تب‌های اولیه

    معرفت ادیان، سال دوم، شماره سوم، پیاپی 7، تابستان 1390، صفحات 167-

    تأویل، ابزار عوام‌فریبی در بهائیت

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    چکیده: 
    ادیان ساختگی برای ادامه حیات خویش، به هر چیزی متمسک می شوند تا مشروعیت خود را اثبات نمایند. بهائیت نیز به لحاظ ماهیت خود، خارج از این قاعده نیست؛ بدین منظور دست به دامن «تأویل» می شود. این مقاله با رویکرد نظری و روش کتابخانه­ای، با هدف خلع سلاح این مدعیان، با پس از تعریف واژه تأویل، بررسی ارتباط آن با «تنزیل» و «اقتباس» و همچنین بررسی خود این واژه در قرآن و بیان نمونه­هایی از تأویلات بهایی، درصدد ابطال این مدعا برآمده است.
    چکیده و کلیدواژه انگلیسی
    عنوان :
    Full Text:
    متن کامل مقاله: 

    سال دوم، شماره سوم، تابستان 1390، ص 167 ـ 192
    Ma'rifat-i Adyān, Vol.2. No.3, Summer 2011

     

    امیرحسین منطقی*

    چکیده

    ادیان ساختگی برای ادامه حیات خویش، به هر چیزی متمسک می شوند تا مشروعیت خود را اثبات نمایند. بهائیت نیز به لحاظ ماهیت خود، خارج از این قاعده نیست؛ بدین منظور دست به دامن «تأویل» می شود. این مقاله با رویکرد نظری و روش کتابخانه­ای، با هدف خلع سلاح این مدعیان، با پس از تعریف واژه تأویل، بررسی ارتباط آن با «تنزیل» و «اقتباس» و همچنین بررسی خود این واژه در قرآن و بیان نمونه­هایی از تأویلات بهایی، درصدد ابطال این مدعا برآمده است.

    کلیدواژه ها: باب، بها، تأویل، امی، علم لدنی، قیامت، بهشت و جهنم.


    * کارشناس ارشد مبانی نظری اسلام، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)

    دریافت: 25/11/90 ـ پذیرش: 20/3/91 Amirhosein1355@Yahoo.com


    مقدمه

    «خدا» آشنای اندیشه و فطرت انسانی است و کلام او مثل وجودش، دارای حجیت مطلق برای انسانی که وجودش فقر مطلق و عین الربط به خدا است. کلام الهی محکمات و متشابهاتی دارد که جز اهل فن را یارای تبیین کلامش نیست. تاریخ پر از اهل فن­های دروغینی است که برای رسیدن به مطامع دنیوی خود، از روش های ظاهراً دینی استفاده کرده، و مردم را دچار اعوجاج فکری نموده اند. تأویل، تفسیر و اقتباس، نمونه هایی از این دست به شمار می روند. گروهک سیاسی فرقان، منافقین، وهابیت و بهائیت از این نمونه اند. برای نمونه، گروه منافقین، واژگان «زینتهن» و «بعولتهن» در آیة مبارکه 31 سوره نور را به ترتیب بر «از ناف تا زانو» و «هم سنگران» تفسیر می نمودند!1 پایه و اساس بهائیت و بقای آن بر همین تأویل ها و تفسیرها استوار است. عقاید بهائیت مبتنی بر کلام سران این گروهک بخصوص «بها» می باشد و بالتبع و ابتنای کلام وی هم بر تأویلات وی استوار است. از این رو، اثبات بطلان تأویلات وی، بالتبع بطلان اعتقادات بهایی را به دنبال دارد. صاحب «فرائد»، ابوالفضل گلپایگانی، ضمن مشخص نمودن محدوده مشروعِ تأویل، صحت تأویلات را منوط به امّیِ غیرمتعلم بودن تأویل کننده دانسته است که این خود، بحثی در اثبات امی غیرمتألم نبودن سران بهایی می طلبد. در بهائیت عقیده بر آن است که، قرآن ظاهر و باطنی دارد. آن کس که ظاهرش را بگیرد و باطن آن را رها کند، جاهل است و بالعکسش عالم.2 این مقاله، ابتدا پیرامون معنای لغوی و اصطلاحی تأویل توضیحی ارائه داده، بی ربط بودن تأویل در بهائیت را با بیان نمونه­هایی از تأویل­های موجود در منابع اصیل بهایی ثابت کرده، شواهدی بر غیر امی بودن سران بهائیت و اکتسابی بودن علم ایشان ارائه داده است. از آنجایی که قوی ترین نظریه پرداز بهائیت، یعنی میرزا ابوالفضل گلپایگانی، حق تأویل را مختص امی غیر متعلم دانسته و «باب» و «بها» را مصداق آن معرفی کرده است، لازم است امی نبودن و اکتسابی بودن معلومات آنان اثبات گردد. در این مقاله، از سه طریق برای اثبات مدعای فوق استفاده شده است: ارائه اسناد اکتسابی بودن معلومات؛ بررسی تأویلات بهایی؛ بررسی اجمالی کتب بهایی.

    چیستی تأویل

    حاصل کلام یکی از محققان درباره «تأویل» چنین است:

    «تأویل» در لغت از «اََوْل» به معنای بازگرداندن می آید. این واژه 17 بار در قرآن مجید وارد شده و مقصود از آن، تحقق اموری است که مقدمات آن قبلاً فراهم شده است. مانند فرارسیدن وعده­های قرآنی ثواب و عقاب،3 تعبیر شدن خواب ها،4 به بار نشستن اقدامات حضرت خضر(ع)5 و ظهور نتیجه اعمال.6 «تأویل» در اصطلاح مفسران عبارت است از: صرف نظر کردن از معنای ظاهری الفاظ مقدس و پیشنهاد معنای تازه ای که در اولین برخورد از ظاهر آن الفاظ فهمیده می شود.7 «تأویل» در برخی متون اسلامی، در مقابل «تنزیل» قرار می­گیرد. در این متون، «تنزیل» مصادیق دقیق و عینی آیات قرآن کریم و «تأویل» تعمیم آن است.8 اصطلاح «تأویل» را عالمان دین با الهام از آیة 7 سوره آل عمران وضع کرده اند. ولی بدیهی است که واژه «تأویل» در این آیه شریفه و سایر آیات قرآن مجید، به این اصطلاح اسلامی متأخر از عصر نزول ربطی ندارد. همچنین می توان سخنی را از گوینده اش گرفت و آن را در زمینه تازه ای به کار برد تا معنای تازه ای پیدا کند. این شیوه «اقتباس» نامیده می شود و به تأویل ربطی ندارد.9

    آیه هفتم آل عمران10 و تعدادی از روایات دلالت بر تأویل دارند.11 در مورد مصداق «الراسخون فی العلم»، برخی مفسران با استناد به روایات عدیده ای، مصداق آن را اهل بیت(ع) دانسته اند.12

    علامه طباطبائی در المیزان در مورد تأویل مذکور در آیه 7 آل عمران پس از بررسی اقوال مختلف در این زمینه، چنین می فرماید:

    خواننده عزیز بعد از توجه به اشکالاتی که در اقوال سابق الذکر بود، متوجه می شود که حق مطلب در تفسیرِ تأویل این است که بگوییم: تأویل حقیقتی است واقعی که بیانات قرآنی چه احکامش، و چه مواعظش، و چه حکمت هایش مستند به آن است. چنین حقیقتی در باطن تمامی آیات قرآنی هست، چه محکمش و چه متشابهش. و نیز بگوییم که این حقیقت از قبیل مفاهیمی که از الفاظ به ذهن می رسد نیست، بلکه امور عینی است که از بلندی مقام ممکن نیست در چهار دیواری شبکه الفاظ قرار گیرد. اگر خدای تعالی آنها را در قالب الفاظ و آیات کلامش درآورده در حقیقت... کلام او به منزله مثل هایی است که برای نزدیک کردن ذهن شنونده به مقصد گوینده زده می شود، تا مطلب بر حسب فهم شنونده روشن گردد. همچنان­که خود قرآن فرموده: ما قرآن را که در ام­الکتاب نزد ما مقامی بلند و فرزانه داشت درخور فهم بشر کردیم و کتابی خواندنی نموده، به زبان عربیش درآوردیم. (زخرف: 4) در آیات دیگر قرآن کریم تصریحات و اشاراتی در این معنا هست. علاوه بر این، طوری که شمرده اند در شانزده مورد استعمال شده و در همه موارد در همین معنایی است که ما گفتیم.13

    علامه طباطبائی در مورد اینکه چه کسی علم به تأویل دارد، می فرماید:

    قرآن کریم علم به تأویل را برای غیر خدا ممکن می داند. اما خصوص آیه مورد بحث(آل عمران: 7)، دلالتی بر آن ندارد. لکن انحصار موجود در آیه، منافاتی ندارد با اینکه دلیل دیگری جدای از آیه مورد بحث، دلالت کند بر اینکه خداوند از این علم اختصاصی خودش به دیگران هم داده باشد. همان طور که در علم غیب این طور است که در آیاتش مختص به خدا معرفی شده،14 اما در آیه ای دیگر برای غیر خدا هم ثابت است.15

    ایشان با ذکر آیه شریفه «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ» (واقعه: 79) می فرمایند:

    هیچ شبهه ای در این نیست که آیه شریفه ظهور روشنی دارد در اینکه مطهرین از بندگان خدا با قرآنی که در کتاب مکنون و لوح محفوظ است تماس دارند؛ لوحی که محفوظ از تغییرات است و یکی از انحاء تغییر این است که دستخوش دخل و تصرف های اذهان بشر گردد، وارد در ذهن­ها شده از آن صادر گردد و منظور از مس هم همین است. و این نیز معلوم است که این کتاب مکنون همان ام­الکتاب در آیة 29 رعد و 4 زخرف است. این مطهرین، مردمی هستند که طهارت بر دل های آنان وارد شده و کسی جز خدا این طهارت را به آنان نداده است؛ چون خدا هر جا سخن از این دل ها کرده، طهارتش را به خودش نسبت داده است. مانند: آیه تطهیر( احزاب: 33 ) و آیة 6 سوره مائده که می فرماید: «ولکن یرید لیطهرکم»... .نباید نتیجه ای را که این بیان دست می دهد، اشتباه گرفت؛ چون آن مقداری که با این ثابت می شود، همین است که مطهرین، علم به تأویل دارند و لازمه تطهیرشان این است که در علمشان راسخ باشند؛ چون تطهیر دل هاشان مستند به خداست و خدا هم هرگز مغلوب هیچ چیزی واقع نمی شود. لازمة تطهیرشان این است [که ذکر شد]، نه اینکه بگوییم راسخین در علم، به گردن آیه انداخت ... همچنین آیه شریفه (واقعه: 79)، اثبات نمی کند که مطهرون همه تأویل کتاب را می دانند و هیچ تأویلی برای آنان مجهول نیست و در هیچ وقت از آن جاهل نیستند، بلکه از این معانی ساکت است. تنها اثبات می کند که فی­الجمله تماسی با کتاب، یعنی با لوح محفوظ دارند، اما چند و چون آن احتیاج به دلیل جداگانه دارد.16

    تأویل در بهائیت

    علی رغم حرام دانستن تأویل در این فرقه، تأویل در این مسلک شایع بوده، اساساً این مسلک بر تأویلات مبتنی است. «بهاء» در کتاب اقدس تصریح و تهدید می کند که: هر کس که عبارات این کتاب را تأویل کرده و از معنای ظاهری آنها بیرون برد، کلام خدا را تحریف کرده و در کتاب مبین، از زیانکارترین افراد خواهد بود: «انّ الذی یأَوّلُ ما نُزِّلُ مِن سماء الوحی و یخرُجُه عن الظاهر انّه ممّن حرَّف کلمةالله و کان من الاخسرین فی کتابٍ مبین».17 اشراق خاوری نیز می­گوید: «از جملة وصایای حتمیه و نصایح صریحة اسم اعظم [یعنی بهاء]، این است که ابواب تأویل را مسدود نمایید و به صریح کتاب، یعنی به معنی لغوی مصطلح قوم تمسک جویید».18

    علی محمد شیرازی می­گوید: «اذن نیست از برای أحدی که تفسیر کند به آنچه در بیان نازل شده».19 گلپایگانی، مطالب کتب مقدسه الهیه را به سه دسته احکام و شرایع و سنن، ذکر حوادث ماضیه و ذکر حوادث آتیه تقسیم کرده، تأویل را در قسم آخر جایز می داند.20 گرچه فهم معانی آیاتی که ذکر حوادث آتیه می­کنند را خارج از توان همه مردم و علما و فلاسفه دانسته، با استناد به آیات و روایاتی، مختص امی غیر متألمی که نازل از حضرت أحدیت است و نیز قائم موعود می­داند.21 با فرض پذیرش این ادعا، با اثبات عدم امی غیر متألم بودن «باب» و «بها» و حتی شیخ احمد احسائی، از باب تأکید بیشتر، فهم معانی آیات مذکور از توان اینها هم خارج خواهد شد. در این صورت، باز هم باب تأویل که گلپایگانی آن را به زحمت توجیهات بی شمار گشوده بود، مسدود می گردد.

    غیر امی بودن سران بهائیت و اکتسابی بودن علم آنها

    در مورد اکتسابی بودن علم احسایی، بها و عبدالبها؛ روزبهانی می نویسد:

    احسایی دانش خویش را اکتسابی نمی داند، بلکه خود را ملهم از ائمة اطهار(ع) و بهره مند از دانش آنان معرفی می کند. اما بررسی زندگی وی، از تحصیلات رسمی او حکایت دارد. در مکارم الآثار آمده است: تحصیلات خود را با فراگیری قرآن نزد پدرش، شیخ زین‏الدین احسائی آغاز کرد. دروس مقدماتی متداول عصر خویش را در همان­جا نزد عالمان محلی فراگرفت و در سال 1186ق، چون در آن سامان (زادگاهش) کسی را برای رشد و هدایت نیافت، راهی نجف و کربلا شد...22 آقا محمدباقر وحید بهبهانی، سیدعلی طباطبایی صاحب ریاض، میرزا مهدی شهرستانی، و سیدمهدی بحرالعلوم و شیخ جعفر کاشف‏الغطاء، اساتید برجسته ای هستند که شیخ احمد از وجود آنها بهره ور شد.23

    اکتسابی بودن علم بها24

    او آموزش های مقدماتی ادب فارسی و عربی را زیر نظر پدر و معلمان گذراند. اگرچه خود مدعی است که هرگز تحصیلاتی نداشته است. وی در نامه ای به ناصرالدین شاه در این باره می نویسد:

    من تحصیل علم نکرده ام و در مدارس وارد نشده ام. می توانید از [مردم] شهری سؤال کنید که در آن ساکن بوده ام.25 این سؤال را نه همشهریان بهاءالله، که عزیه خانم نوری خواهرش خطاب به عبدالبهاء فرزند بهاءالله پاسخ می دهد: جناب میرزای ابوی، که از بدایت عمر که بحد بلوغ رسید، به واسطه فراهم بودن اسباب و گرد آمدن اصحاب اشتغال به درس و اهتمام به مشق داشته است و آنی خود را از تحصیل مقدمات، فارغ نمی گذاشتند. پس از تحصیل مقدمات عربیت و ادبیت به علم حکمت و مطالب عرفان مایل شده است که به فواید این دو نائل آیند. چنان که اغلب شب و روز ایشان به معاشرت حکمای ذی شأن و عرفا و درویشان مشغول بود. وقتی که صور اسرافیل ظهور دمیده شد، ایشان مردی بودند که اکثر کلمات حکما و عرفا را دیده و اغلب علائم ظهور را دیده و شنیده و فهمیده...26

    اکتسابی بودن علم عبدالبها

    مبلّغ پیشین بهائی، عبدالحسین آواره (آیتی) در کشف الحیل می نویسد:

    عبدالبهاء آن قدر معلم و مربی دارد که از حد، خارج است. نخستین معلمش، همان پدرش بهاء و بعد از مسافرت پدرش به کوه های سلیمانیه، میرزا موسی کلیم و سپس، نزد شیخ عبدالسلام شوافی از حکما و علمای مشهور بغداد تحصیل کرده است.27

    البته منابع بسیاری به امی نبودن آنان اشاره کرده­اند. دکتر صدری به نکته جالبی اشاره می کند: منابع بهایی، که به درس خواندن بها تصریح نموده اند،28 و این جمله ای که «من دوست ندارم که اذکار قبل بسیار اظهار شود؛ زیرا که اقوال غیر را ذکر نمودن دلیل است بر علوم کسبی نه بر موهبت الهی»،29 ظاهراً از سبب محو آثار پیشین و نیز از انگیزه او در ادعای درس ناخواندگی حکایت می کند.30 امان الله شفا با استنادات بسیار به منابع بهایی، امی نبودن باب و بها را اثبات نموده، چنین می گوید: ادعای خلاف آن از سوی عبدالبها به خاطر فریب اغنام الله بوده است.31

    اکتسابی بودن علم علی محمد شیرازی

    عبدالبها، ادعای عدم تحصیل علم باب را نموده، و همه اهل شیراز را به عنوان گواه صحت ادعای خود معرفی می کند.32 در حالی که، این جمله در مورد باب معروف است که: «باب چون به سن پنج یا شش سالگی رسید، جناب خال اعظم ایشان را برای فراگرفتن مقدمات زبان فارسی به مکتب، که در محلی به نام «قهوه اولیاء» در نزد استادی، که معروف به شیخ عابد است، می سپارد. علی محمد درباره او می گوید: ای استاد من مرا نزن که من قلبی نازک دارم.»33

    باب در تفسیر سوره بقره، از سیدکاظم با تعبیر «معلمی» می کند.34

    نمونه هایی از تأویلات ابداعی بهائیت و غیر مستند

    1. مراد از معرفت الله، معرفت مظهر اوست. مراد از پناه به خدا، پناه به مظهر اوست. مراد از لقاء الله، لقاء مظهر اوست.35

    2. مقصود از سماء در کلمات نبویه، سماء دیانت و سماء امر الله است.36

    ۳. منظور از شمس، قمر و نجوم در یک مقام، امر الله و اولاد او در ظهور دیانت جدیده است. در مقامی دیگر، ارکان، احکام و فقهای دیانت سابقه است.37

    4. اطلاق تلویحی «شمس»، به مفهوم «مظهر الهی»، به نقطه بیان (باب) از سوی بها.38

    ۵. منظور از لقاء، لقای جمال او(بها).39

    ۶. منظور از مشارق و مغارب، مظاهر الهی و از بین رفتن آنهاست.40

    ۷. «إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ»، یعنی سماء ادیان، که در هر ظهور مرتفع می شود و با ظهور بعد شکافته می شود؛ یعنی باطل و منسوخ می گردد.41

    ۸. تفسیر «ابرار» در آیه 5 سوره دهر به بهائیان.42

    ۹. منظور از «الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ»، من (بها) هستم.43

    ۱۰. تفسیر آیة «یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ»(ابراهیم: 48)، به قلوب کسانی که بدون سواد بودند، ولی خداوند به آنها علم لدنی داد.

    ۱۱. «أرض و سماوات» در آیة 67 سوره زمر، سماوات به معنای سماوات ادیان و أرض به معنای أرض معرفت و علم است.

    ۱۲. در آیه 72 سورة الرحمان، «حور مقصورات» = معانی­ای که در غرفه­های حکمت، محصور گشته­اند.

    ۱۳. در آیه 10 سورة دخان، «دُخانٍ مُبِینٍ یَغْشَی النَّاسَ هذا عَذابٌ أَلِیمٌ» مراد آن حوادثی است که برای امتحان مردم است، مانند، قتل موسی(ع)، تغییر قبله و داستان مریم«س».

    ۱۴. در آیه 74 سوره الرحمان، سؤال به معنای شناخت از روی سیمای آنهاست. وقتی نگاه به صورتشان می کنند، همه چیز را می فهمند و دیگر نیازی به سؤال کردن به مفهوم مصطلح آن ندارند.44

    ۱۵. اینها برای اثبات گفته های خویش، از قرآن استفاده کرده و تفسیر به رأی می کنند تا جایی که علاوه بر آنکه بهاء خودش را هم طراز قرآن ناطق، یعنی ائمه اطهار(ع) دانسته ، بلکه تفسیرهای شخصی خود را بر تفسیرهای منقول از ائمه اطهار(ع)، مقدم شمرده، خود را مصداق «ابرار» در آیة شریفه «إِنَّ الْأَبْرَارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کَانَ مِزَاجُهَا کَافُوراً» شمرده است.45 اصولاً شخصیت سازی برای خود و سایر سران بهائیت، لازمه رسیدن به اهداف و منویات درونی «بها» و سایر سران بهایی است.

    ۱۶. امام صادق(ع) می فرمایند: منظور از کرّوبین، قومی از شیعیان ما در خلف عرش هستند. در این مورد، بها می گوید: و اگرچه از ذکر خلف عرش معانی بسیار منظور بوده، هم برحسب ظاهر، هم بر حسب باطن ولکن در یک مقام مدلّ است بر عدم وجود شیعه، چنانچه در مقام دیگر می فرماید: مؤمن مثل کبریت احمر است و بعد به مستمع می فرماید: آیا کبریت احمر دیده[؟] ملتفت شوید، به این تلویح که ابلغ از تصریح است، دلالت می کند بر عدم وجود مؤمن.46

    ۱۷. تأویل مفهوم ختم نبوت: با توجه به آنچه گذشت، وقتی حضرت رسول اکرم(ص) می فرمایند: منم آدم و نوح و موسی و عیسی و نیز فرمود: اما النبیون فأنا، پس می تواند بگوید: منم آخرین نبی، زیرا بعد از آنکه بدء النبی، بر آن حضرت صادق است، ختم النبی هم صادق است. مظهر خدا اولیت و آخریت بر او معنا ندارد، همچنان که در خدا معنا ندارد.47

    ۱۸. باب قیامت را روز ظهور شجره حقیقت [خودش] دانسته و سخن احدی از شیعه یوم قیامت را نفهمیده، بلکه همه موهوماً امری را توهم نموده که عندالله حقیقت ندارد.48 مراد از برزخ را هم فاصله بین دو ظهور پیامبران دانسته است.49

    بها منظور از قیامت را قیام خود برای نبوت دانسته50 و از ساعة، واژة قرآنی به معنی قرآن قیامت است، ساعت بعثت خودش را اراده کرده، و از این رو، آیات قرآن را به خودش تأویل کرده است.51 او هم مانند باب، قیامت را به معنایی که علمای اسلام قائلند، موهوم می داند.52

    ۱۹. منظور از مصیبت و بلای آخرالزمان، که در کتاب مکاشفات یوحنا، به عنوان نبرد آرمجدّون (باب 16، آیه 14) به آن اشاره شده و در متون مقدس دیگر، هم به آن اشاره شده، «حادثه بدشت» و نیز جنگ جهانی اول و دوم است. البته، مترجم همین مقاله نبرد آرمجدون را نبرد نهایی خیر و شر و به طور کلی، مبارزة شدید نور با ظلمت دانسته، می گوید: علاوه بر مسیحیت، دین زرتشتی نیز آن را پیش بینی کرده است.53

    ۲۰. منظور از الصیحه، القارعة، الحاقه، الساهره، الطامة، الصاخة، الازفة، الفزع الاکبر، الصور، الناقور و مثل آنها، الواح(نامه های بها)است.54

    ۲۱. مراد از «وجه الله» در آیه «کُلُّ شَیْ‏ءٍ هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ»، وجود بها است.55

    ۲۲. یکی از محققان بهایی، هزاره ای که در کتاب مقدس به آن اشاره شده است، که بعد از ظهور حضرت مسیح(ع) است،56 این هزاره را ابتدا به سه هزاره قبل، حین و بعد از هزاره تقسیم نموده، می گوید: مراد از هزاره، هزاره قبل است که از سال شروع ادعای باب (1260ق) شروع شده است و در آن صلح و امنیت برقرار می شود. (صلح اصغر و اکبر) و دلیلش، سخن عبدالبها است.57

    نتیجه بحث

    استناد بها در تأویلات خویش به آیه هفتم آل عمران باطل است: زیرا:

    1. تأویل در آیه مذکور و بقیه آیات ربطی به مقصود بها ندارد. اصلاً مربوط به مبحث الفاظ و معانی آن نبوده، بلکه امور عینی مراد است.

    2. مطابق آیات مذکور، جز خدا فقط اهل البیت(ع) علم به تأویل دارند، آن هم معلوم نیست به همه تأویلات و همیشه علم داشته باشند؛ یعنی از این آیات مورد اشاره نمی توان اثبات کرد که ائمه(ع)، به همه تأویلات و همیشه علم داشته باشند، بلکه این مطلب از ادله دیگر به دست می آید.

    3. فعل بها در این مورد را می توان «اقتباس» نامید، نه تأویل. در این صورت، اقتباسات وی جعلی و شخصی است و ربطی به مفاهیم اسلامی ندارد؛ زیرا برای مثال در هیچ یک از فرق اسلامی معنای قیامت، آن چیزی نیست که بها گفته است.

    4. با اینکه سران بهائیت، اعضای فرقه را به شدت از هر گونه تأویل نصوص بهایی منع می کنند، اما بسیاری از ادعاهای ایشان مبتنی بر تأویلات است، آن هم تأویلات بدون پشتوانه عقلی و یا تجربی.

    5. اگر استدلال گلپایگانی مدنظر باشد، حتی اگر تأویلات هم پذیرفته شوند، اشکال دیگر این است که تأویل گران بهایی هیچ یک امیِ غیر متعلم نیستند. از این رو، تأویل ایشان و به تبع آن، اصل مدعای آنان باطل است.

    6. تأویل و توجیهات دیگران هم صرف ادعا بوده، دلیلی بر اثبات آنها اقامه نشده است. مانند آرمجدون، که چند سئوال مطرح است: اولاً، کدام دلیل بر انطباق نبرد آخرالزمان از زبان انبیاء سلف بر جنگ جهانی اول و دوم وجود دارد؟ ثانیاً، بالأخره مراد از آرمجدون چیست؟ ثالثاً، چه ارتباطی بین تپه آرمجدون، که بین اردن و فلسطین است، با کوه کرمل وجود دارد؟ رابعاً، به چه دلیل مراد بها از «عقاب عظیم»، جنگ جهانی باشد؟ و...

    دلیل این مدعا، که مراد از «وجه الله»، در آیة شریفه «کُلُّ شَیْ‏ءٍ هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ»، میرزا حسینعلی است، چیست؟ دلیل بر ردّ ادله ای که خدا را مصداق آیه می داند، همچنان که مفاد آیه است، کدام است؟ اینکه مراد از مصیبت و بلا، که در کتب مقدس آمده، واقعه بدشت باشد، که طی آن قرة العین کشف حجاب نموده و مدعی نسخ اسلام شد، به راستی چه دلیلی بر این ادعا اقامه شده است؟ فرضاً که این ادعا درست باشد، آیا این خود، ردّ مدعای بهائیت نیست؟ چگونه می توان از یک سو، ادعای نسخ اسلام نمود و از سوی دیگر، نسخ اسلام را بلا معرفی کرد؟ آیا این دو جمله از تناقضات بهائیت نیست؟ در این جمله، «باب و بها الی آخر الذی لا آخر له ظاهر خواهند شد»،58 منظور از این کلام چیست؟ اگر مراد این است که آن دو، تا ابد اشراف بر دنیا دارند،59 لازمة آن اثبات نبوتشان است که هیچ دلیلی بر آن اقامه نشده است. اگر منظور این است که آنان در آخر دنیا، که منتهی به قیامت می شود، زنده می شوند، این همان رجعت است که بها آن را، رجعت صفاتی دانسته، نه بدنی و لذا ربطی به معنای مذکور ندارد.

    جایگاه کتب آسمانی در ادیان و «اقدس» در بهائیت

    از خصائص اصلی ادیان الهی، ویژگی هایی است که باید کتاب مقدس آن دین دارا باشد. به طور کلی نظام الهی، ویژگی های خاص خود را دارد. هر کس با مجموعه کتاب و نوشته و ادعا نمی تواند دین سازی کند. گلپایگانی نیز کتاب را بهترین حجت انبیاء دانسته، رمز آن را در ماندگار بودن آن دانسته است.60 در دیدگاه بهایی کتاب خداوند، به عنوان میزان مصون از خطایی که در بین امم نصب گردیده، معرفی شده است. «اقدس» هم از مصادیق کتب الهی،61 و راه حل مشکل در عرصه حقوق معرفی شده است.62 ابتدا، لازم است اوصاف یک کتاب الهی بیان گردیده، آن گاه اقدس یا هر کتاب دیگر، که ادعای الهی بودن دارد، با آن معیار سنجیده شود تا صحت و سقم ادعا روشن شود. بهترین معیار در این سنجش، کلام خالق کلام در این نوع کتب است. یکی از مفسران قرآن کریم، نظام الهی را این گونه توصیف می نمایند:63

    «در نظام الهی، ابهامی وجود ندارد و همه روشن و روشنگر می باشند، از جمله:

    1. فرستاده اش روشنگر است: «رَسُولٌ مُبِینٌ»؛(دخان: 13)

    2. قرآنش روشن و روشنگر است: «قُرْآنٍ مُبِینٍ»؛ (حجر: 1)

    3. با زبانی روشن و واضح بیان شده: «هَذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ»؛(نحل: 103)

    4. هشدارهایش نیز بدون ابهام است: «نَذِیرٌ مُبِینٌ»؛(اعراف: 184)

    5. حتی جنگ و صلحش نیز روشن است: «فَتْحاً مُبِیناً»؛(فتح: 1)

    6. پس هر گروهی در برابر این همه شفافیت مخالفت کند، گمراهی او نیز بسیار روشن است. «وَمَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالاً مُبِیناً».(احزاب: 36)

    و مقرر می دارد که:64

    «دشمن برای خاموش کردن نور خدا،65 از راه های مختلفی استفاده می کند، از جمله:

    1. تهمت ارتجاع و کهنه گرایی می زنند: «أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ»؛(انعام: 25)

    2. می گویند این سخنان خیال و پندار است: «أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ»؛(انبیاء: 5)

    3. سخنان پیامبر را دروغ و افترا می نامند: «أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ»؛(احقاف: 8)

    4. آیات وحی را سطحی و بی ارزش قلمداد می کنند: «لَوْ نَشَاءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هَذَا»؛(انفال: 31)

    5. برای خداوند رقیب تراشی می کنند: «وَجَعَلُوا لِلَّهِ أَندَاداً»؛(ابراهیم: 30)

    6. مردم را از شنیدن آیات الهی باز می دارند: «لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِیهِ»؛(فصلت: 26)

    7. به راه و مکتب مؤمنان طعنه می زنند و آنان را تحقیر می کنند: «وَطَعَنُوا فِی دِینِکُمْ»؛(توبه: 12)

    8. سعی در تخریب مساجد و پایگاه های مکتب دارند: «وَسَعَى فِی خَرَابِهَا»؛(مائده: 57)

    9. سعی در تحریف دین دارند: «یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ»؛(بقره: 114)

    10. گاهی بدعت گذاری در دین دارند: «وَرَهْبَانِیَّةً ابْتَدَعُوهَا»؛(حدید: 27)

    11. گاهی حقایق دین را کتمان می کنند: «یَکْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنْ الْبَیِّنَاتِ»؛(بقره: 159)

    12. دین خداوند را تجزیه می کنند: «أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتَابِ وَتَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ»؛(بقره: 49)

    13. حق و باطل را در هم می آمیزند: «وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ»؛(بقره: 42)

    14. در دین خدا غلو می کنند: «لَا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ»؛(مائده: 42)

    15. [همیشه] با مسلمانان به جنگ و ستیز برمی خیزند: «وَلَا یَزَالُونَ یُقَاتِلُونَکُمْ حَتَّى یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ».(بقره: 217)

    کتاب های آسمانی نقش بی بدیلی در هدایت انسان ها ایفا می کند. بها هم به این مطلب اذعان کرده، می گوید: «کتاب بهترین حجت خدا است.»66 مواظب اوامر الهی در کتاب باشید.67 و نیز تصدیق آن شمس معنوی(خودش).68 او می گوید:

    رسیدن به عین الیقین و حق الیقین ـ قدرت تشخیص حق از باطل ـ ، بی آب رفع عطش کند و بی نار حرارت محبةالله بیفزاید، بی ذهب غنا بخشد ـ بی فنا بقا دهد، اینها برخی اوصافی است که مجاهدین فی الله دارند. مجاهدین فی الله بعد از انقطاع از ماسوی، با مدینه انس می گیرند و دلایل قطعیه را از سنبل آن محفل می شنوند و آن مدینه، کتب الهیه است در هر عهدی مثلاً، در عهد موسی تورات، در زمان عیسی انجیل و در عهد محمد، رسول الله، فرقان و در این زمان، «بیان» و در عهد «مَنْ یبعثه الله» [منظورش خودش است]، کتاب او [اقدس] که رجوع کل کتاب ها به آن کتاب است و مهیمن است بر جمیع کتب و در این مدایل، ارزاق مقدر است و نعم باقیه مقرر غذای روحانی بخشد و نعمت قدمانی چشاند بر اهل تجرید نعمت توحید عطا فرماید بی نصیبان را نصیب کرم نماید، ارکان صحرای جهل را کأس علم عنایت کند و هدایت، عنایت، علم، معرفت، ایمان و ایقان کل من فی السموات و الارض در این مدایل مکنون و مخزون گشته.69

    پاسخ: دکتر صدری به این مطلب اشاره می­کند که، بهائیان، اقدس را «مهیمن بر جمیع کتب» و «ناسخ جمیع صحائف» و «مرجع تمام احکام و اوامر و نواهی» می شمارند.70 بابی هایی که از قبول ادعای او امتناع کردند، یکی از انتقاداتشان همین شریعت آوری او بود. از این رو، به اعتقاد آنان، نسخ «بیان» نمی توانست در فاصله زمانی بسیار کوتاه رخ دهد.71 به ویژه آنکه، در برخی آثار بهایی گفته شده که تفاوت «بیان» با اقدس، همانند تفاوت «کعبه با سومنات» است.72 «بیان» همان کتابی است که برخی از علمای بهایی آن را از لحاظ وسعت و مرجعیت ناسخ قرآن دانسته و معتقدند که باب با آن اسلام را به چالش کشید!73 احکام این دو آیین، هیچ مشابهتی با یکدیگر ندارند...74 آیت الله تهرانی، پس از ذکر سیزده صفحه از آثار باب، به نکات زیر اشاره می­نمایند:

    تا ابد جای خجالت است که بگوییم خوانندگان محترم، این آثار را با قرآن و بیانات دیگر ائمه اطهار(ع) مقایسه کنند. چندان جای تعجب از صاحب این آثار نیست که خودش را اشرف و افضل از پیامبر و علی(ع) بداند. شگفتا از بها، که از جمله در صفحه120و 121 ایقان کتاب بیان را در ردیف کتب الهیه مانند قرآن قلمداد نموده و از کتب الهیه، تعبیر به شهر و مدینه روحانی نموده و از این مدینه، توصیفاتی می­کند و منظور اصلیش این است که در عصر علی محمد، کتاب بیان هم دارای این توصیفات است. این مدینه هر هزار سال یا بیشتر تجدید می شود. در پاسخ او باید ظهور نابهنگام خود وی را مطرح و علتش را جویا شد.75

    علاوه بر این پاسخ ها، بیان چند نکته خالی از لطف نخواهد بود: لازمه کلام بها که گفت: «کتاب بهترین حجت خدا است»، این است که باید کتاب از سوی خدا باشد. طبق عقل و شرع،76 جایگاه کتب آسمانی (الهی) همین است. ولی اگر منظور وی از کتب الهی، «بیان»، «اقدس» و «ایقان» است و منظور از خدا، خودش است، این نظریه باطل است؛ زیرا نه او خداست، نه باب و نه آن دو کتاب، الهی اند؛ چراکه اوصافی مانند: غیرآسمانی، غیرمعقول، غیرفطری، غیرقابل فهم، غیرعملی، مغلوط، اصلاحی، تأویلی و متناقض بودن، که از طریق تفکر در کتب ـ همچنان که خود بها امر کرده است ـ به دست می­آید، مانع از پذیرش و عمل به آنها می گردد.77 حتی در کتب اصلاح شده بهایی نیز بسیاری از این اشکالات باز هم دیده می شود. بخصوص اقدس، که به قول علامه محیط طباطبایی، بعد از چند بار اصلاح و دخل و تصرف، در آخر چاره­ای جز پنهان کردن آن از اهل ادب عرب پیدا نمی کنند.78

    دکتر صدری می نویسد: اقدس از حیث صورت، تشابه کامل با متون فقهی اسلامی و به ادعای منابع متأخر بهایی «فقط به اعتبار شیعیان و ایرانیان معاصر با ظهور»، آیین بهایی تدوین شده است.79 اما بعداً به عللی،80 تغییر روش می دهند و محققان، یکی از علت های عدم نشر آن کتاب در چند دهه اخیر و نیز ترجمه نشدن آن به زبان های اروپایی را همین تغییر روش می دانند.81

    با استناد به گفتار خود بها، اعراض از چنین کتبی ضروری است. اگر هم گفته شود: چون بها پیغمبر است، پس بی چون و چرا باید از او تبعیت نمود، خواهیم گفت: اولاً، هذا اول الکلام، باید این ادعا با طرق خاص خودش ـ از جمله ارائه معجزه، فضایل والای شخصی و علم لدنی، نه با استناد به گفته خود بها ثابت شود. ثانیاً، آثار پیامبران هرگز دارای این اوصاف نیستند؛ چراکه انزال این چنین کتابی از سوی خدا، نافی غرض، حکمت و علم الهی بوده، ضمن اینکه اغراء به جهل از سوی خدا و تکلیف بما لایطاق خواهد بود و همه اینها عقلاً قبیح است؛ چراکه کلما حکم به العقل حکم به الشرع.82 از این رو، پیامبر ختمی مرتبت(ص) امر به طرح و اعراض از روایات منافی قرآن می نمایند.

    اغلاط فراوان ادبی و محتوایی در آثار باب و بها

    جالب اینکه، باب برای پوشاندن لباس حجیت به کتاب خویش، تحدی­گری نموده است. آیت الله تهرانی ضمن بیان این نکته، همین آثار باب را دلیل بطلان وی دانسته، یکی از ادله خیانت بها را، تمجیدات بی اساس وی از آثار باب می داند.83 وی عبارت پردازی، عرفان بافی، و تأویل سازی بها را قوی­تر از باب دانسته و خطر این گونه افراد در گمراهی مردم را بیشتر می داند.84 برخی از محققان، تحقیق خوبی در این زمینه نموده­اند که اجمالی از آن ارائه می­گردد:85

    آغاز لوح باب به حاجی میرزا آقاسی (صدراعظم محمدشاه قاجار)، آغاز شایسته و گویایی است:

    الحمد لله الذی تقهّر بتقهیر تقهّر اقتهار قهر قهّاریته علی کینونات المشرکات من الممکنات و الحمد لله الذی تعظّم بتعظیم تعظّم اعتظام عظم عظمته علی ذاتیات المؤتفکات من الموجودات و الحمدلله الذی تجبّر بتجبیر تجبّر اجتبار جبر جبّاریته علی نفسیات المقدرات و الحمدلله الذی اقتدر بتقدیر تقدّر اقتدار قدر قدرته علی انّیات المهیات...86

    واژه تراشی های فوق، یادآور واژه تراشی های ملافیروز87 در کتاب مجعول دساتیر است! نظیر: جمساشان جمساس، چمساشان چمساش، خمساشان خمساش، و اسلاس پاساپایس، راساراس تاسایاش، یا فرنوش و ورنوش و اردوش (در معنای خرد و روان و تن ماه!) و وارلاس و فورلاس و ورلاس (در معنای خرد و روان و تن نیر: عطارد!)»88 [یا نظیر: کلحلحون و شلحلحون سیدکاظم رشتی.]

    مرحوم حسن نیکو، چند نمونه از اغلاط آثار باب و بها را ذکر نموده، و سپس عبارت جالبی را از آن مرحوم نقل می کنند که مقصود ما را برآورده می کند:

    بنده نمی خواهم در عبارت پیچیدگی کنم و اغلاط حضرات را ایراد نمایم؛ زیرا از بس گفته اند: «انّا قد جعلناک جلالاً جلیلاً للجاللین ـ جمالاً جمیلاً للجاملین ـ عظماناً عظیماً للعاظمین ـ نوراً نوراناً للناورین ـ کبراناً کبیراً للکابرین ـ عزاناً عزیزاً للعازین ـ فتحاً فتیحاً للفاتحین ـ حباباً حبیباً للحاببین ـ شرفاً شریفاً للشارفین، جبراناً جبیراً للجابرین» و امثال ذلک، دیگر ذکر این گونه کلمات بسیار مبتذل و رکیک به نظر می آید؛ زیرا خود سید باب و میرزا اقرار و اعتراف نموده اند که متابعت قواعد قوم را ننموده اند و خود را مظهر «یفعل ما یشاء» و «یحکم ما یرید» می دانند و به قیود و حدود صرف، و نحو و قواعد قومْ مقید و محدود نخواهند شد. بسیار مناسب است مزاح رفیقی که می گفت: اگر بحر و قافیه و معنی از من نطلبند، شاعر ماهری هستم!89

    بها تصریح می­کند که، «لاتزنوا کتاب الله بما عندکم من القواعد و العلوم انه لقسطاس الحق بین الخلق قدیوزن ما عندالامم بهذا القسطاس الاعظم و انه بنفسه لو انتم تعلمون.»90

    نمونه های بسیاری از اغلاط مانند: جمع بستن کلمات جمع، مانند عوارضات ارضیه،91 اطفال های اصفهان92 و اشتباهات ریاضی و محتوایی وجود دارد. به دلیل اشتباهات فاحش باب، ملا علی اکبر اردستانی نامه ای به وی نوشته، از اغلاط ادبی در الواح سبعة باب می پرسد. باب هم به اشتباهات خود اقرار کرده و آن را این­گونه توجیه می کند که قواعد عربی «قواعد شیطانی» اند.93 او می گوید:

    اگر نکته گیری در اعراب و قرائت با قواعد عربیه شود، مردود است؛ زیرا این قواعد، از آیات برداشته می شود، نه آیات بر آنها جاری می شود و شبهه نیست که صاحب این آیات، نفی این قواعد و علم به آنها را از خود نموده، بلکه هیچ حجتی نزد اولی الالباب از عدم علم به آنها و اظهار این نوع آیات و کلمات اعظم تر [کذا] نیست...94

    در پایان نیز این نکته را متذکر می­گردند که، زبان برای تفهیم و تفاهم است. هر پیامبری باید به صورت روشن و با زبان قوم خود، با آنها صحبت کند، همچنان که آیاتی از قرآن بر این مطلب دلالت دارند.95 چون زبان رایج در ایران فارسی بود، لذا آیاتشان ـ که نشانه معجزه خود می دانند! ـ را به زبان فارسی نازل فرمودند. از طرفی هم، چون فکر کردند وحی باید به زبان عربی باشد، بسیاری از کتبشان را به زبان عربی ـ نازل می کردند. جالب اینکه، بها و فرزندان و جانشینان وی، عملاً این منطق یعنی آنارشیسم ادبی، را قبول نداشتند. حتی کتاب مقدسشان (اقدس) را در هنگام چاپ به طور مفصل ویرایش کردند. در چاپ های بعدی نیز غلط های بجا مانده را اصلاح نمودند.96 محققان مذکور، مناظرات و توبه های باب را نیز مستنداً ذکر نموده اند.97

    تقریباً همه محققان در عرصه بهائیت، به این اغلاط اشاره نموده اند. از جمله آیت الله تهرانی، که به برخی از اشتباهات ادبی بها اشاره نموده اند.98

    احمد کسروی، ایرادات زیادی وارد نموده است. یکی از آنها، در همین زمینه است که با بیان آن و پاسخ هایی که به برخی از شبهات داده اند، این بخش را به پایان می بریم. وی می نویسد:

    یک ایراد بزرگ دیگر، عربی گویی های باب و بها است. این از چند راه جای ایراد است: نخست، اینان از کوتاه بینی چنین می دانسته اند که زبانِ فَرهش (وحی) جز عربی نتواند بود. چنین می دانسته اند که تنها دلیل پیغمبر اسلام، به راستگویی اش، قرآن می بوده، اینان نیز باید مانند آن را پدید آورند. این است که به عربی گویی پرداخته، آن گاه کوشیده اند که تا توانند ماننده سازی[همانندسازی] کنند و به ویژه بهاء، که خواسته دست مانندة آیه های قرآن را سازد. این است همچون قرآن پیاپی آورده: «لو انتم تعلمون»، «انّه لهو الغفور الکریم»، «انّه لهو الباقی الکافی الغفور الرحیم» و مانند اینها.

    دوم، باب و بها هر دوشان عربی را نیک نمی دانسته و جمله های غلط آورده اند. پاسخ هایی که در این باره داده اند، در پیش آورده ایم. نوشته های باب بسیار غلط می باشد و در بسیار جاها درخور فهم نیست. اما بهاء، چنان که نوشته اند، برخی از یارانش نوشته های او را درست می گردانیده اند. با این حال، در آنها نیز غلط بسیار است. گذشته از آنکه جمله هایش خنک و عامیانه می باشد. ناشیگری از هر سوی آن پیدا است.

    می دانم بهائیان این را به گردن نخواهند گفت [گرفت] و دلیل خواهند خواست. این است یک جمله از نوشته های او را به عنوان نمونه می آورم. همان لوح احمد، که آن را شاهکار خود شمرده و برای هر بار خواندنش، مزد صد شهید نوید داده. جملة نخست او این است: هذه ورقةُ الفردوس تغنَ علی افنان سِدرة البقاء بالحان قدس ملیح. معنی آنکه، «این برگ بهشت است و آواز می خواند به روی شاخه های درخت کنار بازماندن (بقاء) با آهنگ های نمکدار پاکی (قدس).

    در این یک جمله، غلط هایی هست که یکایک می شماریم: 1. «تغن» اگر به معنی «آواز خواندن» است، بایستی بگوید: «تغّنی»؛ 2. بایستی به سر «قدس»، الف و لام آورد و بگوید «القدس»؛ 3. «ملیح» اگر صفت «الحان» است، بایستی بگوید: «الملیحة». در این واژه، دو غلط رخ داد: یکی آنکه به جای «معرفه»، «نکره» آورده، دیگری آنکه به جای «مذکر»، «مؤنث» یاد کرده.

    از آن سوی، خواندن برگ به روی شاخه ها چه معنی می دارد؟!... آن بلبل است که بر روی شاخه ها خوانَد، نه برگ.99 از این گذشته، «سِدر»، درخت کُنار، در عربستان و جاهای بی آب پیدا می شود و اینکه در قرآن نامش آمده، بهر آن است که درخت دیگری در عربستان کمتر شناخته می بوده. در ایران، این همه درخت های گوناگون می باشد و کمتر کسی درخت کُنار را دیده، چه جای یاد آن می بوده؟!

    تنها این یکی نیست. بیشتر جمله هایش از این گونه است.

    در اینجا بهائیان پاسخ هایی می دهند که اگر ندادندی بهتر بودی. مثلاً می گویند: «کتاب اصلی جمال مبارک، ایقان است که به فارسی نوشته». در حالی که، این دروغ است. ایقان را بهاءاله پیش از دعوی مَن یظهره اللهی100 نوشته. کتاب ارجدار او، که با قرآن برابر می شمارند، اقدس می باشد که سراسر به عربی است. همچنین باب، کتاب نخستش که در برابر قرآن نوشته، تفسیر سورة کوثر است که آن نیز سراسر به عربی است. اما بیان اگرچه آن را به عربی و فارسی هر دو نوشته، ولی عربیش بیشتر می باشد.

    به هر حال، این بی گمان است که باب و بهاء، زبان فرهش را جز عربی نمی شناخته اند و هریکی می خواسته در برابر قرآن همانند سازی کند. بهاءالله، نماز و دعا و زیارت نامه را نیز به عربی ساخته است. اینکه گاهی فارسی نیز نوشته اند، از این رو است که فارسی می دانسته اند و به هوس نوشتن با آن افتاده اند. چنانکه پسر عبدالبهاء، چون سال ها در استانبول و ادرنه، در میان ترک ها زیسته و ترکی یاد گرفته بود، هوسبازانه گاهی هم لوح های تُرکی (که بسیار خنک است) نوشته...

    گاهی نیز بهائیان چنین پاسخ می دهند: «به قرآن نیز ایراد گرفتند». یکی از میسیونرهای101 مسیحی به نام هاشم شامی به قرآن چند ایرادی گرفته و آن دستاویزی در دست اینان گردیده. باید گفت: قرآن در حجاز در میان عرب پدید آمد و کسی به آن ایرادی نگرفت در جای خود، که همگی از استواری و شیوایی جمله های آن در شگفت شدند. اگر پس از هزار سال یک مسیونر مزدور مسیحی، چند ایرادی به آن گرفته، پیدا است که چه ارجی به آن توان نهاد؟! آن گاه هاشم شامی به سراسر قرآن بیش از پنج یا شش ایراد نگرفته و این جز آن است که جمله های بیان سراپا غلط است و اقدس نیز در هر صفحه ای چند غلطی توان شمرد...

    گاهی نیز کسانی پاسخ می دهند: «شما می خواهید یک مبعوث الهی را تابع اقوال سیبویه گردانید؟» می گوییم: این نافهمیدن و یا خود را به نافهمی زدن است؛ ما گفت وگو از سیبویه و اَخفَش نمی داریم. گفت وگو از این است که هر زبانی، از روی قاعده هایی می گردد که هر کسی که با آن زبان [سخن] می گوید، یا می نویسد، باید پیروی از آنها کند، و یا خودش قاعده های دیگری را پدید آورد. اینکه کسی به هیچ قاعده ای پابستگی ننماید، آن غلط گویی و پریشان سرایی است، و چنان کسی را جز کودن نتوان نامید.102

    نتیجه گیری

    از حیث علمی، ادبی، محتوایی و مطابقت با وحی، بهائیت حرفی برای گفتن ندارد. از این رو، مجبور به طرق دیگری از قبیل: شعارهای غالباً زیبا و همه پسند و رفتار خوب و افعال خوب، بالاخص در اجتماعات غیر بهایی هستند. این نکته از دید خودشان پنهان نیست. آثار ایشان را یا از دید عموم یا پنهان می کنند، یا در چاپ های بعدی اصلاح می کنند. تأویلات و تفاسیر بهایی هم اگر بدون تعصب نگریسته شود، انصافاً بی ربط و بی اساسند. اساساً مجرای تأویل، الفاظ نیست. بر فرض که چنین باشد، بی اصول و مبنا نیست. اگر نبود هیچ ایراد دیگری بر باب و بها، همین مورد بر ابطال ادعاهایشان کافی بود. اگر علم لدنی این است، علم عادی کدام است؟

     


    پی نوشت ها:

    1. سایت هابیلیان، بخش نمایشگاه.

    2. ر.ک: علی اکبر فروتن، مقاله اسلام و دیانت بهایی.

    3. آل عمران: 7 (دوبار)؛ اعرف: 53 (دوبار)؛ و یونس: 39.

    4. یوسف: 101،100،45،44،37،36،21،6.

    5. نساء: 59؛ اسراء: 35.

    6. کهف: 78و82. علّلامه طباطبائی در المیزان به این موارد اشاره نموده اند.

    7. تأویل در قرون نخست اسلام به معنای تفسیر بوده است.

    8. مثلاً، در روایات فراوانی آمده است که حضرت رسول اکرم(ص) درباره حضرت امیرالمومنین علی(ع) فرموده اند که وی در آینده، طبق تأویل قرآن مجید خواهد جنگید، همانطور که خود او طبق تنزیل آن جنگیده است.

    9. ر.ک: حسین توفیقی، «تأویل کتاب آسمانی در ادیان ابراهیمی»، هفت آسمان، ش 17، ص 137.

    10. «وما یعلم تأویله الا الله و الراسخون فی العلم یقولون...»؛ اوست که این کتاب را بر تو نازل کرد. بعضی از آیه ها محکماتند، این آیه ها ام الکتابند، و بعضی آیه ها متشابهاتند. اما آنها که در دلشان میل به باطل است، به سبب فتنه جویی و میل به تأویل از متشابهات پیروی می کنند. در حالی که، تاویل آن را جز خدای نمی داند و آنان که قدم در دانش استوار کرده اند می گویند: ما بدان ایمان آوردیم، همه از جانب پروردگار ماست و جز خردمندان پند نمی گیرند.

    11. محمدجواد اسکندرلو، علوم قرآنی، ص 392.

    12. عبدالله جوادی آملی، تسنیم، ص226.

    13. سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان، ذیل آیه 7 آل عمران.

    14. مانند: نمل: 65؛ یونس: 20؛ انعام: 59.

    15. جن: 27.

    16. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان، ترجمه سیدمحمدباقرموسوی همدانی، ص 75-86؛ علی اکبر بابایی، «تأویل قرآن»، معرفت، پیش شماره1، ص5 و پیش شماره 2،ص5. و شماره6، ص44؛ محمدکاظم شاکر، «تأویل قرآن و رابطه زبان شناختی آن با "تنزیل قرآن"»، معرفت، ش 24، ص46.

    17. اقدس، ص102.

    18. عبدالحمید اشراق خاوری، گنیجنة حدود و احکام، ص 340 ـ 341.

    19. ر.ک: مهدی کریمی، بهائیت از ادعا تا واقعیت، نسخه الکترونیکی، ص 56.

    20. ر.ک: ابوالفضل محمدبن محمد رضا الجرفادقانی، الفرائد فی بیان وجوه اقسام الدلیل و البرهان و جواب مسائل انتقد بها حضرة الشیخ عبد السلام علی أهل الایقان، ص353-354.

    21. ر.ک: همان، ص361.

    22. محمدعلی حبیب آبادی، مکارم الآثار، ج 4، ص 1135.

    23. دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر سیدکاظم موسوی بجنوردی، ج 6، ص 663.

    24. ادعای امی بودن بها در مقاله شخصی سیاح، ص 62؛ ر.ک: امان الله شفا، نامه ای از سن پالو؛ ر.ک: محمود صدری، دانشنامه جهان اسلام، ر.ک: استفن لمبدن، بلای عظیم، ارمجدون، و هزاره معهود.

    25. عبدالبهاء، مقاله شخصی سیاح، ص 62.

    26. رساله تنبیه النائمین، منتشره از سوی مؤمنان به بیان.

    27. عبدالحسین آیتی، کشف الحیل، ج2، ص134.

    28. حسین علی نوری، مجموعه الواح مبارکه، ص 142-139، همو، اقتدارات، ص 105- 284.

    29. همو، آثار قلم اعلی، ج 3، ص 118.

    30. ر.ک: محمود صدری، دانشنامه جهان اسلام، ص 738-739.

    31. امان الله شفا با استنادات بسیار به منابع بهایی امی نبودن باب و بها را اثبات نموده چنین می گوید که ادعای خلاف آن از سوی عبدالبها به خاطر فریب اغنام الله بوده است. .ر.ک: امان الله شفا، نامه ای از سن پالو، ص 67-88.

    32. زعیم الدوله، مفتاح باب الابواب، ص73.

    33. نصرت الله محمدحسینی، حضرت باب شرح حیات و آثار مبارک و اصول اصحاب عهد اعلی، ص151.

    34. امیر پورصالحی، قائم موعود اسلام(ص) و مدعیان مهدویت، تاریخ معاصر ایران، پاورقی ص69.

    35. جواد تهرانی، بهائی چه می­گوید، ص7.

    36. ر.ک: گلپایگانی، فرائد، ص372.

    37. همان، ص 373.

    38. ایقان، ص135.

    39. همان، ص 142.

    40. همان، ص36.

    41. همان، ص37.

    42. همان، ص35.

    43. همان، ص15.

    44. تمام تأویلات مذکور از ایقان است. ر.ک: اسلمنت، بهاءالله و عصر جدید، ص29-30؛ ایقان، ص 76.

    45. ایقان، ص 35.

    46. همان، ص 66.

    47. همان، ص 136.

    48. ر.ک: علّامه مصطفوی، محاکمه و بررسی باب و بها.

    49. جواد تهرانی، بهائی چه می­گوید، ص7.

    50. ایقان، ص65.

    51. ر.ک: اقدس، ص102، س3؛ مکاتیب عبدالبها، ص33، س15؛ اقدس، ص252، س9؛ مکاتیب ثانی عبدالبها، ص165، س11؛ که علائم قیامت در برخی از اینها شمرده شده از نظر آنها.

    52. «اکثر علما چون این آیات را ادراک ننموده اند و از مقصود قیامت واقف نشده اند، لهذا جمیع را به قیامت موهوم من حیث لا یشعر تفسیر می نمایند.» (ایقان، پیشین، ص65).

    53. استفن لمبدن، مقاله بلای عظیم، ارمجدون، و هزاره معهود.

    وی می نویسد: اصطلاح مصیبت و بلا، که در کتاب مقدس و قرآن در مورد معاد آمده مانند سوره واقعه منظور، حادثه دشت بدشت -که طی آن باب اعدام و اسلام نسخ شد- و دو جنگ جهانی است. همچنان که حضرت ولی امر الله در کتاب گاد پاسزبای می فرمایند: «در آن روز تاریخی نقره ناقور به صدا درآمد و نفخة صور مرتفع گردید. طامة کبری، که در آیات قرآنیه مذکور است، ظاهر و هویدا گشت.» قرن بدیع، طبع کانادا، ص96. طبق منابع بهائی نبرد آرماجدون دارای مفاهیمی از این قرار است: 1. معنی ظاهری: همان جنگ های ملموس و عینی سده بیستم است؛ 2. معنای غیرظاهری: انواع حرکت های ایذایی ضدبهایی یا حمله عینی و ملموس عقیدتی به بهائیت. انبیاء بها (در سال 1858 در فقره 63 کلمات مکنونه فارسی با تعبیر: «بلای ناگهانی و عقاب عظیم») و عبدالبها (باتعبیر: چه که در انتهی نورانیت ملکوت بر ظلمت عالم ناسوت غلبه خواهد کرد. (نجم باختر، مجلد یک، ش 10، صفحات 2ـ1.)آنرا پیش بینی نموده اند. ضمن اینکه عبدالبها، نتیجه آن را که پیروزی بهائیان باشد را نیز پیش بینی نموده­اند.آرمجدون، که به عنوان کوه مجِِِِِدّو شناخته می شود و اکنون غالباً با کوه کرمل یکی دانسته می شود و مسیح هم در عکّو (عکا) پتولمائیس که نزدیک ترین نقطه ورود به میدان نبرد ارمجدون مذکور در عهد جدید است فرود می آید.

    54. همان.

    55. همان: در آثار مقدسه بهائی به این نکته اشاره شده است که در لحظه قبل از اعلام امر، مظهر ظهور الهی وقتی که هنوز کسی به هدف او پی نبرده و به حضرتش اقبال نکرده، وجود «خلقت» هدفمند معلق می گردد؛ و کل شیء به هلاکت می رسد مگر وجود آن حضرت، یعنی «وجه الله». بعد از آن به فضل الهی و با اقبال پیروان و اصحابش، «خلق جدید» صورت می گیرد. (به بیان عربی و فارسی در مورد قیامت و موت رجوع کنید)

    56. مکاشفات، باب 20 آیه 1 به بعد.

    57. همان با استناد به سخن عبدالبها در:

    Tablets of abdu baha abbas vol.III (compl. A.R. windust، chicago: Bahai publishing so ciety), p. 659-660.

    58 سوره صبر نازله از قلم حضرت بهاءالله، ایام تسعه، ص277 این بیان در صفحه 40 دور بهائی هم نقل شده است.

    59. اشاره به آیه 105 سوره توبه.

    60. جواد تهرانی، بهائی چه می­گوید، ص16.

    61. اودوشفر، مقاله نکاتی چند درباره کتاب احکام جزائی کتاب اقدس، ترجمه داریوش معانی، با استناد به (مضمون کتاب اقدس شماره های 100، 148 و 181)

    62. ادوشفر، جنایت و مکافات، (دیدگاه های بهائی برای حقوق جزائی آینده ، Crime and punishment). در مقام اثبات ادعا فقط به مورد قصاص می پردازد که آنهم متخذ از قرآن است.

    63. محسن قرائتی، پرتوی از نور، ص675 ـ 676.

    64. همان، ص356 ـ 357.

    65. صف: 8.

    66. ایقان نسخه الکترونیکی، ص61، 100 و 132.

    67. همان، ص 77.

    68. همان، ص24.

    69. همان، ص 164 ـ 166. مفاد اولین جمله «اقدس»: قسمت اول: اولین واجب چیست؟:شناخت من!قسمت دوم: ملاک هدایت و ضلالت: من!قسمت سوم: انحصار خیر در من! قسمت چهارم: ویژگی های«مشرق وحی»یعنی من!قسمت پنجم: ابعاد عرفان من!قسمت ششم: ادعاهای من!

    70. ر.ک: محمود صدری، دانشنامه جهان اسلام، ص738.

    71. عزیه خانم نوری، ص 46-47.

    72. گلپایگانی، 1334، ص 166.

    73. ر.ک: کریستوفر باک، در ورای «خاتم­النبیین»کتاب مستطاب ایقان.

    74. ر.ک: محمود صدری، دانشنامه جهان اسلام، ص738.

    75. ر.ک: ج تهرانی، بهائی چه می­گوید، ص15-36. پیرامون اغلاط کتاب اقدس ر.ک:

    http://www.zamaneh.info/articles/774.htm

    76. مانند آیه آخر سوره کهف.

    77. جهت اطلاع بیشتر از انتقادات وارد بر کتاب های بهائی. ر.ک: http://www.eteghadat.com/forum

    http://www.bahairesearch.org/html/index.php?name=News&file=article&sid=266/forum-f77/topic-t6411.html

    78. استاد محیط طباطبایی،کتاب اقدس، تاریخ معاصر ایران، ص223-228.

    79. فرید، ص 42.

    80. 1. شرایط تاریخی و فاصله گرفتن رهبران بهائی از ایران.2. عدم موفقیت در جلب نظر مخاطبان اولیه، و نیز مهاجرت شماری از پیروان این آیین به کشورهای غربی و آشنایی رهبران بهائی با اندیشه های جدید در دوره اقامت بغداد و استانبول و عکا عملاً سمت و سوی این آیین را تغییر داد و آن را از صورت آشنای دین های شناخته شده بویژه اسلام دور ساخت.

    81. ر.ک: محمود صدری، دانشنامه جهان اسلام، ص740-741.

    82. نائینی، اجود التقریرات، ج1، ص408.

    83. ر.ک: ج تهرانی، بهائی چه می گوید، ج1، پاورقی، ص27،ص33 و 35-36.

    84. همان، پاورقی ص36.

    85. ر.ک: ابراهیم کاویان و سعید باغستانی، میرزا علی محمد باب؛ از چالش­های فرارو تا توبه و تکذیب، تاریخ معاصر ایران.

    86. همان، ص146. به نقل از: عهد اعلی...، ابوالقاسم افنان (نویسنده بهائی)، ص359.

    87. کارگزار کمپانی هند شرقی بریتانیا و منشی و دستیار سرجان ملکم، سفیر انگلیس در دربار فتحعلی شاه

    88. همان، ص147؛ عیسی صدیق، یادگار عمر، 2/ 234 ـ 235؛ فردوسی، شاهنامه، مجموعة مقالات محیط طباطبایی، ص241 ـ243؛ پژوهة صهیونیت، کتاب دوم، گفت وگو با عبدالله شهبازی، ص 490 ـ 492.

    89. فلسفة نیکو، 3/ 36 ـ 41.

    90 اقدس، بند 99.

    91. عهد اعلی...، ص274.مکتوب باب به دایی کوچک خویش از زندان ماکو.

    92. اسدالله مازندرانی، اسرار الاثار، ج 3، ص 104.

    93. علی محمد شیرازی، قیوم الاسماء، سوره طیر، آیه 30؛ عهد اعلی...، ص155.

    94. بیان فارسی، باب اول، واحد دوم، ص18.

    95. مانند: ابراهیم، 4، مریم، 97 و دخان 58.

    96. ر.ک: محیط طباطبایی، «کتاب اقدس» گوهر، ش9، ص 820 ـ 821 و ش11 و 12، ص918 به بعد.

    97. ابراهیم کاویان و سعید باغستانی، همان، ص123-221.

    98. 1. صفحات7، 38، 58و «نون» در «جناحین»، باید حذف می شد؛ زیرا در مقام اضافه است؛

    ـ «لعل»، در چند مورد اشتباه به کار رفته است. از جمله:

    ـ صفحه13 ایقان، که بر فعل «تجری» داخل شده است. در حالی که، از آنجا که «لعل» کلمه ترجی است، به تنهایی بر فعل وارد نمی­شود، باید مدخول آن اسم باشد، مگر در صورتی که متصل به ما کافه باشد. مانند: «لعلما أضائت لک النار»

    ـ در صفحه 49، علاوه بر دخول در فعل، «نون» تأکید ثقیله نیز همراه فعل ذکر شده که ترجی با تأکید هم مناسبتی ندارد؛

    ـ در صفحه 66 ایقان، در عبارت «لعل أنتم بمواقع الامر تطلعون»، باید «لعلکم»؛ با ضمیر متصل ذکر می شد، نه با ضمیر منفصل.همچنین در صفحه80 و 102؛

    ـ همچنین درصفحه 139 ایقان«لعل یستشرق علیک»؛

    ـ «أعظم تر» در صفحه 24 و 28 ایقان.( مانند: علّامه مصطفوی، محاکمه و بررسی باب و بها، ص82-83.)؛

    ـ در صفحه 38 ایقان، به جای«مطیورا»، «طائرین» باید گفته می شد؛

    ـ در صفحه 49 ایقان، به جای«مشروبا»، باید«مشروبین» گفته می شد؛ زیرا اسم کان در این­مورد جمع است. خبرش هم باید جمع باشد؛

    ـ در صفحه 49 ایقان، به جای«تغن»، «تغنی» باید می گفت. همچنین به جای« مسلوکا»، «سالکا» باید می گفت.(ج تهرانی، بهائی چه می­گوید، ص38-39. لازم به ذکر است همچنان­که اشاره شد اغلاط محتوایی زیادی هم در آثار آندو مشاهده می شود. نمونه دیگر، این دعا از بها است: اللهم إنی اسئلک بشعراتک (ریش­هایت) التی یتحرک علی صفحات الوجه کما یتحرک علی صفحات الالواح قلمک الاعلی، ادعیه حضرت محبوب، ص123. نسخه الکترونیکی.(ترجمه: استاد مردانی.))

    99. در زبان عربی، «وَرَقة» به معنای برگ، و «ورقاء» به معنی کبوتر است ـ ویراستار.

    100. «کسی که خدا ظاهرش خواهد کرد.» منظور پیامبر بعد از باب است که باب وعده اش را داده بود. جهت اطلاع بیشتر ر.ک: امیرحسین منطقی، نقدی بر بهائیت، پایان نامه کارشناسی ارشد، موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره)، ۱۳۹۰.

    101. همه جا: مسیونر.

    102. ر.ک: بهرام افراسیابی، تاریخ جامع بهائیت، ص409-410.


    منابع

    اسکندرلو محمد جواد، (با استفاده از تقریرات درس آیت الله معرفت)، علوم قرآنی، قم، سازمان حوزه ها و مدارس علمیه خارج از کشور، 1379.

    افراسیابی، بهرام، تاریخ جامع بهائیت، چ دهم، تهران، مهرفام، 1382.

    امیرپور صالحی، «قائم موعود اسلام(ص) و مدعیان مهدویت» تاریخ معاصر ایران، ش 48، سال12، پاییز و زمستان1387.

    بابایی، علی اکبر، «تأویل قرآن»، معرفت، پیش شماره1 و پیش شماره 2، ش 6، پاییز 1372.

    توفیقی، حسین، «تأویل کتاب آسمانی در ادیان ابراهیمی»، هفت آسمان، ش 17، بهار 1382.

    تهرانی، جواد، بهائی چه می­گوید، تهران، چاپ دارالکتب الاسلامیه، 1346.

    جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم، قم، أسراء، 1387.

    دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر سیدکاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، 1369.

    روزبهانی بروجردی، علیرضا، در جستجوی حقیقت، (کاوشی در فرقه ضاله بهائیت)، قم، مرکز مدیریت حوزه علمیه، بی تا.

    شاکر، محمدکاظم، «تأویل قرآن و رابطه زبان شناختی آن با تنزیل قرآن»، معرفت، ش24، بهار 1377.

    شفا، امان الله، نامه ای از سن پالو، گفتار و پاورقی ها از مرتضی آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، بازار سلطانی، 1349.

    صدری، محمود، دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دایرةالمعارف اسلامی، تهران، ج3، حرف ب، مدخل بهائیت، 1376.

    طباطبائی، سیدمحمدحسین، المیزان، بیروت ـ لبنان، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، 1417 ق.

    ـــــ ، المیزان، ترجمه سیدمحمدباقرموسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، بی تا.

    قرائتی، محسن، پرتوی از نور(گزیده تفسیر نور)، تهران، مرکز فرهنگی درس هایی از قرآن، 1388.

    کاویان ابراهیم، و سعید باغستانی، «میرزا علی محمد باب؛ از چالش­های فرارو تا توبه و تکذیب»، تاریخ معاصر ایران، ش 48، سال12، پاییز و زمستان1387.

    کریمی، مهدی، بهائیت از ادعا تا واقعیت، نسخه الکترونیکی، ص 56 (نسخه الکترونیکی)

    مصطفوی، محاکمه و بررسی باب و بها، تهران، مرکز نشر آثار علامه مصطفوی، بی تا.

    منطقی، امیرحسین، نقدی بر بهائیت، پایان نامه کارشناسی ارشد، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، قم، ۱۳۹۰.

    نائینی، اجود التقریرات، بی جا، بی نا، بی تا.

    نیکو، حسن، فلسفة نیکو، بی جا، بی نا، بی تا.

    منابع بهائی

    اشراق خاوری، عبدالحمید، گنجینه حدود و احکام، نسخه الکترونیکی.

    علی اکبر فروتن، مقاله اسلام و دیانت بهایی، طهران، مهر، 1329.

    ابوالفضل محمد بن محمد رضا الجرفادقانی، الفرائد فی بیان وجوه اقسام الدلیل و البرهان و جواب مسائل انتقد بها حضرة الشیخ عبد السلام علی أهل الایقان، قاهره، 1315ق

    محمدعلی حبیب آبادی، مکارم الآثار، ج 4، بی جا، بی نا، بی تا.

    لمبدن، استفن (stephen lambden)، «بلای عظیم، ارمجدون، و هزاره معهود» نشریه bahai studies Reviw ش 9، 2000/1999.

    عزیه خانم، رساله تنبیه النائمین، منتشره از سوی مؤمنان به بیان، بی جا، بی نا، بی تا.

    عبدالحسین آیتی، کشف الحیل، بی جا، بی نا، بی تا.

    نصرت الله محمدحسینی، حضرت باب شرح حیات و آثار مبارک و اصول اصحاب عهد اعلی، مؤسسه معارف بهائی، 152 بدیع، 1995 میلادی، در (نسخه الکترونیک)

    اسلمنت، بهاءالله و عصر جدید، بی جا، بی نا، بی تا.

    مازندرانی، فاضل، اسرار الاثار، بی جا، بی نا، بی تا، ج۴.

    استفن لمبدن (stephen lambden)، بلای عظیم، ارمجدون، و هزاره معهود.

    اودوشفر، مقاله نکاتی چند درباره کتاب احکام جزائی کتاب اقدس، ترجمه داریوش معانی، با استناد به (مضمون کتاب اقدس شماره های 100، 148 و 181)

    ادوشفر، جنایت و مکافات، (دیدگاه های بهائی برای حقوق جزائی آینده ، Crime and punishment).

    عبدالبها، مکاتیب، ج 1.

    عبدالبها، مکاتیب ثانی.

    کریستوفر باک، در ورای «خاتم­النبیین»کتاب مستطاب ایقان.

    نوری، حسین علی، ایقان مصر، چاپ فرج الله زکی، 1352ق.

    نوری حسین علی، کتاب مستطاب ایقان، مصر، الموسوعات بباب الشعریة، 1900م.

    نوری، حسین علی، ایقان، نسخه الکترونیکی.

    نوری، حسین علی، اقدس.

    نوری، حسین علی، ایام تسعه.

    نوری، حسین علی، مجموعه آثار قلم اعلی، ج۳، بی جا، دارالاثار ملی بهائیان ایران.

    نوری، حسین علی، ادعیه حضرت محبوب.

    نوری، حسین علی، مجموعه الواح مبارکه.

    نوری، حسین علی، اقتدارات.

    شیرازی، علی محمد، قیوم الاسماء.

    شیرازی، علی محمد، بیان فارسی.

    شیرازی، علی محمد، دلائل سبعة.

    سایت هابیلیان.

    stephen lambden, tablets of abdu baha abbas vol.III, compl.A.R. windust, chicago: Bahai publishing so ciety, 1919.

    http://www.zamaneh.info/articles/774.htm

    http://www.eteghadat.com/forum

    http://www.bahairesearch.org/html/index.php?name=News&file=article&sid=266/forum-f77/topic-t6411.html

     

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    منطقی، امیرحسین.(1390) تأویل، ابزار عوام‌فریبی در بهائیت. فصلنامه معرفت ادیان، 2(3)، 167-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    امیرحسین منطقی."تأویل، ابزار عوام‌فریبی در بهائیت". فصلنامه معرفت ادیان، 2، 3، 1390، 167-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    منطقی، امیرحسین.(1390) 'تأویل، ابزار عوام‌فریبی در بهائیت'، فصلنامه معرفت ادیان، 2(3), pp. 167-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    منطقی، امیرحسین. تأویل، ابزار عوام‌فریبی در بهائیت. معرفت ادیان، 2, 1390؛ 2(3): 167-