نجاتشناسي اُشو؛ نجاتشناسي ابداعي يا پيروي از آيين تَنْتره
ضمیمه | اندازه |
---|---|
7.pdf | 444.16 کیلو بایت |
سال دوم، شماره چهارم، پاييز 1390، ص 147 ـ 171
Ma'rifat-i Adyān, Vol.2. No.4, Fall 2011
سيدمحمد روحاني*
چكيده
اين مقاله به نظرية نجات در جنبش اُشو و ريشهيابي آن پرداخته است: نخست، پس از بررسي اجمالي زندگي و مهمترين آموزههاي اُشو، سه پرسش مهمِ نجاتشناسي، يعني نجات از چه؟ با چه؟ و به سوي چه؟ چنين پاسخ داده شده است: از ديدگاه اُشو آنچه بايد از آن نجات يافت، گرايشهاي جنسي محدود و ناقصي است که مانع از مراقبة کامل ذهن انسان ميشوند؛ ولي براي کم کردن اميال جنسي نبايد با آنها مبارزه کرد، بلکه بايد با هدايت استادي ورزيده و بدون محدوديتهاي معمول به آنها پاسخ داد. همچنين با تشکيل مدار الکتريکي ويژهاي بين دو جنس مخالف و رسيدن دو طرف به اوج لذت جنسي کامل، اين اميال بسيار کاهش يابند، و زمينه براي پيمودن مراحل مراقبه فراهم آيد. محور مراقبه در آموزههاي اُشو، تهي شدن ذهن است، که ثمرة آن آرامش مطلق ميباشد. سرانجام نيز با ريشهيابي آموزههاي اُشو ثابت ميکنيم که او تنها با ترکيب آموزههاي مکاتب باستاني شرقي، بهويژه تَنْتْرَه و کوندَليني يُگه، و همچنين آيين بوداي ذِن، و ارائة آنها در قالبي امروزيتر، عملاً برخلاف ادعايش، نجاتشناسي منحصربهفردي ارائه نکرده است.
گفتني است گرچه خود اين آموزهها در معرض نقدهاي جدي و مهلك قرار دارند به جهت اينكه غرض از نوشتار صرفاً تبين تقليدي بودن مكتب اُشو است، از آوردن نقدهاي مفصل پرهيز و در برخي قسمتها اشارهاي به اندكي از آنها كردهايم.
كليدواژهها: نجات، خدا، خاموشي، عشق، هندو، مراقبه، روابط جنسي.
* كارشناس ارشد اديان شرق دانشگاه اديان و مذاهب mohammadrohani59@yahoo.com
دريافت: 17/5/1390 ـ پذيرش: 22/10/1390
طرح مسئله
يکي از بهترين راههاي شناخت اديان و مکاتب عرفاني، بررسي مفهوم نجات و چيستي راه رسيدن به آن، و همچنين ريشهيابي آموزههاي بنيادين آنها در اديان پيشين است. نجاتشناسي در هر ديني از اين لحاظ اهميت دارد که همة آموزهها و آداب و مناسکي که در مکاتب ديني و معنوي بر آنها تأکيد ميشود، براي رسيدن به نجات نهايي و ابدي پيروان آن مكاتب مطرح شدهاند. هر مکتب معنوياي نيز مدعي است آموزههايش تنها، يا دستكم نزديکترين راه براي رسيدن به نجات نهايي است. بهعلاوه آنچه گرايش به دين و معنويت را براي بيشتر انسانها جذاب ميکند، باور به نجاتبخش بودن آن است. لذا پرداختن به نجاتشناسي هر دين و مکتب معنوي، بهترين راه شناخت آن است.
در نجاتشناسي سه پرسش اصلي مطرح ميشود که با پاسخ صحيح و دقيق به آنها عمق تعاليم و اعتقادات دين يا مکتب معنوي آشکار خواهد شد. اين سه پرسش از اين قرارند:
1. آنچه بايد از آن نجات يافت چيست؟ بهعبارتديگر، نجات از چه؟
2. به چه وسيلهاي نجات ميسر است؟ بهعبارتي نجات با چه؟
3. نجات حقيقي به چه معناست؟ بهعبارتديگر آنچه مقصد و مقصود نهايي سالک است و وي رسيدن به آن را نجات خود ميداند، چيست؟
افزون بر مطالب پيش گفته ريشهيابي دقيق آموزهها و آداب اديان و مکاتب، ميتواند از حيث روشن ساختن عوامل و زمينههاي پيدايش آنها سودمند باشد. محصول نهايي اين ريشهيابي، آشکار شدن صدق و کذب ادعاي مکتب مورد نظر دربارة ارائة راه نجات کاملتر و نزديکتر نسبت به پيشينيان و همچنين نقد و بررسي ادعاي منحصربهفرد بودن آموزههايشان است؛ چراکه بيشتر اين مکاتب از جمله جنبش اُشو، آموزههاي خويش را برترين و نزديکترين راه نجات انسان ميدانند و خود را منجي انسانها معرفي ميکنند؛ منجياي که با ارائة طريقي منحصربهفرد از ديگران متمايز است.
در همين جا به نكتة مهم اشاره ميكنيم كه گرچه آموزههاي اشو، بهويژه آموزههايي كه در اين نوشتار كانون دقت و بررسي قرار گرفتهاند، در معرض نقدهاي ويرانگر و مهلك قرار دارند، به دليل اينكه غرض از نوشتار حاضر صرفاً تبيين تقليدي بودن مكتب اُشو است، از آوردن نقدهاي مفصل پرهيز كرده و تنها در برخي از قسمتها اشارهاي گذرا به اندكي از آنها داشتهايم و نقد دقيق آموزههاي اشو را به فرصتهاي مفصلتر واميگذاريم.
معرفي بنيانگذار جنبش اُشو
راجنيش چَنْدره مُهَن1 که بعدها در پايان عمر با نام اُشو2 شهرت يافت، در 11 دسامبر 1931 ميلادي در خانوادهاي پيرو آيين جينه3 در ايالت مَدْهيه پرادش4 در مرکز هندوستان چشم به جهان گشود.5 آنچه سبب شد تا اُشو مفهوم زندگي را بازنگري کند، بيمارياش بود. او کودکي بيمار و افسرده بود که از بيماريهايي مانند آسم، ميگرن و بياشتهايي شديد رنج ميبرد. بيماري آسم او در سراسر زندگياش او را رنج ميداد. حتي يکبار تا سرحد مرگ نيز پيش رفت و پس از آن تجربه بود که با جديت به تحقيق دربارة مفهوم زندگي پرداخت. وي به اين منظور به مطالعة معنويت شرق و فلسفة غرب پرداخت؛ ولي با توجه به روحية سرکشي که داشت، هيچيک از آنها را بهتنهايي نپذيرفت.6
اُشو خود مدعي است که در سن چهارده سالگي نخستينبار تجربة روشنشدگي را داشته است؛ زيرا بر اساس باور به تناسخ معتقد است که هفتصد سال قبل، در زندگي پيشينش، مسير رسيدن به روشنشدگي را پيموده و سه روز مانده به كسب آن کشته شده است، و اکنون در اين کالبد آن روشنشدگي را دريافت کرده است؛ ولي روشنشدگي اصلي او در سال1953 ميلادي رخ داد. داستاني که او از چگونگي کسب روشنشدگي خود نقل ميکند، ما را به ياد داستان روشنشدگي بودا مياندازد. او مدعي است که پس از هفت روز نشستن زير يک درخت اين مقام را کسب کرده است.7
پس از آن، اُشو با كسب درجة فوق ليسانس در رشتة فلسفه از دانشگاه ساگَر (ساغر)،8 تحصيلات خود را به پايان رساند و چندين سال در دانشگاه جبالپور9 به عنوان استاديار به تدريس فلسفه پرداخت. در همين سالها با سفر به سراسر هندوستان و ديدار با تودة مردم و برگزاري جلسههاي سخنراني و بحث و گفتوگو با رهبران مذهبي سنتگرا در شهرهاي گوناگون، باورهاي سنتي مردم را به پرسش گرفت.
اُشو در پايان دهة 1960 ميلادي روش منحصربهفرد مراقبة پوياي10 خود را مطرح ساخت. مراقبة پويا دربردارندة پنج مرحله است: 1. تنفس تند، 2. تخلية هيجان با بالا و پايين پريدن، فرياد زدن، رقصيدن و جيغ کشيدن، 3. خواندن ورد مقدس صوفيان (هو)، 4. گردهمايي ناگهاني شاگردان به فرمان اُشو و سکوت کامل آنها، و 5. رقص و پايکوبي شاگردان براي اظهار شادي به خاطر رسيدن به مقام روشنشدگي11و12
اُشو در سال 1966 ميلادي به شهر بمبئي رفت و به تبليغ و گسترش دادن آموزههايش پرداخت. او خود را اچاريه13 ميناميد که در آيين هندو، بودا و جينه به معناي استادي است که به روشنشدگي رسيده است. بدين ترتيب وي شاگرداني را دور خود گرد آورد.14 آنچه بيش از همه موجب شهرت اُشو شد سخنرانيهاي گيرا و جنجالبرانگيزي بود که بيشتر در ورزشگاههاي بزرگ انجام ميداد. از جمله مطالب جنجالبرانگيزي که او در اين سخنرانيها بيان ميکرد، صحبت از آزادي مسائل جنسي بود. وي معتقد بود که نيروي جنسي و شهواني منبع بنيادين نيروهاي انساني است، و سرکوب اين نيرو، علت اصلي مشکلات افراد است.15 اُشو همچنين باورها و آموزههاي رهبر آزادي هند مهاتما گاندي را بهشدت نقد ميكرد که اين مسئله، براي هنديهاي سنتي بسيار گران ميآمد.16
نخستينبار اُشو توسط پزشک داروهاي طبيعي17 ساکن لندن به نام دکتر شيام سينگها18 به جهان غرب شناسانده شد؛ دكتر شيام، اُشو را به مراجعاني که در جنبش تواناييهاي بالقوة انساني19 فعال بودند، معرفي ميكرد. رهبران اين جنبش که پزشکان متخصص امريکايي ساکن بريتانيا بودند، براي ديدار با اُشو به هند آمدند. آنان به اين نتيجه رسيدند که ترکيب اين شخصيت جذاب با معنويت هندي و روانشناسي انسانگراي غربي، ميتواند جنبش آنان را به جنبشي معنوي تبديل کند.20 آنان از باور ويژة او به نيروهاي نهفتة انسان، داستانهاي بسياري در امريکا و بريتانيا نقل کردند و شمار فراواني از غربيان را به پيروي از او برانگيختند؛ تا اينکه تقريباً در پايان دهة هفتاد ميلادي، جنبش اُشو به جنبشي مشهور و پرطرفدار تبديل شد. به لحاظ سني بسياري از پيروان او جوانان بيست تا سي سال دانشگاهي بودند، و شصت درصد آنها را نيز زنان تشکيل ميدادند.21
اُشو در سال 1974 ميلادي در شهر پونا22 مركزي به نام آشرام،23 يعني جامعة عزلتگزيدگان را بنا نهاد که بسيار مورد استقبال قرار گرفت.24 شاگردان اُشو خود را سنّياسين25 به معناي تارک دنيا مينامند؛ ولي اين نام چندان با آموزههاي اُشو که شاگردانش را به بهره بردن از لذايذ و خوشيهاي زندگي و ثروتاندوزي برميانگيزاند، سازگار به نظر نميرسد. تأکيد شديد او بر لذايذ موجب شد تا او را استاد مسائل جنسي26 و استاد ثروتمندان27 بنامند.28
اُشو در سال 1970 ميلادي نخستين سنياسين را با نام جنبش بينالمللي سنياسين نوين29 آغاز کرد. چهار سال بعد در منطقة کيلاش30 در هيمالياي هند جامعهاي را از پيروان و هوادارانش که بيش از چهارصد نفر بودند تشكيل داد. از اين افراد خواسته شد که چهار پيمان ببندند:
نخست اينکه لباسي سرتاسر به رنگ طلوع خورشيد (زرد مايل به زعفراني) بپوشند؛
دوم اينکه تسبيحي با 108 مهره (مالا)31 براي ذکر به گردن خود بياويزند؛
سوم اينکه نام روحاني جديدي براي خود برگزينند که براي بانوان با پيشوند «ما»32 به معناي مادر و براي مردان با پيشوند «سوامي»33 به معناي مرشد، آغاز شود؛
سرانجام چهارمين پيمان اين بود که هر روز مراقبة پويا انجام دهند.
به خاطر رنگ لباس پيروان اُشو، ايشان تا سال 1980م بيشتر به لقب مردم نارنجي34 شناخته ميشدند.35
در 22 ماه مي سال 1980م در يکي از سخنرانيهاي صبحگاهي اُشو، يک هندوي بنيادگرا، در حالي که فرياد ميزد: «شري راجنيش، تو در برابر آيين هندو ايستادهاي و ما ديگر اين را تحمل نميکنيم»، چاقويي را از فاصلة 15 قدمي به سمت اُشو پرتاب کرد. اُشو در زندگينامهاش مينويسد که چاقو در فاصلة هشت پايي به زمين افتاد و با اينکه محل سخنراني او بسيار شلوغ بود، به هيچکس آسيبي نرسيد. اُشو همواره اين سوءقصد را توطئة دولت هند بر ضد خود ميدانست.36
هنگامي که اُشو در شهر کَيلاش بود، بهشدت بيمار شد. وي بر اثر شدت بيماري نهتنها از لحاظ جسماني ضعيف شده بود، كه از نظر روحي نيز بسيار افسرده بود. به همين دليل در سال 1979 تصميم به روزة سکوت گرفت و تا دوسال و نيم بعد سخنراني نکرد و تنها مريدانش را در سکوت ملاقات ميکرد.37 پس از مدتي بيماري اُشو شدت گرفت و پزشکان سفارش کردند براي درمان بيماري به غرب برود. مريدان اُشو او را به امريکا دعوت کردند و وي در اول ژوئن سال 1981 به آمريکا رفت.
در نقطهاي دورافتاده در ايالت اُريگان،38 زمينهايي را خريدند و شهرکي به نام راجنيشپورَم39 در آنجا بنا نهادند.40
به نظر ميرسد سفر اُشو به امريکا که به بهانة درمان و معالجه صورت گرفت، فرصتي نيكو براي او فراهم آورد تا به تبليغ آموزههايش در آن کشور بپردازد؛ چنانکه خودش ميگويد: «من همان مسيحي هستم که امريکا در انتظارش بود».41
اُشو با تأسيس اين شهرک درحقيقت مرکزي براي تبليغ آموزههايش بنا نهاد؛ آموزههايي که براي اهالي منطقه پذيرفتني نبودند. اين عدم پذيرش، تنها به اين دليل نبود که اُشو آييني مغاير با دين مردم آن منطقه را تبليغ ميکرد، بلکه برخي رفتارهاي پيروان اُشو نيز با هنجارهاي آنان سازگار نبود؛ براي نمونه برخي از پيروان اُشو چه زن و چه مرد، براي آفتاب گرفتن کاملاً برهنه ميشدند و به پارک مجاور ميرفتند! به همين دليل چندين بار بين پيروان اُشو و اهالي منطقه درگيري پيش آمد. با اين همه تا سال 1982 مشکل بزرگي براي اُشو و پيروانش پيش نيامد و آنان توانستند به فعاليتهاي خود ادامه دهند و هزاران تن را به عضويت مكتب خود درآورند و به سوي آن شهرک بكشند.
طي توطئهاي، شمار فراواني از مردم محلي با خوردن سالاد آلوده به باکتري سالمُنِلا42 در رستوران محلي مسموم شدند. بههمين خاطر شهرک اُشو بسته شد و او و مشاورش دستگير شدند. کشفيات پليس ثابت کرد که مشاور اُشو به نام «ما انند شيلا»43 براي جلوگيري کردن از شرکت مردم محلي در انتخابات، آنان را مسموم کرده است. از طرفي شيوع بيماري ايدز که بهصورت بسيار وحشتناکي در منطقه گسترش يافته بود، نيز موجب شد که پيروان اُشو، که از لحاظ جنسي آزاد بودند، بيشتر به اين بيماري دچار شوند.
سرانجام اُشو در سال 1987 به شهر پونا در هند بازگشت و اعلام کرد که راجنيسيزم44 مرده است. او دو سال پيش از مرگش، در سال 1988 نام جديد «اُشو» را که به معناي دوست يا اقيانوس بود براي خود برگزيد، و در سال 1990 درگذشت. پيروان او معتقدند او توسط دولت فدرال مسموم شد؛ ولي برخي نيز معتقدند مشاورش شيلا او را مسموم كرده است. برخي نيز ميگويند او بر اثر بيماري ايدز درگذشته است.45
جنبش اُشو پس از مرگ او نيز با تغييرات و بدعتهايي ادامه يافت. براي نمونه ورقهاي فالگيري به نام او توليد شد. البته نوشتههاي اُشو که آموزههايش را ترويج ميکردند، نقش مهمي در ادامة جنبش او پس از مرگش داشتند.46
اُشو خود کتابي ننوشت، و کتابهايي که به نام او منشر شدهاند و به بيش از 600 عنوان ميرسند، درحقيقت نسخهبرداري از سخنرانيهاي اويند. حدود 7000 سخنراني از اُشو بر روي نوار کاست، و 1700 سخنراني بر روي نوار ويديويي ضبط شده است. اُشو پرفروشترين نويسنده در هند به شمار ميآيد. سالانه بيش از يک ميليون نسخه از کتابها و نوارهاي اُشو در هند به فروش ميرسد. همچنين کتابهاي او به 19 زبان زندة دنيا ترجمه شدهاند.
نجات از ديدگاه اُشو
هنگامي که آموزههاي اُشو را بررسي ميکنيم چند عنوان اصلي توجهمان را به خود جلب ميکنند: روابط جنسي خارج از چارچوب زناشويي رسمي، عشق آزاد، کوندَليني يُگه47 و مراقبه بر مبناي حرکت انرژي در هفت چَکره،48 رسيدن به مقام نجات نهايي يا نيروانه49 و زُرباي بودايي.50 براي شناخت صحيح و دقيق نجات در آموزههاي اُشو نخست ميبايست مفهوم و اين آموزههاي بنيادين و رابطة آنها با هم، در چارچوب سه پرسش اصلي «نجات از چه؟»، «با چه؟»، و «به سوي چه؟»، روشن شود.
با توجه به آموزههاي اُشو، کسي که در راه نجات گام برميدارد، ميبايست دو مرحلة مهم را بپيمايد:
در مرحلة نخست سالک ميبايست عشقي کامل را از راه رابطة جنسي آزاد و بدون التزام به قيد و بندهاي ازدواج تجربه كند. چنين عشقي موجب پديد آمدن مدار الکتريکي ويژهاي بين زن و مرد ميشود که نياز جنسي و گرايش به جنس مخالف را براي مدتهاي طولاني برطرف ميسازد؛
پس از پيمودن اين مرحله و کسب عشق کامل، فرد آماده ميشود تا وارد مرحلة دوم شود. در اين مرحله سالک هفت چکره را مطابق يُگه کوندَليني، بهسلامت از سر ميگذراند و پس از عبور از سه سمادْهي51 به مقام نجات نهايي يا نيروانه دست مييابد. در ادامة بحث، اين مراحل را با تفصيل برميرسيم و با استناد به سخنان اُشو، رابطة آنها را با هم تبيين ميكنيم.
مراحل حرکت به سوي نجات از ديدگاه اُشو
يکي از مهمترين پيشفرضهاي اُشو اين است که ماحصل ازدواج سنتي که در چارچوب قانون صورت ميگيرد، همواره عشقي زودگذر و ناپايدار است. او با ناديده گرفتن موارد بسيار فراواني که ازدواج قانوني و سنتي به عشقي پايدار و واقعي انجاميده، و همچنين بدون توجه به هرجومرج و مشکلاتي که نفي قوانين ازدواج در جامعه ايجاد ميکند، ازدواج سنتي را نکوهش ميكند و معتقد است ازدواج با قيدوبندهايش مانع روبط جنسي آزاد و کامل ميشود و درنتيجه کسب عشق کامل را ناممکن ميکند.
به باور اُشو تشکيل خانواده و ازدواج سنتي نه نيازي فطري، بلکه رسمي است که از دوران باستان بر ما تحميل شده است. به باور او اگر به مطالعة خانوادههاي گوناگون در سراسر جهان بپردازيم، خانوادههاي انگشتشماري را ميتوان يافت که واقعاً از زندگيشان راضي باشند. بيشتر خانوادهها دچار مشکل و اختلافاند. چه بسيار فرزنداني که قصد نابود کردن والدينشان را کردهاند و چه بسيار همسراني که در کشتن يکديگر كوشيدهاند. اگر عشق آزاد52 وجود داشته باشد، انسانها تنها به خاطر اينکه از همنشيني با هم خشنود ميشوند با هم هستند، نه هيچ چيز ديگر.53
البته عشق آزاد در آموزههاي اُشو معناي ويژهاي دارد. او معتقد بود که عشق، نخست با عشق به خود آغاز ميشود و اين به معناي تکبر و خودپسندي نيست. عشق به خود، يعني لبريز شدن از خود. چنين عشقي پديدهاي بنيادين است که تنها پس از آن ميتوان به ديگران عشق ورزيد. در اين عشق بايد فرد خود را بپذيرد؛ عشق به خود را بپذيرد؛ بداند که او منحصربهفرد است و هيچکس مانند او نيست. تنها پس از پذيرش عميق خود، ديگران و جهان، ميتوان عاشق بود. تنها چنين پذيرشي است که زمينة رشد عشق و شکوفايي آن را فراهم ميکند.
از نظر اُشو عشق آزاد به معناي عشقي گذرا و موقتي نيست، بلکه بسيار عميقتر از آن چيزي است که معمولاً به آن عشق ميگويند. چنين عشقي توسط قانون، دادگاه يا پليس ضمانت نميشود، بلکه ضمانت اين عشق بر عهدة قلب عاشق است.54
به باور اُشو در عشقي که به ازدواج بينجامد، ماه عسل پايان آن عشق است. اکنون ديگر لذتي نيست؛ احساسي نيست و همه چيز پايان يافته است. ديگر ادامة رابطه به خاطر عشق نيست، بلکه تنها به خاطر تعهدي است که کردهايد، يا اينکه قطع اين رابطه براي شما بسيار دشوار است و چارهاي نداريد جز ادامة آن. عشق همانند رودخانهاي جاري و بيانتهاست. در عشق، هميشه ماه عسل است و پاياني نيست. عشق همانند داستان بلندي نيست که از يک نقطة ويژه آغاز شود و در نقطة ويژة ديگر پايان يابد. عشق پديدهاي در حال جريان است.55
او با نکوهيدن ازدواجهاي سنتي ميگويد:
چرا شما هنگامي که به زن يا مردي عشق ميورزيد، ميخواهيد بيدرنگ با هم ازدواج کنيد و اين عشق را به عقدي قانوني مبدل سازيد؟! آيا قانون هيچگاه بر قامت عشق راست ميآيد؟ قانون به قامت چنين عشقي درميآيد، چون اينجا اصلاً عشقي وجود ندارد! اين تنها تصوري از عشق است که بهزودي از بين خواهد رفت.56
همانگونه که اشاره شد، اُشو معتقد است رابطة جنسي آزاد و بدون قيدوبندهاي ازدواج حتماً به عشقي ميانجامد که سرشار از لذتي کامل است، و چنين عشقي، بادوام و کامل است. درحقيقت تأکيد بسيار اُشو بر رابطة جنسي آزاد براي کسب لذت جنسي کامل، از اين باور او سرچشمه ميگيرد که نيروي جنسي، نيرويي طبيعي و بسيار قدرتمند در انسان است که اگر به گونة کامل ارضا شود، ميتواند زمينة کسب عشق کامل و کمال انسان را فراهم آورد.
اُشو معتقد است که رهبران ديني مانند کشيشان، درحقيقت به قصد تسخير و استثمار انسانها، آنان را از كسب حق طبيعيشان، يعني رابطة جنسي بازميدارند.57 کشيشان با القاي اين مطلب که خواهش جنسي ناپسند و گناه است، انسان را از همه رو محکوم ميسازند؛ چراکه همة وجود انسان و هر سلول بدن او، حيات جنسي دارد. وقتي انسان بر اثر سکس احساس گناه کند، دچار پريشاني رواني ميشود، و در اين حالت آسانتر استثمار ميگردد؛ در حالي که اگر در مسائل جنسي آزاد باشد، به آرامش و شادماني ژرف خواهد رسيد و در اين حالت ديگر به زندگي پس از مرگ و بهشت و جهنم نخواهد انديشيد. از ديدگاه اُشو در جامعهاي که آزادي جنسي برقرار باشد، ديگر هيچ کس احساس نياز به پيروي از اديان مرسوم را نخواهد داشت و کسي به معابد نخواهد رفت.58
به باور اُشو رابطة جنسي سه سطح بالقوه دارد: نخستين سطح اين نيرو، سطح حيواني آن است که به توليد مثل ميانجامد؛ سطح دوم، سطح انساني آن است که با لذت و صميميت همراه است؛ سرانجام در سطح سوم و بالاترين سطح نيروي جنسي، انسان به خودشناسي ميرسد که همان سطح متعالي آن است.59
از ديدگاه اُشو راه رسيدن به عشق کامل، تنها از طريق لذت حاصل از روابط جنسي است. هرچه اين لذت بردن بيشتر و طولانيتر باشد، رسيدن به عشق کامل سريعتر و آسانتر ميشود. به همين دليل او هميشه تأکيد ميکرد که چون زنان توانايي رسيدن چندينباره به اوج لذت جنسي60 را دارند، تواناييشان براي رسيدن به روشنشدگي و خودشناسي نسبت به مردان بيشتر است.61
با توجه به اينکه در تعاليم اُشو اهميت بسياري به مسائل جنسي براي رسيدن سالک به عشق واقعي داده ميشود، به نظر ميرسد عشقي که اُشو سالک را به آن ترغيب ميکند هيچ ساحت معنوياي نداشته باشد. با اين همه اُشو تمايز کامل عشق مادي و معنوي را رد ميكند و ميگويد:
بزرگاني مانند کْرشنه، بودا، مسيح، نانک و کبير از عشق سخن ميگويند، ولي عشق آنان بسيار معنوي، مجرد و غيرمادي است. عشق آنان عشقي فلسفي است؛ ولي عشقي که من از آن سخن ميگويم، کاملاً متفاوت است. اين عشق طيفي کامل است از رنگها؛ رنگينکماني کامل. من با کساني که عشق دنيوي و احساسي و جسماني را محکوم ميکنند موافق نيستم؛ چراکه از نظر من عشق نردباني است که يک سر آن در زمين ريشه دارد و سر ديگرش آسمان را لمس ميکند. کساني که پلة اول نردبان را نميپذيرند هرگز نميتوانند صعود کنند.
اُشو بهگونة کلي با تمايز و انفکاک ميان امور مادي و معنوي مخالف است. از ديد او بين اين دو رابطهاي تنگاتنگ برقرار است. او ضمن مثالي اين رابطه را چنين شرح ميدهد:
من هم لجن را ميپذيرم و هم نيلوفر را و هم هر آنچه را بين آن دو است. به همين دليل انسانهاي روحاني مرا نميفهمند. آنان گمان ميکنند که من ماديگرا هستم. اين در حالي است که من بين امور پست و عالي تفاوتي قايل نيستم. لجن همان نيلوفر آشکار نشده است و نيلوفر، لجن آشکار شده! من هم زمين را قبول دارم و هم آسمان را. من هم روح را ميپذيرم و هم جسم را. من خالق ماديگرايي معنوي يا معنويت ماديگرا هستم!62
از ديدگاه اُشو خداجويي انسانها درحقيقت ريشه در مشکلات جنسي آنان دارد. بنابراين تا هنگامي که اين مشکل اساسي حل نشود جستوجوي خداوند نيز امکان ندارد. بهعبارتديگر تا زماني که انسان در زمين آسوده نباشد، نميتواند وارد آسمان شود. به باور او، حس جنسي چيزي نيست که بتوان با آن جنگيد، بلکه تنها بايد آن را تشويق کرد. هنگامي که سکس ديگر براي انسان يک مشکل نباشد و بهژرفي آن را بپذيرد، ميتوان آن را دگرگون ساخت و از آن به منزلة نيرويي زنده استفاده کرد. اُشو نيروي جنسي را حتي پس از مرگ نيز مؤثر ميداند و ميگويد: «اين نيرو به پيشرفت خود ادامه ميدهد؛ چراکه انسان تنها موجي از اقيانوس نيروي جنسي است. اقيانوس ميماند، موج پيش ميرود و ناپديد ميشود. پس درحقيقت نيروي جنسي همان برهمَن (خداوند) است!»63
اُشو آموزة روشنشدگي از طريق مسائل جنسي را زُرباي بودا ميخواند. منظور از اين اصطلاح، روشنشدگي است که در لذايذ دنيوي، و نه در رياضت و کف نفس يافت ميشود. بر پاية آموزههاي او انسان نوين ترکيبي است از زُرباي يوناني (نماد لذتجويي و شهوتراني)، و آموزههاي بودا (مظهر زهد و مسائل معنوي). به باور اُشو انسان نوين به هر دو بُعد وجودي خود، يعني نيازهاي جسماني و تمايلات روحاني و معنوي توجه ميكند؛ انسان نوين ترکيبي است از جسمانيت محض و روحانيت ناب.64
او دربارة اهميت جايگاه توجه به کامجويي يا زُربا براي رسيدن به مقام روشنشدگي يا بودا ميگويد:
زُربا اساس و بنيان است و بودا قصري که بر آن بنا شده. بودا قله است، اما سنگهايي که اين قله بر آنها استوار است، بر زُربا قرار دارد. اينکه کسي بخواهد بودا شود، ولي به سنگبناي آن توجه نکند، ناداني و نابخردي است. من به اين يقين کامل دارم؛ هرچه زُربا مستحکمتر باشد بهتر ممکن است به مقام بودا دست يافت. درحقيقت زُربا مانند سنگ مرمري است که تنديس بودا را ميتوان روي آن تراشيد. هنگامي که سنگ را انتخاب کنيم، تراشيدن تنديس بودا آسان ميشود. من براي کساني که به زُربا توجه ندارند، ولي ادعا دارند که ميخواهند به مقام بودا برسند نگرانم. آنان چگونه ميتوانند تنديس بودا را بتراشند، هنگامي که مادة اصلي آن را ندارند؟!65
البته اين نکته را نيز بايد مدنظر داشته باشيم که مقصود اُشو از رابطة جنسي آزاد، روابط معمولي و متداول جنسي آزاد ميان زن و مرد در برخي جوامع غربي و شرقي نيست. از ديدگاه اُشو رابطة جنسياي که ميتواند به عشق کامل و نجات بينجامد، رابطهاي است که بين زن و مرد کامل رخ دهد. اُشو در نکوهش روابط جنسياي که در غرب رايج است، آنها را به عطسهاي تشبيه ميکند که هدف از آن دور ريختن تنش است، نه رسيدن به کمال مورد نظر او.66
از ديدگاه اُشو ويژگي مهم عمل جنسي ميان زن و مرد کامل، طولاني بودن آن است، که به ادعاي اُشو به تشکيل مدار الکتريکي ويژهاي ميانجامد که در آن زن قطب منفي و مرد قطب مثبت را تشکيل ميدهد. با تشکيل اين مدار ديگر دو طرف عمل جنسي براي خود ماهيتي جدا از ديگري قايل نميشوند و کمکم فرديت از بين ميرود و دو طرف به يگانگي ميرسند. در اين حالت، انرژي دروني مرد و زن با هم درميآميزد و به يک انرژي تبديل ميشود. پس از اين مرحله، سالک ديگر با زن يا مرد درون خود درآميخته است و نيازي به زن يا مرد خارجي ندارد. از اين پس آنچه مهم است طريق سير و سلوک و مراقبه است، نه جنس مخالف.67
ثمرة نهايي چنين رابطهاي نيز اين است که هرچه شدت اين مدار بيشتر باشد، ميل بعدي به عمل جنسي کمتر و کمتر ميشود و فاصلة برقراري رابطة بعدي افزايش مييابد؛ چراکه با تشکيل اين مدار، لذتي طولاني و ژرف به وجود ميآيد، و درنتيجه پس از رسيدن به اين حالت، انسان ميتواند فارغ از مسائل جنسي براي مدتي طولاني به مراقبه68 بپردازد.69
درواقع بر پاية آموزههاي اُشو ايجاد رابطة جنسي کامل و عشق کامل مقصود نهايي نيست؛ بلکه اينها گذرگاهياند که سرانجام به انسان توانايي مراقبهاي کامل را که به آن سمادْهي70 ميگويند ميدهد. سمادْهي نيز داراي سه مرحله است. اين سه مرحله عبارتاند از:
سمادْهي اول که بين کالبد71 چهارم و پنجم روي ميدهد. کسي که به اين مرحله از سمادْهي دست يابد، به خودشناسي يا آتمهگيان72 دست يافته است؛
سمادْهي دوم بين کالبد پنجم و ششم رخ ميدهد. در اين سمادْهي، آگاهي کيهاني، يا برهمهگيان73 حاصل ميشود؛
در نهايت هفتمين سمادْهي که بين کالبد ششم و هفتم روي ميدهد، به نيروانه يا نجات نهايي ميانجامد.74
مفهوم مراقبه از ديدگاه اُشو
همانگونه که دانستيم بر پاية آموزههاي اُشو سير و سلوک عرفاني از ايجاد رابطة جنسي آزاد براي کسب اوج لذت جنسي و عشق کامل آغاز ميشود، تا سالک با رفع کامل عطش جنسي خود، با فراغ بال و بينياز از توجه به اميال جنسي، بتواند براي مدت طولاني به مراقبه بپردازد. اكنون پرسش اين است که مراقبه از ديدگاه اُشو چه معنايي دارد؟
اُشو در تعريف مراقبه ميگويد:
مراقبه حالت بيذهني است. مراقبه حالت هشياري خالص بدون محتوا و مضمون است. معمولاً هشياري شما پر است از چيزهاي بيهوده، همانند آيينة پر از غبار. ذهن همواره پر از رفتوآمد انديشهها، اميال، خاطرات و جاهطلبيهاست. حتي هنگامي که شما خواب هستيد، ذهن شما مشغول رؤياها و نگرانيهاي روز بعد شماست. اين حالت کاملاً برخلاف حالت مراقبه است؛ حالتي که در آن رفتوآمد افکار و اميال بازايستاده و شما کاملاً خاموش هستيد. اين خاموشي همان مراقبه است و در اين خاموشي، حقيقت آشکار ميشود. هرچه هشياري در شما عميقتر شود بهتدريج وارد لحظات خاموشي و لحظات شفاف خواهيد شد و در آن لحظه درخواهيد يافت که شما رمز و راز هستي هستيد.75
اُشو تأکيد ميکند که نبايد مراقبه و تمرکز را يكي دانست. او معتقد است مراقبه تمرکز نيست؛ چراکه در تمرکز ثنويتي بين تمرکزکننده و تمرکزشونده وجود دارد، ولي در مراقبه هيچ مرزبندي و تفاوتي بين داخل و خارج نيست. مراقبه آگاهي يگانه است. از سويي سعي در تمرکز بر چيزي، موجب خستگي و رنج است و ممکن نيست براي مدت طولاني بهگونة مستمر انجام شود؛ ولي در مراقبه خستگي معنا ندارد. مراقبه آرامش و سکون است و ميتوان براي مدتهاي طولاني به آن پرداخت.76
بنابراين بهروشني ميتوان دريافت که مفهوم مراقبه از ديدگاه اُشو با مفهوم متداول آن در عرفانهاي خدامحور، بهويژه عرفان اسلامي، کاملاً متفاوت است. در عرفانهاي خدامحور، بهويژه عرفان اسلامي، مراقبه به معناي توجه دائم به خداوند سبحان و انجام دقيق وظايف الهي است؛ به گونهاي که سالک يقين قلبي داشته باشد که خداوند سبحان همواره عالم و ناظر اعمال اوست.77 اين در حالي است که از نظر اُشو مراقبه خاموشي و خالي کردن ذهن از همه چيز، حتي خداست.
به نظر ميرسد اين معناي مراقبه بيشتر به آيين بوداي ذِن78 شباهت دارد. در آموزههاي آيين بوداي ذِن نيز مراقبه به معناي خالي کردن ذهن از همه چيز تعريف ميشود. هوئيننگ79 يکي از بزرگان آيين ذن دربارة ماهيت ذهن ميگويد: «نه درخت بودْدهي80 وجود دارد، نه آيينة شفافي؛ زيرا همه تهي هستند و غبار کي تواند بر تهي بنشيند».81
ريشهيابي آموزههاي اُشو در آيين تَنْتْرَه
اُشو مدعي بود که آموزگار تازگي است و قصد دارد انسان نوين بيافريند. او همواره گذشتگان را به خاطر بردگي و گسست روحي و بيخردي سرزنش ميکرد و تلقي گذشتگان از انسان را به تعبير خودش بياتشده ميدانست.82 بااينهمه رسماً خودش فلسفه يا مکتبي ويژه، منحصربهفرد و نوين به جاي نگذاشت، بلکه به نظر ميرسد بسيار متأثر از سنت باستاني اخلاقستيز هندي به نام تَنْتْرَه83 بوده است، که از شکستن تابوها و محدوديتهاي اخلاقي دفاع ميکند. درحقيقت اُشو با پيروي از مکتب هندويي تنتره، مکتبي را بنا نهاد که ميتوان آن را معنويت بر مبناي مسائل جنسي مقدس نام نهاد. محورهاي اصلي آموزههاي او بر مبناي مسائل جنسي در سلسله سخنرانيهاي او در شهر بمبئي در سال 1968، با عنوان «مسائل جنسي تا هوشيار متعالي»84 منشر شد. اُشو در سال 1970 رسماً برخلاف فرهنگ متعارف، نخستينبار اخلاق عشق آزاد را اعلام کرد.85 در ادامه براي تبيين شباهتهاي آموزههاي اُشو با مکتب تنتره به معرفي اين مکتب باستاني هندي ميپردازيم.
معرفي آيين تَنْتْرَه و کوندَليني يُگه
مکتب تنتره يکي از جريانهاي فلسفي و ديني است که در بسياري از آيينهاي هندي وجود دارد. اين مکتب به نظامها و متوني اطلاق ميشود که در تقابل با سنت وِدهاي86 هستند؛ چراکه در نظام تنتره شهوت و اميال نفساني برخلاف تعاليم متعارف آيين هندو، راه نجات و آزادي روح دانسته ميشوند. واژة تَنْتْرَه نيز به همين مفهوم اشاره دارد. تنتره در لغت از دو بخش «تَن» به معناي گسترش دادن و «تْره» به معناي به سوي نجات، تشکيل شده است، و مفهوم آن اين است که در آيين تنتره راه نجات براي انسان گسترش يافته و امور پست را نيز دربرميگيرد.87
در مکتب تنتره آنچه اهميت دارد اين است که انسان دريابد عالم صغيري در عالم کبير است. اصولاً مراسم جنسي تنترهاي به نام ميتْهونه88 بر اساس همين درک و فهم برگزار ميشود. رابطة جنسي بازتاب حقيقت وجود است که در آن جنس مذکر جنبة بيروني الهي و جنس مؤنث جنبة دروني آن را در دو جسم انساني نمايندگي ميکنند.
به نظر ميرسد تنترة هندويي ترکيبي است از آداب و رسوم و اعتقادات مربوط به الهههاي پيشآريايي89 و بسياري از سنتهاي فيلسوفانة وِدة آريايي،90 که بهويژه مستقيماً از اوپهنيشد91 برگرفته شدهاند. آيين تنترهاي به منزلة سنتي ويژه از دوران سکونت آرياييان در مناطق مرزي و حاشيهاي هند مانند کشمير، بنگال و تاميل نادو آغاز شد. اين دو فرهنگ پس از چندين قرن پيش و پس از ميلاد با هم درآميختند و شکلي از آداب تنترهاي را پديد آوردند که نه کاملاً آريايي بود و نه کاملاً بومي، بلکه ترکيبي بود از آن دو.
امروزه نيز در ميان قبايل غيرهندويِ هند،92 سنتها و آيينهاي جنسي براي حاصلخيز شدن زمين انجام ميشود. اين سنت باستاني که در ميان کشاورزان مناطق ديگر دنيا نيز ديده ميشوند، بر اين اعتقاد بنا شده که زمينْ ماده است و آسمان و باران، نر هستند و رابطة جنسي اين دو موجب حيات ميشود. سنت تنترهاي هم از همين آداب و رسوم گرفته شده است، ولي بعدها جنبههاي فلسفي به آن افزوده، و از آن به اتحاد خدا و الههها تعبير شده است.93
يکي از علل پيدايش و گسترش باورهاي تنترهاي در آيين هندو، باور هندوان به وجود دورانهاي مختلف براي جهان هستي و مکلف بودن به عمل به مقتضيات آن دورانهاست. اين دورانها و عصرهاي مختلف داراي آثار مقدسي متناسب با خود هستند. براي نمونه در عصر طلايي يا ستيهيوگه94 متون وحياني ودهاي پديد آمدند؛ در عصر بعد که تْرِته95 نام دارد متون مقدس غيروحياني موسوم به سْمرتي96 تدوين شدند و در دورة بعد که عصر دوگانگي يا دواپره97 نام دارد افسانههاي اساطيري رواج يافتند. سرانجام در عصر کنوني، يعني عصر تاريکي يا کالي98 آثار تنترهاي به وجود آمدند.
بر پاية اين اعتقاد، در هر دورهاي براي رسيدن به نجات بايد راهي را بنا بر مقتضيات و شرايط همان دوره در پيش گرفت. لذا آموزههاي معنوي ودهها و سنت برهمني که براي انسانهاي کامل وضع شدهاند، در دورة تاريکي سودمند نيستند؛ چون اين دوره عصر استيلاي شهوات و فقدان معنويات است. پس بايد از راه شرايط موجود، يعني از طريق جسم و شهوات، راهي براي رهايي و نجات يافت.99
آيين تنتره با توجه به آداب و رسوم و آيينهايش به دو دستة اصلي تقسيم ميشود: نخست وَمه مارگه100 يا مسلک دستچپ و دوم دَکشينه مارگه101 يا مسلک دستراست. آنچه اين دو مسلک را همآوا ميسازد، تأکيد بر قدرت الهة مؤنث شکتي102 است؛ ولي وجه تمايز آنها اين است که مسلک دستچپ که به احتمال فراوان گرايش اصلي تنترهاي باشد، برخلاف مسلک دستراست، مسلکي است ضد اصول اخلاقي و اجتماعي. پيروان اين مسلک، پنج حرام بزرگ را که در متون مقدس هندويي منع شدهاند، مرتکب ميشوند. اين پنج حرام بزرگ که پنچه مکَره103 ناميده ميشود عبارتاند از: خوردن گوشت، مشروب، دانة برشته شده و ماهي و برقراري روابط جنسي نامشروع.
در مسلک دستراست اين پنج حرام را به اصولي اخلاقي و مطابق عرف جامعه تأويل ميکنند و براي نمونه به جاي گوشت، گونههاي ويژهاي از سبزيجات را ميخورند.104 پيروان مسلک دست راست در بسياري از موارد به پرستندگان ويشنو و شيوه شباهت دارند، که مهمترين مورد شباهت، تأکيد آنان بر کشف و شهود و خواندن وردهاي جاوديي و مقدس به نام بيجه منتره105 است.106
بهطور کلي در آيين تنتره بر وجود دو نيروي متعالي تأکيد ميشود. اين دو نيروي متعالي عبارتاند از: 1. شکتي، داراي قدرت خلاقة هستي و 2. همسرش، خداي شيوه107 . البته اين آيين براي جنس مؤنث اهميتي ويژه قايل است. به همين جهت همواره قدرت الهة شکتي از شوهرش خداي شيوه برتر است و بدون قدرت الهة شکتي، شيوه همچون جنازهاي ناتوان توصيف شده است. بر پاية آموزههاي اين مکتب، هر فرد ميبايست قدرت الهة مؤنث شکتي را که در درون جسم انساني نهفته است مهار کند تا به معرفتِ مقام بهجت يا اننده108 و رهايي يا موکتي109 يا موکشه110 دست يابد.111 همچنين بر پاية آموزههاي تنترهاي، شيوه خالق بندگي و اسارت است و در مقابل، شکتي قدرت رهاييبخش و نيروي حيات و زندگي جهان هستي قلمداد ميشود.112
علت اصلي تأکيد آيين تنتره بر تابوشکني، بهويژه در مسائل جنسي اين است که اين آيين روش خود را نوعي هومئوپاتي113 روحاني معرفي ميکند؛ به اين معنا که بيماري را از راه عامل همان بيماري درمان ميکند؛ يعني همانگونه که مارگزيدگي را از راه مقداري مشخص از سم همان مار درمان ميکنيم، اميال شيطاني را که در قلب انسان وجود دارند، با لذتجويي و پاسخ به آن درمان ميکنيم. البته مقدار و ميزان اين لذتجويي و شهوتراني بايد با نظارت يک طبيب متخصص که درحقيقت همان استاد يا گورو114 است، معين شود؛ ولي اگر پاسخ به شهوات افسارگسيخته باشد، نهتنها سودي براي تعالي روحاني فرد نخواهد داشت، که صدمات جبرانناپذيري نيز به بار خواهد آورد.115
بر پاية آموزههاي تنترهاي، امور متعالي در پستيها پنهاناند؛ چنانکه معنويت در مسائل جنسي مستتر است. لذا نبايد امور پست را به منزلة اموري بيارزش طرد کرد، بلکه بايد آنها را از زهري کشنده به آب حيات مبدل ساخت. ازاينرو رابطة جنسي در مکتب تنتره تنها براي کامجويي صرف نيست، بلکه هدف اصلي بيدار کردن کوندَليني،116 يعني نيروي نهفته در چَکرههاي موجود در بدن انسان و فعال و آزاد کردن آنها بهگونة طبيعي از طريق اوج لذت جنسي است.117
کوندَليني واژهاي سنسکريت به معناي قدرت دوراني يا درخودپيچيده است. اين واژه به نيروي خلاقيت مؤنث شَکتي اشاره دارد که بنا بر آموزههاي تنترهاي، در مرکز وجود انسان همچون ماري خفته است. هنگامي که اين مار بر اثر عمل به تعاليم تنتره بيدار شود، بهتدريج مراکز ديگر رواني را که هر يک منشأ نيروهايي ويژهاند و چَکره يا چرخ نام دارند، بيدار ميکند و سرانجام موجب بيداري هفتمين چَکره که سَهسره118 به معناي نيلوفر هزار برگ است ميشود. اين چَکره که در بالاي سر قرار گرفته است، جايگاه روح و اساس آگاهي بهشمار ميآيد.119
هفت کالبدي که بايد در مکتب کوندَليني يُگه طي شوند، عبارتاند از: سه کالبد شخصي، شامل کالبد جسماني، کالبد عاطفي و کالبد ذهني؛ سه کالبد روحاني دربردارندة کالبد حسي، کالبد ارادي / روحاني و کالبد واحد؛ و سرانجام کالبد الهي.120
مکتب کوندَليني يُگه مدعي است که فرد ميتواند با تمرينهاي ويژة کوندَليني سرانجام قطبهاي مؤنث و مذکر درون خود را درک کند و از گرايش به جنس مخالف در خارج بينياز شود. بر پاية آموزههاي کوندَليني، طرف چپ بدن مؤنث و مربوط به اموري مانند عواطف و درک مستقيم است، و طرف راست بدن مذکر است و اموري مانند منطق و علايق ذهني به آن مربوط ميشود. هنگامي که هر دو قطب در انسان رشد يابند، امور جنسي خنثي ميشوند و اين، به نيروهاي خلاق و روحاني امکان جريان ميدهد.121
شباهتهاي آموزههاي اُشو با مکتب باستاني تنتره
اُشو از دو آموزة مهم آيين تنتره، يعني محوريت مسائل جنسي و جايگاه برتر زن نسبت به مرد بسيار متأثر بوده است. او دربارة جايگاه ويژة روابط جنسي در رشد و تعالي انسان ميگويد:
انسان دو مرز وجودي دارد، که يکي از آنها مرکز جنسي است. انسان در اين مرکز با ديگر موجودات برابر است؛ ولي تفاوت در اين است که مرکز جنسي حد نهايي حيوانات و نقطة آغاز انسان است. مرز ديگر وجودي انسان، عقل است که حد متعال انسان است، و انرژي انسان ميان اين دو مرز در حال حرکت هستند. ولي بههرحال مخزني که تمام انرژي خفتة انسان در آن قرار دارد، نزديک مرکز جنسي قرار دارد، به همين علت اکثر غالب افکار انسان حول مرکز جنسي صرف ميشود. در نهايت انسان دو هدف بيش ندارد و آن ارضاي جنسي و آزادي است و اهداف ديگر، مثل ثروت و مذهب تنها وسيلهاي براي دستيابي به همانها هستند.122
تلاشها و کوششهاي ما به نتيجة نامطلوب ميرسد؛ زيرا ما با [ترويج] رابطة جنسي موافق نيستيم، بلکه با آن اعلام مخالفت، و آن را سرکوب ميکنيم. ما نميدانيم چگونه بايد با مشکل جنسي برخورد کرد. نتيجة سرکوب روابط جنسي، نه سودمند است و نه خوشايند.123
اُشو همچنين دربارة محوريت و برتري جايگاه زن چنين ميگويد:
از ديدگاه من دوران آينده از آن زنان است. مردان پس از پنج هزار سال خستهاند و شکست خوردهاند. اکنون فرصت در اختيار زنان است. اکنون آنان بايد زمام امور را به دست گيرند. بايد به زنان فرصتي داده شود تا بتوانند نيروي زنانة خود را نشان دهند.124
بهعلاوه او همواره از نبود قيدوبندهاي اخلاقي در مکتب تنتره، چنين تمجيد ميکرد:
تنتره تجربة معنوي است که در آن نيازي به انجام تشريفات دقيق مذهبي يا رعايت اصول اخلاقي نيست؛ بلکه در عوض فرد را از هر نوع الزام و اجباري که ذهن را محدود ميکند، آزاد ميسازد. تنتره همان آزادي است. تنتره دين نيست. دين چيزي جز بازي ذهن نيست. تنتره همة اصول و قواعد را خارج ميکند. درحقيقت تنتره شورش است، نه انقلاب؛ زيرا انقلاب، سياسي است، ولي تنتره شورش فردي است بر ضد نظامها و بردگي.125
نتيجهگيري
پس از آشنا شدن با آموزههاي مكتب اُشو و ريشهيابي تعاليم او به اين نتيجه ميرسيم که اصولاً در انديشة نجاتشناختي او، برخلاف اديان و مکاتب الهي، خداوند بهمنزلة موجودي متعالي که مقصد سير و سلوک باشد، چندان جايي ندارد؛ بلکه نجات نهايي از ديدگاه اُشو، با تأثير پذيرفتن از مکتب ذن بوديسم، به معناي نفي مطلق نفس و ذهن، و خاموشي است.
از سويي هرچند اُشو خود را يک ماديگرا نميداند و بهگونهاي امور ماورايي و فرامادي را در کنار ماديات ميپذيرد، اين ديدگاه را نبايد با ديدگاه اسلامي دربارة رابطة دنيا و دين خلط کرد. از ديدگاه اسلامي امور مادي و دنيوي، و حتي روابط جنسي مشروع، زمينهساز سعادت انساناند، که همان وصال حقتعالي است؛ چنانکه از پيامبر اکرم(ص) منقول است که الدنيا مزرعة الاخرة.126 پس دنيا از ديدگاه اسلامي تنها جنبة ابزاري دارد، نه جنبة اصالي.
همانگونه که بيان شد از ديدگاه اُشو خداوند سبحان بهمنزلة مقصد سير و سلوک مطرح نيست. حتي او با صراحت خداي متعالي (برهمن) را همان مسائل جنسي معرفي ميکند. از سوي ديگر او براي امور مادي ارزشي هماندازة امور ماورايي قايل است و آنها را صورتهاي مختلف يک چيز ميداند. پس در تبيين رابطة امور مادي و معنوي، که از آنها به لجن و نيلوفر تعبير ميکند ميگويد: «لجن همان نيلوفر آشکارنشده است و نيلوفر، لجن آشکارشده!».127 از همين مثال، خطاي اُشو آشکار ميشود. لجن و نيلوفر ماهيتاً متمايز و جدا هستند. تنها لجن در شرايط مناسب توانسته ميزبان نيلوفر باشد، و به عبارتي زمينه را براي شکوفايي گل نيلوفر فراهم کرده است. اين به معناي يکسان بودن ماهيت لجن. (ماديات) و نيلوفر (معنويات) نيست.
از سويي نيز مهمترين هدف اُشو تشکيل جامعهاي است که در آن اصل عشق آزاد رعايت شود؛ عشقي که در آن رابطة جنسي و اوج لذت از آن بسيار مهم است؛ چراکه اُشو متأثر از آموزههاي تنترهاي، لذت جنسي را داراي نيرويي ميداند که اگر از ساحت حيواني و انساني بگذرد، ميتواند موجب نجات نهايي انسان شود.
اُشو ميآموزد که آنچه بايد از آن نجات يافت، عشق زودگذر و قيدوبندهاي قانوني است که ازدواج براي انسان به بار ميآورد؛ چراکه اين قيدوبندها موجب محدود شدن روابط جنسي و درنتيجه محدود شدن عشق ميشوند، که در اينصورت نميتوان با دست يافتن به عشق کامل از طريق عمل جنسي کامل، به مرحلة نهايي يعني مراقبة کامل از طريق عبور از هفت چَکرة کوندَليني يُگه و رسيدن به نيروانه سمادْهي، يا همان نجات دست يافت.
در عرفان اسلامي نيز عشق جايگاهي بسيار مهم دارد؛ ولي برخلاف مکتب اُشو، عشق تنها منحصر در عشقهاي زميني و حاصل شهوت و روابط جنسي زن و مرد نيست، بلکه با توجه به اينکه اسلام ديني توحيدمحور است، عشق حقيقي تنها عشق الهي و آسماني، از نوع عشق عابد و معبود است. از سوي ديگر با توجه به جامعيت آموزههاي اسلام، بر محبت و عشق ميان زن و مرد نيز بسيار تأکيد شده است. البته اين عشق و محبت نميتواند بهگونة مطلق آزاد و بيقيدوشرط باشد، بلکه چنين عشقي همراه با برقراري تعهد زناشويي ميان آن دو است، تعهدي که نهتنها التزام به آن مانع عشق کامل نيست، که اگر عشق از اول حقيقي باشد و نه هوسي زودگذر، تبديل به پلي مستحکم براي سير انسان به مقصود نهايي خلقت، که همان کمال مطلق و لقاي الهي است خواهد شد.
پس پاسخ اُشو به سه پرسش مطرحشده چنين است:
از چه چيزي بايد نجات يافت؟ بنا بر آموزههاي اُشو انسان براي رستگاري و نجات نهايي ميبايست نخست از قيدوبندهايي که مانع فراهم آمدن زمينة مراقبة کامل و عبور از هفت چکره است، رهايي يابد. اين قيدوبندها نيز چيزي نيست جز عشق زودگذر و محدودي که از طريق ازدواج سنتي به وجود ميآيد. پس بايد از محدود کردن روابط جنسي در چارچوب قانون و شريعت پرهيخت.
از چه طريق نجات به دست ميآيد؟ از ديدگاه اُشو نجات نهايي با عشق آزاد که حاصل رابطة جنسي آزاد، ولي تحت نظر استادي ورزيده است، حاصل ميشود.
آنچه بهمنزلة نجات، مقصود نهايي سالک است چيست؟ بهعبارتديگر مفهوم نجات چيست؟ اُشو معتقد است سرانجام پس از کسب عشق کامل، فرد از اشتغال به امور جنسي آزاد ميشود و امکان مراقبة کامل و عبور از هفت چکره و رسيدن به نيروانه سمادْهي را، که همان نجات نهايي است، کسب ميکند. نجات نهايي نيز چيزي نيست جز خاموشي!
سرانجام نکتهاي که بايد بر آن تأکيد شود اين است که اُشو برخلاف ادعايش، آموزة خودشناسي از طريق روابط جنسي آزاد را از مکتب باستاني هندويي تنتره برگرفته است. او خود همواره اين مکتب را ميستايد و از آن دفاع ميکند. اُشو دربارة اهميت آموزههاي آيين تنتره ميگويد:
کساني که آموزههاي تنتره را نفهميدهاند، گمان ميکنند که آموزههاي آن تنها روابط جنسي در مجالس عياشي را ميآموزد؛ ولي در حقيقت آموزههاي اين آيين، بهترين وسيله است براي تغيير نيروي انسان از پايينترين چکرهها براي رسيدن به بالاترين و هفتمين چکره که سهسره است. در اين مقام سالک خود را بخشي از وجود جهاني ميداند.128
پينوشتها:
1. Rajneesh Chardra Mohan
2. Osho
3. Jaina
4. Madhya Pradesh
5. Chryssides, George D & Wilkins, a Reader in New Religious Movements, p. 26.
6. Chryssides, George D, Exploring New Religions, p. 207.
7. Ibid.
8. Sagar University
9. Jabalpur
10. dynamic meditation
11. Buddhahood
12. Chryssides, George D & Wilkins, a Reader in New Religious Movements, p.25
13. acharya
14. Clarke, Peter B, Encyclopedia of New Religious Movements, p.432 .
15. Charles Lucas, Phillip, New Religious Movements in the 21st Century, p. 320.
16. Clarke, Peter B, Ibid, p. 432.
17. naturopath
18. Dr Shyam Singha
19. Human Potential Movement (HPM)
20. Clarke, Peter B, Ibid, p. 513.
21. Ibdi.
22. Pune
23. Ashram
24. Clarke, Peter B, Ibid, p. 433.
25. Sannyasin
26. Sex Guru
27. Rich man’s Guru
28. Chryssides, George D & Wilkins, a Reader in New Religious Movements, p. 25.
29. Neo-Sannyasin International Movement
30. Kailash
31. Mala
32. Ma
33. Swami
34. the orange people
35. Chryssides, George D & Wilkins, a Reader in New Religious Movements, p. 25.
36 http://www.oshoworld.com/biography/biography.asp
37. Clarke, Peter B, Encyclopedia of New Religious Movements, p. 209.
38. Oregon
39. Rajneeshpuram
40. http://www.oshoworld.com/biography/biography.asp
41. Clarke, Peter B, Encyclopedia of New Religious Movements, p. 209.
42. Salmonella
43. Ma Anand Sheela
44. Rajneeshism
45. Clarke, Peter B, Encyclopedia of New Religious Movements, p. 210.
46. Chryssides, George D & Wilkins, a Reader in New Religious Movements, p. 26.
47. Kundalini Yoga
48. Chakra
49. Ni0rvana
50. Zor0ba the Buddha
51. Samadhi
52. free 0love
53. Osho, New Man for New Millennium, p. 133.
54. Ibid, p. 122.
55. Ibid.
56. Ibid.
57. در اسلام مسائل جنسي به عنوان واقعيتي غريزي مورد پذيرش قرار گرفته و برخلاف بسياري از اديان ديگر هرگز سرکوب کردن مطلق آن توصيه نشده است؛ بلکه همواره براي ارضاي آن راههايي مناسب که به بيبندو باري در جامعه نيز نينجامد مطرح شده است. البته ارضاي شرعي مسائل جنسي تنها مقدمهاي است براي اموري والاتر، و همچون مکتب اُشو همه چيز با معيار جنسي سنجيده نميشود.
58. Osho, Meditation: the Art of Ecstasy, Ma Prem Mangla, Swami Krishna Prabhu, p. 37.
59. L. Dawson, Lorne, Cults and New Religious Movements a Reader, p .236.
60. Orgasm
61. L. Dawson, Ibid,. p. 236.
62 Osho, The Book of Wisdom, p. 102.
63 Osho, Meditation: the Art of Ecstasy, p. 40.
64. اُشو، زورباي بودايي، ترجمه مسيحا برزگر، ص 17.
65. Osho, The Last Testament, V.2, Talk 19, www.oshoworld.com
66 اُشو، تعليمات تانترا، ص 199.
67 همان، ص 198.
68. Meditation
69 اُشو، زورباي بودايي، ص 199.
70. اين اصطلاح که در مکاتب مختلف يُگه هندو، بودايي و سيک به کار ميرود معمولاً به عاليترين مرحله از مراقبه در يُگه اطلاق ميشود. در اين مرحله يُگي از تمام تعلقات ظاهر رها ميگردد.
Constance A. Jones & James D. Ryan, Encyclopedia of Hinduism, p. 377.
71. اُشو با اقتباس از کنداليني يُگه شخص را داراي هفت کالبد ميداند: کالبد نخست، فيزيکي، کالبد دوم، اتري يا لطيف، کالبد سوم، سماوي، کالبد چهارم، رواني يا ذهني، کالبد پنجم، معنوي، کالبد ششم، کيهاني و هفتمين کالبد نيز نيروانه يا کالبد بدون جسم است. (اُشو، تعليمات تانترا، ص 58)
72. Atmagian
73. Brahmagian
74 اُشو، تعليمات تانترا، ص 210.
75 Osho, The Orange Book, p .3.
76. Ibid, p. 4.
77. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 67، ص 356.
78. Zen Buddhism ذن واژهاي ژاپني برگرفته از واژة چيني چَن است. واژة چَن Chan نيز ترجمة تحت واژة سنسکريت دْهيانه Dhyana به معني مراقبه است. آيين بودا پس از اينکه از هند به چين وارد شد هويتي چيني پيدا کرد و با تأثيرپذيرفتن از دائو و کنفسيوس مکتب نويني پديد آورد. اين مکتب پس از ورود به ژاپن به نام ذِن شهرت يافت. در حقيقت ذن شکلی از آيين بوداي مهايانه است که تاکيد فراوانی بر مراقبه دارد و به تشريفات مذهبي و قرائت متون مقدس بودايي اهميتي نميدهد. اين مکتب را ميتوان نوعي عرفان باطني ناميد. (ر.ک: آلن واتس، طريقت ذن، 1366.)
79. Huineng
80. Buddhi Tree درخت انجير هندي که بودا بعد از مدتها مراقبه در زير آن به درجة روشنشدگي (نيروانه) رسيد.
81. کريسمس همفريز، ذِن، ترجمه منوچهر شادان، ص 117.
82. اُشو، زورباي بودايي، ص 14.
83. Tantra
84. Sex to Superconsciousness
85. Wilson & Cresswell, New Religious Movements Challenge and Response, p. 150.
86. Vedic Tradition
87. Brooks, The Secret of the Three Cities, an Introduction to Hindu Sakta Tantrism, p. 5.
88. Maithuna
89. pre-Aryan
90. Aryan Vedic
91. Upanishadic
92. منظور قبايلي است که بيشتر در ايالات شمال شرقي هند ساکن هستند.
93. Jones & Ryan, Encyclopedia of Hinduism, p. 477.
94. satya yuga
95. treta
96. smriti
97. dvapara
98. kali
99 داريوش شايگان، اديان و مکتبهاي فلسفي هند، ج 2، ص 710.
100. Vama Marga
101. Dakshina Marga
102. Shakti
103. Pancha Makara
104. Jones & Ryan, Ibid, p. 438.
105. Bija Mantra
106. Klostermaier, Hinduism a Beginner s Guide, p. 96.
107. Shiva
108. Ananda
109. Mukti
110. Muksha
111. Greenberg, Encyclopedia of Love in World Religions, V1, p. 633.
112. Klostermaier, Ibid, p. 95.
113. homoeopathy
114. Guru.
115. Klostermaier, Ibid, p. 96.
116. kuNDilanaI
117. Chryssides, George D & Wilkins, a Reader in New Religious Movements, p. 614.
118. sahasra
119 داريوش شايگان، همان، ج 2، ص 716.
120 لويس پاورلسون، کنداليني و چاکراها، ترجمه آرام (جمشيد هاشمي)، ص 85.
121 همان، ص 57.
122 اُشو، تعليمات تانترا، ص 11.
123. L. Dawson, Ibid, p. 235.
124. Ibid, p. 231.
125. Urban, Tantra Sex, Secrecy, Politics, p. 240.
126. ابن ابيجمهور الاحسائي، عوالي اللئالي، ج 1، ص 267.
127 Osho, The Book of Wisdom, p. 102.
128. Osho, The Osho Upanishad, p. 330.
منابع
آلن واتس، طريقت ذن، هوشمند ويژه، تهران، بهجت، 1366
ابن ابيجمهور الاحسائي، عوالي اللئالي، سيدشهابالدين نجفي مرعشي، مجتبي عراقي، قم، سيد الشهداء، 1403.
اُشو، تعليمات تانترا، (کوندَليني/يوگا)2، روش آزادسازي شعور خلاق روح، بهروز قنبري، اشرف عديلي، تهران، هدايت الهي، 1381.
اُشو، زورباي بودايي، مسيحا برزگر، تهران، آويژه، 1382.
شايگان، داريوش، اديان و مکتبهاي فلسفي هند، تهران، اميرکبير، 1383.
مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ترجمه سيدابراهيم ميانجي، محمدباقر بهبودي، بيروت، درااحياء التراث العربي، 1403.
لويس پاورلسون، جنويو، کنداليني و چاکراها، ترجمه آرام (جمشيد هاشمي)، تهران، تجسم خلاق، 1386.
همفريز، کريسمس، ذِن، ترجمه منوچهر شادان، تهران، ققنوس، 1386.
Brooks, Douglas Renfrew, The Secret of the Three Cities, an Introduction to Hindu Sakta Tantrism, New Delhi, Munshiram Manoharlal, 1999.
Charles Lucas, Phillip, Robbins, Thomas, New Religious Movements in the 21st Century, New York, Routledge, 2004.
Chryssides, George D, Exploring New Religions, New York, Continuum, 1999.
Chryssides, George D, Wilkins, Margaret Z, a Reader in New Religious Movements, New York, Continuum, 2006.
Clarke, Peter B, Encyclopedia of New Religious Movements, London, Routledge, 2006.
Greenberg, Yudit Kornberg, Encyclopedia of Love in World Religions, Oxford: ABC clio, 2008.
http://www.oshoworld.com
Jones, Constance A. and Ryan, James D, Encyclopedia of Hinduism, USA: Facts on File, 2007.
Klostermaier,Klaus K, Hinduism a Beginner s Guide, Oxford: oneworld, 2007.
L. Dawson, Lorne, Cults and New Religious Movements a Reader, USA, Blackwell, 2003.
Osho, ?, The Osho Upanishad, ?, ?. (Talks given from 16/08/86 pm to 02/10/86 pm)
Osho, The Orange Book, Poona, Ma Yoga Laxmi, 1980.
Osho, The Book of Wisdom, ?, ?. (Talks given from 11/02/79 am to 10/03/79 am), 1993.
Osho, New Man for New Millennium, New Delhi, Penguin Books, 2000.
Osho, Meditation: the Art of Ecstasy, Ma Prem Mangla, Swami Krishna Prabhu, New Delhi, Diamond Pocket Books, 2006.
Urban, Hugh B, Tantra Sex, Secrecy, Politics, and Power in the Study of Religion, Delhi, Motilal Banarsidass, 2003.
Wilson, Bryan, Cresswell, Jamie, New Religious Movements Challenge and Response, London, Routledge, 1999.