معرفت ادیان، سال چهاردهم، شماره سوم، پیاپی 55، تابستان 1402، صفحات 23-38

    ولوج روح در کالبد جنین از منظر امامیه و آیین کاتولیک

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ سیفعلی کریم زاده / دانشجوی دکتری ادیان و عرفان مؤسسة آموزشی و پژوهشی خمینی(ره) / skarimzade1345@gmail.com
    سیداکبر حسینی قلعه بهمن / دانشیار گروه ادیان مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) / akbar.hosseini37@yahoo.com
    چکیده: 
    این نوشتار، مسئلة ولوج روح در کالبد جنین را به روش توصیفی ـ مقایسه ای از دیدگاه امامیه و کاتولیک به تحلیل پرداخته و به این نتیجه رسیده است که کاتولیک نفخ روح را مقارن با لقاح می داند. این دیدگاه از قرن هفدهم به بعد ظهور یافت؛ چه اینکه در قرن های قبل از آن، عالمان مسیحی میان جنین شکل گرفته و جنین شکل نگرفته تمایز قائل بودند. آنان بر این باور بودند که جنین زمانی شکل گرفته است که از نظر جسمی و فیزیکی کامل شده و آمادة تعلق روح و پذیرش باشد. عالمان امامیه برای رشد و تکامل جنین مراحل مختلفی را برشمرده اند و معتقدند که دمیده شدن روح در مرحلة کامل شدن اعضا و جوارح است؛ ولی برای آن، وقت معینی را ذکر نمی کنند. طبق برداشت از احادیث مأثور از اهل بیت(ع)، نفخ روح در جنین پس از کامل شدن چهارماهگی اتفاق می افتد. این نظریه با نتایج تحقیقات علمی نیز مطابقت دارد.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Blowing of Soul into the Fetus in the Views of Imammiyah and Catholicism
    Abstract: 
    Using descriptive- comparative method, this article has analyzed the issue of the blowing of the soul into the fetus from the Imamiyyah and Catholic viewpoints and has concluded that, from the perspective of Catholicism, soul enters the fetus at the moment of conception. This view appeared from the 17th century onwards. Before the 17th century, Christian scholars distinguished between a developed embryo and an undeveloped one. They believed that the proper time for an embryo to be developed is when it is physically mature and ready to accept the soul. Imamiyyah scholars have regarded different stages for the growth and development of fetus. They believe that the soul is blown at the completion stage of the body's organs although they do not specify the exact time for it. Based on the hadiths of Ahl al-Bayt, soul emerges in fetus after the fourth month of pregnancy. This theory is also consistent with the results of scientific research.
    متن کامل مقاله: 

    مقدمه
    يکي از مسائل پرمناقشه در تاريخ حيات بشر، وجود انسان و معرفت پيدا کردن به ابعاد وجودي اوست. اديان آسماني (وحياني) انسان را علاوه بر برخورداري از بعد مادي، داراي بعد روحاني دانسته و تفاوت او با بقية حيوانات را مربوط به همين بعد قلمداد کرده‌اند. بر همين مبنا، آغاز زندگي انساني و اينکه از چه هنگامي جنين از حيات و اوصاف انساني بهره‌مند مي‌شود، در بين متفکران و اديان مختلف محل اختلاف و بحث و مناقشه بوده است. روح يک امر غيرجسماني است و اينکه زمان نفخ روح و دميده شدن آن در جسم جنين، تابع بعد مادي آدمي است يا نه، مورد بحث و اختلاف نظر بوده است.
    تشخيص زمان آغاز و پايان حيات آدمي يکي از مسائل و موضوعات مهم در زمينة اخلاق و حقوق پزشکي است؛ چراکه اقداماتي همانند خاتمه دادن به حيات بيماران مغزي، تحقيقات علمي دربارة جنين، شبيه‌سازي، ارائة خدمات ناباروري و سقط جنين، منوط به اين امر است. ازسوی‌ديگر، تعلق روح به کالبد جنين آثار اخلاقي و حقوقي متعددي را در پي دارد؛ مثلاً در بحث پرداخت ديه براي سقط جنين، هر مرحله‌اي دية خاص خود را دارد و مقدار آن براي مراحل مختلف، با توجه به دميده شدن روح يا دميده نشدن آن و همچنين با توجه به جنسيت جنين، متفاوت خواهد بود.
    از آثار مهم ديگرِ مسئلة تعلق روح به جنين در بحث اسقاط جنين اين است که با فراهم آمدن شرايط ويژه، بنا به عقيدة انديشمندان مربوطه، اغلب بر اين باورند که اسقاط جنين پيش از نفخ روح در جسم جنين و به‌منظور حفظ جان مادر، امکان‌پذير است؛ بعد از ولوج روح، چون جنين ديگر يک شخص انساني محسوب مي‌شود، اکثر فقها و علما آن را حرام و ناروا مي‌دانند (براي مطالعة بيشتر، ر.ک: قياسي و حبيبي، 1394).
    با وجود آثار و تبعات حقوقي و اخلاقي فراوان که مربوط به نفخ روح در جسم جنين است، در اديان و مذاهب مختلف، مانند يهوديت، مسيحيت و حتي اسلام، زمان دقيق دميده شدن روح در کالبد جنين معين و مشخص نشده و آرا و ديدگاه‌هاي مختلف و متعددي ارائه شده است.
    برخي از متفکران و علما در اين‌باره سکوت کرده و تعيين زمان دميده شدن روح را غيرممکن مي‌دانند. تحقيق و بررسي مقايسه‌اي و معرفت به مباني مشترک اديان وحياني دربارة مسئلة ولوج روح در جنين، به‌سهم خود براي معين و مشخص شدن زمان دميده شدن روح کمک خواهد کرد.
    بررسي موضوع زمان ولوج روح در کالبد جنين، در آثار انتشاريافته، اعم از مقالات و پايان‌نامه‌ها، نشانگر اين است که در آثار مربوط به مذهب اماميه موضوع زمان نفخ روح هدف اصلي آثار انتشاريافته نبوده؛ بلکه بالتبع و به‌جهت فايده‌ای که براي حل مشکل ديگر داشته، مثل تعيين دية جنين اسقاط‌شده، مورد توجه قرار گرفته است و صرفاً يک زمان تقريبي براي ولوج روح بر مبناي برداشتي که از برخي روايات و آيات دارند، معين گرديده و براساس آن، مقدار دية سقط جنين قبل از نفخ روح و بعد از آن تعيين شده است؛ و در مذهب کاتوليک، حداقل در آثار منتشرشده، اين موضوع به‌طور مستقل مورد بررسي قرار نگرفته، بلکه لابه‌لاي برخي مباحث، اشاراتي مبهم به اين مسئله صورت گرفته است. درنتيجه امتياز نوشتار پیش‌رو از دیگر آثار انتشاريافته، در همين نکته است که اولاً به‌طور مستقل موضوع زمان نفخ روح در هر دو آيين بررسي شده و سعي و تلاش بر اين بوده است که با توجه به مستندات و شواهد موجود در متون مقدس و سنت هر دو آيين، زمان ولوج روح مشخص شود؛ ثانياً ازآنجاکه تاکنون هيچ مقايسه‌ای بين دو آيين در مسئلة زمان نفخ روح صورت نگرفته است، مقالة حاضر اين وظيفه را به سرانجام رسانده و بررسي، مقايسه و نتيجه‌گيري را به‌عمل آورده است.
    1. ولوج روح از منظرکاتوليک
    يکي از مسائلي که از ديرباز مورد بحث انديشمندان مسيحي بوده، رابطة جسم و روح يا رابطة جسم و نفس يا رابطة جسم و روح و نفس است. آيا روح همان نفس است يا امر جدايي است؟ به‌عبارتي، روح و نفس امري واحد است که با دو عنوان به آن اشاره مي‌شود يا انسان از سه ساحت وجودي، يعني روح، نفس و جسم برخوردار است؟ در دين مسيحي، روح انسان جنبة الهي دارد؛ چنان‌که قديس پولس معتقد است: «خداوند روح خود را... به ما عطا کرده است...» (کتاب مقدس، اول قرنتيان، 12: 13).
    بدن انسان ذات مادي اوست و در اين آيين، باور بر اين است که انسان، هم ذات مادي دارد، هم ذات غيرمادي. در بعد مادي و جسماني انسان اختلافي نيست؛ اما در بعد غيرمادي انسان، گروهي روح و نفس (جان) را يکي مي‌دانند و در مقابل، گروهي ديگر آنها را از يکديگر جدا مي‌شمارند؛ يعني روح را امري جدا از نفس (جان) مي‌دانند. کليساهاي غرب، عموماً جزء گروه اول‌اند و کليساهاي شرق جزء گروه دوم (تيسن، بي‌تا، ص 159).
    1ـ1. بررسي زمان ولوج روح از منظر آيين کاتوليک
    آنچه آشکار است، اين است که منشأ بعد مادي و جسماني انسان، زمين و خاک می‌باشد. اکنون براي معين و مشخص کردن زمان ولوج روح در کالبد جنين انسان، به بررسي منشأ روح انساني از منظر انديشمندان مسيحي مي‌پردازيم. همان‌طورکه پيش‌تر نيز اشاره شد، کلمة «روح» يا «نفس» اشاره به همان ذات غيرمادي انسان دارد. در مورد منشأ يا سرچشمة روح، سه فرضية متفاوت وجود دارد: وجود قبلي، آفريده شدن و ارث بردن از والدين.
    1ـ1ـ1. فرضية وجود قبلي روح (The theory of pre-Existence)
    براساس اين فرضيه، ارواح‌ قبل از پيدايش اجسام، موجود بوده‌اند و بعد از خلق اجسام، در يکي از مراحل اولية شکل يافتن جنين، روح وارد جسم وي مي‌شود. عده‌اي اعتقاد دارند که شاگردان مسيح تحت تأثير اين نظريه قرار داشتند که دربارة مرد نابينا سؤال کردند: «گناه که کرد؛ اين شخص يا والدين او، که کور زاييده شد؟» (يوحنا، 2: 9) هرچند اين اعتقاد، قطعي نيست، ولي مي‌دانيم که افلاطون (427ق.م ـ 347ق.م)، فيلون (فيلسوف يهودي هلنيست، 20ق.م ـ 50م) و اوريجن (از دانشوران و الهيات‌شناسان آغازين مسيحي و جزو پدران بزرگ اولية کليساي مسيحي، 185م ـ 254م) پيرو اين نظريه بودند.
    2ـ1ـ1. نظرية آفريده شدن (The creation theory)
    براساس اين نظريه، روح مستقيماً توسط خدا خلق مي‌شود و احتمالاً در همان موقع حامله شدن مادر، يعني در ابتداي تشکيل جسم، وارد آن مي‌شود؛ اما طفل (جنين) بدن را از والدين به‌ارث مي‌برد و اين نظريه، مؤيد اين معناست که روح ذاتي روحاني (ويژگي‌ای غيرمادي) دارد و روح غير فاني نمي‌تواند از جسم طبيعي به‌وجود بيايد و اين منطبق با آياتي از کتاب مقدس است که در آنها بين روح و جسم تفاوت قائل شده است. همچنين به اين سئوال پاسخ مي‌دهد که چرا مسيح از مادر خود روحي گناهکار به‌ارث نبرد.
    براي اثبات اين نظريه، بعضي از فقرات مربوط به آفريده شدن روح توسط خدا از کتاب مقدس نقل مي‌شود (اعداد 22: 16؛ جامعه 7: 12؛ اشعيا 16: 57؛ زکريا 1: 12؛ بحرانيان 9: 12).
    ارسطو (385ق.م ـ 323ق.م)، آمبروز (قديس مسيحي سدة چهارم ميلادي و اسقف اعظم ميلان، 340م ـ 397م)، جروم (کشيش و مترجم کتاب مقدس از عبري به لاتين، 347م ـ 420م)، پلاگيوس (فيلسوف، متکلم و مبلغ مذهبي در روم باستان، 360م ـ 420م) و بعد از آنها آنسلم (از مهم‌ترين متفکران مسيحي و پدر فلسفة مدرسي، 1033م ـ 1109م)، آکوئيناس (فيلسوف ايتاليايي و متأله مسيحي، معروف به حکيم آسماني، 1225م ـ 1274م) و غالب متکلمان کاتوليک کليساهاي اصلاح‌شده، پيرو اين نظريه بوده‌اند (تيسن، بي‌تا، ص 160).
    کتاب مقدس مي‌گويد که «لاوي در صلب پدر خود بود» (عبرانيان 10: 7)؛ و اين با نظرية ارث بردن از والدين مطابقت دارد. چنين معلوم مي‌شود که نطفة انسان در عين آنکه اندازه و رنگ و جنين جسم را در خود دارد، داراي شخصيت و خصوصيات اخلاقي نيز مي‌باشد (همان، ص 159).
    3ـ1ـ1. ارث بردن روح از والدين (the traducian theory)
    طبق اين نظريه، تمام نسل بشر در حضرت آدم خلق شده است، هم از نظر روح و هم از نظر جسم؛ و اين هر دو به‌وسيلة توليدمثل طبيعي به نسل‌هاي بعدي منتقل شده است. خالق اين نظريه، ترتوليان است که البته دربارة روح، نظري مادي داشت. آگوستين دربارة منشأ روح، نظر قطعي ابراز نمي‌کند. عده‌اي آگوستين را پيرو نظرية آفرينش روح مي‌دانند و عده‌اي ديگر مي‌گويند که او معتقد به ارث روح از والدين است. علماي الهيات «لوتري» عموماً از نظرية ارث بردن روح از والدين پيروي مي‌کنند (تيسن، بي‌تا، ص 159). اين با تعاليم کتاب مقدس هماهنگي بيشتري دارد؛ زيرا طبق کتاب مقدس، انسان نوع بخصوصي از موجودات است و اين به آن معناست که تمام وجود او از والدين به‌وجود آمده است. در «پيدايش» (12: 1 و 27)، زن و مرد باهم «آدم» خوانده شده‌اند. در «پيدايش» (2: 5)، خدا او را «آدم» مي‌خواند؛ يعني به يک نوع تعلق دارد.
    در «روميان» (1: 7)، کلمة «انسان»، هم براي شوهر و هم زن به‌کار برده شده است؛ به همين دليل، عيسي «پسر انسان» خوانده شد؛ هرچند فقط از زن به‌دنيا آمد. در «متي» (5: 12) و اول «قرنتيان» (21: 15)، هم کلمات «مرد» و «انسان» براي هر دو جنس مرد و زن به‌کار برده شده است؛ به‌علاوه، شبيه بودن پسر آدم به مرد را نمي‌توان به بدن محدود کرد؛ بلکه شامل روح هم مي‌شود. عبارت «مادرم در گناه به من آبستن گرديد» (مزمور 5: 51) را فقط اين‌طور مي‌توان تفسير کرد که داود روح فاسدي از مادر خود به‌ارث برد. در «پيدايش» (26: 46)، افرادي ذکر شده‌اند که از صلب يعقوب به‌وجود آمده بودند. «اعمال» (26: 17) نشان مي‌دهد که خدا «هر امت انسان را از يک خوي ساخت». اين امر نشان مي‌دهد که تمام مردم از يک زن و مرد به‌وجود آمده‌اند (تيسن، بي‌تا، ص 160).
    از «پيدايش» (1: 2ـ3) مي‌فهميم که کار خلقت در روز ششم به‌پايان رسيد و به همين دليل نمي‌توانيم بگوييم که خدا هر روز و هر ساعت و هر دقيقه مشغول خلق کردن روح‌هاست. به‌علاوه، اين نظريه (ارث بردن روح از والدين) بيش از ساير نظريه‌ها با الهيات مسيحي هماهنگي دارد؛ زيرا شرکت ما را در گناه آدم توجيه مي‌کند (همان، ص 162).
    فرضيه‌هاي مطرح دربارة منشأ يا سرچشمة روح، همه مؤيد اين معناست که جنين يک انسان است؛ زيرا وجود انسان متشکل از روح و جسم است و جنين از هر دو برخوردار است. اين‌گونه نيست که جنين يک تودة جسمي بدون روح باشد؛ و اینکه روح از قبل بوده باشد يا هنگام تشکيل جنين خلق شود و با جسم متحد گردد، فرقي در اصل موضوع نمي‌گذارد؛ بلکه مهم آن است که با تشکيل جنين، يک انسان به‌وجود آمده است. اين جمله از کتاب مقدس که «لاوي در صلب پدر خود بود» نشان مي‌دهد، يک جنين تمام ويژگي‌هاي يک انسان را از والدين به‌ارث مي‌برد؛ حتي شخصيت و خصوصيات اخلاقي را با اين فقرات صريح از کتاب مقدس در مورد به‌ارث بردن خصوصيات و صفات انساني، چگونه مي‌توان اين ادعا را پذيرفت که جنين در يک مرحله‌اي انسان نيست و بعد از يک برهه يا در يک مرحله‌اي خاص، تبديل به انسان مي‌شود؟ چنين نظري هيچ‌گونه سنخيتي با فقرات کتاب مقدس ندارد؛ به‌علاوه فقرات کتاب مقدس با فرضية ارث بردن روح از والدين بيشتر مطابقت دارد (تيسن، بي‌تا، ص 159)؛ يعني تمام نسل بشر در حضرت آدم خلق شده است، هم از نظر روح و هم از نظر جسم و بدن؛ و اين هر دو با توليدمثل طبيعي به نسل‌هاي بعدي منتقل شده است. اين نظريه با الهيات مسيحي هماهنگی و هم‌خواني دارد؛ زيرا يکي از عقايد پايدار و مهم مسيحيت دربارة انسان اين است که تمام نسل بشر در گناه آدم شرکت دارند (همان، ص 159) و تنها همين نظريه که تمام انسان‌ها در آدم خلق شده‌اند، توجيه‌گر اين اعتقاد است. با لحاظ مباني الهياتي که دربارة پيدايش انسان در کتاب مقدس موجود است، جاي هيچ شکي باقي نمي‌ماند که طبق عقايد مسيحيت، جنين از همان زمان تشکيل سلول زايگوت، يک انسان است و تمام خصوصيات انساني، اعم از جسماني و روحاني را دارد و آنها را از والدين به‌ارث مي‌برد؛ پس با توجه به تمام مطالب مطرح‌شده، زمان ولوج روح همان زمان تشکيل سلول زايگوت در انسان است.
    2ـ1. انسان کامل بودن جنين از ديدگاه آيين کاتوليک
    طبق آموزه‌هاي آيين کاتوليک، جنين از لحظة لقاح و شکل‌گيري سلول جنيني، انساني کامل و بالفعل است، نه انساني بالقوه؛ و روح انساني از همان لحظة لقاح در او دميده مي‌شود و حيات انساني آغاز مي‌گردد (راتزینگر، 1987، به نقل از: لوادا، 2011). بين متفکران مسيحي در اين موضوع اختلاف‌نظر وجود داشته است؛ ولي نظر غالب، خاصه در آيين کاتوليک، اين بوده که جنين از همان ابتداي لقاح، يک انسان کامل است. در قرن هفدهم با مشاهداتي که به‌وسيلة ميکروسکوپ‌هاي ابتدايي انجام مي‌دادند، ادعا شد که آنچه در سلول‌هاي بارور ديده مي‌شود، انسان‌هاي ريز و کوچکي هستند که آنها را «آدم‌واره» ناميدند و کليسا اين مطالب را پذيرفت که اينها انسان کوچکي هستند که بايد بزرگ شوند. بنابراين طبق نظر ايشان، از بين بردن اين آدم‌واره که حکم انسان کامل را داشت، خطا بود. هرچند بعدها با پيشرفت علم، خطا و اشتباه بودن نظرية آدم‌واره آشکار شد، ولي کليسا از عقيدة خود برنگشت که جنين از لحظة لقاح، يک انسان است (ر.ك: اصل يوسفي، 1388).
    البته بايد توجه داشت که انسان پنداشتن جنين از سوي کاتوليک‌ها نمي‌تواند صرفاً مبتني بر اين مشاهدات ميکروسکوپي باشد؛ بلکه بر مباني و نظريات هستي‌شناختي و انسان‌شناختي خاص خود مبتني است که به بخشي از آن پرداخته شد و در آينده نيز بيشتر توضيح داده خواهد شد.
    در آيين کاتوليک، اعتقاد بر اين است که روح در همان لحظة لقاح و بارور شدن تخمک، وارد آن مي‌شود (راتزینگر، 1987، به نقل از: لوادا، 2011) و تخمک، انساني است با همة حقوق انساني؛ زيرا روح، نه رنگ دارد، نه وزن، نه بو؛ و هرگز با هيچ معياري سنجيده نشده است (اداره کل سازمان تبلیغات خراسان رضوی، 1386، ص 32-35).
    در همين زمينه، پاپ ژان پل دوم در رسالة «انجيل حيات» مي‌آورد: «عده‌اي معتقدند که جنين تا زمان معين انسان به‌شمار نمي‌رود؛ حال آنکه از لحظه‌اي که تخمک بارور مي‌شود، حياتي آغاز مي‌شود که نه از آنِ پدر است و نه مادر؛ بلکه حيات انسان تازه‌اي است با رشد خاص خود». در اسناد متعدد، تأکيد بر لحظة باروري است؛ درنتيجه به‌مجرد انعقاد نطفه، حيات مقدس و نامشروطي آغاز مي‌شود که هيچ‌کس حق سلب آن را ندارد (راتزینگر، 1987، به نقل از: لوادا، 2011).
    به‌عقيدة ترتوليان (متوفاي 240م)، يکي از متألهين مسيحي، جنين از لحظة لقاح، يک انسان کامل است (تيسن، بي‌تا، ص 159)؛ اما آگوستين (متوفاي 430م)، عالم بزرگ مسيحي، جنين بدون روح را از جنين با روح جدا مي‌کند (همان). در قرن سيزدهم ميلادي، توماس آکوئيناس، بزرگ‌ترين الهيدان مسيحيت در قرون وسطي، به‌تبع ارسطو قائل شد که در پسران، در حدود چهلمين روز پس از بارداري و در دختران، در حدود روز هشتادم يا به‌نقلي روز نودم پس از حاملگي، روح دميده مي‌شود (پاپ پل ششم، 1965، رك: گاردنر، 1991، ص 10). با وجود اين، کليساي کاتوليک رسماً در قرن نوزدهم اين ديدگاه‌ها را کنار نهاد و در سال 1869م پاپ بيوس نهم اعلان کرد که مجازات طرد به‌سبب سقط جنين، شامل تمام مراحل جنيني مي‌شود و در سال 1917م قوانين شرعي را مقرر کرد که تمام جنين‌هاي سقط‌شده، همه بايد غسل تعميد داده شوند (پاپ پل ششم، 1965، رك: گاردنر، 1991، ص 10) و همين امر، خود دليل بر مدعاست که جنين از لحظة آبستن شدن مادر، يک انسان کامل است. اين ديدگاه را شوراي واتيکان دوم و پاپ پل ششم نيز تأييد و بر آن تأکيد کردند (پاپ پل ششم، 1965، رك: گاردنر، 1991، ص 10).
    آنچه دربارة انسان بودن جنين بيان شد و اينکه چه دلايل و شواهدي مي‌توان ارائه داد که هويت جنين را از ابتدا و در تمام مراحل مشخص کند، همه در جهت همين هدف‌اند که مسيحيت، خاصه آيين کاتوليک، به‌دنبال اثبات انسان بودن جنين از همان ابتداي لقاح است. هرچند مطالب، به‌ظاهر پراکنده به‌نظر مي‌رسند، اما با دقت در محتواي آنها درمي‌يابيم که از يک انسجامي برخوردارند؛ چون همة آنچه از کتاب مقدس و فقرات آن در اين زمينه ارائه شد و نيز ديدگاه اصحاب کليسا و بالاخره تفسير و توضيح متألهين و الهي‌دانان بزرگ مسيحيت، جملگي به‌دنبال يک نظر و ديدگاه بودند و آن اينکه اثبات کنند جنين از ابتداي بارداري از هويت انسان کامل و از حقوق آن برخوردار است؛ و دلايل زيادي از ابواب مختلف کتاب مقدس آورده شد. بنابراين، آيات کتاب مقدس و فتاواي اخلاقي اصحاب کليسا در طول تاريخ مي‌تواند مبناي الهياتي آيين کاتوليک در اين موضوع باشد؛ و لذا کليساي کاتوليک با توجه به همين مباني الهياتي خود اين ديدگاه را پذيرفته که جنين از همان لحظة انعقاد نطفه، انسان کامل است. به‌عبارت واضح‌تر، لحظة ولوج و دميده شدن روح در کالبد جنين، همان لحظة انعقاد نطفه است؛ و متفکران اين آیين مسيحي، فقرات چندي از کتاب مقدس را شاهد بر اين مدعا آورده‌اند: «کلام خداوند بر من (ارميا، يکي از انبياي بني‌اسرائيل) نازل شده، گفت: قبل از آنکه تو را در شکم صورت بندم، تو را شناختم؛ و قبل از بيرون آمدنت از رحم، تو را تقديس نمودم و تو را نبي امت‌ها قرار دادم» (کتاب ارميا 5: 1). «[اي خداوند!] مرا در رحم مادرم نقش بستي... استخوان‌هايم از تو پنهان نبود، وقتي که در پنهان ساخته مي‌شدم و در اسفل زمين نقش‌بندي مي‌گشتم» (مزامير، 13: 139ـ15).
    2. ولوج روح در مذهب اماميه
    1ـ2. کاربردهاي روح
    روح و نفس، هرچه باشند، در آفرينش خداوندي همانند ساير پديده‌هایند؛ به اين معنا که روح نيز از مصاديق امري است که خدا فرموده است: هرگاه امر او بر چيزي تعلق گيرد، به‌محض اراده، آن چيز اجرا مي‌شود؛ و سپس آن چيز مراحل ايجادش را طي مي‌کند. روح با آموزة قرآني، همانند همة پديده‌ها در تحت امر پروردگار، مراحل «کن فيکون»ي به‌معناي شدن و مراحل و مسير طي کردن را در آفرينش مي‌پيمايد. با اين نگاه، از شر دوگانه‌گرايي که مورد انکار بسياري از فلاسفة عصر جديد است، خلاص مي‌شويم. همچنين بيان شد که با رفتارگرايي و کارکردگرايي نمي‌توان سازوکار روح و نفس را تبيين کرد. روح و نفس انساني، با توجه به آموزة صدرالمتألهين مبنی بر «جسمانية الحدوث و روحانية البقا» بودن، مسير طبيعي و تکاملي خود را طي مي‌کند و به مرحلة کمال مي‌رسد. خدا در هر پديده‌اي، حکمت وجودي آن را قرار داده (جعل کرده) است و هر چيز براساس ذات خود عمل مي‌کند. متافيزيکِ هر چيز با خود آن همراه است. با اين نگاه، تعريف جوهر و عرض مي‌تواند مورد نقد قرار گيرد.
    همچنين پيشنهاد مي‌شود که تعريف نفس انساني براساس آنچه صدرالمتألهين گفته است که «النفس في وحدتها کل القوا» ترميم شود و با عبارت «النفس في وحدتها مدبّر القوي» يا «فوق القوا» اصلاح گردد تا قدرت تصميم‌گيرندگي و اشراف خود را بر بقية قوا تثبيت کند (فدايي، در: khabaronline.ir).
    واژة روح غالباً در دو معنا استعمال مي‌شود: 1. عامل حيات بدن يا جان؛ 2. نفس. با توجه به‌ کاربردهاي واژة روح و معاني‌ای که در آن معاني کلمة «روح» به‌کار مي‌رود، پرسش‌هايی مطرح مي‌شود که بايد مورد تحقيق و بررسي قرار گيرند: ملاک و معيار ولوج روح، کدام معناي روح است؟ آيا معناي اول که همان جان و عامل حيات آدمي و همة حيوانات است، مدنظر است يا معناي دوم، نفس و روحي که مجرد از بعد جسماني است؟ آيا اين دو معنا متفاوت از یکديگرند و در زمان‌هاي جدا و مختلف در جسم جنين حلول مي‌کنند يا با همديگر تقارن زماني دارند؟
    با توجه به معناي اول، لزومي ندارد که وقت و زمان مشخص و معين، مانند چهارماهگي را براي نفخ روح پيدا کنيم؛ بلکه تشخيص اين مهم برحسب نشانه‌هايي مانند تپش قلب جنين، فعال شدن برخي از حواس و حرکت ارادي در رحم و... خواهد بود و اين نشانه‌ها ممکن است پيش از چهارماهگي يا بعد از آن در جنين آشکار شوند؛ اما بر مبناي معناي دوم، با توجه به مسئله، که روح يک امر مجرد از ماده و جسم است، براي تشخيص ولوج روح و زمان آن، محتاج اين هستيم که به آيات قرآن و احاديث اهل‌بيت مراجعه کنیم (ساريخاني و همكاران، 1399).
    2ـ2. زمان ولوج روح در قرآن
    خداي متعال در آية 14 سورة «مؤمنون»، بعد از کامل شدن مراحل متفاوت نطفه، علقه، مضغه، عظام و پوشانده شدن استخوان با گوشت، سخن از «آفرينشي ديگر» براي جنين به‌ميان مي‌آورد. همان‌طورکه مي‌فرمايد: «سپس آن نطفه را لختة خونى ساختيم؛ آنگاه آن لختة خون را به‌صورت پاره‌گوشتى [که گويى] جويده‌شده درآورديم؛ پس آن قطعه‌گوشت را استخوان‌هايى چند ساختيم؛ آنگاه استخوان‌ها را با گوشت پوشانديم؛ سپس آن را آفريده‌اى ديگر ساختيم (به او حقيقت انسانى بخشيديم). پس خداوند که بهترين آفرينندگان است، پرخير و برکت است»؛ و بعد از شمردن مراحل مختلف، خداي متعال خود را بهترين آفريننده توصيف مي‌فرمايد.
    چنين برمي‌آيد که خداوند در انتهاي اين آيه با عبارتی پرمعنا و سربسته، به آخرين مرحله در آفرينش انسان ـ که در حقيقت، اساسي‌ترين مرحلة خلقت انسان است ـ اشاره مي‌کند. به‌باور بسياري از علما، اين مرحله، مرحلة نفخ روح در کالبد جنين انسان است که به او حيات مي‌بخشد (سايت هدانا برگرفته از قرآن و پزشکي). در تفاسير قرآن، مقصود از «سپس آن را آفريده‌اى ديگر ساختيم»، مرحلة نفخ روح در جنين تفسير شده است.
    در مراحل چندگانه‌اي که براي خلقت آدمي در آية شريفة فوق ذکرشده، در همة آنها عبارت «خلق» به‌کار رفته است؛ ولي آن زمان که به مرحلة آخر مي‌رسد، تعبير به «انشاء» مي‌فرمايد. همين عبارت آخر، بيان‌کنندة اين مهم است که آخرين مرحله با مراحل پيش از آن (مراحل نطفه و علقه و مضغه و گوشت و استخوان)، کاملاً متفاوت مي‌باشد؛ اين مرحله، يک مرحلة بسيار مهم است که خداوند از آن به‌طور سربسته ياد مي‌کند و فقط مي‌فرمايد: «سپس ما به آن آفرينش تازه داديم» و بلافاصله به‌دنبال آن مي‌فرمايد: «پس خداوند که بهترين آفرينندگان است، پرخير و برکت است». اين همان مرحله‌اي است که جنين وارد مرحلة حيات انساني شده است (مكارم شيرازي و همكاران، 1353، ج 14، ص 212؛ طباطبائي، 1378، ج 15، ص 21).
    آية ديگري که دربارة خلقت انسان و دميدن روح در او آمده، چنين است: «پس از آن، نسل او را از راه ولادت، از چکيده‌اى که آبى پست و بى‌مقدار بود، آفريد؛ و در پى خلقتِ نخستين انسان، به او شکل آدمى بخشيد و از روحى بلندمرتبه، که جلوه‌اى الهى دارد، در او دميد و به شما گوش‌هاى شنوا و چشم‌هاى بينا و دل‌هاى انديشه‌گر عطا فرمود؛ ولى سپاسگزارى شما در برابر نعمت‌هاى الهى بسى اندک است» (سجده: 8ـ9). سپس نسل او را از چکيدة آبي پست مقرر فرمود؛ آنگاه او را درست‌اندام کرد و از روح خويش در او دميد. در اين آيه هم مي‌فرمايد، بعد از کامل شدن خلقت ظاهري انسان، روح در او دميده شد.
    خدايى که آنچه آفريد، زيبا و نيکويش ساخت؛ و آفرينش آدمى را از گِل آغاز کرد. پس از آن، نسل او را از راه ولادت، از چکيده‌اى که آبى پست و بى‌مقدار بود، آفريد؛ و در پى خلقت نخستين انسان، به او شکل آدمى بخشيد و از روحى بلندمرتبه که جلوه‌اى الهى دارد، در او دميد و به شما گوش‌هاى شنوا و چشم‌هاى بينا و دل‌هاى انديشه‌گر عطا فرمود؛ ولى سپاسگزارى شما در برابر نعمت‌هاى الهى بسى اندک است» (سجده: 7ـ9).
    در آيات سورة «سجده»، که مشابه آيات سورة «مؤمنون» است، بعد از بيان آفرينش انسان از آب پست (مني)، صحبت از تسويه و نفخ روح در جنين مي‌شود و پس از آن، از داشتن توانايي شنيدن و ديدن و فهم و درک، سخن به‌ميان آمده است. «سَوّاهُ» از مادة «تسويه» به‌معناي تکميل کردن است و اين، اشاره به مجموع مراحلي است که آدمي از زماني که به‌شکل نطفه است تا مرحله‌اي که همة اعضاي بدن او آشکار مي‌شود، طي مي‌کند.
    حال ممکن است این سؤال مطرح شود: «اگر نطفة آدمي از ابتدا که در رحم مستقر مي‌شود و حتی پيش از آن، يک موجود زنده است، دميدن روح چه معنايي دارد؟» پاسخ اين است که در اول کار، وقتي نطفه انعقاد مي‌يابد، فقط يک حيات نباتي دارد که شامل تغذيه و رشد و نمو است؛ اما از حس و حرکت، که علامت «حيات حيواني» است و نيز قوة ادراکات، که نشانة «حيات انساني» است، در آن خبري نيست (مكارم شيرازي و همكاران، 1353، ج 17، ص 127).
    بر مبناي همين تحولات، مي‌توان اظهار کرد که در مراحل پيشينِ آفرينش جنين، اعضاي ضروري و مهم بدن پديد آمده است و بعد از آن، رشد تا بدانجا ادامه مي‌يابد که قابليت پذيرش روح در جنين به‌وجود مي‌آيد و روح الهي در آن دميده مي‌شود. از اين به بعد است که جنين توانايي حرکت ارادي پيدا مي‌کند و حواس او، همچون لامسه، بينايي و شنوايي فعال مي‌شود؛ قدرت درک اين حواس و واکنش نشان دادن به آنها در او پدید مي‌آيد.
    به‌نظر مي‌آيد که علم و تجربة بشري، تاکنون جوابگوي مسئلة نفخ روح در جسم جنين نبوده است و حد فاصل مرحلة حيات انساني با مرحلة پيش از آن را نمي‌تواند معين کند. قرآن عظيم نيز به پيچيده بودن فهم مسئلة روح اشاره می‌کند و مي‌فرمايد: «و دربارة روح از تو مي‌پرسند. بگو: روح از [سنخ] فرمان پروردگار من است و به شما از دانش، جز اندکي داده نشده است». اما دانش بشري با مطالعاتي که بر روي جنين انجام مي‌داده، برخي از ويژگي‌هاي حيات انساني را از ماه چهارم به بعد مشاهده و تأييد کرده است (سايت هدانا).
    در قرآن، که به برخي از آيات آن در زمینة ولوج روح اشاره شد، آفرينش انسان و مراحل رشد و تکامل جنين در آيات متعددي ذکر شده است (سجده: 8ـ9؛ مؤمنون: 13ـ14؛ نوح: 14؛ قيامت: 37ـ39؛ انسان: 2؛ حج: 5؛ علق: 1ـ2؛ زمر: 45ـ46؛ آل‌عمران: 6).
    از ديدگاه اسلام، در مرحله‌اي از مسير رشد و تکامل جنين آدمي، بين جسم و روح پيوندي ايجاد مي‌شود که قرآن از آن به نفخ (دميدن) روح در کالبد جنين ياد مي‌کند و علماي فقه نيز آن را با عبارت ولوج روح بيان مي‌کنند؛ اما امري که سبب مي‌شود تا مسئلة ولوج روح مورد توجه قرار ‌گيرد، اين سؤال است که «آيا مراد از روح، حقيقتي ماوراي طبيعي و مجرد است که وقت و زمان نفخ و ولوج روح در آن فقط به‌واسطة اولياي معصوم تعيين و معلوم مي‌شود يا مقصود از آن، زندگي حيواني يا امر طبيعي ديگري است که جنين در طول مراحل رشد خود و بعد از خروج از مرحلة حيات نباتي، وارد آن مي‌شود؟» (امامي، 1391).
    از منظر قرآن، روح و چگونگي نفخ آن به کالبد جنين، حادثه‌اي غيرمادي يا دست‌کم متفاوت با بقية پديده‌هاي مادي و جسماني است؛ ولي اين عقيده به‌مفهوم نفي اثرگذاري و ارتباط اين پديده يا هم‌زماني آن با بعضي آثار جسماني و مادي در جنين انسان نيست. به‌عبارت‌روشن‌تر، اين احتمال وجود دارد که هرچند روح و نفخ آن در جسم جنين مثل بقية پديده‌هاي جسماني نيست، ولي به‌دليل ارتباط تنگاتنگ بدن با روح، مي‌تواند موجب پديد آمدن تحولاتي در بدن و جسم انسان شود که به‌واسطة آنها بتوان زمان ولوج روح را تشخيص داد يا بتوان اين‌گونه ادعا کرد که براي نفخ روح، نياز به رسيدن به حد خاص از تکامل جسماني لازم است.
    از موارد کاربرد کلمة «روح» در قرآن، اين‌گونه استنباط مي‌شود که قرآن کريم اين واژه را بر حيات نباتي اطلاق نکرده و در اين‌گونه موارد، کلمة «حيات» را به‌کار برده است (حديد: 17؛ ق: 11). پس اگرچه جنين در اولين مراحل تکامل، از زندگي گياهي برخوردار است و فقط رشد و تغذيه دارد، اما فقط پس از کامل شدن رشد جسماني، مي‌تواند از روح برخوردار شود.
    همان‌طورکه پيش‌تر آورده شد، در دو سورة مشخص در قرآن کريم به موضوع خلقت انسان و مراحل تکامل آن پرداخته شده است: مؤمنون: 12ـ14؛ سجده: 7ـ9؛ هرچند در آيات آغازين هر دو سوره به مسئلة آفرينش اولية انسان (حضرت آدم) اشاره شده است، اما آيات بعدي اشارات روشني به تکامل فيزيکي و ابعاد روحاني انسان دارند.
    در آية 8 سورة «سجده» مي‌فرمايد: «سپس تداوم نسل او را از چکيدة آبي بي‌مقدار پديد آورد». آشکار است که اين آيه به مايع مني و اسپرم و تداوم نسل از اين طريق اشاره دارد. در آية بعد مي‌فرماید: «سپس [اندام و اعضای] او را درست و تکميل کرد و از روح خود در او دميد»؛ که اشارة روشني است به تکامل فيزيکي و جسمي جنين و سپس نفخ روح در کالبد جنيني که کامل شده است. همچنين در سورة «مؤمنون» بعد از برشمردن مراحل رشد و تکامل جسمي جنين، در ادامة آية 14 مي‌فرمايد: «سپس آن را به آفرينش ديگر بازآفريديم...».
    در آيات مربوطه به‌روشني ميان کامل شدن آفرينش جسماني و مادي جنين (تسويه) و ولوج روح، فرق گذاشته شده است. همچنين ياد کردن از اين مرحله به «آفرينشي ديگر»، مشخص مي‌کند که اين مرحله از تکامل انسان، همسنخ مراحل مادي و جسماني انسان نیست.
    3ـ2. زمان ولوج روح در روايات
    بنا بر ديدگاه و تفکر اماميه، راسخان در علم، اهل‌بيت هستند و آنها مفسر حقيقي قرآن‌اند. در بحث زمان نفخ روح در کالبد جنين نيز ما ناگزير از مراجعه به روايات واردشده در اين زمينه هستيم. با توجه به محتواي احاديث مربوطه و تفسير و برداشت علماي شيعه از آنها، مي‌توان فهميد که دو قول اساسی در اين زمينه مطرح شده است: قول مشهور و قول غيرمشهور.
    قول مشهور با توجه به آيات و روايات اين است که نفخ روح در جسم جنين، بعد از اتمام چهارماهگي عمر جنين رخ مي‌دهد؛ اما قول غيرمشهور، زمان طولاني‌تري را با توجه به محتواي برخي از احاديث مطرح مي‌کند؛ مانند اينکه نفخ روح به کالبد جنين، بعد از اتمام پنج‌ماهگي روي مي‌دهد. اکنون به مستندات و شواهد موجود در متن احاديث براي هر دو قول اشاره مي‌کنيم.
    1ـ3ـ2. قول مشهور
    در برخي روايات نيز به مسئلة زمان ولوج روح اشاره شده و زمان آن در حدود ماه چهارم بيان گردیده است. ازجمله، از امیرمؤمنان علي نقل شده است که فرمودند: «زماني‌که نطفه چهار ماه را تمام مي‌کند، فرشته‌ها به‌سوي او برانگيخته مي‌شوند و در او روح مي‌دمند در تاريکي‌هاي سه‌گانه؛ و اين قول خداي متعال است: سپس آن را آفريده‌اى ديگر ساختيم» (مؤمنون: 14) (مجلسي، 1403ق، ج 2، ص 134).
    در حديث ديگري از امام صادق روايت شده است که فرمودند: «زماني که جنین به چهار ماه مي‌رسد، در او حيات ايجاد مي‌شود» (همان، ج 57، ص 337؛ قمي، 1367، ص 444).
    همچنین در رواياتی که در باب کيفيت خلقت انسان در منابع و مجامع روايي آمده‌اند، هريک از مراحل شکل‌گيري جنين از نطفه به بعد را چهل روز شمرده است که از آنها استفاده مي‌شود، دميدن روح در جنين وقتي است که چهار ماه او کامل شود. برای نمونه، در روايتي چنين آمده است: امام باقر فرمودند: «نطفه چهل روز در رحم است؛ سپس در مدت چهل روز تبديل به علقه مي‌شود؛ و سپس در مدت چهل روز ديگر مضغه مي‌شود. پس هرگاه چهار ماه کامل شد، خداوند دو موکل خلق را مي‌فرستد...» (كليني، 1407ق، ج 6، ص13؛ فيض كاشاني، 1406ق، ج 23، ص 1280).
    علامه مجلسي هم در تفسير و توضيح روايتي مربوط به اين مسئله، چنين مي‌نگارد: «نطفه در رحم چهل روز باقي مي‌ماند؛ سپس در مدت چهل روز تبديل به علقه مي‌شود؛ سپس در مدت چهل روز ديگر تبديل به مضغه مي‌شود؛ و در مدت بيست روز روح در او دميده مي‌شود» (مجلسي، 1403ق، ج 40، ص 233).
    همان‌طورکه مي‌بينيم و در احاديث یادشده نیز به مسئلة ولوج روح و زمان آن اشاره شده است، دقت در احاديث اهل‌بيت مي‌تواند براي ما در اين موضوع راهگشا باشد؛ اما ذکر تک‌تک آنها و تبيين و تحليل هرکدام باعث اطالة کلام می‌شود و از ظرفيت يک مقاله بسيار بيشتر و گسترده‌تر خواهد شد؛ ازهمین‌رو ما به يک دسته‌بندي کلي از منظر روايات در اين زمينه بسنده مي‌کنيم. گرچه احاديث رسيده از امامان معصوم دربارة اعطاي روح به جنين، از نظر مضمون مختلف‌اند، اما مي‌توان آنها را به سه دستة اصلي تقسيم کرد:
    دستة اول: احاديثي که براساس علائم تکويني، مثل روييدن گوشت و کامل شدن بدن جنين هستند؛
    دستة دوم: احاديثي که علائم زماني را معيار نفخ روح تلقي مي‌کنند؛ مانند سپري شدن چهار ماه کامل يا کامل شدن سه دورة چهل‌روزه؛
    دستة سوم: احاديثي که برخي علائم فيزيکي، مانند گريه کردن، حرکت کردن يا باز شدن گوش و چشم را دليل بر نفخ روح در کالبد جنين مي‌دانند (ر.ك: نظري توکلي، 1386، ج 2).
    کم‌وبيش از ظاهر يا متن تمامي احاديث مربوطه اين نکته به‌دست مي‌آيد که ولوج روح، بعد از تکميل آفرينش جسماني جنين و شکل گرفتن همة اعضا و جوارح او رخ مي‌دهد. اين موضوع، همان‌طورکه پيش‌تر عنوان شد، از آيات قرآن نيز که نفخ روح را بعد از تکامل جسم و بدن جنين دانسته، به‌خوبي قابل استنباط است.
    هرچند غالب فقهاي شيعه بر اين باورند که نفخ روح در حدود 120روزگي جنين اتفاق مي‌افتد، اما استنادات فقهي مربوط به ولوج روح، به‌طورکلی از احاديثي استنباط مي‌شود که به موضوع تعيين دية جنين اسقاط‌شده يا ارث جنين پرداخته‌اند. به‌عبارت‌ديگر، در بیشتر اين احاديث، بدون تعيين زمان خاص براي پديدة ولوج روح، فقط به بيان اطلاق حکم دية کامل پس از اين موضوع يا احکام ارث جنين بسنده شده است و اين امر مي‌تواند گوياي اين نکته باشد که پديدة ولوج روح، از نظر عرفي و طبيعي براي مخاطبان قابل شناسايي و تشخيص است و نمي‌توان آن را پديده‌اي بدون آثار طبيعي مشخص دانست که زمان تحقق آن غيرقابل تشخيص باشد. در حقيقت، مي‌توان چنين برداشت کرد که در پيش گرفتن چنين روش عمل‌گرايانه‌اي به‌سبب اهميتي بوده است که اسلام براي حيات، به‌ويژه حيات انساني، قائل شده است. البته بايد توجه کرد که در آن دوران، تشخيص حاملگي محدود به نشانه‌هايي مثل قطع پشت سر هم عادت ماهيانه، تغييرات ظاهري و فيزيکي بدن مادر و نهايتاً احساس حرکت جنين توسط مادر بوده است که مي‌تواند توجيه‌کنندة تعيين زماني حدود چهارماهگي براي ولوج روح باشد (افشار و محموديان، 1391).
    2ـ3ـ2. قول غيرمشهور
    امام صادق مي‌فرمايند: «اى اباشبّل! هنگامى که پنج ماه (از عمر جنين) گذشت، حيات در او حلول خواهد کرد و سزاوار ديه (کامل) خواهد بود». در اين روايت، پنج‌ماهگى زمان حلول حيات انسانى تعيين شده است.
    صاحب جواهر فرمايش شيخ صدوق را اين‌گونه تعبير مي‌کند و مي‌گويد: «مي‌شود سخن شيخ صدوق را بر اين امر حمل کرد که گذشت پنج ماه، در صورتي که همراه با حرکت متفاوت با بقية حرکات شبيه به حرکات جنين بود، مي‌تواند دليل بر ولوج روح باشد» (نجفي، 1981، ج 43، ص 366). در ميان فقهاي معاصر، آيت‌الله موسوي اردبيلي بر اين باور است که سند اين حديث ضعيف بوده و فقط خبر واحدي است که فرمايش صاحب جواهر را تأييد کرده است (موسوي اردبيلي، 1416ق، ص 513و532). بنابراين در کنار اتفاق اکثريت فقهاي شيعه، موارد ديگري نيز از ديدگاه‌هاي فقهاي شيعه وجود دارد که با نظر اکثريت تفاوت دارد؛ ازهمین‌رو در برخي از کتاب‌هاي روايي و فقهي، مرحلة چهار ماه و نيم يا پنج‌ماهگي، که حرکات جنين براي مادر محسوس است، ولوج روح نام دارد (شهيد ثاني، 1407ق، ج 2). در بين فقهاي شيعه، فقط شيخ مفيد و بعضي ديگر، وقت حلول روح را در کالبد جنين، شش‌ماهگي بيان کرده‌اند (مفيد، 1413ق، ص 539؛ حلي، 1405ق، ص 602؛ طرابلسي، 1406ق، ج 1، ص 341).
    3. مقايسه و تحليل
    آنچه از اين بررسي به‌دست مي‌آيد، این است که به‌طورکلي در باب زمان نفخ روح، در ميان انديشمندان و متفکران عالم اختلاف نظر وجود دارد و اساساً بشر دربارة اين امر فرامادي آگاهي چنداني ندارد. بااين‌حال در انديشة اماميه، به‌واسطة تکيه بر منابع ديني، اين اختلاف، اندک و ناچيز است؛ اما اين اختلاف ديدگاه، در آيين کاتوليک جدي است. بیشتر متکلمان کاتوليک، کليساهاي اصلاح‌شده و برخي متفکران مسيحي، مانند پلاگيوس و آکوئيناس، قائل به نظرية آفريده شدن روح‌اند؛ به اين صورت که روح، ذاتي فرامادي دارد. اين نظريه، از اين جهت که روح نمي‌تواند از جسم طبيعي و مادي به‌وجود آمده باشد، با نظر اماميه همخواني دارد؛ زيرا اماميه بر آن است که با استناد به قرآن کريم، در امر شکل‌گيري انسان، مراحلي مانند نطفه، علقه، مضغه، عظام و پوشانده شدن استخوان با گوشت طي مي‌شود و پس از آن است که سخن از آفرينشي ديگر به‌ميان مي‌آيد، که همان مرحلة دميده شدن روح در کالبد آدمي است. از اين منظر، روح از آفرينشي ديگر برخوردار است و از جسم مادي به‌وجود نيامده است.
    با توجه به آنچه ذکر شد، افرادي مانند آکوئيناس بر اين نظرند که ميان جنين بدون روح و جنين با روح، تمايز وجود دارد و درواقع اين‌گونه نيست که جنين از بدو شکل‌گيري، از روح برخوردار باشد؛ چنان‌که ارسطو چنين نظريه‌اي را مي‌پذيرد. اين نظريه با نظر اماميه، از اين جهت که وجود روح در جنين را از بدو شکل‌گيري نمي‌پذيرد، اشتراک دارد. همان‌طورکه ذکر شد، اماميه قائل به آفرينشي ديگر است که همان نفخ روح پس از گذشت مراحلي در شکل‌گيري جنين است.
    اما آنچه با تعاليم کتاب مقدس سازگاري بيشتري دارد، نظرية ارث بردن روح از والدين است. همچنين اين نظر به‌دليل موجه ساختن شرکت در گناه حضرت آدم نيز با الهيات مسيحي هماهنگي دارد. اين نظريه، برخلاف نظرية ديگر مسيحيت و اماميه، معتقد است که درواقع روح از والدين به‌ارث مي‌رسد و درواقع، گويي روح از امري مادي شکل گرفته است. بنابراين از نظر آنها، جنين از لحظة لقاح و شکل‌گيري سلول جنيني، انساني کامل خواهد بود. اين چيزي است که کليساي کاتوليک آن را از قرن نوزدهم میلادی به‌صورت رسمي پذيرفته و نظريات ديگر را کنار نهاده است؛ لذا اين نظريه، برخلاف دو نظر قبلي، وجود جنين بدون روح را نمی‌پذیرد و تنها قائل به وجود جنين با روح است.
    اما آنچه نظر اماميه را قوت بيشتري مي‌بخشد، موافقت علم بشري و تجربه با آن است. در حالي تجربة بشري برخي از ويژگي‌هاي حيات انساني را از چهار ماه به بعد مشاهده و تأييد کرده است که بنا بر نظر اماميه، ولوج روح پس از کامل شدن خلقت ظاهري آدمي است که پس از حدود چهار ماه صورت مي‌پذيرد. درواقع، گرچه اماميه ولوج روح را امري غيرمادي مي‌داند، اما رابطة نفس و بدن را به‌گونه‌اي مي‌داند که ممکن است دميده شدن روح سبب پيدايش تحولاتي در بدن شود.
    اما آنچه در همة اين نظريات مشترک است، آن است که نبايد با جنين صرفاً مانند يک تودة جسماني رفتار کرد؛ بلکه نفخ روح را، چه از ابتداي شکل‌گيري و چه در ادامة شکل‌گيري جنين بدانيم، نهايتاً به‌مانند يک انساني خواهد بود که از روح و جسم برخودار است.
    نتيجه‌گيري
    در اين نوشتار، موضوع ولوج روح و دميده شدن روح در کالبد جنين از منظر اماميه و آیين کاتوليک را به بررسي نشستيم. طبق آنچه به‌دست آمد، مسيحيت کاتوليک نفخ روح را مقارن با لقاح مي‌‌داند. در حقيقت، اين ديدگاه از قرن هفدهم میلادی به بعد ظهور يافت؛ چه اينکه در قرن‌هاي قبل از آن، عالمان مسيحي ميان جنين شکل‌گرفته و جنين شکل‌نگرفته تمايز قائل بودند. آنان بر اين باور بودند که جنين زماني شکل‌گرفته است که از نظر جسمي و فيزيکي کامل شده و آمادة تعلق روح و پذيرش ‌باشد. در سوي ديگر، در مذهب اماميه، با توجه به آيات قرآن کريم و احاديث فراوان، ازجمله برخي از روايات دية جنين، چنين برمي‌آيد که هرچند نفخ روح در اصل يک‌ رويداد غيرمادي است، ولي اين پديدة غيرمادي از آثار مادي و ظاهري برخوردار است که قابل تشخيص مي‌باشد. با لحاظ آنچه علم جنين‌شناسيِ روز بيانگر آن است، مي‌توان اين را دريافت که جنین بعد از پايان هشت‌هفتگي، که به‌لحاظ جسمي و فيزيکي کامل مي‌شود، آمادگي پذيرش روح را پيدا مي‌کند و به‌تبع آن، کلية آثار و تبعات اخلاقي مترتب بر فرد انساني، بر او صادق بوده، جايگاه و شأن اخلاقي او با زمان پيش از آن، کاملاً متفاوت خواهد بود.
    اغلب متکلمان کاتوليک، کليساهاي اصلاح‌شده و برخي متفکران مسيحي، مانند پلاگيوس و آکوئيناس قائل به نظرية آفريده شدن روح هستند؛ به اين صورت که روح، ذاتي فرامادي دارد. اين نظريه از اين جهت که روح نمي‌تواند از جسم طبيعي و مادي به‌وجود آمده باشد، با نظر اماميه همخواني دارد؛ زيرا اماميه بر آن است که با استناد به قرآن کريم، در شکل‌گيري انسان، مراحلي مانند نطفه، علقه، مضغه، عظام و پوشانده شدن استخوان با گوشت طي مي‌شود و پس از آن است که سخن از آفرينشي ديگر به‌ميان مي‌آيد، که همان مرحلة دميده شدن روح در کالبد آدمي است. از اين منظر، روح از آفرينشي ديگر برخوردار بوده و از جسم مادي به‌وجود نيامده است.
     

        کتاب مقدس (ترجمه قديم)، 2007م، چ چهارم، انتشارات ايلام.
        اداره کل سازمان تبلیغات خراسان رضوی، 1386، مسائل مستحدثه پزشکي در شبيه‌سازي، نشانه‌هاي مرگ و زندگي يائسگي و..، قم، بوستان كتاب.
        اصل يوسفي، مجيد، 1388، «بررسي و نقد ديدگاه جوديت تامسون در دفاع از سقط جنين»، پژوهش‌هاي فلسفي کلامي، ش 42، ص 156ـ178.
        افشار، ليلا و فرزاد محموديان، 1391، «شخصانيت و مسئله ولوج روح»، اخلاق پزشکي، ش 21، ص 81-98.
        امامي، مسعود، 1391، زمان دميدن روح در جنين (دانش‌نامه موضوعي قرآن)، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي.
        تيسن، هنري، بي‌تا، الهيات مسيحي، ترجمة طاطه‌وس ميکائليان، تهران، حيات ابدي.
        جبعي عاملي، زين‌الدين (شهيد ثاني)، 1407ق، الروضة البهيه، قم، جامعة مدرسين.
        حلي، يحيى‌بن سعيد، 1405ق، جامع للشرايع، قم، مؤسسة سيد‌الشهداء.
        ساريخاني، عادل و همكاران، 1399، «بررسي تطبيقي زمان ولوج روح در اسلام و ساير اديان»، پژوهش تطبيقي، سال هفتم، ش 1، ص 119-140.
        سايت هدانا برگرفته از قرآن و پزشکي، در: medical hadana.ir
        طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1378، الميزان في تفسير القرآن، ترجمة سيدمحمدباقر موسوي همداني، چ يازدهم، قم، جامعة مدرسين.
        طرابلسي، عبدالعزيزبن براج، 1406ق، المهذب، قم، دفتر انتشارات اسلامی.
        فدايي، غلامرضا، «روح و نفس و کارکردهاي آن در انسان»، در: khabaronline.ir.
        فيض کاشاني، ملامحسن، 1406ق، الوافي‏، اصفهان، کتابخانة امام اميرالمؤمنين.
        قمى، على‌بن ابراهيم‏، 1367‏، تفسير قمى، تحقيق سيدطيب موسوى جزايرى، قم، دار الكتاب‏.
        قياسي، جلال‌الدين و سيده‌زهرا حبيبي، 1394، «قاعدة تزاحم در سقط درماني»، پژوهش‌هاي فقه و حقوق اسلامي، سال يازدهم، ش 41، ص 97ـ122.
        كليني، محمدبن يعقوب، 1407ق، الکافي، تحقيق علي‌اکبر غفاري، تهران، دارالكتب الاسلامية.
        مجلسي، محمدباقر، 1403ق، بحارالانوار، بيروت، دارالاحياء التراث العربية.
        مفيد، محمدبن محمدبن نعمان، 1413ق، المقنعه، قم، كنگرة جهانى هزاره شيخ مفيد.
        مکارم شيرازي، ناصر و همكاران، 1353، تفسير نمونه، تهران، دارالکتب الاسلاميه.
        موسوي اردبيلي، سيدعبدالکريم، 1416ق، فقه الديات، قم، دارالعلم مفيد.
        نجفي، محمدحسن، 1981م، جواهرالکلام في شرح شرائع الاسلام، چ هفتم، بيروت، دارالاحياء التراث العربية.
        نظري توکل، سعيد، 1386، مقايسه تطبيقي مرگ و زندگي در متون ديني ـ پزشکي، مسائل مستحدثه پزشکي، مشهد، دفتر تبليغات اسلامي.
        Gardner, E. Clinton, 1991, "Abortion", Dictionany of Ecume- nical Movment, WCC Publication.
        Levada, William, 2011, “The Integrity of Faith Major Documents of the Congregation for the Doctrine of the Faith in the Post-Conciliar Period”, Torun, From: https://www.vatican.va/roman_curia/congregations/cfaith/documents/rc_con_cfaith_doc_20111012_levada-torun_en.html
        Pope paul Vi, 1965, Pastoral Constitution on The Church in the Modern World Gaudium et Spes.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    کریم زاده، سیفعلی، حسینی قلعه بهمن، سیداکبر.(1402) ولوج روح در کالبد جنین از منظر امامیه و آیین کاتولیک. فصلنامه معرفت ادیان، 14(3)، 23-38

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سیفعلی کریم زاده؛ سیداکبر حسینی قلعه بهمن."ولوج روح در کالبد جنین از منظر امامیه و آیین کاتولیک". فصلنامه معرفت ادیان، 14، 3، 1402، 23-38

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    کریم زاده، سیفعلی، حسینی قلعه بهمن، سیداکبر.(1402) 'ولوج روح در کالبد جنین از منظر امامیه و آیین کاتولیک'، فصلنامه معرفت ادیان، 14(3), pp. 23-38

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    کریم زاده، سیفعلی، حسینی قلعه بهمن، سیداکبر. ولوج روح در کالبد جنین از منظر امامیه و آیین کاتولیک. معرفت ادیان، 14, 1402؛ 14(3): 23-38