معرفت ادیان، سال چهاردهم، شماره سوم، پیاپی 55، تابستان 1402، صفحات 7-22

    یهودای اسخریوطی، خائن یا فدایی عیسی (ع)؟ تفسیر «وَلکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ» از آیة 157 سورة «نساء»

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    حسین نقوی / استادیار گروه ادیان مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) / naqavi@iki.ac.ir
    مرتضی صانعی / استادیار گروه ادیان مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) / sanei@iki.ac.ir
    چکیده: 
    مسیحیان بر این باورند که عیسی(ع) به صلیب رفته و کشته شده است. مسلمانان در مقابل، بر این باورند که او به صلیب نرفته و کشته نشده است. اناجیل، یهودای اسخریوطی را که یکی از حواریون است، خائن معرفی کرده است و برخی مسلمانان نیز متأثر از اناجیل، یهودای خائن را کسی دانسته اند که به شکل عیسی(ع) درآمده و به جای او کشته شده است. ازاین رو این نوشتار درصدد بررسی این مطلب است که آیا یهودای اسخریوطی خائن به عیسی(ع) یا فدایی ایشان بوده است؟ این پژوهش با استفاده از روش نقلی و تحلیلی، ضمن اثبات بالا بودن ایمان حواریون و خائن نبودن ایشان، ثابت کرده است که یکی از حواریون، داوطلبانه فدایی عیسی شده و براساس منابع اسلامی و ارائة شواهدی از منابع مسیحی، به این جمع بندی رسیده است که آن حواری، یهودای اسخریوطی است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    Judas Iscariot, a Traitor or a Devotee of Jesus? Interpreting"«وَلكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ»" in Verse 157 of Surah "Nisa"
    Abstract: 
    Christians believe that Jesus was crucified and killed. Muslims, on the other hand, believe that he was not crucified or killed. The Gospels introduce Judas Iscariot, one of the apostles, as a traitor. In a similar vein, some Muslims consider Judas the traitor as someone who looked like Jesus and was killed instead of him. Therefore, this article tries to investigate whether Judas Iscariot was a traitor to Jesus or a devotee to him. Using the textual and analytical method, this research proves the high faith of the apostles and their loyalty. It shows that one of the apostles voluntarily sacrificed himself to Jesus, and based on Islamic sources and evidence from Christian sources, it can be concluded that the given apostle is Judas Iscariot.
    متن کامل مقاله: 

    مقدمه
    دربارة مصلوب شدن يا نشدن حضرت عيسي دو ديدگاه اساسي و مقابل هم وجود دارد. طبق تعليم انجيل، عيسي مصلوب شد، روي صليب مرد و او را دفن کردند و پس از سه روز، خدا او را از مرگ برخيزاند (ميشل، 1381، ص 68؛ توفيقي، 1384، ص 134). مسلمانان در مقابل، بنا به تصريح آيات قرآن، بر اين باورند که او به‌صليب کشيده نشده و به آسمان عروج کرده است. قرآن کريم در آية 157 سورة «نساء» با تعابير «وَما قَتَلُوهُ وَماصَلَبُوهُ» و «وَما قَتَلُوهُ يَقيناً» بيان مي‌‌کند که به‌يقين عيسي کشته نشده و به‌صليب نرفته است. تعبير «وَلكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ» (امر بر آنان مشتبه شد)، مي‌رساند که کساني که درصدد قتل عيسي بودند، تصور کردند که او را به‌صليب کشيده و کشته‌اند. قرآن کريم مسئلة مشتبه شدن را مبهم گذاشته و بيان نفرموده که امر چگونه بر آنان مشتبه شده است. در ميان مفسران قرآن کريم مشهور اين است که کسي ديگر به‌شکل عيسي درآمد و او را گرفتند و به‌صليب کشيدند و تصور کردند که عيسي را کشته‌اند. آنچه مسيحيان بر آن اتفاق‌نظر دارند، اين است که يکي از حواريون (يهوداي اسخريوطي) به او خيانت کرد. مسيحيان گويند: او بود که حضرت عيسي را به مأموران نشان داد که با اين کار، او را گرفتند و مصلوب کردند و کشتند. اين نوشتار درصدد است که خائن بودن يهوداي اسخريوطي را رد کند. بنابراين، ابتدا ديدگاه مسيحيان و سپس ديدگاه مفسران مسلمان بيان خواهد شد و سپس با توجه به روايات و عرضة آنها به آيات قرآن، درصدد هستيم که اثبات کنيم يهوداي اسخريوطي خيانت نکرده؛ بلکه دواطلبانه به‌جاي حضرت عيسي به‌صليب کشيده شده است. در منابع مسيحي نيز شواهدي وجود دارد که همين مطلب را تقويت مي‌کند که در بحث دربارة ديدگاه برگزيده، بيان خواهد شد.
    1. ديدگاه مسيحيان دربارة مصلوب شدن عيسي
    حضرت مسيح پس از آشکار کردن رسالت خويش، دوازده نفر را به‌عنوان يار و ياور خويش برگزيد تا او را در امر رسالت ياري کنند. اسامي دوازده يار نزديک عيسي مسيح براساس انجيل متي، از اين قرار است: شمعون، معروف به پطرس؛ برادرش اندرياس؛ يعقوب پسر زبدي؛ برادرش يوحنا؛ فيلپس؛ برتولما؛ توما؛ متّي؛ يعقوب پسر حلفي؛ لَبّي معروف به تُدّي؛ شمعون قانوي و يهوداي اِسخَريوطي (متي ۱۰: ۲ـ۴).
    عهد جديد بيان مي‌کند که يهوداي اسخريوطي نهايتاً خيانت ورزيد و حضرت عيسي را به يهوديان تسليم کرد. بنا بر کتاب مقدس و باور مسيحيان، يهودا با دريافت سي سکة نقره او را به حاکمان يهودي نشان داد. آنان نيز عيسي را به‌شيوة دردناکي به‌صليب کشيدند. در کتاب مقدس و در انجيل متي، دربارة يهودا گفته شده است: وي با شتاب از اين عمل خود پوزش خواست و پس از بازگرداندن سي سکة نقره، خود را حلق‌آويز کرد.
    نام وي، نامي عبري است و لقب «اسخريوطي» (Iscariot) نيز برگرفته از کلمه‌اي عبري است به‌معناي «اهل قِريوت». قِريوت نام شهري در سرزمين جنوبي يهودا بوده است (فلانگان، 1981، ج 8، ص 15). برخي نيز احتمال داده‌اند که عنوان «اسخريوطي» برگرفته از کلمة لاتين Sicarius به‌معناي قاتل يا آدم‌کش باشد. بعض ديگر اين کلمه را منسوب به زلوت‌ها يا سيکاري‌ها دانسته‌اند که از گروه‌هاي يهودي ضدرومي تندرو بوده‌اند (بامل، 1971، ج 13، ص 117).
    ولي از اختلافات جزئي در طرح داستان خيانت يهودا که بگذريم، مسلم اين است که هر چهار انجيل، يهودا را خيانت‌کار مي‌دانند. طبق گزارش‌هاي موجود، يهودا مسئول نگهداري اموال و دارايي حواريون بود و همين مسئله سبب به‌وجود آمدن روحية طمع‌ورزي در وي گرديد (هاکس، 1383، ص 978). دربارة مرگ يهودا و چگونگي آن، دو نقل وجود دارد که در همين نوشتار به آن اشاره خواهيم کرد.
    2. ديدگاه مسلمانان: مصلوب شدن کسي ديگر به‌جاي عيسي
    در انديشة اسلامي به‌صراحت مسئلة قتل و صليب تکذيب شده است. مسلمانان بر اين اعتقادند که مسيح هرگز کشته نشده و به‌صليب نرفته است. خداوند حکيم در اين‌باره مي‌فرمايند: «وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسيحَ عيسَى ابن‌ مَرْيَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَما قَتَلُوهُ وَما صَلَبُوهُ وَلكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذينَ اخْتَلَفُوا فيهِ لَفي‌ شَكٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَما قَتَلُوهُ يَقيناً» (نساء: 157)؛ و گفتارشان که ما مسيح عيسي‌بن‌ مريم پيامبر خدا را کشتيم؛ درحالي‌که نه او را کشتند و نه بر دار آويختند؛ لکن امر بر آنها مشتبه شد. و کساني که در مورد (قتل) او اختلاف کردند، دربارة آن در شک‌اند و علم به آن ندارند و تنها از گمان پيروي مي‌کنند؛ و قطعاً او را نکشتند. دلالت اين آيه به‌قدري روشن است که نياز به مراجعه به هيچ تفسيري نيست؛ اما آنچه نياز به بررسي تفسيري دارد، عبارت «وَلكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ» است که اين مشتبه شدن چگونه بوده است؛ که در ادامه به آن خواهيم پرداخت.
    3. کيفيت مشتبه شدن
    گرچه دلالت آية یادشده بر عدم کشته شدن و به‌صليب رفتن عيسي صريح و روشن است، مشتبه شدن مبهم بوده، کيفيت آن روشن نشده است. تفسير نمونه قرائن و شواهدي را از متن اناجيل بيان کرده است تا اصل مشتبه شدن امر مصلوب شدن عيسي را تقويت کند (مکارم شيرازي و ديگران، 1371، ج ‌4، ص 201ـ203)؛ به اين دليل که شايد به ذهن برخي خطور کند که چگونه مي‌شود با وجود شهرت حضرت عيسي و وجود مسيحيان در اطراف او، اين امر مشتبه شود؟ ولي ازآنجاکه بحث ما قرآني است و از نگاه قرآن، کشته شدن و صليب رفتن عيسي رد شده است، ما مشتبه شدن را قطعي مي‌دانيم و درصدد کشف کيفيت آن هستيم.
    براساس ديدگاه‌هاي مختلف مفسران در اين زمينه، احتمالات مشتبه شدن را مي‌توان اين‌گونه دسته‌بندي کرد: مشتبه شدن، يا اين‌گونه بوده است که عيسي و کسي ديگر به‌جاي او کشته نشدند و به‌صليب نرفتند؛ بلکه تصور شد که کسي به‌صليب رفته است يا اينکه کسي به‌جاي عيسي کشته شد؛ که در اين صورت، آن فرد، يا غيرمشخص بود يا مشخص؛ که در صورت دوم، آن شخص يا از دشمنان بود يا يکي از حواريون؛ که در اين قسم دوم، يا اسم آن حواري مشخص نشده يا مشخص شده است؛ که در هر دو صورت، آن فرد، يا داوطلب بوده است يا خائن.

    با توجه به ظاهر اناجيل و نحوة بيان قرآن، قتل و صليب رفتن کسي اتفاق افتاده است؛ براین‌اساس، ديدگاه اول قوي نيست. بنابراين مشتبه شدن در اين داستان به‌معناي اين است که کسي ديگر به‌جاي عيسي به‌صليب کشيده شده است که تفاسير اسلامي همين مطلب را بيان کرده‌اند؛ اما بحث بر سر کيفيت مشتبه شدن است. آيا کسي که به‌جاي عيسي به‌صليب رفت، مشخص بود يا نه؟ آيا فرد مشخص، از دشمنان عيسي بود يا از حواريون؟ آيا کسي که به‌جاي عيسي به‌صليب رفت، خود داوطلب شده بود يا نه؟ اين احتمالات در تفاسير مسلمانان ارائه شده است که در ادامه بيان خواهند شد:
    1. به‌صليب نرفتن عيسي و شخصي ديگر: وهب‌بن ‌منبه داستان به‌صليب رفتن را مثل اناجيل بيان کرده است. يکي از حواريون با سي درهم عيسي را به يهوديان نشان داد و حضرت عيسي را دستگير کردند؛ ولي پيش از رسيدن به چوبة صليب، خدا حضرت عيسي را به آسمان برد و به‌صليب کشيده شدن عيسي بر آنان مشتبه شد. در اين داستان بيان مي‌شود که حضرت عيسي به‌صليب نرفت و آن کسي که خيانت کرد نيز پشيمان شد و خود را خفه کرد (طبري، 1412ق، ‌ج 6، ص 10؛ سيوطي، 1404ق، ج ‌2، ص 239).
    2. به‌صليب رفتن شخصي غيرمشخص به‌جاي عيسي: اين عنوان به بيان‌هاي مختلف آمده است:
    الف) برخي از مفسران براي حل مسئلة مشتبه شدن، بيان کرده‌اند که رؤساي قوم يهود عيسي را نيافتند و مردي را گرفتند و به‌جاي او به‌صليب کشيدند و صحنه را به‌نحوي طراحي کردند که شخص به‌صليب‌رفته در جايي مرتفع باشد تا نتوانند تشخيص دهند که او عيسي نيست و شبانه او را دفن کردند (نحاس، 1421ق، ج ‌1، ص 248؛ ماوردى، بي‌تا، ج ‌1، ص 543؛ آلوسى، 1415ق، ج ‌3، ص 186؛ فخررازي، 1420ق، ج ‌11، ص 260). در برخي منابع اين توضيح آمده است که مردم را دور نگه داشتند تا چند روز بگذرد و صفات او از بين برود و شايعه شد که عيسي به‌صليب کشيده شد (ابن‌عطيه، 1422ق، ج ‌2، ص 133و134؛ طوسي، بي‌تا، ج ‌3، ص 383).
    ب) ديدگاه ديگر اين است که عيسي توسط قيصر زنداني شده بود. يهوديان اجتماع کردند. او تصور کرد براي نجات او آمده‌اند. گفت که او را آزاد خواهد کرد. آنان پاسخ دادند که براي کشتن او آمده‌اند. خدا عيسي را بالا برد و قيصر چاره را در اين ديد که مردي را بکشد و آن را عيسي معرفي کند؛ و اين امر باعث شد که امر بر يهوديان و مسيحيان مشتبه شود (نحاس، 1421ق، ج 1، ص 248).
    ج) روايت شده است مردي يهودي که مأموران را به محل عيسي راهنمايي کرد، شبيه عيسي شد و مصلوب شد (بلنسي، 1411ق، ج ‌1، ص 365).
    3. به‌صليب رفتن شخصي مشخص به‌جاي عيسي از دشمنان: اين عنوان نيز به دو بيان آمده است:
    الف) برخي بر اين باورند که كفار بنى‌اسرائيل مردي را مراقب عيسي قرار دادند تا او را بکشد. خدا او را شبيه عيسي قرار داد و او را گرفتند و به‌صليب کشيدند (مقاتل‌بن سليمان، 1423ق، ج ‌1، ص 278و420؛ بغوى، 1420ق، ج 1، ص 718؛ فخررازي، 1420ق، ج ‌11، ص 261).
    ب) ديدگاه ديگر اين است که پادشاه به شخصي به‌نام يهودا (در برخي متون اين شخص با اسم طيطانوس يا طيطايوس معرفي شده است)، دستور داد که عيسي را بکشد. آن شخص وارد محل اجتماع حواريون شد که عيسي را بکشد و کسي را نيافت؛ و خدا او را شبيه عيسي قرار داد و او را گرفتند و به‌صليب کشيدند (ماتريدي، 1426ق، ج ‌3، ص 410؛ سمرقندي، 1416ق، ج ‌1، ص 217؛ ثعلبى، 1422ق، ج ‌3، ص 79؛ طبرانى، 2008، ج ‌2، ص 57؛ دينوري، 1424ق، ج ‌1، ص 180؛ آلوسى، 1415ق، ج 2، ص 170؛ ج ‌3، ص 185و186؛ فخررازي، 1420ق، ج ‌11، ص 261؛ طبرسي، 1372، ج ‌2، ص 757).
    4. به‌صليب رفتن شخصي مشخص به‌جاي عيسي از حواريون (داوطلب: سرجس): در روايتي ديگر چنين آمده است که حضرت عيسي از يارانش مي‌پرسد که چه کسي حاضر است به‌جاي او کشته شود و با او در بهشت باشد؟ سرجس داوطلب مي‌شود و يودس زکريا يوطا [يهوداي اسخريوطي] با گرفتن سي درهم محل عيسي و حواريون را با بوسيدن سرجس، به‌تصور اينکه او عيسي است، نشان مي‌دهد و پس از به‌صليب رفتن سرجس، آن شخص خائن پشيمان می‌شود و خود را خفه مي‌کند (طبري، 1412ق، ج ‌6، ص 11و12 ابن‌عطيه، 1422ق، ج ‌2، ص 133 ابن‌کثير، 1419ق، ج ‌2، ص 400؛ ابوحيان، 1420ق، ج ‌4، ص 126؛ بلنسي، 1411ق، ج ‌1، ص 364؛ ثعالبى، 1418ق، ج ‌2، ص 326؛ طوسي، بي‌تا، ج ‌3، ص 383؛ طبرسي، 1372، ج ‌3، ص 209).
    5. به‌صليب رفتن شخصي مشخص به‌جاي عيسي از حواريون (خائن: يهودا): از وهب‌بن‌ منبه نقل شده است که عيسي دستگير شد و قبل از به‌صليب کشيده شدن، خدا زمين را تاريک کرد و فرشته‌ها را فرستاد و مانع اين کار شد و دستگيرکنندگان عيسي، يهودا را که خائن بود، دستگير کردند و کشتند (آلوسى، 1415ق، ج ‌2، ص 170؛ طبرسي، 1372، ج ‌2، ص 757).
    6. به‌صليب رفتن شخصي غيرمشخص به‌جاي عيسي از حواريون (داوطلب): اين عنوان نيز به بيان‌هاي مختلف آمده است:
    الف) عيسى به يارانش گفت که چه کسي مي‌پذيرد که به‌شکل من درآيد تا کشته و اهل بهشت شود؟ يکي از يارانش پذيرفت و حضرت عيسي عروج کرد و مأموران اين حواري را گرفتند و او را به‌صليب کشيدند (ماتريدي، 1426ق، ج ‌3، ص 410؛ طبري، 1412ق، ج ‌3، ص 202؛ سيوطي، 1404ق، ج ‌2، ص 238؛ آلوسى، 1415ق، ج 2، ص 169؛ فخر رازي، 1420ق، ج ‌8، ص 239؛ ج 11، ص 261).
    ب) عيسي به حواريون فرمود: کدام‌يک از شما شبيه من مي‌شود تا به‌جاي من کشته شود و با من در بهشت هم‌درجه باشد؟ جوان‌ترين حواري بپا خاست. عيسي او را نشاند و تا سه بار اين عمل تکرار شد و عيسي به او فرمود: پس تو هستي. حضرت عيسي عروج کرد و مأموران اين حواري را گرفتند و به‌صليب کشيدند (ابن ‌ابى‌حاتم، 1419ق، ج ‌4، ص 1110؛ نسائى، 1410ق، ج ‌2، ص 426؛ سيوطي، 1404ق، ج ‌2، ص 238).
    ج) ضحاك بر اين باور است که وقتي حواريون با عيسي محاصره شده بودند، حضرت پرسيد: چه کسي داوطلب است خارج شود و به‌جاي من کشته شود و با من در بهشت هم‌رتبه شود؟ يکي گفت: من. پس حضرت لباس و عمامة خودش را به او پوشاند و خارج شد و يهوديان او را گرفتند و کشتند (سمرقندي، 1416ق، ج ‌1، ص 217؛ آلوسى، 1415ق، ج 2، ص 171).
    د) از وهب‌بن‌ منبه روايت شده است که در آن محفل، تمام حواريون شبيه حضرت عيسي شدند. مأموران تهديد کردند که اگر عيسي را تحويل ندهيد، همة شما را مي‌کشيم. حضرت عيسي به يارانش فرمود: چه کسي جان خودش را به بهشت مي‌فروشد؟ يک حواري پذيرفت و به‌جاي او کشته شد (سيوطي، 1404ق، ج ‌2، ص 239و240؛ ابن‌عطيه، 1422ق، ج ‌2، ص 133؛ آلوسى، 1415ق، ج ‌3، ص 186؛ طبري، 1412ق، ج ‌6، ص 10؛ طوسي، بي‌تا، ج ‌3، ص 382و383).
    هـ .) ديدگاه ديگر اين است که ياران عيسي از نزد عيسي رفتند (يا طبق برخي نقل‌ها، خود عيسي آنان را متفرق کرد و به مکان‌هاي مختلف فرستاد) و فقط عيسي با آن شخصي که قرار بود شبيه او شود، تنها ماند. حضرت عيسي بالا برده شد و آن مرد شبيه او گرديد و به‌صليب رفت و اين باعث شد که بر مسيحيان نيز امر مشتبه شود (ابن‌عطيه، 1422ق، ج ‌2، ص 133؛ طبري، 1412ق، ج ‌6، ص 12و13؛ ثعالبى، 1418ق، ج ‌2، ص 326؛ طوسي، بي‌تا، ج ‌3، ص 383).
    و) در تفسير قمي نيز آمده است که امام باقر فرمود: در شام آخر، حضرت عيسي به حواريون فرمود: خدا به من وحي کرده است که امشب مرا به‌سوي خود بالا خواهد برد. پس کدام‌يک از شما داوطلب است که شبيه من گردد و کشته و به‌صليب کشيده شود و با من هم‌درجه باشد؟ جواني از آنان پاسخ داد که من حاضرم (قمي، 1404ق، ج‌ 1، ص 103). در تفسير منسوب به امام حسن عسکري نیز آمده است: «أَلْقَى شِبْهَهُ عَلَى مَنْ رَامَ‌ قَتْلَهُ فَقُتِلَ بَدَلًا مِنْهُ». در پاورقي و در توضيح اين مطلب آمده است: «رامَ» به‌معناي خواستن و دوست داشتن است. بنابراين عبارت به اين معناست که «خدا (عيسي يا جبرئيل) کسي را که دوست داشت [دواطلب شود] کشته شود، شبيه عيسي قرار داد. پس او به‌جاي عيسي کشته شد». در ادامه، با استناد به روايت تفسير قمي بيان مي‌گردد: از روايات چنين برداشت مي‌شود که کسي از حواريون خود را فداي عيسي کرده است (التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري، 1409ق، ص 371و372).
    7. به‌صليب رفتن شخصي غيرمشخص به‌جاي عيسي از حواريون (خائن): گفته شده است که يکي از حواريون منافق بود و با سي درهم به حضرت عيسي خيانت کرد و جاي او را نشان داد؛ ولي او شبيه عيسي شد و دستگير شد و به‌جاي عيسي به‌صليب رفت (آلوسى، 1415ق، ج ‌3، ص 186؛ ابن‌عطيه، 1422ق، ج ‌2، ص 133؛ فخررازي، 1420ق، ج ‌8، ص 236و239؛ ج ‌11، ص 261؛ بلنسي، 1411ق، ج ‌1، ص 365؛ طبرسي، 1372، ج ‌2، ص 758).
    مفسراني همچون نحاس و ماوردي فقط ديدگاه دوم، مقاتل، بغوي، ثعلبي، طبراني و دينوري فقط ديدگاه سوم، ابن‌کثير و ابوحيان فقط ديدگاه چهارم و نسائي و قمي و تفسير منسوب به امام حسن عسکري فقط ديدگاه ششم را بيان کرده‌اند. فخررازي در تفسير الکبير پس از اشاره به ديدگاه‌هاي 2، 3، 6 و 7، بيان مي‌کند که اينها وجوهي متعارض‌اند که همديگر را دفع مي‌کنند و خدا به حقايق امور آشناتر است (فخررازي، 1420ق، ج ‌11، ص 261). طبري پس از ذکر ديدگاه‌هاي 1، 4 و 6 بيان مي‌کند که يکي از دو ديدگاه وهب‌بن ‌منبه درست است و آن اين است که همة حواريون شبيه عيسي شدند؛ زيرا با اين ديدگاه، امر بر همه، حتي بر حواريون مشتبه مي‌شود [ديدگاه ششم] (طبري، 1412ق، ج‌ 6، ص 12). شيخ طوسي نيز پس از بيان ديدگاه‌هاي شمارة 2، 4 و 6 بيان مي‌کند که طبري بر اين باور است که ديدگاه ابن‌منبه اقوي است، با همان دليل که بيان شد (طوسي، بي‌تا، ج ‌3، ص 383)؛ ولي خود، ديدگاه مختاري ندارد و در اول گفتارش بيان مي‌کند که در اين مشتبه شدن، اختلاف وجود دارد. علامه طباطبائي در الميزان پس از نقل روايت تفسير قمي و اين نقل که کسي که به عيسي خيانت کرد، به‌جاي او کشته شد و اينکه ديدگاه‌هايي غير از اين نيز گفته شده است، بيان مي‌کند که قرآن دربارة اين مسئله ساکت است (طباطبائي، 1390ق، ج ‌3، ص 218). ساير مفسران با بيان چند ديدگاه، فقط به ذکر ديدگاه‌ها بسنده کرده‌اند. ملاحظه مي‌شود که بيشتر مفسران در اين زمينه موضع مشخصي اتخاذ نکرده‌اند و آنان که فقط يک ديدگاه را بيان کرده‌اند، طبق ديدگاه فخررازي وجوه متعارضی آورده‌‌اند که همديگر را دفع مي‌کنند؛ به اين دليل که استدلالي بر انتخاب خود ندارند؛ اما اين نوشتار درصدد است با بيان دليلي، موضع قرآن را در اين زمينه مشخص کند که در ادامه به آن خواهيم پرداخت.
    4. ديدگاه برگزيده: يهوداي اسخريوطي فدايي عيسي
    ابتدا لازم است که جايگاه حواريون در متون اسلامي، بخصوص جايگاه آنان از منظر آيات قرآن را بررسي کنيم. با اين بررسي، امکان قضاوت دربارة نسبت‌هاي داده‌شده به حواريون، که يکي از آنان يهوداي اسخريوطي است، فراهم مي‌شود.
    براي اثبات مدعاي خود، بايد منابع اسلامي و مسيحي را بررسي کرد. در منابع اسلامي، همة حواريون مدح شده‌اند و کسي از آنان استثنا نشده است؛ براين‌اساس، يهوداي اسخريوطي نيز که يکي از آنان است، مدح شده و نمي‌تواند خائن باشد. در منابع مسيحي نيز شواهدي وجود دارد که نشان مي‌دهد يهودا خائن نبوده است.
    1ـ4. مدح مطلق حواريون در منابع اسلامي
    مفسران اسلامي تعداد حواريون را دوازده تن ذکر کرده‌اند و به نام‌هاي آنان نيز در برخي از تفاسير اشاره شده است (طبري، ۱۴۱2ق، ج 6، ص 11). در منابع روايي شيعه، به‌مناسبت‌هاي مختلف از حواريون سخن به‌ميان آمده است. امام رضا در پاسخ به سؤالي در خصوص وجه نام‌گذاري حواريون فرمود: «نزد مردم، از آن جهت که حواريون شويندة لباس بودند و آلودگي لباس‌ها را پاک مي‌کردند، به اين نام خوانده شدند؛ اما نزد ما به‌سبب آن است که خود را با عمل به اندرزها و ياد خدا، از ناپاکي‌ها و آلودگي گناهان پاک نگه مي‌داشتند» (صدوق، ۱۳۸۵ق، ج ۱، ص ۸۰ـ۸۱؛ همو، ۱۳۸۳، ج ۲، ص ۷۹).
    در قرآن کريم، از مجموع هشت آيه‌اي که به حواريون حضرت عيسي پرداخته شده، سخن از ايمان، تسليم و انصارالله بودن حواريون است. در يک‌جا به لبيک حواريون به نداي ياري عيسي اشاره شده است (آل‌عمران: ۵۲)؛ در آیه‌ای ديگر به اجابت وحي (الهام) خدا بر آنان مبني بر ايمان به خدا و رسولش پرداخته شده است (مائده: ۱۱۱)؛ در دو جا حواريون خود را انصارالله معرفي کرده‌اند (آل‌عمران: ۵۲؛ صف: ۱۴)، در چهار مورد، به‌اقرار آنان به ايمان به خدا و رسول و کتاب آسماني اشاره شده است (آل‌عمران: ۵۲ـ۵۳؛ مائده: ۱۱۱؛ صف: ۱۴)؛ در دو جا، عيسي و خداوند متعال را شاهد بر تسليم بودن خود گرفته‌اند (آل‌عمران: ۵۲؛ مائده: ۱۱۱) و در يک مورد نيز از خدا خواسته‌اند که آنان را جزو شاهدان قرار دهد (آل‌عمران: ۵۳).
    ممکن است کسي اين‌گونه تصور کند که در تمام اين موارد، قرآن فقط ادعاي حواريون بر ايمان و تسليم و ياري دين خدا را گزارش کرده، ولي در هيچ‌کدام صراحتاً اين ادعاها را تأیید نکرده است؛ بنابراين از اين آيات نمي‌توان به صداقت حواريون در ادعاهاي خود پي برد؛ ولي پاسخ اين است که نقل اين ادعاها در پي درخواست حضرت عيسي و نيز در پي الهام الهي بر آنان، قرينة روشني بر اين است که قرآن در مقام تأييد اين ادعاها و اقرار آنان به ايمان و تبعيت از رسول خداست؛ وگرنه اگر صِرف ادعا بود و تأييد صداقت آنان نبود، فايده‌اي در نقل آن براي ديگران نبود. شاهد ديگر بر تأييد سخن حواريون و ايمان آنان اين است که خداوند در توصيه به مؤمنان براي ياري دين خدا، بلافاصله سخن حواريون مبني بر انصارالله بودن آنان (صف: ۱۴) را نقل مي‌کند که خود دليلي بر تأييد اين سخن آنان است.
    بنابراين در تمام اين آيات، سخن از ايمان بالاي حواريون به خدا، پيامبر و کتاب آسماني و نيز صداقت آنان در ياري دين خدا و تسليم محض بودن در برابر پروردگار است. ازاين‌رو وقتي ظاهر چهار آية مربوط به درخواست مائدة آسماني، موجب ايجاد ترديد در ايمان آنان شود، مي‌بايست براساس قواعد تفسير، توجيه شوند؛ چراکه در اين آيات نيز سخن از همان حواريوني است که در آيات ديگر درجة ايمان و صداقت آنان ذکر شده است و نمي‌توان با استفاده از ظاهر اين آيات، ايمان آنان را زيرسؤال برد.
    يک احتمال اين است که اين آيات، ناظر به برخي از حواريون است، نه همة آنان؛ با اين بيان که آيات مربوط به ايمان و تسليم حواريون، ناظر به برخي از حواريون است و آياتي که سخن از درخواست مائده به‌ميان آورده و ظاهر آن ترديد در ايمان حواريون است، به برخي ديگر از حواريون اشاره دارد؛ ولي از خود آيات، دليل و قرينه‌اي بر اين تفکيک وجود ندارد؛ چراکه ظاهر همة آنها اين است که سخن از يک گروه واحد است. در روايات نيز اين تفکيک وجود ندارد. بسياري از روايات، حواريون را تمجيد کرده‌اند و فقط دو روايت يافت شد که در آنها بيان منقصتي براي حواريون به‌نظر مي‌رسد. در روايتي از امام صادق نقل مي‌شود که حواريون عيسي شيعة او بودند و شيعيان ما، حواري ما هستند و شيعيان ما بهتر بودند؛ به اين دليل که حواريون، عيسي را در مقابل يهود ياري نکردند و براي او نجنگيدند؛ ولي شيعيان ما اين‌گونه نبودند (کليني، 1407ق، ج 8، ص 268؛ فرات کوفي، 1410ق، ص 482). در روايتی ديگر، از زبان حضرت عيسي خطاب به حواریون تعابير «يَا عَبِيدَ السَّوْءِ» و «يَا عَبِيدَ الدُّنْيَا» به‌کار رفته است (ابن‌شعبه حراني، 1404ق، ص 392). همان‌گونه‌که روشن است، در اين دو روايت، تفکيک مورد نظر ميان حواريون ديده نمي‌شود و افزون بر اين، اين دو روايت قابل توجيه نيز هستند: اولي در مقام مقايسه، شيعيان ائمه را بهتر از حواريون عيسي شمرده است، نه اينکه آنان خيانت کرده و کفر ورزيده باشند؛ و دومي نيز ممکن است در ابتداي دعوت حواريون بوده باشد؛ احتمال ديگر اينکه ممکن است در روايت تصحيفي شده باشد و کلمة حواريون به‌جاي کلمة بني‌اسرائيل يا کلمه‌اي ديگر نوشته شده باشد؛ به اين دليل که در اناجيل و روايات ديگر، عيسي بزرگان يهودي را با اين تعابير مورد خطاب قرار داده است. با اين توجيه، روشن مي‌شود که در روايات نيز از حواريون به‌طور مطلق تمجيد شده است. برای نمونه، در برخي ادعيه، واژة حواريون در کنار پيامبران آمده و بر تمام آنان درود فرستاده شده (حسکاني، 1411ق، ص 508؛ طوسي، 1411ق، ج ‌2، ص 809) که حاکي از منزلت والاي آنان است.
    بنابراين به‌رغم ديدگاه علامه طباطبائي که اصل درخواست مائده را نابه‌جا دانسته و همين امر را دليل توبيخ حضرت عيسي و تهديد شديد خدا بيان کرده است که نوعي منقصت براي حواريون محسوب مي‌شود، به‌نظر مي‌رسد که ديدگاه صحيح چنين باشد: همان‌طورکه برخي از مفسران نيز بيان کرده‌اند، اصل درخواست حواريون براي نزول مائده مورد سرزنش نبوده، بلکه کيفيت پرسش و خصوصيت الفاظ به‌کاررفته در آن مورد نقد واقع شده است؛ ازاين‌رو حضرت مسيح به‌دليل صحت اصل درخواست، به آن ترتيب اثر داد؛ ولي بر اثر ناروايي تعبير، آن را سرزنش کرد (جوادي آملي، ۱۳۹۰، ج ۲۴، ص ۲۴۷)؛ ولي با شنيدن دلایل قانع‌کنندة آنان بر اين تقاضا، ضمن تغيير ادبيات آنان، همان درخواست را از ساحت مقدس پروردگار طلب کرد و اگر اصل اين درخواست بيهوده بود يا دلایل مطرح‌شده از سوي آنان قابل قبول نبود، هرگز حضرت عيسي تسليم آنان نمي‌شد؛ چنان‌که پيامبر اسلام هرگز تسليم تقاضاي نارواي مشرکان بر نزول معجزه نشد (اسراء: ۹۰ـ۹۳).
    نتيجه اينکه آيات قرآن، حواريون را انصارالله و ياران باايمان و باوفاي عيسي مسيح دانسته است. حواريون شايستگي الهام الهي و اجابت امر پروردگار در ايمان به خدا و فرستادة او را به خود اختصاص داده و الگوي مؤمنان معرفي شده‌اند. ساحت حواريون در قرآن کريم منزّه از هرگونه شک و ترديد و تزلزل در ايمان است. بنابراین، گزارش کتاب مقدس دربارة خيانت حواريون، مطابق با واقع نیست و خلاف ديدگاه قرآن است (رضائي مجيدپور و نقوي، 1399).
    ازآنجاکه آيات و روايات به‌طور مطلق حواريون را مدح کرده است و به مؤمنان توصيه مي‌کند که همانند حواريون باشيد (صف: 14)، اگر در ميان آنان کساني باشند که در پايان عمر يا در يک واقعه دچار لغزش شده باشند، قرآن بايد تذکر بدهد؛ به اين دليل که قرآن سخن حکيم است و در سخن حکيم هيچ خلل و نقصي راه ندارد. بيان شد که با توجه به آيات قرآن، کسي به‌جاي عيسي کشته و مصلوب شده است. از ميان ديدگاه‌هاي ذکرشده دربارة مشتبه شدن تصليب عيسي، تنها دو روايت است که منسوب به معصوم است و از طريق شيعه نقل شده، که در تفسير قمي و تفسير منسوب به امام حسن عسکري نقل شده است و ساير ديدگاه‌ها، از افراد غيرمعصوم، مانند ابن‌عباس، عکرمه و ابن‌منبه است که به آنها نمي‌توان اعتنا کرد. بنابراين ديدگاهي که بيان مي‌کند يکي از حواريون به‌جاي عيسي دواطلبانه به‌صليب رفت و کشته شد، تقويت مي‌شود. ازآنجاکه منابع مسيحي در اينکه يهوداي اسخريوطي از حواريون است، هيچ اختلافي ندارند، مي‌توان به آنها در اين زمينه اعتماد کرد و او را يکي از حواريون دانست؛ و ازآنجاکه پس از واقعة تصليب، يهودا از ميان حواريون کم شد، پس به‌يقين او همان حواري‌ای بوده است که داوطلبانه به‌جاي عيسي کشته شده است و نمي‌توان به او نسبت خيانت به حضرت عيسي داد. خلاصة استدلال اين است که: 1. آيات و روايات به‌طور مطلق حواريون را مدح کرده‌اند؛ 2. طبق اتفاق‌نظر همة منابع مسيحي، يهوداي اسخريوطي از حواريون بوده است و پس از واقعة تصليب، از ميان حواريون کم شد. نتيجه: بنابراين، يهوداي اسخريوطي نبايد به عيسي خيانت کرده باشد و ديدگاه داوطلب بودن او تقويت مي‌شود. قرائني بر اين ديدگاه در منابع مسيحي وجود دارد که در ادامه بيان مي‌شود.
    2ـ4. شواهد خائن نبودن يهودا در منابع مسيحي
    با توجه به اناجيل، در اين مسئله که يهوداي اسخريوطي يکي از حواريون حضرت عيسي بوده است، ترديدي وجود ندارد (متي 10: 4؛ مرقس 3: 19؛ لوقا 6: 16؛ يوحنا 6: 71). در عهد جديد، مخصوصاً در اناجيل چهارگانه و کتاب اعمال رسولان، به قدرت خارق‌العادة حواريون اشاره شده است. براي مثال، در انجيل متي آمده است که عيسي به حواريون گفت: «بيماران را شفا دهيد؛ ابرصان را طاهر سازيد؛ مردگان را زنده کنيد؛ ديوها را بيرون نماييد» (متي 10: 8). براساس کتاب اعمال رسولان، مسيحيان معتقدند که حواريون با معجزات گوناگون در مقابل ديدگان مردم و به‌دليل تقرب به خدا و نزديکي به عيسي مسيح از جايگاه و منزلت والايي نزد اقوام نخستين برخوردار شدند؛ تاجايي‌که ويژگي عصمت و دريافت وحي نيز به خصوصيات آنان افزوده شد (عباسي، 1375، ج ۱۴، ص ۳۱۳). براين‌اساس، يهودا نيز شامل اين اوصاف حواريون بوده است و تنها چيزي که در مذمت او گزارش شده، خيانت اوست که اين نوشتار درصدد است او را از اين اتهام تبرئه کند.
    سرنوشت يهوداي اسخريوطي پس از آن شب، مبهم و نامعلوم است. متي در انجيل خود دربارة وي چنين آورده است: «پس آن نقره را در هيکل انداخته، روانه شد و رفته خود را خفه نمود» (متي 27: 3ـ5)؛ ولي در اعمال رسولان چنين آمده است: «پس او از اجرت ظلمِ خود زميني خريده، به روي درافتاده، از ميان پاره شد و تمامي امعايش ريخته گشت و بر تمام سكنة اورشليم معلوم گرديد؛ چنان‌كه آن زمين در لغت ايشان به "حقل دما" يعني زمين خون ناميده شد» (اعمال رسولان 1: 16ـ19). اين اختلاف در نقل، آيا حاکي از اين مطلب نيست که مسئلة يهوداي اسخريوطي و سرنوشت او، حتي در ميان حواريون نيز اختلافي بوده است؟ پس آنچه از منابع اسلامي مسلم است، اين است که هيچ‌کدام از حواريون به عيسي خيانت نکرده‌اند؛ اما منابع مسيحي در هر چيزي اختلاف داشته باشند، در اين متفق‌اند که يهوداي اسخريوطي از حواريون بوده است و پس از اين واقعه، دو گزارش اختلافي مبني بر از دنيا رفتن او وجود دارد و هيچ گزارشي از زنده بودن او نیست؛ و منابع مسيحي بيان مي‌کنند که متياس به‌جاي او انتخاب شد (اعمال رسولان 1: 23ـ26). بنابراين مي‌توان آن ديدگاه را تثبيت کرد که يهوداي اسخريوطي به‌صورت داوطلبانه فدايي عيسي گشته و در اين راه کشته و شهيد شده است.
    شاهد ديگري که ديدگاه برگزيده را تقويت مي‌کند، اين است که در ميان مسيحيان اوليه برخي بر اين باور بودند که عيسي به‌صليب نرفته و کسي ديگر به‌جاي او به‌صليب کشيده شده است. ايرنائوس که در قرن دوم (حدود 130ـ200م) زندگي مي‌کرد، در کتاب رد بدعت‌ها بيان کرده است که در زمان او چنين عقيده‌اي مطرح بود که عيسي رنج مردن را تحمل نکرد؛ بلکه شمعون قيرواني به‌جاي او صليب را حمل کرد و به‌شکل عيسي درآمد و عيسي نيز به‌شکل او درآمد و شمعون به‌جاي عيسي به‌صليب کشيده شد (ايرنئوس، 2007، فصل 24، شماره 4). با توجه به اينکه تنها کسي که از ميان حواريون کم شده، يهودا بوده است و گزارشي از زنده بودن او وجود ندارد، مي‌توان اين احتمال را مطرح کرد که اين يهودا بوده است که داوطلبانه به‌جاي عيسي کشته شده است.
    نکتة جالب توجه اين است که در برخي منابع مسيحي، يهودا مدح شده است. ايرنئوس و اپيفانوس از انجيل يهودا [يکي از کتب اپوکريفايي] نقل مي‌کنند که فقط يکي از حواريون به‌نام يهودا حقيقت را مي‌دانسته است (سليماني اردستاني، 1395، ص 225). انجيل يهودا به‌تازگي به فارسي ترجمه شده است که در ذيل، دربارة آن و برخي مطالب آن بيان مختصري خواهد آمد.
    انجيل يهودا که نزديک به 1700 سال مفقود بود، سرانجام در غاري در مصر پيدا شد. اين انجيل برخلاف انجيل‌هاي عهد جديد، يهوداي اسخريوطي را چهره‌اي کاملاً مثبت و الگويي براي تمام کساني معرفي مي‌کند که آرزو دارند شاگرد عيسي باشند (انجيل يهودا، 1399، ص 25). در اين انجيل، يهوداي اسخريوطي شاگرد محبوب و دوست عزيز عيسي از کار درمي‌آيد (همان، ص 26). فقراتي از اين انجيل دربارة جايگاه يهودا ذکر مي‌شود: «عيسي چون آگه شد که يهودا در باب امري عالي مي‌انديشد، او را گفت: خود را از دگران جدا کن و من اسرار ملکوت را با تو خواهم گفت. تو مي‌تواني به ملکوت درآيي؛ ليک متحمل رنجي عظيم خواهي شد؛ چراکه فردي ديگر جايگزين تو خواهد شد تا دوازده [شاگرد] دوباره با خدايشان تکميل شوند» (همان، ص 38). اينکه عيسي به يهودا فرمود: تو مي‌تواني به ملکوت درآيي؛ ولي با تحمل رنجي عظيم؛ و اينکه فردي ديگر جايگزين يهودا خواهد شد، نشان از اين دارد که او با مصلوب شدن و تحمل رنجي عظيم کشته خواهد شد و به‌جاي او کسي ديگر به حواريون افزوده خواهد شد. اين فقره مدح يهوداست، نه مذمت او؛ و اين با خيانت او ناسازگار است. در فقراتي ديگر مطالبي آمده است که نشان از جايگاه والاي او دارد: «عيسي گفت: [نزد من آي] تا [اسراري] بر تو بياموزم که هرگز کسي درنيافته [است]» (همان، ص 47) و «ستاره‌اي که رهنماست، ستارة توست» (همان، ص 57). در فقره‌اي ديگر چنين آمده است: «ليک تو از جملة ايشان فراتر خواهي رفت؛ چه آن انساني را قرباني مي‌کني که مرا پوشانيده است» (همان، ص 56). تأويل مسيحيان از اين عبارت اين است که يهودا عيسي را به مقامات حکومتي تحويل داد و عيسي را قرباني کرد؛ ولي ازآنجاکه يهودا تسليم خواست عيسي بوده است، اين مدح انجيل يهودا توجيه مي‌شود؛ ولي دقت در اين عبارت، اين را نشان مي‌دهد که يهودا خودش را قرباني کرد که پوششي براي عيسي است؛ يعني همان مشتبه شدني که قرآن مطرح مي‌کند. شاهد اين برداشت، عبارتي است در همين انجيل که پيش از اين ذکر شد که «تو مي‌تواني به ملکوت درآيي؛ ليک متحمل رنجي عظيم خواهي شد». اين عبارت نشان مي‌دهد که خود يهودا رنج عظيم، يعني مصلوب شدن را به‌دوش کشيد و اين قرباني، خود است که پوششي براي عيسي است.
    در اين انجيل، يهودا ديگر شرور، فاسد يا مريد عيسي نيست که ملهم از شيطان باشد و به استاد خود خيانت و وي را تسليم دشمنانش کند. برعکس، او صميمي‌ترين دوست عيسي است و بهتر از هرکس ديگري عيسي را درک مي‌کند. او عيسي را به مقامات حکومتي تحويل داد؛ چراکه عيسي از او خواست که چنين کند (همان، ص 100). آنچه در اين انجيل بدان تصريح شده و مسلم است، خائن نبودن يهوداست؛ ولي اينکه عيسي را تسليم کرده باشد، قابل ترديد است؛ به اين دليل که بسياري از فقرات اين انجيل از بين رفته و احتمال دارد فقراتي که تصريح مي‌کردند که يهودا عيسي را تسليم نکرده و خود به‌جاي او کشته شده است، از بين رفته باشد. نکتة ديگر اينکه وقتي ما ثابت کرديم که مشتبه شدن به اين معناست که يهودا به‌شکل عيسي درآمد و ممکن است عيسي هم به‌شکل يهودا درآمده باشد، بنابراين آن کسي که در پايان انجيل، پولي دريافت می‌کند و عيسي را نشان مي‌دهد، عيسي باشد که به‌شکل يهودا درآمده است و يهودايي را که به‌شکل عيسي درآمده و قرار است به‌جاي او فدا شود، نشان داده است.
    شاهد ديگر کتاب‌هايي است که برخی کشيشان و متکلمان مسيحي نگاشته‌اند و در آنها با شواهد و قرائن تاريخي ثابت کرده‌اند که يهودا خائن نبوده است: کتابي با عنوان ? Judas: Betrayer or Friend of Jesus (يهودا: خائن يا دوست عيسي؟)، نوشتة ويليام کلاسن، که به زبان انگليسي منتشر شده است؛ و کتابي ديگر با عنوان Judas un disciple de Jésus (يهودا شاگرد عيسي)، نوشتة هانس جوزف کلاوک، که به زبان آلماني و فرانسوي منتشر شده است.
    با توجه به اين شواهدي که از منابع مسيحي ذکر شد، برداشت قرآني ما از کيفيت مشتبه شدن تقويت مي‌شود. مشاهده مي‌شود که برخي فقرات اناجيل، مقام والايي براي حواريون قائل‌اند و برخي فقرات، که عيوبي مانند خيانت يهودا به حواريون را ذکر کرده‌اند نيز قابل توجيه‌اند؛ چنان‌که از منابع مسيحي مي‌توان برداشت کرد که يهودا مقام بسيار والايي داشته است؛ و ديگر اينکه برخي بر اين باور بودند که کسي به‌جاي عيسي به‌صليب رفته است. براين‌اساس، اين احتمال تقويت مي‌شود که يهودا خود را داوطلبانه فداي عيسي کرده است.
    نتيجه‌گيري
    1. با توجه به بيان قرآن دربارة حواريون، که آنان را کساني معرفي کرده است که ايماني خالص داشته‌اند و هيچ قرينه‌اي در آيات و روايات بر اين امر وجود ندارد که يک يا عده‌اي از حواريون گمراه شده باشند، بنابراين نمي‌توان قائل شد که يکي از حواريون به عيسي خيانت کرده باشد.
    2. منابع مسيحي متفق‌اند که يهوداي اسخريوطي يکي از حواريون بوده است و پس از واقعة تصليب، هيچ گزارشي مبني بر زنده بودن او وجود ندارد.
    3. ازآنجاکه اين ديدگاه که يکي از حواريون به‌صورت داوطلبانه فدايي عيسي شده است، بيشترين طرفدار را دارد و اين ديدگاه در تفسير قمي از امام باقر و در تفسير منسوب به امام حسن عسکري از آن حضرت نقل شده است و لذا تأييد معصوم را نيز دارد، پس اين ديدگاه بر ديدگاه‌هاي ديگر ترجيح دارد.
    4. بنابراين مي‌توان گفت که آن حواري داوطلب براي فدايي و شهيد شدن، از ديدگاه قرآن، يهوداي اسخريوطي بوده است. بيان شد که در منابع مسيحي نيز شواهدي بر اين امر وجود دارد. مهم‌ترين شاهد، بيان انجيل يهوداست که نشان مي‌دهد يهودا يکي از بهترين حواريون عيسي بوده است که بيان آن گذشت.
    البته هنوز ابهاماتي در اين مسئله وجود دارد و آن اينکه آيا مشتبه شدن، حتي براي حواريون هم بوده است يا مشتبه بودن شامل غيرحواريون است؟ برخي از مفسران به‌تصور اينکه مشتبه بودن براي همه بوده است، تلاش کردند تا داستان را طوري پيش ببرند که اين مطلب هم توجيه شود. اين دیدگاه که همة حواريون شبيه عيسي شدند يا اين ديدگاه که فقط آن شخصي که شبيه عيسي شد با او باقي مانده بود و هيچ‌کس از اين امر مطلع نشد، از اين باب بوده است. اين امر تحقيقي جداگانه را مي‌طلبد؛ ولي في‌الجمله مي‌توان گفت که حتي اگر حواريون هم مطلع بودند، بيان آن فايده نداشت؛ زيرا هيچ‌کس اين مطلب را باور نمي‌کرد يا اينکه آنان به‌دلايلي مأمور به تقيه بودند. سؤال ديگر اين است که اين‌گونه مشتبه شدن چه فايده‌اي دارد؟ پاسخ مختصري که به‌ذهن مي‌آيد، اين است که خداوند در طول تاريخ براي محک ايمان افراد، از اين فتنه‌ها قرار داده است. اينکه در اين آيه آمده است: «وَإِنَّ الَّذينَ اخْتَلَفُوا فيهِ لَفي‌ شَكٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ»، نشان از اين امر دارد که خدا با اين فتنه درصدد سنجش ايمان افراد است. شايد بتوان گفت که اين امر رمزي بود براي مؤمنان واقعي و کساني که منتظر بعثت پيامبر خاتم بودند که در کتاب او به اين مطلب اشاره خواهد شد.

     

        قرآن کريم، ترجمة آيت‌الله مکارم شيرازي.
        کتاب مقدس (ترجمه قديم)، انتشارات ايلام.
        انجيل يهودا، 1399، دست نوشته چاکوس، ويراستاران رودولف کاسر، ماروين مير، گرگور ورست و بارت د. ارمن، ترجمة شروين اوليائي، تهران، ققنوس.
        ابن ‌ابى‌حاتم، عبدالرحمن‌بن محمد، 1419ق، تفسير القرآن العظيم، رياض، مكتبة نزار مصطفى الباز.
        ابن‌سليمان، مقاتل، 1423ق، تفسير مقاتل‌بن سليمان، بيروت، دار احياء التراث العربي.
        ابن‌شعبه حرانى، حسن‌بن على‌، 1404ق، تحف العقول، قم، جامعة مدرسين.
        ابن‌عطيه، عبدالحق‌بن غالب‌، 1422ق، المحرر الوجيز فى تفسير الكتاب العزيز، بيروت، دارالكتب العلمية.
        ابن‌كثير، اسماعيل‌بن عمر، 1419ق، تفسير القرآن العظيم، بيروت، دارالكتب العلمية.
        ابوحيان، محمدبن يوسف‌، 1420ق، البحر المحيط في التفسير، بيروت، دارالفکر.
        آلوسى، محمودبن عبدالله، 1415ق، روح المعاني، بيروت، دارالكتب العلمية.
        بغوي، حسين‌بن مسعود، 1420ق، تفسير البغوي، بيروت، دار احياء التراث العربي.
        بلنسى، محمدبن على، 1411ق، تفسير مبهمات القرآن، بيروت، دار الغرب الاسلامي‌.
        التفسير المنسوب إلي الإمام الحسن العسكري، 1409ق، قم، مدرسة الإمام المهدي.
        توفيقي، حسين، 1384،‌ آشنايي با اديان بزرگ، تهران، سمت.
        ثعالبى، عبدالرحمن‌بن محمد، 1418ق، تفسير الثعالبي، بيروت، دار احياء التراث العربي.
        ثعلبى، احمدبن محمد، 1422ق، الکشف و البيان، بيروت، دار احياء التراث العربي.
        جوادي آملي، عبدالله، ۱۳۹۰، تسنيم، قم، اسراء.
        حسكاني، عبيدالله‌بن عبدالله‌، 1411ق، فضائل شهر رجب، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
        دينورى، عبدالله‌بن محمد، 1424ق، الواضح في تفسير القرآن الکريم، بيروت، دارالكتب العلمية.
        رضائي مجيدپور، جعفر و حسين نقوي، 1399، «جايگاه حواريون در قرآن»، معرفت، ش 276، ص 9ـ20.
        سليماني اردستاني، عبدالرحيم، 1395، کتاب مقدس، قم، مؤسسة فرهنگي طه.
        سمرقندى، نصربن محمد، 1416ق، بحر العلوم، بيروت، دارالفکر.
        سيوطي، جلال‌الدين، 1404ق، تفسير الدرالمنثور في التفسير بالماثور، قم، كتابخانه آيت‌الله مرعشى نجفى.
        صدوق، محمدبن علي، ۱۳۸۳، عيون اخبار الرضا، قم، ذوي القربي.
        ـــــ ، ۱۳۸۵ق، علل الشرايع، نجف، مطبعة الحيدرية.
        طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1390ق، الميزان في تفسير القرآن، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات.
        طبراني، سليمان‌بن احمد، 2008م، التفسير الكبير: تفسير القرآن العظيم، اردن، دارالکتاب الثقافي.
        طبرسى، فضل‌بن حسن، 1372، مجمع البيان في تفسير القرآن‌، تهران، ناصرخسرو.
        طبري، محمدبن جرير، 1412ق، جامع البيان في تفسير القرآن، بيروت، دار المعرفة.
        طوسى، محمدبن حسن‌، بي‌تا، التبيان في تفسير القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربي.
        ـــــ ، 1411ق، مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، بيروت، مؤسسة فقه الشيعه.
        عباسي، مهرداد، ۱۳۷۵، «حواريون»، در: دانشنامه جهان اسلام، تهران، بنياد دايرة‌المعارف اسلامي.
        فخررازي، محمدبن عمر، 1420ق، التفسير الكبير، بيروت، دار احياء التراث العربي.
        قمي، علي‌بن ابراهيم، 1404ق، تفسير القمي، قم، دارالکتاب.
        کليني، محمدبن يعقوب، 1407ق، الكافي، تهران، دارالکتب الاسلاميه.
        کوفي، فرات‌بن ابراهيم، 1410ق، تفسير فرات، تهران، وزارت فرهنگ و ارشار اسلامي.
        ماتريدى، محمدبن محمد، 1426ق، تأويلات أهل السنة، بيروت، دارالكتب العلمية.
        ماوردى، على‌بن محمد، بي‌تا، النکت و العيون، بيروت، دار الكتب العلمية.
        مکارم شيرازي، ناصر و ديگران، 1371، تفسير نمونه، چ دهم، تهران، دار الكتب الاسلامية.
        ميشل، توماس، 1381، کلام مسيحي، ترجمة حسين توفيقي، قم، مرکز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب.
        نحاس، احمدبن محمد، 1421ق، اعراب القرآن، بيروت، دار الكتب العلمية.
        نسائى، احمدبن على‌، 1410ق، تفسير النسائي، بيروت، مؤسسة الكتب الثقافية.
        هاکس، جيمز، 1383، قاموس کتاب مقدس، چ دوم، تهران، اساطير.
        Bammel, Ernst, 1971, "Judas Iscariot", in Encyclopedia Britannica, Chicago, William Benton, Publishers.
        Flangan, N. M., 1981, "Judas Iscariot", in New Catholic Encyclopedia, Palatine, IL, Jack Heraty & Associates, Inc.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    نقوی، حسین، صانعی، مرتضی.(1402) یهودای اسخریوطی، خائن یا فدایی عیسی (ع)؟ تفسیر «وَلکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ» از آیة 157 سورة «نساء». فصلنامه معرفت ادیان، 14(3)، 7-22

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حسین نقوی؛ مرتضی صانعی."یهودای اسخریوطی، خائن یا فدایی عیسی (ع)؟ تفسیر «وَلکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ» از آیة 157 سورة «نساء»". فصلنامه معرفت ادیان، 14، 3، 1402، 7-22

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    نقوی، حسین، صانعی، مرتضی.(1402) 'یهودای اسخریوطی، خائن یا فدایی عیسی (ع)؟ تفسیر «وَلکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ» از آیة 157 سورة «نساء»'، فصلنامه معرفت ادیان، 14(3), pp. 7-22

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    نقوی، حسین، صانعی، مرتضی. یهودای اسخریوطی، خائن یا فدایی عیسی (ع)؟ تفسیر «وَلکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ» از آیة 157 سورة «نساء». معرفت ادیان، 14, 1402؛ 14(3): 7-22