بررسی تطبیقی جنگ با غیر همکیش از دیدگاه قرآن و تورات
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
تاريخ زيست بشر جنگهاي گوناگوني را به خود ديده است. مشاهدات تاريخي نشان ميدهد که وقوع اين نبردها، گاه به مسائل ديني و اعتقادي مرتبط است و البته گاهي هم هيچ ارتباط معناداري ميان دين و اين جنگها ديده نميشود.
مفاهيم «حَرب و مُحاربه»، «قتال» و «جهاد» مهمترين مفاهيمي هستند که در قرآن در زمینة جنگ و جهاد بهکار رفتهاند. در اين میان، «جهاد» اصليترين واژهاي است که در قرآن بهصورت مستقيم و غيرمستقيم در ارتباط با موضوع مورد بحث اين پژوهش بهکار رفته است. اين واژه و مشتقات آن بهطورکلي و مستقيم 41 مرتبه در نوزده سوره و 31 آية قرآن بهکار رفته است (عبدالباقي، 1374، ص 233).
طبق بيان قرآن کريم، در اديان توحيدي جنگ و تشريعاتي دربارة آن وجود داشته است؛ به ديگر سخن، تشريع احکام جنگ، اختصاص به دين اسلام ندارد: «وَكَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَكَانُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ وَمَا كَانَ قَوْلَهُمْ إِلَّا أَنْ قَالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسْرَافَنَا فِي أَمْرِنَا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ» (آلعمران: ۱۴۶و147)؛ و «أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بنيإِسْرَائِيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ قَالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُوا قَالُوا وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِيَارِنَا وَأَبْنَائِنَا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ» (بقره: ۲۴۶).
همچنين در برخي از آيات قرآن از حضرت ابراهيم یاد شده است که به معارضه با نمرود برخاست؛ یا از حضرت موسي که در دفاع از بنياسرائيل به معارضه با فرعون و روش جائرانة او قيام کرد؛ و بعد از او عيسيبنمريم و ساير انبيا هريک در برابر ظالمان عصر خود قيام کردند و سيرة ظالمانة سلاطين و عظماي عصر خود را تقبيح مینمودند و مردم را از اطاعت مفسدين و پيروي از طاغيان برحذر ميداشتند (طباطبائي، 1374، ج 3، ص 230). اغلب اين قيامها با هدف گسترش دين خدا توسط اين پيامبران صورت گرفته است؛ چيزي که در بسياري ديگر از جنگهاي کتاب مقدس ديده نميشود. در ساير کتب آسماني نيز مبارزة حضرت ابراهيم با نمروديان و مبارزة حضرت موسي با فرعونيان و... مطرح شده و مورد ستايش قرار گرفته است.
ازسوييديگر، نکتة قابل توجه آن است که برخي انديشمندان با استناد به آيات جهادي، اسلام را ديني خشونتطلب ميدانند. منتسکيو معتقد است: «ديانت اسلام با زور شمشير بر مردم تحميل شده است»! (منتسکيو، 1392، ص 670) در برابر اين انگارة ناصواب، بسياري از عالمان شيعه و اهلسنت اساساً تمام جنگهاي پيامبر را دفاعي ميدانند (طباطبائي، 1374، ج 2، 66ـ68؛ ابوالوفاء، 1410ق، ص 259؛ بلاغي نجفي؛ 1382، ص 212ـ217؛ رشيدرضا، 1408ق، ص 272). برايناساس، جنگ در منابع اسلام به «دفاعي يا تدافعي» و «ابتدايي يا تعرضي» تقسيم ميشود. بسياري از آيات قرآن و همچنين سيره و سنت پيامبر اسلام بهصورت روشن، جنگ تعرضي را مردود میدانند و جهاد ابتدايي را با روح اسلام سازگار نميدانند. در آموزههاي ديني بر جهاد تدافعي بهمنظور پاسداري از منافع اسلام و جامعة اسلامي تأکيد شده و تنها در موارد و شرايطِ خاصي و با حضور معصوم جنگ ابتدايي تجويز شده است که با هدف تعالي انسان و تحقق جامعة توحيدي قابل توجيه و تأييد است (کليني، 1365، ص 10؛ جبعي عاملي، 1378، ص 310ـ328). بسياري از دانشمندان متأخر و معاصرِ اهلسنت و برخي عالمان شيعه با استناد به آياتي از قرآن، مانند بقره: 190و193؛ نساء: 128؛ ممتحنه: 8؛ انفال: 61، اساساً مشروعيت جهاد ابتدايي را انکار ميکنند (ر. ک: صالحي نجفآبادي، 1382، ص 32؛ مطهري، 1373، ص 66ـ70؛ شلتوت، 1380، ص 68؛ رشيدرضا، 1408ق، ج 2، ص 215؛ طباطبائي، 1374، ج 2، ص 61).
شايان توجه است، افرادي را که پيرو يک آيين و مذهب باشند، همکيش مينامند. همکيش مترادف همآيين، همدين و هممذهب است. اسلام دستور جنگ و جهاد با غير همکيشاني را که مشکلي با مسلمانان ندارند و آزاري نميرسانند، نداده است و مسلمانان حق ندارند بهدليل چيرگي يا بهبهانة مسلمان کردن آنها، با آنان پيکار کنند. حفظ کرامت انساني افراد، حتي افراد غير همکيش و همآيين، در تمام شئونات، از دستورهای مؤکد اسلام است؛ و جنگ بهعنوان آخرين راهحل و درصورتیکه تنها گزينة پیشروی در دفاع از موجوديت انسان و مسلمانان باشد، پذیرفته شده است.
اين پژوهش بر آن است تا ميان تشريعات قرآن و نيز احکام مطرح در تورات درزمينة جنگ مقايسهاي تطبيقي انجام دهد و به اين سؤالات پاسخ دهد که چه شباهتها و تفاوتهايي ميان اين تشريعات وجود دارد؟ پاسخ به اين سؤالات نشان ميدهد که مطابق با پندار برخي، آيا فقط اسلام به مسئلة جنگ پرداخته است يا اينکه مسئلة جنگ و تشريعات پيرامون آن، در همة اديان مورد توجه و مداقه بوده است؟
پيشينة بحث
در يادکرد از سابقة اين پژوهش، لازم به ذکر است که مقالاتي در اين زمينه يافت ميشوند که از آن جمله ميتوان به مقالة «بررسي اجمالي اهداف و ماهيت جنگ در اسلام و ساير اديان و مکاتب»، نوشتة حسن رحيمي اشاره کرد. اين پژوهش به رابطة جنگ با حيات انساني پرداخته و موضوع اصلي آن، غايت جنگ در مکاتب بشري را مورد واکاوي قرار داده است. مقالة ديگر با عنوان «بررسي تطبيقي جنگ و صلح در قرآن و عهدين»، نوشتة محمد شريفي و عليرضا لکزایي است. نگارندگان در اين مقاله دو مقولة جنگ و صلح را همزمان در سه دين اسلام، يهود و مسحيت بررسي کردهاند. بررسيها حکايت از آن دارد که در هيچيک از پژوهشهاي یادشده موضوع جنگ بهصورت مقايسهاي بين قرآن و تورات بررسي نشده است؛ اگرچه ممکن است تا حدودي موضوعات بههم نزديک باشند.
1. جواز جهاد از منظر اسلام و يهود
نخستين نکتهاي که در مسير پاسخ به سؤالات اين پژوهش مطرح ميشود، مسئلة جواز جهاد از ديدگاه قرآن و تورات است. در ادامه، هريک از اين ديدگاهها بهتفکيک از ديدگاه اسلام و يهود بررسي ميشود.
1ـ1. جواز جهاد در قرآن
قرآن کتابي منسجم و بههمپيوسته است و براي دستيابي به فهمي صحيح از آيات قرآن بايد نگاهي جامع و کلنگر داشت و از تفسير آنها بهصورت مجزا و بيارتباط با ساير آيات پرهيز کرد. ازاينرو درک درست آيات جهاد بدون توجه به اصول طرحشده در آيات ديگر، ممکن نيست.
بهطورکلي ميتوان گفت که در آيات فراواني از قرآن، جنگ و جهاد يک فريضه محسوب شده است و مسلمانان به انجام آن تشويق شدهاند (بهرامپور، 1389، ص 43؛ مصباح يزدي، 1387، ص 29ـ31). علامه طباطبائي غرض از جهاد را اقامة دين و اعتلاي کلمة الله و از جلوههاي بارز عبوديت و بندگي ميداند. جهاد قرآني هرگز به مفهوم برتريجويي مالي و اغراضي مانند آن نيست. جهاد براي دفاع از حق انسانيت تشريع شده است و دفاع ذاتاً محدود است و پس از دفع تجاوز، مفهومي نخواهد داشت (طباطبائي، 1374، ج 2، ص 61ـ63).
خداوند در آية «أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ» (حج: ۳۹)، به مردمي که جنگ بر آنان تحمیل شده است و مظلوم واقع شدهاند، اجازة جنگيدن داده است، که درست حالت دفاع است. به همین دليل که به مسلماناني که مظلوم واقع شدهاند، اجازه داده شده است که از خود دفاع کنند (ر.ک: مطهري، 1393، ص ۲۲۵). در ميان مفسران، دربارة اينکه اين آيه آغاز دستور جهاد بوده باشد، گفتوگوست: بعضي آن را نخستين آية جهاد ميدانند؛ درحاليکه بعضي ديگر آية «وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ...» (بقره: ۱۹۰) را نخستين آيه ميدانند؛ و بعضي ديگر آیة «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ...» (توبه: ۱۱۱) را نخستين آیة جهاد ميشمرند (مکارم شيرازي و همكاران، 1374، ج 14، ص 113).
در سخني گزيده ميتوان گفت که موارد جواز جهاد از منظر اسلام بدین قرار است:
1ـ1ـ1. جهاد براي دفاع
از نظر اسلام، دفاع واجب است. دفاع، گاهي از ناموس، اموال و حقوق شخصي است؛ گاه از قلمرو و سرزمين اسلامي، گاه براي بيرون راندن اشغالگران نظامي، گاه براي حفظ جان و مال مسلمانان و زماني بهمنظور دفع استيلای بيگانه و از بين بردن هجوم سياسي و اقتصادي خارجيان است. چنین جهادی بهطور کلي بر همة مسلمانان و به هر نحو ممکن واجب است و در آن، نهتنها اذن امام (عادل)، بلکه دستور مجتهد يا رئيس دستگاه حکومتي نيز لازم نيست (سهروردي، 1392، ص ۲۷۴).
2ـ1ـ1. جهاد براي توحيد بهعنوان يک حق
دفاع از حقوق انسانيت، حقي است مشروع و فطري؛ و فطرت، استيفاي آن حق را براي انسان جايز ميداند. اين حق، ازآنجاييکه مطلوب به نفس نيست، بلکه مطلوب به غير است، بايد با آن غير مقايسه شود. اگر آن حقي که شخص ميخواهد از آن دفاع کند، چنان اهميتي ندارد که وی برای استيفايش دست به جنگ و خونريزي بزند، از آن حق صرفنظر ميکند؛ چون ميبيند که براي دفاع از آن، ضرر بيشتري را بايد تحمل کند؛ اما اگر ديد منافعي که در اثر ترک دفاع از دست ميدهد، مهمتر و حياتيتر از منافعي است که در هنگام دفاع از دستش ميرود، در اين صورت تن به دفاع و تحمل زحمات و خسارات آن ميدهد (طباطبائي، 1374، ج 2، ص ۱۰۴).
3ـ1ـ1. جهاد با مشرکان، کفار محارب و معاند
عدهاي از مشرکان و اهل کتاب که حاضر به مصالحه و پيمان نيستند و هرگونه قراردادي را که در جهت برقراري صلح و آرامش در جامعة اسلامي است، رد ميکنند و در برابر نظام اسلامي و گسترش تعاليم اسلام مقاومت مينمايند، محارباند و جنگ با آنان مشروع است. بیشتر آياتي که بهطور مطلق دستور جنگ با اهل کتاب، مشرکان و کفار ميدهند نيز به اهل عناد و محاربان از آنان حمل ميشود؛ همانند آية 29 سورة توبه يا آیة 52 سورة فرقان يا آیة 71 سورة نساء، که از اين آيات تحريض بر استعداد قوا براي جهاد و آماده کردن لوازم کار و وجوب رفتن بهسوي دشمن در هنگام لزوم قتال، استفاده شده است (شهابي، 1417ق، ج 2، ص ۶۹).
4ـ1ـ1. جهاد با منافقان
منافقان که داراي دو چهرهاند، در میان مسلمانان ظاهراً مسلماناند و در میان مخالفان اسلام، با اسلام مخالفاند. البته چهرة اصلي آنها همان چهرة کفر است و بدون شک زيان اين گروه براي اسلام بيش از کافران است و به همين سبب قرآن با آنها برخورد شديدتري دارد. قرآن در آيات ۶۰و۶۱ و نيز 141 سورة احزاب و آیاتی از سورة نساء دربارة اين گروه نکات مهمي را بيان فرموده است که از آن ميتوان نتيجه گرفت، جهاد با اين گروه با اقامه و آوردن دليل است و جهاد با هر بدعتگذار و هرکه خلاف حق بگويد، از جملة اين جهاد است (سهروردي، 1392، ص 184).
ازسوييديگر، خداوند در قرآن کريم به اهل ايمان فرمان ميدهد، درصورتيکه منافقان از نفاق و فتنهگري دست برندارند، با آنان جنگ کنند (نساء: ۹۱). بهدنبال دستور به شدت عمل در برابر منافقاني که با دشمنان اسلام همکاري نزديک داشتند، در آية 90 همين سوره، خداوند دو دسته را از اين قانون مستثنا میفرماید: اول کسانی که با يکي از همپيمانان شما ارتباط دارند و پيمان بستهاند: «إِلَّا الَّذِينَ يَصِلُونَ إِلَى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ مِيثَاقٌ»؛ و دوم کساني که از نظر موقعيت خاص خود، در شرايطي قرار دارند که نه قدرت مبارزه با شما را در خود ميبينند و نه توانايي همکاري با شما و مبارزه با قبيلة خود را دارند.
در آية بعد با دستة ديگري روبهرو ميشويم که درست در مقابل دستهاي قرار دارند که در آية پيش دستور صلح با آنها داده شده بود. آنها کسانياند که ميخواهند براي حفظ منافع خود، در ميان مسلمانان و مشرکان آزادي عمل داشته باشند و براي تأمين اين نظر، راه خيانت و نيرنگ پيش میگیرند و با هر دو دسته (مسلمانان و مشرکان) اظهار همکاري و همفکري ميکنند. اينها درست برضد دستة سابقاند؛ زيرا آنها کوشش داشتند که از درگير شدن با مسلمانان دوري کنند؛ اما اينها سوداي درگيري با مسلمانان را دارند. آنها پيشنهاد صلح با مسلمانان داشتند؛ درحاليکه اينها سر جنگ دارند. آنها از اذيت و آزار مسلمانان پرهيز داشتند؛ ولي اينها پرهيز ندارند (ر.ک: مکارم شيرازي و همكاران، 1374، ج 4، ص 55ـ58).
ممکن است از استعمال جهاد در خصوص منافقين، اين معنا به ذهن برسد که منظور از آن، هر رفتاري است که مطابق مقتضاي مصلحت باشد: اگر مصلحت اقتضا داشت، معاشرت با آنان تحريم و ممنوع شود؛ یا اگر اقتضا داشت، نصيحت و موعظه شوند؛ یا اگر اقتضا داشت، به سرزمين ديگري تبعيد شوند؛ و اگر طور ديگري اقتضا داشت، همان گونه در حقشان عمل کنند (طباطبائي، 1374، ج 9، ص 457).
5ـ1ـ1. جهاد با پيمانشکنان خيانتکار
هرگاه مسلمانان با دشمن خود پيمان منع تخاصم و تجاوز بسته باشند، تا وقتی که دشمن بر پيمان خود استوار است، مسلمانان نيز بايد پيمان خود را پاس بدارند؛ اما هرگاه با پيمانشکني مواجه شدند، ديگر بقا بر پيمان جايز نيست و خداوند در آياتي جنگ با مشرکان پيمانشکن را مجاز ميشمارد (توبه: ۱۲ـ۱۵).
جنگ با اهل کتاب در صورت نقض پيمان، تمرد از سرپرستي اسلام و توطئه و تمهيد سلطهگري و استثمارگري نيز از اين دسته است؛ چنانکه بنيقريظه برخلاف عهد و پيماني که با پيامبر بسته بودند، با اعراب مشرک و يهوديان خيبر همکاري کردند و به دشمنان اسلام پيوستند که بهسبب چنين خيانتها و پيمانشکنيهايي، پيامبر به مبارزه با آنان پرداخت (ر.ک: سبحاني، 1360، ج 7، ص 66).
6ـ1ـ1. جهاد با اهل بغي
آشوبها و ياغيگريهاي داخلي، يعني شورشهای مسلحانه برضد دولت اسلامي نيز از مواردي است که اسلام برخورد و دفع آن را مجاز ميشمارد. در اين صورت، جنگ با گروه تجاوزگر، درگيري بین دو گروه از مؤمنان است که در چنين مواردي، بايد ابتدا کوشيد ميان آنان صلح و سازش برقرار کرد؛ اما در صورت تجاوز و ستم يک گروه بر ديگري، بايد با گروه ستمگر و متجاوز وارد جنگ شد تا دست از تجاوز بردارد که در اين صورت، بايد براساس عدل و قسط ميان آنان اصلاح کرد (حجرات: ۹). در اين آيه بيان ميشود که اگر با قتال شما، طايفة تجاوزکار سر جاي خود نشست و اوامر خدا را گردن نهاد، آنگاه در مقام اصلاح بين آن دو طايفه برآييد؛ اما اصلاح تنها به اين نباشد که سلاحها را زمين بگذاريد و دست از جنگ بکشيد؛ بلکه اصلاحي توأم با عدل باشد؛ به اين معنا که در مورد هر کسي که به او تجاوز شده ـ مثلاً کسي از او کشته يا عرض و مال او يا حق او تضييع شده است ـ احکام الهي را اجرا کنيد (طباطبائي، 1374، ج ۱۸، ص ۴۶۹).
7ـ1ـ1. جهاد براي نجات ستمديدگان
قرآن براي رهايي انسانهايي که زير ظلم هستند، به مسلمانان دستور مبارزه با ستمگران را داده است (نساء: 75). با استناد به اين آيه ميتوان گفت:
ـ جهاد اسلامي براي بهدست آوردن مال و مقام يا منابع طبيعي و مواد خام کشورهاي ديگر نيست؛ بلکه تنها براي نشر اصول فضيلت و ايمان و دفاع از ستمديدگان و زنان و مردان بالوپرشکسته و کودکان محروم و ستمديده است و بهاينترتيب جهاد دو هدف جامع دارد که در آية فوق به آن اشاره شده است: يکي هدف الهي و ديگري هدف انساني؛ و اين دو، در حقيقت از يکديگر جدا نيستند و به يک واقعيت بازميگردند؛
ـ از نظر اسلام، محيطي قابل زيست است که بتوان در آن آزادانه به عقيدة صحيح خود عمل کرد؛ اما محيطي که خفقان آن را فراگرفته است و حتي انسان آزاد نيست که بگويد مسلمانم، قابل زيست نيست و افراد باايمان آرزو ميکنند که از چنين محيطي خارج شوند؛ زيرا چنين محيطي مرکز فعاليت ستمگران است (مکارم شيرازي و همكاران، 1374، ج 4، ص 11).
از آيات 9 سورة بقره و 5 سورة توبه، وجوب هجرت از دار شرک براي کسي که قدرت داشته باشد، وجوب سعي و تلاش بر مسلمان در راه نجات همکيشان از دست کفار، و نیز وجوب دفاع از مؤمني که گرفتار ظالمي شده و خود عاجز از دفع ظلم باشد، استفاده شده است (شهابي، 1417ق، ج 2، ص 69).
8ـ1ـ1. جهاد براي احقاق حقالله و حقوق انساني انسانها
برخي سعي کردهاند جهاد ابتدايي را انکار کنند تا بهزعم خود چهرة اسلام را از خشونت بزدايند؛ درصورتيکه اگر به دلايل جنگ ابتدايي توجه شود، خشونتي دامن اسلام را نميگيرد. قرآن کريم ميفرمايد: «با آنها بجنگيد تا ديگر فتنهاي نباشد و دين، تنها دين خدا شود؛ ولي اگر از آيين خويش دست برداشتند، تجاوز جز بر ستمکاران روا نيست» (بقره: ۱۹۳). انديشمندان مسلمان با دو عنوان «جهاد براي احقاق حقالله» و «جهاد براي دفاع از حقوق انساني انسانها» جهاد ابتدايي را تبيين کردهاند.
2ـ1. جواز جنگ در تورات
کتاب مقدس با اين سخن که «خدا مرد جنگي است»، جنگ را تقديس ميکند و سه شخصيت بسيار برجستة عهد عتيق، يعني حضرت موسي، يوشع و داوود، که چهرة مقدسي دارند، جنگاوران قهاري نيز بودهاند. همين خدايي که «مرد جنگي است»، حد اعلاي غارتگري و وحشيگري در جنگ را در تورات موجود به بنياسرائيل ميآموزد. وي ملتها را به دو دسته تقسيم ميکند: يکي عموم ملتها و ديگر ملتهايي که بناست بنياسرائيل شهرهاي آنان را تصاحب کنند. دستة اول بايد زنده باشند که به بنياسرائيل جزيه دهند و خادم آنان باشند؛ ولي دستة دوم را بايد يکسره درو کرد (توفيقي، 1384، ص ۲47).
بررسي کتاب مقدس نشان ميدهد که جهاد اختصاص به دين اسلام ندارد؛ چنانکه در تورات آمده است: «چون يهوه، خدايت، تو را به زميني که براي تصرفش به آنجا ميروي، درآورد و امتهاي بسيار را از پيش تو اخراج نمايد و چون يهوه، خدايت، ايشان را به تو تسليم نمايد و تو ايشان را مغلوب سازي، آنگاه ايشان را بالکل هلاک کن و با ايشان عهد مبند و بر ايشان ترحم منما» (تثنيه، ۱: ۷). همينطور در سفر «اعداد»، دستوراتي خطاب به موسي دربارة قتال با قبايل غير بنياسرائيل بيان شده است: «از ميان خود، مردان براي جنگ مهيا سازيد تا به مقابلة مديان برآيند و انتقام يهُوَه را از مديان بکشند» (اعداد: 31).
يهود در مسئلة جنگ موضعي حاد و خشن ارائه داده که متأسفانه آگاهانه يا ناآگاهانه در ميان ديگر ملل و بهويژه ملتهاي مسيحي و مسلمان نقش مهمي داشته است؛ هرچند خود نيز در مواردي بهصورت طبيعي متأثر از ديگر ملل بوده است. عامل اصلي در اين خشونتطلبي آن است که ملت يهود، آيين تورات را اولين و تنها آيين الهي میداند و جز آن را بهرسميت نميشناسد؛ و ازسویديگر، آن را منحصر به خود ميداند و خود را ملت برگزيدة خدا و مورد عنايت ويژة حق متعال، و ديگر ملل را فاقد همة اين افتخارات معرفي ميکند. همين بينش غلط موجب شده است که هيچگاه يهوديان سر سازگاري با ديگر ملل نداشته باشند و جز به هنگام ضرورت، براي ديگران حقوقي را لازمالمراعات ندانند و در جنگ و پيکار نيز در صورت پيروزي خشنترين برخوردها را با آنان داشتهاند. در حقيقت، ديگر ملل را فاقد اعتبار ديني دانسته، آنان را منکر تورات، کافر و فاقد حقوق انساني ميدانند (ابراهيمي ورکياني، 1384).
شايان توجه است که دستهبندي جنگ در قالب جنگ مذهبي و غيرمذهبي، در تورات نيز وجود دارد. برايناساس بهنظر ميرسد که ميتوان جنگهاي کتاب مقدس را متجاوزانه و توسعهطلبانه دانست.
بهطورکلي در «عهد عتيق» اين نيروي خداست که عبريان را قدرت ميبخشد تا از مصر هجرت کنند. عبريان از هنگام آغاز جنگها در پي کسب نظر موافق خداي خود و شرکت فعالانة نيروي خدايي در جنگهايشان بودهاند. فرماندهي جنگ معمولاً با کسي است که داراي روح خدايي است؛ بدين معنا که چنين شخصي متهورانه اقدام به نبرد ميکند؛ بيآنکه با تحريم خدايي روبهرو شود. همة پيروزيها در صورتي اتفاق ميافتد که قدرت خدا ياري دهد. تعداد نيروهاي ارتش چندان مهم نيست؛ زيرا خدا به همراه مردمش ميجنگد. برای نمونه، در کتاب «يوشع» (11؛ 9ـ۲۳) آمده است: «خداوند قومهاي بزرگ و نيرومند را از پيشروي شما بيرون رانده و تاکنون کسي نتوانسته است در برابر شما بايستد. هريک از شما بهتنهايي قادر هستيد با يک هزار سرباز دشمن بجنگيد و آنها را شکست دهيد؛ زيرا خداوند، خداي شما، مطابق قولي که داده است، بهجاي شما ميجنگد». اين بخش از کتاب مقدس هم حاکي از حضور خدا در ميدان جنگ و هم ياري خداوند نسبتبه قوم يهود است (سهروردي، 1392، ص ۱۶).
تا بدينجا مشخص شد که جهاد، هم از نظر قرآن و هم از دیدگاه تورات، امري جايز دانسته ميشود و چنين نيست که در يکي حرام و در ديگري مجاز باشد.
در ادامه به بررسي انواع جهاد از منظر قرآن و تورات پرداخته ميشود تا نشان داده شود که افزون بر مجاز بودن نبرد، در خصوص انواع جهاد نيز نکاتي در قرآن و تورت مطرح است.
2. انواع جهاد و جنگ از منظر قرآن و تورات
بعد از اينکه روشن شد اساساً جهاد در قرآن و تورات امري جايز است، در ادامه به موضوع انواع جهاد از نگاه قرآن و تورات پرداخته ميشود.
1ـ2. انواع جهاد در قرآن
عالمان ديني در يک تقسيمبندي، جهاد را به دو بخش دفاعي و ابتدایي تقسيم ميکنند.
1ـ1ـ2. جهاد دفاعي
دفاع زماني معنا پيدا ميکند که قبل از آن تجاوزي در کار بوده باشد؛ بنابراین در جهاد دفاعي، حراست و حفاظت از جامعة پوياي اسلامي مدنظر است (ر.ک: سهروردي، 1392، ص 274ـ277). برخي از آيات الهي نيز مؤيد اين مطلباند: جنگ دفاعي (حج: 39) و جنگ با مشرکان، کفار محارب و معاند (بقره: 190ـ191؛ توبه: 29، 36 و 123؛ فرقان: 52).
2ـ1ـ2. جهاد ابتدایي
جهاد ابتدايي يکي از انواع جهاد نزد مسلمانان است که برخلاف جهاد دفاعي، انگيزة آن دعوت غيرمسلمانان به اسلام است، بدون اينکه از سوي آنها حملهاي صورت گيرد يا بيم حملة آنها به وطن اسلامي يا به مسلمانها وجود داشته باشد. اين عمل در زمان پيامبر اسلام محمد و چهار خليفه و امامان شيعه و بنياميه نيز صورت گرفته است که باعث گسترش قلمرو اسلامي شده است (مفتح، 1398، ص 7). پرداختن به دلايل جهاد ابتدايي مجالي فراخ ميطلبد که از بحث اين نوشتار خارج است (ر.ك: جصاص، 1405ق، ص 2؛ طباطبائي، 1374، ج 2، ص 67). بهاختصار ميتوان گفت: عموم آياتي که به مسلمانان دستور ميدهند در برابر مشرکان و کافران مقاتله و مجاهده کنند، براساس معنايي که ذکر شد، مسلمانان را به جهاد ابتدايي دعوت ميکند (ازجمله: توبه: 29، 73، 36و123؛ نساء: 74؛ انفال: 65؛ تحريم: 9). البته در شمول «قتال و جهاد» بر «دفاع» ترديدي نيست و در نتيجه، تشويقهاي قرآن کريم علاوه بر جهاد ابتدايي، شامل جهاد دفاعي هم ميشود (ر.ك: طوسي، 1387؛ عراقي، 1414ق، ج 4، ص 317؛ حلي، 1410ق، ج 2، ص 6).
چنانکه در ابتداي مقاله بيان شد، انواع ديگري از جنگ نيز در اسلام وجود دارد که عبارتاند از: جنگ با پيمانشکنان خيانتکار (ر.ک: توبه: 12ـ15)؛ جنگ با منافقان (ر.ک: نساء: 91)؛ جنگ در راه خدا و براي خدا، نه تعرض و تصاحب خاک و توسعة قدرت، هرچند کفار باشند (ر.ک: بقره: 190و194؛ حج: 38ـ40)؛ جنگ براي نجات ستمديدگان (ر.ک: نساء: 75)؛ جنگ با اهل بغي (ر.ک: حجرات: 13)؛ جنگ براي احقاق حق خداوند و حقوق انساني انسان (ر.ک: بقره: 193).
آيات 60و61 سورة انفال دلالت دارد بر آمادگي و تجهيزات جنگي، تنها براي ترساندن دشمنان از تجاوز، و نشان دادن تمايل به صلح درصورتيکه دشمن تمايل به صلح نشان دهد (ر.ک: طباطبائي، 1374، ج 2، ص 65ـ69).
2ـ2 انواع جنگ در تورات
آنگونهکه در فرهنگ جديد کتاب مقدس آمده است، در عهد عتيق دو مفهوم ابتدايي از جنگ ديده ميشود: نخست جنگ بهمفهوم برخورد مسلحانه؛ و ديگري جنگ بهمعناي مذهبي آن بين دو نيروي حق و باطل. براي نمونه: «و شما در جواب من گفتيد که به يهوه گناه ورزيديم و جنگ خواهيم کرد موافق هرآنچه يهوه، خداي ما، امر فرموده؛ و همة شما اسلحة جنگ خود را بسته، عزيمت کرديد که به کوه برآيد» (تثنيه 41: 1)؛ «و ايشان را گويد: اي بنياسرائيل! بشنويد. شما امروز براي مقاتله با دشمنان خود پيش ميرويد؛ دل شما ضعيف نشود و از ايشان ترسان و هراسان نباشيد» (تثنيه 20: 3).
در تورات، ملتها به دو دسته تقسيم ميشوند:
ـ عموم ملتها که شامل شهرهاي خارج از سرزمين موعود و شهرهاي دوردستاند که بايد زنده بمانند، اسير شوند و به خدمت بنياسرائيل دربيايند و جزيه دهند؛ و اگر تو را جواب صلح بدهد و دروازهها را براي تو بگشايد، آنگاه تمامي قومي که در آن يافت شوند، به تو جزيه دهند و تو را خدمت نمايند (تثنيه 20: 11)؛
ـ ملتهايی که بناست بنياسرائيل شهرهاي آنها را تصاحب کند، درواقع شهرهاي داخل در سرزمين موعودند؛ که بايد يکسره درو شوند و هيچکس نبايد زنده بماند (تثنيه 10-18).
منشأ پيدايش جنگ مقدس، در تورات بنيان نهاده شده؛ جايي که رويداد منحصربهفرد يهوديان پس از خروج از مصر، بهصورت قداستي خونبار مطرح شده است. اگرچه واژة «جنگ مقدس» در عهد عتيق بهکار نرفته، اما از واژگان مشابه ديگري استفاده شده است. عباراتي همانند «جنگهاي خداوند» و «خدا مرد جنگي است» (خروج 15؛ 3) يا «خداوند با شما خواهد جنگيد» (ارميا ۲۱؛ ۱۴)، گوياي اين مطلباند (شنقيطي، 1415ق، ص ۳).
بررسيها نشان ميدهند که تعاليم تورات دربارة جنگ، مراحل يک جنگ را ـ از ابتدا (دعوت به صلح) تا انتها که شديدترين برخوردها را داراست ـ بيان ميکند. براي نمونه، در سفر تثنية باب ۱۳، جملات ۱۵و۱۶، آمده است: «البته ساکنان آن شهر را به دم شمشير بکش و آن را با هرچه در آن است و بهایمش را به دم شمشير هلاک نما و همة غنيمت آن را در ميان کوچهاش جمع کن و شهر را با تمامي غنيمتش براي يهوه، خدايت، به آتش بالكل بسوزان؛ و آن تا ابد تلي خواهد بود و بار ديگر بنا نخواهد شد». همچنین در باب 20 تثنيه، فقرات 10 تا 16، آمده است:
چون به شهري نزديک ميشوي تا با اهل آن بجنگي، ابتدا آنان را به صلح دعوت کن. اگر دعوت تو را به صلح پذيرفتند و آن شهر را در اختيارت گذاردند، تمام مردم آن مسخر براي توست و همه بردة تو ميشوند؛ و اگر با تو صلح نکردند، بلکه از راه جنگ وارد شدند، آنان را محاصره کن؛ و چون پروردگارت تو را ياري کرد و بر آنها دست يافتي، تمام مردانشان را از دم شمشير بگذران و تمام زنان و اطفال و چارپايان و هرآنچه در شهر است، غنيمت براي توست و ميتواني از آنها که پروردگارت به تو عطا کرده، استفاده کني؛ و اينچنين انجام ميدهي با شهرهاي دورافتاده که از شهرهايي نيستند که امت تو در آن قرار دارند؛ و اما آن شهرهايي را که پروردگارت براي تو نصيبي در آنها قرار داده، هيچ انساني را در آنها باقي مگذار!
چون به شهري نزديك آيي تا با آن جنگ نمايي، آن را براي صلح ندا بكن. و اگر تو را جواب صلح بدهد و دروازهها را براي تو بگشايد، آنگاه تمامي قومي كه در آن يافت شوند، به تو جزيه دهند و تو را خدمت نمايند؛ و اگر با تو صلح نكرده، با تو جنگ نمايند، پس آن را محاصره كن. و چون يهُوَه، خدايت، آن را بهدست تو بسپارد، جميع ذكورانش را به دم شمشير بكش؛ ليكن زنان و اطفال و بهايم و آنچه در شهر باشد، يعني تمامي غنيمتش را براي خود به تاراج ببر و غنايم دشمنان خود را كه يهُوَه، خدايت، به تو دهد، بخور. به همة شهرهايي كه از تو بسيار دورند كه از شهرهاي اين امتها نباشند، چنين رفتار نما؛ اما از شهرهاي اين امتهايي كه يهُوَه، خدايت، تو را به ملكيت ميدهد، هيچ ذينفس را زنده مگذار.
يهوه براي شما جنگ خواهد کرد و شما خاموش باشيد (خروج ۱۴: ۱۴).
3. اهداف جهاد و جنگ از منظر قرآن و تورات
بعد از بررسي جواز و انواع جهاد از منظر قرآن و تورات، اهداف جهاد مورد بررسي قرار ميگيرد. در آيات 190ـ 193 سورة بقره هدف اسلام از تشريع جهاد بهوضوح بيان شده است. آية 190 به هدفي اشاره دارد که جنگيدن با انگيزة انتقامجويي، جاهطلبي و کشورگشايي را نامشروع ميداند و جنگيدن را با کساني مجاز ميداند که قصد جنگ با مسلمانان را دارند و براي اين کار اقدام کردهاند. در آية 191 برخي محدوديتهاي مکانى و در آية 193 محدوديت زمانى جنگ ذکر شده است و تأکيد میشود که مسلمانان مجازند جنگ را تا پايان دادن فتنه ادامه دهند.
1ـ3. اهداف جهاد در قرآن
در طول تاريخ از ابتدا تا کنون، اقوام و ملل با اهداف متفاوتي جنگيدهاند؛ برخي صرفاً براي منافع دنيوي و برخي براي منافع اخروي؛ اما دين اسلام که بر مبناي توحيد استوار شده و معارف و احکام آن مطابق با فطرت انساني است و هدف آن نيز بهانجام رساندن خواستههاي فطري انسان و تعديل آنهاست، دفاع از اين حق مشروع و طبيعي انسان را در ميان بشر لازم و واجب ميشمارد و وضع حکم جهاد و دفاع، براي احقاق اين امر است (ر.ک: طيب، 1366، ص 415).
عبارت «في سبيل الله» در آیة 190 سورة بقره بهمعنای «در راه خدا نبرد کنيد»، بهزيبايي مبناي اصلي جنگهاي اسلامي را بيان ميکند؛ بنابراین بهيقين ميتوان گفت که جنگ به دلايلي چون منافع مادي، کشورگشايي و انتقامجويي، از نظر اسلام محکوم و ناپسند است.
در آيات متعدد ديگري نيز اهداف جهاد معرفي شدهاند که برخي از اين موارد عبارتاند از: اعتلا و احياي حق و نابودي باطل (ر.ک: انفال: ۷۲)؛ رهايي قشر ضعيف جامعه از سيطرة ظالمان؛ آزادي مستضعفان از چنگال ظالمان (ر.ک: نساء: ۷۵)؛ آزادي کشور و اخراج دشمنان ظالم از سرزمين مسلمانان (ر.ک: حج: ۳۹ـ۴۰)؛ بهثمر نشستن خواستههاي فطري بشر و تعديل آنها (ر.ک: بقره: ۲۱۶)؛ حفظ معابد و مساجد بهعنوان پايگاه مسلمانان (ر.ک: حج: 39ـ40). دفع فتنه هدف مهمي است که در جهاد دنبال ميشود. در منطق قرآن، خونريزي و قتل امري شنيع و مذموم است؛ اما فتنهگري از قتل بدتر و فسادانگيزتر است (ر.ک: بقره: ۲۱۷). از مجموع بررسيهاي انجامشده چنين بهدست ميآيد که اولاً هدف اصلي جنگ در اسلام اجراي قوانين الهي و گسترش حق و عدالت و ريشهکن کردن ظلم و فساد و فتنه و انحراف است؛ ثانياً هيچگونه تعدي و تجاوزی روا نيست و بايد اصول اخلاقي کاملاً رعايت شود (ر.ک: دايرةالمعارف اسلام، 1367، ص ۴۷۷).
البته اهداف ديگري همچون عبرتآموزي و پندگيري کافران، گرايش به اسلام، و دفاع نيز وجود دارد که پرداختن به همة آنها خارج از اين مجال است (ر.ک: عبدالمحمدي، 1391).
2ـ3. اهداف جنگ در تورات
اين ايده که خدا امتش را در ميدان جنگ حمايت ميکند، در هيچيک از اديان ابراهيمي ناشناخته نبوده و توسعه دادن قلمروها، هم در تاريخ مسيحيت و هم در تاریخ اسلام، پديدهاي نو نيست. آنچه طبق کتاب مقدس، اين اقدام عجيب يهود را از دیگران متمايز کرده است، مشروعيت دادن به براندازي بيقيدوشرط تمام مردم از طريق کشتار انسانهايي است که در شهرهاي تصرفشده زندگي ميکنند. يهوديان عقيده دارند که مأموريت خدايي دارند تا تمامي انسانهايي را که در مسير آنها قرار دارند و مانعي براي آنان هستند، بهقتل برسانند: «به همة شهرهايي که از تو بسيار دورند که از شهرهاي اين امتها نباشند، چنين رفتار نما؛ اما از شهرهاي اين امتهايي که يهوه خدايت تو را به ملکيت ميدهد، هيچ ذينفس را زنده مگذار؛ بلکه ايشان را، يعني حتيان و اموريان و کنعانيان و فرزيان و حويان و يبوسيان را، چنانکه يهوه خدايت تو را امر فرموده است، بالكل هلاک ساز» (تثنيه۲۰؛ ۱۰-۱۸).
در بخش ديگري از تورات، قوم اسرائيل به خداوند نذر کردند که اگر ايشان را ياري دهد تا بر پادشاه عراد و مردمش پيروز شوند، تمامي شهرهاي آن مرزوبوم را بکلي نابود کنند. خداوند دعاي ايشان را شنيد و کنعانيها را شکست داد و اسرائيليها آنان و شهرهاي ايشان را بهکلي نابود کردند (اعداد ۲۱: ۳-۴).
يهوه، خداي بنياسرائيل، در فرازهاي مختلف تورات سرزمين اقوامي را به بنياسرائيل، قوم برگزيده و مقدس خود، ميدهد: «هنگامي که خداوند، خدايتان، قومهايي را که بايد سرزمينشان را بگيريد نابود کند و شما در شهرها و خانههايشان ساکن شويد» (تثنيه 19ـ1).
در سفر تثنيه ميخوانيم:
يهوه، خدايت، تو را به زميني که براي تصرفش به آنجا ميروي، درآورد و امتهاي بسيار را که حتيان، جرجاشيان، اموريان، کنعانيان، فرزيان، حويان و يبوسيان، هفت امت بزرگتر و عظيمتر از تو باشند، از پيش تو اخراج نمايد؛ و چون يهوه، خدايت، ايشان را بهدست تو تسليم نمايد و تو ايشان را مغلوب سازي، آنگاه ايشان را بالکل هلاک کني و با ايشان عهد مبند و بر ايشان ترحم منما و با ايشان مصاهرت منما. دختر خود را به پسران ايشان مده و دختر ايشان را براي پسر خود مگير؛ زيرا که اولاد تو را از متابعت من برخواهند گردانيد تا خدايان غير را عبادت نمايند و غضب خداوند بر شما افروخته شده، شما را بهزودي هلاک خواهد ساخت... اگر يهوه، خداي خود را فراموش کني و پيروي خدايان ديگر نموده، آنها را عبادت و سجده نمايي، البته هلاک خواهيد شد؛ مثل قومهايي که خداوند پيش روي تو هلاک ميسازد... ... دل خداوند با شما نيست و شما را برنگزيد، از اين سبب که از ساير قومها کثيرتر بوديد؛ زيرا که شما از همة قومها قليلتر بوديد؛ لکن از اين جهت که خداوند شما را دوست ميداشت و ميخواست قسم خود را که براي پدران شما خورده، مبني بر دادن اين سرزمينها به اولاد ايشان، بهجا آورد (تثنيه ۷: ۸-۱).
بدان که يهوه، خدايت، اوست که پيشروي تو مثل آتش سوزنده عبور ميکند و او ايشان را هلاک خواهد کرد و پيشروي تو ذليل خواهد ساخت؛ پس ايشان را اخراج نموده، بهزودي هلاک خواهي کرد؛ چنآنکه خدايت به تو گفته است. پس چون يهوه، خدايت، ايشان را از حضور تو اخراج نمايد، در دل خود فکر مکن و مگو بهسبب عدالت من، خداوند مرا به اين زمين درآورد تا آن را بهتصرف آورم؛ بلکه بهسبب شرارت اين امتها، خداوند ايشان را از حضور تو اخراج مينمايد... امتهايي که بهجهت گرفتن آنها به آنجا ميروي و يهوه آنها را از حضور تو منقطع ميسازد، هرچه را که نزد خدا مکروه است و از آن نفرت دارد، ايشان براي خدايان خود ميکردند؛ حتي اينکه پسران و دختران خود را نيز براي خدايان خود به آتش ميسوزانيدند... ساکنان شهري را که خدايان غير را اطاعت ميکنند، به دم شمشير بکش و آن را با هرچه در آن است و بهايمش را، به دم شمشير هلاک نما و همة غنيمت آن را در ميان کوچهاش جمع کن و شهر را با تمامي غنيمتش براي يهوه، خدايت، به آتش بالکل بسوزان (تثنيه ۱7: ۱3ـ۱۲).
چون به زميني که يهوه، خدايت، به تو ميدهد داخل شوي، ياد مگير که موافق رجاسات آن امتها عمل نمايي و در ميان تو، کسي يافت نشود که پسر يا دختر خود را از آتش بگذراند و نه فالگير و نه غيبگو و نه افسونگر و نه جادوگر و نه ساحر و نه سؤالکننده از اجنه و نه رمال و نه کسي که از مردگان مشورت ميکند. بهسبب اين رجاسات، يهوه آنها را از حضور تو اخراج ميکند (تثنيه ۱۸: ۹ـ۱۳).
در سفر اعداد نيز ميخوانيم:
يهوه ميگويد: چون از اردن به زمين کنعان عبور کنيد، جميع ساکنان زمين را از پيش روي خود اخراج نماييد و تمامي صورتهاي ايشان را منهدم سازيد و زمين را بهتصرف آورده، در آن ساکن شويد؛ زيرا که زمين را به شما دادم تا مالک آن باشيد. اگر ساکنان زمين را پيشروي خود اخراج ننماييد، کساني را که از ايشان باقي گذاريد، در چشمان شما خار خواهند بود و در پهلوي شما تيغ؛ و شما را در زميني که در آن ساکن شويد، خواهند رنجانيد (اعداد ۳۳: ۵۱-۵۶).
با توجه به اين جملات از تورات، ملاحظه ميشود که تصرف سرزمين ملتهاي ديگر يکي از اهداف جنگهاي ذکرشده در تورات است و همچنين شرارت و آداب غلط اين ملتهاست که يهوه بنياسرائيل را به جنگ با آنان برميانگيزد.
دقت در اين جملات از تورات نشانگر وجود دو احتمال است: احتمال اول آنکه تورات پيروان خود را به تصرف سرزمينهاي ملتهاي ديگر تشويق میکند و اساساً آن را يکي از اهداف جنگ برميشمارد؛ احتمال دوم آن است که گفته شود: تورات در امر به تصرف سرزمينهاي ديگر، اهداف بلندتري غير از تصرف سرزميني را مدنظر داشته است. ازآنجاکه بنياسرائيل در آن زمان تنها قوم موحد بوده و اقوام ديگر مشرک بودند، در اين صورت، کشتن مشرکاني که اميد به ايمان آنان نيست و اينکه خدا ميداند تسليم نخواهند شد، جايز است. خداوند در گذشته دربارة قوم نوح و عاد و ثمود اين کار را کرده است. افزون بر اين، دستور خدا اين است که وارد سرزمين مقدس شوند و هر مانعي را از سر راه خود بردارند. بنابراين تصرف سرزمين ملتهاي ديگر نيست و قصد کشورگشايي و امثال آن نيز نمیباشد؛ بلکه امري مقدس است که خدا دستور داده است.
4. آداب کلي جهاد در قرآن و تورات
1ـ4. آداب جهاد در قرآن
قرآن در باب جهاد، دستورها و اصول کلي و حتي قواعد جزئي را برحسب ضرورت و اقتضا، تبيين و نازل کرده است و هرگونه اقدامي که تحت اين مقررات و با نيت رضاي خدا و بهقصد اعتلاي کلمة حق بهعمل آيد، مرضي است و در غير اين صورت، تجاوز از حدومرز الهي و درواقع تعدي شمرده ميشود (سهروردي، 1392، ص ۲۰۵). براي نمونه، در آية «وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى َلا تَكُونَ فِتْنَةٌ» (بقره: ۱۹۳)، قتال با کفار براي دفع فتنة آنان بود؛ نه برای آنکه آنان به دين خدا معتقد شوند (ر.ک: طباطبائي، 1374، ج 4، ص ۲۶۰). در کوتاه سخن ميتوان گفت که با توجه به قرائن موجود، در اسلام بر وفق و مهرباني و صلح و آرامش تأکيد فراواني شده است.
با تفحص در آيات شريفة قرآن ميتوان اصول چندگانهاي را براي مبارزه در اسلام ترسيم کرد که از مهمترين آنها اصل رفق و انصاف است؛ لذا هر عملي که جنبة بيرحمانه و ناعادلانه داشته باشد، مذموم است (ر.ک: مائده: 8). اصل بعدي، اجتناب از کشتن افراد غيرمباشر در جنگ است که مربوط به تفکيک افراد و اهداف نظامي از غيرنظامي است (بقره: 207). ياد خدا، توکل و اميد به پيروزي، از ديگر اصول ذکرشده در آياتاند (ر.ک: آلعمران: ۱۵۹؛ انفال: 45).
نکتة بعدي، آمادگي رزمي کافي و نظم نيروها در ميدان جهاد و ارتباط و تشکل داشتن است (ر.ک: نساء: ۷۱؛ انفال: ۶۰).
2ـ4. آداب جنگ در تورات
بررسيها نشان ميدهند که در يهود نيز براي نبرد آدابي وجود دارد. در اين بخش به بررسي آداب جنگ در تورات ميپردازيم. در کتاب مقدس آمده است:
چون به شهري نزديک ميشوي تا با اهل آن بجنگي، ابتدا آنان را به صلح دعوت کن. اگر دعوت تو را به صلح پذيرفتند و آن شهر را در اختيارت گذاردند، تمام مردم آن مسخر براي توست و همه بردة تو ميشوند؛ و اگر با تو صلح نکردند، بلکه از راه جنگ وارد شدند، آنان را محاصره کن؛ و چون پروردگارت تو را ياري کرد و بر آنها دست يافتي، تمام مردانشان را از دم شمشير بگذران و تمام زنان و اطفال و چارپايان و هرآنچه در شهر است، غنيمت براي توست و ميتواني از آنها که پروردگارت به تو عطا کرده، استفاده کني؛ و اينچنين انجام ميدهي با شهرهاي دورافتاده که از شهرهايي نيستند که امت تو در آن قرار دارند؛ و اما آن شهرهايي را که پروردگارت براي تو نصيبي در آنها قرار داده، هيچ انساني را در آنها باقي مگذار (ر.ک: تثنيه ۲۰: 16-10).
چنين بهنظر ميرسد که وقتی قومي از يهود تصميم به جنگ ميگرفت، قومي که قرار بود به آنها حمله شود، دو انتخاب بيشتر نداشت: يا تسليم و گردن نهادن به بندگي يهود يا کشته شدن و از دست دادن هرآنچه متعلق به آنها بود؛ از خانه و زن و فرزند گرفته تا احشام و... اين بدان معناست که ادب جنگ نزد آنان داير بر اين دو حالت بود و بههرحال، مردمي که مورد هجوم قرار ميگرفتند، آيندهاي روشن در انتظارشان نبود (ر.ک: تثنيه، ۲۰: ۱۰-۱۸). گاه اين زمينة دستورات تا جايي پيش ميرود که تورات بيان ميکند: «تا نام ايشان از زير آسمان محو شود» (تثنيه، 7: 24). شايان توجه است که اين انتقام بنياسرائيل از اقوام یادشده، صرفاً بهدلیل ممانعت آنان از عبور بنياسرائيل از سرزمينهايشان نبوده است؛ بلکه موضوع دامنة گستردهتري نيز دارد. چنانکه بيان شد، غير از بنياسرائيل تمام اقوام ديگر مشرک بودند و حکم الهي اينگونه بوده است؛ بهعبارتديگر، بنياسرائيل بهنوعي مجري دستورهای يهوه بهشمار ميروند و ممانعت از عبور بهمنزلة مخالفت با دستور يهوه نيز بوده است.
5. اصول کلي جنگ در تورات
با توجه به جنگهاي رويداده در ميان قوم يهود، ميتوان اصول کلي و آداب جنگ در تورات را چنين بيان کرد: اصل اول مصونيت نداشتن پيران، کودکان و زنان در جنگ است! (ر.ک: اعداد ۳۱: ۱۳-۱۸)؛ اصل دوم کشتن حيوانات و دامهاي اهلي است (ر.ك: يوشع ۶: ۲۴)؛ اصل بعدي کشتن اسيران است (ر.ک: تثنيه 21: 10-14؛ تثنيه۱۰: ۲۰-۱۳)؛ اصل ديگري که وجود دارد، شبيخون زدن است (ر.ک: يوشع ۶: ۲-۶). ذکر اين نکته ضروري است که رخداد تمامي موارد ذکرشده داراي اهداف ويژهاي است که عمدتاً به مسئلة موحد بودن قوم بنياسرائيل برميگردد و اينکه آنان تابع دستورهای خدا بودند.
نتيجهگيري
با توجه به مطالب ذکرشده، به تحليل و مقايسة جهاد در قرآن با جنگ در تورات ميپردازيم:
ـ از منظر قرآن و تورات، جهاد و جنگ امري جايز شمرده ميشود. در اين راستا مشخص شد که جهاد معرفيشده در قرآن داراي انواعي است که پرداختن به اين عنوان تأکيدي بر جايز بودن جهاد از منظر اسلام است.
ـ جهاد از منظر قرآن و جنگ از نگاه تورات داراي انواعي است. از جهاد دفاعي و جهاد ابتدايي بهعنوان انواع جهاد در قرآن ميتوان نام برد.
ـ جهاد در قرآن و جنگ در تورات بهدنبال رسيدن به اهداف الهي تعريف شده است و چنين نيست که صرفاً براي کشورگشايي و اهدافي مانند آن باشد.
ـ هم در قرآن و هم در تورات براي جهاد و جنگ آدابي بيان شده است که جنگجويان ملزم به رعايت آن هستند. ازجمله ميتوان به عدم تعرض به حيوانات و گياهان اشاره کرد، مگر اينکه در موارد استثنا، خداوند دستور خاصي صادر کرده باشد که همهچيز نابود شود.
ـ جهاد و جنگ در قرآن و تورات داراي اصولي کلي است که همه ملزم به رعايت آن هستند.
از مجموع آنچه بيان شد، بهدست ميآيد که آنچه برخي همانند منتسکيو بيان ميکنند، باوري نادرست است و چنين نيست که جنگ و مسائل پيرامون آن فقط مختص اسلام باشد و صرفاً در تعاليم قرآني يافت شود. جنگ و تمامي نکات مربوط به آن، در تورات نيز بيان شده است و معادل تعاليم اسلامي تلقي ميشود.
- قرآن كريم
- کتاب مقدس، 1995، ترجمه تفسيري انجمن بينالمللي کتاب مقدس انگلستان.
- ابراهيمي ورکياني، محمد، 1384، «مباني فلسفي کلامي جنگ و جهاد از منظر اديان»، آينه معرفت، ش 7، ص 44ـ75.
- ابوالوفاء، عليبن عقيل، 1410ق، الواضع في اصول الفقه، بيروت، طبع و نشر و توزيع.
- بلاغي نجفي، محمدجواد، 1382، آلاء الرحمان في تفسير القرآن، قم، مکتبة الوجداني.
- بهرامپور، ابوالفضل، 1389، تفسير مبين، قم، آواي قرآن.
- توفيقي، حسين، 1384، آشنايي با اديان بزرگ، چ هفتم، تهران، سمت.
- جبعي عاملي، زينالدين، 1378، الروضة البهية فی شرح اللمعة الدمشقیه، قم، مکتب الاعلام الاسلامی.
- جصاص، احمدبن علي، 1405ق، احکام القرآن، بيروت، داراحياء التراث العربي.
- حلي، احمدبن ادريس، 1410ق، السرائر، قم، مؤسسة النشر الاسلامي.
- دائرةالمعارف اسلامي، 1367، زيرنظر سيدمحمدکاظم موسوي بجنوردي، تهران، دائرةالمعارف اسلامي.
- رشيدرضا، محمد، 1408ق، تفسير القرآن الکريم (المنار)، بيروت، دار المعرفه.
- سبحاني، جعفر، 1360، مفاهيم القرآن، قم، مؤسسة امام صادق.
- سهروردی، شهابالدین، 1392، حقیقت جهاد، تهران، عروج.
- شريفي، محمد و علیرضا لکزایی، 1395، «بررسي تطبيقي جنگ و صلح در قرآن و عهدين»، در: اولین کنفرانس بین المللی مطالعات اجتماعی فرهنگی و پژوهش دینی.
- شلتوت، محمود، 1380، تفسير القران کريم، تهران، مجمع جهاني تقريب مذاهب اسلامي.
- شنقيطي، محمدامين، 1415ق، اضواع البيان، بيروت، دارالفكر.
- شهابي، محمود، 1417ق، ادوار فقه، تهران، سازمان چاپ و انتشارات.
- صالحي نجفآبادي، نعمتالله، 1382، کنفرانس طائف در مسائل جنگ، تهران، اميد فردا.
- طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1374، تفسير الميزان، ترجمة سيدمحمدباقر موسوي همداني، قم، جامعة مدرسين.
- طوسي، حسنبن على، 1387، المبسوط في فقه الاماميه، چ سوم، تهران، مرتضوي.
- طيب، سيدعبدالحسين، 1366، اطيب البيان في تفسير القرآن، تهران، مؤسسة جهانی سبطین.
- عبدالباقي، محمدفواد، 1374، معجم المفهرس، قم، انتشارات اسلامي.
- عبدالمحمدي، حسين، 1391، «نقدي بر ديدگاه مستشرقان درباره نقش جهاد در گسترش اسلام»، تاريخ فرهنگ و تمدن اسلامي، ش 7، ص 7ـ25.
- عراقي، ضياءالدين، 1414ق، شرح تبصرة المتعلمين، قم، دفتر انتشارات اسلامي.
- کليني، محمدبن يعقوب، 1365، الکافي، تهران، دار الکتب الاسلاميه.
- مصباح يزدي، محمدتقي، 1387، جنگ و جهاد در قرآن، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- مطهري، مرتضي، 1373، ولاءها و ولايتها، تهران، صدرا.
- ـــــ ، 1393، جهاد، تهران، صدرا.
- مفتح، محمدهادي، 1398، استراتژي روابط بينالملل حکومت اسلامي درباره جنگ و صلح، قم، حوزة علميه.
- منتسکيو، شارل دو، 1392، روح القوانين، تهران، اميركبير.