بررسی تحلیلی ادله همگرایانه و واگریانه در تقریب بین ادیان با تأکید بر مبانی ارزششناختی
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
اديان و مکاتب براي نحوه تعامل با اديان و مکاتب ديگر، رويکردهاي متفاوتي دارند. در يک تقسيمبندي ميتوان دو رويکرد کلي «همگرايانه» (convergence) و «واگرايانه» (divergence) را ذکر نمود (براي مطالعة بيشتر، ر.ك: مظفری، 1382). هر رويکرد مباني، اصول، روشها و ساختارهايي دارد. برای نمونه رويکرد همگرايانه مباني جهانشناختي، معرفتشناختي، انسانشناختي و ارزششناختي دارد و اصول خود را از منابع درونديني و برونديني استخراج ميکند و مطابق مباني و اصول، با روشهاي گوناگون در ساختارها و نهادهايي نظير شوراها و مجمعهاي تقريبي براي رسيدن به اهداف موردنظر میکوشد. در زمينه همگرايي اديان و شيوههاي آن، نظير گفتوگوي اديان، مقالات و کتابهاي متعددي به رشته تحرير درآمده که در منابع اين تحقيق به برخي اشاره شده است. اگرچه همه اینها درخور ارج و احترام است، اما چنين به نظر ميرسد که ناگفتهها و نانوشتههاي بسياری همچنان باقي است.
آنچه در اين تحقيق با روش توصيفي ـ تحليلي بهدنبال آن هستيم حول دو محور اصلي است: محور اول بررسي برخي ادله واگرايان؛ محور دوم از ميان مباني گوناگون يک رويکرد، مباني ارزششناختي رويکرد همگرايانه بررسي و تحليل شده است.
در روزگاري که ارتباطات روزافزون تعامل و همزيستي اديان، ملتها و اقوام را بيش از هر زمان ديگري ضروري ساخته، هدف از بحث تقريب بين اديان، افزايش روابط انساني، رفع سوءظنها، فهم بهتر حقيقت و تجميع نيروهاي متدين براي استفاده بهینه از فرصتها در مسير کمال انساني است. براساس مباني ارزششناختي، ارزشها به واقعيت مستند شده و انسان مطلوب و پارسا در اديان يکي از ارکان تقريب و همگرايي اديان بهشمار ميرود که در سايه مطلوبيت عمل و انگيزه، جامعه انساني را به سمت کمال و رشد به پيش ميبرد. همگرايي اديان فراتر از زندگي مسالمتآميز، در جهت تقريب نيروي متدين و شکوفايي فطرت دينداران براي استفاده بهتر از ظرفيت موحدان در مسير کمال انساني و قرب الهي قدم برميدارد.
واژهشناسي
«همگرايي»، «تقريب ميان اديان» و مفاهيمي از اين دست، نشان از يک طرز تفکر و رويکرد دارد که با شيوههاي گوناگوني، نظير گفتوگو، محاوره، مجادله، مباحثه علمي و تعامل ظهور مييابد. فرايند رويکرد همگرايانه همواره با فراز و فرودهايي در اديان ظهور داشته و در برهههايي از تاريخ، نظير يک قرن گذشته با توسعه ارتباطات و ظهور عدم کارايي برخي رويکردهاي واگرايانه، به آن توجه بيشتري شده است. همگرايي فرايندي است که منجر به شرايطي خواهد شد که گروهي از مردم در قلمرو جغرافيايي معين، از روي ميل و رغبت و نه زور و فشار، به احساس مشترکي در زمينه حقوق و رفتار متقابل دست يابند، که اين امر به صورت تدريجي حاصل ميگردد (افتخاريان، 1380، ج 4، ص 1844؛ آقابخشي و افشاريراد، 1386، ص 321). مراد از رويکرد «همگرايانه» دستيابي به شناخت صحيح اديان ديگر و درک درست از يکديگر با روشهاي گوناگون است. مهمترين نکته در اين زمینه درک و احترام متقابل است. بهطورکلي، هدف دستيابي به فهم بيشتر حقيقت، افزايش روابط انساني، رفع سوءظنها از طريق شناخت نقاط اشتراک و اختلاف است (طاهري آكردي، 1387، ص 31).
شيوههاي رويکرد همگرايانه، هر کدام ظرافتهاي خاص خود را دارد. بايد ظرفيتهاي هر روش را شناخت و از هر کدام در موقعيت خود استفاده کرد. برای مثال، ليمپن تفاوت محاوره و گفتوگو را اينگونه بيان کرده است: هرچه در جمعي كفه افراد سنگينتر و كفه منطق سبكتر باشد، آنچه در آن جمع ميگذرد بيشتر به «محاوره» (conversation) نزديك خواهد بود. اما اگر وزن منطق بيشتر و وزن افراد كمتر باشد به «گفتوگو» (dialogue) نزديكتر خواهيم بود (شيخرضايي، 1394، ص 36).
همچنين مدارا و تقريب با «مداهنه و سازشكاري» (accommodation) تفاوت دارد. «مداهنه» سازش با منحرفان و مخالفان حق است؛ يعني انسان در بيان حقايق و تبليغ و ترويج دين خداوند سستي كند و اگر انحرافي از ديگران مشاهده كرد، دم فرو بندد و اعتراض نكند (مصباح يزدي، 1392، ج 2، ص 279ـ282).
دين؛ واگرا يا همگرا؟
خلقت متفاوت انسانها توسط خالق هستيبخش، در منابع با دو نگاه متفاوت يافت ميشود: نگاه اول تفاوت را نعمت الهي و از اسباب جنبش فکري و دوري از جمود ميداند. نگاه ديگر به تفاوت ميان انسانها و اديان بسان يک نقشه الهي براي تنبيه و عقوبت انسانها مینگرد؛ مانند آنچه در برخي منابع يهودي مشاهده ميشود و قائلند كه نوع بشر با خودپسندي با ساختن برجي به سوي آسمان (برج بابل) كوشيد به خدا برسد. خدا با رواج زبانهاي مختلف در ميان آنها به نحوي كه نتوانند با هم صحبت و همكاري كنند، طرح آنها را بيثمر ساخت (لاتون و همكاران، 1378، ص 316).
در خصوص كاركرد دين نيز دو ديدگاه متفاوت ديده ميشود: جمعي اديان را عامل تنگنظري، تعصب، تخاصم و نزاع ميشناسند، و شماري از انديشمندان بر کارکرد انسجامبخشي و همبستگيآفريني اديان آسماني پاي ميفشارند (سجادي، 1381) و دين را پديدهاي ميدانند که با ظرفيتهاي والاي خود، نظير مباني ارزشي، رهبران خدمتگزار، و نهادهاي ايمانمحور نقش مهمي در ايجاد صلح در جامعه و ميان ملتها ايفا ميکند. در همين زمینه ادله واگرايان بررسي ميشود:
بررسی ادله واگرايان
سؤالي که در ابتداي بحث همگرايي بين اديان مطرح ميشود اين است که اصل اولي در تعامل و برخورد با اديان ديگر چيست: تعامل يا تقابل؟ کدام امر ذاتي و کدام امر مصلحتي است؟ گروهي با تمسك به طبيعت انسانها، نظريه «قياسناپذيري» و انحصارگرايانه بودن اديان، رويکرد «واگرايانه» را اصل اولي ميدانند.
اول. اصل اولی در طبيعت انسانها؛ نفرت و جدايي
واگرايان به طبيعت انسانها تمسک ميجویند و قائلند که اصل در طبيعت انسانها بر جدايي و نفرت است و همدلي از باب مصلحتها و ضرورتهاست.
انسان بهطور طبیعی با فرهنگها و آداب و رسوم دیگران خو نمیگیرد و آشنا نمیشود؛ همانطور که ذائقه یک قوم با غذاهاي اقوام دیگر آشنا نمیشود. اصل بر نفرت است و البته این نفرت در بعضی اقوام بیشتر و در بعضی اقوام کمتر است؛ همانطور که افراد نیز برخی زودتر و برخی دیرتر با دیگران آشنا میشوند. آري، بدگمانی و دوست نداشتن یکدیگر پیوسته در جوامع بشري حضور داشته و جنگ زاییده نفرت اقوام از یکدیگر و نتیجه بدگمانی و دوست نداشتن یکدیگر است. اکنون که عصر ارتباطات است، انسانهايي از سراسر جهان میگویند: جنگ و نفرت بس است! بیايید یکدیگر را دوست داشته باشیم! بیايید با یکدیگر گفتوگو کنیم! البته ازآنجاکه نفرت ذاتی است و همدلی از باب مصلحت است، اقوام نمیدانند که این گفتوگو و تفاهم را چگونه و از کجا شروع کنند. چگونه یکدیگر را معرفی کنند؟ مشکلات فراوانی پیش روي همه قرار دارد و به اندازهاي که نفرت آسان است، همدلی دشوار است (توفیقی، 1385، ص 56).
در پاسخ بايد گفت: اگرچه جان ناس هم بدبيني نسبت به بيگانگان را از ويژگي اقوام صحرانشين (عبرانيها) دانسته است (ناس، 1381، ص 485)، اما فطرت و وجدان انسان با خشونت و جنگافروزي منافات دارد و نسبت به مهر و محبت ملايمت نشان ميدهد؛ زيرا انسان شبيه خدايي خلق شده كه خودش محبت است و مقبول اديان الهي است (لاتون و همكاران، 1378، ص 195).
در مقابل اين اصل كه نفرت را ذاتي انسان دانسته، گروهي معتقدند: حالت اولي و وضع طبيعي انسان نجابت، پاكدامني، صلحطلبي و مدنيت است و فساد، تباهي، جرم و جنايت در زندگي بشر به مقتضاي طبع اولي او نيست، بلكه اين جامعه است كه وي را به اين سمت ميكشاند (جوادي آملي، 1387، ج 17، ص 41).
دوم. نظريه «قياسناپذيري»
از ديگر دلايل واگرايان تمسک به نظريه «قياسناپذيري» (incommensurability) است. نظريه «قياسناپذير بودن سنتهاي ديني» يک بحث فلسفي عليه گفتوگوي بين ادياني است. برخي از منتقدان گفتوگوي بين اديان معتقدند: زندگي، باورها و آموزههاي پيروان سنتهاي گوناگون مذهبي در جهانبينيهاي متفاوت شکل گرفته و بدینروی، بين آنها هيچ اساس محکم و نقطه مشترکي براي مشابهت و قياس و در نتيجه گفتوگو و همگرايي وجود ندارد. به بيان ديگر، هويتهاي افراد ديندار در اديان مختلف، متفاوت بوده و هويت متفاوت براي رويکرد همگرايانه يک چالش محسوب ميشود (آبيار، 1396؛ روپارل، 2013، ص 121).
در پاسخ، قائلان به همگرايي میگویند: در بين اديان تفاوتهايي مشاهده ميشود، اما آنها مشترکات فراواني در اعتقادات، اخلاق و مناسک دارند. اگرچه در منابع اديان شواهدي بر رويکرد واگرايانه و مرزبنديهاي اعتقادي و اجتماعي يافت ميشود، اما اينگونه مرزبنديها در مرحله نخست به معناي خصومتورزي پيروان اديان با يكديگر نيست، بلكه نوعي تدبير براي حفظ هويت و موجوديت اديان است، اگرچه در مراحل بعد، به دلايل گوناگون، قابليت تبديل به جدالهاي لفظي و فکري را دارد كه خارج نشدن از چارچوب اعتدال، داشتن بهترين شيوه و جدال احسن (عنکبوت: 46) راهکار مناسبي براي اين مرحله بهشمار میآید.
مرزبنديهاي اعتقادي و اجتماعي براي حفظ هويت ديني در همه اديان وجود دارد. اسپينوزا علت ماندگاري يهود و حفظ هويت آنان را کنارهگيري يهوديان از ساير ملل و عدم اختلاط با آنها و انجام برخی مناسک ميداند. (اسپینوزا، 1951، ص 44). در اسلام نيز به منظور حفظ هويت ديني، «تعرب بعد الهجره» (وارد شدن به سرزمينهاي غيراسلامي که در آن خطر سست شدن اعتقادات و دين انسان را به همراه دارد) در حد خروج از دين قلمداد شده است. در رويکرد همگرايانه، از پيروان اديان خواسته شده که با حفظ هويت ديني، در کنار هم فراتر از همزيستي مسالمتآميز، بر پايه کرامت انساني در مسير تکامل قدم بردارند.
برخي قائلند: در سير تاريخي بنياسرائيل و يهود، نگاه واگرايانه غلبه داشته و حتي در برخورد با اسلام در سرزمين حجاز، همين نگاه واگرايانه و خصومتآمیز را داشتهاند (جديدبناب، 1381، ص 175). نيوزنر، نويسنده يهودي، فرهنگ زمانه و واقعيت اجتماعي خاص بعد از اسارت بابلي را از علل نگاه واگرايانه يهود ميداند (نيوزنر، 1389، ص 68). اوج واگرايي را در تفسير قبالايي ميتوان يافت که مدعي است: نفوس يهوديان در نهايت از خدا نشئت ميگيرد، درحاليکه نفوس غيريهود و بيگانگان مادي است يا مبناي مادي دارد (گندمي نصرآبادي، 1394، ص 209).
با اينکه نگاه واگرايانه به علل گوناگون در آیين يهود پررنگ است، اما در سير تاريخي اين دين، رويکرد همگرايانه به اديان ديگر جايگاه خاص خود را دارد و در دورههاي گوناگون نزد عالمان سوفريم، تنائيم، آمورائيم، ساوورائيم، گائونيم، ريشونيم و احرونيم قابل رصد بوده، در اين رويکرد خداوند، خداي همه انسانها، انسان تصويري از خداوند و آنچه در جهان ديده ميشود کار و فعل خداوند است. به قوانين نوحيه (براي مطالعة بيشتر، ر.ك: كهن، 1350، ص 85) تمسک و از ابراهيم بهعنوان پدر امتها ياد ميشود که خداوند وعده داده است از طريق او همه مردم برکت خواهند يافت: «و برکت دهم به آناني که تو را مبارک خوانند و لعنت کنم به آنکه تو را ملعون خواند و از تو جميع قبايل جهان برکت خواهند يافت» (پيدايش، 12: 3).
از ديدگاه سعديا گائون (882ـ942م) نميتوان طبيعت توحيدي اسلام و مسيحيت را انکار کرد (گائون، 1967، ص 209ـ213). بحيابن باقودا (ابنباقودا، 1912، ص 38ـ40)، يهودا هلوي (لوی، 2006، ص 355) و ابنميمون غيريهوديان را اهل توحيد شمردهاند (ابنميمون، بيتا، ج 1، ص 143). ربي يوسف آلبو (1380ـ1444م) هسته و گوهر تمام اديان را يکي ميداند و اختلاف آنها را معلول تنوع تجربه انساني و فرهنگ دريافتکنندگان کلمه الهي ازلي ميشمرد (بریل، 2010، ص 219). موسي مندلسون وجود اديان مختلف را لازم و جزئي از طرح و نقشه الهي ميداند و ديدگاه کساني را که بهدنبال تلفيق تمام اديان جهان در يک دين هستند رد ميکند (گندمي نصرآبادي، 1394، ص 173).
آنچه در مجموع به نظر ميرسد اين است که اديان در مباني و اصول اشتراکات زيادي در جهت رويکرد همگرايانه دارند. گفتوگو و تقريب صادقانه با حفظ هويت ديني، مشخص بودن اهداف گفتوگو و حركت در جهت منافع و مصالح راستين جامعه بشري ميتواند تقريب بين اديان را به جايگاه واقعي خود نزديک نمايد.
سوم. تفاوت خاستگاه تقريب در اسلام و اديان ديگر
سومين دليل مربوط به تفاوت خاستگاه تقريب در اديان است. واگرايان معتقدند: رويکرد تقريبي در اديان گوناگون، با زمينهها و اهداف مختلف و گاه ابزاري اتخاذ شده است. برای نمونه، مسيحيت سه دوره انفعال، تهاجم و گفتوگو را در برابر اديان ديگر طي کرده و با توجه به شرايط عصر قرن بيستم، با رويکردي جديد به نام «گفتوگو بهمثابه ابزار راهبردي» به ارتباط با جهان، بهويژه جهان اسلام روي آورده است (طاهري آكردي، 1397، ج 1، ص 789). به عبارت ديگر، رواداري غربي محصول خستگي از درگيري بر سر حقيقت، افول جايگاه کليسا و عقل مبتني بر دوران روشنگري، تجربهگرايي و کثرتگرایی (پلوراليسم) است؛ اما رواداري در اسلام بر مباني عقل بر وحي استوار است (قنبري، 1382). بدینروی، به سبب خاستگاه متفاوت تقريب، تقريب در اديان امکانپذير نبوده يا حداقل ثمره را خواهد داشت.
در پاسخ به دليل سوم، قائلان به رويکرد همگرايي با اذعان به تفاوت در خاستگاه تقريب ميان اديان، قائلند که بايد خاستگاه تقريب را در بندگي خدا، تعاليجويي فطري انسان و ضرورتهاي زندگي اجتماعي جستوجو کرد (سجادي، 1381). همچنين بايد توجه داشت آنچه در تاريخ مسيحيت رخ داده متفاوت از آن چيزي است که در کتاب مقدس و سيره حضرت مسيح بوده است.
تذکر اين نکته نيز مهم است که در بستر تاريخي اديان، در سايه سنگين و غالب رويکرد واگرايانه، جريان همگرايانه اديان با حرکتي کند، احتياطآميز و مرحلهاي به پيش میرود و به تدریج، به مراحل تثبيت خود نزديک خواهد شد و ممکن است گروههاي مختلف با انگيزههاي گوناگون به اين کاروان ملحق شوند. ازاينرو، بايد خاستگاههاي متفاوت تقريب و رويکرد همگرايانه اديان را شناخت. عالمان اديان باید با آگاهي و تبحر، گستره موارد اختلافي را شناخته، آن را مديريت نمايند. شکي نيست که در طول تاريخ، از امور مقدس و ارزشها در مسير باطل استفاده شده، از تقريب نيز براي پيشبرد اهداف غيرديني و غيرانساني، نظير شناخت مستعمرهها و تبشير و مشروعيت بخشيدن به رژيم صهيونيستي بهره گرفتهاند. اما اين دليلي موجه براي دست کشيدن از تقريب بين اديان نيست. به همين دليل، يکي از اصول تقريب در منابع ديني، هوشياري مؤمنان در برابر جوامع و مکاتب ديگر است.
چهارم. استناد به منابع نقلی
يکي از دلايل رويکرد واگرايانه استناد به آيات و روايات است. از ظاهر آيات و فقرات کتابهاي مقدس چنين برداشت کردهاند که منابع ديني به ما رويکرد واگرايانه را توصيه ميکنند. به سه دسته از آنها اشاره ميکنيم:
الف) استناد به آياتي که مسلمان را به دوري از کافران دستور داده است:
ـ «لایتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرینَ أَوْلیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ وَ مَنْ یفْعَلْ ذلِکَ فَلَیسَ مِنَ اللّهِ فی شَیء إِلاّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَ یحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللّهِ الْمَصیرُ» (آلعمران: 28)؛ افراد باایمان نباید به جاى مؤمنان، کافران را دوست و سرپرست خود انتخاب کنند؛ و هر کس چنین کند، هیچ رابطهاى با خدا ندارد، مگر اینکه از آنها بپرهیزید (و به خاطر هدفهاى مهمترى تقیه کنید). خداوند شما را از (نافرمانى) خود برحذر مىدارد و بازگشت (شما) به سوى خداست.
انتساب کفر و بدعت به پيروان اديان ديگر از مناقشههاي کلامي است که در تاريخ روابط اديان ابراهيمي به چشم ميخورد. دفاعيهنامهها، اعتقادنامهها و رديهنويسي در اديان در جهت دفاع از دين و راستکيشي بوده که در کتابهاي تاريخي آمده است (موسويمقدم، 1392، ص 27ـ31؛ صميمي، 1382، ص 42ـ46). اما در پاسخ به اين دسته از ادله نقلي، همگرايان به تفاوت ميان کفر بالله و کفر به آيات الله و همچنين فرق نهادن ميان اهل کتاب و کفار ارجاع دادهاند؛ يعني مراد از «کفر» به کار رفته درباره اهل کتاب، کفر به آيات الله است و نه کفر بالله، که آثار فقهي کفر را بتوان از آن استنتاج نمود.
ـ «قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ شَهِيدٌ عَلَى مَا تَعْمَلُونَ» (آلعمران:70)؛ بگو: اي اهل کتاب، چرا به آيات خدا کافر ميشويد، و حال آنکه خدا گواه اعمال شماست؟
علامه طباطبائي در توضيح اين تفاوت بيان ميدارد: کفر به خدا عبارت است از: التزام به اينکه خداي يگانهاي وجود ندارد؛ همچنانکه وثنيها و دهريها چنين التزامي دارند؛ ولي کفر به آيات خدا عبارت است از: انکار يکي از معارف الهي، بعد از ورود بيان و روشن شدن حق، که اهل کتاب اينگونهاند؛ يعني اهل کتاب منکر اين معنا نيستند که عالم هستي معبودي واحد دارد، منکر حقايقي از معارفاند که کتب آسماني نازل شده بر آنان و بر غير ايشان بيان نموده است؛ مانند نبوت پيامبر اکرم، بنده و رسول خدا بودن حضرت عيسي، يهودي و نصراني نبودن حضرت ابراهيم. اين قبيل معارف را که آيات الهي هستند، منکرند (طباطبائي، 1417ق، ج 3، ص 403).
ب) استناد به آياتي که از مسلمانان خواسته است اهل کتاب را ولي و دوست خود نگيرند:
ـ «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لاتَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصاري أَوْلِياءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمينَ» (مائده: 51)؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید، یهودیان و مسیحیان را دوست خود مگیرید؛ زیرا آنان با وجود اینکه با هم اختلاف دارند، در برابر شما با یکدیگر همدلاند، و هر کس از شما آنان را به دوستى بگیرد، قطعاً در زمره آنان بهشمار مىآید و از ستمکاران است، و خدا مردم ستمکار را هدایت نمىکند.
واگرايان عقيده دارند: در منابع ديني از مسلمانان خواسته شده كه از بيگانگان و مشرکان و دشمنان دوري گزيده، آنها را دوست و همراز خود نگیرند و فريب سخنان جذاب و اظهار محبتهاي ظاهراً صميمانه آنان را نخورند؛ زیرا آنان چهره واقعي خود را پشت اين نقابهاي فريبنده پنهان ميكنند و هرگاه بتوانند از وارد آوردن هرگونه شر و فسادي نسبت به مسلمانان دريغ نميورزند.
در پاسخ به اين دسته از آيات، ما بايد مجموع آيات و روايات را با هم ببينيم، از خود قرآن کمک بگيريم و بهعبارت دیگر، از خانواده آيات و روايات به يک حکم برسيم. با اينکه علامه طباطبائي قائل است که ولايت نهي شده در اين آيه ولايت مودت، اتحاد و محبت است، نه ولايت حلف (همپيماني)، اما بايد توجه داشت که محبت به دو معناست:
اول. معنايي که غالب لغويان دارند و در مقابل بغض و مرکز آن قلب است. اگر علاقه به چيزي در قلب کسي جاي بگيرد، گفته ميشود: فلان چيز محبوب اوست.
دوم. مقصود از محبت، رحمت، احسان و برّ و نيکي است (راغب اصفهانی، بيتا، ص 214؛ ابنمنظور، ج 1، ص 293). به تعبير ديگر، رفتار محبتآميز در مقابل رفتار خشونتآميز است. محبتي که از دشمنان نهي شده معناي اول است که با آيات و روايات تعارض دارد.
توجه به اين نکته مهم است که اهل کتاب با دشمنان اسلام فرق دارند. اهل کتاب چون دينشان ريشهاي راستين دارد، بجاست با آنان تعامل شايسته داشته باشیم تا وجاهت ديني و اهداف پيامبران آنان لحاظ شود.
براي ساختن جامعه کامل و آرماني که يکی از اهداف مهم اديان الهي و پيامبران است، «نوعدوستي» برآمده از نظام اخلاقي اديان آسماني جايگاه مهمي دارد. نوعدوستي نتيجه محبت است و سرمنشأ محبت حقيقي خداوند است که ريشه در رحمانيت و مهرباني او دارد، اگرچه در گستره محبت در اسلام و اديان ديگر تفاوتهايي مشاهده ميشود (علمي، 1397، ج 1، ص 958). در اين رابطه وقتي به قرآن کريم، روايات و سيره پيشوايان مراجعه ميکنيم، ميبینيم دستور به همگرايي داده شده و گاهی شيوههاي آن نیز بيان گردیده است: «قُلْ يا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلي کَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لانُشْرِکَ بِهِ شَيْئاً وَ لايَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ» (آلعمران: 64)؛ بگو اي اهل کتاب، بیایید به سوي کلمهاي که تمسک به آن بر ما و شما لازم است و آن این است که جز خدا را نپرستیم و چیزي را شریک او نگیریم و یکدیگر را به جاي خداي خود به ربوبیت نگیریم. اگر نپذیرفتند بگویید: شاهد باشید که ما مسلمانیم.
آية 9 سورة «ممتحنه» فقط از دوستي با کساني که قتال کردهاند، نهي ميکند. همچنين آية 82 سورة «مائده» مسيحيان را به علت وجود عالمان، پارسايان و تکبر نداشتن، نزديکترين دوستان به مسلمانان معرفي ميکند.
ج) استناد به آياتي که فقط اسلام را دين نهايي و مقبول معرفي کرده است:
ـ «إِنَّ الدّينَ عِندَ اللَّهِ الإِسلامُ وَ مَااختَلَفَ الَّذينَ أوتُوا الكِتابَ إِلّا مِن بَعدِ ما جاءَهُمُ العِلمُ بَغيًا بَينَهُم وَ مَن يَكفُر بِآياتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَريعُ الحِسابِ» (آلعمران: 19)؛ دين در نزد خدا، اسلام (و تسليم بودن در برابر حق) است. و کساني که کتاب آسماني به آنان داده شد، اختلافي (در آن) ايجاد نکردند، مگر بعد از آگاهي و علم، آن هم به خاطر ستم در ميان خود. و هر کس به آيات خدا کفر ورزد، (خدا به حساب او ميرسد؛ زيرا) خداوند سريعالحساب است.
واگرايان در دين اسلام بر اين نظريهاند که دين مقبول و دين نهايي پذيرفتهشده دين اسلام است و نزديک شدن به اديان ديگر به خاطر انحرافات و تحريفات مذموم شمرده شده است. همگرايان براي روشن شدن اين دسته از آيات و روايات، به معناي لغوي و اصطلاحي ارجاع دادهاند. «اسلام» در لغت، به معناي تسليم و گردن نهادن است و با توجه به آن، اسلام آیيني است که برنامه کلي آن تسليم شدن انسان به خداي متعال است. با اين تعريف، همه پيامبران به دين اسلام دعوت مينمودهاند. اين مطلب در آيات گوناگون (نساء: 125؛ آلعمران: 19و64؛ بقره: 128) تصديق شده است. اما در اصطلاح، نامي براي آخرين شريعت توحيدي با پيامبري حضرت محمد است. در اين آيات، «اسلام» به معناي عام و تسليم بودن است و قرآن به پيروان اديان قبلي به علت غفلت از اين نکته و انتساب انبيای به دين خاص تذکر ميدهد (بقره: 140؛ آلعمران: 67).
همچنين نگاه انحصارگرايانه و قوم برگزيده داشتن به مسئله نجات، موجب شده شماري از پيروان اديان به سمت رويکرد واگرايانه سوق داده شوند. برای مثال، مسيحيان تنها راه نجات را مسيح ميدانند (يوحنا، 6:14؛ اعمال: 12:4) و عيسي معيار نهايي حقيقت قلمداد ميشود. اساس و بنيان مسيحيت انکشاف خدا در مسيح است و تحمل و مدارا و احترام متقابل با اديان ديگر را موجب تحريف شدن ماهيت واقعي حقيقت ميدانند (کرامر، 1938، ص125).
گروهي نيز با نگاه واگرايانه به منابع نقلي، به سيره مستمر در ميان پيروان اديان استناد ميکنند که قرنها ميان پيروان اديان رويکرد واگرايانه غلبه داشته است، تا جايي که برنارد لوئيس در کتاب خود به دوراني اشاره ميکند که آموختن خط و زبان اديان ديگر سبب بدنامي و تحقير اجتماعي بود (لوئيس، 1389، ص 95و105). براي روشن شدن اين مطلب بايد گفت: همانگونه که اشاره شد، تفکر همگرايانه اديان در بستر تاريخي به صورت جرياني کند، احتياطآميز و مرحلهاي وجود داشته (ر.ک: گدارد، 1395) و فراز و فرودهاي زيادي به خود ديده است، تا آنجا که مفسراني تغيير قبله را هم به رويکرد همگرايانه پيوند ميدهند. زمخشري و طبرسي آوردهاند که پيامبر در مکه به سوي کعبه نماز ميگزارد. با هجرت به مدينه، خدا دستور داد براي دوستي و الفت با يهود به سوي بيتالمقدس نماز بگزارد، تا اينکه پس از هفده ماه، آية 144 سورة «بقره» نازل شد و قبله تغيير کرد (زمخشري، 1407ق، ج 1، ص 200؛ طبرسي، بيتا، ج 1 ص 86).
در مجموع، آيات قرآن (آلعمران: 64؛ بقره: 62؛ نساء: 159؛ مائده: 69؛ مائده: 82؛ عنکبوت: 46؛ ممتحنه: 8)، نشانگر آن است که اصل کلي در ارتباط با غيرمسلمان بر پايه محبت، جدال نيکو، احترام و عدالت و قسط بوده و اين اصول نقشه راه و مبناي برخورد مسلمانان با اديان ديگر را مشخص ميکند.
در پايان این مبحث، توجه به يک نکته مهم در تقريب، پيروان اديان را در فهم همدلانه تقريب کمک خواهد کرد و آن نکته اين است که بايد تقريب را در نظام تقريب ملاحظه کرد؛ يعني بدانيم تقريب در هر ديني لايههاي متفاوتي دارد؛ از تقريب درونديني تا برونديني و تقريب ميان انسانها که همه اينها بايد حول يک نقطه و به سوي هدفي واحد که قرب اليالله و سعادتمندي انسان است، حرکت نمايد. در منابع اسلامي به اين نکته توجه شده است. همچنين در مسيحيت، شوراي واتيکاني دوم درباره انواع گفتوگو، درباره سه نوع گفتوگو (انساني، ادياني، مذهبي) بر موضوع سه گروه در چارچوب سه حلقه هممرکز، سخن ميگويد (فلانری، 1992، ص 1004). شوراي جهاني کليساها نيز گفتوگوها را سه نوع ميداند: (Guidelines on Dialogue with People of Living Faiths and Ideologies,1993, p. VII.).
مباني ارزششناختي رويکرد همگرايانه
آيا در تقريب و رويکرد همگرايانه، ما بهدنبال دستيابي به مشترکات هستيم؟ آيا با تأكيد بر مشتركات، در تلاش براي ارائه يك دين حداقلي هستيم؟ آيا هدف˚ ديدن ظرفيت بالاي دين، براي شكوفا كردن كرامتهاي انساني است تا براساس معارف والاي اديان، پيروان اديان از حد تحمل يکديگر فراتر روند و به احترام به همديگر از طريق مفاهمه دست يابند؟ سوئدلر اولين هدف از گفتگو و رويکرد همگرايانه را رشد و تغيير ميداند، نه اينکه جبراً مطابق يکديگر زندگي کنيم (سوئدلر، 2013، ص 10). در ادامه مباني ارزششناختي رويکرد همگرايانه را پي ميگيريم:
الف) ارزشها و واقعيتها
اصطلاح «ارزش» در متون متأخر کاربرد فراواني دارد و نزد قدما نیز با عنوان «فضيلت» مطرح بوده است. ارزشها يا نظام ارزشي به لحاظ جايگاه و موقعيت، بعد از جهانبيني و نظام باورهاي کلان قرار ميگيرند. تتبع در موارد استعمال واژه «ارزش» نشان ميدهد که اين واژه در شاخهها و قلمروهاي گوناگون، کاربردهای متعددی دارد و وجه جامع يا عنصر مشترک در همه موارد، کاربرد آن بهمثابه «مطلوبيت» (Desirable) است.
از مباحث مهم در بحث ارزشها، بررسي رابطه «هستها» و «بايدها» است. انديشمندان مسلمان قائلند كه بايدها و نبايدهاي اخلاقي ريشه در واقعيت و هستها دارند و ارتباطي وثيق بين آنها برقرار است (حائري يزدي، 1361، ص 185ـ187). درباره منشأ اعتبار ارزشها، ديدگاههاي متفاوتي بيان شده که مهمترين آنها «ذهنيت انسان؛ محل اعتبار» (ديدگاه افراطي)، «ارزشها؛ سيماي واقعيتها» (ديدگاه تفريطي) و «استناد ارزشها به واقعيتها» (ديدگاه معتدل) است. ديدگاه معتدل بر اين باور است که گزارههاي ارزشي، چه به صورت انشایي يا اخباري، مبيّن رابطه ضروري و واقعي بين فعل و نتيجه فعل و امور حقيقي و واقعي هستند. رابطه ضروري بين اعمال اختياري و نتايج آن و به تعبيري رابطه عليت و معلوليت از طريق وحي و نبوت يا از طريق عقل و فطرت ناب انساني بر ما آشکار ميشود (مصباح يزدي، 1373، ص 53ـ107؛ رهنمايي، 1385، ص 56ـ67). ما در رويکرد همگرايانه، پايه ارزشها را استناد به واقعيتها ميدانيم.
ب) انسان و مباني ارزششناختي
برترين شاخص تمايز مکاتب از يکديگر، ارزشهاي نشئت گرفته از آن مکتب است. درواقع تشخص ماهوي هر نظام فکري و عقيدتي ظهور ارزشهايي است که از درون آن نظام جوشيده و براساس اصول بنيادين آن نظام شکل گرفته است (رونزو، 1395، ص 248). مباني ارزششناختي، مشخصكننده جايگاه باورها و مفاهيم در يك مكتب است. انسانشناسي اگر مقدمه امر بزرگتر، يعني خداشناسي باشد ارزشمند است؛ زیرا انسانشناسيِ محدود به شناخت انگيزهها و منافع و روحيه شخصي افراد، فاقد ارزش است و اگر مقدمه امر والاتر باشد و از معبر تهذيب نفس بگذرد، ارزشمند بوده و در علوم ديگر تأثيرگذار است (جوادي آملي، 1386، ص 62ـ64).
هر موجودي از استعدادها و نيروهاي بالقوهاي برخوردار است و کمال، سعادت و غايت هر وجودي به فعليت رساندن قواي دروني و استعدادهاي بالقوه خويش است. انسان نيز که از دو موهبت «عقل» و «اختيار» برخوردار است، ارزش و قيمت وجودياش به اين است که استعدادهاي بالقوه خود را به فعليت درآورد. در اين مسير افعال انسان (حرکات عرضي) وابسته به تغييرات در نفس (حرکات و افعال جوهري) است که بتواند آن را به مرحله اعلا و برين ارتقا دهد (صدرالمتألهين، 1379، ج 3، ص 248؛ ج 4، ص 141). از زيرساختهاي اساسي در بحث تقريب بين اديان، انسان اخلاقي مطلوب است. انسان مطلوب و پارساست که بايد در جامعه تفکر همگرايانه و تقريب بين اديان را در سطح بينش، گرايش و كنش به نقطه مطلوب برساند و با تکيه بر ظرفيت معارف اديان، نظير ورع، رضا، تفكر، انس با طبيعت، سكوت، بخشش، خدمت به خلق و پرهيز از خشونت، گفتمان اديان را مستحکم ساخته، تنشها را به حداقل برساند.
منابع ديني اديان که جهان هستي را تحت تدبير وجودي يگانه ميدانند، از پيروان خود ميخواهند با تواضع با همنوعان خود برخورد كنند و بر نقش محوري مهرورزي و كمك به ديگران، بهمثابه عامل مهم رشد و تعالي انسان تأكيد كردهاند. برای مثال، «تلمود» يهوديان در بخش اخلاقي خود، شيوه اخلاقي زيستن انسان را که شامل محبت به همنوع، تواضع و فروتني، عفو و گذشت، اعتدال و ميانهروي است، بيان نموده است (گیلات، 1996، ص750؛ رابینوویتز، 1996، ص 760).
هرقدر انسانهای مطلوب دو مکتب از شباهت بيشتري برخوردار باشند احتمال همساني مباني انسانشناسي دو مكتب بيشتر خواهد بود و بالطبع، گفتوگو و تقريب بين مكاتب تقويت خواهد شد.
ج) ارزش رويکرد همگرايانه، ذاتي يا غيري؟
ارزش ذاتي يک موضوع به آن است که آن موضوع در ارزشمند بودن به چيزي وابسته نباشد و از اين بابت، ارزش دروني دارد. در مقابل، ارزش غيري يک موضوع از آن نظر است که آن موضوع در ارزشمند بودن، تابع چيزهاي ديگري است و از اين منظر، ارزش آن، بيروني يا تبعي است. برای مثال، کمال اختياري، ارزش ذاتي اخلاقي دارد و رفتارهاي اختياري نسبت به تأثيرشان در دستيابي به کمال اختياري، ارزش غيراخلاقي دارند (مصباح، 1385، ص 58). رويکرد همگرايانه نيز در سايه قرب اليالله معنا مييابد. از اين منظر قرب اليالله ارزش ذاتي دارد و تقريب بين اديان ارزش غيري پيدا ميکند، تا زماني که در اين مسير بوده و مطلوبيت عمل و انگيزه را دارا باشد.
د) مطلوبيت عمل و انگيزه
عقل و وحي بهمثابه منشأ اعتبار ارزشها، نقش خود را در تبيين و تشريح ارزشهاي اخلاقي بر دو محور مهم «مطلوبيت عمل» و «مطلوبيت انگيزه» ايفا ميکنند. محور ارزشگذاري هر دو این است که هم خود عمل بايد نيکو و شايسته باشد و هم نيت انجام عمل خوب و شايسته باشد (رهنمايي، 1385، ص 76). در تقريب بايد هر دو وجه حسن فعلي و حسن فاعلي لحاظ شود. نزديک شدن اديان به يکديگر بايد در راستاي ارزش ذاتي (قرب اليالله) باشد. گاه فعل تقريب مطلوبيت عمل دارد، اما مطلوبيت انگيزه ندارد؛ مانند ماجراي ايمان آوردن جمعي از اهل کتاب (يهوديان) که گفتند: برويد در آغاز روز ايمان بياوريد و در پايان روز کافر شويد! (آلعمران: 62). اين عمل اگرچه شکل ظاهري فعل ارزشي را داشت، اما چون مطلوبيت انگيزه نداشت، يک عمل ضدارزشي و فتنه محسوب شد.
هـ.) رويکرد همگرايانه: تکامل جامعه و انسان
همه نظامهاي اخلاقي در تاريخ بشريت در پي اصلاح انسان و زندگي فردي و اجتماعي او بودهاند. ميزان شباهت نظامهاي اخلاقي مکاتب به يکديگر، در تقريب و مداراي پيروان آن مکاتب تأثيرگذار است. در نظامهاي اخلاقي اديان الهي، انسانهاي ديندار، رکن و سرمايه تقريب و کرامت انساني، يعني «فطرت توحيدي» را براي ساختن خود و جامعه دارا هستند.
از مهمترين گامها در راه تربيت و ارتقای انسان در همه ابعاد، قرار دادن انسان در مسير شناخت و کرامت خويش است و آنچه کرامت انسان، بهویژه انسان ديندار را خدشهدار کند پايگاه همگرايي را تضعيف مينماید. جوامع بشري همانند انسانها، با ملاکها و معيارهاي ارزشي طبقهبندي میشوند. طرح «مدينه فاضله» در برابر مدينههاي جاهله، ضاله و نظاير آن نشان از نگاه ارزشي به اجتماعات بشري دارد.
انديشمندان ارزش يك جامعه يا حكومت را براساس ميزان اجرا و عينيت بخشيدن به مقولاتي مانند عدالت سنجيدهاند؛ مهمترين آموزهاي که فلسفه انتظار ظهور منجي در اديان نيز بهدنبال آن است. بهعبارت ديگر، آرمان موعود منجي هم بالاترين ارزشي را که براي اجتماع بشري دنبال ميکند، «عدالت» است. بیشتر اديان بزرگ و بهویژه اديان ابراهيمي يکي از آموزههاي مهمشان بحث منجي و حکومت صالحان و برپايي عدل بوده است (نور: 55).
رويکرد همگرايانه از اين نقطه اشتراک ميتواند با تربيت انسانهاي پارسا در اين مسير نقش مهمي ايفا کند. قرآن تشكيل امت واحد را يك برنامه جهاني براي تشكيل حكومت جهاني ميداند. بهترين دوران خلقت زماني است كه صالحان و مستضعفان وارث زمين خواهند شد (انبياء: 105؛ مزامير، 37: 29) و زمينه آن را بايد بندگان صالح فراهم سازند و بهترين راهكار براي فراهم نمودن اين زمينه، تقريب اديان و متدينان عالم است.
همه اديان الهي به سوي موعود و منجي و يك برنامه جهاني در حركتند. مصلح آخرالزمان آرمان همه اديان است. گسترش رويکرد همگرايانه جهتگيري اديان به سمت يك امت واحد و بسيج تواناييها در راستاي کمال انساني است. در فضاي همدلي، علاوه بر اينكه از هدر رفتن استعدادها و فرصتها جلوگيري ميشود، همچنين ميتوان به پيشرفتهاي معنوي و مادي نائل آمد.
اسلام روابط انساني را فراتر از عدالت تعريف ميکند؛ به اين معنا که عدالت در حوزه روابط انساني، رابطه حداقلي را میسازد؛ زیرا سطح عالي روابط در قالب «احسان» تعريف ميشود که شامل نيکوکاري در ابعاد و اشکال گوناگوني همچون گذشت، بخشش، مهر، عطوفت، نيکي، انفاق و ايثار ميشود (علمي، 1397، ج 1، ص 961). شناخت اشکال گوناگون روابط از سطح تا کف در تعامل ميان مؤمنان، مسلمانان، متدينان و انسانها، نيازمند طراحي نظام جامع تقريب خواهد بود.
اسلام (تسليم بودن در برابر حق) دين فطري (دين مطابق خلقت و آفرينش) و اجتماعي است. کلام «مدني بالطبع بودن انسان» به شکلهاي گوناگون به «خاصيت فيزيکي» و «خصلت غريزي» تفسير شده است. تفسير سوم اين است كه انسان به حسب خلقت، با يك سلسله استعدادها و امكانات آفريده شده است كه به فعليت رسيدن و به كمال رسيدن اين استعدادها، جز در پرتو تعاون اجتماعي امكان ندارد (مطهري، 1377، ج 15، ص 539ـ542).
اصل کلام اين است که امروز کارکرد تقريب و همگرايي اديان فراتر از مباحث اضطرار و حل مشكلات موجود، اين است كه افراد متدين استعدادهايي در مسير سعادت دارند كه با كنار هم بودن، امكان بروز دارد و در مسير اسلام (تسليم بودن) و تلاش براي حاكميت دينداران و مستضعفان شكوفا خواهد شد.
نتيجهگيري
اصل اولي در ميان اديان تعامل است يا تقابل؟ آيا تعامل ممكن است يا ناممكن؟ در وادي تعامل ميان اديان ديدگاههاي ناممكن، ممكن و ضروري و در يك تقسيمبندي كلي، دو رويكرد كلي «واگرايانه» و «همگرايانه» ديده ميشود. هر رويكرد داراي مباني، روش و ساختارهايي است. رويکرد «واگرايانه» اصل را تقابل ميان اديان شمرده و همدلي ميان آنها را از باب مصلحت و ضرورت دانسته است. طبيعت انسانها تفاوت در مباني اديان بوده، و تفاوت در خاستگاه تعامل ميان اديان، از دلايل آنهاست. از منابع ديني براي اين رويکرد شواهدي ارائه مينمايند. رويکرد «همگرايانه» فرايندي است که پيروان اديان، از روي ميل و رغبت به احساس مشترکي در زمينه رفتار و درک و احترام متقابل دست يابند. هدف˚ افزايش روابط انساني، رفع سوءظنها، فهم بيشتر حقيقت و تجميع نيروهاي متدين براي استفاده بهتر از فرصتها در مسير کمال انساني است.
شايد بتوان گفت: دوران معاصر به سبب پيشرفتهاي ارتباطي، نزديكي اديان رقم خورده است و تأمل در اشتراكات اديان اين جريان را هموارتر خواهد كرد. هر مكتب و آیيني كه بر پايه تفكر خردمندانه و مباني جهانشمول استوار باشد، در اين مسير نقشآفريني بيشتري خواهد داشت. دين اسلام و بهویژه مذهب اماميه با ظرفيتهاي فراوانی، نظير نظام ارزشها، عقايد، پيشوايان ايماني و نهادهاي ديني از پرظرفيتترين جريانها در پرچمداراي تعامل و تقريب بين اديان و هدايت بشريت به سمت كمال و تعالي است و با تمسك به استعدادها و ظرفيتها، قابليت ارائه الگويي نوين در زمينه تقريب بين اديان را داراست. اين تحقيق نيز ديدگاه «همگرايانه» را با عنايت به ظرفيتهاي والاي مكتب اماميه تأييد ميكند.
براساس منابع اسلامي، شيوه برخورد مسلمانان با اديان ديگر بر پايه محبت، جدال نيکو، احترام، قسط و عدل و آگاهي ترسيم شده است. براساس مباني ارزششناختي، ارزشها به واقعيت مستند شده و انسان مطلوب و پارسا در اديان يکي از ارکان تقريب و همگرايي اديان بهشمار ميرود که در سايه مطلوبيت عمل و انگيزه جامعه انساني را به سمت کمال و تکامل به پيش ميبرد. همگرايي اديان فراتر از زندگي مسالمتآميز، تجميع نيروهاي متدين و شکوفايي فطرت دينداران براي استفاده بهتر از فرصتها در مسير کمال انساني و قرب الهي خواهد بود.
- کتاب مقدس، (ترجمه قديم)، شامل كتب عهد عتيق و جديد، 1996م، انگلستان، انتشارات ايلام.
- ابنباقودا اندلسي، يحييبن يوسف، 1912م، الهداية الي فرائض القلوب، ترجمة ابراهيم سالمبن بنيامين يهودا، ليدن.
- ابنمنظور، محمدبن مکرم، بيتا، لسانالعرب، چ سوم، بيروت، دار صادر.
- ابنميمون، موسي، بيتا، دلالة الحائرين، تحقيق حسين آتاي، آنکارا، مکتبة الثقافة الدينيه.
- افتخاريان، محمدحسين، 1380، دانشنامه جنگ و صلح، همدان، مسلم.
- آبيار، زهرا، 1396، «الهيات شكاف؛ روشي مبتني بر كنش در گفتوگوي اديان»، معرفت اديان، ش30، ص174-157.
- آقابخشي، علي و مينو افشاريراد، 1386، فرهنگ علوم سياسي، تهران، چاپار.
- توفيقي، حسين، 1385، وحي زبان مقدس هزارهها، تهران، مؤسسة تحقيقات و توسعه علوم انساني.
- جديدبناب، علي، 1381، تحليلي بر عملکرد يهود در عصر نبوي، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني
- جوادي آملي، عبدالله، 1386، تفسير انسان به انسان، قم، اسراء.
- ـــــ ، 1387، تفسير موضوعي (جامعه در قرآن)، قم، اسراء.
- حائري يزدي، مهدي،1361، کاوشهاي عقل عملي ـ فلسفه اخلاق، تهران، مؤسسة مطالعات و تحقيقات فرهنگي.
- راغب اصفهاني، حسينبن محمد، بيتا، مفردات الفاظ القرآن الکريم، بيروت، دارالقلم.
- رونزو، جوزف، 1395، اخلاق دين و جامعه خوب، ترجمة سودابه کريمي، تهران، نگاه معاصر.
- رهنمايي، سيداحمد، 1385، درآمدي بر مباني ارزشها، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني
- زمخشري، محمودبن عمر، 1407ق، تفسير کشاف، بيروت، دارالکتاب العربي.
- سجادي، سيدابراهيم، 1381، «اصول و خاستگاه مشترك اديان»، پژوهشهاي قرآني، ش 32، ص 42ـ73.
- شيخرضايي، حسين، 1394، علمورزي در حلقه كندوكاو، تهران، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي.
- صدرالمتألهين، 1379، اسفار، ترجمة محمد خواجوي، تهران، مولي.
- صميمي، مينو، 1382، محمد در اروپا، ترجمة عباس مهرپويا، تهران، اطلاعات.
- طاهري آکردي، محمدحسين، 1387، پيشينه تاريخي گفتوگوي اسلام و مسيحيت (با تأکيد بر ديدگاه شيعه و کاتوليک)، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني
- ـــــ ، 1397، «گفتوگوي اسلام و مسيحيت: اصلي استراتژيک يا ابزاري راهبردي»، در: مجموعه مقالات اسلام و مسيحيت با موضوع اخلاق و معنويت، قم، بوستان کتاب.
- طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1417ق، الميزان في تفسير القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامي.
- طبرسي، فضلبن حسن، بيتا، تفسير جوامع الجامع، تهران و قم، دانشگاه تهران و مرکز مديريت حوزة علميه.
- علمي، قربان، 1397، «نوعدوستي در اسلام و مسيحيت»، در: اسلام و مسيحيت با موضوع اخلاق و معنويت، قم، بوستان كتاب.
- قنبري، حسن، 1382، «مسيحيت و مدرنيته به روايت هانس کونگ»، هفت آسمان، دوره پنجم، ش 20، ص 87ـ112.
- کهن، ا.، 1350، گنجينهاي از تلمود، تهران، زيبا.
- گدارد، هيو، 1395، تاريخ روابط اسلام و مسيحيت، ترجمة منصور معتمدي و زهرا مودب، قم، پژوهشگاه فرهنگ و علوم اسلامي.
- گندمي نصرآبادي، رضا، 1394، رويکرد يهوديت به اديان ديگر، قم، دانشگاه اديان و مذاهب.
- لاتون و همکاران، کلايو، 1378، اخلاق در شش دين جهان، ترجمة محمدحسين وقار، تهران، اطلاعات.
- لوئيس، برنارد، 1389، نخستين مسلمانان در اروپا، ترجمة محمد قائد، تهران، کارنامه.
- مصباح يزدي، محمدتقي، 1373، فلسفه اخلاق، تهران، اطلاعات.
- ـــــ ، 1392، ره توشه، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني
- مصباح، مجتبي، 1385، بنياد اخلاق؛ روشي نو در آموزش فلسفه اخلاق، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني
- مطهري، مرتضي، 1377، مجموعه آثار، تهران، صدرا.
- مظفري، محمدحسين، 1382، «جهان اسلام و گفتوگوي اديان»، اطلاعات سياسي و اقتصادي، ش 197و198، ص 96ـ109).
- موسويمقدم، محمد، 1392، جريان سيرهپژوهي در غرب با تأکيد بر ديدگاه مونتگمري وات، تهران، دانشکده علوم و قرآن.
- ناس، جان باير، 1381، تاريخ جامع اديان، ترجمة علياصغر حكمت، تهران، علمي و فرهنگي.
- نيوزنر، جيکوب، 1389، يهوديت، ترجمة مسعود اديب، قم، اديان.
- Brill, Alan, 2010, Judaism and other Religion: Moddels of Understanding, NewYork, Macmllan.
- Flannery, Austin (ed.), 1992, Vatican Council II، the Councilor and Post Councilor Documents, Northport, New York, Costello Publishing Company.
- Gaon, Saadia, 1967, The Book of Belifes and Opininos, trans. by Samuel Rosenblatt, New Haven and London, Yale University Press.
- Gilat, Yitzhak Dav, 1996, "Talmud", in Encyclopedia Judaica, V. 15.
- Guidelines on Dialogue with People of Living Faiths and Ideologies, 1993, Geneva, World Council of Churches.
- Kraemer, Hendric, 1938, The Christian Message in a Non-Christian World, London, Edinburgh House Press.
- Lewy, Hans, Altmann, Alexander, and Heinmann, Isaak, 2006, 3 Jewish Philosophers, Toby Press.
- Robinowitz, Abraham Hirsch, 1996, "Commandments, the 613”, in Encyclopedia Judaica, V. 5.
- Ruparell, Tine, 2013, Inter-Reliogious Dialogue and Interstitial Theology, The wileyBlackwell companion to Inter-Rligious Dialogue Edited by Cath erine Cornille.
- Spinoza, Bendictus, 1951, The Chief Works of Spinoza, NewYork, Dover Publications, INC.
- Swidler, Leonar, 2013, The History of inter-Reliogious Dialogue, (The wily-Blackwell company on to Inter-Reliogious Dialogue Edited by Catherine ornille).