معرفت ادیان، سال چهاردهم، شماره اول، پیاپی 53، زمستان 1401، صفحات 85-94

    جایگاه عشق در اخلاق شفقت در دیدگاه آگوستین و امام محمد غزالی

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ناهید غیاثی / دانشجوی دکتری گروه ادیان و عرفان دانشگاه آزاد اسلامی تهران / ghiasinahid7@gmail.com
    ✍️ بخشعلی قنبری / دانشیار گروه ادیان و عرفان دانشگاه آزاد اسلامی تهران / Bak.Qanbary@iauctb.ac.ir
    محمد رضا عدلی / استادیار گروه ادیان و عرفان دانشگاه آزاد اسلامی تهران / moh-adli@yahoo.com
    چکیده: 
    عشق در ماهیت و حیات انسان از جایگاه والایی برخوردار است و همین امر لزوم توجه به اخلاق شفقت را نشان می دهد. بر این اساس پژوهش حاضر به صورت توصیفی و تحلیلی و با استناد به منابع کتابخانه ای و با هدف بررسی جایگاه عشق در «اخلاق شفقت» در دیدگاه آگوستین و محمد غزالی صورت گرفته است. نتایج بیانگر آن است که هر دو عارف عشق را موهبتی الهی می دانند و هر دو بر جایگاه عشق در شفقت ورزی تأکید کرده اند و بی عشق، شفقت را کامل نمی دانند. بر این باورند که اگر عشق به کاینات تعلق یابد موجب شفقت می شود و هرچه شدید تر باشد، شفقتش بیشتر است. هر دو معتقدند: عشق هایی هست که باید آنها را ابراز کرد و عشق هایی هستند که نباید آنها را ابراز کرد؛ یعنی تمایلات باید با انتخاب و اراده باشد. آنان عشق به خداوند را ذات قانون اخلاقی و عشق الهی را همان شفقت الهی می دانند. شفقت الهی که شامل مخلوقات می شود، عبارت است از: عشق مخلوقات، به ویژه انسان به خداوند.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Status of Love in the Ethics of Compassion in Augustine's and Imam Mohammad Ghazali's View
    Abstract: 
    Love has a high position in human nature and life, which shows the need to pay attention to the ethics of compassion. Using an analytical-descriptive and deskresearch method and investigating the position of love in the "Ethics of Compassion" from the point of view of Augustine and Mohammad Ghazali this research has been conducted. The results show that both mystics consider love as a divine gift and both have emphasized the position of love in compassion, so that without love, compassion is not complete. They believe that if love belongs to the universe, it causes compassion, and the more intense the love, the greater the compassion. Both believe: there are loves that should be expressed and there are loves that should not be expressed; It means that the inclinations must be by choice and will. They consider the love of God as the essence of moral law and divine love as divine compassion. Divine compassion, which includes creatures, consists of: The love of creatures, especially humans to God.
    متن کامل مقاله: 

    مقدمه
    عشق در زندگي بشر کارکردهاي زيادي دارد. يکي از آنها نقش و جايگاه تعيين‌کننده آن در اخلاق شفقت است، به‌گونه‌اي‌که مي‌توان آن را يکي از مؤلفه‌هاي اساسي اين اخلاق دانست. آگوستين و غزالي دو انديشمند از دو سنت مسيحي و اسلامي راجع به اخلاق سخنان زيادي گفته‌اند، البته غزالي تخصصي و آگوستين تواردي. این هر دو درباره «شفقت» نيز سخناني گفته و نظراتي داده‌اند. به‌رغم فاصله زماني و مکاني و باور ديني، نقاط مشترکي در اخلاق در معناي عام، و در شفقت به‌مثابه اخلاق حداکثري و به معناي خاص، و جايگاه عشق در اين اخلاق به معناي اخص دارند. استخراج اين نظرات و مقايسه آنها مي‌تواند در بسط ادبيات مربوط به اخلاق شفقت گامي هرچند کوچک به‌شمار آيد.
    1. تعريف اجمالي «اخلاق شفقت»
    «شفقت» به معناي پذيرفتن يا تحمل کردن چيزي در شخصي ديگر است؛ يعني خود را به جاي ديگري قرار دادن، احساس کردن درد و رنج او، به‌گونه‌ای‌که گويي درد و رنج خویش است. به همين دليل است که شفقت به شکلي بايسته در قانون طلايي خلاصه مي‌شود که از ما مي‌خواهد به دل‌هاي خود نگاه کنيم، آنچه ما را رنجور مي‌سازد کشف نماييم و آنگاه تحت هر شرايطي، از تحميل آن رنج بر ديگري اجتناب ورزيم. بنابراين مي‌توان «شفقت» را نوعي رويکرد مبتني بر اصول اخلاقي و نوعدوستي منسجم تعريف کرد (آرمسترانگ، ۱۳۹۵، ص 18).
    «شفقت‌ورزي» در لغت به معناي «رنج بردن» است و در شکل اخلاقي آن، همزادپنداری در احساس درد و رنج ديگران است. در شکلي ديگر، معناي اصلي آن «همدلي و مهرباني و دلسوزي» است. در مباحث اخلاقي «ملاطفت و مراحمت در حق ديگري» است. در زبان انگليسي واژه «compassion» به مفهوم «شفقت» است.
    «شفقت» به معناي احساس تأسف براي مردم نيست؛ به معناي پذيرفتن يا تحمل کردن چيزي در شخصي ديگر است؛ يعني خود را به جاي ديگري قرار دادن، احساس درد و رنج او، به‌صورتي که گويي که درد و رنج خود ماست.
    «شفقت» از انسانيت جدايي‌ناپذير است؛ کسي که داراي رفتار صحيح انساني است، به جاي آنکه انگيزه اصلي‌اش سود شخصي باشد، همواره به ديگران علاقه‌مند است. درواقع «شفقت» تحقق طبيعت انساني است و وقتي ما را فرامي‌خواند که در ملاحظه مشفقانه و هميشگي ديگران، نفس خويش را کنار بگذاريم، و قادر است ما را به گستره‌اي از وجود وارد کند که وضعيت طبيعي وابسته به نفس را تعالي مي‌بخشد (همان، ص ۲۰).
    بنابراين «اخلاق شفقت» همان اخلاق عشق است، با اين تفاوت که در اخلاق عشق اراده انسان چندان دخالت ندارد، ولي در شفقت اراده شرط اساسي است.
    مي‌توان گفت: اخلاق شفقت همان اخلاق عام است، با دلسوزي و مهرباني خاص، به‌گونه‌اي‌که نيازهاي آدميان را قبل از بيان تأمين مي‌کند و دربردارنده عناصر عدالت، احسان و عشق است (هاسکر و همکاران، 1390، ص 429).
    «اخلاق شفقت» اخلاقي حداکثري و ترکيبي است؛ يعني در حقيقت يک صنف اخلاقي مستقل نيست، بلکه ترکيبي از چند نوع اخلاق است. به تعبير ديگر، اگر سه صفت اخلاقی «عدالت»، «احسان» و «عشق» را جمع کنيم در نهايت به «اخلاق شفقت» دست مي‌يابيم. اگر کسي از اخلاق شفقت برخوردار باشد به همه آدميان احسان مي‌کند.
    زندگي در طريق خدا زندگي خوبي است؛ زيرا خدا چيزي جز خوبي را در انسان محقق نمي‌کند. خدا در تعامل با انسان، با اخلاق رفتار مي‌کند. در اين اخلاق خدا فراتر از استحقاق آدميان، اعم از خوب و بد، به آنها نيکي مي‌کند. درحقيقت خدا از انسان‌ها مي‌خواهد با اين اخلاق با يکديگر تعامل نمایند. پس چون فقط خدا آفريننده سعادت و بخشنده آن است، انسان بايد از خدا اخلاق احسان بياموزد تا بتواند به ساير انسان‌ها احسان روا دارد.
    آگوستين قديس که بي‌شک يکي از با استعدادترين فيلسوفان عصر باستان بود (بريتانيکا و دانيجر، 2006، ص 91)، از زمره مسيحياني به‌شمار مي‌آید که مسئله «اخلاق» و «تکليف اخلاقي» را با خواست خدا و اوامر الهي مرتبط دانست و ارتباط ميان خداوند و روح انساني را نخستين دل‌مشغولي اخلاق دانست.
    از نظر آگوستين انسان استعداد عشق‌ورزي دارد. بنابراين مي‌توان از او انتظار داشت تا اخلاق شفقت را در خود محقق سازد. انسان مخلوق خداوند است. انسان فقط در محضر خداوند و در اتحاد عاشقانه با او، به آرامش محض مي‌رسد.
    اخلاق شفقت تنها در رابطه انسان با ديگران نيست، بلکه اين اخلاق در رابطه با خدا هم قابليت طرح دارد. آگوستين معتقد است: بايد رحم و شفقت را از خود شروع کني. هرقدر بيشتر به خودت محبت کني بيشتر خواهي توانست به ديگران رحم و شفقت داشته باشي. «شفقت» احساس آساني نيست، بلکه به تو مي‌گويد که بايد اعمالت براساس عشق و محبت باشد. او «اخلاق شفقت» را ترکيبي از صداقت، احسان و عشق مي‌داند. عشق در نظر او همان عاملي است که انسان را به جايگاهي مي‌رساند که تا بدانجا نرسد، به آرامش دست نمي‌يابد. این همان تقرب و نزديکي جستن به خداوند است (آگوستين، 1392، ص 45؛ همو، 1394، ص 96و97).
    غزالي معتقد است: وقتي انسان به اخلاق شفقت مي‌گرايد تمايلات نفساني او تصفيه مي‌شود و قلب او از کدورت‌هايي که مانع رسيدن به معرفت است، پاک مي‌گردد. غزالی «اخلاق شفقت» را صرفاً شرعي مي‌دانست. البته تا حدي که از تکليف به صورت اعتدلال درآيد نيکوست؛ و وقتي جوهره انسان فرشته شود به حقيقت حق واصل و به عشق معرفت الهي مي‌رسد (غزالي، 1361، ص 11و18).
    در مجموع، مي‌توان بيان داشت که آگوستين و غزالي هر دو خدامحورند. غزالي خدا را وجودي لايتناهي مي‌داند، درحالي‌‌که آگوستين ديدگاهي دوگانه نسبت به خدا دارد: در مرحله اول خدا را به صورت انسان (مسيح) می‌داند که نازل شده است تا انسان‌ها او را بشناسند و در مرحله ديگر وجودي بي‌نهايت است که هرگز قابل شناخت نيست، و انديشه درباره او به سکوت مي‌انجامد.
    2. عشق و شفقت
    «عشق» يکي از مفاهيم انتزاعي و پيچيده است که ابعاد گوناگوني دارد. در حقيقت، به مجموعه‌اي از حالات دروني و احساسات خاص اطلاق مي‌شود که فرد در ارتباطات خود با ديگر انسان‌ها، موجودات و باورها تجربه مي‌کند. عشق محور کل هستي و پيونددهنده همه اجراي وجود است. يکي از شرايط و مقدمات حصول مرتبه عشق، شناخت پروردگار است. خداوند محور هستي بوده و خير عمده و سعادت ابدي بشر در عشق الهي نهفته است. وسيله اتصال انسان با مرکز هستي ( يعني خدا) نيز عشق است (برمر، 1993، ص 162).
    عشق دربردارنده دو نوع احساس است: شهواني و معنوي. عشق معنوي با يک نگاه پاک و معصوم آغاز مي‌شود و به آرامی شدت مي‌گيرد. اما در کل، عشق باور و احساسي عميق، شديد و لطيف است که با مفاهيم صلح و انسان‌دوستي مطابقت دارد. با اين وجود، کلمه «عشق» در شرايط گوناگون معاني متفاوتي را بازگو مي‌کند. انواع ديگر عشق مانند عشق عرفاني، عشق افلاطوني، عشق مذهبي، عشق به خانواده، عشق به همسر، عشق به فرزند، و عشق به دوست را نيز مي‌توان متصور شد. الگوي درک عشق و شفقت و نماد شفقت‌ورزي همان الگوي «مادر عاشق» است. «عشق روحاني» همان شفقت است و آنکه بيشتر شفقت مي‌ورزد، يا آنکه محبت بيشتری به همنوع و همسايه خود دارد عاشق‌تر است.
    عشق که شور و احساس و عاطفه‌اي ابتدايي است، از نظر اخلاقي خنثاست. آگوستين اين مطلب را چنين بيان مي‌کند: عشق‌هايي هست که بايد ابراز کرد، و عشق‌هايي که نبايد ابراز کرد؛ يعني تمايلاتي که بايد با انتخاب ارادي بر آنها صحه گذاشت و تمايلاتي که بايد در برابرشان مقاومت نمود و از آنها تبرّي جست و مهارشان کرد. عشق فقط تا آنجا شايسته ستايش يا نکوهش است که به‌صورتي ارادي تصديق و تأييد شده باشد. بنابراين، ارادة درستْ عشق درست است و ارادة منحرفْ عشق منحرف. عشقي که ما را به تملک موضوعش فرا‌مي‌خواند تمناست. عشق به تملک و بهره‌جويي، «شادي» است. عشقي که به دنبال پرهيز از چيزي آسيب‌رسان است «ترس» است. عشق به حضور چيزي که از دست رفته «درد يا اندوه» است. همه اينها بد هستند اگر عشق بد باشد، و خوبند اگر عشق خوب باشد (اوکانو، 1393، ص 293ـ297).
    توجه به آنچه ذکر شد نشان می‌دهد که عشق در ماهيت و حيات انسان از جايگاه والايي برخوردار است و همين موضوع توجه به اخلاق شفقت را موجه مي‌سازد.
    آگوستين همه عواملي را که ذیل عنوان «انگيزه‌هاي فعال» است يکجا در مفهوم «عشق» قرار مي‌دهد. «عشق» از نظر او، همان عاملي است که انسان را به سوي جايگاهي مي‌کشاند که تا بدانجا نرسد به آرامش دست نمي‌يابد (پورسينا، 1385، ص 123). آگوستين بيان مي‌دارد که اگر عشق (دوست داشتن) باشد که هم اعمال را متعين مي‌کند و هم شخصيت فرد را، آنگاه عشق به خود، منشأ گناه است.
    به‌ عبارت دقيق‌تر، منشأ گناه غرور است؛ يعني سر باز زدن از قبول تابعيت خدا و رضايت ندادن به جايگاه خود در سلسله‌مراتب وجود. به زبان افلاطوني اين به معناي روي‌گرداندن از خدا و روي آوردن به خودشيفتگي است؛ خطايي که در فهم رابطة ميان خداوند و بشر روي مي‌دهد. لغزش آدم نتيجه اين توهم بود که خود را موجودي مستقل پنداشت. گناه او تقليد منحرفانه از خدا بود (تايلور، 1398، ج 1، ص 753ـ754). نظر آگوستين مي‌تواند جايگاه عشق را در اخلاق شفقت بيان کند که بدون عشق معطوف به ديگران نمي‌توانيم به آنان شفقت بورزيم.
    آگوستين به نقل از کتاب مقدس، دوستي ديگران را دوستي خود تلقي مي‌کند و با اين نظر ميان عشق و شفقت رابطه برقرار مي‌سازد. فرمان دوست داشتن خدا و همسايه شامل فرمان عشق به خودمان است؛ زیرا هيچ احتياجي به اين فرمان نيست که هر انساني بايد خودش و بدنش را دوست بدارد؛ چون ما خودمان را دوست داريم و آنچه ما را پايين مي‌آورد مطابق قانون طبيعت است که هرگز تخلف نمي‌کند و آنچه ما را با جانوران مشترک مي‌سازد این است که جانوران نيز خودشان و بدنشان را دوست دارند (آگوستين، 1392، ص 711).
    آگوستين تاريخ نسل بشر را به جدال بين دسته دوستداران خدا و دوستداران خود تقسيم مي‌کند؛ يکي در قالب شهر اورشليم و ديگري در قالب شهر بابل. می‌گوید: دو نوع عشق وجود دارد. اين دو نوع عشق جدا‌کننده شهري است در نسل بشر، و گويي در آميزه‌اي که بستر قرون میانه را مي‌سازد، به وجود آمده‌اند. از نظر او دو نوع عشق وجود دارد: عشق انسان به خودش و عشق انسان به خدا (کاپلستون، 1388، ج 2، ص ۱۰۸). درواقع عشق به خدا در عشق به ديگران محقق مي‌شود که در مرتبه عالي به شفقت تبدیل مي‌گردد.
    غزالي بحث حب و عشق الهي را با حب انسان به محسوسات شروع مي‌کند و مي‌گويد: انسان در حواس پنجگانه با حيوان شريک است. بنابراين لذات آنها مشترک است. حال ممکن است انسان غافل يا مغرض بخواهد هرگونه محبتي وراي ادراکات حواس، از جمله محبت حق‌تعالي را انکار کند. غزالي در جواب اين مسئله وجود حس ششم آدمي را پيش مي‌کشد که مدرکات عقلي و غيرمادي را ادراک مي‌نماید. از نظر او محبت الهي از اين قسم ادراکات ناشي مي‌شود و اين ديده باطن است که حق‌تعالي را مشاهده مي‌کند و چون بصيرت باطن قوي‌تر از بصر ظاهر است، بنابراين لذت دل قوي‌تر از لذت ظاهر و بزرگ‌تر از آن است. پس کسي‌که محبت پروردگار را انکار نمايد، حقيقتاً از لحاظ درک در حد بهايم است و از اين حد فراتر نمي‌رود (غزالي، 1354، ص 314).
    به کار بردن کلمه «محبت»، چه براي آدمي و چه براي خداوند جايز است. بنابر‌اين معناي لغت بسته به عامل محبت متفاوت است. عشق انساني عبارت است از: ميل نفس انسان به آنچه با او هماهنگ است؛ زيبايي، خواه بيروني باشد يا دروني. از اين عشق او به کمال مي‌رسد؛ کمالي که نمي‌تواند در خودش به آن دست يابد.
    در نظر غزالي چنين عشقي را نمي‌توان به خداوندي نسبت داد که تمام خصايل در او بي‌حد و حصر به کمال رسيده است؛ اما مي‌توان اين را گفت که از ديدگاه متافيزيکي و بالاتر، خداوند مخلوقات خود را دوست ‌دارد. عشق خداوند مطلقاً واقعي است. وقتي قرآن با تأکيد مي‌فرماید : «آنها را دوست ‌دارد» (مائده: ٥٤)، اين يعني «خداوند ـ درواقع ـ به ايشان (به نفوس تمام آدميان) مهر مي‌ورزد، اما ـ به ‌واقع ـ او غير خود، کسي را دوست ندارد؛ به اين معني که او جامع همه موجودات است و چيزي غير از او نيست. از اين نظر مي‌توان گفت: او هم عشق به خدا را در عشق به ديگران مي‌جويد؛ زيرا ديگران را از خدا جدا نمي‌داند.
    او عشق الهي را «خوددوستي» مي‌نامد؛ احساسي که کسي نمي‌تواند منکرش شود و تلاش مي‌کند تا ثابت کند تمام عشق‌هاي ما در نهايت مبني بر خوددوستي هستند. او به موضوع عشق والدين به فرزندانشان مي‌پردازد و استدلال مي‌کند که پدر، پسر را دوست دارد؛ زیرا بقاي نسل خود را دوست دارد و مشقت‌ها را به خاطر او تحمل مي‌کند. عشق کساني‌که خوبي مي‌کنند، عشق برانگيخته از زيبايي، عشق به خانواده و نزديکان، همگي قابل تقليل به «خوددوستي» است. در تمام اين صور، عشق در يک سطح قرار ندارد.
    بنابراين غزالي از اولين و بديهي‌ترين نوع عشق، عشق به خود به سمت عالي‌ترين و عظيم‌ترين تجلي‌هاي عشق فرامي‌رود. هرچه مرتبت عشق فراتر مي‌رود، سايه خودپرستي کم‌رنگ‌تر مي‌شود. او به دنبال آن است که در نهايت، ما يک موجود را دوست داريم، اگرچه غير از اين را تصور ‌کنيم. آن موجود تنها خداست که ما در تمام ظواهر گوناگون و در تمام اظهار علاقه‌هايمان، او را دوست داريم.
    کسي که گداي محبت نيکوکاري است، نمي‌داند که اين خدا بوده که دست آن نيکوکار را به صدقه دادن برانگيخته است. نيکوکار بيش از دستي که اعانه داده، مستحق تشکر نيست. در وراي نيکوکار و نيازمند، اين تنها خداست که عمل مي‌کند. ما سايه‌هاي او هستيم و نقش اصلي را او ايفا مي‌کند (غزالي، 1395، ص 195ـ198).
    آگوستين خدادوستان را عاشقانی مي‌داند که عشقشان را در قالب ديگران محقق مي‌بينند و همين نکته ميان عشق و شقفت رابطه وثيقي برقرار مي‌سازد.
    غرالي هم کم‌‌وبيش همين نظر را مي‌پذيرد و محبت خدا را محبت خلق مي‌داند که حالت متعالي آن همان شفقت است.
    آگوستين با استناد به کتاب مقدس، بر دوستي خوبي‌ها که بخش عمده آنها معطوف به ديگران است، تأکيد دارد که استمرار اين دوستي به شفقت منتهي مي‌شود.
    غزالي هم با استناد به قرآن مبني بر دوستي خالصانه آفريده‌هاي خدا، پلي ميان اين دوستي و شفقت برقرار مي‌نماید. غزالي مسئله عشق ميان خدا و انسان را در عرفان و تصوف مي‌يابد و عشق الهي را «خوددوستي» مي‌نامد و آن را احساسي می‌داند که کسي نمي‌تواند منکر آن شود. او مي‌کوشد تا ثابت کند تمام عشق‌هاي ما در نهايت مبتني بر خوددوستي هستند.
    غزالي از اولين و بديهي‌ترين نوع عشق (عشق به خود) به سمت عالي‌ترين و عظيم‌ترين تجلي‌هاي عشق مي‌رود. هرچه مرتبت عشق فراتر رود، سايه خودپرستي و خودشيفتگي کمرنگ‌تر مي‌شود و انسان سايه‌اي از خداوند متعال مي‌گردد که نقش اصلي خود را ايفا مي‌نماید و در نهايت به شفقت مبدل مي‌شود.
    3. عشق به‌مثابه مؤلفه شفقت
    عشق به‌مثابه آخرين مرتبه محبت، يکي از مؤلفه‌هاي تشکيل‌دهنده اخلاق شفقت به‌شمار مي‌آيد؛ يعني هر شفقتي مي‌تواند عشق به‌شمار آيد، اما هر عشقي شفقت نيست. عشق منحصر به موجودی خاص است، اما شفقت مي‌تواند به عموم تعلق يابد. فيلسوفان و انديشمندان مسلمان عشق را کمال وجودي مي‌دانند که در تمام مراتب هستي جريان دارد. عشق الهي که همان شفقت الهي است، عبارت است از: عشق مخلوقات و به‌ویژه انسان به خداوند.
    غزالي آن عامل اصلي که انسان را برمي‌انگيزد تا به سوي خوبي‌ها حرکت کند عشق به زيباي مطلق حضرت حق‌تعالي می‌داند.
    به اعتقاد آگوستين براي دوست داشتن همه چيز، براي شفقت داشتن بر همه چيز، اعم از انساني و غير‌انساني، زنده و غير‌زنده، بايد همه چيز را در دل گنجاند و احساس نمود بايد به همه چيز تشخّص بخشيد و انسان‌وار کرد؛ زيرا عشق به آنچه دوست ‌دارد و به آن شفقت مي‌ورزد، تشخّص مي‌دهد و بسان خود مي‌کند. هر کس فقط به چيزي شفقت دارد يا ـ به‌عبارت ديگر ـ فقط چيزي را دوست دارد که شبيه خودش باشد و تا آنجا که شبيهش باشد دوستش دارد، و این شباهت هرچه بيشتر باشد، عشق به آن بيشتر مي‌شود. بدين‌سان شفقت به همه چيز و ـ همراه با آن ـ عشق به هر چيز، به تناسب شباهتي که در آنها با خود دارد، رشد مي‌کند. شايد هم اين عشق باشد که خود‌به‌خود رشد می‌کند و گسترش مي‌يابد و اين شباهت‌ها را در چشم ايجاد مي‌نماید (اونامونو، 1394، ص 192).
    از نظر غزالي نيز عشق الهي که همان شفقت الهي است، عبارت است از: عشق مخلوقات و به‌ویژه انسان به خداوند. غزالي اگرچه مي‌خواهد خود را از فلاسفه مستقل نشان دهد، اما خواسته يا ناخواسته در بسياري از علوم پيرو آنهاست. او در بحث «انگيزش و تحريک» نيز همان سخن فلاسفه‌ای همچون ارسطو و ابن‌سينا را مطرح کرده است. از نظر او عامل اصلي که انسان را برمي‌انگيزد تا به سوي خوبي‌ها حرکت کند عشق به زيباي مطلق حضرت حق‌تعالي است.
    اما بايد ابتدا به اين سؤال پرداخت که عشق از ديدگاه غزالي چه تعريفي دارد؟ غزالي محبت و عشق را ويژگي موجودات صاحب ادراک معرفي مي‌کند. «حب و دوستي» عبارت است از: گرايش طبع به چيزي لذت‌دهنده و اگر اين گرايش شدت و قوت يابد «عشق» ناميده مي‌شود، و «بغض» عبارت است از: نفرت طبع از چيزي دردآور و رنج‌دهنده که اگر اين نفرت قوي شود باعث کمرنگ‌تر شدن عشق می‌شود تا جایی که عشق تبدیل به نفرت می‌شود (صدرالمتألهين، 1981، ج 2، ص 314).
    4. آثار فقدان عشق در اخلاق شفقت
    بخش عمده فلسفه اخلاق و به‌ويژه اخلاق شفقت به زندگي‌هاي ما به‌مثابه اعضای جامعه بشري مربوط مي‌شود. قواعد اخلاقي ناظر به تقبيح قتل عمد، آسيب رساندن، دروغ‌گويي، سرقت و جنايت و نيز قواعد ناظر به تأييد و تحسين مهرباني، درستکاري و سخاوت عموماً قواعدي جهانشمول تلقي می‌شود‌ که نسبت‌گرايان اخلاقي با اين موضوع مخالفند. اينکه آيا مي‌توان حقانيت اين مدعا را اثبات کرد يا نه، يکي از مسائل اساسي فلسفه اخلاق است. از سوي ديگر بدون اخلاق مبتني بر ايمان و فروتني، جامعه اميد ناچيزي براي ارائه سياست دارد (اتکينز و دودارو، 2004، ص xxvii).
    در مرکز اخلاق، معيارهايي وجود دارد که نه فقط براي مصالح فرد خاصي که پيرو آنهاست، بلکه براي خير جمعي جامعه نيز مفيد است؛ بدين‌صورت که جامعه را به محيطي امن‌تر تبديل مي‌کند و يا بهروزي کلي اعضاي جامعه را ارتقا مي‌بخشد. ولي براي آنکه فايده لازم از آنها حاصل شود، بايد بيشتر مردم به آنها وفادار باشند. اخلاق هنجاري مي‌کوشد تا معيارهايي را، هم تعريف و هم تبيين کند که چگونه افراد، حتي اگر مصالح آنها از بسياري جهات متفاوت با هم باشد، مي‌توانند به هنجارهاي عامي که در خدمت خير عمومي است، ملتزم باشند (نيگل و ديگران، 1392، ص 37ـ39).
    ما باید خير را با همه قلب و همه نفس و همه قوت خودمان دوست بداريم. همه کساني‌که ما را دوست دارند بايد ما را به سوي اين خير هدايت کنند و ما بايد همه کساني را که دوست می‌داريم به سوي آن هدايت کنيم. اين شيوه عملي کردن دو حکمي است که تمام تورات و صحف انبيا بدان‌ها تعلق دارد: «خداوند، خداي خود را به همه دل و تمامي نفس و تمامي فکر خود محبت نما» (آگوستين، 1392، ص 402) و «همسايه خود را مثل خود محبت نما» (همان)؛ زيرا براي اينکه انسان معناي دوست داشتن خويشتن را بداند، غايتي در نظر گرفته شده است تا همه اعمال خود را به سوي آن متوجه سازد و با اين ‌شيوه سعادتمند گردد؛ زيرا کسي که خودش را دوست ‌دارد طالب چيزي جز سعادت نيست و غايتي که پيش‌روي او قرار گرفته اين است که به خدا تقرب جويد.
    بنابراين، هنگامي‌که به انسان آگاه خويشتن‌دوست فرمان داده مي‌شود که همسايه‌اش را مانند خودش دوست بدارد، اين فرمان چيزي نيست، جز اينکه او همه توان خود را به کار گيرد تا همسايه‌اش را به دوست داشتن خدا ترغيب کند. اين ‌است پرستش خدا؛ اين است دين حق؛ اين ‌است پارسايي درست؛ و اين است خدمتي که فقط براي خدا مناسبت دارد (آگوستين، 1392، ص 402).
    طبق نظر غزالي، همه امور اخلاقي دو طرف «محمود» و «مذموم» دارند كه مقصود حفظ «اعتدال» براي كسب كمال اخلاقي دنيوي و غايت سعادت اخروي است. اخلاق غزالي صرفاً شرعي است. از نظر او اخلاق بر مبناي تكليف شرعي تا حدي كه از تكلُّف به صورت اعتدال درآيد، نيكوست و اين ابتداي سعادت است؛ ولي سعادت واقعي انسان وقتي است كه جوهره‌اش فرشته شود و صفات غريب اين عالم خاکي را از خود دور سازد. با صفت «فرشتگي» اعمال انسان از عالم بشري مي‌گذرد، به حقيقتِ حق واصل می‌گردد و صرفاً به عشق حضرت الهيت انجام مي‌پذيرد (غزالي، 1361، ص 11ـ18).
    اگر کسي از اخلاق شفقت برخوردار باشد به همه آدميان احسان مي‌کند. زندگي در طريق خدا، زندگي خوبي است؛ زيرا خدا چيزي جز خوبي را در انسان محقق نمي‌سازد. خدا در تعامل با انسان، با اخلاق رفتار مي‌کند. در اين اخلاق خدا فراتر از استحقاق آدميان، اعم از خوب و بد، به آنها نيکي مي‌کند. در حقيقت، خدا از انسان‌ها مي‌خواهد با اين اخلاق با يکديگر تعامل کنند. پس چون فقط خداي آفريننده سعادت و بخشنده آن است، انسان هم بايد از خدا اخلاق احسان را بياموزد تا بتواند به ساير انسان‌ها احسان روا دارد.
    جدول 1: مقایسه اجمالی عشق در اخلاق شفقت از دیدگاه آگوستین و غزالی
    مبحث    آگوستين    غزالي
    عشق    عاملي است که انسان را به سوي جايگاهي مي‌کشاند که تا بدانجا نرسد به آرامش دست نمي‌يابد.    حب و دوستي عبارت است از: گرايش طبع به چيزي لذت‌دهنده و اگر اين گرايش شدت و قوت يابد «عشق» ناميده مي‌شود.
    اخلاق شفقت    اخلاق شفقت اخلاقي حداکثري و ترکيبي است؛ يعني اگر سه صفت اخلاقي «عدالت»، «احسان» و «عشق» را جمع کنيم در نهايت به «اخلاق شفقت» دست مي‌يابيم.    به نظريه فرمان الهي پايبند است. توجه به اخلاق شفقت مي‌تواند ضامن قطعي براي استمرار اخلاق حداقلي باشد.
    عشق در اخلاق شفقت    آگوستين: انسان استعداد عشق‌ورزي دارد. ازاين‌رو مي‌توان انتظار داشت که او بتواند اخلاق شفقت را در خود محقق سازد؛ زيرا يکي از عناصر اصلي اخلاق «شفقت‌ورزي» است.    عشق الهي که همان شفقت الهي است، عبارت است از: عشق مخلوقات و به‌ویژه انسان به خداوند. تنها خداست که شايسته و درخور محبت است و محبت خدا نهايي‌ترين نتيجه مقام‌هاي سالکان و بلندترين قله درجه عارفان است.
    نتيجه‌گيري
    آگوستين محبت را چيزي جز احساس همدردي در مقابل بيچاره نمي‌داند که سبب کمک به او تا حد توان مي‌شود. اين هيجان‌ها هنگام ابراز محبت و کمک به بينوايان و بخشودن افراد پشيمان از عقل پيروي مي‌کنند، بي‌آنکه عدالت آسيبي ببيند؛ زيرا اين محبت بخشي از رحمتي است که هر انساني به خودش دارد.
    عشق به‌مثابه آخرين مرتبه محبت، مساوي اخلاق شفقت نيست، بلکه يکي از مؤلفه‌هاي تشکيل‌دهنده اخلاق شفقت به‌شمار مي‌آيد؛ يعني هر شفقتي مي‌تواند عشق به‌شمار آيد، اما هر عشقي شفقت نيست. عشق منحصر به موجودی خاص است، اما شفقت مي‌تواند به عموم تعلق يابد. آگوستين اخلاق عشق خدا را نه‌تنها شامل انسان‌ها، بلکه شامل همه موجودات، اعم از جماد، گياه، درخت، حيوان، انسان و فرشته مي‌داند؛ زيرا همه اينها در اثر اخلاق عشق خدا آفريده شده‌اند.
    هر دو متفکر از عشق انسان به خداوند سخن گفته‌اند و اوج چنين عشقي را عشق به خلق خدا مي‌دانند که نه‌تنها با عشق به خدا منافات ندارد، بلکه از آن نشئت گرفته است. آگوستين و غزالي از اولين و بديهي‌ترين نوع عشق (عشق به خود) به سمت عالي‌ترين و عظيم‌ترين تجلي‌هاي عشق فرامي‌رود. هرچه مرتبت عشق فراتر مي‌رود سايه خودپرستي کم‌رنگ‌تر مي‌شود. تنها خداست که ما در تمام ظواهر گوناگون و در تمام اظهار علاقه‌هایمان، دوست داريم.
    هر دو دانشمند معتقدند که تمايلات بايد با انتخاب و اراده باشد.
    عشق در زندگي انسان از جايگاه والايي برخوردار است و همين امر سبب توجه به اخلاق شفقت ‌شده است. هر دو عشق به خداوند را ذات قانون اخلاقي مي‌دانند. علاوه بر آن هر دو عشق الهي را همان شفقت الهي مي‌‌‌دانند. 

        آرمسترانگ، کارن، ۱۳۹۵، از دل تو تا دل من دوازده گام براي زندگي مهربانانه، ترجمة مرضيه سليماني، تهران، فرهنگ نشر نو.
        آگوستين، ۱۳۹۴، اعترافات، ترجمة سايه ميثمي، تهران، سهروردي.
        ـــــ ، ۱۳۹۲، شهر خدا، ترجمة حسين توفيقي، قم، اديان و مذاهب.
        اوکانو، دي. جي، 1393، تاريخ تحليلي فلسفه غرب، ترجمة خشايار ديهيمي، تهران، نقش جهان.
        اونامونو، میگل، 1394، درد جاودانگی، ترجمة بهاءالدین خرمشاهی، تهران، ناهيد.
        پورسينا، زهرا، 1385، تأثير گناه بر معرفت، با تکيه بر آراي اگوستين قديس، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي.
        تايلور، سي سي، 1398، تاريخ فلسفه راتلج، ترجمة حسن مرتضوي، چ پنجم، تهران، چشمه.
        صدرالمتألهين، 1981م، الحکمة المتعالية في الاسفار العقلية الاربعة، بيروت، دار احياء التراث العربي.
        غزالي،‌ محمد، 1395، کيمياي سعادت، تصحيح حسين خديوجم، تهران، علمي و فرهنگي.
        ـــــ ، 1354، کيمياي سعادت، ترجمة حسن خديوجم، تهران، شركت سهامي کتاب‌هاي جيبي.
        ـــــ ، 1361، کيمياي سعادت، ترجمة حسين خديوجم، تهران، علمي و فرهنگي.
        کاپلستون، فردريک چارلز، ۱۳۸۸، تاريخ فلسفه، فلسفه قرون وسطي از آگوستين تا اسکوتوس، ترجمة ابراهيم دادجو، تهران، علمي فرهنگي و سروش.
        نيگل، تامس و ديگران، ۱۳۹۲، دانشنامه فلسفه اخلاق، ترجمة انشاءالله رحمتي، تهران، سوفيا.
        هاسکر، ويليام و همكاران، 1390، عقل و اعتقاد ديني، ترجمة احمد نراقي و ابراهيم سلطاني، تهران، طرح نو.
        Atkins. E.M. & Dodaro. R.J., 2004, Augustine Political Writing, Cambridge University Press.
        Britannica. Encyclopedia & Doniger. Wendy, 2006, Britannica Encyclopedia of World Religions Hardcover, English, Encyclopaedia Britannica, Inc.
        Brummer, V., 1993, The Model of Love; United States, Cambridge University Perss.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    غیاثی، ناهید، قنبری، بخشعلی، عدلی، محمد رضا.(1401) جایگاه عشق در اخلاق شفقت در دیدگاه آگوستین و امام محمد غزالی. فصلنامه معرفت ادیان، 14(1)، 85-94

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ناهید غیاثی؛ بخشعلی قنبری؛ محمد رضا عدلی."جایگاه عشق در اخلاق شفقت در دیدگاه آگوستین و امام محمد غزالی". فصلنامه معرفت ادیان، 14، 1، 1401، 85-94

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    غیاثی، ناهید، قنبری، بخشعلی، عدلی، محمد رضا.(1401) 'جایگاه عشق در اخلاق شفقت در دیدگاه آگوستین و امام محمد غزالی'، فصلنامه معرفت ادیان، 14(1), pp. 85-94

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    غیاثی، ناهید، قنبری، بخشعلی، عدلی، محمد رضا. جایگاه عشق در اخلاق شفقت در دیدگاه آگوستین و امام محمد غزالی. معرفت ادیان، 14, 1401؛ 14(1): 85-94