معرفت ادیان، سال چهاردهم، شماره دوم، پیاپی 54، بهار 1402، صفحات 125-138

    درختان مقدس در حوزة تفتان بلوچستان

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    کریم بخش کردی تمندانی / کارشناسی ارشد ادیان و عرفان دانشگاه سیستان و بلوچستان / karimtamandani@gmail.com
    ✍️ خلیل حکیمی فر / استادیار گروه ادیان و عرفان دانشگاه سیستان و بلوچستان / kh_hakimifar@theo.usb.ac.ir
    چکیده: 
    درخت یکی از مظاهر طبیعت است که در طول تاریخ و در گستره ای وسیع مورد توجه و حتی پرستش انسان ها بوده است. مسئله‌ی اصلی این تحقیق مربوط به تقدس برخی درختان در بلوچستان ایران و فلسفه‌ی این تقدس است. درخت به دلیل ویژگی هایی چون طول عمر، عمودی بودن و چرخه‌ی حیات، نماد هستی، جاودانگی و مظهر قدرت و رستاخیز بوده است. به نظر می رسد، درختانی که بازتاب دهنده‌ی حداکثری این ویژگی ها بوده اند، رازآلوده تر و حیرت انگیزتر بوده و موجب تواضع و تعظیم انسان می شده اند. در بلوچستان موارد متعددی از این درختان کهن سال وجود داشته است که مردم با دخیل بستن بدان ها، حاجات خود را از آنها طلب می کرده اند و برای رضایت آنها نذر ها و قربانی ها انجام می داده اند. اعتقاد به ارتباط میان درختان سربه فلک کشیده و عالمی که آن را محل تعیین مقدرات می دانستند و انتظار رفع نیازهایی که در شرایط عادی امیدی به رفع آنها نبوده، از مهم ترین عوامل تقدیس این درختان بوده است. ازاین رو مردم اقدام به قربانی یا تقدیم نذورات گوناگون در پای این درختان و بستن دخیل بر آنها می کنند تا با تحریک و تأثیرگذاری بر آنها به هدف خود نائل آیند. این مقاله با استفاده از منابع مکتوب و نیز با روش میدانی و از طریق گفت وگو با افراد کهن سال این منطقه فراهم شده است و هدف از آن بررسی پیشینه‌ی عقیدتی مردمی است که روزگاری در این منطقه می زیسته اند و درختان مقدس در زندگی ایمانی آنها و در لحظات حساس حیات آنان نقش پررنگی را ایفا می کرده است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    Sacred Trees in Taftan Province of Baluchistan
    Abstract: 
    Tree is one of the manifestations of nature that has been widely noticed and even worshiped by humans throughout the history. The main issue of this research is the sanctity of some trees in Baluchistan of Iran and the philosophy of this sanctity. Due to some of its features such as longevity, verticality and life cycle, the trees have been symbols of existence, immortality and manifestation of power and resurrection. The trees with the most reflection of these features seem to be more mysterious and astonishing and have caused human humility and reverence. There have been many cases of these old trees in Baluchistan where people have invoked them for their needs and made nazrs and sacrifices for their satisfaction. The most important factors in the sanctity of these trees are the belief in the relationship between towering trees and the world in which their destinies are determined, and the expectation of meeting needs that could not be met in normal conditions. Therefore, people make sacrifices or nazrs at the bottom of these trees and invoke them to achieve their goals by stimulating and influencing them. This article has been prepared using written sources, field research and talking to the old people of this region, and its purpose is to investigate the religious background of the people who once lived in this region and the sacred trees played a prominent role in their religious life and decisive moments.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

    مقدمه
    برخي از باورهاي انسان‌ها ريشه در وحي و تعاليم پيامبران دارند و برخي ديگر ساخته و پرداختة خود او، تجربيات شخصي يا برگرفته از ديگران و تجربيات آنهاست و عوامل محيطي، جغرافيايي، خانوادگي، اجتماعي، نيازها، خواسته‌ها، آرزوها، آموزش و... در شکل‌گيري باورها نقش دارند. شايد انسانِ داراي انديشه است که مي‌تواند باورهايي را در ذهن خلاق خود بپروراند و به ديگر انسان‌ها القا کند. اين باورها ممکن است با تجربيات جديد و آگاهي‌ها تغيير کنند يا باورهاي ديگري جايگزين باورهاي قبلي شود. گاهي اين باورها از نسلي به نسل ديگر منتقل مي‌شوند و نسل بعدي با تغييراتي اندک، باورهاي نسل گذشته را با خود دارد؛ و گاهي باورها تغيير کلي مي‌کنند يا کاملاً از بين مي‌روند و نسل جديد با آن باورها بيگانه است؛ اما آثاري از باورهاي گذشتگان به‌صورت‌هاي گوناگون در محيط اطراف و محل زندگي وجود دارند که ما را با باورهاي نسل‌هاي گذشته، که شايد صدها سال قبل زندگي مي‌کردند، آشنا مي‌سازد.
    گياه چوبي بزرگ به‌نام درخت، با آن راست‌قامتي، جانداري و پايداري، متمايز از ساير نمادها شده است. درخت بزرگ‌ترين جاندار روي زمين است که در نظر انسان با کوه‌ها و رودها قابل مقايسه می‌باشد و درعين‌حال کانون اسرار حيات، هم در پيدايش و رويش و هم در مرگ بوده است. اين جاندار از يک بذر کوچک در دل خاک بيرون مي‌آيد؛ بدون تغذية مشخص رشد مي‌کند؛ در صورت قطع شدن جوانه مي‌زند؛ در زمستان مي‌ميرد و در بهار زنده مي‌شود. حتي بعدها کساني که ادعا می‌کردند راز درخت را از نظر کلروفيل و فوتون‌ها (نهاد يا ذرات بنيادي اوليه) درک کرده‌اند، بازهم در برابر اين ستون زندة بي‌حرکتِ منعطف حيران شده‌اند.
    درخت يكي از مظاهري است كه بشر خيلي پيش از اين به تقديس آن پرداخته است. درخت نماد زندگي، جواني، فناناپذيري و حكمت است. به‌عبارت‌ديگر، يک درخت از منظر يك فرد معتقد به آن، يک حقيقت واقعي و مقدس است. عمر طولاني درختان نيز مي‌تواند در اين زمينه مؤثر باشد. الياده تصريح مي‌کند که اين پندار دربارة بيشتر درختان کهن‌سال وجود داشته است که گويا آنها عمري جاودانه دارند يا دست‌کم دورة عمرشان چندين برابر انسان‌ها بوده است و نياکان پرستندگان، چندين نسل در ساية همان درخت مقدس زندگي كرده‌اند (الياده، 1959، ص 276). درخت مظهر قدرت وجود است و ازاين‌رو در آیين‌هاي کهن مورد ستايش قرار گرفته است و آن را داراي نيروي قدسي دانسته‌اند. درخت ازآنجاکه عمودي مي‌رويد، سبز مي‌شود، سپس برگ‌هايش را از دست مي‌دهد و بار ديگر آنها را به‌دست مي‌آورد، نمادی از رستاخيز است. بنابراین، درخت رمز وجود است. از اين‌روست که اديان کهن درخت را عين هستي دانسته‌اند (بهرامي، 1393).
    مسئلة محوري در اين مقاله عبارت است از اینکه دليل تقدس درختان خاص از نگاه مردمان اين منطقه چيست؟ به‌نظر مي‌رسد که رايج‌ترين علت تقدس درختان، در اعتقاد به آنها به‌عنوان جايگاه ارواح قديسين يا اولياي خداست. البته اعتقاد به درختان مقدس، در اديان خداباور و غيرخداباور متفاوت است. بنابراين، درختان مقدس، نه به‌لحاظ درخت بودنشان، بلکه به‌واسطة اينکه نمايندة چيز ديگري هستند يا براساس اين اعتقاد که آنها از نيروي خاصي برخوردارند يا محل زندگي موجودات متعال‌اند، مورد پرستش قرار گرفته‌اند.
    پيش‌تر دربارة پديدة درختان مقدس در شرايط و جهات مختلف ايران پژوهش‌هايي صورت گرفته است که ازجملة آنها مقالة «خاستگاه درختان مقدس؛ مطالعة موردي درختان مقدس در ايران» (نصيري و حكيمي‌فر، 1400) است. نويسندگان در اين مقاله منشأ و عوامل تقدس درخت را بررسي کرده‌اند. پژوهش ديگر نوشتاري است کوتاه با عنوان «بررسي پديدة درختان مقدس» (بهرامي، 1393)، در اين تحقيق به ذکر و توصيف برخي درختان مقدس در دورة اساطيري براساس متون پهلوي پرداخته است. مقالة «بررسي تطبيقي مفهوم نمادين درخت در ايران» در جست‌وجوي تأثير و انديشة حکمت ايران باستان بر ايران اسلامي براساس آنچه در درخت متجلي شده، بوده است. فربود و طاووسي (1381)، عنوان نويسندگان اين مقاله، با تکيه بر برخي متون ديني، عرفاني و ادبي، مفاهيم عميق و نمادين درخت را مورد کاوش قرار داده‌اند. به‌هرحال پژوهش پيش‌رو متکفل بررسي درختان مقدس در حوزة جغرافيايي تفتان است که بنا بر بررسي‌هاي صورت‌گرفته، تاکنون دربارة آن تحقيقي صورت نگرفته است.
    1. درختان مقدس در ميان اقوام و اديان ديگر
    درخت در هنر، معماري، ادبيات و کتب مقدس و نيز در سخن حکما مورد استفاده قرار گرفته است تا ذهن انسان‌ها را به فراسو معطوف کند. واقعيت اين است که درخت با ويژگي‌هايي که دارد، براي انسان همواره نشانگر واقعيت متعالي بوده است. بنابراين، يک وجه از تقدس درخت به ويژگي‌هاي اعجاب‌انگيز آن برمي‌گردد. با بررسي بن‌مايه‌هاي اساطيري عالم نباتات، درختان مظهر تجديد حيات شمرده می‌شوند. اين معنا را مي‌توان در «درخت کيهاني» و اساطير مربوط به «درخت حيات» ديد. در اينجا نيز الياده تأکيد مي‌کند که درخت يا گياه، مثل هر پديدة مقدس، في‌نفسه مقدس نيستند؛ بلکه تقدس آنها ازآن‌روست که بر واقعيت متعال دلالت دارند (الياده، 1394، ص 305ـ309). علاوه بر تاريخ طولاني پرستش درخت، گستردگي آنها درخور توجه است. درخت‌پرستي در ميان همة طوايف بزرگ اروپايي آريايي‌تبار وجود داشته است (فريزر، 1388، ص 152)؛ ازجمله:
    بلوط‌پرستي در بين سلت‌ها؛ بيشه‌زارهاي مقدس در آلمان و سوئد؛ پرستش بيشه‌ها و درختان نزد اسلاوها؛ درخت‌پرستي نزد يوناني‌ها، ايتاليايي‌ها و ليتواني‌ها؛ تقدس درخت انجير در روم؛ درخت زبان‌گنجشک براي مردم اسکانديناوي؛ درخت ليمو براي مردم آلمان؛ و درخت انجير براي هندويان؛ پرستش درختان مقدس نرده‌اي‌شکل نزد فنلاندي‌ها (همان، ص 152ـ154).
    در جهان اساطيري، درخت خانة موجودات ماوراي طبيعي، ستون آسمان، محور جهان و به‌منزلة پيوندي ميان جهان‌ها دانسته شده است. انسان از درخت به‌عنوان محل اجتماع ارواح شر می‌ترسده و از آن اجتناب می‌کند و به‌عنوان خانة ارواح خير و مفيد آن را ستايش و پرستش می‌کند و آن را به‌عنوان پلي به بهشت می‌انگارد که قهرمانان اسطوره‌اي از طريق آن صعود مي‌کنند.
    در فرهنگ نمادها و در جهان‌بيني اسطوره‌اي، درخت کيهاني، درخت حيات و درخت معرفت، در مرکز عالم هستي روييده و اغلب به‌صورت درختي واژگون نشان داده شده است که رابطه‌اي مستقيم با انسان دارد. در انديشة اسطوره‌اي، جهان از هيولايي انسان‌گونه پديد آمده است و با قرباني شدن او، هريک از پديده‌هاي هستي از اجزاي او ـ و ازجمله درختان از موهاي او ـ ساخته شده‌اند. اين تصوير پيوند ميان انسان و جهان را نشان مي‌دهد. شايد شجره‌نامه‌اي که در آن فهرست اسامي پدران و نياکان به‌صورت درختي تنظيم مي‌شود، بي‌ارتباط با رويش درختان از موهاي قرباني نخستين يا رويش مشي و مشيانه به‌صورت ريواس نباشد (دوبوکور، 1390، ص 25).
    همچنين پرستش ايزدان درختي در اسطوره‌هاي بابل، درخت کيهاني به‌عنوان رکن عالم نزد چينيان (الياده، 1394، ص 286)، درخت کيهاني بلوط در اعتقاد يوناني، «درخت واژ‌گونه» در عقيدة هنديان و درخت کيهاني و زندگي در نزد ايرانيان (دوبوکور، 1390، ص 22) ازجملة آنها هستند. در كتب مقدس هنديان، وادها و اوپانيشادها، درخت واژگوني كه ريشة آن رو‌به‌بالا و شاخه‌هاي آن روبه‌پايين است، مظهر تمامي گيتي است. برهماها درخت واژگون سه‌طبقه‌اي را در متون خود دارند كه تجلي‌گاه سه الهة زندگي (وينشو)، خلقت (برهما) و زوال و نيستي (شيوا) است. آنان اين درخت را «اسواتا» مي‌نامند. شبيه همين درختان واژگون هندي در فرهنگ ما، «مهرگياه» نام گرفته است.
    پيش از اسلام در شبه‌جزيرة عربستان، عرب‌ها عقيده داشتند که درخت محل اجتماع اجنه و موجودات ماورای طبيعي است و ازهمين‌رو مشرکين عرب به الهام‌بخش بودن برخي درختان عقيده داشتند. در نزديکي مکه در محل استقرار الهة عزّي يک درخت اقاقياي مقدس وجود داشت که مشرکين به آن لباس‌ها و زيورآلات مي‌بستند (رز ریت، 1975، 7).
    در اسلام، درخت ذاتاً داراي تقدس نيست؛ اما به‌واسطة نقش مهم آن‌ در زندگي مردم و ارتباط با باور کهن و تأکيد قرآن کريم، مورد توجه است و مطلوب شمرده مي‌شود؛ به‌ويژه درختان پردانه‌اي چون انار، انجير و انگور که نشانة باروري، فراواني و برکت‌اند و ميوه‌هاي آنها به‌روايت قرآن کريم در بهشت وجود دارند. ازاين‌رو در نقوش و تزئينات ايراني و اسلامي، تصاوير اين درختان بسيار به‌چشم مي‌خورند. به‌طور کلي، درخت در فرهنگ ديني، ازجمله در فرهنگ اسلام، نماد نور الهي و دانش به‌شمار رفته و به‌عنوان نشاني از اصل خير مورد توجه و احترام بوده است.
    نماد درخت در قرآن چندان پررنگ نيست؛ اما در نظر عرفا و در هنر و معماري مسلمانان جايگاه رفيعي دارد. در قرآن سه درخت مافوق طبيعي مشخص وجود دارد: نخست، درخت جهنم يا زقوم؛ دوم، درخت سدرةالمنتهي در آسمان هفتم؛ و سوم، درخت ممنوعه (درخت دانش در عهد عتيق) يا درخت ممنوعه در بهشت؛ و يک درخت نامشخص به‌نام درخت طوبي. هرچند لفظ «طوبي» در قرآن به‌کار رفته است (رعد: ٢٩)، اما ظاهر قرآن آن را به‌عنوان يک درخت معرفي نمي‌کند. بااين‌حال برخي از مفسران آية فوق را به درختي به‌نام طوبي در بهشت ارتباط داده‌اند (ر.ك: ابوالفتوح رازي، 1408ق، ج 18، ص 173). به‌طورکلي در اسلام جهت عمودي به‌لحاظ معنوي داراي اهميت فراواني است. هرچند جهت افقي مساجد سمت قبله را نشان مي‌دهد، اما گنبد آنها محور عمودي را نشان مي‌دهد (ر.ك: پهلوان و حسینی‌زاده، 1388).
    در مجموع مي‌توان گفت که درختان در فرهنگ و ملل مختلف، نماد حيات، باروري و زايش، فناناپذيري، رستاخيز و تجديد حيات، آباداني، طراوت و سرسبزي، سربلندي و استواري و خير و برکت بوده است.
    اما وجه ديگر قدسي بودن درخت به کارکرد آن در حيات انسان مربوط مي‌شود. معمولاً درختان به‌دلیل سرسبزي و طراوت‌بخشي، باروري و ثمردهي، منشأ برکت در زندگي انسان بوده‌اند. باروري درخت، ارتباط آن با باران و الهة باروري را تداعي مي‌ساخته است. ازهمين‌رو درختان کهن‌سالِ کنار رودخانه‌ها مورد توجه و ستايش زنانی بوده است که در طلب وضع حمل آسان بوده‌اند و نيايش در پاي اين درختان کهن‌سال و چشمه‌هاي مقدس و توسل جستن به آنان، براي باروري انسان، گياه و دام و حاصلخيزي و سرسبزي کشتزارها در جامعة کشاورزي و دامداري کهن اهميتي ويژه داشته است.
    با توجه به سابقة تقدس درخت در نزد ملل مختلف مي‌توان گفت که در منطقة تفتان بلوچستان نيز مشخصه‌هاي مادي و ظاهري درخت، گونه‌شناسي درخت، نمادپردازي درخت و ارتباط آن با عناصر ماوراي طبيعي از مهم‌ترين عوامل تقدس درختان خاص در آنجا بوده است. با توجه به حضور درخت در قرآن کريم، عرفان، هنر و معماري و ادبيات اسلامي، اين اعتقاد به درختان خاص با آموزه‌هاي ديني ترکيب شده و به حيات خود ادامه داده است. بنابراين پژوهش مي‌توان گفت که کارکرد اين درختان در اين حوزه به‌ترتيب اهميت عبارت‌اند از:
    1. طلب حاجت و شفا با تقديم نذر و بستن دخيل؛
    2. طلب برکت براي خانواده، زراعت و دام؛
    3. طلب امنيت از ارواح، اجنه، وحوش و بلاياي طبيعي؛
    4. طلب طول عمر و شادي از عمر طولاني و سرزندگي درخت.
    2. تقدس درخت در ايران باستان
    در تاريخ انديشة ايرانيان کهن به دو درخت آسماني و زميني برمي‌خوريم. درخت آسماني درخت کيهاني، و درخت زميني درخت زندگي است. درخت کيهاني هوم (Haoma) سپيد است که بر روي کوه البرز، کوه مقدس و محور جهان، مي‌رويد؛ و درخت زندگيِ هوم زرد است که زميني است و انعکاسي از هوم آسماني به شمار مي‌رود (سِرلو، 1392، ص 388ـ389). درخت زميني همان درخت بس‌تخمه يا هزارتخمه (تفضلي، 1379، ص 42؛ فرنبغ‌دادگي، 1390، ص 73) است که دانه‌هاي آن، «ماية تغذية همة موجودات زنده» است (همان) و ايرانيان «نوشابة گياه هوم را دورکنندة مرگ، و آگاهي‌آور» مي‌دانستند (خجسته و جليليان، 1389).
    در سنت زرتشتي سخن از درخت معجزه‌آساي «هوما»ست که از درون آن به بهشت راهي هست. آقاي وسن بحث مستوفايي دربارة هوماي اوستايي و سوماي ودايي انجام داده و نشان داده است که سوما يا هوما در درجة نخست، ستون جهان‌اند (واسون، 1971، 28). دربارة ارزش آييني درخت هوم همان بس که اهورامزدا فروه‌شي 99999 نفر از پارسايان را به نگهباني اين درخت شگفت‌انگيز گماشته است (پورخالقي چترودي، 1380).
    در ونديداد (2/ بند 4) به‌جاي هوم به درخت «گئوكرن» اشاره مي‌شود كه به گرد آن ده‌ها هزار برگ روييده است. بسياري از دانشمندان و مفسرين اوستا (ازجمله زنر، 1375، ص 124؛ دوشن گيمن، 1385، ص 140) اين درخت را با هوم‌ سفيد كه آورندة بي‌مرگي است، يكي دانسته‌اند. در بندهشن دربارة توصيف درخت گوکرن چنين آمده است: «درخت بس‌تخمه در درياي فراخکرد فرازرست که همه نوع گياه را تخم بدان درخت است. نزديک بدان درخت، درخت گوکرن آفريده شد، براي بازداشتن پيري بددم. ياوري بسيار جهان از او بود» (فرنبغ دادگي، 1390، ص 67).
    3. حوزة تفتان
    کوه تفتان بزرگ‌ترين کوه و اثر طبيعي سنگي سيستان و بلوچستان و تنها آتشفشان نيمه‌فعال ايران است که در گويش محلي «تپتان» يا «دپتان» هم گفته مي‌شود. قلة غربي «نرکوه» و قلة شمالي که مرتفع‌ترين قله است، «چهل‌تن» (زيارت) ناميده مي‌شود و بر بالاي آن، ديواره‌ها و سنگ‌چين‌هايي به‌صورت مستطيل و محراب‌گونه وجود دارد که در گذشته برای زيارت و چله‌نشيني استفاده مي‌شده. مردم محلي تفتان را بيشتر «چهل‌تن» مي‌گويند؛ زيرا معتقدند که چهل نفر درويش و ولي روي قلة آن به عبادت مشغول بوده که همگي يک‌باره در آنجا فرورفته‌اند. اين اعتقاد، آن را به «چهل‌تن» و «چهل‌محراب» مشهور کرده است و بعضي معتقدند که چهل تن از راشدين ديني و مذهبي بر بالاي آن ناپديد شده‌اند و به همين دليل «چهل‌تن» ناميده مي‌شود (مرادزاده، 1391، ص 17).
    آثاري از قبيل سنگ‌نگاره‌ها، قلعه‌هاي قديمي، استودان‌ها (استخوان‌دان‌ها) و ظروف سفالي، معماري صخره‌اي، سروها و چنارهاي کهن‌سال، گورستان‌هاي باستاني متعدد و...، از حضور بشر در گذشته‌هاي بسيار دور با عقايد و باورهاي فراوان در اين منطقه حکايت دارد. «تمين» و «تمندان» دو روستاي سرسبز در دو سوي کوه تفتان قرار دارند. تمندان در جنوب تفتان و تمين در شمال تفتان قرار گرفته‌اند. گويا ياقوت حموي اين دو روستا را يکي فرض کرده يا اينکه منظورش فقط يکي از اين دو روستاي آباد بوده است. او در کتاب معجم‌البلدان که يک اثر جغرافيايي، تاريخي مربوط به قرن ششم و هفتم هجری است، در توصيف تمندان مي‌نويسد: «تميندان مدينة مکران، عندها جبل يعمل فيها النشادر خبّرني بها رجل من اهلها» (حموي، 1995، ج 2، ص 46). علاوه بر اينکه خود تفتان به‌عنوان يک اثر سنگي کهن و نقش کوه به‌عنوان نمادي ويژه در بسياري از اديان و باورها قابل بررسي است، هريک از آثار يادشده مي‌تواند زمينه‌اي براي شناخت باورهاي ديني اين منطقه باشد. متأسفانه بسياري از اين آثار باارزش و تاريخي براثر بي‌توجهي، به‌دست سودجويان از بين رفته و تاکنون کار تحقيقي جدي در اين زمینة مهم صورت نگرفته است و اگر هم بوده، بيشتر جنبة باستان‌شناسي داشته و به‌صورت محدود و جسته‌گريخته بر روي آثار باستاني و گردشگري و گويش خاص و منحصربه‌فرد «پارسيواني» مردم اين منطقه بوده است.
    4. درخت در باور مردم تفتان
    تقديس و تکريم درخت، به‌ويژه درخت سرو (سُول) و چنار (چِنال) در اين منطقه، از قدمتي کهن برخوردار است. بسياري از اين درختان هنوز حفظ شده و تا همين اواخر محل زيارت، درخواست حاجت و مورد احترام ساکنين و حوالي بوده‌اند. مردم تفتان در گذشته در کنار خدا، قرآن، رسول خدا، مسجد، جان دوستان و اقربا، نان و نمک، و مکان‌هاي مقدس، به شاه‌چنال (چنار) و سول (سرو) سوگند ياد مي‌کردند. در مراسم سوگند، چه به‌حق و چه به‌ناحق، کودکان نبايد حضور مي‌داشتند؛ چون معتقد بودند که اگر سوگند ناحق باشد، ممکن است کودکان بي‌گناه نيز دچار آسيب شوند. مهم‌ترين درختان مقدس در اين منطقه و اعتقادات مربوط بدان‌ها، براساس مشاهدات نگارنده که خود از ساکنين منطقه است و گفت‌وگو با افراد کهن‌سال، به شرح زير است.
    1ـ4. درخت سرو
    نام علمي سرو (Cypress) از نام يوناني آن و از دو واژة kuo به‌معناي توليد و pariso به‌معناي مساوي مشتق شده که به‌مناسبت تقارن شاخه‌ها و برگ‌هاي درخت است (ثابتي، 1385، ص 296). در انديشة يونانيان و روميان، سرو در ارتباط با خدايان دوزخ بود؛ ازهمين‌رو براي تزيين گورستان‌ها به‌کار مي‌رفت. قوم سلت نيز اين درخت را نماد مرگ و گذر عمر و نشانة لحظة مرگ انسان می‌دانستند و معتقد بودند که چون زندگي انسان در گياهان تداوم مي‌يابد، اموات بايد در ميان درختي که ميان آن تهي است، مدفون شوند. در کرانه‌هاي مديترانه، اين درخت درخت عزاداري است و به‌دلیل صمغ فاسدنشدني و سبزي هميشگي برگ‌هايش، جاودانگي و زندگي دوباره معنا شده است. چينيان گويند: روان سرو سخن‌گوست؛ فرورفته‌ترين ريشة آن هزار سال قدمت دارد و ماية طول عمر آدمي است. همچنین معتقد بودند که اگر صمغ سرو بر پاشنة پا کشيده شود، شخص مي‌تواند بر روي آب راه برود؛ يعني صمغ سرو بدن را سبک مي‌کند (آل‌ابراهيم دهکردي، 1395). مطابق عهد عتيق، کاخ حضرت داوود از درخت سرو بود (سموئيل، 2: 7ـ2)؛ و خداوند در سفر پيدايش، به نوح دستور مي‌دهد که کشتي را از درخت سرو بسازد (پيدايش، 7ـ1).
    سرو در تاريخ فرهنگ ايران داراي جايگاه ويژه‌اي بوده است. برخورداري از ويژگي‌هايي چون بلندي، راست‌قامتي و زيبايي در اين درخت موجب حيرت بوده است و ازاين‌رو اين نوع از درختان نمادي از جواني، جاودانگي و استواري دانسته شده‌اند.
    1ـ1ـ4. درخت سرو (سُول) کوشه و تَمندان
    يکی از درختان سرو در منطقة تفتان که حالتي قدسي يافته است، در بين روستاي کوشه و تمندان و در کنار رودخانه و چند متر بالاتر از سطح آن قرار دارد. قسمتي از ريشة درخت که به‌سمت رودخانه رشد کرده، هم‌اکنون بر اثر فرسايش از خاک خارج شده است. دربارة قدمت آن اطلاع زيادي در دست نيست و مردم آنجا تاريخ آن را به پيش از اسلام و دورة زرتشتيگري مي‌رسانند؛ اما وقتي اين درخت را با ديگر سروهاي کهن‌سال اطراف تفتان مقايسه مي‌کنيم، هم از نظر انتخاب محل کاشت و هم از نظر رشد و اندازه، مشابه به‌نظر مي‌رسند. اين درخت مقصدي براي زيارت و محلي براي برآورده شدن حاجات مردم بوده و بيشتر، مردم کشاورز و دامدار که ييلاق‌قشلاق هم مي‌کرده‌اند، اين درخت را مقدس می‌دانسته و براي زيارت و دخيل شدن و برآورده شدن حاجات و شفاي بيماري‌های خودشان و احشامشان و طلب برکت در اموال و گوسفندان، بدان مراجعه مي‌کرده‌اند. اين مردمان در هنگام کوچ و دور شدن از آبادي، در بهارچراني و در اواخر زمستان به اين درخت سر می‌زدند و تکه‌پارچه يا نخي به‌عنوان دخيل به آن مي‌بستند، به نشان اينکه درخت را از ياد نخواهند برد و درخت هم در اين مدت به‌ياد آنان باشد و در گوسفندان و ديگر توليدات لبني آنان زيادي و برکت عنايت کند. مردم با درخت بسان يک موجود زنده صحبت مي‌کردند و موضوع کوچ و دوري چندماهه را بيان مي‌نمودند. بعد از بازگشت از بهارچراني، در اولين فرصت باز به‌سراغ اين درخت می‌رفتند و از روغن و کرة به‌دست‌آمده مقداري را به تنة آن می‌ماليدند و از اينکه مدت زيادي نتوانسته‌اند به زيارت بيايند، عذرخواهي و طلب بخشش مي‌کردند؛ و در صورت داشتن نذر و حاجات، نان‌هاي روغني می‌پختند و بر روي تنه و سنگ‌هاي اطراف درخت براي اجنه و ارواحي که تصور مي‌کردند در اطراف درخت حضور دارند، مي‌گذاشتند و باز دعا می‌کردند و حاجات خود را مطرح مي‌نمودند. آنان معتقد بودند که هر کس به درخت آسيب برساند و شاخه‌ايي از آن را قطع کند يا چوب اين درخت را به‌عنوان هيزم، چه براي گرم کردن در زمستان و چه براي پخت‌وپز ببرد و بسوزاند، حتماً مورد خشم ارواح و اجنه قرار خواهد گرفت (ر.ك: کردي تمنداني، مصاحبه شخصي، 1397).
    2ـ1ـ4. درختان سرو (سُول) سَنگان
    در سنگان که تقريباً در نيمة شرقي تفتان قرار دارد، در کنار رودخانه، دو سرو به فاصلة تقريبي پانصد متر و در يک امتداد وجود داشت. درختي را که در قسمت بالادست آبادي بود، «مرتضالي» (مرتضي علي) و درختي را که در پايين‌دست قرار داشت، «ميرعمر» ناميده‌اند. احتمال مي‌رود در زمان صفويه، که گفته مي‌شود دورة اختلاط و اختلاف سني و شيعه در اين منطقه بود، اين درختان براساس اعتقادات مردم نام‌گذاري شده باشند. مرتضالي که گويا اندکي بزرگ‌تر بود، بر اثر باد و طوفان بر زمين افتاده و تقريباً نيمه‌خشک شده بود. مردمِ با اعتقادات شيعي براي زيارت و حاجت به مرتضالي مراجعه می‌کردند و انواع نخ‌ها و پارچه‌هاي رنگي را بدان دخيل مي‌بستند و براي بهبود زراعت و دامداري خود به آن متوسل مي‌شدند؛ و آناني که با اعتقادات اهل‌سنت بودند، به ميرعمر مراجعه مي‌کردند. در سال‌هاي اخير اين آبادي از شيعيان تهي شد و اطراف درخت مرتضالي تبديل به باغ انار گرديد. تنة نيمه‌خشک مرتضالي را که جاي وسيعي اشغال کرده بود، بريدند و براي گذاشتن بر سقف اتاق‌ها استفاده کردند و مابقي هم سوزانده شد. هنوز هم آثاري از اين درخت سوخته در محل آن قابل مشاهده است. معلوم مي‌شود که اعتقاد به اين درختان کهن‌سال، بعد از اسلام تغيير صورت داده و تقدس آنها به شخصيت‌ها و مقدسين اسلامي منسوب شده است.
    مرحوم حاج‌امير کرد، که سردار و ريش سفيد طايفة کرد و انساني متدين و آگاه بود، براي جلوگيري از آسيب ديدن درخت ميرعمر که درختي عظيم با قطر تنة حدود چهارده متر و با ارتفاع حدود هفتاد متر بود، اولين مسجد سنگان را بنا کرد. اين مسجد در ساية اين درخت قرار داشت. در سال‌هاي اخير ميراث فرهنگي اين درخت را به‌عنوان اثر ملي ثبت کرد و اطراف درخت را ديواري با ارتفاع زياد از آجر محصور ساخت. امروزه از اين مکان به‌عنوان مصلي براي برگزاري نمازهاي عيدين استفاده مي‌شود و محلي براي جذب گردشگران و دوستداران طبيعت شده است و ديگر از آن دخيل بستن‌ها و حاجت خواستن و زيارت آن خبري نيست و مردم به‌عنوان يکی از مظاهر زيباي طبيعت و خلقت خالق هستي به آن احترام مي‌گذارند (ر.ك: کردي تمنداني، مصاحبه شخصي، 1397).
    در شرق اين درخت با فاصلة پانصد متر آرامستاني وجود دارد که مربوط به دوران پيش از اسلام است. اين قبرستان با قبرستان گُرز که در جنوب سنگان قرار دارد، سی کيلومتر فاصله دارد. در قبرستان گرز نيز در فاصله‌اي به همين مقدار و دقيقاً در همان جهت شرق، درخت شاه‌چنال به همان سبک گورستان سنگان قرار دارد.
    3ـ1ـ4. درخت سول مرتضالي (مرتضي علي) ناروُن
    نارون در دامنة جنوبي تفتان و در حدود پانزده کيلومتري روستاي تمندان قرار دارد. در اينجا نيز يک درخت سرو (سول) بزرگ و تنومند و تقريباً همسن ديگر درختان سرو در مرکز اين روستا قرار دارد. اين درخت نيز سال‌ها مورد احترام و زيارت مردم بود و مردم، به‌ويژه عروس و دامادي که قرار بود زندگي مشترکشان را آغاز کنند، با بستن پارچه و نخ‌هاي رنگي از آن طلب حاجات مي‌کردند. اين درخت، حتي زماني هم که خشک شده بود، مقدس و مقصد زيارت مردم بود. اين اعتقاد در مورد اين درخت نيز وجود داشت که در صورت شکستن يا سوزاندن شاخة آن، عامل آن دچار جنون يا آسيب بزرگ مالي و جاني خواهد شد. ازاين‌رو مردم محل که اغلب دامدار و کشاورز بودند، بيشتر صدقات و خيرات را در آن محل انجام مي‌دادند. در فصل بهار براي بهتر شدن توليدات لبني و دام‌ها، در پاي درخت قرباني مي‌کردند و تنة درخت را با روغن و کرة محلي چرب مي‌نمودند. همچنين نان‌هاي روغني می‌پختند و در اطراف و روي تنة درخت مي‌گذاشتند. اين نقل در بين اهالي محل به‌تواتر وجود دارد که در سالیان گذشته يکي از افراد محلی که مقداري سواد ديني داشته است، تعدادی از چوب‌هاي باقي‌ماندة درخت زيارت (مرتضالي) را براي سوزاندن و استفاده از گرماي آن به خانه مي‌برد؛ ولي در همان شب آتش چوب‌هاي مرتضالي شعله می‌کشد و لباس‌هايش را مي‌سوزاند. فرد مزبور اين حادثه را به فال بد می‌گیرد و براي پيشگيري از عقوبت و خشم مرتضالي، دوباره چوب‌ها را به محل اوليه بازمی‌گرداند و با احترام در محل خود قرار مي‌دهد. اين حادثه براي مدتي موجب تقويت اعتقادات مردم به مرتضالي گردید؛ بااین‌حال به‌‌مرور زمان مرتضالي به فراموشي سپرده‌ شد و فقط افراد کهن‌سال از آن درخت و باورهاي مردم و زيارت آن خاطراتي دارند؛ هرچند کهن‌سالان از بيم ترویج شرک و بدعت، حتي از بيان آن خاطرات ابا دارند (ر.ك: كردي تمنداني، 1397)
    4ـ1ـ4. درخت سرو زَربين (سُول) دِهپابيد
    دهپابيد در قسمت جنوب غربي تفتان و در مسير جادة خاش ـ زاهدان قرار دارد که روستايي با تاريخ طولاني به‌شمار مي‌رود. در دامن کوه و نزديک آبادي و در کنار چشمة آبي دو سرو کهن‌سال وجود دارند که از گذشته‌هاي دور مورد احترام و زيارت مردم و محلي براي برآورده شدن حاجات و آرزوهاي آنان بوده‌اند. در اينجا نیز مردم مانند ديگر مناطق اطراف تفتان با دخيل کردن خود و بستن تکه‌هاي پارچه و نخ به شاخه‌هاي اين سرو، برآورده شدن آرزوها و حاجات و شفاي بيماري خويش و امنيت و برکت در محصول و دام خود را از اين درخت طلب مي‌کردند. درخت بزرگ‌تر در گذر زمان خشکيده، ولي همچنان پابرجاست؛ و درخت ديگر که احتمالاً سال‌ها بعد در کنار آن رویيده و رشد کرده، هنوز سبز و شاداب است. قرار گرفتن اين درختان در دامن کوه و در جايي خلوت و جذاب، مکان مناسبي، هم براي تفريح و هم برای زيارت بوده است. متأسفانه سرو زربين دهپابيد هم توسط تعدادي از متشرعان به آتش کشيده مي‌شود و درخت ديگر هم که در نزديکي آن قرار داشته است، آسيب مي‌بيند.
    5ـ1ـ4. سرو کهن‌سال (سول) سَر کَهنو
    اين درخت در قسمت شمالي تفتان و در حوزة ميرجاوه قرار دارد و مانند ديگر سروها محل زيارت و برآورده شدن حاجات مردم آبادي‌هاي منطقة ميرجاوه بوده است و بعد در دورة اسلامي نام آن مانند بيشتر اين درختان به مرتضالي (مرتضي علي) تغيير یافته و باز هم به‌عنوان زيارت استفاده شده است. در مورد اين درخت افسانه‌اي هم وجود دارد، از اين قرار که فردي به‌نام «شيرو» فرزندي داشت که او را بسیار دوست مي‌داشت. روزي اژدهايي بزرگ از کوه مقابل به آبادي مي‌آيد و فرزند دلبند او را که مشغول بازي بود، مي‌بلعد و به‌سمت کوه مجاور مي‌رود. شيرو که از نبرد با اژدها درمانده بود و توان مقابله با آن را نداشت، براي گرفتن فرزند از اژدها چاره‌اي جز متوسل شدن به زيارت نداشت؛ ازاین‌رو به زيارت سول مي‌رود و پس گرفتن فرزند خود را از آن مي‌خواهد. ناگهان اژدها در کمر کوه گير می‌افتد و کوه با فشار بر اژدها فرزند شيرو را زنده از شکم اژدها خارج مي‌کند و اژدها براي هميشه در لاي کوه مي‌ماند. در کوه يک لاية سياه‌رنگ به‌شکل يک مار بزرگ وجود دارد که گفته مي‌شود اين اثر همان اژدهايي است که در آنجا گير افتاده بود (همان).
    2ـ4. درخت چنار
    چنار از مهم‌ترين درختان مقدس در ايران است؛ به‌طوري‌که عموماً در کنار درختان چنار اماکن مذهبي شامل امام‌زاده‌ها و حتي کليسا قرار دارد. ديرزيستي، عظمت و پوست‌اندازي سالانة درخت چنار، ايرانيان را همواره به اعجاب واداشته است. چنار هرساله با آمدن بهار طراوت می‌یابد و شاخه‌هاي آن رنگ روشني مي‌گيرند. اين جوان شدن و طراوت، در نمادشناسي رمز ناميرايي و باروري است. هم ازاين‌رو آن را رمزينه‌اي از حيات جاودان و مظهري از حلول رباني در کالبد زمين شمرده و آن را مقدس دانسته‌اند. اين تقدس در درازاي تاريخ خود را به اشکال مختلف نشان داده است؛ چنان‌که در خلوتکدة پادشاهان هخامنشي همواره چناري زرين قد برافراشته بود که آن را به‌نشانة ستايش به زيورآلات مي‌آراستند و مي‌توان چنين پنداشت که چنار نماد دوام سلطنت تلقي مي‌شد.
    مهرداد بهار دربارة اين درخت ديرسال مي‌نويسد: چنار عظيم‌ترين و از پرعمرترين درختان نجد ايران است؛ اما تنها عظمت، سترگي و پرعمري چنار نيست که باعث تقدس چنارهاي کهن شده است (بهار، 1376، ص 51). چنار مانند سرو زربين از درختان منحصربه‌فرد است که تعداد معدودي از آنان در اطراف تفتان وجود دارد و گويي دين و باوري در کاشت آنها، مانند سول، نقش داشته و به آنها حالت تقدس داده است تا مردم براي رفع حوایج و شفاي بيماري‌ها و حل بسياري از مشکلات به آنها متوسل شوند که در اينجا به دو نمونه از اين درختان (شاه‌چنار گرز و شاه‌چنار تمندان)، که يکي سوزانده شده و ديگري هنوز سبز و پابرجاست، می‌پردازیم.
    1ـ2ـ4. درخت شاه‌چِنال (شاه‌چنار) گُرز (سنگان)
    روستاي گرز در فاصلة سی کيلومتری سنگان و در سمت جنوب آن قرار دارد که داراي کوه‌هاي مرتفع و مکاني مناسب براي دامداري است. کوه‌هاي اطراف اين روستا زيستگاه انواع پرندگان مانند کبک و ديگر حيوانات وحشي مانند قوچ، ميش، کل و بز است. در مرکز اين آبادي در گذشته درختي تنومند و بزرگ وجود داشت که محل نذر و نياز بود و نه‌تنها مردم محلي، بلکه از سراسر استان و بيشتر، از خاش، ايرندگان، کارواندر، ميرجاوه و لاديز... براي زيارت و برآورده شدن حاجات و شفاي بيماري به آنجا مراجعه مي‌شد. هر عروس و داماد براي خوشبختي خود از اولين لباس عروسي دو تکه می‌بريد و به شاخه‌هاي شاه‌چنال مي‌بست. مردمان دیگر هم که آرزو و خواسته‌اي داشتند، تکه‌اي از لباس خودشان يا نخي را به‌عنوان دخيل و يادبود و برای بهره‌مندي از همة خوبي‌هاي درخت به شاخه‌هاي آن مي‌بستند. بسياري با توسل به اين درخت که از طول عمر و سرسبزي هميشگي برخوردار است، براي خود طول عمر و دوري از بيماري طلب مي‌کردند و معتقد بودند، همان‌طورکه يک درخت سرو پاييز و خواب زمستاني ندارد، مي‌تواند اين سرزندگي و عمر طولاني را به انسان منتقل کند.
    شاه‌چنال گرز از مهم‌ترين زيارتگاه‌ها از نوع درخت بوده است و در طول سال افراد زيادي براي اهداف مختلف (طلب حاجت، شفاي بيماري، داراي فرزند شدن، فرزند پسر داشتن، حفاظت از دام‌ها، فزوني محصولات کشاورزي، در امان ماندن از حيوانات درنده و بلاياي طبيعي و...، به زيارت شاه‌چنال، که تقريباً درخت منحصربه‌فرد منطقة سنگان بود، مي‌رفتند. بسياري از دامداران وقتي گله‌هاي گوسفند را براي چرا بدون چوپان به کوه‌هاي اطراف مي‌فرستادند که زيستگاه حيوانات درنده مانند گرگ و حتي پلنگ بود، به شاه‌چنال می‌رفتند و گله را به او مي‌سپردند و اطمينان داشتند که گوسفندان را خطري تهديد نمي‌کند.
    یکی از مراسمات جالب در زیارت شاه‌چنال اين بود که در فصل تابستان و در تاريخي خاص، بيشتر مردم همراه با نذورات و قرباني از دور و نزديک به زيارت شاه‌چنال مي‌رفتند و سپس از راست به چپ اطراف درخت طواف می‌کردند و حاجات خود را مطرح مي‌نمودند و سپس گوسفند، گاو و... قرباني می‌کردند و گوشت آن را، هم خود مي‌خوردند و هم به ديگران و فقرا و مساکين مي‌دادند؛ تا جایي‌که به‌گفتة مردم، در هر روز بيش از هفتاد قرباني انجام مي‌شد. اين مراسم تابستاني يک هفته به‌طول مي‌انجاميد. علاوه بر قرباني، تکه‌هاي نان‌روغني را هم در جايي خاص از تنة درخت که حالت تورفتگي داشت، مي‌گذاشتند و تنة درخت را با کره و روغن حيواني که محصول همان سال بود، خوب روغن‌مالي و چرب مي‌کردند. در بعضي جاهاي درخت که احتمال مي‌رفت لانة موريانه‌اي باشد، خاک‌هایي جمع شده بود. مردم به اين خاک‌ها «خوردة شاه‌چنال» مي‌گفتند و به‌رسم تبرک و شفا مقداري در دهان خود، بيماران، و کودکان مي‌گذاشتند و مقداري هم با خود می‌بردند و در داخل پارچه‌اي می‌پيچيدند و براي جلوگيري از هر بيماري و چشم‌زخم بر گردن کودکان مي‌آويختند. مردم در حين طواف، شاخه‌هاي درخت را می‌گرفتند و به‌آرامي تکان مي‌دادند و آرزوهايشان را به شاه‌چنال مي‌گفتند؛ ولي کسي حق نداشت شاخه‌اي از درخت را بشکند يا حتي برگي را به‌عنوان تبرک بکند و با خود ببرد.
    در قسمت شرقي شاه‌چنال بر روي تپه‌‌اي صخره‌اي با فاصلة حدود پانصد متري قبرستانی وجود دارد که در آن، مردگان را داخل دخمه‌هاي سنگي مي‌گذاشتند و در بعضي از قبور اشياي فلزي هم وجود داشته است. اين مقبره‌ها مربوط به دورة قبل از اسلام هستند و متأسفانه هيچ‌گونه کاوش و بررسي از جانب سازمان ميراث فرهنگي در اينجا صورت نگرفته است.
    سرنوشت شاه‌چنال نیز بهتر از بسياري از دیگر درختان کهن‌سال نبوده است. حدود نود سال قبل يک روحاني به‌نام مولوي محمدعيسي چاريزهي که در حوزة علمية ديوبند هند تحصيل کرده و به ايران بازگشته بود، دربارة اين درختان و زيارتگاه‌هاي مربوط به آنها به بزرگ و ريش‌سفيد منطقه نامه می‌نویسد و در آن نامه اعلام مي‌کند که زيارت درختاني مانند شاه‌چنال گرز، ميرعمر و مرتضالي سنگان شرک و خرافه و بدعت است و مردم بايد از اين خرافات و بدعات دست بردارند؛ ولي مردم که گويي برآورده شدن همة آرزوهايشان را در شاه‌چنال مي‌ديدند، از خود مقاومت نشان مي‌دهند. در نهايت، مولوي محمدعيسي به‌همراه دو يا سه نفر ديگر تصميم مي‌گيرند که شاه‌چنال را به‌آتش بکشند. بدين‌منظور آنها سوار بر چهارپا از سنگان به‌سمت گرز روانه مي‌شوند. مردمي که در مسير بودند، نسبت‌به عواقب اين امر بدان‌ها هشدار مي‌دهند؛ اما اين گروه که اين مسائل را خرافه و بدعت و خلاف شرع مي‌دانستند، به راهشان به‌قصد سوزاندن شاه‌چنال ادامه مي‌دهند. بعد از رسيدن به مقصد، هيزم‌هاي خشک فراواني در اطراف تنة شاه‌چنال جمع می‌کنند و همة چوب‌کبريت‌ها را مي‌زنند؛ ولي آتش روشن نمي‌شود. فقط يک چوب کبريت باقي مانده بود و آنها نگران از قدرت جادويي شاه‌چنال بودند. يکي از آنان می‌گوید به‌نظر مي‌رسد که اجنه و شياطين و ارواح مانع از اشتعال آتش مي‌شوند و پیشنهاد می‌دهد که با خواندن ورد و دعا اجنه و شياطين را دور کنيم؛ سپس همه در اطراف درخت می‌نشینند و حلقه مي‌زنند و به خواندن آيات قرآن و ديگر وردها و دعاها مي‌پردازند. آخرين چوب‌کبريت هم زده مي‌شود و ناگهان آتش روشن می‌شود و شعلة آن همة درخت را که آغشته به روغن بود، فرامي‌گيرد و شاه‌چنال که روزي اميدي براي مردم و برآورده شدن حاجات آنان و شفاي بيماري‌هايشان بود، در آتش مي‌سوزد (کردي تمنداني، مصاحبه شخصي، 1397).
    نقل متواتر است که دو نفر از آنان در همان شب اول دچار حادثه مي‌شوند: يکي در حين شکستن هيزم براي بخاري تراشه‌اي از هيزم به چشم او اصابت مي‌کند و موجب آسيب جدي در حد نابينا شدن و از دست دادن بينايي کامل مي‌شود و دیگری نیز همسرش دچار جنون و به‌اصطلاح جن‌زدگي مي‌شود. با اين اتفاقات ناگوار، افرادي که شاه‌چنال را آتش زده بودند، به اين باور مي‌رسند که اجنه و شياطين از آتش زدن شاه‌چنال خشمگين شده‌اند. آنان تصميم مي‌گيرند که براي بيشتر نشدن آسيب و خسارت، با ايجاد حلقه و قرائت آيات قرآن و ادعيه، همسر جن‌زده را شفا دهند و درعين‌حال از حمله و آسيب بيشتر در امان باشند. چند سال بعد از اين حادثه، هنوز افراد زيادي براي زيارت شاه‌چنال مي‌رفتند که به‌مرور زمان کمتر می‌شود و در نهايت زيارت شاه‌چنال از بين رفت. بعد از اين حادثه، دو جوانه از شاه‌چنال از زمين دوباره روييدند و به‌اندازة قد يک انسان رشد کردند و سپس خشک شدند. هنوز بعد از سال‌ها و تغييرات زيادي که از نظر اعتقادي در مردم ايجاد شده است، هستند افرادي که به شاه‌چنال و کرامات آن اعتقاد دارند و در همان مکان شاه‌چنال براي برآورده شدن حاجات و شفاي بيماري‌هايشان به آن مراجعه و نذر و قرباني مي‌کنند. جالب اينجاست که در گفت‌وگو با افراد کهن‌سال که خود در اين زيارت‌ها حضور داشتند و خاطراتي از آن دارند، اغلب عقيدة راسخ داشتند که تقريباً همة افرادي که به هر منظور و خواسته‌اي به شاه‌چنال مراجعه مي‌کردند، حاجاتشان برآورده مي‌شد (کردي تمنداني، مصاحبه شخصي، 1397).
    2ـ2ـ4. درخت پير غيب در نَرُون
    نرون در جنوب تفتان است؛ جايي که در آن، نه از سرو (سول) خبري هست و نه از چنار؛ اما باز هم مردم درختي را برای زيارت انتخاب کرده بودند و آن را محلي براي برآورده شدن حاجات و آرزوهاي خود مي‌دانستند. نرون در قسمت بالادست و کوهستاني قرار دارد و اطراف آن پوشيده از درختان بنه، کَسُور، بادام کوهي و... است. درخت پير غيب درواقع يک بنة تنومند است که به‌دلیل مشخصات متفاوت نسبت‌به ديگر بنه‌ها و قرار گرفتن در مرکز آبادي، مقدس تلقي می‌شد و انجام اعمالي در برابر آن، همچون قرباني، نذر، طلب حاجات و حتي سوگند خوردن به آن و نفرين کردن افراد با توسل به آن، متداول بوده است. اين درخت نيز به سرنوشت درختان پیشین مبتلا می‌گردد و پس از آنکه به‌آتش کشیده می‌شود، در محل آن مسجدي بنا می‌گردد.
    دربارة نرون داستان‌ها و افسانه‌هاي فراواني وجود دارد. مشهور است که در گذشته‌هاي دور، مردم این منطقه سرکش و خداناباور بودند؛ تا جايي که به‌سمت آسمان تير پرتاب مي‌کردند تا خداي آسمان را به‌قتل برسانند. در پاسخ به اين کردارها، خشم خدا آنان را می‌گیرد و کوه بزرگي به‌نام «ليجوار» را که بالاي آبادي بود، بر سر اهالي خراب می‌کند و همة آنها در زير سنگ‌ها مدفون می‌شوند. سه نفر از اهالي در اولين ريزش کوه زنده مي‌مانند و موفق به فرار مي‌شوند که هرکدام را سنگي بزرگ دنبال مي‌کند. چند کيلومتر پايين‌تر، تخته‌سنگي بزرگ یک مرد فراري از عذاب خدا را گرفتار می‌کند و آن مرد که «رجب» نام داشت، براي هميشه در زير آن سنگ بزرگ مدفون مي‌شود. هنوز مردم آن سنگ را سنگ «رجبي» مي‌نامند. سنگی ديگر مرد دوم را که به‌سمت قلة يک کوه در همان نزديکي فرار مي‌کرد، دنبال می‌کند و بر بالاي قله به او مي‌رسد؛ ولي فرد از اعتقاد کفرآميز خود پشيمان می‌شود و توبه مي‌کند و به حقانیت خداي آسمان شهادت مي‌دهد. در اين هنگام سنگ متوقف مي‌شود و آن مرد بر روي سنگ می‌ايستد و شهادت خود را دربارة خداي يگانة آسمان تکرار مي‌کند و نجات مي‌يابد. مردم اين سنگ را «شهادتي» مي‌نامند. فرد سوم که موفق به فرار مي‌شود و او نیز در نهايت اسير سنگ و کشته مي‌شود، «لورک» نام داشت. اين سنگ اکنون در مرکز روستا قرار دارد و بر آن نام لورک گذاشته‌اند.
    گرچه درخت و لنگر پير غيب به آتش کشيده شده است و کسي به‌درستي از علت ريزش کوه باخبر نيست، ولي مردم هنوز از آن زمان مي‌گويند؛ و شايد روزي برسد که نه از زيارت و لنگر پير غيب و کرامات آن سخني باشد و نه از افسانه‌هاي کوه ليجوار و سنگ‌های رجبي، شهادتي و لورک، و دیگر اين افسانه‌ها و باورها با نسل‌هاي بعد همراه نباشند (کردي تمنداني، مصاحبه شخصي، 1397).
    نتيجه‌گيري
    درختان مقدس درختاني‌اند که از ديرباز به سبب‌هاي گوناگون در ذهنيت فرهنگي مردم سرزمين‌هاي جهان قداست و تبرک يافته‌اند. درخت در انديشة ايرانيان از آن روی که به‌سوي بالا يعني آسمان سر برمي‌کشد و ريشه‌اي استوار در خاک دارد، به‌مثابة حلقة اتصال انسان با عالم الوهيت است و برهمين‌اساس در صفحة انديشة او در گذر تاريخ وجهي مقدس و نمادين يافته است. در نزد مردمان تفتان بلوچستان، درخت به‌ویژه درختان سرو زربين (سول) و درخت چنار (چنال)، به‌دليل برخورداري از ويژگي‌هايي چون راست‌قامتي، تنومندي، عظمت و رابط ميان آسمان و زمين بودن، مورد توجه، تقديس و زيارت و توسل بوده‌اند. ارتفاع بالاي اين درختان و نزديکي آنها به آسمان باعث مي‌شد که معتقدان آنها را به خدا يا عالم بالا نزديک‌تر حس کنند و حتي آن را واسطة نزديکي يا رسيدن به خدا بدانند. اعتقاد به وجود ارواح فراطبيعي و اجنه و سکنا گزيدن آنها در درون اين درختان موجب احساس ترس آميخته به احترام نسبت‌به اين درختان مي شده است. اين تحقيق متکفل پاسخ به سؤالي در ارتباط با دليل تقدس اين درختان در منطقة يادشده بوده است. با توجه به گفت‌وگوهايي که با ساکنان اين منطقه صورت گرفته است و بخشي از آن در اين نوشته منعکس شد، معلوم مي‌شود که بيشترين انگيزة مردم در تکريم و تقديس اين درختان، رفع نيازهايي بوده است که افراد معمولاً به برطرف شدن آنها در شرايط عادي اميدوار نیستند و درعين‌حال به ارتباط ميان اين درختان سربه‌فلک‌کشيده با عالمي که مقدرات و سرنوشت در آنجا تعيين مي‌شود، اعتقادي ديرينه دارند. ازاين‌رو به قرباني کردن يا تقديم نذورات گوناگون در پاي اين درختان و بستن دخيل بر آنها اقدام مي‌کنند تا با تحريک و تأثيرگذاري بر آنها به هدف خود نائل آيند. 

    References: 
    • الياده، ميرچا، 1394، رساله در تاريخ اديان، ترجمة جلال ستاري، تهران، سروش.
    • ابوالفتوح رازي، حسين‌بن علي، 1408ق، روض‌الجنان و روح‌الجنان في تفسير القرآن، مشهد، آستان قدس رضوي.
    • آل‌ابراهيم دهکردي، صبا، 1395، «نقش درخت سرو و معاني نمادين آن در نگاره‌هايي از شاهنامه تهماسبي»، باغ نظر، دوره سيزدهم، ش 45، ص 105ـ114.
    • بهار، مهرداد، 1376، از اسطوره تا تاريخ، تدوين ابوالقاسم اسماعيل‌پور، تهران، چشمه.
    • بهرامي، وحيده، 1393، درختان مقدس، نهران، برداشت.
    • پورخالقي چترودي، مهدخت، 1380، «درخت زندگي و ارزش فرهنگي و نمادين آن در باورها»، مطالعات ايراني، ش 1، ص 89ـ126.
    • پهلوان، منصور و سيدعبدالحميد حسینی‌زاده، 1388، «درخت ممنوعه در متون اسلامی و یهودی»، ادیان و عرفان، ش 1، ص 29ـ51.
    • تفضلي، احمد، 1379، مينوي خرد، به کوشش ژاله آموزگار، تهران، توس.
    • ثابتي، حبيب‌الله، 1385، جنگل‌ها، درختان و درختچه‌هاي ايران، يزد، دانشگاه يزد.
    • حموي، ياقوت، 1995، معجم البلدان، بيروت، دار صادر.
    • خجسته، فرامرز و محمدرضا جليليان، 1389، «تحليل داستان سياوش بر بنياد ژرف‌ساخت اسطوره الهه باروري و ايزد گياهي»، تاریخ ادبیات، سال دوم، ش ۱، ص 77ـ96. 
    • دوبوکور، مونيک، 1390، رمزهاي زنده جان، ترجمۀ جلال ستاري، تهران، نشر مرکز.
    • دوشن گيمن، 1385، دين ايران باستان، ترجمه رؤيا منجم، چ پنجم، تهران، علم.
    • زنر، آر. سي، 1375، طلوع و غروب زرتشتيگري، ترجمة تيمور قادري، تهران، بي‌نا.
    • سرلو، خوان ادواردو، 1392، فرهنگ نمادها، ترجمة مهرانگيز اوحدي، تهران، دستان.
    • فربود، فریناز و محمود طاووسی، 1381، «بررسی تطبیقی مفهوم نمادین درخت در ایران (با تأکید بر برخی متون ادبی و عرفانی ایران باستان و ایران)»، مدرس هنر، ش 2، ص 43ـ54.
    • فرنبغ‌دادگي، 1390، بندهش، گزارش مهرداد بهار، چ چهارم، تهران، توس.
    • فريزر، جيمز جرج، 1388، شاخه زرين، ترجمة کاظم فيروزمند، تهران، آگاه.
    • کردي تمنداني، کريم‌بخش، 1397، کنکاشي در برخي از باورهاي ديني در حوزه تفتان براساس آثار بر جاي مانده، پايان‌نامه کارشناسي ارشد اديان و عرفان، سيستان و بلوچستان، دانشگاه سيستان و بلوچستان.
    • کردي تمنداني، کريم‌بخش، 1397، مصاحبه شخصي.
    • مرادزاده، احمد، 1391، فرهنگ و تمدن تفتان، تهران، نور علم.
    • نصيري، ولي‌الله و خليل حكيمي‌فر، 1400، «خاستگاه درختان مقدس؛ مطالعة موردي درختان مقدس در ايران»، معرفت ادیان، ش 46، ص 35ـ49.
    • Eliade, M, 1959, The Sacred and the Profane, New York, Harcourt, Brance & World Inc.
    • Ross Reat. Noble, 1975, "The Tree Symbol in Islam", Studies in Comparative Religion, V. 19, N. 3, p. 1-19
    • Wasson, R. Gordon, 1971, Soma: The Divine Mushroom of Immortality, Harcourt, Brace and Jovanovich, New York.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    کردی تمندانی، کریم بخش، حکیمی فر، خلیل.(1402) درختان مقدس در حوزة تفتان بلوچستان. فصلنامه معرفت ادیان، 14(2)، 125-138

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    کریم بخش کردی تمندانی؛ خلیل حکیمی فر."درختان مقدس در حوزة تفتان بلوچستان". فصلنامه معرفت ادیان، 14، 2، 1402، 125-138

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    کردی تمندانی، کریم بخش، حکیمی فر، خلیل.(1402) 'درختان مقدس در حوزة تفتان بلوچستان'، فصلنامه معرفت ادیان، 14(2), pp. 125-138

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    کردی تمندانی، کریم بخش، حکیمی فر، خلیل. درختان مقدس در حوزة تفتان بلوچستان. معرفت ادیان، 14, 1402؛ 14(2): 125-138