بررسی و تحلیل آیین فرقۀ اهل حق
Article data in English (انگلیسی)
مقدّمه
اهل حق، گروه مذهبی ایرانی است که دارای گرایش های عرفانی و بعضی اعتقاداتی است که در موارد بسیاری، با برداشت های رسمی و متشرعانۀ اسلامی ناساگاز است. این آیین، که در میان طوایف کرد، لر و ترک زبان پیروانی دارد، هرچند در بستری اسلامی رشد کرده است، اما به سبب غلوّ در حقّ علی علیه السلام، با سایر فرق غالی شیعه قرابت دارد. با این حال، بعضی از مبادی آن را می توان در اعتقادات و سنت های فکری و فرهنگ عامۀ مردمان ساکن غرب ایران جست وجو کرد و رگه هایی از معتقدات پیش از اسلام را نیز در آن یافت. این آیین، آیین حق یا آیین حقیقت یا دین حقیقت نام دارد. ازاین رو، پیروان آن اهل حق خوانده شده اند. اما نام دیگر رهرو این طریق، یار و اهل حق را یارستان و به تخفیف یارسان نیز گفته اند. اهل حق، دوازده امام شیعۀ اثناعشری را قبول دارند و اصولاً شرایع گذشته، و بخصوص اسلام را برحق می دانند، اما حاصل و حقیقت همۀ آنها را در مذهب خود جمع می بینند (جلالی مقدم، 1372، ص467). دربارۀ این فرقه تألیفات فراوانی است، برخی خاورشناسان غربی نیز به تحقیق در این خصوص پرداخته، اطلاعاتی به دست داده اند. از آن جمله پروفسور مینورسکی ایران شناس روس، مقاله ای با عنوان اهل حق در دانش نامۀ اسلام منتشر کرده و تعداد زیادی از منابع موثق جهانگردان اروپایی، که با این گروه در ارتباط مستقیم بوده و گزارش ها و خاطرات خود را مکتوب کرده اند، معرفی کرده است. این مقاله بر آن است تا شاخصه هایی چون معتقدات، آیین و آداب، خاندان و رهبران فرقه اهل حق را تحلیل کرده، فرازهایی در برخی اشتراکات با سایر ادیان شرقی و ایران باستان و نقاط انحرافی این فرقۀ مذکور از اسلام را در حد وسع بیان نماید.
معرفی اهل حق، خاستگاه و پراکندگی آن
اهل حق و همچنین اهل حقیقت، از القابی است که صوفیه خود را بدان ممتاز کرده اند، در مقابلِ علمای شریعت که صوفیه آنها را اهل صورت و اهل ظاهر می خوانده اند (زرین کوب، 1387، ص 263). اهل حق در اصطلاح صوفیه به کسانی اطلاق می شود که با عبور از مراحل آغازین عرفان (شریعت، طریقت و معرفت)، به بالاترین مرتبۀ حقیقت رسیده اند. به عبارت دیگر، نامی است که پیشوایان یک دین سرّی بر خود نهاده اند که اتحادیۀ رسمی ندارد، اما به مانند جنبش های متحد است. خاستگاه این فرقه، ناحیۀ شهرزور در ساحل چپ دجله در کنار سیروان (دیاله در عراق کنونی) است. پیروان آنان تا مرزهای غربی ایران، لرستان، کردستان، آذربایجان و... پراکنده اند. لسترنج می گوید: در چهار منزلی شمال غربی دینور، ولایت شهرزور در ناحیه ای به همین نام بود. ابن مهلهل سیاح به نقل از یاقوت، در سدۀ چهارم هـ . گوید شهر عمدۀ آن به مناسبت اینکه میان راه مدائن و شیز محلّ دو آتشکدۀ بزرگ ساسانیان بود، نزد ایران به شهر نیمراه نامیده می شود (لسترنج، 1377، ص205). زکریا قزوینی گوید: ولایتی است وسیع از ولایت عراق عجم، میان اربل و همدان (قزوینی، 1373، ص467). نویسندۀ انجمن آرای ناصری نیز می گوید: شهری معروف از اقلیم چهارم خراسان میان اردبیل و همدان نزدیک به بابل و این شهر را زور پسر ضحّاک آباد کرده است (هدایت، بی تا، ص 522). خاستگاه این فرقه به طور آشکار، قلمرو گورانیان است که طایفه ای برزگرند و با زبانی هم ریشه با گویش های مرکز ایران سخن می گویند. قلمرو آنان امروزه میان عراق و ایران تقسیم شده است. بسیاری از معابد اهل حق در شهرزور پراکنده است. معبدهای بزرگ پِردوَر در اورامان لُهون در پاوۀ سنندج، بابا یادگار در زُهاب و بنیامین در کرِند، بخشی از شهرستان شاه آباد، واقع است. برخی قبایل و منزلگاه های اهل حق در بسیاری از مناطق شمال جادۀ قدیمی قصرشیرین به کرمانشاه، پیدا شده است. گروه های بسیار از این فرقه در همدان، تهران، ورامین، مازندران (کلاردشت) و در خراسان، پیدا شده که گویند بازماندگان یکی از برادران خان آتش است که به آنجا مهاجرت کرده است. در آذربایجان، اهل حق در تبریز، مراغه، پیرامون کوه سهند، و ماکو، قلمرو قراقویونلو بسیارند. پیروان این فرقه در شمال ارس (در قره باغ) نیز دیده شده اند. نظر به پراکندگی فرقه گرایان و این حقیقت که ایشان در شهرها، از طبقۀ متوسط مردم هستند، برآورد کلی از شمار ایشان ممکن نیست.
در عراق، این فرقه در پیوند با برزنجه (شرق سلیمانیه) کاکائی نامیده می شوند. این واژه برگرفته از کاکای کردی، به معنی برادر است. رؤسای کاکائی تَعوُق ادّعا می کنند که از نوادگان بی واسطۀ سلطان اسحاق هستند. نام علی الهی (یا علی اللّهی)، که دیگران برای این فرقه به کار می بردند، گمراه کننده است. اهل حق با سایر غلات شیعه در این اندیشۀ اساسی شریکند که خداوند به صورت انسان ظهور می یابد، ولی نزد اهل حق این رأی گسترش بیشتر یافته و ایشان مظهریت را تنها در وجود علی علیه السلام منحصر نمی دانند (جلالی مقدّم، 1372، ص 468). به باور مینورسکی، اهل حق غیر از علی اللّهی و چراغ سوندورن (چراغ خاموش کن) و خروس کشان و اهل الحقیقة و متصوفه است.
غلات کسانی هستند که در حقّ رسول صل الله علیه و آله و علی علیه السلام و دیگر امامان غلو کرده، آنها را به مقام الوهیت می رسانند. غلات از آغاز اسلام تاکنون به فرقه های گوناگون تقسیم شده اند و فرقۀ معتقد به الوهیت علی علیه السلام، علی اللّهی نام دارند. در کتاب های ادیان، از غلات شیعه نامی از اهل حق برده نشده، بلکه آنچه دربارۀ باورهای غلات علی اللّهی و آیین آنان آمده، با آداب و رسوم اهل حق یکی است (دهخدا، 1377، ذیل غلات).
نقد و بررسی
یکی از آفاتی که گریبانگیر ادیان و مذاهب آسمانی در طول تاریخ شده، اینکه برخی از آن سوء استفاده کرده، دست به غلو و افراط گرایی دربارۀ بنیان گذاران و پیشوایان آن می کنند. غلو موجب ترسیم چهره ای آلوده و تحریف شده از دین گشته، اصل آن را زیرسؤال می برد. از آیات قرآنی چنین برمی آید که عقاید افراطی و غلوآمیز، سابقۀ دیرینه داشته و به ویژه اهل کتاب از آن نهی شده اند: یا أَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَی اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ (نساء: 172). در لغت نامه دهخدا نیز علی اللّهی نام یکی از فرقه های غلات شیعه گفته شده که در جاهای گوناگون آن را به نام هایی چون نصیریه، اهل حق و جز آن خوانند... علی اللّهیان را در اصل یک فرقۀ سیاسی می دانند که ایرانیان متعصب برای نابودی بنیان اسلام این فرقه را تشکیل داده اند و برخی نیاکان آنان را مسیحی یا ارمنی و آسوری می دانند (دهخدا، 1377، ذیل علی اللّهی). در میان عده ای از مخالفان تشیع، آغاز شیعه گری را با ظهور غالیان یکی دانسته، سعی در معرفی شیعه به عنوان فرقه ای افراط گرا و خارج از دین اسلام معرفی کنند. اما باید گفت: معمار اندیشۀ شیعی، رسول خدا صل الله علیه و آله است که هیچ خللی به بنیاد استوار بنایی که برپا ساخت راه نخواهد یافت و غالیان نه تنها شیعه محسوب نمی شوند، بلکه خود از اسلام خارجند؛ زیرا شیعه کسانی هستند که قائل به امامت و جانشینی بلافصل حضرت علی علیه السلام می باشند. در این صورت، چگونه می توان کسانی که علی را خدا می دانند، شیعه دانست. درحالیکه بین امامت و الوهیت تفاوت بسیار است و ائمه علیه السلام نیز غالیان را طرد کرده، آنان را مورد لعن و نفرین قرار داده اند.
در واقع، اهل حق، تصوف و حکمت اشراقی را با عناصری از عقاید یهود، مجوس، مانویه، تعالیم شیعه و غالیان، به ویژه دروزیه و نصیریه درهم آمیخته، دین اختلاطی و انحرافی خود را پدید آورده اند. چگونه می توان با دینی که دستورات خود را از ادیان دیگر به عاریت گرفته و از نظر الوهیت و امامت حتی برخی از آنان انحرافی هستند و از نظر اسلام اعتبار ندارند ـ اعتقادات بی پایه ای دارند و سند محکمی چون قرآن کریم را که دستورات استوار اسلام بر مبنای آن قرار دارد، قبول نداشته به مشتی شعر استناد می کنند، ادعای هدایت مردم به راه سعادت و رستگاری داشت؟ اینها در اصل قسمتی از حق و قسمتی از باطل را گرفته، به هم آمیخته اند تا حقانیت کاذب دین خود را با آن قسم حق اثبات کنند. غافل از اینکه آنجا که گروهی سعی در جلوۀ باطل در هیأت حق هستند، شیطان بر دوستان خود چیره می گردد. همانا قرآن کریم در باب این فرقه های ضالّه فرموده است:قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (بقره: 111)؛ اگر راستگو هستید حجّت خود را بیاورید.
مؤسس و آیین و خاندان اهل حق
مرشدی به نام سلطان اسحاق، ملقب به صاحب کرم، فرزند شیخ عیسی برزنجه ای و خاتون دایراک، ملقب به خاتون رمزبار، و پدیدآورندۀ شیوۀ اهل حق است. تاریخ تولد او در مآخذ کهن اهل حق، متفاوت است. از جمله در یادداشت کاکاردائی سال 445، در سروده های دینی یارسان، سال 528، در خلاصۀ سرانجام، 612 و در کتاب برجستگان جهان، پیدایش او سدۀ هفتم هجری یاد شده و او را مجدد آیین یارسان و از فرزندان امام موسی کاظم علیه السلام و مظهر الله و آیینه نمای خدا یاد کرده اند. سال وفات وی در یادداشت کاکاردائی 588 و در سروده های دینی یارسان 628 و در شاهنامۀ حقیقت، 912 و در برهان الحق، نیمۀ سدۀ هشتم هجری گفته شده است.
پدر بزرگش، یک سید همدانی بود که به ناحیه گوران، شامل شهرزور در شمال سیروان و زُهاب در جنوب آن آمده است. پدر اسحاق، سید عیسی، در برزنجه (حدود20 کیلومتری شرق سلیمانیة عراق) می زیست؛ جایی که پیران سید از شاخۀ ابراهیمی اهل حق هنوز در همجواری آن هستند. سید عیسی، در پیری با داییرۀ جوان (داییراق)، دختر حسین بیگ جلد ازدواج کرد و پسری زاد که همین سید (سلطان) اسحاق است. به نوشتۀ تذکره ای که یک اهل حق جمع آورده این ماجرا در 671ه . رخ داد، و سرآغاز آیین تازه، حدود 716ه . بود. آرامگاه سادۀ سلطان اسحاق، که مینورسکی در سال 1914م دیده، در گردنه ای بر ساحل راست سیروان، نزدیک پل پردِوَر است.
پردور یا پیردیوَر نام پلی است که سلطان اسحاق آن را بر روی رودخانۀ سیروان در شمال شرقی گوران ساخته و بنا به نامۀ سرانجام، این پل در آغاز سدۀ هشتم هـ . ساخته شده و به این جهت برای اهل حق جایی مقدّس و محترم می باشد. این پل، به پل صراط تعبیر شده است. پردیور در گویش گورانی به معنی آن سوی پل است. به نوشتۀ نامۀ خرده سرانجام، روان درگذشتگان باید از این پل گذشته، سپس به پیکره های دیگری درآیند. در آیین زرتشت هم نام این پل را چینود یا چینوت پرتو یاد کرده اند. گویند پلی است که از برای آزمایش روان همۀ درگذشتگان برافراشته شده و روان نیکان و بدان باید از آن بگذرد. در سر این پل، کردار نیک از کردار بد شناخته می شود. از اینجاست که به آمار کردار مردمان رسند و از آنجاست که مزد و پادافره گزینند و از آنجاست که راه بهشت و دوزخ پیش گیرند (صفی زاده، 1360، ص 5).
این فرقۀ ضالّه، به جای اعتقاد به قبله و حج، مکانی را به عنوان قبله قبول دارند که معتقدند قربانی و دفن اموات و دیگر اعمال و آداب، باید رو به سوی آن قبله باشد. آن مکان یکی همین پل پردیور است و دیگر جم یا جمخانه که به جای مسجد، آن را برای انجام امور عبادی خود تأسیس کرده اند. پل پردیور، که ساختة خود سلطان اسحاق است، هیچ تناسبی با پل صراط ندارد. بنا به نقل اکثر مفسران، صراط پلی است که بر روی آتش جهنم به امر خداوند متعال کشیده شده و به نیکوکاران و بدکاران امر می شود که از آن عبور کنند. در قرآن در خصوص ایستگاه های این پل آمده است: وَقِفوهُم إنَّهُم مُسئَلون (صافات: 24)؛ آنان را متوقف سازید؟ چراکه باید مورد بازپرسی قرار گیرند. و در موارد بسیار، در قرآن از صراط مستقیم نیز یاد شده است (انعام: 39 و161؛ مائده: 16؛ یونس: 25؛ یس: 4؛ آل عمران: 51؛ مریم: 36؛ هود: 56؛ نور: 46). با این حال، از آنجاکه اهل حق با اعتقاد به تناسخ، اعتقادی به معاد و قیامت ندارند، پل صراط که ساختۀ سلطان اسحاق است، و قربانی ها باید به سوی آن باشد، چه انتظاری از سایر عقاید آنان می رود.
از بدعت های سلطان اسحاق بنای خاندان ها و سه روز روزه و مراسم جوز شکستن یا سرسپردن به خاندان ها و انعقاد جمع یارسان و وظایف پیر و دلیل می باشد(صفی زاده، 1360، ص 54). در بیشتر کتب اهل حق، از قرآن مجید نامی نیامده و به جای قرآن، دفاتری دارند که بیشتر آنها شعر است که نزد آنان مهم ترین این دفاتر، کتابی است که سلطان اسحاق و یارانش نوشته اند که کتاب سرانجام نام دارد.
سرانجام مجموعۀ کتاب ها و رساله های اهل حق است که در سدۀ هشتم هـ . نوشته شده است. شش بخش دارد شامل دورۀ هفتوانه، بارگه بارگه، گلیم وکول، دورۀ چهلتن، دورۀ عابدین، و خرده سرانجام:
1. دورۀ هفتوانه بیشتر شامل قربانی، دعاها، گشت و گذار ارواح در هفت طبقۀ آسمان، آفرینش فرشتگان و برگزاری جم ها در روز ازل است؛ 2. بارگه بارگه دربارۀ فرود آمدن بارگاه های ذات احدیت الهی در زمان های بس کهن در سرزمین های گوناگون ایران و جهان و دربارۀ گردش ارواح و فرشتگان در پیکرۀ پیغمبران، پادشاهان، بزرگان، سرداران ایران می باشد؛ 3. گلیم وکول به معنی گلیم به دوش و پشمینه پوش و مطالب آن دربارۀ ریاضت ها و مجاهدت های پیر بنیامین در یمن است؛ 4. دورۀ چهلتن دربارۀ آفرینش چهل تن از فرشتگان است که از روز ازل برای رازداری آفریده شده اند و در سدۀ هشتم، روح آنان در پیکرۀ چهل تن تجلّی کرده، آنان مردم را به یکتاپرستی و توحید فراخوانده اند؛ 5. دورۀ عابدین شامل مناجات و راز و نیازهای عابدین جاف است که در آن نیز دربارۀ احوال ارواح صالحان و گناهکاران پس از مرگ سخن می گوید؛ 6. خرده سرانجام نیز دارای یک رشته مطالب به نثر و نظم دربارۀ برگزاری جم و جوز شکستن و سر سپردن و نامگذاری کودک و ازدواج و دعای غسل و تلقین میت است (صفی زاده، 1360، ص 3ـ4).
بنا به احکام و دستورهای آیین حقیقت، هریک از پیروان این آیین موظف به سرسپردن به یکی از خاندان ها می باشند. آنان باید پیر و دلیلی هم داشته باشند و این کار چنان مهم و ضروری است که خود سلطان اسحاق، هم برای انجام تشریفات دینی، بنیامین را به پیری و داوود را به دلیلی خود برگزید و برای آینده هم، هفت خاندان را تعیین کرد. برای اهل حق از 11 و 14 خاندان سخن گفته شده، اما غالباً 12 خاندان است که آنها را به 12 برج، 12 ستاره، 12 حواری عیسی علیه السلام و 12 امام تشبیه کرده اند (جلالی مقدم، 1372، ص473). در زمان سلطان اسحاق، هفت خاندان اصلی به نام های زیر شکل یافت: شاه ابراهیمی منسوب به شاه ابراهیم پسر سید محمّد (از هفتن)، که در عراق به ارشاد پرداخت. این گروه اکنون در مندلی و خانقین به سر می برند و به نام کاکائی معروفند؛ شاه ابراهیم را به نام ایوت و شاه ایوت و روچیار و ملک طیار نیز می خوانند. یادگاری منسوب به بابایادگار (از هفتن) در هند، خاموشی منسوب به سید ابوالوفا (از هفتوانه)؛ عالی قلندری، منسوب به عالی قلندر در بغداد که این خاندان از فرزندان دده علی و دده حسین است؛ میرسوری از اعقاب سیدمیر احمد ملقب به میرسور (از هفتوانه)؛ مصطفائی منسوب به سیدمصطفی یا سیدمصفّا (از هفتوانه) و حاجی باویسی و پس از او به مقتضای زمان خاندان های دیگر در سده های یازدهم تا سیزدهم ه. به نام های زنوزی یا ذوالنوری، آتش بگی، بابا حیدری، شاهیاسی منسوب به شاه ایاز یا شاه هیاس شکل گرفت که در حال حاضر، مسند ارشاد این خاندان با خانوادۀ الهی است.
سلسله مراتب و مقامات روحانی
سلطان اسحاق، یاران و پیروان خود را تقسیم و برای هریک وظیفه ای معین داده است:
1. از هفت تن
شامل چهار فرشتۀ سلطان اسحاق یعنی بنیامین، داوود، موسی، مصطفی دودان و ابراهیم (نوادۀ سلطان اسحاق)، بابایادگار و خاتون دایراک مادر سلطان اسحاق، ملقّب به رزبار یا رمزبار.
2. هفت توانا یا هفتوانه
سلطان اسحاق آنها را به طور معجزه آسایی(!) پس از گذراندن هفت روز با همسرش، در پس پرده ای ایجاد کرد که مثل خود او هستند. اینها عبارتند از: حبیب شاه، بو الوفا، شاهِ دین (شهاب الدین)، میر مصطفی (سید مصفّا)، محمّد گور سوار، بابا حسین (حاجی بابو عیسی، حاجی بابو حسین) و خاموش پُرچین. این هفت تن، بنیانگذار هفت شاخۀ اصلی این فرقه اند که بعدها تعداد آنها به یازده یا دوازده شاخه افزایش یافت. هر اهل حقی، باید به یکی از ایشان تعلق یابد. به نوشتۀ فرقان، هفتوانه، جانشین پیر بنیامین از دورۀ سلطان اسحاق بود. در نهایت، هفتوانه با هفت تن یکی خواهند شد. بنا به نامۀ سرانجام، خداوندگار بخشی از روان جاودانی خود را جدا می کند و فرشتگانی چند را با نیروی خود به نام های هفتن، چهل تن، چهل چهل تن، هفت خلیفه، بیور هزار غلام و بیور غلام را از آن می آفریند(صفی زاده، 1360، ص 4ـ5).
3 چهل تن
در میان ایشان، نام درویشان برجسته ای به چشم می خورد که در هر روایتی، متفاوتند. ظاهراً این گروه اخیراً افزوده شده است.
4. هفتاد و دو تن
گروهی متشکل از هفتاد و دو تن که منتظر تجلّی ذات حق هستند و در سرانجام از ایشان یاد
شده است.
به طورکلی، اهل حق به ذکر تعداد خدمتگزاران و میزبانانِ خداوند علاقه مندند. در کلام حسن آقا، به نام بقیشله شاعر دست به دامان حمایت هفتاد و دو سردار، 366 دلاور (آر)، 444 چراغچی، 9900 خدمتگزار و... می شود.
البته مظاهر الوهیت به همین ها محدود نمی شود؛ بسیاری شخصیت های دینی و عرفانی در این آیین، در زمرۀ اینانند. مثلاً حضرت موسی علیه السلام، باباطاهر، حاج بکتاش، حسین منصور حلاج، شمس تبریزی، مولانا (جلالی مقدّم، 1372، ص470). فرشتگان چهارگانه، هفت تن، هفتوانه، چهل چهل تنان، نود و نه تن، شصت و شش غلام کمر زرین، هزار و یک غلام خواجه صفت، بیور هزار غلام، بیور غلام یا غلامان بی شمار از مظاهر سلطان اسحاق هستند.
پیشینه و زمینه های پیدایش
استوار ساختن زمینۀ تاریخی برای اهل حق، بر اساس اشارات موجود در کتب این فرقه، کار آسانی نیست. دورۀ خاوندگار (Khawandagar) از ازل است. نام علی علیه السلام عمدتاً در ارتباط با نُصَیر ذکر می شود. تنها نکتۀ جالب این است که گویند شاه خوشین، 360 و به عبارتی 300 سال پس از علی علیه السلام (که در40ـ35ه. خلیفه بود) ظهور کرد. این مطلب، ما را به آغاز سدۀ پنجم می برد که با دورۀ یکی از فرشتگان خوشین، یعنی بابا طاهر همدانی تناسب می یابد که بنا به گزارشی، در447 هـ. در همدان، با طغرل سلجوقی دیدار کرد.
... چون سلطان طغرل بک به همدان آمد، از اولیا، سه پیر بودند: بابا طاهر و بابا جعفر و شیخ حمشا، کوهکی است بر در همدان آن را خضر خوانند، بر آنجا ایستاده بودند، نظر سلطان بر ایشان آمد، کوکبۀ لشکر بداشت و پیاده شد و با وزیر ابونصر الکندری پیش ایشان آمد و دست هاشان ببوسید، باباطاهر پاره ای شیفته گونه بودی او را گفت: ای ترک با خلق خدا چه خواهی کرد؟ سلطان گفت: آنچه تو فرمائی، بابا گفت: آن کن که خدا می فرماید: إنَّ اللهَ یأمرُ بِالعَدلِ وَإلاحسان. سلطان بگریست و گفت چنین کنم، بابا دستش بستد و گفت از من پذیرفتی؟ سلطان گفت: آری، بابا سر ابریقی شکسته که سال ها از آن وضو کرده بود، در انگشت داشت بیرون کرد و در انگشت سلطان کرد و گفت: مملکت عالم چنین در دست تو کردم بر عدل باش، سلطان پیوسته آن در میان تعویذها داشتی و چون مصافی پیش آمدی آن در انگشت کردی (راوندی، 1385، ص 98ـ99).
در زمینۀ فعالیت های شاه خوشین از یک امیر کرد به نام خوشین در 408ه. یاد می شود. در مجمل التّواریخ، این نام در بخش آغاز دولت آل بویه و اخبار ایشان از خوشین مسعود کردی نام برده شده است: پس اندر سنۀ خمس و اربعمایه بدر حسنو را با خوشین مسعود کارزار افتاد به کنار سپیدرود و شمس الدوله به یاوری بدر همی رفت. چون بشنید که بدر خوشین را به هزیمت کرد از راه باز گردید. و بدر خوشین را حصاره همی داد... (ابن مهلب، بی تا، ص 401).
در متون جغرافیایی، اشاراتی است به اینکه خوشین، در سرزمین قبیلۀ گوران، یکی از ایلات کرد ساکن کرمانشاه، پیشگام سلطان اسحاق بود. برخی افسانه ها، از فعالیت خوشین در لرستان و همدان سخن می گوید. چندین کلام از دورۀ خوشین به فارسی یا گویشی به تقلید از رباعی های منسوب به باباطاهر موجود است. خلاصه اینکه، ظاهراً شاه خوشین میان اهل حقِّ حوزۀ سیروان و لرستان پیوند برقرار کرده است. نویسندۀ فرقان، زادگاه خوشین را سَیمّره (کرخه)، می داند که در کرانۀ راست آن، محلّی به نام شیروان، هست (مینورسکی، 1964، ص 312).
به طورکلی، سادات ابراهیمی، از طریق هفتوانه، میان تجلی ها با سلطان اسحاق نسبت خانوادگی قائلند. شاخۀ آتش بگی، به مجموعۀ مهم تری از سه تجلی قرمزی، محمّدبگ، و خان آتش
معتقد است.
آتش بگ (خان آتش) فرزند محمّد بیگ لرستانی از مشاهیر و بزرگان اهل حق، نزدیک سدۀ یازدهم به دنیا آمده است. وی از فرزندان محمّد بیگ بوده و جانشینی پدر را داشته و از دست او خرقۀ ارشاد پوشیده است. در برهان الحق آمده که او خاندانی به نام خاندان آتش بگی تشکیل داده و با سه برادرش از یک خاندان می باشند (صفی زاده، 1360، ص 145)... شاه ویس قلی از بزرگان اهل حق و فرزند پیر قنبر شاهوی که به نام قرمزی خوانده می شود در سال 810هـ . در دیه درزیان شاهو زاده شد. وی خاندانی به نام شاه مهمان پدید آورده (همان، ص 135).
ابراهیم، سرسلسلۀ حلقۀ گوران، ظاهراً نوۀ سلطان اسحاق است. ابراهیم در بغداد و شاید کرکوک مدفون شده است. با بازگشت به تجلیات آتش بگی، می توان گفت: قلمرو فعالیت های قرمزی، در منطقۀ گورانی حوزۀ سیروان است. شاید نام عامی قرمزی (قرمزپوش)، همان نام احمد میر سور (میر قرمز)، یکی از هفتوانه باشد که نزدیک خُرمال در شهرزور مدفون است (ر.ک: صفی زاده، 1360، ص 56ـ57). کلام های ندیم قرمزی، قوشچی اوغلی، به ترکی آذربایجانی است که مطابق است با میانۀ سدۀ هشتم؛ یعنی زمانی که خاندان پس از مغول، کوشیدند بغداد را با تبریز پیوند دهند.
فعالیت محمّدبگ در میان دلفان شمال لرستان آغاز شد. وی بعدها به آجَری نقل مکان کرده، آنجا موعظه های خود را شروع نمود. آجری، ناحیه ای است در ساحل شرقی رودخانۀ جَغَتو که از جنوب شرق به دریاچۀ ارومیه می ریزد. جغاتو یا زرینه رود، رودی در آذربایجان است که از کوه های کردستان به حدود دیه سیاه کوه برمی خیزد. جغتو پیش از استیلای مغول موسوم به زرینه رود بود و مغول آن را جغتو تغتو نامیده اند (دهخدا، 1377).
کتاب سرانجام از تماس های محمّدبگ با بِلباس، قبیلۀ پرآوازۀ کردان مُکری، در غرب جغتو، یاد می کند. پس از مرگ محمّدبگ، پسرش، خان آتش، به درخواست شبحی قرمزپوش جانشین او شد که این امر به پیوند تجلی ششم و هفتم با تجلی پنجم قرمزی اشاره دارد.
تجلّیات حق و آفرینش
یکی از اصول اعتقادی اهل حق، اعتقاد به تجلیات هفتگانۀ حق است که به آن دون به دون شدن یا دونادون گویند. دون به معنی، لباس و جامه است.
آنها معتقدند مهم ترین مظهر و مجلای حق البته انسان است. بدین سان مفهوم اَوَتاره Avatara که در دین هندویی و بسیاری طریقه های عرفانی مبنای رابطۀ خدا و انسان را بیان می کند در اینجا هم مطرح است. منتها در این مکتب به یک معنا، ظهور و تجسد الهی برای این است که بندگان او را ببینند (جلالی مقدّم، 1372، ص 468).
در هر زمانی، خدا همراه چهار (یا پنج) فرشته که به آنها یاران چار ملک گویند، ظهور می یابد. سید کلاردشتی، که در روزگار قاجاریه مدعی پادشاهی شد و با سوزن زنی بر روی جبّه به گمان خود لباس سلطنتی برای خود فراهم کرد، از پیشوایان اهل حق بود که برای تجلیات خدا ترتیبی قائل است:
1 |
2 |
3 |
4 |
5 |
6 |
خاوندگار |
جبرائیل |
میکائیل |
اسرافیل |
عزراییل |
؟ |
علی |
محمّدمصطفی |
سلمان |
قنبر |
نُصَیر |
فاطمه |
خوشین |
بابا بزرگ |
بابافقیه |
بابا حسن |
بابا طاهر |
؟ |
سلطان اسحاق |
بنیامین |
داوود |
پیر موسی |
؟ |
رَزبار |
قرمزی |
کاکا میره |
کاکا عرب |
کاکا رحمان |
؟ |
زربانو |
محمّدبگ |
کامِریجان |
کامَلکجان |
قَره پوست |
شاهسوار |
؟ |
شاه آتش |
شاه جمشید |
شاه الماس |
شاه اَبدال |
؟ |
پری خانم |
این تجلیات در کتاب سرسپردگان با کمی تفاوت، چنین آمده:
1 |
2 |
3 |
4 |
5 |
6 |
1. خاوندگار |
جبرائیل |
میکائیل |
اسرافیل |
عزراییل |
؟ |
2. مرتضی علی |
سلمان |
قنبر |
حضرت محمّد |
نصیر |
فاطمه |
3. شاه خشین |
بابا بزرگ |
کاکا ردا (رضا) |
کرفقی |
بابا طاهر |
ماما جلاله |
4. سلطان اسحاق |
بنیامین |
داوود |
پیرموسی |
مصطفی داودان |
خاتون داییره |
5. قرمزی(شاه ویس قلی) |
کامریجان |
یاریجان |
یارلی |
شاه سوارآقا |
رزبار |
6. محمّدبگ |
جَمشید بگ |
الماس بگ |
ابدال بگ |
؟ |
پری خان شرط |
7. خان آتش |
خان جمشید |
خان الماس |
خان ابدال |
؟ |
دوستی خانم |
در متون دینی اهل حق از آفرینش سخن گفته شده که بعید می نماید مقصود، ایجاد از عدم باشد. روح کلی حاکم بر تفکر یارسان، وحدت وجود است. بر این اساس می باید به طریق صدور و بروز و ظهور صورت گرفته باشد. صدور از ذات باری در مراحل و مراتبی در پی هم صورت گرفته است، اما نخستین تحقق یا ظهور ذات حق در وجود خودش بوده است (جلالی مقدم، 1372، ص470).
به اعتقاد این فرقه، در آغاز هستی خداوند پس از ارشاد هفتن و نمودن راهی که باید بپیمایند، در بطن دُرّی در ته دریا بود. محصور بودن حق در صدف، مانند اعتقاد به تناسخ یک عقیدۀ مانوی است:
در باب خلقت بدان که روزی که نه زمین بود و نه آسمان، پادشاه عالم جوهری بود در میان صدف، بعد از ید قدرت خود قطره ای از جوهر خود در گوهر انداخت و جوهر در بطن گوهر قرار گرفت و نعره ای کشید آب شد، و آسمان ها از بخار آن و زمین از کف آن آب و بعد پیر بنیامین از بنی آدم آفریده شد... (خواجه الدین، بی تا، ص39).
در یک نگاه گذرا، این عقیدۀ بی اصل و اساس اهل حق دربارۀ آفرینش، هیچ سنخیتی با اصل آفرینش که در قرآن طی آیات متعدد ذکر شده، ندارد. در قرآن، آفرینش انسان از خاک، گل و گل خشک(تراب، طین و صلصال) بوده است. می فرماید: شما را از خاک آفریدیم و به خاک برمی گردانیم و بار دیگر از خاک خارج می کنیم(طه:55). همچنین در سوره های انعام، حج، مؤمنون، روم، سجده، رحمان، مرسلات، و طارق، مراحل آفرینش انسان بیان شده است که بنابر آیات این سوَر، خداوند انسان را از گل آفرید که مخلوطی از آب و خاک بود، سپس از روح خود در او دمید و آن خاک به شکل آدم تجسم یافت. اهداف این خلقت نیز در آیات مختلف قرآن آمده است. از جمله، عبودیت خداوند (ذاریات: 56)، آزمون آدمی از نظر حسن عمل (ملک: 2)، آگاهی از قدرت و احاطۀ خداوند بر هر چیز و هر امر (طلاق: 12)، شمول رحمت الهی (هود: 118ـ119) و تأکید بر عبودیت و بندگی خدا، به عنوان هدف نهایی آفرینش. بنابراین، ادعای اهل حق دربارۀ آفرینش و اهداف آن و معتبر دانستن عقاید خود در این خصوص، با مقایسۀ داستان خلقت در قرآن ادعایی واهی و هیچ گونه اعتباری به این گروه نمی بخشد.
براساس آموزه های اهل حق که در جدول منعکس شده است، او [خدا] نخست در جامۀ خاوندگار مجسم شد که آفرینندۀ جهان است. تجسم دومش، جامۀ علی علیه السلام بود. ظهور اهل حق، از تجسم سوم است. هنگامی که ذات حق در هریک از این هفت جامه متجلی می شود، فرشتگان تجسم های یکدیگرند. فرشتگان، فیض الهی اند. به روایتی، بنیامین زادۀ تعرّق، نماد فروتنی است. داوود ـ از دَم (خشم)؛ موسی ـ از شارب (دلسوزی) و رزبار – از نبض (محبت) است. فرشتگان نایبان حقند: بنیامین وکیل و پیر؛ داوود، ناظر و داور؛ پیر موسی، کاتب نیک و بد و مصطفی دودان (نُصَیر) که ملک الموت است. گویند: شمار این فرشتگان به طور معمول چهار است. اما در واقع یک فرشتۀ پنجمی ناظر بر عبادات است، با نام نمادین رزبار یا رمزبار (موکل بر رازها و مادر سلطان اسحاق). سرشت زنانۀ او مسلّم است، گرچه بر جنسیت تأکیدی نشده و حتی یکی از پیامبران، رزبار خنثا (نرمادّه) نامیده شده است. مخلوقات بنا به عنصر ذاتی خود، به دو گروه مشخص زرد گِل و سیاه گِل تقسیم می شوند. موجودات رستگار و تابناک از گروه نخستند. سرسلسلۀ ایشان، بنیامین و سید محمّد هستند. موجودات آتشی و تیره، از گروه دومند که سرورانشان ابلیس و خناس اند. تلفیق این دو گروه از مخلوقات، ائتلاف هایی پدید می آورد که شاید فقط از نظر ظاهر قابل شناخت باشند.
از دیگر منابع اهل حق، مانند سرانجام و فرقان نیز فهرستی از تجلیات را به دست می دهند. فرقان اشاره ای به هفت دوره نمی کند و برای خاوندگار و سلطان اسحاق مقام ویژه ای قائل است. در مقابل تعداد تجسمات جزیی در آن بیشتر است (بابا نااوس و...). بدین ترتیب، تجسمات بنیامین: نوح، مسیح و موقتاً (به صورت مهمان) رستم شاهنامه، تجسمات رزبار: بلقیس ملکۀ سبا، مریم و... . تجسمات سید محمّد: زرتشت، حضرت محمّد صل الله علیه و آله و... هستند. گویند: سید عیسی، از ازدواج نخست خود سه پسر داشت. نهمین نسل از سید عیسی؛ یعنی بابا رسول گِورَه، از نیاکان خانوادۀ بانفوذ سادات نقشبندی برزنجی است که در سراسر عراق پراکنده اند. پس از سلطان اسحاق، آشفتگی چشمگیری در توالی تجلیات در شاخۀ اصلی این فرقه، وجود دارد.
احکام، آداب، اخلاق؛ نقد و بررسی
با اندک تأمل، ناسازگاری آموزه های اهل حق، با معارف ناب دینی و اهل بیت علیه السلام و حتی مسلمات ادیان الهی و آسمانی روشن می شود. آیین اهل حق، آیینی التقاطی است که افراط شیعه نیز در آن دیده می شود. آنها همواره از دوازده امام سخن می گویند. پس در ظاهر مستقیماً با اسماعیلیه پیوند ندارند. دربارۀ تأثیرات ادیان و مذاهب دیگر بر مکتب اهل حق، سخنانی گفته شده، مثلاً ایوانف آن را متأثّر از مسیحیت و اسماعیلیه دانسته. البته بعضی مشابهت ها با معتقدات اسماعیلیه در این آیین دیده می شود، اما ریشۀ این شباهت ها در گرایش عرفانی اهل حق به باطنی گری و تأویل نهفته است که در هر دو مذهب مشترک است (جلالی مقدّم، 1372، ص467). مینورسکی می نویسد: مذهب اهل حق، براساس عقیدۀ غلات شیعه ساخته شده و با آیین تناسخ و تصوف آمیخته و به شکل آیین ویژه پدیدار گشته (خواجه الدّین، بی تا، ص 92، نقل از مینورسکی). قربانی کردن خروس، با آیین یهودیان مرتبط است. درحالی که نام های انجیلی مثل داوود و موسی، شاید از قرآن گرفته شده باشد. در نفوذ مسیحیت نباید اغراق شود، اگر اهل حق در گفت وگوهای خود با مبلغان، از مسیح و مریم سخن می گویند، شاید، تنها به عنوان تجسم خدایان خود، به ایشان توجه می کنند. در واقع، اهل حق از شیعۀ معمول منحرف شد تا جایی که نظام دینی جداگانه ای تشکیل داد. تقسیم موجودات به دو گروه، در باورهای زرتشتی نیز وجود دارد:
از تأمّل در مبادی آنها برمی آید که این طایفه، یک فرقۀ عرفانی بوده که غیر از تصوّف و حکمت اشراقی، عناصری از عقاید یهود و مجوس و مانویه را با بعضی اجزاء از افکار و تعالیم شیعه و غلات، به ویژه دروزیه و نصیریه به هم درآمیخته بوده اند و رفته رفته صبغۀ تصوّف در آیین آنها قوی تر شده است (زرین کوب، 1387، ص 97).
آنها با دروزی ها و نُصَیری ها در پرستش حضرت علی علیه السلام، مشترکند، اما نزد آنان، سلطان اسحاق کلّا بر علی علیه السلام سایه افکنده است. دیگر عنصر آشکار در شکل گیری اهل حق، آیین درویشان صوفی است. مانند گزینش پیر، بزم مهرورزی، همراه با ذکر و صرف نذر و اتحادیه های اخوت. از دیدگاه اجتماعی، دین اهل حق را طبقه های پایین تر، بادیه نشینان، روستائیان، مردمان ناحیه های فقیرتر، درویشان و... پذیرفته اند.
برخی از آداب و آیین اهل حق عبارتند از:
1 سرسپردن
هر درویش، باید یک مرشد داشته باشد و هر اهل حقی نیز باید به یک پیر سر سپارد. در آیین سرسپاری، افرادی که نمایندۀ پنج فرشتهاند، پیرامون نوزاد می ایستند. برگزارکننده، یک جوز هندی (جوز بویا) را به عنوان نمادِ سر می شکند. سپس آن را با یک سکۀ نقره به نام هَویزه، که منقّش به اشهد شیعه است، به او می بندند. پس از این مراسم، شخص سرسپرده و پیر به منزلۀ افراد یک خانواده به شمار می آیند و ازدواج بین افراد آن خانواده و دودمان پیر ممنوع می گردد (مینورسکی، 1964، ص 309).
2. به جم خانه رفتن
اجتماع و جمع برای اهل حق بسیار اهمیت دارد و از عبادات فردی چندانی در این آیین یافت نمی شود؛ زیرا در آن، همۀ دشواری ها راه حلی می یابند. این اجتماعات در فاصله های معین و در رابطه با اتفاقات مهم، مانند نام گذاری کودک، ازدواج، سرسپردن و... برگزار می شود. به عبارت دیگر، ایشان در مناسک به جم خانه رفتن، هر هفته در جایی گرد آمده با تشریفاتی ویژه به عبادت و ورد و ذکر مخصوص به خود مشغول می شوند. کلام ها همراه با ساز برایشان خوانده می شود. عدة حاضر را جم و آن مجمع راجم خانه (در اصطلاح درویشان، خانقاه) گویند (خواجه الدین، بی تا، ص47). چنین جلساتی که به طور خصوصی با مشارکت زنان برگزار می شد، منجر به بدگمانی برخی غیر اهل حق و نامیدن این فرقه به نام مستعار چراغ سوندورِن (= چراغ خاموش کن) شد.
3. ذکر
جلسات اشتغال به ذکر، در مناسبت های رسمی برگزار می شود. درویشانِ با استعداد، با صدای ساز، به حالت خلسه و بی خودی درمی آیند که در این حال، می توانند بر زغال افروخته راه بروند، آن را در دست گیرند و کارهایی مانند آن انجام دهند.
4. قربانی
از مختصات این اجتماعات، تقدیم قربانی هاست. اهل حق نسبت به نماز چندان اهمیتی نمی دهند و بیشتر به جای نماز نیاز می دهند. ایشان بر این باورند که با نشستن در جم خانه و دادن نیاز، مسئولیت این تکلیف از آنان گرفته می شود (همان، ص61). نیاز یکی از نذرهای پنج گانۀ اهل حق که هدیۀ کوچکی است که بندۀ نیازمند با کمال عجز برای خدا (مراد مظهر خدا، یعنی قطب) ببرد، به ویژه در روز جمعه که آن به جای نماز یک هفته شمرده می شود (همان، ص63). نذر و نیاز به صورت خام، همچون حیوانات نر به نیت قربانی، خیر و خدمت به صورت خوراک های پخته یا آماده مانند شکر، نان و... تقدیم می شود. از چهارده گونه قربانی خون دار و بی خون نام برده شده است. جانورانی که می توان از آنها قربانی داد، عبارتند از: خروس، گوسفند، گاو اهلی، شتر (گاو و گوسفند غیر اهلی نیز مانند گاو، گوزن، انواع گوسفندها و آهوی صحرایی)، به شرطی که نر و سالم بوده پیر و ضعیف نباشد (خواجه الدین، بی تا، ص 77). سن خروس نباید کم تر از شش ماه و سن شتر و گاو و گوسفند کم تر از سالی نباشد که مادۀ آن جنس در آن سال، به قانون طبیعت آبستن شود.
بنابراین، این فرقه نماز را که واجب دین اسلام است، قبول ندارند و بهانه های مختلفی برای فرار از این فریضۀ الهی آورده. می گویند: به جای نماز، نیاز داریم؛ یعنی برای فرار از نماز جایگزینی به نام نیاز انتخاب نموده اند! نیاز غذای نذری است که در شب جمعه در حلقۀ پیروان اهل حق توزیع می شود. برخی نیز از آنان معتقدند که چون علی علیه السلام را سر نماز به قتل رساندند، نماز نمی خوانیم. درصورتیکه از شروط مسلمان بودن، ادای فرایضی است که خداوند بر بندگانش تکلیف کرده است. وقتی این فرقه از انجام ستون دین شانه تهی می کنند، چگونه باید چنین فرقه ای را به رسمیت شناخت و آن را در بین فرق شیعه، یا دست کم بین فرق مسلمان جای داد؟
5. شرط اقرار
به منظور رعایت کمال اخلاقی، اتحاد ویژه ای میان یک (یا چند) مرد و یک زن شکل می گیرد که خواهر و برادر خوانده می شوند و به آن شرط اقرار می گویند. ایشان معتقدند: این اتحاد با انتظار روز قیامت شکل می گیرد. همچنین پس از برگزاری آیین سرسپاری، رابطة نَسَبی بین سرسپرده و پیر برقرار شده، به منزلة افراد یک خانواده به شمار می آیند و ازدواج بین افراد آن خانواده و خانوادة پیر ممنوع می شود. (مینورسکی، 1964، ص 309).
6. روزه
ایشان مانند یزیدیه، فقط سه روز در زمستان از دوازدهم چلّۀ بزرگ تا چهاردهم آن روزه می گیرند و روز پانزدهم روز عید سلطان و جشن حقیقت است. از میان شاخه های این فرقه، فقط آتش بگی روزه نمی گیرند: زیرا روزهای (آخرین) تجسم نزدیک است و گویند به جای روزه باید جشن گرفت. این در حالی است که اینان به جای روزۀ سی روزه، سه روز روزه می گیرند، بی آنکه بر فلسفۀ یک ماه روزه داری که در قرآن کریم نیز بدان اشاره شده، توجه داشته باشند. در قرآن کریم آمده است: شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ... فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ (بقره: 185)؛ ماه رمضان چنان ماهی است که در آن قرآن نازل شده... پس آنکه از شما این ماه را دریابد، باید آن را روزه بدارد. تأکید بر ماه چنین القا می کند که مراد، همان ماه 29 یا 30 روزه است. از سوی دیگر، فلسفۀ روزه داری در این سی روز، تکامل جسم و جان، تقرب به خدا، پالایش بدن برای درک امور معنوی و کفارۀ تخطی از مقررات دینی است. بنابراین، روزه نیز نزد این فرقه، دستاویز تحریف شده است.
مبانی اعتقادی
اهل حق معتقدند که فرقه ای از ریشۀ اثنا عشریه و یکی از هفده سلسلۀ عارفان به شمار می آیند. در عین حال، میان خود و متصوفه تفاوتی می دانند؛ زیرا متصوفه بیشتر معتقد به وصولند، اما ایشان معتقد به سلوک، و چون سرسلسلۀ اهل حق علی علیه السلام است، چنین نامیده شده اند. ازآنجاکه همانندی هایی میان باورهای علی الّلهیان و نصیریه هست، به اشتباه آنان را نصیریه می گویند. اما این فرقه به کلی از نامیده شدن بدین نام نفرت دارند و می گویند: نصیریه علی را مظهر تام و تمام حق لذاته می دانند، اما به باور اهل حق، مظهر تام و تمام است لصفاته (دهخدا، 1377، ذیل علی اللّهی). دکتر مصاحب، گرچه دادن نام علی اللّهی را به این فرقه، تهی از مسامحه نمی داند، اما دیانت آنان را آمیخته ای از باورهای غلات و آداب صوفیه و بازمانده هایی از آیین های یهود، مجوس، مانوی و اعتقاد به حلول و تناسخ و تجسد را از اصول باورهای آنان می دانند (خواجه الدین، بی تا، ص 92ـ96). همچنین برخی نظرات آنها دربارة شیطان، مایه های زروانی دارد. حضور اهریمن در بشر، اندیشة مشترک دین مزدایی سنتی و مذهب زروانی است. قرینه سازی و تقابل نیروهای اهریمنی و اهورایی، ترکیبی از اندیشه های اسلامی و مزدایی است (جلالی مقدّم، 1372، ص 473).
ایوانف، در یک نسخۀ خطی ناقص از اهل حق، که در شیراز به دست آورد، اشاره ای به ملک طاووس که یک تصویر شاخص یزیدی است، پیدا کرد. یزیدیه، برای طاووس مقامی والا قائلند و آن را واسطۀ آفریدگار در آفرینش جهان می دانند. ایشان خصوصیاتی بر آن قائلند که با خصوصیات شیطان مطابقت دارد و بیشتر بدین جهت، به شیطان پرست ها معروف شده اند. در بین تمام ادیان الهی، شیطان موجودی پلید و پیشوای قوای باطل مطرح است، اما اهل حق معتقد بدان بوده، قائل به رانده شدن شیطان نیستند. شیعیان از اینها به عنوان شیطان پرست یاد می کنند؛ زیرا
شماری از طایفه های اهل حق (علی اللّهی)، پیرو و معتقد به ملک طاووس (شیطان) می باشند. همۀ پیروان فرقه های اهل حق از لعنت و دشنام و بدگوئی نسبت به ملک طاووس سخت دوری می کنند و نامش را مقدس و مبارک دانند و پیروان ملک طاووسی همۀ آداب و مراسم اهل حق را به جا می آورند و همانند مسلک شیطان پرست های دیگر ملل نیستند و بیشتر در کرند و روستاهای پیرامون آن زندگی می کنند. ملک طاووس ها از هیچ آیینی بد نمی گویند و زبان را به لعن کسی یا مکتبی نمی آلایند و معتقدند به همۀ مردم جهان باید کمک و یاری کرد؛ چه اهل صفا و نیکی باشد یا پیشه اش بدی و آزار دیگران. ملک طاووسی ها گویند: پروردگار دو جهان ملک طاووس را از آتش عزت آفرید و وی را به پاسبانی درگاه با عظمت الوهیت گماشت. پیش از آفرینش علی بود و آن حضرت نور مطلق بود و چهار ملک مقرب از جسم پاک علی علیه السلام به وجود آمد. جبرئیل از دست راست، میکائیل از دست چپ، اسرافیل از پیشانی و عزرائیل از زبان علی علیه السلام آفریده شدند و ملک امین (ملک طاووس) از ذات علی علیه السلام پدید آمد و هفتاد هزار سال عبادت ذات او نمود؛ یعنی ملک طاووس دون علی است. کسانی که خطایی کنند، کیفر آنان به دستور ملک طاووس داده شود، آب دهان به آتش نمی افکنند و پهنۀ زمین ملک اوست(مدرسی چهاردهی، بی تا، ص178ـ180).
1. اصول اخلاقی
اصول اخلاقی اهل حق مبتنی بر چهار دستور اصلی است که به سلطان اسحاق نسبت داده می شود: پاکی اعم از پاکی جسم، جامه، زبان، اندیشه و رفتار؛ راستی در رفتار و گفتار و کردار که این اصل با سه اصل زرتشت همخوانی دارد. نیستی به معنی نابودی غرور و هوا، هوس، شهوات و...؛ ردا (رادی) به معنی بخشش و خدمت و کمک به دیگران. حرام بودن نگاه بد به نامحرم، لزوم حفظ اسرار آیین از غیر اهل حق، منع آزار مخلوقات خدا، لزوم کشت و زرع، قناعت و منع استعمال دخانیات و مسکرات، از دیگر اصول اخلاقی آنهاست (جلالی مقدّم، 1372، ص 472).
2. تناسخ و فرجام شناسی
اعتقاد ایشان به تجسم، شبیه عقیدۀ تناسخ است. دونادون یا جامه به جامه شدن نزد آنان، یعنی داخل شدن روح از بدنی به بدنی دیگر بی درنگ پس از مرگ.
اهل حق، همچون دیگر معتقدان به تناسخ، مرگ را پایان قطعی زندگی و متضمن انقطاع حضور روح در این جهان و عبور آن به عالمی دیگر نمی دانند. هر زندگی به پیشواز مرگ و هر مرگی به پیشواز زندگی دیگر رفتن است (جلالی مقدم، 1372، ص470).
به باور اهل حق، روح انسان هزار و یک دون (جامه) عوض می کند و با گردش در جامه های گوناگون، جزای کارهای گذشتۀ خود را می بیند. به این ترتیب، جامه های بعدی آن متناسب با کارهایی خواهد بود که انجام داده، درصورتیکه کارهای نیک و خوب از او سرزنَد، به جامۀ ثروتمندان و اشخاص مرفه خواهد رفت و اگر کارهای زشت و ناپسند، به جامۀ فقیران آمده، دچار سختی ها و ناملایمات خواهد شد تا در این راه، جزای کردار خود را ببیند. پس، از عوض کردن هزار جامه، هزار و یکمین جامۀ خود را که بقا و ابدیت است، خواهد پوشید.
از اصل اعتقاد به تناسخ است که اهل حق بر این باورند که شماری از پیشوایان آنها، به ویژه هفت تنان، هفتوان، هفت سردار، قولطاسیان، در روزگاران گذشته در جامۀ پیغمبران و یاران حضرت محمّد صل الله علیه و آله و یاران حضرت حسین علیه السلام و حتی دوازده امام و عارفان و پادشاهان به دنیا آمده و به ارشاد و راهنمایی مردم جهان پرداخته اند (خواجه الدّین، بی تا، ص 14ـ15).
انسان ها باید از دورۀ 1001 تجسم عبور کنند که در طی آن، به پاداش اعمال خود می رسند. به نوشتۀ فرقان، تهذیب و تصفیه ضرورتاً منحصر به موجوداتی است که به خیر و شر تقسیم می شوند. هرچه بیشتر دنیای جامه ها را تحمل کنند و بیشتر آزار بینند، به خدا نزدیک تر و تابناک تر می شوند، درحالی که تیره دلان هرگز رستگار نمی شوند. اهل حق، منتظر ظهور صاحب زمان هستند تا بیاید و آرزوی دوستداران را برآورده و دنیا را تسخیر کند. برخی کلام پیامبرانۀ ایشان، خبر از آمدن مسیح می دهد. عرصۀ آخرین داوری که سان می گویند، دشت شهرزور یا سلطانیه خواهد بود که سلطانان آنجا نابود می شوند. به نوشتۀ فرقان، خیر به بهشت می رود درحالیکه شر باید معدوم شود.
تناسخ نزد اهل حق بر اساسی فکری و اخلاقی استوار است و می توان اشاراتی در این جهت یافت که حکایت از توجه ایشان به قانون کارمای هندوان دارد (جلالی مقدم، 1372، ص470). تناسخ یک اعتقاد صرف هندی نیست؛ زیرا در اعتقادات اسماعیلیه هم بوده است.
به اعتقاد بسیاری پژوهشگران، تناسخ باوری است که در ادیان و مذاهب هندی ریشه دارد و در آیین هندو با نام سمسارا نامی است برای تولد مجدّد و مکرر در چهار دین بومی سرزمین هند؛ یعنی هندو، جین، بودا و سیک. سمسارا و کارما کلاً نظریه ای است دربارة کیفر و پاداش کنش های اخلاقی و تبیین تفاوت افراد در ادیان هندی. بنابراین، در تعریف تناسخ می توان گفت: عبارت است از: چرخة تولد مکرر انسان در این دنیا که بر اساس آن روح فناپذیر او با مرگ تن نابود نمی شود، بلکه به صورت مکرر در قالب موجودی دیگر به حیات خود ادامه می دهد. این بازتولد تا رسیدن به موکشه (نیروانه، بقا) یا رهایی از طریق اتحاد با روح کلی، یعنی برهمن ادامه می یابد (نیازی، 1390).
افزون بر اینکه اهل حق ایده تناسخ را از فرقه هندی به عاریت گرفته اند، مفهوم کارما که ارتباطی نزدیک با این مفهوم دارند، به آیین اهل حق راه یافته است.
همراه با نظریة تناسخ، اعتقاد دیگری در بین هندوان پدید آمد که چگونگی توالد پیاپی را شرح می دهد و علت انتقال روح از بدن برتر یا پست تر را بیان می کند و آن کارما بود. کارما یکی از مفاهیم کلیدی در ادیان شرقی مانند هندوئیسم، بودیسم و جینیسم است. قانونی است حاکم بر این جهان که نتیجة اعمال انسان را در جهان تعیین می کند. اگر فردی برای رسیدن به درجات بالاتر در این جهان کوتاهی کرد، مجبور است دوباره و چندباره در عالم مادی متولد شود و رنج بکشد. مهم ترین نتیجة اعتقاد به این قانون، قبول تناسخ و تولدهای مکرر در این عالم است (مرادی، 1386).
قانون کارما، با تعیین پیامد اعمال انسان، موجب پدید آمدن چرخة بازپیدایی می شود، اما خودش نه پاداش عمل نیک است، نه جزای عمل بد. بر اساس این قانون، نتایج اعمال انسان گم نخواهد شد؛ هر اتفاقی که در زندگی فرد روی می دهد، چیزی جز نتیجة کار او نیست. فرضیة کارما و تناسخ رابطة تنگاتنگی با یکدیگر دارند. به این معنا که:
هر فعل انسان دارای تأثیری در جهان است، بسته به اینکه خوب باشد یا بد، ثمرة خوب یا بد به بار می آورد. عمل انسان مانند دانه ای است که ثمرة خاصی خواهد داشت. این ثمره ممکن است در زندگی جدید انسان، در تولد بعدی در این جهان خود را نشان دهد. باید توجه داشت که شرایط زندگی فعلی انسان نیز حاصل اعمال او در زندگی های گذشته است و این چرخة بازپیدایی های مداوم تا آنجا ادامه دارد که انسان به معرفت مطلق و وارستگی کامل نایل آید (مرادی، 1386).
در نقد این دو آیین یعنی تناسخ و کارما باید گفت: تناسخ، خلاف ضرورت اسلام و تمام ادیان آسمانی است و از دیدگاه قرآن، هر روح که از بدن جدا شود، قبل از قیامت که هر روحی با بدن خود محشور می شود، در عالم برزخ است و ادلۀ عقلی نیز تناسخ را باطل می شمارند (علی نوری، 1379، ص 129؛ قربانی لاهیجی، 1375، ص 284ـ297؛ صدرالمتألهین، 1981، ج 1). در ردّ تناسخ دلایل عقلی و نقلی بسیاری بیان شده است که نیاز نقد تفصیلی آن به مجال دیگر دارد، اما اینجا، اکتفا به این آیۀ شریفۀ قرآن می شود که می فرماید: کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (بقره: 8)؛ چگونه به خدا کافر می شوید درحالیکه شما مردگانی بودید و او شما را زنده کرد، باز شما را می میراند و باز زنده می کند و آن گاه به سوی او بازگردانده می شوید. این آیه، اشارۀ صریح دارد به حیات بعد از مرگ که همان رستاخیز و قیامت است. اگر کسی تناسخ را بپذیرد، نمی تواند به حیات و مرگ بعد از آن اعتقاد داشته باشد. درحالیکه، تناسخ یک چرخۀ باطل نامتناهی است. بازگشت ارواح مردگان به دنیا و بدن های دیگر غیرممکن و غیرواقعی است. بنابراین، عقیدۀ به تناسخ که گاهی آن را عود ارواح نامند، از نظر قرآن باطل و بی اساس است.
نتیجه گیری
اهل حق، فرقه ای است که با حفظ بعضی سنن کهن و رعایت برخی اصول مناسک دین اجدادی و زیر نام اسلام، به نام های گوناگون مانند اهل حق، کاکی، علی اللّهی و... به انجام آداب و مناسک خود که معمولاً سری است، سرگرمند. مرکز آنها، شهرزور در عراق کنونی و به طورکلی قلمرو گورانیان است. پیروانشان تا مرزهای غربی ایران، لرستان و کردستان و آذربایجان و... پراکنده اند، به دلیل پراکندگی، نهفتگی, برآورد جمعیت آنها ممکن نیست. این فرقه با فرقة علی اللّهی، به دلیل اشتراک در اندیشة مظهریت حق در وجود علی علیه السلام، یکی دانسته شده اند. مؤسس این فرقه، سلطان اسحاق است. وی آیین ویژه و خاندان هایی بنیاد نهاد. مهم ترین کتابی که او و یارانش نوشتند، سرانجام نام دارد که در معرفی آیین و خاندان های 12گانه و تجلیات حق است. هریک از افراد اهل حق، موظف به سرسپردن به یکی از این خاندان ها هستند. مهم ترین سلسله مراتب روحانی آنها عبارتند از: هفت تن، هفتوانه، چهل تن و.... این فرقه معجونی از فرقه انحرافی و حتی آموزه هایی از ادیان آسمان و اسلام است؛ از جمله اعتقاد به تجلیات هفتگانه که نزدیک به مفهوم اوتاره هندویی است. همچنین اعتقادشان به محصور بودن حق در بطن درّ مانند اعتقاد مانویان است. در مبانی اعتقادی و آیین التقاطی آنها، برخی تندروی های شیعه و مشابهت هایی با معتقدات اسماعیلی، یهودی، مسیحی، زرتشتی، دروزی، نصیری و صوفیه دیده می شود. برخی نظراتشان دربارة شیطان، مایه های زروانی و یزیدی دارد. ازاین رو، آنان به شیطان پرست ها نزدیک هستند. در اعتقادشان، به تناسخ اشاراتی حاکی از توجّه به قانون کارما و سمسارای هندوان یافت می شود. اهل حق در اصول اخلاقی، پایبند چهار دستور اصلی هستند که شامل پاکی، راستی، نیستی و رادی می باشد. ایشان از نظر توحیدی که اعتقاد به حلول ذات خدا در علی علیه السلام دارند، به تناسخ نزدیک می شوند که از دیدگاه قرآن و اسلام مردود و مطرود است. اعتقاداتشان به نبوت و امامت، از باب دون رهبران و مرشدان است که این اعتقاد هیچ سنخیتی با ائمۀ اسلام نداشته، مردود است. این فرقه از نظر عقیده به آفرینش، تفکیک طریقت و شریعت و حقیقت از یکدیگر، ادعای الوهیت در مورد علی علیه السلام، تناسخ و اعتقاد به ظهور و حلول و تجسم، عدم اعتقاد به معاد و زندگی پس از مرگ و حشر و نشر و بهشت و جهنم، عدم اعتقاد به قرآن و... با عقاید ناب اسلامی در تناقض و تعارض است. ازاین رو، اینها فرقه ای منحرف از اسلام هستند. به فرمایش حضرت علی علیه السلام: همانا آغاز پدید آمدن فتنه ها، هواپرستی و بدعت گذاری در احکام آسمانی است، نوآوری هایی که قرآن با آن مخالف است (نهج البلاغه، 1386، خ 50). از این رو، این فرقه با این اعتقادات ابداعی و التقاطی، فرقه ای بدعت گذار و منحرف محسوب می شود؛ زیرا هرگونه بدعت در اسلام مطرود است.
- نهجالبلاغه، 1386، ترجمۀ محمّد دشتي، تهران، آدينۀ سبز.
- ابن مهلب، بیتا، مجمل التّواریخ و القصص، تصحیح محمّدتقی بهار، به اهتمام محمّد رمضانی، تهران، کلاله خاور.
- الهي، ن.ع، 1361، برهان الحق، بيجا، بينا.
- جلاليمقدّم، مسعود و داريوش صفوت، 1372، «اهلحق»، دائرة المعارف بزرگ اسلامي، تهران، مركز دائرة المعارف بزرگ اسلامي.
- خواجه الدّين، م.ع، بيتا، سرسپردگان ـ تاريخ و شرح عقايد ديني و آداب و رسوم اهلحق (يارسان)، كتابخانۀ منوچهري، تهران.
- دهخدا، ع.ا، 1377، لغتنامه، تهران، دانشگاه تهران.
- راوندي، محمّدبن علي، 1385، راحـة الصدور و آيـة السرور: در تاريخ آل سجوق، به كوشش و تصحيح محمّد اقبال، تهران، اساطير.
- زرّينكوب، عبدالحسين 1387، ارزش ميراث صوفيه، تهران، اميركبير.
- زكريا قزويني، 1373، ترجمه با اضافات جهانگير ميرزا قاجار، آثار البلاد و اخبار العباد، تصحيح ميرهاشم محدّث، تهران، امير كبير.
- صدرالمتألهين، 1981م، الحكمة المتعالية في الاسفار العقلية الاربعة، بيروت، دارالفكر.
- صفيزاده «بوركهاي»، صديق، 1360، مشاهير اهلحق، تهران، كتابخانۀ طهوري.
- علينوري، عليرضا، 1379، بررسي مذاهب و فرق، تهران، ادارۀ آموزش عقيدتي سياسي نمايندگي ولي فقيه در سپاه.
- قرباني لاهيجي، زينالعابدين، 1375، به سوي جهان ابدي، تهران، سايه.
- لسترنج، گ، 1377، ترجمۀ محمود عرفان، جغرافياي تاريخي سرزمينهاي خلافت شرقي، تهران، علميو فرهنگي.
- مدرسي چهاردهي، نورالدّين بيتا، خاكسار و اهلحق، تهران، اشراقي.
- مرادي، حسن، 1386، «بررسي و نقد فرضية كارما از نگاه حكمت متعاليه»، كتاب نقد، ش 45، ص 247ـ272.
- مينورسكي، و، 1964، بيست مقاله (شامل مقالات تحقيقي مربوط به مطالعات ايراني)، تهران، دانشگاه تهران.
- نيازي، احمدعلي، پاييز 1390، «نگاهي تطبيقي به آموزه تناسخ در اديان هندي و رجعت»، معرفت كلامي، ش 3، ص67ـ94.
- هدایت، رضاقلیبن محمّد هادی، بیتا، فرهنگ انجمن آرای ناصری، تهران، کتابفروشی اسلامیة.