ملاک تقدس در قرآن و عهدین
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
مفهوم «تقدس» همواره يکي از متداولترين مفاهيم مهم و کاربردي در زندگي ديني و غيرديني انسانها بوده است. قداست یا امر قدسي يک مقوله تفسيري بوده و ارزشگذاري آن مختص قلمرو دين است (اتو، 1380، ص 9). انسانها با توجه به قداستي که براي برخي امور (مانند خدا / خدايان، اماکن، ازمنه، اشيا و حتي افراد) قائل بودهاند، همواره در پي تقديس و احترام به آنها برآمدهاند. يکي از علل وجود مقدسات اين است که انسانها از مسير امور مقدس با خداوند متعال ارتباط برقرار کرده، به درگاه ملکوتي او راه میيابند. اديان ابراهيمي نيز داراي مقدسات متعددی هستند که در متن کتب مقدس اين سه دين به بسياري از آنها اشاره شده است.
بدینروی بررسي مقدسات اديان ابراهيمي و يافتن ملاک آنها ميتواند از اين نظر اهميت داشته باشد که مشخص شود اولا،ً چه اشتراکاتي دارند و ثانياً، کداميک از اين سه دين با توجه به ادعاي توحيدي بودنشان، در معيار تقدس نيز نگاهي توحيدي دارد؛ زیرا تقدس / قداست اولاً و بالذات مختص خداست. ازاينرو، در اين تحقيق با روش مراجعه مستقيم به قرآن و عهدين، درصدد پاسخ به اين پرسش هستيم که ملاک تقدس مقدسات در اديان ابراهيمي چيست؟
طبق تحقيقات نگارندگان، تاکنون منبع يا نوشتاري که مشخصاً به ملاک تقدس در اديان ابراهيمي پرداخته باشد، يافت نگردیده است. البته مقالۀ «بررسي تطبيقي مکانها و زمانهاي مقدس در قرآن و کتاب مقدس» (صالح، 1397) به ملاک تقدس در اماکن و زمانهاي مقدس در اديان ابراهيمي به صورت ضمني پرداخته است.
1. مفهومشناسي «تقدس»
واژة «مقدس» از ريشه «قداسه» گرفته شده و به معناي پاک و منزه بودن از عيب، نقص و ناپاکي است. اين واژه به معناي «برکت» و «مبارک» نيز آمده است (ابنمنظور، 1414ق، ج 6، ص 169؛ فراهيدي، 1409ق، ج 5، ص 73؛ صاحببن عباد، 1414ق، ج 5، ص 284؛ حسيني دشتي، 1376، ج 3، ص 631؛ ج 9، ص 554).
«قدسي» و «مقدس» در اصل، به معناي چيزي است که از استفاده دنيوي (سکولار) کنار گذاشته شده و براي خدمت به خدايان يا استفاده آنان وقف شده است. اين واژه ميتوانست براي اشخاصي از قبيل کاهنان، روحانيان، اشيایي نظير محرابها و يا اماکني مانند معابد استعمال شود (گواهي، 1390، ص 384).
در کتاب معارف و معاريف در تعريف «مقدسات» آمده: مقدسات اموري هستند که نزد خداوند داراي احترام بوده و احترام آنها بر عموم مردم واجب و هتک حرمت آنها حرام باشد، اعم از اشخاصي مانند انبيا و اوصيا يا اماکني مانند کعبه و مسجدالحرام و ساير مساجد و يا اشيا؛ مانند کتب آسماني (حسيني دشتي، 1376، ج 9، ص 554).
رودلف اوتو ميگويد: امر مقدس آن چيزي است که حرمت انسان را نسبت به خود برميانگيزد و انسان به ارزش واقعي آن در درون خود اعتراف ميکند (اوتو، 1380، ص 118).
گفته شده که «تقدس» داراي دو معناي «آييني» و «اخلاقي» است که معناي ابتدایي آن به دور از ابهام و متعاليتر از همه اموري است که با دنياي فاني ارتباط دارد. ازاينرو زماني که به خداوند نسبت داده ميشود بر عظمت او دلالت ميکند که مواجهه با امر مقدس را همواره همراه با بيم و ترس جلوه ميدهد (بلوش، 2006، ص 137).
2. تقدس ذاتي و عرضي
واژة «قدّوس» که مترادف واژه «سبّوح» است، معناي لازم دارد و اصالتاً متعدي نيست؛ يعني معناي شدني دارد، نه کردني. ازاینرو به خداوند هم که «قدّوس» گفته ميشود، به معناي پاکشده نيست؛ يعني معناي شدني ندارد. پس قداست و پاکياش ذاتي اوست، نه اينکه عارض بر ذاتش شده باشد. به عبارت دیگر، معناي مفعولي ندارد؛ زیرا صفت مشبهه غالباً به معناي فاعل است و نوعي ثبوت در معنا را نيز ميرساند؛ مانند «کريم» که به معناي «صاحبالکرم» است. ازاينرو، «قدوس» بودن خداوند به معناي صاحب پاکي و طهارت از عيب و نقص است که البته ذاتي اوست و عارض بر او نشده است.
با توجه به آنچه بيان شد، خداوند اولاً و بالذات سبوح و قدوس و طاهر است و ساير موجودات به واسطه نسبتي که با خداوند دارند، مقدس و مطهر ميگردند؛ مثلاً يک موقعيت مکاني به واسطه نسبت خاصي که با خداوند دارد مقدس ميشود: «إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً» (طه: 12؛ نازعات: 16) و يا حضرت مريم به واسطه ارتباط ويژهاش با خداوند، «مطهّره» ميگردد: «وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلى نِساءِ الْعالَمينَ» (آلعمران: 42).
درواقع اين قداست به واسطه عنايت الهي بر حضرت مريم عارض شده و قبض و بسط آن به اراده الهي است. بر همين اساس، اگر کسي از حدود الهي تخطي نمايد خداوند نيز قداست را از او بازپس ميگيرد: «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاويلِ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمين ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتين» (حاقه: 44ـ46). بنابراين تنها موجودي که قداست ذاتي و مطلق دارد خداوند متعال است و ساير موجودات به واسطه ارتباطي که با خداوند دارند از قداست محدود و مشروط برخوردار ميشوند (قداست قرآن، بيتا). در عهدين نيز تقدس خداوند ذاتي است و ساير موجودات تقدسشان عرضي و به تبع نوع ارتباطي است که با خدا دارند. البته وضعيت در يهوديت و مسيحيت قدري متفاوت است که توضيحاتش خواهد آمد.
3. مقدسات در عهد عتيق
بهطورکلي ميتوان گفت: امور مقدس در عهدين در يک گستره معنايي وسيع، اما مرتبط با هم به کار رفتهاند. در عهدين، عموماً تقدس (بالذات) براي خداست و بر عظمت و تنزه و پاکي او دلالت ميکند. زمانها، اماکن و اشيا تا جايي که در تقدس خداوند سهيم باشند، به نحو اشتقاقي «مقدس» محسوب ميشوند (هاروي، 1390، ص 123).
مکگراث معتقد است: يکي از مؤلفههاي اساسي و شايد اساسيترين مؤلفه در تصوير عهد عتيق از «تقدس» عبارت است از: «چيزي يا کسي که خدا او را جدا کرده است» (مکگراث، 1393، ج 2، ص 764). ازاینرو در اعتقاد کتاب مقدس، محل و منبع تقدس فقط خداست (بلوش، 2006، ص 138).
صفت «قدوسيت» خداوند دال بر اين است که خداوند از هر پستي و پليدي به دور است و داراي کمال واقعي است. يک يهودي دانشمند و متدين همواره از خداوند بهعنوان «ذات قدوس متبارک» ياد ميکند و اين رايجترين نامي است که خداوند را با آن ميخوانند (کهن، 1382، ص 47). بنابراين ميتوان خداوند را اولين امر مقدس در عهد عتيق دانست که محور و منشأ تمام امور مقدس است.
4. ملاک تقدس اماکن مقدس در عهد عتيق
از نظر انسان مذهبي مکانها از لحاظ کيفي يکسان نيستند و برخي از مکانها با مکانهاي ديگر متفاوت است. خداوند به حضرت موسي ميفرمايد: «به اينجا نزديک نشو!»؛ «کفشهايت را از پاهايت بيرون بياور؛ چون مکاني که تو در آن ايستادهاي مکان مقدسي است» (خروج، 5:3؛ نیز ر. ك: الياده، 1378، ص 21).
در سنت يهودي، مکان مقدس جايگاه تجلي الهي است و با بناي يک مذبح يا نصب يک سنگ مشخص ميگردد و مؤمنان براي تجديد رابطه با آن امر مقدس به آن مکانها داخل ميشوند. آنگاه خداوند به بناي مکاني مقدس و قابل جابهجايي فرمان ميدهد و سرانجام، معبد «اورشليم» مکان مقدس مثالي ميگردد. قربانيها بايد در حياط محصور آن تقديم گردد و مؤمنان مکلف ميشوند که همه ساله به زيارت آن بروند (ماسون، 1385، ج 2، ص 640). همه پرستشگاهها و اماکن مقدس از طريق تجلي الوهيت، مقدس و متبرک ميشوند (الياده، 1372، ص 364).
شايد اولين مکان مقدس در عهد عتيق را بتوان «باغ عدن» دانست که حصن الهي است که خداوند در آن سکنا گزيده و قداستش ازآنروست که اولين منزلگاه الهي است (لیفسا، 2007، ص 73).
مکانهايي که انبيا آنها را مذبح براي قرباني قرار ميدادند نيز اماکن مقدسي در عهد عتيق محسوب ميشوند؛ زیرا اين اماکن محل ظهور و تجلي خداوند بودهاند؛ مانند مکاني که خداوند در سرزمين موره و بلوطستان ممري بر حضرت ابراهيم ظاهر ساخت: «و خداوند بر ابرام ظاهر شده، گفت: به ذريت تو اين زمين را ميبخشم. و در آنجا مذبحي براي خداوند که بر او ظاهر شد، بنا نمود» (پيدايش، 7:12 و 17:13).
ازجمله مکانهايي که در عهد عتيق ميتوان تقدس آن را دريافت، مکاني است که حضرت يعقوب در خواب، فرشتگان و خدا را دید و پس از اينکه بيدار شد، دريافت که اين مکانْ خانه خدا و دروازه آسمان است و آن را «بيتئيل» نامید (پيدايش، 12:28و13: 19ـ16).
همچنين وادي طور که خداوند به صراحت آن را مکاني مقدس معرفي کرد:
چون خداوند ديد که براي ديدن مايل بدان سو ميشود، خدا از ميان بوته به وي ندا در داد و گفت: اي موسي! اي موسي! گفت: لبيک. گفت: بدينجا نزديک ميا! نعلين خود را از پايهايت بيرون کن؛ زيرا مکاني که در آن ايستادهاي زمين مقدس است (خروج، 3: 4ـ5).
ازاينرو، خداوند در سفر خروج براي کوه سينا که در قله آن نازل شده است، حدود مقدسي را مشخص ميکند و جز حضرت موسي و هارون، مابقي قوم بنياسرائيل حق ورود به محدوده مقدس را نداشتند (خروج، 19: 20ـ25). بنابراين ملاک تقدس اين اماکن، تجلي و ظهور خداوند در آنهاست و پيش از اين تجلي، آنها اماکني عادي و معمولي بودند.
در عهد عتيق مکانهاي مقدس ديگري نيز وجود دارند که مسکن و منزلگاه يهوه محسوب ميشوند. از ميان اين اماکن مقدس، ميتوان از کوه «صهيون» نام برد. حضرت موسي و بنياسرائيل در «سرود رهايي» خطاب به خداوند از اين کوه بهعنوان مکاني مقدس ياد ميکند (خروج، 17:15).
نمونه دیگر «خيمه اجتماع» است که نخستين مکان مقدس متحرک است که «مسکن يهوه» نيز ناميده ميشود. خيمه عبادت به سبب حضور خداوند پس از تکميل آن توسط اسرائيليان تقدس مييابد و محلي براي عبادت او ميگردد (تقيزاده كوهباني، 1393، ص 14). خداوند، خود اين مکان را نيز مانند کوه سينا تقديس کرده است: «و در آنجا با بنياسرائيل ملاقات ميکنم تا از جلال من مقدس شود و خيمه اجتماع و مذبح را مقدس ميکنم» (خروج، 45:29و46).
بابهاي 25، 28، 35 و 38 از سفر خروج، توصيفي دقيق از خيمه اجتماع، وسايل و لوازم آن، تابوت، مذبح، و جامههاي مقدس دربر دارد. «تابوت شهادت» که حامل دو لوح سنگ «مرقوم به انگشت خدا» بود (خروج، 18:31) در اين خيمه نهاده شد (خروج، 2:40؛ نیز ر.ک: ماسون، 1385، ج 2، ص 635).
يکي از مهمترين مکانهاي مقدس که در عهد عتيق آمده، «هيکل سليمان» است. پس از اينکه حضرت سليمان از ساخت خانه خدا فارغ شد، خداوند به وي فرمود:
دعا و تضرع تو را که به حضور من کردي، اجابت نمودم، و اين خانهاي را که بنا نمودي تا من در آن تا به ابد نهاده شوم، تقديس نمودم... (اول پادشاهان، 3:9).
در تفسير عهد عتيق در ذيل فقره سوم اول پادشاهان، اينچنين آمده که خانه خدا را حضرت سليمان بنا کرد، اما اين خداوند بود که عمل تقدس بخشيدن به اين مکان را انجام داد (هنري، 2011، ج 1، ص 325). بنابراين معيار تقدس اين اماکن طبق عهد عتيق، آن است که مسکن و محل عبادت يهوه بوده و چون اين اماکن خانه خدا هستند، عمل تقديس آنها را نيز خود خداوند انجام داده است.
ديگر اماکن مقدس، يا بهتبع معبد تقدس يافتهاند، مانند «مذبح قرباني» در معبد؛ زیرا خداوند مذبح قرباني را قدس اقداس ميداند و هر که اين مکان را لمس کند مقدس خواهد شد (خروج، 38:29)، و يا خانههايي هستند که براي خداوند وقف شدهاند: «و اگر کسي خانه خود را وقف نمايد تا براي خداوند مقدس شود» (لاويان، 14:27). در تفسير کتاب مقدس نيز ذيل اين فقره آمده است که امور و اموال وقفشده به خاطر خدمت به خدا مقدس ميشوند (هنري، 2011، ج 1، ص 286).
ديگر مکان مقدس سرزمين «اورشليم» است که خداوند آن را شهري مقدس و داراي احکام ويژهاي معرفي کرده است:
بيدار شو، اي صهيون! بيدار شو و قوت خود را بپوش، اي شهر مقدس اورشليم! لباس زيباي خويش را دربر کن؛ زيرا که نامختون و ناپاک، با ديگر داخل تو نخواهد شد (اشعيا، 1:52).
مفهوم «زمين مقدس» پيوند مهمي با تاريخ بنياسرائيل دارد. وعده زمين مقدس طبق تورات، از زمان حضرت ابراهيم آغاز شد و تا زمان حضرت موسي ادامه داشت (الباش، 1392، ص 199). تقدس سرزمين اورشليم به اين علت ميتواند باشد که اين مکان، محل ارتباطات معنوي انبيا و بنياسرائيل با خداوندشان، يعني يهوه است؛ مثلاً مکاني است که خانه خدا (يعني هيکل سليمان) در دل آن قرار گرفته است.
در فقراتي از کتاب حزقيال، حجرههاي کاهنان نيز به علت مرتبط بودن با آنها، جزو مقدسات معرفي شده است:
پس مرا از مدخلي که به پهلوي دروازه بود به حجرههاي مقدس کاهنان که به سمت شمال متوجه بود، درآورد (حزقيال، 19:46).
5. ملاک تقدس ايام، اعياد و زمانهاي مقدس
ايام، زمانها و اعياد گوناگونی در عهد عتيق، جزو امور مقدس شمرده شدهاند. يکي از ايام مقدس در عهد عتيق، روز «شنبه» است که تقدس و حرمت آن به حدي است که در صورت عدم پايبندي به احکام اين روز، فرد يهودي کشته و يا از قوم خود منقطع خواهد شد:
پس سبت را نگاه داريد؛ زيرا براي شما مقدس است. هر که آن را بيحرمتي کند هرآينه کشته شود و هر که در آن کار کند، آن شخص از ميان قوم خود منقطع خواهد شد. شش روز کار کرده شود و در روز هفتم، سبت آرام و مقدس خداوند است. هر که در روز سبت کار کند، هرآينه کشته شود (خروج، 31: 14ـ15).
علت تقدس روز شنبه اينگونه بيان شده: روز شنبه مقدس است؛ زيرا روزي است که در آن خداوند پس از شش روز آفرينش عالم به استراحت پرداخت. نيز روزي است که يهوديان از مصر خارج شدند و ازاينرو شنبه از ديگر روزهاي کاري متمايز و جداست (المسيري، 1383، ج 5، ص 28). ازاينرو چون شنبه روز استراحت خداوند در عهد عتيق بيان شده، تقدسش را از جهت ارتباطي که با خدا پيدا کرده و بهتبع تقدس خداوند، کسب نموده است.
در تفسير کتاب مقدس نيز درباره علت تقدس روز شنبه گفته شده است: اين روز را خداوند به اين علت مقدس کرد تا يهوديان متوجه شوند و درک کنند که خداوند آنها را براي خودش و برای خدمت به خودش، مقدس کرده است، و از اين امر ويژه (تقدس روز شنبه)، ازيکسو نفع يهوديان را خواستار شده و از سوی ديگر مجد خود (خدا) را اراده کرده است (هنري، 2011، ج 1، ص 214).
در عهد عتيق، ايامي را که خداوند برای عبادت و انجام شعائر ديني يهود برگزيده، تقدس يافتهاند؛ مانند تقدس روز اول و هفتم «عيد پِسَح» (خروج، 16:12). ديگر عيد مقدس «روش هشانا» است که عهد عتيق روز اول ماه هفتم را محفل مقدس اين عيد بيان ميکند (اعداد، 1:29). عيد ديگر «يوم کيپور» يا بخشايش است (اعداد، 7:29) و عيد «سوکّوت» یا جشن آلونکها (نحميا، 18:8)؛ یعنی ايامي که برای نذر تخصيص داده ميشود نيز در عهد عتيق، از ايام مقدس شمرده شده است. «تمامي روزهاي نذرش براي خداوند مقدس خواهد بود» (اعداد، 8:6). بنابراين، ايامي که خداوند اصطفا کرده و يا مانند نذر براي خداوند انجام ميشوند، ايام مقدسي خواهند بود.
6. ملاک تقدس انبيا و قوم بنياسرائيل
پس کلام خدا بر من نازل شده، گفت: قبل از آنکه تو را در شکم صورت بندم، تو را شناختم و قبل از بيرون آمدنت از رحم، تو را تقديس نمودم و تو را نبي امتها قرار دادم (ارميا، 1: 4ـ5).
اين فقره از عهد عتيق نشان ميدهد که انبيا از منظر اين کتاب، افراد مقدسي هستند و مستقيماً توسط خداوند تقديس شدهاند. بنابراین ملاک تقدس آنها ميتواند ارتباط ويژهاي باشد که بين خداوند و انبيا برقرار است.
يکي از ويژگيهاي منحصربهفرد دين يهود تقدس و برگزيده بودن قوم بنياسرائيل از منظر عهد عتيق بوده و در فقرات فراواني از عهد عتيق به اين مهم اشاره شده است:
و اکنون اگر آواز مرا فيالحقيقه بشنويد و عهد مرا نگاه داريد، همانا خزانه خاص من از جميع قومها خواهيد بود؛ زيرا که تمامي جهان از آن من است و شما براي من مملکت کهنه و امت مقدس خواهيد بود. اين است آن سخناني که به بنياسرائيل ميبايد گفت (خروج، 19: 5ـ6؛ تثنيه، 18:26).
در خصوص تقديس افراد بنياسرائيل اينگونه آمده است:
و خداوند موسي را خطاب کرده، گفت: و تو بنياسرائيل را مخاطب ساخته، بگو: البته سبتهاي من را نگاه داريد؛ زيرا که اين در ميان من و شما در نسلهاي شما آيتي خواهد بود تا بدانيد که من يهوه هستم که شما را تقديس ميکنم (خروج، 13:31).
بنابراين معيار تقدس قوم بنياسرائيل طبق عهد عتيق، پايبندي به عهد خداوند و اطاعت از يهوه در تمام اوامر است.
7. تقدس نخستزادة بنياسرائيل و بهايم
يکي از آموزههايي که در يهوديت داراي احکام ويژه و تقدس ویژهای است، آموزه «نخستزادگي» است. ازاينرو در فقراتي از عهد عتيق به تقدس آن اشاره شده است:
هر نخستزادهاي را که رحم را بگشايد، در ميان بنياسرائيل، خواه از انسان، خواه از بهايم، تقديس نما؛ او از آن من است (خروج، 13:2).
در سفر اعداد اينچنين آمده است:
جميع نخستزادگان از آن مناند، و در روزي که همه نخستزادگان زمين مصر را کشتم، جميع نخستزادگان اسرائيل را، خواه از انسان و خواه از بهايم، براي خود تقديس نمودم؛ پس از آنِ من ميباشند (اعداد، 13:3).
ولي نخستزاده گاو يا نخستزاده گوسفند يا نخستزاده بز را فديه ندهي؛ آنها مقدسند. خون آنها را بر مذبح بپاش و پيه آنها را به جهت هديه آتشين و عطر خوشبو براي خداوند بسوزان (اعداد، 17:18).
بنابراين از اين فقرات ميتوان دريافت که ملاک تقدس نخستزادهها اصطفا و گزينش الهي است و با اين کار، تقدسي ويژه براي نخستزادگان بنياسرائيل قائل ميشود.
8. ملاک تقدس اشيا و هدايا
در عهد عتيق، مانند دیگر کتب مقدس، امور مقدس به لحاظ ارتباط و پيوندي که با امر مقدس اصيل برقرار ميکنند، بهرهاي از تقدس به خود ميگيرند و مقدس ميشوند. ازاینرو در عهد عتيق نيز قداست از امر مقدس اصيل به متبوع خود سرايت ميکند:
و در روزي که موسي از برپا داشتن مسکن فارغ شده و آن را مسح نموده و تقديس کرده و تمامي اسبابش را و مذبح را با تمامي اسبابش مسح کرده و تقديس نموده بود (اعداد، 1:7).
هفت روز براي مذبح کفاره کن و آن را مقدس ساز و مذبحْ قدس اقداس خواهد بود. هر که مذبح را لمس کند مقدس باشد (خروج، 38:29).
و رختهاي کتان؛ يعني رختهاي مقدس را بپوشيد (لاويان، 32:16).
و چون گفتوگو را با موسي در کوه سينا به پابان برد، دو لوح شهادت؛ يعني دو لوح سنگ مرقوم به انگشت خدا را به وي داد (خروج، 18:31).
هر هديه ايشان؛ يعني هر هديه آردي و هر قرباني گناه و هر قرباني جرم ايشان که نزد من بگذراند، اينها براي تو و پسرانت قدس اقداس باشد. مثل قدس اقداس آنها را بخور. هر ذکور از آن بخورد براي تو مقدس باشد (اعداد، 18: 9ـ10).
هرکه آنها (هداياي خداوند) را لمس کند مقدس خواهد بود (لاويان، 18:6).
ويليام مک دونالد در تفسير خود از کتاب مقدس، ذيل باب 30 سفر خروج، فقرات 22ـ33 درباره «روغن مسح مقدس» مينویسد: روغن مسح مقدس براي مسح خيمه اجتماع و اسباب آن و خود کاهنان بهکار ميرفت (مکدونالد، 1995، ص 46). بنابراين اشيا و هداياي مقدس در عهد عتيق بهتبع تقدس متبوع خود، تقدس مييابند، تا آنجا که موجب تقدس آنچه با آنها مرتبط هستند نيز ميشوند. پس تقدس چنين اموري عرضي و تبعي است.
9. تقديس به حلولگرايي
المسيري درباره تقدس و نگرش توحيدي به قداست در يهوديت معتقد است: نگرش توحيدي به قداست در يهوديت بهمثابه يکي از لايههاي انباشتي وجود دارد، اما در بالا و پايين اين لايه، لايههاي ديگري نيز هست که مهمترين آن لايه «حلولگرايي» است و هر يهودي در اين لايه، نهتنها داراي قداست است، بلکه ميتواند کاملاً با خدا يکي شود و در قداستش سهيم گردد. با در نظر گرفتن اين حلولگرايي دوگانهگرا و صلب که در عهد عتيق بهطور پنهان وجود داشته و سپس در تلمود به ظهور رسيده و در «قبالا» شکلي افراطي به خود گرفته است، درمييابيم که قداست ديگر حالتي نيست که انسان از طريق آمادگيهاي معنوي و روحي و اعمال اخلاقي در آن سهيم شود، بلکه يک ويژگي اندامي و موروثي است که از حلول هميشگي خدا برميخيزد. «قداست» صفتي الهي است که خداي مطلق را از هر نامقدس دنيوي و نسبي متمايز ميکند و اين قداست در قوم يهود سريان يافته و يهوديان متصف به اين تمايز شدهاند؛ زيرا خداوند با اين قوم پيمان بسته است.
بدینروی در چارچوب دوگانهگرايي صلب، جهان به دو بخش تقسيم شده است: دستهاي يهوديان مقدس که در قلمرو قداست زندگي ميکنند، و گروه ديگر غيريهوديان که تنها در تاريخ و خارج از حيطه قداستگذاران عمر ميکنند.
سرزميني که قوم يهود در آن ساکن ميشود، يعني «صهيون» يا همان سرزمين مقدسي است که قوانين تاريخي نسبي معمول در آن جاري نيست. تاريخ اين قوم نيز تاريخي مقدس است که ساختار، حرکت و مقصد آن با تاريخهاي بشري متفاوت است؛ زيرا خدا در آن حلول کرده است. سپس قداست به تمام نهادهاي دنيوي و قومي يهود تسري مييابد يا در آن حلول ميکند.
نسل داود مقدس است؛ زيرا ماشيح از ميان همين نسل برخواهد خاست. لاويانْ مقدس و جدا از بقيه قوماند؛ زيرا آنان فرزندان کاهناناند. روز شنبه مقدس است؛ زيرا روزي است که در آن خداوند پس از شش روز آفرينش عالم، به استراحت پرداخت و نيز روزي است که يهوديان از مصر خارج شدند و ازاينرو شنبه از ديگر روزهاي کاري متمايز و جداست. زبان عبري نيز زبانی مقدس است.
پوشاندن جامه قداست به تمام مسائل قومي به حدي ميرسد که تلمود مقدستر از خود عهد عتيق ميشود. حتي با مطالعه ميراث ديني يهود، درمييابيم که گفتوگوي ميان خدا و قوم به درجهاي ميرسد که قداست خدا برگرفته از قداست قوم ميشود، نه بعکس (المسيري، 1383، ج 5، ص 27و28).
ميشنا نيز يهوديتي ارائه ميدهد که دربردارنده نوعي جهانبيني است که در آن يهوديان موجوداتي متعالياند؛ داراي درکي عميق از تقديس عملي و نظري. ميشنا تقدس اسرائيل را به اين معنا ميداند که در تمام ابعاد و روشهايش از جهانيان متمايز ميشود. بنابراین اسرائيل بهمثابه اجارهنشين سرزمين مقدس خدا، هنگامي که محصولات اين سرزمين را به عمل ميآورد، لحظهاي گرانبار از مخاطره و قداستي رفيع شکل ميگيرد. بدينروی خواست اسرائيل بر اين محصولات اثر ميگذارد و بخشي از آنها را مقدس و مابقي آن را براي مصرف عمومي قابل دستيابي ميکند.
بنابراين خواست انساني در فرايند تقديس تعيينکننده است. درواقع پيام اصلي ميشنا درباره يهوديت که آن را متمايز و منسجم ميسازد، اين است که آدمي در مرکز آفرينش و برتر از تمام مخلوقات روي زمين است و با خداي آسمان که آدمي به صورت آن آفريده شده، مشابهت دارد. توجيه ميشنا براي اين مطلب بنيادين اين است که انسان بر آغاز و ايجاد فرايندهاي تقديس و ناپاکي، نقشي اساسي و محوري دارد. اراده انسان که در عمل او تجلي مييابد، قدرت فعال جهان است. اراده و عمل انسان بر حوزههايي که هم ميتوانند تابع تقديس گردند و هم محکوم به ناپاکي، تأثير ميگذارد؛ يعني بر معبد و سفره طعام، مزرعه و خانواده، مذبح و آتشدان، زن، زمان، مکان و اموري که در عالم مادي و همچنين عالم بالا قرار دارد، و حتي عبادات و يا جملات خنثا و بياثر را میتوان با تعامل اراده و عمل انسان و در نتيجه با برانگيختن يا به وجود آوردن قابليتهايي که براي مقدس شدن دارند، مقدس کرد.
بنابراین همانگونه که کل نظام تقدس و ناپاکي وابسته به مداخله انسان است، در ديگر گسترههاي واقعيت نيز انسان در روي زمين، محور است؛ چنانکه خدا در آسمان است. بنابراين انسان همتا و شريک در خلقت است؛ يعني همچون خداوند، از طريق اراده خويش، بر شئون و شرايط خلقت قادر است (نيوزنر، 1389، ص 91ـ98). ازاینرو هرچند در عهد عتيق محور تقدسْ خداوند متعال است، اما اين تقدس به صورت ويژهاي شامل حال قوم بنياسرائيل نيز شده است. البته گويي تقدس قوم بنياسرائيل آنچنان عميق و اساسي است که گويا خدا در اين قوم حلول کرده و فرايند تقديس به دست قوم مقدس نيز رقم ميخورد، تا حدي که بنا بر آنچه بيان شد، خدا تقدسش را از قوم دارد.
10. تقدس در عهد جديد
هنري تيسن مقدس بودن و تقديس شدن را اينگونه تعريف ميکند:
به معناي وسيع، تقديس را ميتوان جدا ساختن براي خدا و محسوب کردن مسيح بهعنوان قدوسيت ما و طاهر ساختن از فساد اخلاقي و شبيه شدن به صورت مسيح تعريف نمود (تيسن، بيتا، ص 273).
مکگراث معتقد است: يکي از مؤلفههاي اساسي و شايد اساسيترين مؤلفه در تصوير عهد عتيق از تقدس، عبارت است از: «چيزي يا کسي که خدا او را جدا کرده است». اما عهد جديد تقريباً اين تصوير را تنها به تقدس افراد محدود ميکند؛ يعني آن را بر افراد اطلاق ميکند و کاري به مفهوم «مکانهاي مقدس» يا «افراد مقدس» ندارد. ازاينرو مردم به خاطر اينکه وقف خدا شدهاند، «مقدس»اند و تمايز آنان از مابقي جهان، ناشي از دعوت آنها از سوي خداست (مکگراث،1393، ج 2، ص 764).
11. منشأ مقدسات در عهد جديد
در عهد جديد، همانند عهد عتيق اولين امر مقدس و ملاک و منشأ آن خداوند متعال است که در فقراتي از عهد جديد به آن اشاره شده است:
بلکه مثل آن قدوس که شما را خوانده است، خود شما نيز در هر سيرت، مقدس باشيد؛ زيرا مکتوب است: مقدس باشيد؛ زيرا که من قدوسم (رساله اول پطرس، 1: 15ـ16).
پس شما به اينطور دعا کنيد: اي پدر ما که در آسماني، نام تو مقدّس باد (متي، 9:6).
بنابراين طبق عهد جديد نيز منشأ تقدس خداوند است که تقدسش امري ذاتي است و اين تقدس ميتواند به خواست خداوند به هر امري که وي بخواهد، سرايت کند و آن را مقدس سازد.
نکته مهمي که بايد در اينجا به آن اشاره کنيم اين است که در عهد جديد، ميان سه انجيل اول (متي، مرقس و لوقا) هماهنگي وجود دارد و به همين علت آنها را «اناجيل همنوا» مينامند (رسولزاده و باغباني، 1391، ص 481).
يکي از مطالبي که در اين سه انجيل مشترک است، تأکيد بر انسان بودن حضرت عيسي است. اما از جمله تفاوتهاي انجيل چهارم (يوحنا) با اناجيل همنوا، نفي شريعت موسوي و تأکيد بر الوهيت حضرت عيسي است. بدینروی با توجه به اينکه حضرت عيسي خود را در عهد جديد تکميلکننده شريعت موسوي و نه نافي آن معرفي ميکند: «گمان مبريد آمدهام تا تورات را يا صحف انبيا را باطل سازم؛ نيامدهام تا باطل نمايم، بلکه تا تمام کنم» (متي، 17:5)، فقراتي درباره تقدس اماکن و زمانها براساس شريعت موسوي در اناجيل همنوا يافت ميشود؛ مانند ماجراي آزمايش حضرت عيسي به وسيله شيطان:
آنگاه ابليس او را به شهر مقدس برد و بر کنگرۀ هيکل برپا داشته، به او گفت: اگر پسر خدا هستي، خود را به زير انداز! (متي، 4: 5و6).
اي نادانان و نابينايان! آيا کدام افضل است: طلا يا هيکلي که طلا را مقدس ميسازد؟ (متي، 17:23).
اگر کسي هيکل خدا را خراب کند، خدا او را هلاک سازد؛ زيرا هيکل خدا مقدس است و شما آن هستيد (اول قرنتيان، 17:3).
پس مقصود اين است که براي ما چنين رئيس کهنهاي است که در آسمانها به دست راست تخت کبريا نشسته است، که خادم مکان اقدس و آن خيمه حقيقي است که خداوند آن را بر پا نمود، نه انسان (عبرانيان، 8: 1ـ2).
پس با توجه به سخن حضرت عيسي هرچه جزو مقدسات يهوديان است، براي مسيحيان نيز باید مقدس باشد. مؤيد اين مطلبْ تقدس معبد سليمان از نظر حضرت عيسي و عهد جديد است؛ زیرا مقدسترين مکان براي يهوديان، هيکل سليمان است (در ادامه به امور مقدسي میپردازیم که پس از ظهور حضرت عيسي در عهد جديد تقدس يافتهاند).
ازاينرو، در انجيل يوحنا، اعمال رسولان، نامهها و مکاشفه يوحنا، ديگر نقش محوري شريعت کنار گذاشته ميشود و حضرت عيسي ـ بنا بر آموزههاي پولس ـ جايگزين نقش محوري شريعت شده، نقش آن را ايفا ميکند؛ زيرا پولس مدعي است: پيش از آمدن حضرت عيسي نجات از طريق ايمان و عمل به شريعت حاصل ميشد؛ اما با ظهور حضرت عيسي عمل به شريعت باطل شده و جاي خود را به ايمان به وي داده است (خواص، 1392، ص 86) و در نتیجه، نجات و رستگاري و حتي تقدس (اول قرنتيان، 2:1) وابسته به ايمان به حضرت عيسي ميشود (اعمال رسولان، 18:26).
همانگونه که مستر هاکس ميگويد: تقديس توسط اتحاد با مسيح، با ايمان به او حاصل ميشود و بدينوسيله مؤمنان حقيقت را پذيرفته، مسيح در ايشان ساکن ميشود (يوحنا، 17:17؛ مستر هاکس، 1383، ص 688). بنابراین ديگر از آن جنبه انساني حضرت عيسي که در اناجيل همنوا وجود دارد، خبري نيست، بلکه به اعتقاد پولس، الوهيت مسيح خواست خدا بوده؛ زيرا وي واجد تمام صفات الهي و مظهر و صورت خداي ناديده است (دوم قرنتيان، 4:4) و نخستزادۀ تمام مخلوقات است (کولسيان، 1:1).
همچنين پولس معتقد بود: حضرت عيسي پسر خداست، اما پسر واقعي او (روميان، 3:8؛ دوم قرنتيان، 19:1؛ کولسيان 13:1). پولس مدعي است که الوهيت در مسيح تجسم يافته و تمام الوهيت در او ساکن است (کولسيان، 9:2). پولس هدف از انسان شدن مسيح و جسم گرفتن الوهيت را در راستاي برنامه الهي براي نجات انسان ميداند (خواص، 1392، ص 201ـ203). بنابراين با ظهور آموزههاي پولسي، همه چيز و از جمله تقدس وابسته به حضرت عيسي ميشود.
12. ملاک تقدس کليسا
يکي از علل تقدس کليسا اين است که مسيح کليسا را دوست داشت و خود را وقف آن کرد تا کليسا با خون وي مقدس گردد. مسيح کليساي خود را دوست داشت. او حاضر شد جانش را فداي کليسا کند. تا آن را مقدس و پاک سازد و با غسل تعميد و کلام خدا آن را شستوشو دهد و بدينسان بتواند کليسايي شکوهمند و بدون نقص براي خود مهيا سازد که هيچ لکه و چروک و عيبي در آن ديده نشود (افسسيان، 5: 25ـ27؛ گلوخوف، 1397، ص 242).
در تفسير فقرات مزبور چنين آمده که مسيح کليساي خود را عليرغم تمام نواقص و مسائلي که در آن است، نهتنها محبت ميکند، بلکه کليساي خود را به وسيله تعميد و کلام خدا (کتاب مقدس)، تقديس نموده است (هيل و تورسون، 2001، ص 1001). بنابراين، تقدس کليسا به نوعي، هم وابسته به محبت حضرت عيسي و غسل تعميد است و هم وابسته به کلام خدا يا همان کتاب مقدس، که البته همه اينها از مسير حضرت عيسي صورت ميگيرد.
13. ملاک تقدس نان و شراب مقدس
مسيحيان به ياد شام آخر حضرت عيسي که در عهد جديد ذکر آن نيز آمده است، آيين «عَشاي رباني» را در کليسا برگزار ميکنند:
و نان را گرفته، شکر نموده و پاره کرده، به ايشان داد و گفت: اين است جسد من که براي شما داده ميشود. اين را به ياد من بهجا آوريد. و همچنين بعد از شام پياله را گرفت و گفت: اين پياله عهد جديد است در خون من که براي شما ريخته ميشود (لوقا، 22: 19ـ20).
در اين آيين شرکتکنندگان اندکي نان و شراب را بهعنوان گوشت و خون حضرت عيسي ميخورند. کاتوليکها و ارتدوکسها معتقدند: اين دو ماده توسط کشيش به گوشت و خون عيسي تبديل ميشود (باغباني و رسولزاده، 1393، ص 192). بدینروی تقدس «نان و شراب» به علت آن است که اين دو به نوعي به گوشت و خون حضرت عيسي تبديل ميشوند، تا آنجا که بسياري معتقدند: آنها به خون و گوشت واقعي عيسي تبديل ميشوند.
14. فرايند تقديس در عهد جديد
ريشه تقديس در عهد جديد ـ دستكم ـ سه معنا دارد:
اول. جدا ساختن از چيزهاي ناپاک و وقف کردن براي خدا (متي، 17:23؛ يوحنا، 36:10 و 19:17؛ دوم تيموتائوس، 21:2)؛
دوم. مقدس اعلام کردن (لوقا، 2:11؛ اول پطرس، 15:3)؛
سوم. طاهر ساختن (افسسيان، 26:5؛ اول تسالونيکيان، 23:5؛ عبرانيان، 13:9؛ تيسن، بيتا، ص 275).
در تفسير فقره دوم از باب اول رساله اول به قرنتيان آمده است: مقدسها در مسيح کساني هستند که «نام عيسي را ميخوانند» (روميان، 10: 12ـ13)، نه به زبان، بلکه با دل و ايمان او را ميخوانند؛ زیرا در غير اين صورت مقدس نخواهند شد (متي، 21:7). ازاينرو، هنگامي که مسيحيان از روي ايمان نام مسيح را صدا میکنند و او را به قلب خود دعوت مینمايند، وي از طريق نيروي روحالقدس وارد قلب آنها میشود. و اين قدرت مقدسکننده روحالقدس است که مسيحيان و زندگي آنها را دگرگون کرده، آنان را مقدس خواهد کرد. بنابراين، مقدسها کساني هستند که گناهانشان پاک شده است و زندگيشان به وسيله نيروي روحالقدس که از حضرت عيسي مسيح نشئت ميگيرد، دستخوش دگرگوني شده، بخشايش گناهان خود را از خدا دريافت ميدارند (هيل و تورسون، 2001، ص 770).
در تفسير باب دوم از رساله اول پطرس درباره مقدس شدن مسيحيان اينگونه بيان شده است: مسيحيان براي اطاعت از عيسي مسيح برگزيده شدهاند. کسي که از او اطاعت ميکند مقدس است؛ زیرا اطاعت و تقدس همواره ملازم يکديگرند (همان، ص 1232).
يکي از مسائلي که در مسيحيت مطرح ميشود بحث «گناه اصلي» است. مسيحيان براي پاک و مقدس شدن از اين گناه و آلودگي ذاتي، توجيهاتي ارائه دادهاند. مطلب ذيل ناظر به اين قبيل توجيهات است:
عمل تقديس (مسيحيان) سه مرحله دارد:
1ـ14. عمل اوليه تقديس
اين تقديس از نظر مقام است. عهد جديد بيان ميدارد که به محض ايمان به مسيح، شخص مؤمن در همان لحظه تقديس خواهد شد. اين مطلب با توجه به اينکه در عهد جديد، مؤمنان بدون کمال و رشد معنوي مقدس ميشوند، روشن ميگردد (اول قرنتيان، 2:1؛ افسسيان، 1:1؛ کولسيان، 2:1؛ عبرانيان، 10:10؛ يهودا، 3). طبق عبرانيان (10:10) تقديس شدن و قرباني مسيح با هم است. ازاینرو مسيح بيرون دروازه عذاب کشيد «تا قوم را به خون تقديس نمايد» (عبرانيان، 13: 12). پس مرگ مسيح براي تقديس قوم لازم بود.
2-14. جريان تقديس شدن
در اين مرحله قدوسيت بهمنزله يک جريان مستمر در زندگي ادامه مييابد. براساس آنچه شخص مؤمن در زمان ايمان آوردن انجام داده است، به او سفارش ميشود که واقعاً به آن عمل کند. بنابراین وقتي مؤمن کاملاً تسليم خدا شود، در اين صورت عمل تقديس قطعي است. در نتيجه، «در فيض و معرفت خداوند و نجاتدهنده ما عيسي مسيح» ترقي خواهد کرد (دوم پطرس، 18:3).
3-14. تقديس کامل و نهايي
اين تقديس زماني محقق ميشود که مسيح ملاقات شود. لذا نجات از وجود گناه وقتي عملي خواهد شد که خداوند را ببينيم و اين، يا در زمان مرگ است (عبرانيان، 23:12) و يا در زمان رجعت مسيح (اول تسالونيکيان، 13:3؛ عبرانيان، 28:9؛ اول يوحنا، 2:3؛ يهودا؛ تيسن، بيتا، ص 275ـ278).
تقديس انسان ـ در کل ـ دو عامل دارد: خدا و انسان. در اين زمینه علاوه بر خداي پدر، «تثليث» نيز در آن سهيم است. خداي پدر شخص مؤمن را به اين معنا که قدوسيت مسيح را به حساب او ميگذارد، تقديس ميکند (اول قرنتيان، 30:1). مسيح نيز با فدا کردن جان خود، شخص مؤمن را تقديس مينماید (عبرانيان، 10:10و12:13) و به وسيله روحالقدس قدوسيت را ايجاد ميکند (روميان، 13:8؛ عبرانيان، 11:2). بنابراين در تقديس مسيحيان هر سه اقنوم تثليث نقش معين و خاص خود را دارد (تيسن، بيتا، ص 278).
جان مک آرتور در تفسير خود از عهد جديد، تقريباً به همين مضمون مطالب فوق، تقديس شدن را به دو نوع تقسيم ميکند:
4-14. تقديس به وسيله ايمان به حضرت عيسي
به اين صورت که هر مؤمني با آمرزيده و عادل شمرده شدن براي خدا تقديس ميشود (جدا ميگردد) و پاک و قدوس به حساب ميآید و «مقدس» ناميده ميشود. اين تقديس شدن در يک آن و به وسيله ايمان شخص حاصل ميشود. بنابراين نبايد اين را با فرايند تدريجي تقديس شدن اشتباه گرفت. پس اين تقديس شدن به جايگاه و موقعيت مؤمن مربوط است، نه به اعمال و کردار او (اعمال رسولان، 32:20؛ اول قرنتيان، 2:1؛ 11:6؛ دوم تسالونيکيان، 13:2؛ عبرانيان، 11:2؛ 1:3؛ 10:10؛ اول پطرس، 2:1).
5-14. فرايند تدريجي تقديس
اين فرايند توسط روحالقدوس انجام ميشود، به اين صورت که شخص مؤمن با اطاعت از کلام خدا و نيرو گرفتن از روحالقدس، به تدريج شبيه مسيح ميشود. بر اين اساس مک آرتور معتقد است: فرد مؤمن با همگام شدن در اراده خدا، قادر ميگردد در قدوسيت روزافزون زيست نمايد و بيش از پيش به عيسي مسيح شبيه شود (يوحنا، 17:17و19؛ روميان، 6: 1ـ22؛ دوم قرنتيان، 18:3؛ تسالونيکيان، 4:3 و23:5؛ مک آرتور، 2007، ص 23).
مک دونالد نيز در تفسير خود، ذيل باب چهارم اول تسالونيکيان، معتقد است: «تقدس» يک روند است، نه يک دستاورد. اراده خداوند نيز در اينباره، تقدس قومش است. وي در ادامه ميگويد: به هر حال، مؤمنان بايد خود را از تمام گناهان تقديس کنند، و اين همان چيزي است که بهمثابه روند يا فرايند تقديس شناخته ميشود (مکدونالد، 1995، ذيل باب 4 اول تسالونيکيان).
بنابراين، بهطورکلي ميتوان گفت: مراد از مفاهيمي همچون «تقدس»، «مقدس» و «تقديس» در بیشتر کاربردهای آن که در تفاسير نيز به آنها اشاره شده، ناظر به پاک و طاهر شدن از گناهان به وسيله ايمان به عيسي مسيح است. در اين فرايند نيز روحالقدس به واسطه مسيح در عمل تقديس و مقدسسازي مسيحيان مشارکت ميکند.
15. ملاک و منشأ تقدس در قرآن
در قرآن کريم مشتقات «قداست» قریب ده مرتبه آمده که سه مرتبه آن درباره «ارض و وادي مقدس» (مائده: 1؛ طه: 12؛ نازعات: 16) است و به مکاني اشاره دارد که توسط خداوند تقدس پيدا کرده است. در چهار جا به صورت «روحالقدس» آمده است (نحل: 102؛ بقره: 253و87؛ مائده: 110). بنا به گفته بیشتر مفسران، منظور از آن فرشته وحي، جبرئيل امين است که قداست او نيز به خاطر تقرب اين فرشته مقرب به درگاه الهي است. دو نمونه آن نيز به صورت «قدوس» (جمعه: 1؛ تين: 23) است که از اسما و صفات الهي محسوب ميشود و مراد از آن پاک و منزه بودن خدا از هر عيب و نقصی است. در يک جا هم کلمه «مقدس» به صورت فعل متکلم معالغير به کار رفته است (عبدالباقي، 1373، ذيل «قدس»).
صورتهاي گوناگون ريشه عربي «حرم» در تحقيقات غربي دال بر معناي تقدس دانسته شده و در نتيجه واژههاي مشتق از اين ريشه که در قرآن آمده، اغلب در ترجمههاي انگليسي قرآن به «sacred» به معناي «مقدس» برگردانده ميشوند. بنا بر روايات اسلامي، «مسجدالحرام» (بقره: 144، 149ـ150، 191، 196؛ مائده: 2؛ انفال: 34؛ توبه: 7، 19، 28؛ فتح: 25و 27) به مسجد پيامبر در مکه اشاره دارد. «مشعرالحرام» (بقره: 198) مکاني است که براساس روايات، پيامبر اکرم بر آن ايستادند و در پيشگاه خداوند دعا کردند؛ همان تپۀ «قُزَح» در مُزدَلِفه. «بيتالحرام» هم با کعبه يکي دانسته شده است. «حُرُمات» فرمانهاي مقدس الهياند (حج: 30؛ مک اوليف، 1396، ص 350). بنابراين با مشتقات «حرم» مانند «حرام» نيز به امور مقدس در قرآن اشاره شده است.
1-15. تقدس خداوند
يکي از آموزههاي قرآن، تنزه و تعالي خداوند از مخلوقات، هم در مرتبه واقعيت (تنزه هستيشناسانه، مانند: «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْء») (شوري: 11) و هم در مرتبه ادراک (تنزه معرفتشناسانه، مانند: «لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ» (انعام: 103) است. اين دو مرتبه به تنزه و تعالي او از توصيفات مخلوقات (تنزه زبانشناسانه به معناي عدم امکان توصيف خداوند در قالب الفاظ (کليني، 1407ق، ج 1، ص 92؛ صدوق، 1398ق، ص 37) منتج ميشود؛ چنانکه در آيات قرآن نيز به آن اشاره شده است: «سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يَصِفُون» (انعام: 100) و «سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يَقُولُونَ عُلُوًّا كَبيرا» (اسراء: 43).
از سوي ديگر، در قرآن براي خداوند اوصافي مانند «قدوس» (حشر: 23؛ جمعه: 1) و «مقدس» (بقره: 30) نيز ذکر شده است. با مراجعه به کتب لغت، ميتوان معناي «تقدس خداوند» را با «تعالي و تنزه» مرتبط دانست.
ابنفارس در معجم مقاييس اللغه، «قدس» را در اصل به معناي «طهر و پاکي» دانسته (ابنفارس، 1404ق، ج 5، ص 63) و چون خداوند متعال از اضداد، انداد، همسر و فرزند، منزه و متعالي است، توصيف خداوند به صفت «قدوس» را نيز به همين معنا ميداند (همان، ص 64).
فراهيدي و ابنمنطور نيز «قدس» و «تقديس» را به معناي تنزيه خداوند دانستهاند (فراهيدي، 1409ق، ج 5، ص 73؛ ابنمنظور، 1414ق، ج 6، ص 168). بنابراين ميتوان تنزه هستيشناسانه، معرفتشناسانه و زبانشناسانه خداوند را مبناي معناي تقدس الهي دانست. ازاينرو «خداوند مقدس است» يعني: «خداوند منزه و متعالي از مخلوقات خويش است».
با تعريفي که ذکر شد، ويژگی «تقدس» اصالتاً تنها از آنِ خداست. همچنين خداوند در اسما، صفات، کلام و افعالش نيز مقدس است؛ بدينمعنا که خداوند در امور مذکور با مخلوقاتش متفاوت است (فيضبخش، 1390).
2-15. ملاک تقدس اماکن مقدس
قرآن کريم اولين خانهاي را که براي عبادت انسانها قرار داده شده کعبه مکرمه دانسته و آن را مايه هدايت عالميان و مکاني مبارک (يعني مقدس) شمرده است (آلعمران: 96و97). خداوند نيز در دو جا به کعبه بهعنوان خانه خودش اشاره کرده است: «وَ عَهِدْنا إِلى إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفينَ وَ الْعاكِفينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ» (بقره: 125؛ حج: 26). با توجه به منسوب شدن کعبه به خداوند، لاجرم تقدس اين مکان مقدس نيز اثبات ميشود.
دیگر مکان مقدس در قرآن «مساجد» هستند که خداوند آنها را مختص خود ميخواند: «وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلاتَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدا» (جن: 18؛ بقره: 114؛ توبه: 17و18). اگرچه عنوان «مساجد» گاهي به مواضع سجده نيز اطلاق شده، اما ظهور آن در معابد، معروف و محفوظ است: «وَ لَوْلا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِيَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ يُذْكَرُ فيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثيرا» (حج: 40؛ جوادي آملي، 1389، ص 181و182).
بنابراين تمام مساجد خانههای خدا و محل پرستش او هستند و ازاینرو همه مساجدي که در قرآن از آنها ياد شده، مانند مسجدالحرام و مسجدالاقصي (اسراء: 1)، اماکنی مقدس هستند. ازاينرو، اگر مسجدي به واقع خانه خدا نباشد، بلکه صرفاً نام مسجد (مانند مسجد ضرار) را يدک بکشد، ديگر حرمت و تقدسي نخواهد داشت و از منظر قرآن بايد تخريب و نابود شود (توبه: 107).
قرآن کريم در ماجرای نقل داستان مبعوث شدن حضرت موسي به پيامبري، به برخي از مکانهاي مقدسي که مورد تأييد قرآن نيز هست، اشاره ميکند؛ مانند: «إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً» (طه: 12؛ نازعات: 16). در آية 21 سورة «مائده» به سرزمين مقدس يهوديان (يعني فلسطين) اشاره ميکند: «يا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتي كَتَبَ اللَّهُ لَكُم» (طباطبائي، 1390ق، ج 13، ص 234).
همچنين قرآن کريم مکاني را که حضرت موسي از درخت مشتعل نداي وحي را شنيد، «بقعه مبارکه» ميداند: «فَلَمَّا أَتاها نُودِيَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ يا مُوسى إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمين» (قصص: 30). با توجه به مطالب مذکور در بخش مفهومشناسي «تقدس» که برخي از لغويان حقيقت «تقدس» را برکت و مبارک ميدانند، ميتوان بقعه مبارکه در اين آيه را هم جزو مقدسات در قرآن کريم دانست.
3-15. ملاک تقدس ایام مقدسی
آيات و رواياتي بر احترام، برکت و قداست برخي از ايام دلالت ميکنند؛ از جمله آيه شريفة «إِنَّا أَنْزَلْناهُ في لَيْلَةٍ مُبارَكَة» (دخان: 2) که بيانگر نزول قرآن کريم در شب قدر است (قدر: 1ـ3). البته مفسران در تفسير «ايامالله» اختلافنظر دارند. اما برخي از مفسران وجه جمع بين اقوال را برگزيده و قائلاند به اینکه ايامالله، يا اشاره به ايام پيروزي پيامبران پيشين و امتهاي صالح آنها دارد و يا اشاره به روزهايي که خداوند اقوام سرکش و طواغيت را عذاب کرده است (طباطبائي، 1390ق، ج 12، ص 18؛ مکارم شيرازي و ديگران، 1374، ج 10، ص 272). بنابراين تقدس اينگونه ايام مقدس ميتواند ناشي از نزول مقدساتي مانند قرآن که کلام خداوند متعال است، در چنين زمانهايي باشد و ازاینرو شب قدر تقدس خود را از ناحيه نزول قرآن دريافت کرده است.
از ميان دوازده ماه قمري، چهار ماهِ محرم، رجب، ذيقعده و ذيحجه «ماههاي حرام» شناخته ميشوند که هرگونه جنگی در آنها حرام شمرده شده است (تونهاي، 1390، ص 824). ازاينرو، از ديگر زمانهاي مقدس در قرآن ميتوان از «ماههاي حرام» نام برد؛ زیرا در قرآن براي اين چهار ماه خداوند حرمت ويژهاي قائل شده است (توبه: 36). همچنين خداوند در سورة «مائده» مؤمنان را از حرمتشکني اين ماهها برحذر ميدارد: «ياأَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لاتُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ وَ لاَ الشَّهْرَ الْحَرام» (مائده: 2). بنابراین تقدس ايامي مانند ماههاي حرام از جانب امر و نهي خداوند در خصوص اين ايام است و با اين امر و نهي الهي است که حدود اين ماههاي مقدس مشخص ميشود و تقدس آنها به منصه ظهور ميرسد.
همچنين قرآن کريم ماه رمضان را به علت نزول قرآن در آن، داراي جايگاه ويژهاي ميداند (بقره: 185). با توجه به تقدس قرآن، ماه رمضان نيز به تبع آن تقدس میيابد.
روز جمعه را هم که طبق قرآن به مؤمنان دستور داده شده است براي ساعاتي از امور دنيوي دست بکشند و به نماز جمعه و ياد خدا بپردازند، ميتوان از منظر قرآن مقدس دانست؛ زیرا «ايامالله» زمانهايي هستند که به نوعي مختص ذکر و ياد خدایند و اين مهم درباره روز جمعه به صراحت در قرآن بيان شده است (جمعه: 9).
نتيجهگيري
هريک از اديان ابراهيمي در کتب مقدسشان امور مقدسي دارند که محور بسياري از اعمال ديني آنهاست. وجه مشترک اين سه دين در ملاک تقدس را بايد در منشأ تقدس امور مقدس آنها جستوجو کرد. اين منشأ چيزي نيست، جز خداوند متعال که داراي تقدس ذاتي است. بنابراین آنچه را بهمثابه ملاک تقدس به صورت کلي در قرآن و عهدين ميتوان به آن اشاره کرد «اصطفا، توجه، تجلي، وضع، امر و نهي الهي و منسوب و مرتبط به خدا بودنِ» امور مقدس در قرآن و عهدين است.
برای مثال، تجلي خداوند در کوه سينا براي حضرت موسي سبب و ملاک تقدس اين مکان شده، و يا برگزيدن سرزمين اورشليم از ناحيه خداوند معيار تقدس اين سرزمين است. در اسلام نيز مانند يهوديت، خداوند متعال با اصطفا و توجه به مکان يا زمان و يا شخصي آن را برگزيده و آثار و برکات خاصي براي آن وضع کرده و در نتيجه تقدس يافته؛ مانند «شب قدر» که علت تقدس آن در وهلۀ نخست اصطفاي الهي است، هرچند قرآن هم در آن نازل شده است.
در مسيحيت نيز وضع به همين منوال ميتواند باشد، درصورتيکه طبق گفته حضرت عيسي وي مکمل يهوديت است، نه نافي آن. اما بنا بر آموزههاي پولس، ديگر تنها خداوند منشأ و ملاک تقدس نيست، بلکه اين «تثليث» و اقانيم سهگانهاند که موجب تقدس امور مقدس ميشوند، نه خداوند بهتنهايي. در ميان اقانيم سهگانه هم مسيح است که با تجسد و پسر واقعي خدا شدن، سبب شد تا هر چيزي که با وي مرتبط ميشود، خدايي و مقدس گردد.
البته در يهوديت نيز بنا بر قرائتي که از تقدس قوم بنياسرائيل بيان شد، اين نحوه از تقدس منجر به حلول خدا در قوم بنياسرائيل شده و تقدس را امري طرفيني و يهوديان را از جهتي مستقل در تقديس و تقدس دانسته است. بنابراين ميتوان تنها در دين اسلام منشأ تقدس را خداوند متعال دانست که ملاک آن نيز از قدوسيت او نشئت ميگيرد. اما در يهوديت و مسيحيت، با توجه به آموزههاي تقدس قوم، «حلولگرايي» و «تثليث»، بنياسرائيل و مسيح نيز همانند يهوه و خداي پدر، استقلال در تقدس دارند و مستقلاً ميتوانند عمل تقديس را انجام دهند.
- کتاب مقدس، 2007م، ترجمه قديم، انتشارات ايلام.
- ابنفارس، ابوالحسین احمد، 1404ق، معجم مقاییس اللغة، قم، مکتب الاعلام الاسلامی.
- ابنمنظور، محمدبن مکرم، 1414ق، لسانالعرب، بيروت، دارالفکر.
- اوتو، رودلف، 1380، مفهوم امر قدسي، ترجمة همايون همتي، تهران، نقش جهان.
- الباش، حسن، 1392، قرآن و تورات در کجا اتفاق و در کجا اختلاف دارند؟، ترجمة علياوسط ابراهيمي، تهران، گستره.
- الياده، ميرچا، 1378، مقدس و نامقدس، ترجمة نصرالله زنگويي، تهران، سروش.
- باغباني، جواد و عباس رسولزاده، 1393، شناخت کليساي کاتوليک، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- تقيزاده کوهباني، محمود، 1393، جايگاه مکان مقدس در شعائر يهودي، مسيحي و اسلام، قم، دانشگاه اديان و مذاهب.
- تونهاي، مجتبي، 1390، فرهنگنامه حج، قم، مشهور.
- تيسن، هنري، بيتا، الهيات مسيحي، ترجمة طاطهوس ميکائيليان، بيجا، حيات ابدي.
- جوادي آملي، عبدالله، 1389، صهباي حج، قم، اسراء.
- حسيني دشتي، سيدمصطفي، 1376، معارف و معاريف، قم، دانش.
- خواص، امير، 1392، الوهيت در مسيحيت: بررسي تحليلي و انتقادي، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- رسولزاده، عباس و جواد باغباني، 1391، شناخت مسيحيت، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- صاحببن عباد، اسماعيل، 1414ق، المحيط في الغة، تصحيح محمدحسن آلياسين، بيروت، عالمالکتاب.
- صالح، سيدمحمدحسن، 1397، «بررسی تطبیقی مکانها و زمانهای مقدس در قرآن و کتاب مقدس»، معرفت، ش 247، ص 77-89.
- صدوق، محمدبن علی، 1398ق، التوحید، قم، جامعة مدرسين.
- طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1390ق، الميزان في التفسير القرآن، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات.
- عبدالباقي، محمدفؤاد، 1373، المعجم المفهرس لألفاط القرآن الکريم، تهران، اسلامي.
- فراهيدي، خليلبن احمد، 1409ق، العين، قم، هجرت.
- فيضبخش، محسن، 1390، «مقايسۀ فهم سنتي و جديد از تقدس الگوهاي ديني»، امامتپژوهي، ش 3، ص 305-325.
- قداست قرآن، بيتا، در: andisheqom.com
- کلینی، محمدبن یعقوب، 1407ق، الکافی، تهران، دارالکتاب الاسلامیه.
- کهن، آبراهام، 1382، گنجينهاي از تلمود، ترجمة اميرفريدون گرگاني، تهران، اساطير.
- گلوخوف، اي. آ، 1397، اصول و تعاليم ارتدوکس، ترجمة فرزانه شفيعي، قم، اديان.
- گواهي، عبدالرحيم، 1390، فرهنگ توصيفي اديان، تهران، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي.
- ماسون، دنيز، 1385، قرآن و کتاب مقدس: درونمايههاي مشترک، ترجمۀ فاطمهسادات تهامي، تهران، دفتر پژوهش و نشر سهروردي.
- مستر هاکس، 1383، قاموس کتاب مقدس، تهران، اساطير.
- المسیری، عبدالوهاب، 1383، دائرةالمعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، ترجمۀ مؤسسۀ فرهنگی مطالعات و پژوهشهای تاریخ خاور میانه، تهران، دبیرخانۀ کنفرانس بینالمللی حمایت از انتفاضۀ فلسطین.
- مک اوليف، جين دَمن، 1396، دائرةالمعارف قرآن، ترجمة گروه مترجمان، تهران، حکمت.
- مک آرتور، جان، 2007، تفسير عهد جديد: تفسير آيه به آيه، بيجا، بينا.
- مک دونالد، ويليام، 1995، تفسير کتاب مقدس براي ايمانداران، بيجا، بينا.
- مکارم شيرازي، ناصر و ديگران، 1374، تفسير نمونه، تهران، دارالکتبالاسلاميه.
- مکگراث، آليستر، 1393، درسنامۀ الهيات مسيحي، گروهي از مترجمان، قم، مرکز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب.
- نيوزنر، جيکوب، 1389، يهوديت، ترجمۀ مسعود اديب، قم، اديان.
- هاروي، ون آستن، 1390، فرهنگ الهيات مسيحي، ترجمة جواد طاهري، تهران، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي.
- هنري، متي، 2011، التفسير الکامل للکتاب المقدس، قاهره، مطبوعات ايجلز.
- هيل، توماس و استيفان تورسون، 2001، تفسير کاربردي عهد جديد، ترجمۀ آرمان رشدي و فريبرز خنداني، بيجا، بينا.
- Bloesch, Donald, 2006, God The Almighty: power, Wisdom, Holiness, Love, New York, Inter-Univercity Press.
- Lifsa, Schachter, 2007, The Garden of Eden as Gods first Sanctury, Jewish bible Quarterly, Oxford.