معرفت ادیان، سال چهاردهم، شماره سوم، پیاپی 55، تابستان 1402، صفحات 39-58

    ریشه‌ها و عوامل انحطاط اخلاقی یهود از منظر قرآن کریم

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ مهری حکمت / دانشجوی دکتری قرآن و حدیث دانشگاه آزاد اسلامی واحد سمنان / azadf471@gmail.com
    رضا کهساری / استادیار گروه فلسفه و کلام، دانشگاه آزاد اسلامی واحد سمنان / kohsari888@gmail.com
    محمدحسین طاهری آکردی / دانشیار گروه ادیان، مؤسسة آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره) قم / Taheri-akerdi@iki.ac.ir
    چکیده: 
    در قرآن از میان اقوام و پیروان ادیان، بیشترین سخن دربارة یهود بوده و بیشترین انحطاط اخلاقی به آنان نسبت داده شده است؛ ازهمین رو این امر نیازمند تبیین و بررسی ریشه ها و مؤلفه های اساسی انحطاط اخلاقی یهود در قرآن است که با استفاده از روش تحلیل محتوای کیفی و توصیفی، از طریق کدگذاری باز و مقوله بندی تمام ویژگی های ناپسند اعتقادی، اخلاقی و رفتاری یهود و سپس از طریق کدگذاری بسته، به بررسی و تحلیل اوصاف ناپسند اخلاقی یهود پرداخته شده است. با بررسی واژگان، مضامین و مفاهیم آیات قرآن، ابتدا ویژگی های عمومی یهود و سپس مهم ترین صفات اخلاقی ناپسند شان مشخص شده است و در آخر، مهم ترین خصوصیات اعتقادی و اخلاقی یهود، برای دستیابی به هدف تحقیق و تعیین عوامل اصلی انحطاط یهود، به عنوان آورده های طولی در این امور ذکر شده است: 1. حس گرایی و معرفت شناسی تجربی و به تبع آن، مادی گرایی و نژاد پرستی؛ 2. پیروی از هواهای نفسانی، موتور محرک انحطاط اخلاقی یهود شمرده شده است؛ 3. عصیان عالمانه، متأثر از عامل 1و2 به عنوان مجری انحطاط اخلاقی یهود به شمار آمده است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Roots and Factors of the Moral Decline of Jews from the Qur’anic Perspective
    Abstract: 
    In the Qur'an, among the ethnic groups and followers of religions, the Jews have been most frequently referred to and the most moral decline has been attributed to them. Therefore, explanation and investigation of the roots and the main components of the moral decline of the Jews in the Qur'an seems necessary. Using descriptive and qualitative content analysis method and open coding, and through categorization of all wrong Jewish religious, moral and behavioral characteristics through closed coding, this paper investigates and analyzes the Jews’ immoral traits. By examining the words, contents and concepts of the Qur'anic verses, first the general characteristics of Jews and then their most important immoral traits have been identified, and finally in order to achieve the goal of the research and determining the main factors of the decline of the Jews, the most important religious and moral characteristics of the Jews have been discussed as longitudinal results in the following issues: 1. Sensualism and empirical epistemology and, accordingly, materialism and racism; 2. Following carnal desires as the driving force behind the moral decline of Jews; 3. Deliberate disobedience, affected by factors 1 and 2, have been considered as reasons for the moral decline of Jews.
    متن کامل مقاله: 

    مقدمه
    در تمام اديان الهي، صفات، ويژگي‌ها و زيبايي‌هاي اخلاقي به‌عنوان اصل اساسي که زندگي فردي، خانوادگي و اجتماعي بر آن استوار است، مورد تأکيد پيامبران و نيکان جوامع انساني قرار گرفته است و بدون ترديد، همان‌گونه که اخلاق‌مداري جوامع مبتني بر پيش‌فرض‌هاي معرفتي، ارزشي، اعتقادي و الگوهاي صالحان و پاکان يک جامعه شکل مي‌گيرد، بداخلاقي و رذالت‌هاي اخلاقي نيز در هر سطح و اندازه‌اي، بدون پيش‌زمينه شکل نمی‌گیرد و مبتني بر مجموعه‌ای از پيش‌فرض‌هاي آشکار و نهان به‌وجود مي‌آيد. بر همين اساس، تغییرات و دگرگونی‌های اخلاقی قوم يهود که به‌رغم دارا بودن شريعت، بهره‌مندی از پيامبر اولو‌االعزم و پيامبران بی‌شمار دیگر، و برخورداری از امتيازات معنوي و مادي، از ديدگاه قرآن دچار انحطاط اخلاقي شد، جاي بحث و بررسي دارد؛ لذا اين نوشتار براساس کدگذاري باز و بسته به ريشه‌ها و عوامل آن پرداخته است.
    يهود در قرآن به‌عنوان قوم بني‌اسرائيل، از پيروان آيين حضرت موسي‌، از پيامبران صاحب شريعت و يکي از اديان بزرگ آسماني، منتسب به يکي از فرزندان حضرت يعقوب به‌شمار رفته است؛ ولي با اين اوصاف، بيشترين سخني که از اين قوم نسبت‌به اقوام ديگر به‌ميان آمده، صفات و خصوصيات ناپسند اعتقادي و اخلاقي است که به‌عنوان شاخصه و وجه تمايز قوم يهود نسبت‌به اقوام ديگر در قرآن ذکر شده است. اين امر این سؤال اساسي را به‌وجود مي‌آورد که چگونه قومي با اين قدمت، سابقة ديني و تباري کهن و پس از برخورداري از نعمت‌هاي بي‌شمار مادي و معنوي، در قرآن به بدترين صفات اخلاقي متصف شده و اساساً رذايل اخلاقي يهود از چه مسائل هويدا و پنهان اعتقادي و اخلاقي ناشي گرديده است.
    دربارة قوم يهود، صفات اخلاقي و علل انحطاط آن کتاب‌ها و مقالاتي نوشته شده است که هرکدام کاستي‌هايي دارد؛ ازجمله اينکه غالباً، يا در حد عنوان به ريشه‌هاي انحراف اخلاقي (عليزاده، 1387) بسنده کرده‌اند يا اينکه به‌صرف شمارش علل انحطاط يهود (ژيان، 1389)، بدون بررسي جامع ريشه‌هاي اصلي، به بررسي ناقص انحطاط در سطح درون‌اخلاقي پرداخته‌اند. ازاين‌رو با توجه به اهميت اعتقادي، سياسي و اقتصادي يهود در مواجهه با جهان اسلام، ضرورت داشت که مؤلفه‌هاي اساسي انحطاط اخلاقي يهود با رويکرد کاربردي امروزي آن مورد توجه قرار گيرد. اين نوشتار با تتبع در آيات قرآن، براساس کدگذاري و استفاده از منابع معتبر تفسيري اجتماعي به بررسي جامع تحليل اخلاقي يهود پرداخته است. بدین‌منظور ابتدا مؤلفة اصلي تنزل اخلاقي يهود و سپس مؤلفه‌هاي فرعي مورد بررسي قرار گرفته‌اند و مهم‌ترين کاستي تحقيقات گذشته، از طريق توجه به مؤلفه‌‌هاي برون‌اخلاقي، مانند محيط و اعتقادات، جبران شده است.
    1. مفاهيم
    الف) انحطاط: «انحطاط» مصدر باب انفعال از مادة «حَطَّ» بر وزن خطّ، به‌معناي فروفرستادن هر چيزي از بالا به پايين است (ابن‌منظور، 1414ق، ج 7، ص 273). در قرآن، انحطاط مرادف نزول استعمال شده است: «النُّزُولُ في الأصل هو انحِطَاطٌ من عُلْوّ» (راغب اصفهاني، 1412ق، ص 799). معناي اصطلاحي انحطاط از معناي لغوي آن گرفته شده است؛ جز اينکه در لغت، در معنای تنزل و سقوط مادي به‌کار گرفته شده؛ ولي در اصطلاح به‌معناي دوري از حق، صدق، صفا و افتادن در گمراهي (مصطفوي، 1360، ج 7، ص 267) و ترک فضایل اخلاقي آمده است. در علم هيئت به‌معناي از بالا به پايين آمدن، در مقابل ارتفاع، معنا شده است (جهامي، 2006‌، ج 1، ص 414).
    ب) يهود: یهود جمع هود، در لغت به‌معناي توبه کردن و بازگشت به حق، منتسب به چهارمين فرزند يعقوب پيامبر، آمده است (مصطفوي، 1360، ج 11، ص 294). در اصطلاح، يهود به قوم حضرت موسي، به‌معنای کساني که از دين يهود پيروي مي‌کنند، گفته مي‌شود (طريحي، 1375، ج 3، ص 169).
    ج) اخلاق: اخلاق در لغت ﺟﻤﻊ «خُلق» به‌معناي سرشت (ابن‌فارس، 1404ق، ج 2، ص 214)، دين، طبع و سجيه به‌کار رفته است. همچنین در مورد حقيقت و اوصاف باطني ظاهري انسان، اعم از محاسن و زشتي‌ها نيز استعمال شده است (ابن‌منظور، 1414ق، ج 2، ص 304). ازاين‌رو مي‌توان گفت که در کاربردهاي لغوي، اخلاق جمع «خُلق» يا خُلُق» به‌معناي خوي، طبع و سجيه و اوصاف باطني انسان به‌کار رفته است. در اصطلاح، تعاريف متعددي از اخلاق ارائه شده است که از باب اختصار، يک تعريف برگرفته از معناي لغوي ذکر مي‌شود: اخلاق، سجيه و حالت ثابت و راسخ در نفس است که آدمي به‌سهولت، حتي ناخودآگاه، از آن حالت متابعت کند (قمي، بي‌تا، ص 35).
    2. يهود در قرآن
    «يهود» نام يکي از اديان الهي است که در قرآن به‌عنوان پيرو دين خاص با واژه‌هاي «هُوداً»، «الْيَهُود» و «يَهُودِيًّا» به‌ترتيب سه ، نه و یک بار، و به‌عنوان قوم، تبار و ذريه با واژه‌هاي «بني‌اسرائيل» و «إِسْرائيل» به‌ترتيب چهل و یک و یک مرتبه ذکر شده است که در جدول (1) مشاهده مي‌شود:
    جدول 1: جدول کدگذاری باز

    ش

    واژه

    شماره و تعداد تکرار در آيات

    مفهوم

    1

    يَهُودِيًّا

    یک بار (آل‌‌عمران: 67)

    مفرد مذکر يهود؛ و مؤنث آن يهوديه است (قرشي، 1371، ص 7280)

    2

    اليَهُود

    نه بار ( بقره: 113 (دوبار) و120؛ آل‌عمران: 67؛
    مائده: 18، 51، 64، 82؛ توبه: 30)

    جمع يهودي؛ مراد کساني است که در دين يهوديت داخل شده‌اند
    (مصطفوي، 1360، ج 11، ص 294)

    3

    هُوداً

    سه بار (بقره: 111، 135، 140)

    ياء زاید حذف شده است. به فعلي از افعال يهودي‌ها برمي‌گردد
    (طريحي، 1375، ج 3، ص 169)

    4.

    بني‌اسرائيل

    42 بار (بقره: 40، 47، 83، 122، 211، 246؛
    آل‌عمران:‌ 49و93؛ مائده: ‌12، 32، 70، 72، 87، 110؛ اعراف: 105، ‌134، 137، 138؛ يونس: 90 (دوبار) و93؛ اسراء: 2، 4، 101، 104؛ طه: 47، 80، 94؛
    شعراء: 17، 22، 59، 197؛ نمل: 76، سجده: 23؛
    غافر: 53و‌59؛ دخان: 3؛ جاثيه: 16؛ احقاف: 10؛ ‌صف: 6و24)

    از «اَسر» به‌معناي تحت نظر، توقيف و تحت تدبير خداوند گرفته شده است. اسم يعقوب پيامبر†. در قرآن به فرزندان يعقوب «بني‌اسرائيل» گفته شده است
    (مصطفوي، 1360، ج 1، ص 85)

    در کدگذاري‌‌ باز ملاحظه مي‌شود که تنها به واژة «يهود» بسنده نشده؛ بلکه واژة «بني‌اسرائيل» نيز ذکر شده است. حال بايد ديد که آیا مقصود از «يهود» با تمام مشتقاتش در قرآن، همان «بني‌اسرائيل» است يا نه؟ در پاسخ به اين سؤال بايد به صفات مشترک ناپسند يهود و بني‌اسرائيل در قرآن مراجعه شود: چنانچه صفات و خصوصيات مشترک ناپسند هر دو تأييد شود، مي‌توان حد‌اقل در ويژگي‌ها و صفات اخلاقي، هر دو عنوان را به‌صورت يک‌جا مورد تحليل قرار داد. ضرورت دارد که براي رسيدن به نتيجه بايد صفات و خصوصيات مشترک هر دو عنوان، در قالب جدول کدگذاري باز و بسته مورد بررسي قرار‌ گيرد.
    جدول 2: جدول کدگذاری باز

    عنوان

    واژه / مضمون

    شمارة آيات

    اعتقادي

    اخلاقي

    رفتاري

    یهود

    الظَّالِمين

    مائده: 51؛ احقاف: 10

     

     

    ظلم

    هُزُواً وَ لَعِبا

    مائده: 57

     

    سخريه

    بازيچه

    فاسِقُون

    مائده: 59

     

    کينه‌توزي

    فسق

    قالُوا آمَنَّا

    مائده: 61

     

    دورويي

     

    يَكْتُمُون

    مائده: 61

     

     

    کتمان حق

    يُسارِعُونَ فِي الْإِثْم

    مائده: 62

     

     

    ارتکاب گناه

    لا تَهْوى‏ أَنْفُسُهُم

    مائده: 70

     

    عهدشکني

    هواپرستي

    عَداوَةً

    مائده: 82

     

     

    دشمني

    لَيْسَتِ... عَلى‏ شَيْ‏ءٍ

    بقره: 113

     

    تکبر

    اختلاف‌افکني

    تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ /

    بقره: 120

     

    لجبازي

    پافشاري

    نَحْنُ أَبْناءُ اللَّه

    مائده: 18

    شرک به خدا

     

    خودخواهي

    يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَة

    مائده: 64

    شرک افعالي

    تکبر

    نسبت دادن فقر به خدا

    عُزَيْرٌ ابن‌اللَّه

    توبه: 30

    شرک

     

     

    إِلاَّ مَنْ كانَ هُوداً

    بقره: 111

     

     

    انحصارگرايي

    كُونُوا هُودا

    بقره: 135

     

    خودخواهي

     

    أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهادَة

    بقره: 140

     

    تحريف

    کتمان حق

    بنی‌اسرائیل

    نَرَى اللَّهَ جَهْرَة

    بقره: 55

    درخواست رؤيت خدا

     

     

    يَظْلِمُون

    بقره: 57، 92، 95

     

     

    ظلم

    فَبَدَّل

    بقره: 59

     

    تحريف

    تغيير حکم

    لَنْ نَصْبِرَ عَلى‏ طَعامٍ

    بقره: 61

     

    ناسپاسي

    زياده‌خواهي

    ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ مِنْ بَعْدِ...

    بقره: 64، 65، 93، 100

     

    عهدشکني

    عصيان

    أَكُونَ مِنَ الْجاهِلين

    بقره: 67

     

    تهمت

    مسخره کردن

    يُبَيِّنْ لَنا ما هِي؟

    بقره: 67ـ71

     

    بهانه‌جويي

    سؤال‌هاي بي‌ربط

    يُحَرِّفُونَه

    بقره: 75

     

    تحريف

     

    خَلا بَعْضُهُم

    بقره: 76، 93،

     

    دورويي

    نفاق

    لَنْ يَتَمَنَّوْهُ أَبَد

    بقره: 95

     

    دروغ‌گويي

     

    لَنْ يَتَمَنَّوْهُ أَبَد

    بقره: 96

     

    حريص

     

    لَنْ تَمَسَّنَا النَّار

    بقره: 80، 87

    عقايد باطل

    برتري‌طلبي

    سرکشي

    مَنْ كَسَبَ سَيِّئَة

    بقره: 81

     

    احاطة خطاها

    تکرار گناه‌

     تَقْتُلُونَ أَنْفُسَكُم

    بقره: 85

     

     

    قتل يکديگر

    تظاهَرُونَ...بِالْإِثْمِ

    بقره: 85

    تجزية ايمان

     

    تعاون در گناه

    تَوَلَّوْا إِلاَّ قَليلا

    بقره: 246

     

    خلف وعده

     

    فَريقاً كَذَّبُوا

    بقره: 87؛ مائده: 70

     

     

    تکذيب پيامبران

    فَريقاً يَقْتُلُون

    بقره: 87و91؛ مائده: 70

     

     

    قتل ‌پيامبران

    كَفَرُوا بِه

    بقره: 89، 90، 91

    کفر

     

     

    أَلاَّ تُقاتِلُوا

    بقره: 246؛ طه: 92

     

     

    عصيان

    مِنْ خَيْرٍ مِنْ رَبِّكُمْ

    بقره: 105

     

     

    انحصار‌گرايي

    كُفَّاراً حَسَدا

    بقره: 109

     

    حسادت

     

    إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسيح

    مائده: 72

    کفر / شرک

     

     

    لِلظَّالِمين

    مائده: 72

     

     

    ظلم

    إِنَّ اللَّهَ ثالِث

    مائده: 73

    کفر / شرک

     

     

    لا تَغْلُوا

    مائده: 77

    غلو

    تبعيت از هواها

     

    بِما عَصَو

    مائده، 78

     

     

    نافرماني

    عَنْ مُنكَرٍ فَعَلُوهُ

    مائده: 79

     

     

    کارهاي بد

    كانُوا يَعْتَدُون

    مائده: 79

     

     

    دشمني

    فاسِقُون

    مائده: 81

     

    دورويي

    فسق

    إِلاَّ سِحْرٌ مُبين/

    مائده: 110؛ صف: 6

    کفر

    تحريف واقعيت

     

    لَئِنْ كَشَفْتَ... لَنُؤْمِنَن

    اعراف: 134

     

     

    بهانه‌جويي

    كَما لَهُمْ آلِهَة

    اعراف: 138

    شرک

     

    جهالت

    عِجْلاً جَسَدا / ظالِمين

    اعراف: 148و105

    شرک

     

    ظلم

    فَمَا اخْتَلَفُوا حَتَّى

    يونس: 93

     

    لجبازي

     

    لَتُفْسِدُن

    اسراء: 4

     

     

    فساد

    لَتَعْلُنَّ عُلُو

    اسراء: 4

     

    برتري‌طلبي

    سرکشي / سلطه‌گری

    َكَفَرَتْ طائِفَة

    صف: 14

    کفر

     

     

    براساس جدول‌های (1و2) کدگذاري باز مي‌توان به صفات و ويژگي‌هاي ناپسند مشترک يهود و بني‌اسرائيل در قرآن دست يافت که در ادامه در قالب جدول (3) به‌صورت کدگذاري بسته ارائه مي‌شود.
    جدول 3: کدگذاری بسته

    واژگان

    صفات و خصوصيات ناپسند مشترک

    یهود و بنیاسرائیل

    اعتقادی

    اخلاقی

    رفتاری

    شرک

    تکبر

    ظلم

    کفر

    لجبازي

    کتمان حق

    شرک افعالي

    دورويی

    فسق

    اعتقادات باطل

    عهدشکني

    انحصار‌گرايي

     

    سخريه

    دشمني

     

    اختلاف‌افکني

    نفاق

     

     

    عصيان

     

    تحريف

    فسق

    چنان‌که ملاحظه شد، براساس مهم‌ترین اوصاف و ویژگی‌های ناپسند ذکرشده، یهود و بنی‌اسرائیل در قرآن باهم مشترک ذکر شده‌اند: از نظر اعتقادی، هردو به کفر، شرک و اعتقادات باطلی مانند باور به تثلیث، فقر و ناتوانی خداوند متصف شده‌اند؛ به‌لحاظ اخلاقی، بنی‌اسرائیل و یهود دارای صفات اخلاقی رذیله، مانند تکبر، پیمان‌شکنی، دورویی، لجبازی، اختلاف‌افکنی، تحریف سخنان حق و... بودند؛ از نظر رفتار نیز دچار سرکشی، عصیان، دشمنی، نفاق، فسق، انحصارطلبی، ظلم و تعدی به دیگران، کتمان حق و... بودند.
    چنان‌که از نشانی سوره‌ها پيداست، بيشترين اوصاف و خصوصيات يهود و بني‌اسرائيل، به‌ترتيب در سه سورة «بقره»، «مائده» و «توبه» به‌صورت مشترک ذکر شده است. بنابراین مي‌توان گفت که در انحطاط اخلاقي، هر دو به يک معنا بيان شده است؛ تنها تفاوت در کاربرد اين دو واژه آن است که در تمام نُه مورد واژه‌هاي «يهود» و «هوداً»، صرفاً به صفات رذيلة آنان اشاره شده است؛ مانند: «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذينَ أَشْرَكُوا...»؛ هرآينه دشمن‏ترين مردم نسبت‌به مسلمانان، يهود و مشركان را خواهى يافت (مائده: 82). در اين آيه به دو ويژگي شرک و دشمني يهوديان پرداخته شده است. در آية ديگر به برخي از اعتقادات باطل آنان اشاره شده است: «وَ قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ...»؛ يهود گفتند: دست (قدرت) خدا بسته است (مائده: 64). همچنین به ويژگي سلطه‌گري يهود پرداخته شده است: «وَ لَنْ تَرْضى‏ عَنْكَ الْيَهُودُ وَ لاَ النَّصارى‏ حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم»؛ هرگز يهود و نصارى از تو راضى نخواهند شد، مگر آنكه از آيين آنها پيروى كنى (بقره: 120).
    در نقطة مقابل، واژة «بني‌اسرائيل» در قرآن، توأم با دو صفت خوب و ناپسند به‌کار رفته است: در موارد متعددي ازجمله آیة 14 سورة «صف»، به نعمت‌ها و فرصت‌هايي طلايي که خداوند به بني‌اسرائيل عنايت کرده، اشاره شده است؛ در مقابل، آیات ديگري همچون آیة 70 سورة «مائده» به صفات ناپسند آنان اشاره دارد. در این آیه سه خصوصيت ناپسند اعتقادي، اخلاقي و رفتاري آنان ذکر شده است: به‌لحاظ اعتقادي به رسولان الهي اعتقاد نداشتند و پيامبران را تکذيب مي‌کردند؛ از نظر اخلاقي پيمان‌شكنى کرده، از هواهاي نفساني تبعيت مي‌کردند و به‌لحاظ رفتاري مرتکب بدترين گناه، يعني قتل انبيای الهي، مي‌شدند (سيد‌ قطب، 1412ق، ج 2، ص 943).
    3. انحطاط اخلاقي يهود
    طبق کدگذاري‌ای که انجام شد، بيشترين خصوصيات اخلاقي ناپسند در قرآن براي يهود ذکر شده است. ازآنجاکه اين خصوصيات در کتاب‌ها، مقالات و نوشته‌هاي ديگر مورد توجه قرار گرفته، در اين نوشتار سعي بر اين است که براساس آیات قرآن و با نگاه تفسیری، ويژگي‌ها و خصوصيات اخلاقي شناخته‌شدة يهود نام برده شود و برخي از این ويژگي‌ها که به انحطاط اخلاقي يهود ارتباط پيدا مي‌‌کند و در آثار ديگر کمتر به آن توجه شده است، بيشتر تبيين شود.
    1ـ3. تکبر و خودبرتربيني
    براساس آيات قرآن کريم، خصوصيت تکبر و خودبرتربیني از ويژگي‌هاي يهود بيان شده است: «وَ قَضَيْنا إِلى‏ بني‌اسرائيلَ فِي الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبيرًا» (اسراء: 4)؛ و در كتاب (تورات يا در لوح محفوظ و كتاب تكوين الهى) خبر داديم و چنين مقدر كرديم كه شما بنى‌اسرائيل دو بار حتماً در زمين فساد و خونريزى مى‌كنيد و تسلط و سركشى سخت ظالمانه مى‌يابيد. استکبار از اطاعت خداوند و ظلم بر مردم، از ويژگي‌هاي اين قوم شمرده شده است (شبر، 1412ق، ج 1، ص 279). در قرآن، خودخواهي يهود در چند امر به‌خوبي تبلور يافته است که عبارت‌اند از: انحصار بهشت به یهودیان؛ معدود بودن عذاب برای آنان؛ مصونيت از عذاب براي ایشان؛ و پندار پوچي اديان ديگر.
    الف) انحصار بهشت به يهوديان: تکبر در قوم‌گرايي و نژاد‌پرستي يهود، کار اين قوم را به جايي رسانيده بود که بدون توجه به فلسفه و هدف خلقت، طبق تصريح قرآن، نژاد يهود را هدف خلقت و متنعم در نعمت‌‌هاي الهي و مستحق ورود به بهشت مي‌دانستند: «وَ قالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ كانَ هُودا...» (بقره: 11)؛ و يهود گفتند: هرگز به بهشت نرود، جز طايفة يهود. این تفکر انحصارگرایانه تا بدان‌جا پیش رفته بود که دست به احتکار بهشت زدند. بر همين اساس بود که اربابان کنايس، سند بخشش و آزادي گناهکاران را در برابر پول‌هاي گزاف به مردم عطا مي‌کردند (زمخشري، 1407ق، ج 1، ص 178).
    ب) مصونيت يا معدود بودن عذاب برای يهوديان: آنان از روی تکبر و برتري‌طلبی نژادي مي‌گفتند که ما از تبار يعقوب، پسران خدا و دوستان خدایيم؛ و صرف يهودي بودن را ماية نجات مي‌دانستند و با پندار مصونيت از گناهان، جنايت قتل پيامبران را مرتکب مي‌شدند؛ چون خودشان را فرزندان خداوند مي‌دانستند: «وَ قالَتِ الْيَهُودُ وَ النَّصارى‏ نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ..» (مائده: 71)؛ يهود و نصارى گفتند: ما پسران خدا و دوستان اویيم. به‌دلیل همين خودبرتر‌بيني‌ای که داشتند، مي‌گفتند: خداوند ما را به‌سبب گناهانمان عذاب نمي‌کند (سيد‌قطب، 1412ق، ج 2، ص 867).
    از دیگر دلايل صفت رذيلة خودخواهي يهود، تصميم‌گيري به‌جاي خداوند است. آنان در اثر نژاد‌پرستي چنان از خودشان راضي بودند که بدون هيچ دليلي عذابشان را از طرف خداوند در مدت کوتاهي مي‌دانستند. قرآن صراحتاً به اين مسئله اشاره می‌کنند و مي‌فرمايد: «وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَيَّاماً مَعْدُودَةً...» (بقره: 80)؛ و يهود گفتند كه هيچ‌گاه آتش عذاب به ما نرسد، مگر چند روزى معدود. آنان به‌دلیل مقام فرزندي خداوند، خلود در جهنم را از خودشان دور مي‌کردند. استدلالشان اين بود که خداوند فرزندانش را صرفاً مدت کمي، براي ادب کردن، عذاب مي‌کند (فضل‌الله، 1419ق، ج 2، ص 105). حتي براساس چهل روز گوساله‌پرستي‌شان، براي عذاب‌شان مدت چهل‌روزه (آجيلي، 1390، ص 101) يا براساس اعتقاد به هفت هزار سال عمر براي دنيا، براي هر هزار سال يک روز عذاب براي خود قائل بودند (طبرسي، 1372، ج 1، ص 114).
    ج) پوچ‌پنداري اديان ديگر: آنان به‌سبب کبر، غرور و خودپسندي‌شان اديان ديگر را بي‌اساس مي‌دانستند: «وَ قالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصارى‏ عَلى‏ شَيْ‏ءٍ... قالَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ...» (بقره: 113)؛ يهود بر اين ادعايند كه نصارى را از حق چيزى در دست نيست... اين‌گونه دعوي‌ها نظير گفتار و مجادلات مردمى است كه از كتاب آسمانى بی‌بهره‌اند. اينکه يهود به مسيحيت چنين مي‌گفتند، بدين معنا نيست که اديان ديگر را قبول داشتند. براساس گزارش همين آيه، مراد از «الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ» (بقره: 120)، كفار و مشركين عرب‌اند که هيچ کتابي را قبول نداشتند. مقصود اين است که وقتي شما كه اهل كتاب هستيد چنين مي‌گویيد، مشركين نيز مي‌گويند که مسلمانان يا اهل کتاب چيزى نيستند (طبرسي، 1372، ج 1، ص 389). براي يهود پيروي از حق مطرح نبوده است و آنان به‌سبب برتري‌طلبي و روحية استکباری‌شان به چيزي جز مطيع کردن ديگران رضايت نمي‌دادند.
    2ـ3. تبعيت از هواهاي نفساني
    خداوند در قرآن پيروي یهود از هواهاي نفساني‌شان را مادر مفاسد اخلاقي آنان به شمار آورده است؛ تاآنجاکه به رسول گرامی اسلام درخصوص پیروی از هواهاي نفساني يهود هشدار داده‌ و آن حضرت را تهدید کرده است: «وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذي جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصيرٍ» (بقره: 120)؛ و البته بعد از آنكه طريق حق را دريافتى، اگر از خواهش‌‌هاي نفساني‌ آنها پيروى كنى، ديگر از سوى خدا يار و ياورى نخواهى داشت. به‌تعبير برخي از مفسران، اين تهديد شديد، قاطع و حتمي خداوند و ايجاد ترس، براي حبيب کريمش، پيامبر و فرستادة خداست، که اگر از هدايت خداوند به‌سمت هواهاي نفساني (يهود) که در پيش‌روي او قرار دارد، ميل پيدا کند، این‌گونه تهديد مي‌شود (همان، ج 1، ص 109). معلوم مي‌گردد که خصوصيت شنيع تبعيت از هواهاي نفساني يک خطر جدي در برابر انبيا قلمداد مي‌شده است و خداوند اين خطر را در آيات متعدد به بيان‌هاي مختلفي چون نهي و ذکر پيامدهای آن (بقره: 145) به‌عنوان يک تهديد گوشزد کرده است. اين تهديد، در حقيقت مي‌فهماند که اگر كسى با پيروي از هواهاي يهود مرتکب تمرد شود، از ستمكاران است (طباطبائي، 1417ق، ج 1، ص 419).
    یکی دیگر از پیامدهای هواپرستی، خطر تغيير حکم الهي است که در اين آيه هشدار داه شده است: «وَ أَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَ احْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ...» (مائده: 49)؛ ميانشان بر وفق آنچه خدا نازل كرده است، حكم كن و از خواهش‌هايشان پيروى مكن و از ايشان بپرهيز، كه مبادا با نیرنگشان از برخی چيزهايى كه خدا بر تو نازل كرده است، سر باز زنى.
    هواهاي نفساني به‌مثابة معيار مخالفت و حتي کشتار انبياي الهي بيان شده است. به‌عنوان یک قانون کلي، یهود با هرآنچه از آموزه‌هاي انبيا که با هواهاي نفساني‌شان ناسازگاري داشته است، به مخالفت برمي‌خاستند: «أَفَكُلَّما جاءَكُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى‏ أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَريقاً كَذَّبْتُمْ وَ فَريقاً تَقْتُلُونَ» (بقره: 87)؛ آيا هر پيغمبرى كه از جانب خدا اوامرى برخلاف هواى نفس شما آورَد، گردن‌فرازى و سرپيچى می‌کنید و (از راه حسد) گروهى را تكذيب و جمعى را به‌قتل مى‌رسانيد؟ تلاش بني‌اسرائيل براي به‌اطاعت درآوردن شرايع و به‌انحراف کشاندن مسير هدايت به‌سمت هواهاي نفساني، به‌عنوان يک امر عارضي در مقابل اصل ثابت فطري‌شان بوده است (سيد قطب، 1412ق، ج 1، ص 89). در آية 70 سورة «مائده» نيز دربارة اين موضوع آمده است: «فَريقاً كَذَّبُوا وَ فَريقاً يَقْتُلُونَ». در نتیجة خواهش‌هاي نفساني، کار اين قوم کشتن انبيای الهي شده بود؛ چنان‌که برخي مفسران از عطف دو جملة مستقل (كَذَّبُوا و يَقْتُلُونَ)، نکتة ظريفي را برداشت کرده‌اند: چرا فعل مضارع به فعل ماضى عطف شده است؟ پاسخ اين است که خداوند مي‌خواهد بفرمايد عادت مستمر آنها پيامبركشى بوده است؛ وگرنه فعل دوم نيز در حقيقت ماضى است؛ چنان‌که از فعل اول نيز همين استمرار اراده شده است (طبرسي، 1373، ج 3، ص 350). براين‌اساس، اين‌همه اصرار، نهي و هشدار پيامبران در مورد پيرهيز از هواهاي يهود از آن روی بوده است که آنها براي تحميل هواهاي نفساني‌شان دست به کارهاي خطرناک، مانند مطيع کردن، تهديد، تکذيب و قتل پيامبران مي‌زد‌‌ند.
    تبعيت از هواهاي نفساني، منشأ رذالت‌هاي اخلاقي يهود به‌شمار مي‌رود، که صفات ناپسند اخلاقي ديگر را در پي داشته است. در ادامه به برخي از اين صفات و ويژگي‌ها اشاره مي‌شود:
    الف) حرص و طمع: از صفات ناپسندی که از هواهاي نفساني نشئت مي‌گيرد، حب نفس، و به‌تبع آن، حرص و حب مال و بقاست. قرآن کريم يهود را در اين صفت ناپسند، سرآمد تمام اقوام معرفي کرده است: «وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلى‏ حَياةٍ وَ مِنَ الَّذينَ أَشْرَكُوا يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذابِ أَنْ يُعَمَّرَ وَ اللَّهُ بَصيرٌ بِما يَعْمَلُونَ» (بقره: 96)؛ آنان را از مردم ديگر، حتى مشركان، به زندگى اين‌جهانى حريص‏تر خواهى يافت و بعضى از كافران دوست دارند كه هزار سال در اين دنيا زيست كنند؛ درحالی‌که اين عمر دراز عذاب خدا را از آنان دور نخواهد ساخت و خدا به اعمالشان بيناست. در حرص و طمع يهود همين‌بس که حريص‌ترين مردم براي حيات و باقي ماندن در دنيا، يهود است؛ چنان‌که هر کدامشان دوست دارند هزار سال عمر داشته باشند و در اين دنيا زندگي کنند (طبرسي، 1377، ج 1، ص 323) و مال و ثروت بیندوزند. آنان به‌دلیل همین خصيصه که دنيا را آخرين مرحلة آرزو‌‌ها و عيش و نوش خود مي‌پندارند، همواره گلوگاه‌هاي اقتصادي دنيا را در دست می‌گیرند و براي به‌بردگي کشاندن ملت‌ها و وادار کردن آنها به تبعيت از هواهاي نفساني یهود، گلوي اقتصادي آنان را زير پای خود مي‌فشارند. اين واقعيتي است که قرآن به‌خوبي آن را حکايت کرده است: «فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الْكِتابَ يَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الْأَدْنى» (اعراف: 169)؛ پس از اينان، گروهى به جايشان نشستند و وارث آن كتاب شدند كه به متاع دنيوى دل بستند. يهوديان مال و مقام و اقسام ابزار شهوت و غير اين امور از متاع دنيا را گرد می‌آورند و در جهت تسخير انسان‌ها براي معصيت خداوند استفاده مي‌کنند (فضل‌الله، 1419ق، ج 10، ص 279). اين نشان مي‌دهد که حرص و طمع به‌عنوان ميراث يهود، از بن نهان و نهاد يهوديت نشئت گرفته است.
    ب) حسادت و کينه‌توزي: يکي از جلوه‌هاي ديگر پيروي از هواهاي نفساني يهود، حسادت و کينه‌توزي است که از تفوق‌طلبي، بلندپروازي و زياده‌خواهي آنها ناشي شده است. رشد مادي و معنوي ديگران، حسادت يهود را برمي‌انگيزد و باعث کينه‌‌توزي‌شان مي‌شود: «وَدَّ كَثيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إيمانِكُمْ كُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ» (بقره: 109)؛ بسيارى از اهل كتاب با آنكه حقيقت بر آنها آشكار شده است، از روى حسد دوست دارند که شما را پس از ايمان آوردنتان به كفر بازگردانند؛ «وَ لَيَزيدَنَّ كَثيراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْياناً وَ كُفْراً...» (مائده: 64)؛ و آنچه بر تو از جانب پروردگارت نازل شده است، به طغيان و كفر بيشترشان خواهد افزود. از ظاهر آيه که مخاطبش يهود است، به‌دست مي‌آيد که اين صفات براي يک فرد يا افراد خاص نیست؛ بلکه حکايت از راه و روش‌ يهود دارد که امری رايج، متداول و معروف بين آنها بوده است (فضل‌الله، 1419ق، ج 8، ص 249). این آیه تعصب و عقدة دروني يهود را مجسم مي‌کند که با اعطاي نعمت و احسان به ديگران، دست به حسادت و کينه‌توزي مي‌زنند (همان، ص 251). آنان از زمان‌هاي دور، در زمینة کفر و دشمني با اديان ديگر، سرآمد مردمان حسود و ستم‌پيشه بودند. وقتي متوجه مي‌شدند که خداوند مردمي را بر آنان فضيلت داده و از ميان آنان پيامبري مبعوث کرده است، حسادتشان تحريک مي‌شد. براين‌اساس، از يهود توقعي جز کفر و طغيان نمي‌رود و نبايد هيچ‌گاه از شرشان در امان بود (طباطبائي، 1417ق، ج 6، ص 32). خداوند در آیه‌ای ديگر به اين صفت رذيلة يهود تصريح می‌کند و مي‌فرمايد: «أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى‏ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِه...» (نساء: 176)؛ آيا بر مردم به‌سبب نعمتى كه خدا از فضل خويش به آنان ارزانى داشته است، حسد مى‏برند؟ ازآنجاکه پيامبر اسلام از بني‌اسرائيل نبود و از قوم عرب بود و خداوند نعمت عظماي نبوت را به ايشان عطا کرده بود، يهوديان حسادت کردند و ديگران را از تصديق آن حضرت بازمي‌داشتند (ابن‌کثير، 1419ق، ج 2، ص 296). اين يکي از مصاديق تبديل نعمت آنان به‌شمار مي‌رود (ابوعواد، 2008، ص 46).
    ج) عهدشکني: یکی از رذایل اخلاقي که در تمام اديان و جوامع انساني مورد مذمت قرار گرفته، پيمان‌شکني است. این رذیلة اخلاقی يکي از ويژگي‌هاي شناخته‌شدة يهود در قرآن کريم است. قرآن در آيات متعدد، از ميثاق و پيمان با بني‌اسرائيل سخن به‌ميان آورده است (بقره: 83؛ مائده: 12و70). اين عهد و پيمان‌ها شامل عبادت خداوند، اطاعت انبيا و انجام کارهاي نيک مي‌شود؛ ولي بني‌اسرائيل تمام پيمان‌ها را نقض کردند و به عصيان از فرمان خداوند، تکذيب و قتل انبيايي الهي برخاستند: «وَ إِذْ أَخَذْنا ميثاقَكُمْ... ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِك...» (بقره: 63و64)؛ به ياد آريد آن زمان را كه با شما پيمان بستيم...؛ ولى زان پس از فرمان سر باز زديد؛ بعد از اين پيمان بزرگ و مهم، آن را نقض کردید و از آن سر باز زديد (ابن‌کثير، 1419ق، ج 1، ص 186). از مظاهر سستي، پيمان‌شکني، و عجز و ضعف بني‌اسرائيل در برابر هواهاي نفساني، عدم پايبندي به تکاليفي است که بر دوش آنها گذاشته شده بود (سيد قطب، 1412ق، ج 2، ص 176). مراد از «ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ»، اعراض و دوري بني‌اسرائيل از وفا به عهد است (زمخشري، 1407ق، ج 1، ص 147). از برخي آيات قرآن به‌دست مي‌آيد که عهدشکني براي يهود به عادت و يک صفت ناپسند اخلاقي تبدیل شده است: «أَوَ كُلَّما عاهَدُوا عَهْداً نَبَذَهُ فَريقٌ مِنْهُمْ» (بقره: 100)؛ آيا هر بار كه با خدا پيمانى بستند، گروهى از ايشان پيمان‌شكنى كردند. اين آیه، شهرت يهود در پيمان‌شكنى را مي‌رساند (طبرسي، 1377، ج 1، ص 66). خصيصة پيمان‌شكنى يهود به‌عنوان نشان برجستة اين قوم در قرآن ذکر شده است: «الَّذينَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ يَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ في‏ كُلِّ مَرَّةٍ وَ هُمْ لا يَتَّقُونَ» (انفال‌: 56)؛ كسانى كه تو از آنان پيمان گرفتى؛ سپس پياپى پيمان خويش را مى‏شكنند و هيچ پروا نمى‌كنند. مراد از اينکه فرمود: «كُلِّ مَرَّةٍ»، چند دفعه‏اى است كه رسول خدا با ايشان پيمان بست و هر بار يهوديان عهدشان را مي‌شکستند و درعين‌حال از خدا و رسول خدا هيچ پروا نمي‌کردند (طباطبائي، 1417ق، ج 9، ص 112).
    د) تهمت و سُخريه: يهود از نظر اخلاقي چنان افول کرده‌ بودند که به پيامبر خدا تهمت مي‌زدند و دين خدا را به سخريه مي‌گرفتند. اين عمل يهود در آيات قرآن، ازجمله در آية ذیل، به‌خوبي انعکاس يافته است: «وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً قالُوا أَتَتَّخِذُنا هُزُواً قالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجاهِلينَ» (بقره: 67)؛ و به‌ياد آريد آن هنگام را كه موسى به قوم خود گفت: خدا فرمان مى‌دهد كه گاوى را بكشيد. گفتند: آيا ما را به ريشخند مى‏گيرى؟ گفت: به خدا پناه مى‏برم اگر از نادانان باشم. جواب بني‌‌اسرائيل در مقابل حضرت موسي، نهايت بي‌شرمي و بي‌ادبي بود. آنان به پيامبرشان تهمت استهزا و سخريه می‌زدند و می‌گفتند که حضرت موسي آنان را به سخريه و استهزا گرفته است (سيد‌ قطب، 1412ق، ج 1، ص 78). اينکه حضرت موسي‌ در جواب آنان فرمود: «به خدا پناه مي‌برم که از جاهلان باشم»، از اين روی بود که (هزو) سخريه، از جهل و سفاهت ناشي مي‌شود؛ بنابراین آنان در اصل، آن حضرت را به سفاهت و جهالت متهم کرده بودند (زمخشري، 1407ق، ج 1، ص 149). براساس آيات قرآن کريم، اين صفت ناپسند اخلاقي يهود نيز منحصر به زمان و افراد خاص نبوده؛ بلکه روش اخلاقي‌شان بوده است؛ ازهمين‌رو خداوند اين عادت شنيع يهود را به مسلمانان گوشزد کرده و از يهود چنين ياد نموده است: «اتَّخَذُوا دينَكُمْ هُزُواً وَ لَعِباً...» (مائده: 57)؛ (کفار اهل‌کتابي که) دين شما را به مسخره و بازى مى‌گيرند. به‌طور خاص در زمان پيامبر خدا، اين استهزا از طرف يهود انجام مي‌گرفت. سخريه و دشمني مسلمانان از طرف يهود، در طول تاريخ ادامه يافته است (سيد ‌قطب، 1412ق، ج 2، ص 923).
    هـ) تحريف و دورويي: این دو صفت اخلاقي ناپسند، از دیگر ویژگی‌های يهود است که مي‌تواند صفاتي ديگري چون دروغ‌گويي و بهانه‌جويي را نيز دربر بگيرد.
    تحريف شيء، به‌معناي به يک طرف بردن آن، معنا شده است (قرشي، 1371، ج 2، ص 121). تحريف به‌معناي ميل، طرف شيء، تبديل و تغيير آمده است (طريحي، 1375، ج 5، ص 36). یکی از خصوصيات اخلاقي يهود در قرآن، تحريف است که شش بار با دو واژة «يحرفون» و «يحرفونه» در توصيف يهود ذکر شده است: «فَبِما نَقْضِهِمْ ميثاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِه...» (مائده: 13)؛ و اهل كتاب ـ جز اندكى از آنها ـ چون پيمانشان را شكستند، لعنتشان كرديم و دل‌هايشان را سخت گردانيديم؛ كلمات را از معناى خود منحرف مى‌کنند. اين، بيان‌كنندة قساوت قلب آنان است؛ زيرا تغيير دادن سخن خداوند و دروغ بستن به او، ناشى از سنگدلى آنان است (طبرسي، 1377، ج 2، ص 49). آنان کلام را طورى تفسير می‌كردند كه صاحبش آن معنا را قصد نکرده بود. تفسيري از کلام خدا ارائه مي‌دادند که خداوند بدان راضي نبود يا اينکه آنچه از کلام خدا باب ميل خودشان بود، به آن اضافه مي‌‌کردند. يا اينکه (احتمال سوم) کلام خدا را جابه‌جا مي‌کردند. به تمام اينها تحريف گفته مي‌شود و خود قرآن نيز به برخي از اين معاني اشاره دارد: «فَبَدَّلَ الَّذينَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَيْرَ الَّذي قيلَ لَهُمْ فَأَنْزَلْنا عَلَى الَّذينَ ظَلَمُوا رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا يَفْسُقُون» (بقره: 59)؛ اما ستمكاران آن سخن را ديگر كردند و بر آنان به جزاى عصيانى كه كرده بودند، عذابى آسمانى فرود آورديم؛ كسانى كه ظلم و گناه كردند، فرمان خدا را تغيير دادند و غير از آن سخنى که بايد بگويند، گفتند (طبرسي، 1377، ج 1، ص 91).
    يهود با تحريف کلام خداي متعال، هم دچار دروغ‌گويي مي‌شدند؛ چون چيزي را به‌دروغ به خداوند نسبت مي‌دادند و هم اين کار آنها دورويي بود؛ زيرا آنان انسان‌هاي فاسق و منافقي بودند (مائده: 59)؛ کساني که هميشه چهرة نيرنگشان را با چهرة خيرخواهي و هم‌رنگي ظاهري با جامعه پوشانيده‌اند. قرآن کريم اين چهره را به‌خوبي به‌تصوير کشيده است: «وَ إِذا لَقُوا الَّذينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا...» (بقره: 76)؛ و چون با مؤمنان ديدار كنند، گويند: ما هم ايمان آورده‏ايم. اينان کساني بودند که وقتي مؤمنان را ملاقات مي‌کردند، مي‌گفتند: «ايمان آورديم»؛ اما وقتي همديگر را مي‌ديدند، مي‌گفتند: «ما ايمان نياورديم»... . يهوديان با اين کارشان دست به نفاق مي‌زدند؛ در ظاهر اظهار ايمان مي‌کردند تا خود را از اذيت و طعن و قتل حفظ كنند (طباطبائي، 1417ق، ج 1، ص 322). دورويی و دروغ‌گويي يهود که حکايت از نفاق آنان دارد، در آيات متعدد ذکر شده است: يا پيش مسلمان اظهار ايمان می‌کردند؛ ولي در نزد شياطين خودشان اظهار کفر مي‌نمودند (بقره: 8و14)؛ يا اينکه در زبان اظهار ايمان می‌کردند؛ ولي در دل‌هايشان کافر بودند (مائده: 41).
    4. بررسي انحطاط اخلاقي يهود
    پس از ذکر مهم‌ترين رذالت‌‌هاي اخلاقي يهود، اين سؤال پيش مي‌آيد که چطور ممکن است خداوند براي قومي بدترين خصوصيات اخلاقي را ذکر کند و اين قوم را در زمینة افول اخلاقي، شهرة آفاق سازد؟ به‌راستي چرا قرآن در ذکر بدي‌هاي بني‌اسرائيل سنگ تمام گذاشته و بدترين اوصاف و خصوصيات اخلاقي را براي آنان برشمرده است؟ از همين روست که افول اخلاقي يهود نياز به بررسي و تبيين دارد و بايد راز تنزل اخلاقي يهود براساس آيات قرآن به‌راستي و درستي تحليل شود.
    براساس جدول کدگذاري باز شمارة 2، اوصاف و خصوصيات يهود در قرآن با سه مؤلفة اعتقادي، اخلاقي و رفتاري کدگذاري شد. با بررسي آيات مربوط به توصيف انحطاط اخلاقي يهود مي‌توان گفت که قرآن انحطاط اخلاقي يهود را براساس دو مؤلفة اعتقادي و اخلاقي تبيين کرده است. در اين قسمت به بررسي این دو مؤلفه پرداخته می‌شود.
    1ـ4 مؤلفة اعتقادي
    همان‌گونه‌که اعتقادت صحيح بر اخلاق، اعمال و رفتار انسان تأثير مثبت مي‌گذارد، اعتقادات باطل نيز بر تمام جنبه‌هاي زندگي انسان تأثير منفي مي‌گذارد. بر همين اساس، اعتقادات باطل يهود بر اخلاق، رفتار و تعامل آنان تأثير گذاشته بود و اعتقاداتی همچون حس‌گرايي و بت‌پرستي تا شرک به خداوند، در انحطاط اخلاقي يهود نقش بسزايي داشته است. آنان به‌دليل بيماري و ناسالم بودن اساس تفکراتشان دچار انحطاط اخلاقي جبران‌ناپذيري شدند که در گفتار و رفتارشان تبلور يافته است. در اينجا مهم‌ترين اعتقادات يهود که از نظر قرآن در اخلاق آنان تأثيرگذار بوده است، مورد بررسي و تبيين قرار مي‌گيرد.
    الف) حس مادي‌گرايي و انحطاط اخلاقي: يهود راه معرفت را منحصر در شناخت از طريق حس مادي، تجربي و انکار حقايق مارورايي مي‌دانستند (حاجي صادقي، 1390، ص 68). طبيعت ايمان به محسوسات که با زور و اجبار طاغوتي چون فرعون همراه شده بود، فطرت بني‌‌اسرائيل را به‌شدت فاسد کرده بود؛ چنان‌که بدون اجبار تازيانة جلاد چيزي را نمي‌پذيرفتند و به‌مجرد برداشتن فشار، دست به سرکشي و عصيان مي‌زدند (سيد‌ قطب، 1412ق، ج 1، ص 72). يهود که قدرت و شوکت را در موجودي محسوس و ملموس به‌نام فرعون، آن‌هم نه از سر اختيار، بلکه از سر اجبار، تجربه کرده بودند، ديگر با اختيار، خدايي را که حتی با شهادت فطرت و وجدان انساني‌شان درک مي‌کردند، نمي‌پذيرفتند. ازهمين‌رو از حضرت موسي مي‌خواستند که خدا را به ايشان نشان دهد: «وَ إِذْ قُلْتُمْ يا مُوسى‏ لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُون» (بقره: 55)؛ و آن هنگام را كه گفتيد: اى موسى! ما تا خدا را آشكارا نبينيم، به تو ايمان نمى‌آوريم؛ و همان‌گونه‌که مى‌نگريستيد، صاعقه شما را فروگرفت. طبيعت ثانويه چنان جزء ذات آنان شده بود که ديگر حتي پديدة هرچند روشن را بدون لجبازي و اجبار نمي‌پذيرفتند؛ چنان‌که برخي مفسران فرموده‌اند: بني‌اسرائيل مي‌دانستند که درخواستشان نشدني و محال است؛ اما از سر لجبازي و براي عاجز کردن حضرت موسي چنين در خواستي را مطرح کردند (فضل‌الله، 1419ق، ج 2، ص 52). خداوند متناسب با تجربة حسي آنان صاعقه‌اي فرستاد و پس از مردنشان آنان را زنده کرد تا از اين طريق با حس و تجربه، قدرت و عظمت خداوند را ببينند؛ ولي طبيعت ثانوية تجربه‌گرايي که از اعتقاد باطل يهود ناشي شده بود، آنان را دچار انحطاط اخلاقي لجبازي و پافشاري بر باطل کرده بود؛ به‌گونه‌ای‌که ديگر زير بار حق نمی‌رفتند و فرمان حق را قبول نمي‌کردند و به هر دري مي‌زدند تا تسليم حق نشوند (بقره: 67ـ71). آنان به چيزي جز پيروي ديگران از راه باطلي که خودشان در آن بودند، راضي نمي‌شدند (بقره: 120). تجربة مادي و گرايش به بت‌پرستي، انديشه‌ها و افکار اين قوم را چنان فاسد کرده بود که وقتي حضرت موسي مدت کوتاهي (چهل روز) از آنها دور شد، دست به گوساله‌پرستي زدند و تنديس گوساله‌اى را كه نعرة گاوان از آن خارج مي‌شد (طه: 88) و قابل حس و تجربه بود، بر خداي حضرت موسي مقدم کردند و در پاسخ به اعتراض حضرت موسي، ماهيت خود را آشکار کردند: «قالُوا ما أَخْلَفْنا مَوْعِدَكَ بِمَلْكِنا وَ لكِنَّا حُمِّلْنا أَوْزاراً مِنْ زينَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْناها فَكَذلِكَ أَلْقَى السَّامِرِيُّ» (طه: 87)؛ ما به ميل و اختيار خود خلاف وعدة تو عمل نكرديم؛ ليكن اسباب تجمل و زينت بسيارى (از فرعونيان) بر دوش ما نهادند و ما آنها را در آتش افكنديم؛ و این‌گونه سامرى (فتنه‏انگيز بر ما) القا كرد. آنان پیش از این نیز سابقة درخواست بت‌پرستي داشتند؛ چنان‌که قبلاً نيز وقتي قومي را ديدند که بت مي‌پرستند، از موسي مانند خداي آنان را درخواست کردند (اعراف: 138). چنین سابقه‌ای حکايت از آن دارد که بني‌اسرائيل در برابر خدايان محسوس و قابل تجربه، عنان اختيار را از دست مي‌دادند.
    تجربه‌گرايي و حس‌گرايي چنان طبيعت اين قوم را دگرگون کرده بود که در تصميم‌گيري‌ها تحت تأثير تجملات و زرق و برق‌هاي ظاهري قرار مي‌گرفتند و مهم‌ترين امتياز آدمي را که اختيار و انتخاب است، تحت تأثير شرايط محيطي از دست مي‌دادند: «ما أَخْلَفْنا مَوْعِدَكَ بِمَلْكِنا وَ لكِنَّا حُمِّلْنا أَوْزاراً». هيچ‌گاه با تعقل، تفکر و اختيار راه درست را در پيش نمي‌گرفتند؛ با تحريک احساسات مادي‌شان، دست از تمام تعهدات و منفعت‌هاي بلندمدت خویش برمي‌داشتند (فضل‌الله، 1419ق، ج 15، ص 146).
    ب) شرک و انحطاط اخلاقي: چنان‌که در جدول کدگذاري باز ملاحظه شد، يکي از خصوصيات يهود که در آيات متعدد ذکر شده، شرک به خداوند در اشکال مختلف گوساله‌پرستي، پيامبر‌پرستي و شرک عملي بوده است (مؤمني، 1390، ص 22ـ63). منشأ شرک آنان نيز بت‌پرستي و حس‌گرايي در الوهيت بود؛ با اين تفاوت که اگر در ظاهر به خداي يگانه ایمان آورده بودند، بازهم هيچ‌گاه دست از اعتقاد به حس‌گرايي برنمی‌داشتند و آن حس‌گرايي را به‌شکل شرک و اعتقاد به فرزند داشتن خداوند به‌اثبات مي‌رساندند: «وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابن‌اللَّهِ... ذلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ يُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ...» (مائده: 30)؛ و يهود گفتند: عُزَير پسر خداست... . اين سخنى است كه تنها بر زبان مى‏رانند و با گفتار و كيش كافران مشرك پيشين نزديكى و مشابهت دارند. به‌تصريح آية شريفه، يهود انعکاس کفار مشرک وثني است که ملائکه و اجنه را دختران خداوند مي‌دانستند (فضل‌الله، 1419ق، ج 11، ص 89). چنان‌که گذشت، با اعتقاد یهود به نسبت فرزندي‌شان با خداوند (مائده: 18)، فساد آنان دیگر صرفاً مشکل انحراف در عقيده نبوده است؛ بلکه مشکل اساسي آنها فساد و انحراف در حيات است. آنان با انتساب فرزندي‌ و دوستي‌شان به خداي متعال، عذاب مقطعي‌‌شان را از باب عذاب پدر براي تأديب فرزند مي‌دانستند (سيد قطب، 1412ق، ج 8، ص 103).
    تمام مفاسد اخلاقي يهود، مانند قتل، نقض و تغيير احکام الهي، پيمان‌شكنى، دروغ‌گويي، فريب‌کاري، دورويي و...، به انحرافات اعتقادي يهود برمي‌گردند. برای رفتارهای آنان که از نظر انحطاط اخلاقي مرتکب قتل، تکذيب و تهديد انبياي الهي مي‌شدند، هيچ توجيهي نمي‌توان يافت، جز آنکه آنها خودشان را پسران و دوستان خداوند مي‌خواندند (مائده: 18) و معتقد بودند که خداوند بستگان و دوستانش را عذاب نمي‌کند (بقره: 80). اين‌گونه باورها بود که دست يهود را در انحطاط اخلاقي باز می‌گذاشت و در نتیجه، دست به پيمان‌شکني، دروغ‌گويي، استهزا و فريب‌کاري مي‌زدند. به‌تعبير قرآن، دينشان آنان را مغرور کرده بود: «ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَيَّاماً مَعْدُوداتٍ وَ غَرَّهُمْ في‏ دينِهِمْ ما كانُوا يَفْتَرُون» (آل‌عمران: 24). چنان‌که قبلاً نيز گفته شد، معرفت‌شناسي يهود، در حس و تجربه خلاصه مي‌شد و در نتیجه بهره‌اي معرفتي آنان بسيار اندک بود؛ چنان‌که قرآن مي‌فرمايد: «أَلَمْ‌تر إِلَى الَّذينَ أُوتُوا نَصيباً مِنَ الْكِتاب...» (مائده: 23)؛ آيا نمي‌بيني آنهايى را كه بهره‏اى از كتاب داده شده است؟ چون معرفت کامل نداشتند، احتمال دارد همان مقدار را (گذشتگانشان) براي منفعت‌طلبي و سيطره بر مردم، از دين ياد گرفته بودند (فضل‌الله، 1419ق، ج 5، ص 289). اين بهرة اندک را يهود براي چپاول ساير ملت‌ها نسل‌به‌نسل از اسلافشان به‌ارث برده‌اند. براين‌اساس مي‌توان اعتقادات باطل يهود را زمينه‌ساز انحطاط اخلاقي‌شان دانست. آنان براساس روحية بت‌پرستي و حس‌گرايي، معرفت و شناخت را صرفاً در امور محسوس و ملموس تجربه مي‌کردند؛ تمام ارزش و اعتبار را به حواس ظاهري‌شان مي‌دادند و تا چيزي را نمي‌ديدند نمي‌‌پذيرفتند. بنابراین، ايمانشان به خداوند را براساس همان شناخت مادي و تجربي بازسازي کردند و در راستاي اصالت حواس ظاهر و خواست‌هاي مادي‌شان به‌کار گرفتند و از اين رهگذر با انتساب به خداوند، از دين استفادة ابزاري نموده و همواره از خدا و شريعت براي تحميق و چپاول ساير ملت‌ها استفاده کرده‌اند.
    2ـ4. مؤلفة اخلاقي
    چنان‌که در تأثير اعتقادات باطل بر انحطاط اخلاقي يهود بيان شد، بني‌اسرائيل براساس مباني معرفت‌شناختی و مادي‌گرايي، تمام ارزش‌ها را در مسائل حسي خلاصه می‌کردند و اساساً چيزي را فراتر از درک حواسشان نمي‌پذيرفتند و هرآنچه براساس حواس مادي‌شان پذيرفته مي‌شد، بر هر ارزش ديگري مقدم مي‌کردند. به‌عبارتي، يهود از نظر انگيزشي، نگرشي و کنشي تحت تأثير تجربة مادي‌گرايي شرطي شده بودند. تمام رذايل اخلاقي آنان به اصل انحطاط اخلاقي برمي‌گردد و آن عبارت است از پيروي از هواهاي نفساني، که براساس زيبايي‌ها، لذت‌ها و خوشي‌هاي حسي و تجربي بنا کرده‌ بودند.
    الف) هواهاي نفساني و انحطاط اخلاقي: هواهاي نفساني يهود که ناشی از حواس ظاهري آنان بود، بر فرمان خدا و ارزش‌هاي معنوي و انساني ترجيح داده مي‌شد و تمام رذايل اخلاقي، مانند کبر، غرور، حسد، خودخواهي، فريب‌کاري، جعل، تحريف، دروغ‌گويي و...، به تبعيت از هواهاي نفساني‌ يهود برمي‌گردد. پيروي از هواهاي نفساني، در انحطاط ساير صفات اخلاقي يهود نقش کليدي دارد؛ تاجايي‌که قرآن مي‌فرمايد: آنها تلاش مي‌کردند که پيامبر الهي را به تبعيت از هواهاي نفساني‌شان وادارند. خداوند فريب‌کاري، فسق، روي‌گرداني از فرمان الهي و عذاب‌ یهود را متأثر از تبعيت آنان از هواهاي نفساني‌شان بيان فرموده است (مائده: 49). ازآنجاکه تبعيت از هواهاي نفساني به‌عنوان ريشة انحرافات و انحطاط اخلاقي يهود مطرح بوده، براي مراقبت از افتادن در دام هوس‌هاي آنان، شديدترين هشدارها و تهديدها به پيامبر اسلام داده شده است (بقره: 12).
    ب) نافرماني و انحطاط اخلاقي: عصيان و نافرماني و عهدشکني به‌عنوان يک عامل ريشه‌اي انحطاط اخلاقي يهود در نظر گرفته شده که موجب عذاب، لعن و نفرين آنان گردیده است (حامدي، 1389، ص 42). يکي از نمونه‌هاي عصيان يهود، در خصوص روز شنبه است که از صيد ماهي منع شده بودند؛ ولي با ترفند و حيله‌گري، اين حکم را نقض کردند (بقره: 65). در آن روز، ماهي‌ها را حبس مي‌کردند تا روز يکشنبه ماهي‌هاي بيشتري صيد کنند. آنان با فريب، مرتکب نقض حکم خداوند مي‌شدند. خداوند نیز آنان را به‌سبب عصيانشان به بوزينگان خوار و خاموش تبدیل کرد (طبرسي، 1372، ج 1، ص 265). اکثر يهوديان پس از علم، فهم و درک حق و واقعيت، به‌صورت عالمانه و عامدانه دست به عناد و لجبازي مي‌زدند؛ آن‌هم نه شناخت تقليدي يا کورکورانه؛ بلکه شناخت تحقيقي و يقيني. قرآن علم و آگاهي يهود دربارة حق را اين‌گونه بيان کرده است: «الَّذينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ إِنَّ فَريقاً مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ» (بقره: 146)؛ اهل كتاب همان‌گونه‌که فرزندان خود را می‌شناسند، او را می‌شناسند؛ ولى گروهى از ايشان در عين آگاهى، حقيقت را پنهان می‌کنند. اين رفتار، نشانة افول اخلاقي است و چنانچه افرادي در يک جامعه‌، عالمانه حق را زير پا بگذارند و عصيان کنند و معيارهاي اخلاقي را ناديده بگيرند، فضاي عمومي جامعه آن را برنمی‌تابد و افراد هنجارشکن مورد سرزنش و ملامت عمومي قرار مي‌گيرند؛ ولي چنان‌که ملاحظه شد، جامعة يهود در نقض معيارهاي اخلاقي و ارتکاب خلاف با يکديگر همدست بودند و حتي در زير پاگذاشتن ارزش‌هاي اخلاقي يکديگر را کمک مي‌کردند: «ثُمَّ أَنْتُمْ هؤُلاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَكُمْ وَ تُخْرِجُونَ فَريقاً مِنْكُمْ مِنْ دِيارِهِمْ تَظاهَرُونَ عَلَيْهِمْ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ...» (بقره: 85)؛ پس شما جماعتى هستيد كه يكديگر را می‌كشيد؛ گروهى از خود را آواره مي‌کنيد و ضد آنها به گناه و بيداد به همدستى يكديگر برمى‌خيزيد.
    نافرماني و عصيان پس از علم به دين حق و تمرد بعد از آشکار شدن واقعيت، زمینة انحطاط اخلاقي يهود را فراهم ساخته و آنان را مورد لعن خداي متعال قرار داده است. قرآن اين حقيقت را چنين بيان می‌کند: «وَ لَمَّا جاءَهُمْ كِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكافِرينَ» (بقره: 89)؛ و چون ايشان را از جانب خدا كتابى آمد که كتاب آنان را هم تصديق كرده بود، با آنكه از قبل آن خواستار پيروزى بر كافران بودند، هرچند او را می‌شناختند، به او ايمان نياوردند؛ كه لعنت خدا بر كافران باد. از سياق آيه استفاده مي‌شود كه كفار عرب قبل از بعثت متعرض يهود می‌شدند و آنان را آزار مي‌دادند و آن‌ها در مقابل، بعثت خاتم‌الانبياء را آرزو می‌کردند و مي‌گفتند: وقتي پيغمبر ما كه تورات از آمدنش خبر داده است، مبعوث شود و نيز به‌گفتة تورات به مدينه مهاجرت کند، ما را از اين ذلت می‌رهاند و از شر شما اعراب نجات مي‌دهد. از کلمة «کانوا» در آیه استفاده مي‌شود که اين آرزوي مستمرشان بود و در ميان کفار عرب به اين آرزو معروف شده بودند (طباطبائي، 1417ق، ج 1، ص 335).
    اينکه يهود در انحطاط اخلاقي سرآمد تمام اقوام شده‌اند، به‌سبب زير پا گذاشتن ارزش‌هاي اخلاقي از روي علم و آگاهي بوده است؛ لذا با علم به حق و آگاهی از حقانيت پیامبران، به تهمت و استهزا روي مي‌آوردند (بقره: 67)؛ براي عصيانشان، يا دستورهای ديني را تحريف می‌کردند و تغيير مي‌دادند يا با بهانه‌جويي و سؤال‌هاي نامربوط، فرامين الهي را از اساس به سخريه مي‌گرفتند (سيد ‌قطب، 1412ق، ج 1، ص 78). از جلوه‌‌هاي افول اخلاقي يهود، لجبازي و تکذيب حق است. لجبازي از روي علم و آگاهي، کار آنها را به جايي رسانيده بود که قرآن در بيان اوج لجاجت آنان می‌فرماید: «وَ إِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لا يُؤْمِنُوا بِها وَ إِنْ يَرَوْا سَبيلَ الرُّشْدِ لا يَتَّخِذُوهُ سَبيلاً وَ إِنْ يَرَوْا سَبيلَ الغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبيلاً...» (اعراف: 146)؛ هر آيتى را كه ببينند، ايمان نياورند؛ و اگر طريق هدايت ببينند، از آن نروند و اگر طريق گمراهى ببينند، از آن بروند. آنان با اینکه معجزات، آيات حق و راه‌هاي هدايت را به‌چشم می‌دیدند، باز هم ايمان نمی‌آوردند و راه حق را در پيش نمي‌گرفتند؛ ولي با مشاهدة راه فسق، قتل، غارت و گمراهي، آن را در پيش مي‌گرفتند (طيب، 1378، ج 5، ص 456). ازهمين‌رو انحطاط اخلاقي و ارتکاب گناهان، کار آنان را به جايي رسانيد که دل‌هايشان دچار قساوت شد و همچون سنگ و حتی سخت‌تر از سنگ گرديد.
    نتيجه‌گيري
    پس از تعريف واژگان مهم تحقيق، براساس کدگذاري باز، اشتراک يهود و بني‌اسرائيل در صفات و خصوصيات عمومي، اعم از اعتقادي، اخلاقي و رفتاري در قرآن به‌اثبات رسيد. همچنین طبق کدگذاري بسته، بيشترين صفات اخلاقي ناپسند يهود در قرآن مشخص شده است که عبارت است از: تکبر، حرص و طمع، عهدشکني، تبعيت از هواهاي نفساني، بهانه‌جويي، ناسپاسي، حسادت، دورويی، سخريه و استهزا، کينه‌توزي و دروغ‌گويي، تحريف واقعيت، و تهمت و افترا.
    سپس مقاله در دو محور اساسي ذیل تمرکز يافت:
    1. انحطاط اخلاقي يهود: از ميان خصوصيات ناپسند اخلاقي يهود، به مهم‌ترين صفاتي که در انحطاط اخلاقي يهود نقش کليدي داشتند، پرداخته شده است که عبارت‌اند از: «تکبر» و «پيروي از هواهاي نفساني».
    الف) برتري‌طلبي: يهود با انتساب دروغين قرابت به خداوند، براساس مؤلفه‌هايی مانند انحصار بهشت براي يهوديان، مصونيت از عذاب و پوچ‌پنداري اديان ديگر، عامل کليدي فساد، خون‌ريزي و قتل انبياي الهي در قرآن معرفي شده است.
    ب) پيروي از هواهاي نفساني: این عامل به‌عنوان مادر مفاسد اخلاقي يهود، در انحطاط اخلاق آنان نقش کليدي را ايفا کرده است. بسياري از رذايل اخلاقي ديگر، همچون فريب‌کاري، تحريف، دروغ‌گويي، عهدشکني، تکذيب و قتل انبياء... از اين امر ناشي شده است. اين امر چنان يهود را دچار تنزل اخلاقي کرده است که خداوند به پيامبرانش دربارة خطر تبعيت‌ از يهود، مکرراً هشدار داده است. تمام رذالت‌هاي اخلاقي يهود، مانند حرص و طمع، حسادت و کينه‌توزي، عهدشکني، تهمت و سخريه، تحريف و دورويی، از اين صفت ناشي شده‌اند.
    2. بررسي انحطاط اخلاقي يهود: در اين قسمت به بررسي آنچه براساس کدگذاري باز و بسته موجب انحطاط اخلاقي يهود گردیده، پرداخته شده است. با بررسي آيات قرآن، دو مؤلفة «اعتقادي» و «اخلاقي» به‌عنوان زمينه‌هاي افول اخلاقي يهود معرفي شده‌اند.
    الف) مؤلفة اعتقادي: از ميان اعتقادات باطل يهود، دو خصيصة اعتقادي «حس‌گرايي بر مبناي تجربه» و «شرک به خداوند»، بيشترين تأثير اعتقادي را در انحراف اخلاقي يهود داشته است. فساد اعتقادي، معرفت‌شناسي و ارزش‌هاي يهود را در امور محسوس و مادي خلاصه کرده بود و چون نگرش‌ها و ارزش‌ها مادي‌گرايانه رفتار اخلاقي يهود را به‌شدت تحت تأثير قرار داده بود، در نظر يهود منافع مادي هميشه بر منافع معنوي و اخروي مقدم مي‌شد.
    ب) مؤلفة اخلاقی: در اين مؤلفه، دو عامل «پيروي از هواهاي نفساني» و «نافرماني» مهم‌ترين نقش را در افول اخلاقي يهود داشته است. هر دو عامل نيز تحت تأثير معرفت‌شناسي حس‌گرايي يهود به‌عنوان محرک دروني قدرتمند، همواره يهودي‌ها را به‌سمت تنزل اخلاقي بيشتر سوق داده است. حس‌گرايي بر مبناي تجربه، زيرساخت‌هاي فکري يهود را بر پایة تجملات و ظاهر‌گرايي ملموس بنيان نهاده که به‌جاي کنترل هواهاي نفساني، نقش محرک و جهت‌دهي را ايفا کرده است.
    نافرماني و عصيان عالمانه و عامدانه در برابر حق به‌تبعیت از هواهاي نفساني و براساس معرفت‌شناسي تجربي نیز به‌عنوان عامل ديگر انحطاط اخلاقي مطرح شده که تمرد و لجبازي در عين علم به حق بودن فرامين الهي، انحطاط اخلاقي يهود را دوچندان کرده است. 

        ابن‌فارس، احمد‌بن ‌زکريا، 1404ق، معجم ‌مقاييس‌ اللغة، قم، دفتر تبليغات اسلامي.
        ابن‌کثير، اسماعيل‌بن عمر، 1419ق، تفسير القرآن العظيم، بيروت، دارالکتب‌العلمية.
        ابن‌منظور، محمدبن ‌مکرم‌، 1414ق، لسان العرب، چ سوم، بيروت، دارالصادر.
        ابوعواد، ابراهيم، 2008، صورة اليهود في‌القرآن و السنة والآناجيل، عمان، دارالبازوري العلمية.
        آجيلي، هادي، 1390، صهيونيسم از منظر قرآن کريم، تهران، دانشگاه امام صادق.
        جهامي، جيرار، 2006م، الموسعة الجامعة لمصطلحات، الفکر العربي و الاسلامي، بيروت، مکتبه ناشرون.
        حاجي صادقي، عبد‌الله، 1390، سيماي يهود در قرآن، قم، زمزم هدايت.
        حامدي، محمدمهدي، 1389، صهيونيسم سراي ابدي، قم، آيين احمدي.
        راغب اصفهاني، حسين‌بن ‌محمد، 1412ق، المفردات في ‌غريب ‌القرآن الکريم، دمشق، دارالعلم الدارالشامية.
        زمخشري، محمودبن عمر، 1407ق، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، چ سوم، بيروت، دارالکتاب‌العربي.
        ژيان، فاطمه، 1389، «عبرتي از علل و عوامل انحرافات يهود در قرآن»، تفسير قرآن و علوم حديث، سال دوم، ش 5و6، ص 134-166.
        سيد قطب، 1412ق، في ‌ظلال القرآن، چ هفدهم، بيروت، دار‌المشرق.
        شبر، سيدعبد‌الله، 1412ق، تفسير القرآن الکريم، بيروت دار البلاغه.
        طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1417ق، الميزان في‌تفسير القرآن، قم، جامعة مدرسين.
        طبرسي، فضل‌بن ‌حسن، 1372، مجمع‌البيان في‌ تفسير القرآن، چ سوم، تهران، ناصرخسرو.
        ـــــ ، 1377، جمع ‌الجوامع، مشهد، بنياد پژوهش‌هاي آستان قدس رضوي.
        طريحي، فخر‌الدين، 1375، مجمع ‌البحرين، چ سوم، تهران، مرتضوي.
        طيب‌، عبد‌الحسين، 1378، اطيب‌البيان في ‌تفسيرالقرآن، تهران، اسلام.
        عليزاده، هادي، 1387، «ريشه‌هاي انحراف يهود»، دين و سياست، سال پنجم، ش 17و18، ص 103-121.
        فضل‌الله، محمد‌حسين، 1419ق، من وحي‌القرآن، بيروت دارالملاک.
        قرشي، علي‌اکبر، 1371، قاموس قرآن، چ ششم، تهران، دارالکتب‌الاسلامية.
        قمي، شيخ عباس، بي‌تا، مقامات العليه في موجبات السعادة الابديه، قم، کنگره بزرگداشت محدث قمي.
        مصطفوي، حسن، 1360، التحقيق في کلمات القرآن الکريم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
        مؤمني، علي‌اکبر، 1390، بررسي تحليلي مواجهه قرآن با يهود، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حکمت، مهری، کهساری، رضا، طاهری آکردی، محمدحسین.(1402) ریشه‌ها و عوامل انحطاط اخلاقی یهود از منظر قرآن کریم. فصلنامه معرفت ادیان، 14(3)، 39-58

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مهری حکمت؛ رضا کهساری؛ محمدحسین طاهری آکردی."ریشه‌ها و عوامل انحطاط اخلاقی یهود از منظر قرآن کریم". فصلنامه معرفت ادیان، 14، 3، 1402، 39-58

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حکمت، مهری، کهساری، رضا، طاهری آکردی، محمدحسین.(1402) 'ریشه‌ها و عوامل انحطاط اخلاقی یهود از منظر قرآن کریم'، فصلنامه معرفت ادیان، 14(3), pp. 39-58

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حکمت، مهری، کهساری، رضا، طاهری آکردی، محمدحسین. ریشه‌ها و عوامل انحطاط اخلاقی یهود از منظر قرآن کریم. معرفت ادیان، 14, 1402؛ 14(3): 39-58