معرفت ادیان، سال چهاردهم، شماره سوم، پیاپی 55، تابستان 1402، صفحات 111-128

    نگاه بوداییان به اسلام با تکیه بر متون کاله‌چکره تنتره

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    مهران رهبری / دکترای ادیان و عرفان، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم و تحقیقات / mrahbari121@gmail.com
    چکیده: 
    دین اسلام و آیین بودایی، دو مکتب بزرگ با پیروان بسیار در جهان هستند که با وجود تفاوت های زیاد، نقاط مشترک فراوانی نیز دارند. اولین برخوردها میان این دو در همان سال های نخستین ظهور اسلام در مرزهای شرقی ایران و شمال هند رخ داد و چند قرن بعد با حملة ترکان غزنوی به اوج خود رسید. تاکنون بررسی های متعددی درخصوص نگاه مسلمانان به بوداییان صورت پذیرفته است؛ اما آنچه نیاز به بررسی بیشتر دارد، دیدگاه بوداییان به اسلام به عنوان یک آیین تازه وارد است. اولین بار و در اوایل قرن یازدهم میلادی، بوداییان در مجموعة متونی به نام «کاله چکره تنتره» که متعلق به مکتب وجره یانه است، به اسلام و عقاید و آداب مسلمانان اشاره کرده و آن را از منظر خود تحلیل نموده اند. نویسندگان این متون با وجود برخی تمجیدات، ارزیابی نامطلوبی از اسلام ارائه می دهند و در قالب یک اسطورة قدیمی بیان می کنند که آیین مهاجمان مسلمان یک نظام شیطانی است که نهایتاً توسط پادشاهی بودایی از بین خواهد رفت. این تحقیق که به روش کتابخانه ای انجام گرفته، بر آن است که ضمن معرفی متون کاله چکره تنتره، به بررسی دیدگاه بوداییان آن روزگار دربارة مسلمانان بپردازد و امید دارد که زمینه ای را برای شناخت بیشتر این دو دین از یکدیگر فراهم آورد.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    Buddhists Perspective on Islam Based on the Texts of Kalachakra Tantra
    Abstract: 
    With many followers in the world, Islam and Buddhism are two major schools which have a lot in common despite having many differences. The first conflicts between them occurred in the first years of the emergence of Islam in the eastern borders of Iran and northern India and reached their peak a few centuries later with the invasion of the Ghaznavid Turks. Many studies so far have been conducted regarding Muslims' viewpoint about Buddhists but what needs more investigation is the view of Buddhists concerning Islam as a new religion. In the beginning of the 11th century AD, the Buddhists, for the first time, dealt with and analyzed Islam and the beliefs and customs of Muslims in a collection of texts called "Kalachakra Tantra" which belongs to the school of Vajrayana. Despite admiring Islam in some aspects, the authors of these texts present an unfair image of Islam and argue in an old myth that the religion of the Muslim invaders is a satanic system that will eventually be destroyed by the Buddhist kingdom. This research, which was carried out using the library method, is aimed at introducing the Kalachakra Tantra texts and investigating the views of the Buddhists of that time about Muslims. It is hoped that the paper provides a basis for a better understanding of these two religions.
    متن کامل مقاله: 

    مقدمه
    بوداي تاريخي با نام سيدارته گئوتمه شاکيه‌موني در قرن ششم قبل از ميلاد در شمال هند و نپال کنوني متولد شد و در نتيجۀ تعاليم وي، آيين بودا در هند بنيان نهاده شد. پس از درگذشت وي در حدود سال ۴۸0 ق.م، پيروانش متون ديني رسمي و نيز قواعد زندگي جماعت‌هاي بودايي را تثبيت و تدوين کردند؛ اما بعدها جامعة بودايي انشقاق يافت و با گذر زمان بر شمار فرقه‌هاي آن افزوده شد. اين آيين از قرن پنجم قبل از ميلاد دامنة نفوذ خود را به شيوه‌هاي مختلف از هند تا ايران و افغانستان در غرب و چين و ژاپن در شرق گستراند و مورد پذيرش بسياري از مردم اين مناطق قرار گرفت (سارائو، 2010، ص 15).
    آيين بودا از اواخر قرن اول ميلادي به يک نيروي قدرتمند فرهنگي در منطقة مرکزي آسيا و هندوستان تبديل شده بود و تا زمان حملة مسلمانان که به‌منظور گسترش مرزهاي اسلام صورت گرفته بود، همچنان قوي باقي ماند (فولتز، 2010، ص 211). در چهارده قرن گذشته، مواجهة بوداييان و مسلمانان‌ ـ ‌که آيين ايشان در منابع اسلامي با نام‌هاي گوناگوني چون مذهب صابئين (مسعودي، 1409ق، ج 2، ص 226ـ227)، مذهب حنفا (اندلسي، 1376، ص 161)، شکمانيون (سمناني، 1369، ص 16) و سمنيه (يا شمنيه) (فريامنش، 1385) خوانده شده است ـ از نظر فرهنگي، سياسي، اقتصادي و گاه نظامي، فراز و فرودهاي بسياري داشته است. اين ارتباطات براساس مکان، زمان، افراد خاص يا حکومت‌هاي مداخله‌کننده، داراي طيفي متغير از دوستي تا دشمني بوده است. برای مثال، يکي از نشانه‌هاي همزيستي مسالمت‌آميز مسلمانان و بوداييان، گزارشي قرن چهارمي از خريد و فروش بت در بازارهاي شهر بخاراست (نرشخي، 1363، ص 29ـ30). همچنين شواهد بسيار دال بر اين است که آيين بودايي تأثير عميقي بر جنبة معنوي اسلام، يعني تصوف، بخصوص تصوف منطقة خراسان گذاشته است (براي اطلاع بيشتر، ر.ک: زرين‌کوب، 1379، ص 5ـ6؛ ضيايي، 1393).
    تأثير اسلام بر آيين بودايي هندي بر همة مورخين روشن است. در خلال حملات متعدد مسلمانان به شبه‌قارة هند در نيمة نخست قرن هشتم ميلادي، بسياري از معابد بودايي تخريب شدند و سپس سرزمين بودايي‌ها در شمال شرقي و غربي هند از اوايل قرن يازدهم تا نيمة قرن سيزدهم ميلادي به‌وسيلة ارتش‌هاي منظم مناطق ترک‌نشين مسلمانِ تحت امر عباسيان مورد هجوم قرار گرفتند که نتيجة آن، رو به زوال نهادن آيين بودا به‌عنوان يک نيروي مذهبي بود. اگرچه بقاياي فرهنگ بودايي براي قرن‌ها در آن نواحي باقي ماند، ولي تسلط سياسي ـ اقتصادي مسلمانان بر بخش شمالي هند موجب شد که معابد بودايي هرگز سر از زير خاکستر برنياورند (نيومن، 1998، ص 311). هرچند حملات ترکان با انگيزه‌هاي غالباً اقتصادي و نه از روی تعصبات مذهبي بوده است، ولي نمي‌توان گزارش‌هاي تاريخي را دربارة بي‌رحمي‌ها و تعصباتي که در حين اين جنگ‌ها به‌وقوع پيوسته است، ناديده گرفت (ياري، 1393، ص 84ـ100).
    قديمي‌ترين ارتباط بين مردم مسلمان و بودايي، در افغانستان کنوني، شرق ايران، ازبکستان، ترکمنستان و تاجيکستان و در هنگام فتح اين مناطق در نيمة قرن هفتم ميلادي توسط حکومت امويان برقرار شد. در آغاز قرن هشتم ميلادي، نويسندة ايراني در عصر اموي، عمر‌بن ‌ازرق کرماني سعي کرد آيين بودا را براي مخاطبان مسلمان خود توصيف کند (سجادي، 1385، ص 29). وي شرح مفصلي دربارة صومعة «ناوا ويهارا» در بلخ افغانستان و آداب و رسوم اصلي بودايي‌هاي آنجا نوشت و آنها را به‌نوعي در تشابه با مناسک اسلامي شرح داد. ابن‌فقيه همداني در کتاب البلدان از قول او در توصيف معبد اصلي آورده است: سنگي مکعب در مرکز آن قرار داشت که با پارچه پوشانده شده بود و زاهدان مشغول طواف و سجده بر آن بودند؛ به همان نحو که کعبه در مکه طواف مي‌شود (ابن‌فقيه همداني، 1416ق، ص 33و617).
    به‌رغم زمينه‌هاي مشترک فراوان ميان اين دو دين، آنچه جالب توجه است، برداشت‌هاي اشتباه، ناقص و نگرش‌هاي منفي في‌مابين بوده است. برای مثال، نگرش مسلماناني که به هندوستان حمله کردند دربارة بوداييان، به‌شکل گسترده‌اي توسط مورخين مسلمان مستند شده است که مسلماً در آنها تصويري دقيق و روشن از انديشه‌ها و تعاليم بودايي ارائه نشده و غالب سخنان، بسيار کلي و ناقص است (عدلي، 1394). پس از اين حملات است که تمام بودايي‌هاي «کافر و بت‌پرست» يا کشته يا به بردگي گرفته شدند؛ معابدشان غارت و نابود شد و فرايض مذهبي‌شان از بين رفت. تعجبي ندارد که اين خشونت‌ها ترس و نفرت از اسلام را در اذهان قربانيان کاشت. ناگفته پيداست که اين حملات به‌نام اسلام، اما به‌کام حاکماني چون سلاطين غزنوي و به‌قصد کشورگشايي ترتيب داده شده بود؛ چه آنکه اسلام واقعي به‌واسطة تعاليم نوراني عرفا در دل مردمان آن روزگار هند نفوذ کرده بود و تا امروز نيز پابرجاست. درعين‌حال، بيروني دربارة نتيجة حملات مشهور سلطان ‌محمود غزنوي در دهه‌هاي ابتدايي قرن يازدهم مي‌نويسد:
    و چون محمد‌بن ‌القاسم‌بن ‌المنبه ارض سند را برگشود، از نواحي سيستان، وحشت آنان افزون گشت و... در هند تا شهر کنوج پيش رفت و به بازگشت، گاه به ستيز و گاه به آشتي، از قندهار و کشمير گذشت و جز آنان که به اسلام درآمدند، مردمان را بکشت و اين معنا تخم کينه در دل هندوان پاشيد... . چون ناصرالدين سبکتکين به دولت رسيد، به غزا روي آورد؛ بدان پايه که غازي خواندندش و راه خواري هند به روي آيندگان برگشود و از پس او، يمين‌الدوله محمود، که رحمت خداي بر هر دو باد، سي و اند سال بدان راه مي‌رفت و آبادي آن مردمان خراب کرد و... بقيةالسيف به نهايت تباعد و تنافر از مسلمين باقي ماندند (بيروني، 1362، ص 12).
    اما بوداييان چگونه به اسلام، اين دين تازه‌وارد، مي‌نگريستند؟ حقيقت آن است که در ادبيات کلاسيک هندو هيچ نشانه‌اي از بحث فلسفي با دانشمندان مسلمان در هيچ‌يک از صومعه‌هاي رهباني، حتي زماني که جوامع بودايي و مسلمان در يک ناحيه مي‌زيستند، به‌دست نيامده است. گفت‌وگوها تنها ميان افراد غيربودايي فرقه‌هاي گوناگون که خواهان مباحثه بودند، صورت مي‌گرفت. تا آن زمان، سنت سنسکريت هرگز توجه رسمي به حضور اسلام معطوف نداشته بود (ارنست، 1992، ص 30). پولاک مي‌گويد: «لازم مي‌دانم بر اين موضوع تأکيد کنم که هويت مذهبي مردمان آسياي مرکزي که به هند حمله کردند، حتي يک بار در منابع سنسکريت مورد اشاره قرار نگرفته است» (پولاک، 1993، ، ص 283).
    يک پژوهشگر هندي در اين زمينه مي‌نويسد: «همگان آگاه بودند که نيرويي کاملاً جديد به هندوستان رسيده؛ اما کسي کنجکاوي خاصي در مورد آن نداشت. اين موضوع که متجاوزين بر رهبران سياسي مسلط مي‌شدند، امري دانسته بود؛ اما نتيجه‌گيري‌هاي گسترده‌تر، مثلاً احتمال اينکه تازه‌واردها دست به تغيير و اصلاح فرهنگ هندوستان بزنند، در ابتدا چندان محتمل به‌نظر نمي‌رسيد» (تهپر، 1974، ج 1، ص 226). در حقيقت، در آغاز قرن يازدهم ميلادي بود که برخي از بوداييان هندوستان کنجکاوي زيادي دربارة اين دين جديد که به‌تازگي در افق‌هاي غرب سرزمينشان ظهور کرده بود، نشان دادند و اين در حالي بود که مسلمانان، نه‌تنها براي قرن‌ها در هندوستان حضور داشتند، بلکه حاکمين واقعي آنجا نيز بودند؛ ولي فقط در مواردي مبهم به آنها اشاره شده بود (هالبفس، 1988، ص 182). البته اين بي‌تفاوتي تنها شامل اسلام نبود؛ بلکه تا قرن يازدهم ميلادي در هيچ‌يک از متون آيين‌هاي مختلف بودايي، نه از اسلام و نه از ديگر اديان همچون زرتشتي، يهودي و مسيحي نيز سخني به‌ميان نيامده بود. هرچند مدارک و يادداشت‌هاي مختصر بودايي درخصوص اسلام وجود دارد (چاتوپادهييه، 1998، ص 92ـ97)؛ ولي اکثر آنها مانند متن زائري کره‌اي به‌نام او ـ کونگ (Ou-kong) که در قرن هشتم ميلادي به‌دليل ترس، از سفر به منطقة افغانستان امروزي خودداري کرده است، حاوي اطلاعات مهم و قابل توجهي نیستند (اسکات، 1995، ص 143). در اين ميان، مجموعة ادبيات کاله‌چکره (اُرفينو، 1994، ص 44ـ52) يک استثناي قابل توجه است. اين متون از اين جهت يگانه و منحصربه‌فردند که براي نخستين‌بار توصيفاتي کلي و نزديک به واقع از اعتقادات و آداب و رسوم اسلامي ذکر کرده‌اند که از خلال آنها مي‌توان راهبردهاي نويسندگان بودايي اين متون را در برخورد با اسلامِ در حال گسترش، مشاهده کرد.
    1. سنت کاله‌چکره تنتره و متون آن
    کاله‌چکره تنتره يکي از آخرين آموزه‌هاي تنتريک (يک نظام عرفاني و نیز متون کشف‌شده‌اي که چنين نظامي را آموزش مي‌دهد) و اعمال رمزآلود در سنت بودايي تبتي، يعني وجره‌يانه است (نيومن، 1991، ص 51) و ازآنجاکه بر ايدة «بودي‌ستوه» و آموزۀ «شفقت» تأکيد دارد، مي‌توان آن را متني مهاياني نيز تلقي کرد (همر، 2005، ص 5). در اين ميان، کاله‌چکره که در لغت به‌معناي چرخ زمان است، از دو مفهوم زمان (کاله) و چرخ (چکره) تشکيل شده است و علاوه بر اشاره به الوهيت زمان، از منظري به انسان به‌عنوان جهان اصغر و از منظر ديگر به جهان به‌مثابة جهان اکبر مي‌نگرد و بر همساني اين دو عالم تأکيد مي‌کند؛ آیيني که باورمندان آن اعتقاد دارند که سنت و متون مربوط به آن، توسط خود بودا آموزش داده شده است (جياتسو، 2004، ص 2، 4و26).
    تمام آثار بودايي وجريانه، از جمله کاله‌چکره، به يک معنا تلفيقي‌اند؛ چراکه عناصر فراواني را از مذاهب غيربودايي برمی‌گیرند و آنها را با متون بودايي همسان‌سازي مي‌کنند. اين تلفيق آرا در کاله‌چکره کاملاً آشکارا و خودآگاهانه است و اين متون تلاش چنداني براي پنهان‌سازي وام‌گيري‌هايش از سنت‌هاي شَيوَه، وَيشنَوَه و جَينَه ندارند و در آن، شاهد خدايان مشترکي بين آيين‌هاي هندو، جيني و بودايي هستيم؛ اما درعين‌حال، ساختار اصلي‌اش به‌خودي‌خود غيربودايي است و در حقيقت، ايدة باستاني تجانس و برابري جهان خرد و کلان را به‌عنوان زيربناي فرجام‌شناسي خويش به‌کار مي‌برد (نيومن، 1998، ص 313).
    اين سنت در تبت رواج داشت و در قرن چهاردهم که مغول‌ها به آيين بودا گرويدند، در ميان آنها نيز رواج پيدا کرد. امروزه دالايي‌لاما و ديگر لاماهاي تبتي، مروج اين سنت‌اند و هدايت و مسئوليت برگزاري مراسم کاله‌چکره را که نوعي آيين تشرف (Inititaion) محسوب مي‌شود، بر عهده دارند. طي اين آيين‌ها، دالايي‌لاما بر سکويي می‌نشیند و تصوير پيچيدة بزرگي قرار دارد که با نهايت دقت و حوصله، با دانه‌هاي رنگارنگ شن آن را ساخته‌اند. ساخت آن ممکن است هفته‌ها زمان برده باشد؛ زيرا دانه‌هاي شن را بايد تک‌تک جاي داد؛ و اين هنر راهباني است که همة عمر خود را روي آن مي‌گذارند. طرح پيچيدة مندلة کاله‌چکره است؛ نقشة راه‌هاي عالم خلقت در تصوري که بوداييان وجره‌يانه‌اي از آن دارند. عنصر آييني مذهب تبتي به‌خوبي در مراسم کاله‌چکره نمايان است. همة اجزاي مراسم به‌گونه‌اي حساب‌شده شخص طالب را در آيين تشرف درگير مي‌کنند. مادة ساخت مندله، جنبة نمادين دارد و خصلت موقت هستي بشر را نشان مي‌دهد. در اينجا، مندله دايره‌اي است از نقش‌ها و شکل‌هاي نمادين که پيام ازلي و حقايق ابدي را از طريق مراقبه و برگزاري آيين به انسان مي‌رساند و تصوير جهان مقدس و ازلي را در ساحت وجود انسان و جهان نشان مي‌دهد. در پايان مراسم، مندله را خرد مي‌کنند و شن‌ها را در دريا يا رودخانه‌اي مي‌ريزند تا ديگر هرگز به‌کار نرود و بدين‌سان بر گذرا بودنِ سمساره تأکيد مي‌شود (هاکينز، 1396، ص 24ـ26). شن‌هاي مندله به صلح جهاني و فردي و تعادل فيزيکي اشاره دارند. دالايي‌لاما توضيح مي‌دهد که کاشت هر شن، راهي است براي داشتن تأثير کرمه‌اي که ممکن است بعداً فوايد آن را دريابيم. اين سنت وجره‌يانه‌اي ترکيبي از اسطوره و تاريخ است که با حضور عمومي حضار انجام می‌شود و مبيّن شکلي از وحدت است (دالايي‌لاما، 2016، ص 7ـ13).
    در اين مقاله سعي بر اين است که با بررسي متون کاله‌چکره، نگاه نويسندگان آنها را به اعتقادات و فرايض اسلامي دريابيم. اين منابع به شرح زير مي‌باشند:
    Paramādibuddhoddhŗta-Śri-Kālachakra-nāma-tantrarāja.
    که به‌طور مختصر به آن شري کاله‌چکره (Kālachakra Śri) گفته مي‌شود.
    Vimalaprabhā-nāma-mūlatantrānusāriņī-dvādaśasāhasrikā-laghukālaćakra-tantrarājaţīkā.
    (که به‌طور مختصر به آن ويمله‌پربهه (Vimalaprabhā) مي‌گويند).
    Śri-Kālachakra-tantrottara-Tantrahŗdaya-nāma.
    که به‌طور مختصر به آن تنتره‌ديه (Tantrahŗdaya) مي‌گويند.
    Svadarśianamatoddeśa.
    Śri-Paramārthasevā.
    2. تصورات بوداييان از اسلام؛ تازي‌هاي بربر
    با توجه به متون کاله‌چکره و تفاسير آن و اشاره به برخي از احکام فقهي ذکرشده در اين متون، مانند نام بردن خدا در هنگام ذبح احشام، نمازهاي پنج‌گانه به‌سوي سرزمين مقدس، عمل ختان و...، شکي به‌جا نمي‌ماند که اشارة اين متون به دين اسلام است. ادبيات کاله‌چکره از مسلمانان با نام مِلَچَه‌ها (Mlecchas) و از اسلام با نام دهرمه مِلَچَه‌ها (mleccha-dharma) يا همان بربرها (به‌عنوان مثال بند 1.26 از شري کاله‌چکره و 1.926 از ويمله‌پربهه) نام مي‌برد. در زبان سنسکريت، لغت مِلَچَه به‌طور عمومي به بيگانگاني اطلاق مي‌شود که از رسوم هندي پيروي نمي‌کنند (هالبفاس، 1988، ص 796ـ172)؛ همان‌طورکه بيروني دربارة مِلَچَه مي‌نويسد:
    آنان با ما به دين مباين‌اند به مباينتي کلي؛ بدان پايه که نه ما به شيئي از معتقدات آنان اقرار مي‌داريم و نه آنان عکس اين مي‌کنند؛ و با اينکه ميان خود در امر مذهب از جدال در سخن تجاوز نمي‌کنند و اضرار به جان و بدن روا نمي‌دارند، با ديگران چنين نيستند و جز خود را «مُليج» خوانند که پليد باشد و از آنان نکاح و آميزش و هم‌غذايي و هم‌آشنايي دريغ مي‌گويند و پليد مي‌شمرند آنچه را که به آب و آتش آنان هستي گرفته باشد (بيروني، 1362، ص 10ـ11).
    اما با چند استثنا مي‌توان اين‌گونه برداشت کرد که مِلَچَه در سراسر متون کاله‌چکره تنها براي خطاب کردن مسلمانان و نه ديگر خارجيان غيرمسلمان استفاده مي‌شود (نيومن، 1987، ص 362). در ادامه، نگاهي به رسوم اجتماعي بربرهاي تازي يا همان مسلمانان در ادبيات کاله‌چکره می‌اندازیم؛ سپس به بررسي تصورات موجود از اعمال و عقايد مذهبي ايشان خواهيم پرداخت.
    3. آداب، فرايض و رسوم بربرها
    در متون کاله‌چکره، آداب و رسوم بربرها مورد انتقادات صريح نويسندگان اين متون قرار مي‌گيرد که در زير به چند نمونة مختصر از آن اشاره خواهيم کرد:
    1. عادات غذايي و خوراک آنها زشت و منزجرکننده و برخلاف هنجارهاي برهمني توصيف مي‌شود؛ برای نمونه، بودا در بند 1.155 شري‌کاله‌چکره خطاب به سوچندره مي‌گويد: «بربرها شترها، اسب‌ها و گلة احشام را مي‌کُشند و بدن آنها را در خون مي‌پزند. آنها گوشت گاو را در کره و ادويه مي‌پزند و با آميخته‌اي از برنج و سبزي به‌يک‌باره بر آتش مي‌گذارند و در جايي، محتويات تخم پرندگان را مي‌نوشند که جايگاه شياطين است.
    مسلم است که کشتار حيوانات و بخصوص خوردن گوشت گاو از سوي مسلمانان، امري مذموم براي آيين برهمني تلقي مي‌شده است؛ اما مشخص نيست که اين توصيفات تا چه اندازه بازتاب‌دهندة عملکرد واقعي مسلمانان است؛ چه آنکه حرام بودن مصرف خون، يکي از موارد مورد اجماع در ميان مسلمانان است که در قرآن و سنت به آن تصريح شده است (برای مثال، مائده: 3؛ بقره: 173؛ نحل: 115). در هر صورت، ناديده گرفتن اين اصل اساسي در رژيم غذايي مسلمانان عجيب است و البته مي‌تواند ناشي از دروغ‌پردازي نويسندگان باشد؛ اما در کل به‌نظر مي‌رسد که هدف از اين بند، توصيف مسلمانان به‌عنوان قوم وحشي است که رفتارشان غيرقابل قبول است.
    2. از منظر بودايي، خصمانه‌ترين خصيصة دين بربرها، عمل قرباني کردن و ذبح حيوانات است. طبق بند 1.3 از ويمله‌پربهه و بخشي‌هايي از تنتره‌ديه، بربرها درحالي‌که منتره (‌ذکر مقدس‌ِ) ‌دين شيطاني خود، يعني «بسم‌الله» را به زبان جاري مي‌سازند، گلوي حيوانات را مي‌برند. همچنين بنا بر آيين آنها، خوردن گوشت حيواناتي که به‌طور طبيعي مرده‌اند، ممنوع است. نقض هريک از اين موارد و پيش‌فرض‌ها مانع ورود پيروان به بهشت مي‌شود (آيات قرآن درخصوص وجوب نام بردن اسم «الله» و حرام بودن اکل گوشت مردار فراوان‌اند؛ از آن جمله‌اند: بقره: 173؛ انعام: 118و121).
    3. در بندهاي 2.98 و 2.99 از شري‌کاله‌چکره و تفاسيرشان در بندهاي 2.5.98 و 2.5.99 از ويمله‌پربهه، عنوان مي‌شود که زاهدان بربر دو بار در روز، يک‌بار قبل از طلوع آفتاب و يک‌بار پس از غروب آن، غذا مي‌خورند. احتمالاً اين توصيفات، ناظر به روزه‌داري مسلمانان در ماه رمضان يا عده‌اي از مسلمانان بوده است که در بيشتر ايام سال روزة مستحبي داشته‌اند؛ ولي آنچه اهميت دارد، تأکيد بر تفاوت زمان غذا خوردن ميان اين دو گروه است؛ چه آنکه راهبان بودايي موظف به خوردن طعام بين طلوع آفتاب و ظهر هستند (ويجهَ‌يارَتنَه، 1990، ص 68).
    4. لباس‌هاي مذهبي مسلمانان نيز موضوع ديگري است که مورد نقد نويسندگان اين متون قرار دارد. درحالي‌که لباس معمول مسلمانان و جنگجويان آنها در قرون اوليه سفيد بوده است، اين طرز پوشش برخلاف مقررات بودايي تلقي مي‌شود؛ چراکه راهبان بودايي لباس‌هاي قرمز به تن مي‌کردند (بيروني نيز در چند نمونه به سرخ‌پوشي بوداييان با عنوان «المحمره» اشاره مي‌کند: بيروني، 1362، ص 95و110). اين ممنوعيت پوشيدن لباس سفيد براي راهبه‌ها و راهبان و همچنين استحباب پوشيدن لباس قرمز، اصل پذيرفته‌شدة همة ديرهاي بودايي بوده است (ويجهَ‌يارَتنَه، 1990، ص 37). بااين‌حال تأکيد نويسندگان متون کاله‌چکره بر اينکه زاهدان مسلمانان همواره بايد لباس سفيد به تن کنند، به‌نظر نوعي بدگماني و بدانديشي است؛ زيرا در سنت اسلامي هيچ‌گاه پوشيدن لباس سفيد واجب نبوده است.
    5. همان‌طورکه مي‌دانيم، در سنت اسلامي، ختنه براي مردان، عملي واجب است (براي نمونه ر.ک: مفيد، 1410ق، ج ۱، ص ۴۴۲) و همين امر براي نويسندگان کتاب Śri-Paramārthasevā بسيار عجيب و حيرت‌انگيز مي‌نمايد که چگونه آيين بربرها به پيروانش دستور عمل ختان مي‌دهد. در آنجا مي‌خوانيم: «تازي‌ها پوست سر آلتِ خود را به‌عنوان دليلي براي سعادت در بهشت مي‌بُرند».
    6. مسئلة ديگري که مورد توجه متون کاله‌چکره قرار گرفته، موضوع بت‌شکني در اسلام است؛ چراکه بنا بر بند 2.99 از شري‌کاله‌چکره، سواره‌نظام تازي‌ها معابد بودايي و غيربودايي و تمام تصاوير انسان‌انگارانه را تخريب مي‌کنند. در دهه‌هاي اولية قرن يازدهم هجري، منطقة مولتان، افغانستان و شمال‌غربي هند آماج حملة گستردة سلطان‌ محمود غزنوي قرار گرفت؛ حملاتي که به‌نام اسلام، ولي در حقيقت به‌کام حکام آن روزگار و به‌طمع ثروت و قدرت صورت گرفته بود. با توجه به هم‌زماني نگارش متون کاله‌چکره با اين حملات، به‌نظر مي‌رسد که وقايعي چون تخريب بتخانه‌ها و حمله به دهرمة بودايي نشان‌دهندة نگراني متوليان دين بودايي از اين دين به‌ظاهر خشن و مخرب است.
    7. توصيف نماز خواندن مسلمانان هم نکتة ديگري است که به آن اشاره مي‌شود. تازي‌ها براي ستايش خداي خود، پنج بار در روز (ظهر، بعدازظهر، شب، نيمه‌شب و زمان طلوع خورشيد) ابتدا خود را می‌شویند (وضو)، سپس خم مي‌شوند (رکوع) (بند 2.98 از شري‌کاله‌چکره) و بعد به‌مانند يک لاک‌پشت بر زمين زانو مي‌زنند (سجود) (بند 3.1.19 از ويمله‌پربهه). اين توصيفات، هرچند مختصر است، ولي به فريضة پنج‌گانة نماز و موضوع وضو، رکوع و سجود در اسلام مي‌پردازد.
    با وجود اين موارد، برخي از آداب و رسوم مسلمانان با تأييد ضمني يادآوري مي‌شود. در بند 3.1 ويمله‌پربهه از توانايي سواره‌نظام و شجاعت و نبرد سرسختانة تازيان به‌نيکي ياد شده است و در بند 5.3 ويمله‌پربهه مسلمانان از اين جهت که همچون بوداييان طبقه‌هاي مختلف اجتماعي را قبول ندارند و همه به‌عنوان يک گروه واحد زندگي مي‌کنند، مورد تمجيد قرار مي‌گيرند. همچنين در تنتره‌ديه آمده است: مسلمانان بهداشت را مراعات می‌کنند؛ به همسران يکديگر تجاوز نمي‌کنند و از جهت رياضت (احتمالاً منظور همان تقوا و پرهيزگاري است)، به همسران خود اکتفا مي‌کنند (نيومن، 1998، ص 344). متون کاله‌چکره به‌صراحت يادآور مي‌شوند که مسلمانان به اموال يکديگر احترام مي‌گذارند و اين امر احتمالاً ناشي از ارتباط مستقيم تجاري ميان ايشان و مسلمانان بوده است (ياري، 1393، ص 197ـ200).
    4. معلمان بربرها
    اما نکتة مهم ديگر که در متون کاله‌چکره به‌چشم مي‌خورد، توصيف اين متون از بزرگان و به‌عبارتي تعليم‌دهندگانِ مسلمانان است؛ برای يک نمونة مهم، در بند‌ 1.154 از شري‌کاله‌چکره می‌خوانیم:
    آدم، نوح و ابراهيم و البته پنج وجود تاريک (tamas) ديگر در خانوادة مارهاي شيطاني، مثل موسي، عيسي، فرد سفيدپوش، محمد و مهدي به‌عنوان هشتمين نفر که کور خواهد بود (از دنياي تاريکي‌ها خواهد آمد). هفتمين، يعني محمد، بدون شک در شهر بغداد در سرزمين مکه به‌دنيا خواهد آمد؛ جايي که بت بي‌رحم و قدرتمند قوم بربرها (الرحمن) با تجسدي شيطاني در آنجا زندگي مي‌کند.
    همان‌طورکه مشاهده مي‌شود، در اين بند، نام هشت معلم يا گوروي تازيان، يعني آدم، نوح، ابراهيم، موسي، عيسي، فرد سفيدپوش، محمد و مهدي آمده است. اين‌طور به‌نظر مي‌رسد که نويسندگان متون کاله‌چکره با فرق و مذاهب اسلامي آشنايي کامل نداشتند يا دست‌کم از فرقه‌اي ـ که اکنون براي ما نامعلوم است ـ اطلاع داشتند که بسيار جنگجو و درعين‌حال معتقد به هشت پيامبر بودند (الورسکوگ، 2010، ص 98). درخصوص آن معلمان چند نکته وجود دارد که به‌تفکيک در زير بيان مي‌شود:
    1. در برخي ترجمه‌هاي انگليسي به‌جاي کلمة «نوح» از واژة «اخنوخ» استفاده شده است (نيومن، 1987، ص 596ـ597) که البته اين مورد محل بحث است؛ زيرا با توجه به اينکه افراد ديگر اين فهرست، غير از فرد سفيدپوش و مهدي، از پيامبران اولوالعزم مي‌باشند، تعبير و تفسير اين کلمه به «اخنوخ» يا همان «ادريس» صحيح به‌نظر نمي‌آيد (اُرفينو، 1994، ص 718).
    2. در مورد «فرد سفيدپوش»، جز اينکه اين مورد اشاره‌اي به لباس سفيد مسلمانان که عرفي قديمي در ميان ايشان بوده، داشته باشد، بحث‌هاي مختلفي بين محققان درگرفته است که به‌طور خلاصه به چند مورد تقسيم مي‌شود:
    الف) عده‌اي بر اين باورند که اين عبارت به ماني پيامبر اشاره دارد و ازاين‌رو تأثير مانويت در آيين بودايي‌ها را بررسي کرده‌اند (هافمن، 1969، ص 52ـ73). با توجه به اينکه عقايد و آداب و رسوم مانويت در اين متون نمود و ظهوري نداشته است، لذا بسياري از پژوهشگران ديگر اين احتمال را رد کرده‌اند (نيومن، 1987، ص 603ـ609).
    ب) احتمال ديگري که در اين خصوص مطرح شده، اين است که فرد سفيدپوش به ابن‌مقفع (درگذشتة 779 ميلادي) که به خون‌خواهي ابومسلم خراساني در منطقة مرو، سغد و فرارود برضد خلافت عباسيان قيام کرده بود، اشاره داشته باشد (نيومن، 1998، ص 321).
    ج) احتمال ديگر اين است که فرد سفيدپوش به گروهي از اسماعيليان در منطقة ظهور اين متون، يعني مولتان (در شمال پاکستان فعلي) اشاره داشته باشد که براي سال‌ها به‌نيابت از خلفاي فاطمي مصر حکومت داشتند و نهايتاً حکومتشان به‌دست محمود‌ غزنوي‌ به‌پایان رسيد (اُرفينو، 1994، ص 722ـ723). اين موضوع بدين معناست که شش نفر از فهرست یادشده، يعني آدم، نوح، ابراهيم، موسي، عيسي و محمد، بنا بر تعريف اسماعيليه، شش ناطق اول و هفتمين نفر، محمدبن ‌اسماعيل‌بن ‌جعفر، ناطق هفتم است که به‌عنوان مهدي ظهور و خروج خواهد کرد. البته بنا بر اين فرض، بازهم تکليف فرد سفيدپوش مشخص نخواهد شد.
    3. به‌نظر مي‌رسد که در اين متون، هشت معلم مطرح‌شدة بربرها در برابر تجليات هشت‌گانة ويشنو در مکتب هندو قرار مي‌گيرند و تقويت‌کنندة اين احتمال است که اين افراد به طبقة اسوره (asura) تعلق داشته باشند؛ چراکه اسوره‌ها در کيهان‌شناسي بودايي، نوعي از خدايان ظالم‌اند که از رقباي خدايان هندو هستند و هميشه با آنها در جنگ‌اند (برزين، 2010، ص 192). البته نکتة قابل توجه ديگر در اين بند اين است که اين هشت نفر منسوب به تَمَس ـ که به تاريکي و تيرگي اشاره دارد ـ معرفي مي‌شوند. تمس در کنار سَتوَه (sattva) و رَجَس (rajas) سه گونة تعريف‌شده در مکتب فلسفي سنکهيه مي‌باشد و ازآنجاکه بوداييان متعلق به طبقة ستوه به‌معناي روشنايي هستند، به‌نظر مي‌رسد که نويسندگان اين متن با استفاده از «تمس»، معلمان بربرها را در مقابل روشنايي بوداييان قرار داده و آنها را متعلق به طبقة تاريکي دانسته باشند (دونيگر، 1991، ص 282ـ283).
    4. درخصوص کلمة Mathanī يا Mahdī، که در لغت «ويرانگر» معنا شده، دو توصيف در ترجمه‌هاي انگليسي آمده است که از هر کدام معاني جداگانه‌اي به ذهن مترتب مي‌شود. در اولين مورد (نيومن، 1998، ص 320)، او (مهدي) بنا به روايت نويسندگان، از دنياي تاريکي‌ها خواهد آمد که شايد نگاهي به غيبت مهدي موعود با توجه به تعريف شيعي آن باشد. اگر اين فرض را مدنظر قرار دهيم، امکان اخذ فهرست هشت‌نفره از يک منبع شيعي تقويت مي‌شود؛ اما در برخي ديگر از ترجمه‌ها (برزين، 2010، ص 192)، اين‌طور بيان مي‌شود که او کور خواهد بود؛ که شايد در آن نوعي نگاه تحقيرآميز وجود داشته باشد؛ به‌معناي اينکه وي چشم حقيقت‌بين ندارد يا شايد هم اين فرض دور از ذهن که او با همان دجال يک‌چشم، يکي در نظر گرفته شده باشد.
    5. اما در اين بند، آنچه بيش از همه محل توجه است، نفر هفتم فهرست، يعني «محمد» است. بنا بر بند 1.27 شري‌کاله‌چکره و تفسير آن در بند 1.9.27 ويمله‌پربهه، او به‌عنوان مسئول دهرمة بربرها و تجسد الرحمن و معلم آيين مهاجمان تازي معرفي مي‌شود. همچنين براساس بند 1.89 از شري‌کاله‌چکره و تفسير آن در 1.9.89 در ويمله‌پربهه، بودا پيشگويي مي‌کند که در 1400 سال بعد (بايد توجه کرد که بنا به سنت کاله‌چکره‌، بودا نه در قرن ششم قبل از ميلاد، بلکه در قرن هشتم قبل از ميلاد مي‌زيسته است: نيومن، 1998، ص 319ـ349)، «محمد» بناي مذهب شيطاني و بربري خود را در شهر بغداد که در سرزمين مکه است، بنا خواهد کرد. البته در اينجا نيز چند نکتة غامض وجود دارد: اول اينکه «محمد» در بغداد دين و آيين خود را بنا ننهاده است و ديگر آنکه مکه يک سرزمين نيست؛ بلکه يک شهر است. نکتة قابل توجه در اين مورد، مانند اين است که چگونه يک نويسندة قرن يازدهمي که نه در تسلط، بلکه دست‌کم هم‌جوار مسلمانان مي‌زيسته است، شهري را که پيامبر اسلام در آن متولد شده و براي همة مسلمانان مقدس است، نمی‌شناسد و آن را سرزمين فرض می‌کند و درعين‌حال بغداد، محل خلافت حاکمان آن روزگار را بخشي از آن سرزمين در نظر می‌گيرد.
    در يک نگاه کلي بايد گفت، مشخص نيست که نويسندگان کاله‌چکره خود به‌عمد چنين اطلاعات مغشوشي را ارائه کرده‌اند يا برخي مسلمانان که با آنها مواجه شده بودند، مطالب را اين‌گونه ارائه کرده‌اند.
    5. ايدئولوژي بربرها
    بنا به روايت متون کاله‌چکره (مانند بندهاي 1.27 و 2.168 از شري‌کاله‌چکره و تفاسير آنها در بندهاي 1.9.27 و 2.7.168 از تفسير ويمله‌پربهه)، بربرها يا همان مسلمانان يک خداي قدرتمند، بي‌رحم و وحشي و شيطان‌صفت به‌نام «الرحمن» را پرستش مي‌کنند. جالب اينجاست که اين تعريف از خداي بربرها، دقيقاً برخلاف معناي آن اسم به‌معناي بخشنده و مهربان است. اوست که همة موجودات جاندار و بي‌جان را براي کاميابي و لذت بربرها يا همان تازي‌ها خلق کرده و با رضايت اوست که فرد بهشت را به‌دست مي‌آورد و با ناخشنودي اوست که فرد در جهنم معذب مي‌شود.
    باورهاي مسلمانان، بنا بر بند 2.158 شري‌کاله‌چکره و تفسيرش در بند 2.7.158 ويمله‌پربهه به اين شرح توصيف مي‌شود: فرد پس از مرگ، بنا بر اعمالش مورد قضاوت «الرحمن» قرار مي‌گيرد و با همان بدن مادي خود به بهشت يا جهنم خواهد رفت. هرکس با يک روح مشخص زاده مي‌شود که آن روح در بدن مادي وي مستقر مي‌گردد. باززايي مجدد (سمساره) و تناسخ جايي ندارد و کرمه رد می‌شود و هيچ توصيفي دربارة مفهوم نيروانه ارائه نمي‌شود.
    6. ارزيابي بوداييان از مسلمانان
    خلاصة ديدگاه بوداييان از دين جديدالورود اسلام را براساس متون کاله‌چکره (مانند بندهاي 3.94 از شري‌کاله‌چکره و بند 1.8.22 از ويمله‌پربهه) مي‌توان اين‌گونه خلاصه کرد: يک مرام و آيين شيطاني و يک دين انحرافي، که کاملاً در ضديت با دهرمة بودايي قرار دارد.
    براساس ديد نويسندگان کاله‌چکره‌اي در الهيات اسلامي، يک خالق و قادر متعال وجود دارد که افراد را بنا به خشنودي و ناخشنودي خود، به بهشت و جهنم مي‌برد. آنها اين اعتقاد که «الرحمن» پيروانش را مجبور مي‌کند که با عمل ختنه وارد بهشت شوند، عملي عجيب و غريب مي‌دانستند. کاله‌چکره تنتره، بر طبق بندهاي 2.98 و 2.99 شري‌کاله‌چکره، اسلام را يک دين خشونت‌آميز، که حامي رفتارهاي وحشيانه است، معرفي مي‌کند و بر طبق بندهاي 1.154 و 1.155 از شري‌کاله‌چکره و 1.3 از ويمله‌پربهه ادعا مي‌کند: آنها به‌نام الله، حيوانات را در پيشگاه خداي بي‌رحم خود، که خداي مرگ است، ذبح مي‌کنند.
    7. راهبردهاي بوداييان در قبال اسلام
    آنچه در همة متون کاله‌چکره تنتره بارز است، نگراني بوداييان در مورد حملات وحشيانة سواره‌نظام تازي‌ها و تخريب معابد بودايي است و بر همين اساس است که آنها راهبردهايي را در قبال چالش مواجه با اسلام ارائه مي‌کنند: نخست آنکه پيروان خود را از مشارکت و پيروي از مذهب تازيان منع مي‌کنند؛ و دوم آنکه اين احتمال مطرح مي‌شود که امکان تبديل دهرمة بربرها به دهرمة بودايي وجود دارد؛ سوم آنکه از تهديد اسلام در مجادلات با برهمن‌ها استفاده می‌کنند و در نهايت، يک جنگ تمام‌عيار مذهبي را ميان بوداييان و مسلمانان پيش‌بيني مي‌کنند.
    طبق بند 3.94 از شري‌کاله‌چکره، يک مورد از 25 موردي که ترکش از گام‌هاي تشرف محسوب می‌شود و هر باورمند بودايي از انجام آن منع شده است، مشارکت و پيروي از دهرمة بربرهاست. هرچند اين موضع در تضاد کامل با اصل تحمل و مدارا با اَشکال غيرخشونت‌طلبانة مذهبي بوداييان است، اما بدون ترديد، اين نگاه ناشي از درک نويسندگان اين متون از اسلام به‌عنوان يک اصل ذاتاً مخالف دهرمة بودايي است. با همة اين توصيفات، که حاکي از کمال شقاوت و بي‌رحمي دين تازيان است، نويسندگان کاله‌چکره (بر طبق بند 5.3 از ويمله‌پربهه که تفسيري است از بند 5.58 شري‌کاله‌چکره)، عقيده دارند که بربرهاي تازي از دايرة لطف و شفقت بودا به‌دور نيستند. اين ادعا بدين معناست که بودا قادر است آنها را از دين و مذهب خام و ناپخته‌شان دور سازد و ايشان را مبدل به يک رهروي مکتب بودايي کند و آنگاه که ايشان آموزة متعالي بودي‌ستوه را به گوشِ جان شنيدند، خواهند توانست راه روشن‌شدگي را طي کنند.
    اسلام در متون کاله‌چکره در چارچوب مجادلات ضدبرهمايي نيز ظهور مي‌کند. بندهاي 1.3 و 2.7.161 ويمله‌پربهه، عمل قرباني کردن حيوانات را که در سنت ودايي به‌طور مبسوطي شرح داده شده است، با ذبح حيوانات در اسلام مقايسه می‌کنند و نتيجه ‌مي‌گيرند که آنها در حقيقت يکسان‌اند؛ چراکه اقدام به قتل حيوانات زنده مي‌کنند و البته به همين طريق و شيوة هوشمندانه است که ايشان مخالفان قديمي و جديد خود، يعني هندوان و مسلمانان را با اين عمل پيوند مي‌دهند (وندر کويجپ، 2006، ص 196ـ200). در طي اين گفتارها، به برهمن‌هاي پيروان آيين ودايي هشدار داده مي‌شود که اگر به دين بودا نگروند، توان و قدرت بربرها در جنگ و هيبت خداي مرگِ آنها، برهمن‌ها، فرزندانشان و ديگر طبقات را مجبور خواهد ساخت که به آيين بربرها درآيند.
    مشخص است که نويسندگان متون کاله‌چکره شانسي را براي تغيير دين بربران با تأکيد بر شفقت بودا و همچنين تغيير دين برهمنان ودايي به آيين بودا، قائل نبودند و ازهمين‌رو رويکرد ديگري اتخاذ مي‌کنند: پيش‌بيني يک اسطورة آخرالزماني و يک جنگ مقدس، که حاوي تفاسير عجيب و رمزآلودی است که بیانگر مقابله با مسلمانان در جنوب آسياست (نيومن، 1996، ص 486ـ487). متون کاله‌چکره پيشگويي مي‌کند که در آخرين مرحله از عصر فاسد و تاريک حاضر، که کلي‌يوگه (Kali Yuga) ناميده مي‌شود، بربران به جنوب آسيا حمله خواهند کرد. تمام اديان حقيقي در قلمرو بربران از بين خواهند رفت و فقط دهرمة تازيان نشو و نما خواهد کرد. براين‌اساس، پيش‌بيني مي‌شود که جنگي ميان بوداييان و بربرها رخ مي‌دهد که منجر به از بين رفتن آيينِ سراسر اذيت و آزار مسلمانان خواهد شد و بعد از اين پيروزي، که با غلبه بر شياطين همراه است، آزادي مذهبي کسب مي‌شود و «کلکي» (در لغت به‌معناي از بين‌بَرندة آلودگي و در اصطلاح، دهمين ظهور و تجلي ويشنو در هندوئيسم، که پيش‌بيني شده است با اسب سفيد و شمشير درخشان و مشتعل ظهور کند)، بر منطقة جديد حکمراني خواهد کرد (نيومن، 1998، ص 332؛ بلکا، 2003، ص 247ـ262؛ الورسکوگ، 2011، ص 293ـ310).
    براساس بند 1.163 و 2.48 از شري‌کاله‌چکره، حکمران بربرها «مهدي» يا همان «کرنمَتي» (Kŗnmati) خواهد بود. در آخر دورة کلي‌يوگه، جنگجو و منجي بودايي، کلکين رودرَه ککرين (Kalkin Raudra Cakrin) در شمبهله، واقع در قلب آسيا ظهور خواهد کرد و ارتش بوداييان را در قالب يک جنگ مقدس هدايت و در برابر ارتش بربران مکه صف‌آرايي خواهد کرد. سرانجام در بغداد جنگي بزرگ رخ خواهد داد که طي آن، «مهدي» کشته و قواي آنها به‌طور کامل منهدم مي‌شود و آنگاه کلکين ککرين دوباره دهرمة بودايي را برقرار و در عصر طلايي، شادي، رفاه و عدالت حکمراني خواهد کرد (نيومن، 1995، ص 202).
    ازآنجاکه يکي از خصوصات اصلي متون تنتريک، رمزآلود بودن آنهاست، اين خصويت شامل متون کاله‌چکره هم مي‌شود؛ به اين معنا که اين متون در درجة اول بيانگر يک نظام عرفاني فرجام‌شناسانه هستند. بنا بر تفسير عرفاني مندرج در بند 5.3 از ويمله‌پربهه، اين جنگ آخرالزماني با بربران تازي، به‌مثابة يک «خيال» توصيف مي‌شود که طي آن، کلکين ککرين با قدرت جادويي خود، تازيان گستاخ را نابود مي‌کند: «با پايان اين عصر، کلکين ککرين با ديدن مذهب‌ستيزي همه‌جانبة بربرها، مثل يک کوه ساکن خواهد شد. او با تکيه بر تمرکز ذهني، وحشت به دل بربرها خواهد افکند و آنها را در دهرمة خويش قرار خواهد داد. او به‌جاي کشتن ايشان، دهرمة آنها را ريشه‌کن خواهد کرد».
    به‌نظر مي‌رسد که در عرفان کاله‌چکره‌اي، جنگ با بربرها به‌عنوان يک تمثيل براي تغيير و دگرگوني شخصي، که همانا موضوع اصلي تنتره است، مطرح مي‌شود. در اين نوع تفسير، «مهديِ» بربرها نمونه و مصداق بي‌تقوايي است. ارتش تازيان نمايانگر کينه‌توزي، خصومت و حسادت است و درعين‌حال، کلکين بودايي دانش رسيدن به سعادت و تهيگي، و ارتش بودايي عشق، محبت، شفقت و همدردي را به منصة ظهور خواهند رساند. ازهمين‌رو اين جنگ و اين اسطورة آخرالزماني تمثيلي براي حرکت در مسير اصلاح دروني هر فرد است؛ به اين معنا که حقيقت جهاد بودايي زماني است که به‌واسطة يوگه کاله‌چکره ناداني و جهل از بين می‌رود و دانش روحاني يا عرفان اصيل مستقر شده، عصر طلايي اشراق ايجاد می‌شود (بايد توجه داشت که مفهوم «جنگ مقدس» اساساً با دکترين بودايي بيگانه است؛ اما اسطورة فرجام‌شناسانة کاله‌چکره محصولي از انديشة بومي هند است، نه اسلامي؛ چراکه اسطورة عجيب کلکين‌هاي بودايي به‌وضوح از سنت ويشنو هندي گرفته شده است که طي آن، بودايي‌ها اين ايدة جنگي را در پاسخ به تجاوز نظامي مسلمانان اتخاذ کردند. نيومن، 1998، ص 330).
    جنگ واقعي در داخل وجود انسان يا به‌تعبيري در عالم صغير اتفاق خواهد افتاد؛ عبارت «آنچه در بيرون است، در درون توست» که در متون کاله‌چکره يافت مي‌شود، بر شباهت و تطابق و هماهنگي بين انسان و جهان تأکيد دارد و اصولاً تمام وقايع در عالم معنا رخ مي‌دهد (واليس، 2001، ص 147). اين تلقي، همگام با نظرية اسلامي جهاد اکبر و اصغر ارزيابي شده است (الورسکوگ، 2010، ص 98)؛ چراکه جهاد به‌عنوان يکي از فروعات دين اسلام به‌معناي کوشش و مبارزه است و در بسياري از آيات قرآن (برای نمونه، عنکبوت: 69؛ توبه: 19و111؛ صف: 4) و روايات اسلامي (برای نمونه: تميمي آمدي، 1366، ص 226؛ الرضا، 1406ق، ص 380)، بر آن تأکيد شده است. براساس يکي از احاديث پيامبر اسلام، جهاد به دو نوع اکبر و اصغر تقسيم‌بندي مي‌شود (کليني، 1365، ج ۵، ص 12) که جهاد اکبر بر مبارزه با نفس تأکيد دارد و از اين منظر، مورد تأکيد عرفاي اسلامي است؛ جهاد اصغر نيز به‌معناي تلاش و دفاع از حريم و قلمرو اسلام، موردنظر اکثر سلاطين و حکمرانان بوده است. استفادة دوگانه از جنگ مقدس بوداييان در برابر اسلام، نشان‌دهندة ساختار اساسي کاله‌چکره تنتره است. در بعد بيروني، پيشگويي در مورد شکست بربرها در وهلة نخست، بيانگر مشخص شدن آيندة جهان در آخرالزمان است و در بعد دروني، ريشه‌کن کردن بربرها نشان‌دهندة مبارزه با جهل و گناه و موجبات ورود به عصر روشنگري است. بنابراين در هر دو حالت بيروني و دروني، اسطورة شکست شيطان، پيش‌بيني‌کنندة پايان جهان و سرنوشت نهايي انسان است. حتي اگر ديدگاه نويسندگان اين متون پاسخي به شرايط آن روز بوداييان بوده باشد، ولي بعضي از مفسران توضيح داده‌اند که اين ديدگاه آخرالزماني، يک جنگ خارجي نيست؛ بلکه يک جنگ داخلي در درون خود است (نيومن، 1995، ص 203) که البته به‌طرز شگفت‌انگيزي مطابق با نظرية جهاد اکبر و اصغر تفسير مي‌شود (الورسکوگ، 2010، ص 98).
    نتيجه‌گيري
    تأثير و تأثر فرهنگ‌ها بر يکديگر، همواره از مباحث مورد توجه محققان بوده است. شناخت دقيق و علمي از چگونگي اين تعاملات، که گاه در نتيجۀ غلبه و چيرگي نظامي و گاه به‌دلايل ديگري همچون مجاورت و نزديکي فرهنگ‌ها بوده است، مي‌تواند به بسياري از ابهامات موجود دربارة عادات و رسوم رايج در فرهنگ‌هاي گوناگون پاسخ دهد. اين مسئله مورد اتفاق پژوهشگران است که پيروان دين اسلام و آيين بودايي، به‌طور وسيعي از عقايد، اعمال و سنت‌هاي يکديگر ناآگاه بوده‌اند؛ نه به اين علت که دو دين جداگانه بودند؛ بلکه به اين دليل که اصولاً به دو ساحت مختلف فرهنگي تعلق داشتند. حقيقت آن است که آنچه تاکنون به‌صورت گسترده‌اي مورد مطالعه قرار گرفته، تاريخ نواحي‌اي است که اين دو دين در آنها با هم در ارتباط بوده‌اند؛ اما به‌نسبت، توجه کمتري به تعاملات عقيدتي آنها شده است (اسکات، 1995، ص 241ـ242).
    بيروني در مقدمة کتاب تحقيق ما للهند به رويکرد علمي خود در نگارش اين کتاب اشاره می‌کند و مي‌نويسد: «کتاب، کتاب محاجه و لجاج نيست که حجت‌هاي خصم بياورم و باطل آن نقض کنم؛ بلکه کتاب حکايت است؛ و ازاين‌رو سخن هندوان بدان‌گونه‌که هست، ايراد کنم» (بيروني، 1362، ص 4). البته در اين بي‌طرفيِ بيروني نکته‌اي نهفته است و آن اينکه او از موضع محققي سخن مي‌گفت که عقيدة مورد قبولش در اوج قدرت و به‌سرعت در حال گسترش در مناطق تحت تصرف بوده است و ازاين‌روست که با آرامش به بيان نظرات مخالفان مي‌پرداخت؛ ولي نويسندگان بودايي معاصرش، يعني تدوين‌کنندگان متون کاله‌چکره، در ديگر سوي اين درگيري عظيم بودند. آنها خود را متعلق به تمدن و فرهنگي مي‌دانستند که مورد هجوم واقع شده بود و به همين سبب تعجب‌آور نيست که نسبت‌به همتايان مسلمان خود، از فضاي علمي و بيان درست مسائل دورتر باشند و براي توصيف عقايد و اعمال مسلمانان، به اسطوره‌هاي تاريخي دست يازند.
    به‌عنوان جمع‌بندي، مهم‌ترين نکات درخصوص نگاه بوداييان به دين اسلام را که براي نخستين‌بار در قرن يازدهم ميلادي در متون کاله‌چکره بازتاب يافته است، مي‌توان به‌صورت زير دسته‌بندي کرد:
    هرچند بنا بر سنت بودايي، مجموعة متون کاله‌چکره ـ به‌عنوان اولين ارائه‌کنندة تفسير بودايي از انديشه و فرایض مسلمانان ـ توسط بوداي تاريخي آموزش داده شده، ولي تحقيقات علمي ثابت کرده است که اين متون جزء ادبيات طريقت وجره‌يانه بوده و در حدود اوايل قرن يازدهم ميلادي در شمال‌ هند تدوين شده‌اند.
    هرچند نويسندگان کاله‌چکره ديدگاهي ناقص و غيردقيق از اسلام داشته‌اند، ولي در بيان مشاهدات عيني خود صادق بودند و مجموعة اين متون، نسبت‌به دانش مسلمانان اوليه از بوداييان، برتري دارد و مي‌تواند گفتمان آن روزگار بودايي ـ اسلامي را به‌تصوير کشد.
    نويسندگان متون کاله‌چکره بر طبق فرهنگ و دسته‌بندي‎هاي مذهبی خود، به حضور سراسر تنش‌آلود و خشونت‌بار مسلمانان در سرزمينشان واکنش نشان می‌دادند و اسلام را تهديدي مرگبار براي سنت خويش می‌دانستند. آنها مسلمانان يا همان بربران را شياطيني که درصدد انحراف در ايدئولوژي و نظام بودايي هستند، معرفي مي‌کنند. مسلم است که حملات نابودگر سلطان ‌محمود غزنوي که با نام اسلام، ولي در حقيقت برای کسب ثروت و قدرت انجام شد، در شکل‌گيري اين تصوير، نقشي اساسي داشته است.
    بوداييان براي مقابله با حضور و سيطرة مسلمانان، از شخصيت «کلکي» به‌عنوان يک اسطورة اصالتاً هندي استفاده کردند و آن را با سنت بودايي منطبق ساختند. آنها مهاجمان مسلمان را نيروي ضدمذهبي و شيطاني دورة آخرالزمان دانستند و اسلام را همان دهرمة بربرها در عصر حاضر تلقي کردند. ايشان ضمن طرح يک پيشگويي فرجام‌شناسانه بيان مي‌کنند که منجي بودايي از نيروي جادويي خود بهره می‌برد و جهان را از لوث وجود آيين بربرها پاک خواهد کرد و از اين طريق دنيا را وارد مرحلة طلايي و درخشان خود خواهد نمود.
    نويسندگان کاله‌چکره تلاشي هرچند ناکافي از ارائة تصويري از اسلام دارند و ضمن آن به معلمان هشت‌گانة مسلمانان، الرحمن به‌عنوان خداي آنها، عدم اعتقاد ايشان به بازپيدايي مجدد، و اعمال آييني مسلمانان، مانند روزه‌داري يا نمازهاي روزانه، اشاره مي‌کنند. بااين‌حال عجيب‌ترين عمل مسلمانان براي بوداييان، ختنه است. بحث قرباني حيوانات و ذبح احشام، ديگر موردي است که نويسندگان کاله‌چکره تلاش بسياري را در محکوم کردن آن صرف مي‌کنند.
    اگرچه کاله‌چکره در بسياري از موارد به‌وضوح مواضعي ضد اسلام دارد، درعين‌حال ارزيابي‌هاي مثبتي نيز در آن ديده مي‌شود. آنها مسلمانان را صادق و پاک‌دامن توصيف مي‌کنند و به‌طور خاص، دکترين مسلمانان در برابري همة انسان‌ها و عدم پذيرش نظام طبقه‌بندي اجتماعي را ستايش می‌کنند و دوري از فحشا، دلاوري در نبرد، تک‌همسري و توجه آنها به بهداشت را محترم مي‌شمرند. کاله‌چکره به‌صراحت يادآور مي‌شود که مسلمانان به اموال يکديگر احترام مي‌گذارند و از اين بابت آنها را مستحق تمجيد مي‌داند.
    با توجه به اينکه تاکنون تحقيقات کامل و کافي درخصوص ديدگاه بوداييان دربارة مسلمانان صورت نگرفته است، بررسي متوني چون کاله‌چکره تنتره مي‌تواند زمينه را براي شناخت بيشتر اين دو دين از يکديگر فراهم کند. 

    • ابن‌فقيه همداني، احمد‌بن محمد، 1416ق، البلدان، بيروت، عالم الکتب.
    • اندلسي، قاضي صاعد، 1376، التعريف بطبقات الامم، تصحيح غلامرضا جمشيدي‌نژاد، تهران، هجرت.
    • بيروني، ابوريحان، 1362، تحقيق ماللهند، ترجمة منوچهر صدوقي سها، تهران، مؤسسة مطالعات و تحقيقات فرهنگي.
    • تميمي آمدي، عبدالواحد‌بن محمد، 1366، غرر الحکم و درر الكلم، قم، دفتر تبليغات اسلامي.
    • زرين‌کوب، عبدالحسين، 1379، جست‌وجو در تصوف ايران، چ ششم، تهران، اميرکبير.
    • سجادي، محمدصادق، 1385، تاريخ برمکيان، تهران، بنياد موقوفات دکتر محمود افشار.
    • سمناني، علاءالدوله، 1369، مصنفات فارسي، تصحيح نجيب مايل هروي، تهران، ع‍ل‍م‍ي‌ و ف‍ره‍ن‍گ‍ي.
    • ضيايي، سيدعبدالحميد، 1393، «تأثيرپذيري تصوف ايراني از آيين بودا»، مطالعات شبه قاره، سال ششم، ش 21، ص 99-118.
    • عدلي، محمدرضا، 1394، «شناخت مسلمانان از دين بودايي: بررسي متون اوليه اسلامي و شواهدي از دوره پيش از اسلام»، تاريخ فلسفه، سال ششم، ش 3، ص 101-126.
    • علي‌بن موسي الرضا، 1406ق، فقه الرضا، مشهد، کنگره جهاني امام رضا.
    • فريامنش، مسعود، 1385، «سمنيه، فرقه‌اي بودايي در جهان اسلام»، هفت آسمان، ش 31، ص 139-148.
    • کليني، محمد‌بن يعقوب، 1365، فروع کافي، چ چهارم، قم، دار الکتب الاسلامية.
    • مسعودي، علي‌بن حسين، 1409ق، مروج الذهب و معادن الجوهر، به کوشش يوسف اسعد داغر، قم، دار الهجرة.
    • مفيد، محمدبن محمدبن نعمان، 1410ق، المقنعه، قم، جامعة مدرسين.
    • نرشخي، محمد، 1363، تاريخ بخارا، ترجمۀ احمد‌بن محمد قباوي، به كوشش محمدتقی مدرس رضوي، تهران، توس.
    • هاکينز، برادلي، 1396، دين بودا، ترجمة حسن افشار، چ پنجم، تهران، نشر مرکز.
    • ياري، سياوش، 1393، تاريخ اسلام در هند، چ دوم، قم، اديان.
    • Belka, Lubos, 2003, "The Myth of Shambhala: Visions, Visualizations, and the Myth’s Resurrection in the Twentieth Century in Buryatia", Archiv Orientalni, V. 71, N. 3, p. 247–262.
    • Berzin, Alexander, 2010, "Historical Survey of the Buddhist and Muslim Worlds’ Knowledge of Each Other’s Customs and Teachings", The Muslim World, V. 100, p. 187-203.
    • Chattopadhyaya, Brajadulal, 1998, Representing the Other?; Sanskrit Sources and the Muslims, New Delhi, Manohar.
    • Dalai Lama, 2016, Jeffrey Hopkins, Kalachakra Tantra: Rite of Initiation, Wisdom Publications, third edition.
    • Doniger, Wendy, 1991, The Laws of Manu, Harmondsworth, Penguin Books.
    • Elverskog, Johan, 2010, Buddhism and Islam on the Silk Road, University of Pennsylvania Press.
    • ----- , 2011, "Ritual Theory across the Buddhist-Muslim Divide in Late Imperial China", Islam and Tibet: Interactions Along the Musk Routes, Anna Akasoy et al., eds.; Surrey, Ashgate Publishing.
    • Ernst, Carl, 1992, Eternal Garden: Mysticism, History, and Politics at a South Asian Sufi Center, University of New York Press.
    • Foltz, Richard, 2010, "Buddhism in the Iranian World", The Muslim World, V. 100, p. 204-214.
    • Gyatso, Khedrup Norsang, 2004, Ornamnet a Stainless Light, translated by Gavin Kilty, Wisdom Publications.
    • Halbfass, Wilhelm, 1988, India and Europe: An Essay in Understanding, University of New York Press.
    • Hammar, Urban, 2005, Studies in the Kalachakra Tantra, Akademitryck, Edsbruk, Stockholm.
    • Hoffmann, Helmut, 1969, "Kālachakra Studies I: Manichaeism, Christianity, and Islam in the Kālachakra Tantra", Central Asiatic Journal, V. 13, N.  1, p. 52-73.
    • Newman, John, 1987, "The Outer Wheel of Time: Vajrayāna Buddhist Cosmology", in The Kalachakra Tantra, Available from UMI Dissertation Services, Madison, Wisconsin University.
    • ----- , 1991, "A Brief History of the Kalachakra", The Wheel of Time: Kalachakra in Context, Snow Lion, Ithaca, New York.
    • ----- , 1995, "Eschatology in the Wheel of Time Tantra", Buddhism in Practice, Ed. Donald S. Lopez, Jr., Princeton University Press.
    • ----- , 1996, "Itineraries to Sambhala", Tibetan Literature: Studies in Genre, ed. Jose Ignacio Cabezon and Roger R. Jackson, Ithaca: Snow Lion.
    • ----- , 1998, "Islam in the Kālachakra Tantra", Journal of the International Association of Buddhist Studies, V. 21, N. 2, p. 311-371.
    • Orofino, Giacomella, 1994, "Apropos of Some Foreign Elements in the Kālachakratantra", Tibetan Studie; Proceedings of the 7th International Association of Tibetan Studies, Graz, Helmut Krasser et al. eds., Vienna.
    • Pollock, Sheldon, 1993, "Ramayana and Political Imagination in India", The Journal of Asian Studies, V. 52, N. 2, p. 261-297.
    • Sarao, K. T. S., 2010, Origion and Nature of Ancient Indian Buddhusm, Munshiram Manoharlal, Publishers, Pvt. Ltd.
    • Scott, David, 1995, "Buddhism and Islam: Past to Present Encounters and Interfaith Lessons", Numen, V. 42,  N. 2, p. 141-155.
    • Thapar, Romila, 1974, A History of India, London, Penguin Books.
    • Van der Kuijp, Leonard, 2006, "The Earliest Indian Reference to Muslims in a Buddhist Philosophical Text of circa 700", Journal of Indian Philosophy, V. 34, N. 3, p. 169-202.
    • Wallace, Vesna, 2001, The Inner Kalachakra tantra: A Buddhist Tantric View of the Individual, Oxford University Press.
    • Wijayaratna, Mohan, 1990, Buddihist Monastic life, translated by cloaude Grangier & Steven Collins, Cambrodge University Press.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    رهبری، مهران.(1402) نگاه بوداییان به اسلام با تکیه بر متون کاله‌چکره تنتره. فصلنامه معرفت ادیان، 14(3)، 111-128

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مهران رهبری."نگاه بوداییان به اسلام با تکیه بر متون کاله‌چکره تنتره". فصلنامه معرفت ادیان، 14، 3، 1402، 111-128

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    رهبری، مهران.(1402) 'نگاه بوداییان به اسلام با تکیه بر متون کاله‌چکره تنتره'، فصلنامه معرفت ادیان، 14(3), pp. 111-128

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    رهبری، مهران. نگاه بوداییان به اسلام با تکیه بر متون کاله‌چکره تنتره. معرفت ادیان، 14, 1402؛ 14(3): 111-128