ادوار تاريخي آيين هندو و نقش آن در تحول نظام خدايان هندو
ضمیمه | اندازه |
---|---|
5.pdf | 432.06 کیلو بایت |
سال دوم، شماره چهارم، پاييز 1390، ص 93 ـ 116
Ma'rifat-i Adyān, Vol.2. No.4, Fall 2011
امير خواص*
چكيده
آيين هندو از نظر تاريخي، تاكنون با پنج دورۀ دگرگوني روبهرو بوده است كه عبارتند از: 1. دورة پيش از تاريخ؛ 2. دورۀ ودهاي؛ 3. دورۀ كلاسيك؛ 4. دورۀ ميانه؛ 5. دورۀ معاصر يا مدرن. اين نوشتار در پي بيان اين نكته است كه در پي اين ادوار پنجگانه كه سبب تحولاتي در آيين هندو شده است، نظام خدايان نيز ـ كه در بيشتر دورهها، نظامي چندخدايي بوده است ـ دگرگونيهايي پذيرفته است كه ميتوان آنرا نظام چندخدايي خاصي دانست كه ماكس مولر آن را هنوتئيسم ناميده است؛ به اين صورت كه جايگاه خدايان در اين آيين دگرگون شده است.
كليدواژهها: آيين هندو، ادوار تاريخي، نظام خدايان، برهمن، برهما، ويشنو، شيوه و دوه.
* استاديار مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره) sajed1362@yahoo.com
دريافت: 9/2/1391 ـ پذيرش: 12/6/1391
مقدمه
واژة هندو در اصل واژهاي فارسي است که نخستين بار، ايرانيها آن را بر اهالي درة سند و ساکنان آن سرزمين که «سندو» ناميده ميشدند، اطلاق كردند.1
هندوئيسم از سنّت ديني و فرهنگ پيچيدهاي حكايت دارد كه از چند هزار سال پيش آغاز شده و هماكنون نيز ادامه دارد. شايد بتوان هندوئيسم را در مقايسه با اديان ديگر، داراي بيشترين تسامح و تساهل دانست.2 برخي هندوئيسم را پديدهاي پيچيده با گستردگي فراوان دانستهاند؛3 البته شواهدی وجود دارد که نشان ميدهد هندوئيسم، پیش از آنکه يك دين باشد، نوعي فرهنگ، آداب و سنن اجتماعي است. شاهد مدعا اينكه ويژگي متعارف دين در آیین هندو كمتر ديده ميشود؛ مثلاً خدايان متعددي در اين آيين مطرح است كه جایگاه آنان تغییر ميکند؛ از سوی دیگر، فرد هندو مجبور نيست «خدا» يا «خدايان متعدد» را بپذيرد و هيچگونه نبوت وحياني در اين آيين ديده نميشود؛ ديگر اينكه هندوئيسم، عقيدة محور نبوده و نيز بنيانگذار خاصي ندارد؛4 برخلاف اديان ديگر كه بنيانگذار دارند.
شاهد ديگر اينكه در آيين هندو، تنوع و رنگارنگي فراواني در دورههاي گوناگون تاريخي تا امروز ديده ميشود. در دورهاي، بر آيين قرباني تكيه شده است، در دورة بعد، به آييني ديگر تبديل ميشود كه بر اخلاص، محبت و مباحث عرفاني متمرکز ميشود. در دورهاي (مانند دورة ودهاي) اصلاً بت مطرح نبوده و در برخي دورهها، بتپرستيِ بسيار گستردهاي مطرح ميشود.5
به هر حال چه آيين هندو را به مثابة يک دين بدانيم يا آنرا يک فرهنگ پيچيدة چندهزارساله به شمار آوريم، تأثيري در بحث ما ندارد. ما در این مقاله برآنیم که نخست بهصورت فشرده، دگرگونيها و دورههاي تاریخی آیین هندو را بررسی كنيم؛ سپس تصویری از نظام خدایان را خلاصهوار ارائه دهیم و تأثير تحولاتی که آیین هندو به خود دیده است بر تحول در نظام خدایان را نیز نشان دهيم.
گفتني است که ما از نظر تاریخی، پنج دوره را در این آیین بازشناسی کرده و نظام خدایان را که در این دورهها، تغييراتي كرده است، بررسي خواهيم كرد.
1.آيين هندوي باستان يا هندوي پيش از تاريخ6
با بررسي تاريخ هندوستان، اين نکته روشن ميشود که در چند هزار سالي که از شکلگيري آيين هندو ميگذرد، هيچ برههاي خالي از نوعي اعتقاد به خدايان و الههها نبوده است؛ اين نکته با بررسي دورههاي آيين هندو روشن ميشود.
اولين دوره به آيين هندوي پيش از تاريخ مربوط است که به 4000 تا 1750 سال پيش از ميلاد اختصاص دارد و ما هيچگونه آگاهي تاريخيِ نوشتهشدهاي از اين دوره نداريم. اندک اطلاعات رسيده از اين دوره، حاصل کاوشهاي باستانشناسانهاي است که در دو منطقة مرزي ميان پاکستان و هندوستان به نامهاي «موهِنجودَرو»7(تپة مردگان) و «هرپه»8 صورت گرفته است.9 آثار متعدد (از جمله مجسمههايي) از اين دو منطقه کشف شده که محققان آنها را مجسمههاي خدايان نرينه و مادينهاي ميدانند که مردم آن زمان آنها را ميپرستيدند. خداي نرينهاي که به حالت يوگا نشسته10 و ويژگيهاي او به آن چيزي شبيه است که در هندوئيسم متأخر به نام خداي شيوه خوانده ميشود و نيز آثاري از پرستش خدايان مؤنث(الهه)، نمادهاي جنسي و پارهاي از حيوانات و درختان خاص حکايت ميکند.11 با توجه به برخي آثار و نشانهها به نظر ميرسد که شستوشو با آب و پاکيزگي در میان ایشان، عنصري مهم بوده است. حاصل اين کاوشها، اين نکته را آشكار ميسازد که پرستش خدايان گوناگون (الوهيت چندگانه) در آن دوره رايج بوده؛ اما از چند و چون اعتقادات آنها، اطلاعات بيشتري در دسترس نيست.12
2. آيين هندو در مرحلة ودهاي
دومين مرحلة تاريخي هندوئيسم، مرحلة دين ودهاي است که از حدود نيمة هزارة دوم پيش از ميلاد تا سال پانصد پيش از ميلاد (1500 ق.مـ 500 ق.م) ادامه داشته است. اين مرحله از آيين هندو با ورود قبيلههاي نيمهباديهنشين آريايي به سرزمين هند آغاز ميشود. آرياييها با فتح سرزمينهاي هند و سکونت در آنها، در خلال اين قرنها در سراسر شمال هندوستان پخش شدند. آنچه منبع ديني اين دوره بهشمار ميرود و ميتواند نشانگر باورهاي آنها باشد، مجموعة برجستهاي از سرودهاي مذهبي شفاهي است که در طول زمان بهصورت مکتوب درآمده. اين مجموعه «وده» نام دارد که به معناي دانش است. مجموعة ودهها از چهار وده تشکيل شده است که به آنها، ملحقات و شروحشان تا اوپهنيشدها «شروتي: شنيدهشده» ميگويند و آنها را به نوعی، علوم شبهوحیانی میدانند. مهمترين ودهها «ريگوده»13 نام دارد و مجموعة سرودهاي مذهبي در ستايش خدايان قوم آريايي، يا نيروهاي الهي است و در هنگام آيينهاي دينيِ رسمي خوانده ميشده است. آيينهاي آنها شامل قربانيهاي آتش و استفاده از گياه سومه14 بوده که از آن، نوعي نوشيدني ميساختند و معتقد بودند که هشياري معنوي را زياد ميکند. دربارة اين مراسم و آيينهاي مذهبي که بسيار پيچيده بود و متخصصان ديني آن را انجام دادند، دو ودة ديگر با نامهاي «يجور وده»15(ودة مراسم قرباني) و «سامه وده»16(ودة سرودها) نوشته شد. چهارمين و آخرين وده با نام «اتهروه وده»17(اتهروان، نام نويسندة اين وده است که بنا بر سنّت هندويي، پسر بزرگتر برهماست) نوشته شد و گمان ميرود براي استفاده در مراسم محلي و خانگي ترتيب يافته است و شامل تعدادي افسون و طلسمهايي است که براي روبهرو شدن با طيفي گسترده از موقعيتهاي طبيعي و فوقطبيعي فراهم آمدهاند.18
عمدهترين آموزهها و اعتقادات مربوط به خدايان در ريگ وده آمده است و در ضمن سرودهايي آنها را ستايش ميكردهاند. در «ريگوده» سي و سه خدا پرستش شدند و براي اين خدايان سي و سهگانه که نامهاي ويژه هستند، کارکردهايي خاص، در نظر ميگرفتند. اين خدايان را براساس امتياز و موقعيتشان (با توجه به اينکه در کيهانشناسي ودهاي، عالم به سه اقليم آسمان، فضاي ميانه، و زمين تقسيم ميشود) به گونههاي متعددي تقسيمبندي کردهاند.19
تقسيمات خدايان ودايي
تقسيم اول: 1. خدايان آسماني؛ 2. خدايان جوّي؛ 3. خدايان زميني.
اين تقسيمبندي با سه طبقة اول از نظام طبقاتي و اجتماعي هندويي انطباق دارد؛ به اين صورت که خدايان آسماني که اصل و حقيقت روحاني نظام کائنات هستند، با طبقة براهمنها و رهبران ديني و روحاني آيين هندو منطبقاند. خدايان جوي که نيروهاي حاکم و قواي اجرايي قوانين هستند، با طبقة کشتريهها و طبقة اشراف و فرمانروايان و نيروهاي نظامي، و در نهايت خدايان زميني که ضامن فراواني نعمتهاي دنيايياند، با طبقة ويشيهها، کشاورزان و بازرگانان، منطبق ميشوند.20
تقسيم دوم: 1. خدايان ممتاز؛ 2. خدايان متوسط؛ 3. خدايان پايين.
اين تقسيم نيز، همان خدايان ودايي را با نام ديگري تقسيمبندي ميکند. خدايان ممتاز که عاليترين وظيفة آنها، اِعمال قدرت و فرمانروايي است، جنبة قانوني، قضايي و اخلاقي را دربرميگيرد و به «ميترا» مربوط ميشود. جنبة نيروي سحر و جادو، به خدايي بنام «وارونه» مربوط است. اين دسته از خدايان را با مفهوم طبقة براهمنها هماهنگ ميكنند. خدايان متوسط که نمايندة نيروي دنيايي و طبيعي عالماند، با مفهوم طبقة كشتريهها (فرماندهان و جنگجويان) منطبق ميشوند. خدايان پايين هم كه نمودار جنبة فراواني، نعمت و قدرت نامية زمين هستند، با مفهوم طبقة كشاورزان و بازرگانان تطبيق داده ميشوند؛ مثلاً در ريگودا ميگويد: اي يازده خدايي كه جايگاهتان در آسمان است (اي يازده خدايي كه در آبها زيست ميكنيد) اين قرباني را با مسرّت بپذيريد.
تقسيم سوم: همان خدايان را به سه دستة شفاف، نيمهشفاف و كدر تقسيم كردهاند.21
تقسيم چهارم:
خدايان گروهي: در برخي سرودهاي ودهاي، به گروه خدايان دستهجمعي اشاره شده است و اينها سه قسماند: «آديتياها»، «رودراها»(ماروتها) و«واسوها».
آديتياها: در مرتبة خدايان فرمانروا هستند. تعداد آنها در «ريگوده»، شش خدا و در اتهروهوده هشت خداست. اينها در آسمان زندگي ميكنند و بر عناصر عالم تسلط دارند. «آديتياها» فرزندان «آديتي» الاهة بزرگ هستند. اين الاهة بزرگ را به آسمان بيحد و حصر و شب بيپايان منتسب ميكنند و او را مادر خدايان ميدانند. عنوانهايي كه به آديتيهها نسبت دادهاند، عبارتند از: درخشان، زرين، ژرف، بيگناه، پاك و گردانندة «ريتا» (نظام جهان) كه به «وارونه» تعلّق ميگرفت.
ماروتها و رودرهها: رودرهها و ماروتها، خدايان فضاي بين زمين و آسماناند. رودره از ريشة Rud به معناي گريستن مشتق شده است. رودره يعني بانگ برآوردن. نام «ماروت» در بيش از سي و دو سرود ريگوده ذكر شده و بيشتر بهصورت دستهاي متشكل جلوه كرده است. آنها را در «وده» پسران رودرهها ميخوانند و گاهي نيز «رودره» ميگويند. ماروتها با يكديگر همسن و برادرند و با يكديگر بزرگ شدهاند و متحدالفكرند. ماروتها با رعد و برق پيوستگي دارند و همچون خورشيد و آتشهاي آسمان فروزان هستند. آنها غرّشي چون رعد دارند و در بيشتر جنگهاي ايندرا شركت كردهاند و از دوستان شريك او نيز بهشمار ميآيند. گاهي نيز آنها را برادران ايندرا خواندهاند. ممكن است «ماروت» از ريشة مار(Mar) بهمعناي مُردن يا درخشيدن باشد.
واسوها: خداياني هستند كه بخشندة سلامتي، نعمت و فراواني هستند.
ماکس مولر، دینپژوه آلمانی، نام سلسلهمراتب خدايان ودهاي را که در آن، جايگاه خدايان و مقام آنها تغيير صعودي و نزولي دارد، هنوتئيسم22 يا کاتنوتئيسم23 گذاشته است.24
در دورة ودهاي که با ورود آرياييها به سرزمين هند آغاز شد، شاهد دو زيرمرحله يا دو جريان ديگر نيز هستيم؛ يکي دورة «براهمنهها»25 است. در اين دوره، روحانيون هندو شروحي را بر ودهها نوشتند و جنبة مناسکي و شعايري آيين ودهاي را تعديل کردند و نام «براهمنهها» را بر آن نهادند. به آن دوره به واسطة پديد آمدن اين متون، دورة «براهمنهها»26 ميگويند. در اين دوره بر اجراي درست مراسمي مانند قرباني تأکيد فراوان شد.27 طبيعي است كه در اين مرحله نيز، خدايان ودهاي حضور دارند؛ هرچند حضور آنها كمرنگتر شده باشد. تقسيم چهارم خدايان، يعني خدايان گروهي(كه تا حدودي با خدايان گروهي در مرحلة پيشين تفاوت دارند)، يعني آديتياها، ماروتها و واسوها در اين دوره حضور دارند، مثلاً تعداد آديتياها در «ريگوده» شش تاست و در «اتهروهوده» هشت تا؛ اما در براهمنهها، تعداد آنها دوازدهتاست كه با دوازده ماه سال تطبيق ميكند. اينها در آسمان زندگي ميكنند و بر عناصر عالم مسلطاند. ميترا، وارونه و بهاگه، از اين خدايان هستند. واسوها نيز در براهمنهها، هفت خدا هستند؛ اما در دورة براهمنهها، تمايلي براي يافتن يک قدرت برتر در وراي همة پديدهها و حتي وراي خدايان ودهاي شکل گرفت؛ نشانة اين تمايل را در اواخر ريگوده ميتوان مشاهده کرد كه سرانجام، باور به يک امر غيرشخصي به نام برهمن28 شکل گرفت.
زيرمرحله يا جريان دوم، دورة «اوپه نيشدها»29 است. اوپهنيشد به معناي نشستن در حضور معلّم است. اوپهنيشدها، شرح و تفسير عرفاني بر ودههاست که روحانيان و براهمنهاي اهل رياضت، آنرا نوشتهاند. ويژگي اين متون و دورة پيداييِ آنها، برخلاف دورة پيشين، دوري از شعائرگروي و تمايل به تجارب عرفاني شخصي است.30
تمركز اصلي اوپهنيشدها بر اتحاد برهمن و آتمن است؛31 اما چون به ودهها بستگي دارند، برخي خدايان ديگر در آنها مطرح هستند؛ مثلاً خدايان گروهي (آديتياها، رودرهها و واسوها) در اوپهنيشدها مطرح شدهاند. در اوپهنيشدها «برهمن» جانشين همة خدايان ودهاي ميشود كه در برخي متون بهصورت خداي برترين و در برخي بهعنوان مطلق نامتشخص از او ياد ميشود. برهمن، تجلي هستي مطلق در عالم خارج و جوهرة هستي و روح عالم کبير است.32
3.آيين هندوي كلاسيك
سومين مرحلة تاريخي هندوئيسم، مرحلة هندوي کلاسيک است که از سال 500 ق. م. تا سال 500 م. ادامه داشته است؛ بنابراين دورة كلاسيك، حدود هزار سال ادامه داشته است. در دورة کلاسیک، فلسفة عامّ هندويي شكل گرفت و البته هزار سال ديگر سپري شد و اين مكاتب، تصفيه و تلطيف گرديد و شكل منظم به خود گرفت. روشهاي نظري آنها بسيار است؛ اما دانشمندان هندو، مكاتب فلسفي را در اين شش مكتب محصور كردهاند؛ چون مابين هر يك از آن مكتبها با پنج مكتب ديگر، اختلافي آشكار وجود دارد؛ اما همة آن مكاتب ششگانه، يك وجه اشتراک دارند و آن عبارت است از اينكه فرد هندو بايد اعتقاد به وِدهها را مبدأ و منتهاي ايمان خود بداند؛ از اينرو وِدههاي چهارگانه، همراه با دو شرح آن (براهمنهها و اوپهنيشدها) ركن اساسي دين و فلسفة هندوها را تشكيل ميدهند.
در اين دوره، يک سلسله منابع ديني پديد آمد؛ مانند قانوننامههاي ديني، حماسهنامهها، بِهْگَوَدگيتا، آثار مكاتب ششگانة فلسفي آستیکه یا خداباور و پورانهها. از جمله ويژگيهاي دورة كلاسيك، عبارتند از رو به افول نهادن آيينهاي ودهاي، ظهور آيينهاي غير ودهاي (بوديسم و جينيسم) كه به آنها آيينهاي ناستيكه (نيستگو) ميگويند، رويكرد مجدد به زندگي اينجهاني كه قانوننامههايي هم براي آن پديد آمد.
در دورة كلاسيك، چهار هدف براي زندگي در نظر گرفته ميشود: 1. درمه (دَهرَمه)، يعني [كسب] فضايل؛ 2. اَرثه، يعني [كسب] ثروت؛ 3. كامه، يعني [كسب] لذت؛ 4. مُكشه (موكتي) يعني [كسب] نجات و رستگاري.33
در اين دوره، خداي شخصي با ويژگيهاي ملموس و شخصي مطرح شد؛ يعني براي همان برهمن كه حقيقت غيرمتشخص بود، تجلياتي را مطرح كردند و برخي خدايان ودهاي که اهميت چنداني نداشتند، نمود زيادي پيدا کردند. هرچند خدايان ديگري نيز پرستش ميشدند که در ادامة بحث آنها را شرح خواهيم داد.
4. آيين هندوي ميانه
چهارمين مرحلة تاريخي آيين هندو، آيين هندوي ميانه يا قرون وسطاي هندوئيسم است و از سال 500 م. تا 1800م ادامه داشته است. دلیل اینکه این دوره را دورة میانه مینامند، این است که در همة زمینهها، شاهد نوعی میانهروی هستیم.
منابع ديني که در اين دوره پديد آمدند، عبارتند از: آثار مكاتب فلسفي و ادبيات مذاهب سهگانه كه عقايد و نحوة پرستش را بيان ميكنند.
ويژگيهاي مرحلة چهارم، عبارتند از تنوع و تكثر در همة زمينهها (از جمله در زمينة فلسفي، فكري، آداب و آيينها). در اين دوره، طبقات چهارگانة اجتماعي افزايش يافت و ملاك تقسيمبندي جديد، عبارت شد از تبار و دودمان؛ برخلاف تقسيمبندي پيشين كه ملاك آن، پيشه و كاركرد اجتماعي بود. اين دسته و گروهها را «جاتي» مينامند. طبقهبندي جديد باعث نوعي ثبات و امنيت اجتماعي نيز شده است. در اين دوران، آيينهاي بودايي و جيني از سمت جنوب هند، كمكم رو به افول گذاشت.
در اين دوره توجه به برهمن وجود دارد؛ به گونهاي که خدايان ديگر را مايا و توهّم ميپنداشتند يا برخي از هندوها، آنها را تجليات برهمن ميدانستند. همچنين مظاهر او (ويشنو، شيوه و شكتي) پرستش ميشده و گرايشهاي متعددي از ويشنوپرستي، شيوهپرستي و شکتيپرستي (بهجاي پرستش برهما که يکي از اضلاع تثليث هندويي بود) را در اين دوره ميبينيم.34
5. آيين هندوي مدرن
از سال هزار و هشتصد ميلادي تاكنون را دورة مدرن آيين هندو ميدانند. در اين دوره، ارتباط رو به فزوني ميان هندوها و غرب شکل گرفت که همراه با سلطة سياسي و اقتصادي انگلستان بر سرزمين هند بود و از اواسط قرن نوزدهم تا ميانة قرن بيستم ادامه داشت. اين ارتباط، زمينة سه تحول مهم را در دورة مدرن فراهم کرد:
1. تجديد حيات هندويي در قرن نوزدهم؛
2. جنبش استقلالخواهي در قرن نوزدهم و بيستم؛
3. ورود هندوئيسم به جهان غرب بهويژه ـ امريکاي شمالي ـ در اشکال گوناگون.35
در اين دوره غربيها و برخي، پيروان آيين هندوئيسم به سنّت هندويي انتقاد كردند و هندوها در رويارويي با اين انتقادات، كوشيدند عناصر اصلي سنّت هندو را از بقية عناصر جدا كنند. در اين راستا، دو جنبش، شهرت بيشتري يافتند: يکي جنبش «براهمو سماج» به رهبري شخصي به نام رام موهان روي(1774ـ1833م.) و ديگري جنبش «آريا سماج» به رهبري «سوامي داياننده(1824-1883م). رام موهان روي از شهروندان بنگال و یک براهمنزاده بود و پيش از تأسيس اين جنبش، ارتباطي چشمگير با ميسيونرهاي مسيحي داشت و با سنتهاي انسانگراي غربي آشنا شد. وي پس از سفر به انگلستان و آشنايي با افکار غربي در سال 1828م. براهمو سماج (انجمن براهمن) را تأسيس کرد و درصدد اصلاح آيين هندو برآمد. او بر اين باور بود که جوهرة هندوئيسم در اوپهنيشدها يافت ميشود که يک خداي مطلق بينام را براي همة انسانها معرفي ميکند که از راه تفکر و زندگي پرهيزكارانه عبادت ميشود و صورتهاي ديگر عبادت هندوها براي خدمت به اين خدا غيرضروري است. اين جنبش در ميان هندوها، محبوبيت چنداني نيافت.36 رويکرد وي به آيين هندو، رويکردي عقلگرايانه بود. او با پارهاي باورهاي هندويي (مانند سوزاندن زنان هندو به همراه جسد شوهرشان، تناسخ و بتپرستي) نيز مبارزه کرد. پس از «رام موهان روی» این انجمن متحول شده و به دو شاخه تقسیم شد. «چندره سن» که به این انجمن پیوسته بود نيز، کلیسای مدیریت جدید را بنیان نهاد.
جنبش آريا سماج در سال 1875 م. تأسيس شد و كوشيد هندوئيسم را به حالت خلوص اوليه بازگرداند. سوامي داياننده اساس و بنيان هندوئيسم را در ودهها يافت که از يگانگي الوهيت و اخلاق سخن ميگفت. او بهويژه تمرکز خاصي بر روي دو مسئله داشت: يکي برانداختن عبادت تمثالها و ديگري حذف تبعيض طبقاتي. او به ايدههاي غربي بدگمان و بر اين باور بود که هندوئيسمِ تصفيهشده بايد شامل بازگشت به ودهها باشد.37 بيشترين طرفداران آريا سماج، افراد تحصيلکردة پنجاب و دشتهاي شمال هند بودند که در پي سنّتهاي ناب ودههاي باستان بودند.38 البته ظهور گاندی و تلاش وی برای اصلاح جامعة هندو و بالا بردن جایگاه نجسها و ایجاد صلح میان هندوها و مسلمانان نیز، در این دوره قابل بررسی است که جهت رعایت اختصار از آن چشم میپوشیم.
تا اينجا به تصويري اجمالي از دورههايي که بر آيين هندو گذشته است، دست يافتيم. در ضمن بهصورت گذرا به وجود اعتقاد به خدايان نيز در اين دورهها اشاره كرديم. اکنون بايد تصويري نسبتاً منسجم و جامع از نظام خدایان هندويي ارائه كنيم تا بتوانيم به هدف دوم این مقاله برسيم. يادآوري اين نکته ضروري است که به دليل وجود خدايان متعدد و تغيير و تحول آنها، اين کار، دشواريهاي خاص خود را دارد و پژوهشگران را نيز به زحمت انداخته است.
در نظام الهيات هندو، دربارة الوهيت با طيفي از گرايشها روبهروييم. هم با پديدة چندخدايي39 (که ماکس مولر اين چندخدايي را شکل خاصي از چندخدايي ميداند و آنرا هنوتئيسم مينامد) و هم با پديدة تکخدايي و اعتقاد به يگانگي الوهيت و حقيقت مطلق. البته اين طيف اعتقادي در نوسان بوده و در هر دوره به شکلي خاصي، درآمده است؛ مثلاً در دورة پيش از تاريخ در آيين هندو، نشانهاي از اعتقاد به برهمن ديده نميشود و در دورههاي بعد سخن از برهمن به ميان ميآيد؛ اما بههرحال برهمن در رأس الهيات هندو قرار ميگيرد. در «ودهها» هم با چندخدايي و هم با تکخدايي روبهروييم. بنابراين بهجاي آنکه براساس سير زماني دورههاي هندويي، بحث از خدايان را پيگيري کنيم، براساس جايگاه، شأن و مرتبة خدايان، از آنها بحث ميكنيم.
«برهمن»40 در رأس الهيات هندو قرار دارد. برهمن، واژهاي سانسکريت و از نظر ادبي، نه مذکر و نه مؤنث، بلکه واژهاي خنثي است. معناي لغوي برهمن، عبارت است از نمو، تطور، گسترش، توسعه، اتساع روح و دعا يا نماز، اما بهمرور زمان اين واژه به معناي پايه و اساس جهان يا روح کيهاني يا جوهر الوهيت به کار رفته است. در ريگوده بهصورت غيربرجسته و در براهمنهها بهوضوح از برهمن بهعنوان حقيقتي کيهاني و پشتيبان نيروي خدايان سخن به ميان آمده است. او امري خودپديد است که خويش را در مخلوقات و مخلوقات را در خود عرضه ميکند و بر همة مخلوقات تسلط و برتري دارد.
تصور بنياديني که در سراسر اوپهنيشدهاي41 اوليه جاري است، آن است که در پس تغييرات جهان خارجي، واقعيتي ثابت نهفته است که با واقعيت ذاتي انسان، يکي است. در اواخر دورة سمهيتا، تصور يک آفريدگار واحد که بر عالم تسلط دارد، پديد آمد. اين آفريدگار به نامهاي متعدد از جمله برهمن ناميده شد؛ اما اين حاکم الهي، هنوز يک ربالنوع بود که تلاش براي کشف ماهيت او با اوپهنيشد آغاز شد. براي بيان اين مقصود، امور طبيعي محسوس (مانند خورشيد و باد) و شئون گوناگون روان آدمي بهکار گرفته شد؛ اما هيچيک براي بيان ماهيتِ اصل يا ذاتِ نخستين، کافي نبود. تأمل در فضاي پرانا (دم حياتي) به منزلة برهمن يا تأمل دربارة جاودانگي به منزلة برهمن، بيانگر اشکال گوناگون اين جستوجو است. در کنار تجليات مادي و غيرمادي برهمن، انواع گوناگون تأمل و تعمق، جانشين واقعي مراسم قرباني شد؛ اما به قول داسگوپتا،42 اين قديسها، هنوز در بند حجاب تصورات مربوط به آيينها و مناسک مذهبي بودند و هرچند تأمل، جاي قرباني را گرفته بود، اما اين تأمل براي رسيدن به برهمن کافي نبود. ذهن ودهاي که به پرستش خدايان با تجلي مرئي خو گرفته بود، برهمن را نيز يک ربالنوع ميدانست؛ اما راه به جايي نبرد؛ ازاينرو متفکران اوپهنيشدها به وصف منفي روي آوردند؛ يعني او را ناديدني، نابوييدني و بدون آغاز وصف کردند. شايد بتوان گفت که تعاليم اوپهنيشد در اين نکته خلاصه ميشود که برهمن، همان آتمن است. در ريگوده، آتمن از يکسو ذات عالم و از سوي ديگر، دم حياتي در انسان است. در اوپهنيشدها، برهمن بهصورت کلي به مفهوم اولي و آتمن براي معرفي ذات دروني بهکار ميرود و بر يگانگي اين دو بسيار تأکيد ميشود؛ اما آتمن فقط در انسان نيست؛ بلکه در تمام چيزهاي عالم حضور دارد و برهمن، همين آتمن است که چيزي خارج از آن نيست. ذات انسان و ذات عالم يکي است. آتمن و برهمن، هر دو چهرهاي دوگانه دارند؛ يکي ماوراي هرگونه تجلي و ديگري حاضر در تجليات بيشمار است. اين دو چهره، به دو جنبة وحدت و کثرت و نيز يگانگي اين دو جنبه اشاره ميکنند. در مورد آتمن، اين دوگانگي صورت دو جنبة نفس ناب کلي و نفس حاضر در نفوس فردي را دارد. نفس فردي، علاوه بر اينکه جاوداني و نابود ناشدني است، حقيقت آن با آتمن کلي و نيز با برهمن يا بنيان اصلي عالم، يکي است.43
برهمن، اصل ممتاز عالم عيني و حقيقت عالم است و همة موجودات از او صادر ميشوند و بهسوي او بازميگردند.44 برهمن، مطلقِ فاقد تشخص يا روح جهاني است که زيربناي تنوع پديداري عالم وجود است و در آنِ واحد هم دروني(ذاتي) و هم متعالي است. يکي از فلاسفة هندو ميگويد: دربارة برهمن، دو جنبة مشخص فرض شده است: يکي جنبة کمال مطلق بودن که از هرگونه اعراض و صفات45 منزه است و به هيچ وهمي در نيايد و تنها به وجود خود قائم است و جنبة ديگر، وجود مطلقي است که مظهري از دنياي موجود براي خود پديد ميآورد و در اين جنبه، محکوم به قضا و قدر و تحت سلطة جنبة اول خويش است.
در اوپهنيشدهاي مختلف، برهمن بهصورتهاي گوناگون وصف شده است؛ برهمن نه ابتدايي دارد و نه انتهايي، نه داخلي دارد و نه خارجي، بيسايه، بيجسم، بيرنگ و خالص است. در اوپهنيشد ديگري آمده است که برهمن دو صورت دارد: زمان و بيزمان و در آغاز اين جهان، برهمن بود و برهمن تغييرناپذير و جاوداني است و از بودن و شدن مبراست و علل در او راه ندارد. حضور و ساري بودن او را در اشيا به نمک محلول در آب يا کرة در شير و يا وجود بالقوة درخت در مغز هسته تشبيه کردهاند. او را ازآنرو منزه و بالاتر از هر چيز دانستهاند که از دنياي آفرينش برتر است. برهمن سرِّ سويداي همة موجودات است که در تمام صورتها و شکلها نهفته و در همان حال از همه جدا و منزه است.46 در برخي مکاتب فلسفي هند (مانند ودانته)، واقعي بودن اشيايي را که در جهان ديده ميشوند، انکار کرده و بر وحدت و يگانگي اشياي عالم با اين واقعيت يگانه (برهمن) تأکيد ميکنند.47 بنابراين جهل ما سبب ميشود که اشياي متکثر را بهجاي او، واقعي بپنداريم.48
مفهوم برهمن که اوج فلسفة ودانتهاي است (يعني پايان عصر ودهاي شمرده ميشود)، نخست در ريگوده ظاهر ميشود؛ اما تنها در «شاتاپاتها براهمنهها» است که مفهوم برهمن به معناي اصل برتري که نيروي محرک خدايان است، مطرح ميشود. به گفتة همين کتاب، بهراستي در آغاز، عالم همان برهمن بود. برهمن خدايان را آفريد و به کمک شکل و نام ـ که اجزاي اصلي عالم هستند ـ بدين جهان نزول کرد و اينها دو نيروي عظيم او هستند. در جاي ديگر، برهمن، عنصرِ غايي عالم است و با پراجاپاتي يکي فرض ميشود.49
در مراحل بعدي، خداياني مطرح ميشوند که از يک ديدگاه، آنها را تجليات برهمن ميشمرند. برهمن در مقام ذات خود، غيرمتشخص و مطلقِ بينهايت است؛ اما هنگامي که ميخواهد بهعنوان خالق هويدا شود، او را «ايشوره»50 (خالق و پروردگار) ميخوانند. او را در اين مقام، همان «برهما»51 ست؛ گرچه در برخي موارد، ويشنو را تجلي برهمن در مقام خالقيت به شمار ميآورند.
رابطة برهمن با جهان هستي در اوپهنيشدها مورد توجه بوده و تبيين خاصي که ارائه شده، در مکتبهاي فلسفي هند دنبال شده است. برهمن كه جوهر هستي است، جهان را از خود پديد آورده؛ يعني او، هم علت فاعلي و هم علت مادي عالم است و خود او، علت غايي آن نيز هست.
در مکتوبات متأخر ودانته نيز، واژة برهمن هم به اصل اعلي يا واقعيت مطلق اطلاق شده و هم به خالق جهان که همو معبود و محمود و موضوع ثنا و ستايش است. در ادبيات متأخر نيز، گاهي واژة «ايشوره» براي ناميدن خداي خالق به کار رفته است.52
برهما که همان برهمن در مقام خالقيت است، يکي از اضلاع تثليث اولية خدايان را در آيين هندو تشکيل ميداده است؛ گرچه در دوران بعدي، جاي خود را به شکتي داده است. امروزه نيز پرستش او رايج نيست و معابد اندک و انگشتشماري به نام او در سرزمين هند وجود دارد که مهمترين آن در شهر «پوشکار» است. در جهانشناسي پورانهها53 آفرينش، نتيجة حرارتي است که رياضت برهما آنرا ايجاد کرده است. بنابر مَتْسيهپورانه،54 هنگاميکه برهما از جام گل نيلوفر سر برآورد، از خود پرسيد: من کيستم؟ اين گل نيلوفر که در خلوت آفاق بيکران پديد آمده و روي عرصة پهناور آبهاي لايتناهي ميغلطد، چيست؟ شايد موجودي آن را نگه ميدارد. آنگاه داخل ساقة نيلوفر شد تا شايد انتهاي آن را بيابد؛ ولي چون مسافتي را پيمود، دانست که آن راه، پاياني ندارد. پس از راهي که رفته بود، بازگشت و در خود فرو رفت. بسيار رياضت کشيد و حرارت توليدشده از او، سبب پيدايي کائنات شد.55 روشن است که اين عبارات، بياني تمثيلي است.
معمولاّ تصوير برهما را بهصورت انساني که داراي چهار سر است و هر يک از سرهاي او نيز به يک سمت است، رسم ميکنند. در هر يک از دستان برهما، يکي از وداهاي چهارگانه قرار دارد و او مشغول مطالعة آنهاست. همچنين در برخي تصاوير، در دست برهما ظرف آب و تسبيح وجود دارد که آب، نشان اهميت آن و آفرينش جهان از آن است و قوام جهان از نظر مادي به وجود آب است. تسبيح نيز، نشانة تدبير و ادارة عالم به دست برهماست.
در مرحلة بعد، مفهوم «ايشتهدوه» مطرح ميشود که به معناي خداي برگزيده يا خداي محبوب است. خداي برگزيدة هر شخص هندو ميتواند همان برهما يا ويشنو، شيوه (شيوا) و يا شکتي56 باشد. هر يک از هندوها، يکي از اين خدايان را خداي برتر ميدانند. در نتيجه صفات کمالي را هم به آن خداي برگزيده نسبت ميدهند.
در مرحلة بعد، به خدايان فرعي با عنوان دوتهها برميخوريم که انبوهي از خدايان گوناگوني هستند که در اساطير هندو ريشه دارند و ميتوان از گِنشه، فرزند شيوه نام برد که خدايي با سر فيل است که در معابد و مکانهاي گوناگون مجسمة او به چشم ميخورد و براي طلب تندرستي و... پرستش ميشود. در مرتبة بعدي با خدايان فرعيتري به نام گرامهدوتهها روبهرو ميشويم که خدايان روستاها هستند و در مبادي ورودي روستاها، مجسمههاي آنها را با چهرههاي زشت صورتگري ميکنند تا روستا و اهالي آن را از آفات و شرور حفظ کند.
عمدة بحث ما به خدايان مرتبة پس از برهمن مربوط است که به توضيح ويژگيهاي آنها ميپردازيم. دربارة برهما كه تجلي برهمن در مقام خالقيت است، نکاتي را بيان کرديم. اکنون بايد مطالبي دربارة ويشنو، شيوه و شکتي ارائه کنيم.
ويشنو
ويشنو يکي از خدايان بزرگ در آيين هندوست. در برخي مکاتب ودانتهاي، ويشنو را بهجاي برهما، تجلي برهمن در مقام خالقيت ميدانند. حتي او را علت مادي عالم نيز به شمار ميآورند. در پورانههاي متقدم نيز، ويشنو را خداي يگانه و خالق و حافظ جهان ميشمرند. ويشنو از خدايان اصلي ريگوده است که او را خداي نگهدارنده و نيروي اتصال اجزاي عالم ميدانند. او خدايي مهربان و محافظ کائنات است و تداوم هستي را تضمين ميکند. در آيين متأخر هندو، همواره او را اصل نگهدارنده ميدانند.57 در ريگوده، سرودهاي متعددي در وصف ويشنو و ذکر عظمت او وجود دارد؛ از جمله ميگويد كه ويشنو از همان مکاني که خدايان خير و صلاح آدميان را رقم زدند، سه گام برداشت و طي دو گام، همة واقعيات زميني و آسماني را جامة عمل پوشيد و گام سوم او، فوق آسمانها و وراي ادراک و بينش جهان ماده و مافوق سير حرکت پرندگان است که از اين سه گامِ ويشنو، با عنوان سه گام کيهاني ياد ميشود.
گفتيم كه هر يک از هندوها، يکي از خدايان را برميگزيند و همان خداي برگزيدة (ايشتهدوه) او ميشود؛ ازاينرو صفات کمالي را نيز به او نسبت ميدهد. بنابراين در متون ديني، صفات کمالي (مانند ازلي و ابدي بودن، قادر مطلق بودن، پاک و منزه بودن، علم لايتناهي و...) به ويشنو نسبت داده شده است. در بيشتر تصويرها و تمثالها، ويشنو را بهصورت مردي جوان نشان ميدهند که چهرهاي بشّاش و چهار دست دارد و با رنگ آبي است.58
يکي از مباحث بسيار مهم دربارة ويشنو، به تجليات ويشنو مربوط است. در آيين هندو از تجلي ويشنو با عنوان «اَوتاره»59 ياد ميشود. اوتاره از نظر لغوي، به معناي نزول و هبوط است و در فرهنگ ديني هندو، به معناي تجلي و تجسم خداوند بهمنظور ارتباط، هدايت و نجات بندگان از گمراهي است. براي ويشنو در طول زمان، ده تجلي مهم مطرح شده است. تعداد تجليات و اوتارههاي او را بيش از اين تعداد ميدانند؛ اما اين ده تجلي را مهمترين تجليات ميشمرد. براساس آموزههاي هندويي، در هر زمان که فضيلت و تقوا تهديد شدهاند يا نفوس شريف و پاک تهديد شده و شيطانها جهان را تهديد کردهاند، ويشنو بهصورتي تجلي و مشکل را برطرف کرده است. تاکنون نُه تجلي از اين تجليات رخ داده و تجلي دهم باقي مانده است.60 پرستش هر يک از اين اوتارهها، بهمنزلة پرستش ويشنوست. معمولاً هر مؤمن هندو ـ بنا بر روحيات ـ نيازها و خواستههايش ـ به يکي از اين تجليات دل ميدهد.
شيوه
«شيوه»61(شيوا) يکي از خدايان بزرگ آيين هندوست که امروزه نيز، پرستش او در ميان بسياري از هندوها رواج دارد و معابد بسياري در هند به نام او ساخته شده و محل عبادت بسياري از هندوهاست. او تا حدودي، خدايي بامحبت است که لطف سرشاري به بندگانش دارد و اين تصور وجود دارد که به زمين نزول ميکند و قالب خاصي به خود ميگيرد. او با شفاعت کردن براي کساني که او را پرستش ميکنند، به آنها کمک ميکند؛ اما شيوه، نقش ويرانگري نيز دارد؛ البته هندوها معتقدند که اين ويراني براي بازآفريني و تولد دوبارة موجودات است. در دوران ماقبل تاريخ، شيوا را خداي حاصلخيزي و باروري ميدانستند و به دليل قدرت ويرانگرياش، او را ميپرستيدند. تصاوير او را بهصورتهاي گوناگون ترسيم کردهاند و بر همين اساس، نامهاي ديگري نيز براي او وجود دارد که معروفترين آنها «شيوة رقصان» است. در تصاوير و تماثيلي که براي شيوه ارائه شده، معمولاً چشم سومي نيز در وسط پيشاني او تصوير شده که همواره نيمهباز است و پيروان او اعتقاد دارند که اين چشم سوم در روز معيني گشوده خواهد شد و جهان را زير و رو خواهد کرد.62 شیوهپرستان، سرچشمة رود مقدس گنگ را گیسوان شیوه میدانند.
شيوه، اوتارة مهمي مانند آنچه براي ويشنو مطرح است، ندارد؛ اما پيروان او معمولاً «لينگا»63 (لينگام) يا غضيب را بهعنوان نماد باروري و قدرت آفرينندگي ستايش ميکنند. آنها لينگام را بهصورت ستوني سنگي در «يوني»64يا آلت تناسلي مادينه که بهصورت يک کاسه تصوير يا ساخته ميشود، قرار ميدهند و در مراسم مذهبي بر روي آن روغن يا آب و گُل ميريزند و آن را تقديس ميکنند. لينگا، نمادي از بُعد غيرشخصي شيوه نيز هست. همان جنبهاي که در آن، گويي شيوه منشأ هرگونه نيروي توالد و تناسلي در هستي است.
شکتي
«شکتي» عنوانی برای همسران شیوه و ویشنو است و از خدايان هندو شمرده شده و بسياري از هندوها، او را ميپرستند. مذهب شکتي، مذهب الهة مادر است. اين مذهب در سالهاي هفتصد تا هزار ميلادي در بستر انديشههاي تنتري در هند رواج يافت که اين مذهبها، رويکردي به نيروهاي نهفته در درون بدن انسان و ارتباط فعال آن با نيروهاي کيهاني داشت. شکتي، نماد نيروي باروري و عنواني براي همسران شيوه و ویشنوست. شکتي خدابانوي مادري و آفرينندگي و همسر شيوه یا ویشنوست كه پرستش ميشود. شيوه در مناطق گوناگون هندوستان، همسران متعدد دارد. همسر ويشنو نيز در اين جمع (شکتیها) حضور دارد. اين «خدابانوها» را با انگيزههاي متعددي (مانند طلب فرزند، درخواست محصول و شوهر خوب) ميپرستند. يکي از شکتيها که همسر شيوه است، «دورگا»65 نام دارد که چهرهاي خشن و بيرحم دارد. همسر ديگر شيوه «پارواتي»66 نام دارد که چهرهاي جذاب دارد. شکتيپرستان، شيوه را متعالي و دستنيافتني ميدانند و اين الههها (همسران شيوه) را نيروي فعال دروني شيوه به شمار ميآورند که اگر آنها نبودند، کسي به شيوه دسترسي نداشت.
«لکشمي» نيز يکي از شکتيها و همسر ويشنو است كه الهة کامروايي، بهرهمندي و خوشبختي است.67
تثليث هندويي
گفتيم كه ما در آيين هندو با خدايان متعددي روبهرو هستيم که جايگاه و مرتبة آنها، تحول و تغييرپذير است. از اين ويژگي با عنوان هنوتئيسم ياد ميشود. در درون نظام الوهيت در آيين هندو، با شکلهايي گوناگون از تثليث خدايان روبهرو هستيم که در اينجا به آنها اشاره ميکنيم تا نشان دهيم که مسئلة تثليث خدايان پيش از مسيحيت سابقه داشته و چهبسا در شکلگيري تثليث مسيحي نقش داشته است.
تثليث اول
اولين تثليث هندويي را ميتوان در دوران ودايي ملاحظه کرد. در يکي از اين تثليثها، سه خداي ودهاي (ورونه68(وارونا)، ميتره69(ميترا) و آريهمان70) قرار گرفتهاند. ورونه از خدايان آسماني است که در ريگوده از او ياد كردهاند. او همراه با ميتره برپانگهدارندة قوانين روحاني و فيزيکي جهان هستند؛ ازاينرو بيش از هر خداي ديگري با نظام کيهاني مرتبطاند؛ البته در ريگوده، سرودهايي اندک به او اختصاص يافته است.71 در اوايل عهد ودهاي، ورونه پادشاه جهان بود و سلطان آسمان پرستاره و نازلکنندة باران که با سپري شدن ايام، خداي رعد ( ايندرا) صفت نزول رحمت را از او گرفت و به مرور ورونه به مقام خداي اقيانوسها نزول کرد.72 ورونه در عصر ودهاي در اين تثليث، برترين خدا بود؛ اما بهتدريج قلمرو فرمانروايي او رو به افول نهاد و محدود شد.73
ميتره از مهمترين خدايان ودايي است که نام او ـ جز يک مورد ـ همواره همراه با ورونه آمده است؛ ازاينرو او را همپيمان ورونه ميدانند. ميتره را حافظ عهد و پيمانها دانستهاند و او از کهنترين و اسرارآميزترين خدايان آريايي است که پرستش او در ايران باستان نيز رواج داشته است.74
آريهمان نيز از خدايان آسماني است و مُعرف صفت جوانمردي و سلحشوري و مسئول تنظيم معاهدههاي ازدواج، رسوم مهماننوازي و... است.75
تثليث دوم
در دورة ودهاي، تثليث ديگري از خدايان وجود دارد که عبارتند از «آگني»،76 «ايندره»77 و «سوريه».78 در توضيح اين تثليث بايد گفت که آگني، خداي آتش است79 و در طبقهبندي خدايان، جزء خدايان خاکي است. در بيش از دويست سرود ريگوده، نام او آمده است. آگني مانند خدايان ديگر، اوصاف مهمي دارد. او نقشهاي متضادي را ايفا ميكند. او با آنكه خداي خاكي است، اما همة مراتب هستي را ميپيمايد. آيين نيايش و قرباني متوجه اين خداي قرباني بوده و دهان آگني را محراب مقدس آتش ميدانستند كه در آن هدايا و نذورات قرباني فرو ميريختند. او فرزند زوج آسمان و زمين است و از آسمان هفتم پديد آمده و سپس به زمين آورده شده است. ظهور او در سه مرتبة هستي باعث شده كه او را «سهگونهاي» نام گذارند. او مانند پيامبرِ خدايان است؛ ازاينرو در زمين و فضاي ميانه و آسمان متجلّي است. او در خانة هر آريايي بهصورت «آگني ويشوا نارا»، يعني آگني بين همه، موجود است. آگني موجودي الهي است كه چون رشتهاي نامرئي، سه عالم را به هم پيوند ميدهد و در آسمان چون خورشيد درخشان است و در فضاي ميانه، همچون رعد و برق، آتش ميافروزد و در روي زمين از دو دست آدمي (كه چوبهاي آتش را به هم ميمالند) پديد ميآيد. او همان پيوند و ميثاق است كه از ازل بين خدايان و آدميان موجود بوده است. اوست كه نيايش آدمي را بهسوي بارگاه ايزدي ميرساند.
ايندره (ايندرا) يکي از خدايان برزخي است و از قدرتمندترين و محبوبترين خدايان ريگوده است که نام وي در بيش از دويست و پنجاه سرود ريگوده آمده است. او را خداي باران لقب دادهاند و رشد گياهان و ادامة حيات گياهي و انساني را بهواسطة باراني که او ميفرستد، دانستهاند. او را همواره بهصورت جنگاوري جسور وصف ميکنند که آمادة نبرد است. شايد اهميت بيش از حد او، بهواسطة ارتباط و وساطت وي بين عالم بالا و پايين باشد که هم موجودات خاکي به او نيازمندند و هم واسطة نزول برکات عالم بالا و عامل ارتباط ميان دو عالم است.80 نام ايندره در اوستا نيز آمده و نشان ميدهد که او از خدايان آريايينژاد بوده است.
سوريه (سوريا)، سومين خدا در تثليث دوم است و او را يکي از خدايان آسماني بهشمار ميآورند. سوريه از مهمترين و مشهورترين خدايان ودهاي است که از يکسو با کالبد فيزيکي خورشيد که تجلي عظمت آتش الهي (آگني) است، انطباق دارد و از سوي ديگر، منبع و منشأ نور، گرما، حيات و معرفت است.
تثليث سوم
در دورة کلاسيک، با تثليث مهمي روبهرو هستيم که اجزاي تشکيلدهندة آن، عبارتند از سه خدا؛ يعني «برهما»، «ويشنو» و «شيوه». برهما كه تجلي برهمن است، در مقام خالقيت و ويشنو، خداي خير و مهرباني و شيوه، مظهر نابودي و ويرانگري است که پيش از اين توضيحاتي را دربارة آنها ارائه کرديم. ويشنو در عهد ودهاي، جزو خدايان آسماني بوده است. دربارة برتري يکي از اين سه خدا، مباحثي وجود داشته و هر يک از اين اضلاع سهگانه، پيرواني داشتهاند؛ اما محبوبيت ويشنو بيشتر بوده است. برهما كه آفرينندة ابتدايي موجودات است، تنها نقش اوليه را بر عهده داشته؛ اما دوام حيات و اتصال اجزاي هستي، به ويشنو وابسته است؛ ازاينرو برهما همچون معمار بازنشستهاي است که پس از آفرينش جهان، تحولات آن را بر عهدة ويشنو گذاشته است. بر همين اساس است که امروزه ديگر برهما پرستش نميشود و در سراسر هند، تنها چند معبد برهمايي باقي مانده که مهمترين آن در شهر پوشکار است.
تثليث چهارم
در آخرين تثليث هندويي که تثليث مربوط به پس از دوران کلاسيک است، برهما جاي خود را به شکتي ميدهد. شکتي عنواني است براي همسران شيوه که نماد نيروي باروري شيوا هستند؛ لکشمي را نيز همسر ويشنو و يك شکتي بهشمار ميآورند؛ اين بانوان بهعنوان الهة مادر، «ماتا»81 پرستيده ميشوند.
نکات پايانی
در پايان اين بخش بايد به نکاتي اشاره کنيم. اولين نکته اين است که خدايان در ودهها، اندکي فرديت دارند؛ ولي کمتر از ويژگي محسوس و مشخص برخوردارند؛ اما بهمرور، مفهوم کلي خدا در فکر متأخر هندو تغيير پذيرفت. به سبب ماهيت محسوستر در صورت خدايي، وضوح بيشتري يافتند و در وظايف خدايان، تمايز بيشتري پديد آمد. وظيفة آفرينش به عهدة برهما بود؛ ولي اين مسئله بهصورت ذهني باقي ماند. او همچنان مقامي والا در اساطير داشت؛ ولي پايگاهش در دين فروتر آمد. از سوي ديگر، شيوه و ويشنو محسوس و مشخص شدند و شخصيتي کاملاً نمايان يافتند و بالاترين مرتبه را در فکر هندو كسب کردند.
نکتة دوم اينکه خدايان ودهاي، غيرجسماني و تجريدي بوده و حتي به هيئت بت هم ديده نميشدند؛82 اما پس از آن، خدايان ودهاي بهصورت بت نيز مشاهده ميشوند؛ البته ما در اواخر ريگوده با گرايش توحيدي روبهروييم؛ بهگونهاي که خدايان گوناگون را ظهورات همان يک خدا بهشمار ميآورند.
سومين نکته اين است که خدا شدن انسان، يکي از تأثيراتي است که منابع غيرودهاي (دراويدي و درة سند) بر آيين هندو داشته است.83
نکتة آخر اينکه برخي، اوپهنيشدها، خدايان خاصي را با برهمن يکي دانسته بودند؛ اما در بهاگاواد گيتا، خداي منجي، خدايي که عالم را آفريده و اداره ميکند، کريشنه است. نقش کريشنه بهعنوان منجي، آنجا ظاهر ميشود که ميگويد: من براي خاطر بندگانم به جهان ميآيم:
چون درستي کاستي پذيرد و نادرستي فزوني گيرد، آنگاه اي ارجونا من خويشتن را نمايان ميسازم. براي نگهداري نيکوکاران و نابودي بدکاران، براي استوار گردانيدن راستي، من در هر زمانه به دنيا ميآيم.84
بنابراين با توجه به اين نکات، ميتوان به نتايج ذيل دست يافت:
1. مسئلة تثليث خدايان در آيين هندو، پيش از ظهور آيين مسيحيت وجود داشته است؛
2. در آيين هندو، سخن از جسمانيشدن خدايان و به جهان آمدن آنها براي نجات جهان نيز وجود دارد؛
3. در آيين هندو ميان برخي خدايان، همکاري و تقسيم کار وجود دارد، بهگونهاي که انجام دادن برخي کارها بر عهدة چند خداست. برهمن را ميتوان بهمنزلة خداي برتر دانست که سه وظيفة او را گويا سه خدا انجام ميدهند.85 برهما تجلي برهمن در مقام خالقيت است و کار خلقت جهان بر عهدة برهماست. در مرحلة بعد، نوبت به شيوه و ويشنو ميرسد که کار ويراني و بازسازي بر عهدة شيوه و حفظ و تدبير جهان بر عهدة ويشنوست. شکتيها نيز، مظاهر نيروي توالد و تناسل شيوه و درعينحال برآورندة حاجات پرستندگانشان هستند. اين خدايان سهگانه، در عرض هم قرار دارند.
4. با تطورات تاريخي آيين هندو، نظام خدايان هندويي نيز تغيير يافته و اشكال گوناگوني به خود گرفته است.
پينوشتها:
1. ک. م. سن، هندوئيسم، ترجمة ع پاشايي، ص23
2. Hopfe. Lewis. M, Religions Of The World, p 82
3. Lipner, Julius, hindus,Their Religious Beliefs And practices, p 1
4. Hopfe. Lewis. M, opcit, p 82
5. ر. جان هينلز، راهنماي اديان زنده، ترجمه عبدالرحيم گواهي، ص 501-498.
6. Protohistoric.
7. Mohenjo - Daro.
8. Harappa.
9. Fisher. Mary. Pat, Living Religion, p 70.
10. Hopfe. Lewis. M, Religions Of The World, p 83.
11. ک.م.سن، هندوئيسم، ترجمة ع پاشايي، ص53.
12. ر. هينلز، جان همان، ص 506-504.
13. Rig-Veda.
14. Soma.
15. Yajur-Veda.
16. Same - Veda.
17. Atharva - Veda.
18. ر.ك جان هينلز، همان، ص 507 ـ 506.
19. محققين مختلفي در تقسيمبندي خدايان ودهاي کوشش کردهاند و مکاتب گوناگوني از اين رهگذر گام به عرصهي وجود نهادهاند که از جمله ميتوان به دو مکتب ماکس مولر که طبيعتپرستي هندوها را آينهي معتقدات آنها ميداند و مکتب ژرژ دو مزيل که با استفاده از زبانهاي اقوام هندي بدنبال کشف اشتراکات اعتقادي آنهاست، اشاره کرد. از جمله ر.ک: اميرحسين ذکر گو، اسرار اساطير هند، ص 25-24؛ داريوش شايگان، اديان و مکاتب فلسفي هند، ص 49-48.
20. امير حسين ذکرگو، اسرار اساطير هند، ص 26ـ25.
21. سروپالي رادا کريشنان، تاريخ فلسفة شرق، ترجمه خسرو جهانداري، ج 1، ص 67.
22. Henothism.
23. Kathenothism.
24. داريوش شايگان، اديان و مکتبهاي فلسفي هند، ج1 ص48؛ کدارنات تيواري، دين شناسي تطبيقي، ترجمة مرضية شنکايي، ص 18.
25. Brahmanas
26. براهمنهها آثار منثوري هستند که جزئيات اعمال و اسطورههاي مربوط به قرباني را شرح و بسط و معاني رمزي آنها را توضيح ميدهند. براهمنهها در مدت زماني طولاني(800ق.م تا 300ق.م) نوشته شدهاند. ريگ وده و يجور وده، داراي دو براهمنه و سامه وده و اتهروه وده هر کدام به ترتيب داراي هشت و يک براهمنه هستند. از جمله ر.ک: (چاترجي چاندرا و داتا دريندرا موهان، معرفي مکتبهاي فلسفي هند، ترجمه ناظرزاده کرماني ص61).
27. ر. هينلز، جان همان، ص 508.
28. Brahman.
29. Upanishads.
30. چاترجي چاندرا، و داتا دريندرا موهان، معرفي مکتبهاي فلسفي هند، ص65 ـ 62.
31. Macdonell. A.A, Vedic Mithology, P46
32. امير حسين ذگرگو، اسرار اساطير هند، ص 144.
33. ر. هينلز، جان، همان، ص 511.
34. همان، ص 528- 523.
35. Kinsley, David R, Hinduism, p 20
36. Ibid, p. 20-21.
37. Ibid, p 21.
38. گلد دانيل، هندوئيسم سازمان يافته، ترجمه فرهنگ رجايي، ص 7-6.
39. polytheism
40. Brahman.
41. اوپهنيشدها مجموع معارفي هستند که توسط روحانيان اهل رياضت هندو تأليف شدهاند و شرحي عرفاني بر ودهها ميباشند. دربارهي تعداد اوپهنيشدهاي اصيل و معتبر ميان محققان اجماع نظر وجود ندارد، حدود صد و پنجاه تا دويست اوپهنيشد وجود داشته است که برخي صد و دوازده عدد آنها را معتبر دانستهاند. ر. ک: (چاترجي ساتيش چاندرا و داتا دريندرا موهان، معرفي مکتبهاي فلسفي هند، ص 65)
42. Dasgupta. A, History of Indian Philosophy, p. 42.
43. اباذري، يوسف و ديگران، اديان جهان باستان، ج 1، ص 251-248.
44. شايگان، داريوش، اديان و مکتبهاي فلسفي هند، ص 105
45. برهمن را از آن جهت که به هيچ وصفي در نميآيد، «نيرگونه» يعني بدون کيفيت و فراتر از گونه ميشمارند. (ر.ک: چاترجي چاندرا ساتيش و داتا دريندرا موهان، معرفي مکتبهاي فلسفي هند، ص 166).
46. سيدمحمدرضا جلالينائيني، هند در يک نگاه، ص 367-365.
47. چاترجي چاندرا ساتيش و داتا دريندرا موهان، معرفي مکتبهاي فلسفي هند، ص162.
48. همان، ص 164.
49. يوسف اباذري و ديگران، اديان جهان باستان، ج 1، ص 138.
50. Isvara.
51. Brahma.
52. چاترجي چاندرا ساتيش و داتا دريندرا موهان، معرفي مکتبهاي فلسفي هند، ص 660.
53. پورانه به معناي داستان قديم و دانش باستاني است. پورانه به معناي دوم در اتهروه وده و براهمنهها بکار رفته است. پورانهها متوني هستند که شمار زيادي داستان و اسطوره را در خود جاي دادهاند و موضوعات متعددي را شامل ميشوند. برخي از هندوها ارزش پورانهها را در مرتبهي ودهها ميدانند. مجموع پورانهها، هجده پورانهي اصلي و هجده پورانهي فرعي است. و پورانههاي اصلي را به سه دستهي ويشنوه پورانه، شيوه پورانه و برهما پورانه تقسيم ميکنند. برخي تاريخ تأليف آنها را دورهي گوپتا در قرن چهارم ميدانند که مجموع آنها به بیش از صد جلد میرسد و خلاصهای از آن در یک جلد به زبان انگلیسی فراهم آمده است. (ر.ک: آمريته شارمه، فرهنگ اديان، به کوشش فاطمه سمواتي، ص 51- 50.)
54. Matsya Purana.
55. Sinha Jadunath, Indian Psycology,p. 275.
56. دربارة هر يک از ويشنو، شيوه و شکتي بزودي توضيح خواهيم داد.
57. امير حسين ذکرگو، اسرار اساطير هند، ص 70.
58. همان، ص 85
59. Avatar
60. اوتارههاي ويشنو عبارتند از: 1. تجلي به صورت ماهي، 2. به صورت لاکپشت، 3. به صورت گراز، 4. به صورت انسان- شير، 5. به صورت کوتوله، 6. به صورت رامهي تبر به دست، 7. به صورت رام قهرمان حماسهي رامايانه، 8. به صورت کريشنه(شخصيت محوري حماسهنامه مهابهاراته)، 9. به صورت بودا، 10. به صورت کالکي که هنوز محقق نشده است. بر اساس کيهانشناسي هندويي چهار تجلي اول مربوط به عصر زرين است، سه تجلي بعدي مربوط به عصر دوم است که يکچهارم دهرمه يا حقايق و قوانين الهي عالم فراموش ميشود، تجلي هشتم مربوط به عصر سوم يا عصر و دوران شک است که نيمي از دهرمه فراموش ميشود و دو تجلي آخر مربوط به عصر چهارم و دوران تاريکي است که سه چهارم دهرمه فراموش شده است و ما اکنون در اين عصر به سر ميبريم. کالکي که تجلي دهم است، هنوزظهور نکرده و در آخرالزمان به صورت جواني سوار بر اسب سفيد با شمشير قيام کرده و جهان را از ظلم رهانده و پر از عدل و داد خواهد کرد. تجلي هفتم و هشتم در ميان تجليات و اوتارههاي تحقق يافتهي ويشنو از اهميت زيادي برخوردارند. از جمله ر.ک: (ورونيکا ايونس، اسرار اساطير هند، ترجمه باجلان فرخي، ص 126- 125؛ اميرحسين ذکرگو، اسرار اساطير هند، ص150-149.)
61. siva- shiva
62. آمريته شارمه، فرهنگ اديان، فاطمه سمواتي، ص 120
63. Linga.
64. Yoni.
65. Durga.
66. Parvati.
67. سيمن ويتمن، آيين هندو، ترجمة علي موحديانعطار، ص 42-39.
68. Varuna.
69. Mitra.
70. Aryaman.
71. ايونس، ورونيکا، اساطير هند، باجلان فرخي، ص 16.
72. امير حسين ذکرگو، همان، اسرار اساطير هند، ص 39-38.
73. ايونس، ورونيکا، همان، ص 17- 16.
74. جان. بي. ناس، تاريخ جامع اديان، ص 135
75. امير حسين ذکر گو، همان، ص 45.
76. Agni.
77. Indra
78. Surya
79. Fisher. Mary. Pat, Living Religion, p. 74.
80. ر.ك: امير حسين ذکرگو، همان، ص 155 -153.
81.Mata
82. سروپالي رادا کريشنان، تاريخ فلسفه شرق و غرب، ص 27-26
83. همان، صص 31-30
84. شاتوک، سي بل، دين هندو، ترجمه حسن افشار، ص 56
85. Hopfe. Lewis. M, Religions Of The World, p 105
منابع
اباذري يوسف و ديگران، اديان جهان باستان، تهران، پژوهشگاه، 1372
ايونس، ورونيکا، اساطير هند، باجلان فرخي، تهران، انتشارات اساطیر، چاپ دوم 1381
آمريته شارمه، فرهنگ اديان، فاطمهي سمواتي، تهران، انتشارات مدحت 1385،
جان. بي. ناس، تاريخ جامع اديان، علياصغر حکمت، تهران، انتشارات وآموزش انقلاب اسلامي، 1372
جلالي نائيني، سيدمحمدرضا، هند در يک نگاه، تهران، شيرازه، 1375
چاترجي چاندرا، و داتا دريندرا موهان، معرفي مکتبهاي فلسفي هند، ناظرزادة کرماني، قم، مرکز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1384.
ذکرگو امير حسين، اسرار اساطير هند، تهران، فکر روز، 1377.
رادا کريشنان، سروپالي، تاريخ فلسفة شرق، خسرو جهانداري، و جواد يوسفيان، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1367
شاتوک، سي بل، دين هندو، حسن افشار، تهران، مرکز، 1381.
شايگان داريوش، اديان و مکتبهاي فلسفي هند، تهران، دانشگاه، 1346.
کدارنات تيواري، دينشناسي تطبيقي، مرضيه شنکايي، تهران، سمت، 1381.
ک. م. سن، هندوئيسم، ترجمه عسگری پاشايي، تهران، فکر روز، 1375.
گلد دانيل، هندوئيسم سازمان يافته، فرهنگ رجايي، تهران، هرمس، 1378.
هينلز، جان ر، راهنماي اديان زنده، ترجمه عبدالرحيم گواهي، چ سوم، قم، بوستان کتاب، 1387.
ويتمن، سيمن، آيين هندو، ترجمه علي موحديان عطار، قم، مرکز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1382.
Dasgupta, Surendranath, A History of Indian Philosophy,Cambridge University Press,1969
Fisher. Mary. Pat, Living Religion, London& New York, I.B. Tauris Publishers1997
Hopfe. Lewis. M, Religions Of The World, New York, Macmillan Publishing Company, forth edition1983
Kinsley, David R, Hinduism, a cultural Perspective, New Jersey, Prentice Hall, 1982
Lipner, Julius, hindus,Their Religious Beliefs And practices, London, Routledge 1994
Macdonell. A.A, Vedic Mithology, Munshiram. Manuharlal, Delhi,2000
Sinha Jadunath, Indian Psycology, Motilal Bnarsidas, Delhi, 1996