توجیهات رَبّیهای اَگّادا، متفکران یهودی و محققان از صفات منفی حضرت ابراهیم، ساره، لوط و یعقوب (ع) در عهد عتیق
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
در عهد عتيق، برخي از صفات منفي به انبيا نسبت داده شده است. کلام در يهوديت به اندازه کلام در اسلام اهميت پيدا نکرد و در نتيجه مسئله «عصمت» مطرح نشد. بنابراين انبيا و ديگر شخصيتهاي محبوب عمدتاً با خطاها و گناهانشان باقي گذاشته شدهاند (کلارک، 2005، ج 7، ص 4725).
اين صفات منفي منسوب به انبيا در عهد عتيق توسط رَبّيهاي اَگّادا، متفکران يهودي و محققان مطرح گردیده و بسياري از آنها توسط ایشان توجيه شده است. با توجه به اهميت و کثرت وجود اين صفات منفي انبيا در عهد عتيق که توسط رَبّيهاي اَگّادا، متفکران يهودي و محققان مطرح گردیده و نيز مهمتر از آن با توجه به اهميت و کثرت توجيهات آنها، اين مقاله ﺑﺎ روش «ﺗﻮﺻﯿﻔﯽ و ﺗﺤﻠﯿﻠﯽ» بر آن است تا «توجيهات رَبّيهاي اَگّادا، متفکران يهودي و محققان از صفات منفي حضرت ابراهيم، ساره، لوط و يعقوب در عهد عتيق را بررسی نماید.
سؤالاتي که اين مقاله درصدد پاسخ به آنهاست عبارتند از: رَبّيهاي اَگّادا، متفکران يهودي و محققان کدام صفات منفي از حضرت ابراهيم، ساره، لوط و يعقوب را از عهد عتيق مطرح و چه توجيهاتي درباره آنها ارائه کردهاند. همچنین در خصوص انتقادات مطرحشده و نيز توجيهات ارائهگردیده توسط رَبّيهاي اَگّادا، متفکران يهودي و محققان، چه تحليلي ميتوان ارائه داد؟
در ابتدا به صفات منفي منسوب به حضرت ابراهيم، ساره، لوط و يعقوب در عهد عتيق (که تمام آنها در سِفْر پيدايش آمده) و نيز در اَگّادا كه توسط رَبّيهاي اَگّادا، متفکران يهودي و محققان مطرح گردیده، اشاره ميشود. سپس از توجيهات آنها درباره آن صفات سخن به ميان ميآيد. در ادامه در خصوص انتقادات مطرحشده و توجيهات ارائهگردیده تحليلي ارائه خواهد شد.
1. حضرت ابراهيم و معرفی همسرش به عنوان خواهر براي حفظ جان خود و منشأ اين گناه او
حضرت ابراهيم در دو جا، يکي در مصر (سِفْر پيدايش، 12: 10ـ20) و ديگري در جِرار (همان، 20: 1ـ18)، همسرش ساراي يا ساره را از ترس اينکه ممکن است کشته شود، بهعنوان خواهرش معرفي کرد. اِبْننَحْمان (رامْبان) از اين رفتار حضرت ابراهيم انتقاد کرده است، نه بهخاطر اينکه سخن او گمراهکننده بوده، بلکه بهخاطر اينکه با اين کار مردم را به گناه بزرگي کشانده و موجب شده است «همسر درستکار» او به گناه بيفتد.
همچنين بنا بر اين دو روايت، گناه ديگري به حضرت ابراهيم نسبت داده شده و آن اينکه گناه دروغ گفتن او از اعتماد ناکافي او به ياري خداوند سرچشمه گرفته است (کاشر، 2007، ج 1، ص 285). رامْبان اظهار ميدارد: این «پاتْرِيارْخ» (شیخ بزرگ) با اعتماد نکردن به محافظت خداوند، ترک کردن سرزمين موعود و قرار دادن همسر درستکارش در معرض امکان تعدي جنسي، «سهواً مرتکب گناه بزرگي شده است». به نظر او، اين رفتار حضرت ابراهيم موجب شد فرزندان او به تبعيد دردناکی در مصر بروند (برتلر، 2004، ص 31).
راجع به گناه اول حضرت ابراهيم که او همسرش ساره را از ترس اينکه کشته شود به دروغ خواهر خود معرفي کرد، سِيف و اِسْپِرْلِينْگ (Siff and Sperling) ميگويند: قبلاً تصور ميشد که اين روايت غيرعادي سِفْر پيدايش (12: 10ـ20) و بديل آن (سفر پيدايش، 20: 1ـ18؛ نيز، ر.ك: سفر پيدايش، 26: 6ـ11) را اسناد نُوزِي (the Nuzi documents) روشن کردهاند. به عقيدۀ اِشْپايزِر (Speiser)، اسناد مزبور به وجود منزلت حقوقي همسر ـ خواهري در جامعۀ هُورِيانيها گواهي ميدهد؛ منزلتي که به موجبِ آن يک زن علاوه بر اينکه همسر مرد ميشد، توسط او بهعنوان خواهرش پذيرفته ميشد و بدينوسيله شايسته منزلت اجتماعي عاليتر و امتيازاتی بيش از يک همسر عادي ميگردید. اما ثابت شده که استنباط اشپايزر نادرست است (سيف و اسپرلينگ، 2007، ج 18، ص 46).
بِرِتْلِر (Brettler) در تفسير سفر پيدايش (20: 12) مينویسد: ابراهيم رويه دفاعي جديدي مبتني بر «دوپهلويي معنايي» را امتحان کرد: چون خواهر ميتواند «خواهر ناتني» معنا دهد (برای مثال، سِفْر لاويان، 18: 9)، او بهواقع دروغگو نبود. اما آيا ساره بهراستي خواهر ناتني او بود؟
براساس معناي صريح متن کتاب مقدس، هيچ مدرکي وجود ندارد که ساره خواهر ناتني او بوده باشد. اِبْن عِزْرا اعتقاد دارد: حضرت ابراهيم با اين ادعا صرفاً «بنا بر نياز لحظه، ابیمَلِک را دستبهسر کرد». اما يک مِيدْراش (تفسیر کتاب مقدس) يِسْکَه، برادرزاده حضرت ابراهيم (سِفْر پيدايش، 11: 29)، را با ساره يکي ميداند و بنابراين پدر حضرت ابراهيم را پدربزرگ ساره ميخواند. چون «پدر» در زبان عبري کهن ميتوانست «پدربزرگ» نيز معني دهد [برای مثال، سِفْر پيدايش، 28: 13]، اين مِيدْراش در تأييد دفاع حضرت ابراهيم سخن ميگوید.
رامْبان خاطرنشان ميکند که حتي اگر ساره واقعاً خواهر ناتني حضرت ابراهيم باشد، باز هم حضرت ابراهيم بهخاطر بيان نکردن اين نکته خيلي مهمتر که ساره همسرش است، گناهکار است (برتلر، 2004، ص 43).
اما به نظر سِتِرْز (Seters) اين باب (باب 20) درصدد است اين پاتْرِيارْخ را از هرگونه خطاي اخلاقي تبرئه کند. حضرت ابراهيم دروغ نگفته؛ زيرا بنا بر آيه 12، ساره واقعاً خواهر ناتني او بوده است (کتاب مقدس ترسايان، 2015، ص 76، پاورقي w؛ سترز، 2005، ج 1، ص 14؛ سيف و اسپرلينگ، 2007، ج 18، ص 46).
همچنین سَعْدِيا گائون در کتاب اعتقادات و نظرات (Book of Beliefs and Opinions) خود اين رفتار حضرت ابراهيم را اينگونه توجيه ميکند که وی گفتهاش را دوگانه بيان کرده است؛ زيرا «خواهر» ميتوانست هر خويشاوندي معني دهد و بدينسان ممکن است سخنش چنان تفسير شود که گويي درست است (کاشر، 2007، ج 1، ص 285).
اما در خصوص گناه دوم حضرت ابراهيم (اينکه گناه دروغ گفتن او از گناه ديگر او، یعنی اعتماد ناکافي به ياري خداوند منتج شده است)، اسحاق آراما رفتار حضرت ابراهيم را در اين حوادث به مرحله اوليه پيشرفت تدريجي معنوي حضرت ابراهيم و تکامل شخصيت او نسبت ميدهد؛ وقتي که او هنوز به ايمان کامل به مشيت الهي و اعتماد کامل به ياري الهي نائل نشده بود. آثار آراما پيشرفت تدريجي ايمان حضرت ابراهيم را به تفصيل شرح ميدهد که با انتقال او از بتپرستي به نتيجهگيري فلسفي ـ علمي درباره وجود خداي واحد که ـ به نوبۀ خود ـ به تلاش عملي در جهت دوست داشتن تشبّه به خداوند منتهي شد، شروع ميشود. پيشرفت تدريجي حضرت ابراهيم به ايمان ديني او به پاداش و کيفر و به ترس او از خداوند که در قرباني پسرش اسحاق بهمثابه تجلي اطاعت کامل وي از خداوند تحقق يافت، منتهي شد (همان).
بروز گناه، چه صغيره و چه کبيره، چه عمدي و چه سهوي، از انبيا جايز نيست و عصمت آنها از هنگام ولادت تا رحلت آنها لازم است؛ زيرا فرستادن پيامبري که از وي گناه و کار زشت صادر شود و برخلاف شريعت حق رفتار نمايد ناقض غرض و هدف مطلوب از ارسال اوست، و نقض غرض به بداهت عقل، زشت و صدور آن از خداوند حکيم محال است (صفائي، 1368، ج 2، ص 106و107).
علاوه بر این، مطالعات جديد کتاب مقدس نشان ميدهد که اسفار پنجگانه طی نسلها پديد آمده است. در ابتدا روايتهايي وجود داشت که قوم يهود آنها را به طور شَفاهي به يکديگر منتقل ميکردند. سپس روايات مذکور در چند مجموعه نوشته شد که برخي از آنها در باب تاريخ و برخي در باب احکام بود. سرانجام در قرن پنجم قبل از ميلاد اين مجموعهها در يک کتاب گرد آمد. کساني که در اين کار طولاني و پيچيده شرکت کردند، بسيار بودند و نام بیشتر آنها را تاريخ فراموش کرده است (ميشل، 1377، ص 32).
بعد از ذکر دو مقدمه بالا، بهطورکلي بنا بر سِفْر پيدايش (20: 7) حضرت ابراهيم پیامبر خداست. همچنين اَگّاداي رَبّياني حضرت ابراهيم را نبي تلقي ميکند، عمدتاً به اين معنا که او وحيهايي را از طرف خداوند درباره آينده و عالم غيب دريافت ميکرد (سترز، 2005، ج 1، ص 16). نيز در سفر پيدايش (12-25) از ظاهر شدن خداوند بر حضرت ابراهيم و سخن گفتن با او و سخن گفتن آن حضرت با خداوند و رسيدن کلام خداوند به آن حضرت در رؤيا، بارها سخن به ميان آمده است.
همچنين در سفر پيدايش (18: 2) از ايستادن سه مرد در مقابل حضرت ابراهيم در «مَمري» سخن به ميان آمده که يکي از آنها بنا بر آيات 1 و 3، خداوند و دو مرد ديگر احتمالاً دو فرشته ملازم او بودهاند (کتاب مقدس شاه جیمز «NKJV»، 2014، سفر پیدایش، 18: 2و3، ص 33).
قَبّالاييها با جمع کردن ارزشهاي عددي حروف عبري بهکار رفته در اين آيه («اينک سه مرد در مقابل او ايستادهاند») که 701 ميشود و برابري آن با ارزش عددي نامهاي ميکائيل، جبرائيل و رافائيل که آن هم 701 است، سه مرد در اين آيه را به سه فرشته مذکور تأويل کردهاند (هاپف، 1994، ص 287).
بنا بر کتاب دوم تواريخ ايام (20: 7)، کتاب اشعياء نبي (41: 8) و رسالۀ يعقوب (2: 23)، حضرت ابراهيم «دوست خدا» است.
بنا بر سفر پيدايش (26: 5)، حضرت ابراهيم فرايض، احکام، اوامر و شرايع خداوند را اطاعت کرده است:
خداوند بر وي [ابراهيم] ظاهر شده، گفت:... زيرا که ابراهيم قول مرا شنيد، و وصايا و اوامر و فرايض و احکام مرا نگاه داشت.
نيز در اثر ضديوناني دورۀ مَکّابيان، معروف به يوبيليها يا سفر پيدايش کوچک (Jubilees, or the Little Genesis) (بابهاي 12ـ23) بر رعايت بسياري از شرايع موسايي توسط حضرت ابراهيم و تعليم اين شرايع توسط آن حضرت به پسرش اسحاق و حتي به نوهاش يعقوب تأکيد شده است (سترز، 2005، ج 1، ص 15).
به عقيدۀ فيلون يهودي اسکندراني، حضرت ابراهيم شريعت ـ اما نه شريعت حضرت موسي همچنانکه در اثر يوبيليها آمده است، بلکه قانون طبيعي را رعايت ميکرد. نيز سنت رَبّياني تأکيد زیادی ميکند که حضرت ابراهيم همۀ فرمانهاي موسايي، هم شريعت کتبي و هم شريعت شَفاهي را رعايت ميکرد (همان، ج 1، ص 16).
بنا بر سفر پيدايش (15: 1)، خداوند به اَبْرام وعده ميدهد که همچون سِپَر از او محافظت خواهد کرد. بنابراین او نبايد بترسد: «کلام خداوند در رؤيا به اَبْرام رسيده، گفت: اي اَبْرام، مترس! من سِپَر تو هستم، و اجر بسيار عظيم تو».
همچنين بنا بر سفر پيدايش (14: 12ـ16)، اَبْرام وقتي از اسيري برادرزادهاش لوط بهدست کَدُرلاعُمَر پادشاه عِيلام، تِدْعال پادشاه امتها، اَمْرافَل پادشاه «شِنْعار» و اَرْيوک پادشاه «اَلاّسار» آگاهي يافت، 318 تن از افراد کارآزموده خود را آماده کرد و آنها را تا «دان» تعقيب نمود. شبانگاه اَبْرام همراهان خود را به چند گروه تقسيم کرده، بر دشمن حمله برد و ايشان را تارومار ساخت و تا حوبَه که در شمال دمشق است، تعقيب نمود و برادرزادهاش لوط و زنان و مرداني را که اسير شده بودند، با همه اموال غارتشده پس گرفت.
نتيجه آنکه با توجه به نبوت حضرت ابراهيم و عصمت او در آن مقام؛ دوست خدا بودن وی؛ رعايت شريعت کتبي و شفاهي توسط او؛ وعدۀ خداوند به او مبني بر محافظت از او همچون سپر و در نتيجه نترسيدن او؛ و اینکه آن حضرت براي نجات جان برادرزادهاش لوط از دست چهار پادشاه دست به حمله زد و از جان خود بيمناک نبود، چگونه ممکن است که آن حضرت از يک پادشاه (فرعون مصر [سِفْر پيدايش، 12: 10ـ20] و يا ابیمَلِک پادشاه جِرار [همان، 20: 1ـ18]) هراس به خود راه دهد و براي حفظ جان خود، دو بار همسرش ساره را به دروغ خواهر خود معرفي کند و به ياري خداوند هم اعتماد نداشته باشد؟!
2. ساره و بيرون کردن اسماعيل از خانه ابراهيم
بنا بر سفر پيدايش (21: 10) ساره به حضرت ابراهيم گفت: «اين کنيز [هاجر] را با پسرش [اسماعيل] بيرون کن؛ زيرا که پسر کنيز با پسر من اسحاق، وارث نخواهد بود».
در اَگّادا، اين رفتار ساره نسبت به اسماعيل، که او را از خانه حضرت ابراهيم فراري داد، به اين صورت توجيه شده است: ساره ديد که اسماعيل زنان را بيعصمت ميکند، بت ميپرستد و ميخواهد اسحاق را بکشد. بهعبارت ديگر، مرتکب بتپرستي، زناي به عنف و قتل ميشود. همچنين اسماعيل کساني را که از تولد اسحاق شادي ميکردند مسخره ميکرد (روتکف، 2007، ج 18، ص 47؛ هیرشبرگ، 2007، ج 10، ص 81).
در همين زمینه در سفر پيدايش (16: 12) آمده است:
او [اسماعيل] مردي وحشي خواهد بود. دست وي به ضدّ هرکس و دست هرکس به ضدّ او، و پيش روي همۀ برادران خود ساکن خواهد بود.
همچنين در همان سفر (21: 9) آمده است: «آنگاه ساره پسر هاجر مصري را که از ابراهيم زاييده بود، ديد که خنده ميکند».
سنت يهود و رسالۀ پولس رسول به غلاطيان (4: 29) از این موضوع (خنديدن) نوعي آزار ميبينند که بيرون کردن مادر و پسر را توجيه ميکند: «آنکه بر حسب جسم [اسماعيل] تولد يافت، بر وي که بر حسب روح [اسحاق] بود، جفا ميکرد» (کتاب مقدس ترسايان، 2015، ص 91، پاورقي i).
اَگّادا ساره را يکي از هفت نبيه ميداند و قدرتهاي نبوي به او نسبت ميدهد و مواهب نبوي او را حتي برتر از مواهب نبوي حضرت ابراهيم ميشمرد. اين سنت رَبّياني او را با يسْکَه، دختر برادر حضرت ابراهيم (هاران) يکي ميداند (سفر پيدايش، 11: 29) و در يکي از تفاسير نام يسکه ميآورد که او موهبت نبوت داشت؛ موهبتي که او را قادر ميساخت به وسيله روحالقدس تميز دهد (بهعبارت ديگر، با چشم شهود ببيند):
رَبّي ييصحاق (R. Itz’hak) گفت: منظور از يسکه، ساره است. چرا او يسْکَه خوانده شد؟ زيرا که يسْکَه به معناي بيننده است و او بهواسطه روحالقدس بيننده بود (روتکف، 2007، ج 18، ص 46و47؛ گرینسپهن، 2005، ج 12، ص 8112؛ تلمود بابلی، 1918، ج 8، رﺳﺎﻟﻪ ﻣﮕﯿﻼ، فصل 1، ص 36).
بنا بر سفر پيدايش (18: 9ـ15)، ساره سخن فرشتگان و خدا را که با حضرت ابراهيم سخن ميگفتند، از پشت درِ خيمه ميشنید.
بنا بر سفر پيدايش (12: 17)، خداوند فرعون و اهل خانه او را به سبب اينکه او ساراي، زوجه ابرام را به قصر خود برده بود، به بلاياي سختی مبتلا ساخت.
بنا بر سفر پيدايش (17: 15ـ16)، خدا نام ساراي را به ساره («شاهزاده خانم» يا «رئيس قبيله» [سیف و اسپرلینگ، 2007، ج 18، ص 46]) تغيير و به حضرت ابراهيم وعده داد که به ساره برکت خواهد داد، از وي به او پسري خواهد بخشيد و از او امتها و ملوک امتها به وجود خواهد آورد.
بنا بر سفر پيدايش (21: 1ـ3) خداوند به اين وعده خود وفا کرد و ساره حامله شد و براي حضرت ابراهيم پسري به نام اسحاق زایيد (نيز، ر.ك: سفر پيدايش، 24: 36).
مطابق سفر پيدايش (20: 18) خداوند به اين علت که ابیمَلِک پادشاه جِرار، ساره زن حضرت ابراهيم را گرفته بود، همه زنانش را نازا ساخت.
بنا بر رساله به عبرانيان (11: 11ـ12) ساره به خدا ايمان داشت و به علت همين ايمان، قدرت يافت تا باردار شود، گرچه سالخورده بود:
چون که وعدهدهنده را امين دانست و از اين سبب، از يک نفر و آن هم مرده، مثل ستارگان آسمان، کثير و مانند ريگهاي کنار دريا، بيشمار زاييده شدند.
بنا بر رساله اول پطرس رسول (3: 1ـ6) ساره يكي از زنان مقدسهاي معرفي شده است كه با توكل بر خدا و اطاعت از شوهر خود، يعني انسانيت باطني و قلبي ـ و نه با بافتن موي، متحلاّ شدن به طلا و پوشيدن لباس و زينت ظاهري ـ خود را ميآراستند و بايد دختر آن بانوي بزرگوار بود:
مانند ساره كه ابراهيم را مطيع ميبود و او را «آقا» ميخواند و شما دختران او شدهايد، اگر نيکويي کنيد و از هيچ خوف ترسان نشويد.
اما دربارة هاجر، بنا بر سفر پيدايش (16: 7ـ14) فرشته خدا و در ادامه، خدا و نيز در همان سفر (21: 17) فرشته خدا بر هاجر ظاهر شد و با او سخن گفت.
بنا بر سفر پيدايش (16: 10) فرشته خدا به هاجر وعده داد که ذريه او را افزون گرداند، به حدي که از کثرت به شماره نيايند.
بنا بر سفر پيدايش (16: 11) فرشته خداوند به هاجر گفت: نام اسماعيل (يعني: «خدا ميشنود» [کتاب مقدس، بیتا]) را بر روي پسر خود بگذار؛ زيرا خداوند آه و ناله تو را شنيده است.
بنا بر رساله پولس رسول به غلاطيان (4: 24ـ25) هاجر مظهر کوه سينا و پيمان کهن (يعني شريعت) است.
اما درباره اسماعيل بنا بر سفر پيدايش (17: 20؛ 21: 13) خدا به حضرت ابراهيم وعده داد که اسماعيل را برکت خواهد داد، بارور خواهد گردانيد، دوازده رئيس از او پديد خواهد آورد و امتي عظيم از او بهوجود خواهد آورد. همچنين خدا همين وعده را به هاجر داد: «از او [اسماعيل] امتي عظيم بهوجود خواهم آورد» (سفر پيدايش، 21: 18).
بنا بر سفر پيدايش (21: 14ـ19) هاجر به بيابان «بئر شِبَع» رفت و در آنجا سرگردان شد. وقتي آب مَشک او تمام شد، هاجر پسرش اسماعيل را زير بوتهای گذارد و خودش قریب صد متر دورتر از او نشست و با خود گفت: «موت پسر را نبينم!» و زارزار گريه کرد. آنگاه «خدا آواز [نالههاي] پسر را بشنيد» و فرشته خدا از آسمان هاجر را ندا داد و گفت: «اي هاجر، تو را چه شد؟ ترسان مباش؛ زيرا خدا آواز پسر را در آنجايي که اوست، شنيده است». سپس خدا چشمان هاجر را باز کرد و او چاه آبي در مقابل خود دید.
بنا بر سفر پيدايش (21: 20) «خدا با آن پسر [اسماعيل] ميبود».
نتيجه اينکه با توجه به نبيه بودن ساره در اَگّادا؛ شنيدن سخن فرشتگان و خدا از پشت درِ خيمه توسط او؛ مبتلا ساختن فرعون و اهل خانه او توسط خدا به سبب آنکه فرعون ساراي را به قصر خود برده بود؛ عوض کردن نام ساراي به ساره توسط خدا و برکت دادن خدا به او و به وجود آوردن پسر (اسحاق)، امتها و ملوک امتها از وي؛ نازا ساختن همه زنان ابيمَلِک پادشاه جِرار به علت گرفتن ساره توسط خداوند؛ يكي از مشعلداران ايمان بود؛ يكي از زنان مقدسه بود كه زنان بايد دختر وي باشند؛ ظاهر شدن خدا و فرشته خدا بر هاجر و سخن گفتن با او؛ وعده دادن فرشته خدا به هاجر مبني بر بيشمار گردانيدن نسل او؛ شنيدن آه و ناله هاجر توسط خداوند و دادن فرزندي با نامگذاري فرشته خدا به نام «اسماعيل» (به معناي «خدا ميشنود») به او؛ هاجر مظهر شريعت بود؛ برکت دادن خدا به اسماعيل و بارور ساختن او و فزوني بخشيدن به او و به وجود آوردن دوازده رئيس و امتي عظيم از او؛ خدا نالههاي اسماعيل را شنید و هاجر چاه آبي در مقابل خود دید؛ و نيز با توجه به اینکه خدا با اسماعيل بود، چگونه ممکن است که با اينهمه الطاف و عنايات خدا به آنها، آنان دست به اعمال گناهآلود بزنند؟!
3. لوط و ارتکاب زنا با دو دخترش!
بعد از نابودي سَدُوم و عَمُورَه، لوط که در صُوغر ايمني يافته بود، به تپههاي آن پناه برد و با دو دخترش در غاري ساکن شد (سِفْر پيدايش، 19: 23، 30). دختران چون فکر ميکردند همه مردان ديگر نابود شدهاند، پدرشان را مست کردند و بدون آگاهي او، مرتکب زنای با او شدند (همان، 19: 31ـ35). در نتيجه، دختر بزرگتر لوط، مادر موآب و دختر جوانتر او مادر بِنْ عَمِّي شد (همان، 19: 36ـ38). نام «بني لوط» (سِفْر تثنيه، 2: 9، 19؛ کتاب مزامير، 83: 9) در اشارۀ کتاب مقدس به موآب و عَمُّون احتمالاً مبتني بر اين داستان منشأشناختي است (هیرشبرگ، 2007، ج 13، ص 215).
گفته شده است: اين روايتِ لوط و دخترانش احتمالاً نشانۀ مجازات انتقامي لوط بهخاطر پيشنهاد دخترانش به سَدُوميان به جاي مهمانانش است. درست همچنانکه او اجازه داد درخواستهاي از روي ادب او برتر از اخلاق باشد، دخترانش هم اجازه دادند که علاقهشان به توليدمثل از قوانين مربوط به زناي با محارم برتر باشد. با وجود اين، اگرچه پيشنهاد لوط ممکن است براي خوانندگان معاصر زشت باشد، اما حقيقت اين است که پدران نسبت به دخترانشان اختيار داشتند، تا حدي که ميتوانستند آنان را به بردگي بفروشند (سِفْر خروج، 21: 7).
مطابق قانون رَبّياني، پدر ميتوانست دخترش را به عقد مردي درآورد که بدشکل است. علاوه بر این، راوي اعمال اين زنان را محکوم نميکند، بلکه دوبار به ما اطلاع ميدهد (سِفْر پيدايش، 19: 32، 34) که انگيزه دختران لوط آرزوي حفظ نوع انساني بوده است، و عبارت «زنده نگاه داشتن نسل» را بهکار ميبرد که او براي کلمات يهوه به نوح در سِفْر پيدايش (7: 3) در فرمان آوردن حيوانات به کشتي بهکار برد.
به عبارت ديگر، دو دختر لوط به شيوه تامار عمل کردند که سلسله خانواده را با درخواست آميزش جنسي از پدرشوهرش نگاه داشت؛ شيوهاي که قوانين مربوط به زناي با محارم را نیز نقض ميکند (سفر لاويان، 18: 15؛ 20: 12)، اما مؤلف کتاب روت (4: 12) عمل به آن را ميستايد (همان).
در سفر پيدايش (19: 1ـ29) از ملاقات دو فرشته با لوط در سَدُوم و آگاه کردن او از بلايي سخن به ميان ميآيد که قرار است بهخاطر گناهان بسيار مردم سَدُوم و عَمُورَه بر سر آنها فرود آيد.
بنا بر سفر پيدايش (19: 12-26) تنها دو دختر لوط به همراه پدرشان از نجاتيافتگان از نابودي سَدُوم و عَمُورَه با گوگرد و آتش توسط خداوند هستند.
همچنين بنا بر رساله دوم پطرس رسول (2: 7-8) لوط مرد درستکاري بود و دلِ صالح او از رفتار و سخنان قبيح و هرزه و گناهآلودي که هر روز از ساکنان شهر سَدُوم ميديد و ميشنيد، رنج ميبرد. به همين علت، خداوند او را از سَدُوم نجات داد.
نتيجه اينکه با توجه به ملاقات دو فرشته با لوط و نيز با توجه به اينکه تنها دو دختر لوط به همراه پدرشان از نجاتيافتگان از نابودي سَدُوم و عَمُورَه با گوگرد و آتش توسط خداوند هستند، همچنين با توجه به رنجيده بودن دل عادل لوط از ديدن و شنيدن رفتار فاجرانه و قبيح بيدينان در کتاب مقدس، چگونه ممکن است که لوط و دو دخترش مرتکب گناه زنا با يکديگر شوند؟!
4. حضرت يعقوب
1-4. یعقوب و بهکارگیري روشهاي فریبکارانه براي بهدست آوردن حق نخستزادگی از برادرش و برکت از پدرش
بنا بر سفر پيدايش (25: 29ـ34) يعقوب حق ارشدي يا نخستزادگي را با حيله از برادرش عِيسُو و نيز بنا بر همان سفر (27: 1ـ40)، او برکت را با حيله از پدرش اسحاق گرفت.
در سفر پيدايش (25: 21ـ23) آمده است:
اسحاق براي زوجۀ خود، چون که نازاد بود، نزد خداوند دعا کرد و خداوند او را مستجاب فرمود و زوجهاش رِفْقَه حامله شد، و دو طفل در رَحِم او منازعت ميکردند. او گفت: اگر چنين باشد، من چرا چنين هستم؟ پس رفت تا از خداوند بپرسد. خداوند به وي گفت: دو امت در بطن تو هستند، و دو قوم از رَحِم تو جدا شوند و قومي بر قومي تسلط خواهد يافت، و بزرگ، کوچک را بندگي خواهد نمود.
اين وحي موضوع سرنوشت يعقوب بهعنوان وارث عهد با حضرت ابراهيم و اسحاق را بهطور کامل از قلمرو طبيعت برميدارد و تا سطح ارادۀ الهي بالا ميبرد. بنابراين وحي مزبور واقعيت انتخاب يعقوب را از اخلاق اعمال بعدي او جدا ميکند (سَرنا، 2007، ج 11، ص 18). به عبارت ديگر، از ديدگاه کتاب مقدس اين اعمال يعقوب، هرچه که ويژگي اخلاقي آنها باشد، عمدتاً براي تضمين تحقق طرح خدا عمل میکند که حتي قبل از تولد او به آنها اشاره شده است (گرینسپهن، 2005، ج 7، ص 4758).
کتاب مقدس همچنین بهروشني توصيف ميکند که يعقوب بهخاطر رفتارش تاوان داده است:
1) او مجبور شد خانهاش را ترک کند (سِفْر پيدايش، 27: 41-45).
2) او را دايياش لابان با جايگزين کردن دختر مسنتر و کمتر زيبايش لِيه به جاي راحيل، در تاريکي فريب داد (همان، 29: 14-25؛ گرینسپهن، 2005، ج 7، ص 4757و4758؛ سَرنا ، 2007، ج 11، ص 18).
3) او دخترش دِينَه را بيعصمت يافت (سفر پیدایش، 34: 1-2).
4) همسر محبوبش راحيل هنگام زايمان درگذشت (همان، 35: 16-18).
5) پسر همسر محبوبش يوسف را دزديدند (همان، 37: 23-34؛ گرینسپهن، 2005، ج 7، ص 4758).
همچنين در اَگّادا آمده است که عِيسُو تهديد کرده بود اگر به او اجازه داده نشود که نخست زاييده شود مادرش را خواهد کشت، و براي نجات جان رِبکا بود که يعقوب با نخستزادگي عِيسُو موافقت کرد (آبرباخ، 2007، ج 11، ص 21).
نيز در اَگّادا آمده است که علت آرزوي يعقوب در بهدست آوردن حق نخستزادگي، نه انگيزههاي خودخواهانه، بلکه آرزوي او در مفتخر بودن به تقديم قربانيها بود که در آن زمان حق انحصاري نخستزاده بود. با وجود اين، تنها به سبب ناشايسته بودن آشکار عِيسُو براي مقام روحاني بود که يعقوب میخواست جانش را براي حقوق معنوي حق نخستزادگي فِدا کند. ازاينرو، خود خدا براي بهدست آوردن برکات به او کمک کرد. علاوه بر این، وقتي يعقوب بر پدرش وارد شد «باغ عَدْن با او وارد شد»؛ اما وقتي عِيسُو وارد شد، «گِهِنَه (Gehenna) [جهنم] با او وارد شد» (همان).
همچنين در اَگّادا آمده است که اسحاق درباره اعطاي برکت به عِيسُو ترديد کرده بود، و واقعاً تصميم در این باره را که چه کسي بايد دريافتکننده آن باشد به تعويق انداخته بود. حتي وقتي او گفت: «برادرت به حيله آمد و برکت تو را گرفت» (سِفْر پيدايش، 27: 35)، آنچه او واقعاً در نظر داشت اين بود که يعقوب با «حکمت» وارد شد و آنچه را شايسته او بود «دريافت کرد» (به عبارت ديگر، بهطور شايستهاي اعطا شد). هر شکي که اسحاق ـ احتمالاً ـ داشته است، وقتي فهميد که عِيسُو حق نخستزادگياش را به يعقوب فروخته است، برطرف شد. پس از آن اسحاق برکت يعقوب را تأييد کرد. اما بنا بر ديدگاه ديگري اسحاق واقعاً درصدد برآمد که يعقوب را لعنت کند، اما خداوند مانع او شد. همچنين اسحاق روشن ساخت که برتري يعقوب مشروط به شايستگيهاي اوست و بنابراين، او در مِيدْراش به شدت آماج انتقاد قرار گرفته است (همان).
نيز گفته است: فروش حق ارشدي يا نخستزادگي در مقابل کاسهاي عدس، جزئي از روش نويسنده است که از هجو استفاده ميکند تا تصويري منفي از برادر يعقوب بهدست دهد (کتاب مقدس ترسايان، 2015، ص 102، پاورقي e).
در ميان توجيهاتي که نقل شد، يکي از آنها مبتني بر سفر پيدايش، اين دو عمل منفي يعقوب را نقشهاي ميداند که خداوند قبل از به دنيا آمدنش براي او ريخته بود. ازاينرو او تنها مجري طرح الهي بوده است. يکي ديگر از آن توجيهات نيز مبتني بر سفر پيدايش، اين دو صفت منفي يعقوب را از طريق ذکر پنج تاواني توجيه ميکند که او در قبال اين دو عمل منفي خود داده است. توجيهات ديگری که در اَگّادا آمده است همگي به شیوههای مختلف (نخستزاده واقعي نبودن عِيسُو، انگيزه نيک يعقوب، ناشايستگي عِيسُو، شايستگي يعقوب و کمک خداوند) اين دو صفت منفي يعقوب را به حداقل ميرسانند.
2-4. انتقاد از یعقوب بهخاطر «نعرۀ عظیم و بینهایت تلخ» عِیسُو
در اَگّادا، يعقوب به خاطر «نعرۀ عظيم و بينهايت تلخ» عيسو (سفر پيدايش، 27: 34) مورد انتقاد قرار گرفته است. در توجيه آن آمده است که او در روزهاي مُردِخاي که همچنين «به آواز بلند، فرياد تلخ برآورد» (کتاب اِسْتَر، 4: 1) کيفر داده شده است (همان).
در اين توجيه، صفت منفي يعقوب از طريق پس دادن تاوان آن توسط فرزندان او توجيه ميشود:
زيرا من که يَهْوِه، خداي تو ميباشم، خداي غيور هستم که انتقام گناه پدران را از پسران تا پشت سيم و چهارم از آناني که مرا دشمن دارند، ميگيرم (سفر خروج، 20: 5).
[يَهْوِه]... گناه را هرگز بيسزا نخواهد گذاشت، بلکه خطاياي پدران را بر پسران و پسرانِ پسران ايشان تا پشت سيم و چهارم خواهد گرفت (همان، 34: 7).
3-4. یعقوب و سرزنش لِیه بهخاطر پاسخ دادن به جاي راحیل در شب عروسی
بنا بر سفر پيدايش (29: 23) لابان «هنگام شام، دختر خود، لِيه را برداشته، او را نزد وي [يعقوب] آورد و او به وي درآمد». مطابق اَگّادا، در اين شب عروسي، هرگاه يعقوب راحيل را صدا ميکرد، لِيه پاسخ ميداد. وقتي روز شد، يعقوب او را سرزنش کرد و گفت: «اي فريبکار، دختر فريبکار، چرا وقتي که من نام راحيل را صدا ميکردم تو به من پاسخ ميدادي؟» لِيه جواب داد: «آيا معلم بدون شاگرد وجود دارد؟ من از روش تو ياد گرفتم. آيا تو به پدرت وقتي که او عِيسُو را صدا کرد پاسخ ندادي؟» (لیختن اشتاین، 2007، ج 12، ص 567؛ آبرباخ، 2007، ج 11، ص 21).
سفر پيدايش (27: 1-40) به برکت گرفتن فريبکارانه يعقوب از اسحاق اشاره دارد:
پس يعقوب نزد پدر خود اسحاق آمد و او را لمس کرده، گفت: آواز، آواز يعقوب است، ليکن دستها، دستهاي عِيسُو است، و او را نشناخت؛ زيرا که دستهايش مثل دستهاي برادرش عِيسُو مويدار بود. پس او را بركت داد و گفت: آيا تو همان پسر من، عِيسُو هستي؟ گفت: من هستم (سفر پيدايش، 27: 22-24).
در اينجا ميتوان عمل فريبکارانه لِيه را تاوان عمل فريبکارانه يعقوب در گرفتن برکت از پدرش اسحاق تلقي کرد.
4-4. انتقاد از یعقوب بهخاطر مخفی کردن دخترش دِینَه از برادرش عیسو هنگام بازگشت به کنعان
در اَگّادا يعقوب آماج انتقاد قرار گرفته است که دخترش دِينَه را هنگام بازگشتش به کنعان، در زمان ملاقاتش با برادرش عِيسُو، از چشم او مخفي کرد.
در توجيه آن آمده است که يعقوب خوف اين را داشت که «اين مرد شرير»، يعني عِيسُو بخواهد با او ازدواج کند. ولي اين خوف يعقوب پيشداوري توجيهناپذير دانسته نشده است؛ زيرا او بايد دِينَه را بهعنوان همسر به برادرش ميداد. هدف اين مِيدْراش ظاهراً آن بوده است که برادران مسنتر را تشويق کند که دخترانشان را به برادران جوانتر براي ازدواج بدهند تا بدينسان اموال خانواده كاهش نيابد، خون آن آلوده نشود و پاکی آنان حفظ گردد (آبرباخ، 2007، ج 11، ص 21).
5-4. انتقاد از يعقوب بهخاطر ترس از عيسو بعد از بازگشت از اَرام
در اَگّادا، از يعقوب بهخاطر ترس از عِيسُو هنگام ملاقاتش با او، بعد از بازگشتش از اَرام انتقاد شده است (همان). این موضوع اشاره به سِفْر پيدايش (32: 7-12) دارد که در آن آمده است:
آنگاه يعقوب بهنهايت ترسان و متحير شده، کساني را که با وي بودند با گوسفندان و گاوان و شتران به دو دسته تقسيم نمود و گفت: هرگاه عِيسُو بهدستۀ اول برسد و آنها را بزند، همانا دستۀ ديگر رهايي يابد. و يعقوب گفت: اي خداي پدرم ابراهيم و خداي پدرم اسحاق، اي يَهْوِه... اکنون مرا از دست برادرم، از دست عِيسُو رهايي ده؛ زيرا که من از او ميترسم، مبادا بيايد و مرا بزند؛ يعني مادر و فرزندان را، و تو گفتي: هرآينه با تو احسان کنم و ذريت تو را مانند ريگ دريا سازم که از کثرت، آن را نتوان شمرد.
درباره علت اين ترس يعقوب در سفر پيدايش (27: 41-45) آمده است:
عِيسُو به سبب آن برکتي که پدرش [اسحاق] به يعقوب داده بود، بر او بغض ورزيد. و عِيسُو در دل خود گفت: ايام نوحهگري براي پدرم نزديک است، آنگاه برادر خود يعقوب را خواهم کشت. و رِفْقَه از سخنان پسر بزرگ خود، عِيسُو آگاهي يافت. پس فرستاده، پسر کوچک خود، يعقوب را خوانده، بدو گفت: اينک برادرت عِيسُو درباره تو خود را تسلي ميدهد به اينکه تو را بکشد. پس الآن اي پسرم، سخن مرا بشنو و برخاسته، نزد برادرم لابان به حَران فرار کن و چند روز نزد وي بمان تا خشم برادرت برگردد، تا غضب برادرت از تو برگردد و آنچه بدو کردي فراموش کند. آنگاه ميفرستم و تو را از آنجا بازميآورم. چرا بايد از شما هر دو در يک روز محروم شوم؟
در توجيه اين ترس يعقوب از عِيسُو آمده است که عِيسُو نفرت پايدارش را حفظ کرده بود. بنابراين يعقوب دليل قانعکنندهاي براي ترس از او داشته است. قاصدان فرستادهشده از طرف يعقوب نزد عيسو (سفر پيدايش، 32: 3) ـ درواقع ـ فرشته بودند و تعداد زياد آنها عيسو را ترساند. آشتي عيسو با يعقوب (همان، 33: 4) غيرواقعي بود. بعكس، عيسو سعي ميکرد برادرش را بزند، اما گردن او مثل سنگ مرمر شد (همان، ص21-22).
6-4. انتقاد از یعقوب بهخاطر خطاب کردن مکرر عیسو با عنوان «سرورم»
در مِيدْراش، آرامبخشي عيسو توسط يعقوب با خطاب کردن مکرر او با عنوان «سرورم» (سفر پيدايش، 33: 8، 13، 14و 15)، بهعنوان کوچککننده شأن و مقام يعقوب محکوم شده است.
هدف اين موعظه بیتردید بازداشتن يهوديان از کوچک کردن افراطي خود نزد روميان بوده است (همان، ص 22).
7-4. انتقاد از یعقوب بهخاطر بوسیدن راحیل دختر دايي خود
در اَگّادا از يعقوب انتقاد شده است که راحيل دختر دايي خود ( لابان) را بوسيده است. این نکته به سفر پيدايش (29: 10-11) اشاره دارد:
اما چون يعقوب راحيل دختر خالوي خود، لابان، و گلۀ خالوي خويش لابان را ديد، يعقوب نزديک شده، سنگ را از سر چاه غلطانيد، و گلۀ خالوي خويش لابان را سيراب کرد و يعقوب راحيل را بوسيد.
در توجيه آن آمده است: اگرچه بوسيدن دختر غريبه ناپسند دانسته ميشد، اما بوسيدن راحيل توسط يعقوب عملي مجاز بهشمار میآمد؛ زيرا راحيل خويشاوند يعقوب بود. درواقع، يعقوب نهتنها به هيچ وجه شهوتران نبوده، بلکه هرگز او را بيعصمت نکرده و اصلاً در معرض انگيزه بد نبوده است (همان).
در تأييد پاکدامني يعقوب در سفر پيدايش آمده است که وی بعد از چهارده سال با راحيل عروسي کرد:
لابان گفت: ... هفتۀ اين [لِيه] را تمام کن و او [راحيل] را نيز به تو [يعقوب] ميدهيم، براي هفت سال ديگر که خدمتم بکني. پس يعقوب چنين کرد و هفتۀ او را تمام کرد، و دختر خود راحيل را به زني بدو داد... و به راحيل نيز درآمد (سفر پيدايش، 29: 26-28و30).
چهارده سال براي دو دخترت [لِيه و راحيل] خدمت تو [لابان] کردم (همان، 31: 41).
8-4. انتقاد از یعقوب بهخاطر درخواست عروسی با راحیل
اَگّادا از درخواست يعقوب از لابان انتقاد کرده است: «زوجهام [راحيل] را به من بسپار که روزهايم سپري شد، تا به وي درآيم» (سِفْر پيدايش، 29: 21).
در توجيه آن آمده که هدف واقعي يعقوب ميل ستودنيِ به دنيا آوردن دوازده جدّ قبيلهاي بوده است (همان).
9-4. انتقاد از یعقوب بهخاطر افروخته شدن خشمش بر راحیل به علت درخواست از او براي دادن فرزند
در اَگّادا از يعقوب انتقاد ملايمي شده است، آنگاه که راحيل از او درخواست کرد: «پسران به من بده، والاّ ميميرم»، غضب يعقوب بر راحيل افروخته شد و گفت: «مگر من به جاي خدا هستم که بار رَحِم را از تو بازداشته است؟» (سفر پيدايش، 30: 1-2). گفته شده: «آيا اين شيوه پاسخ دادن به يک زن در حال اندوه است؟» (همان).
10-4. نکوهش یعقوب بهخاطر نفرت از لِیه
بنا بر سفر پيدايش (29: 31) «لِيه مکروه [يعقوب] است». در ميدراش، يعقوب بهخاطر نفرت از لِيه قدری نکوهش شده است. به اين علت، خداوند «رَحِم او [لِيه] را گشود» (سفر پيدايش، 29: 31) «تا که او بتواند محبوبتر از راحيل شود» (همان).
همچنين اين ازدواج ناخواسته با لِيه را آشکارا بايد تصميم الهي بهشمار آورد؛ زيرا از اين ازدواج، دو نهاد بزرگ روحاني و غيرروحاني بنياسرائيل کتاب مقدس و کِهانت از لاوي، و پادشاهي داودي از يهودا، هر دو پسران لِيه) نشئت گرفت (سَرنا، 2007، ج 11، ص 18).
11-4. انتقاد از یعقوب بهخاطر ازدواج با دو خواهر(لِیه و راحیل) دختران لابان
در سفر پيدايش (29: 23و30) آمده است:
[لابان] هنگام شام، دختر خود لِيه را برداشته، او را نزد وي [يعقوب] آورد و او به وي درآمد... و به راحيل نيز درآمد و او را از لِيَه بيشتر دوست داشتي.
در اَگّادا از يعقوب بهخاطر ازدواجش با دو خواهر (لِيَه و راحيل، دختران لابان) انتقاد شده است؛ زيرا اگرچه تورات هنوز نازل نشده بود، اما رَبّيها عقيده داشتند که پاتْرِيارْخها بايد کلّ تورات را رعايت ميکردهاند (آبرباخ، 2007، ج 11، ص 22)؛ چنانکه در سفر لاويان (18: 18) آمده است: «زني را با خواهرش مگير تا هَيوي او بشود، و تا عورت او را با وي مادامي که او زنده است، کشف نمايي».
12-4. محکومیت یعقوب بهخاطر رفتار نورچشمی با یوسف
بنا بر سفر پيدايش (37: 3):
اسرائيل [يعقوب] يوسف را از ساير پسران خود بيشتر دوست داشتي؛ زيرا که او پسر پيري او بود و برايش ردايي بلند ساخت.
در اَگّادا رفتار نورچشمي يعقوب با يوسف بهعنوان نمونۀ كامل آنچه يك پدر نبايد انجام دهد (ترجيح يك پسر بر ديگران) محكوم شده است؛ عملي كه مثل ماجرای يوسف ميتواند به نتايج مصيبتباري بينجامد (همان).
13-4. انتقاد از یعقوب بهخاطر غیبت طولانی از خانه
در سفر پيدايش (31: 38، 41) آمده است:
در اين بيست سال که من [يعقوب] با تو [لابان] بودم، ميشها و بزهايت حمل نينداختند و قوچهاي گلۀ تو را نخوردم... بدينطور بيست سال در خانهات بودم؛ چهارده سال براي دو دخترت خدمت تو کردم و شش سال براي گلهات.
در اَگّادا غيبت طولاني يعقوب از خانه ـ كه در طي آن، او نتوانست به پدر و مادرش احترام بگزارد ـ گناه بزرگي دانسته شده است كه به سبب آن، او با ناپديد شدن يوسف براي يک دوره طولاني مجازات شد. اين انتقاد به احتمال زياد، عمدتاً معطوف به جواناني بود كه پدر و مادرشان را در فلسطين ترك ميكردند و در جستوجوي فرصتهاي اقتصادي بهتر، به بيرون، بهويژه به سوريه و بابِل ميرفتند. بنابراين منظور از مثال يعقوب جلوگيري از اين مهاجرت بود كه طي قرون دوم و سوم عصر متداول وضعیت نگرانكنندهاي به خود گرفته بود (همان).
توجيه اين نقد مثل توجيه برخي ديگر از نقدها که پيشتر ذکر شد، مبتني بر تاوان دادن يعقوب است؛ زيرا همانگونه که يعقوب مدت بيست سال از پدر و مادر خود دور شد، يوسف هم مدتی طولاني از يعقوب دور گردید.
14-4. انتقاد از یعقوب به خاطر کوتاهی از شفاعت فرزندانش و موافقت فوري او با نابودي آنها به خاطر گناهانشان
در اَگّادا يعقوب بهخاطر کوتاهي در شفاعت نزد خدا درخصوص بردگي فرزندانش در مصر و از اين بدتر، موافقت فورياش که آنها بايد بهخاطر گناهانشان نابود شوند، آماج انتقاد جدّي رَبّيها قرار گرفته است (همان).
15-4. انتقاد از یعقوب بهخاطر تصمیم بر اعلان زمان آمدن مسيحا به پسرانش قبل از مرگ
سرانجام بنا بر اَگّادا يعقوب قبل از مرگش، درصدد برآمد زمان آمدن مسيحا را به پسرانش اعلان كند؛ اما در اين لحظه، حضور الهي از او دور شد؛ بیترديد بهخاطر اينکه قصد يعقوب غيرشرعي دانسته شده است (همان).
همانگونه که معلوم است، توجيهي درباره دو انتقاد بالا از يعقوب و نيز چند انتقاد ديگر از او توسط اَگّاديستها ارائه نشده است. نکات قابل توجه درباره اين دو انتقاد آن است که اولاً، يعقوب از امور مربوط به آينده (بردگي فرزندانش در مصر و زمان آمدن مسيحا) از طريق وحي مطلع بود. ثانياً، خداوند او را از فروافتادن در گناه (اعلان زمان آمدن مسيحا) بازداشت.
علاوه بر اين، بنا بر سفر پيدايش (31: 3؛ 46: 2-4) و سفر خروج (6: 3)، خداوند در بيداري و در رؤيا بر يعقوب ظاهر ميشد و با او سخن ميگفت. در سفر پيدايش (28: 10-15) يعقوب بعد از فرار از حضور برادرش عِيْسُو، در «لوز» يا «بيتئيل»، در خواب نردباني را دید كه پايۀ آن بر زمين و سرش به آسمان ميرسید و فرشتگان خدا از آن بالا و پايين ميرفتند و خداوند بر بالاي نردبان ايستاده بود. سپس خداوند با او سخن گفت و سرزمين وعده دادهشده به ابراهيم و اسحاق (زمين كنعان)، فرزندان بيشمار، بركت يافتن تمام مردم زمين توسط او و نسل او را به او وعده داد.
همچنين در سفر پيدايش (32: 22-32) خداوند در محلي بين «يَبُّوق » و «سُکُّوت» به نام «فَنِيئِيل» بر يعقوب ظاهر شد و نام «اسرائيل» را به جاي يعقوب بهعنوان بركت به او داد.
نيز در سفر پيدايش (35: 1-15) خداوند يك بار ديگر در لوز يا بيتئيل، بعد از بازگشت يعقوب از بينالنهرين بر او ظاهر شد و با او سخن گفت و نام «اسرائيل» را به جاي يعقوب بهعنوان بركت به او داد و پديد آمدن ملل و پادشاهان زيادی از نسل او، دادن سرزمين وعده دادهشده به ابراهيم و اسحاق (زمين كنعان) را به او وعده داد و بعد از سخن گفتن با او از نزدش به آسمان صعود کرد. در کتاب هوشع نبي (12: 3-4) اين موجود ظاهرشده بر يعقوب، فرشته خوانده شده است.
بنا بر سِفْر پيدايش (31: 11-13؛ 32: 1-2) فرشته يا فرشتگان خدا در خواب و بيداري بر يعقوب ظاهر ميشدند و با او سخن ميگفتند.
مقام يعقوب به همراه حضرت ابراهيم و اسحاق چنان بلند است که خداوند خود را به اضافه نام آنها، يعني «خداي ابراهيم و خداي اسحاق و خداي يعقوب» ميخواند (سِفْر خروج، 3: 6و15؛ همان، 4: 5؛ انجيل مَتّي، 22: 32؛ انجيل مَرقُس، 12: 26؛ کتاب اَعمال رسولان، 7: 32).
از قول حضرت موسي در سِفْر تثنيه (9: 27) يعقوب «بنده خدا»، و نيز از قول او در همانجا (32: 9) او «قرعه ميراث او [خداوند]»، و از قول داود در كتاب اول تواريخ ايام (16: 13) او «بنده خدا و برگزيده او» خوانده شده است.
در جای دیگر خداوند يعقوب را دوست، و عِيْسُو را دشمن داشته است (کتاب مَلاکي نبي، 1: 2؛ رسالۀ پولس رسول به روميان، 9: 13).
در انجيل مَتّي (8: 11) هم يعقوب به همراه حضرت ابراهيم و اسحاق در ملکوت آسمان، و در انجيل لوقا (13: 28) او به همراه حضرت ابراهيم و اسحاق و جميع انبيا در ملکوت خدا نشسته است.
نتيجه آنكه با توجه به ظاهر شدن متعدد خداوند و فرشتگان در خواب و بيداري بر يعقوب و سخن گفتن با او و در نتيجه، نبوت و عصمت او؛ دوست، بنده، برگزيده و قرعۀ ميراث خداوند بودن او؛ خواندن نام خداوند به اضافۀ نام او؛ نشستن او در ملکوت آسمان يا ملکوت خدا؛ و بازداشتن او توسط خدا از گناه براساس کتاب مقدس، چگونه ممكن است كه آن حضرت مرتكب اينهمه گناه شود؟!
نتيجهگيري
برخي صفات منفي حضرت ابراهيم، ساره، لوط و يعقوب در سِفْر پيدايش و اَگّادا از طريق طرح خداوند بودن آنها قبل از تولدشان و يا خارج بودن آنها از حيطه اختيارشان توجيه شده است؛ برخي از آنها بر مبناي نازل نشدن شريعت حضرت موسي و ازاينرو قرار نگرفتن آن گناهان تحت آن شريعت؛ برخي صفات منفي آنان از طريق ذکر تاوانهايي که آنان و يا فرزندانشان دادهاند؛ برخي با این توجیه که اين انبيا در مرحله ابتدايي سير تکامل معنوي خود بودهاند؛ و برخي ديگر از صفات منفي آنها از طريق نيت خير داشتن آنها توجيه گردیده است.
با توجه به ظاهر شدن خداوند و فرشتگان بارها در خواب و بيداري بر حضرت ابراهيم، ساره، هاجر، اسماعيل، لوط و يعقوب و سخن گفتن با آنها و بعکس، و نبي يا نبيه بودن و در نتيجه عصمت آنها، رعايت شريعت توسط آنها، مردان و زنان باايمان و مقدس بودنشان، معیت خداوند با آنها و مانند آن در كتاب مقدس و اگّادا، آنها از گناهان نسبت دادهشده بري شمرده شدهاند.
توجيه گناهان حضرت ابراهيم، ساره، لوط و يعقوب توسط رَبّيهاي اَگّادا، متفکران يهودي و محققان، گرچه مبتني بر کتاب مقدس و اَگّادا بوده، ولي چون برخي مبتني بر جبر، برخي مبتني بر فرق بين انبيا در رعايت يا عدم رعايت شريعت، برخي مبتني بر دادن تاوان گناهان آنها از طرف فرزندان، برخي مبتني بر امکان گناه توسط آنها در مرحلهاي از زندگي، و برخي ديگر مبتني بر جواز ارتكاب گناه توسط آنها براي رسيدن به کاري خير و هدفي نيكو هستند، قابل پذيرش نيست.
- کتاب مقدس (ترجمۀ تفسيري، شامل عهد عتيق و عهد جديد)، بيتا، بيجا، بينا.
- کتاب مقدس (کتب عهد عتیق و عهد جدید)، که از زبانهای اصلی عبرانی و کلدانی و یونانی ترجمه شده است، 1986-1988، لندن، انجمن پخش کتب مقدسه.
- کتاب مقدس ترسايان، 2015، مقدمه و توضيحات طبق ترجمه بينالکليسائي کتاب مقدس، ايران، انجمن كتب مقدسه.
- صفائي، سيداحمد، 1368، علم کلام، تهران، دانشگاه تهران.
- ميشل، توماس، 1377، کلام مسيحي، ترجمة حسين توفيقي، قم، مرکز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب.
- Aberbach‚ Moses, 2007, "Jacob, In the Aggadah", in Encyclopaedia of Judaica‚ Fred Skolnik (editor in chief)‚ New York, Macmillan Reference USA.
- Brettler, Marc Zevi, 2004, "Genesis", in The Jewish Study Bible, Editors: Adele Berlin and Marc Zvi Brettler, New York, Oxford University Press.
- Clarke, L, 2005, "Iṣmah"‚ in The Encyclopedia of Religion‚ Lindsay Jones (editor in chief), New York, Macmillan Reference USA.
- Greenspahn‚ Frederick E, 2005, “Jacob”‚ in The Encyclopedia of Religion‚ Lindsay Jones (editor in chief), New York, Macmillan Reference USA‚ V. 7‚ p. 4757-4758.
- Hirschberg‚ Haïm Z’ew, 2007, "Lot", in Encyclopaedia of Judaica‚ Fred Skolnik (editor in chief)‚ New York, Macmillan Reference USA, V. 13‚ p. 215-216.
- ----- , 2007, “Ishmael, In the Aggadah”‚ in Encyclopaedia of Judaica‚ Fred Skolnik (editor in chief)‚ New York, Macmillan Reference USA‚ V. 10‚ p. 81-82.
- Hopfe‚ Lewis M, 1994, Religions of the World, Edited by Lavinia R. Hopfe and Lewis M. Hopfe, Jr, New Jersey, Pretice-Hall.
- Kasher‚ Hannah, 2007, "Abraham, In Jewish Philosophy", in Encyclopaedia of Judaica‚ Fred Skolnik (editor in chief)‚ New York, Macmillan Reference USA.
- Lichtenstein‚ Aaron, 2007, "Leah, In the Aggadah", in Encyclopaedia of Judaica‚ Fred Skolnik (editor in chief)‚ New York, Macmillan Reference USA.
- Rothkoff‚ Aaron, 2007, "Sarah, In the Aggadah", in Encyclopaedia of Judaica‚ Fred Skolnik (editor in chief)‚ New York, Macmillan Reference USA.
- Sarna‚ Nahum M, 2007, "Jacob", in Encyclopaedia of Judaica‚ Fred Skolnik (editor in chief)‚ New York, Macmillan Reference USA.
- Seters‚ John Van, 2005, "Abraham", in The Encyclopedia of Religion‚ Lindsay Jones (editor in chief), New York, Macmillan Reference USA.
- Siff‚ Myra J. and Sperling, S. David, 2007, "Sarah"‚ in Encyclopaedia of Judaica‚ Fred Skolnik (editor in chief)‚ New York, Macmillan Reference USA.
- The Babylonian Talmud, 1918, Original text Edited, Corrected, Formulated, and translated into English by Michael L. Rodkinson, Boston, The Talmud Society.
- The NKJV (New King James Version) Study Bible, 2014, Ronald B. Allen, Th.D. (Old Testament Editor), Earl D. Radmacher, Th.D. (General Editor), Nashville, Thomas Nelson.