عرفان و رهبانيت در مسيحيت
ضمیمه | اندازه |
---|---|
4.pdf | 496.63 کیلو بایت |
سال دوم، شماره سوم، تابستان 1390، ص 79 ـ 109
Ma'rifat-i Adyān, Vol.2. No.3, Summer 2011
عباس رسولزاده*
چكيده
عرفان براي درك حقايق اديان در برابر ظواهر ديني و تفكر عقلي طراحي شده و در حيات معنوي پيروان آنها تأثير فراواني داشته است. موضوع عرفان وجود، غايت آن اتصال به وجود نامحدود و زبان آن رمزي است. در مسيحيت الوهيت عيسي بر پايه مفهوم اتحاد و حلول توجيه ميشود و آگوستين به عرفان مسيحي رنگ فلسفي ميدهد. در تاريخ كليسا عرفان با رهبانيت به هم آميخته است. مسيحيت نيز در آغاز گونهاي عرفان يهودي بود و در مسير خود از حكمت نوافلاطوني و عرفان هرمسي و غنوصي تأثير پذيرفت. نظامهاي رهباني در تاريخ مسيحيت همواره بر عرفان عملي تأكيد داشتهاند و با انحرافاتى نيز همراه بودهاند.
كليدواژهها: عرفان، رهبانيت، مسيحيت.
* دانشآموخته حوزه و پژوهشگر اديان Rasulzadeh@Qabas.net
دريافت: 20/10/90 ـ پذيرش: 10/3/91
مقدمه
عرفان براي درك حقايق اديان در برابر ظواهر ديني و تفكر عقلي طراحي شده است و همواره در حيات معنوي پيروان اديان تأثير فراوان داشته است. عرفان از ذوق برميخيزد و رابطهاي تنگاتنگ با هنر دارد و در هر سرزميني ميرويد و خود را با دين رايج هر زمان و مكان هماهنگ ميسازد. عرفان شناخت مستقيم خدا از راه تجربه ديني فردي و پرستش او بر پايه محبت است. علّامه طباطبائي در اينباره مينويسد:
عارف كسي است كه خدا را از راه مهر و محبت پرستش ميكند، نه به اميد ثواب و نه از ترس عقاب. از اينجا روشن است كه عرفان را نبايد در برابر مذاهب ديگر مذهبي شمرد، بلكه عرفان راهي است از راههاي پرستش (پرستش از راه محبت، نه از راه بيم يا اميد) و راهي است براي درك حقايق اديان در برابر ظواهر ديني و راه تفكر عقلي. هريك از مذاهب خداپرستي، حتي وثنيت پيرواني دارد كه از اين راه سلوك ميكنند. وثنيت، كليميت، مسيحيت، مجوسيت و اسلام عارف دارند و غيرعارف.1
براي آنكه مفاهيم عرفاني به خوبي درك شود، بايد با اصطلاحات اهل عرفان آشنا بود. عرفان مانند هر علم ديگري اصطلاحاتي مخصوص به خود دارد. زبانش، زبان رمز است. برخي كتابهاي عرفاني، كليد اين رمزها را به دست دادهاند. آشنايي با كليد رمزها سبب برطرف شدن بسياري از ابهامات و ايهامات ميشود.2
سخن عشق نه آن است كه آيد به زبان ساقيا ميده و كوتاه كن اين گفتوشنفت3
موضوع عرفان وجود يا هستي مطلق و مقصود از آن خدا است. عارف از هرگونه كثرتي ابا دارد. براي عارف، خدا تمام موضوع علم او محسوب ميشود. اساس عرفان وحدت وجود است. احساس «تماس» انسان با خدا و اتحاد پيوسته با او، يكي از اصول عرفان مسيحي است. وحدت با خدا در ميان عارفان مسيحي درستاندیش، به معناي اتحادروحاني خالق و مخلوق در محبت و اراده است. عارفان مسيحي، جدايي بين خالق و مخلوق را امري قطعي ميدانند و مفهوم ذوب شدن در خدا4 را انكار ميكنند. «ذوب شدن در خدا» در اصطلاح عرفان اسلامی «وصل» نامیده میشود. در عرفان مسيحي، رؤيا، خلسه و خلع بدن مطرح ميشود، ولي توجه به اين امور پس از رسيدن به درجاتي از تجربه روحاني پايان مييابند.5
اساس عرفان مسيحي ارتباط بيواسطه بين انسان و خداست. و غايت مطلوب اين عرفان، اتصال به وجود نامحدود است. از دیدگاه برخی از عارفان هدف از زندگی مسیحی اتحاد استوار بین خدا و مؤمن است. این اتحاد به تذریج انسان را خدا میسازد.عارف به درگاه الاهی بار مییابد و این تشرف را با تعقل و تفکر نمیتوان اثبات یا نفی کرد. طريقه عرفان، كه الاهيات عرفاني نيز خوانده ميشود، گاه موجب ترويج زهد و تأله و گاه موجب تمايلات الحادي و بدعتآميز شده است.6 در مسيحيت، الوهيت عيسي بر پايه مفهوم اتحاد و حلول توجيه ميشود. عيسي «خود» را در «پدر» و «پدر» را در «خود» مييابد و آنچه را بر زبانش جاري ميشود، به «پدر»، كه در وجود اوست، نسبت ميدهد.7 عيسي اين يگانگي را براي رسولان خود نيز قائل ميشود: «تا همه يك گردند. چنانكه تو اي پدر، در من هستي و من در تو، تا ايشان نيز در ما يك باشند تا جهان ايمان آورد كه تو مرا فرستادهاي.»8
كلمنت اسكندراني از پدران كليسا اعتقاد داشت كه اين اتصال و يگانگي، نه از راه علم، بلكه از طريق تحقير حيات دنيوي و با عزلت و رياضت به دست ميآيد. اين تلقي مبناي عرفان مسيحي بود كه در قرن چهارم با توسعه رهبانيت بيشتر مورد توجه قرار گرفت. آگوستين ذوق عرفاني خود را براي دفاع از ايمان به كار گرفت و به عرفان مسيحي رنگ فلسفي داد.9
پيشينة رهبانيت و عرفان
رهبانيت و عرفان در تاريخ كليسا به هم آميختهاند. گفته ميشود حدود 250 سال پيش از ميلاد، هيئتهاي تبليغي امپراتور هند آشوكا10 زندگي رهباني و اخلاقيات دين بودا را به خاور نزديك آوردند. اِسِنيان يهودي در يهودا و پرستندگان سراپيس11 در مصر، از آرمانها و آداب اين هيئتها استقبال كردند و آنها را به نسلهاي بعد انتقال دادند.12
نام اِسِني، مأخوذ از يك لفظ آرامي به معناي «شفادهنده» يا از يك واژه سُرياني به معناي «پرهيزكار» است. اسنيان مالكيت فردي را مردود ميدانستند و به صورت اشتراكي زندگي ميكردند. از دسترنج خود بهره ميبردند و به ازدواج روي خوش نشان نميدادند و زنان را در جمع خود نميپذيرفتند. اسنيان گروهي از يهوديان بودند كه پيش از ميلاد مسيح، براي دور ماندن از فساد جامعه به صحرا پناه بردند و ديرهايي را نزديك قُمران در كرانه بحرالميت تأسيس كردند. بيشتر آنچه امروزه دربارة اسنيان ميدانيم، برگرفته از طومارهاي بحرالميت13 است كه به طور تصادفي در سالهاي 1947 و 1951 از غارهاي فلسطين به دست آمد.
يوسفوس در قرن اول، عقايد و رسوم آنان را متأثر از رواقيان و فيثاغورسيان و تعدادشان را 4000 تن ميداند.14 اين رقم، براي يك فرقه زاهد و گوشهگير رقم قابل ملاحظهاي است. فيلو، حكيم يهودي اهل اسكندريه (20ق.م.-50م.) مينويسد: «در صحراي مصر گروهي از يهوديان و غيريهوديان، زن و مرد، در حجرههاي جدا از هم زندگي ميكردند، روابط جنسي نداشتند، روز شنبه براي نماز جماعت گردهم ميآمدند، و خود را تراپويتاي15 يعني شفادهندگان (روح) ميناميدند.»16
بسياري از اشكال پارسايي در كتابهاي عهد عتيق وجود دارد. نمونههايي از رهبانيت يهودي، در آثار فيلون و يوسيفوس ديده ميشود. مسيحيت نيز در آغاز گونهاي عرفان يهودي بود و آن را «طريقت» ميناميدند.17 عرفان مسيحي در مسير پيدايش و تكامل خود، از حكمت يهودي از طريق فيلو و از حكمت نوافلاطوني از طريق افلوطين (م. 270) و از عرفان هرمسي و غنوصي تأثير پذيرفته است.
عرفان يهودي قَبالا (يعني مقبول) ناميده ميشود. عرفان يهودي در حيات معنوي بنياسرائيل بسيار تأثير داشته است. يكي از مهمترين آثار در عرفان يهودي، كتاب زوهَر (يعني درخشان) است. درباره مؤلف واقعي اين كتاب، اختلاف وجود دارد. در حدود نیمه قرن هجدهم فرقه عرفاني حسيديم تأسيس شد و در شرق اروپا رواج يافت. اين فرقه نمونهاي از عرفان عملي نزد يهود است که مراسم سماع نيز دارد.
برخي اديان، بر عرفان نظري و برخي ديگر بر عرفان عملي تأكيد ميكنند. ولي ميتوان گفت كه هر دو عرفان در همة اديان حضور دارند. عرفان نظري در يهوديت سابقهاي طولاني دارد. اما هر دو عرفان نظري و عملي، در مسيحيت بيشتر شكوفا شده است. عرفان در مسيحيت مانند تصوف در اسلام، با انحرافاتي نيز همراه بوده است. در جهان اسلام، برخي از صوفيان منحرف با ادعاي اينكه به مقام «يقين» رسيدهاند و «مست» ميعشق خدايند، با استناد به آيه «وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّي يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ»(حجر: 99) و يا آية «لاَ تَقْرَبُوا الصَّلاَةَ وَ أَنتُمْ سُكَارَي»(نساء: 45) عبادات را ترك ميكردهاند.
علل گرايش به عرفان و رهبانيت
قرآن مجيد رهبانيت را ابداعي معرفي ميكند كه خدا آن را علاوه بر رأفت و رحمت، در دل پيروان حضرت عيسي مسيح قرار داده است.18 عوامل گوناگوني در پيدايش و گسترش رهبانيت مسيحي مؤثر بودهاند، در طول تاريخ عدهاي براي تقرب به خدا، رهايي از آثار گناه، رسيدن به زندگي آرام و دستيابي به سعادت جاوداني، زندگي رهباني را برگزيدهاند. هنگامي كه در قرون نخست، طوفان آزارهاي سخت بر مسيحيان وزيدن گرفت، برخي از ايشان به رياضت روي آوردند و رهبانيت را شيوه زندگي خود قرار دادند.
دنياگرايي و غوطهور شدن در ماديات از يكسو، و آخرتگرايي و زيادهروي در معنويات از سوي ديگر، تعادل جامعه را بر هم ميزند. در واكنش به افراط در دنياگرايي امپراتوري روم، در جوامع مسيحي ديرهايي پديد آمد. اين روند نهادينه شد و رهبانيت و دیرنشینی را به وجود آورد. «دير» در اصل، واژهاى سُريانى و به معناى «مسكن» بوده و سپس به مسكن راهبان اختصاص يافته است. در عربى دير «صومعه» نيز ناميده مىشود.
در زمان قسطنطين، مسيحيت دين دولتي شد. بيشتر شهروندان رومي مسيحيت را پذيرفتند. در اين زمان، سطح دينداري مردم كاهش يافت و زندگي بسياري از مسيحيان با تعاليم مسيح و شيوه زندگي او شباهتي نداشت. اين دگرگوني اجتماعي، زمينهساز گرايش برخي افراد به رهبانيت شد. برخي نيز براي رهايي از جنگ، درگيري، خدمت سربازي، كارهاي طاقتفرسا، ماليات و مشكلات خانوادگي، به زندگي رهباني روي آوردند. علامه شهيد مطهرى علل تمايل بشر به رياضت و رهبانيت و تفاوت زهد اسلامى با رهبانيت مسيحى را در برخی از آثار خود بررسى كرده است.19
بياباننشيني، عرفان و رهبانيت
قرآن كريم، از جوانمرداني به نام «اصحاب كهف» ياد ميكند كه براي حفظ ايمان خود، به غاري پناه بردند تا خداي خود را پرستش كنند.20 اين افراد در تاريخ مسيحيت، همان كساني هستند كه در دوران آزار مسيحيان در زمان دسيوس21 امپراتور روم (201-251)، براي حفظ ايمان خود به غاري در اطراف شهر افسس22 پناه بردند و به «هفت خفتگان»23 شهرت دارند.24
در قرون نخست مسيحيت، رهبانيت و بياباننشيني به هم آميخته بود.25 در آن هنگام، برخي مسيحيان زندگي در شهرها را رها ميكردند و به عزلت در بيابان روي ميآوردند. آنان راهباني بودند كه با ترك شهرهاي جهان شرك، در خلوت بيابان زندگي ميكردند. اين گوشهنشينان زندگي در تنهايي، همراه با دعا و روزه را بر حضور در اجتماع ترجيح ميدادند. برخي از داستانها و سخنان اين راهبان در مجموعهاي با عنوان «حكمت مردان صحرا»26 گرد آمده است. پس از دوره آزار مسيحيان نيز، افرادي بياباننشيني را برگزيدند و با استقبال، آن را جايگزين شهادت كردند. آنان پس از مرگ، همچون شهدا مورد احترام قرار گرفتند.27
هنگامي كه شهرت يكي از راهبان بالا ميگرفت، مردم براي زيارت وي به صحرا ميرفتند تا از نصايح و مواعظ وي استفاده كنند. برخي از اين زائران، شيوه زندگي آن راهب را برميگزيدند و نزد وي ميماندند. بدينسان نخستين دستههاي رهباني در اطراف ديرهاي گوشهنشينان به وجود آمد. اين ديرها بيشتر در دشتها و دامنه كوهها ساخته ميشد. تا سالها پس از ظهور اسلام نيز برخي از اين ديرها در سرزمينهاي اسلامي وجود داشته است و راهباني در آنها زندگي ميكردهاند.28 در جهان اسلام دو نوع راهب وجود داشته است: «رهبان الزنادقه» که بودایی و مانوی بودند و رهبانیت مسیحی که «رهبان النصاری» خوانده میشدند.
ديرهاي كوه آتوس29 و دير كاتريناي قديسه در كوه سينا، نقش مهمي را در زندگي روحاني كليساي ارتدكس بر عهده داشتهاند. كوه آتوس در واقع، شبهجزيرهاي در شمال يونان است كه بيست دير مستقل در اطراف آن قرار دارد و حدود 2000 راهب در اين ديرها به سر ميبرند. ميان خلوتنشينان، به ويژه در ديرهاي كوه آتوس از قرن چهارم و پنجم، سنتي تأملي، كه به آن هزيكاسم30 (آداب و فنون ذكر) گفته ميشد، وجود داشت. هزيكاسم از واژه يوناني «هسوكيا»،31 به معناي «آرامش و آسايش و صلح و صفا» ميآيد. محور رياضت هزيكاسم، توجه نيروي معنوي به اعماق و اسرار قلب است. برخي از محققان، سنت هزيكاسم را شبيه مراسم ذكر در تصوف دانستهاند. گريگوري سينايي32 (م.1347)، در كتاب دستورالعملهايي براي هزيكاستها33 شرح ميدهد كه چگونه بايد دم را فرو برد و از نفس كشيدن دوري كرد تا ذهن پراكنده نگردد، آنگاه با توجه عقل به قلب، بايد «دعاي عيسي» يا «دعاي قلب» را اينگونه تكرار كرد: «خداوندا! اي عيسي مسيح، اي پسر خدا، به من كه يك گناهكارم، رحم كن.» اين مشهورترين شكل دعاي عيسي است.34
شهرت دعاي عيسي، مرهون سايمون معروف به «متأله جديد» است. او يك راهب و عارف بيزانسي بود كه در قرن يازدهم به شرح اين دعا پرداخت. نهضت دعاي عيسي تا امروز باقي است. به ويژه اين دعا در صومعه كوه آتوس قوت دارد. در آنجا راهباني با هدف دستيابي به آرامش روح و اتحاد با خدا، بيوقفه به اين دعا و ذكر ذهني و عقلي مشغول هستند.
عرفان و رهبانيت زنان
مطالعة تاريخ مسيحيت، ما را با زناني آشنا ميكند كه در تاريخ كليسا مؤثر بودهاند و حتي نقش رهبري داشتهاند. زنان نيكوكاري كه خانههاي خود را براي عبادت در اختيار مؤمنان ميگذاشتند. عهد جديد از پيشگويان زن و حتي از رسولان زن سخن ميگويد.35 در ميان آنان يونيا برجسته است.36 گروهي از زنان زندگي در انزوا و تنهايي را برميگزيدند و به صورت فردي يا جمعي، راه سير و سلوك را پيش ميگرفتند. در ميان اين گروه، زناني از همه طبقات جامعه پيدا ميشد. حتي برخي از روسپيان پس از توبه و ندامت، به رهبانيت روي ميآوردند. حكايات و داستانهاي اين گروه بخشي از ادبيات ديني مسيحيت را تشكيل ميدهد.37
در قرون چهارم و پنجم ميلادي، برخي از زنان زاهد مسيحي در گروههاي رهباني و در مواردي به صورت فردي زندگي ميكردند. بيشتر آنان در صحراهاي مصر، فلسطين و سوريه بودند و به «مادران صحرا» شهرت داشتند. آنچه دربارة اين زنان ميدانيم، اغلب از چهار منبع ذيل گرفته شده است:
الف. سخنان مادران صحرا:38 در اين مجموعه، چهل و هفت گفتار از سه مادر گردآوري شده است كه تجربيات، تخيلات و تمثيلات آنان را نشان ميدهد.
ب. فردوس پدران مقدس:39 در اين كتاب، پالاديوس40 زندگي راهبان و راهبهها را به نگارش درآورده است. نويسنده در اين مجموعه، شرححال دوازده راهبه را به عنوان نمونههاي زهد و پاكدامني جاي ميدهد.
ج. زندگينامه زنان زاهد:41 اين كتاب به زندگي زنان زاهد ميپردازد و در آن، بيش از صد نامه از جروم (هيرونوموس)42 دربارة رهبانيت وجود دارد.
د. داستانهاي روسپيان صحرا:43 اين كتاب پيرامون زندگي عبرتانگيز و درسآموز روسپياني است كه توبه كرده و به رهبانيت روي آورده و در گمنامي به سير و سلوك فردي پرداختهاند.
در قرون بعد نيز زنان پارسايي قدم در راه سلوك عرفاني گذاشتند. قديسههايي مانند كلارا، كاتريناي سينايي و ترزاي اويلي در عرفان و رياضت همپايه مردان بزرگ عصر خود بودند.
نذر براي رهبانيت
رهبانيت در گسترش مسيحيت تأثيرگذار بوده و «نذر» براي رهبانيت، همواره در ميان مسيحيان وجود داشته است. پدران و مادراني نذر ميكردند و كودك شيرخوار خود را به دير ميسپردند، اين نذرشدگان تا پايان عمر ميبايست در خدمت دير باشند. بعضي در هفتسالگي يا در سنين بالاتر به دير سپرده ميشدند. اين نذرها نيابتي و برگشتناپذير بود تا آنكه پاپ الكساندر سوم در 1179 فرمان داد كه كودكان وقتي به سن چهاردهسالگي رسيدند، ميتوانند آن را لغو كنند.44
عرفان و پيمانهاي رهباني
مسيحيت زندگي رهباني را فرصتي براي دينداري و رهايي از زندگي مادي ميداند. در اين آيين، رهبانيت به خودي خود كمال محسوب نميشود، بلكه وسيلهاي براي دستيابي به كمال نهايي است. قلب زندگي رهباني نيايش و رايجترين نيايش ذكر «پروردگارا ترحم فرما»45 است. در رهبانيت مسيحي خلوتنشيني، نيايش، مراقبه، انجام كارهاي سخت جسماني، پوشيدن لباس خاص و خوردن غذاي خاص مورد توجه قرار دارد. سه نذر و تعهد اساسي در رهبانيت مطرح بوده است: 1. تجرد؛ 2. فقر داوطلبانه؛ 3. اطاعت.
در آيين كاتوليك، سه تعهد يادشده، كه اساس حيات ديني گروههاي مختلف را تشكيل ميدهد، اندرزهاي كمال46 ناميده ميشود.
تجرد
مسيحيت ازدواج را مقدس ميداند و همچون بسياري از اديان، آن را پيوندي الاهي به حساب ميآورد. مسيحيان كاتوليك و ارتدكس، ازدواج را يكي از هفت آيين مقدس ميشمارند و زندگي زناشويي را مطابق تعاليم حضرت عيسي(ع) ميدانند. حضرت عيسي(ع) هيچگاه ازدواج نكرد.47 با اين حال، تجرد حتي براي كشيشان در سه قرن اول ميلادي اجباري نبود. در آغاز مسيحيت، تصور ميشد عيسي به زودي بازميگردد. گروهي در انتظار اين بازگشت قريبالوقوع، تجرد را برگزيدند تا براي آن روز سبكبار باشند. در انجيل نيز آمده است كه افرادي به خاطر ملكوت خدا،48 مجرد به سر خواهند برد.49 در مسيحيت، افرادي كه ميخواستند زندگي خود را با ايمان و معنويت بيشتري همراه سازند، تجرد را شيوة زندگي خود قرار ميدادند. آنان براي مقاومت در برابر ميل جنسي، به تمرينهايي مانند روزه و دعا روي ميآورند. در قديم، گاهي راهبان خود را خصي (اخته) ميكردهاند. آنان كار خود را به سخنان عيسي(ع) استناد ميدادند: زيرا كه خصيها ميباشند كه از شكم مادر چنين متولد شدند و خصيها هستند كه از مردم خصي شدهاند و خصيها ميباشند كه به جهت ملكوت، خدا خود را خصي نمودهاند. آنكه توانايي قبول دارد، بپذيرد.50
بيشتر حواريون و رسولان، از جمله پطرس، ازدواج كرده بودند، ولي پولس مجرد بود و تجرد را تشويق ميكرد: «ليكن به مجردين و بيوهزنان ميگويم كه ايشان را نيكو است كه مثل من بمانند. ليكن اگر پرهيز ندارند، نكاح بكنند؛ زيرا كه نكاح از آتش هوس بهتر است.»51
جروم تجرد و باكرگي را، كه از تعهدهاي مشترك رهبانيت بود، اينگونه ميستود: «من زناشويي را ميستايم؛ زيرا از آن مجرداني به وجود ميآيند.»52
كليسا از ازدواج روحاني سخن ميگفت و زندگي رهباني را از ازدواج مقدستر ميشمرد. برخي تصور ميكردند براي كامل شدن ايمان، بايد دنيا را ترك گويند و عمر خود را در تحصيل و دعا بگذرانند. اين افراد، راهباني بودند كه در مواردي تنها و در مواردي به طور دستهجمعي، زندگي ميكردند. مردان، پسران سلامتي و زنان «دختران سلامتي» ناميده ميشدند.53
تجرد راهبان و روحانيون، يكي از مشكلات كليسا به شمار ميرود. اين مسئله در مواردي رسواييهاي اخلاقي را نيز به بار آورده است.
فقر داوطلبانه
در بعضي از سنتهاي ديني، جهان فقر داوطلبانه وجود دارد. مسيحيت از ابتدا فقرِ داوطلبانه را ارج نهاد و براي آن ارزش بزرگي قائل شد. حضرت عيسي(ع) زندگي زاهدانهاي داشت كه پارسايان مسيحي آن را سرمشق خود قرار دادند. عيسي مسيح، دربارة خود ميگفت: «مرغان هوا را آشيانههاست، ليكن پسر انسان را جاي سر نهادن نيست.»54
آن حضرت، در پاسخ به كسي كه در جستوجوي جاودانگي و كمال بود، پس از سفارش به نگه داشتن احكام الاهي، اينگونه تعليم داد: «اگر بخواهي كامل شوي، رفته مايملك خود را بفروش و به فقرا بده كه در آسمان گنجي خواهي داشت؛ و آمده مرا متابعت نما.»55
در بخشهاي مختلف عهد جديد، از نيازمندان به نيكي ياد شده است. در رسالة يعقوب ميخوانيم: «اي برادران عزيز! گوش دهيد. آيا خدا فقيران اين جهان را برنگزيده است تا دولتمند در ايمان و وارث آن ملكوتي، كه به محبان خود وعده فرموده است، بشوند؟»56
اطاعت
يكي از تعهدات رهبانيت، فرمانبرداري مطلق از مقامات روحاني است. اطاعت كامل راهبان از رئيس دير، آزموني است كه ساكنان دير بايد به آن تن در دهند. پطرس، كه بزرگترين شاگرد حضرت عيسي(ع) بود، به وي گفت: «اينك ما همه چيزها را ترك كرده، تو را متابعت ميكنيم.»57
در منابع رهباني آمده است كه رئيس ديري، به راهب نوآموزي گفت. تا در كوره مشتعلي در آيد و او اطاعت كرد. شعله به كنار رفت و نوآموز از آن گذشت. از راهب ديگري خواسته شد كه عصاي رئيس دير را مانند نهالي بكارد و چندان آب دهد تا گل برآرد، راهب سه سال هر روز فاصله سه كيلومتري دير را تا رود نيل ميپيمود تا آب بياورد و بر پاي عصا ريزد! گفته ميشود سرانجام خداوند بر وي رحمت آورد و عصا گل كرد.58
انحراف در رهبانيت
رهبانيت در ابتدا، جنبشي خودجوش و بيرون از سازمان كليسا بود. اين جنبش، بر زهد، فقر، قداست و طهارت پايهگذاري شد. راهبان مسيحي، خدمات بسياري انجام دادند. گروهي از آنان كشاورزان ماهري بودند و برخي علم را زنده نگه ميداشتند. آنان فضيلت را با پرهيز از گناه تحصيل ميكردند و جز به تجويز شرع، چيزي نميخواندند.59 به تدريج رهبانيت از زندگي عيسي(ع) و حواريون وي دور شد. راهبان از صفا و خلوص رهبران قديم طريقت منحرف شدند. فرقههاي رهباني در آغاز، با تقليد از سادهزيستي و خاكساري حواريون، به تجرد، گوشهنشيني، دعا و روزه روي آوردند. اما اندك اندك روحيات آنان تغيير كرد و خود تهديدي شدند براي كساني كه از فساد كليسا و كشيشان به ستوه آمده بودند. تا جايي كه پاپ گريگوري اول (590-604) ميكوشيد تا انضباط را در ديرها برقرار كند.
رهبانيت به خدمت دنياطلبي كليساي رم درآمد. راهبان در مبارزه با مخالفان خويش، به حربه تكفير و تفتيش دست زدند. محكمههاي تفتيش عقايد، ميدان فعاليت بعضي از راهبان شد. هر سخن و عقيدهاي كه به منافع كليسا زيان ميزد، چوب تكفير ميخورد و گوينده آن به آتش و شكنجه محكوم ميشد. در سال 1482، پاپ سيكستوس چهارم، راهب دومينيكن و الاهيدان مشهور توماس دوتوركمادا (1420ـ1498) را در رأس دادگاه تفتيش عقايد اسپانيا قرار داد. به آتش سپردن بيش از 2000 نفر و محكوم كردن هزاران نفر به زندان، شكنجه و مصادره اموال، از جمله مجازاتهايي است كه به او نسبت ميدهند. فساد اخلاق در ميان جوامع رهباني، تا آنجا گسترش يافته بود كه راهبي از فرقه دومينيكنها به نام جان بروميار،60 درباره هممسلكان خويش ميگويد: «آنان كه بايستي بينوايان و فقرا را پدر باشند... بر غذاهاي لذيذ حريص شدهاند و از خواب نوشين تلذذ ميجويند... همهشان در شكمبارگي و بادهخواري غرق شدهاند.»61
يوهانس تريتميوس (1462ـ1516)، رئيس دير شپونهايم62 نيز گروهي از راهبان را چنين توصيف ميكند:
آنان به ميثاقهاي سهگانه رهباني... چندان بياعتنايي ميكنند كه گويي هرگز براي حفظ آنها سوگند نخوردهاند... تمام روز را به زشتگويي و ياوهسرايي ميگذرانند و همه وقتشان را وقف بازي و شكمبارگي كردهاند... با تصرف علني، املاك خصوصي مردم... هريك در خانه شخصي خود به سر ميبرند... از خداوند ابدا نميترسند و به او محبتي ندارند. به زندگي پس از مرگ معتقد نيستند و شهوات جسماني را بر نيازهاي روحاني ترجيح ميدهند. ... ميثاق فقر را خوار ميدارند. از عفت و پاكدامني به دورند و اطاعت و فرمانبرداري را مسخره ميكنند. ... دود گناهان و هرزگيهاي آنان همه جا را فرا گرفته است.63
گيژونو64 مشاور پاپ، كه براي اصلاح صومعههاي بنديكتي به فرانسه رفته بود، چنين گزارش داد:
بسياري از راهبان قمار ميبازند. لب به لعن و نفرين ميآلايند. در قهوهخانهها ميلولند. قداره ميبندند. مال مياندوزند. زنا ميكنند. چون بادهخواران عياش زندگي ميگذرانند و آنقدر در فكر دنيا فرو رفتهاند كه كلمه «دنياپرست»، دنيادوستي آنان را نميرساند. اگر من بخواهم همه آنچه را كه با چشم ديدهام، بيان كنم، سخن سخت به درازا خواهد كشيد.65
گيبون دربارة عهد فقر و فرمانبرداري و تجرد راهبان ميگويد: «در جايي اعتراف يك پير دير بنديكتي را چنين شنيده يا خواندهام: عهد فقر من سالي صد هزار كرون برايم درآمد داشته، و عهد اطاعت مرا به مرتبه اميري فرمانروا رسانده است. نتيجه عهد تجرد او را من فراموش كردهام.»66
سخن پيرامون لغزشهاي راهبان را با كلام برتراند راسل به پايان ميبريم: «مال و منالي كه از محل صدقات مؤمنين به دست گروههاي رهباني و روحانيان ميرسيد، آنان را فاسد ميساخت. لكن هر بار كه فساد به حد شياع ميرسيد، مصلحين به اصلاح آن برميخاستند و اخلاق در آن جماعت جاني تازه ميگرفت.»67
عرفان، رهبانيت و اصلاحات
برخورد پروتستانها با رهبانيت برخوردي احتياطآميز است. برخي از آنان از رهبانيت خشنود نيستند و تصور ميكنند كه رهبانيت ميتواند گونهاي شانهخالي كردن از زير بار مسئوليتهاي زندگي مسيحي در اجتماع باشد. متفكراني مانند راينهولد نيبور68 (م. 1971)، رهبانيت را انحراف از رسالت انجيلي ميدانند. در برابر گروه نخست، كساني مانند نيكلاي برديايِف،69 (1874ـ1948) تجربه رهبانيت را نه تنها ناپسند نميدانند، بلكه آن را جوهر مسيحيت ميشمارند و بر آن مهر تأييد ميزنند.
صوفياني مانند جاكوب بومه70 (م. 1624)، از كليساي لوتري مدعي شد كه داراي معرفت صوفيانهاي است كه مستقيماً از تجربه الاهي سرچشمه ميگيرد. به عبارت ديگر، هرچه مينويسد و بيان ميكند، از نوري الاهي برميخيزد كه بر او افاضه ميشود. علاوه بر اين، كساني به نام آرامشيان (پيروان آرامش روحي)، توسل به هر كوشش بشري را منع كردند و معتقد شدند بر مؤمن فرض است كه در صبر و انتظار بماند و بگذارد كه خدا خود عمل كند. برخي از پيروان اين طريقت «انجمن دوستان»71 تشكيل دادند و به «فرِنْدز»72 يا «كويكِرها» معروف شدند.
حركت پروتستاني ديگري به نام «پارسايي»73 در قرن هفدهم درون كليساي لوتري آلمان پديد آمد. اعضاي اين حركت احساس ميكردند كه كليساي آنان، در شرح عقائد و گسترش امور مربوط به ايمان، به اندازهاي براي عقل اهميت قائل شده كه اعمال ديني تقريباً از ايمان زنده و فعال تهي گرديده است. بر اين اساس، افراد يادشده جلسات پرهيزكارانه چندي براي دعا و قرائت كتاب مقدس بر پا كردند و برخورداري همه مسيحيان از امتياز كشيشي را مورد تأكيد قرار دادند.
در قرن هجدهم، حركتي مشابه حركت پارسايي، به نام «مِتُديسم»، در انگلستان به رهبري جان وِزلي74 (م. 1788) پديد آمد. وي در سال 1738 تصميم گرفت عمر خود را براي برانگيختن «ديانت عملي» و براي آنكه به كمك و فيض الاهي، حيات خدا را در نفوس بشر منتشر كرده، صيانت نمود. و رشد دهد، وقف كند. اين حركت، به عنوان كليساي «متديست» شناخته ميشود.
در قرن نوزدهم، كساني در ايالات متحده آمريكا در مقابل تعميد با آب، معتقد به تعميد در روحالقدس شدند. آنان بر اموري از قبيل: سخن گفتن به زبانهاي گوناگون، پيشگويي، شفادادن بيماران و بيرون كردن ديوها تأكيد ورزيدند. شعائر اين گروه، كه پنطيكاستال75 ناميده شدند، بسيار ساده و طبيعي و توأم با پرهيزكاري فراوان بود.
زنده شدن عرفان در برخي مناطق، به ويژه اسپانيا نيز يكي از نتايج اصلاح كاتوليكي بود. قديساني همچون ايگناتيوس لويولا (م. 1556)، تِرِزاي اَويلي76 (م. 1582) و يوحنّاي صليب77 (م. 1591)، براي اصلاح در كليساي كاتوليك تلاش ميكردند. نوشتههاي عرفاني آنان از مهمترين آثاري است كه سنت مسيحي در اين زمينه ميشناسد.
عارفان و راهبان نامآور
هرچند همه مسيحيان به رهبانيت روي نياوردند، اما بسياري از آنان بر اين باورند كه عرفان بخشي از زندگي هر مسيحي حقيقي است. سرمشق مسيحيان در پارسايي همواره زندگي و سخنان حضرت عيسي(ع) بوده است. عرفان آن حضرت، در بخشي از موعظه روي كوه ديده ميشود و لزوم عمل به تورات در آن قيد شده است.78 مسيحيان براي زندگي عارفانه، به انجيل يوحنا نيز استناد ميكنند.
بزرگان آنان را در زمره قديسان قرار داده، نوشتههاي آنان را مطالعه ميكنند و شيوه زندگي ايشان را الگوي خود قرار ميدهند. تاريخ مسيحيت، عارفان و راهبان فراواني داشته است.
آنتوني
آنتوني79 (251ـ356) در يك خانواده مسيحي ثروتمند به دنيا آمد. يك روز هنگامي كه او پا به كليسا گذاشت، سخن عيسي(ع) خطاب به مرد ثروتمند خوانده ميشد: «اگر بخواهي كامل شوي، رفته، مايملك خود را بفروش و به فقرا بده كه در آسمان گنجي خواهي داشت و آمده، مرا متابعت نما.»80
آنتوني بيدرنگ كليسا را ترك كرد و همه اموال و املاك خود را به نيازمندان داد. اندكي از آن را براي خواهرش نگه داشت. ديگر بار، هنگامي كه شنيد عيسي(ع) در انجيل ميگويد: «در انديشه فردا مباشيد»،81 از كليسا خارج شد و آن اندك را نيز به نيازمندان داد.
وي از پيشگامان رهبانيت انفرادي در مصر بود. مدتي پس از وي، زندگينامه او در اثري به نام زندگي آنتوني به نگارش درآمد.
پاكوميوس
پاكوميوس82 (292ـ346) در اسناي مصر، در خانوادهاي بتپرست به دنيا آمد. بيش از بيست سال داشت كه مسيحي شد. پاكوميوس نخستين كسي بود كه براي سازماندهي زندگي رهباني گروهي، آييننامهاي به شدت انضباطي تنظيم كرد. دستهجمعي غذا خوردن راهبان از تعاليم اوست. پاكوميوس، نُه دير بنا كرد كه در هريك از آنها، صد راهب مشغول عبادت بودند. اين راهبان، با اهدافي مشترك و به صورت جمعي زندگي ميكردند و با دسترنج خود زندگي را ميگذراندند. گروه آنان تا قرن يازدهم به حيات خود ادامه داد.
باسيل
باسيل (329ـ379)، يكي از اسقفان كليسا بود كه معيارهاي رهبانيت را در آييننامهاي گرد آورد.83 راهبان كليساهاي شرقي، هنوز از اين آييننامه پيروي ميكنند. باسيل در آييننامه خود دربارة حيات انفرادي و حيات جمعي، در زندگي رهباني بحث كرده است. او شيوه دوم را ترجيح ميدهد و ميگويد: «مهمترين خطر زندگي انفرادي خودخواهي است؛ زيرا فردي كه كسي را ندارد تا كارهاي او را بيازمايد، به آساني معتقد ميشود كه وي به طور كامل احكام را انجام داده است. مثلاً، انسان چگونه ميتواند تواضع خود را ظاهر سازد، اگر كسي يافت نشود كه در برابر او تواضع كند؟»84
ديرهاي باسيلي در همه مناطق بياباني سوريه، شمال جزيرةالعرب و مناطق كمجمعيت آناتولي و يونان پراكنده بودند. در اين ديرها، مسافراني كه در بيابان راه گم كرده يا براي فرار از ظلم و ستم و رهايي از مشكلات به آنجا پناه ميآوردند، پذيرايي ميشدند.
جروم
جروم (هيرونوموس) (340ـ420) در ايتاليا به دنيا آمد. در رم تحصيل كرد. وي در نوزدهسالگي تعميد گرفت. پس از مدتي، زندگي زاهدانه را برگزيد. در شيوه زندگي زاهدانه جروم، كه «طريقه كمال» ناميده ميشد، لازم نبود كسي به صحرا برود. كسب فضايل، انكار خويشتن، تجرد اختياري و فقر در شهر محل اقامت و حتي در خانه نيز ممكن بود. جروم، تجرد و باكرگي را، كه از تعهدهاي مشترك رهبانيت بود، اينگونه ميستود: «من زناشويي را ميستايم؛ زيرا از آن مجرداني به وجود ميآيند.»85
او در نامهاي خطاب به يك راهبه مينويسد: «از شرابْ مانند زهر پرهيز كن... اندرونِ خالي از طعام و جگرِ سوخته براي حفظ عفت ضروري است... همنشينان تو زناني باشند كه از روزه رنگشان پريده و جسمشان تكيده است. كمتر از خانه بيرون برو... اموالت را رد كن؛ آنها ديگر مال تو نيستند.»86
جروم پس از رسيدن به مقام كشيشي به دبيري پاپ داماسوس (366-384) انتخاب شد. وي در دربار پاپ همچنان زاهدانه زندگي ميكرد و لباس راهبان را ميپوشيد. جروم از اينكه ميديد برخي از مسيحيان با تظاهر به زهد و رياضت، تلاش ميكنند هرزگيهاي خود را بپوشانند، خشمگين ميشد. وي ازدواج كشيشان را محكوم ميكرد و از لزوم تجرد آنان سخن ميگفت. پس از مرگ پاپ داماسوس، جروم شغل دبيري پاپ را از دست داد. او در بيتلحم صومعهاي ساخت و سي و چهار سال پاياني عمر خود را در آنجا زيست.
بنديكت
قديمترين تحقيق درباره زندگي بنديكت87 (ح.480ـ543)، كتاب گفتوگوها88 اثر پاپ گريگوري كبير (590-604) است كه با هدف تهذيب اخلاق نوشته شده است. اين اثر، خالي از افسانه نيست. رهبانيت و دستگاه پاپ نفوذ عميق خود را مديون بنديكت و گريگوري هستند. بنديكت در جواني با پناه بردن به غاري، دست از همه چيز زندگي كشيد. آوازه پارسايي وي ديرنشيناني را بر آن داشت كه از وي بخواهند اداره ديرشان را بر عهده گيرد. او پاسخ مثبت داد. اما آنان تحمل رياضتها و سختگيريهاي شديد وي را نداشتند. بنديكت به غاري كه به آن پناه برده بود، بازگشت. تا سال 520 دوازده دير كوچك، هر كدام با دوازده راهب در اطراف غار وي بر پا شد. بنديكت، پس از خراب كردن معبد آپولو بر تپه مونت كاسينو89 در رم، صومعهاي به جاي آن ساخت كه محل اصلي رهبانيت بنديكتي شد.
دومينيك
دومينيك90 (1170ـ1221)، بنيانگذار نظام رهباني واعظان سائل است كه معمولاً آنان را دومينيكن مينامند. دومينيك در يكي از توابع كاستيل اسپانيا و در خانوادهاي معمولي به دنيا آمد. وي به گشادهدستي معروف بود. در يك قحطي، دارايي خود را داد و حتي كتابهاي گرانبهايش را براي كمك به نيازمندان فروخت. دومينيك نظام رهباني خود را بر پايه آموزش بهتر و تشكل بيشتر قرار داد. وي براي مبارزه با بدعتهاي رايج، شيوۀ موعظه، تعليم و سادهزيستي را از زندگي زاهدانه و فقيرانه رسولان عيسي(ع) برگزيد.
فرانسيس
فرانسيس (1182ـ1226)، در اسيزي91 ايتاليا و در خانوادهاي مرفه به دنيا آمد. وي با ترك خانوادهاش زندگي خود را وقف امور معنوي كرد. فرانسيس فقر را فضيلتي آسماني ميدانست كه با آن ميتوان امور زودگذر دنيوي را زير پا گذاشت و موانع را از سر راه برداشت و خود را به خداي ابدي پيوند داد. وي ميخواست ظاهر و باطن زندگياش يكسان باشد. وي فروتني كامل و محبت فراگير را دو ستون زندگي خود قرار داد و براي دانشهاي غيرديني ارزشي قايل نبود. نيايشهايي از فرانسيس به يادگار مانده است.
فرانسيس با چهل روز نيايش و روزهداري، از خدا خواست بهترين راه خشنودي خود را به وي نشان دهد. وي ميپنداشت كه در 25 سالگي مسيح را در يك رؤيا ديده و از سوي او مأمور «بازسازي كليساي فروپاشيده» شده است.92 فرانسيس در حدود چهل سالگي از رهبري فرقه فرانسيسكنها كنارهگيري كرد و مانند راهبي معمولي به گوشۀ عبادت خزيد. وي در چهل و پنج سالگي، در حالي كه حدود 5000 پيرو داشت، چشم از جهان فرو بست. دو سال بعد، كليسا وي را قديس اعلام كرد. چهارم اكتبر روز بزرگداشت فرانسيس اسيزي است.
برتولد و آلبرت ورسلي
جنگجويي صليبي در سال 1154 به نام برتولد93 از فرانسه، نظام رهباني كرملي را با عنوان «بانوي ما از كوه كرمل»94 بنيانگذاري كرد. آييننامه و دستورالعمل اين گروه را پاتريارك كاتوليكي اورشليم آلبرت ورسلي95 به شكل يك نامه نوشت. در سال 1226 پاپ هونوريوس سوم اين آييننامه را تأييد كرد.
ايگناتيوس لويولا
ايگناتيوس (1491ـ1556)، در قلعه لويولا در ناحيه باسك اسپانيا، در خانوادهاي سرشناس زاده شد. وي با امور درباري و سپاهيگري سر و كار پيدا كرد و دوران جواني او از بيبندوباري و خشونت خالي نبود. ايگناتيوس در نبرد با فرانسويها مجروح شد. همين امر زندگي وي را تغيير داد. وي پس از مطالعه زندگي مسيح و قديسان، با خداي خويش عهد بست عمر خود را در تجرد و فقر سپري كند. ايگناتيوس جنگ مسيحيت با اسلام را شريفترين جنگ تاريخ ميپنداشت.96 ايگناتيوس از توجهي كه زماني به حفظ ظاهر خود داشت، پشيمان شد. از آن پس، پاكيزگي موي سر، گرفتن ناخن، شستوشوي سر و صورت و استحمام را ترك كرد. وي غذاي خود را از راه گدايي به دست ميآورد، گوشت نميخورد، روزه ميگرفت و روزي سه بار خود را تازيانه ميزد.
موضوع اساسي و محوري در حيات روحاني ايگناتيوس، خلوتنشيني بود كه آن را به عنوان يك برنامه ارائه داد. خلوتنشين در طول يك ماه، مراحل چهارگانهاي را انجام ميدهد. هر مرحله حدود يك هفته طول ميكشد:
1. تأمل پيرامون واقعيت گناه و جهنم و اعتراف به گناهان خود؛
2. تفكر درباره زندگي عيسي مسيح(ع) و ملكوت وي؛
3. تدبر پيرامون رنجها و مصائب مسيح(ع) هنگام دستگيري و مصلوب شدن؛
4. تعمق درباره رستاخيز عيسي مسيح از مردگان.
تجربههاي خلوتنشيني، همراه قوانيني براي تفكر در رسالة رياضتهاي روحي،97 تأليف ايگناتيوس آمده است. در بند سيزدهم از قوانين هجدهگانه آن چنين ميخوانيم:
اگر ميخواهيم مطمئن شويم كه در هر چيز بر حق هستيم، بايد براي پذيرفتن اين اصل هميشه آماده باشيم: من باور خواهم كرد رنگ سفيدي كه ميبينم، سياه است، هرگاه كليساي سلسله مراتبي آن را چنين تعريف كند...؛ زيرا همان روح و خداوند كه ده فرمان را به ما داد، كليساي مادر مقدسِ ما را راهنمايي و بر آن حكومت ميكند.
پاپ گريگوري پانزدهم (1621-1623)، وي را قديس اعلام كرد. راهبان ژزوئيت98 او را به عنوان حامي گوشهنشينان گرامي ميدارند و يادبودش را در 31 ژوئيه برگزار ميكنند.
وَنسان دوپل
بنيانگذار نظام رهباني و جماعت تبليغي، لازاري، كشيش فرانسوي ونسان دوپل99 (1581ـ1660) است. گفته ميشود او را در سال 1606 ربودند و در تونس به بردگي فروختند. وي پس از چند ماه فرار كرد و به فرانسه بازگشت. ونسان بيست سال از عمر خود را به عنوان كشيش بخش و مسئول امور ديني يك خانواده اشرافي سپري كرد. وي در سال 1617 نخستين انجمن خيريه خود را با كمك زنان ثروتمندي كه براي كمك به بيماران و بينوايان ميكوشيدند، در نزديكي ليون تأسيس كرد. در سال 1622، از سوي اسقف اعظم فرانسه، مأمور عاليرتبه صومعههاي پاريسي نظام رهباني ديدار مريم مقدس شد. ونسان در سال 1632، يك گروه تبليغي براي موعظه روستائيان كشاورز پديد آورد.
ترزاي اويلي
ترزا (1515-1582)، در اويلاي اسپانيا ديده به جهان گشود. هنگامي كه دختري نوجوان بود، پدرش هر شب بخشي از زندگي قديسان را براي او ميخواند. ترزا بيست سال داشت كه به صومعه كرمليها پيوست. بيست و هشت سال در آنجا ماند.
ترزا تجارب عرفاني زندگي خود را به نگارش درآورد. «راه كمال»100 و «قلعه دروني»،101 با موضوع دعا و پارسايي عرفاني از آثار اوست. «قلعه دروني» تصويري از روان انسان است كه در آن هفت خانه وجود دارد و در مركز آن مسيح(ع) قرار گرفته است. هدف پشت سر نهادن هفت خانه و رسيدن به خداست كه فرد در هفت مرحله آن را ميپيمايد:
1. دروازه دعا راه ورود به قلعه است. با دعا و انجام كارهاي نيك انسان به بيرونيترين خانه راه مييابد؛
2. خانه دوم براي كساني است كه در دعا جديت و مداومت دارند و با گناه مبارزه ميكنند؛
3. خودداري از هر گناه، اگرچه كوچك باشد، انسان را وارد سومين خانه ميكند؛
4. اين مرحله با «دعاي افاضهشده»، كه فيضي الاهي است و نفس آن را ميپذيرد، آغاز ميشود؛
5. در اين مرحله، همه وظايف بر خدا تمركز مييابند و «دعاي اتحاد بسيط» آغاز ميگردد؛
6. آغاز اين مرحله با «دعاي اتحاد در انجذاب» است كه اغلب با مكاشفه همراه ميشود؛
7. در مرحله نهايي، همه پديدهها از بين ميروند و تنها ازدواج روحاني باقي ميماند.
ترزا دربارة معرفت نفس مينويسد:
خودشناسي چنان مهم است كه من در اينباره هرگز نميخواهم هيچگونه سستي روا داريد، هر قدر هم به آسمانها بالا رفته باشيد. تا موقعي كه ما روي اين زمين هستيم، براي ما چيزي مهمتر از تواضع نيست. بنابراين، تكرار ميكنم كه خوب است، واقعاً بسيار خوب است، بكوشيم ابتدا به جاي پرواز به اتاقهاي ديگر، به اتاقي وارد شويم كه در آن به خودشناسي پرداخته ميشود. راه راست اين است. و اگر ما بتوانيم در مسيري ايمن و هموار سفر كنيم، چرا براي پرواز بال بخواهيم؟ بلكه بياييد بكوشيم تا در خودشناسي بيشتر پيشرفت كنيم؛ زيرا به عقيدة من، اگر براي شناخت خدا نكوشيم، هرگز به طور كامل خود را نخواهيم شناخت. با خيره شدن در شكوه او، بيمقداري خود را لمس ميكنيم. با نگريستن به پاكي او، آلودگي خود را خواهيم ديد؛ با انديشيدن در فروتني او، خواهيم ديد چقدر از فروتني دور هستيم... .102
ترزاي اويلي مشهورترين گروه رهباني كرمليهاي پابرهنه را در قرن شانزدهم به وجود آورد. ترزا صومعهاي ترتيب داد كه در آن آييننامه نخستين كرمليها اجرا ميشد. مقامهاي كليسا و رهبانيت كرملي، در ابتدا با ترزا مخالفت كردند. ترزا اجازه تأسيس صومعههاي اصلاحشده كرملي را براي مردان نيز به دست آورد. اين صومعهها به زودي در سراسر اسپانيا و سرانجام، در جاهاي مختلف جهان گشايش يافت. پاپ در سال 1614 ترزا را قديسه اعلام كرد. هشت سال بعد به عنوان قديسه حامي اسپانيا معرفي شد.
يوحنّاي صليب
يوحنّاي صليب (1542-1591)، در فونتيوروس103 اسپانيا به دنيا آمد. او در بيست و يكسالگي به فرقه كرملي وارد. پس از چهار سال به كشيشي منصوب شد. كرمليهاي پاپوشدار، كه با يوحنا مخالف بودند، نه ماه او را در صومعهاي زنداني كردند. اشعار يوحنا مورد استقبال قرار گرفت و هسته ميراث عرفاني او را تشكيل داد. وي پس از گريختن از زندان، براي يك دوره دوازدهساله مديريت داخلي نظام رهباني اصلاحشده كرمليهاي پابرهنه را عهدهدار شد.
يوحنّاي صليب خداي متعال را برتر از آن ميدانست كه به گونهاي ادراك يا حس يا تخيل شود. بر اين باور بود كه معرفت خدا تنها از طريق محبت خالص امكانپذير است. مهمترين آثار وي را صعود به كوه كرمل، سرود معنوي، شب ظلماني (شعر) و شعله زنده عشق (شعر) شمردهاند. يوحنّاي صليب در چهل و نه سالگي درگذشت. وي در 1675 مبارك و در 1726 قديس اعلام شد.
عرفان و نظامهاي رهباني
نظامهاي رهباني در تاريخ مسيحيت همواره بر عرفان عملي تأكيد كردهاند. اين نظامها را ميتوان با سلسلههاي تصوف در جهان اسلام مقايسه كرد. برخي از مهمترين نظامهاي رهباني بدين شرح است:
بنديكتينها
بنديكتينها راهبان و راهبههايي هستند كه از آييننامه بنديكت104 پيروي ميكنند. آييننامه بنديكت، بر «اطاعت قلبي» تكيه ميكند و راهب را كسي ميداند كه كاملاً مطيع مسيح باشد و از رئيس دير و قانون حاكم بر آن پيروي كند. از آنجا كه اين آييننامه از ميانهروي برخوردار بود، بسياري از ديرهاي ديگر نيز آن را پذيرفتند. اين اثر يك مقدمه و 73 فصل دارد.105
رهبانيت بنديكتي، يك نظام رهباني متمركز و متشكل نيست. ديرهاي بنديكتي، جوامع مستقلي هستند كه تنها پيروي از آييننامه بنديكت آنها را به هم پيوند ميدهد. نظام بنديكتي، سنتهاي رهباني قديم را با روح نظاميگري رومي جمع كرد. اين نظام، اعضاي خود را به اقامت در يك مكان، به اطاعت از رئيس صومعه،106 و به نفي داراييها و امتناع از ازدواج ملزم ميكند. يكي از شعارهاي رهبانيت بنديكتي، عبارت «دعا كن و كار كن» است. راهبان براي زندگي روزانه، برنامهاي با محوريت قرائت مزامير دارند.107
راهبان اغلب به كارهاي دستي اشتغال داشتند. آنان در آغاز كشاورزي ميكردند. اما در قرون وسطا بيشتر به نسخهبرداري از دستنوشتهها پرداختند. با ضعف امپراتوري روم، راهبان ديرهاي بنديكتي مسئوليت حفظ علوم، ادبيات و معارف فلسفي و الاهي را بر عهده گرفتند. با اين عمل، بسياري از شهرهاي بزرگ اروپا در كنار ديرهاي بنديكتي تأسيس شدند و شمار بزرگي از مراكز علمي مهم، كار خود را از مدارس رهباني آغاز كردند.
پاپ گريگوري كبير (590-604)، با تشويق به رهبانيت، بنديكت را به عنوان پدر نمونه راهبان معرفي كرد. او در كتاب قاعده شباني نوشت: «فرمان دادن از بالاترين مقام آنگاه نيكوست كه انسان بيش از آنكه در صدد تسلط بر برادران خود باشد، در صدد تسلط بر رذائل خود باشد.»108
غيرت تبليغي راهبان و حمايت پاپ از آنان، سبب گسترش رهبانيت بنديكتي شد. حدود هفت قرن اين نظام رهباني داراي بيشترين نفوذ و اهميت در رهبانيت كاتوليك بود.
سيسترسينها
عنوان سيسترسين،109 از سيسترسيوم،110 نام قديمي شهر سيتو111 در فرانسه ميآيد. اين نظام رهباني، در اواخر قرن يازدهم به وسيلة قديس روبر112 به وجود آمد. وي رياست چند صومعه بنديكتي را بر عهده داشت.
سيسترسين، يك نظام اصلاحي رهباني است كه با هدف رعايت كامل آييننامه بنديكت پديد آمد. در ميان پيروان اين جمعيت جديد، اصول بنديكتينها، با همان شدتي كه در آغاز داشت، دوباره رواج يافت. فقر مطلق ضروري بود. از خوردن هر نوع گوشتي خودداري ميشد. سرودن شعر ممنوع بود و علمآموزي تشويق نميشد. پيروان اين گروه، مكلف بودند از پوشيدن لباسهاي مجلل، استفاده از ظروف گرانبها و حضور در مكانهاي لوكس خودداري كنند. راهبان اين نظام، موظف بودند با كارهاي دستي و باغباني دير را از دنياي خارج از آن بينياز كنند تا نيازي به خروج آنان از دير نباشد.
قديس برنارد113 (1091ـ1153)، دومين مؤسس اين نظام به حساب ميآيد. برنارد در بيست و دو سالگي به سيسترسينها پيوست. او صومعهاي را احداث كرد كه بناي آن از چوب بود. جاي خواب هر فرد جعبهاي چوبي بود كه آن را با برگ درختان مفروش كرده بودند. كف دير از خاك پوشيده و پنجرههاي آن در نهايت، به بزرگي سر انسان بود. خوراك اين راهبان از رستنيها بود. در سفره آنان، نان گندم و ادويه ديده نميشد. صومعه مجاز به خريد ملك نبود، ولي ميتوانست صاحب چيزي باشد كه كسي به دير ببخشد.
برنارد آموزههاي خود را در كتاب كوچك محبت خدا114 ثبت كرد. كتاب سرودهاي روحاني115 مجموعه 86 موعظه اوست. برنارد با انتقاد از استادان و شاگردان مدارس پاريس ميگفت: «شما چندان كه در جنگلها خواهيد يافت، در كتابها نخواهيد يافت. درخت و سنگ، بيش از هر استادي شما را خواهد آموخت.»116
وي به برخي ديرها، كه هزينههاي فراواني را صرف معماري و تزيين كليساهاي خود ميكردند، انتقاد داشت. وي هيچگاه حاضر نشد مقامي بالاتر از رياست صومعه را بپذيرد، ولي اشخاصي را به مقام پاپي ميرساند يا از آن مقام عزل ميكرد. برنارد مدت سيوهشت سال، در حجره كوچكي كه داراي بستري از كاه بود، زندگي كرد. وي از يكسو، در گسترش صومعههاي سيسترسين و از سوي ديگر، در شعلهور ساختن دومين جنگ صليبي، كه به شكست مسيحيان انجاميد، نقشي بسزا داشت.
تراپيستها
در قرن هفدهم براي اصلاح رهبانيت سيسترسين در فرانسه، نهضتي به وجود آمد كه راهبان و راهبههاي آن نظام رهباني را به ترتيب، تراپيست و تراپيستين117 ناميدند. زندگي روزانه اين راهبان، نماز و دعا، مطالعه و كارهاي دستي است. آنان در سكوت مطلق غذا ميخورند و كار و استراحت ميكنند. تراپيستها گياهخوارند و از خوردن گوشت، ماهي و تخم مرغ خودداري ميكنند.
انقلاب فرانسه سبب شد كه تراپيستها آن كشور را ترك كنند. به سوئيس و آلمان بروند. آنان در اوائل قرن نوزدهم به فرانسه بازگشتند و در اواخر آن قرن، به عنوان يك نظام رهباني مستقل مطرح شدند. از قرن بيستم، آنان را سيسترسينهاي اصلاحشده يا سختگير خواندند. پس از شوراي واتيكاني دوم برخي از صومعههاي تراپيست اجازه يافتند انضباط خود را تخفيف دهند. در اوائل دهه 1980 بيش از 60 صومعه تراپيست، با حدود 3000 راهب در سراسر جهان وجود داشت. بزرگترين صومعه آنان در ايالت كنتاكي آمريكا است.
دومينيكنها
بنيانگذار نظام رهباني «واعظان سائل» دومينيك است كه معمولاً آنان را «دومينيكن» مينامند. دومينيك مركز كار خود را شهر رم قرار داد. برخي از شاگردانش را براي گسترش نظام رهباني خويش به فرانسه و اسپانيا فرستاد. دومينيكنها دو سال پس از تأسيس نظامشان، مورد تأييد پاپ هونوريوس سوم (1216-1227) قرار گرفتند. آنان در انگلستان به سبب سياهي لباسشان، به راهبان سياه شهرت يافتند. نظام رهباني دومينيكن، در پايان قرن سيزدهم پنجاه صومعه در انگلستان و خانههايي در اسكاتلند، ايرلند، ايتاليا، بوهمي،118 روسيه، يونان، و گرينلند داشت.
دومينيك يك سال پيش از مرگ خود، گروه شبهنظاميان عيسي مسيح119 را تأسيس كرد و از اعضاي آن براي دفاع از كليسا با جان و مال پيمان گرفت. «خواهران تواب پيرو قديس دومينيك»120 بانواني بودند كه در خانۀ خود با پيروي از دستورالعملي ديني با پارسايي زندگي ميكردند.
بعضي از پاپها، براي تعقيب و مجازات بدعتگذاران از راهبان مسيحي، به ويژه دومينيكنها استفاده ميكردند؛ زيرا عموم آن راهبان زندگي بيپيرايه و سادهاي داشتند و در اخلاقيات سختگير بودند. پاپ يكي از دومينيكنها را به نام توماس به رياست دستگاه تفتيش عقايد سراسر اسپانيا گماشت. توماس بسياري از تبرئهشدگان را دوباره به محاكمه فرا خواند.121 دومينيكن ديگري به نام روبر در يك روز، حكم سوزاندن 180 زنداني بدعتگذار را صادر كرد.122 بيشترين آثار مكتوب دومينيكنها در الاهيات و فلسفه بود. متألهان برجسته و مهمي مانند توماس آكوئيناس و آلبرت كبير از دومينيكنها بودهاند. تاكنون چهار پاپ و بيش از شصت كاردينال به نظام رهباني دومينيكن تعلق داشتهاند.
دومينيكنهاي آلمان، به پيشگامي عارف مشهور مايستر اكهارت،123 برنامهاي بدين شرح براي خود طراحي كردند: تسليم شدن كامل به مشيت الاهي؛ روي گرداندن از خويشتن؛ ترك همه تصورات حسي (حتي تصور خود مسيح).
آنان هدف از سلوك عرفاني را اتحاد خود با خدا قرار دادند، به گونهاي كه امور دنيا نتواند بين آنان با خدا فاصله ايجاد كند. اين شيوه به فناي ذات و سرانجام، به گرايش حلولي دعوت ميكند.124
دومينيكنها در اوائل قرن نوزدهم، نظام رهباني خود را به ايالات متحده بردند. آنان نقش عمدهاي در گسترش مسيحيت در آمريكاي جنوبي داشتند. تبليغ به وسيله گروههاي ميسيونري، هنوز هم يكي از كارهاي مهم دومينيكنهاست. نخستين فردي كه از نيمكره غربي تقديس شد، يك راهبه دومينيكن اهل پرو بود كه پاپ كلمنت دهم (1670-1676) او را قديسه اعلام كرد.
امروزه، دوره رهبري اين نظام رهباني 12 سال و مركز آن كليساي سانتا سابينا125 در رم است. رسالت رهبري اين نظام رهباني، امور فرهنگي، تربيتي و آموزشي است.
فرانسيسكنها
فرانسيس اسيزي، با بنيان نهادن رهبانيت فرانسيسكن، خود و پيروانش را «نادمان شهر اسيزي» ناميد. وي براي سلوك پيروان خود، قواعد ابتدايي126 را نگاشت. فرانسيس همراه دوازده تن از پيروان خود روانه رم شد تا تأييد پاپ را به دست آورد. پاپ اينوسنت سوم (1198-1216)، به آنان گفت: «به نظر من زندگي شما بياندازه سخت است. من بايد ملاحظه كساني را بكنم كه بعد از شما ميآيند، مبادا شيوه زندگي شما از محدوده قدرت آنان خارج باشد.» سرانجام، با اصرار فرانسيس، پاپ آنان را به رسميت شناخت.
فرانسيسكنها حق هيچگونه تملك، حتي يك كتاب دعا نداشتند. در فقر مطلق به سر ميبردند. بعدها اين پيمان سست شد. در نتيجه، بارها نهضتهايي براي بازگشت به فقر مطلق در ميان اين گروه به وجود آمد. راهبان مجبور بودند كه سخت در مزارع كار كنند. تنها در حالت ضرورت مجبور به گدايي بودند. آنان وسط سر خود را ميتراشيدند، جامههاي قهوهاي بر تن ميكردند و براي هدايت مردم پياده به هر سو ميرفتند. گروهي از آنان، با زندگي در صومعه مخالف بودند. آرمان فرانسيسكني، سه نكته محوري داشت: فقر، تواضع و سادگي.127
فرانسيسكنها، گروه خود را «برادران كوچكتر»128 ميخواندند؛ زيرا معتقد بودند كه كوچكترين غلامان درگاه مسيح هستند. آنان به خدمت يكديگر قيام ميكردند و به كارهاي دستي ميپرداختند. اما به تحصيل علوم روي خوش نشان نميدادند و تعليم و تعلم را موانعي بر سر راه سالك ميدانستند. فرانسيس ميگفت:
«آن برادران من كه در پي كسب دانش روانند، در روز جزا خود را تهيدست خواهند ديد. آدمي را فقط آن قدر دانش است كه به آن عمل كند.»129
گروهي از فرانسيسكنها بدون آنكه خود را مكلف به رعايت همه قواعد راهبان كنند، در امور خيريه و كارهاي دستي به راهبان فرانسيسكن كمك ميكردند.
كرمليها
نظام كرمليها130 در قرن دوازدهم به وجود آمد. اين نام بر راهباني،كه در كوه كرمل واقع در شمال فلسطين در نزديكي بندر حيفا گوشهنشيني ميكردند، اطلاق شده است. متألهان اين نظام رهباني، به آبستني حضرت مريم، بدون آلودگي131 او به گناه اصلي توجه خاصي داشتند. آييننامه اين گروه را پاپ هونوريوس سوم (1216-1227) تأييد كرد.
در قرن سيزدهم كرمليها، تشكيلات خود را سازماندهي و اصلاح كردند. در نتيجه، آييننامه آنان آسانتر و كاربرديتر شد. اين اصلاحات، به تأييد پاپ اينوسنت چهارم (1243-1254) رسيد. هنگامي كه مسلمانان فلسطين را از صليبيها پس گرفتند، كرمليها به قبرس، سيسيل، فرانسه و انگلستان كوچ كردند.
در طول قرن شانزدهم از نظام رهباني كرملي دو شاخه مستقل به وجود آمد:
كرمليهاي پابرهنه:132 آنان براي رياضت و سادهزيستي از پوشيدن كفش خودداري ميكردند. هدف اصلي اين نظام رهباني تفكر، تبليغ و الاهيات بود. پاپ كلمنت هشتم (1592-1605) نظام رهباني كرمليهاي پابرهنه را تأييد كرد.
كرمليهاي پاپوشدار:133 آنان مجاز به پوشيدن كفش بودند و از آييننامه اصلاحشده پيروي ميكردند.
زندگي راهبههاي كرملي در صومعه نماز، توبه، كار سخت و سكوت كاملاً تأملي بود. آنان از راه ريسندگي و سوزنزني امرار معاش ميكردند و محيط زندگي ايشان كاملاً بسته بود. آنان هرگز گوشت نميخوردند.
ژزوئيتها
ايگناتيوس لويولا و شش تن از دوستانش، جامعه رهباني «انجمن عيسي»134 را پديد آوردند. پاپ پل سوم (1534-1549) اين انجمن را تأييد كرد. افراد انجمن را چهار طبقه تشكيل ميدهند كه به ترتيب عبارتند از:
نوآموزان؛ دانشمندان تعليميافته؛ دستياران تعليميافته و تعهدسپردگان.
داوطلبان ورود به انجمن، مدت دو سال با آيينها و اهداف انجمن آشنا ميشوند. رياضتهاي روحي را به جا ميآورند. پس از اين مرحله، آنان ميتوانند با سپردن تعهدِ تجرد، فقر و اطاعت به طبقه دوم پاي گذارند. براي رسيدن به مقام كشيشي مشغول تحصيل الاهيات، فلسفه و رياضيات شوند. اين افراد، پس از گذراندن آزمونهايي وارد طبقه سوم ميشوند. سرانجام، عده اندكي به طبقه چهارم راه مييابند. آنان كشيشاني هستند كه سوگند ياد ميكنند از پاپ فرمانبرداري مطلق داشته باشند. تعداد افراد اين طبقه، حداكثر يك دهم اعضاي كلّ انجمن است. تعداد افراد انجمن، ابتدا محدود به 60 تن بود كه اين محدوديت با فرمان پاپ برداشته شد. [135
مردم معمولاً اين انجمن را رهبانيت ژِزوئيت (در عربي: يسوعي) ميخوانند. اين واژه، در ابتدا براي هجو آنان به كار ميرفت. اما موفقيت ژِزوئيتها سبب شد اين عنوان افتخارآميز باشد.
ژزوئيتها، مكان ثابت و لباس متمايزي براي فرقه خود ندارند. دعاهاي دستهجمعي برگزار نميكنند. آنان خود را مقيد به انضباط شديد و اطاعت بيقيد و شرط از خدا، پاپ و مقامات ارشد ميدانند.136 بنابراين، ژزوئيتها علاوه بر تعهدهاي سهگانه راهبان، يعني فقر، تجرد و اطاعت، بر فرمانبرداري مطلق و بيچون و چرا از پاپ تأكيد ميكنند.
رهبانيتِ ژزوئيت، با شعار تبليغ مسيحيت و اطاعت از پاپ، به سرعت رشد و گسترش پيدا كرد. آمارهاي اخير نشان ميدهد كه 000/25 نفر ژزوئيت، در 65 كشور جهان فعاليت دارند. دانشگاه سن ژوزف (جامعةالقديس يوسف)، لبنان را ژزوئيتها اداره ميكنند. آنان مؤثرترین وسیله برای انتقال فرهنگ فرانسه به لبنان بودهاند. اين دانشگاه داراي دانشكدههاي الاهيات، مهندسي، هنر، حقوق، پزشكي، دندانپزشكي و داروسازي است. دانشگاه سن ژوزف از وزارت تعلیم و تربیت فرانسه کمک سالیانه دریافت میکند. مجله المشرق وابسته به اين دانشگاه، با حدود يك قرن سابقه انتشار، از كارهاي فرهنگي ژزوئيتها در لبنان است.137
لازاريها
بنيانگذار نظام رهباني، لازاري كشيش فرانسوي ونسان دوپل138 (1581ـ1660) است. وي با كمك جمعي از زنان انجمن خيريهاي براي كمك به بيماران و بينوايان تأسيس كرد. پرورشگاه كودكان سرراهي پاريس مديون تلاشهاي مؤسسه خيريهاي است كه وي بنيان نهاد. ونسان يك گروه تبليغي براي موعظه روستاييان كشاورز پديد آورد.
ونسان دوپل، دير سن لازار را در پاريس تأسيس كرد. پيروان او «پدران لازاري» خوانده شدند. جماعت تبليغي لازاريها، چندين مدرسه علوم ديني براي تربيت كشيشان تأسيس كردند. ونسان در سال 1737 قديس اعلام شد و در سال 1855 او را قديس حامي كارهاي خير ناميدند.
پينوشتها:
1. سيدمحمدحسين طباطبائي، شیعه در اسلام، ص 63-64.
2. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج1، ص451.
3. حافظ
4. «ذوب شدن در خدا» در اصطلاح تصوف اسلامی «وصل» نامیده میشود.
5. توماس ميشل، كلام مسيحي، ترجمه حسين توفيقي، ص140.
6. عبدالحسين زرينكوب، دفتر ايام، ص322.
7. یوحنا، 14: 10-11.
8. همان، 17: 21.
9. عبدالحسين زرينكوب، در قلمرو وجدان، ص 347-352.
10. Asoka.
11. (Serapium) Serapis از خدايان مصر باستان كه عبادت او تركيبى از آيين پرستش گاو آپيس و اوزيريس بود.
12. ويل دورانت، تاريخ تمدن، ترجمه گروهي از مترجمان، ج4، ص74.
13. The Dead Sea Scrolls.
14. Josephus, Antiquities of the Jews, xviii, i, 5.
15. Therapeutae.
16. ويل دورانت، همان، ج3، ص618.
17. اعمال رسولان، 9: 2 و 22: 4.
18. حديد: 27.
19. ر.ك: مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج16، ص514- 519 و ج19، ص397-403.
20. كهف8: -25.
21. Decius كه معرب آن دقیانوس یا داقیوس است.
22. Ephesus.
23. Seven Sleepers.
24. The Encyclopedia of Religion, vol.13, p.362.
25. hermit (هِرميت) به معناى «گوشه نشین» از اِرِميتِس يونانى به معناى «بياباننشين» مىآيد. دو واژه monastic (موناستيك) به معناى «خلوتنشين» و monk (مانك) به معناى «راهب» برگرفته از واژه يونانى موناخوس است.
26. The Wisdom of the Desert Sayings from the Desert Fathers of the Fourth Century.
27. New Catholic Encyclopedia, Vol.9, p.919.
28. استاد مطهري مىگويد: عجيب اين است كه اين مراكز عبادت و انزوا ] دیرها[، سبب رواج فحشا و شراب در جهان اسلام شد. چون شراب و خلوت با زن [در آنها] ممنوع نبود و حجاب نيز معمول نبود، خواه ناخواه همين مراكز عبادت تبديل به مركز فساد مىشد (مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج17 ص664).
29. Athos.
30. hesychasm.
31. hesuchia.
32. Gregory of Sinai.
33. Instruction to Hesychasts.
34. داريوش شايگان، اديان و مكتبهاي فلسفي هند، ج2، ص 645-646.
35. رساله به رومیان 16: 7. در نسخههای بعدی واژه junia (مونث) به junias (مذكر) تبدیل شده است.
36. The Catholic Church, p.20.
37. رابرت وان وورست، مسيحيت از لابهلاي متون، ترجمه جواد باغباني و عباس رسولزاده، ص243ـ244.
38. Sayings of the Desert Mothers.
39. Historia Lausiaca.
40. Palladius.
41. Vita of Ascetic Women.
42. Jerome (Hieronymus).
43. Stories of Desert Harlots.
44. ويل دورانت، همان، ج4، ص693.
45. kyrie eleison به انجيل لوقا 18: 13 اشاره دارد.
46. Counsels of Perfection
47. نهج البلاغه، خطبه160.
48. اشاره به بازگشت عیسی.
49. متّى، 19: 10ـ12.
50. متّى، 19: 12.
51. رساله اول به قرنتيان 7: 8-9.
52. Jerom, Letters, xxii, 19-20.
53. و.م. ميلر، تاريخ كليساي قديم در امپراطوري روم و ايران، ترجمه علي نخستين، ص285 و 312.
54. متّى، 8: 20، لوقا 9: 58.
55. متّى، 19: 21، مرقس 10: 21 و لوقا 18: 22.
56. رساله يعقوب، 2: 5.
57. متّى، 19: 2 7، مرقس 10: 28، لوقا 18: 28.
58. عباس رسولزاده و جواد باغباني، شناخت مسيحيت، ص393.
59. برتراند راسل، تاريخ فلسفه غرب، ترجمه نجف دريابندري، ص532.
60. Bromyard.
61. ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج6، ص24.
62. Sponheim.
63. ويل دورانت، همان.
64. Guy Jouenneaux.
65. ويل دورانت، همان.
66. برتراند راسل، همان، ص533.
67. همان، ص561.
68. Reinhold Niebuhr.
69. Nikolai Berdiaev.
70. Jakob Boeme.
71. Society of Friends.
72. Friends.
73. Pietism.
74. John Wesley.
75. Pentecostal.
76. Teresa of Avi
77. John of the Cross.
78. متی، 5: 17.
79. Antony.
80. متّى، 19: 21.
81. متّى، 6:34.
82. Pachomius.
83. Liturgy of Saint Basil.
84. اف. ئي. پيترز، يهوديت، مسيحيت و اسلام، ترجمه حسين توفيقي، ج3، ص228ـ229.
85. Jerom, Letters, xxii, 19-20.
86. Ibid., xxvii.
87. Benedict : در زبان لاتينى به معناى «مبارك» است.
88. Dialogues.
89. Monte Cassino.
90. Dominic وی در منابع عربى «عبدالاحد» نيز خوانده مىشود.
91. Assisi.
92. Hans Kung, The Catholic Church, p. 98.
93. Berthold.
94. Our Lady of Mount Carmel.
95. Albert of Vercelli.
96. ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج6، ص1081.
97. Spiritual Exercises.
98. Jesuit.
99. Vincent de Paul.
100. Way of Perfection.
101. Interior Mansions.
102. رابرت وان وورست، همان، ص371-374.
103. Fontiveros.
104. The Rule of St. Benedict.
105. بخشهایی از این آییننامه در شناخت مسیحیت، ص406-412 آمده است.
106. عنوان رئیس صومعه راهبان ابوت Abbot)) به معنای «پدر» است.
107. اين قرائت بر اساس مزامیر 119: 164 روزى هفت بارانجام مىشود.
108. Hans Kung, Ibid, p. 65-66.
109. Cistercian.
110. Cistercium.
111. Citeaux.
112. Robert.
113. Bernard.
114. Love of God.
115. Canticles.
116. ژاك لوگوف، روشنفكران در قرون وسطا، ترجمه حسن افشار، ص33.
117. Trappist, Trappistine.
118. نامی باستانی برای بخشی از جمهوری چك.
119. Militia of Jesus Christ.
120. The Sisters of Penance of St. Dominic.
121. ويل دورانت، همان، ج6 ص260.
122. همان، ج4 ص1048.
123. Meister Eckhart.
124. توماس ميشل، همان، ص146.
125. Santa Sabina.
126. Primitive Rule.
127. هانس كونگ، تاريخ كليساي كاتوليك، ترجمه حسن قنبري، ص155-156.
128. Friars Minor.
129. ويل دورانت، همان، ج4 ص1070.
130. Carmelites.
131. Immaculate Conception.
132. Discalced Carmelites.
133. Calced Carmelite.
134. Society of Jesus.
135. رابرت وان وورست، همان، ص 339.
136. هانس كونگ، همان، ص 198-199.
137. فیلیپ خوری حتی، شرق نزدیک در تاریخ، ترجمه قمر آریان، ص 508-514؛ ر.ك: محمدرضا شريعتمداري، «معرفی مجله المشرق»، هفت آسمان، ش 5.
138. Vincent de Paul.
منابع
نهج البلاغة، گردآوري سيد رضي، تحقيق صبحي الصالح، بيروت، بينا، 1967.
اكمپيس، توماس، اقتدا به مسيح، ترجمه سعيد عدالتنژاد، تهران، طرح نو، 1382.
البستاني، بطرس، دايرةالمعارف، بيروت، دار المعرفة، بيتا.
پيترز، اف. ئي، يهوديت، مسيحيت و اسلام، ترجمه حسين توفيقي، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1384.
توفيقي، حسين، آشنايي با اديان بزرگ، تهران، سمت، 1384.
خوری حتی، فیلیپ، شرق نزدیک در تاریخ، ترجمه قمر آریان، تهران، علمی و فرهنگی، 1382.
دورانت، ويل، تاريخ تمدن، ترجمه گروهي از مترجمان، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1371.
راسل، برتراند، تاريخ فلسفه غرب، ترجمه نجف دريابندري، تهران، كتاب پرواز، 1373.
رسولزاده، عباس و جواد باغباني، شناخت مسيحيت، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، 1389.
زرينكوب، عبدالحسين، در قلمرو وجدان، تهران، علمي و فرهنگي، 1369.
ـــــ ، دفتر ايام، تهران، علمي، معين، 1365.
ژان دانيلو، ريشههاي مسيحيت در اسناد بحرالميت، ترجمه علي مهديزاده، قم، نشر اديان، 1383.
شايگان، داريوش، اديان و مكتبهاي فلسفي هند، تهران اميركبير، 1362.
شريعتمداري، محمدرضا، «معرفی مجله المشرق». هفت آسمان، ش 5، بهار 79.
كتاب مقدس، ترجمه دكتر بروس، لندن، ايلام، 1904.
كونگ، هانس، تاريخ كليساي كاتوليك، ترجمه حسن قنبري، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1384.
لوگوف، ژاك، روشنفكران در قرون وسطا، ترجمه حسن افشار، تهران، مركز، 1376.
محمديان، بهرام، دايرة المعارف كتاب مقدس، تهران، سرخدار، 1381.
مرتضي مطهري، مجموعه آثار، قم، صدرا، بيتا.
ميشل، توماس، كلام مسيحي، ترجمه حسين توفيقي، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1377.
و.م. ميلر، تاريخ كليساي قديم در امپراطوري روم و ايران، ترجمه علي نخستين، بيجا، حيات ابدي، 1981.
وان وورست، رابرت، مسيحيت از لابهلاي متون، ترجمه جواد باغباني و عباس رسولزاده، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، 1384.
هاكس آمريكايي، قاموس كتاب مقدس، تهران، اساطير، 1377.
Mircea Eliade (ed.), The Encyclopedia of Religion, Macmillan,1987, 16vols.
Philip Schaff (ed.), The Creeds of Christendom, Baker Books, 1993, 3 vols.
Hans Kung, The Catholic Church, A Modern library Chronicles Book, New York, 2001.