مواجهة حكيم مجتهد مراغي با ارامنة مراغه
ضمیمه | اندازه |
---|---|
1.pdf | 403.25 کیلو بایت |
سال دوم، شماره سوم، تابستان 1390، ص 5 ـ 18
Ma'rifat-i Adyān, Vol.2. No.3, Summer 2011
حيدر عيوضي*
چكيده
رويكرد عالمان مسلمان در گفتوگو با مسيحيان را ميتوان به پنج دسته تقسيم نمود: رديهنويسي، مناظره، رابطة تعليم و تعلّم، برخورد فقهي، ديالوگ و گفتوگو. محور مقاله حاضر، كه بازنويسي رسالة مختصر «جواب كافي و بيان شافي لمن سبقت له الحسني»، اثر خامه عالم وارسته مجتهد مراغي به فارسي ميباشد، به رويكرد پنجم، يعني ديالوگ و گفتوگو اختصاصي دارد. مؤلف در مقدمة اين اثر ميگويد: اين رساله را به درخواست ارامنه مراغه، در تبيين دين حق نوشته است، هرچند از هويت فرد يا گروه متقاضي و واكنش آنان به تحليل ايشان، اطلاعي نداريم، اما اين نوع اتفاق در تاريخ گفتوگويهاي اسلام و مسيحيت نادر و منحصر بفرد است. گرانيگاه رسالة مجتهد مراغي، انتقال از توحيد به ضرورت وجود انسان كامل است. مؤلف، مذهب شيعه را به خاطر وجود حضرت وليعصر?، انسان كامل و عصاره خلقت، به عنوان مذهب حق معرفي ميكند. مجتهد مراغي، رسالهاي ديگر البته در باب مسيحيت با عنوان «مشكوة الحكمه و مصباح البيان» نگاشته و برخلاف رسالة مفصلتر و به زبان عربي و با رويكرد نخست يعني (ردّيهنويسي نگاشته است.) اما، وجه مشترك هر دو رساله، استناد به وجود مقدس «امام عصر(عج)» به عنوان انسان كامل و واسطة فيض الهي ميباشد.
كليدواژهها: اسلام، مسيحيت، ارامنه، مراغه.
* كارشناس ارشد ادیان ابراهیمی دانشگاه ادیان و مذاهب heidareyvazi@yahoo.com
دريافت: 15/12/90 ـ پذيرش: 20/3/91
مقدمه
أُدِينُ بِدينِ الحُبِّ أنَّي تَوجَّهَت
رَكـائِبُه فالحُبُّ دِيني و ايـمانِي
(ابنعربي، ترجمان الشوق)
گرايش به فهم مشترك، اولين گام در گفتگوي اديان محسوب ميشود. اين فهم مشترك همان « كَلِمَةٍ سَوَاءِ»، است كه قرآن كريم همه حقيقتخواهان را به آن دعوت ميكند (آلعمران: 64). مفسران در ذيل آية مباركه، «كلمة سواء» را كلمهاي دانستهاند كه هيچيك از طرفهاي گفتوگو در پذيرش آن احساس اكراه و اجبار نميكنند، بلكه همه يكدل و يك زبانند؛ زيرا كلمه خود اوست، باور اوست و اين كلمه باور به خداوند است.1 در نتيجه، معناى آية مورد بحث چنين مىشود: بياييد همه به اين كلمه چنگ بزنيم و در نشر و عمل به لوازم آن، دست به دست هم دهيم. از اينرو، اين درخواست ارامنة مراغه و واكنش مجتهد مراغي در راستاي اين رهنمود قرآني ستودني است.
پايگاه اصلي مسيحيان ارمني ايران، كشور ارمنستان كنوني است. مسيحيت در سدة سوم ميلادي در اين كشور، پايگاهي يافت، و در اوايل سده چهارم، دين رسمي اين سرزمين شد. كليساي ارمنستان، تنها سه شوراي كليسايي عامِ نيقيه(325م)، افسوس(331م) و قسطنطنيه(381م) را به رسميت ميشناسد. حضور آنان در ايران، به اوايل صفويه برميگردد كه در منابع مختلف مورد بررسي قرار گرفته است. در چند قرن اخير، ارامنة ايران مورد توجه جدي مبشران كاتوليك و پروتستان بوده است.
فعاليتهاي تبشيري در نواحي شمال غرب ايران، بهويژه در تبريز و اروميه، به دهه سوم قرن نوزدهم برميگردد. در سال 1832، آقايان سميث2 و دوايت3 از سوي هيئت كميسيونرهاي آمريكايي براي ميسيونهاي خارجي، مأمور شدند تا به خاور نزديك آمده، پس از بررسيهاي كافي گزارشي از وضع اين ناحيه براي شروع فعاليتهاي ميسونري تهيه نمايند. اين دو نفر، پس از مسافرت به سوريه، آسياي صغير، و ارمنستان و ايران به اروميه رسيده و ضمن بازديد از مناطق آشوريان منطقه، با اسقفان آنها ملاقات نمودند. مردم به گرمي از آنان استقبال نمودند. سميث، در مورد واكنش آشوريهاي اين منطقه ميگويد: «مزرعهاي كه در اينجا موجود است، به نظر من آماده حصاد ميباشد. اينجانب در تمام مسافرت خود، مردمي نديده است كه به اندازة آشوريهاي ايران حاضر به قبول انجيل مسيح باشند.» در همان موقع، به هيئت كميسيونرهاي آمريكايي گزارش رسيد كه شروع كار فعلاً در بين مسلمانان اين منطقه غيرممكن است. در پي اين گزارش، تصميم گرفته شد كه مبشراني براي ترويج مسيحيت به ميان آشوريهاي شمال غرب ايران فرستاده شود. گروه اعزامي به اين منطقه، «ميسيون اعزامي نزد نستوريها» ناميده شد.4
يكي از مهمترين و تأثيرگذارترين مبشراني كه به اين منطقه اعزام شد، ژوستين پركينز5 بود كه در سال 1833، به اتفاق همسرش و دكتر آساهل گرانت،6 براي خدمات طبي عازم تبريز گرديدند. آنان پس از يكسال فراگيري زبان آشوري در تبريز، وارد اروميه شدند. عمدة فعاليتهاي آنها در زمينه خدمات آموزشي و پزشكي بوده است. از آن جمله ميتوان به موارد ذيل اشاره نمود:
1. اختراع خط جديد براي آشوريان؛
2. ترجمه كتب انگليسي به زبان آشوري؛
3. تأسيس نخستين آموزشگاه، در 18 ژانويه 1836، با هفت دانشآموز؛
4. تأسيس چاپخانه. در سال 1840 پركينز دستگاه چاپي را از آمريكا وارد ايران نمود.
5. انتشار روزنامه، پركينز نخستين روزنامه آشوريزبان ايران را به نام «اشعة نور» در سال 1848 در اروميه منتشر نمود.
پركينز نخستين ميسيونر آمريكايي در ايران بود كه مدت 36 سال در اروميه اقامت داشت. كشيش اوراهام7 و يوحنان8 نيز در امر آموزش و تهية مواد درسي به پركينز كمك ميكردند. اما زماني كه مدرسه گشايش يافت، با مشكلاتي روبهرو شد: از جمله يكي، جلب رضايت روحانيون منطقه و حكومت محلي بود. هيئت آمريكايي ابتدا به سراغ مجتهد اروميه رفتند. از آنجا كه مدرسه ويژة مسيحيان بود و مسلمانان حق نامنويسي نداشتند، مجتهد روي خوش نشان داد، حتي از مدرسه بازديد كرد و از پيشرفت شاگردان اظهار خرسندي نمود. كامران ميرزا و ملك قاسم ميرزا، هم از مدرسه بازديد كرده و قرار شد دوازده صاحبقران، كمك مالي به دانشآموزان بپردازند. در اين آموزشگاه، از دانشآموزان شهريه گرفته نميشد. حتي مخارج تحصيل و زندگي آنها را آموزشگاه ميپرداخت. پركينز در مدرسهاش، علاوه بر تدريس مواد علمي، به كودكان آهنگري و قاليبافي ياد ميداد. علاوه بر مدارسي كه توسط مبشران آمريكايي در اروميه تأسيس شد، در اطراف شهر نيز آموزشگاههاي روستايي تأسيس نمودند. بهعنوان نمونه، در سال 1839 آنها دوازده مدرسه در دوازه روستا داشتند كه در مجموع، 272 دانشآموز پسر و 22 دانشآموز دختر در اين مدارس تحصيل ميكردند. در سال 1842، تعداد اين مدارس به بيست عدد و پانصد دانشآموز افزايش يافت. از ميان 48 معلم بومي، كه آنها را اداره ميكردند، 22 نفر كشيش بودند.9
پس از پركينز و همراهانش، ميسونرهاي كاتوليك فرانسه معروف به لازاريستها در سال 1839م. و در پي آن هيئتهايي از كليساي انگلستان، لوتريهاي آلمان و بالأخره، هيئت اعزامي كليساي ارتدوكس روس، در اواخر همان قرن براي فعاليتهاي تبشيري وارد ايران شدند. گرچه تا پيش از جنگ اول جهاني، اين هيئتهاي تبشير در عين برخورداري از نوعي وحدت عمل و همدلي مشترك در مخالفت با فرمانروايي دولتهاي اسلامي بر اين مناطق، رقابت و همچشمي با يكديگر داشتند و نگران پيشرفت رقباي خود بودند، ولي با شروع جنگ، كه روس، انگليس و فرانسه را در مقام قدرتهاي متفق بر ضد آلمان و اتريش و عثماني وارد نبرد ساخت، هيئتهاي مزبور سرانجام، به عنوان يكي از ابزارهاي اصلي پيشبرد سياستهاي سياسي نظامي متفقين، خطمشي واحدي را پيش گرفتند.10
در مجموع، ميتوان اهداف اين هيئتهاي تبشيري را اينگونه برشمرد:
1. وعظ و تبليغ در ميان پيروان كليساهاي كهن شرق (نستوريها و ارامنه)، با هدف هدايت آنها به مسيحيت كاتوليك/ پروتستان.
2. تبليغ و فعاليت در ميان پارهاي از ديگر اقليتهاي مستعد، چون كردهاي اروميه و كردستان.
3. ايجاد مدارس رايگان و شبانهروزي و اهداي لوازم كمك آموزشي در مدارس.
مجتهد مراغي
حكيم مولي حسنبن عبدالرحيم مراغي، متكلم، عارف و فقيه، در سده سيزدهم هجري (1300 ق) ميباشد و از مفاخر آذربايجان به شمار ميرود. ايشان در خانوادهاي اهل علم ديده به جهان گشود. والدش عبدالرحيم مراغي، شيخ الاسلام مراغه بود. مرحوم آغابزرگ در طبقات مينويسد: «الشيخ عبدالرحيم شيخ الاسلام من اعاظم العلماء في عصره، كان شيخ الاسلام في مراغه و كانت له فيها مكانة سامية و مرجعية كبيرة توفي حدود سنة 1260ق.»11 از تأليفات اين فقيه فرزانه، سه مورد را اطلاع داريم: رسالة جهاديه(عربي)، رسالة الجهاديه المسماة بالمحمدية، حاشيه بر حاشيه ملّاعبدالله يزدي.12
حسنبن عبدالرحيم، تحصيلات مقدماتي را نزد پدر و ساير علماي مراغه فراگرفت. و براي تكميل تحصيلات خويش عازم تهران و پس نجف اشرف گرديد. پس از طي دورههاي فقه، اصول و حكمت به زادگاهش برگشت و به تأليف و تدريس پرداخت. متأسفانه منابع موجود اطلاعي در رابطه با اساتيد و نحوة تحصيل وي ارائه ندادهاند. آقاي طيار مراغهاي در اين رابطه مينويسد:
از يكي از علماي مراغه، كه خاطرات زيادي از دانشمندان شهر در سينه داشت، شنيدم كه وي معاصر و دوست آيتالله مجدد سيدمحمدحسن شيرازي، رهبر نهضت تنباكو بود. چنانكه مرحوم مجدد شيرازي، در ديداري كه با وي داشت، ضمن اظهار تأسف از دوري حكيم مراغهاي از حوزة نجف فرموده بود: آقا ميرزا حسن تحتالشعاع ديگران قرار گرفت و حقش ضايع گرديد.13
مجتهد مراغي از معاصران شيخ احمد احسائي و سيدكاظم رشتي بود و در ردّ آراء و نظرات آنان، سه رساله نگاشت.14
مجتهد مراغي آثار گرانبها و صدقات جارية پربهايي از خود بر جاي گذارد:
1. احياء مسجد شيخ بابا؛ مطابق وصيتش در شبستان همين مسجد مدفون گرديد.
2. بناء مدرسه علميه آقاحسن، در حال حاضر اثري از آن باقي نمانده و برجاي آن مركز فرهنگي برپا شده است.
3. دو فرزند اهل علم، ميرزا علي آقا صاحب كرامات باهرات، و ميرزا احمدآقا(ت1284 ق) اين تعدادي از رسايل پدر (از جمله همين رساله حاضر) را در سال 1319 ق، در ضمن مجموعهاي با عنوان كشف سريره الاسلام منتشر نمود.
4. تأليفات علمي: آثار به جايمانده از ايشان را ميتوان به دو دسته تقسيم نمود: بخش نسخههاي خطي، و بخش ديگر، كه به صورت چاپ سنگي مطبوع شده است.
الف) نسخههاي خطي
1. الامر و المشيئة؛ 2. تحقيق حقيقة؛ 3. تحقيق در نوع انسان؛ 4. تفسير سورة الفاتحة؛5. التوحيد؛ 6. جزاء الاعمال؛ 7. حب علي اصل الجنة؛ 8. حشر و نشر (سؤال و جواب)؛ 9. حقيقة التكليف؛ 10. حقيقة الروح؛ 11. خلاصة الحقائق و زبدة الدقائق؛ 12. الردّ علي الشيخيه(تصحيح شدة طيار مراغهاي)؛ 13. رسائل؛ 14. رفع القلم في بعض الاعياد؛ 15. سبب تسمية الائمة به ام الكتاب؛ 16. سر الخلقة و كشف ستر الخليقة؛ 17. سر الخلقة (مختصر)؛ 18. سرالقدر؛ 19. شرح حديث حقيقت؛ 20. شرح حقيقة العقول؛ 21. شرح رفع القلم في بعض الاعياد؛ 22. عرش القواعى و الاصول؛ 23. العقل؛ 24. علم الله تعالي؛ 25. فائدة جديدة = الجبر و التفويض؛ 26. فلسفة الاختلاف؛ 27. الفوائد الشريفة و القواعد المنيفة؛ 28. فوائد فلسفية؛ 29. قضا و قدر؛ 30. ماهية الاجسام و الاجساد؛ 31. مدارك الغرايب في مسالك العواقب و مشاهد العجايب في مناهج المناقب في احوال الموت و ما بعده من عالم البرزخ و المعاد و المحشر ما بلغ من المعصومين(ع)؛ 32. مراتب صلاة؛ 33. مراتب النفس و الروح و درجات القلب و العقل؛ 34. مسالك الطريقة و مدارك الحقيقة؛ 35. مشكاة الحكمة و مصباح العرفان= مشكوة الحكمة و مصباح البيان في معرفة الحجة الناطق في كل زمان؛ 36. المعراج؛ 37. منهاج البصيرة و اليقين و مصباح المعرفة فيالدين؛ 38. ميزان العقول و الالباب؛ 39. نقطة المعارف و العلوم و حقيقة المشاعر و الفهوم.15
ب) مجموعه مطبوع چاپ سنگي
1) كشف سريرة الاسلام بنور بصيرة الايمان؛ 2) بيان نقطة التوحيد و بيان خطة التفريد؛ 3) ميزان المعارف و العلوم و مقباس المدارك و الفهوم؛ 4) مطالع المعارف و منهاج المكاشف؛ 5) مدارك الحق و التحقيق و مسالك الصدق و التصديق؛ 6) رسالة الذهبيه؛7) نقطة المعارف و العلوم و حقيقة المشاعر و الفهوم؛ 8) مسلك اهل الولا و العناية في الطريقة و مشرب ذوي الحسني و الهداية في المعرفة؛ 9) محاسن الاحوال و ميامن الخصال؛ 10) سرالخليقة و سريرة الحقيقة؛ 11) سريرة الحقيقة وحقيقة السريرة؛ 12) كشف سر لم يطلع عليه الا من خصه الله به؛ 13) معرفة الامام (ع) كما يستحق ان يتعقده الانام؛ 14) كشف التوحيد بالعيان لاهل البصيرة والعرفان؛ 15) بيان اختصاص الاختيار لِلّه الغني القديم والاضطرار لِلحادث الفقير العديم؛ 16) نكات لاهل العلم وهدايا لاهل الفهم؛ 17) الكافي من البيان في الغيب والعيان؛ 18) ازاحة وهم وانارة فهم؛ 19) اشارة غيبيه ودراية بلاكيفية؛ 20) جواب كافي و بيان شافي لمن سبقت له الحسني.
مجتهد مراغي در ذيل رسالة حاضر مينويسد:
... هرگاه گويند امام شما نيز غايب است، گوييم به خواص خودش ظاهر است و به ايشان القا ميكند آنچه مايحتاج خلق است. چنانچه اين بيانات را به مخلص القا فرمودند، جواب از براي شما نوشتم، روحي و نفسي فداه.16
مجتهد مراغي رسالهاي ديگر در نقد يك نويسندة مسيحي به عربي نگاشته، با عنوان مشكوة الحكمه و مصباح البيان به صورت نسخه خطي در ضمن مجموعهاي قرار دارد.17 اين رساله، در 24 برگ و به خط نسخ ميباشد. ايشان پس از خطبه كتاب ميگويد:
اما بعد، فقد وصل الينا من بعض القسّيسن و الأحبار، المؤسّسين بنيانهم علي شفاجرف هار، كتاب يرجع حاصله عند النظر و الاعتبار إلي ان الطريق في هذه الأعصار، منحصر علي الكتب الألهيه الباقيه في ايدي النصاري و اليهود، المشتمله علي القصص و الأخبار، و قليل من الأحكام و الحدود، و استدلّ علي ذلك بأن العقل لايعرف طريق الطاعه و النجاه، إذ لم يعرف من العقول إلا الجزئيات الناقصات، فزعم أن حجة الله التي احتج بها علي الناس الكتب الباقيه من الأنبياء السالفه؛ و لم يعقل أن الكتب صامته، و الصامت لايليق بالحجية، لِما يقبل التأويل، فيؤوّله كل علي مقتضي هواه،... .
رساله مشكوة الحكمة در يك پيشگفتار، چهار ركن (فصل) و يك خاتمه ميباشد. مجتهد مراغي در پيشگفتار به علت نگارش رساله كه در پاسخ به يك ردية مسيحي بوده، ميپردازد، اما به مشخصات نويسنده و يا كتاب او هيچ اشارهاي نميكند. اگر بخواهيم مخاطب اصلي مؤلف را بيابيم بايد ردپاي او را در ميان مبشراني جست كه در اين دوره فعاليت داشتهاند (در ادامه به اين مسئله ميپردازيم).
مؤلف در ادامة پيشگفتار به دو اشكال اصلي طرف مسيحي اشاره ميكند و موضوعات اركان رساله خود را نيز طوري انتخاب ميكند كه به طور منطقي بتواند پاسخ او را داده باشد. مبشر مسيحي گفته است: 1) عقل انسان تنها قادر به درك جزئيات است و به تنهايي از شناخت حقيقت عاجز است، بنابراين خداوند تنها راه شناخت خود را در كتب آسماني انبياء پيشين قرار داده است. مجتهد مراغي اجمالاً در اينجا ميگويد: نويسنده توجه نداشته كه كتابها صامت هستند و صامت به تنهايي نميتواند حجت باشد، چراكه تأويلبردار است و هر كس ميتواند در راستاي اهداف خود آن را تفسير و تأويل كند «لم يعقل ان الكتب صامتة و الصامت لايليق بالحجية لما يقبل التأويل فيؤوله كل علي مقتضي حاله»(برگ دوم). 2) نويسندة مسيحي مدعي بوده كه پيامبر اسلام بليغترين و فصيحترين فرد زمان خود بوده و براي تحقق اهداف سياسياش قرآن را آورده است. مؤلف ما در پاسخ به اين اشكال نيز ميگويد: نقطة انحراف اينان در اين است كه مقام و منزلت حجت الهي را كه قَيم بر كتب آسمانياند را درك نكردهاند «فَينبغي أن نُبين لَهم اولاً وجوبَ الحجة النّاطق فِي كلّ زمان و أن الصَّامت لايكون حجة عَلي وَحدتِه ولا هو بِذلك يحيق و لايقوم مَقام النّاطق ولا هو بذلك يليق، ثم انَّه يجب ان يكونَ مَعصوماً عن الخطأ و الزّلل، عالماً بِجميع ما يحتاج اليه الأنام في العلمِ و العمل. ثمّ انّه يجب أن يكون ظاهراً و معروفاً بَين الأنام بنفسه او بنوّابه، ثم نبين لهم طريق معرفته و معرفة نوّابه»(برگ سوم).
فهرست مطالب رساله از اين قرار است:
مقدمه: في الاشارة الي اركان المعرفة، 3-4؛
ركن اول: وجوب حجة الناطق في كل زمان، 4-6؛
ركن دوم: وجوب عصمته في كل اوان، 6-8؛
ركن سوم: اشتهاره فيما بين الأنس و الجن، 8-10؛
ركن چهارم: طريق معرفة الحجة و نوابه، 11- 17
خاتمة: في وجوب الرجوع الي القيم و التسليم له علماً و عملاً، 18- 22.
از ويژگيهاي مهم رسالة حاضر اين است اجزاي فصول آن كاملاً به هم متصل هستند و هر ركني مبتني بر ركن پيشين خود ميباشد. از ديگر ويژگي اين رساله استفاده از تشبيهات و تمثيلات متناسب با موضوع است، براي نمونه در ركن اول در اثبات ضرورت حجت الهي كه انبياء و جانشينان آنها هستند، جامعه را به بدن انسان تشبيه ميكند و ميگويد: همانطور كه آفريننده اين بدن مادي براي اعضا و جوارح ما يك رئيس قرار داده كه همان روح باشد، انبياء و جانشينان آنها را هم راهنمايان جامعه قرار داده است، و به عبارتي ديگر پيامبران روح جامعه بشري هستند.
متأسفانه مؤلف تا پايان رساله هيچ اشارهاي به مشخصات نويسندة مسيحي و نام اثر او نميكند. تنها با تعبير «مِن بعض القسّيسن و الأحبار» از آن ياد ميكند. اما با توجه به قرائني كه وجود دارد، به نظر ميرسد اين رساله، از جمله ردّيههايي باشد كه در واكنش به كتاب ينابيع الاسلام18 اثر كشيش دكتر كلرتيزدال19 تأليف شده است. زيرا ينابيع الاسلام، جنجاليترين كتابي است كه در اين دوره (اواخر قرن نوزده) در ردّ اسلام نوشته شد.20 و واكنشهاي متعددي از سوي عالمان مسلمان، از هند تا نجف را در پي داشت. مرحوم آقابزرگ در الذريعه21 و فرزند ايشان احمد منزوي در فهرستواره،22 نمونههاي ديگري از ردّيههاي اين كتاب را احصاء كردهاند.
اما متن رسالة جواب كافي و بيان شافي لمن سبقت له الحسني:
«بسم الله الرحمن الرحيم، الحَمدلله الّذي ليسَ كمثلِه شيءٌ و هَو اللَّطيف الخَبير و الصّلوة علي مَن هو مِن الله بشيرٌ و نذيرٌ و السَّلام علي الوصيّ و الوزير و آله الذّين كل واحد مِنهم في العلمِ و الفضلِ له نَظير و شيعتُهم الذّين هُم كافِلوا كلّ يتيم و اسير. بعد يقول سالكُ مَسلكِ التَّسلِيم و شاربُ مَشرب التَسنيم حسنبن عبدالرحيم قد سَئلني بعضُ الأرامنة أن اُبينَ لهُم المَذهب الحقّ فيما بين المذاهب و الأديان بالدليل العقلي بحيث ينكشف لأهل البصرة (البصيرة) بالعيان.
پس نوشته شد، شكي نيست در اينكه اجسام خالي از چهار عرض نميباشد؛ يعني حركت، سكون، اجتماع و افتراق. بديهي است كه اين اعراض، همگي حادث است. آنچه مقدم بر حوادث و پيش از اينها نتواند شد، آن هم حادث ميشود. آنچه مجرد است، مثل عقول و ارواح و نفوس، هرگاه متعدد باشند، تعدد نميشود، مگر به حدود و كل محدود مركب است. پس، خالي از دو عرض اجتماع و افتراق نميباشد، آنچه پيش از عرض بودنش محال باشد، آنهم حادث ميباشد. مثل عرض و اگر مجرد منحصر به يكي باشد، خالي نيست از اينكه در يك صفت يا زياده از يك صفت با حوادث شريك باشد، يا نباشد، بلكه منزه از جميع صفات حوادث باشد. هرگاه شريك باشد، شكي نيست در اينكه مابهالاشتراك، غير مابهالامتياز است. پس، لامحاله مركب ميباشد، پس لامحاله حادث ميشود.
و اگر منزه از جميع صفات حوادث و مقدس از جميع سمات مدركات باشد، آن قديم است. و لابدّ است از اينكه حجتي اقامه نمايد در ميان خلق، كه عالم به جميع مصالح و مفاسد باشد و جامع جميع محاسن و عاري از جميع مكاره باشد و الا نقص در ربوبيت غني مطلق ميشود. پس، لابد است از اينكه عالم از وجود اين چنين شخصي خالي نباشد تا عقول ناقصه به تبعيت آن به مرتبه كمال برسند و جميع موجودات اجسام، به طبايع خودشان ارواح به عقول خودشان حاكمند بر اينكه هر جزء به كلّ خود و هر جزيي به كلّي خود بايد تابع شود. شكي نيست در اينكه انسان كامل مذهب خود را القا ميكند. به تابعين خودش. پس هر ملّتي كه مستند به انسان كامل نيستند، مذهب ايشان باطل است.
پس مذهب حق منحصر شد به مذهب اثناعشري، كه ايشان در سلوك به انسان كامل، كه جامع جميع محاسن و عاري از جميع نقايص باشد، مستندند. اگر مذهب ايشان حق نباشد، لازم آيد كه عالم خالي از وجود انسان كامل باشد و آن منافي كمال ربوبيّت و منافي توحيد خداوند و منافي تنزيه ذات مقدّس و منافي وجود قديم قادر ميباشد: اما منافي ربوبيّت است، به جهت آنكه نقص در افعال يا از عجز ميشود يا از جهل، قديم از هر دو منزّه است. اما منافي توحيد است، به جهت آنكه فساد از تعدّد و ممانعت شريك ميشود مقتضاي وحدت كمال است. اما منافي تنزيه است، به جهت آنكه سبب وجوب وجود انسان كامل تنزيه مالك و تقدّس اوست. اما منافي وجود قديم است، به جهت آنكه نقص راجع به عدم است و مقتضاي وجود كمال و جمال و جلال است. هرگاه ارامنه گويند: حضرت عيسي انسان كامل است، صحيح است، اما بايد در ميان خلق باشد نه در آسمان چهارم. هرگاه گويند: امام شما نيز غايب است، گوييم به خواصِّ خودش ظاهر است و به ايشان القا ميكند آنچه مايحتاج خلق است، چنانچه اين بيانات را به مخلص القا فرمودند: «جواب از براي شما نوشتم، روحي و نفسي فداه.»
تحليل و نتيجه
بحث «انسان كامل»، از جمله موضوعات كهن و جدي به شمار ميرود كه در همة اديان آسماني، به ويژه در اديان ابراهيمي مطرح بوده است. در اين ميان، انديشمندان مسلمان عنايت بيشتري به اين مسئله داشتهاند. ميتوان گفت: نقطة اوج آن، در عرفان اسلامي، بهويژه آثار ابنعربي و شارحان او بوده است، اساساً، موضوعاتي چون اعتقاد به نبوت، عصمت انبياء، لزوم اطاعت از آنها، اسوه بودن پيامبر و ولايت ائمّة معصومين(ع)، در متون اسلامي مبتني بر اين فرض، يعني انسان كامل بوده است. در عرفان اسلامي، انسان كامل داراي مقام ولايت ميباشد. شناخت مقام و منزلت آن همواره دغدغة اصلي عارفان بوده است. سيدحيدر آملي در تبيين جايگاه ولي و انسان كامل مينويسد:
و في الحقيقة، الولاية هي باطن النبوة التّي ظاهرها التصرّف في الخلق بإجراء الأحكام الشرعيّة عليهم، و بإظهار الأنباء و الإرشاد لهم بأخبار الحقايق الإلهية و المعارف الربانية كشفاً و شهوداً؛23 در حقيقت، ولايت باطن نبوت است، به گونهاي كه ظاهر آن تصرف در امور خلق خدا، به سبب اجراي احكام شرعي بر خلق و بازگوي خبرها و ارشاد آنان، به سبب اخبار حقايق الالهي و معارف رباني.
در حالي كه انديشمندان مسلمان بر ضرورت بشري بودن انسان كامل تأكيد دارند و براهين متعددي بر ضرورت وجود آن در طول حيات بشري و نياز مردمان به او ارائه ميكنند، انديشمندان مسيحي با طرح الوهيت عيسي مسيح و روحالقدس، تلاش نمودند جنبه كاملاً درونديني و حتي عقلستيز به آن ببخشند. از اينرو، مجتهد مراغي همسو با انديشمندان مسلمان، در رساله حاضر، ابتدا واسطة فيض ميان مبدأ صدور و مردمان را انسان كامل معرفي ميكند. سپس، آن را بر امام عصر تطبيق ميدهد.
مشخصات چاپ سنگي رسالة جواب كافي و بيان شافي لمن سبقت له الحسني، كاتب: عبدالمطلببن رزاق تبريزي، تبريز، چاپخانه حاجاحمد كتابفروش، صفر/ 1319ق، حاج احمد آقا، زبان فارسي، خشتي، نسخ، 3 صفحه، آستان حضرت معصومه(ع)، آستان قدس رضوي، آيت الله مرعشي، دفتر تبليغات اسلامي، مسجد اعظم.
پينوشتها:
1. محمود زمخشري، كشاف، ج 1، ص 371؛ محمدبن عمر فخر رازي، مفاتيح الغيب، ج 8، ص 25؛ سيدمحمدحسين طباطبائي، الميزان، ج 3، ص 246.
2. Smith.
3. Dwight.
4. جان الدر، تاريخ ميسيون آمريكايي در ايران، ترجمه سهيل آذري، ص 4.
5. Justin Perkins.
6. Asahel Grant.
7. Auraham.
8. Yuhannan.
9. عمادالدين فياضي و هادي جوادي، «تاريخچهاي از فعاليتهاي آموزشي و فرهنگي مبشران آمريكايي در ايران دوره قاجار»، پيام بهارستان، ش 11ص 562- 563؛ ر.ك. جان الدر، همان، ص 4-16.
10. رحمتالله معتمدي، اروميه در محاربه عالم سوز، ص پانزده.
به عنوان نمونه آقای رحمت الله معتمدی در كتاب ارومیه در محاربه عالم سوز از مقدمه نصارا تا بلوای اسماعیل آقا به حوادث سالهای 1298 تا 1300 شمسی می پردازد. وی با استفاده از منابع مناسب تحلیل عالمانهای از عوامل آشوبهای نظامی در ارومیه ارائه میدهد. و نیز میرزا ابوالقاسم امین الشرع خویی، رساله تاریخ تهاجمات و جنایات ارامنه، اسماعیل سیمیتقو و سردار ماكو در آذربایجان، به كوشش علی صدراییخویی، میراث اسلامی ایران، به كوشش رسول جعفریان، ج 10، ص 11- 80، كتابخانه مرعشی نجفی، 1378ش.
11. محمدمحسن آقابزرگ تهراني، الذريعه، ج 11، ص 725.
12. محمود طيار مراغي، ميراث اسلامي ايران، ج 6، ص 654.
13. همان.
14. اين رسالهها توسط آقاي طيار مراغهاي تصحيح و در ميراث اسلامي ايران ج 6 منتشر شده است.
15. درايتي، مصطفي، دنا، ج 11، ص 1174- 1175.
16. عبدالرحيم مراغي، فائدة من الفوائد، ص86.
17. عبدالرحيم مراغي، مشكوةالحكمه و مصباحالبيان. اين نسخه در كتابخانه عمومی ش: 5/ 19؛ تهران ـ ملی ش: 8/ 780 ، ص 101- 112؛ تهران ـ مجلس ش: 3/ 476؛ تهران ـ دانشگاه ش: 3/ 4250؛ قم ـ گلپایگانی ش 2/ 6700ـ 70/ 34؛ قم ـ مرعشی ش: 8/ 2027 موجود است.
18. The Sources of Islam.
19. Rew.w.st.Clair Tisdall.
20. كشیش تیزدال كتاب ینابیع الاسلام را به انگلیسی نوشت و ترجمه فارسی آن را ابتدا در 1899م. در لاهور هند منتشر كرد. این كتاب به زبانهای متعددی ترجمه گردیده و دهها مرتبه تجدید چاپ شده است. آخرین چاپ آن در سال 1973 بوده است. نویسنده ادعا میكند كه اسلام دین مستقلی و اصیلی نیست بلكه تلفیقی از ادیان گذشته بویژه یهودیت، مسیحیت و زردشتی میباشد و بر همین اساس نام كتاب را ینابیع الاسلام نام نهاده است.
21. محمدمحسن آقابزرگ تهراني، الذريعة، ج 1، ص 528، ش 2579؛ ج 10، ص 231- 235؛ ج 17، ص 197، ش1049، 198 ش1055؛ ج 25، ص 174 ش107.
22. احمد منزوي، فهرستواره، ج 9، ص 604- 605.
23. سيدحيدر آملي، المقدمات من كتاب نصّ النصوص في شرح فصوص الحكم، ص 168.
منابع
آقابزرگ تهراني، محمدمحسن، الذريعة الي تصانيف الشيعه، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1430ق.
آملي، سيدحيدر، المقدمات من كتاب نصّ النصوص في شرح فصوص الحكم، تحقيق و مقدمه عثمان اسماعيل يحيي و هانري كربن، تهران، توس، 1367.
الدر، جان، تاريخ ميسيون آمريكايي در ايران، ترجمه سهيل آذري، تهران، نور جهان، 1333ش.
درايتي، مصطفي، فهرستواره دستنوشتههاي ايران (دنا)، تهران، كتابخانه، موزه و مركز اسناد مجلس شوراي اسلامي، 1389.
زمخشري، محمود، الكشاف عن حقائق غوامض التأويل، بيروت، دارالكتاب العربي، 1407ق.
طباطبايي، سيدمحمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، چ پنجم، قم، جامعه مدرسين، 1417ق.
طيار مراغي، محمود، سه رساله فلسفي در ردّ بر شيخيه(ميراث اسلامي ايران)، به كوشش رسول جعفريان، قم، كتابخانه آيتالله مرعشينجفي، 1376.
فخر رازي، محمدبن عمر، مفاتيح الغيب، بيروت، دارالاحياءالتراث العربي، 1420ق.
فياضي، عمادالدين و هادي جوادي، «تاريخچهاي از فعاليتهاي آموزشي و فرهنگي مبشران آمريكايي در ايران دوره قاجار»، تهران، پيام بهارستان، ش 11، 1390.
مجتهد مراغي، حسنبن عبدالرحيم، جواب كافي و بيان شافي لمن سبقت له الحسني، تبريز، حاج احمد كتابفروش، 1319ق.
ـــــ ، كشف سريرة الاسلام بنور بصيرة الايمان، تبريز، حاج احمد كتابفروش، 1319ق.
ـــــ ، مشكوة الحكمه و مصباح البيان، نسخه خطي، بيجا، كتابخانه ملي، 1253ق.
معتمدي، رحمتالله، اروميه در محاربه عالم سوز، به كوشش: كاوه بيات، تهران، تاريخ معاصر، 1389.