنّا، 1:5ـ16)؛ شفاي نابينايان (متّي، 27:9ـ34)؛ شفاي جن‌زدگان (لوقا، 26:8ـ39)؛ خشکاندن درخت انجير (متّي، 18:21ـ22)؛ خارج کردن سکه از دهان ماهي (متّي، 24:17ـ27) و راه رفتن بر روي آب (يوحنّا، 16:6ـ21). در همين راستا، برخي، معجزاتي از قبيل شفا دادن را خارج از دستۀ نشانه‌ها قرار مي‌دهند (اليوت، 1878، ج 1، ص 74). دربارة نشانۀ يونس مي‌توان چنين گفت که رستاخيز مسيح از مردگان با قدرت خود، همان علامت يونس است، که اين امر دليل بزرگي بر مسيح بودن عيسي در نظر گرفته مي‌شود؛ با اين توضيح که همان‌طورکه يونس سه روز و سه شب در شکم ماهي بود و سپس دوباره زنده بيرون آمد، مسيح نيز مدت زيادي در قبر خواهد بود و سپس دوباره برمي‌خيزد (هنري، بي‌تا، ص 1500). 
    چنان‌که گذشت، عيسي از دو گروه کاتبان و فريسيان با دو صفتِ شرير و زناکار ياد مي‌کند. آن‌گونه‌که از کتاب مقدس برمي‌آيد، پيامبران رابطۀ واقعي بين اسرائيل و يهوه (خداوند) را در قالب رابطۀ زن با شوهرش نشان داده‌اند (ارميا، 3؛ حزقيال، 16 و 23؛ هوشع، 1 و 2). بنابراين «نسل زناکار» نسلي است که به پروردگار خود خيانت کرده است (اليوت، 1878، ج 1، ص 74). به‌بيان‌ديگر، رابطۀ يهوديان با خدا، اغلب به‌عنوان يک قرارداد ازدواج نشان داده شده است، که در اين رابطه، خدا در جایگاه شوهر و قوم يهود در جایگاه زن قرار دارند (ارميا، 14:3). براين‌اساس، شايد بتوان مراد عيسي از فرقۀ زناکار را پيمان‌شکني، خيانت‌ و بي‌وفايي بني‌اسرائيل دانست. 
    در جاي ديگري از انجيل متّي نيز به درخواست آيتي آسماني توسط دو گروه صدّوقيان و فريسيان اشاره شده است؛ چنان‌که آمده است: 
    آن‌گاه فريسيان و صدّوقيان نزد او [عيسي] آمده، از روي امتحان از وي خواستند که آيتي آسماني براي ايشان ظاهر سازد. ايشان را جواب داد که در وقت عصر مي‌گوييد هوا خوش خواهد بود؛ زيرا آسمان سرخ است؛ و صبحگاهان مي‌گوييد امروز هوا بد خواهد شد؛ زيرا که آسمان سرخ و گرفته است. اي رياکاران! مي‌دانيد صورت آسمان را تمييز دهيد؛ اما علاماتِ زمان‌ها را نمي‌دانيد! فرقۀ شريرِ زناکار آيتي مي‌طلبند و آيتي بديشان عطا نخواهد شد، جز آيت يونس نبي[]. پس ايشان را رها کرده، روانه شد (متّي، 1:16ـ4). 
    نکتۀ شايان ذکر درخصوص علت درخواست آيتي آسماني آن است که بني‌اسرائيل با آيات آسماني آشنايي داشتند و پيش از آن چنين آياتي را مشاهده کرده بودند. برهمين‌اساس اگر عيسي مسيح بود، معجزات او همگي به زمين محدود نمي‌شد، بلکه او مي‌توانست معجزه‌اي را از آسمان نيز ارائه دهد (بارنز، 1949، ص 267). 
    در انجيل لوقا اشارۀ ديگري به يونس وجود دارد که با اشارات پيشين در انجيل متّي هم‌مضمون است. در اينجا نيز به نشانه بودن يونس اشاره شده است و همچنين عيسي دربارة بي‌ايماني هشدار مي‌دهد. در اين زمینه آمده است: 
    و هنگامي که مردم بر او ازدحام مي‌نمودند، سخن گفتن آغاز کرد که اينان فرقه‌اي شريرند که آيتي طلب مي‌کنند و آيتي بديشان عطا نخواهد شد، جز آيت يونس نبي[] ـ زيرا چنان‌که يونس[] براي اهل نينوا آيت شد، همچنين پسر انسان نيز براي اين فرقه آيتي خواهد بود ـ ملکۀ جنوب در روز داوري با مردم اين فرقه برخاسته، بر ايشان حکم خواهد کرد؛ زيرا که از اقصاي زمين آمد تا حکمت سليمان[] را بشنود؛ و اينک در اينجا کسي بزرگ‌تر از سليمان[] است. مردم نينوا در روز داوري با اين طبقه برخاسته، بر ايشان حکم خواهند کرد؛ زيرا که به موعظۀ يونس[] توبه کردند؛ و اينک در اينجا کسي بزرگ‌تر از يونس[] است (لوقا، 29:11ـ32). 
    چنان‌که بيان شد، ميان فقرات انجيل متّي و لوقا دربارة يونس اشتراک محتوايي وجود دارد و برهمين‌اساس بيشترِ تفاسير عهد جديد براي تفسير اين دسته از فقرات انجيل لوقا، به همان فقرات پيشين (متّي، 39:12ـ41) ارجاع داده‌اند، اما بايد توجه داشت که گزارش انجيل لوقا، از دو جهت با انجيل متّي متفاوت است: نخست آنکه در انجيل لوقا توضيحي دربارة نحوۀ تحقق نشانۀ يونس در سه روز و سه شب در دل زمين وجود ندارد؛ و ديگري جايگاه اشاره به ملکۀ جنوب است که بين نشانۀ يونس و قيام مردم نينوا قرار دارد (اليوت، 1878، ج 1، ص 298). 
    4. يونس؛ نشانة مسيح
    چنان‌که گذشت، مسئلۀ نمونه‌شناسي دربارة يونس در اناجيل ريشه دارد. مطابق تفاسير و برداشت‌هاي مسيحي از برخي عناصر داستان يونس، ايشان نشانه‌اي براي مسيح در نظر گرفته مي‌شوند و از سرگذشت يونس در راستاي مسيح‌شناسي بهره‌برداري مي‌شود. در نوشته‌هاي آبای کليسا يکي از مسائل مورد توجه درخصوص داستان يونس، برقراري ارتباط ميان او و مسيح و به‌تعبيري تفسير نمونه‌شناسانه از شخصيت يونس است. اين امر چنان در آثار و نوشته‌هاي آبای کليسا رونق داشته است که يعقوب سروجي طولاني شدن خطبه‌اش دربارة يونس را ناشي از بسيار بودن نماد‌هاي يونس مي‌داند و در گزارش خود مکرر از اين نمادها براي برقراري ارتباط ميان يونس و مسيح استفاده مي‌کند. علاوه بر يعقوب سروجي، افرم سرياني نيز در آثار خود به تفسير نمونه‌شناسانه پايبند است و همواره در پي يافتن مشابهت ميان شخصيت‌هاي عهديني و عيسي است. 
    در ارتباط با نگاشته‌هاي آبای کليساي سرياني، آثار دو نفر مورد بررسي قرار گرفت: افرم سرياني و يعقوب سروجي. در مجموعة آثار افرم، دو اثر متمايز دربارۀ يونس و قومش وجود دارد: يکي از آنها ممرای (خطبة) او دربارۀ «توبۀ نينوا» و ديگري مجموعة سرودهاي (Hymns) او دربارة «دوشيزگي» است که ضمن آن به سرگذشت يونس نيز اشاره دارد. همچنين يعقوب سروجي در خطبه‌اي (ممرایی) طولاني به شرح و بيان سرگذشت يونس پرداخته است. مي‌توان اين ممرا را پس از ممراي 53 دربارة درد و آزمايش، و ممراي 71 دربارة شش روز (ايام سته)، طولاني‌ترين ممراي يعقوب سروجي به‌شمار آورد. براساس نسخۀ پاول بدجان (Paul Bedjan)، اين ممرا در 123 صفحه آمده و مشتمل بر چهار بخش، 72 قطعه و 2540 خط، معادل 1270 بيت است. 
    واژۀ «ممرا» (ܡܐܡܪܐ) در لغت معاني متعددي چون شعر (بروک، کيراز، 2015، مدخل ܡܐܡܪܐ)، سخن، گفتار، موعظه و خطبه (پين‌اسميت، 2003، ص 247) را دربردارد. ممرا نام يک قالب شعري سرياني، متشکل از دوبيتي‌هايي با هجاي متساوي است که معمولاً در ترکيب 7+7 هجا (شناخته‌شده به‌نام افرم) يا 12+12 هجا (شناخته‌شده به‌نام يعقوب سروجي) ارائه مي‌شود. بسياري از ممراها موعظه‌هايي در قالب شعرند؛ سبکي که مشخصۀ ادبيات سرياني است و عمدتاً در قرن پنجم تا ششم ارائه شده است (بروک، 2006، مدخل Memra). 
    در ادامه با بررسي مواجهۀ قرآن با برداشت‌هاي نمونه‌شناسانۀ مسيحي از داستان يونس، دو ديدگاه مسيحي و اسلامي ـ به‌طور خاص قرآن ـ را در اين‌باره ارزيابي خواهيم کرد. 
    1ـ4. ديدگاه مسيحي
    در بخش مفهوم‌شناسی و در تعريف «نمونه» بيان کرديم که در اصطلاح کتاب مقدس «نمونه» به‌معناي حادثه‌، شخص يا چيزي در عهد جديد است که شبيه آن‌ در عهد قديم به‌کار رفته؛ و از «تفسير نمونه‌شناسانه» به آشکار کردن ارتباط تاريخي عهد قديم با عهد جديد در برخي حوادث، اشخاص يا امور مشابه ياد کرديم. تا اوايل قرن هفدهم، تفسير مثالي در نزد مفسران امري بديهي بود؛ زيرا مبناي اين نوع تفسير، وحدت موضوعي بين عهد جديد و قديم بود، اما از قرن هفدهم به بعد که نقد علمي کتاب مقدس آغاز شد و وحدت موضوعي کتاب مقدس زير سؤال رفت، بنيان تفسير مثالي / نمونه‌شناسانه نيز به‌هم ريخت (عزيز، 1395، ص 380). 
    مفهوم وحي و کشف الهي در هر دو عهد يکسان است، اما اين وحي در عهد قديم ناقص بود؛ چون مخاطبان آن وحي قادر نبودند که تمام خواسته‌هاي وحي را تحقق بخشند و اتمام آن در عيسي مسيح بوده است. بنابراين خداوند علاوه بر اينکه قوم قديم را رها نکرده، قوم جديدي را به‌سوي خود فراخوانده است تا همۀ وعده‌هايي را که داده و عهدهايي را که بسته است، در آن قوم تحقق بخشد. به‌عبارت‌ديگر، خداوند با قرباني کردن مسيح، عهد جديدي را در او قرار مي‌دهد و کساني را که به مسيح ايمان بياورند، وارث همۀ عهدهاي گذشته مي‌داند. خلاصۀ کلام اينکه، همۀ خبرهاي موجود در عهد قديم، در مسيح و قومش تحقق يافت و اين همان چيزي است که عهد جديد فهميد و به‌کمک آن توانست عهد قديم را تفسير کند (عزيز، 1395، ص 387ـ388). 
    در همين راستا، يونس ازجمله شخصيت‌هايي است که به‌عنوان «نمونه‌اي» براي مسيح در نظر گرفته مي‌شود. از يک‌سو يونس يکي از مهم‌ترين و قابل تشخيص‌ترين پيشگويي‌هاي مسيحايي را در عهد عتيق ارائه مي‌دهد؛ و از سوي‌ديگر، صريح‌ترين اشاره براي ارائۀ چنين تفسيري از يونس را مي‌توان کلام عيسي مسيح دانست. ازاين‌رو مفسران مسيحي همواره در تلاش بوده‌اند که با در نظر داشتن بسياري از وجوه سرگذشت يونس، ارتباط او را با مسيح توضيح دهند. با توجه به بررسي‌هاي انجام‌شده، وجوه متعددي را مي‌توان به‌عنوان شباهت ميان يونس و مسيح در نظر گرفت، اما با عنايت به هدف اين پژوهش، صرفاً به مواردي اشاره خواهيم کرد که مورد توجه نوشته‌هاي آبای کليسا ـ به‌مثابة يکي از مهم‌ترين منابع حاضر در ميان مسيحيان عصر نزول ـ بوده است و از آن موارد در راستاي تفسير نمونه‌شناسانة سرگذشت يونس بهره جسته‌اند. با وجود این، در جدول شمارة 1 (ر. ک: دن، 2016، شباهت‌هاي عيسي ـ يونس) به‌صورت اجمالي به برخي از اين نقاط تشابه اشاره شده است. 
    جدول 1. برخي شباهت‌هاي بين يونس و مسيح
    رديف    يونس    مسيح
    1    اهل جليل بود    اهل جليل بود
    2    ورود به کشتي براي سفر به ساحل غربي    ورود به کشتي براي عبور به ساحل شرقي
    3    در انتهاي کشتي به خواب رفت    در عقب کشتي به خواب رفت
    4    باد و طوفان شديد کشتي را تهديد مي‌کرد    باد و طوفان شديد کشتي را تهديد مي‌کرد
    5    ناخداي کشتي او را از خواب بيدار کرد و دربارة هلاک شدن سخن گفت    شاگردان او را بيدار کردند و دربارة هلاکت سخن گفتند
    6    تفتيش عقايد توسط ناخداي کشتي    محاکمه در برابر پيلاطس و سنهدرين
    7    عمداً خود را فداي کل خدمه کرد    عمداً خود را فداي تمام جهانيان کرد
    8    آرام کردن دريا    آرام کردن دريا و طوفان
    9    تجربۀ قضاوت به‌دليل گناه (خود)    تجربۀ قضاوت به‌دليل گناه (ديگران)
    10    غسل تعميد با حضور در ميان دريا    غسل تعميد توسط يحياي تعميددهنده
    11    از [چوبِ] کشتي به شکم نهنگ رفت    از [چوبِ] صليب به قبر رفت
    12    ورود به شکم يا رحم از طريق دهان ماهي    تولد از باکره
    13    فرود به شئول (به عبري: محل مردگان)    فرود به هادس (به يوناني: محل مردگان)
    14    گذراندن سه روز در شکم ماهي    گذراندن سه روز در قبر
    15    خروج از شکم ماهي    زنده شده از قبر
    16    هشدار به نابودي نينوا در چهل روز    چهل روز از رستاخير تا عروج
    17    رساندن پيام توبه به ملتي غيريهودي    پيام توبه براي همه؛ يهودي و غيريهودي
    18    کدوي سايه‌دار؛ نماد وعده‌هاي عهد قديم    [احکام] سايۀ آن واقعيتي که مي‌آيد
    1ـ1ـ4. موعظه به غير يهوديان
    نخستين شباهتي را که ميان يونس و مسيح برقرار مي‌شود، مي‌توان موعظه به غيريهوديان ذکر کرد. بيشتر پيامبراني که در عهد عتيق پديدار مي‌شوند، فرستاده شده‌اند تا اسرائيل را به‌سوي خدا برگردانند. يونس يکي از معدود پيامبراني است که نزد غيريهوديان فرستاده شده است. به‌گفتۀ آگوستين، او [يونس] مأموريت مسيح براي غيريهوديان را پيش‌بيني و پيشگويي مي‌کند. همچنين مانند مسيح، موعظه براي غيريهوديان پس از «رستاخيز» يونس اتفاق افتاد (بيل، 2014، نه روشي که يونس عيسي را تجسم کرد). به‌بيان‌ديگر، درواقع نداي موعظۀ يونس براي غيريهوديان، تداعي‌گر نجاتِ مسيح براي همه است (اسکات، 2014، ص 163). 
    افرم براي بيان اين وجه شباهت، از شخصيت عهديني ديگري نيز بهره مي‌گيرد و شمعون را در مقابل يونس قرار مي‌دهد و مي‌گويد: برخلاف يونس که با اکراه نزد غيريهوديان رفت، شمعون با کمال ميل رفت تا رسول آنها باشد (سيروس، 1989، ص 441). در اينجا يونس به‌جاي شمعون، به‌عنوان رسول غيريهوديان به‌تصوير کشيده شده است. 
    2ـ1ـ4. خواب يونس در کشتي
    امر ديگري که به‌عنوان شباهت در نظر گرفته‌ مي‌شود، خواب در کشتي طوفان‌زده است. هنگام فرار يونس از خدا بر روي کشتي‌اي که به «ترشيش» مي‌رفت، خداوند باد شديدي به دريا فرستاد و طوفان شديدي در دريا به‌وقوع پيوست؛ به‌طوري‌که نزديک بود کشتي غرق شود...، اما يونس دراز کشيد و به خواب عميقي فرو رفت (یونس، 1:1ـ5) عيسي نيز مانند يونس، با وجود طوفان سهمگين در درياي جليل که آنها را غرق مي‌کرد، در کشتي خوابيد؛ که همۀ آنها با کلماتي مشابه توصيف شده‌اند: «و هنگامي که او در کشتي سوار شد،... طوفان عظيمي در دريا برخاست؛ به‌طوري‌که کشتي با امواج پوشيده شد، اما او [عيسي] خواب بود» (متّي، 23:8ـ24؛ مرقس، 36:4ـ38؛ لوقا، 22:8ـ23). 
    يعقوب سروجي نيز به اين مشابهت اشاره می‌کند و با استفاده از آن، مسير مسيح‌شناسي را در پيش مي‌گيرد: «[يونس] از افسردگي خوابيد. درواقع "راز" او را از نظر روحي در خواب گرفتار کرد؛ شايد به اين دليل که او شبيه پسر بود. [يونس] خوابي را که خداوند ما در دريا خوابيده بود، نشان داد. او مثالي براي دفن پسر در اعماق بود، وقتي که او را پايين آوردند. [خواب] او را به کشتي انداخت و مدتي طولاني خوابيد» (بدجان، 1908، ج 4، ص 378). 
    در همين زمینه، افرم بيان مي‌کند که خداوند يونس را به نينوا فرستاد تا مردم را بيدار کند، اما او در کشتي خوابيد و مردم او را بيدار کردند. در جاي ديگري بيان مي‌کند که به‌جاي مراقبت در خشکي و خواباندن شرارت، يونس به دريا رفت تا بخوابد و آب را بيدار کند (سيروس، 1989، ص 445). بدين صورت، افرم به‌طور ضمني خواب عيسي بر روي کشتي را يادآور مي‌شود. 
    3ـ1ـ4. تفتيش عقايد
    تفتيش عقايد يونس توسط ناخداي کشتي و ملوانان (يونس، 8:1ـ10) و محاکمۀ عيسي در برابر پيلاطس و سنهدرين (متّي، 27؛ مرقس، 15؛ لوقا، 23؛ يوحنّا، 18ـ19)، به‌عنوان يکي ديگر از اشتراکات سرگذشت يونس و عيسي در نظر گرفته مي‌شود. ناخداي کشتي به پيلاطس تبديل مي‌شود؛ دست‌هايش را از خون يک فرد بي‌گناه مي‌شويد و دعا مي‌کند که اعدام قريب‌الوقوع يونس / عيسي براي محکوم کردن آنها برنگردد. در اين راستا، يعقوب سروجي بيان مي‌کند: 
    ملوانان به‌خاطر يونس از خدا خواستند که مبادا با خون مردي عادل هلاک شوند. قاضي نيز به‌خاطر پروردگار ما دست‌هاي خود را شست، مبادا با خون مقدسي که بي‌گناه بود، آلوده شود. ملوانان به‌دنبال بازگشت به خشکي بودند، اما نتوانستند آن عبري را از گرداب نجات دهند. قاضي بيش‌ازحد به‌خاطر نجات‌دهندۀ ما تحريک شد و تلاش زيادي انجام داد، اما او نتوانست به آن بي‌گناه کمک کند (بدجان، 1908، ج 4، ص 415). 
    4ـ1ـ4. بلعيده شدن يونس توسط ماهي
    بلعيده شدن يونس توسط ماهي با ولادت عيسي مقايسه و به‌عنوان شباهت ديگري ميان آنها مطرح مي‌شود. يعقوب سروجي با بيان اين مطلب که جنين کوچکي از دهان وارد شکم مادرش شد و آن [ماهي] با شگفتي بسيار، بدون ازدواج حامله شد (ܥܘܠܐ ܚܕܬܐ ܕܥܠ ܡܢ ܦܘܡܐ ܠܒܪܣܐ ܕܐܡܗ / ܘܗܘܐ ܒܣܝܢܐ ܕܠܐ ܙܘܘܓܐ ܒܬܗܪܐ ܪܒܐ / بدجان، 1908، ج 4، ص 418)، تصوير تولد عيسي از مريم را ترسيم مي‌کند (متّي، 18:1ـ25؛ لوقا، 26:1-38).
    افرم سرياني نيز بلعيده شدن يونس توسط ماهي و نجات وي از آن را با تولد یونس از مادرش مقايسه و بيان مي‌کند: يونس يک بار به‌صورت طبيعي به‌دنيا آمد که همان باردار شدن مادرش بود و بار ديگر به‌صورت غيرطبيعي به‌دنيا آمد، که همان بلعيده شدن توسط ماهي بود. افرم اين مقايسه را بيشتر توضيح مي‌دهد: 
    زني طبق معمول باردار شد و علاوه بر آن، طبق طبيعت زايش کرد. ماهي برخلاف نظم طبيعت، يونس را باردار شد و سپس برخلاف قانون، او را به‌دنيا آورد؛ درحالي‌که مادر يونس توانايي سخن گفتن داشت، اما يونس در شکم مادرش اين توانايي را نداشت؛ از سوي‌ديگر، وقتي ماهي يونس را باردار شد، ماهي توانايي سخن گفتن نداشت، ولي يونس در شکم ماهي سخن مي‌گفت. وقتي زن روي زمين بود و او را در شکم خود حمل مي‌کرد، يونس دعايش را متوجه نمي‌شد و هنگامي که ماهي در دريا بود و او را در شکم خود حمل مي‌کرد، دعاي يونس را درک نمي‌کرد. تولد يونس در خشکي طي چند ماه بود، اما تولدش در دريا طي چند روز. وقتي مادرش او را باردار شد، براي فرزندش نذر کرد؛ وقتي ماهي او را در دريا آورد، فرزند در شکم ماهي نذر کرد (سيروس، 1989، ص 439). 
    البته افرم در گزارش خود به اينکه نذر يونس در شکم ماهي چه بود، اشاره‌اي نمي‌کند و بدون توضيح از آن مي‌گذرد. 
    5ـ1ـ4. يونس در شکم ماهي
    بدون شک بزرگ‌ترين و البته صريح‌ترين اشتراک ميان يونس و عيسي را مي‌توان سه روز ماندن در شکم ماهي دانست که به نشانه‌اي براي سه روز در قبر ماندن عيسي تفسير مي‌شود. در همين زمینه، يعقوب سروجي بيان مي‌کند: 
    يونس[] سه روز در دل زمين دفن شد تا راه پروردگار ما به قبر توضيح داده شود: نبي در ماهي و پروردگار انبيا در مرگي که آرزو کرد؛ دفن‌شدگاني که ظهور کردند و نابود نشدند؛ مردگاني که با اعمال خود دليل حيات شدند؛ يونس براي نينوا و پسر خدا براي تمام زمين: «ܠܢܝܢܘܐ ܝܘܢܢ ܘ ܒܪ ܐܠܗܐ ܠܟܠܗ ܐܪܥܐ» (بدجان، 1908، ج 4، ص 422ـ423). 
    در ادامه، يعقوب سروجي بيشتر به اين شباهت مي‌پردازد و آن را اين‌گونه توضيح مي‌دهد:
    يونس فرو رفت و نينوا را از اعماق نجات داد؛ و پروردگار ما نيز آدم را از گرداب نجات داد. دفن يونس در دفن مسيح نوشته شد و اين راز، پسر عبرانيان را به دريا فرستاد. سخني شگفت‌انگيز و سکوتي تعجب‌برانگيز است که آنها دفن شدند؛ يونس درحالي‌که زنده بود و پروردگار يونس درحالي‌که همه را زنده کرد. دفن‌شده‌اي را کجا ديده‌ايد که دعا کند جز يونس؟ يا کشته‌شده‌اي که مردگان را زنده کند، مگر پروردگار ما؟ يونس در اين مسيرِ پر از اسرار دويد و به همين دليل ممراي او بر ما برتري يافت (بدجان، 1908، ج 4، ص 423). 
    دربارة ارتباط اين ماجرا با رستاخيز عيسي مي‌توان گفت: پس از آنکه عيسي به‌صليب کشيده شد، فردي به‌نام يوسف، که يکي از اعضاي محترم شوراي يهود و در انتظار پادشاهي خدا بود، نزد پيلاطس رفت و پيکر عيسي را از او خواست. پس از آنکه پيلاطس از درگذشتن عيسي بر روي صليب مطمئن شد، پيکر او را به يوسف داد. يوسف کتان لطيفي خريد و جنازۀ عيسي را پايين آورد و در آن پيچيد و در مقبره‌اي که از سنگ تراشيده شده بود، قرار داد و سنگي جلوي درِ آن غلتانيد. مريم مجدليه و مريم مادر يوشا ديدند که عيسي کجا گذاشته شد. پس از پايان روز سبت، مريم مجدليه، مريم مادر يعقوب و سالومه روغن‌هاي معطري خريدند تا بروند و بدن عيسي را تدهين کنند و صبح زود روز يکشنبه، درست بعد از طلوع آفتاب، به سر قبر رفتند. آنها به يکديگر مي‌گفتند: «چه کسي سنگ را براي ما از جلوي قبر خواهد غلتانيد». وقتي خوب نگاه کردند، ديدند که سنگ بزرگ از جلوي قبر به عقب غلتانده شده است. پس به داخل مقبره رفتند و در آنجا مرد جواني را ديدند که در طرف راست نشسته و لباس سفيد بلندي در بر داشت. آنها متحير ماندند، اما او به آنان گفت: «تعجب نکنيد. شما عيساي ناصري مصلوب را مي‌جوييد. او زنده شد و ديگر در اينجا نيست...» (مرقس، 15ـ16). ماجراي به‌صليب کشيده شدن و رستاخير عيسي، در اناجيل ديگر نيز آمده است (ر.ک: متّي، 27ـ28؛ لوقا، 23ـ24؛ يوحنّا، 19ـ21). 
    البته برخي به اين نشانه اشکال وارد کرده‌اند و به عدم شباهت عيسي و يونس در اين مورد اعتقاد دارند. ازجمله آنکه گفته‌اند: 
    اگر يونس سه روز و سه شب زنده بوده، پس عيسي نيز همچنين بايد در قبر زنده باشد؛ همچنان‌که خودش آن را پيشگويي کرده بود! اما مسيحيت به طناب سست و پوسيدۀ باور به اينکه مرگ عيسي رستگاري آنها را تضمين کرده است، آويزان‌اند. بنابراين مسيحيان بايد پاسخشان اين باشد که عيسي سه روز و سه شب مرده بود. تناقض بين سخن عيسي و اجراي آن آشکار است. يونس زنده است، عيسي مرده! (ديدات، 1397، ص 4). 
    از سوي‌ديگر، برخي اشکال کرده‌اند که سخنان عيسي مسيح (چنان‌که يونس[] سه شبانه‌روز در شکم ماهي ماند، پسر انسان نيز سه شب و سه روز در شکم زمين خواهد بود)، براي بسياري از خوانندگان امروزي بسيار گيج‌کننده است؛ چراکه ميان آنها و گزارش‌هايي که در جاهاي ديگر، از زمانِ بين مرگ او و رستاخيز او ارائه شده است، ناسازگاري آشکاري وجود دارد. اينکه عيسي در غروب جمعه به خاک سپرده شد و صبح يکشنبه برخاست، در روايات انجيل به‌قدري واضح بيان شده و آن‌قدر به‌طور کلي به‌عنوان حقيقت پذيرفته شده است که بايد به‌عنوان يک واقعيت ثابت تصديق شود، اما اين مطلب با اين گفته که «او سه روز و سه شب در دل زمين بود» کاملاً ناسازگار است (مک‌گاروي، 1896، ص 65). 
    در اين‌باره بايد به اين نکته توجه داشت که رسم ثابت نويسندگان عبري اين بوده است که کسري از يک سال يا يک روز را ـ در آغاز يا در پايان آن ـ يک سال يا يک روز بشمارند. اين را مي‌توان با مثال‌هاي فراوان و به‌ويژه با اعداد مشابه ثبت‌شده در کتاب‌هاي پادشاهان نشان داد. براي نمونه، ابيا / ابيام در سال هجدهم سلطنت يربعام، پادشاهي سه‌ساله بر يهودا را آغاز کرد و بااين‌حال در سال بيستم سلطنت يربعام درگذشت (اول پادشاهان، 1:15ـ9). ظاهراً اين سه سال، بخشي از هجده‌سالگي يربعام، تمام نوزده‌سالگي و بخشي از بيست‌سالگي او را تشکيل مي‎‌دهد. نمونۀ ديگر، ناداب است که سلطنت خود بر اسرائيل را در سال دوم آسا آغاز کرد و دو سال سلطنت نمود، اما در سال سوم آسا درگذشت (اول پادشاهان، 25:15ـ28). دو سالِ او، بخشي از سال دوم و بخشي از سال سوم آسا بود و ممکن است بيش از يک سال تمام نبوده باشد (مک‌گاروي، 1896، ص 65). براين‌اساس، کوشيده شده است که راهي براي حل کردن ناسازگاري‌ کلام عيسي دربارة مدت زمان سه روز و سه شب ـ به‌عنوان مدتي که يونس در شکم ماهي بود و همچنين به‌عنوان نشانۀ عيسي که در زير زمين خواهد بود ـ و مدتي که براساس اناجيل عيسي در قبر بوده است، ارائه شود. 
    2ـ4. ديدگاه اسلامي 
    با واکاوي منابع، به‌نظر مي‌رسد که تفسير نمونه‌شناسانه، خاص مسيحيت نبوده و در سنت اسلامي نيز با شکلي متفاوت از آن مواجهیم که در راستاي اهداف خود از آن بهره برده است. برخلاف ديدگاه مسيحي (عهد جديد و آبای کليسا) دربارة نشانه بودن شخصيت‌هاي عهديني براي عيسي (در اينجا نشانه بودن يونس)، به‌نظر مي‌رسد که قرآن نمونه‌شناسي مسيحي را انکار مي‌کند و داستان پيامبران را در رابطه با پيامبر اسلام روايت مي‌کند و همچنين نمونه‌شناسي خود را گسترش مي‌دهد. 
    درمجموع از عيسي در 108 آيه در پانزده سورۀ مختلف قرآن به‌طور مستقيم نام برده شده است و آيات بسيار ديگري نيز به او اشاره دارند. مسيح‌شناسي يکي از موضوعات اصلي قرآن کريم است و منادي قرآن کريم (خداوند، پيامبر يا هر دو) و جامعۀ اوليۀ مسلمانان، به‌طور کامل و انتقادي با آن درگير بوده‌اند. بديهي است که دیدگاه قرآن به‌طور قابل توجهي با ديدگاه معمول مسيحيان دربارة عيسي تفاوت داشته و دست‌کم در نگاه اول با برخي از اعتقادات اصلي مسيحيان در تضاد باشد (خورشيد، فون استوش، 2019، ص 1ـ2). براين‌اساس مي‌توان چنين گفت که با توجه به آيات قرآن دربارة شخصيت عيسي، دو مطلب به‌دست مي‌آيد: يکي رد مسيح‌شناسي رايج و رسمي مسيحيت؛ و ديگري مسيح‌شناسي خاص قرآن (سليماني اردستاني، 1399، ص 155). 
    با در نظر داشتن اين مطلب که سوره‌هاي مرتبط با سرگذشت يونس (سوره‌هاي يونس، انبيا، صافات و قلم) در دستۀ سوره‌هاي مکي قرار مي‌گيرند. جالب است اگر بگوييم که در شمار موضوعات محوري ابلاغ در دوران ميان‌مكي، با نوعي از كلام مواجهيم كه مبتني بر نشانه‌هاست و به‌تدريج آشكار مي‌شود و البته در همان دوران مكي متقدم، به‌صورت ضمني حضور داشته است، اما اينك وقت تغيير نشانه‌هاي خدا (آيات) فرارسيده است كه در آفرينش، در فعل تاريخي خدا و در تأثيرگذاري او، يا به‌عبارتي‌ديگر، در ابلاغ اشخاص برگزيده آشكار مي‌شود. در اينجا، فرستادگان (رسول) با اسامي‌شان معرفي مي‌شوند و يادآوری مي‌شود كه رسالت اصلي آنها ابلاغ نشانه‌هاي خداست و در اين ميان، برخي افراد برگزيده به‌سبب رحمت خداوند، خود به نشانه تبديل مي‌شوند. عيسي نيز به اين شيوه برجسته مي‌شود. ازاين‌رو با در نظر داشتن مفهوم نشانه‌ها، که به همان اندازه به مسيحيان مربوط مي‌شود و در مسيحيت رايج است، مي‌توان توجه داشت که منادي قرآن به‌دنبال تخصيص اين اصطلاح و گسترش معاني احتمالي آن است. آنچه قابل توجه است، اين است که فهرست پيامبران مختلف در بخش مياني سوره‌ها، نه‌تنها شامل شخصيت‌هاي عهديني، بلکه شامل چهره‌هاي عهديني / عرب باستان نيز مي‌شود. اين امر ماهيت فراگير آموزۀ رسولي قرآن را نشان مي‌دهد که سرنوشت مردم و افراد ديگر را تصديق مي‌کند و آنها را بخشي از تاريخ نجات کتاب مقدس مي‌داند. جامعۀ اطراف پيامبر اسلام نيز متقاعد شده‌اند که او نيز منادي نشانه‌هايي است که در قالب پيام‌هاي الهي به او داده شده است. بنابراين به الهيات نشانه‌ها پايبند است و افق مضامين کلاسيک مسيحي را گسترش مي‌دهد. اين نبايد به‌عنوان انتقادي از مسيحيت تلقي شود، بلکه صرفاً به‌عنوان تخصيص تازه‌اي از ايده‌هاي اصلي موضوعي است که در شبه‌جزيرة عربستان در اواخر دوران باستان مورد بحث قرار مي‌گرفت (غفار، 2019، ص 131). 
    پيامبر اسلام در دوران مكي، در ابلاغ خود با عدم پذيرشي شديد روبه‌رو مي‌شود. «تسلاي پيامبر» از ناحيۀ خداوند كه به او در رسالتش اطمينان می‌بخشد و هشدار مي‌دهد كه اندوهگين نباشد و صبورانه اين رد و انكارِ پيامش را تحمل كند، به‌نحوي فزاينده جزء اصلي تركيبي در انتهاي يك سوره مي‌شود. شرايط سخت پيرامون او و جامعه‌اش موجب يادآوري وحي درخصوص فرستادگان، يا به‌عبارت‌ديگر، رسولان پيشين و سرنوشت ايشان مي‌شود. در دوران ميان‌مكي، آموزه‌اي مبتني بر رسولان در پيامبرشناسي قرآن پديدار مي‌شود که تعامل ميان رسولان و مخاطبان آنها را از نظر نمونه‌شناسي در عمل نجات‌بخش فراگير و هميشگي خداوند قرار مي‌دهد  (غفار، 2019، ص 132). توضیح بیشتر آنکه می‌توان الگویی ثابت را در سوره‌های دوران میان‌مکی ملاحظه کرد که مطابق آن خداوند رسولان را به سوی اقوام ارسال می‌کند، آن اقوام به خاطر حالت سركشانه و مقاومتشان در برابر فرستادۀ خدا مجازات مي‌شوند ولی خداوند از رسول خود محافظت می‌کند.
    براي نمونه، آية «فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلا تَكُنْ كَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَى وَهُوَ مَكْظُومٌ؛ پس در [امتثال‌] حكم پروردگارت شكيبايى ورز و مانند همدم ماهى [يونس‌] مباش؛ آن‌گاه كه اندوه‌زده ندا درداد» (قلم: 48)، به‌طور ضمني به نشانه بودن يونس اشاره دارد، اما اين اشاره در راستاي پيامبرشناسي خاص قرآن کريم است، نه در جهت مسيح‌شناسي. در اين خصوص مي‌توان آيه را اين‌گونه تحليل کرد که خداوند در اينجا تصويري از يونس ارائه مي‌دهد و از پيامبر اسلام مي‌خواهد که در شرايط مشابه، با در نظر داشتن اين الگو و نشانه، مانند يونس رفتار نکند. 
    هستۀ سوره‌ها در دوران ميان‌مكي حاوي چندين داستان دربارۀ پيامبران است که نگرش خصمانه و انكاركنندۀ اقوام مختلف را به رسولان پيشين بازگو مي‌کند. در تمام اين داستان‌ها، خداوند از فرستادۀ خود محافظت کرده، آن اقوام را به‌سبب رفتار سرکشانه و مقاومتشان در برابر فرستادۀ خدا مجازات مي‌کند. خطبه‌هاي آبای کليساي سرياني تلاش‌هاي بسيار مشابهي را براي تعريف نمونه‌شناسي از همان داستان‌هاي عهد عتيق نشان مي‌دهند و همۀ آنها را به‌عنوان پيش‌نمايي از عيسي مسيح تفسير مي‌کنند؛ حتي در صورت عدم ارتباط نزديک با اجتماعات مسيحي، مي‌توان به‌طور معقول تصور کرد که اين‌گونه تفاسير نمونه‌شناسانه، در اواخر دوران باستان رواج داشته و بنابراين دستيابي به اين فن و تطبيق آن با اهداف خود، براي منادي قرآن آسان بوده است. در هر صورت، هدف پيامبر‌شناسي در سوره‌هاي دوران مکيِ مياني، هنوز ايجاد گفتمان با گروه‌هاي مسيحي نيست، بلکه ارائة اطمينان وجودي به جامعة قرآنيِ نوظهور در شرايط محيط متخاصم در مکه است (غفار، 2019، ص 133ـ134). 
    همچنين دربارة نحوۀ واکنش قرآن کريم به اين برداشت‌هاي نمونه‌شناسانه مي‌توان گفت: قرآن با حذف بخش‌هايي از داستان يونس که در ميان مسيحيان رايج بوده است و آنها از آن در راستاي برقراري ارتباط ميان يونس و مسيح بهره مي‌جسته‌اند، در جهت رد اين عقيده گام برداشته يا در نظر داشته است تا با استفاده از اين ‌روش، عقايد رايجي را که مخالف با آموزه‌هايش بوده‌اند، از ميان بردارد و آن عقايد را کم‌اهميت جلوه دهد. 
    فراتر از حضور روش تفسيري نمونه‌شناسانه در بيان قرآن کريم، اين مسئله به‌عنوان يک روش تفسيري در روايات و نگاشته‌هاي تفسيري شيعي پساقرآني نيز مشهود است و به‌عقيدۀ برخي، روش تفسير نمونه‌شناسانه و پيش‌نمون‌شناختي، برجسته‌ترين روش در تفاسير امامي متقدم به‌شمار مي‌رود (بَراَشِر، 1999، ص 104). با وجود روايات متعدد در اين زمينه، صرفاً به‌عنوان نمونه‌اي از کاربست اين روش مي‌توان به روايتي از امام باقر اشاره کرد که ايشان ميان امام زمان و چند تن از پيامبران مشابهت برقرار کردند. در اين‌باره آمده است: 
    در قائم آل‌محمد شباهتى با پنج تن از انبيا وجود دارد: يونس‌بن‌متّى، يوسف‌بن‌يعقوب، موسى، عيسى و محمد. اما شباهت او با يونس‌بن‌متّى آن است كه وقتى پس از غيبت خود در كبر سن بازمی‌گردد، جوان است. شباهت او با يوسف‌بن‌يعقوب آن است كه از خاص و عام غايب مى‏شود و از برادرانش نيز پنهان است و امر او بر پدرش هم پوشيده است، با آنكه مسافت بين او و بين پدرش و خاندان و اطرافيانش كم بود. شباهت او با موسى، دوام خوف و طول غيبت و خفای ولادت و رنج يارانش پس از اوست كه آزار و اذيت و خوارى می‌ينند، تا آنكه خداى تعالى اذن ظهور دهد و او را بر دشمنانش نصرت و تأييد فرمايد، شباهت او با عيسى اختلافى است كه دربارۀ وى شکل گرفته است؛ به‌نحوي‌كه برخي گويند: متولد نشده؛ گروهى گويند: فوت كرده و عده‌اي گويند: كشته شده و به‌صليب آويخته شده است؛ و اما شباهت او با جدش محمد، خروج او با شمشير است و اينكه او دشمنان خدا و رسولش و جبارين و طواغيت را خواهد كشت (ابن‌بابويه، 1395، ج 1، ص 327).
    شاهد ديگري براي حضور اين روش در سنت اسلامي، کلام ابن‌عربي است. او در فصوص الحکم و در بحث دربارة «فصّ حکمت فردي در کلمۀ محمدي» ـ آگاهانه يا غيرآگاهانه ـ درواقع تصويري نمونه‌شناسانه از پيامبر اسلام ارائه مي‌دهد: از آن جهت حکمتش فردي است که او کامل‌ترين موجود در نوع انسان است؛ ازاين‌روي که کار بِدو آغاز و انجام يافت. او پيغمبر بود، درحالي‌که آدم هنوز بين آب و گل بود؛ سپس به نشئة عنصري‌اش پايان‌بخش پيامبران است (ابن‌عربي، 1386، ص 411). اشارۀ ابن‌عربي به اين مطلب که پيامبر اسلام کامل‌ترين انسان است را مي‌توان نمونه‌شناسانه در نظر گرفت؛ با اين توضيح که ايشان تمامي ويژگي‌هاي پيامبران پيشين را دارا هستند و براين‌اساس پيامبران پيشين «نمونه‌اي» براي آن حضرت‌اند. 
    نتيجه‌گيري
    1. داستان قرآني يونس بيش از آنکه با داستان کتاب مقدس همسو باشد، به داستان ايشان در نوشته‌هاي آبای کليسا، که بازتابي از عقايد مسيحيان عصر نزول است، شباهت دارد و با اين داستان، مواجهه و گفت‌وگو دارد. 
    2. مواجهۀ قرآن با روايات پيشين از داستان يونس و به‌ويژه استفاده از مضامين و درون‌مايه‌هاي سنت مسيحي را مي‌توان يک رابطۀ بينامتني بين قرآن و متون پيشين دانست که قرآن با يکي از الگوهاي بينامتني، بخش‌هايي از آن را تأييد، اصلاح یا حذف / رد مي‌کند. 
    3. يکي از مؤلفه‌هاي بارز تفاسير مسيحي و نوشته‌هاي آبای کليساي سرياني، دربرداشتن برداشت‌هاي نمونه‌شناسانه است که پيامبران عهد قديم را نمونه‌اي براي عيسي مي‌بينند و دربارة داستان يونس خاستگاه اين برداشت‌ها را مي‌توان در اناجيل پيگيري کرد. 
    4. قرآن نمونه‌شناسي مسيحي را انکار مي‌کند و با ارائۀ شکلي متفاوت با آن، داستان پيامبران را با محوريت پيامبر اسلام روايت مي‌کند و همچنين نمونه‌شناسي و پيامبرشناسي خاص خود را توسعه مي‌دهد. 
    5. يکي از شيوه‌هاي مواجهۀ قرآن با برداشت‌هاي نمونه‌شناسانه، حذف عناصر داستان است. قرآن با حذف بخش‌هايي از داستان يونس، که در ميان مسيحيان رايج بوده است و از آن در راستاي برقراري ارتباط ميان يونس و مسيح بهره مي‌جسته‌اند، در جهت رد اين عقيده گام برداشته يا در نظر داشته است تا با استفاده از اين ‌روش، عقايد رايجي را که مخالف با آموزه‌هايش بوده‌اند، از ميان بردارد و آن عقايد را کم‌اهميت جلوه دهد. 

    References: 
    • کتاب مقدس.
    • ابن‌عربی، محمد‌بن علی، 1386، متن و ترجمة فصوص الحکم، ترجمة محمد خواجوی، تهران، مولی.
    • بن‌عربی، محمد‌بن علی، 1395، کمال الدین و تمام النعمة، چ دوم، تهران‏، اسلامیه.
    • دیدات، احمد، 1397، «نشانه یونس چه بود؟». ترجمة علی حسن‌نیا و اکرم اسدی خوری، احسن الحدیث، ش5، ص 1ـ7.
    • سلیمانی اردستانی، عبدالرحیم، 1399، درآمدی بر الهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت، چ چهارم، قم، کتاب طه.
    • عزیز، فهیم، 1395، دانش تفسیر در سنّت یهودی ـ مسیحی، ترجمة علی نجفی‌نژاد، چ دوم، قم، دانشگاه مفید.
    • نامورمطلق، بهمن، 1386، «ترامتنیت مطالعه روابط یک متن با دیگر متن‌ها»، ادبیات و علوم انسانی، ش56، ص 83ـ98.
    • Bar-Asher, Meir, 1999, Scripture and Exegesis in Early Imāmī Shiism, Leiden, Brill.
    • Barnes, Albert, 1949, Barnes New Testament Notes, Grand Rapids, Baker Book House.
    • Beale, Stephen, 2014, 9 Ways Jonah Prefigured Jesus, Accessed on Dec. 14, 2022, https://catholicexchange. com/9-ways-jonah-prefigured-jesus/.
    • Bedjan, Paul, 1908, Homiliae selectae Mar-Jacobi Sarugensis, Leipzig: Paris, Harrassowitz.
    • Brock, Sebastian, 2006, "Memra", In: Brill’s New Pauly, ed. Hubert Cancik; Helmuth Schneider, from Brill, Accessed on Dec. 16, 2022, https://referenceworks. brillonline. com/entries/brill-s-new-pauly/memra-e731600?s. num=4&s. q=*memra.
    • Brock, Sebastian, Kiraz, George, 2015, "ܡܐܡܪܐ", In: Gorgias Concise Syriac-English, English-Syriac Dictionary, Piscataway, Gorgias Press, from Beth Mardutho, Accessed on July 22, 2022, http://sedra. bethmardutho. org/lexeme/get/8157.
    • Chapman, John, 1999, "Fathers of Church", In: The Catholic Encyclopedia, ed. Charles Herbermann, New York, The Encyclopedia Press.
    • Elliott, Charles, 1878, A New Testament commentary for English readers. New York, E. P. Dutton & Company.
    • Ghaffar, Zishan, 2019, "Jesus’s Position in Qur’anic Prophetology", In: The Other Prophet: Jesus in the Qur’an, ed. Mouhanad Khorchide; Klaus von Stosch, translated by Simon Pare, London, Gingko Library.
    • Genette, Gärard, 1997, Palimpsests: literature in the second degree, translated by: Channa Newman; Claude Doubinsky, Lincoln, University of Nebraska Press.
    • Henry, Matthew, [n. d], Matthew Henry's Concise Commentary on the whole Bible, Grand Rapids, Christian Classics Ethereal Library.
    • Jesus-Jonah Parallels, 2016, by Pastor Dan, Accessed on Dec. 17, 2022, https://archive. org/details/JesusJonahParallels/mode/1up.
    • Khorchide, Mouhanad; Von Stosch, Klaus, 2019, The Other Prophet: Jesus in the Qur’an, translated by Simon Pare, London, Gingko Library.
    • McGarvey, John, 1896, Jesus and Jonah, Cincinnati, The Standard Publishing Company.
    • Orr, Mary, 2003, Intertextuality: debates and contexts, Cambridge, Polity.
    • Orr, Mary , 2010, "Intertextuality", In: The Encyclopedia of Literary and Cultural Theory, ed. Michael Ryan, New York, Wiley-Blackwell.
    • Payne Smith, Jessie, 1903, A Compendious Syriac Dictionary, Oxford, Clarendon Press.
    • Reynolds, Gabriel Said, 2010, The Qur’an and its biblical subtext, Abingdon, Routledge.
    • Scott, David R, 2014, "The Book of Jonah: Foreshadowings of Jesus as the Christ", BYU Studies Quarterly, V. 53, N. 3, p. 161-180.
    • Smith, James, 2018, Biblical Typology, Morrisville, Lulu Press.
    • Syrus, Ephrem, 1989, Ephrem the Syrian: Hymns, translated by Kathleen McVey, New York, Paulist Press.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    قربانی، حسام، پویازاده، اعظم.(1403) مواجهه‌ی قرآن با برداشت‌های نمونه‌شناسانه‌ی مسیحی از داستان یونس(ع). فصلنامه معرفت ادیان، 15(2)، 37-52 https://doi.org/10.22034/marefateadyan.2024.2021252

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حسام قربانی؛ اعظم پویازاده."مواجهه‌ی قرآن با برداشت‌های نمونه‌شناسانه‌ی مسیحی از داستان یونس(ع)". فصلنامه معرفت ادیان، 15، 2، 1403، 37-52

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    قربانی، حسام، پویازاده، اعظم.(1403) 'مواجهه‌ی قرآن با برداشت‌های نمونه‌شناسانه‌ی مسیحی از داستان یونس(ع)'، فصلنامه معرفت ادیان، 15(2), pp. 37-52

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    قربانی، حسام، پویازاده، اعظم. مواجهه‌ی قرآن با برداشت‌های نمونه‌شناسانه‌ی مسیحی از داستان یونس(ع). معرفت ادیان، 15, 1403؛ 15(2): 37-52