عرفان و رهبانیت در مسیحیت
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
عرفان برای درک حقایق ادیان در برابر ظواهر دینی و تفکر عقلی طراحی شده است و همواره در حیات معنوی پیروان ادیان تأثیر فراوان داشته است. عرفان از ذوق بر می خیزد و رابطه ای تنگاتنگ با هنر دارد و در هر سرزمینی می روید و خود را با دین رایج هر زمان و مکان هماهنگ می سازد. عرفان شناخت مستقیم خدا از راه تجربه دینی فردی و پرستش او بر پایه محبت است. علّامه طباطبائی در این باره می نویسد:
عارف کسی است که خدا را از راه مهر و محبت پرستش می کند، نه به امید ثواب و نه از ترس عقاب. از اینجا روشن است که عرفان را نباید در برابر مذاهب دیگر مذهبی شمرد، بلکه عرفان راهی است از راه های پرستش (پرستش از راه محبت، نه از راه بیم یا امید) و راهی است برای درک حقایق ادیان در برابر ظواهر دینی و راه تفکر عقلی. هریک از مذاهب خداپرستی، حتی وثنیت پیروانی دارد که از این راه سلوک می کنند. وثنیت، کلیمیت، مسیحیت، مجوسیت و اسلام عارف دارند و غیرعارف.1
برای آنکه مفاهیم عرفانی به خوبی درک شود، باید با اصطلاحات اهل عرفان آشنا بود. عرفان مانند هر علم دیگری اصطلاحاتی مخصوص به خود دارد. زبانش، زبان رمز است. برخی کتاب های عرفانی، کلید این رمزها را به دست داده اند. آشنایی با کلید رمزها سبب برطرف شدن بسیاری از ابهامات و ایهامات می شود.2
سخن عشق نه آن است که آید به زبان ساقیا می ده و کوتاه کن این گفت وشنفت3
موضوع عرفان وجود یا هستی مطلق و مقصود از آن خدا است. عارف از هرگونه کثرتی ابا دارد. برای عارف، خدا تمام موضوع علم او محسوب می شود. اساس عرفان وحدت وجود است. احساس «تماس» انسان با خدا و اتحاد پیوسته با او، یکی از اصول عرفان مسیحی است. وحدت با خدا در میان عارفان مسیحی درست اندیش، به معنای اتحادروحانی خالق و مخلوق در محبت و اراده است. عارفان مسیحی، جدایی بین خالق و مخلوق را امری قطعی می دانند و مفهوم ذوب شدن در خدا4 را انکار می کنند. «ذوب شدن در خدا» در اصطلاح عرفان اسلامی «وصل» نامیده می شود. در عرفان مسیحی، رؤیا، خلسه و خلع بدن مطرح می شود، ولی توجه به این امور پس از رسیدن به درجاتی از تجربه روحانی پایان می یابند.5
اساس عرفان مسیحی ارتباط بی واسطه بین انسان و خداست. و غایت مطلوب این عرفان، اتصال به وجود نامحدود است. از دیدگاه برخی از عارفان هدف از زندگی مسیحی اتحاد استوار بین خدا و مؤمن است. این اتحاد به تذریج انسان را خدا می سازد.عارف به درگاه الاهی بار می یابد و این تشرف را با تعقل و تفکر نمی توان اثبات یا نفی کرد. طریقه عرفان، که الاهیات عرفانی نیز خوانده می شود، گاه موجب ترویج زهد و تأله و گاه موجب تمایلات الحادی و بدعت آمیز شده است.6 در مسیحیت، الوهیت عیسی بر پایه مفهوم اتحاد و حلول توجیه می شود. عیسی «خود» را در «پدر» و «پدر» را در «خود» می یابد و آنچه را بر زبانش جاری می شود، به «پدر»، که در وجود اوست، نسبت می دهد.7 عیسی این یگانگی را برای رسولان خود نیز قائل می شود: «تا همه یک گردند. چنان که تو ای پدر، در من هستی و من در تو، تا ایشان نیز در ما یک باشند تا جهان ایمان آورد که تو مرا فرستاده ای.»8
کلمنت اسکندرانی از پدران کلیسا اعتقاد داشت که این اتصال و یگانگی، نه از راه علم، بلکه از طریق تحقیر حیات دنیوی و با عزلت و ریاضت به دست می آید. این تلقی مبنای عرفان مسیحی بود که در قرن چهارم با توسعه رهبانیت بیشتر مورد توجه قرار گرفت. آگوستین ذوق عرفانی خود را برای دفاع از ایمان به کار گرفت و به عرفان مسیحی رنگ فلسفی داد.9
پیشینة رهبانیت و عرفان
رهبانیت و عرفان در تاریخ کلیسا به هم آمیخته اند. گفته می شود حدود 250 سال پیش از میلاد، هیئت های تبلیغی امپراتور هند آشوکا10 زندگی رهبانی و اخلاقیات دین بودا را به خاور نزدیک آوردند. اِسِنیان یهودی در یهودا و پرستندگان سراپیس11 در مصر، از آرمان ها و آداب این هیئت ها استقبال کردند و آنها را به نسل های بعد انتقال دادند.12
نام اِسِنی، مأخوذ از یک لفظ آرامی به معنای «شفادهنده» یا از یک واژه سُریانی به معنای «پرهیزکار» است. اسنیان مالکیت فردی را مردود می دانستند و به صورت اشتراکی زندگی می کردند. از دسترنج خود بهره می بردند و به ازدواج روی خوش نشان نمی دادند و زنان را در جمع خود نمی پذیرفتند. اسنیان گروهی از یهودیان بودند که پیش از میلاد مسیح، برای دور ماندن از فساد جامعه به صحرا پناه بردند و دیرهایی را نزدیک قُمران در کرانه بحرالمیت تأسیس کردند. بیشتر آنچه امروزه دربارة اسنیان می دانیم، برگرفته از طومارهای بحرالمیت13 است که به طور تصادفی در سال های 1947 و 1951 از غارهای فلسطین به دست آمد.
یوسفوس در قرن اول، عقاید و رسوم آنان را متأثر از رواقیان و فیثاغورسیان و تعدادشان را 4000 تن می داند.14 این رقم، برای یک فرقه زاهد و گوشه گیر رقم قابل ملاحظه ای است. فیلو، حکیم یهودی اهل اسکندریه (20ق.م.-50م.) می نویسد: «در صحرای مصر گروهی از یهودیان و غیریهودیان، زن و مرد، در حجره های جدا از هم زندگی می کردند، روابط جنسی نداشتند، روز شنبه برای نماز جماعت گردهم می آمدند، و خود را تراپویتای15 یعنی شفادهندگان (روح) می نامیدند.»16
بسیاری از اشکال پارسایی در کتاب های عهد عتیق وجود دارد. نمونه هایی از رهبانیت یهودی، در آثار فیلون و یوسیفوس دیده می شود. مسیحیت نیز در آغاز گونه ای عرفان یهودی بود و آن را «طریقت» می نامیدند.17 عرفان مسیحی در مسیر پیدایش و تکامل خود، از حکمت یهودی از طریق فیلو و از حکمت نوافلاطونی از طریق افلوطین (م. 270) و از عرفان هرمسی و غنوصی تأثیر پذیرفته است.
عرفان یهودی قَبالا (یعنی مقبول) نامیده می شود. عرفان یهودی در حیات معنوی بنی اسرائیل بسیار تأثیر داشته است. یکی از مهم ترین آثار در عرفان یهودی، کتاب زوهَر (یعنی درخشان) است. درباره مؤلف واقعی این کتاب، اختلاف وجود دارد. در حدود نیمه قرن هجدهم فرقه عرفانی حسیدیم تأسیس شد و در شرق اروپا رواج یافت. این فرقه نمونه ای از عرفان عملی نزد یهود است که مراسم سماع نیز دارد.
برخی ادیان، بر عرفان نظری و برخی دیگر بر عرفان عملی تأکید می کنند. ولی می توان گفت که هر دو عرفان در همة ادیان حضور دارند. عرفان نظری در یهودیت سابقه ای طولانی دارد. اما هر دو عرفان نظری و عملی، در مسیحیت بیشتر شکوفا شده است. عرفان در مسیحیت مانند تصوف در اسلام، با انحرافاتی نیز همراه بوده است. در جهان اسلام، برخی از صوفیان منحرف با ادعای اینکه به مقام «یقین» رسیده اند و «مست» می عشق خدایند، با استناد به آیه «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّی یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ»(حجر: 99) و یا آیة «لاَ تَقْرَبُوا الصَّلاَةَ وَ أَنتُمْ سُکَارَی»(نساء: 45) عبادات را ترک می کرده اند.
علل گرایش به عرفان و رهبانیت
قرآن مجید رهبانیت را ابداعی معرفی میکند که خدا آن را علاوه بر رأفت و رحمت، در دل پیروان حضرت عیسی مسیح قرار داده است.18 عوامل گوناگونی در پیدایش و گسترش رهبانیت مسیحی مؤثر بودهاند، در طول تاریخ عدهای برای تقرب به خدا، رهایی از آثار گناه، رسیدن به زندگی آرام و دستیابی به سعادت جاودانی، زندگی رهبانی را برگزیدهاند. هنگامی که در قرون نخست، طوفان آزارهای سخت بر مسیحیان وزیدن گرفت، برخی از ایشان به ریاضت روی آوردند و رهبانیت را شیوه زندگی خود قرار دادند.
دنیاگرایی و غوطهور شدن در مادیات از یک سو، و آخرتگرایی و زیادهروی در معنویات از سوی دیگر، تعادل جامعه را بر هم می زند. در واکنش به افراط در دنیاگرایی امپراتوری روم، در جوامع مسیحی دیرهایی پدید آمد. این روند نهادینه شد و رهبانیت و دیرنشینی را به وجود آورد. «دیر» در اصل، واژهاى سُریانى و به معناى «مسکن» بوده و سپس به مسکن راهبان اختصاص یافته است. در عربى دیر «صومعه» نیز نامیده مىشود.
در زمان قسطنطین، مسیحیت دین دولتی شد. بیشتر شهروندان رومی مسیحیت را پذیرفتند. در این زمان، سطح دینداری مردم کاهش یافت و زندگی بسیاری از مسیحیان با تعالیم مسیح و شیوه زندگی او شباهتی نداشت. این دگرگونی اجتماعی، زمینهساز گرایش برخی افراد به رهبانیت شد. برخی نیز برای رهایی از جنگ، درگیری، خدمت سربازی، کارهای طاقتفرسا، مالیات و مشکلات خانوادگی، به زندگی رهبانی روی آوردند. علامه شهید مطهرى علل تمایل بشر به ریاضت و رهبانیت و تفاوت زهد اسلامى با رهبانیت مسیحى را در برخی از آثار خود بررسى کرده است.19
بیاباننشینی، عرفان و رهبانیت
قرآن کریم، از جوانمردانی به نام «اصحاب کهف» یاد می کند که برای حفظ ایمان خود، به غاری پناه بردند تا خدای خود را پرستش کنند.20 این افراد در تاریخ مسیحیت، همان کسانی هستند که در دوران آزار مسیحیان در زمان دسیوس21 امپراتور روم (201-251)، برای حفظ ایمان خود به غاری در اطراف شهر افسس22 پناه بردند و به «هفت خفتگان»23 شهرت دارند.24
در قرون نخست مسیحیت، رهبانیت و بیاباننشینی به هم آمیخته بود.25 در آن هنگام، برخی مسیحیان زندگی در شهرها را رها میکردند و به عزلت در بیابان روی میآوردند. آنان راهبانی بودند که با ترک شهرهای جهان شرک، در خلوت بیابان زندگی می کردند. این گوشه نشینان زندگی در تنهایی، همراه با دعا و روزه را بر حضور در اجتماع ترجیح میدادند. برخی از داستان ها و سخنان این راهبان در مجموعه ای با عنوان «حکمت مردان صحرا»26 گرد آمده است. پس از دوره آزار مسیحیان نیز، افرادی بیابان نشینی را برگزیدند و با استقبال، آن را جایگزین شهادت کردند. آنان پس از مرگ، همچون شهدا مورد احترام قرار گرفتند.27
هنگامی که شهرت یکی از راهبان بالا میگرفت، مردم برای زیارت وی به صحرا میرفتند تا از نصایح و مواعظ وی استفاده کنند. برخی از این زائران، شیوه زندگی آن راهب را برمیگزیدند و نزد وی میماندند. بدین سان نخستین دستههای رهبانی در اطراف دیرهای گوشهنشینان به وجود آمد. این دیرها بیشتر در دشتها و دامنه کوهها ساخته میشد. تا سالها پس از ظهور اسلام نیز برخی از این دیرها در سرزمین های اسلامی وجود داشته است و راهبانی در آنها زندگی میکردهاند.28 در جهان اسلام دو نوع راهب وجود داشته است: «رهبان الزنادقه» که بودایی و مانوی بودند و رهبانیت مسیحی که «رهبان النصاری» خوانده می شدند.
دیرهای کوه آتوس29 و دیر کاترینای قدیسه در کوه سینا، نقش مهمی را در زندگی روحانی کلیسای ارتدکس بر عهده داشته اند. کوه آتوس در واقع، شبه جزیره ای در شمال یونان است که بیست دیر مستقل در اطراف آن قرار دارد و حدود 2000 راهب در این دیرها به سر می برند. میان خلوت نشینان، به ویژه در دیرهای کوه آتوس از قرن چهارم و پنجم، سنتی تأملی، که به آن هزیکاسم30 (آداب و فنون ذکر) گفته می شد، وجود داشت. هزیکاسم از واژه یونانی «هسوکیا»،31 به معنای «آرامش و آسایش و صلح و صفا» می آید. محور ریاضت هزیکاسم، توجه نیروی معنوی به اعماق و اسرار قلب است. برخی از محققان، سنت هزیکاسم را شبیه مراسم ذکر در تصوف دانسته اند. گریگوری سینایی32 (م.1347)، در کتاب دستورالعمل هایی برای هزیکاست ها33 شرح می دهد که چگونه باید دم را فرو برد و از نفس کشیدن دوری کرد تا ذهن پراکنده نگردد، آن گاه با توجه عقل به قلب، باید «دعای عیسی» یا «دعای قلب» را این گونه تکرار کرد: «خداوندا! ای عیسی مسیح، ای پسر خدا، به من که یک گناهکارم، رحم کن.» این مشهورترین شکل دعای عیسی است.34
شهرت دعای عیسی، مرهون سایمون معروف به «متأله جدید» است. او یک راهب و عارف بیزانسی بود که در قرن یازدهم به شرح این دعا پرداخت. نهضت دعای عیسی تا امروز باقی است. به ویژه این دعا در صومعه کوه آتوس قوت دارد. در آنجا راهبانی با هدف دستیابی به آرامش روح و اتحاد با خدا، بی وقفه به این دعا و ذکر ذهنی و عقلی مشغول هستند.
عرفان و رهبانیت زنان
مطالعة تاریخ مسیحیت، ما را با زنانی آشنا میکند که در تاریخ کلیسا مؤثر بوده اند و حتی نقش رهبری داشته اند. زنان نیکوکاری که خانه های خود را برای عبادت در اختیار مؤمنان می گذاشتند. عهد جدید از پیشگویان زن و حتی از رسولان زن سخن می گوید.35 در میان آنان یونیا برجسته است.36 گروهی از زنان زندگی در انزوا و تنهایی را برمیگزیدند و به صورت فردی یا جمعی، راه سیر و سلوک را پیش میگرفتند. در میان این گروه، زنانی از همه طبقات جامعه پیدا میشد. حتی برخی از روسپیان پس از توبه و ندامت، به رهبانیت روی میآوردند. حکایات و داستانهای این گروه بخشی از ادبیات دینی مسیحیت را تشکیل میدهد.37
در قرون چهارم و پنجم میلادی، برخی از زنان زاهد مسیحی در گروههای رهبانی و در مواردی به صورت فردی زندگی میکردند. بیشتر آنان در صحراهای مصر، فلسطین و سوریه بودند و به «مادران صحرا» شهرت داشتند. آنچه دربارة این زنان میدانیم، اغلب از چهار منبع ذیل گرفته شده است:
الف. سخنان مادران صحرا:38 در این مجموعه، چهل و هفت گفتار از سه مادر گردآوری شده است که تجربیات، تخیلات و تمثیلات آنان را نشان میدهد.
ب. فردوس پدران مقدس:39 در این کتاب، پالادیوس40 زندگی راهبان و راهبهها را به نگارش درآورده است. نویسنده در این مجموعه، شرح حال دوازده راهبه را به عنوان نمونههای زهد و پاکدامنی جای میدهد.
ج. زندگی نامه زنان زاهد:41 این کتاب به زندگی زنان زاهد میپردازد و در آن، بیش از صد نامه از جروم (هیرونوموس)42 دربارة رهبانیت وجود دارد.
د. داستانهای روسپیان صحرا:43 این کتاب پیرامون زندگی عبرتانگیز و درسآموز روسپیانی است که توبه کرده و به رهبانیت روی آورده و در گمنامی به سیر و سلوک فردی پرداختهاند.
در قرون بعد نیز زنان پارسایی قدم در راه سلوک عرفانی گذاشتند. قدیسه هایی مانند کلارا، کاترینای سینایی و ترزای اویلی در عرفان و ریاضت همپایه مردان بزرگ عصر خود بودند.
نذر برای رهبانیت
رهبانیت در گسترش مسیحیت تأثیرگذار بوده و «نذر» برای رهبانیت، همواره در میان مسیحیان وجود داشته است. پدران و مادرانی نذر می کردند و کودک شیرخوار خود را به دیر می سپردند، این نذرشدگان تا پایان عمر می بایست در خدمت دیر باشند. بعضی در هفت سالگی یا در سنین بالاتر به دیر سپرده می شدند. این نذرها نیابتی و برگشت ناپذیر بود تا آنکه پاپ الکساندر سوم در 1179 فرمان داد که کودکان وقتی به سن چهارده سالگی رسیدند، می توانند آن را لغو کنند.44
عرفان و پیمانهای رهبانی
مسیحیت زندگی رهبانی را فرصتی برای دینداری و رهایی از زندگی مادی میداند. در این آیین، رهبانیت به خودی خود کمال محسوب نمیشود، بلکه وسیلهای برای دستیابی به کمال نهایی است. قلب زندگی رهبانی نیایش و رایجترین نیایش ذکر «پروردگارا ترحم فرما»45 است. در رهبانیت مسیحی خلوتنشینی، نیایش، مراقبه، انجام کارهای سخت جسمانی، پوشیدن لباس خاص و خوردن غذای خاص مورد توجه قرار دارد. سه نذر و تعهد اساسی در رهبانیت مطرح بوده است: 1. تجرد؛ 2. فقر داوطلبانه؛ 3. اطاعت.
در آیین کاتولیک، سه تعهد یادشده، که اساس حیات دینی گروه های مختلف را تشکیل می دهد، اندرزهای کمال46 نامیده می شود.
تجرد
مسیحیت ازدواج را مقدس می داند و همچون بسیاری از ادیان، آن را پیوندی الاهی به حساب می آورد. مسیحیان کاتولیک و ارتدکس، ازدواج را یکی از هفت آیین مقدس می شمارند و زندگی زناشویی را مطابق تعالیم حضرت عیسی(ع) می دانند. حضرت عیسی(ع) هیچگاه ازدواج نکرد.47 با این حال، تجرد حتی برای کشیشان در سه قرن اول میلادی اجباری نبود. در آغاز مسیحیت، تصور میشد عیسی به زودی بازمیگردد. گروهی در انتظار این بازگشت قریبالوقوع، تجرد را برگزیدند تا برای آن روز سبکبار باشند. در انجیل نیز آمده است که افرادی به خاطر ملکوت خدا،48 مجرد به سر خواهند برد.49 در مسیحیت، افرادی که میخواستند زندگی خود را با ایمان و معنویت بیشتری همراه سازند، تجرد را شیوة زندگی خود قرار میدادند. آنان برای مقاومت در برابر میل جنسی، به تمرینهایی مانند روزه و دعا روی میآورند. در قدیم، گاهی راهبان خود را خصی (اخته) میکردهاند. آنان کار خود را به سخنان عیسی(ع) استناد می دادند: زیرا که خصیها میباشند که از شکم مادر چنین متولد شدند و خصیها هستند که از مردم خصی شدهاند و خصیها میباشند که به جهت ملکوت، خدا خود را خصی نمودهاند. آنکه توانایی قبول دارد، بپذیرد.50
بیشتر حواریون و رسولان، از جمله پطرس، ازدواج کرده بودند، ولی پولس مجرد بود و تجرد را تشویق میکرد: «لیکن به مجردین و بیوهزنان میگویم که ایشان را نیکو است که مثل من بمانند. لیکن اگر پرهیز ندارند، نکاح بکنند؛ زیرا که نکاح از آتش هوس بهتر است.»51
جروم تجرد و باکرگی را، که از تعهدهای مشترک رهبانیت بود، اینگونه میستود: «من زناشویی را میستایم؛ زیرا از آن مجردانی به وجود میآیند.»52
کلیسا از ازدواج روحانی سخن میگفت و زندگی رهبانی را از ازدواج مقدستر میشمرد. برخی تصور میکردند برای کامل شدن ایمان، باید دنیا را ترک گویند و عمر خود را در تحصیل و دعا بگذرانند. این افراد، راهبانی بودند که در مواردی تنها و در مواردی به طور دستهجمعی، زندگی میکردند. مردان، پسران سلامتی و زنان «دختران سلامتی» نامیده میشدند.53
تجرد راهبان و روحانیون، یکی از مشکلات کلیسا به شمار می رود. این مسئله در مواردی رسواییهای اخلاقی را نیز به بار آورده است.
فقر داوطلبانه
در بعضی از سنتهای دینی، جهان فقر داوطلبانه وجود دارد. مسیحیت از ابتدا فقرِ داوطلبانه را ارج نهاد و برای آن ارزش بزرگی قائل شد. حضرت عیسی(ع) زندگی زاهدانهای داشت که پارسایان مسیحی آن را سرمشق خود قرار دادند. عیسی مسیح، دربارة خود میگفت: «مرغان هوا را آشیانههاست، لیکن پسر انسان را جای سر نهادن نیست.»54
آن حضرت، در پاسخ به کسی که در جستوجوی جاودانگی و کمال بود، پس از سفارش به نگه داشتن احکام الاهی، این گونه تعلیم داد: «اگر بخواهی کامل شوی، رفته مایملک خود را بفروش و به فقرا بده که در آسمان گنجی خواهی داشت؛ و آمده مرا متابعت نما.»55
در بخشهای مختلف عهد جدید، از نیازمندان به نیکی یاد شده است. در رسالة یعقوب میخوانیم: «ای برادران عزیز! گوش دهید. آیا خدا فقیران این جهان را برنگزیده است تا دولتمند در ایمان و وارث آن ملکوتی، که به محبان خود وعده فرموده است، بشوند؟»56
اطاعت
یکی از تعهدات رهبانیت، فرمانبرداری مطلق از مقامات روحانی است. اطاعت کامل راهبان از رئیس دیر، آزمونی است که ساکنان دیر باید به آن تن در دهند. پطرس، که بزرگترین شاگرد حضرت عیسی(ع) بود، به وی گفت: «اینک ما همه چیزها را ترک کرده، تو را متابعت میکنیم.»57
در منابع رهبانی آمده است که رئیس دیری، به راهب نوآموزی گفت. تا در کوره مشتعلی در آید و او اطاعت کرد. شعله به کنار رفت و نوآموز از آن گذشت. از راهب دیگری خواسته شد که عصای رئیس دیر را مانند نهالی بکارد و چندان آب دهد تا گل برآرد، راهب سه سال هر روز فاصله سه کیلومتری دیر را تا رود نیل میپیمود تا آب بیاورد و بر پای عصا ریزد! گفته میشود سرانجام خداوند بر وی رحمت آورد و عصا گل کرد.58
انحراف در رهبانیت
رهبانیت در ابتدا، جنبشی خودجوش و بیرون از سازمان کلیسا بود. این جنبش، بر زهد، فقر، قداست و طهارت پایه گذاری شد. راهبان مسیحی، خدمات بسیاری انجام دادند. گروهی از آنان کشاورزان ماهری بودند و برخی علم را زنده نگه می داشتند. آنان فضیلت را با پرهیز از گناه تحصیل می کردند و جز به تجویز شرع، چیزی نمی خواندند.59 به تدریج رهبانیت از زندگی عیسی(ع) و حواریون وی دور شد. راهبان از صفا و خلوص رهبران قدیم طریقت منحرف شدند. فرقه های رهبانی در آغاز، با تقلید از ساده زیستی و خاکساری حواریون، به تجرد، گوشه نشینی، دعا و روزه روی آوردند. اما اندک اندک روحیات آنان تغییر کرد و خود تهدیدی شدند برای کسانی که از فساد کلیسا و کشیشان به ستوه آمده بودند. تا جایی که پاپ گریگوری اول (590-604) می کوشید تا انضباط را در دیرها برقرار کند.
رهبانیت به خدمت دنیاطلبی کلیسای رم درآمد. راهبان در مبارزه با مخالفان خویش، به حربه تکفیر و تفتیش دست زدند. محکمه های تفتیش عقاید، میدان فعالیت بعضی از راهبان شد. هر سخن و عقیده ای که به منافع کلیسا زیان می زد، چوب تکفیر می خورد و گوینده آن به آتش و شکنجه محکوم می شد. در سال 1482، پاپ سیکستوس چهارم، راهب دومینیکن و الاهیدان مشهور توماس دوتورکمادا (1420ـ1498) را در رأس دادگاه تفتیش عقاید اسپانیا قرار داد. به آتش سپردن بیش از 2000 نفر و محکوم کردن هزاران نفر به زندان، شکنجه و مصادره اموال، از جمله مجازات هایی است که به او نسبت می دهند. فساد اخلاق در میان جوامع رهبانی، تا آنجا گسترش یافته بود که راهبی از فرقه دومینیکنها به نام جان برومیار،60 درباره هممسلکان خویش میگوید: «آنان که بایستی بینوایان و فقرا را پدر باشند... بر غذاهای لذیذ حریص شدهاند و از خواب نوشین تلذذ میجویند... همهشان در شکمبارگی و بادهخواری غرق شدهاند.»61
یوهانس تریتمیوس (1462ـ1516)، رئیس دیر شپونهایم62 نیز گروهی از راهبان را چنین توصیف میکند:
آنان به میثاقهای سهگانه رهبانی... چندان بیاعتنایی میکنند که گویی هرگز برای حفظ آنها سوگند نخوردهاند... تمام روز را به زشت گویی و یاوهسرایی میگذرانند و همه وقتشان را وقف بازی و شکمبارگی کردهاند... با تصرف علنی، املاک خصوصی مردم... هریک در خانه شخصی خود به سر میبرند... از خداوند ابدا نمیترسند و به او محبتی ندارند. به زندگی پس از مرگ معتقد نیستند و شهوات جسمانی را بر نیازهای روحانی ترجیح میدهند. ... میثاق فقر را خوار میدارند. از عفت و پاکدامنی به دورند و اطاعت و فرمانبرداری را مسخره میکنند. ... دود گناهان و هرزگیهای آنان همه جا را فرا گرفته است.63
گیژونو64 مشاور پاپ، که برای اصلاح صومعههای بندیکتی به فرانسه رفته بود، چنین گزارش داد:
بسیاری از راهبان قمار میبازند. لب به لعن و نفرین میآلایند. در قهوهخانهها میلولند. قداره میبندند. مال میاندوزند. زنا میکنند. چون بادهخواران عیاش زندگی میگذرانند و آن قدر در فکر دنیا فرو رفتهاند که کلمه «دنیاپرست»، دنیادوستی آنان را نمیرساند. اگر من بخواهم همه آنچه را که با چشم دیدهام، بیان کنم، سخن سخت به درازا خواهد کشید.65
گیبون دربارة عهد فقر و فرمانبرداری و تجرد راهبان می گوید: «در جایی اعتراف یک پیر دیر بندیکتی را چنین شنیده یا خوانده ام: عهد فقر من سالی صد هزار کرون برایم درآمد داشته، و عهد اطاعت مرا به مرتبه امیری فرمانروا رسانده است. نتیجه عهد تجرد او را من فراموش کرده ام.»66
سخن پیرامون لغزش های راهبان را با کلام برتراند راسل به پایان می بریم: «مال و منالی که از محل صدقات مؤمنین به دست گروه های رهبانی و روحانیان می رسید، آنان را فاسد می ساخت. لکن هر بار که فساد به حد شیاع می رسید، مصلحین به اصلاح آن بر می خاستند و اخلاق در آن جماعت جانی تازه می گرفت.»67
عرفان، رهبانیت و اصلاحات
برخورد پروتستان ها با رهبانیت برخوردی احتیاط آمیز است. برخی از آنان از رهبانیت خشنود نیستند و تصور می کنند که رهبانیت می تواند گونه ای شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت های زندگی مسیحی در اجتماع باشد. متفکرانی مانند راینهولد نیبور68 (م. 1971)، رهبانیت را انحراف از رسالت انجیلی می دانند. در برابر گروه نخست، کسانی مانند نیکلای بردیایِف،69 (1874ـ1948) تجربه رهبانیت را نه تنها ناپسند نمی دانند، بلکه آن را جوهر مسیحیت می شمارند و بر آن مهر تأیید می زنند.
صوفیانی مانند جاکوب بومه70 (م. 1624)، از کلیسای لوتری مدعی شد که دارای معرفت صوفیانه ای است که مستقیماً از تجربه الاهی سرچشمه می گیرد. به عبارت دیگر، هرچه می نویسد و بیان می کند، از نوری الاهی برمی خیزد که بر او افاضه می شود. علاوه بر این، کسانی به نام آرامشیان (پیروان آرامش روحی)، توسل به هر کوشش بشری را منع کردند و معتقد شدند بر مؤمن فرض است که در صبر و انتظار بماند و بگذارد که خدا خود عمل کند. برخی از پیروان این طریقت «انجمن دوستان»71 تشکیل دادند و به «فرِنْدز»72 یا «کویکِرها» معروف شدند.
حرکت پروتستانی دیگری به نام «پارسایی»73 در قرن هفدهم درون کلیسای لوتری آلمان پدید آمد. اعضای این حرکت احساس می کردند که کلیسای آنان، در شرح عقائد و گسترش امور مربوط به ایمان، به اندازه ای برای عقل اهمیت قائل شده که اعمال دینی تقریباً از ایمان زنده و فعال تهی گردیده است. بر این اساس، افراد یادشده جلسات پرهیزکارانه چندی برای دعا و قرائت کتاب مقدس بر پا کردند و برخورداری همه مسیحیان از امتیاز کشیشی را مورد تأکید قرار دادند.
در قرن هجدهم، حرکتی مشابه حرکت پارسایی، به نام «مِتُدیسم»، در انگلستان به رهبری جان وِزلی74 (م. 1788) پدید آمد. وی در سال 1738 تصمیم گرفت عمر خود را برای برانگیختن «دیانت عملی» و برای آنکه به کمک و فیض الاهی، حیات خدا را در نفوس بشر منتشر کرده، صیانت نمود. و رشد دهد، وقف کند. این حرکت، به عنوان کلیسای «متدیست» شناخته می شود.
در قرن نوزدهم، کسانی در ایالات متحده آمریکا در مقابل تعمید با آب، معتقد به تعمید در روح القدس شدند. آنان بر اموری از قبیل: سخن گفتن به زبان های گوناگون، پیش گویی، شفادادن بیماران و بیرون کردن دیوها تأکید ورزیدند. شعائر این گروه، که پنطیکاستال75 نامیده شدند، بسیار ساده و طبیعی و توأم با پرهیزکاری فراوان بود.
زنده شدن عرفان در برخی مناطق، به ویژه اسپانیا نیز یکی از نتایج اصلاح کاتولیکی بود. قدیسانی همچون ایگناتیوس لویولا (م. 1556)، تِرِزای اَویلی76 (م. 1582) و یوحنّای صلیب77 (م. 1591)، برای اصلاح در کلیسای کاتولیک تلاش میکردند. نوشتههای عرفانی آنان از مهمترین آثاری است که سنت مسیحی در این زمینه میشناسد.
عارفان و راهبان نامآور
هرچند همه مسیحیان به رهبانیت روی نیاوردند، اما بسیاری از آنان بر این باورند که عرفان بخشی از زندگی هر مسیحی حقیقی است. سرمشق مسیحیان در پارسایی همواره زندگی و سخنان حضرت عیسی(ع) بوده است. عرفان آن حضرت، در بخشی از موعظه روی کوه دیده می شود و لزوم عمل به تورات در آن قید شده است.78 مسیحیان برای زندگی عارفانه، به انجیل یوحنا نیز استناد می کنند.
بزرگان آنان را در زمره قدیسان قرار داده، نوشتههای آنان را مطالعه میکنند و شیوه زندگی ایشان را الگوی خود قرار میدهند. تاریخ مسیحیت، عارفان و راهبان فراوانی داشته است.
آنتونی
آنتونی79 (251ـ356) در یک خانواده مسیحی ثروتمند به دنیا آمد. یک روز هنگامی که او پا به کلیسا گذاشت، سخن عیسی(ع) خطاب به مرد ثروتمند خوانده میشد: «اگر بخواهی کامل شوی، رفته، مایملک خود را بفروش و به فقرا بده که در آسمان گنجی خواهی داشت و آمده، مرا متابعت نما.»80
آنتونی بیدرنگ کلیسا را ترک کرد و همه اموال و املاک خود را به نیازمندان داد. اندکی از آن را برای خواهرش نگه داشت. دیگر بار، هنگامی که شنید عیسی(ع) در انجیل میگوید: «در اندیشه فردا مباشید»،81 از کلیسا خارج شد و آن اندک را نیز به نیازمندان داد.
وی از پیشگامان رهبانیت انفرادی در مصر بود. مدتی پس از وی، زندگی نامه او در اثری به نام زندگی آنتونی به نگارش درآمد.
پاکومیوس
پاکومیوس82 (292ـ346) در اسنای مصر، در خانوادهای بتپرست به دنیا آمد. بیش از بیست سال داشت که مسیحی شد. پاکومیوس نخستین کسی بود که برای سازماندهی زندگی رهبانی گروهی، آییننامهای به شدت انضباطی تنظیم کرد. دستهجمعی غذا خوردن راهبان از تعالیم اوست. پاکومیوس، نُه دیر بنا کرد که در هریک از آنها، صد راهب مشغول عبادت بودند. این راهبان، با اهدافی مشترک و به صورت جمعی زندگی میکردند و با دسترنج خود زندگی را میگذراندند. گروه آنان تا قرن یازدهم به حیات خود ادامه داد.
باسیل
باسیل (329ـ379)، یکی از اسقفان کلیسا بود که معیارهای رهبانیت را در آییننامهای گرد آورد.83 راهبان کلیساهای شرقی، هنوز از این آییننامه پیروی میکنند. باسیل در آییننامه خود دربارة حیات انفرادی و حیات جمعی، در زندگی رهبانی بحث کرده است. او شیوه دوم را ترجیح میدهد و میگوید: «مهمترین خطر زندگی انفرادی خودخواهی است؛ زیرا فردی که کسی را ندارد تا کارهای او را بیازماید، به آسانی معتقد میشود که وی به طور کامل احکام را انجام داده است. مثلاً، انسان چگونه میتواند تواضع خود را ظاهر سازد، اگر کسی یافت نشود که در برابر او تواضع کند؟»84
دیرهای باسیلی در همه مناطق بیابانی سوریه، شمال جزیرةالعرب و مناطق کمجمعیت آناتولی و یونان پراکنده بودند. در این دیرها، مسافرانی که در بیابان راه گم کرده یا برای فرار از ظلم و ستم و رهایی از مشکلات به آنجا پناه میآوردند، پذیرایی میشدند.
جروم
جروم (هیرونوموس) (340ـ420) در ایتالیا به دنیا آمد. در رم تحصیل کرد. وی در نوزدهسالگی تعمید گرفت. پس از مدتی، زندگی زاهدانه را برگزید. در شیوه زندگی زاهدانه جروم، که «طریقه کمال» نامیده میشد، لازم نبود کسی به صحرا برود. کسب فضایل، انکار خویشتن، تجرد اختیاری و فقر در شهر محل اقامت و حتی در خانه نیز ممکن بود. جروم، تجرد و باکرگی را، که از تعهدهای مشترک رهبانیت بود، اینگونه میستود: «من زناشویی را میستایم؛ زیرا از آن مجردانی به وجود میآیند.»85
او در نامهای خطاب به یک راهبه مینویسد: «از شرابْ مانند زهر پرهیز کن... اندرونِ خالی از طعام و جگرِ سوخته برای حفظ عفت ضروری است... همنشینان تو زنانی باشند که از روزه رنگشان پریده و جسمشان تکیده است. کمتر از خانه بیرون برو... اموالت را رد کن؛ آنها دیگر مال تو نیستند.»86
جروم پس از رسیدن به مقام کشیشی به دبیری پاپ داماسوس (366-384) انتخاب شد. وی در دربار پاپ همچنان زاهدانه زندگی میکرد و لباس راهبان را میپوشید. جروم از اینکه میدید برخی از مسیحیان با تظاهر به زهد و ریاضت، تلاش میکنند هرزگیهای خود را بپوشانند، خشمگین میشد. وی ازدواج کشیشان را محکوم میکرد و از لزوم تجرد آنان سخن میگفت. پس از مرگ پاپ داماسوس، جروم شغل دبیری پاپ را از دست داد. او در بیتلحم صومعهای ساخت و سی و چهار سال پایانی عمر خود را در آنجا زیست.
بندیکت
قدیمترین تحقیق درباره زندگی بندیکت87 (ح.480ـ543)، کتاب گفتوگوها88 اثر پاپ گریگوری کبیر (590-604) است که با هدف تهذیب اخلاق نوشته شده است. این اثر، خالی از افسانه نیست. رهبانیت و دستگاه پاپ نفوذ عمیق خود را مدیون بندیکت و گریگوری هستند. بندیکت در جوانی با پناه بردن به غاری، دست از همه چیز زندگی کشید. آوازه پارسایی وی دیرنشینانی را بر آن داشت که از وی بخواهند اداره دیرشان را بر عهده گیرد. او پاسخ مثبت داد. اما آنان تحمل ریاضتها و سختگیریهای شدید وی را نداشتند. بندیکت به غاری که به آن پناه برده بود، بازگشت. تا سال 520 دوازده دیر کوچک، هر کدام با دوازده راهب در اطراف غار وی بر پا شد. بندیکت، پس از خراب کردن معبد آپولو بر تپه مونت کاسینو89 در رم، صومعه ای به جای آن ساخت که محل اصلی رهبانیت بندیکتی شد.
دومینیک
دومینیک90 (1170ـ1221)، بنیانگذار نظام رهبانی واعظان سائل است که معمولاً آنان را دومینیکن مینامند. دومینیک در یکی از توابع کاستیل اسپانیا و در خانوادهای معمولی به دنیا آمد. وی به گشادهدستی معروف بود. در یک قحطی، دارایی خود را داد و حتی کتابهای گران بهایش را برای کمک به نیازمندان فروخت. دومینیک نظام رهبانی خود را بر پایه آموزش بهتر و تشکل بیشتر قرار داد. وی برای مبارزه با بدعتهای رایج، شیوۀ موعظه، تعلیم و سادهزیستی را از زندگی زاهدانه و فقیرانه رسولان عیسی(ع) برگزید.
فرانسیس
فرانسیس (1182ـ1226)، در اسیزی91 ایتالیا و در خانوادهای مرفه به دنیا آمد. وی با ترک خانوادهاش زندگی خود را وقف امور معنوی کرد. فرانسیس فقر را فضیلتی آسمانی میدانست که با آن میتوان امور زودگذر دنیوی را زیر پا گذاشت و موانع را از سر راه برداشت و خود را به خدای ابدی پیوند داد. وی میخواست ظاهر و باطن زندگی اش یکسان باشد. وی فروتنی کامل و محبت فراگیر را دو ستون زندگی خود قرار داد و برای دانشهای غیردینی ارزشی قایل نبود. نیایشهایی از فرانسیس به یادگار مانده است.
فرانسیس با چهل روز نیایش و روزهداری، از خدا خواست بهترین راه خشنودی خود را به وی نشان دهد. وی میپنداشت که در 25 سالگی مسیح را در یک رؤیا دیده و از سوی او مأمور «بازسازی کلیسای فروپاشیده» شده است.92 فرانسیس در حدود چهل سالگی از رهبری فرقه فرانسیسکنها کنارهگیری کرد و مانند راهبی معمولی به گوشۀ عبادت خزید. وی در چهل و پنج سالگی، در حالی که حدود 5000 پیرو داشت، چشم از جهان فرو بست. دو سال بعد، کلیسا وی را قدیس اعلام کرد. چهارم اکتبر روز بزرگداشت فرانسیس اسیزی است.
برتولد و آلبرت ورسلی
جنگجویی صلیبی در سال 1154 به نام برتولد93 از فرانسه، نظام رهبانی کرملی را با عنوان «بانوی ما از کوه کرمل»94 بنیان گذاری کرد. آیین نامه و دستورالعمل این گروه را پاتریارک کاتولیکی اورشلیم آلبرت ورسلی95 به شکل یک نامه نوشت. در سال 1226 پاپ هونوریوس سوم این آیین نامه را تأیید کرد.
ایگناتیوس لویولا
ایگناتیوس (1491ـ1556)، در قلعه لویولا در ناحیه باسک اسپانیا، در خانوادهای سرشناس زاده شد. وی با امور درباری و سپاهیگری سر و کار پیدا کرد و دوران جوانی او از بیبندوباری و خشونت خالی نبود. ایگناتیوس در نبرد با فرانسویها مجروح شد. همین امر زندگی وی را تغییر داد. وی پس از مطالعه زندگی مسیح و قدیسان، با خدای خویش عهد بست عمر خود را در تجرد و فقر سپری کند. ایگناتیوس جنگ مسیحیت با اسلام را شریفترین جنگ تاریخ میپنداشت.96 ایگناتیوس از توجهی که زمانی به حفظ ظاهر خود داشت، پشیمان شد. از آن پس، پاکیزگی موی سر، گرفتن ناخن، شست وشوی سر و صورت و استحمام را ترک کرد. وی غذای خود را از راه گدایی به دست میآورد، گوشت نمیخورد، روزه میگرفت و روزی سه بار خود را تازیانه میزد.
موضوع اساسی و محوری در حیات روحانی ایگناتیوس، خلوتنشینی بود که آن را به عنوان یک برنامه ارائه داد. خلوتنشین در طول یک ماه، مراحل چهارگانه ای را انجام میدهد. هر مرحله حدود یک هفته طول میکشد:
1. تأمل پیرامون واقعیت گناه و جهنم و اعتراف به گناهان خود؛
2. تفکر درباره زندگی عیسی مسیح(ع) و ملکوت وی؛
3. تدبر پیرامون رنجها و مصائب مسیح(ع) هنگام دستگیری و مصلوب شدن؛
4. تعمق درباره رستاخیز عیسی مسیح از مردگان.
تجربههای خلوتنشینی، همراه قوانینی برای تفکر در رسالة ریاضتهای روحی،97 تألیف ایگناتیوس آمده است. در بند سیزدهم از قوانین هجدهگانه آن چنین میخوانیم:
اگر میخواهیم مطمئن شویم که در هر چیز بر حق هستیم، باید برای پذیرفتن این اصل همیشه آماده باشیم: من باور خواهم کرد رنگ سفیدی که میبینم، سیاه است، هرگاه کلیسای سلسله مراتبی آن را چنین تعریف کند...؛ زیرا همان روح و خداوند که ده فرمان را به ما داد، کلیسای مادر مقدسِ ما را راهنمایی و بر آن حکومت میکند.
پاپ گریگوری پانزدهم (1621-1623)، وی را قدیس اعلام کرد. راهبان ژزوئیت98 او را به عنوان حامی گوشهنشینان گرامی میدارند و یادبودش را در 31 ژوئیه برگزار میکنند.
وَنسان دوپل
بنیان گذار نظام رهبانی و جماعت تبلیغی، لازاری، کشیش فرانسوی ونسان دوپل99 (1581ـ1660) است. گفته می شود او را در سال 1606 ربودند و در تونس به بردگی فروختند. وی پس از چند ماه فرار کرد و به فرانسه بازگشت. ونسان بیست سال از عمر خود را به عنوان کشیش بخش و مسئول امور دینی یک خانواده اشرافی سپری کرد. وی در سال 1617 نخستین انجمن خیریه خود را با کمک زنان ثروتمندی که برای کمک به بیماران و بینوایان می کوشیدند، در نزدیکی لیون تأسیس کرد. در سال 1622، از سوی اسقف اعظم فرانسه، مأمور عالی رتبه صومعه های پاریسی نظام رهبانی دیدار مریم مقدس شد. ونسان در سال 1632، یک گروه تبلیغی برای موعظه روستائیان کشاورز پدید آورد.
ترزای اویلی
ترزا (1515-1582)، در اویلای اسپانیا دیده به جهان گشود. هنگامی که دختری نوجوان بود، پدرش هر شب بخشی از زندگی قدیسان را برای او میخواند. ترزا بیست سال داشت که به صومعه کرملی ها پیوست. بیست و هشت سال در آنجا ماند.
ترزا تجارب عرفانی زندگی خود را به نگارش درآورد. «راه کمال»100 و «قلعه درونی»،101 با موضوع دعا و پارسایی عرفانی از آثار اوست. «قلعه درونی» تصویری از روان انسان است که در آن هفت خانه وجود دارد و در مرکز آن مسیح(ع) قرار گرفته است. هدف پشت سر نهادن هفت خانه و رسیدن به خداست که فرد در هفت مرحله آن را میپیماید:
1. دروازه دعا راه ورود به قلعه است. با دعا و انجام کارهای نیک انسان به بیرونیترین خانه راه مییابد؛
2. خانه دوم برای کسانی است که در دعا جدیت و مداومت دارند و با گناه مبارزه میکنند؛
3. خودداری از هر گناه، اگرچه کوچک باشد، انسان را وارد سومین خانه میکند؛
4. این مرحله با «دعای افاضهشده»، که فیضی الاهی است و نفس آن را میپذیرد، آغاز میشود؛
5. در این مرحله، همه وظایف بر خدا تمرکز مییابند و «دعای اتحاد بسیط» آغاز میگردد؛
6. آغاز این مرحله با «دعای اتحاد در انجذاب» است که اغلب با مکاشفه همراه میشود؛
7. در مرحله نهایی، همه پدیدهها از بین میروند و تنها ازدواج روحانی باقی میماند.
ترزا دربارة معرفت نفس مینویسد:
خودشناسی چنان مهم است که من در این باره هرگز نمیخواهم هیچگونه سستی روا دارید، هر قدر هم به آسمانها بالا رفته باشید. تا موقعی که ما روی این زمین هستیم، برای ما چیزی مهمتر از تواضع نیست. بنابراین، تکرار میکنم که خوب است، واقعاً بسیار خوب است، بکوشیم ابتدا به جای پرواز به اتاقهای دیگر، به اتاقی وارد شویم که در آن به خودشناسی پرداخته میشود. راه راست این است. و اگر ما بتوانیم در مسیری ایمن و هموار سفر کنیم، چرا برای پرواز بال بخواهیم؟ بلکه بیایید بکوشیم تا در خودشناسی بیشتر پیشرفت کنیم؛ زیرا به عقیدة من، اگر برای شناخت خدا نکوشیم، هرگز به طور کامل خود را نخواهیم شناخت. با خیره شدن در شکوه او، بیمقداری خود را لمس میکنیم. با نگریستن به پاکی او، آلودگی خود را خواهیم دید؛ با اندیشیدن در فروتنی او، خواهیم دید چقدر از فروتنی دور هستیم... .102
ترزای اویلی مشهورترین گروه رهبانی کرملی های پابرهنه را در قرن شانزدهم به وجود آورد. ترزا صومعهای ترتیب داد که در آن آییننامه نخستین کرملیها اجرا میشد. مقامهای کلیسا و رهبانیت کرملی، در ابتدا با ترزا مخالفت کردند. ترزا اجازه تأسیس صومعههای اصلاحشده کرملی را برای مردان نیز به دست آورد. این صومعهها به زودی در سراسر اسپانیا و سرانجام، در جاهای مختلف جهان گشایش یافت. پاپ در سال 1614 ترزا را قدیسه اعلام کرد. هشت سال بعد به عنوان قدیسه حامی اسپانیا معرفی شد.
یوحنّای صلیب
یوحنّای صلیب (1542-1591)، در فونتیوروس103 اسپانیا به دنیا آمد. او در بیست و یکسالگی به فرقه کرملی وارد. پس از چهار سال به کشیشی منصوب شد. کرملیهای پاپوشدار، که با یوحنا مخالف بودند، نه ماه او را در صومعهای زندانی کردند. اشعار یوحنا مورد استقبال قرار گرفت و هسته میراث عرفانی او را تشکیل داد. وی پس از گریختن از زندان، برای یک دوره دوازدهساله مدیریت داخلی نظام رهبانی اصلاحشده کرملیهای پابرهنه را عهدهدار شد.
یوحنّای صلیب خدای متعال را برتر از آن میدانست که به گونهای ادراک یا حس یا تخیل شود. بر این باور بود که معرفت خدا تنها از طریق محبت خالص امکانپذیر است. مهمترین آثار وی را صعود به کوه کرمل، سرود معنوی، شب ظلمانی (شعر) و شعله زنده عشق (شعر) شمرده اند. یوحنّای صلیب در چهل و نه سالگی درگذشت. وی در 1675 مبارک و در 1726 قدیس اعلام شد.
عرفان و نظامهای رهبانی
نظام های رهبانی در تاریخ مسیحیت همواره بر عرفان عملی تأکید کردهاند. این نظام ها را می توان با سلسله های تصوف در جهان اسلام مقایسه کرد. برخی از مهم ترین نظام های رهبانی بدین شرح است:
بندیکتین ها
بندیکتینها راهبان و راهبههایی هستند که از آییننامه بندیکت104 پیروی میکنند. آییننامه بندیکت، بر «اطاعت قلبی» تکیه میکند و راهب را کسی میداند که کاملاً مطیع مسیح باشد و از رئیس دیر و قانون حاکم بر آن پیروی کند. از آنجا که این آییننامه از میانهروی برخوردار بود، بسیاری از دیرهای دیگر نیز آن را پذیرفتند. این اثر یک مقدمه و 73 فصل دارد.105
رهبانیت بندیکتی، یک نظام رهبانی متمرکز و متشکل نیست. دیرهای بندیکتی، جوامع مستقلی هستند که تنها پیروی از آییننامه بندیکت آنها را به هم پیوند میدهد. نظام بندیکتی، سنت های رهبانی قدیم را با روح نظامیگری رومی جمع کرد. این نظام، اعضای خود را به اقامت در یک مکان، به اطاعت از رئیس صومعه،106 و به نفی داراییها و امتناع از ازدواج ملزم میکند. یکی از شعارهای رهبانیت بندیکتی، عبارت «دعا کن و کار کن» است. راهبان برای زندگی روزانه، برنامهای با محوریت قرائت مزامیر دارند.107
راهبان اغلب به کارهای دستی اشتغال داشتند. آنان در آغاز کشاورزی می کردند. اما در قرون وسطا بیشتر به نسخه برداری از دست نوشته ها پرداختند. با ضعف امپراتوری روم، راهبان دیرهای بندیکتی مسئولیت حفظ علوم، ادبیات و معارف فلسفی و الاهی را بر عهده گرفتند. با این عمل، بسیاری از شهرهای بزرگ اروپا در کنار دیرهای بندیکتی تأسیس شدند و شمار بزرگی از مراکز علمی مهم، کار خود را از مدارس رهبانی آغاز کردند.
پاپ گریگوری کبیر (590-604)، با تشویق به رهبانیت، بندیکت را به عنوان پدر نمونه راهبان معرفی کرد. او در کتاب قاعده شبانی نوشت: «فرمان دادن از بالاترین مقام آن گاه نیکوست که انسان بیش از آنکه در صدد تسلط بر برادران خود باشد، در صدد تسلط بر رذائل خود باشد.»108
غیرت تبلیغی راهبان و حمایت پاپ از آنان، سبب گسترش رهبانیت بندیکتی شد. حدود هفت قرن این نظام رهبانی دارای بیشترین نفوذ و اهمیت در رهبانیت کاتولیک بود.
سیسترسین ها
عنوان سیسترسین،109 از سیسترسیوم،110 نام قدیمی شهر سیتو111 در فرانسه میآید. این نظام رهبانی، در اواخر قرن یازدهم به وسیلة قدیس روبر112 به وجود آمد. وی ریاست چند صومعه بندیکتی را بر عهده داشت.
سیسترسین، یک نظام اصلاحی رهبانی است که با هدف رعایت کامل آییننامه بندیکت پدید آمد. در میان پیروان این جمعیت جدید، اصول بندیکتینها، با همان شدتی که در آغاز داشت، دوباره رواج یافت. فقر مطلق ضروری بود. از خوردن هر نوع گوشتی خودداری میشد. سرودن شعر ممنوع بود و علمآموزی تشویق نمیشد. پیروان این گروه، مکلف بودند از پوشیدن لباسهای مجلل، استفاده از ظروف گرانبها و حضور در مکانهای لوکس خودداری کنند. راهبان این نظام، موظف بودند با کارهای دستی و باغبانی دیر را از دنیای خارج از آن بینیاز کنند تا نیازی به خروج آنان از دیر نباشد.
قدیس برنارد113 (1091ـ1153)، دومین مؤسس این نظام به حساب میآید. برنارد در بیست و دو سالگی به سیسترسینها پیوست. او صومعهای را احداث کرد که بنای آن از چوب بود. جای خواب هر فرد جعبهای چوبی بود که آن را با برگ درختان مفروش کرده بودند. کف دیر از خاک پوشیده و پنجرههای آن در نهایت، به بزرگی سر انسان بود. خوراک این راهبان از رستنیها بود. در سفره آنان، نان گندم و ادویه دیده نمیشد. صومعه مجاز به خرید ملک نبود، ولی میتوانست صاحب چیزی باشد که کسی به دیر ببخشد.
برنارد آموزههای خود را در کتاب کوچک محبت خدا114 ثبت کرد. کتاب سرودهای روحانی115 مجموعه 86 موعظه اوست. برنارد با انتقاد از استادان و شاگردان مدارس پاریس میگفت: «شما چندان که در جنگلها خواهید یافت، در کتابها نخواهید یافت. درخت و سنگ، بیش از هر استادی شما را خواهد آموخت.»116
وی به برخی دیرها، که هزینههای فراوانی را صرف معماری و تزیین کلیساهای خود میکردند، انتقاد داشت. وی هیچگاه حاضر نشد مقامی بالاتر از ریاست صومعه را بپذیرد، ولی اشخاصی را به مقام پاپی میرساند یا از آن مقام عزل میکرد. برنارد مدت سیوهشت سال، در حجره کوچکی که دارای بستری از کاه بود، زندگی کرد. وی از یک سو، در گسترش صومعههای سیسترسین و از سوی دیگر، در شعلهور ساختن دومین جنگ صلیبی، که به شکست مسیحیان انجامید، نقشی بسزا داشت.
تراپیستها
در قرن هفدهم برای اصلاح رهبانیت سیسترسین در فرانسه، نهضتی به وجود آمد که راهبان و راهبههای آن نظام رهبانی را به ترتیب، تراپیست و تراپیستین117 نامیدند. زندگی روزانه این راهبان، نماز و دعا، مطالعه و کارهای دستی است. آنان در سکوت مطلق غذا میخورند و کار و استراحت میکنند. تراپیستها گیاهخوارند و از خوردن گوشت، ماهی و تخم مرغ خودداری میکنند.
انقلاب فرانسه سبب شد که تراپیستها آن کشور را ترک کنند. به سوئیس و آلمان بروند. آنان در اوائل قرن نوزدهم به فرانسه بازگشتند و در اواخر آن قرن، به عنوان یک نظام رهبانی مستقل مطرح شدند. از قرن بیستم، آنان را سیسترسینهای اصلاح شده یا سختگیر خواندند. پس از شورای واتیکانی دوم برخی از صومعههای تراپیست اجازه یافتند انضباط خود را تخفیف دهند. در اوائل دهه 1980 بیش از 60 صومعه تراپیست، با حدود 3000 راهب در سراسر جهان وجود داشت. بزرگترین صومعه آنان در ایالت کنتاکی آمریکا است.
دومینیکنها
بنیانگذار نظام رهبانی «واعظان سائل» دومینیک است که معمولاً آنان را «دومینیکن» مینامند. دومینیک مرکز کار خود را شهر رم قرار داد. برخی از شاگردانش را برای گسترش نظام رهبانی خویش به فرانسه و اسپانیا فرستاد. دومینیکنها دو سال پس از تأسیس نظامشان، مورد تأیید پاپ هونوریوس سوم (1216-1227) قرار گرفتند. آنان در انگلستان به سبب سیاهی لباسشان، به راهبان سیاه شهرت یافتند. نظام رهبانی دومینیکن، در پایان قرن سیزدهم پنجاه صومعه در انگلستان و خانههایی در اسکاتلند، ایرلند، ایتالیا، بوهمی،118 روسیه، یونان، و گرینلند داشت.
دومینیک یک سال پیش از مرگ خود، گروه شبهنظامیان عیسی مسیح119 را تأسیس کرد و از اعضای آن برای دفاع از کلیسا با جان و مال پیمان گرفت. «خواهران تواب پیرو قدیس دومینیک»120 بانوانی بودند که در خانۀ خود با پیروی از دستورالعملی دینی با پارسایی زندگی میکردند.
بعضی از پاپ ها، برای تعقیب و مجازات بدعت گذاران از راهبان مسیحی، به ویژه دومینیکنها استفاده میکردند؛ زیرا عموم آن راهبان زندگی بیپیرایه و سادهای داشتند و در اخلاقیات سختگیر بودند. پاپ یکی از دومینیکنها را به نام توماس به ریاست دستگاه تفتیش عقاید سراسر اسپانیا گماشت. توماس بسیاری از تبرئهشدگان را دوباره به محاکمه فرا خواند.121 دومینیکن دیگری به نام روبر در یک روز، حکم سوزاندن 180 زندانی بدعتگذار را صادر کرد.122 بیشترین آثار مکتوب دومینیکنها در الاهیات و فلسفه بود. متألهان برجسته و مهمی مانند توماس آکوئیناس و آلبرت کبیر از دومینیکنها بودهاند. تاکنون چهار پاپ و بیش از شصت کاردینال به نظام رهبانی دومینیکن تعلق داشتهاند.
دومینیکن های آلمان، به پیشگامی عارف مشهور مایستر اکهارت،123 برنامه ای بدین شرح برای خود طراحی کردند: تسلیم شدن کامل به مشیت الاهی؛ روی گرداندن از خویشتن؛ ترک همه تصورات حسی (حتی تصور خود مسیح).
آنان هدف از سلوک عرفانی را اتحاد خود با خدا قرار دادند، به گونه ای که امور دنیا نتواند بین آنان با خدا فاصله ایجاد کند. این شیوه به فنای ذات و سرانجام، به گرایش حلولی دعوت می کند.124
دومینیکنها در اوائل قرن نوزدهم، نظام رهبانی خود را به ایالات متحده بردند. آنان نقش عمدهای در گسترش مسیحیت در آمریکای جنوبی داشتند. تبلیغ به وسیله گروههای میسیونری، هنوز هم یکی از کارهای مهم دومینیکنهاست. نخستین فردی که از نیمکره غربی تقدیس شد، یک راهبه دومینیکن اهل پرو بود که پاپ کلمنت دهم (1670-1676) او را قدیسه اعلام کرد.
امروزه، دوره رهبری این نظام رهبانی 12 سال و مرکز آن کلیسای سانتا سابینا125 در رم است. رسالت رهبری این نظام رهبانی، امور فرهنگی، تربیتی و آموزشی است.
فرانسیسکن ها
فرانسیس اسیزی، با بنیان نهادن رهبانیت فرانسیسکن، خود و پیروانش را «نادمان شهر اسیزی» نامید. وی برای سلوک پیروان خود، قواعد ابتدایی126 را نگاشت. فرانسیس همراه دوازده تن از پیروان خود روانه رم شد تا تأیید پاپ را به دست آورد. پاپ اینوسنت سوم (1198-1216)، به آنان گفت: «به نظر من زندگی شما بیاندازه سخت است. من باید ملاحظه کسانی را بکنم که بعد از شما میآیند، مبادا شیوه زندگی شما از محدوده قدرت آنان خارج باشد.» سرانجام، با اصرار فرانسیس، پاپ آنان را به رسمیت شناخت.
فرانسیسکنها حق هیچگونه تملک، حتی یک کتاب دعا نداشتند. در فقر مطلق به سر میبردند. بعدها این پیمان سست شد. در نتیجه، بارها نهضتهایی برای بازگشت به فقر مطلق در میان این گروه به وجود آمد. راهبان مجبور بودند که سخت در مزارع کار کنند. تنها در حالت ضرورت مجبور به گدایی بودند. آنان وسط سر خود را میتراشیدند، جامههای قهوهای بر تن میکردند و برای هدایت مردم پیاده به هر سو میرفتند. گروهی از آنان، با زندگی در صومعه مخالف بودند. آرمان فرانسیسکنی، سه نکته محوری داشت: فقر، تواضع و سادگی.127
فرانسیسکنها، گروه خود را «برادران کوچکتر»128 میخواندند؛ زیرا معتقد بودند که کوچکترین غلامان درگاه مسیح هستند. آنان به خدمت یکدیگر قیام میکردند و به کارهای دستی میپرداختند. اما به تحصیل علوم روی خوش نشان نمیدادند و تعلیم و تعلم را موانعی بر سر راه سالک میدانستند. فرانسیس میگفت:
«آن برادران من که در پی کسب دانش روانند، در روز جزا خود را تهیدست خواهند دید. آدمی را فقط آن قدر دانش است که به آن عمل کند.»129
گروهی از فرانسیسکن ها بدون آنکه خود را مکلف به رعایت همه قواعد راهبان کنند، در امور خیریه و کارهای دستی به راهبان فرانسیسکن کمک میکردند.
کرملی ها
نظام کرملیها130 در قرن دوازدهم به وجود آمد. این نام بر راهبانی،که در کوه کرمل واقع در شمال فلسطین در نزدیکی بندر حیفا گوشهنشینی میکردند، اطلاق شده است. متألهان این نظام رهبانی، به آبستنی حضرت مریم، بدون آلودگی131 او به گناه اصلی توجه خاصی داشتند. آییننامه این گروه را پاپ هونوریوس سوم (1216-1227) تأیید کرد.
در قرن سیزدهم کرملیها، تشکیلات خود را سازماندهی و اصلاح کردند. در نتیجه، آییننامه آنان آسانتر و کاربردیتر شد. این اصلاحات، به تأیید پاپ اینوسنت چهارم (1243-1254) رسید. هنگامی که مسلمانان فلسطین را از صلیبیها پس گرفتند، کرملیها به قبرس، سیسیل، فرانسه و انگلستان کوچ کردند.
در طول قرن شانزدهم از نظام رهبانی کرملی دو شاخه مستقل به وجود آمد:
کرملیهای پابرهنه:132 آنان برای ریاضت و سادهزیستی از پوشیدن کفش خودداری میکردند. هدف اصلی این نظام رهبانی تفکر، تبلیغ و الاهیات بود. پاپ کلمنت هشتم (1592-1605) نظام رهبانی کرملیهای پابرهنه را تأیید کرد.
کرملیهای پاپوشدار:133 آنان مجاز به پوشیدن کفش بودند و از آییننامه اصلاح شده پیروی میکردند.
زندگی راهبههای کرملی در صومعه نماز، توبه، کار سخت و سکوت کاملاً تأملی بود. آنان از راه ریسندگی و سوزنزنی امرار معاش میکردند و محیط زندگی ایشان کاملاً بسته بود. آنان هرگز گوشت نمیخوردند.
ژزوئیتها
ایگناتیوس لویولا و شش تن از دوستانش، جامعه رهبانی «انجمن عیسی»134 را پدید آوردند. پاپ پل سوم (1534-1549) این انجمن را تأیید کرد. افراد انجمن را چهار طبقه تشکیل میدهند که به ترتیب عبارتند از:
نوآموزان؛ دانشمندان تعلیمیافته؛ دستیاران تعلیمیافته و تعهدسپردگان.
داوطلبان ورود به انجمن، مدت دو سال با آیینها و اهداف انجمن آشنا میشوند. ریاضتهای روحی را به جا میآورند. پس از این مرحله، آنان میتوانند با سپردن تعهدِ تجرد، فقر و اطاعت به طبقه دوم پای گذارند. برای رسیدن به مقام کشیشی مشغول تحصیل الاهیات، فلسفه و ریاضیات شوند. این افراد، پس از گذراندن آزمونهایی وارد طبقه سوم میشوند. سرانجام، عده اندکی به طبقه چهارم راه مییابند. آنان کشیشانی هستند که سوگند یاد میکنند از پاپ فرمانبرداری مطلق داشته باشند. تعداد افراد این طبقه، حداکثر یک دهم اعضای کلّ انجمن است. تعداد افراد انجمن، ابتدا محدود به 60 تن بود که این محدودیت با فرمان پاپ برداشته شد. [135
مردم معمولاً این انجمن را رهبانیت ژِزوئیت (در عربی: یسوعی) میخوانند. این واژه، در ابتدا برای هجو آنان به کار می رفت. اما موفقیت ژِزوئیتها سبب شد این عنوان افتخارآمیز باشد.
ژزوئیت ها، مکان ثابت و لباس متمایزی برای فرقه خود ندارند. دعاهای دستهجمعی برگزار نمیکنند. آنان خود را مقید به انضباط شدید و اطاعت بیقید و شرط از خدا، پاپ و مقامات ارشد میدانند.136 بنابراین، ژزوئیتها علاوه بر تعهدهای سهگانه راهبان، یعنی فقر، تجرد و اطاعت، بر فرمانبرداری مطلق و بیچون و چرا از پاپ تأکید میکنند.
رهبانیتِ ژزوئیت، با شعار تبلیغ مسیحیت و اطاعت از پاپ، به سرعت رشد و گسترش پیدا کرد. آمارهای اخیر نشان میدهد که 000/25 نفر ژزوئیت، در 65 کشور جهان فعالیت دارند. دانشگاه سن ژوزف (جامعةالقدیس یوسف)، لبنان را ژزوئیتها اداره میکنند. آنان مؤثرترین وسیله برای انتقال فرهنگ فرانسه به لبنان بوده اند. این دانشگاه دارای دانشکدههای الاهیات، مهندسی، هنر، حقوق، پزشکی، دندانپزشکی و داروسازی است. دانشگاه سن ژوزف از وزارت تعلیم و تربیت فرانسه کمک سالیانه دریافت می کند. مجله المشرق وابسته به این دانشگاه، با حدود یک قرن سابقه انتشار، از کارهای فرهنگی ژزوئیتها در لبنان است.137
لازاری ها
بنیانگذار نظام رهبانی، لازاری کشیش فرانسوی ونسان دوپل138 (1581ـ1660) است. وی با کمک جمعی از زنان انجمن خیریه ای برای کمک به بیماران و بینوایان تأسیس کرد. پرورشگاه کودکان سرراهی پاریس مدیون تلاشهای مؤسسه خیریه ای است که وی بنیان نهاد. ونسان یک گروه تبلیغی برای موعظه روستاییان کشاورز پدید آورد.
ونسان دوپل، دیر سن لازار را در پاریس تأسیس کرد. پیروان او «پدران لازاری» خوانده شدند. جماعت تبلیغی لازاریها، چندین مدرسه علوم دینی برای تربیت کشیشان تأسیس کردند. ونسان در سال 1737 قدیس اعلام شد و در سال 1855 او را قدیس حامی کارهای خیر نامیدند.
پی نوشت ها:
1. سیدمحمدحسین طباطبائی، شیعه در اسلام، ص 63-64.
2. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج1، ص451.
3. حافظ
4. «ذوب شدن در خدا» در اصطلاح تصوف اسلامی «وصل» نامیده می شود.
5. توماس میشل، کلام مسیحی، ترجمه حسین توفیقی، ص140.
6. عبدالحسین زرین کوب، دفتر ایام، ص322.
7. یوحنا، 14: 10-11.
8. همان، 17: 21.
9. عبدالحسین زرینکوب، در قلمرو وجدان، ص 347-352.
10. Asoka.
11. (Serapium) Serapis از خدایان مصر باستان که عبادت او ترکیبى از آیین پرستش گاو آپیس و اوزیریس بود.
12. ویل دورانت، تاریخ تمدن، ترجمه گروهی از مترجمان، ج4، ص74.
13. The Dead Sea Scrolls.
14. Josephus, Antiquities of the Jews, xviii, i, 5.
15. Therapeutae.
16. ویل دورانت، همان، ج3، ص618.
17. اعمال رسولان، 9: 2 و 22: 4.
18. حدید: 27.
19. ر.ک: مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج16، ص514- 519 و ج19، ص397-403.
20. کهف8: -25.
21. Decius که معرب آن دقیانوس یا داقیوس است.
22. Ephesus.
23. Seven Sleepers.
24. The Encyclopedia of Religion, vol.13, p.362.
25. hermit (هِرمیت) به معناى «گوشه نشین» از اِرِمیتِس یونانى به معناى «بیاباننشین» مىآید. دو واژه monastic (موناستیک) به معناى «خلوتنشین» و monk (مانک) به معناى «راهب» برگرفته از واژه یونانى موناخوس است.
26. The Wisdom of the Desert Sayings from the Desert Fathers of the Fourth Century.
27. New Catholic Encyclopedia, Vol.9, p.919.
28. استاد مطهری مىگوید: عجیب این است که این مراکز عبادت و انزوا ] دیرها[، سبب رواج فحشا و شراب در جهان اسلام شد. چون شراب و خلوت با زن [در آنها] ممنوع نبود و حجاب نیز معمول نبود، خواه ناخواه همین مراکز عبادت تبدیل به مرکز فساد مىشد (مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج17 ص664).
29. Athos.
30. hesychasm.
31. hesuchia.
32. Gregory of Sinai.
33. Instruction to Hesychasts.
34. داریوش شایگان، ادیان و مکتب های فلسفی هند، ج2، ص 645-646.
35. رساله به رومیان 16: 7. در نسخههای بعدی واژه junia (مونث) به junias (مذکر) تبدیل شده است.
36. The Catholic Church, p.20.
37. رابرت وان وورست، مسیحیت از لابهلای متون، ترجمه جواد باغبانی و عباس رسولزاده، ص243ـ244.
38. Sayings of the Desert Mothers.
39. Historia Lausiaca.
40. Palladius.
41. Vita of Ascetic Women.
42. Jerome (Hieronymus).
43. Stories of Desert Harlots.
44. ویل دورانت، همان، ج4، ص693.
45. kyrie eleison به انجیل لوقا 18: 13 اشاره دارد.
46. Counsels of Perfection
47. نهج البلاغه، خطبه160.
48. اشاره به بازگشت عیسی.
49. متّى، 19: 10ـ12.
50. متّى، 19: 12.
51. رساله اول به قرنتیان 7: 8-9.
52. Jerom, Letters, xxii, 19-20.
53. و.م. میلر، تاریخ کلیسای قدیم در امپراطوری روم و ایران، ترجمه علی نخستین، ص285 و 312.
54. متّى، 8: 20، لوقا 9: 58.
55. متّى، 19: 21، مرقس 10: 21 و لوقا 18: 22.
56. رساله یعقوب، 2: 5.
57. متّى، 19: 2 7، مرقس 10: 28، لوقا 18: 28.
58. عباس رسول زاده و جواد باغبانی، شناخت مسیحیت، ص393.
59. برتراند راسل، تاریخ فلسفه غرب، ترجمه نجف دریابندری، ص532.
60. Bromyard.
61. ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج6، ص24.
62. Sponheim.
63. ویل دورانت، همان.
64. Guy Jouenneaux.
65. ویل دورانت، همان.
66. برتراند راسل، همان، ص533.
67. همان، ص561.
68. Reinhold Niebuhr.
69. Nikolai Berdiaev.
70. Jakob Boeme.
71. Society of Friends.
72. Friends.
73. Pietism.
74. John Wesley.
75. Pentecostal.
76. Teresa of Avi
77. John of the Cross.
78. متی، 5: 17.
79. Antony.
80. متّى، 19: 21.
81. متّى، 6:34.
82. Pachomius.
83. Liturgy of Saint Basil.
84. اف. ئی. پیترز، یهودیت، مسیحیت و اسلام، ترجمه حسین توفیقی، ج3، ص228ـ229.
85. Jerom, Letters, xxii, 19-20.
86. Ibid., xxvii.
87. Benedict : در زبان لاتینى به معناى «مبارک» است.
88. Dialogues.
89. Monte Cassino.
90. Dominic وی در منابع عربى «عبدالاحد» نیز خوانده مىشود.
91. Assisi.
92. Hans Kung, The Catholic Church, p. 98.
93. Berthold.
94. Our Lady of Mount Carmel.
95. Albert of Vercelli.
96. ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج6، ص1081.
97. Spiritual Exercises.
98. Jesuit.
99. Vincent de Paul.
100. Way of Perfection.
101. Interior Mansions.
102. رابرت وان وورست، همان، ص371-374.
103. Fontiveros.
104. The Rule of St. Benedict.
105. بخش هایی از این آیین نامه در شناخت مسیحیت، ص406-412 آمده است.
106. عنوان رئیس صومعه راهبان ابوت Abbot)) به معنای «پدر» است.
107. این قرائت بر اساس مزامیر 119: 164 روزى هفت بارانجام مىشود.
108. Hans Kung, Ibid, p. 65-66.
109. Cistercian.
110. Cistercium.
111. Citeaux.
112. Robert.
113. Bernard.
114. Love of God.
115. Canticles.
116. ژاک لوگوف، روشنفکران در قرون وسطا، ترجمه حسن افشار، ص33.
117. Trappist, Trappistine.
118. نامی باستانی برای بخشی از جمهوری چک.
119. Militia of Jesus Christ.
120. The Sisters of Penance of St. Dominic.
121. ویل دورانت، همان، ج6 ص260.
122. همان، ج4 ص1048.
123. Meister Eckhart.
124. توماس میشل، همان، ص146.
125. Santa Sabina.
126. Primitive Rule.
127. هانس کونگ، تاریخ کلیسای کاتولیک، ترجمه حسن قنبری، ص155-156.
128. Friars Minor.
129. ویل دورانت، همان، ج4 ص1070.
130. Carmelites.
131. Immaculate Conception.
132. Discalced Carmelites.
133. Calced Carmelite.
134. Society of Jesus.
135. رابرت وان وورست، همان، ص 339.
136. هانس کونگ، همان، ص 198-199.
137. فیلیپ خوری حتی، شرق نزدیک در تاریخ، ترجمه قمر آریان، ص 508-514؛ ر.ک: محمدرضا شریعتمداری، «معرفی مجله المشرق»، هفت آسمان، ش 5.
138. Vincent de Paul.
منابع
نهج البلاغة، گردآوری سید رضی، تحقیق صبحی الصالح، بیروت، بی نا، 1967.
اکمپیس، توماس، اقتدا به مسیح، ترجمه سعید عدالتنژاد، تهران، طرح نو، 1382.
البستانی، بطرس، دایرةالمعارف، بیروت، دار المعرفة، بی تا.
پیترز، اف. ئی، یهودیت، مسیحیت و اسلام، ترجمه حسین توفیقی، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1384.
توفیقی، حسین، آشنایی با ادیان بزرگ، تهران، سمت، 1384.
خوری حتی، فیلیپ، شرق نزدیک در تاریخ، ترجمه قمر آریان، تهران، علمی و فرهنگی، 1382.
دورانت، ویل، تاریخ تمدن، ترجمه گروهی از مترجمان، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1371.
راسل، برتراند، تاریخ فلسفه غرب، ترجمه نجف دریابندری، تهران، کتاب پرواز، 1373.
رسول زاده، عباس و جواد باغبانی، شناخت مسیحیت، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، 1389.
زرینکوب، عبدالحسین، در قلمرو وجدان، تهران، علمی و فرهنگی، 1369.
ـــــ ، دفتر ایام، تهران، علمی، معین، 1365.
ژان دانیلو، ریشههای مسیحیت در اسناد بحرالمیت، ترجمه علی مهدیزاده، قم، نشر ادیان، 1383.
شایگان، داریوش، ادیان و مکتب های فلسفی هند، تهران امیرکبیر، 1362.
شریعتمداری، محمدرضا، «معرفی مجله المشرق». هفت آسمان، ش 5، بهار 79.
کتاب مقدس، ترجمه دکتر بروس، لندن، ایلام، 1904.
کونگ، هانس، تاریخ کلیسای کاتولیک، ترجمه حسن قنبری، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1384.
لوگوف، ژاک، روشنفکران در قرون وسطا، ترجمه حسن افشار، تهران، مرکز، 1376.
محمدیان، بهرام، دایرة المعارف کتاب مقدس، تهران، سرخدار، 1381.
مرتضی مطهری، مجموعه آثار، قم، صدرا، بی تا.
میشل، توماس، کلام مسیحی، ترجمه حسین توفیقی، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1377.
و.م. میلر، تاریخ کلیسای قدیم در امپراطوری روم و ایران، ترجمه علی نخستین، بی جا، حیات ابدی، 1981.
وان وورست، رابرت، مسیحیت از لابهلای متون، ترجمه جواد باغبانی و عباس رسولزاده، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، 1384.
هاکس آمریکایی، قاموس کتاب مقدس، تهران، اساطیر، 1377.
Mircea Eliade (ed.), The Encyclopedia of Religion, Macmillan,1987, 16vols.
Philip Schaff (ed.), The Creeds of Christendom, Baker Books, 1993, 3 vols.
Hans Kung, The Catholic Church, A Modern library Chronicles Book, New York, 2001.
- نهج البلاغة، گردآوري سيد رضي، تحقيق صبحي الصالح، بيروت، بينا، 1967.
- اكمپيس، توماس، اقتدا به مسيح، ترجمه سعيد عدالتنژاد، تهران، طرح نو، 1382.
- البستاني، بطرس، دايرةالمعارف، بيروت، دار المعرفة، بيتا.
- پيترز، اف. ئي، يهوديت، مسيحيت و اسلام، ترجمه حسين توفيقي، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1384.
- توفيقي، حسين، آشنايي با اديان بزرگ، تهران، سمت، 1384.
- خوری حتی، فیلیپ، شرق نزدیک در تاریخ، ترجمه قمر آریان، تهران، علمی و فرهنگی، 1382.
- دورانت، ويل، تاريخ تمدن، ترجمه گروهي از مترجمان، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1371.
- راسل، برتراند، تاريخ فلسفه غرب، ترجمه نجف دريابندري، تهران، كتاب پرواز، 1373.
- رسولزاده، عباس و جواد باغباني، شناخت مسيحيت، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1389.
- زرينكوب، عبدالحسين، در قلمرو وجدان، تهران، علمي و فرهنگي، 1369.
- ـــــ ، دفتر ايام، تهران، علمي، معين، 1365.
- ژان دانيلو، ريشههاي مسيحيت در اسناد بحرالميت، ترجمه علي مهديزاده، قم، نشر اديان، 1383.
- شايگان، داريوش، اديان و مكتبهاي فلسفي هند، تهران اميركبير، 1362.
- شريعتمداري، محمدرضا، «معرفی مجله المشرق». هفت آسمان، ش 5، بهار 79.
- كتاب مقدس، ترجمه دكتر بروس، لندن، ايلام، 1904.
- كونگ، هانس، تاريخ كليساي كاتوليك، ترجمه حسن قنبري، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1384.
- لوگوف، ژاك، روشنفكران در قرون وسطا، ترجمه حسن افشار، تهران، مركز، 1376.
- محمديان، بهرام، دايرة المعارف كتاب مقدس، تهران، سرخدار، 1381.
- مرتضي مطهري، مجموعه آثار، قم، صدرا، بيتا.
- ميشل، توماس، كلام مسيحي، ترجمه حسين توفيقي، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1377.
- و.م. ميلر، تاريخ كليساي قديم در امپراطوري روم و ايران، ترجمه علي نخستين، بيجا، حيات ابدي، 1981.
- وان وورست، رابرت، مسيحيت از لابهلاي متون، ترجمه جواد باغباني و عباس رسولزاده، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1384.
- هاكس آمريكايي، قاموس كتاب مقدس، تهران، اساطير، 1377.
- Mircea Eliade (ed.), The Encyclopedia of Religion, Macmillan,1987, 16vols.
- Philip Schaff (ed.), The Creeds of Christendom, Baker Books, 1993, 3 vols.
- Hans Kung, The Catholic Church, A Modern library Chronicles Book, New York, 2001.