تدوین تورات و انجیل از دیدگاه آیات قرآن
Article data in English (انگلیسی)
تاریخچة کتاب مقدس
کتاب های آسمانی، از زمان نزول تا تدوین نهایی، تاریخی دارند؛ برخی مانند قرآن، تاریخی کاملاً روشن، ولی برخی دیگر، تاریخی مبهم دارند. در اسلام، قرآن وحی است و پیامبر اعظم(ص) مفسر و تبیین گرِ آن(نحل: 44)؛ ولی مسیحیان بر این باورند که حضرت عیسی(ع) وحی است و اناجیل، مفسر آن.(توفیقی، 1384، ص232) اناجیل که تفسیر وحی اند، الهامی هستند و روح القدس آنها را به نویسندگان بشری الهام کرده است. بنابراین، آنها دارای یک مؤلف الهی (روح القدس) و مؤلفانی بشری اند.(میشل، 1381، ص26) اناجیل زندگی نامة مسیح و شامل سخنان حکیمانة او هستند و شبیه کتاب های سیره در میان مسلمانان اند. اما قرآن، سخن خدا و وحی است و معادلِ مسیح (وحی مسیحیان) می باشد. بر این اساس، قرآن و مسیح معجزه اند ولی انجیل معجزه نیست.
یهودیان نیز وحی را مانند مسلمانان تعریف می کنند و معتقدند که خدا با پیامبرانِ بسیاری سخن گفته است؛ با این تفاوت که آنان بر این باورند که وحی از حدود چهار قرن پیش از میلاد قطع شده است و پس از ظهور موعود، دوباره صورت خواهد گرفت؛(توفیقی، 1384، ص110) ولی مسلمانان پیامبر خود را خاتمِ پیامبران و وحی را پس از وی منقطع می دانند.
کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان با عنوان کتاب مقدس یا عهدین شناخته می شود. این کتاب از نوشته های کوچک و بزرگ، و از دو بخش اصلی تشکیل شده است:
عهد قدیم،(Old Testament) که بیش از سه چهارم این کتاب است و مسیحیان و یهودیان آن را معتبر می دانند؛
عهد جدید،(New Testament) که تنها مورد قبول مسیحیان است.
عنوان «عهدین» به این اعتقاد مسیحیان اشاره دارد که خداوند برای نجات انسان ها دو پیمان با آنها بسته است؛ عهد قدیم، عهد پایبندی به شریعت الهی، و عهد جدید، عهد ایمان به الوهیت و قربانی شدن حضرت عیسی(ع) برای نجات بشر است.(یوحنّا 3: 16 و 17)
عهد قدیم
این مجموعه که طی قرن ها و به دست نویسندگان مختلف نگاشته شده، دارای مطالب متنوعی از قبیل تاریخ، شریعت، حکمت، مناجات، شعر و پیشگویی است. بیشتر کتاب های این بخش به زبان عبری، و اندکی از آن به زبان کلدانی نوشته شده است. این مجموعه مشتمل بر 39 کتاب است. البته به اعتقاد دو فرقة کاتولیک و ارتدکس، مشتمل بر 46 کتاب است.
به عقیدة یهودیان، تورات از طریق موسی(ع) در پنج کتاب به بنی اسرائیل ابلاغ شد و از این رو، اعتقاد به آسمانی بودن آن از ضروریات یهودیت است.(رابرت ویر، 1374، ج2، ص 623ـ624)
البته در تورات، تصریحی وجود ندارد که اسفار خمسه را موسی نوشته یا حتی آورده است و از سویی، واژة تورات نمی تواند بر کل اسفار خمسه اطلاق شود؛(Sarna, 1987, vl2, p.158) مگر اینکه تورات شفاهی نیز با آن لحاظ شود؛ که این تلقی نیز وجود دارد و تورات به کل عهد عتیق نیز اطلاق می شود.
عهد عتیق شامل هفده کتاب تاریخ و احکام، پنج کتاب مواعظ، حکمت ها و نیایش، و هفده کتاب پیشگویی است. برای آشنایی با این کتاب ها، می توان به کتاب هایی که دربارة شناخت مسیحیت نگاشته شده است، مراجعه کرد.(ر.ک: میشل، 1381؛ توفیقی، 1384؛ محمدیان، 1380؛ شاله، 1346، ص268-283)
عهد جدید
بخش دومِ کتاب مقدس، عهد جدید است که تنها مسیحیان آن را قبول دارند. این بخش نیز مشتمل بر کتاب ها و نیز مطالب گوناگونی است. عهد جدید به زبان یونانی نوشته شده است؛ در حالی که حضرت عیسی(ع) و حواریون به زبان آرامی [لهجهای از عبری] سخن میگفتهاند.(میشل، 1381 ص 42) چرا که در آن عصر، زبان یونانی در بسیاری از مناطق رواج داشت و آن به مثابه زبان علمی و زبان دومِ بسیاری از مردم بود. بنابراین، نامه های رسولان مسیحی به آن زبان بوده است.
عهد جدید شامل 27 کتاب و نامه است که به وسیلة نُه نویسنده نوشته شده است. این کتابها از حدود سال 45 تا 100 میلادی، به رشتة تحریر درآمده اند(مریل تنی سی، 1362 ج1، ص 136) و آن به چهار بخش تقسیم میشود: 1. زندگی نامه و سخنان حضرت عیسی، (اناجیل چهارگانه)؛ 2. تبلیغات و مسافرت های تبلیغی مبلغان مسیحی (اعمال رسولان)؛ 3. نامههای حواریان و رسولان مسیحی صدر اول که تعداد آنها 21 عدد است؛ 4. رؤیا و مکاشفه (مکاشفة یوحنا). برای آشنایی با این کتاب ها، می توان کتاب هایی که دربارة شناخت مسیحیت نگاشته شده است، مراجعه کرد.(میشل، 1381؛ توفیقی، 1384؛ محمدیان، 1380، شاله، 1346 ص403-411)
اعتبار کتاب مقدس
در اعتقادنامة سیزده مادّه ای یهودیان چنین آمده است: «یهودی مؤمن باید گواهی دهد که تورات موجود، همان توراتی است که به موسی(ع) وحی شده است و در هیچ زمانی تغییر نیافته و نخواهد یافت.»(ویر، 1374، ج2، ص 623ـ624؛ Altmann, 1396, V3, p.655) ولی باید دید که آیا این اعتقاد یهودیان درست است یا نه؟
اعتبار یک کتاب به این است که با روش های معتبر ثابت شود که آن متعلق به نویسنده است و همان گفتار و نوشتار بوده و هیچ تغییری در آن صورت نگرفته است. و اینکه خود نویسنده چقدر حجیت و اعتبار دارد، بحث دیگری است.
از لحاظ تاریخی و برون دینی، تنها کتاب آسمانی که تاریخ روشنی دارد و تواتر آن بر هر محقق منصفی به راحتی اثبات می شود و کسی آن را انکار نکرده، قرآن است؛ اما تورات و انجیل تاریخ روشنی ندارند و دارای تواتر نیستند و از این جهت اعتبار ندارند؛ ولی یهودیان و مسیحیان برای اثبات اعتبار کتاب های مقدس خود، راه های دیگری دارند که درون دینی است.(توفیقی، 1384، ص230)
باوجود تلاش های فراوان برای اثبات اینکه کتاب مقدس کلام خداست، نظریة غالب این است که حتی اسفار خمسه نیز کلام خدا نیست.(جناتی، 1967، ص55ـ58) برخی از بزرگان یهودی، مانند یعقوب قرقسانی، دانشمند معروف یهودی، اذعان کرده است که ربانییون یهودی بر این باورند که تورات کنونی نوشتة عزرا است و تورات اصلی از بین رفته است.(قرقسانی، 1939، ج1، ص15) پژوهش ها نشان داده اند که کتاب مقدس بیش از یک مجموعه کتاب های ادبی، تاریخی و داستانی که در دو قرن اول میلادی شکل گرفته اند، نیست(عوده الاردنی، 1412ق، ص17) و استناد کتاب های آن به پیامبرانی که کتاب ها به نام آنان است، امکان ندارد.(بلاغی، 1360، ص404ـ420؛ الهندی، بی تا، ص56) مهم ترین دلیل، حکم شوراهایی است که آنها را الهامی دانسته اند. افزون بر این، از لحاظ تاریخی، پیامبری آنان نیز ثابت شدنی نیست.(بلاغی، 1360، ص108)
با توجه به اینکه عهد قدیم، حدود سال 100 ق.م نهایی شد، قدیمی ترین نسخه های آن مربوط به 2100 سال پیش است و عهد جدید، حدود 397م نهایی شد. قدیمی ترین نسخه های آن مربوط به 1600 سال پیش است که نشان می دهد این نسخه ها سال های متمادی پس از نویسندگان آنها شکل گرفته اند و ارتباط سندی این کتاب ها به نویسندگان آنها وجود ندارد. این مسأله اعتبار این کتاب ها را زیر سؤال می برد.
با بررسی نسخه های کتاب مقدس روشن شده است که میان نسخه های عبری، یونانی و سامری، اختلافاتی فاحش وجود دارد. (Sarna, 1987, V2, p154 -155; Loewenstamm & Macdonald, 1996, v13, p 264-268) آدم کلارک که خود مفسر تورات بوده است، چنین اعتراف می کند: خوب است نخست تسلیم شویم که کتاب مقدس تحریف شده است و چون در کتاب های تاریخی عهد عتیق نسبت به دیگر کتاب های آن تحریف فراوان تری وجود دارد، توجیهِ آن کاری گزاف و بیهوده است.(الهندی، بی تا، ج1، ص 210) بنابراین، می بینیم که هم از نظر استناد به نویسنده و هم از نظر خود نویسنده، کتاب مقدس فاقد اعتبار است.
نقد تاریخی کتاب مقدس
افزون بر مطالبی که گذشت، در زمینة عدم اعتبار کتاب مقدس، در قرن هجدهم و نوزدهم،
نقادی کتاب مقدس در میان یهودیان و مسیحیان به اندازه ای رواج یافت که تبدیل به نهضت شد.(کیوپیت، 1376، ص109)
پیش از آن، رویکرد انتقادی به کتاب مقدس، به صورت فردی بود. دانشمند یهودی، ابن عزرا (1089 - 1164م)، با استناد به مواردی از درون آن، اثبات می کند که ممکن نیست نویسندة این کتاب، حضرت موسی(ع) باشد. اسپینوزا (1632 - 1677) این کار را پیش برد و کتاب های صحیفة یوشع، داوران، سموئیل و پادشاهان را نیز نقد کرد.(اسپینوزا، 1378، ص90-103) روند نقادیِ کتاب مقدس در قرن نوزدهم میلادی، با تلاشِ ویلهلم دِ وته، ویلهلم فاتکه، هاینریخ اوالد و جولیوس ولهاوزن رونق یافت.(Sarna, 1987, v2, p.158-159)
نقد کتاب مقدس به دو شکل ظاهری و محتوایی صورت گرفت.(هوردرن، 1368، ص 37 و 38؛ محمدیان1380، ص 46) این نقادی باعث شد تا در اعتبار مطالب و محتوای آن تردید شود؛ زیرا تا پیش از آن گمان می شد که این کتاب، وحی الهی و نوشتة پیامبران و حواریان است؛ اما این اعتقاد دینی، متزلزل شد.(هوردرن، 1368، ص38)
با بررسی تاریخ کتاب مقدس، این واقعیت آشکار می شود که این کتاب مانند قرآن نبوده و نیست؛ به این معنا که قرآن کتابی است که الفاظ آن نیز معجزه است و بر حفظ آن، حساسیت دقیقی بوده و حفظ نیز شده است و چیزی از آن کاسته و بر آن افزوده نشده است؛ ولی دیگر کتاب های آسمانی این گونه نبوده اند؛ یعنی هم از آنها چیزی کاسته شده و هم چیزی بر آنها افزوده شده است. کاسته شدن به یقین باعث نقص می شود؛ ولی افزایش لزوماً به معنای نقص نیست؛ زیرا افزایش در آن، می تواند برای توضیح مطلب باشد یا اینکه پیامبران تبلیغی، بر آن مطالبی افزوده باشند؛ ولی در اسلام، قرآن کتابی مستقل است و مطالب توضیحی، جداگانه در کتاب های حدیثی آمده است. با توجه به این مطلب، درصدد هستیم که از آیات قرآن نیز همین فرضیه را اثبات کنیم؛ به این معنا که قرآن نیز نسبت به تورات و انجیل همین دیدگاه را دارد؛ اما چون دارای معارف الهی اند، آنها را تصدیق نیز می کند؛ ولی تصدیق آنها فی الجمله است، نه تصدیق تام و کامل.
تدوین تورات و انجیل از دیدگاه آیات قرآن
شکی نیست که خداوند متعال با پیامبران سخن گفته است؛ اما پرسشی مطرح است و آن اینکه آیا این وحی، مدون شده است یا نه؟ به یک اعتبار، تمام سخنان خداوند با پیامبران، می تواند کتاب باشد؛ به این اعتبار که آنچه خداوند بیان فرموده، در سینه و قلب پیامبران محفوظ بوده است و این در زبان قرآن، نوعی کتاب است(عنکبوت: 49)؛ اما کدام وحی، به کتاب مدونِ میان دو جلد، تبدیل شده است؟
آیات و روایات، فقط چهار کتابِ تورات، انجیل، زبور و قرآن و صحف ابراهیم و موسی، را نام برده و برای آنها اهمیت قائل شده است.(المفید، 1413، 46؛ الطوسی، 1418، ص171 و ص193 و ص318؛ ابن طاووس، 1330، ص53 و ص118 و ص123 و ص187؛ ابن طاووس، 1414ق، ص178؛ ابن طاووس، 1415، ج1، ص239 و ج2، ص289 کفعمی، 1412، ج2، ص732؛ کفعمی، 1418، ص254) برای روشن شدن اینکه از میان این چهار کتاب، کدام کتاب تدوین شده و به دست مردم رسیده است، لازم است که از آیات قرآن، واژه های مرتبط با کتاب را بررسی کرد. سه واژة «کتاب»، «صُحُف» و «زُبُر» در آیات قرآن به کار رفته اند که در زبان فارسی، به کتاب ترجمه می شوند و مترجمان، هیچ تمایزی میان این واژه ها قائل نمی شوند؛ در حالی که باید تمایزی داشته باشند. در آیات قرآن ، هشت بار واژة صحف استعمال شده است؛(طه: 133؛ نجم: 36؛ مدثر: 52؛ عبس: 13؛ تکویر: 10؛ اعلی: 18 و 19 و بینه: 2) فقط در سورة تکویر به معنای نامه های اعمال به کار رفته و در بقیة موارد به معنای اوراق آسمانی آمده است «صحف اولی» در آیة 133 سورة طه، به قرینة «صحف ابراهیم و موسی» در سورة نجم آیات 36 و 37 و سورة اعلی آیات 18 و 19، صحیفه های حضرت ابراهیم و حضرت موسی(ع) تفسیر می شوند. در سورة عبس آیة 13 و بیّنه آیة 2، به آنچه بر پیامبر نازل شده و در دست فرشتگان بوده است و پیامبر اسلام از آنها تلاوت می کرد، صحف اطلاق شده است. بنابراین، صحف بر کتاب مصطلح اطلاق نمی شود. واژة «زبور» و جمع آن «زُبُر» نیز در قرآن به معنای کتاب به کار رفته است. در قرآن شش بار زُبُر(آل عمران: 184؛ نحل: 44؛ شعراء: 196؛ فاطر: 25 و قمر: 43 و 52) و سه بار زبور(نساء: 163؛ اسراء: 55؛ انبیاء: 105) استعمال شده است. با توجه به اینکه واژة زبور دو بار به صراحت به حضرت داود(ع) نسبت داده شده است، استعمال سوم (انبیاء: 105)، نیز به زبورِ داود ترجمه می شود. دربارة واژة زُبُر، فقط آیة 52 سورة قمر به معنای نامة اعمال به کار رفته و بقیة موارد به معنای کتاب آسمانی استعمال شده است. در سورة آل عمران و فاطر، این واژه در کنار «بینات» و «کتاب منیر» آمده است. ازآنجاکه بینات به معنای معجزات است و معنای کتاب نیز روشن است، زُبُر را باید به قرینة زبور داود، کتاب هایی دانست که مشتمل بر اندرز و حکمت اند. علامه طباطبایی نیز بر همین مطلب اشاره کرده است که شاید زُبُر صحیفه ها و کتاب هایی باشند که در آنها فقط یاد خدا بوده و احکام نداشته اند؛ ولی کتاب منیر کتابی است که دارای شریعت است.(طباطبایی، 1417، ج 17، ص 38) بنابراین، می توان گفت زُبُر نیز مانند صحف، لزوماً به معنای کتاب مدون نیست؛ بلکه اوراقی آسمانی بوده اند که بر قلب پیامبران نازل می شدند. دربارة صحف، قید «اولی» و دربارة زبر، قید «اولین» به کار رفته است که نشان می دهد صحف و زبر بیشتر به پیامبران پیشین نازل می شد و بیشتر، مشتمل بر پند و اندرز، و کمتر دارای احکام و شریعت بوده است.
پیامبرانِ پیش از این چهار کتاب، صحف یا زبر داشته اند و کتابی که در میان مردم بمانَد، به آنان داده نشده است. آیة «فَقَدْ آتَیْنَا آلَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَآتَیْنَاهُم مُّلْکاً عَظِیماً» (نساء: 54) به این مطلب اشاره دارد که پیامبرانِ پیش از ابراهیم(ع) دارای کتاب مدون نبوده اند؛ ولی در خاندان ابراهیم(ع)، کتاب و حکمت و پادشاهی قرار داده شده که در ادیان ابراهیمی، این موارد محقق شده است. کتاب که به این چهار کتاب منحصر است، در خاندان ابراهیم بوده اند. حکمت نیز در میان همین چهار کتاب است که البته کتاب های مزامیر داود و امثال سلیمان، و در اسلام نیز غیر از قرآن، سخنان حکیمانة پیامبر اعظم(ص) و حضرت علی(ع) و امامان دیگر بیشتر خود را نشان می دهند. ملک عظیم نیز بر پادشاهی داود (ص: 20) و سلیمان (ص: 35) منطبق است که چنین ملکی نظیر نداشته است. در هیچ جای قرآن، به حضرت نوح(ع) کتاب و صحیفه ای نسبت داده نشده و به حضرت ابراهیم(ع) در دو آیه فقط صحف نسبت داده شده است.(نجم: 37 و اعلی: 19) آیة 89 سورة انعام که می گوید: «آنان (ذریة ابراهیم) کسانی هستند که ما به آنان کتاب، حکومت و پیامبری دادیم ...» و نیز آیة 16 سورة جاثیه که این سه را به بنی اسرائیل نسبت می دهد و همچنین آیة 27 سورة عنکبوت و آیة 26 سورة حدید که بیان می کنند در ذریة حضرت نوح و ابراهیم، پیامبری و کتاب قرار داده شده است، اگر در کنار هم در نظر گرفته شوند، روشن می شود که کتاب، منحصر در تورات، انجیل، زبور و قرآن است. بنابراین، می توان نتیجه گرفت که پیامبرانِ پیش از موسی(ع) کتاب مدون نداشته اند؛ بلکه کتاب در سینه و صحف داشته اند.
در روایتی در توضیح انزال کتاب، به آیة 25 سورة حدید، یعنی «...وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ ...» استناد می شود و در ادامه آمده که کتاب، همان اسم اکبر است ـ و به درستی که فقط از آنچه کتاب خوانده می شود، تورات، انجیل و فرقان، شناخته شده اند ـ که در این کتاب ها، کتاب نوح، صالح، شعیب و ابراهیم(ع) وجود دارد.(کلینی، بی تا، ج1، ص293و294، کتاب الحجه، باب ما نص الله عزوجل و رسوله علی الائمه واحدا فواحداً، ح10) در جملة معترضه، این مطلب آمده: «پیش از تورات، پیامبران کتاب مدونی به مردم ارائه نکردند و میان مردم کتاب شناخته شده ای پیش از تورات وجود نداشته است.» البته باید توجه داشت که فاعلیت فاعل وجود داشته، ولی قابلیت قابل نبوده است؛ یعنی مردم به اندازه ای باسواد نبود که بشود کتابی به آنان داد تا خود بخوانند.
دسته ای دیگر از آیات اشاره می کنند که پیش از حضرت موسی(ع)، کتاب مدونی نبوده است. این آیات اختلاف در کتاب را به بنی اسرائیل نسبت داده اند(بقره: 176؛ بقره: 213؛ آل عمران: 19؛ یونس:93؛ نمل: 76؛ فصلت: 45؛ هود:110؛ زخرف:63؛ 17جاثیه) و نشان می دهند که بنی اسرائیل در کتاب حضرت موسی(ع) اختلاف ایجاد کردند و مأموریت حضرت عیسی(ع) و پیامبر اسلام با قرآنش این است که این اختلاف را روشن کنند و از میان بردارند.
در میان این چهار کتاب، «قرآن» و «تورات»، از جهاتی از «انجیل» و «زبور» متمایزند و آن اینکه که دو کتاب نخست، دارای شریعت و احکام اند، ولی دو کتاب دوم، کتاب حکمتی اند و کمتر دارای شریعت هستند؛ دیگر اینکه طرح تدوین آنها از طرف خدا برنامه ریزی نشده و در میان مردم منتشر نگردیده، بلکه تدوین آن توسط پیروان آن اجرا شده است. برای اثبات این ادعا به سراغ آیات قرآن می رویم. بررسیِ آیاتی که تعبیر «مصدقاً لما بین یدیه» و «لمّا معکم» و «لمّا معهم» دارند، این نتیجه را دارد که قرآن، فقط تورات را تصدیق کرده است. برای نمونه، در سورة احقاف، آیات 11 و 12 وقتی سخن از انکار قرآن توسط کافران مطرح می شود، قرآن در مقابل، کتاب موسی(ع) را مطرح کرده و قرآن را مصدّق آن می شمارد و هیچ سخنی از انجیل و زبور مطرح نمی شود. جالب است که در آیات پایانی همین سوره، باز به این تقابل بر می خوریم. گروهی از جنّیان وقتی قرآن را شنیدند، سخنی از زبور و انجیل به میان نیاوردند و گفتند که بعد از موسی، کتابی نازل شده است که «مصدقاً لما بین یدیه» (احقاف: 30) است و این نشان می دهد که قرآن، تورات را تصدیق کرده است. آیات، حضرت عیسی(ع) را فقط تصدیق کنندة تورات معرفی کرده اند، نه زبور و نه کتاب های پیشین.(آل عمران: 50؛ مائده: 46؛ صف: 6) تنها در چهار مورد(آل عمران: 3و81؛ مائده: 48؛ فاطر: 31) به صورت مطلق تصدیق کتاب، در قرآن مطرح است که به قرینة این بیان، آن چهار آیه نیز تصدیق تورات، تلقی می شود.
بنابراین، از میان این چهار کتاب، تورات و قرآن بیشترین شباهت ها را دارند و افزون بر حکمت و مواعظ اخلاقی، مشتمل بر احکام و شریعت نیز بوده اند؛ ولی انجیل و زبور از نوع حکمت و اندرز بوده و کمتر شریعت داشته اند. در قرآن چنین آمده است: «وَ لَقَدْ آتَیْنا بَنِی إِسْرائِیلَ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ ... * وَ آتَیْناهُمْ بَیِّناتٍ مِنَ الْأَمْرِ... * ثُمَّ جَعَلْناکَ عَلی شَرِیعَةٍ مِنَ الْأَمْرِ»(جاثیه: 16ـ18)؛ ما به بنی اسرائیل کتاب، حکومت و پیامبری دادیم ... ما به آنان دلایلی روشن دادیم. از این آیات فهمیده می شود که این دلایل همان شریعت است که در آن اختلاف کردند. در آیة 18 به شریعت اسلام اشاره شده است. تعبیر «ثمّ» در این آیه به این معناست که پس از شریعت موسی(ع)، شریعت پیامبر اسلام آمده است. با توجه به این آیات و تقابل ایجادشده در آن، روشن می شود که تورات و قرآن از دیگر کتاب ها متمایز بوده اند. در المیزان، ذیل آیة 16 آمده که مراد از کتاب، توراتِ مشتمل بر شریعت است و انجیل شریعت ندارد و شریعتش همان شریعت تورات است و زبور داود نیز ادعیه و اذکار است. کتاب مدون در زبان قرآن، فقط بر چیزی اطلاق می شود که مشتمل بر شریعت باشد.(طباطبایی، 1417، ج18، ص168) آیه ای وجود ندارد که حضرت موسی(ع) در آن، کتابِ پیش از خود را تصدیق کرده باشد که نشان می دهد که پیش از تورات، کتاب مدونی نبوده است.
نکتة دیگر اینکه از آیات قرآن چنین برمی آید که قرار بوده است تنها دو کتاب پس از تدوین در دست مردم بماند که آن دو، کتاب حضرت موسی(ع) و قرآن است. مهم ترین دلیل، آیات 144 و 145 سورة اعراف است که می فرماید: «... فَخُذْ مَا آتَیْتُکَ... (144) ... فَخُذْهَا بِقُوَّةٍ وَأْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُواْ بِأَحْسَنِهَا...». در این آیات به حضرت موسی امر می شود که کتاب را با قدرت بگیر و به قوم خود نیز دستور بده که بهترین آن را برگیرند. سه بار نیز تعبیر «... خُذُواْ مَا آتَیْنَاکُم بِقُوَّةٍ...»(بقره: 63و93؛ اعراف: 171) دربارة توراتِ بنی اسرائیل در آیات وجود دارد که همان مطلب را ثابت می کند. از این آیات، با توجه به این مطلب که دربارة هیچ پیامبر و کتاب دیگری چنین تعبیری وجود ندارد، به دست می آید که تورات باید در میان بنی اسرائیل منتشر می شد. دلیل دیگری که از آیات قرآن استفاده می شود این است که تورات و قرآن در میان مردم به ارث گذاشته شدند: «... وَرِثُواْ الْکِتَابَ ...»(اعراف: 169)، «... وَأَوْرَثْنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ الْکِتَابَ»(غافر: 53)، «... وَإِنَّ الَّذِینَ أُورِثُوا الْکِتَابَ مِن بَعْدِهِمْ ...»(شوری: 14) و «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا ...»(فاطر: 32)، که سه آیة اول به کتاب موسی(ع) اشاره دارند و آیة آخر مربوط به قرآن کریم است.
با اینکه انجیل و زبور کتاب های مهمی بوده اند ولی ضروری نبوده است که در میان مردم باقی بمانند. در اینکه اصل این کتاب ها در دست حجت خداست، شکی نیست؛ ولی برای تثبیت شریعت الهی لازم بود که تورات و قرآن، در میان مردم باقی باشند. برخی از ویژگی هایی که قرآن برای کتاب موسی(ع) و قرآن یادآور می شود، منحصر به همین دو کتاب است؛ مانند اینکه هر دو «تفصیل دهندة هر چیز» شمرده شده اند.(انعام: 154 و یوسف: 111) در حدیثی نیز الواحی که بر موسی(ع) نازل شد، چنین توصیف شده است که در آن، تبیان هر چیزی وجود دارد: «...فِیهَا تِبْیَانُ کُلِّ شَیْءٍ...».(الصفار، 1362، ص 159 و160، حدیث 4 از باب 11 از جزء سوم) البته به نظر نویسنده، «تبیاناً لکلّ شیءٍ» در آیات قرآن تنها برای قرآن آمده است؛ بنابراین، تورات، تبیان برای هر چیزی نیست و این روایت نباید درست باشد. با دقت در ویژگی «مستبین»(صافات: 117) که در قرآن به کتاب موسی(ع)، نسبت داده شده است، این مطلب بیشتر روشن می شود. مفسران و لغویان، «مستبین» و «مبین» را هم معنا می دانند؛ ولی این گونه نیست. چیزی که باعث تردید است این است که برخلاف قرآن، کتاب موسی(ع)، هیچ گاه با ویژگی «مبین» توصیف نشده و تنها در همین آیه با ویژگی «مستبین» آمده است. مستبین از باب استفعال، و یکی از معانی آن، اشتمال فعل به مبدأ اشتقاق است و در این مورد به این معناست که افزون بر روشنگر بودن، به گونه ای است که در تمام مسائل هیچ جای ابهامی باقی نمانده و تفصیل تمام معارف دینی که یهودیان نیاز داشتند را داشته است؛ در صورتی که قرآن، مبین است؛ یعنی هم روشن است و هم روشنگر. در کتاب التحقیق فی کلمات القرآن الکریم آمده است که کلمة مبین یعنی خود روشن است و این روشنی را نیز اعلام می کند و در برخی موارد، غیر خود را نیز روشنی می بخشد. یکی از معانی باب استفعال (مستبین)، طلب اصل فعل است؛ یعنی طلب روشنی می کند و روشن می شود؛ به این معنا، کتاب حضرت موسی(ع) روشن است؛ ولی اینکه به دیگری روشنی دهد، از آن برنمی آید.
بنابراین، از جمله مشترکات تورات و قرآن این است که هر دو تفصیل کل شیء بودند؛ اما در قرآن برای قرآن، ویژگی «تبیاناً لکلّ شیء» (نحل: 89) آمده، ولی برای تورات چنین صفتی ذکر نشده است و این می تواند این معنا را تقویت کند که تورات، کتابی بوده است که خود روشن شده و تفصیل کل شیء بوده، ولی به دیگر کتاب ها روشنی بخش نبوده است و ازاین رو، به آن مبین و تبیان اطلاق نشده است.
تورات
اکنون که دریافتیم دو کتاب قرآن و تورات، کتاب شریعت اند و اهمیت والایی دارند، به این مطلب می پردازیم که تورات، کدام کتاب است؟ پیش از پرداختن به بحث اصلی، باید نکتة بسیار مهمی را در اینجا تذکر داد و آن اینکه مقایسة کتاب مقدس و قرآن کریم، اشتباه است و باعث سوءتفاهم هایی می شود؛ به این معنا که انتظار داشته باشیم کتاب مقدس نیز مانند قرآن تحریف نشده یا در نحوة جمع و تدوین مانند آن باشد. به نظر می رسد کتاب مقدس از جهاتی شبیه به روایات اسلامی است که در آنها تحریف، به معنایی که دربارة قرآن مطرح می شود، مطرح نیست. (البته از لحاظ سندی، برای روایات اسلامی می توان سند یافت؛ ولی کتاب مقدس هیچ سندی ندارد.)
آیاتی در قرآن این فرضیه را تقویت می کنند که حساسیتی بر حفظ دقیق کتاب های پیش از قرآن نبوده و چون امید به آمدن کتاب خاتم بوده است، اگر بخشی از آن نیز از دست می رفت، قابل جبران بود؛ ضمن آنکه افزوده شدن به آن از طرف انبیای دیگر نیز امکان داشته است. قرآن می فرماید: کتابی که به اهل کتاب داده شد، کامل نبوده است و آنها بهره ای از کتاب را دارند.(آل عمران: 23؛ نساء: 44و51) قرآن به صراحت بیان می کند که یهودیان و مسیحیان، بخشی از کتاب خود را به فراموشی سپردند؛(مائده: 13و14) مخفی کاری کردند و حقایق را کتمان نمودند.(مائده: 15؛ انعام: 91؛ بقره: 159و174) بر این اساس، می توان ادعا کرد که بخشی از آنچه به حضرت موسی(ع) داده شد، به مرور زمان و بر اساس تحولات مختلف، از بین رفت و قرآن نیز با توجه به اینکه تورات، نصیبی از کتاب را دارد و بخشی نیز به فراموشی سپرده شده است، ولی هنوز حقایق و معارف دینی را دارد، آن را تصدیق می کند.
بر این اساس، اگر مضمون کتاب حضرت موسی(ع) در میان یک مجموعه کتاب حفظ می شد، کافی بود؛ به این دلیل که پس از وی پیامبرانی خواهند آمد و آن را اصلاح خواهند کرد. آیات قرآن اشاره دارند که حضرت عیسی(ع) و پیامبر اکرم(ص)، مأموریت داشتند که تورات را اصلاح و کامل کنند. قرآن، پیامبر اسلام را تبیین کنندة مخفی کاری اهل کتاب (مائده:15) و خودِ قرآن را برطرف کنندة اختلاف بنی اسرائیل معرفی می کند(نمل: 76) و حضرت عیسی(ع) را نیز روشنگرِ برخی از اختلاف های بنی اسرائیل می خواند.(زخرف: 63)
افزون بر این، شاهد دیگری در آیات قرآن هست که بیان می کند تورات همان کتاب موسی(ع) نیست؛ بلکه کتابی است که پس از تحولات و تطوّرات مختلف، تورات نامیده شده و آن همان است که قرآن، در ده مورد تعبیر «آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ»(بقره: 53و87؛ انعام: 154؛ هود، 110؛ اسراء، 2؛ مؤمنون، 49؛ فرقان، 35؛ قصص، 43؛ سجده، 23؛ فصلت، 45) و یک مورد دربارة وی و برادرش هارون، تعبیر «وَآتَیْنَاهُمَا الْکِتَابَ الْمُسْتَبِینَ»(صافات: 117) را آورده است؛ دو بار نیز «آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَالْفُرْقَانَ»(بقره: 53) و «وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى وَهَارُونَ الْفُرْقَانَ»(انبیاء: 48) را مطرح کرده است؛ ولی در قرآن تعبیر «آتَیْنَا مُوسَى الْتَوراةَ» نداریم. [درست برعکسِ انجیل که به حضرت عیسی(ع) کتاب نسبت نداده اند که بیان خواهد شد.] یعنی به موسی(ع) تورات داده نشده، ولی کتاب داده شده است. قرآن به کتاب حضرت موسی(ع)، تورات اطلاق نکرده، ولی به کتابی که نزد یهودیان عصر نزول قرآن بوده، تورات اطلاق کرده و فرموده است: «وعندهم التوراة»(مائده: 43)؛ یعنی نزد آنان تورات وجود دارد و ما می دانیم که تورات زمان پیامبر، همین توراتی است که امروزه وجود دارد؛ یعنی مجموعه کتاب هایی که در دست یهودیان بوده است. قرآن قصد دارد به مخاطب، این مطلب را برساند که کتاب موسی(ع)، هستة اصلی تورات را شکل داده، ولی به مرور زمان بر آن افزوده شده است که به آن مجموعه، تورات اطلاق شده و قرآن نیز آن را مطابق اطلاق مردم، تورات نامیده است.
البته باید توجه داشت که طبق آیات قرآن، یهودیان تورات را کتمان کرده اند. «قُلْ فَأْتُواْ بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ» (آل عمران: 93) قرآن تورات اصلی را تصدیق می کند؛ ولی آنچه را که امروزه در دست مردم است، کتاب های جعلی می شمرد.(بقره: 79) بر این اساس، کتاب موسی به آن حالت اصلی باقی نمانده و با کتاب های پیامبران دیگر، مجموعه ای را شکل داده است که تورات نام دارد و این مجموعه نوشته هایی که امروزه به نام کتاب مقدس وجود دارد، طبق فرمودة قرآن، جعلی و دست نوشتة بشر است که سره و ناسره را دربردارد. البته این بدیهی است که همین کتاب مقدس نیز بسیاری از معارف اصلی را دربردارد.
البته تورات را می توان بر کتاب مقدس و تمام کتاب های اپوکریفایی و سوداپیگرافایی نیز اطلاق کرد؛(ر.ک: توفیقی، 1384، ص98) به این معنا که نحوة برخوردِ برخی آیات قرآن و نیز برخی روایات نشان می دهد که تورات، مجموع تمام کتاب هایی است که به متون وحیانی بنی اسرائیل تا پیش از بعثت حضرت عیسی(ع) اشاره دارد؛ چنان که مسیحیان در برخی تعبیرها، تمام کتاب های مربوط به عهد جدید را انجیل معرفی می کنند. قرآن نیز بر اساس همین مطلب رایج، به آن تورات اطلاق کرده است. البته اینکه در برخی آیات می فرماید: «إنّا أنزلنا التوراة» (مائده: 44) و یا «وأنزل التوراة والانجیل» (آل عمران: 3) به این اعتبار است که این مفاهیم را خدا نازل کرده است و کسی دیگر نمی توانست آنها را بیان کند؛ ولی اینکه به صورت اصلی باقی نمانده، بحث دیگری است. در هر صورت، به همین صورت فعلی نیز نازل کننده، خداست، ولی بشر نیز در آن دست برده است. پس تعبیر انزال از سوی خدا درست است و تعبیر «وعندهم التوراة» (مائده: 43) نیز به همین معنا درست است؛ یعنی کتاب هایی که خدا نازل کرده و بشر نیز در آن دست برده است و در مجموع به آن تورات گفته می شود، نزد آنان است. با توجه به مطالب بیان شده، سه کتاب در ارتباط با یهودیان مطرح است: یکی کتاب موسی(ع) دومی تورات که شامل کتاب موسی و دیگر پیامبران است، و کتاب سوم، کتابی جعلی و بشری است. کتاب حضرت موسی(ع) در ضمن کتاب های دیگر پیامبران حفظ شد و در مجموع تورات نامیده شد. کتاب تورات نیز از آنجا که مجموعه نوشته ها را شامل می شود، برخی ارائه شده اند و برخی مخفی گردیده اند. کتاب جعلی، همین کتابی است که امروزه در دست یهودیان است که مشتمل بر برخی از کتاب های تورات است، ولی اضافاتی بشری نیز دارد. بنابراین، کتاب تورات را می توان با بررسی همین کتاب مقدس فعلی و آن کتاب هایی که مخفی شده یا عرضه نشده اند، یعنی کتاب های رتبة دوم و سوم قانونی در یهودیت و مسیحیت، به دست آورد.
اینکه امام رضا(ع) در مناظره با مسیحیان و یهودیان، برای اثبات نبوت حضرت رسول(ص) می فرماید: در تورات چنین است و به کتاب اشعیا و حبقوق استناد می کند، نشان می دهد که حضرت امام رضا(ع)، تورات را همان گونه که یهودیان تلقی داشتند، یعنی کل کتاب های موجود در عهد عتیق، در نظر داشتند. در همین مناظره، امام رضا(ع) به کتاب سوم از انجیل استناد می کند.(صدوق، 1415، ص 417ـ430؛ همو، 1390 ج1، ص128ـ136، باب12) یهودیان و مسیحیان نیز به این استناد، اشکال نکردند. بنابراین، به نظر می رسد تورات به معنای مجموعه نوشته های مربوط به کتاب مقدس، صحیح تر باشد. با توجه به بیان تاریخچة کتاب مقدس و از بین رفتن تورات موسی(ع) و تحولات آن که بیان شد، همین معنا تقویت می شود و هیچ دلیلی بر حصر آن بر پنج سفر اول کتاب مقدس یا خود کتاب مقدس نداریم. باید توجه داشت که نباید کتاب مقدس را شبیه قرآن، تلقی کرد؛ بلکه از جهتی شبیه روایات اسلامی است که باید به قرآن و روایات اسلامی عرضه گردد و با کتاب های دیگر یهودی و مسیحی که در این راستا نوشته شده اند، تطبیق داده شده، کارهای متن پژوهی بر آن انجام گیرد تا سره از ناسره تشخیص داده شود.
انجیل
تورات و قرآن، با توجه به مطالبی که بیان شد، کتاب هایی مدون هستند و در این خصوص هیچ تردیدی وجود ندارد؛ اما دربارة کتاب انجیل تردیدهایی هست. آیا انجیلی که قرآن معرفی می کند، کتابی مدون بوده است؟ در تاریخ هیچ اثری از انجیلی که به دست حضرت عیسی(ع) نوشته شده باشد، نیست و مسیحیان نیز هیچ ادعایی در این زمینه ندارند؛ بلکه برعکس، هیچ کتابی برای آن حضرت قائل نیستند.
در قرآن، چهار بار تعابیری مانند «وَآتَیْنَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّنَاتِ» و «وَلَمَّا جَاء عِیسَى بِالْبَیِّنَاتِ»(بقره: 87و253؛ مائده: 110؛ زخرف: 63) و دو بار تعبیر «وَآتَیْنَاهُ الإِنجِیلَ» دربارة انجیل و حضرت عیسی(ع) وجود دارد.(مائده: 46؛ حدید: 27) تعبیر بینات، به معجزات آن حضرت اشاره دارد. ولی تعبیر «آتَیْنَا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ الْکِتَابَ» در هیچ آیه ای وجود ندارد، هرچند تعبیر «آتَانِیَ الْکِتَابَ»(مریم: 30) هست که در زمان کودکی و در گهواره بودن حضرت عیسی(ع) است، البته دربارة آن نیز اختلاف است؛ برخی آن را انجیل و برخی دیگر تورات دانسته اند. به باور نویسنده، تعبیر «ایتاء الکتاب» بر این مطلب دلالت ندارد که به طور حتم، کتاب مستقل به پیامبری داده شده باشد. دلیل این مطلب آیاتی است که این تعبیر را برای پیامبرانی به کار برده است که به یقین کتاب مستقل نداشته اند؛ مانند حضرت یوسف، زکریا، اسماعیل و لوط(ع).(انعام: 84ـ89) در سورة بقره آیة 136 و آل عمران آیة 84، تعبیر «و آنچه به پیامبران داده شده» آمده است که به یقین تمام پیامبران کتاب مستقل نداشته اند. بنابراین، از این آیه که «خدا به من کتاب داده است»، نمی توان به طور قطع ثابت کرد که حضرت عیسی(ع) در آن مقطع، یعنی در گهواره، انجیل داشته است؛ بلکه می توان گفت که منظور، تورات بوده است. در دو آیة «وَیُعَلِّمُهُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالإِنجِیلَ»(آل عمران: 48) و «وَإِذْ عَلَّمْتُکَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالإِنجِیلَ»(مائده: 110) تعبیر کتاب و حکمت با هم آمده است. برخی بر این باورند که کتاب به شریعت اشاره دارد و حکمت نیز به بینش دلالت می کند و پیامبران همین کتاب و حکمت را به مردم آموزش می دادند.(معرفت، 1381، ص 23) در این دو آیه، طبق قاعدة لفّ و نشر مرتّب، کتاب همان تورات و حکمت همان انجیل است که در آیه ذکر شده است؛ یعنی خداوند به حضرت عیسی(ع) تورات و حکمت آموخته است. افزون بر این، پیش از این ثابت شد که طبق آیات قرآن، فقط دو کتاب باید به دست مردم می رسید و باقی کتاب ها که انجیل نیز از آنهاست، ضرورتی نداشت به صورت مدون به دست مردم برسد.
خلاصه اینکه حضرت عیسی(ع) کتابی مدون که به دست مردم رسیده باشد، نداشته است؛ ولی انجیل به وی عطا شده که فقط در اختیار خودش بوده است و شاگردانش از محتوای آن با خبر شدند و پس از وی آن مضامین را نگاشتند. بنابراین، می توان نتیجه گرفت که حضرت موسی(ع) کتاب مدون داشته، ولی حضرت عیسی(ع) نداشته است و چنان که خود ایشان می فرماید، فقط برای بیان حکمت، تصدیق تورات، اصلاح برخی مواردِ اختلافی در تورات، و بشارت به آمدن پیامبر خاتم(ص) آمده است(آل عمران: 50؛ زخرف: 63؛ صف: 6) و نیازی به داشتن کتاب جدید نبوده است. اینکه گروهی از جنیان نیز پس از شنیدن تلاوت قرآن، بیان میکنند که این کتاب پس از کتاب حضرت موسی(ع) نازل شده است و از کتاب حضرت عیسی(ع) و کتاب حضرت داود(ع) سخنی به میان نمیآید، به احتمال زیاد به همین مطلب دلالت دارد که کتاب حضرت عیسی و داود(ع) به مثابه کتاب آسمانی، مدون نشد و در میان مردم رواج پیدا نکرد. «قَالُوا یَا قَوْمَنَا إِنَّا سَمِعْنَا کِتَاباً أُنزِلَ مِن بَعْدِ مُوسَى مُصَدِّقاً لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ...»(احقاف،30) پس آنچه به نام انجیل بوده است، حکمتی بود که در سینة حضرت عیسی(ع) وجود داشته و ایشان بیان کرده است و شاگردانش آن را مکتوب کرده اند. همچنین زبور داود که از زبان حضرت داود(ع) بوده و دیگران آن را نوشته اند، مانند دعاهای صحیفة سجادیه و دیگر ادعیه از ائمه(ع) بوده است.
البته در اینجا پرسشی باقی می ماند که باید پاسخ داده شود و آن اینکه آیة «وَلْیَحْکُمْ أَهْلُ الإِنجِیلِ بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فِیهِ» (مائده: 47) و روایاتی که می فرماید اهل بیت(ع) می توانند برای اهل انجیل با انجیلشان قضاوت کنند، به چه اشاره دارند؟ پاسخ این است که حضرت عیسی(ع) کتاب داشته و نام آن انجیل بوده است؛ ولی آن نزد خودش بود و مدون نشد و در اختیار دیگران قرار نگرفت؛ اما ائمه آن را در اختیار دارند که میتوانند با آن قضاوت کنند. دربارة آیه نیز باید گفت به مطالبی اشاره دارد که در عهد جدید و نوشته های مرتبط با آن، از انجیل حضرت عیسی(ع) منعکس شده است؛ مانند تورات فعلی که مطالب زیادی از تورات اصلی در آن وجود دارد. پس تعبیر «اهل الانجیل»، به این اعتبار که دستورهای جدیدی از حضرت عیسی(ع) به آنان رسید و آنان آن را ثبت کردند، درست است.
باید به این نکته توجه داشت که «کتاب» در اصطلاح قرآنی، همان وحی و شریعت و قانون الهی است و لزوماً بر کتاب مدون اطلاق نمی شود و پیامبران، حتی در زمانی که هنوز خط و کتابت وجود نداشت، صاحب کتاب معرفی شده اند. بر این اساس، وقتی آیه ای بیان می کند که ما به پیامبران کتاب دادیم، به این معنا نیست که کتاب مدون داشته اند.
بنابر این، منظور قرآن از انجیل عیسی(ع)، کتاب نازل شده به صورت نوشتار نیست و حتی در قرآن هیچ اشاره ای نشده که این وحی در زمان عیسی(ع) مکتوب بوده است. سخن در این است که قرآن کریم از کدام کتاب به عنوان انجیل یاد کرده است. بیان قرآن به گونه ای است که باید نوشته ای واقعی در آن زمان بوده باشد و نمی توان آن را به کتابی فرضی حمل کرد. در این باره فرضیه های مختلفی مطرح است. برخی آن را انجیل دیاتسّرون دانسته اند که تا سال 400 میلادی کتاب رسمی مسیحیان در مناطق خاورمیانه بود و از ادغام چهار انجیلِ معروف به وجود آمده بود. برخی دیگر آن را یکی از اناجیل اپوکریفا برشمرده اند؛ اما به نظر ما، فرضیة قوی تر و معقول تر این است که مرادِ قرآن را مجموعة عهدجدید بدانیم. مسیحیان می گویند: کلیسای اولیه همیشه یادآوری می کرد که تنها یک انجیل وجود دارد. عهد جدید هم هیچ گاه این کلمه را به صورت جمع (اناجیل) به کار نبرده. (غلاطیان 1: 6) و همیشه از یک انجیل سخن گفته است. با توجه به تأکید خود مسیحیان بر یکی بودن انجیل و نیز کاربرد این کلمه به صورت مفرد در کتب عهد جدید، نباید پرسید که چرا قرآن، انجیل را به صورت مفرد به کار برده است؛ چراکه قرآن، نه اناجیل اربعه را قصد کرده است که لفظ جمع به کار برد و نه انجیل خاصی از اناجیل چهارگانه یا اناجیل اپوکریفا را، که در آن صورت باید به نام خاص آن تصریح می کرد؛ بلکه مراد قرآن از انجیلی که مسیحیان را به عمل به آن دعوت می کند، «عهد جدید» است؛ مجموعه ای که گرچه دربردارندة همة محتویات انجیل واقعی نبوده، ولی فی الجمله حاوی انجیل عیسی(ع) بوده است. بنابراین، می توان گفت «انجیل» پیامی است که کم و بیش در همة این نوشته ها جریان یافته است. آیة 14 سورة مائده مبنی بر فراموشی بخشی از پیام الهی توسط مسیحیان ممکن است به این نکته اشاره داشته باشد که آنچه مسیحیان با عنوان «عهد جدید» گرد آورده اند، مشتمل بر تمام مطالب وحی شده در دین مسیح نیست. خلاصه آنکه گرچه وجودِ انجیل واقعی به صورت کتابی نوشتاری، هیچ گاه در تاریخ گزارش نشده، مجموعة کتاب های مسیحیان با عنوان «عهد جدید» حاوی بخشی از آن انجیل است. ازاین رو، قرآن نیز توسّعاً این مجموعه را انجیل خوانده است. نکتة بسیار مهم اینکه مطالب قرآن دربارة عیسی(ع) و دیگر پیامبران، برگرفته از تورات و انجیلِ موجود نیست، بلکه وحی ای است که از جانب خداوند به پیامبر اکرم(ص)؛ از این رو، محتویات قرآن فراتر از کتاب های معتبر و غیرمعتبر مسیحیان است.(شاکر، 1384)
نکتة جالب توجه، شباهتِ انجیل با زبور است که پیش از این نیز بیان شد. زبور نیز همچون انجیل مدون نشد. در دو آیه به صراحت آمده است که ما به داود، حکمت دادیم که نشان می دهد، زبور کتاب مدون نبوده است تا کتاب به آن اطلاق شود. آیة 251 سورة بقره، به اعطای پادشاهی و حکمت به داود(ع) اشاره دارد و در سورة ص آیة 20، افزون بر آن دو، داوری نیز مطرح می شود. وقتی این آیات در کنار آیاتی قرار می گیرند که می گوید به داود زبور عطا کردیم، این نتیجه حاصل می شود که زبور کتابی حکمتی بوده است، نه شریعتی؛ و از طرف خدا طرح تدوین آن مطرح نشد؛ ولی دیگران زبور داود(ع) را نوشتند که یکی از کتاب های عهد عتیق شمرده شد.
نکتة دیگری که دیدگاه ما را تقویت می کند این است که در برخی روایات، مطالبی از تورات و انجیل با تعبیراتی نظیر «مکتوب فی التوراة» یا «فی التوارة مکتوب» و «مکتوب فی الانجیل» نقل شده است.(راوندی، 1407، ص18، ح6؛ صدوق، 1380، ص254، ح 6 از مجلس44) در میان این تعابیر، گاهی برای تورات، قید «لم تُغیَّر» یا «لم یتغیّر» آمده است؛(کلینی، بی تا، ج2، ص496 و 497، ح4) ولی برای انجیل یا زبور این قید نیامده است. با این تعبیر و نیز اینکه در قرآن و روایات، بحث تحریف و تغییرِ انجیل و زبور مطرح نشده است، روشن می شود که انجیل و زبور در دست مردم قرار نگرفت تا بگوییم انجیل یا زبور تغییر نکرده اند؛ بلکه انجیل و زبور نقل به مضمون شدند که بسیاری از حقایق آنها نیز در کتاب های فعلی منعکس شده است؛ مانند نهج البلاغه و صحیفة سجادیه.
خلاصه اینکه انجیل حضرت عیسی(ع)، تدوین نشد و آنچه میان مردم رواج پیدا کرد، بازتابی بود از آموزه های انجیل وی که حواریان و شاگردان آنان به مرور زمان آن را نگاشتند و در حقیقت، سیرة حضرت عیسی(ع) است. اگر انحرافاتی که قرآن گوشزد کرده است، از عهد جدید حذف شوند و مطالب اصیل آن حفظ گردد، به انجیل اصیل نزدیک خواهیم شد.
سخن پایانی اینکه که از انجیل، دو مفهوم همانند تورات در اذهان موجود است؛ یکی در ارتباط با اناجیل چهارگانه است؛ ولی آنچه درست تر به نظر می رسد، این است که انجیل همان مجموعه نوشته هایی است که سخنان حضرت عیسی(ع) را در خود گنجانده اند که حتی فراتر از عهد جدید است؛ یعنی تمام کتاب های رسمی و غیررسمی که سخنان حضرت عیسی(ع) را منعکس کرده اند.
نتیجه گیری
همان گونه که روشن شد، هم در تاریخ یهودیت و مسیحیت و هم در آیات قرآن، تورات و انجیل کتاب هایی در نظر گرفته شده اند که به مرور زمان شکل گرفته اند و در آنها دخل و تصرف شده است و همانند قرآن نبوده اند که در زمان پیامبر اسلام شکل گرفت و پس از ایشان، هیچ دخل و تصرفی در محتوا و لفظ آن صورت نپذیرفت؛ هرچند در چینش سوره ها، بشر دخالت داشت که چنین دخالتی، تصرف و تحریف به شمار نمی آید. تورات و انجیل که عنوان هایی برای مجموعه نوشته هایی هستند، از جهتی به روایات اسلامی شبیه اند و آن اینکه از لحاظ محتوا، لفظ و سند احتمال دست بردن بشر در آنها وجود دارد. بر این اساس، همان گونه که برای استفاده از روایات اسلامی لازم است محتواپژوهی، لفظ پژوهی و سندپژوهی صورت گیرد، در کتاب مقدس نیز تمام این موارد باید انجام شود تا قابل استفاده باشد و این اشتباهی فاحش است که برخی کتاب مقدس را با قرآن مقایسه می کنند که هیچ نیازی به بررسی سندی، نقادی محتوا و لفظ ندارد.
- صدوق، محمدبن علي، (1380ق)، الامالي، تهران، كتابفروشي اسلاميه.
- ـــــــــــــــ، (۱۴۱۵ق)، التوحيد، قم: مؤسسةالنشر اسلامي.
- ـــــــــــــــ، (1390ق)، عيون اخبار الرضا، نجف: مطبعه الحيدريه.
- ابن طاووس، عليبن موسي، (1415ق)، اقبال الاعمال، قم، مكتب الاعلام الاسلامي.
- ـــــــــــــــ، (1330ق)، جمالالاسبوع، قم، دارالرضي.
- ـــــــــــــــ، (1414ق)، مهجالدعوات، بيروت، مؤسسه الاعلمي.
- اسپينوزا، باروخ، (1378)، «مصنف واقعي اسفار پنجگانه»، ترجمه عليرضا آلبويه، هفت آسمان، ش 1، ص 89-103.
- بلاغي، محمدجواد، (1360)، الهدي الي دين المصطفي، مترجم سيداحمد صفايي، تهران، آفاق.
- بهرام محمديان و ديگران، (1380)، دايرةالمعارف كتاب مقدس، تهران، روز نو.
- تني، مريل سي، (1362)، معرفي عهد جديد، ترجمة ط.ميكائليان، تهران، حيات ابدي.
- توفيقي، حسين، (1384)، آشنايي با اديان بزرگ، تهران، سمت.
- جناتي، محمدابراهيم، (1967)، اليهود قديماً و حديثاً، نجف اشرف، مطبعه الاداب.
- خليل الرحمن الهندي، (بيتا)، رحمه الله، اظهارالحق، بيجا، مكتبه الثقافه الدينيه.
- الراوندي، سعيدبن هبه الله، (1407ق)، الدعوات، قم، مدرسه الامام المهدي.
- سليماني اردستاني، عبدالرحيم، (1389)، «نقادي كتاب مقدس»، هفت آسمان، ش 8، ص 97 ـ 110.
- شاكر، محمدكاظم، (1384) «انجيل با دو قرائت»، پژوهشهاي فلسفي– كلامي، ش 24، صفحات74 – 90.
- شاله، فليسين، (1346)، تاريخ مختصر اديان بزرگ، تهران، دانشگاه تهران.
- الصفار، محمدبن الحسن، (۱۳۶۲)، بصائر الدرجات، تحقيق ميرزا محسن كوچهباغي،تهران، الاعلمي.
- طباطبايي، سيدمحمدحسين، (1417ق)، الميزان في تفسير القران، بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات.
- الطوسي، محمدبن الحسن، (1418ق)، مصباح المتهجد، بيروت: مؤسسه الاعلمي.
- العاملي الكفعمي، ابراهيمبن علي، (1412ق)، مصباح الكفعمي، بيروت، مؤسسه النعمان.
- ـــــــــــــــ، (1418ق)، البلدالامين و الدرعالحصين، بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات.
- الكليني، (بيتا)، الكافي، تهران، دارالكتب الاسلاميه.
- كيوپيت، دان، (1376)، درياي ايمان، ترجمه حسن كامشاد، تهران، طرح نو.
- معرفت، محمدهادي، (1381)، «اديان در قرآن»، هفتآسمان، ش 12و 13، ص 13-28
- المفيد، (1413ق)، الاختصاص، قم، المؤتمر العالمي لالفيه الشيخ المفيد.
- مهاوش (ابومحمد)، عوده الاردني، (1412ق)، الكتاب المقدس تحت المجهر، قم، دارانصاريان.
- ميشل، توماس، (1381)، كلام مسيحي، ترجمه حسين توفيقي، قم: مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب.
- ميلر، و.م.، (1981)، تاريخ كليساي قديم، علي نخستين، حيات ابدي، تهران.
- وير، رابرت، (1374)، جهان مذهبي: اديان در جوامع امروز، ترجمة عبدالرحيم گواهي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
- هوردرن، ويليام، (1368)، راهنماي الهيات پروتستان، ترجمه ط.ميكائليان، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي.
- يعقوب قرقساني، 1939، كتاب الانوار و المراقب، به اهتمام لئون نموي، Leon Nemoy, Newyork: the Alexander Kohut Memorial Fandaition.
- Alexander Altmann, (1396), "Articles of Faith", in Judaica, vol3, p655.
- Nahum M. Sarna, (1987), "Hebrew Scriptures", in the Encyclopedia of Religion, vol2, p158.
- Ayala Loewenstamm & John Macdonald, (1996), "Pentateuch, Smaritan" in Judaica, vol13, p 264-268.