«آیین بلاگردانی»: بازخوانی داستان ذبح گاو بنیاسرائیل براساس اسطورههای پیشازرتشتی، عهد عتیق و قرآن کریم
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
چگونگي پرداخت قصص در منابع اديان ابراهيمي ميتواند ازیکسو زمينههاي مشترک توحيدي ميان آنها را نمايان سازد و از سوي ديگر به رفع ابهامات و چالشهاي تفسيري کمک کند. از جمله اين قصص، داستان ذبح گاو در ميان بنياسرائيل است که هم در قرآن کريم بدان اشاره شده و هم در عهد عتيق مشابه آن ديده ميشود.
اين مطالعه بنا دارد مضمون قرآني اين واقعه را همراه با مضامين يهودي و حتي پيشايهودي آن بررسي کند تا در پي آن، برخی ابهامات و چالشهاي تفسيري رفع گردند.
يکي از رازآلودترين داستانهاي قرآن کريم داستان ذبح گاو بنياسرائيل است که تنها يک بار در قرآن کريم آمده است (بقره: 67ـ73). مطابق آيات قرآن در پي قتل فردي بيگناه و نزاع حاصل از آن در ميان بنياسرائيل، خداوند دستور به ذبح گاوي با ویژگیهای مشخص داد و سرانجام با ذبح آن، مقتول زنده شد و قاتل خويش را معرفي نمود.
مشابه اين واقعه در عهد عتيق (تثنيه، 21: 9ـ1) نيز مشاهده ميشود، منتها نه در قالب داستان، بلکه دستور و حکمي است که خداوند در پي قتل مذکور، توسط حضرت موسي به مردمان ابلاغ شد. مطابق اين حکم، بنياسرائيل موظف به ذبح گاوي خاص در شرايط مکاني خاص شدند و بعد از ذبح نيز به انجام برخی آيينها و رسوم مکلف گردیدند.
درباره اين واقعه از جهات گوناگون، سؤالات متعددي مطرح بوده که چالشها و ابهامات تفسيري متنوعي را نيز رقم زده است. برای نمونه: علت انتخاب «گاو» از ميان انواع حيوانات چيست؟ علت دستور به ذبح آن کدام است؟ چه ارتباطي با قتل مذکور دارد؟ بازگويي اين داستان در قرآن در جهت ابلاغ چه پيامي است؟ و بسياري سؤالات ديگر که ابهامات و چالشهاي بسياري ايجاد نمودهاند.
در اين مقاله بناست با بررسي پیشینه فرهنگي اقوام سامي درباره ذبح حيوانات و باورهاي گوناگون در ذيل آن، راهي براي پاسخ به پرسشهاي مزبور بيابيم. چنانکه نشان خواهيم داد، تعامل متون مقدس در بازخواني اين واقعه و پاسخ به ابهامات مطرحشده بحث نقش بسزايي خواهد داشت.
1. پيشينه تحقيقات مرتبط با داستان گاو بنياسرائيل
داستان گاو بنياسرائيل از آن نظر که در عهد عتيق از آن سخن به میان آمده، در منابع انگليسي، معدود تحقيقاتي را نیز رقم زده است؛ ازجمله ناتان مک دونالد (Nathan MacDonald; 2012) در مقاله خويش تفاسير گوناگونی را درباره آيين ذبح «گاو قرمز» (Red Cow) که در تورات ذکر شده، بررسي کرده است.
از ديگر تحقيقات انگليسي مرتبط، مقاله سيدعلي آقائي(2017م) با عنوان «تاريخ تحولات (مورفولوژي) روايات تفسيري مرتبط با داستان گاو بنياسرائيل» است که هرچند در ابتداي مقاله، با طرح سؤالات مهم و قابل تأمل، برخي از چالشهاي مرتبط با اين نوشتار را بازگو نموده، اما تنها به بازخواني سنت تفسيري مسلمانان و بررسي روايات تفسيري موجود در منابع اسلامي ذيل اين داستان پرداخته و نُه روايت از روايات مرتبط با شأن نزول اين آيات را به بحث و بررسي گذاشته است. آنچه از تحقيق آقايي برميآيد این است که او به خاستگاه گاو در اساطير و اساساً وجه ارتباط اين داستان با باورهاي فرهنگي بنياسرائيل و اعراب عصر نزول کاري نداشته و از اين لحاظ راه این نوشتار از تحقیق وی جداست (ر.ك: آقائي، 2017).
بهعنوان کوششي ديگر، ميتوان به مدخل «عِجله» از در دائرةالمعارف جودائيکا اشاره کرد که ضمن معرفي تشابه روايت قرآني با مضمون يهودي، برخي جهات تشابه و افتراق اين واقعه را برشمرده، در اینجا نیز از نمادپردازيهاي اساطيري اين واقعه سخني نيست (ر.ک: رابينويس، 2007، ج 6، ص 220ـ221).
با تفحص در منابع فارسي نيز چند مقاله نسبتاً مرتبط با اين نوشتار را ميتوان يافت. البته ارتباط اين مقالات با نوشتار حاضر، نه از جهت پرداختن به داستان گاو بنياسرائيل، بلکه از جهت بررسي جايگاه گاو در باورهاي باستاني اقوام عرب است. ازجمله اين مقالات، مقاله قرباني زرين با عنوان «نگرش اسطورهاي به گاو در ادبيات کهن عربي» است که برخي از شواهد شعري و ضربالمثلهاي رايج در متون کهن جاهلي درباره گاو را گرد آورده است (قرباني زرين، 1392).
نيز ميتوان به مقاله افخمي عقدا با عنوان «تحليل اساطيري تصوير گاو وحشي در شعر جاهلي» اشاره کرد که در آن پرستش گاو را در ميان اعراب جاهلي پژواکي از سنن، عادتها و پرستشهاي قبيلهاي اعراب ميداند و در نهايت، با دين و شعائر و رسوم اجتماعي ايشان مرتبط معرفي ميکند. در انتها با رمزگشايي از اين اشعار نتيجه گرفته که گاو نر اولاً، در پرتو شتر اهميت يافته و ثانياً، نماد حکمت و قدرت هم بوده است (افخمي عقدا، 1388). البته افخمي در مقالهاش اصلاً به سراغ داستان گاو بنياسرائيل نرفته و تحليلهايش را بر پايه منابع ادبياتي کهن به انجام رسانيده است. همچنين منظور او از «تحليل اساطيري» ناظر به رويکرد خاصي نيست و تنها توضيحاتي را ذيل هريک از شواهد ادبياش ارائه نموده است.
غير از مقالات مزبور، چند مقاله ديگر نيز يافت شد که يا به بررسي و تحليل جايگاه گاو در متون ادبي جهان (ازجمله شاهنامه فردوسي و اشعار نظامي و سايران) پرداختهاند (براي مطالعه بيشتر، ر.ک: دواني و همکاران، 1394؛ حسيني کازروني و همکاران، 1395) و يا تنها از جايگاه اساطيري او تفحص کردهاند. برخي نيز پيرو تحقيقاتي در خصوص آيين قرباني، در لابهلاي مطالب خويش، به قرباني گاو بهمثابه حيواني توتمي اشاره نمودهاند (ر.ک: آزادي دهعباساني، ۱۳۹۴).
مروري بر تفاسير و بررسي اقوال مفسران قرآن کريم نيز نشان از آن دارد که بخش مهمي از تفاسير به روايات مرتبط با شأن نزول اين داستان ميپردازند و کمتر در زمینه علت انتخاب اين حيوان و چرايي دستور به ذبح آن و حتي ارتباطش با باورهاي فرهنگي بنياسرائيل که در تورات نيز انعکاس يافته، بحث نمودهاند. عمدتاً علت انتخاب را براساس داستان گوساله سامري تفسير کرده و معتقدند: خداوند با دستور به ذبح اين گاو، در حقيقت يادآور نافرماني و کفر بنياسرائيل شده تا هم بهانهجوييهاي مکرر ايشان را در اين فرمان در مقايسه با اطاعت محضشان متذکر گردد و هم بدينوسيله در پي اين دستور ذبح، محبت گاوي را که ميپرستيدند، براي هميشه از دلشان خارج سازد تا در اين بين شايد تنبيه هم گردند (ر.ک: شافعي، 1427ق، ج 1، ص 208؛ ماتريدي، 1426ق، ج 1، ص 492؛ بقاعي، 1427ق، ج 1، ص 171؛ فخررازي، 1420ق، ج 3، ص 553).
برخلاف اين ديدگاه، تنها عده معدودي از مفسران متأخر به شباهت اين داستان با کتاب تثنيه در عهد عتيق اشاره کرده (ر.ک: دروزه، 1383ق، ج 1، ص 178؛ سمرقندي، بيتا، ج 1، ص 62؛ رشيدرضا، 1990، ج 1، ص 287؛ ابنعاشور، بيتا، ج 1، ص 546ـ547) و قرباني را آييني قومي نزد بنياسرائيل براي نزديکي به خداوند معرفي نمودهاند (ر.ک: طبرسي، 1372، ج 1، ص 276ـ278).
اين در حالي است که مطابق آنچه در ادامه خواهيم گفت، دستور به ذبح گاو مذکور بيش از آنکه قرباني آييني و تقرب به خداوند باشد، نوعي بلاگرداني براي دفع شرور است. براي نيل به اين هدف، به سراغ منابع باستاني، بهويژه اسطورهها و باورهاي ساميان باستان خواهيم رفت و با نظر به اعتقادات فرهنگي ايشان ميکوشيم علت انتخاب گاو و سپس دستور به ذبح آن را دريابيم.
در مجموع، به نظر ميرسد نوشتار حاضر بهرغم پيشينه طولاني و نسبتاً پرمايه داستان محل بحث، از لحاظ روش (تأمل در اسطورههاي کهن اقوام سامي، نه صرف تمرکز بر تورات و قرآن)، همچنين پرسشها و اهداف پژوهش، نو و تازه بهشمار ميآيد و ميتواند زواياي جديدي را از اين داستان روشن سازد.
2. بررسي بافت قرآني آيات مورد بررسي
«وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً قالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجاهِلِينَ قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنا ما هِيَ قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا فارِضٌ وَ لا بِكْرٌ عَوانٌ بَيْنَ ذلِكَ فَافْعَلُوا ما تُؤْمَرُونَ قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنا ما لَوْنُها قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرِينَ قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنا ما هِيَ إِنَّ الْبَقَرَ تَشابَهَ عَلَيْنا وَ إِنَّا إِنْ شاءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا ذَلُولٌ تُثِيرُ الْأَرْضَ وَ لا تَسْقِي الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لا شِيَةَ فِيها قالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوها وَ ماكادُوا يَفْعَلُونَ وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فِيها وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها كَذلِكَ يُحْیيِ اللَّهُ الْمَوْتى وَ يُرِيكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُون» (بقره: 67ـ73).
آيات مزبور در سياق داستان بنياسرائيل در سورة «بقره» واقع شده که پس از بازگويي انواع نعمتها و الطاف الهي به ايشان در آيات قبل (بقره: 40ـ66)، در اين آيات از بهانهجوييها و نافرمانيهاي بيرويه ايشان نسبت به خداوند سخن به میان آمده است. برخي معتقدند: اين داستان طعنهاي است به بنياسرائيل که چطور گوساله سامري را بهراحتي پذيرفتند، اما در مواجهه با دستورات الهي آنهمه بهانهگيري کردند؟! (آلوسي، 1415ق، ج 1، ص 292).
اصل داستان از اين قرار بودکه مردي از بنياسرائيل مخفیانه کشته شد. اطرافيان او نزد حضرت موسي رفتند تا به ايشان در پيدا کردن قاتل کمک کند. او نيز از جانب خداوند دستور داد گاو مادهای را ذبح کنند. اما این دستور آنان را متعجب کرد و سؤالات گوناگونی درباره ويژگيهاي آن گاو پرسيدند و در نتیجه کار را بر خود سخت کردند. مطابق آيات، در پاسخ به اين سؤال که گاو ماده چگونه گاوى باشد؟ حضرت موسى از جانب خداوند فرمود: بايد گاوى باشد كه نه پير و نازا باشد و نه آنقدر بكر كه تاكنون گوساله نياورده باشد، بلكه متوسطالحال بوده و بزرگتر از سن يک گوساله داشته باشد، آن هم با رنگ زرد و شفاف كه بيننده از آن خوشش بیايد. همچنین گاوى باشد كه هنوز براى شخم و آبكشى رام نشده است؛ نه بتواند شخم كند و نه آبيارى.
مطابق اين توضيحات اولاً، قرآن کريم در قالب داستاني روايي واقعه مذکور را بازگو کرده است. ثانياً، تنها بعد از نزاع ايجادشده در ميان بنياسرائيل و در پي درخواست حضرت موسي از خداوند بود که دستور مذکور صادر گرديد. ثالثاً، در انتهاي روايت قرآني گزارش شده است که با زدن بخشي از اندام گاو ماده به جسم مقتول، وي زنده گرديد و ظاهراً با معرفي قاتل خويش به اين نزاع پايان داد. همچنين در اين آيات ويژگيهایی برای گاو مد نظر ذکر شده است: گاوي وحشي، زردرنگ و نسبتاً جوان که توانايي زايش دارد و تحسين همگان را از نظر زيبايي و خصایص کيفي و جنسي برميانگيزاند.
در ميان مفسران و منابع اسلامي روايتها و داستانهاي گوناگونی براي بيان علل وجود خصایصي که قرآن در اين آيات براي گاو مدنظر برشمرده، نقل شده است (براي مطالعه اين روايتها، ر.ک: طبري، 1412ق، ج 1، ص 268ـ270؛ قمي، 1367، ج 1، ص 49ـ50). اين در حالي است که خصایص جسماني مذکور در کنار توجه به شباهت مضمون اين واقعه با الگوهاي مشابه آن در عهد عتيق و نيز باورهاي اساطيري رايج در فرهنگهاي گوناگون جهان (از جمله اقوام سامي ـ که در ادامه بيان ميداريم) همگي ميتوانند به خوبي خاستگاه نمادينگي اين گاو و اساساً اين واقعه را نشان دهند.
قابل ذکر آنکه در غالب ترجمههاي فارسي آيات مذکور، واژه «بقره» به صورت مطلق «گاو» ذکر شده است و تنها برخي مترجمان آن را به «گاو ماده» ترجمه نمودهاند؛ ازجمله: صادقي تهراني، فولادوند، ميبدي، مشکيني، مکارم شيرازي، برزي، کاويانپور، جلالالدين فارسي و ترجمه جوامع الجامع.
از ديگر سو، فرهنگنامه قرآنی: فرهنگ برابرهای فارسی قرآن معادل واژه «بقره» را «heifer» به معناي «گوساله ماده» ذکر کرده است (زاميت، 2002، ص 66).
يوري روبين نيز در ترجمه عبري قرآن کريم، معادل واژه «بقره» را واژه «פרה» به معناي «ماده گاو» آورده است (براي بررسي آيات 67ـ71 سوره بقره، ر.ک: روبين، 2016، ص 9).
در دائرةالمعارف جودائيکا نيز ذيل مدخل «عجله» (گوساله ماده) يا «Eglah» که مشابه توراتي آيات مذکور را در کتاب تثنيه را ذکر کرده، هم براي معادل انگليسي «بقره»، واژه «heifer» (گوساله ماده) را آورده و هم معادل آن را به عبري واژه «עְֶגלָה» به معناي «گوساله ماده» معرفي کرده است (رابينويس، 2007، ج 6، ص 220).
در ادامه نشان خواهیم داد که تأکيد بر مادينگي دلايلي دارد که تنها با کمک باورهاي اسطورهاي مردمان باستان فهميده خواهد شد. آيات کتاب مقدس در اين خصوص نقش روشنگرانهاي دارند که تاکنون بدان توجه داده نشده است.
3. بررسي بافت توراتي داستان مورد بررسي
از ميان متون يهودي و مسيحي، داستان گاو بنياسرائيل و دستور به ذبح آن توسط خداوند، تنها در متن تورات مشاهده ميشود و در اين زمينه دو کتاب تثنيه و اعداد صراحت بيشتري دارند.
مشابه داستان قرآني گاو بنياسرائيل، در سفر تثنيه، باب 21، با عنوان «مردي که قاتلش مشخص نباشد» آمده است. بهطورکلي موضوع اصلي کتاب تثنيه اين است که خداوند بنياسرائيل را نجات و برکت داده است. پس آنها بايد اين را به خاطر داشته باشند و خدا را اطاعت کنند و او را دوست بدارند تا حيات یابند و از برکاتِ پيوسته خدا بهرهمند گردند. اين داستان همچنين با عنوان اختصاري «Un Yoke Heifer» به معناي «ماده گوساله شخمنزده» نيز مشهور است. اما اين آيات عبارتند از:
1. هرگاه در آن سرزمينى كه رب معبود تو به تو داده، كشتهاى در محلهاى يافته شد و معلوم نشد چه كسى او را كشته، 2. ريشسفيدان محل و قاضيان خود را حاضر كن و بفرست تا در شهرها و قراى پيرامون آن كشته و آن شهر كه به مقتول نزديكتر است، 3. به وسيله پيرمردان محل، گاو ماده (Heifer) که شخم نكرده را گرفته، 4. به رودخانهاى كه دائماً آب آن جارى است، ببرند. رودخانهاى كه هيچ زراعت و كشتى در زمين آن نشده باشد و در آنجا گردن گاو ماده را بشكنند. 5. كاهنان نيز بايد به آنجا بروند؛ زيرا آنها بايد در همه موارد حقوقي که شامل خشونت است، تصميم بگيرند. خداوند، خدايتان آنها را انتخاب کرده تا او را خدمت کنند و به نام او برکت دهند. 6. آنگاه تمام رهبران و پيرمردان آن شهر كه نزديك به مفتول هستند، دست خود را بالاى جسد گاو ماده گردنشكسته و در رودخانه افتاده، بشويند 7. و فرياد كنند و بگويند: دستهاى ما اين خون را نريخته و ديدگان ما آن را نديده. 8. اى رب! حزب خودت اسرائيل را كه فدا دادى و از مصر رهايي دادي، بيامرز و خون بناحقى را در وسط حزبت اسرائيل قرار مده 9. كه اگر اين كار را بكنند، خون بر ايشان آمرزيده ميشود و شما مسئول قتل شناخته نخواهيد شد (تثنيه، 21: 9-1).
چنانکه ملاحظه ميشود، در کتاب تثنيه واقعه مذکور، نه در قالب روايت و داستان، بلکه به صورت حکم و فرماني الهي توسط حضرت موسي به بنياسرائيل ابلاغ گرديده است. نيز برخلاف روايت قرآني که اختلاف ميان قبایل منجر به صدور حکم الهي گرديده، در مضمون يهودي اين واقعه، ظاهراً يهوه، خود ابتدا به صدور دستور اين ذبح اقدام کرده است، آن هم نه براي رفع نزاعي اجتماعي، بلکه براي ايفاي حق مظلوم و خونخواهي او (شرح بيشتر اين قسمت در ادامه بيان خواهد شد).
همچنين مطابق آيات مذکور در کتاب تثنيه، آيين مزبور توسط بزرگان قوم و کاهنان – بهمثابه نمايندگان خداوند بر روي زمين ـ بايد انجام شود، آن هم در محلي خاص با رفتار و آدابي مخصوص. خصایص گاو مذکور نيز که در آيات مزبور ذکرشده تنها از لحاظ جنسيت و قوت بدني با مضمون قرآني آن مشابه است. بر همين اساس به نظر ميرسد که در نقل يهودي اين واقعه، برخلاف مضمون قرآني آن، بيش از آنکه گاو و خصایص آن مدنظر باشد، هدف از ذبح آن که احياي حق مظلوم است، مطمحنظر است.
در کتاب تثنيه نيز جنسيت گاو، مانند قرآن، «مادينه» ذکر شده است. در غالب نسخههاي انگليسي تورات، معادل حيوان مذکور، واژه «heifer» آمده که به معناي «گوساله ماده» يا «ماده گاو جوان» است (ر.ک: حقشناس و همکاران، 1387، ص 744؛ خرمشاهي، 1394، ج 2، ص 1279؛ ج 5، ص 286). ازديگرسو، در نسخه آلماني تورات، ترجمه مارتين لوتر، که از معتبرترين ترجمههاي تورات بهشمار ميرود، واژه «kuh» به کار رفته (لوتر، ترجمه کتاب مقدس، 2000، ص 209) که اين واژه نيز به معناي «گاو ماده» دانسته شده است (بهزاد، 1381، ص 524). در فرهنگنامه فارسي به آلماني نيز براي «گاو ماده» واژهاي مستقل ذکر شده که همان «kuh» است (يونکر، 1349، ص 622؛ نيز ر.ک: آريانپور، 1371، ص 658). معادل «گاو نر» نيز واژه «Bulle» ذکر شده است (يونکر، 1349، ص 622).
در متن عبري تورات، ذيل قسمتهاي مورد مطالعه، واژة «הָעֶגְלָה» يا «העגלה» به کار رفته که به معناي «گوساله ماده» ترجمه ميشود (ام. اشنايدرويند، 2007، ص 161). اين معادل عبري در دائرةالمعارف جودائيکا، ذيل مدخل «عجله» (گوساله ماده) يا «Eglah» که آيات مذکور در کتاب تثنيه را هم بحث ميکند نيز به کار رفته و واژه «heifer» را هم معادل انگليسي آن دانسته است (رابينويس، 2007، ج 6، ص 220). معادل عبري «گاونر» در تورات، واژه «בול» است.
بنابراين مادينگي اين حيوان در ذيل منابع مرتبط با کتاب تثنيه، امري خالي از ابهام است. همچنين تفاوتي نيز در اين زمينه، با ترجمههاي عبري و انگليسي واژه قرآني «بقره» ـ که در قسمت قبل آنها را ذکر نموديم ـ ندارند. تنها شبهه موجود در خصوص سن اين حيوان مادينه است که برخي منابع آن را گوساله مادينه معرفي کردهاند و برخي ديگر گاو مادينه دانستهاند. در اين بين، با توجه به اينکه نسخه آلماني مارتين لوتر از تورات نسبت به ساير نسخههاي ترجمهشده كه با ترجمه عبري يوري روبين نيز همخوان است، در نهايت ميتوان به اين نکته راه يافت که «گاو ماده» ارجح است.
گفتني است محل وقوع اين حادثه اطراف رود اردن و حواشي کوه سينا بوده است. البته بنياسرائيل هنوز از رود اردن عبور نکرده بوداند و همچنان در «وادي موآب» (Moab) به سر ميبردند. نيز زمان وقوع حادثه مطابق آيات ابتدایي تثنيه (تثنيه، 6: 8ـ1) ماه يازدهم از سال چهلم بوده؛ يعني سالي که سرگرداني بنياسرائيل در بيابان به پايان رسيده است. در اين ايام حضرت موسي قوم بنياسرائيل را که بعد از مدتها سفر در بيايان توقف نموده بودند، موعظه کرد و با نصايح خويش و ابلاغ پيامهاي الهي به ايشان، آنان را آماده ورود به سرزمين کنعان ساخت. تقريباً در همين منطقه و در همين زمان است که حضرت موسي وفات یافت و بعد از او يوشعبن نون رهبري بنياسرائيل را براي خروج از اين منطقه و ورود به کنعان برعهده گرفت (تثنيه، 3: 23ـ29). همچنين ماجراي گوساله سامري نيز قبل از حادثه مورد بررسي(يعني ذبح گوساله مادينه) رخ داده است (تثنيه، 9: 15ـ22).
از اين نکته نيز نبايد غافل بود که بنياسرائيل 430 سال در مصر سکونت داشتند (خروج، 12: 40). بنابراين تأثيرپذيري ايشان از باورهاي فرهنگي و آييني منطقه مصر نکته مهمی است که فراموشي آن سنت ديرينه به راحتي ممکن نبود. البته هرچند ايشان هنگام رخداد واقعه مذکور، قریب 40 سال بود که از مصر خارج شده و در وادي موآب و جزيره سينا توقف کرده بودند، اما به هرحال حالات قديم ايشان را در کنار تأثيرپذيريهاي جديد ايشان ميبايست با هم در نظر داشت.
بههرروی با توجه به اين توضيحات و با همخواني مضامين قرآن و عهد عتيق چنین به نظر ميرسد که واقعه مذکور ظاهراً شبيه آن دسته از آيينهاي باستاني است که حيوانات را نه براي خشنودي خدايان، بلکه براي رفع بلايا و انتقال شر، قرباني ميکردند. اين آيين موسوم به «آيين بلاگرداني» است.
4. آييين بلاگرداني در نمادها و باورهاي باستان
يکي از آيينهاي باستاني که از گذشته تا به امروز همچنان جاري است، «آيين بلاگرداني» (scapegoat) يا انتقال شر و رنج به کسي يا چيزي ديگر است. باورمندان به اين آيين همواره در تلاش بودهاند تا با انجام برخي کارها (مانند قرباني کردن، خون ريختن، دعانويسي و بستن آن بر بازو، دعا و نيايش، زدن، رقصيدن، دويدن و جست و خيز کردن) انواع شرور و بلاها را از خود و جامعه خويش دفع کنند (براي مطالعه بيشتر، ر.ک: فريزر، 1392، ص 593ـ621).
اين فکر که ميتوان درد، رنج و گناهان خود را به کسي ديگر انتقال داد که با خود ببرد، براي انسان باستاني موضوعی آشنا بود. اين انديشه از درآميختن عينيات و ذهنيات امر مادي و غيرمادي ناشي ميشود. به بيان سادهتر، همچنانکه ميتوان کنده درختي، تختهسنگي و هر چيز ديگري را از دوش خود برداشت و به دوش ديگري گذاشت، انسان باستاني نيز تصور ميکرد که بار درد و محنت را هم ميتوان به ديگري انتقال داد تا به جاي او بر دوش کشد (همان، ص 593).
فلسفه اين آيين به دو دليل نزد انسانها رايج بود: نخست آنکه انسان ابتدايي با توجه به فکر مرموز و غريب خود که حاکي از فقدان شناخت طبيعت اطرافش بود، به راحتي حاضر نبود تا سلطه طبيعت را بپذيرد. بنابراين براي بسط و شرح آن به راهحلهاي متفاوتي (مانند قرباني کردن و دعا) روي ميآورد. همچنين به اين طريق با انتقال درد و محنت خويش به افراد يا اشيای ديگر، آرامش از دست رفته خويش را بازمييافت و احساس امنيت مينمود (ر.ک: خوارزمي، ۱۳۹۲).
اين کوشش عمومي براي راندن شرِّ انباشتهشده در کل جامعه را، بسته به اينکه شرّ راندهشده غيرمادي و نامرئي باشد يا مجسم در يک وسيله يا بلاگردان مادي، ميتوان به دو گروه تقسيم کرد: اولي راندن مستقيم يا بلاواسطه؛ و دومي راندن غيرمستقيم يا واسطهاي که آن را «بلاگردان» مينامند (فريزر، 1392، ص 601).
جيمز جورج فريزر (James George Frazar) انسانشناس انگليسي(1941ـ1854) در کتاب خويش با عنوان شاخه زرين، نمونههاي متعددي از هر دو نوع فوق را ذکر کرده است؛ از جمله اينکه جزيرهنشينان سليمان در تنگه «بوگن ويل» (Bougainville) در ناحيه شمالي استراليا معتقدند: بيماريهاي شايع را هميشه ـ يا تقريباً هميشه ـ ارواح خبيثه ايجاد ميکنند و بنابراين وقتي مردم دهکده دچار سرماخوردگي ميشوند در صدفها ميدمند، حلب ميکوبند، فرياد ميکشند و بر در و ديوار ميزنند تا به اين وسيله ارواح و شياطين را فراري دهند و سرماخوردگيشان دفع شود (همان).
يا در روستايي در برمه (يا همان ميانمار، کشوري در آسياي شرقي)، چنانکه فريزر مينويسد، وقتي وبا بيايد، آنهايي که سالماند در پشت بامها سر و صدا ميکنند و با چوب و شاخههاي ني بر آن ميکوبند و ديگران از پير و جوان در پايين جمع ميشوند و طبل ميزنند، در شيپورها ميدمند، سروصدا ميکنند و فرياد ميزنند. آنان چندين شب به اين صورت ادامه ميدهند و تصور بر اين است که ارواح عامل وبا با اين کار فرار ميکنند (همان).
فريزر همچنين نقل ميکند که کاهنان بودايي در هند، در اين خصوص بسيار فعالتر و مؤثرترند. آنان در معبد گرد هم ميآيند و به تلاوت متون مقدس ميپردازند (همان، ص 602).
فريزر مينویسد: غالباً ارواح راندهشده تجسم عيني و خارجي ندارند و گمان بر اين است که نامرئياند. در اين صورت ميتوان آنها را در جسم يا شيئی گرد آورد و بيرونشان کرد. اگر بلاگردان يک شيء باشد، آن شيء غالباً فقط وسيلهاي براي انتقال شر به اولين کسي است که به آن دست ميزند (همان). به همين علت در بیشتر مواقع اين شيء بيجان در تختي روان يا قايقي قرار ميگرفت و به سمت دريا و رودخانه حواله ميگشت (همان، ص 618).
چنانکه فريزر مينويسد، گاهي نيز بلاگردان، نه شيء، بلکه يک موجود زنده است. در اين حالت مصائب و گناهان انباشتهشده مردم بر دوش حيوان يا انساني قرار ميگيرد که بايد بميرد و تصور ميشود که وي آنها را براي هميشه با خود ميبرد و مردمْ بيگناه و سعادتمند ميشوند. اين ذبح و خونريزي شايعترين رفتار بلاگرداني است و انسان يا حيوان ذبحشده در آن، مطابق گزارش فريزر، گاهي مقدس و گاهي غيرمقدس (يعني انسان يا حيواني معمولي يا حتي دونمايه)اند. به طور خاص، وقتي بلاگردان انسان يا حيواني مقدس است، اين باور وجود داشت که رنجها، مصائب و گناهان بر دوش خدايي قرار ميگيرد که بايد بميرد و تصور ميشود که وي آنها را براي هميشه با خود ميبرد و مردم بيگناه و سعادتمند ميشوند (ر.ك: همان، ص 613ـ614و619).
با اين توضيح مشخص است که چنين تعريفي از ريختن خون، ميان قرباني به معناي اخص کلمه و هرگونه خون ريختن تفاوت ايجاد ميکند، بهگونهای که هر قرباني، بلاگردان تلقي نميشود (براي مطالعه بيشتر، ر.ک: آقاخاني بيژني و همکاران، ۱۳۹۷، ص 6ـ7).
فريزر نقل ميکند که هرچند در غالب اوقات آدمهاي پست، فقير يا انسانهاي زشترو و عجيبالخلقه بلاگردان ميشدند که به گونههاي مختلف و با ابزارهاي متفاوت کشته شوند (فريزر، 1392، ص 630)، اما گاهي نيز برخي افراد با به جان خريدن شري که متوجه ديگران است، داوطلبانه نقش بلاگردان را ايفا ميکنند. مطابق گزارش فريزر، يک آيين کهن هندو نشان ميدهد که چگونه مرض استسقاء از انساني بيمار به فرد ديگري منتقل ميشود. خليفه دو تن را پشت به هم روي شاخهاي مينشاند، روي بيمار به شرق و روي مرد سالم به غرب قرار ميگرفت. پس در ظرفي نهاده، بر سر بيمار جوي شيري را درست ميکند و به آدم سالم ميدهد که سربکشد. به اين نحو، عامل استسقاء و تشنگي را از بيمار به ديگري مننقل ميکند و او به رغبت و رضا آن را ميپذيرد و ميگيرد (فريزر، 1392، ص 597).
بنا به گزارش فريزر، در بخشي از نيوزلند (کشوري در جنوب غربي اقيانوس آرام) کفاره دادن براي گناهان ضروري بود. ايشان خدمتي براي کسي انجام ميدادند که به واسطه آن گمان ميرفت همه گناهان قبيله به او منتقل ميشود. بوته سرخسي را به او ميبستند و او با آن به رودخانه ميجست و آن را باز ميکرد و ميگذاشت که با آب به دريا برود و گناهان را با خود ببرد (فريزر، 1392، ص 598).
حتي به صليب کشيده شدن عيسي نيز نوعي آيين بلاگرداني تعبير ميشود. چنانکه فرويد مينويسد: مسيح با به صليب کشيدن خويش، کفاره گناه ماقبل تاريخي برادرانش را ميپردازد (پالس، 1385، ص 114). امروزه در مراسم عشاي رباني نيز که آييني مرسوم در ميان مسيحيان است، گوشت و خون عيسي مسيح پسر خدا به ياد به صليب کشيده شدنش خورده ميشود و به صورت نمادين، آيين بلاگرداني او و رواج حياتي تازه بر روي زمين بازسازي ميشود (همان).
اما حيوان بلاگردان، بسته به منطقه مورد بحث، متفاوت است. در برخي نقاط هند، اسکاتلند و امريکا، معمولاً سگ است که بلاگردان قوم ميشود. در ميان برخي خاخامهاي يهودي، بز زندهاي بلاگردان ميشد (ر.ک: فريزر، 1392، ص 612ـ613). گاهي نيز بلاگران حيوان معمولي نيست، بلکه حيواني مقدس است؛ چنانکه در ميان برخي اقوام، همانند ايران، هند و مصر باستان چنين بوده است. يکي از مهمترين اين حيوانات گاو است.
5. جايگاه اسطورهاي و آييني گاوِ بلاگردان
پیشينه ذبح گاو براي دفع شرّ و بلا به باورهاي دوران پيشازرتشت بازميگردد. بر پايه باورهاي کهنِ زرواني و ديگر دينهاي پس از آن همچون مانويان، اهورامزدا و اهريمن که هر دو زاده زروان (به مثابه خداي زمان) بودند، رقيب و دشمن يکديگر تلقي ميشدند. اهورامزدا خداي نيکي، خير و آفرينش بود که نخستين انسان (کيومرث) و نخستين حيوان (گاو) را آفريد؛ اما اهريمن خداي شر و بدي تلقي ميگشت.
مطابق روايت بندهشن (يکي از مهمترين متون ديني ـ تاريخي زرتشتي) روزي اهريمن براي از بين بردن جوهر آفرينش درد، بيماري، هوس و بوشاسب (خواب) را بر تن گاو و کيومرث قرارداد. هرمزد «منگِ» درمانبخش را که «بَنگ» نيز خوانده ميشد، براي خوردن به گاو داد و به چشم (وي) ماليد تا او را از نابودي و بزه در امان دارد و ناآرامي او کم گردد. گاو خيلي زود نزار و بيمار شد و شير (او) برفت و درگذشت (فرنبغ دادگي، 1380، ص 52). مطابق منابع زرتشتي روان گاو از اين ظلم چندين بار نزد اهورامزدا شکايت کرد و در نهايت، اهورامزدا به او مژده سودمندي و آفرينش را داد (ر.ک: دواني و همکاران، 1394، ص 10).
بدينروی از آن زمان، گاو نماد احياي عدالت و انتقام از ظلم و ظالم شمرده ميشود و رنگ سرخ خون نيز بهمثابه رمزي براي زندگي، برکت و بخشش تلقي ميگردد. به همين علت است که مردمان باستان فکر ميکردند که ميتوان شر را با خون رفع کرد (شواليه و گربران، ۱۳7۸، ص ۹۱).
مطابق باورهاي کهن، از کالبد گاوي که در حال احتضار است گياهان سودمندي ميرويد که بسيط زمين را ميپوشاند: از نخاع آن، گندم ميرويد؛ از خون وي درخت انگور پديد ميآيد تا نوشيدني مقدس ايجاد شود و... . در برخي روايات آمده است که اهريمن کارگزاران خود را فرمان ميدهد که به لاشه اين گاو هجوم برده، اين سرچشمه زاينده زندگي را تباه سازند و به سمّ آلوده نمايند. کژدم (عقرب)، بيضه حيوان را ميچسبد تا اندام توليد مثل او را به سم آلوده و تباه کند. در بخشهاي ديگر، از مار و سگ ياد شده است. اما اهريمن و عوامل او نميتوانند از وقوع معجزه آفرينش اورمزدي جلوگيري کنند. نطفه گاو توسط ماه جمعآوري میشود و در آن فلک کيهاني (ماه) تطهير شده، به صورت جانوران سودمند بر بسيط زمين گسترده ميشوند (ر.ک: شواليه و گربران، 1378، ج ۴، ص 684).
بنابراين اهورامزدا با عمل قرباني گاو، حيات سودمند و زاينده را به روي زمين میگسترد (رضي، 1381، ص 305ـ306) و انواع جانوران و گياهان با کشته شدن و جاري شدن خون گاو بر روي زمين پيدايش مييابند (همان، ص 146).
بعدها با ظهور آيين «مهر»، ميترا بهعنوان خداي عهد و ميثاق و نيز نور و روشنايي ـ که نه خورشيد است، نه ماه و نه ستاره ـ (کومن، 1393، ص 24) هر ساله طي مراسمي گاو را بهمثابه توتمي مقدس و نماد حيات و برکت و فراواني قرباني ميکردند تا خونش بر زمين جريان يابد و رستاخيز طبيعت و تداوم حيات را حادث گردد. در اين فرهنگ، گاو نمادي از انقلاب ربيعي و نجات طبيعت از سرما و رسيدن به گرما و برکت بهشمار ميآمد و ذبح آن توسط ايزد مهر متضمن پايداري چرخش فصول و برکتبخشي تداوم هستي در نظام کيهاني بود (ر.ک: قائمي، 1391).
بعدها با آمدن زرتشت آيين ذبح گاو نخستين الهي که به گاو «يکتا آفريد» مشهور شد، همچنان بهمنزله آييني مقدس و ريشهدار ادامه يافت و تأکيدي بود بر اين کردار تمثيلي خدايگان (همان).
در آبان يشت آمده است: «از براي او (آناهيتا) هوشنگ پيشدادي در بالاي (کوه) هرا، صد اسب، هزار گاو و ده هزار گوسفند قرباني کرد» (اوستا، 1385، ج 2، دفتر سوم، آبان يشت، کرده ششم، ص 301).
در روايات پهلوي نيز ذبح گاو مشاهده ميشود که کنايه از آغاز بهار و فصل رويش گياهان و جنبش و زندگي است (رضي، 1381، ص 203و215). در اساطير هندي به موجب اسطورهاي، کشتن گاو توسط شيوا و نيز ايزد دورگا (Durga) موجب رويش و برکت و نمو گياهي و رونق زندگي ميشود (رضي، 1381، ص 52 و146ـ147).
برخي منابع نوشتهاند: اسطوره پرمعناي ذبح گاو بيان ماجراي دقيق آغاز تمدن و کشف اهميت زمين براي کشاورزي و پرورش گياه است. بنابراين چنين ماجرايي غالباً در ميان جوامع چوپان که زندگيشان وابسته به دام و فراوردههاي دامي بود، رواج داشته و به گونههاي مختلف هم انجام ميشده است (ر.ک: کومن، 1393، ص 130ـ137).
در گزارشهاي اسطورهپژوهان و تحقيقات تاريخي هم آمده است، اينگونه نمادپردازيهاي مرتبط با ذبح گاو مربوط به آخرين دوره يخبندان است که مردمان با گرسنگي، سرما و مرگ دست به گريبان بودند و يکي از اصليترين منابع تغذيه و پوشش و حيات انسانها گاو بهشمار ميآمد. ازاينرو با ذبح و تغذيه از اين حيوان مقدس معاش خويش را ميگذراندند (ر.ک: شارپز، 2006، ص 154ـ258).
مشابه اين داستان (يعني ذبح گاو نخستين) در ساير اقوام جهان، از جمله يونان، چين، بخشهايي از اروپا و غير آن نیز قابل مشاهده است که برای اجتناب از کلام از ذکر آنها خودداری ميکنيم.
در نمادشناسي تحليلي، قرباني گاو نشانه ميل به يک زندگي معنوي است که به انسان اجازه ميدهد بر هوسهاي حيواني اوليه خود غلبه کند و پس از مراسم تحليف و سرسپاري به او صلح هبه نماید (شواليه و گربران، 1378، ج ۴، ص 689ـ690). درواقع، ذبح حيوان واقعي جانشين قرباني کردن حيوان درون ميشود (همان، ص 690).
اما نکته قابل تأمل ديگر در بلاگرداني با گاو مقدس، کيفيت، نسبت و نحوه تعامل گاو بلاگردان با خدا(يان) است. در اين زمينه ديدگاههاي گوناگونی وجود دارد:
برخي معتقدند: گاوي که ذبح و بلاگردان ميشود خود خداست که جانش را براي بشر فدا ميکند. به باور وِرمازِرن، گاو همان مهر نخستين است که با کشتن خود، برکتبخشي را به جهانيان هديه ميدهد و حيات جديدي را در ميان آدميان ايجاد ميکند. وِرمازِرن با تحقيق، کاوش و جستوجوي بسيار در نقوش پررمز و راز «مهرابه» چنين بيان کرده است که بنياد رازآميز و حتي تمثيل و زبان کنايه در آيين ميترايي ثابت ميکند که گاو، خودِ ميتراست. اين خداوندگار ميتراست که خود را براي رهايي بشر قرباني ميکند تا بشريت رستگار شود. پس به ضرس قاطع اين گوشت و خون ميتراست که توسط مؤمنان و بندگان او صرف ميشود تا با خداوند خود يگانه شوند (رضي، 1381، ص 544). حتي عمل کشتن پادشاه نيز که بعدها در برخي مناطق جهان شکل گرفت، براساس همين آيين بود و به منظور تبرك و برکت انجام ميگرفت (همان). نيز در طي زمان، براي اجراي نمادين اين مراسم ساير حيوانات و پرندگان نيز جايگزين گاو قرباني ميشدند (همان، ص 444).
دستهاي ديگر از محققان بر اين باورند که گاوي که ذبح ميشد، نه خدا، بلکه نماد خدا، آن هم خداي اصلي است. اين گاو بهعنوان نماد حيات و آفرينش و برکت قرباني ميگردد تا نيروي خداوند بر روي زمين رها شود. به برکت اين نيرو مُرده زنده شده، به حيات خويش بر روي زمين ادامه ميدهد (ر.ک: هال، 1388، ص 85ـ88؛ رضي، 1381، ص 146).
بازگشت اين نگاه به اديان هند و اروپايي، بهویژه آيين ميترايي است که در آن قرباني گاو تکرار حادثه ذبح گاو نخستين است (ر.ک: شواليه و گربران، 1378، ج ۴، ص 678ـ682). در حقيقت، گاو نخستين يا گاو «اوگدات» (Evagdat) نخستين جانوري بود که توسط مزدا آفريده شده بود. اين گاو مظهر قدرت، نيرو، برکت، زندگي و زايندگي بود و از جسد او بود که آفرينش صورت گرفت. ميترا در بزرگترين کارش، گاو مقدس را که بايد هستي از پيکر مرده و قربانيشدهاش از قوه به فعل درآيد، دستگير کرده، به ياد گاو نخستين قرباني ميکند (رضي، 1381، ص 248).
بعدها در طي زمان، باور سومي هم شکل گرفت و بيان نمود که قرباني اين گاو نماد ميثاق با يکي از خدايان بهشمار ميآيد. اين باور، بهویژه در ميان عبرانيان و سپس روميان رواج گستردهاي داشت. در نگاه ايشان، کشته شدن اين گاو در حقيقت نيروي خدايان را رها ميساخت و سپس به پرستندگانشان منتقل ميشد (هال، 1388، ص 85ـ88).
هرچند هر سه ديدگاه فوق از جهاتي قابل جمع است، ولي آنچه مهم است جاري شدن نيروي خداوند بر روي زمين به واسطه ذبح اين گاو است که شرور و بلاها را دفع ميکند و نيروي حيات و برکت در هستي جاري ميگردد. بهطورکلي اجراي اينگونه مراسم براي مؤمنان معتقد ضروري بود. آنان باور داشتند که آيين بايد دقيق انجام شود تا خشم و غضب خدايان و خشکسالي آنان را تهديد نکند. آيينهاي بارانخواهي، پديدههاي نجومي، عزاداريهاي سنتي، دفع نيروهاي شر، خونخواهي، انتقام و بسياري موارد ديگر، همگي مضاميني هستند که سنت آييني قرباني براي آنها اجرا ميگشت و معمولاً نيز در پي آن وقايعي همچون آفرينش، باززايي، شادي، جنبوجوش در طبيعت و روح انساني با شکلي نو و زيبا به وقوع ميپيوست (ر.ک: دواني و همکاران، 1394، ص 17).
امروزه نيز بازمانده اين تفکر اسطورهاي هنوز در برخي مناطق رايج است و انسانهاي عصر علم نيز براي برخی مراسم، همانند جشن و شادماني، تولد و ازدواج، اجراي مراسم ديني، ديدار شخصيتي بزرگ، و بهطورکلي براي رسيدن به برکت و دفع نيروهاي شيطاني، به اين آيين بلاگرداني مبادرت ميورزند و حتي گاهي آن را با ساز و دهل نیز همراه ميسازند.
با توجه به اين توضيحات، ميتوان انتظار داشت که در پيکرههاي اسطورهاي اقوام سامي نيز باور به بلاگرداني گاو نقش کليدي و محوري ايفا کرده باشد.
1ـ5. بلاگردانی گاو در میان سامیان
تقديس گاو هرچند در ميان تمام اقوام سامي رواج بسيار داشته (ر.ک: الياده، 1372، ص 100؛ لورکر، 2005، ص 78؛ جردن، 2004، ص 227ـ228؛ هارت، 2005، ص 62ـ63)، اما ذبح آن نيز بهمثابه يک بلاگردان در برخی منابع قابل مشاهده است. برای نمونه ميتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
از نظر عبرانيان، ذبح گاو نر امر رايجي بود و بهمنزله ميثاق با يکي از خدايان بهشمار ميرفت. در آغاز، آن رسم را در سال نو و همراه با جشنهاي بهاري در بينالنهرين و نقاط ديگر هنگام درو و برای برکت زمين انجام ميدادند (هال، 1388، ص 86). مطابق گزارشهای هرودت و هومر، در ميان ساميان غربي، بهویژه مصريان عموماً گاو نر ذبح ميشد و گاو ماده آنقدر مهم و مقدس بود که نهتنها ذبح نميشد، بلکه حتي مجسمههاي او را زراندود کرده، در معابد خويش نصب مينمودند (ر.ک. هردودت، 2013، کتاب دوم، بند 41، ص 113ـ114؛ هومر، 1946، سرود سوم، ص 97، خط 379ـ404).
جيمز جورج فريزر نيز به اين باور مصريان درباره منع ذبح گاو ماده اشاره کرده، مينویسد: مصريان گاو ماده را هميشه حرمت مينهادند و قرباني نميکردند. گاو نر را نيز عليرغم تقدس و حرمتش، اگر نشانه طبيعي خاصي با خود داشت، قرباني ميکردند. اگر کسی گاو نري را بدون اين نشانهها قرباني ميکرد، کشته ميشد (فريزر، 1392، ص 613-614).
توجه به اين نکته شايد در تحليل علت تعجب بنياسرائيل در فرمان الهي مبني بر ذبح اين ماده گاو حائز اهميت باشد و علت حيرت ايشان را در دستور قرآني مذکور آشکار سازد. همچنين در فهم علت توصيفات قرآني ذيل آن، بهویژه رنگ زرد آن ميتواند دخيل باشد.
مطابق گزارش فريزر، مصريان باستان وقتي گاوي را قرباني ميکردند، همه بلاها و شرارتهايي را که ممکن بود بر خودشان و بر سرزمينشان نازل شود بر کله گاو تلقين ميکردند و سپس آن را يا به يونانيان ميفروختند و يا در رودخانه ميانداختند (فريزر، 1392، ص 613-614).
در فرهنگنامه نمادشناسي اقوام باستاني نيز آمده است که در ميان مصريان، گاو، هم نماد باروري است و هم نماد خداي سوگ و عزا. به طور خاص گاو آپيس مظهر خدايان بزرگي همچون اوزيريس (Osiris) بود که بعد از مرگش تجديدحيات يافته بود. بنا به باور مصريان، مرگ هر نر گاوِ آپيس موجب صعود وي به آسمان و يگانگي روح او با اوزيريس ميشد. در مراسم تشييع جنازه اوزيريس، که در «ممفيس» با تشريفاتي عظيم برگزار ميشد و از تمام نقاط مصر نذر و نياز ميآوردند. پيش از انتهاي مراسم آپيس در پي پوشش فاني ديگری زاده ميشد (ر.ک: شواليه و گربران، 1378، ج ۴، ص 685).
2ـ5. جایگاه اسطورهاي و آييني گاو ماده
چنانکه ذکر شد، هم در متن توراتي ماجرا و هم در روايت قرآني آن، گاو مذکور جنسيتي مادينه (Cow/Vaciie) دارد. اين مادينگي، بهويژه در ترکيب با ديگر عناصر داستان، خالي از معنا نيست و معاني ويژهاي به واقعه ميبخشد. پيش از ورود به اين معاني، لازم است به جايگاه ماده گاو در باورهاي فرهنگي و اساطيري رايج در منطقه توجه کنيم و نمادينگي آن را به اختصار مدنظر قرار دهيم:
ماده گاو وحشي مطابق آنچه در منابع اسطورهاي و آثار تاريخي مرتبط با باورهاي فرهنگي اقوام باستان آمده، قرنها بهعنوان نماد محسوس حيات و باروري نزد اقوام چادرنشين و شبان، تقديس ميشد. اقوامي براي تغذيه و برکت به اين حيوان وابسته بودند و از مزاياي آن (همانند شير، پوست، شاخ و ديگر فراوردههاي بدني آن) بهرههاي متعدد ميبردند. بعدها با کشف اهميت زمين و جايگاه ويژهاش در تغذيه و زيست آدميان، گاو ماده، مانند زمين تلقي شد؛ زيرا بدون مزد يا هرگونه منتي، خود را در اختيار انسانها قرار میدهد و نيازهاي حياتي آنها را برطرف ميسازد (ر.ک: الياده، 1372، ص 94؛ زيادمحمدسلمان، 2015، ص 165).
بدينروی همانگونه که زمين مادر هستي تلقي ميشد، گاو ماده نيز مادر ايزدان و از آنجا مادر تمام مخلوقات بهشمار ميآمد. از منظر انسانهاي باستان، گاو ماده مانند زمين، قبول کرده است که وسيله تغذيه موجودات گردد. از اعضاي اوست که پس از مرگش، گياه از زمين روييده و گوشت و شيرش نيز خوراک انسان است (ر.ک: صمدي، 1367، ص 144).
بعدها گاو ماده علاوه بر خصایص مادري (شيردهي و تأمين تغذيه آدميان)، به خاطر نيروي زايش و بارورياش، به زن نيز همانند گرديد. در حقيقت، اهميت اندامهاي جنسي او کشف شد و بدينروی تقدس او در منظر آدميان افزايش يافت. ازاينروست که در غالب اساطير تمدنهاي قديمي، گاو ماده با تمام نيروهاي زاينده مرتبط بود؛ از خدابانوي زمين، بهمثابه مام بزرگ گرفته تا ایزدبانواني همانند باران، طوفان، ستاره زهره و غير آن. او بود که باران را بر زمين فرو ميفرستاد و سرسبزي و حيات را تداوم ميبخشيد. هستي از او جريان میيافته و تداوم بقا نيز وابسته به او شمرده ميشد (ر.ک: الياده، 1372، ص 93ـ94). نيز بر همين اساس است که در برخي متون، از گاو ماده بهمثابه نماد خاک ياد شده است (ر.ک: شواليه، 1378، ج 4، ص 670؛ صمدي، 1367، ص 58؛ اتوني، 1391).
اينگونه برداشتها از گاو ماده و نمادينگي در باورهاي مردمان باستان، برجستهتر از هر جاي ديگر، در گاهان و متون اوستايي ديده ميشود که در آنها گاو ماده بهمثابه زمين يا خاک تلقي میگردد و همچون مترادفي براي مفهوم «گيتي» بهشمار ميآيد (براي مشاهده شواهد آن، ر.ک: الياده، 1372، ص 97 به بعد؛ وکيلي، 1390، ص 903ـ904). علاوه بر ايران، در ديگر قسمتهاي منطقه، مانند بينالنهرين، هند، سوريه، مصر و مناطقي از اروپا همانند روم، يونان، و افريقا هم از نمادينگي ماده گاو و خصایص برکتبخشي او بسیار ياد شده است (ر.ک: شواليه و گربران، 1378، ج ۴، ص 670؛ هارت، 2005، ص 62ـ63؛ هردودت، 2013، ص 43).
بنابراين شباهت و عامل همانندي گاو ماده به زمين يا مظاهر آن، به حياتبخشي و برکتآفريني اين حيوان بازميگردد که تغذيه، زايش، حيات و تداوم هستي را با خود به همراه دارد. توجه به اين رابطه از علت انتخاب اين حيوان براي يافتن قاتل و سپس رمزگشايي از داستان مورد بررسي پرده برميدارد.
6. تحليل داستان ذبح ماده گاو بنياسرائيل براساس آيين بلاگرداني
اکنون با تطبيق اين آگاهيهاي فرهنگي بر قرآن و تورات به بازخواني واقعه مدنظر ميپردازيم و سعي ميکنيم به اين سؤال بپردازيم که آيا دستور مذکور در قرآن کريم و عهد عتيق ميتواند به آيين بلاگرداني گاو نظر داشته باشد؟ در اين صورت عناصر گوناگون اين داستان چگونه فهميده ميشوند؟
پاسخ اين سؤال مثبت به نظر ميرسد. در اين داستان، الله (يا يهوه) در پي کشتن فردي بيگناه و اضاعه حق او، دستور به ذبح گاو مذکور را ميدهد. با مطالعه بخشهاي گوناگون عهد عتيق اين نکته آشکار ميگردد که دستور مذکور بيشتر براي رفع آلودگي و گناه ناشي از اين قتل که بر زمين حادث شده بود (تثنيه، 21: 9) صادر شده است. در حقيقت مطابق سفر اعداد، وقوع چنين قتلهايي به علت جاري ساختن خون انساني بيگناه بر روي زمين، موجبات آلودگي زمين و ناپاکي آن را فراهم ميسازد و راه حل رفع آن يافتن قاتل است (اعداد، 35: 33). براساس اين باور، زمين خون را فروميبلعد و استعداد و نيروهاي آن را نزد خويش محبوس ميسازد (تکوين، 4: 10-12). اين امر خشکسالي زمين را در پي داشته، قحطي را براي ساکنانش به همراه دارد (دوم سموئيل، 2: 1ـ2).
اما علت اين امر چيست و خشکسالي زمين و قحطي برخاسته از آن چه معنايي دارد؟ به بيان دقيقتر، چرا از ميان عناصر گوناگون هستي(کيهاني) تنها زمين است که واکنش نشان ميدهد؟ و اين واکنش او با عناصر ديگر داستان چه ارتباطي دارد؟
به نظر ميرسد در اينجا زمين جايگاهي نمادين دارد. به بيان دقيقتر، زمين نماد مادر هستي است که در باورهاي اسطورهاي انسان باستان، چه يهود، چه عرب و چه ديگر اقوام سامي و غير سامي، منشأ رزق و برکت بود و خاستگاه حيات و سپس تداوم هستي انسانها و ديگر موجودات شناخته ميشد (براي مطالعه بيشتر، ر.ک: الياده، 1372، ص 237ـ255). بر اين مبناست که از ميان عناصر متعدد کيهاني، تنها زمين حائز اهميت دانسته ميشود و تنها اوست که به اين حادثه واکنش نشان ميدهد (براي مطالعه بيشتر در خصوص زمين و خصایص نمادينگي آن، ر.ک: محققيان، 1400، بخش اول). او براي دفاع از حق انسان مظلوم که به نوعي فرزندش تلقي ميشود، برکات و رزق خويش را از ديگر فرزندانش که به طريقي در ريختن خون او سهيماند، منع ميکند. بدينروی مطابق آيات عهد عتيق، رعايت حق مظلوم آنقدر حائز اهميت است که اگر انسانها خود به دفاع از آن برنخيزند، طبيعت و هستي (در اينجا زمين) خود به واکنش خواهد پرداخت و مواهب خويش را از انسانها سلب خواهد کرد.
در ادامه روايت عهد عتيق گفته شده است که اگر قاتل مشخص نبود، بايد گاوي ماده را ذبح کرد و در پرتو آن، از مضرات قطحي و خشکسالي زمين (مادر) پيشگيري کرد. هدف از اين کار دفع آلودگي زمين مادر و انتقال اين آلودگي از محل مذکور به مناطق دور و غيرمسکوني معرفي شده است (تثنيه، 21: 1ـ9؛ نیز ر.ک: فريزر، 1392، ص 613ـ614). البته اين عقيده مختص بنياسرائيل نيست، بلکه بخشي از ميراث موجود در فرهنگ سواحل درياي مديترانه، مانند منطقه «اوگاريت» و آسياي صغير (حتيها) است (ر.ک: رابينويس، 2007، ج 6، ص 220ـ221).
در اينجا گاو ماده به سبب خصایص زنانه و کارکردهاي جنسياش که تلويحاً در عهد عتيق و آشکارا (مفصل) در روايت قرآني ماجرا بروز يافته، نمادي حيواني از زمين مادر است. چنانکه در قسمت قبل بازگو شد، گاو ماده در ميان مردمان منطقه مقدس بود و نماد برکت و رزقآوري تلقي ميشد (ر.ک: الياده، 1372، ص 94؛ زيادمحمدسلمان، 2015، ص 165؛ نيز ر.ک: صمدي، 1367، ص 144). اکنون ذبح اين ماده گاو براي آزاد شدن نيروهاي زمين و آشتي او با انسانها شناخته و براي رفع بلايا انتخاب شده است.
در روايت قرآني ماجرا، هرچند شالوده واقعه بر رفع نزاع يهوديان در خونخواهي از قاتل متکي است (بقره: 72) و حتي به نظر ميرسد دستور مذکور بيشتر براي رفع همين نزاع انساني رخ داده، اما در باطن ماجرا ميتوان نقشآفريني زمين مادر (هرچند آشکار نيست) و نمود آن (گاو ماده) را به روشني ديد. صفاتي که قرآن براي گاو مورد بحث برشمرده است (و مشابه آن در تورات مشاهده نميشود)، به خوبي کارکرد نمادينگي اين داستان و بلاگرداني دستور مذکور را آشکار ميسازد و ميتواند مؤيدي بر اين معنا باشد که ذبح ماده گاو مذکور علاوه بر رفع نزاع، براي دفع شرور نيز مؤثر است.
صفاتي همانند قابليت باروري «لَا فَارِضٌ وَ لَا بِكْرٌ»؛ طراوت در باروري «عَوَانُ بَينْ ذلِكَ»؛ رنگ زيبا و بهجتانگيز يا تحريککننده «صَفْرَاءُ فَاقِعٌ لَّوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِين»؛ سرکش در اطاعت محض «لَا ذَلُولٌ»؛ عدم فرسايش جسمي «تُثِيرُ الْأَرْضَ وَ لَا تَسْقِى الحْرْثَ»؛ سلامت جسمي «مُسَلَّمَةٌ لَا شِيَةَ فِيهَا» اینها همگي اوصافي هستند که اولاً، نمادينگي ماده گاو از زمين مادر و ثانياً، توانمنديهاي جسماني او در زايش و باروري را در نهايت خويش به تصوير ميکشند و قدرت او را در برکتدهي، زندگيبخشي و زايندگي توصيف ميکنند (براي توضيح بيشتر، ر.ک: طبري، 1412ق، ج 1، ص 278). بنابراين چنين حيواني به طور کامل ميتواند در رفع بلايا و شرور حاصل از اين قتل مؤثر و کارآمد باشد.
قابل ذکر است که در خصوص عضو حياتبخش گاو که زندهکننده مقتول است، مجادلات بسياري در ميان مفسران شکل گرفته است: برخي آن را دُم حيوان ميدانند (ر.ک: شبر، 1412ق، ص 50؛ گنابادي، 1408ق، ج 1، ص 104) و برخي ديگر به ساير اعضاي حيوان، همانند زبان، گوش، ران، استخوان، و گوشت ميان دوكتف او نسبت دادهاند (ر.ک: طبري، 1412ق، ج 1، ص 285ـ286). اما در ميان تمام اين اقوال، به نظر ميرسد اندامهاي مرتبط با توليدمثل اين گاو، يعني اندام تناسلي او با محتوا و رسالت داستان تناسب بيشتري داشته باشد؛ زيرا در نمادها و آيينهاي اسطورهاي اقوام باستان، اندامهاي تناسلي حائز اهميت است و نقشپردازيهاي گوناگوني در جهت احيا و تداوم نيروهاي حياتبخش طبيعت ايفا ميکند (ر.ک: الياده، 1372).
شايد بر همين اساس است که در تفاسير متقدم، همانند تفسير مقاتلبن سليمان و ديگران، ران (فَخذ) اين حيوان عامل حياتبخش معرفي شده است که احتمالاً بر پيوند فيزيکي با توليدمثل و اندام زنانه اين گاو دلالت دارد و اين امر پيوند آن را با احيا آشکارتر ميسازد (ر.ک: مقاتلبن سليمان، 1423ق، ج 1، ص 115؛ مجاهدبن جبیر، 1410ق، ج 1، ص 260؛ فيومي، 1415ق، ج 2، ص 464؛ ابنعجيبه، 1419ق، ج 1، ص 119).
همچنين نظر کساني که به پستان زندگيبخش گاو ماده اشاره نمودهاند نيز با امر احيا و تداوم هستي، قول موثقي به نظر ميرسد. بدينروی با توجه به با کارکرد نمادينگي داستان و خاستگاه اساطيري ماده گاو، ميتوان گستره آراء تفسيري را از ذوقيات زدود و بيشتر مبتني بر پيوندهاي معنايي بنيادين تلقي کرد (براي توضيح بيشتر، ر.ک: اوليف، 1390).
در مجموع، اگر تمرکز روايت توراتي واقعه بر واکنش زمين (مادر) نسبت به دفاع از حق مظلوم است، در نقل قرآني ماجرا، تمرکز داستان بر ذبح ماده گاو براي رفع نزاع ميان مردمان است که اين رفع نزاع البته خود صورت ديگري از «دفاع از حق مظلوم» بهشمار ميآید (بقره: 179). از سوي ديگر، زمين و گاو ماده هم هر دو نمود يک چيز (يعني رزق و برکت) بهشمار ميآيند. بدينسان روايت توراتي و قرآني داستان علاوه بر خاستگاه، هر دو مقصودي مشترک به خود ميگيرند.
در نقل قرآني واقعه، حقايق ديگري نیز نهفته است؛ حقايقي که کمتر در متن عهد عتيق ديده ميشود:
اول. قرآن در پرتو بازگويي اين واقعه، گويي در تلاش است تا نشان دهد تمام صفات و کارکردهايي که قوم يهود و ديگر اقوام در پرتو اينگونه آيينها و بلاگردانيها از خدايان خود انتظار داشتند و اکنون هم دارند (به خاطر سياق آيات سوره بقره)، همه از آن الله است، و اين اراده و اختيار اوست که در چنين مواقعي و به واسطه چنين آيينهايي به دفع نزاع، رفع بلا، ايجاد برکت بر روي زمين، و به طور خاص احياي مردگان ميانجامد: «كَذلِكَ يُحْیىِ اللَّهُ الْمَوْتىَ وَ يُرِيكُمْ ءَايَاتِه» (بقره: 73)، نه اينکه اين خدايان (زمين مادر و يا گاو ماده) از خود اختياري داشته باشند تا از آنجا منشأ رزق و برکت دانسته شوند. بدينروی، قرآن کاملاً درک پيشااسلامي از اينگونه آيينها و باورها را هدف انتقاد قرار داده و از آنها براي معرفي الله و شناخت قدرت او بهره برده است. اين نکات در روايت عهد عتيق مشاهده نميشود.
دوم. قرآن لجاجت و عناد بنياسرائيل در انجام چنين دستوري را محل توجه و سپس تقبيح و سرزنش قرار داده است: «وَ اللَّهُ مخُرِجٌ مَّا كُنتُمْ تَكْتُمُون». تعجب ايشان از دستور به ذبح مذکور «قَالُواْ أَ تَتَّخِذُنَا هُزُوًا»، سؤالات مکرر و پيدرپي ايشان در خصوص خصایص ماده گاو «قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّك... قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّك... قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّك...»، شک و ترديدشان در انجام اين دستور «وَ مَاكاَدُواْ يَفْعَلُون»، همه سرسختي و تکبر ايشان را در اين خصوص آشکار ميسازد.
البته تمسخر و لجاجت بنياسرائيل در اجراي اين آيين و بهانهجوييهاي متعدد آنها در اين زمينه، هرچند بعيد نيست که به جنسيت مادينه اين گاو هم مرتبط باشد و ـ مطابق آنچه در قبل ذکر شد ـ به رواج تقديس گاو ماده در ميان ايشان ـ نه ذبح آن ـ بازگردد، ولي به هرحال اصرار ايشان بر مطالب مزبور، نافرمانيشان را در اطاعت از فرامين الله آشکار ميسازد و نشان ميدهد ايشان در اجراي فرامين خداوند، عناد دارند و عليرغم مشاهده آيات و نشانههاي او، به تبعيت از اجدادشان، در باطن همچنان بر شرک سابق خود پابرجايند.
نتيجهگيري
نتايج اين پژوهش با توجه به شواهد ارائهشده، نشان ميدهد که هرچند در قرآن کريم داستان گاو بنياسرائيل بسيار موجز بيان شده و تفاسير نيز سخن چنداني در اين زمينه ندارند، اما با توجه به تشابه اين داستان با حکم توراتي آن، که از خطرات اين واقعه (قتل ناجوانمردانه) در منع برکات زمين سخن گفته و نيز با توجه به شباهت مضمون داستان با الگوهاي مشابه آن در باورهاي فرهنگي مردمان منطقه، ميتوان دستور به ذبح گاو مذکور را نوعي آيين و رفتار مذهبي دانست که با نام «آيين بلاگرداني» مشهور بوده است.
اين آيين در مرتبه اول، نمادي براي دفع شرهاي اجتماعي و رفع نحوست و بلاهاي طبيعي تلقي ميگشت و در مرتبه دوم، بهمثابه نماد حياتبخشي، تداوم زندگي و برکت در هستي و به نوعي بازگشت معنويت و قدسيت در جهان مشهور بود. بنابراين علت انتخاب گاو از ميان تمام حيوانات توتمي، ميتواند به نمادپردازيهاي پيشازرتشتي اين حيوان بازگردد که بهمثابه نمادي از زمين مادر و منشأ حيات و برکت شناخته ميشد و ذبح آن در ميان مردمان باستان، ازجمله قوم بنياسرائيل، ويژگي دفع شرور هم داشته است. البته بعيد نيست که علت حيرت و تمسخر بنياسرائيل عمدتاً به جنسيت مادينه (نه نرينه) اين گاو مرتبط باشد، نه خود آيين ـ که مطابق آنچه در متن بيان نموديم ـ ذبح آن در ميان ايشان امري رايج نبود و غالباً در چنين مواقعي گاو نر ذبح ميشد.
نقل قرآني اين واقعه هرچند عمدتاً به رفع نزاع قبایل و سپس افشاي ماهيت دروني قوم يهود در عناد با الله متکي است، ولي در پرتو معرفي خصایص ماده گاو مذکور با مضامين توراتي محل بحث و همچنين نمادينگي زمين مادر در آن ارتباط پيدا ميکند و از آنجا خصلت بلاگردان بودن اين حيوان و سپس دستور به ذبح آن آشکار ميگردد.
البته در نقل قرآني واقعه حقايق ديگري هم نهفته است. قرآن کاملاً درک پيشااسلامي از اين آيين را هدف انتقاد قرار داده و تمام ويژگيهاي الوهي را که مردمان پيش از اسلام براي اينگونه آيينها، ذبحها و حيوانات قائل بودند، به الله بازميگرداند. بر همين اساس، برخلاف نقل توراتي ماجرا، آيات قرآن درصددند الله را فاعل اصلي اين فرايند (رزق و حياتبخشي) و اين آيين (بلاگرداني) معرفي کنند و باورهاي کساني را که منشأ اين برکات و اين آيينها را خدايگاني جز الله ميدانستند، فروشکنند.
در مجموع، با توجه به اين توضيحات، اين نکته آشکار ميگردد که بخش مهمي از قصص اديان ابراهيمي در پي خوانش همزمان متون مقدس آنها و باورهاي فرهنگي رايج در منطقه قابل فهم ميگردند و بسياري از ابهامات و چالشهاي تفسيري بدينطريق قابل رفع به نظر ميرسند.
- کتاب مقدس (ترجمۀ تفسيري، شامل عهد عتيق و عهد جديد)، بيتا، بيجا، بينا.
- آريانپور، اميراشرف، 1371، واژهنامة بزرگ آلماني ـ فارسي، تهران، کمانگير.
- آزادي ده عباساني، نجيمه، ۱۳۹۴، «رمزگشايي آيين قرباني در اسطوره»، عرفان و فرهنگ، ش ۳۸، ص 1ـ30.
- آقاخانی بیژنی، محمود و همكاران، 1397، «آیین قربانی در شاهنامه (داستان رستم و اسفندیار و سیاوش)»، فرهنگ و ادبیات عامه، سال ششم، ش ۲۰، ص 1ـ21.
- آلوسي، سيدمحمود، 1415ق، بلوغ الارب في معرفة احوال العرب، بيروت، دارالكتاب العربي.
- الياده، ميرچا، 1372، رساله در تاريخ اديان، ترجمة جلال ستاري، تهران، سروش.
- ابنعاشور، محمدبن طاهر، بيتا، التحرير و التنوير، بيجا، بينا.
- ابنعجيبه، احمدبن محمد، 1419ق، البحر المديد فى تفسير القرآن المجيد، قاهره، حسن عباس زكى.
- اتونی، بهروز، 1391، «دبستان نقد اسطورهشناختی ژرفا»، ادبیات عرفانی و اسطورهشناختی، دوره هشتم، ش 26، ص 1ـ41.
- افخمی عقدا، رضا، 1388، «تحلیل اساطیري تصویر گاو وحشی در شعر جاهلی»، زبان و ادبیات عربی، ش 1، ص 1ـ24.
- اوستا، 1385، كهنترين سرودها و متنهاي ايراني، گزارش جليل دوستخواه، چ دهم، تهران، مرواريد.
- اوليف، مک، 1390، «ارزشگذاري اسرائيليات، معضلي در تفسير»، ترجمۀ محمدتقی دياري بيدگلي، پژوهش ديني، ش 23، ص 23ـ64.
- بقاعى، ابراهيمبن عمر، 1427ق، نظم الدرر فى تناسب الآيات و السور، بيروت، دار الكتب العلميه.
- بهزاد، فرامرز، 1381، فرهنگنامه واژگان آلماني به فارسي، ايران، خوارزمي.
- پالس، دانيل، 1385، هفت نظريه در باب دين، ترجمه و نقد محمدعزيز بختياري، چ دوم، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- حسيني کازروني، سيداحمد و همكاران، 1395، «گوشورون (بررسي سيماي تمثيلي و اساطيري گاو در شاهنامه فردوسي)»، تحقيقات تعليمي و غنايي زبان و ادب فارسي، ش ۲۸، ص 31ـ44.
- حقشناس، عليمحمد و همكاران، 1387، فرهنگ معاصر هزاره انگليسي به فارسي، تهران، فرهنگ معاصر.
- خرمشاهي، بهاءالدين، 1394، دانشنامه کارا: فرهنگ انگليسي فارسي، تهران، معين.
- خوارزمي، حميدرضا، ۱۳۹۲، «باور بلاگرداني در شاهنامه»، فرهنگ و ادبيات عامه، دوره اول، ش ۲، ص 1ـ24.
- دروزه، محمد عزت، 1383ق، التفسير الحديث، قاهره، دار احياء الكتب العربيه.
- دوانی، فزونه و همكاران، 1394، «بازتاب نمادین قربانی میترایی ـ اسطورة کشتن گاو نخستین ـ در هفت پیکر نظامی»، متنشناسی ادب فارسی، ش 2 (پیاپی 26)، ص 1ـ20.
- رشيدرضا، محمد، 1990م، تفسير المنار، مصر، مطبعة المنار.
- رضي، هاشم، 1381، تاريخ آيين رازآميز ميترايي در شرق و غرب: پژوهشي در تاريخ آيين ميترايي از آغاز تا عصر حاضر، تهران، بهجت.
- زياد محمد سلمان، 2015م، تجليات عشتار في الشعر الجاهلي، لمتطلبات الحصول على درجة الماجستير في اللغة العربية، فلسطين، جامعة النجاح الوطنية، كلية الدراسات العليا.
- سمرقندى، نصربن محمدبن احمد، بيتا، بحرالعلوم، بيجا، بينا.
- شافعي، محمدبن ادريس، 1427ق، تفسير الإمام الشافعي، تحقيق احمدبن مصطفى الفرَّان، رسالة دكتري، العربية السعودية، دار التدمريه.
- شبر، سيدعبدالله، 1412ق، تفسير القرآن الكريم، بيروت، دار البلاغة للطباعة و النشر.
- شواليه، ژان و آلن گربران، 1378، فرهنگ نمادها، تهران، جيحون.
- صمدي، مهرانگيز، 1367، ماه در ايران، از قديمترين ايام تا ظهور اسلام، تهران، علمي و فرهنگي.
- طبرسي، فضلبن حسن، 1372، مجمعالبيان، تهران، ناصر خسرو.
- طبرى، محمدبن جرير، 1412ق، جامعالبيان فى تفسير القرآن، بيروت، دارالعرفه.
- فخررازي، محمدبن عمر، 1420ق، مفاتيح الغيب، بيروت، دار احياء التراث العربى.
- فرنبغ دادگی، 1369، بندهش، تحقیق مهرداد بهار، تهران، توس.
- فريزر، جيمز جورج، 1392، شاخة زرين: پژوهشي در جادو و دين، ترجمة كاظم فيروزمند، تهران، آگاه.
- فيومي، محمدابراهيم، 1415ق، تاريخ الفكر الديني الجاهلي، بيروت، دار الفكر العربي.
- قائمي، فرزاد، ۱۳۹۱، «تحليل اسطوره کيومرث در شاهنامه فردوسي و اساطير ايران بر مبناي رويکرد نقد اسطورهشناختي»، جستارهاي ادبي، ش ۱۷۶، ص 38ـ65.
- قرباني زرين، باقر، 1392، «نگرش اسطورهاي به گاو در ادبيات کهن عربي»، ادبيات عرفاني و اسطورهشناختي، سال نهم، ش 32، ص. 137-123.
- قمى، علىبن ابراهيم، 1367، تفسير قمى، تحقيق سيدطيب موسوى جزايرى، قم، دار الكتاب.
- کومن، فرانتس، 1393، آيين پر رمز و راز ميترايي: رازهاي ميترا، ترجمة هاشم رضي، تهران، بهجت.
- گنابادى، سلطانمحمد، 1408ق، تفسير بيان السعادة فى مقامات العبادة، چ دوم، بيروت، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات.
- ماتریدی، محمدبن محمد، 1426ق، تفسير الماتريدي (تأويلات أهل السنة)، تحقیق مجدي باسلوم، بیروت، دار الكتب العلميه.
- مجاهدبن جبر، 1410ق، تفسير مجاهد، تحقيق محمد عبدالسلام ابوالنيل، مصر، دار الفكر الاسلامي الحديثه.
- محققيان، زهرا، 1400، جنسيت و نقشپردازيهاي جنسي در قرآن، تهران، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي.
- مقاتلبن سليمان، 1423ق، تفسير مقاتلبن سليمان، تحقيق عبدالله محمود شحاته، بيروت، دار احياء التراث.
- وکیلی، شروین، 1390، اسطورهشناسی آسمان شبانه، تهران، شورآفرین.
- هال، جيمز، 1388، فرهنگنگارهاي نمادها در هنر شرق و غرب، ترجمۀ رقيه بهزادي، تهران، فرهنگ معاصر.
- يونکر، هاينريش، 1349، فرهنگ فارسي به آلماني، ترجمة بزرگ علوي، تهران، فارسي.
- Aghaei. S. Ali, 2017, "The morphology of the narrative exegesis of the Qur’an: the case of the cow of the Banū Isrāʾīl (Q 2: 67-74), Reading the Bible", in Islamic Context Qur’anic Conversations, ed. Daniel J. Crowther, Shirin Shafaie, Ida Glaser and Shabbir Akhtar, London, Routledge.
- Hart, George, 2005, The Routledge Dictionary of Egyptian Gods and Goddess, published in the USA and Canada by Routledge.
- Herodotus, 2013, The Histories. translated by George Rawlinson, Moscow, Roman Roads Media.
- Homer, 1946, The Odyssey.Translation in English: A. T. Murray, USA, Harvard University Press.
- Isaac Rabinowitz, Louis, 2007, "Red Heifer", in Encyclopaedia Judaica, ed. Michael Berenbaum and Fred Skolnik, 2nd edition, New York, New York University Press.
- Jordan, Michael, 2004, Encyclopedia of Gods: Dictionary of Gods and Goddesses, Second Edition, Kyle Cathie Limited, Printed in the United States of America.
- Junker.H.F. 1970. Persisch- Deutsches Wortbuch. Translated by Bozorg Alavi.Tehran: Alavy
- Lurker, Manfred, 2005, The Routledge Dictionary of Gods and Goddesses, Devils and Demons, New York, Routledge.
- Luthers, Martin, 2000, Die Bibel, Stittgart, 2 edition.
- MacDonald, Nathan, 2012, "The Hermeneutics and Genesis of the Red Cow Ritual, Harvard", Theological Review, HTR 105:3, p. 351–371.
- Rabinowitz, Louis I., et al., 2007, “Red Heifer”, in Encyclopaedia Judaica, ed. Michael Berenbaum and Fred Skolnik, 2nd edition, New York, University Press.
- Rubin, Uri, 2016, Quran: הקוראן, Tel-Aviv University Press.
- Schniedewind, M, William H. Hunt. Joel, 2007, A Primer on Ugaritic Language, Culture, and Literature, Cambridge University Press.
- Zammit, Martin R, 2002, Acomparative Lexical Study of Quranic Arabic, Leiden, Bril.