معرفت ادیان، سال چهاردهم، شماره چهارم، پیاپی 56، پاییز 1402، صفحات 71-88

    درون‌مایه‌های مشترک در سورة «لقمان» و کتاب «امثال سلیمان»

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ فاطمه حاجی اکبری / استادیار گروه علوم قرآن و حدیث دانشگاه کوثر بجنورد / f.hajiakbari@kub.ac.ir
    حسین حیدری / دانشیار گروه ادیان دانشگاه کاشان / heydari@kashanu.ac.ir
    چکیده: 
    درخصوص هویت حقیقی لقمان بحث های مختلفی در درازنای تاریخ شکل گرفته که ازجملة آنها ارتباط لقمان و حکمت های وی با اهل کتاب و یا آموزه های آنان است. در سورة «لقمان» مصادیق حکمت به طور مستقیم بیان شده و در سنت یهودی نیز کتاب «امثال» نماد حکمت در عهد قدیم است. در نگاه یهودیان حضرت سلیمان و در نظر مسلمانان لقمان دو چهره شاخص افراد حکیم و پارسا به شمار می روند. گزارش های تفسیری و تاریخی قابل توجهی درخصوص فراوانی حکمت های لقمان در عرف و ادب و فرهنگ اهل کتاب وجود دارد که هرکدام در جایگاه خود قابل بررسی است. این پژوهش با هدف رسیدن به آموزه های مشترک ادیان ابراهیمی بر آن است تا درون مایه های مشترک در بخشی از دو کتاب آسمانی یعنی سورة «لقمان» در قرآن و کتاب «امثال» در تورات را در دو سنت اسلامی و یهودی در حد توان بررسی کند. روش جمع آوری مطالب به صورت کتابخانه ای بوده و روش پردازش آنها تطبیقی است. براساس بررسی های تطبیقی صورت گرفته در این جستار، جز آنکه در این دو اثر، شباهت های مضمونی دیده می شود، همسویی درخداشناسی و فرجام شناسی و حکمت به چشم می خورد، ولی شگفتا همانندی های بسیار در جملات و عبارات نیز یافت می شود. این اشتراکات مضمونی فی الجمله می تواند از جنبه متنی و نه رجالی احتمالاتی را درخصوص هویت حقیقی لقمان تأیید کند.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Common Themes of Surah "Luqman" and the Book "Parables of Solomon"
    Abstract: 
    There are various debates regarding the real identity of Luqman throughout history, including the connection between Luqman and his wisdoms (hikmah) with the Jews and Christians and their teachings. There are some examples of wisdom directly stated in Surah Luqman; and in the Jewish tradition, the book of Parables is a symbol of wisdom in the Old Testament. According to the Jews, Solomon and according to the Muslims, Luqman are the two prominent wise and pious figures. There are significant interpretative and historical reports regarding the abundance of Luqman's wisdoms in the customs and manners and culture of the Jews and Christians, each of which can be separately studied. Trying to reach to the common teachings of Abrahamic religions, this research aims to investigate the common themes in some parts of the two Divine books, i.e. Surah "Luqman" in the Qur'an and the book of "Parables" in the Torah, considering the two Islamic and Jewish traditions as much as possible. The method of collecting materials is a library method and the processing method used is comparative. Based on the comparative studies conducted in this article, the two books have thematic similarities, and are aligned in their knowledge of God, teleology and wisdom, and surprisingly, there are many similarities in their sentences and expressions. These thematic similarities can somehow confirm some possibilities regarding Luqman's real identity from the textual aspect and not the rejali aspect.
    متن کامل مقاله: 

    مقدمه

    درخصوص سورة «لقمان» و تفسير آن آثار فراواني، به‌ويژه در حوزه شيوه‌هاي تربيتي لقمان وجود دارد؛ از جمله:
    «مظاهر توظيف الحکمة في ادب الاطفال حکمة لقمان الحکيم انموذجا» (یوسف، 1434ق)؛ «الگوي تربيت فرزند بر مبناي تحليل و تفسير سوره لقمان» (همت‌بناري، 1397)؛ «بررسي مباني مهارت‌هاي اجتماعي از ديدگاه لقمان حکيم» (مقدس، 1390)؛ «شيوه‌هاي تعليم و تربيت در ‌اندرزهاي لقمان حکيم» (حسيني لمردي، 1389)؛ «حکمت‌هاي دهگانه لقمان در قرآن» (محمدی اشتهاردي، 1380)؛ لقمان حکيم (انصاريان، 1378)؛ مربی نمونه: تفسير سوره لقمان (سبحاني، 1354)؛ اصحاب کهف و لقمان حکيم و حوادث تاریخی بعد از مسیح (امين، 1390)؛ حکمت‌نامه لقمان (محمدی ري‌شهري، 1385)، ساختار معنايي سوره لقمان با محوريت حکمت قرآني (ميناخاني، 1394)؛ تببين روش‌هاي تربيتي حضرت علي و لقمان (مرادي، 1392)؛ «بررسي شخصيت تاريخي لقمان حکيم» (موحدي، 1380)؛ «تحقيق حول شخصية لقمان الحکيم و التطبيقات الواردة فيه» (حجتي و موحدي محب، 1423ق)، لقمان حکيم و بررسي تطبيقي حکمت‌هاي او در روايات فريقين با نگاهی به متون عهدین (موحدي محب، 1381)؛  لقمان الحکيم و حکمه (رمضان يوسف، 1420ق)؛ من وصايا القرآن الکريم نظرات حول وصايا لقمان الحکيم (البلتاجي، 1418ق)؛ نظرات في وصية لقمان و نهج التربية في القرآن (نابلسي، 1436ق).
    اما درخصوص هويت لقمان، موحدي در بررسي شخصيت تاريخي لقمان حکيم، پس از قبول واقعيت تاريخي شخصيت لقمان حکيم به‌عنوان پيش‌فرض، به صورت عمده به نقد نظرات و مقايسه‌هايي مي‌پردازد که در آنها لقمان حکيم با بعضي از شخصيت‌هاي معروف افسانه‌اي يا تاريخي يکي پنداشته شده است. در اين زمینه قول به يکي نبودن لقمان حکيم با لقمان‌‌بن عاد اساطيري، ازوپ، احيقار، بلعم باعورا، الکمئون، و الکمان نقل و نقد شده است (موحدي، 1380).
    برحسب تتبع نويسندگان، هرچند پژوهش‌هايي با نگاه تطبيقي ميان قرآن و تورات و يا بعکس تاکنون انجام شده، اما درخصوص مقايسه تطبيقي ميان سورة‌ «لقمان» و کتاب «امثال سليمان» در موضوع مدنظر هيچ پيشينه‌اي يافت نشد و از اين نظر اين پژوهش نوآوري دارد.
    1. بررسی مفاهيم
    1ـ1. لقمان
    يکى از حکماى راستين و بزرگ تاريخ، لقمان است که نامش در قرآن دو بار ياد شده و يک سوره از قرآن (سى و يکمين سوره) به نام اوست. خداوند او را در قرآن بر اين‌ اساس ياد کرده که فرزندش را به ده ‌اندرز بسيار مهم و سرنوشت‌ساز نصيحت کرده و اين نصايح در ضمن پنج آيه سورة «لقمان» ذکر شده است.
    مطرح شدن لقمان و حکمت‌هاى دهگانه او در قرآن و يک سوره به نام او در کتابى که جاودانى و جهانى است، بيانگر آن است که خداوند مى‌خواهد نام لقمان و روش و نصايح حکيمانه او را بر پيشانى ابديت ثبت کند و در مقابل دیدگان همه قرار دهد تا شيفتگان حق و عرفان در هر نقطه و عصرى در پرتو آن هدايت يابند و از فيوضات آن براى پاکسازى و بهسازى خویش بهره جويند (محمدي اشتهاردي، 1380).
    جاويدان خرد عنوان کتابي است که بخش‌هايي از حکمت لقمان در آن بيان شده است. اين کتاب پيش از اسلام وجود داشته است و نشان مي‌دهد که لقمان از ديرباز منظور نظر بوده است (يعقوبى، بي‌تا، ج 2، ص 37). در اينکه لقمان در چه دوراني و کجا زندگي کرده، تبار و نژاد او چه بوده و چه پيشه و شغلي داشته، روايات متقاوتی وجود دارد و پژوهش‌هاي جامعي در اين‌‌باره صورت گرفته است (رسالة دكتري لقمان حکيم و بررسي تطبيقي حکمت‌هاي او در روايات فريقين با نگاهی به متون عهدین (موحدي محب، 1381) اثری نمونه و جامع در پژوهش‌هاي متتبعانه درباره لقمان به شمار می‌آيد).
    آنچه مسلم است اينکه لقمان از نظر بيشتر بزرگان و ‌انديشمندان انساني حکيم به شمار آمده است، ولي مقام نبي و وصي براي او قابل اثبات نيست، گرچه نظر برخي غير از اين است (موحدي محب، 1389، ص 176ـ178). از جمله مواردي که در پوشيده ماندن تبار، زندگي و شخصيت لقمان مي‌تواند قابل تأمل باشد اين نکته است که حکمت، خود به‌تنهايي باارزش است و از شناساندن و معرفي شخص حکيم اهميت بيشتري دارد و اينکه حکمت با تبار و نوع مذهب و مانند آن کاري ندارد، بلکه خواست خدا و قابليت فطري و اکتسابي خود انسان شرط است.
    خود لقمان نيز درباره حکمتش چنين مي‌گويد: «اين به خواست خدا بود، و ادای امانت كردن و راستگويى و سكوت در برابر آنچه به من مربوط نبود» (مکارم شيرازي و همكاران، 1362، ج ‏17، ص 45). همسويي دين و حکمت لقمان تا جايي است که در‌ انديشه وي نجات از مسير دين و ايمان مي‌گذرد و گناه مانع نجات و موجب گمراهي و هلاکت است.
    به گزارش ابن‌‌قتيبه، ثعالبي و ديگران، حکمت‌هاي لقمان در عرف و فرهنگ اهل کتاب رواج داشته و در کتاب الامثال في النثر العربي القديم آمده است که بخشي از حکمت‌ها و اخبار لقمان را کعب‌الاحبار که از يهود مدينه بود، در بين مردم منتشر ساخت (براي نمونه‌هاي بيشتر، ر.ک: موحدي محب، 1381، ص 51ـ55).
    2ـ1. سورة «لقمان»
    سورة «لقمان» مکي است و سياق تمام آيات آن دعوت به توحيد و ايقان و ايمان به معاد و عمل به کليات شرايع دين است (طباطبائي، 1374، ج 16، ص 320).
    3ـ1. کتاب «امثال سلیمان»
    کتاب «امثال سليمان» (700ق.م) مجموعه‌اي ارزشمند از پندها و ‌اندرزهاي حکيمانه است که تقريباً همة معاني به کار رفته در عهد قديم را دربر مي‌گيرد و بسياري از مفاهيم سي و يک باب آن قابل بررسي تطبيقي با قرآن است.
    4ـ1. حکمت
    واژه «حکمت» بيست بار در قرآن آمده است که از مجموع آنها مي‌توان به نکات ذیل رسيد:
    حکمت عطيه‌اي الهي است و خداوند به هر که بخواهد عطا مي‌کند. حکمت با کتاب الهي يا قرآن پيوند ناگسستني دارد و در بسياري از موارد کتاب و حکمت در کنار يکديگر ذکر شده‌اند. حکمت قابل تعليم است. حکمت معادل با خير فراوان است. حکمت با سپاسگزاري پيوند مستقيمي دارد و حکمت در قرآن جنبه‌اي عملي و کارکردي دارد. قرآن نيز پنج بار با تعبير «حکيم» وصف شده است (اسلامي، 1386).
    علامه طباطبائي حکمت در قرآن را قضاياي صادق مطابق با واقعي مي‌داند که سبب‌ساز سعادت انساني است؛ همانند حقايق فطري که اساس تشريعيات ديني است (همان).
    کتاب مقدس يهوديان تَنَخ يا تناخ (به عبري: תנ"ך)، شامل «تورات يا تورا» (به عبري: תורה فرمان يا شريعت)، «نوييم» (به عبري: נביאים، کتب انبيا) و «کتویيم» (به عبري: כתובים يا مکتوبات) است. کتاب «امثال» متعلق به‌دستۀ سوم، يعني مکتوبات است که شامل کتاب‌هاي «مزامير»، «امثال»، «روت»، «غزل غزل‌‌ها»، «جامعه»، «مراثي ارميا»، «استر»، «دانيال»، «عزرا»، «نحميا»، «ايوب» و دو کتاب «تواريخ ايام» مي‌شود (دائرة‌المعارف جودائيکا، 1996، ج 3، ص 577). بیشتر کتب روايي در بخش کتاب مقدس عبري، صورت نهايي خود را در قرن ششم ق.م يا پس از آن يافته ‌است. همه مجموعه 39 بخشي تنظيم شده تورات، نبوت و حکمت در نگاه يهوديان سنتي، آسماني است (حيدري و حاجي اکبري، 1393). در «کتوبيم» انسان‌ها با خدا سخن مي‌گويند. در عين‌ حال اين سخنان را خدا بر زبان آنان جاري مي‌گرداند (حاجي اکبري و شکوري، 1399).
    سه کتاب عهد عتيق شامل «امثال»، «جامعه» و «غزل غزل‌ها» به حضرت سليمان منسوب است. انتساب اين سه کتاب به سليمان نبی وي را به‌عنوان انساني حکيم و شاخص نزد يهوديان معرفي مي‌کند (حيدري و كاردوست فيني، 1392). کتاب «غزل غزل‌ها» عشق و اميد سليمان در دوران جواني را به تصوير مي‌کشد. کتاب «امثال» حکمت و دانايي وي را در ميانسالي نشان مي‌دهد و کتاب «جامعه» حاوي‌ انديشه‌هاي فيلسوفانه سليمان در آخر عمر وی است (کارش و هورويتز، 2006، ص 487).
    از نظر برخي از نويسندگان يهودي سليمان در سنت، مقياس و معيار حکمت بوده (اسکات، 1978ـ1982، ص 577) و برخي او را خردمند‌ترين فرد تاريخ اسرائيل به شمار ‌آورده‌اند (سينگر، 1901، ج 11، ص 436؛ کومي، 2002، ص 325).
    برحسب متون مقدس عبري، سليمان در دوران جواني غيرت زيادي براي معرفت و حکمت داشت (اول پادشاهان، 3: 9-12) و پادشاهان از اقصا نقاط براي شنيدن حکمت به دربارش مي‌شتافتند. او استاد رشته‌هاي گياه‌شناسي و جانورشناسي بود. او دانشمند، سياستمدار، فرمانروا، تاجري معتبر، شاعر، سخنران و تحليلگر مسائل اخلاقي بود (ر.ک: اول پادشاهان، 4ـ9؛ هلي، 2000، ص 256).
    حکمتي که در کتاب «امثال» از آن سخن به ميان مي‌آيد قطعاً مربوط به خود خداست. اين حکمت در عمل آفرينش دست دارد (امثال، 8: 22ـ31؛ همان، 3: 19ـ20). ازاين‌روست که همچون منشأ رفيع حيات معرفي مي‌شود و صاحب حکمت را از بدي محفوظ نگه مي‌دارد و به سوي ترس از خدا و تمام مواهبي که از آن ناشي مي‌شود، رهنمون مي‌گردد. اما اين حکمت هيچ‌گاه به‌طور مجرد در کتاب «امثال» ظاهر نمي‌شود. پس از معرفي او نزد خدا در باب 8 ، وی همچون خانم خانه در باب 9 شخصيت مي‌يابد. دست يافتن به او مستلزم برخورداري از برخي حالات اخلاقي است.
    موجود انساني در کتاب مقدس تجزيه نمي‌شود و مراد از «حکيم» تماميت انسان است. اصطلاح «حکيم» در کتاب مقدس اشاره به شخصي دارد که در امور و فنون گوناگون، از مهارتي عالي برخوردار است و افرادي که به آموزش و تعليم و تربيت مشغول‌اند «حکيم» خوانده مي‌شوند (کتاب مقدس ترسايان، 2003، ص 5-6).
    محتواي کتاب «امثال سليمان» به نوعي با شريعت در ارتباط است و اهميت دانش و خداترسي از جمله مضامين حکمت‌هاي سليمان هستند. پذيرش نصايح پدر و مادر و آموزش خردمندانه زيستن محتواي اصلي این کتاب است (سليماني اردستاني، 1398، ص 43).
    درواقع سخنان حکمت‌آميز سليمان به صورت عقلي و اخلاقي همان شريعت خداوندي است که به صورت تمثيل و حکايت بيان شده است (حيدري و پاشايي، 1389). مطابق آيات قرآن، حکمت تنها به شايستگاني نظير پيامبراني همچون داود، سليمان، لوط و عيسي و يا افرادي در حد نبوت همانند لقمان اعطا شده است. درباره جايگاه ممتاز حکمت سليمان و دانشي که خداوند به او داده، در قرآن و عهد قديم اختلافي نيست (اول پادشاهان: 3)؛ چنان‌که سليمان حکمت را «همسر مثالي» خود مي‌داند:
    از عنفوان جواني او را گرامي‌ مي‌داشتم و در طلبش بودم. بر آن مي‌کوشيدم تا به همسري‌اش گيرم و دلداده زيبايي‌اش گشتم... در خويشاوندي با حکمت، ناميرايي است و در دلبستگي به آن، شعفي شريف و در اعمال دستان آن، ثروتي زوال‌ناپذير و در همنشيني پيوسته آن، خردمندي و در مصاحبت آن، نام‌آوري است. به هر سوي شتافتم و جست‌وجو کردم، تا آن را از آن خويش سازم. نوباوه‌اي نيک‌سرشت بودم و مرا نفسي نکو نصيب گشته بود، بل از آن روي که نيک بودم به کالبدي بري از آلودگي درآمدم؛ ليک چون دريافتم که جز به عطاي خداي، دارندگي حکمت نتوانم ـ و اين خود از خردمندي بود که دانستم نعمت از جانب که درمي‌رسد ـ ... (حکمت سليمان، 8: 2 و 8: 17ـ20).
    نگاه عهدین به حکمت چنین است:
    اما حکمت کجا پيدا مي‌شود... انسان قيمت آن را نمي‌داند... با طلا و آبگينه آن را برابر نتوان کرد... قيمت حکمت از لعل گران‌تر است (ايوب، 28-12: 28).
    خوشا به حال کسي که حکمت را پيدا کند؛ شخصي که فطانت را تحصيل نمايد؛ زيرا که تجارت آن از تجارت نقره و محصولش از طلاي خالص نيکوتر است. از لعل‌ها گرانبهاتر است و جميع نفايس تو با آن برابري نتوان کرد... حکمت کامل و تميز را نگاه دار. پس براي جان تو حيات و براي گردنت زينت خواهد بود. آنگاه در راه، به امنيت سالک خواهي شد و پايت نخواهد لغزيد (امثال، 18-13:3).
    در نگاه قرآن هم حکمت موهبت خدايي و «خير کثير» است: «يُؤتِي الْحِكْمَةَ مَن يَشَاءُ وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ» (بقره: 26)؛ (خدا) به هر كه بخواهد حكمت مى‏بخشد، و به هر كس حكمت داده شود، به يقين‏، خيرى فراوان داده شده است‏، و جز خردمندان‏ كسى پند نگيرد.
    اهميت حکمت در هدايت، و نجات و رهايي از حماقت در ثمرات حکمت ذکر شده است. حکمت و حماقت تمام انسان‌ها را به سوي خود مي‌خوانند؛ يکي براي هدايت و نجات و ديگري براي گمراهي و نابودي. تنها يک انتخاب بين اين دو، سرنوشت فرد را به سوي نور و تاريکي تعيين مي‌کند (امثال 8و9).
    کاربردهاي حکمت در قرآن نشان مي‌دهد که در قرآن «حکمت» به معناي «معرفت علمي» است، در حدي که نافع باشد. پس حکمت حد وسط بين جهل و جربزه است (طباطبائي، 1374، ج 16، ص 321). بر اين ‌اساس حکمت در هر دو کتاب جايگاه والايي دارد. براساس آموزه‌هاي دو کتاب، حکمت و حماقت دو قطب متضادند که حکمت پيروان خود را به سوي هدايت، و حماقت به سوي هلاکت مي‌کشانند.
    معناي اصلي «حکمت» در عهد قديم يک نوع بينش الهي است که به نظر و عمل حکيم صلاح و استواري مي‌دهد. حکمت در عهد قديم به‌مثابه عامل خداوند در امر آفرينش و تدبير عالم معرفي شده است. فن و دانش نيز به‌مثابه مصداق حکمت در تورات کاربرد زيادي دارد. حکمت در عهدين يک نوع بينش توحيدي است که با ايمان و شناخت و عمل در تعامل است و بهرة هر کس به مقدار توجه الهي و کوشش هر فرد و منزلت وجودي انسان متفاوت است (حيدري و پاشايي، 1389).
    مثل‌ها و سخنان حکمت‌آميزی که در عهد عتيق از زبان حضرت سليمان بيان مي‌شود وجهه علمي اين حکيم را آشکار مي‌سازد و او را به‌مثابه جامع علوم و حکمتي که در کتاب مقدس مطرح است، مطرح مي‌نماید. ثمره حکمت در اين کتاب، افزون بر ايمان و شناخت الهي، عدالت و انصاف و بصيرتي است که سبب دوري از گناه و بدي و کجروي و شرور می‌شود (همان).
    مفهوم «حکمت» در قرآن و عهدين را مي‌توان در دو بعد نظري و عملي دسته‌بندي کرد: جنبه نظري حکمت همان معرفت ذهني و قدرت فهم و تدبير است که شامل آگاهي و شناخت فرد شامل مي‌شود؛ ولي حکمت عملي براساس همان حکمت نظري، در اخلاق و احوال فرد نمايان مي‌شود، هرچند گاهی اين دو همپوشاني دارند.
    2. سؤالات و فرضيه‌ها
    اين پژوهش با بررسي سورة «لقمان» و «امثال سليمان» بر آن است تا به اين پرسش‌ها پاسخ دهد:
    با توجه به اينکه هر دو بخش (يعني سورة «لقمان» در قرآن و کتاب «امثال» در تورات) مشتمل بر نصايح حکيمانه هستند، بن‌مايه‌هاي مشترک آنها چيست؟ اشتراکات مضموني دو کتاب تا چه حد مي‌تواند هويت لقمان را با صاحب کتاب «امثال» مطابقت دهد؟
    لازم به ذکر است که نويسندگان مقاله دو کتاب را فارغ از صحت انتساب کل اثر يا بخش‌هايي از آنها به مؤلفان آنان بررسی کرده‌اند.
    3. تناظرهاي حکمي در کتاب «امثال سليمان» و سورة «لقمان»
    در آيات ابتدايي سورة «لقمان»، آيات اين کتاب آسماني با وصف «حکيم» توصيف شده است: «تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِيمِ» (لقمان: 2).
    «امثال سليمان» نيز خود را سبب دانستن حکمت و عدل و براي فهميدن کلمات فطانت معرفي مي‌کند (امثال، 1: 1ـ2) و حکمت را از همه‌چيز برتر مي‌داند. «پس حکمت را تحصيل نما و به هر آنچه تحصيل نموده باشي فهم را تحصيل کن» (امثال، 4: 7).
    در ادامه آيات سورة «لقمان» اين کتاب پرحکمت را «هدایت» و «رحمت» براي محسنين معرفي مي‌نماید (لقمان: 3).
    عبارت «‌اي پسرم» در هر دو حکمت‌نامه اسلامي و يهودي مشاهده مي‌گردد. در آيات 13، 16و 17 سورة «لقمان» و در کتاب «امثال» فقره 1: 8، 15، و آغاز باب‌هاي 2،3، 4، 5، 6، 7 نيز اين عبارت آمده است.
    در ادامه، تناظرهاي حکمي در سورة «لقمان» و کتاب «امثال» در دو محور حکمت نظري (خداشناسي و فرجام‌شناسي) و حکمت عملي بررسي مي‌شود:
    1ـ3. حکمت نظري
    1-1-3. حکمت خدا در آفرينش هستي
    الف. مطابق آيه ده سورة «لقمان»، آفرينش هستي، از خلقت آسمان‌ها، بدون ستون، کوه‌هايي براي استواري زمين، جانوران گوناگون و باران گرفته تا نباتات، همه براي انسان داراي فايده است، و آنچه در آسمان و زمين است براي انسان مسخر شده است (لقمان: 10).
    در کتاب «امثال» فقره 27 نيز به فایده گياهان و حيوانات براي انسان اين‌گونه اشاره شده است: «علف را مي‌برند و گياه سبز مي‌رويد و علوفه کوه‌ها جمع مي‌شود. بره‌ها براي لباس تو و بزها به جهت اجاره زمين به‌کار مي‌آيند (امثال: 26) و شير بزها براي خوراک تو و خوراک خاندانت و... کفايت خواهد کرد» (امثال: 27، فراز 25ـ27).
    در جاي ديگر در کتاب «امثال»، همانند سورة «لقمان» به آفرينش آسمان و زمين تحت حکمت خداوند اشاره شده است: «خداوند به حکمت خود زمين را بنياد نهاد و به عقل خويش آسمان را استوار نمود. به علم او لجه‌ها منشق گرديد و افلاک شبنم را مي‌چکانيد» (امثال، 3: 20-19).
    در کتاب «امثال» به حکمت خداوند در خلقت هستي اين‌گونه اشاره شده است: «در کتاب خداوند هر چيز را براي غايت آن ساخته است» (امثال، 16: 4).
    ب. در آيه بعدي سورة «لقمان» خداوند به ربوبيت و اولوهيت خود اشاره مي‌کند و خلقت و تدبير آسمان‌ها و زمين را به رخ انسان‌ها مي‌کشد: «هَذَا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِي مَاذَا خَلَقَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ» (لقمان: 11).
    در کتاب «امثال» نيز درخصوص وجود ازلي خداوند و بنا نهادن آسمان، زمين و افلاک مي‌خوانيم: «من از ازل برقرار بودم، از ابتدا پيش از بودن جهان. هنگامي که لجه‌ها نبود من مولود شدم، وقتي که چشمه‌هاي پر آب وجود نداشت. قبل از آنکه کوه‌ها برپا شود، پيش از تل‌ها مولود گرديدم. چون زمين و صحراها را هنوز نساخته بود و نه اول غبار ربع مسکون را. وقتي که او آسمان را مستحکم ساخت من آنجا بودم، و هنگامي که دايره را بر سطح لجه قرار داد، وقتي که افلاک را بالا استوار کرد و چشمه‌هاي لجه را استوار گردانيد، چون به دريا حد قرار داد تا آب‌ها از فرمان او تجاوز نکنند و زماني که بنياد زمين را نهاد (8: 23ـ29).
    2-1-3. خالق آسمان و زمين
    مطابق آيه 25 سورة «لقمان»، کفار نيز مانند عموم بشر به صورت فطري به توحيد خداوند معترف‌اند و اگر از آنها سؤال شود که چه کسي آسمان و زمين را آفريد؟ اعتراف خواهند کرد: خداوند. «وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهَ» (لقمان: 25). اين تعبير که در آيات ديگر قرآن نيز مشاهده مي‌شود (عنکبوت: 61ـ63؛ زمر: 38؛ زخرف: 9)، ازيک‌سو دليل بر آن است که مشرکان هرگز منکر توحيد خالق نبودند و فقط به شرک در عبادت و شفاعت بت‌ها معتقد بودند و از سوي ديگر دليل تجلي توحيد به صورت فطري در همه انسان‌ها وجود دارد (مکارم شيرازي و همكاران، 1362، ج 17، ص 73).
    طرفه آنکه در فقره 30 کتاب «امثال» نيز همانند قرآن به روش پرسشي درباره خداوند این سؤال طرح مي‌شود: «کيست که به آسمان صعود نمود و از آنجا نزول کرد؟ کيست که باد را در مشت خود جمع نمود؟ و کيست که آب را در جامه بند نمود؟ کيست که تمامي اقصاي زمين را استوار ساخت؟ نام او چيست؟ بگو اگر اطلاع داري» (امثال، 30: 4).
    3-1-3. علم خداوند
    در آخرين آيه سورة «لقمان» به وسعت علم خداوند و شمول آن به همه‌چيز، به‌ويژه به روز رستاخيز اشاره مي‌شود: «إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ... و ماتَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ» (لقمان: 34). در حقيقت، خداست كه علم [به‌] قيامت نزد اوست... و كسى نمى‌داند در كدامين سرزمين مى‌ميرد. در حقيقت، خداست [كه‌] داناى آگاه است.
    در کتاب «امثال» نيز به حاضر بودن «هاويه» اشاره مي‌شود:
    «هاويه و ابدون در حضور خداوند است، پس چند مرتبه زياده دل‌هاي بني‌‌آدم» (امثال، 15: 11).
    «همة راه‌هاي انسان در نظر خودش پاک است، اما خداوند روح‌ها را ثابت مي‌سازد» (همان، 16: 2).
    «هر انسان در نظر خودش راست است، اما خداوند دل‌ها را مي‌آزمايد» (همان، 21: 2).
    درخصوص عبارت «وَ مَاتَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا» در آخرين آيه سورة «لقمان»، عبارت‌هايي مشابه درباره بی‌اطلاعی انسان از اموري که علم آن مخصوص خداوند است، در «امثال» آمده است:
    «درباره فردا فخر منما؛ زيرا نمي‌داني که روز چه خواهد زاييد» (همان، 27: 1).
    «زيرا که مصيبت ايشان ناگهان خواهد برخاست و عاقبت سال‌هاي ايشان را کيست که بداند؟» (همان، 24: 22).
    4-1-3. بشارت به راستان؛ خلود
    در سورة «لقمان» به ايمان‌آورندگان و کساني‌که عمل صالح انجام مي‌دهند وعدة جنات نعيم و خلود در آن داده شده است: «لهم جنات نعيم» (لقمان: 8)؛ «خَالِدِينَ فِيهَا» (لقمان: 9). در فقره 2 «امثال» نيز وعده خلود براي راستان اين‌گونه ذکر شده است:
    «راستان در زمين ساکن خواهند شد و کاملان در آن باقي خواهند ماند» (امثال، 2: 21).
    در فقره 33 «امثال»، بند يکم نيز مي‌خوانيم: «هرکس بشنود در امنيت ساکن خواهد بود».
    «خداوند اعتماد تو خواهد بود و پاي تو را از دام حفظ خواهد کرد» (همان، 3: 26).
    5-1-3. بازگشت کافران به سوي خدا
    در آيه 23 سورة «لقمان» درخصوص گروهي جاهل و لجوج که راه خدا را ترک گفته و به بيراهه رفته‌اند، به پيامبر مي‌فرمايد: بازگشت همة آنها به سوي ماست و ما آنها را از اعمالشان و نتايج تلخ و شوم آن آگاه مي‌سازيم: «وَ مَنْ كَفَرَ فَلَايَحْزُنْكَ كُفْرُهُ إِلَيْنَا مَرْجِعُهُمْ فَنُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ» (لقمان: 23).
    در همين‌‌باره در کتاب «امثال» مي‌خوانيم: «و اما کسي که مرا خطا کند به جان خود ضرر رساند و هر که مرا دشمن دارد موت را دوست دارد» (امثال، 8: 36).
    در فقرات 30 تا 33 بند يکم کتاب «امثال» آمده است: «جاهلان از ميوة طريق خود خواهند خورد و از تدابير خويش سير خواهند شد؛ زيرا ارتداد جاهلان ايشان را خواهند کشت».
    6-1-3. عذاب غليظ در آخرت
    در توصيف حال گروه کافران در سورة «لقمان» آمده است که ذليلانه و بالاجبار به عذاب غليظ الهي کشانده مي‌شوند: «نَضْطَرُّهُمْ إِلَى عَذَابٍ غَلِيظٍ» (لقمان: 24)؛ ايشان را در عذابى پرفشار درمانده مى‌كنيم.
    طرفه آنکه در کتاب «امثال» نيز طريق شريران به «ظلمت غليظ» توصيف شده است:
    «و اما طريق شريران مثل ظلمت غليظ است و نمي‌دانند که از چه چيز مي‌لغزند» (امثال، 4: 19).
    در فراز پاياني آيه 32 سورة «لقمان» نيز کفران‌کنندگان الهي با عبارت «خَتَّارٍ كَفُورٍ» وصف شده‌اند که به معناي خائن ناسپاس و پيمان‌شکن است. در «امثال سليمان» نيز به خيانت‌کاري شريران اشاره شده است: «شريران از زمين منقطع خواهند شد و ريشه خيانت‌کاران از آن کنده خواهد گشت» (همان، 2: 22).
    7-1-3. تسليم و تمسک به پروردگار
    درخصوص توصيف حال گروه محسنين در مقابل کافران در آيه 22 سورة «لقمان» آمده است که محسنين به ‌دستاوريز محکم الهي چنگ مي‌زنند: «وَ مَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى وَ إِلَى اللَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ».
    چنگ زدن به‌دستگيره محکم، تشبيه لطيفي از اين حقيقت است که انسان براي نجات از قعر دره ماديگري و ارتقا به بلند‌ترين قله‌هاي معرفت و روحانيت، نياز به يک وسيله محکم و مطمئن دارد که غير آن همه پوسيده و پاره‌شدني و فاني است (مکارم شيرازي و همكاران، 1362، ج 17، ص 68).
    در کتاب «امثال» نيز اين تمسک به خداوند و عاقبت‌ به خيري راستان آمده است:
    «طريق‌هاي وي طريق‌هاي شادماني است و همه راه‌هاي وي سلامتي مي‌باشد. به جهت آناني که او را به‌دست مي‌گيرند، درخت حيات است و کسي که به او متمسک مي‌باشد خجسته است (امثال، 3: 18ـ17).
    «دل تو به سخنان من متسمک شود و اوامر مرا نگاه دار تا زنده بماني» (همان، 4: 4).
    «اما هرکه بر خداوند توکل نمايد سرافراز خواهد شد» (همان، 29: 25).
    «به تمامي دل خود بر خداوند توکل نما و بر عقل خود تکيه مکن» (همان، 3: 5).
    8-1-3. فرجام هستي
    در بيان عمومي در آيه 33 سورة «لقمان» همگان مخاطب قرار گرفته، از روز قيامت انذار داده مي‌شوند و هشدار داده مي‌شود که در آن روز هرکس چنان مشغول به خود است و در پيچ و خم اعمال خود گرفتار، که به ديگري نمي‌پردازد، حتي پدر و فرزند. «و بترسيد از روزى كه هيچ پدرى به كار فرزندش نمى‌آيد، و هيچ فرزندى [نيز] به كار پدرش نخواهد آمد. آرى، وعده خدا حق است. زنهار تا اين زندگى دنيا شما را نفريبد، و زنهار تا شيطان شما را مغرور نسازد» (لقمان: 33).
    در «امثال سليمان» نيز در فقره 27 درباره توجه به اعمال خويش و ناپايداري دنيا مي‌خوانيم: «به حالت گلة خود نيکو توجه نما و دل خود را به رمة خود مشغول ساز» (امثال، 27:23)؛ «زيرا که دولت دائمي نيست و تاج هم نسلاً بعد نسل پايدار نيست» (همان، 27: 24).
    9-1-3. احاطه علم الهي بر تمام اعمال
    درخصوص علم الهي و احاطه او به تمام اعمال انسان‌ها در آيه 16 با اشاره به اينکه اعمال نيک و بد هر قدر کوچک و کم‌ارزش و مخفي و پنهان باشد و همانند خردلي در درون سنگي در اعماق زمين و يا در گوشه‌اي از آسمانها مخفي باشد خداوند بر تمامي آنها آگاه است.
    در کتاب «امثال» نيز به اشراف خداوند بر همه‌چيز اين‌گونه اشاره شده است:
    «چشمان خداوند در همه‌جا هست و بر بدان و نيکان مي‌نگرد» (امثال، 15: 3).
    10-1-3. صفات الهي
    خداشناسي و اسما و صفات الهي از جمله مباحث مهم در سورة «لقمان» است که در چندين آيه صفات الهي به صورت زوج کنار هم بيان شده‌اند؛ از جمله: «إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ» (لقمان: 28).
    جالب است که در کتاب «امثال» نيز به همين ترتيب، يعني اول به گوش و بعد چشم اشاره شده است:
    «گوش شنوا و چشم بينا، خداوند هر دوی آنها را آفريده است» (امثال، 20: 12).
    «اسم خداوند برج حصين است» (امثال، 18: 10).
    درخصوص وصف «حکمت» در سخنان الهي در سورة‌ «لقمان» مي‌خوانيم:
    «تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِيمِ» (لقمان: 2).
    درباره توصيف خدواند به اين وصف در «امثال» آمده است:
    «من حکمتم و در زيرکي سکونت دارم و معرفت تدبير را يافته‌ام» (امثال، 8: 12).
    «مشورت و حکمت کامل از آن من است. من فهم هستم و قوت از آن من است» (همان، 8: 14).
    در فرازهاي پاياني سورة «لقمان» به زوج‌هاي وصف‌کننده خداوند اشاره شده است؛ همانند عليم و خبير، لطيف و خبير، عزيز و حکيم:
    «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ» (آل‌عمران: 31).
    «من دوست دارم آناني را که مرا دوست دارند و هرکه مرا به جد و جهد بطلبد مرا خواهد يافت» (امثال: 8: 17).
    11-1-3. کلمات الله
    درباب کلمات الهي در سورة «لقمان» آمده است: «وَ لَوْ أَنَّمَا فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلَامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَا نَفِدَتْ كَلِمَاتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ» (لقمان: 27)؛ و اگر آنچه درخت در زمين است قلم باشد و دريا را هفت درياى ديگر به يارى آيد، سخنان خدا پايان نپذيرد. قطعاً خداست كه شكست‌ناپذير حكيم است.
    در کتاب «امثال» نيز در باب سي‌ام، مشابه همين عبارات در فقره 4 پس از اشاره به خلقت آسمان و باد و آب و اقصاي زمين در کلمات الهي آمده است: «تمامي کلمات خدا مصفاست. او به جهت متوکلان خود سپر است» (امثال، 30: 5).
    همچنين در فقرات ديگر «امثال» از کلمات الهي ياد شده است:
    «... اينک روح خود را بر شما افاضه خواهم نمود و کلمات خود را بر شما اعلام خواهم کرد» (همان، 1: 23).
    «از کلمات دهانم انحراف مورز» (همان، 4: 5).
    نکته جالب ديگر آنکه در کتاب «امثال» سخنان الهي بدون اعوجاج وصف شده است: همه سخنان دهانم بر حق است و در آنها هيچ‌چيز کج يا معوج نيست» (همان، 8: 8) و در قرآن مشابه همين عبارت وجود دارد: «قُرْآنًا عَرَبِيًّا غَيْرَ ذِي عِوَجٍ لَّعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ» (زمر: 28؛ کهف: 1).
    2-3. حکمت عملي
    1-2-3. عمل به کليات شرايع
    عمل کردن به کليات شرايع از جمله اغراض سورة «لقمان» است. براي نمونه، دعوت به توحيد «لاتشرک بالله» (لقمان: 13)؛ اعتقاد به معاد «بالاخرة هم يوقنون» (لقمان: 4) (طباطبائي، 1374، ج 16، ص 312). درخصوص پايبندي به شرايع، نمونه‌هاي ذیل در کتاب «امثال» قابل تأمل است:
    «دانادل احکام را قبول مي‌کند» (امثال، 10: 8).
    «خوشا به حال کسي که شريعت را نگه مي‌دارد» (امثال، 29: 18).
    «هرکه شريعت را ترک مي‌کند شريران را مي‌ستايد» (امثال، 28: 4).
    «هرکه شريعت را نگه دارد پسري حکيم است» (امثال، 28: 7).
    تقابل دو گروه نيکوکار و گمراه و ويژگي‌ها و فرجام ايشان از جمله بن‌مايه‌هاي مشترک در دو کتاب است. در ادامه به اين ويژگي‌ها اشاره مي‌شود. (فرجام آنها در بخش حکمت نظري ذکر شد).
    2-2-3. فرجام نيکوکاران
    در سورة «لقمان» «اقامه نماز»، «ايتاي زکات»، و «يقين به آخرت» از جمله ويژگي‌هاي محسنين برشمرده شده است. «آنان كه از جانب پروردگارشان از هدايت برخوردارند، و ايشانند كه رستگارند» (لقمان: 4ـ5).
    درخصوص آخرت در «امثال» آمده است: «زيرا که البته آخرت هست و اميد او منقطع نخواهد شد» (امثال، 23: 18).
    درباره بخشايش از مال نيز در «امثال» مي‌خوانيم:
    «احسان را از اهلش باز مدار هنگامي که بجا آوردنش در قوت دست توست» (همان، 3:27).
    «هرکه به فقرا بذل نمايد محتاج نخواهد شد» (همان، 28: 27).
    «از مايملک خود خداوند را تکريم نما و از نوبرهاي همه محصول خويش. آنگاه انبارهاي تو به وفور نعمت پر خواهد شد» (همان، 3: 9ـ10).
    درخصوص رستگاري که در فراز پاياني آيه آمده است، در «امثال» مضموني مشابه وجود دارد:
    «هرکه به استقامت سلوک نمايد رستگار خواهد شد» (همان، 28: 18).
    3-2-3. فرجام گمراه‌کنندگان
    در قرآن عذابي خوارکننده براي کساني که اشترای لهو حديث دارند و مردم را گمراه می‌کنند و آيات خدا را به سخره مي‌گيرند در نظر گرفته شده است: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّخِذَهَا هُزُوًا أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ» (لقمان: 6).
    در کتاب «امثال» نيز لعنت خداوند براي مستهزئان ذکر شده است:
    «کج‌خلقان نزد خدواند مکروهند... لعنت خدواند بر خانه شريران است... يقين که مستهزئين را استهزا مي‌نمايد» (امثال، 3: 32ـ34).
    «مرد لئيم و مرد زشت‌خوي با اعوجاج دهان رفتار مي‌کند. در دلش دروغ هاست» (همان، 6: 12ـ14).
    4-2-3. فطرت توحيدي
    درخصوص خواندن خداوند در سختي‌ها در آيه 32 سورة «لقمان» تشبيه جالبي آمده است: «وَ إِذَا غَشِيَهُمْ مَوْجٌ كَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا كُلُّ خَتَّارٍ كَفُورٍ»؛ و چون موجى كوه‌آسا آنان را فراگيرد، خدا را بخوانند و اعتقاد [خود] را براى او خالص گردانند، و[لى‌] چون نجاتشان داد و به خشكى رساند برخى از آنان ميانه‌رو هستند، و نشانه‌هاى ما را جز هر خائن ناسپاسگزارى انكار نمى‌كند.
    هنگامي که دريا طوفاني شود و امواج کوه‌پيکر بالاي سرشان قرار گيرد خدا را با اخلاص مي‌خوانند. در کتاب «امثال» نيز شبيه همين تشبيه آمده است:
    «چون خوف مثل تندباد بر شما عارض شود و مصيبت مثل گردباد به شما دررسد، حيني که تنگي و ضيق بر شما آيد و آنگاه مرا خواهند خواند» (امثال، 1: 27-28).
    «آنگاه مرا خواهند خواند، ليکن اجابت نخواهم کرد و صبحگاهان مرا جست‌وجو خواهند نمود، اما مرا نخواهند يافت؛ چون که معرفت را مکروه داشتند و ترس خداوند را اختيار ننمودند و نصيحتم را پسند نکردند و تمامي توبيخ مرا خوار شمردند» (همان، 28ـ30).
    5-2-3. غرور و روي برگرداندن از آيات الهي
    خداوند در توصيف مستکبران نسبت به آيات الهي، مثال جالبي مي‌زند: هنگامي‌که آيات ما بر آنها خوانده مي‌شود مستکبرانه روي برمي‌گرداند؛ گويي آيات ما را نشنيده‌اند؛ گويي اصلاً در گوش‌هايشان سنگيني است.
    «وَ إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ آيَاتُنَا وَلَّى مُسْتَكْبِرًا كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْهَا كَأَنَّ فِي أُذُنَيْهِ وَقْرًا فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ» (لقمان: 7)؛ و چون آيات ما بر او خوانده شود، با نِخوت روى برمى‌گرداند؛ چنان‌كه گويى آن را نشنيده [يا] گويى در گوش‌هايش سنگينى است. پس او را از عذابى پردرد خبر ده.
    در کتاب «امثال» نيز کساني که گوش خود را از شنيدن شريعت برمي‌گردانند اين‌گونه توصيف شده‌اند:
    «هرکه گوش خود را از شنيدن شريعت برگرداند دعاي او هم مکروه مي‌شود» (امثال، 28: 9).
    «خداوند خانه متکبران را منهدم مي‌سازد...» (همان، 15: 25).
    «تکبر شخص او را پست مي‌کند، اما مرد حليم‌دل به جلال خواهد رسيد» (همان، 29: 23).
    6-2-3. سپاسگزاری از پدر و مادر
    در دو آيه 13و14 سورة «لقمان» بحث از نعمت وجود پدر و مادر و زحمات و خدمات و حقوق آنها و شکر پدر و مادر در کنار شکر الله مطرح شده است. «و انسان را درباره پدر و مادرش سفارش كرديم. مادرش به او باردار شد؛ سستى بر روى سستى. و از شير بازگرفتن‌اش در دو سال است. [آرى، به او سفارش كرديم‌] كه شكرگزارِ من و پدر و مادرت باش كه بازگشت [همه‌] به سوى من است.»
    در «امثال سليمان» نيز اهتمام ويژه‌اي به توجه و فرمان‌پذيري از پدر و مادر شده است:
    «اي پسر من، تأديب پدر خود را بشنو و تعليم مادر خويش را ترک منما؛ زيرا که آنها تاج زيبايي براي سر تو و جواهر براي گردن تو خواهد بود» (امثال، 1: 8 و 9).
    «آنها را بر دل خود دائماً ببند و آنها را بر گردن خويش بياويز (همان، 21). حيني که به راه مي‌روي تو را هدايت خواهد نمود و حيني که مي‌خوابي بر تو ديده‌باني خواهد کرد و وقتي که بيدار شوي با تو مکالمه خواهد نمود (همان، 22)؛ زيرا که احکام ايشان چراغ و تعليم ايشان نور است و توبيخ تدبيرآميز طريق حيات است» (همان، 6: 23).
    «هرکس پدر و مادر خود را لعنت کند چراغش در ظلمت غليظ خاموش خواهد شد» (همان، 20: 20).
    «پدر خويش را که تو را توليد نمود گوش گير و مادر خود را چون پير شود خوار مشمار» (همان، 23: 22).
    «پدر و مادرت شادمان خواهند شد و والده تو مسرور خواهد گرديد» (همان، 23: 24).
    «چشمي که پدر را استهزا مي‌کند و اطاعت مادر را خوار مي‌شمارد، غراب‌هاي وادي آن را خواهند کند و بچه‌هاي عقاب آن را خواهند خورد (همان، 30: 17).
    از جمله تفاوت‌هاي سورة «لقمان» و «امثال» درخصوص راهنمايي تربيت فرزندان است که در فرازهايي، از جمله: 13: 24؛ 19: 18؛ 22: 6؛ 22: 15؛ 23: 13 در «امثال» آمده است. اما در سورة «لقمان» فقط‌ اندرزهايي درخصوص رفتار با والدين آمده است.
    7-2-3. نکوهش غرور
    لقمان در فرازهایي درخصوص مسائل اخلاقي و ارتباط با مردم و خويشتن، به ادب، تواضع و فروتني و خوشرويي توصيه مي‌کند: «و از مردم [به نِخوت‌] رُخ برمتاب، و در زمين خرامان راه مرو كه خدا خودپسند لافزن را دوست نمى‌دارد» (لقمان: 18).
    در «امثال» نيز درخصوص ادب، نهي از تکبر و توصيه به تواضع با ديگران اينچنين آمده است:
    «چون تکبر مي‌آيد خجالت مي‌آيد، اما حکمت با متواضعان است» (امثال، 11: 2).
    «چشمان بلند و دل متکبر و چراغ شريران گناه است» (همان، 21: 4).
    «ترس خداوند مکروه داشتن بدي است. غرور و تکبر و راه بد و دهان دروغگو را مکروه مي‌دارم» (همان، 8: 13).
    «شش چيز است که خداوند از آنها نفرت دارد:... چشمان متکبر» (همان، 6: 17).
    «ادب را به چنگ آور و آن را فرو مگذار. آن را نگاه‌دار؛ زيرا که حيات توست» (همان، 4: 13).
    «هرکه تأديب را دوست مي‌دارد معرفت را دوست مي‌دارد» (همان، 12: 1).
    8-2-3. ميانه‌روي در کردار و گفتار
    از جمله برنامه‌هاي اخلاقي که به صورت گزاره‌هاي اثباتي، لقمان به فرزند خويش نصيحت مي‌کند، ميانه‌روي در راه رفتن است (لقمان: 19).
    در کتاب «امثال» نيز مسلح شدن به حکمت به انساني تشبيه شده است که هنگام راه رفتن قدم‌هايش تنگ نخواهد شد: «راه حکمت را به تو تعليم دادم... چون در راه بروي قدم‌هاي تو تنگ نخواهد شد و چون بدوي لغزش نخواهي خورد» (امثال، 4: 12).
    در ادامه آيه فوق، اعتدال در سخن گفتن و کاستن از تن صدا توصيه شده است: «و صدايت را آهسته‌ساز، كه بدترين آوازها بانگ خران است».
    در کتاب «امثال» موت و حيات در قدرت زبان دانسته شده است (همان، 18: 21). «زبان ملايم به درخت حيات تشبيه شده است و کجي آن شکستگي روح است» (همان، 15: 4).
    قدرت زبان از جمله مباحث مهم و تکراري در «امثال» است که به نمونه‌هايي از آنها اشاره مي‌شود:
    «جواب نرم خشم را برمي‌گرداند، اما سخن تلخ غيظ را به هيجان مي‌آورد» (همان، 15:1).
    «هستند که مثل ضرب شمشير حرف‌هاي باطل مي‌زنند، اما زبان حکيمان شفا مي‌بخشد» (همان، 12: 18).
    «کثرت کلام از گناه خالي نمي‌باشد، اما آنکه لب‌هايش را ضبط نمايد عاقل است. لب‌هاي عادلان بسياري را رعايت مي‌کند. لب‌هاي عادلان به امور مرضيه عارف است» (همان، 10: 19ـ21و32).
    درخصوص سکوت و مقام والاي آن نزد سليمان روايات فراواني در احاديث شيعه و اهل‌سنت وجود دارد؛ از جمله: «‌اي فرزندم، اگر سخن گفتن مانند نقره است، سکوت طلاست» (براي نمونه‌هاي بيشتر ر.ک: موحدي محب، 1381، ص 222).
    9-2-3. تقليد کورکورانه از اجداد
    پيروي از نياکان جاهل و منحرف مانع هدايت است که قرآن از آن به‌ «راه شيطاني» ياد مي‌کند: «و چون به آنان گفته شود: از آنچه خدا نازل كرده پيروى كنيد، مى‌گويند: [نه!] بلكه از آنچه پدرانمان را بر آن يافته‌ايم پيروى مى‌كنيم. آيا هرچند شيطان آنان را به سوى عذاب سوزان فراخواند؟» (لقمان: 21)
    درخصوص توصيف شروران و هدايت آنها به راه تاريکي در بند 2 فقرات 13 تا 15 «امثال» آمده است:
    «راه‌هاي راستي را ترک مي‌کنند و به طريق‌هاي تاريکي سالک مي‌شوند. از عمل بد خشنودند و از دروغ‌هاي شرير خرسندند که در راه‌هاي خود معوج‌اند و در طريق‌هاي خويش کجرو مي‌باشند».
    10-2-3. تقواي الهي و ترس از خداوند
    «يَاأَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ وَ اخْشَوْا يَوْمًا لَايَجْزِي وَالِدٌ عَنْ وَلَدِه» (لقمان: 33)؛ اى مردم، از پروردگارتان پروا کنيد، و بترسيد از روزى كه هيچ پدرى به كار فرزندش نمى‌آيد.
    ترس از خداوند از مفاهيم پرتکرار در کتاب «امثال» است. براي نمونه:
    «اموال ‌اندک با ترس خداوند بهتر است از گنج عظيم با اضطراب» (امثال، 15: 16).
    «ابتداي حکمت ترس خداوند است و معرفت قدوس فطانت مي‌باشد» (همان، 9: 10).
    نیز بنگريد به کتاب امثال، 1: 7، 29؛ 2: 5؛ 8: 13؛ 9: 10؛ 10: 27؛ 14: 26، 27؛ 15: 16، 33؛ 16: 6؛ 19: 23.
    11-2-3. اجتناب از شرک بالله
    يکتاپرستي بسان خداپرستي از فطريات انسان و اساس و ريشه تمام اديان آسماني است و دعوت تمام پيامبران بر اين اساس بوده است. واقعيت يکتاپرستي را دو عقيده تشکيل مي‌دهد: نخست. اين جهان صانعي دارد. دوم. سازنده اين جهان يکي است (سبحاني، 1354، ص 106).
    در آيه 13 سورة «لقمان» مي‌خوانيم: «اى پسرك من، به خدا شرك مياور كه به راستى شرك ستمى بزرگ است».
    «بسياري لطف حاکم را مي‌طلبند، اما داوري انسان از جانب خداوند است» (امثال، 29: 26).
    12-2-3. هدايت خداوند
    بدون تقوا روح تسليم و پذيرش حقایق در انسان زنده نمي‌شود و طبعاً هدايتي در کار نخواهد بود. در مرحله ايمان، علاوه بر هدايت، بشارت به نعمت‌هاي الهي نيز وجود خواهد داشت. در آيه 5 سورة «لقمان» هدايت محسنين از جانب خداوند تضمين شده است: «أُولَئِكَ عَلَى هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»؛ آنانند كه از جانب پروردگارشان از هدايت برخوردارند، و ايشانند كه رستگارند.
    در «امثال» نيز موارد متعددي درخصوص توکل و هدايت خداوند آمده است:
    «اعمال خود را به خدا تفويض کن تا فکرهاي تو استوار شود» (امثال، 16: 3).
    «دل انسان در طريقتش تفکر مي‌کند، اما خداوند قدم‌هايش را استوار مي‌سازد» (همان، 16: 9).
    «اينک مرد عادل بر زمين جزا خواهد يافت» (همان، 11: 31).
    در منابع روايي شيعه و اهل‌سنت نيز بيانات بسيار مشابهي از قول لقمان درخصوص توکل به خداوند آمده است. براي نمونه: «لقمان حکيم مي‌گفت: اگر چيزي به خدا سپرده شود خداي او را نگه مي‌دارد» (براي نمونه‌هاي بيشتر ر.ک: موحدي محب، 1381).

    نتيجه‌گيري

    قرآن و عهد عتيق بن‌مايه‌ها و گزاره‌‌هاي مشترکي در موضوعات حکمي دارند. در اين جستار تناظرهاي حکمي در سورة «لقمان» و کتاب «امثال» در دو محور «حکمت نظري» و «حکمت عملي» بررسي شد. مطابق يافته‌هاي به‌دست‌آمده، درون‌مايه‌هاي اصلي مشترک دو حکمت‌نامه اسلامي ‌و يهودي در حکمت نظري عبارتند از: حکمت و تدبير خداوند در آفرينش هستي و قدرت او بر همه‌چيز، يگانگي خداوند، علم الهي بر تمامي اعمال نيک و بد انسان‌ها، فرجام هستي، هدايت الهي.
    در حکمت عملي از جمله درون‌مايه‌هاي مشترک عبارت است از: پايبندي به شريعت، برشمردن ويژگي‌هاي نيکوکاران و کافران، ميانه‌روي در گفتار و کردار، احترام و پيروي از والدين، نهي از پيروي شيطان، نکوهش غرور، فطرت توحيدي. در برخي موارد مذکور، بجز اشتراکات مضموني، ميان سورة «لقمان» و کتاب «امثال» در عبارات نيز همانندي بارزي به چشم مي‌خورد. اشتراکات مضموني مي‌تواند مؤيد اين قول باشد که از جنبة متني و نه رجالي، هويت لقمان با صاحب کتاب «امثال سليمان» شباهت دارد.
    ازجمله تفاوت‌‌هاي دو کتاب می‌توان به برجسته نشدن قيامت به صورت جزئي در کتاب «امثال سليمان» نسبت به سورة «لقمان» اشاره کرد. تفاوت ديگر اينکه در قرآن به موارد انجام دستورات الهي، يعني برخي احکام (همانند نماز و زکات و امر به معروف و نهي از منکر) به صورت جزئي اشاره شده که در «امثال» به صورت کلي‌تر پایبندي به شريعت آمده است.
    شکرگزاري از الله نيز از جمله مواردي است که در سورة «لقمان» به صورت صريح آمده است: «أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ». اما مضمون مشابهی در کتاب «امثال» يافت نشد.

        قرآن کريم، 1389، ترجمة محمدمهدي فولادوند، تهران، دفتر مطالعات تاريخ و معارف اسلامي.
        کتاب مقدس، 2002م، ترجمه شامل کتب عهد عتيق و جديد، چ سوم، انتشارات ايلام.
        اسلامي، سيدحسن، 1386، «دامنه معنايي حکمت در قرآن»، علوم حديث، ش 43، ص 29-57.
        امين، سيدمهدي، 1390، اصحاب كهف و لقمان حكيم و حوادث تاريخي بعد از مسيح‬، قم، بيان جوان.
        انصاريان، حسين، 1378، لقمان حكيم، قم، ام‌ابيها.
        البلتاجي، محمد الانور احمد، 1418ق، من وصايا القرآن الکريم نظرات حول وصايا لقمان الحکيم، قاهره، دارالمنار.
        حاجي اکبري، فاطمه و مجتبي شکوري، 1399، «بررسي تطبيقي گزاره‌هاي زيست محيطي در قرآن و مزامير عهد عتيق»، معرفت اديان، سال يازدهم، ش 4، ص 19ـ31.
        حجتي، محمدباقر و عبدالله موحدي محب، 1423ق، «تحقيق حول شخصيته لقمان الحکيم و التطبيقات الوارده فيه»، دراسات في العلوم الانسانية، السنة 9، العدد 2، ص 18ـ27.
        حسيني لمردي، سيدابراهيم، 1389، «شيوه‌هاي تعليم و تربيت در ‌اندرزهاي لقمان حکيم»، بصيرت و تربيت اسلامي، ش 16، ص 2ـ26.
        حيدري، حسين و حسن پاشايي، 1389، «دگرکوني‌هاي مفهومي حکمت در عهد قديم و عهد جديد»، اديان و عرفان، سال چهل و سوم، ش 2، ص 31-56.
        ـــــ و خديجه کاردوست فيني، 1392، «حکمت و حکومت و خطاي سليمان در عهد عتيق با نگاهي به ديدگاه قرآن کريم»، معرفت اديان، سال چهارم، ش 3، ص 61ـ85.
        ـــــ و فاطمه حاجي اکبري، 1393، «‌بن‌مايه‌هاي مشترک در مزامير و احاديث مربوط به داود در متون اسلامي»، معرفت اديان، ش 19، ص 45-99.
        رمضان يوسف، محمدخير، 1420ق، اللقمان الحکيم و حکمه (دراسه تحليليه مقارنه علي ضوءالقرآن والسنه والتاريخ)، بيروت، دارالقلم.
        سبحاني، جعفر، 1354، مربي نمونه: تفسير سوره لقمان، قم، دارالتبليغ اسلامي.
        سليماني اردستاني، عبدالرحيم، 1398، يهوديت، قم، کتاب طه.
        طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1374، تفسير الميزان، ترجمة سيدمحمدباقر موسوي همداني، چ پنجم، قم، جامعة مدرسين.
        محمدي اشتهاردي، محمد، 1380، «حکمت‌هاى دهگانه لقمان در قرآن»، پاسدار اسلام، ش 237، ص 30ـ33.
        محمدي ري‌شهري، محمد و همكاران، 1386، حكمت‌نامه لقمان، قم، دارالحديث.
        مرادي، آرزو، 1392، تببين روش‌هاي تربيتي حضرت علي و لقمان، پايان‌نامه کارشناسي ارشد، تهران، دانشگاه الزهراء.
        مقدس، عليرضا، 1390، «بررسي مباني مهارت‌هاي اجتماعي از ديدگاه لقمان حکيم»، روان‌شناسي تربيتي، ش 21، ص 91-117.
        مکارم شيرازي، ناصر و همكاران، 1362، تفسير نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامية.
        موحدي محب، عبدالله، 1380، «بررسي شخصيت تاريخي لقمان حکيم»، فقه و اصول، ش 53و54، ص 115-156.
        ـــــ ، 1381، لقمان حکيم و بررسي تطبيقي حکمت‌هاي او در روايات فريقين با نگاهي به متون عهدين، رسالة دکتري، قم، دانشگاه قم. 
        ـــــ ، 1389، لقمان حکيم و بررسي تطبيقي حکمت‌هاي او در روايات فريقين، قم، بوستان كتاب.
        ميناخاني، مريم، 1394، ساختار معنايي سوره لقمان با محوريت حکمت قرآني، پايان‌نامه کارشناسي ارشد، تهران، دانشگاه آزاد اسلامي.
        نابلسي، محمدمصطفي، 1415ق، نظرات في وصيته لقمان و نتهج التربيه في القرآن، عمان، دارالفرقان.
        هلي، هنري.، 2000م، راهنماي مطالعۀ کتاب مقدس، ترجمۀ جسيکا باباخانيان و سابرينا بدليان و ادوارد عيسي بيک، زيرنظر کشيش ساروخاچيکي، بي‌تا، بي‌جا.
        همت‌بناري، علي، 1397، «الگوي تربيت فرزند بر مبناي تحليل و تفسير سوره لقمان»، آموزه‌هاي تربيتي در قرآن و حديث، ش 8، ص 41ـ60.
        يعقوبي، احمد‌بن اسحاق، بي‌تا، تاريخ اليعقوبى، بيروت، دار صادر.
        Comay, Joan, 2002, Who's Who in the Old Testament, London & New York, Routledge.
        Norman Henry Snaith & S. David Sperlin, 1996, Encyclopaedia Judaica Jeru salem, Jerusalem, Keter Publiching House.
        Karesh, sara E. and Mitchell M. Hurvitz, 2006, Encyclopedia of World Religions, Encyclopedia of Judaism, Editor: J. Gordon Melton, New York, Facts On File, Inc.
        Scott, Robert B.Y. ,1978-1982, Wisdom  in Encycloaedia Judaic, V. 16, first publish, Jerusalem: Keter Publishing House, and in New York City b y the Macmillan Company.
        Singer, Isidore, 1901, The Jewish Encyclopedia, New York, KTAV Publishing House.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حاجی اکبری، فاطمه، حیدری، حسین.(1402) درون‌مایه‌های مشترک در سورة «لقمان» و کتاب «امثال سلیمان». فصلنامه معرفت ادیان، 14(4)، 71-88

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    فاطمه حاجی اکبری؛ حسین حیدری."درون‌مایه‌های مشترک در سورة «لقمان» و کتاب «امثال سلیمان»". فصلنامه معرفت ادیان، 14، 4، 1402، 71-88

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حاجی اکبری، فاطمه، حیدری، حسین.(1402) 'درون‌مایه‌های مشترک در سورة «لقمان» و کتاب «امثال سلیمان»'، فصلنامه معرفت ادیان، 14(4), pp. 71-88

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حاجی اکبری، فاطمه، حیدری، حسین. درون‌مایه‌های مشترک در سورة «لقمان» و کتاب «امثال سلیمان». معرفت ادیان، 14, 1402؛ 14(4): 71-88