معرفت ادیان، سال چهاردهم، شماره چهارم، پیاپی 56، پاییز 1402، صفحات 89-106

    بررسی تطبیقی آموزه‌ی «تناسخ» در فرقه کابالا با آموزه‌ی «رجعت» در مذهب شیعه

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ احسان ترکاشوند / استادیار معارف اسلامی، دانشگاه ملایر، ملایر، ایران / torkashvand110@yahoo.com
    معصومه یاراحمدی / سطح 3 حوزه علمیه خواهران، مدرسه علمیه محدثه، بروجرد / yarahmadi1392.m@gmail.com
    چکیده: 
    یکی از ارکان ادیان شرقی و در برخی از فرقه های ادیان غربی (همانند کابالا) آموزه «تناسخ» است، به معنای «باور به تولد مکرر انسان یا هر موجود زنده». از جمله اعتقادات ضروری در مذهب تشیع نیز آموزه «رجعت» در عصر ظهور است. گاهی گمان می شود که این دو آموزه یک منشأ دارند و اعتقاد به رجعت از ادیان دیگر به مسلمانان سرایت کرده است. این مقاله به روش تطبیقی به تحلیل مبانی و لوازم دو آموزه مزبور می پردازد. اگرچه این مسئله ابعاد گوناگونی دارد، اما مقصود اصلی مقاله پیش روی بررسی شباهت ها و تفاوت های این دو آموزه است. این دو آموزه هر دو بر جاودانگی و بقای روح و زندگی پس از مرگ تأکید می کنند، اما به لحاظ ارکان و اهداف با هم متفاوتند؛ زیرا جاودانگی در تناسخ، هم دنیوی است و هم همگانی، برخلاف رجعت به معنای خاص که عمومیت ندارد. همچنین رجعت برای پاداش و عقاب نیست، بلکه برای اتمام حجت است، برخلاف تناسخ که ـ به فرض قبول ـ برای استکمال نفس انسان خواهد بود.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    A Comparative Study of the Doctrine of "Reincarnation" in the Kabbalah Sect with the doctrine of "Rij’at" (second comming) in the Shia Denomination
    Abstract: 
    The doctrine of "reincarnation" is one of the pillars of Eastern religions and some Western religious sects (such as Kabbalah), which means "belief in the repeated birth of humans or any other living creature". One of the important beliefs of Shia is the doctrine of "rij’at" in the age of the reappearance [of Imams]. Some believe that these two doctrines have the same origin and the belief of rij’at is transmitted to Muslims from other religions. This article analyzes the foundations and consequences of the two mentioned doctrines using a comparative method. Although this issue has various dimensions, but the main purpose of this article is to examine the similarities and differences between the two doctrines. These two doctrines both emphasize the immortality and survival of the soul and life after death, but they are different in terms of their pillars and goals; because the immortality posed in the doctrine of reincarnation is both worldly and universal, as opposed to rij’at which is not general. In addition, rij’at is not for reward or punishment; it is rather for presenting a complete argument, unlike reincarnation, which – even if accepted – is for the perfection of the human soul.
    متن کامل مقاله: 

    مقدمه

    يکي از آموزه‌هايي که به مذهب شيعه اختصاص دارد «رجعت» است. مخالفان مذهب شيعه بر اين باورند که اين آموزه با «تناسخ» که در بعضي از اديان شرقي و غربي ازجمله هندوئيسم و يهوديت مطرح است، يکي است. ازاين‌رو چون در تحقيقات متفاوت، نسبت آن با هندوئيسم بسيار بيان گرديده، در اين تحقيق لازم مي‌آيد نسبت ميان «رجعت» و «تناسخ» در دين يهوديت که کمتر بدان پرداخته شده، بررسي گردد. بنابراين پرسش اصلي اين پژوهش عبارت است از اينکه «تناسخ» آن‌گونه که در دين يهود مطرح است، با آموزه شيعي «رجعت» چه نسبتي دارد؟
    اين تحقيق مي‌کوشد با استفاده از منابع اصلي دين يهود و عرفان يهودي (تورات، تلمود و زوهر) و برخي از شارحان يهودي و غيريهودي عرفان يهودي و ديدگاه مذهب شيعه، ابتدا به چيستي و انواع تناسخ اختصاص يابد، و سپس به توضيح حقيقت رجعت بپردازد و در پايان، با مقايسه آن دو، مواضع اشتراک و نقاط اختلاف آنها را نشان دهد.
    آموزه «تناسخ» ناظر به يکي از دغدغه‌هاي مهم بشري است؛ يعني سرنوشت انسان پس از مرگ. ماده‌گرايان هر‌گونه حيات واقعي پس از مرگ را انکار مي‌کنند. اديان ابراهيمي در پاسخ به اين پرسش، آموزه معاد و زندگي در جهان ديگر را مطرح کرده‌اند. يکي از پاسخ‌ها اعتقاد به «تناسخ»، يعني انتقال روح انسان به بدن ديگر، از جمله حيوان، گياه، جماد و يا حتي ستارگان و فرشتگان است و انتقال روح انسان به بدن ديگر در همين دنيا براساس تناسب اخلاقي است.
    اين نظريه از باورهاي بعضي اديان، از جمله آيين يهوديت است، اگرچه اين آموزه تنها به اين آيين اختصاص ندارد، بلکه در مذاهب بدوي و پيشرفته به صورت آيين اعتقادي نيز ديده مي‌شود.
    تناسخ در اديان توحيدي وجود نداشته و به شدت طرد شده است؛ همان‌گونه که اسلام مانند ديگر اديان بزرگ توحيدي، تناسخ را مردود و باطل مي‌داند. اما فرقه‌هايي در ميان اديان گوناگون و مسلمانان، به وجود آمده‌اند که به نوعي به تناسخ قائل شده و از آن دفاع ‌کرده‌اند. اولين نشانه‌هاي اعتقاد به تناسخ در قوم يهود را مي‌توان در آثار يوسفوس مورخ يهودي يافت. او براي نخستين بار معاد جسماني را رد کرد و معتقد به تناسخ شد. يوسفوس بر اين باور بود که ارواح مردگان، يا در کالبد يک نوزاد دوباره به اين جهان بازگشت مي‌کنند و يا در مخزني آسماني به انتظار ورود به اين عالم مي‌مانند (دقيقيان، 1378، ص 239).
    اين عبارات و نظائر آن، مقدمه تناسخ در فرقه «کابالا» می باشد. «قبالاي سنتي» در سده دوازهم به بعد شکل گرفت که بیشتر متأثر از عرفان ابن‌میمون هستند هرچند خود ابن‌میمون به شدت منکر تناسخ است (ابن‌میمون، بی‌تا، ص 111و727). چنان‌که ایشان مراتب مرگ انسان‌های مختلف را برشمرده و همه را جاوادنه دانسته (همان، ص 727)، به‌طوری‌که هیچ اثری از تناسخ در آثار ایشان نیست. در کتاب زوهر که مهم‌ترین کتاب عرفان یهودی و مکتب یهودی است (اسپنسر، 1963، ص 170ـ210) بحث «تناسخ» و آموزه‌های آن را به‌طور جدي مطرح مي‌شود، بدون اينکه سخن از «تناسخ» باشد و البته شواهدي وجود دارد که اين جنبش ريشه در تلمود يا همان سنت يهودي داشته و بااستفاده از استعارات لطيفي مي‌توان تناسخ را جزو اعتقادات اين فرقه دانست؛ چنان‌که در بحث لايه لايه بودن روح انسان و مراتب گوناگون ايمان در انسان‌هاي خوب، روح را به بدن پيوند داده و معتقد است: انسان بعد از مرگ در قالب‌هاي ديگري ترقي پيدا مي‌کند؛ چنان‌که انسان‌هاي گنهکار پس از دريافت روح جديد، به پايين نزول مي‌کنند (شولم، 1397، ص 16، 18و63). رجعت از مختصات شیعه است چنان‌که شيخ مفيد (م413ق) با تعبير «رد اموات به دنيا» (مفيد، 1413ق، ص 78)، سيد مرتضی علاوه بر تبیین رجعت، هدف از رجعت را ثواب و انتقام معرفی می‌کند (سيد مرتضي، 1405ق، ج 1، ص 125). همان‌طور که شیخ طوسی، روایات دال بر آموزه اعتقادی رجعت را متواتر می‌داند (طوسي، 1411ق، ص 250). این نوشتار در صدر تطبیق عرفان کابالا در سنت یهودی و رجعت در مذهب شیعه است.

    1. بررسی مفاهيم

    1ـ1. «تناسخ» در لغت
    «تناسخ» از ماده «نسخ» است که در معاني گوناگونی مانند جايگزين ساختن، جابه‌جايي و انتقال به‌کار رفته است. (ابن‌‌منظور، 1426ق، ج 3، ص 61). در المصباح المنير نيز برخی معاني‌ (همچون از ميان برداشتن و انتقال دادن) براي «نسخ» ذکر شده است. اين واژه در معناي «نسخه‌پردازي کتاب، ابطال حکم شرعي با نص شرعي ديگر، پياپي آمدن اعصار و قرون» و نيز «مرگ پي در پي وارثان پيش از تقسيم ميراث» استعمال شده است (فيومي، 2003، ج 2، ص 602).
    2ـ1. «تناسخ» در اصطلاح
    براساس مباني و ديدگاه‌هاي گوناگون، «تناسخ» در معاني متعددي به‌کار رفته است. بحث تناسخ ـ في‌الجمله ـ در آثار دين‌پژوهان، پژوهشگران اديان و مذاهب، متکلمان، مفسران، محدثان و عارفان مطرح بوده، اما در آثار فلسفي، بيشتر به تعريف و بيان چيستي و تحليل ماهيت آن توجه شده است.
    در اين مجال، به اختصار به چند تعريف و اصطلاح مي‌پردازيم تا به مفهوم «تناسخ» پي ببریم و آنگاه به تناسخ در دين يهوديت مي‌پردازيم. در ميان فيلسوفان مسلمان، ابن‌سينا و صدرالمتألهين تعريف‌هايي ارائه داده‌اند که گرچه ابن‌سينا به صراحت به تعريف «تناسخ» نپرداخته است، اما از توضيحات او در عدم امکان انتقال نفس از بدني به بدن ديگر، به‌دست مي‌آيد که از نظر وي «تناسخ» عبارت است از: بازگشت نفس پس از مرگ به بدني غير از بدن نخستين (ابن‌سينا، 1382، ص 109). اين بيان وي هر نوع بازگشتي را شامل مي‌شود، چه محدود باشد، چه نامحدود؛ اما ظاهر آن بدن عنصري است.
    صدرالمتألهين چنان‌که رويه اوست، کوشيده تا از طريق نظريه «تناسخ ملکوتي»، به‌گونه‌اي بين ديدگاه‌هاي مخالفان موافقان تسالم و توافق برقرار سازد. در اينجا عام‌ترين تعريف ايشان را ارائه مي‌دهيم: «تناسخ انتقال نفس شخصي از بدن به بدن عنصري، فلکي، طبيعي يا برزخي ديگر است» (صدرالمتألهين، 1380، ص 148).
    به هر صورت، «تناسخ» نزد فيلسوفان مسلمان، در عام‌ترين معناي خود، هر‌گونه انتقال روح يا نفس از بدنی به بدن ديگر را شامل مي‌شود. چنان‌که بيان خواهد شد، تناسخ در دين يهوديت، قيود و شروط خاصي دارد و در محدوده فکري خاص آن دين قابل طرح و فهم است.
    2. دسته‌بندی‌های گوناگون تناسخ
    در برخي از آثار فلسفي، براي تناسخ دسته‌بندي‌هاي گوناگوني مطرح شده است:
    1ـ2. صعودي و نزولي
    بر اين ‌اساس، انتقال روح از بدن موجودي به بدن موجود بالاتر را «تناسخ صعودي»، و به بدن موجود پايين‌تر را «تناسخ نزولي» نام نهاده‌اند.
    2ـ2. نسخ و مسخ و فسخ و رسخ
    در دسته‌بندي ديگر، اقسام ذيل را براي تناسخ ذکر نموده‌اند:
    1. نسخ: انتقال روح از بدن انسان به بدن انسان ديگر؛
    2. مسخ: انتقال روح از بدن انسان به بدن حيوان؛
    3. فسخ: انتقال روح از بدن انسان به بدن گياه؛
    4. رسخ: انتقال روح از بدن انسان به بدن جماد (شهرزوري، 1372، ص 520).
    3ـ2. ملکي و ملکوتي
    صدرالمتألهين تناسخ را به دو نوع «ملکي» و «ملکوتي» تقسيم مي‌کند. وي نوع اول را که تناسخ ظاهري و انفصالي است، نمي‌پذيرد. در اين نوع تناسخ، روح از بدني به بدن ديگر منتقل مي‌شود. نوع دوم که تناسخ ملکوتي است، از نظر وي پذيرفتني است. در تناسخ ملکوتي يا باطني، روح از بدن منتقل نمي‌شود، بلکه با مسخ حقيقت و باطن فرد، ممکن است شکل ظاهري وي نيز تغيير کند (صدرالمتألهين، 1380، ص 558). روشن است مراد ما از تناسخ در بحث، تناسخ ملکی است.
    3. تناسخ از ديدگاه يهوديت
    يهوديان داراي مذاهب و فرقه‌هاي مختلفي هستند. مهم‌ترين فرق يهودي عبارتند از: فريسيان، صدوقيان، اسينيان (دورانت، 1337، ج3، ص641). فريسيان ريشه در فرقه «حسيديسم» دارد (شربوک، 2007، ص 131) که مربوط به چهار قرن قبل از ميلاد است که براي برچيده شدن آثار بت‌پرستي بنا نهاده شده و اکنون بیشتر يهوديان از اين فرقه‌اند. اين فرقه، هم خدا را از جسم و جسماني بودن منزه مي‌داند و هم به روز رستاخيز اعتقاد دارد؛ چنان‌که به نماز و عبادت و حتي علاوه بر تورات و عهد عتيق به تورات شفاهي (گفته‌هاي حکيمانه دانشمندان يهود) نيز باور دارد (همان، ص 639). عمده اين گفته‌هاي شفاهي در کتاب تلمود ـ دومين کتاب مقدس يهوديان ـ جمع‌آوري شده‌ است. اين گروه خود را مذهبي‌تر از صدوقيان مي‌داند (دورانت، 1337، ج 3، ص 691ـ639).
    صدوقيان که به حسب ظاهر سعي مي‌کنند سنت‌هاي گذشته را حفظ کنند، به شدت با آراء فريسيان مخالفند؛ از جمله خدا را جسماني دانسته، قرباني و هدايا را به جاي عبادات و نماز مطرح مي‌کنند و جاودانگي نفس و قيامت را هم منکرند (همان، ص 639).
    1ـ3. مراحل عرفان یهودی
    در واکنش به فرقه‌هاي مذهبي يهودي، برخي از فرقه‌هاي عرفاني هم شکل گرفت. با فحص در مباحث عرفان يهودي مي‌توان چهار مرحله براي آن در نظر گرفت:
    1-1-3. عرفان اوليه يهود
    جنبشی باطني است که در تجربه انبيای بني‌اسرائيل و زبورنويسان وجود داشت، اگرچه در قبالاي قرون وسطا به کمال خود رسيد. شواهدي وجود دارد که اين جنبش ريشه در تلمود يا همان سنت يهودي دارد؛ چنان‌که تحت تأثير آموزه‌هاي هلنيستي هم هست.
    2-1-3. حسيديسم
    اين مرحله از عرفان که در سده‌هاي ميانه و قرن نهم شکوفا شد، نقطة آغازش در فلسطين، بابل و مصر بود، لیکن به شدت بر انديشه تمام يهوديان آلمان تأثير گذاشت و در عين ‌حال در تقابل با رهبران اوليه قبالا بود. «فريسيان» و «اسنيان» انشعاباتي از جنبش حسيديسم بودند. اين مرحله از عرفان يهودي عمده تعاليمش به پرورش و تعليم قواي جذبه‌اي شهودي براي رسيدن روح و ملکوت و شکوه الهي اختصاص دارد.
    3-1-3. مرحله قبالاي پيشگويانه
    در سده‌هاي دوازدهم به بعد شکل گرفت و به «قبالاي سنتي» موسوم شد. اين مرتبه بر آموزه‌هاي باطني تأکيد دارد و تفسيری حقيقي از کتاب مقدس ارائه مي‌دهد که به‌طور شفاهي و سينه به سينه از زمان‌هاي قديم به ارث رسيده است. همچنين اين مرحله از عرفان يهودي به شدت از فلسفه يهودي، به‌ويژه ابن‌ميمون تأثير پذيرفته است. البته اين مرحله آماج حمله برخي از راست‌کيشان قبالايي نيز واقع شد.
    4-1-3. «زوهر» و قبالاي نظري
    «زوهر» به معناي روشنايي و شکوه و جلال است (اسپریلینگ و سیمون، 1934، ج 1، ص 15ب). زوهر در درجه اول به شکل آرامي و مبتني بر تلمود بابلي است و بيشتر بخش‌هاي آن تفسير سفر تثنيه بر مبناي تفسير عارفانه است. آموزه‌هاي زوهر تکوين و تکامل ايده‌هاي آن در ارتباط با خدا، سرنوشت انسان و اهميت تورات است. ازاین‌رو معاني کلمات مکتوب کتاب مقدس را همان معناي باطني و نمادين مي‌داند و آنچه از تورات به ما انتقال مي‌يابد در درجه نخست يک راز الهي است و نيروهايي که به صورت ظاهر در زمان و مکان‌اند، اما در وجود خود، خدا هستند. اين مرحله يا اين مکتب از عرفان يهودي هدف عارف را نيل به وحدت با خدا به‌منزله شرط هميشگي و پايدار موجود مي‌داند.
    «قبالا»، به معناي مقبول، رويکرد عرفاني متداول و رايج و تأثيرگذار در حيات معنوي يهوديان است. کتاب زوهر براي عارف، عشق به خدا و نيایش با او را ضروري مي‌داند (اسپنسر، 1963، ص 170ـ210). در اين مرحله از عرفان يهودي، يا همان قبالاي جديد، بحث «تناسخ» به‌طور جدي مطرح مي‌شود، بدون اينکه نامي از «تناسخ» به ميان آورده شود؛ زيرا روح انساني در اين ديدگاه، مصدر و جايگاه الوهي دارد و قبل از نزول آن به زمين متعهد شده است تا وظايف خود را خوب انجام دهد تا با خدا متحد شود. در غير اين صورت، روح انسان بايد در تجسد ديگري در زمين به سر ببرد و يا در فرايند سوزان آتش، پاک و يا نابود شود (همان) به ‌عبارت دیگر، انوار انساني با نزول به دنياي مادي که پر از ظلمت هستند (همان شرور هستند) پراکنده شدند که بايد با برنامه‌هاي معنوي دوباره به جايگاه خويش بازگردند (شربوک، 2007، ص 131).
    عمده ارتباط عرفان قبالا با تناسخ، همان فرايند تکاملي فوق است که توجيه معنوي پيدا کرده و همچنان طرفداراني دارد.
    ربي يوسه گفت: آدم ابوالبشر در زمان احتضارِ هر انساني با او رو در رو مي‌شود تا بيان کند که هر انساني به خاطر گناهان خودش از دنيا مي‌رود، نه به خاطر گناهان آدم. همان‌گونه که حکيمان گفتند، هيچ مرگي بدون گناه وجود ندارد (آبرامویچ، 2009، ص 131). اين عبارت را مي‌توان همان مقدمة تناسخ در فرقه «کابالا» دانست.
    «کابالا» همان قبالاي امروزی است (مينايي، 1383، ج 8، ص 227) که از عرفان اسلامي هم به شدت متأثر است. مي‌توان گفت: يهوديان متدين بين دو مشرب تلمودي ـ که کتاب فقهي و تفسير شريعت يهودي است ـ و کابالا ـ که به صورت عرفاني به دين نگاه مي‌كند ـ بايد يکي را انتخاب نماید (آقاتهراني، 1397).
    لازم به ذکر است که عرفاني بودن لزوماً به معناي توحيدي نيست؛ زيرا لايه‌هاي تناسخ در عرفان يهودي حضور جدي دارند؛ چنان‌که حتي در يهوديت سنتي هم بحث معاد جدي نيست و بجز موارد جزئي در کتاب مقدس و گاهي در تلمود، حتي به جاودانگي اخروي و روز قيامت نيز اشاره نشده است (ملاکي نبي، ص 1081؛ شولم، 1386، ص 16ـ17).
    کتاب تلمود گاهی از زندگي پس از مرگ، بهشت و جهنم و جاودانگي در بهشت (ايبش، 2006، ص 297) بحث کرده است؛ چنان‌که گاهي مباحثي مانند رجوع به پرودگار به وسيله توبه مدنظر قرار گرفته (همان، ص 382ـ376) یا زنده کردن مردگان (عبدالمعبود، 2008، ص 45)، پروردگار دنيا و آخرت بني‌اسرائيل (همان، ص 63)، و معجزات خداوند و مالک بودن خدا (همان، ص 61) مطرح شده و بالملازمه مي‌توان اعتقاد به روز قيامت را از اين عبارات استفاده کرد؛ اما شرح و بسط معاد در کتاب مقدس، تلمود مقدس و نيز در بحث عرفان يهودي يا همان «کابالا» ديده نمي‌شود، به‌گونه‌ای‌که واقعاً نمي‌توان ادعا کرد معاد و روز قيامت جزو اعتقادات ضروري و اصيل دين يهود و مذاهب گوناگون آن محسوب مي‌شود.
    حتي در زوهر که اصلي‌ترين منبع قبالا و ريشة کابالاي امروزی محسوب مي‌شود، گاهی بر بحث نماز و عبادات، به‌ویژه بر نماز بعد از ظهر تأکيد شده (شولم، 1397، ص 85) و يا گاهی به ازدواج به‌مثابه يک امر مقدس سفارش گردیده است (همان، ص 86). همچنين برخي از دانشمندان بزرگ يهودي با صراحت به توحيد اعتراف کرده، هرگونه شرک را نفي مي‌کنند (ابن‌ميمون، بي‌تا، ج 3، ص 459)؛ چنان‌که سرتاسر کتاب ابن‌ميمون مملو از مباحث توحيدي است (همان، ص 1ـ3).
    تيشبي معتقد است: کتاب زوهر که مهم‌ترين کتاب عرفان يهودي محسوب مي‌شود، بر تجليات عالم بالا بر عالم ماده دلالت مي‌کند و قصرهاي آسماني را پلي براي اين ارتباط مي‌داند (تیشبی، 1949، ص 597ـ611)، لیکن بايد توجه داشت با اينکه در زوهر پس از برشمردن مراتب روح انسان، به جاودانگي نفس اشاره شده (همان)، اما اين به معناي جاودانگي تجردي پس از مرگ نيست؛ زيرا قائلان به تناسخ هم نفس انسان را جاودانه مي‌دانند، اما از نوع جاودانگي در همين عالم دنيا. پس نبايد جاودانگي را لزوماً به معنايي که در اديان الهي آمده است، بدانيم؛ همان‌گونه که گاهی به بحث «تناسخ» اشاره شده که اساساً با توحيد ناسازگاري دارد؛ چنان‌که گاهي در عرفان يهود با صراحت بر خداي انسان‌گونه تأکيد شده که بيشتر به شرک نزديک است تا به توحيد (شولم، 1987، ص 22).
    اين نکته نيز ضروري است که واژه «تناسخ» در سرتاسر کتاب زوهر به‌کار نرفته، اما با استفاده از استعارات لطيفي مي‌توان تناسخ را جزو اعتقادات اين فرقه دانست؛ چنان‌که در بحث لايه لايه بودن روح انسان و مراتب گوناگون ايمان در انسان‌هاي خوب، روح را به بدن پيوند داده و معتقد است: انسان بعد از مرگ در قالب‌هاي ديگري ترقي پيدا مي‌کند؛ چنان‌که انسان‌هاي گنهکار پس از دريافت روح جديد، به پايين نزول مي‌کنند (شولم، 1397، ص 16، 18، 63).
    اين فرقه یا مذهب، به‌رغم اينکه درباره انسان قائل به تناسخ است، خدا را موجودي غيرمتناهي و متعالي مي‌داند (همان، ص 71). در عين ‌حال برخي از عرفاي يهودي معتقدند: بهتر است به جاي تعبير «صعود عرفاني»، از تجربه دروني استفاده شود؛ زيرا عارف در تالارهاي قلب خود، در جست‌وجوي حقيقت برين است، نه ابعاد اين عالم مادي (ایدل، 2005، ص 34).
    برخي از شارحان زوهر انسان را آيينه تمام‌نماي خدا مي‌دانند و بر اصل «همساني انسان بر خدا» تأکيد مي‌‌کنند (گیلر، 2001، ص 107). به ‌عبارت ديگر، انسان تجلي نور واحد است که مساوي با مجموعه هستي است (شایا، 2005، ص 117ـ128).
    درواقع يکي از معاني وحدت وجودي نزد عرفا همين معناست. به‌ هر حال وقتي سخن از عرفان يهودي در ميان است، بايد به اين تناقضات آشکار هم توجه داشت. شايد بتوان زمينه رواني آموزه «تناسخ» يا «بازپيدايي» را در ميل به جاودانگي و غلبه بر مرگ، نزد کساني دانست که هويت را در حضور دنيوي مي‌دانند (الميسري، 1888، ص 307).
    تناسخ در اديان توحيدي وجود نداشته و به شدت طرد شده است؛ همان‌گونه که اسلام مانند ديگر اديان بزرگ توحيدي، تناسخ را مردود و باطل مي‌داند. اما فرقه‌هايي در ميان اديان گوناگون و مسلمانان، به وجود آمده‌اند که به نوعي به تناسخ قائل شده و از آن دفاع ‌کرده‌اند. اولين نشانه‌هاي اعتقاد به تناسخ در قوم يهود را مي‌توان در آثار يوسفوس مورخ يهودي يافت. او براي نخستين بار معاد جسماني را رد کرد و معتقد به تناسخ شد. يوسفوس بر اين باور بود که ارواح مردگان، يا در کالبد يک نوزاد دوباره به اين جهان بازگشت مي‌کنند و يا در مخزني آسماني به انتظار ورود به اين عالم مي‌مانند (دقيقيان، 1378، ص 239).
    استدلال‌های مربوط به اصل تناسخ توسط يوسفوس، بعدها توسط برخي از دانشمندان و فلاسفه يهودي، همچون موسي‌‌بن ميمون، مشهورترين فيلسوف يهودي قرون وسطا، به صراحت تکذيب شد. با وجود مخالفت آشکار و شديد فلاسفه يهود، مسئله حلول روح انسان متوفي در بدن انسان ديگر، از طرف فرقه‌اي جديد، به نام «کابالا» پذيرفته شد و در دوران معاصر، شاهد گسترش و رشد اين نظريه در آيين يهوديت هستیم.
    4. تناسخ در کابالاي معاصر
    در دوران معاصر، کابالاي امروزی نه‌‌تنها بر اين عقيدة متون کهن خود پافشاري مي‌کند، بلکه معتقد است: علي‌رغم همه ترديدها، شک‌ها و همچنين اطلاعات غلطي که در مسئله تناسخ وجود دارد، حقيقت تناسخ در يهوديت نهفته است (برگ، 1989، ص 22). کاباليست‌ها تناسخ را وراي اعتقادات ايدئولوژيک برشمرده و آن را لازمة حيات فيزيکي به حساب مي‌آورند. با اين ‌حال براي آنکه گفتار خويش را مستند به متون مقدس کنند، آياتي را در اثبات وجود تناسخ از کتاب مقدس بيان مي‌دارند (ناس، 1370، ص 46). برای مثال، آنجا که قوم يهود را از پرستش خدايان دروغين منع مي‌کند، اعلام مي‌نمايد که بار اين گناه را پدران و فرزندان تا نسل سوم و چهارم به دوش خواهند کشيد (راب، 1350، ص 128).
    در کتاب مقدس، يهوديان عباراتي از اين دست را نشانه بي‌عدالتي خدا دانسته، معتقدند: اين آيات در باطن، مؤيد حقيقت تناسخ است؛ زیرا مجازات نسل‌هاي بعدي به خاطر گناه يک فرد، کار عادلانه‌اي نيست. پس کسي که مرتکب گناه مي‌شود براي پالايش روح، دوباره در نسل سوم و چهارم به اين دنيا بازمي‌گردد تا تطهير شود (همان، ص 225).
    کابالاي امروزی تناسخ را پاسخي به تمام رنج‌هاي بشريت و هرج و مرج دنياي کنوني مي‌داند. سؤالات اساسي و مهمي که ذهن انسان را در تمام ادوار به خود مشغول داشته است، از منظر آنها راه‌حلي جز آموزة «تناسخ» ندارد. بدین‌روی مدعي است امروزه ميليون‌ها تن در غرب به تناسخ به‌مثابه توضيح منطقيِ بسياري از مسائل اجتماعي، مذهبي و حتي محيطي مي‌نگرند (يتيس، 1374، ج 2، ص 76).
    طبق ادعاي کاباليست‌هاي معاصر، از طريق ذهن‌آگاهی (مديتيشن) مي‌توان به دانش تناسخ دست پيدا کرد و از آن لحظه، نه‌تنها به علل مشکلاتش آگاه ‌شد، بلکه به عمق آن نيز نفوذ ‌کرد. اين‌گونه، مجری ذهن‌آگاهی تا عمق نگرش‌ها و انتظارات نهفته در خود را کاوش مي‌کند و از موقعيت بهتري براي بهره بردن از دانش کسب شده برخودار مي‌شود. براي همه کساني که اين دانش را به‌دست مي‌آورند، قدرت به خاطر آوردن حيات‌هاي پيشين، منجر به نحوة انديشيدني خواهد شد که کمتر مادي‌گراست و بدین‌سان، موجب تقويت و برخورداري از حالت روحاني ذهن و روح مي‌شود.
    کابالا مي‌آموزد که با يافتن تناسخ‌هاي پيشين از طريق مراقبه، مي‌توان به يک زندگي مطلوب رسيد. با سفر به گذشته و تجربة مجدد دوره‌هاي زندگي پيشين که لذت‌بخش‌ترند، مي‌توان آرامش يافت و به درک بهتري از مشکلات و راه‌حل آنها دست يافت. فرد افسرده‌حال مي‌تواند اميد را، اندوهگين نشاط را، و زنداني آزادي را دوباره تجربه کند. او حتي مي‌تواند بر همه ترس‌هايي که مدت مديدي بر فکر انسان سايه افکنده است، فائق آيد (دقيقيان، 1378، ص 156).
    ازاين‌رو مي‌توان به‌روشني دريافت که در کابالاي امروزی خدا نقش مؤثري بر زندگي انسان‌ها ندارد و ايشان براي رسيدن به آرامش، اميد و نشاط تنها راهي که در پيش‌رو دارند، ذهن‌آگاهی است. انديشة «تناسخ» در بين تابعان کابالا، بيانگر جريان حلول‌گرايي در يهوديت است (مينايي، 1383، ج 8، ص 227) و همان‌گونه که آنان را درخصوص مبدأ دچار انحراف ساخت، درباره معاد نيز در وادي تناسخ گرفتار نمود. در اين نظريه «تناسخ» به‌هيچ‌وجه حول محور انکار قيامت و معاد نمي‌چرخد؛ زيرا در انديشه آنان، نشانه‌هايي از اعتقاد به جهان آخرت و محاسبه اعمال در قيامت مي‌توان يافت. اما بنا بر باور ايشان، عذاب ابدي براي ارواح ملعون در جهنم قابل انکار است؛ زيرا در روح چيزي وجود دارد که با خداوند هم‌ذات است. ازاين‌رو خداوند نمي‌تواند تا ابد با گناه داشتن روح گناه‌کاران در عذاب خود نيز رنج ببرد (برگ، 1989، ص 20).
    طرح موضوع «تناسخ» در حقيقت ناشي از ابهام از ظاهر برخي آيات کتاب مقدس و پاک ساختن ساحت علوي خداوند از اتهام «بي‌عدالتي» است. با اين ‌حال تناسخ نه‌تنها به رفع اين اتهام کمکي ننموده، بلکه پذيرش اين نظريه به نوعي، ناظر بر بي‌عدالتي ذات يگانه پروردگار نيز هست. چون انسان موجودي مختار است و در انتخاب اعمال خود آزاد، ازيک‌سو افرادي در اين جهان تمام عمر خود را صرف عبادت و اطاعت خداوند مي‌کنند و از سوي ديگر، تبهکاراني نيز يافت مي‌شوند که براي رسيدن به هوس‌هاي شيطاني خود، بدترين ستم‌ها و زشت‌ترين گناهان را مرتکب مي‌شوند؛ اما تناسخ مي‌تواند راهي عادلانه براي جزاي اعمال ناپسند و پسنديده انسان‌ها باشد. آيا طول روح يک تبهکار در کالبد پست‌ترين نفوس بر روي کره زمين، کيفر و عقاب عادلانه‌اي براي اوست؟ يا به اين طريق، روح پالايش مي‌يابد؟ حتي اگر پالايشي هم در کار باشد، چه تضميني وجود دارد که فرد تبهکار از وسوسة دل سپردن به جنايت، آزاد شود؟ (مصباح يزدي، 1396، ج 3، ص 196ـ197).
    چه‌بسا تبهکاراني که از نعمت‌هاي الهي برخوردارند. ازاین‌رو زندگي اين‌جهاني ظرفيت پاداش و کيفر بسياري از اعمال را ندارد و مقتضاي عدل الهي اين است که هر کس کوچک‌ترين کار خوب يا بدي انجام دهد، به نتيجه برسد. پس همچنان‌که اين جهان سراي آزمايش و تکليف است، بايد جهان ديگري هم باشد که سراي پاداش و کيفر و ظهور نتايج اعمال باشد و هر کس به آنچه شايسته آن است، نائل شود تا عدالت الهي تحقق يابد (همان، ص 414).
    5. رجعت
    يکي از اختصاصات مذهب شيعه، اعتقاد به «رجعت» (به معناي «بازگشت برخي از اشخاص که پيش از ظهور حضرت مهدي از دنيا رفته‌اند) به دنياست. مخالفان شيعه به شدت اين عقيده را انکار کرده و برخي از آنان اعتقاد به آن را بدعت و حتي کفر شمرده‌اند (ظهير، بي‌تا، ص 143). افرادي آن را رسوخ باورهاي فيلسوفان و مکاتب شرک‌آميز در بين مسلمانان و دسته‌اي نيز آن را نمودي از نفوذ انديشه‌هاي يهوديت در بين شيعه دانسته و شيعيان را تکفير نموده‌اند (فرغاني، 1393، ج 2، ص 264).
    با توجه به اين جهات است که در اين روش روشن ساختن نسبت رجعت با تناسخ مقصود اصلي است تا پاسخي به مخالفان و معاندان مذهب شيعه باشد.
    1-5. «رجعت» در لغت
    در کتاب العين آمده است: ماده «رجع» در معناي لازم و متعدي به‌کار مي‌رود. «الرجعه» مصدر «مره» به معناي يک بار بازگشتن (فراهيدي، بی‌تا، ج 1، ص 225) و «رجعت» به معناي بازگشتن شخص به همسر خود پس از طلاق است (همان، ص 226).
    «رجعت» از ماده «رجع» است. به گفته راغب اصفهاني، «رجوع» در لغت بازگشت به نقطه آغاز حقيقي يا فرضي است. نقطه آغاز ممکن است مکان، عمل يا سخن باشد. بازگشت‌کننده مي‌تواند خود شيء، بخشي از آن يا اثرش باشد. مصدر «رجوع» مفيد معناي لازم و معادل «عود» است و مصدر «الرجع» ـ به فتح راء و سکون جيم ـ متعدي و معادل «اعاده» (بازگرداندن) است. «الرجعه» ـ به کسر راء ـ به معناي بازگشت مرد به زنش در طلاق است و «الرجعه» ـ به فتح راء ـ در معناي بازگشت به دنيا پس از مرگ به‌کار مي‌رود (راغب اصفهاني، 1416ق، ج 1، ص 342).
    طريحي در مجمع البحرين درباره رجعت مي‌گويد: «رجعت» با فتح راء، مصدر مفيد معناي مره و وحدت است و به بازگشت (به دنيا) بعد از ظهور حضرت مهدي اطلاق شده است (طريحي، 1408ق، ج 4، ص 234).
    ابن‌اثير در النهايه مي‌نویسد: «الرجعة: المرة من الرجوع»؛ رجعت مصدر مره براي رجوع است که تاي آن بيانگر وحدت است (ابن‌اثير، 1367، ج 2، ص 202). در المصباح المنير نيز «رجعت» به بازگشت به دنيا معنا شده است (فيومي، 2003، ج 2، ص 220).
    2-5. رجعت در کلام بزرگان شیعه
    مفهوم اصطلاحي «رجعت» برگرفته از روايات منقول از ائمة اطهار است. به منظور تبيين معناي اصطلاحي «رجعت» ديدگاه برخي از بزرگان (مانند شيخ مفيد، سيد مرتضي و شيخ طوسي) به‌طور اختصار بيان مي‌گردد تا مفهوم خاص «رجعت» که مدنظر و ثبوت اين مقاله است، روشن گردد:
    1. شيخ مفيد (م413ق) با تعبير «رد اموات به دنيا» رجعت را چنين تبيين مي‌کند: «خداوند گروهي از گذشتگان را ـ به همان شکل و چهره‌اي که داشتند ـ به دنيا برمي‌گرداند و بدين وسيله گروهي را ذليل و دسته‌اي را سرافراز مي‌کند. اين رخداد در زمان قيام مهدي آل محمد صورت مي‌گيرد (مفيد، 1413ق، ص 78).
    2. سيد مرتضي (م436 ق) اين‌گونه به شرح آموزه «رجعت» پرداخته است. در زمان قيام حضرت مهدي دسته‌اي از شيعيان و گروهي از دشمنان آن حضرت را که پيش از قيام حضرت درگذشته‌اند، به دنيا برمي‌گردند. هدف از اين برنامه، رسيدن شيعيان به ثواب ياري امام زمان و انتقام‌گيري از دشمنان آن حضرت است (سيد مرتضي، 1405ق، ج 1، ص 125).
    3. شيخ طوسي (م460ق) مي‌نويسد: «در زمان قيام مهدي پيامبر اعظم و پيشوايان معصوم با گروهي از امت‌هاي پيشين و پسين رجعت مي‌کنند. اين معنا مدلول قطعي روايات متواتر و مضمون برخي آيات است (طوسي، 1411ق، ص 250).
    بنابراين معناي اصطلاحي «رجعت» بازگشت جمعي از نيکان خالص و گروهي از طغيانگران معاند به دنيا در زمان قيام حضرت مهدي است. رجعت همگاني نيست و به گروهي معين اختصاص دارد. رجعت‌کنندگان گروهي از مؤمنان مخلص و دسته‌اي از بدکرداران به غايت شقي‌اند. خداوند مؤمنان را براي مشاهده استقرار دولت حق و عزت يافتن مؤمنان، و کافران را براي چشيدن طعم انتقام و مجازات الهي به دنيا برمي‌گرداند. آنان پس از مدتي زندگي در دنيا و ديدن نتايج اعمال گذشته خود، دوباره از دنيا رفته، براساس استحقاق خود، به بهشت و جهنم رهسپار خواهند شد.
    در باب کيفيت رجعت، تفسير مشهور و رايج ميان دانشمندان شيعه، رجوع ارواح به بدن مادي عنصري پيشين خود است (مفيد، 1413ق، ص 78). از اين نظر، رجعت همانند حشر روز رستاخيز است و با تناسخ مناسبتي ندارد.
    آيت‌الله سبحاني در اين‌‌باره مي‌نگارد:
    در رجعت، نفس به همان بدني که از آن جدا شده بود، بازمي‌گردد، بدون اينکه از کمال نفس کاسته شود و از مقام سابق خود تنزل کند، بلکه نفس هنگام بازگشت از فعلیت کمال، همانند زمان مرگ است و دوباره به بدني که از آن مفارقت کرده بود، بازمي‌گردد (سبحاني، 1370، ج 4، ص 312).
    اکنون بعد از مشخص شدن کيفيت رجعت، لازم مي‌آيد روشن شود که رجعت در اسلام اثبات گرديده است و امکان رجعت وجود دارد.
    در بحث «رجعت»، پس از توضيح مفهوم و چگونگي آن، روشن ساختن دو جنبه امکان و اثبات اين موضوع، مهم است؛ زيرا اعتقاد به رجعت بر امکان آن استوار است. غالب فيلسوفان مسلمان، بازگشت روح به بدن عنصري و مادي را محال مي‌دانند. ازاين‌رو آنان نمي‌توانند معاد جسماني و رجعت را تبيين عقلاني کنند. حتي در تعريف‌هاي ذکرشده، برخي فيلسوفان (همچون ابن‌سينا) از باب تعبد آن را مي‌پذيرند.
    به لحاظ درون‌ديني، اين آموزه با ديگر اصول دين مانند توحيد، عدل، معاد و نيز قدرت و حکمت الهي سازگار است. بنا بر گواهي قرآن، احياي مردگان، در امم گذشته تحقق يافته است. بنابراين امکان رجعت و وقوع آن امري مسلّم است. پس سخن اين است که آيا براي رجعتِ ادعایي شيعه، دليلي وجود دارد؟ دانشمندان شيعه تأکيد دارند که رجعت از طريق آيات قرآن، روايات متواتر و اجماع مذهب شيعه، اثبات مي‌شود.
    3-5. رجعت در آیات قرآن
    در موضوع رجعت به دو دسته آيات استناد مي‌شود:
    1-3-5. آيات مربوط به احياي اموات در امت‌هاي گذشته
    قرآن مکرر از زنده شدن مردگان به‌عنوان معجزات پيامبران گذشته، اظهار قدرت الهي يا اهداف ديگر، گزارش داده است. زنده شدن گروهي از بني‌اسرائيل (بقره: 243)، زنده شدن يکي از پيامبران الهي به نام عزير يا ارميا (بقره: 259)، زنده شدن هفتاد تن از بني‌اسرائيل (بقره: 55-56)، زنده شدن مردگان به وسيله حضرت عيسي (مائده: 11؛ آل‌عمران: 49)، رجوع اصحاب کهف ـ بنا بر اينکه «رقود» به معناي موتي̍ (مردگان) باشد ـ (کهف: 25)، و زنده شدن مردي مقتول از بني‌اسرائيل (بقره: 73) از نمونه‌های وقوع رجعت در امت‌هاي گذشته‌اند. از اين طريق، استدلال مي‌شود که اگر در امت‌هاي گذشته چنين امري ممکن بوده و رخ داده، در آينده نيز وقوع اين‌گونه حوادث ناممکن نيست، بلکه وقوع چنين حوادثي مطابق روايات نبوي که از جريان سنت الهي واحد درباره امت‌هاي گذشته و امت اسلامي خبر داده، امري حتمي است (متقي هندي، 1998، ج 11، ص 1333، ح 3093).
    2-3-5. آيات دال بر رجعت در آينده
    يکي از روشن‌ترين آيات رجعت آيه 83 سورة «نمل» است که از برانگيختن دسته‌اي از امت در آينده خبر مي‌دهد: «وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآياتِنا فَهُمْ يُوزَعُونَ». در اين آيه، از حشر فوجي (گروهي) از امت‌ها سخن به ميان آمده و اين بيانگر آن است که سخن درباره حشر در قيامت نيست؛ زيرا حشر در قيامت همگاني است. افزون بر آيات يادشده، به آيات ديگر نيز بر وقوع رجعت براي برخي از امت اسلام يا اهل‌بيت پيامبر استدلال شده است که براي رعايت اختصار از ذکر آن صرف‌نظر مي‌شود.
    4-5. رجعت در روایات
    1-4-5. مهم‌ترين طريق اثبات رجعت
    مهم‌ترين طريق اثبات رجعت استدلال به روايات منقول از پيشوايان معصوم است. علامه مجلسي در کتاب بحارالانوار بيش از دويست حديث از قریب چهل تن از مصنفان شيعه نقل کرده که در پنجاه اصل معتبر ايراد نموده‌اند (مجلسي، 1411ق، ج 53، ص 122).
    شيخ حرعاملي در الايقاظ من الهجعة بالبرهان علي الرجعه، قریب ششصد حديث در امکان و اثبات رجعت، از پنجاه منبع که بيش از چهل تن از علما گرد آورده‌اند، نقل کرده است. وي اين روايات را متواتر، بلکه بيش از حد تواتر مي‌داند (حرعاملي، 1380، ص 26).
    علامه طباطبائي نيز روايات در اين موضوع را متواتر مي‌داند (طباطبائي، 1417ق، ج 2، ص 106ـ108).
    2-4-5. اجماع بر رجعت در معناي خاص
    اگرچه رجعت از اصول دين و در رديف توحيد، نبوت و معاد نيست، از مسلمات و ضروريات مذهب شيعه است. به اعتقاد شيعه، افزون بر تبيين رجعت در روايات نبوي و تواتر روايات منقول از ائمة اطهار، اين موضوع ريشه قرآني دارد (سيد مرتضي، 1405ق، ص 32ـ34).
    علامه مجلسي رجعت را از جمله اجماعيات شيعه، بلکه ضروريات مذهب دانسته و از ديگران مانند محمد‌بن بابويه در رساله اعتقادات و شيخ مفيد، سيد مرتضي، شيخ طبرسي، سيد‌بن طاووس نيز نقل اجماع کرده است (مجلسي، 1334ق، ص 335ـ336).
    علامه طباطبائي با بيان اينکه مدلول اخبار رجعت و ظهور حضرت مهدي دال بر اين است که نظام عالم به سوي ظهور آيات حق، تحقق عبوديت و اطاعت خالص حق پيش مي‌رود، رجعت را از مقدمات و مراحل ظهور روز رستاخيز مي‌داند (طباطبائی، 1417ق، ج 2، ص 106ـ108).
    اين نوع استدلال برگرفته از سخنان امام رضا است (صدوق، 1408ق، ج 2، ص 201، ب 46، ح 1). بنابراين رجعت در مذهب شيعه جايگاهي مستحکم دارد و از ضروريات مذهب به شمار مي‌رود. در زمينه رجعت، مخالفان و موافقاني وجود دارد و حتي در منابع گوناگون پاسخ‌هاي متعددي به شبهات مخالفان داده شده است؛ زیرا لازمه اين تحقيق بررسي تطبيقي «رجعت» و «تناسخ» است. ضرورتي برای بيان این مطالب ديده نشد.
    حال براي روشن شدن موضوع و پس از بيان موارد لازم در زمينه تناسخ و رجعت، به بيان مقايسه ميان رجعت در شيعه و تناسخ در دين يهود مي‌پردازيم:
    6. مقايسه رجعت و تناسخ
    انديشمندان شيعه رجعت را از ضروريات مذهب شيعه مي‌دانند، ولي تناسخ را که از طرف دين يهود، به‌ویژه «کابالا» مطرح شده است، به شدت انکار مي‌کنند و آن را چون مساوي انکار معاد است، مستلزم کفر مي‌دانند (طباطبائي، 1417ق، ج 2، ص 63). اکنون لازم است بدانيم رجعت و تناسخ در کدام محورها اشتراک دارند و در چه محورهايي از همديگر تمايز مي‌يابند.
    1-6. نقاط اشتراک
    با تأمل در آموزه «رجعت» و «تناسخ» و مقايسه آنها، به نظر مي‌رسد که آن دو از جهات ذيل با هم اشتراک دارند:
    1. مطابق هر دو آموزه، انسان پس از مرگ، دوباره حيات مي‌يابد.
    2. در رجعت و تناسخ، زندگي دوباره، جسماني ـ روحاني است؛ يعني انسان در مرحله بعدي حيات، از روح و بدن برخوردار است.
    3. محل زندگي دوباره در رجعت و تناسخ، همين عالم و همين دنياست. مطابق تناسخ و رجعت، انسان دوباره به همين دنيا بازمي‌گردد و تحت قوانين و سنن جاري در اين عالم زندگي مي‌کند.
    4. تناسخ و رجعت با نظام کيفر و پاداش عمل ارتباط دارد. بازگشت انسان به دنيا در رجعت و تناسخ، از اعمال او سرچشمه مي‌گيرد.
    5. دو آموزه «رجعت» و «تناسخ» بر بقاي روح انساني استوارند. پيش‌فرض نظريه «تناسخ» و آموزه «رجعت» اين است که روح انسان با مرگ نابود نمي‌شود، پس مي‌تواند بار ديگر با جسم پيوند و تعلق داشته باشد و به تدبير مشغول شود.
    2-6. تفاوت‌ها
    1-2-6. تفاوت در چگونگي بازگشت
    يکي از تفاوت‌هاي رجعت و تناسخ در کيفيت بازگشت به دنياست. بازگشت دوباره در آموزه «تناسخ» در حقيقت بازتولد روح است؛ روحي که در بدن ديگر، مراحل تکامل خود را گذرانده است و همان‌گونه که يوسفوس مورخ يهودي نيز در آثار خود بيان مي‌نماید، با تعلق به جنين و نوزاد ديگري حيات پسين خود را آغاز مي‌کند. ازاين‌رو تناسخ مستلزم دو محال عقلي است:
    1. اجتماع دو نفس در يک بدن؛
    2. بازگشت از فعليت به قوه (صدرالمتألهين، 1981، ج 9، با 8، فصل 1، ص 3).
    اما در رجعت، روح انسان پس از جدا شدن، به نطفه يا جنين ديگري نمي‌پيوندد، بلکه به بدن کاملي که از آن مفارقت کرده است، بازمي‌گردد.
    2-2-6. تفاوت در هدف
    هدف و غايت رجعت با هدف تناسخ متفاوت است. رجعت براي تحقق پيروزي حق بر باطل، ظهور عزت مؤمنان و ذلت کافران است؛ اما تناسخ، ارائه فرصت جديد به افراد براي تصفيه روح و رسيدن به نجات از گردونه تولد مکرر است.
    3-2-6. تفاوت در قلمرو
    تولد دوباره در نظريه «تناسخ» امري عمومي است و همه افراد مشمول اين قاعده‌اند، ليکن در «رجعت» تنها افراد بسيار صالح و افراد بسيار شقي بازمي‌گردند. افراد کامل و سعادتمند براي مشاهده وعده الهي مبني بر پيروزي حق بر باطل و افراد به غايت پليد براي تحمل کيفر برخي از اعمال ننگين خود بازمي‌گردند (مجلسي، 1411ق، ج 53، ص 138).
    4-2-6. اختلاف در درک و يادآوري حيات پيشين
    در رجعت، حيات شخصي مشابه حيات پيشين اوست. بر اين ‌اساس، افرادي که به دنيا رجعت کرده‌اند همديگر را مي‌شناسند و زندگي گذشته خود را به ياد دارند. در رجعت، دوستي‌ها و دشمني‌هاي گذشته ادامه دارد و صف‌بندي و تقابل بين حق و باطل همچنان برقرار است؛ اما در تناسخ، افراد از گذشته خود چيزي به ياد نمي‌آورند و از حالت پيشين خود آگاهي و يادآوري ندارند.
    5-2-6. تفاوت در تعداد برگشت
    رجعت و تناسخ در تعداد بازگشت تفاوت دارند. در نظريه «تناسخ» بازگشت مکرر است، اما «رجعت» يکبار بازگشت است.
    6-2-6. تفاوت در نوع جايگاه روح
    براساس آموزه «رجعت» روح منحصراً به بدن انساني که از جهت کمالات، مشابه بدن نخستين است، بازمي‌گردد. درواقع بدن جايگاه همان بدن پيشين است. از اين لحاظ، رجعت همانند معاد جسماني است. در تناسخ ادعا مي‌شود که روح در زندگي گذشته، از اعمال خود تأثير يافته و اقتضاي تعلق به بدن خاص دارد و براساس نوع عمل سابق، به بدن جماد، گياه يا انسان ديگر بازمي‌گردد و فرايند طبيعي رشد جنيني، نوزادي و... را طي مي‌کند که مطابق اصطلاح برخي فيلسوفان ـ به ترتيب ـ «رسخ»، «فسخ»، «مسخ»، و «نسخ» ناميده مي‌شود.
    7-2-6. تفاوت در اعتقاد به معاد
    آموزه «تناسخ» و «رجعت» در زمينه فکري ناهمگون و نگرش‌هاي متفاوت به انسان و جهان ظهور يافته است. رجعت در اسلام مطرح است که به خداي متشخص، مخلوق بودن عالم، حدوث نفس انساني و اصل «معاد» اذعان دارد. مکاتبي که در آنها آموزه «تناسخ» مطرح است نظريه «معاد» را باور ندارند؛ اما دين يهوديت (کابالا) بعکس بقيه مکاتب، از اين لحاظ به‌ هيچ ‌وجه حول محور انکار قيامت و معاد نمي‌چرخد؛ زيرا پيروان اين طريقت نشانه‌هايي از اعتقاد به جهان آخرت و محاسبه اعمال در قيامت مي‌توان يافت و مشکل اصلي آموزه‌هاي کابالا در خصوص تناسخ، برداشت نادرست ايشان از اصل عدالت الهي است. اين مکتب به خداي متشخص و حدوث نفس انساني اعتقاد ندارد و اصل «معاد» را نمي‌پذيرد، هرچند بازگشت جسماني روح را قبول دارد (يتيس، 1374، ج 2، ص 125). به ‌عبارت ديگر، اساساً تناسخ مستلزم انکار معاد است.

    نتيجه‌گيري

    از آنچه بيان شده، نتايج ذيل به‌دست مي‌آيد:
    1. رجعت آن‌گونه که در مذهب شيعه مطرح شده، با آموزه‌هاي اصيل دين اسلام سازگار است و افزون بر مستندات قرآني، ادله انکارناپذير و تأويل‌نشدني در روايات اهل‌بيت دارد.
    2. تناسخ در اصطلاح فيلسوفان، با رجعت مطابق تفسير مشهور آن همپوشاني دارد، هرچند تفاوت‌هاي جدي هم دارد.
    3. تناسخ در دين يهوديت (کابالا) با رجعت شيعي، در هدف و نتيجه، تعداد بازگشت، قلمرو و محدوده و... تفاوت دارد.
    4. تناسخ در متون ديني و روايات، بار معنايي خود را دارد که با رجعت، معاد و احياي مردگان متفاوت است. ازاين‌رو طرح مسئله به اين صورت که رجعت و معاد جسماني از مصاديق تناسخ است، سبب اشتباه اصطلاحات و سوء‌‌فهم باورهاي شيعه از سوي مخالفان خواهد شد.

    • قرآن کريم
    • کتاب مقدس (عهد عتيق و عهد جديد)، 2002م، تهران، ايلام.
    • آقاتهراني، مرتضي، 1397، «معرفي کابالا در عرفان يهود و نقد و بررسي آن»، معرفت اديان، ش 4، ص 111ـ130.
    • ابن‌اثير، محمد، 1367، النهاية في غريب الحديث و الاثر، تحقيق طاهر احمد الزاوي و محمود محمد الطناحي، قم، اسماعيليان.
    • ابن‌سینا، حسین‌بن عبدالله، 1382، الاضحویة فی المعاد، تهران، شمس تبریزی.
    • ابن‌منظور، محمدبن مكرم، 1426ق، لسان العرب، تصحيح يوسف البقاعي، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات.
    • ابن‌ميمون، موسي‌بن ميمون، بي‌تا، دلالۀ الحائرين، قاهره، مکتبة الثقافة الدينية.
    • ايبش، احمد، 2006م، التلمود کتاب اليهود المقدس، مقدمه سهيل زکار، دمشق، دار فتيبه.
    • برگ، فيليپ، 1989م، بازگشت روح (تناسخ)، نيويورک، کبالاسنتر.
    • حرعاملي، محمد‌بن حسن، 1380، الايقاظ من الهجعة بالبرهان علي الرجعه، تحقيق مشتاق المظفر، قم، دليل ما.
    • دقيقيان، شيرين‌دخت، 1378، نردباني به آسمان، تهران، ويدا.
    • دورانت، ويليام ويل، 1337، تاريخ تمدن، تهران، اقبال.
    • راب، ا، کهن، 1350، گنجينه‌اي از تلمود، ترجمة اميرفريدون گرگاني، تهران، اساطير.
    • راغب اصفهاني، حسين‌بن محمد، 1416ق، المفردات الفاظ القرآن، تحقيق صنوان عدنان داوودي، بيروت، دارالشامية.
    • سبحاني، جعفر، 1370، الالهيات، تدوين حسن مکي عاملي، قم، مرکز جهاني علوم اسلامي.
    • سيد مرتضي، علي‌بن حسين، 1405ق، رسائل المرتضي، مقدمة احمد حسين، قم، دارالقرآن الکريم.
    • شولم، گرشوم جي، 1397، زوهر کتاب روشنايي، ترجمة هما شهرام‌بخت، چ دوم، تهران، علمي و فرهنگي.
    • شولم، گرشوم گرهاد، 1386، جريان‌هاي بزرگ در عرفان يهودي، ترجمة فريدالدين رادمهر، تهران، نيلوفر.
    • شهرزوري، محمد، 1372، شرح حکمة الاشراق، تصحيح حسين ضيائي تربتي، تهران، مؤسسة مطالعات و تحقيقات فرهنگي.
    • صدرالمتألهين، 1380، المبدأ و المعاد، مقدمه سيدجلال‌الدين آشتياني، قم، دفتر تبليغات اسلامي.
    • ـــــ ، 1981م، الحکمة المتعالية في الاسفار العقلية الاربعة، بيروت، دار الاحياء التراث العربي.
    • صدوق، محمد‌بن علي، 1408ق، عيون اخبار الرضا، مشهد، آستان قدس رضوي.
    • طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1417ق، الميزان في تفسير القرآن، بيروت، اعلمي.
    • طريحي، فخرالدين، 1408ق، مجمع البحرين، تحقيق احمد حسيني، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
    • طوسي، محمد‌بن حسين، 1411ق، العقائد الجعفريه، قم، مکتبة الاسلامي.
    • ظهير، احسان الهي، بي‌تا، بين الشيعة و اهل السنة، لاهور، ادارة ترجمان السنة.
    • عبدالمعبود، مصطفي، 2008م، ترجمه متن التلمود (المنشا)، قاهره، مکتبة النافذة.
    • فراهيدي، خليل‌بن احمد، بي‌تا، العين، تهران، اسوه.
    • فرغاني، سعدالدين سعيد، 1393، مشارق الدراري، قم، بوستان کتاب.
    • فيومي، احمد‌بن محمد، 2003م، قاموس مصباح المنير، بيروت، دارالفکر.
    • متقي هندي، حسام‌الدين، 1998م، کنز العمال في سنن الاقوال و الاحوال، بيروت، دارالکتب العلمية.
    • مجلسي، محمدباقر، 1334ق، حق اليقين، تهران، محمدعلي علمي.
    • ـــــ ، 1411ق، بحارالانوار، تحقيق و تعليق محمدباقر محمودي، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
    • مصباح يزدي، محمدتقي، 1396، آموزش عقايد، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • مفيد، محمد‌بن محمدبن نعمان، 1413ق، الاوايل المقالات، تهران، دانشگاه تهران و دانشگاه مک گيل.
    • الميسري، عبدالوهاب، 1888م، دائرةالمعارف يهود، يهوديت و صهيونيسم، مصر، دارالشرق.
    • مينايي، فاطمه، 1383، دانشنامه جهان اسلام، زيرنظر غلامعلي حداد عادل، تهران، شرکت افست.
    • ناس، جان باير، 1370، تاريخ جامع اديان، ترجمة علي‌اصغر حکمت، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي.
    • يتيس، کايل، 1374، دين يهود در جهان مذهبي، ترجمة عبدالرحيم گواهي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
    • Giller, Pinchas, 2001, Reading the Zohar, London, Oxford University Press.
    • Idel, Moshe, 2005, Ascensions on High in Jewish Mysticism: Pillars, Lines, Ladders, Central European University Press, Budapest and New York.
    • Schaya, Leo, 2005, The Universal Meaning of Kabbalah, Sophia Perennis, New York.
    • Scholem, Gershom, 1987, les origins de la kabbale, published by Aubier-Montaigne; An English translation was published under the title "origins of the Kabbalah', The Jewish publication society, Princeton University Press.
    • Sherbok, Dan Cohn, 2007, fifty key Jewish thinkers, Uk, Routledge.
    • Spencer, Sidney, 1963, "Hebrew and Jewish Mysticism" in Mysticism in World Religion, ch. 6, U.S.A: Penguin.
    • Speriling, H. & M. Simon, 1934, The Zohra, Translated by Rebecca Benner pub New York.
    • Tishby, I., 1949, The Wisdom of the Zohar: An Anthology of Texts, Oxford, Oxford University Press.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ترکاشوند، احسان، یاراحمدی، معصومه.(1402) بررسی تطبیقی آموزه‌ی «تناسخ» در فرقه کابالا با آموزه‌ی «رجعت» در مذهب شیعه. فصلنامه معرفت ادیان، 14(4)، 89-106

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    احسان ترکاشوند؛ معصومه یاراحمدی."بررسی تطبیقی آموزه‌ی «تناسخ» در فرقه کابالا با آموزه‌ی «رجعت» در مذهب شیعه". فصلنامه معرفت ادیان، 14، 4، 1402، 89-106

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ترکاشوند، احسان، یاراحمدی، معصومه.(1402) 'بررسی تطبیقی آموزه‌ی «تناسخ» در فرقه کابالا با آموزه‌ی «رجعت» در مذهب شیعه'، فصلنامه معرفت ادیان، 14(4), pp. 89-106

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ترکاشوند، احسان، یاراحمدی، معصومه. بررسی تطبیقی آموزه‌ی «تناسخ» در فرقه کابالا با آموزه‌ی «رجعت» در مذهب شیعه. معرفت ادیان، 14, 1402؛ 14(4): 89-106