تبشير مسيحي؛ خروج از سنت و سيره حضرت عيسي (ع)
ضمیمه | اندازه |
---|---|
4.pdf | 399.8 کیلو بایت |
سال دوم، شماره چهارم، پاييز 1390، ص 71 ـ 91
Ma'rifat-i Adyān, Vol.2. No.4, Fall 2011
مرتضي صانعي*
چکيده
«تبشير مسيحي» در زمرة مهمترين وظايف کليسا محسوب ميشود. ريشه اين آموزه، به فرمان عيسي(ع) پس از رستاخيز برميگردد که به حواريون گفت: برويد و امتها را به ملکوت خدا بشارت دهيد. بنابراين، به اعتقاد مسيحيان، پيام تبشير ملکوت خداست. کليسا بايد تا تحقق ملکوت خدا، مردم را بدان بشارت دهد. بر اين اساس، جامعة مسيحي بهصورت فردي و يا سازماني فعاليت تبشيري داشته است.
هدف اين مقاله، بررسي جايگاه و محدودة تبشير در متن ديني مسيحيت است. اين نوشتار، با استفاده از روش توصيفي ـ تحليلي، ضمن تبيين مفهوم تبشير، دامنه و گستره تبشير را مورد مطالعه قرار داده، نشان داده است که اين آموزه در فرايند تاريخ، دستخوش تغيير و دگرگوني شده است. دستاورد تحقيق اين است که به نظر ميرسد، عيسي(ع) کار تبشير را فقط در خصوص قوم بنياسرائيل به انجام رسانده باشد و بايد حواريون نيز اين محدوده را مد نظر داشته باشند، اما از زمان پولس، رويکرد تبشير به خارج از بنياسرائيل نيز تسري پيدا کرد.
كليدواژهها: تبشير، دامنه تبشير، عيسي، پطرس، پولس.
* عضو هيئت علمي مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره) Sanei49@yahoo.com
دريافت: 26/1/1391 ـ پذيرش: 10/5/1391
پيش درآمد
مسيحيت از جمله ادياني است که به تبليغ و تبشير اهميت زيادي ميدهد؛ زيرا تبشير و بشارت هم در عهد جديد وجود دارد و هم در سنت و سيرة حضرت عيسي ديده ميشود. در اين مقاله، پس از مروري اجمالي به عهد جديد، تبشير و بشارت مورد بررسي قرار خواهد گرفت. بدين منظور، با ملاحظه سنت و سيرة حضرت عيسي از منظر بنيانگذار اين دين، تبشير مطالعه خواهد شد. مهمترين نکتة مورد توجه در اين مقاله، اين است که آيا آموزة تبشير جهاني است يا نه؟ زيرا امروز تبشير در سطح جهاني مطرح است و کليسا در اين زمينه برنامهريزي جهاني دارد. با ملاحظه گزارشهاي موجود، به نظر ميرسد در زمان حضرت عيسي وي به خارج از قوم بنياسرائيل براي فعاليت تبليغي نرفته است، بلکه تنها در ميان بنياسرائيل مشغول تبليغ و تبشير بوده است. البته در برخي اناجيل، مانند مرقس آمده که آن حضرت پس از رستاخيز به حواريون خود مأموريت داده تا به سراسر جهان رفته و به تبشير پردازند. نکته قابل توجه اينکه فراز مربوط به مرقس،1 در نسخههاي قديمي وجود ندارد. بنابراين، امکان تحريف دايره و شمولِ بشارت وجود دارد.
ماهيت تبشير
(Mission) واژهاي لاتيني است که در انگليسي و فرانسوي بهکار ميرود. اين واژه، به معناي فرستادن است. در يک معناي دقيق و عميق، Mission به معناي ارسال رسولي از سوي خدا به منظور انتقال پيام خدا به جهانيان است. اين معنا، کليسا را هم در جايگاه مرجعيت داشتن و هم در موقعيت جامع بودن، قرار ميدهد.2 بنابراين، مراد از فرستادن، ارسالِ بشارت است. در واقع، Mission به معناي ارسال بشارت است که توسط ميسيونر انجام ميگيرد و به آن هيئت تبشيري گويند. انديشة تبشير، از درون عهد جديد با 206 ارجاع و با اصطلاح «فرستادن» رقم خورده است. کلمه يوناني براي فرستادن، Apostellein است. Apostes، براي جدا نمودن اخبار خوبِ (بشارتها) زندگي مسيحيت و پيام عيسي(ع) است. نقطه به نقطه عهد جديد، شامل فراميني است که مسيحيان جهان را به حرکت تبشيري دعوت ميکند. در لوقا3 اشاره ميکند که عيسي هفتاد نفر از پيروان خود را براي تبليغ بين يهوديان فرستاد. بنابراين، مسيحيان طبق کتاب مقدس، مأموريت يافتهاند تا به اعلام لوگوس4 بپردازند و خبر دهند که پس از رستاخيز، عيسي(ع) پيروان خود را جمع کرده و گفته است که برويد و در ميان ملتها شاگرد تربيت کنيد و ايشان را به نام پدر، پسر و روحالقدس تعميد دهيد. بديشان تعليم دهيد تا از هر چيزي که وي بدان فرمان داده، اطاعت کنند.5 از اينرو، عمل ميسيونر، بشارت دادن است که از آن به «تبشير» تعبير ميگردد. بر اين اساس، ميتوان معادل Mission، کلمه تبشير گذاشت.
کليسا تبشير را در مورد غيرمسيحيان بهکار ميبرد. طبق اين معنا، کليسا مکان خاصي را براي تبشير مد نظر ندارد؛ در هر جايي که هر غيرمسيحي وجود دارد، ميتوان کار تبشير را بدان کشاند. سؤالي که در اينجا مطرح است اينکه ريشة تبشير کليسا در چيست؟ بر چه مبنايي، کليسا مأمور تبشير است؟ کليسا معتقد است: ريشة تبشير در تثليث مقدس است. بدين معنا که اين بشارت، از پدر به پسر رسيده و توسط پسر به کليسا انتقال يافته است و روحالقدس ضامن استمرار آن در کليسا شده است. به عبارت ديگر، بشارت پدر زماني ميتواند به گوش جوامع مسيحي برسد که خداي پدر بتواند خود را در جسد خداي پسر نمايان سازد و از اين طريق، اين پيام بهواسطة روح القدس به کليسا صادر شود. بنابراين، در يک وضعيت منطقي کليسا موظف خواهد بود، منتقلکننده پيام بشارت باشد. ممکن است گفته شود که مأموريت کليسا، فقط در زمان عيسي(ع) و حواريون او معنا دارد. پس از رفتن عيسي مسيح از ميان مسيحيان، اين وظيفه از دوش کليسا بر داشته شده است؟ در پاسخ به اين سؤال، کليسا معتقد است که عيسي مسيح اين بشارت را به مجمع رسولان، که توسط خودش برگزيده شدهاند، محول نموده است تا اين پيام در نظام کليسايي مستمر باشد. امروزه نيز بر همين مبنا، کشيشان مسيحي انجام اين رسالت را جزو فرايض ديني خود ميدانند و به صورت هيئتهاي تبشيري به بشارت دادن مشغول هستند.6
بشارت در عهد جديد
از ابتداي مسيحيت اين مسئله مورد توجه بوده است كه محتواي تبشير «بشارت دادن» است. عيسي مسيح در رأس بشارتدهندگان بود و در طول حيات خود کار تبشيري ميکرد. اين آموزه، ريشه در کتاب مقدس دارد. مسيحيان بر اين مبنا کار تبشيري ميکنند. با مراجعه به کتاب مقدس، «euaggelion» به معناي بشارت است. در يوناني کلاسيک، euaggelion تعيينکنندة چيزي است که در ارتباط با euaggelos باشد. euaggelos مرکب از eu به معناي «خوب» و aggelos به معناي «پيک» و «قاصد» است. مراد از پيک و قاصد، کسي است که اعلام بشارت ميکند. پس در بحث تبشير بشارت مطرح است.7
تبشير و انجيل
انجيل معرب واژه يوناني (euangelion) به معناي بشارت است. اين واژه، 104 بار در عهد جديد آمده و همة اين موارد، به همين معنا به شمار ميرود. مسيحيان بر اين باورند که بشارت در مورد عيسي مسيح و نجاتي است که او براي انسانها آورده است.8 معناي اين سخن اين است که مسيحيان «انجيل» را در کاربرد لغوي آن، يعني بشارت به کار ميبرند، در حاليکه از نظر ما مسلمانان، انجيل فقط نام کتاب مقدس مسيحيان است.
در عهد جديد نيز نوعاً انجيل به عنوان بشارت به نجات است که عيسي به عنوان مسيح و نجاتدهنده براي بشر آورده است. مسيحيان اين بشارت را حاصل رنج و مصيبت مسيح، به عنوان پسر خدا و مرگ و رستاخيز او ميدانند.
برخي مسيحيان نيز در بيان حقيقت انجيل، بر مفهوم «فِدا» تکيه کردهاند؛ به اين معني که عيسي با زندگي، مرگ و رستاخيز خود، انسان و جهان را از گناه و پيامد آن، که مرگ و نابودي است، نجات بخشيد.9 بر اين اساس، هر انساني که به مسيح ايمان بياورد، مشمول نجات خدا خواهد بود.
علاوه بر اين طبق ادبيات کتاب مقدس، فقط يک انجيل وجود دارد و آن بشارت است؛ يعني در هيچ جايي از عهد جديد، اناجيل وجود ندارد.10 براي اولين بار در قرن دوم ميلادي، انجيل به صورت مکتوب به کار رفت و به چند انجيل اطلاق شد. از اين پس، براي اولين بار انجيل بر کتاب مقدس اطلاق شد، نظير انجيل متي، انجيل مرقس، انجيل لوقا و انجيل يوحنا. اما اين اناجيل، صورت مکتوب انجيل واقعي است که به معناي بشارت است. اين مطلب، گواه بر اين است که مسيحيان، حتي پس از قرن دوم ميلادي نيز دست از معناي لغوي انجيل بر نداشتهاند.
بنابراين، در يک جمعبندي، دو تحليل قابل ارائه است: تحليل اول اينکه، انجيلهاي چهارگانه بخشهايي از يک انجيل مکتوب هستند که هر کدام از نويسندگان آنها را جدا کردهاند. دوم اينکه اين چهار انجيل، بخشهايي از بشارت به ملکوت خدا، يعني بشارت به عيسي مسيح هستند؛ يعني يک انجيل وجود دارد که بخشي نيز به روايت متي، بخشي به روايت مرقس، بخشي به روايت لوقا و بخشي به روايت يوحنا نگارش يافته است. تحليل دوم، مورد توجه مسيحيان است.11
همانگونه که اشاره شد، متعلق بشارت عيسي مسيح است. اما به نظر ميرسد، در دورههاي جديد قسم ديگري از بشارت بر باور برخي مسيحيان سايه افکنده باشد مبني بر اينكه بشارت به مسيحي کردن است. بشارت به عيسي مسيح، غير از بشارت به مسيحي کردن است. در مورد اول، عيسي مسيح فرستادة خداست که براي نجات مردم تجسد يافته است. اما در مورد دوم، بشارت به مسيحي کردن، ميتواند با يک ساختار و سازمان جديدي باشد که ارتباطي به عيسي مسيح نداشته باشد.
همانگونه كه بيان شد، بشارت به عيسي مسيح ريشه در کتاب مقدس دارد و در اناجيل آمده است، اما بشارت به مسيحي کردن و دعوت به مسيحيشدن، موضوع تازهاي است. بنابراين، آنچه در بحث تبشير مورد نظر است، بشارت به عيسي مسيح است. در مقام استدلال به اين مطلب، ضمن يافتن شواهدي براي اين ادعا در كتاب مقدس، موارد کاربرد بشارت را در اناجيل مورد بررسي قرار ميدهيم.
کاربرد بشارت در عهد جديد
در عهد جديد، euaggelion بيشتر توسط پولس بهکار رفته است. نوشتههاي پولس، اولين نوشتههايي هستند که بهعنوان کاربرد مسيحيِ اصطلاح (euaggelion) است. ويژگي پولس اين بود که اين اصطلاح را در معناي مطلق، بدون هرگونه وصف و توصيفي بهکار ميبرد. پولس، برخي مواقع بشارت را «بشارت مسيح» ناميده است؛ زيرا بشارت به نجات مسيح را يک موضوع محوري قرار داده است.12 از نظر پولس بشارت، همانا «بشارت خدا» است.13 زيرا آن از سوي خدا آمده است و دربارة کار خدا است. «بشارت» با آمدن از سوي خدا، قدرتمند شد.14
مرقس، هم در فهمِ از اصطلاح euaggelion و هم در به كارگيري اين اصطلاح (در 7 مورد)، شبيه پولس عمل کرده است. البته اين مطلب به معناي وابستگي مستقيم مرقس به پولس ندارد؛ زيرا هر کدام از ايشان، انعکاسي از کاربرد ميسيونري مسيحيت اوليه هستند. از نظر مرقس، euaggelion يک تعبير فني است که به کار رفته تا دلالت بر اعلام بشارت، به نجات داشته باشد. مرقس مدعي است که عيسي(ع) موضوع بشارت است تا آنجا که او نشان داده است که از ملکوت خدا آمده است،15 بهطور معمول، فعاليت عيسي(ع) موضوع بشارت قرار گرفته است.
متي و لوقا آنگونه که مرقس دربارة euaggelion سخن گفته، مطلبي نگفتهاند. متي، اصطلاح euaggelion را در چند جا، بدون هيچ قيد و شرط اضافي به کار برده است. متي نوشتة «بشارت ملکوت»،16 يا در جاي ديگر نوشته «اين بشارت».17 همچنين در جاي ديگر بيان کرده، «اين بشارت ملکوت».18 از نظر متي، عيسي(ع) صرفاً آرزوي مفهوم بشارت را نکرده است، بلکه وي ارتباطگر بشارت است. گفتارهاي عيسي(ع) بشارتها هستند. تأکيدات متي روي عيسي، در واقع ارائه يک برنامه براي زندگي مسيحي است. لوقا، euaggelion را با تمام اشکالش در آغازين نوشتههاي خود بهکار نبرده است، بلکه آن را در اعمال رسولان19 ظاهر نموده است. با اين وجود، لوقا فعل euaggelizomai بهمعني «من بشارت آوردم» را کراراً هم در انجيل خود (10 مرتبه) و هم در اعمال رسولان (15 مرتبه) بهکار برده است. در واقع، با اين توجه لوقا، بر گسترش و ترويج تبليغ تأکيد دارد.20
در ميان نويسندگان اناجيل، فقط يوحنا است که در انجيل و يا در نامههاي خود نامي از (gospel) به ميان نياورده است. ادبيات وي، بر خلاف سه نويسنده ديگر اناجيل است. البته در مکاشفه، يوحنا ميبيند که در آسمان پرواز ميکند و با او بشارتي ابدي است که اهل زمين را به آن بشارت ميدهد؛ آن بشارت در واقع بشارت به ملکوت خدا است که اتفاق خواهد افتاد.
در يک جمعبندي کلي، ميتوان گفت: بشارت، همانا اعلام به نزديک بودن ملکوت خداست.21 و اعلام به اين است که عيسي(ع)، حقيقتاً بهعنوان پسر خدا و پروردگار مسيحيان از طريق رستاخيزش از مرگ ميباشد.22 اين بشارت، نجات را براي همه کساني که ايمان آوردهاند، به ارمغان ميآورد.23 با توجه به اينکه در کتاب مقدس، عيسي(ع) همواره به ملکوت خدا بشارت داده است، تلاش ميکنيم پيرامون ملکوت خدا نکاتي را مطرح کنيم.
پيام تبشير
کتاب مقدس بيان ميکند که عيسي(ع) در مقاطع مختلف، بشارت به ملکوت خدا داده است و آن را محتواي کار تبشيري خويش معرفي نموده است. شايد مهمترين موضوعي که عيسي(ع) دربارة آن بحث کرده است، ملکوت خدا باشد.
جايگاه ملکوت خدا
ملکوت خدا از جمله آموزههاي مهم در مسيحيت است. با مراجعه به کتاب مقدس، هرچند حکومت خدا و قدرت وي کاملاً به عينيت نرسيده است، اما ملکوت خدا يک واقعيت اجتنابناپذير است.24
اين آموزه نيز در ميان بنياسرائيل مطرح بوده و اين قوم همواره بشارت به ملکوت آسمان25 داده است. ملکوت آسمان نزد بنياسرائيل، به معناي پادشاهي خداست که در برابر پادشاهي شيطان قرار دارد. بنياسرائيل بر اين باور بودهاند که ملکوت آسمان ظهور خواهد کرد؛ يعني ماشيح از سوي خدا خواهد آمد و زمام امور جامعه را به دست خواهد گرفت. از اينرو، با ظهور حضرت عيسي(ع)، بنياسرائيل تصور کردند که به آرزوي خود رسيدهاند و عيسي مسيح همان ملکوت وعده داده شده است. اما وقتي ديدند که عيسي آروزي آنان را براي قيام ماشيح بر آورده نميکند و بر ضد رفتارهاي زشت و غيراخلاقي ايشان به ستيز برخاسته است، به مخالفت با وي برخاستند. در اين مخالفت، چنين ميانديشدند که عيسي پادشاه دروغين است و بايد کشته شود. بر اين اساس، وي را در ظاهر به دار آويختند.
بر اساس اين برداشت، ملکوت عيسي ناموفق بود و تحقق نيافت. به نظر ميرسد، پس از ناکامي عيسي از تحقق پادشاهي ظاهري، پيروانش به سمت معناي باطني پادشاهي رفته و براي عيسي سِمَت پادشاهي معنوي و روحاني را تثبيت کردهاند. اين نوع پادشاهي را ميتوان در کتاب مقدس ديد. فرازهايي در کتاب مقدس وجود دارد که نشان ميدهد ملکوت خدا روحاني و باطني است.26 عباراتي در اشعيا و مرقس، نشان ميدهد كه ملکوت خدا با قدرت خواهد آمد. همچنين از برخي قراين به دست ميآيد که اين قدرت از جنس قدرتهاي اينجهاني نيست.27 بياناتي نيز در متي و يوحنا گوياي اين است که ملکوت خدا براي تسلط بر حکومت شيطان خواهد آمد.28
بنابراين، ميتوان گفت: بر اساس کتاب مقدس منظور از ملکوت عيسي و پادشاهي وي، پادشاهي ظاهري نيست، بلکه پادشاهي معنوي و باطني است که در تمام دورهها امکان تحقق دارد. البته مسيحيان بر اين باورند که ملکوت به طور کامل، پس از بازگشت عيسي خواهد آمد. با اين توجيه، ديدگاههايي که دربارة تحقق ملکوت خدا مطرح است قابل تفسير است. اين ديدگاه که ملکوت خدا بالفعل وجود دارد و عيسي پادشاه است و بايد به پادشاهي او بشارت داد و نيز اين ديدگاه که پادشاهي خدا محقق خواهد شد و بايد در انتظار ملکوت خدا بود و در مسير تحقق آن تلاش کرد، هر دو، صحيح است.
در بحث ملکوت خدا همچنين بايد توجه داشت که فلسفة وجودي آن از پا در آوردن پادشاهي شيطان است و طبق آموزههاي مسيحي روزي فرا خواهد رسيد که پادشاهي ظاهري مسيح تجلي پيدا ميکند. نبرد خدا و شيطان آغاز و در اين جنگ مقدس خدا حاکم ميشود. بنابراين وقتي سخن از بشارت به ملکوت خدا مطرح است بايد همة جوانب مورد توجه قرار گيرد.
عيسي(ع) همواره مردم را دعوت ميکرد تا با ايمان به او، زمينهساز ملکوت خدا باشند و بدانند که شرط ورود به ملکوت، ايمان داشتن به او است. اما سرپيچي بنياسرائيل، مانع تحقق ملکوت ظاهري عيسي گرديد و مردم از پادشاهي وي محروم شدند. علت اين سرپيچي، اين بود که بنياسرائيل غفلت کردند که عيسي آمد تا به بشارت ملکوت موعظه کند،29 گناهکاران را به توبه دعوت کند،30 گمشدگان را بجويد و نجات دهد،31 خدمت کند و جان خود را در راه بسياري فدا سازد.32 بنياسرائيل نتواستند بپذيرند که عيسي توسط پدر فرستاده شد.33 در حالي که عيسي براي تحقق ملکوت خدا تلاش ميکرد و آن را در تمام جليل آشکار و بدان موعظه مينمود.34 همچنانكه عيسي اين مسئله را به شاگردانش منتقل و آنان را به سوي ملکوت و جلال خود دعوت کرد، به آنها توصيه مينمود که در راه رسيدن به اين ملکوت، تمام رنجها و سختيها را تحمل کنند.35
شرايط ورود به ملکوت خدا
پس از روشن شدن ماهيت ملکوت خدا، بايد به شرايط ورود به آن نيز توجه داشت؛ يعني بايد دانست که براي تحقق ملکوت خدا، بايد بسترهايي ايجاد کرد. بر اين اساس، بايد گفت که از جمله شرايط ورود به ملکوت خدا عبارتاند از: 1. توبه و آمرزش گناهان است. در بشارت به ملکوت خدا، بايد به پيروان مسيحي تذکر داد که گناه مانع دستيابي به پادشاهي خداست.36 2. فروتني و تواضع است. اين شرط، زمينه را براي مواجه با مخاطبان گوناگون براي بشارتدهنده فراهم ميسازد. ضمن اينکه ايمانداران به ملکوت خدا، ميدانند که از سر تکبر و نخوت نميتوان حاکميت خدا را محقق ساخت.37 3. اعتراف و ايمان است.38 سرکشي و بيايماني موجب سلطه پادشاهي شيطان ميشود.
بيان اين شرايط از آن جهت است که اگر مسيحيان ميخواهند ملکوت خدا يعني پادشاهي عيسي به طور کامل تحقق پيدا کند، بايد توجه به اين شرايط داشته باشند. بنابراين، در بحث تبشير مسيحي بر ميسيونرهاي مسيحي، فرض است که بسترهاي لازم را براي تحقق اين شرايط فراهم سازند.
فعاليت تبشيري عيسي
نقطة آغاز فعاليت عيسي(ع) بشارت يحيي تعميددهنده بود که خود، برگرفته از صحيفه دانيال و کتاب خنوخ39 بود. عيسي(ع) ميگفت:
ملکوت خدا نزديک است؛ به زودي خدا به فرمانروايي بدي در روي زمين پايان ميدهد؛ پسر انسان روي ابرهاي آسمان ميآيد تا همه بشريت را از زنده و مرده دادرسي کند.40 زمان توبه به پايان ميرسد، کساني که توبه کردهاند زندگي عادلانه دارند خدا را ميپرستند و به پيامبر او ايمان آوردهاند، وارث ملکوت خواهند شد و در دنيايي که سرانجام از هر بدي و رنج و مرگ رسته است، به قدرت و به افتخار ميرسند.41
عيسي(ع) همواره در ميان مردم زندگي ميکرد و مردم پروانهوار اطراف او حلقه ميزدند. معاشرت عيسي(ع) با مردم، بهگونهاي توصيف گرديده است که براي عبادت، ناگزير بود صبحگاهان به کوه برود. از روزه گرفتن وي، فقط يکبار و آن هم قبل از شروع به تعليم، اطلاعي در دست ميباشد. ولي غالباً نقل گرديده است که در جشنها و مهمانيها حاضر ميشد. اولين معجزه وي، در يکي از مجالس عروسي به وقوع پيوست.42
عيسي(ع)، در راستاي کار تبشيري خود، همواره به اجتماعات مردم ميرفت و با بدترين گناهکاران معاشرت مينمود تا بهتر از عهدة مساعدت و انجام وظيفه خويش برآيد. عيسي(ع) هيچگاه مردم را به عزلت و گوشهنشيني دعوت نميکرد، بلکه اول به وسيله عمل راه خدمت و محبت را به ديگران نشان داده، بعد همه را به اين زندگاني پاک و عادل؛ يعني خدمت به خدا و محبت به مردم فراميخواند.43 اعمال و رفتار عيسي(ع) پس از آمادگي براي ابلاغ رسالتش، حکايت از اين دارد که جهت ابلاغ پيام خود و هدايت امتش، از ابزار و وسايل گوناگون استفاده ميکند.
نخستين موعظة عيسي(ع) در جليل صورت گرفت. وي خطاب به مردم آن ديار اعلام کرد: «توبه کنيد، زيرا ملکوت آسمان نزديک است.»44 شيوة تبشير عيسي(ع) موعظة چهره به چهره بود. اولين نمونه آن را در کنار درياي جليل ميبينم؛ آنجا که دو برادر، يعني شمعون مسمي به پطرس و برادرش اندرياس را ميبيند در دريا مشغول صيادي بودند. عيسي(ع) بديشان ميگويد: «از عقب من آييد تا شما را صياد مردم گردانم.»45 آنها دعوت او را استجابت ميکنند و دنبال او حرکت ميکنند. در ادامه، عيسي(ع) دو برادر ديگر، يعني يعقوب، پسر زبدي و برادرش يوحنا را ميبيند که در کشتي با پدر خويش زبدي دامهاي خود را اصلاح ميکنند. ايشان را نيز دعوت ميکند، آنها نيز دعوت را پذيرفته، همراه او ميشوند. نکته قابل توجه اينکه عيسي(ع) موعظه خود را به سراسر جليل ميکشاند. در کنايس ايشان تعليم داده، به بشارت ملکوت موعظه ميکند. مريضها، ديوانگان، مصروعان و مفلوجان را شفا ميدهد.46
چنانچه بعد از چندي، بار ديگر وارد کفرناحوم شد. در اين منطقه نيز به رسالت تبشيري خود پرداخت. نکتة مهم در اين منطقه، معجزهاي است که بهعنوان يک ابزار مؤثر در امر تبشيري، براي وي مهم بود. عيسي(ع) انسان مفلوجي را شفا داد. به وي دستور داد که برخيزد و بستر خود را جمع کرده، به خانه برود. در بخشي از عهد جديد آمده است:
ليکن بعضي از کاتبان، که در آنجا نشسته بودند، در دل خود تفکر نمودند که چرا اين شخص چنين کفر ميگويد؟ غير از خداي واحد، کيست که بتواند گناهان را بيامرزد؟ عيسي در روح خود ادراک نموده که با خود چنين فکر ميکنند، بديشان گفت: از بهر چه اين خيالات را به خاطر خود راه ميدهيد؟ کدام سهلتر است؟ مفلوج را گفتن گناهان تو آمرزيده شد؟ يا گفتن برخيز و بستر خود را برداشته بخرام؟ اما بدانيد که پسر انسان را استطاعت آمرزيدن گناهان بر روي زمين هست... مفلوج را گفت: تو را ميگويم: برخيز و بستر خود را بر داشته، به خانه خود برو! او برخاست و بيتأمل بستر خود را برداشته، پيش روي همه روانه شد. به طوري که همه حيران شده، خدا را تمجيد نموده، گفتند: مثل اين امر هرگز نديده بوديم.47
اين در حالي است که، در سه سال خدمتش منزل و مأوايي نداشت؛ گاهي بعضي اوقات مهمان دوستان خود بوده و اغلب زير آسمان ميخوابيد. چنانکه ميگويد: «روباهان را سوراخها و مرغان هوا را آشيانها است، ولي پسر انسان را جاي سر نهادن نيست.»48
مسئله مهم ديگر، که بايستي عيسي بدان ميپرداخت، اين بود که به همان ميزان که در امر تبشير تلاش ميکرد، همان ميزان وقت صرف تثبيت اعتقادات ايمانآورندگان ميکرد. موعظه بالاي کوه49 عيسي(ع) براي شاگردانش در همين راستا است.
گسترة تبشير عيسي
آيا بشارت عيسي(ع) منحصر در بنياسرائيل بود، يا اينکه شامل غيريهوديان نيز ميشد؟ ديدگاههاي متفاوتي در اين زمينه وجود دارد. با توجه به عهد جديد از يکسو، شاهد فرازهايي هستيم که در آن عيسي(ع)، شاگردان خود را توصيه کرده که رسالت تبشيري خود را فقط ميان بنياسرائيل انجام دهند.50 در انجيل يوحنا، هنگامي که عيسي(ع) به يک زن سامري نزديک چاهي برميخورد، به وي ميگويد: «نجات از يهود است.»51 يا وقتي يک زن کنعاني، از او ميخواهد که دخترش را شفا بخشد، ابتدا امتناع ورزيده، و ميگويد: «فرستاده نشدهام مگر به جهت گوسفندان گمشده خاندان اسرائيل.»52 بدين جهت، پس از عيسي(ع) حواريون در بردن بشارت به دنياي کفار ترديد داشتند»53 چنانچه سفرهاي تبشيري عيسي، عمدتاً در ميان بنياسرائيل بوده است. طبق اين مبنا، بايد گفت: رسالت تبشيري عيسي(ع) فقط مربوط به قوم يهود بوده است. از سوي ديگر، اين فرازها را داريم: «رفته همه امتها را شاگرد سازيد و ايشان را به اسم پدر و پسر و روحالقدس تعميد دهيد. ايشان را تعليم دهيد که همه اموري را که به شما حکم کردهام، حفظ کنند. اينک من هر روزه تا انقضاي عالم، همراه شما ميباشم.»54 در جاي ديگر فرمود: «در تمام عالم برويد و جميع خلايق را به انجيل موعظه کنيد.»55 همچنين ميفرمايد: «چنانکه پدر مرا فرستاد، من نيز شما را ميفرستم.»56 اين سخنان گوياي اين حقيقت است که حواريون، مأموريت دارند تا پيام عيسي(ع) را به گوش جهانيان؛ اعم از بنياسرائيل و غيرايشان برسانند. بر اين اساس، عدهاي چنين استنباط کردهاند که رسالت تبشيري عيسي(ع) شامل تمام جهانيان ميشود. اما بايد توجه داشت: فرازهاي بالا، مقيد فرازهاي اخير هستند؛ يعني حواريون مأموريت دارند نظير عيسي(ع) عمل کنند. در ميان بنياسرائيل، هر جايي باشند رفته و ايشان را به ملکوت خدا فراخواندند. بنابراين، ما بر اين باوريم که دامنه تبشيري عيسي(ع) محدود به قوم بنياسرائيل بوده است.
فعاليت تبشيري پطرس
پطرس، پس از عيسي(ع)، به فرمان وي اقدام به تأسيس کليسا در فلسطين کرد. در انجام وظيفة شباني خود، در همه نواحي گشت ميزد و به تعليم و تربيت مردم اهتمام ميورزيد.57
پطرس، همواره در کار تبشيري خود از نام عيسي(ع) استفاده ميکرد و بشارت به عيسي و پيام او ميداد. تا آنجا که در محاکمه وي و يوحنا توسط صدوقيان آمده که ايشان هرگز نبايد نام عيسي(ع) را بر زبان جاري سازد.58 در واقع، نام عيسي(ع) ابزار معجزه پطرس بود. بدينوسيله، افراد زيادي را به آيين خود کشاند. در باب نهم از کتاب اعمال رسولان، برخي معجزات پطرس بيان شده است. به عنوان نمونه، آمده است:
اما پطرس در همه نواحي گشته، نزد مقدسين ساکن لده نيز فرود آمد. در آنجا اينياس را يافت که مدت هشت سال از مرض فالج بر تخت خوابيده بود. پطرس وي را گفت: اي اينياس، عيسي مسيح تو را شفا ميدهد. برخيز و بستر خود را برچين. وي در ساعت برخاست و جميع سکنه لده و سارون او را ديده به سوي خداوند بازگشت کردند. چنانچه در يافا پطرس شخصي را که مرده بود، زنده کرد. در اين شهر، هر کسي از اين خبر اطلاع يافت، به وي ايمان ميآورد.59
پطرس بر اثر اين معجزات، افرادي را به مسيحيت دعوت کرد.
البته تبشير اختصاص به پطرس نداشت، بلکه هر يك از حواريون در اين مسئله کوشا بودند و به نام عيسي(ع) و ملکوت خدا بشارت ميدادند. به علاوه، از سياق کتاب مقدس چنين استنباط ميشود که برگزيدگان حواريون نيز با همين سبک و روش بشارت ميدادند. استيفان، يکي از برگزيدگان هفت نيکنامي است که رسولان به ايشان دعا کردند. استيفان، مردي مؤمن و روحالقدس بود، به گونهاي که آيات و معجزات عظيمه در ميان مردم از او ظاهر ميشد. بشارت او به عيسي(ع)، موجب دستگيري و قتل او گرديد. هنگامي که او را سنگسار ميکردند، ميگفت: «اي عيسي خداوند روح مرا بپذير. پس زانو زده به آواز بلند ندا داد که خداوندا اين گناه را بر اينها مگير. اين را گفت و خوابيد. پولس نيز به قتل او رضايت داد.»60
گستره تبشير پطرس
تاريخ مسيحيت گوياي اين است که پطرس، همان روش عيسي(ع) را در مسئلة تبشير دنبال کرد. پطرس، در فعاليتهاي تبشيري خود به ميان قوم بنياسرائيل ميرفت و ايشان را به ملکوت خدا فرا ميخواند. اما ظهور پولس و اختلافات وي با پطرس، موجب گرديد که در رويکرد تبشيري تغييراتي ايجاد شود. در رسالة پولس به غلاطيان وي ميگويد: «اما چون پطرس به انطاکيه آمد، او را روبهرو مخالفت نمودم؛ زيرا که مستوجب ملامت بوده.»61 در جاي ديگر، پطرس را به نفاق متهم ميکند: «و ساير يهوديان هم با وي نفاق کردند، به حدي که برنابا نيز در نفاق ايشان گرفتار شده.»62 اختلاف بين پولس و پطرس بر سر مسئله شريعت، کار را بدانجا رساند که پولس پذيرفت كه عيسي(ع) به پطرس مأموريت داده است تا در ميان يهوديان به تبليغ بپردازد و مأموريت تبليغ بين غيريهوديان را به وي واگذار کرده است. در رسالة به غلاطيان پولس ميگويد:
بلکه آنها به اين حقيقت پي بردند که خدا مرا مأمور اعلام انجيل به غيريهوديان ساخته است. همانطوري که وظيفة اعلام انجيل به يهوديان را به پطرس محول کرده بود؛ زيرا همان خدايي که قدرت داد تا رسول غيريهوديان باشم، به پطرس نيز قدرت بخشيد تا او رسول يهوديان باشد.63
طبق اين بيان، روشن ميگردد که دامنة فعاليت تبشيري پطرس قوم بنياسرائيل بوده است.
اين ادعا، در حالي است که بنا به نوشته کتاب اعمال رسولان، پطرس تبليغ در ميان غيريهوديان را از قبل آغاز و حواريون نيز کار او را تأييد کرده بودند.64 پطرس، خود نيز اين واقعيت را اعلام کرده است:
اي برادران شما ميدانيد که مدتها پيش خدا مرا از ميان شما برگزيد تا غيريهوديان مژده نجات را از زبان من بشنوند و ايمان آورند. خدا، که از قلبها آگاه است، اين کار را با عطاي روحالقدس به آنان، به همان طريقي که به خود ما عطا فرمود، تأييد کرد و هيچ تبعيضي بين ما و آنان قائل نشد، بلکه قلب آنان را با ايمان پاک ساخت.65
چنانچه در مکاشفهاي پطرس متقاعد ميشود كه سراغ غيريهوديان رود و به تبشير ايشان اهتمام ورزد. براين اساس، وي تصميم گرفت با اندکي ترديد نوايمانان غيريهودي را تعميد دهد و از ختنه کردنشان صرفنظر کند.66 بر اين اساس، بايد اذعان نمود که پطرس خود نيز اذعان دارد که گسترة تبشيري او عام است.
نکتهاي كه دربارة کتاب اعمال رسولان وجود دارد، اينکه نويسندة آن لوقا، فردي غيريهودي است که به دست پولس ايمان آورد و شاگرد مخصوص او شد. از آنجا که او، با حواريون کمتر تماس داشت، مطالب خود را از پولس نقل ميکند. ازاينرو، بايد توجه داشت که مطالب کتاب، در واقع حکم رسالههاي پولس را دارد. به نوشته اعمال رسولان، پولس مسافرتهاي تبليغي متعددي انجام داد. چون جايي ميان يهوديان نداشت، به قسمتهاي ديگر امپراطوري روم سفر کرد و به تبليغ در ميان غيريهوديان پرداخت. بنابراين دامنه فعاليت تبشيري پطرس، مثل عيسي(ع) فقط در ميان بنياسرائيل بود.
فعاليت تبشيري پولس
پولس، که نام يهودي وي شائول بود، يک يهودي فريسي67 متعصب بود که بسيار مسيحيان را مورد آزار و اذيت قرار ميداد.68 به ادعاي خود، وي در يکي از سفرهاي تبليغي، که به قصد اذيت مسيحيان راهي دمشق شده بود، مکاشفهاي براي وي پيدا شد. عيسي(ع) بر وي ظاهر گشت و ضمن منع او از سرکوب مسيحيان، او را به آيين خود دعوت کرد. از او خواست که در نشر و تبليغ پيامش بکوشد.69 پولس، پس از اين مکاشفه، تصميم گرفت در راه بشارت به عيسي(ع) از هيچ کوششي فروگذاري نکند. از برخي ابواب کتاب اعمال رسولان بر ميآيد که پولس چند سال بعد را در طرسوس به انزوا گذراند. هنگامي که به اورشليم برگشت، مورد عفو و محبت پطرس قرار گرفت و مدتي با وي بود. بيشتر حواريون به او اعتماد نداشتند، ولي برنابا که خودش نوايمان بود، دست موافقت به او داد و کليساي اورشليم را ترغيب کرد که به پولس مأموريت دهد تا به بشارت بپردازد و اعلام کند که مسيح(ع) آمده است و به زودي ملکوت را برقرار خواهد کرد. در اين سالها، زعامت امت مسيحي بر عهدة پطرس بود و همه از او اطاعت ميکردند.
بهمناسبت نام برنابا، بايد توجه داشت که برنابا در سالهايي که مسيحيت سخت تحت فشار بود، براي پيشرفت و نجات مسيحيان، با پولس همکاري نزديک داشت و از ايجاد اختلاف بينشان پرهيز داشت. چنانچه از اختلافي که دربارة حکم ختنه پيش آمد و نزديک بود که نومسيحيان از هم جدا شوند، جلوگيري کرد.70.
پولس مدعي بود که انجيل خود را به برنابا و تيطس عرضه داشته است.71 اما از مجموع، مآخذ مسيحي برميآيد که با همه همکاري و همقدمي که برنابا با پولس داشت. در اواخر، وي مانند حواريون، بهدليل اختلاف در اصول تعاليم از او جدا شد. آخرين اختلاف و جدايي آنها در اواخر باب 15 اعمال رسولان، چنين منعکس شده است: «چون برنابا ميخواست مرقس را همراه ببرد و پولس شخص ديگري را، پس نزاعي سخت شد، بهحدي که از يکديگر جدا شده، برنابا مرقس را برداشته به قبرس از راه دريا رفت.»72
بههرحال، پولس پس از ايمان به مسيح (بين سالهاي 32- 36 ميلادي)، تا هنگام مرگش در شهر رُم (بين سالهاي 62-64 ميلادي) در تبليغِ برداشت خود از مسيحيت کوشيد. تا آنجا که، از ميان پيروان عيسي(ع)، شايد کسي را به اندازه پولس نتوان معرفي کرد که در امر تبشير تلاش کرده باشد.
گستره تبشيري پولس
پولس در ميان يهوديان جايگاهي نداشت. بر اين اساس، تلاش کرد تا با تغيير رويکرد در تبشير و کشاندن آن به جامعة غيريهودي، در تثبيت جايگاه خود موفق شود. ادبيات رسالههاي پولس و کتاب اعمال رسولان، گوياي اين مطلب است. بابهاي يازدهم و دوازدهم اعمال رسولان، نشان ميدهد كه پولس دامنة فعاليت خود را به غيريهوديان گسترش داد و آنان را به مسيحيت دعوت کرد.
در اين دوره و پيش از اختلاف ميان پولس و برنابا، برنابا که براي تبليغ غيريهوديان به شهر طرسوس اعزام شده، پولس را ديده او را به انطاکيه برد و براي ادارة کليساي انطاکيه، از او ياري جست. با همکاري يکديگر، آنقدر افراد را به کيش مسيح(ع) درآوردند که جمعيت مسيحيان انطاکيه، بيشتر از شهرهاي ديگر شد. اتفاقاً در اين شهر، براي نخستين بار غيريهوديان به مسيحيت روي آوردند.73 از اين به بعد، نقش پولس هر روز پررنگتر شد تا جايي که وي به تدريج قهرمان کتاب اعمال رسولان گرديد.
بنابراين، ميتوان مدعي شد که مسيحيت قبل از پولس، در پي رسالت خود در ميان غيريهوديان نبود، اما بهدليل تلاش پولس، مسيحيت اين رسالت را دنبال کرد و دين جهاني بشريت شد. پولس، موفق به انجام کاري شد که پيامبران و ربيها نتوانسته بودند، انجام دهند؛ يعني ترويج اعتقاد به خداي يکتاي اسرائيل در سراسر جهان. پولس که معروفترين و تأثيرگذارترين شخصيت مسيحيت اوليه بود، حق داشت که در دفاع از خود بگويد که او، بيش از ساير رسولان کار کرده است. وي از مهمترين مراکز بازرگاني، صنعتي و حکومتي، همچون انطاکيه،74 افسس،75 تسالونيکا76 و قرنتس،77 همراه با گروه کاملي از همکاران و با مکاتبات پي در پي، ديدن کرد و طي چند سال در سوريه،78 آسياي صغير،79 مقدونيه80 و يونان81 و نيز ايليريا،82 کار تبليغي سازمان يافتهاي را به انجام رسانيد.83
اهميت پولس رسول، براي تاريخ جهان به اين است که کسي که در يک مرحله، در همه جا يهوديان را موعظه ميکرد، اما غالباً از سوي آنان طرد ميشد، راه دسترسي به باور يهودي دربارة خدا را براي غيريهوديان هموار ساخت. بدين ترتيب، نخستين تغيير در مسيحيت را آغاز کرد. تا آنجا که شوراي رسولان اورشليم در سال 48م، او را بهدليل نظرش تحت فشار قرار داد. نظر وي، بر خلاف مجامع اوليه مسيحي اورشليم، اين بود که غيريهوديان نيز ميتوانند به خداي اسرائيل دست پيدا کنند، بدون اينکه مجبور باشند نخست ختنه شوند و قوانين طهارت يهود، مقررات مربوط به غذا و روز سبت را بپذيرند. پولس، تقدم تاريخي جامعه اورشليم را تصديق کرد. زماني که جامعه اورشليم رسالت او را در ميان غيريهوديان جدا از شريعت، تأييد نمود، وي با جمعآوري کمک مالي قابل توجهي از ميان جوامع جديد مسيحي غيريهود، از جامعه اورشليم حمايت کرد. معناي اين عمل، اين است که غيريهودي ميتواند مسيحي شود، بدون اينکه مجبور باشد نخست يهودي شود. از اينرو، ميتوان نتيجه گرفت: مسيحيت تنها به وسيلة پولس به زبان جديد، با ويژگيهايي چون طراوت اصيل، تأثير مستقيم و حساسيت پرشور، دست يافت. تنها به وسيله پولس، قوم کوچک يهود سرانجام به ديني جهاني تبديل شد؛ ديني که از رهگذر آن شرق و غرب، حتي بيش از زمان اسکندر کبير، به هم مرتبط شدند.84
جمعبندي و ارزيابي
اگر امروز تبشير از اهميت زايدالوصفي در ميان مسيحيان برخوردار است و اگر مسيحيان از هر فرصتي براي انتقال پيام عيسي مسيح فروگذاري نميکنند و اگر هزينههاي فراواني به منظور بسط و گسترش بشارت عيسي، از سوي کليسا پرداخت ميگردد، جملگي گوياي اين مطلب است که رهبران کليسا به مسئله تبشير اهميت فوقالعادهاي ميدهند. در اين مقاله، تلاش شد بابي به سوي تبشير و ماهيت آن گشوده شود. اينکه تبشير چيست؟ چه تفاوتي بين تبشير عيسوي و تبشير پولسي است؟ مطالبي بود که گذرا به آن اشاره شد.
به نظر ميرسد، ما بايد در يک فرايند هدفمند محتواي پيام عيسي(ع) و سخنان وي را بر اساس مستندات کتاب مقدس واکاوي کنيم و فضاي حاکم بر عصر حواريون را شناسايي نموده، تا بتوان بر اساس آن بشارت پولسي را سنديابي کرد. آنچه از اين مقاله استنباط ميگردد، اين است که مسيحيت پطرسي، ماهيتي متفاوت از مسيحيت پولسي دارد. پيام بشارت عيسي(ع) به مرور زمان، به ويژه از زمان پولس رنگ خود را از دست داده است. قطعاً آنچه مسيح و بهدنبال وي پطرس، دنبال کرد ادامه آيين موسوي بود که در آن آموزههايي مثل شريعت وجود داشت و اتفاقاً بايد بهصورت يک فرضيه مورد مطالعه قرار گيرد. بر عکس، آنچه از زمان پولس بر اساس الهيات تبشيري وي اتفاق افتاد، خلاف عصر عيسوي است و جاي کار براي تحقيق دقيق پيام پولس وجود دارد که بهدنبال آن، اهداف و انگيزههاي وي نيز روشن خواهد شد. اما از اين مطلب نبايد غفلت کرد که آنچه امروز با نام مسيحيت در فعاليتهاي تبشيري دنبال ميشود، راه پولس و هدف اوست.
از ديدگاه قرآن كريم، رسالت عيسي(ع) يک رسالت جهاني نيست. از اينرو، تبشير وي نيز در گستره قوم بنياسرائيل تصور ميگردد. شاهد اين مطلب آياتي85 است که نشاندهندة اين مطلب هستند كه تورات و انجيل، فقط براي بنياسرائيل بودهاند و رسالت ايشان هدايت آنان بوده است. در حاليکه، آياتي از قرآن86 بيان ميكنند كه قرآن رسالتي جهاني دارد و براي همة مردم نازل شده است.
پينوشتها:
1 . مرقس 16: 9 - 20.
2 .Hasting, Adrian, "Mission", Encyclopedia of Theology: The Concise Sacramentum Mundi, karl Rahaner, Crossroad, New York, 1982, p. 967.
3. 1.: 1
4. logos
لوگوس به معناي کلمه است که اشاره به وجود حصرت عيسي(ع) دارد. در آموزه تبشير، عيسي بهعنوان لوگوس محور است. زيرا عيسي همان رسولي است که بهصورت پيام الهي براي بني اسرائيل تجسد يافته است.
5. متي 28: 19- 20؛
Robert, Dana L, Christian Mission: How Christianity Became a World Religion, Wiley- Blackwell, p. 11.
6. Hoffman, R., "Mission", New Catholic Encyclopedia, Vol. 9, Washington: The Catholic University of America Press, p. 904
7 . Raymond F. Collins, "Gospel", Encyclopedia of Religion, Mircea Eliade, vol.6, p. 79.
8 . Brenda E. Brasher, Encyclopedia of Fundamentalism, p. 193.
9 . Henry Van Dyke, the Gospel for a World of Sin, pp. 7-8.
10 . «انجيل ديگري نيست و فقط يک انجيل وجود دارد.» (غلاطيان 1: 6)
11 . Gerald S.J. O Collina & Edwaed G. Farrugia, S. J., A Concise Dictionary of Theology, p. 85.
12. به عنوان نمونه رجوع شود به 1 قرنتيان 9: 12 و 2 قرنتيان 2: 12.
13. ر.ك: 1 تيطس 1: 9 و 2قرنتيان11: 7.
14. Collins, Raymond F., "Gospel", Encyclopedia of Religion, Mircea Eliade, Vol.6, p. 80.
15. مرقس 1: 15.
16. متي 4: 23، 9: 35.
17. متي 26: 13.
18. متي 24: 14.
19. اعمال رسولان 15: 7، 20:24.
20. Collins, Raymond F., "Gospel", Encyclopedia of Religion, Mircea Eliade, V. 6, P. 81.
21. مرقس 1: 14- 15.
22. روميان 1: 3-4؛ 1قرنتيان 15: 1- 11.
23. روميان 1: 16.
24 . مرقس 1: 15؛ لوقا 18: 16- 17؛ کولسيان 1: 13؛ عبرانيان 12: 28.
25 . ملکوت آسمان يک اصطلاح يهودي است که به جهت اجتناب از به زبان آوردن نام خدا به کار رفته است. اين اصطلاح فقط در انجيل متي وجود دارد و بيش از 30 بار در آن انجيل آمده است.
26 . يوحنا 14: 23؛ 20: 22.
27 . اشعيا 64: 1؛ مرقس 9: 1؛ اقرنتيان4: 20؛ يوحناا 18: 36.
28 . متي 12: 28؛ يوحنا 18: 36.
29 . لوقا 4: 43.
30 . متي 9: 13.
31 . لوقا 19: 10.
32 . مرقس 10: 45.
33 . يوحنا20: 21.
34 . متي 4: 23 و 9: 35.
35 . 1 تسالونيکيان 2: 12.
36 . مرقس 1: 15؛ اعمال رسولان 8: 12؛ 1قرنتيان 5: 10- 11.
37 . متي 18: 3؛ مرقس 10: 15.
38 . روميان 10: 8- 13؛ عبرانيان 4: 2.
39. کتاب رازهاي خنوخ در مجله هفت آسمان شمارگان 3و 4 آمده است.
40. متي 24: 30.
41. ويل دورانت، تاريخ تمدن، جلد سوم، ص 664.
42. يوحنا 2.
43. ميلر، و.م، تاريخ کليساي قديم، ص 27.
44. متي 4: 17. چنانچه اين مضون در مرقس 1: 14 و 15؛ لوقا 4: 14 و 15؛ يوحنا 4 : 43-45 با عبارت ديگر ديده مي شود.
45. متي 4: 18-20. چنانچه همين مضون در لوقا 1: 16-20 وجود دارد.
46. متي 4: 23-25. چنانچه همين مضون در مرقس 1: 35-39، لوقا 4: 42-44 ديده مي شود.
47. مرقس 2: 1-12.
48. متي 8: 20.
49. متي 5: 1-12.
50. متي 10: 5.
51. يوحنا 4: 22
52. متي 15: 24.
53. اعمال رسولان 10 و 11؛ ويل دورانت، تاريخ تمدن، جلد سوم، ص 668.
54. متي 28: 19-20.
55. مرقس 16:15.
56. يوحنا 20: 21.
57. 1 قرنتيان 9: 5.
58. اعمال رسولان 4: 19.
59. اعمال رسولان 9: 32-43.
60. اعمال رسولان ابواب 6و 7.
61. غلاطيان 2: 11.
62. غلاطيان 2: 13.
63. رساله پولس به غلاطيان 2: 7-8.
64. اعمال رسولان باب هاي دهم و يازدهم.
65. اعمال رسولان 15: 7-9.
66. اعمال رسولان 10.
67. نامه به فليپيان 3: 5.
68. نامه به فليپيان 3: 6، نامه به غلاطيان 1: 13.
69. اعمال رسولان باب 9.
70. اعمال سولان ابواب 11 و 12.
71. غلاطيان 2: 1 و 3.
72. اعمال رسولان 15: 39.
73. ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج 3، ص683.
74. Antioch
75. Ephesus
76. Thessalonika
77. Corinth
78. Suria
79. Asia Minor
80. Macedonia
81. Greece
82. Illyria
83. روميان 15: 9.
84. ر.ك: کونگ، هانس، «پولس و گسترش مسيحيت»، ترجمه احمد رضا مفتاح، هفت آسمان، ش 16.
85. آلعمران: 49؛ صف: 6.
86. فرقان: 1؛ سبأ: 28.
منابع
ويل دورانت، تاريخ تمدن، تهران، انقلاب اسلامي، 1366.
ميلر، و.م، تاريخ کليساي قديم، ترجمه علي نخستين، چ دوم، تهران، حيات ابدي، 1981.
کونگ، هانس، «پولس و گسترش مسيحيت»، ترجمه احمد رضا مفتاح، هفت آسمان، ش 16، سال چهارم، زمستان 1381.
فارس، ابراهيم، سبيل المسيح، لبنان، دار منهل الحياة، 1988.
سي تني، مريل، معرفي عهد جديد، ترجمه ط. ميکائليان، تهران، حيات ابدي، 1362.
ا. کمپس، توماس، اقتدا به مسيح، زمينهاي براي گفتگوي عرفاني اسلام و مسيحيت، ترجمه سعيد عدالتنژاد، تهران، طرح نو، 1382.
Robert, Dana L, Christian Mission: How Christianity Became a World Religion, Wiley- Blackwell, 2009.
Oucollins, Gerald, a Concise Dictionary of Theology, New Yourk:Paulist Press, 1991.
O Collina, Gerald, S.J. & Edwaed G. Farrugia, S. J., A Concise Diction of Theology, New York, Mahwah, N.J., 1991.
Newbigin, Lesslie, The Open secret: An Introduction to the Theology of Mission, Grand Rapids, Michigan, 1994.
Hooker, Morna D. Paul, A short introduction, One World Oxford, 2004.
Hoffman, R., "Mission", New Catholic Encyclopedia, Washington: The Catholic University of America Press, 1967.
Hasting, Adrian, "Mission", Encyclopedia of Theology: The Concise Sacramentum Mundi, karl Rahaner, Crossroad, New York, 1982.
Collins, Raymond F., "Gospel", Encyclopedia of Religion, Mircea Eliade, Goddess worship, 1987.
Abbott, Walter M., the Documents of Vatican II, New Yourk: Guide press, 1989.