مطالعه تطبیقی فضای کالبدی کلیسا و مسجد بر پایه مبانی انسانشناختی مسیحیت و اسلام
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
در نگاه سنتي، تمام جنبههاي زندگي انسانها متأثر از اعتقادات و باورهاي مذهبي ايشان بوده و هنر˚ زبان تجسميافته اين معتقدات است (اردلان و بختيار، ۱۳۸۰، ص ۱۱). در اين ميان، معماري از گوياترين بيانهاي هنر است که ميتوان آن را تجلي عيني انديشههاي انسانها دانست. بدینروی، چنين مينمايد که به منظور شناخت معماري گذشتگان، بايد به انديشههاي حاکم بر اذهان مردمان آن اعصار مراجعه کرد، و چون معماري عبادتگاه بيشترين تأثيرپذيري را از عقايد و باورهاي زمان خود داشته و بيش از هر معماري ديگری با غنيترين ابعاد وجودي انسان در تعامل است، لزوم توجه به انديشه حاکم بر تفکر معماران و سازندگان آن دوچندان مينمايد (محمديان منصور، 1386).
اين موضوع، فارغ از جنبههاي زيباييشناسانه، ضرورت مطالعه آثار معماري را در بسترهاي گوناگون تاريخي، اجتماعي، اقتصادي، سياسي و اعتقادي آشکار ميسازد و بهویژه مطالعه رابطه متقابلِ اين زمينهها با کالبد بناهاي عبادتگاهي اهميت ويژهاي مييابد. ازاينرو، پژوهشگران بسياري کوشيدهاند تأثير باورهاي اعتقادي اديان را از مناظر گوناگون بر پرستشگاهها تبيين نمايند و رابطهاي منطقي ميان آنها برقرار سازند و به کشف نمادها و روابطي بپردازند که اين ارتباط را قوت ميبخشد و در شناخت بيشتر معتقدات زمانه و فضاي حاکم بر دوران ايشان را ياري مينمايد.
اين پژوهش نيز درصدد کشف ارتباطي معنادار ميان جايگاه انسان در معارف دين مسيحيت و اسلام با فضاي کالبدي کليسا و مسجد است و بر مبناي همين هدف، سؤالات پژوهش بهصورت ذیل شکل گرفته است:
ـ آيا ميتوان رابطهاي معنادار ميان جايگاه انسان در معارف دين مسيحيت و اسلام با فضاي کالبدي کليسا و مسجد برقرار نمود؟
ـ در صورت مثبت بودن پاسخ سؤال نخست، چگونه ميتوان از برقراري اين ارتباط در جهت آشکار ساختن عوامل و وجوهِ پنهان مؤثر بر شکلگيري فضاي کالبدي کليسا و مسجد بهره برد؟
بدينمنظور، مکتب «گوتيک» در معماري مسيحي و «مکتب اصفهان» در معماري اسلامي ايراني برگزيده شده است، اگرچه نظريات پژوهش قابل تعميم به سبکهاي ديگر، ازجمله «رومانسک» در معماري مسيحي و«شيوه رازي و آذري» در معماري اسلامي ايراني نيز هست، ولي انتخاب اين دو مکتب بر اين مبنا بوده که اينها مکاتبي هستند که مذهبيترين سبکهاي معماري مسيحي و اسلامي بهشمار ميروند که از امتزاج قوت يافتن باورهاي ديني و قدرت سياسي و اقتصادي حکومتها به وجود آمدهاند و به نوعي نقطه اوج اين امتزاج محسوب ميشوند.
در جهت نیل به اهداف پژوهش، ابتدا جايگاه، سرشت و عوامل رستگاري انسان و مناسبات ميان او و پروردگار در کتب مقدس و آموزههاي مسيحيت و اسلام مطالعه و با یکدیگر تطبيق خواهند شد و در ادامه، تجلي اين مفاهيم در فضاي کالبدي کليساها و مساجد دو مکتب مذکور از سه جنبه 1. مقياس و تناسبات؛ 2. محورهاي ورود و حرکت؛ ۳. پيوستگي فضايي و تداوم بصري بررسي ميشود.
پيشينه پژوهش
وجوه اشتراک و افتراق ميان اديان آسماني مسيحيت و اسلام زمينه مطالعات بسياري را ميان برساختههاي هنري اين اديان و بهويژه معماري کليسا و مسجد فراهم آورده است. مطالعات گروبه (۱۳۷۹)، هيلن برند (۱۳۸۹)، اتينگهاوزن و گرابر (۱۳۷۸) از مراجع مهم در زمينه معماري اسلامي و ارتباط آن با زمينههاي اجتماعي، فرهنگي و اعتقادي بهشمار ميآيد. آثار تيتوس بورکهارت در حيطه «مباني هنر مسيحي» (۱۳۹۰) و بررسي «مباني هنر اسلامي» (۱۳۶۵) از اين نظر حائز اهميت است که نظريات وي درباره خصايص هنري اديان مسيحيت و اسلام بر پايه مباني و مفاهيم ديني بنيان نهاده شده است.
در مقوله قياس تطبيقي موضوع معماري اسلام و مسيحيت، فتحيآذر و حمزهنژاد (۱۳۹۳) در مقاله «معناشناسي محور در مسجد و کليسا»، عوامل و معاني مؤثر بر محوربندي و جهتگيري معنوي و کالبدي فضاي عبادتگاهي معابد مسيحي و اسلامي را بررسي کردهاند. همچنين حمزهنژاد و رهرويپوده (۱۳۹۵) در پي گونهشناسي پرستشگاههاي سه دين ابراهيمي در ايران اسلامي عصر صفوي، کوشیدهاند تا با قياس تطبيقي مفاهيم عرفاني آنها، تمايزات هويتي اين عبادتگاهها را تبيين نمايند. اکبري و مولايي (۱۳۹۷) نيز در مقاله «تأثير وجوه موازي اسلام و مسيحيت بر شکلگيري معماري کليسا و مسجد»، به بررسي جنبههاي گوناگون تأثيرات اعتقادي آيين اسلام و مسيحيت بر معماري پرداختهاند. در حيطه قياس نظري نيز سليماني اردستاني (۱۳89) در کتاب سرشت انسان در اسلام و مسيحيت؛ آزاديان (۱۳۸۳) در مقاله «نقش خداوند در رستگاري انسان از نظرگاه اسلام و مسيحيت»؛ بهشتي (۱۳۹۰) در مقاله «کرامت انسان از ديدگاه اسلام و مسيحيت»؛ و عليخاني (۱۳۹۵) در مقاله «مباني انسانشناختي قرب به خدا در اسلام و مسيحيت»، جايگاه انسان و مناسبات مابين انسان و پروردگار را از نگاه اين دو دين با يکديگر مقايسه کردهاند.
پژوهشهاي انجامشده در باب شاخصههاي خاص و مرتبط در اين حوزه، زمينه رمزگشايي عوامل مهمي را در معماري پرستشگاهها فراهم آورده است و پژوهش حاضر در تکميل کارهاي ارزشمند يادشده کوشيده بهطور مشخص، رابطهاي را ميان مباني «انسانشناختي» مسيحيت و اسلام با فضاي کالبدي کليسا و مسجد برقرار نمايد.
روش پژوهش
تحقيق حاضر تلاشي است در جهت برقراري ارتباطي معنادار ميان معماري کليسا و مسجد با يکي از مهمترين مباني اعتقادي مسيحيت و اسلام؛ يعني جايگاه انسان در اين دو دين. اين نوشتار بر مبناي هدف، از نوع «بنيادي ـ نظري» و بر مبناي اجرا، از نوع «تطبيقي» با روش «توصيفي ـ تحليلي» و «استدلال منطقي» است. در جهت نيل به اهداف پژوهش، با استناد به منابع کتابخانهاي و مستندات مکتوب، مباني انسانشناختي مسيحيت و اسلام با محوريت عهدين و قرآن با يکديگر مقايسه شدهاند. سپس با مقايسه شاخصهاي فضايي کليساهاي مکتب «گوتيک» و مساجد «مکتب اصفهان» با کمک نقشههاي معماري، تصاوير داخلي کليساها و الگوسازي نرمافزاري، تجلي اين مفاهيم در فضاي کالبدي اين دو گونه بنا، مقايسه گردیده است.
مبانی انسانشناختی در نگاه مسيحيت و اسلام
مباني الهياتي هريک از اديان توحيدي تعريف ويژهاي از خدا، انسان، عالم و مناسبات ميان آنها ارائه ميدهد که زيربناي معتقدات آن دين را تشکيل ميدهد. اين تعاريف و مناسبات از جنبههاي گوناگون قابل بررسي است. در اين تحقيق متناسب با اهداف منظور، جايگاه انسان در مسيحيت و اسلام، از دو وجه «سرشت» و «رستگاري» او بررسي شده است:
الف. سرشت انسان
مقصود از «سرشت انسان» ذات و خصلتي است که انسان از بدو تولد با خود دارد. سرشت گناهآلود انسان و آموزه «گناه نخستين» از مهمترين مسائلي است که در کلام مسيحيت در کنار مسائلي همچون هبوط آدم، موروثي بودن گناه، رستگاري و غسل تعميد مطرح شده است. اين تعابير مبناي نگاه مسيحيت به انسان را میسازد. اعتقاد به اينکه يک گناه بزرگ منشأ اصلي بيچارگيهاي انسان در جهان است، در ميان متفکران مسيحي با عنوان آموزه «گناه نخستين» مطرح شد. برايناساس گناه آدم در تکتک ذريه او يافت ميشود و آدميان بدون اينکه اختياري داشته باشند، گنهکار محسوب ميشوند.
پولس که انديشههايش به تدريج شالوده اعتقادات و الهيات مسيحي را بنيان نهاد، معتقد است: «به سبب خطاي آدم، گناه و بهتبع آن، مرگِ واقعي به بشر رخنه کرده است» (روميان، ۵: ۱۲). در اين نگاه، انسانها بهطور جبري در گناهِ آدم شريک بوده و مجرم هستند. ازاينرو، انسانها جاودانگي خود را از دست داده، به موجوداتي ميرا تبديل شدهاند که مرگ و درد و رنج را به راحتي پذيرا هستند. اين طبيعت از بدو تولد همراه با انسان به دنيا ميآيد و تا آخر عمر وي همراه اوست: «ما با همين طبيعت سرکش به دنيا آمديم... و زير خشم و غضب خدا بوديم» (افسيان، ۲: ۳).
در سفر «پيدايش» پس از آنکه آدم به تحريک حوا از ميوه ممنوعه ميخورد، خداوند او را چنين خطاب ميکند:
چون که سخن زوجهات را شنيدي، و از آن درخت خوردي که امر فرموده، گفتم از آن نخوري، پس به سبب تو زمين ملعون شد، و تمام ايام عمرت از آن با رنج خواهي خورد، و به عرق پيشانيات نان خواهي خورد. خار و خس نيز برايت خواهد رويانيد و سبزههاي صحرا را خواهي خورد تا حيني که به خاک راجع گردي، که از آن گرفته شدي؛ زيرا که تو خاک هستي و به خاک بازخواهي گشت (پيدايش، ۳: ۱۷ـ۱۸).
همچنين سخن از مجازات ويژهاي براي حوا به ميان آمده است. درد زايمان و سلطه مرد بر او مجازات خاص اوست؛ زیرا نخست او فريب خورد و شوهرش را فريب داد (پيدايش، ۳: ۱۶).
کتاب مقدس و سنت کليسا همواره وجود و عموميت گناه در تاريخ آدمي را يادآوري ميکند؛ زيرا بعد از گناه نخست، جهان غرق گناه شد، بهگونهايکه قتل هابيل توسط قابيل، پيمانشکنيهاي متعدد بنياسرائيل و تعدي از شريعت حضرت موسي و همچنين گناه بيشمار مسيحيان، حتي بعد از کفاره مسيح، همه ميراث گناه اوليه آدم شمرده ميشوند (تعاليم کليساي کاتوليک، ۱۳۹۳، ص ۱۴۴).
پولس معتقد است که همه انسانها با گناه آدم، گناهکار شدند. انسانها نهتنها گناهکاري را از آدم به ارث بردهاند، بلکه در کلِ گناه آدم سهيماند. ازاينروست که انسانها ازيکسو به انجام گناه تمايل دارند و از سوي ديگر، با سرشتي گناهآلود پا به اين جهان ميگذارند (رهنر، 1981، ص 1151).
انسان در نگاه قرآن جايگاه متفاوتي دارد. آيات متعددي از قرآن از انسان و سرشت او و قوت و ضعفهاي او سخن گفته است. از برخي از اين آيات عظمت فوقالعاده انسان و جايگاه منحصربهفردي که در نظام خلقت دارد فهميده ميشود. از برخي ديگر ضعف و فساد مفرط او برداشت ميشود، به گونهای که وی در رديف پستترين موجودات و يا پايينتر قرار ميگيرد. این در حالی است که خداوند انسان را براي هدفي والا و مقدس آفريد و به او امکانات و استعداد رسيدن به اين هدف را عطا کرد.
نکته قابل تأمل آن است که در اين نگاه، گناه آدم و اخراج او از بهشت هرگز نشان نميدهد که سرشت انسان بعد از گناه تغيير کرده است. تنها زندگي آدم دگرگون شد و از جهاني بالاتر، که کيفيت زندگي در آن متفاوت بود، فرود آمد و زندگياي را آغاز کرد که در آن بايد با کار و تلاش خود، مايحتاجش را فراهم کند. بنابراين آدم و نسل او با آمدن بر روي زمين هيچيک از تواناييها، امکانات و استعدادهاي خود را از دست ندادند. پس مطابق قول قرآن مجيد، ماجراي هبوط در سرشت انسان نقشي نداشته است
قرآن به صراحت درباره کرامت انسان سخن گفته است. انسان در قرآن مسجود فرشتگان (بقره: 34) است. پايش به خاک (حج: 5) و سرش به عالم هوهويت غيب مطلق و با هو همنشين است (حدید: 4). انسان در قرآن به اعتبار «نَفَختُ فيهِ مِن روحي» (حجر: 29) سرشتي خدايي دارد و فطرتش به واسطه ميثاق عهد «الست» (اعراف: 172)، فطرتي خداجوست. خداوند انسان را بر همه مخلوقات کرامت بخشيده است (اسراء: ۷۰). او بالقوه مثل خودي را آفريده که مظهر جميع اسما و صفات اوست و استعداد شگرف «خليفةاللهي» (بقره: ۳۰) تنها نزد انسان به وديعت نهاده شده است. در ميان تمام مخلوقات، «تبارک اللهٌ اَحسَنُ الخالِقين» (مؤمنون: ۱۴) فقط در شأن خلقت او نازل شده است.
همچنين خداوند در قرآن بر فطرت پاک انسان و اينکه آفرينشِ خدا را تبديلي نيست، تأکيد ميورزد (روم: ۳۰). در قرآن پس از سرپيچي آدم از فرمان پروردگار و پس از امر به خروج از بهشت، خداوند توجهي ويژه به آدم مينمايد؛ آدم از درگاه الهي طرد نميشود، بلکه او را بازميگرداند: «سپس آدم از پروردگارش کلماتي را دريافت نمود و خدا بر او بخشید» (بقره: 37). و در جاي ديگر آمده است: «سپس پروردگارش او را برگزيد و بر او بخشید و او را هدايت نمود» (طه: 122). در نگاه اسلام، آدم و حوا با هدايت الهي توبه کردند و خداوند توبه آنان را پذيرفت و آنان را بخشید.
اهميت انسان و نقش محوري او در آفرينش در بينش اسلامي به حدي است که برخي پژوهشگران انديشه اسلامي را حاملِ نوعي تفکر انسانگرایی (اومانيستي) پيشرو ميدانند و معتقدند: انديشه انسانگرایی در جهان اسلام انديشهاي بيگانه نبوده است، هرچند هميشه انديشهاي در حاشيه بوده و هيچگاه به انديشه متن و مسلط بدل نشده است. در گفتمان سنت در جهان اسلام، خدا، دين و نصوص ديني بر انسان سلطه پيشيني داشتهاند.
در جهان اسلام، تفکر انسانگرایی (تفسير عقلي از خدا، متون ديني و بهطور کلي هستي) به علت آشنايي نسبي مسلمانان با فلسفه يونان همواره در کنار انديشه غيرانسانگرایی (تفسير نصمحورانه و نقلي از خدا، متون ديني و بهطورکلي هستي) وجود داشته است. انسانگرایی بر منزلت انسان، آزادي و اختيار وي تأکيد ميورزد. اين امور در آموزههاي اسلامي نيز مشاهده ميشود و از اين منظر از سدههاي سوم تا هشتم هجري (نهم تا چهاردهم ميلادي) به عصر نوزایی (رنسانس) اسلامي ياد شده است (شريفيان، ۱۳۹۴).
زرينکوب تأکيد میکند که انسانگرایان دانش کهنه «اسکولاستيک» (براي مطالعه بيشتر، ر.ك: نوذری، ۱۳۷۳، ص ۲۱۷) را تقريباً بيحاصل ميشمردند و در مقابل آباء کليسا که حيات انسان را تابعي از مشيت خدا ميديدند، به حق استقلال فرد انساني و حق تمتع وي از زندگي، ايمانِ قطعي داشتند. وی همچنین معتقد است: در ارزيابي انسانگرایی، تأثير اسلام و ايران را نبايد ناديده گرفت (زرينکوب، ۱۳۷۸، ص ۳۵۹). همچنين از متفکراني مانند فارابي، ابنسينا، ابنمسکويه، ابنراوندي و زکرياي رازي در جهان اسلام بهعنوان متفکران انسانگرا ياد شده است (شريفيان، 1394).
ب. رستگاري
چون دين با همه مؤلفهها و اجزايش، برنامه خدا براي نجات و رستگاري انسان است، اختلاف در انسانشناسي سنت مسيحيت و اسلام، اختلاف در بينش نسبت به برنامه نجات را موجب ميشود. پولس و الهيات مسيحي سه عامل «فيض الهي»، «ايمان» و «منجي» را در نجات انسان دخيل ميدانند و براي عمل انسان نقشي کاملاً فرعي قائل ميشوند. يکي از استوارترين استوانههاي عقايد مسيحيت، بهويژه مذهب کاتوليک، اين است که لطف الهي شامل حال بشر شد و براي رستگاري انسان و نجات وي از گناه، خداي پدر، فرزند خويش را به دنيا فرستاد تا با فيض حضور وي، مسيحيان نجات يابند. ايمان به مسيح موجب حيات و تولد جديد است. فيض که عطيه روحالقدس و مساعدت تعاليبخشِ خداست، موجب قلب ماهيت انسانها ميشود: حتی آنان را که فطرتاً دشمن خدا بودند به دوستان خدا تبدیل ميکند (دوم قرنتيان، 5: 17ـ18).
در حقيقت با آمدن مسيح و به صليب کشيده شدنش، انسان بار ديگر به مرتبهاي بازميگردد که ميتواند با طبيعت گناهآلودش مبارزه کند (روميان، ۷: ۱۸ـ۲۵). مطابق الهيات مسيحي، خداوند انسان را بر صورت خود (پيدايش، ۱: ۲۷) و فرزند خود آفريد، ليکن به اعتقاد پولس، انسان به واسطه گناه نخستين آدم، سرشتي گناهآلوده يافت. او وارث گناه والدين خویش است و حتي توان نجات خود را ندارد. ولي خداوند پسر خود عيسي را بهعنوان منجياي که با مرگ خويش فديه اين گناه را ميپردازد و تمام انسانها را از ننگ اين گناه ذاتي ميرهاند و موجب رستگاري آنها ميشود، به زمين فرستاد (ايلخاني، ۱۳۸۶، ص 19).
از نگاه پولس پس از مسيح، نزاعي سخت در درون انسان در جريان است؛ نزاعي با طبيعت انسان که او را به سوي اعمال ناپسند ميکشاند و چيره شدن بر او و يا گريز از چنگال او بسيار سخت و چه بسا ناممکن است:
اکنون ديگر براي من ثابت شده است که وجود من به خاطر طبيعت نفساني، از سر تا پا فاسد است. هرچه تلاش ميکنم، نميتوانم خود را به انجام اعمال نيکو وادارم. ميخواهم خوب باشم، اما نميتوانم. ميخواهم کار درست و خوب انجام دهم، اما قادر نيستم. سعي ميکنم کار گناهآلودي انجام ندهم، اما بياختيار گناه ميکنم. پس اگر کاري را انجام ميدهم که نميخواهم، واضح است که اشکال در کجاست. گناه هنوز مرا در چنگال خود اسير نگاه داشته است... واي که در چه تنگناي وحشتناکي گرفتار شدهام! (روميان، ۷: ۱۸ـ۲۵).
از منظر الهيات مسيحي، خداوند براي نجات و رستگاري انسان گناهگار چارهاي نديد، جز آنکه خود را به صورت عيسي مسيح مجسم کند تا بتواند به شکلي مستقيم به هدايت و ارشاد او همت گمارد. اما نجات فرايندي است که نظم و روش ويژهاي دارد؛ يعني براي اجرا و تحقق آن، نهتنها خداي پدر و عيسي مسيح، بلکه روحالقدس نيز بايد به انجام اموري اقدام نمايند؛ بدينمعنا که با مشارکت پدر، پسر و روحالقدس، که هر سه داراي اصل و گوهري واحدند، رستگاري ممکن مينمايد (آزاديان، ۱۳۸۳).
خدا عيسي مسيح را فرستاد تا مجازات گناهان ما را متحمل شود و خشم و غضب خدا را از ما برگرداند. خدا خون مسيح و ايمان ما را وسيلهاي ساخت براي نجات ما از غضب خود. به اين ترتيب، او عدالت خود را ظاهر نمود (روميان، ۳: ۲۶).
در تاريخ الهيات مسيحي، براي رسيدن به رستگاري، تجديدحيات انسان ضرورت دارد؛ زيرا انسان گناهکار قداست را دوست ندارد و به آن رغبت نشان نميدهد و تا وقتي در آن حال باشد، نميتواند با قلب صادق، کفاره مسيح را بپذيرد و از آن بهرهمند شود و نيز توانايي ندارد که زندگي پاکي را که انجيل ميخواهد، داشته باشد (انسالاميرکاني، ۱۸۹۰، ج ۲، ص ۳۳۲). بنابراين تا انسانها به واسطه فيض خدا از نو متولد نشوند، نميتوانند ملکوت خدا را مشاهده کنند. البته بايد توجه داشت که در مسيحيت، اين شدن و دگرگوني به سرشت انسانها بازميگردد و کلِ سرشت انسان متحول ميشود؛ زیرا در مسيحيت، سرشت پاک انسان با گناه آدم آلوده شده و دوباره با صليب پاک ميگردد و شخص باايمان، وجودي جديد مييابد (عليخاني، ۱۳۹۵، به نقل از: داپر، 2004).
نکته قابل تأمل اين است که از اين منظر، ايمان خود موهبتي الهي است که به هر کس خدا بخواهد اعطا ميکند و هيچکس حق اعتراض ندارد. بنابراين در نگاه مسيحيت نسبت به برنامه نجات، نوعي عجز و بياختياري انسان مشاهده ميشود و عمل و اختيار او نقشي کاملاً فرعي مييابد.
آيين اسلام درباره مفهوم «نجات و رستگاري» موضعي کاملاً متفاوت اتخاذ ميکند؛ زيرا اسلام به گناه نخستين و تبعات آن عقيدهاي ندارد و بهروشنی بيان داشته است که همه انسانها با ذاتي پاک و به دور از هرگونه گناه و پليدي متولد ميشوند. ازاينرو، نگاه اسلام به آموزه «نجات و رستگاري» بسيار فراتر و گستردهتر است.
از منظر جهانبيني اسلام، خداي متعال واجبالوجود و علت هستيبخش جهان است و همه کمالات وجود را دارد و هر نوع کمالي که در هر موجودي يافت شود از اوست، بدون اينکه از افاضه آن چيزي از کمالات وي کاسته شود. خداوند بهطور مطلق داراي حيات، علم و قدرت است و چون حکيم است، کارهاي او از جمله آفرينش انسان، هدفمند است.
در قرآن بارها دو عامل «ايمان» و «عمل صالح» بهعنوان عوامل نجات و رستگاري انسان معرفي شدهاند. خداوند انسان را براي رسيدن به کمال حقيقي و رستگاري آفريده است و رستگاري انسان تنها در سايه قرب به خدا و نيل به مقام عبوديت با ايمان و عمل صالح تحقق مييابد؛ بدين معنا که انسان ميتواند با نيرو و اختيار خود بر هواهاي نفساني و شيطاني غلبه کند و با تربيت نفس، خود را به کمال الهي برساند. «رستگاري» از اين منظر يعني: رسيدن به خدا. خدا همواره به انسان نزديک است و معناي «تقرب» از اين منظر فاصلهاي است که انسان بايد تا او بپيمايد. آية «عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها» (بقره: 31) نيز اشارهاي به اين معناست که حقايق و اسرار نهفته در عالم هستى، همگي در آدم نهاده شده و انسان بالقوه مظهر جميع اسما و صفات الهي و مجلاي اتمّ همه تجليات جمال و جلال و کمال اوست. او ميتواند با دوري از فطرت و اصل خويش، از بهایم فروتر افتد و پستتر رود (اعراف: ۱۷۹). او اين استعداد را هم دارد که اوج بگيرد و از ملائک مقرب فراتر گردد..
در نگاه اسلام، انسان به ميزان تزکيه نفس و صيقل آينه وجود، از اسما و صفات خدا بهرهمند ميشود. کمال عرفاني اين سير، فناي در الله يا نور ذات است و تا لقاي ربالعالمين و نيل به مقام انسان کامل و خليفةاللهي راه بر او گشوده است. جدول (1) مقايسه جايگاه انسان را در تعاليم اديان مسيحيت و اسلام نشان ميدهد:
انسان در مسيحيت انسان در اسلام
آلوده سرشتي پاکسرشتي
حامل گناه نخستين حامل امانت الهي
گناهکار به دنيا آمدن خليفةالهي
ناتواني براي نجات و تقرب، جز با فديه مسيح توانايي براي تقرب و نيل به کمال با ايمان و عمل صالح
جدول 1. مقايسه جايگاه انسان در مسيحيت و اسلام (منبع: نگارندگان)
گزينش سبکهاي معماري «گوتيک» و «اصفهان»
اين پژوهش بر آن است پس از مطالعه تطبيقي جايگاه انسان در دين مسيحيت و اسلام، تجلي اين دو نگرش را در ايجاد و فهم ساختار کالبدي فضاي عبادتگاههايشان بررسي کند، با توجه به اين مهم که ارزشها و عوامل متعددي در فرايند آفرينش آثار معماري دخيلاند و اين دست مطالعات تنها ميتواند مطابقت و مناسبتي ميان انديشههاي مختلف با آثار عيني برآمده از آن برقرار میسازد.
براي نیل به اين منظور دو مکتب «گوتيک» و «اصفهان» بهعنوان شاخصترين سبکهاي معماري مسيحيت و اسلام که بيشترين تأثيرپذيري از انديشه مذهبي حاکم بر دوران خود را داشتهاند و از درهم تنيدن قوت اعتقاد ديني و قدرت سياسي و اقتصادي حکومتها به وجود آمدهاند، برگزيده شده است که ابتدا شرح مختصري از هريک ارائه ميشود:
الف) سبک گوتيک
در آخرين دوره مسيحيت قرون وسطا، زماني که حکمت اسکولاستيک به اوج خود رسيد، تجربيات مسيحي در قلمرو هنر نيز مراحل کمال خود را پيمود. سبک «گوتيک» در سده ۱۲م در فرانسه پديد آمد و يک قرن بعد˚ سراسر اروپا را تحت سلطه خود درآورد. «گوتيک» ازیکسو، برآمده از فلسفه عصر خويش است و از سوی دیگر، زمينهاي است که فکر اينجهاني و جمالي اشرافي را با عرفان جلالي رهباني درهم ميآميزد و بدعتهاي جديدي را در زمينه فکر و هنر به منصه ظهور ميرساند. ارتباطات وسيعتر شرق و غرب نيز اين زمينه را تشديد مينمايد.
در اين دوره بزرگترين متأله و متکلم مسيحي، يعني قديس توماس آکوئيناس، ظهور کرد و کلام و الهیات (تئولوژي) مسيحي را به پايان و کمال خود رساند که امروزه نيز کلام رسمي کليساي کاتوليک بهشمار ميرود (مددپور، ۱۳۸۸، ص ۳۶۱ـ۳۶۴). هنر «گوتيک» بنايي است که بر مبناي اين انديشه غالب قرن دوازدهم پايهگذاري شده است. از سوي ديگر، اين هنر با حاکميت پادشاه فرانسه به مرکزيت کليساي جامع «سنت دني» (Saint Denis Cathedral) پيوند ناگسستني دارد.
کليساهاي گوتيک با کليت حيرتآورشان، توضيح و تبييني بود از حکمت الهي، تاريخ، وحي و الهام. و علاوه بر آن موسيقي و هنر گوتيک با دقيقترين جزئيات، بيان عيني و محقَقي از فلسفه مسيحي بودند. جان کلام آنکه ميتوان هنر گوتيک را بهمنزله ترجمان ساده فلسفه مسيحي عصر خود در سنگ و مواد ديگر قلمداد کرد (فرمانتل، ۱۳۴۵، ص ۲۴۶ـ۲۴۷).
اين سبک بيشتر در معماري ظهور يافته و چون هنري است حاصل ايمان مسيحي، بيش از همه در کليساها تجلي پيدا کرده است. در اين معماري معيارهاي جديدي جانشين معيارهاي گذشته ميگردد؛ مثلاً خصايص برانگيختگي احساسات جاي تناسبات و مقياسهاي هماهنگ را ميگيرد.
عناصر عمودي، بلندي ساختمان، قوس تيزهدار، پشتبند معلق، طاق و تويزه و پنجرههاي شيشهاي بارزترين مشخصاتي هستند که معماري گوتيک را از معماري جسيم و وزين پيشين ـ هنر روميوار ـ متمايز ميسازد. عناصر صعودي و خطوط پويا در اين معماري، عرفانگرايي جديد در مسيحيت را باز ميتابد (پاکباز، ۱۳۹۷، ص 878).
ازجمله معروفترين بناهاي اين سبک ميتوان از کليساي «نوتردام» (Notre Dame Cathedral) و «سنت شاپل» (Sainte-Chapelle) پاريس، کليساهاي جامع ميلان (Millan Cathedral) و «فلورانس» (Florence Cathedral) نام برد.
ب) مکتب اصفهان
«مکتب اصفهان» همزمان با تجديد شاهنشاهي ايران و سلطنت شاهعباس بزرگ، از اوجگيري و امتزاج فعاليتهاي گوناگون فلسفي، فقهي و هنري طي سده ۱۷ و اوايل ۱۸ ميلادي (۱۰ و ۱۱ هجري قمري) در اصفهان پديد آمد. در اين دوران شهر اصفهان به امالقراي هنرها و علوم اسلامي و کانون فرهنگ معنوي در ايران تبديل شد (کربن، ۱۳۹۶، ص ۴۲۰). «مکتب اصفهان را ميتوان مظهر نمادين طريقه ترکيبي بر تلفيق ستونهاي فلسفي، عرفاني، اشراقي و شيعي اسلام با يکديگر دانست» (دباشي، ۱۳۸۹، ص ۱۶۲).
دوره صفويه که به «عصر طلايي هنر» مشهور است، نشاندهنده اوج انديشههاي فلسفي و حکمي و عرفاني آن دوره بوده و نسبتی مستقيم با اقتدار حکومت و رونق اقتصادي دوران دارد. اين شيوه نهتنها در اصفهان، که در کرمان و کرمانشاه و شيراز و ديگر شهرهاي مهم کشور پيشرفتهايي به وجود آورد. از مهمترين بناهاي اين عصر ميتوان از مجموعه «نقش جهان» اصفهان و مجموعه «گنجعليخان» کرمان نام برد.
کالبد فضايي و ادراک فضا در معماري
«فضا» يکي از مفاهيم اساسي معماري است که توسط «کالبد» محدود و در ارتباط ادراکي بين فرد ادراککننده و کالبد ادراکشونده حس ميشود. در آثار معماري، ترکيب فضاها، ساختار فضايي را شکل ميدهد که متشکل از روابط و کنشهاي دروني فضاهاست. ساختار فضايي کيفيات ادراکي ويژهاي را سبب ميشود که نقشی بنيادين در تجربه و فهم اثر معماري دارد (دري و طليسچي، ۱۳۹۶).
برونو زوي (Bruno Zevi) «فضا» را مؤلفه اساسي معماري ميداند. وي بر داوري بناها با تکيه صرف بر ويژگيهاي تجسمي نقد وارد ميکند. در حقيقت، زوي معماري را هنر ساختن فضا ميداند (زوي، ۱۳۷۶، ص ۲۲). مفهوم «فضا» هميشه اهميت ويژهاي در مطالعات معماري ايران داشته است (ر.ك: اردلان و بختيار، ۱۳۸۰؛ نصر، ۱۳۹۴)؛ زيرا در حقيقت، در معماري ايراني ـ اسلامي فضا اصل، و پيکره محدودکننده فضاست (اردلان و بختيار، ۱۳۸۰، ص ۱۷). فضا توسط انسان درک ميشود و انسان، بهمثابه مخاطب فضا، رابطهاي دوسويه با آن ايجاد ميکند (شولتز، ۱۳۵۳، ص ۳۸).
وقتي واژة «فضا» را به معناي کيفيت يا تأثير فضا استفاده ميکنيم، به تأثير معماري بر انسان و تأثير انسان از آن عنايت داريم. بهعبارت ديگر، فضا در اين معنا، نوعي ادراک است؛ تصويري که از آن ايجاد ميشود حاصل ترکيب امر عيني و بيروني و صفات مدرک است (حجت، ۱۳۷۷، ص ۱۹).
درواقع، «فضا يا مظروف، به واسطه ادراک حسي در محدوده مرزها ملموس ميشود» (اردلان و بختيار، ۱۳۸۰، ص ۱۳). بنابراين فضا امري ميان ادراککننده و ادراکشونده است که کيفيت آن تحت تأثير رابطه ادراکي ميان فرد و کالبد قرار دارد: انساني که فضا را درک ميکند و کالبدي که فضا را تحديد ميکند.
ارتباط ميان جهانبينی با کيفيت فضايي و هويت معماري
اگرچه عوامل متعددي از قبيل مسائل زيباييشناختي و امکانات و محدوديتهاي فني در روند توليد هويت و کيفيت فضاي يک بناي معماري دخيل هستند، اما به گفته صاحبنظران، جهانبيني و معتقدات اقوام مختلف در طول تاريخ، همواره مهمترين مؤلفه تأثيرگذار در ايجاد کيفيت فضايي و هويت معماري يک بنا بوده است. بدينروی، ميتوان گفت: جهانبيني، کيفيت فضا را ايجاد ميکند و انسان توسط ادراک خود آن را دريافت و به معنا تبديل مينماید.
تصویر 1: ارتباط میان جهانبینی با کیفیت فضایی
هويت انسانها با کيفيت و هويت مکانها درآميخته است. هويت باورهاي رفتاري، شناختي و ارزشي انسانها است که در مکان منعکس ميشود. با عنايت به معنا و مفهوم هويت، هويت ديني و هويت ملي، عناصري که بهعنوان عامل هويتي يک بنا مطرح ميشوند علاوه بر نمايش خويش بهمثابه عنصر کالبدي و هويتي ظاهري و عيني، معتقدات يک قوم، ارزشهاي فرهنگي، توان علمي، خاطرههاي جمعي، قابليتهاي هنري و ساير ویژگیهای يک تمدن را به ناظر القا ميکنند.
بنابراين، کليت فضاي کالبدي و فضاي معنايي بناهاي معماري را ميتوان از دو جنبه بررسی کرد: اول. تأثیري که از باور خاصي پذيرفتهاند و دوم. تأثيري که بر مخاطب و دريافت او ميگذارند. درواقع اين دو جنبه را ميتوان در امتداد هم قرار داد و معماري را ابزاري دانست براي القاي آن باور و جهانبيني موردنظر بر مخاطب.
ازاينرو، معماري را تجليبخش ارزشهاي انساني ميدانند که به ايدههايي عينيت ميبخشد که براي انسانها معنايي دارد؛ ايدههايي که ممکن است اجتماعي، ايدئولوژيک، علمي، فلسفي، مذهبي و يا آميزهاي از آنها باشد. فضاي کالبدي هر بنا، سرشار از معناست و واقعيتهاي کالبدي و تجربههاي انساني را در خود دارد که رابطه حسي عميقي با انسان برقرار ميکند.
بدینروی، هر کالبد فضايي، متناسب با آنکه براي چه هدف و منظوري ساخته شده باشد، برآمده از چه بينشي باشد و زبان کدام جهانبيني يا قدرت باشد، ميتواند با تمهيدات معمارانه، ادراکات فضايي ويژهاي را القا نمايد. اطلاعاتي که از محيط کسب ميشود معنابخش و برانگيزاننده است و موجب برانگيختن احساسات متنوعي از قبيل آرامش، نشاط، خوف، اضطراب و يا حقارت در فرد میگردد.
در اين پژوهش، اين تمهيدات معمارانه در اصليترين فضاي کليسا و مسجد که همان فضاي عبادتگاهي آنهاست (صحن کليسا و گنبدخانه و شبستان مسجد) از سه جنبه مقايسه گردیده است: ۱. تناسبات و مقياس؛ ۲. محورهاي ورود و حرکت؛ ۳. پيوستگي فضايي و تداوم بصري. با استفاده از تصاوير داخلي و نمودارهای دوبعدی (دياگرامهاي شماتيک) تجلي مفاهيم انسانشناسانه مسيحيت و اسلام در کيفيت فضايي و هويت معماري اين بناها نشان داده شده است.
مقايسه مقياس و تناسبات صحن کليسا با گنبدخانه و شبستان مسجد
مقياس و تناسب روي ادراک انسان از فضا اثر ميگذارد و رابطهاي در ذهن ناظر و تجارب محيطي او به وجود ميآورد که حاصل ارتباط و جريان دوطرفه ناظر و محيط است (لينچ، ۱۳۹۵، ص ۱۱). در معماري، «کرانه» مهمترين عنصر تعريفکننده فضاست که در طبيعت به صورت زمين و افقِ آسمان و در معماري به شکل کف، ديوار و سقف شناخته ميشود (شولتز، ۱۳۹۴، ص ۲۵). حدود کرانهها، نسبت طول و عرض ارتفاعشان با يکديگر و ابعادشان نسبت به ابعاد انساني، بهطور قطع در تعيين خصلت مکان و ادراک فضايي ما نقش بسزايي دارند. بنابراين، از مهمترين تمهيدات معمارانه براي تعريف کيفيت فضا در جهت القاي باورهاي گوناگون و فراخواني احساسات مختلف در انسان، تناسبات کرانهها و حدود جداکننده فضاهاست.
تغييرات تناسبات در فضاهاي گوناگون، مفاهيم متقاوتي را بيان ميکند؛ يعني نسبتي که طول و عرض و ارتفاع يک فضا با يکديگر دارند، کيفيت ويژه فضا را تعريف و بر انسان تحميل مينمايند. اختلاف زياد در نسبت سطح و ارتفاع يک فضا حس امنيت را کاهش ميدهد و موجب ايجاد حس اضطراب و حقارت در فرد حاضر ميگردد.
تناسبات صحن کليساهاي گوتيک بهگونهاي است که اختلافات زيادي ميان ابعاد عرض و ارتفاع ايجاد کرده است. اين تناسب، يعني عرض کم و ارتفاع زياد، همچنين ابعاد عظيم خارج از مقياس انساني، بيشترين القاي خوف و حقارت را در انسان آلوده سرشت (مطابق الهيات مسيحي) ايجاد ميکند و همواره يادآور عظمت پرودگار (و بهتبع آن متوليان دين) و حقارت انسان در بارگاه الهي ميشود. همچنين ابعاد نقشه صحن کليسا که مستطيلي کمعرض و طويل است، در بدو ورود، دورنمایی (پرسپکتيوي) ژرف با خطوطي قوي ايجاد مينمايد که عمق فضا را افزايش ميدهد. در يک ساختار فضايي، بيشترين ميزان عمق زماني به وجود ميآيد که تمام فضاها در يک توالي خطي در امتداد محور ورودي قرار گيرند.
عمق فضا يکي از تأثيرگذارترين عوامل در تعريف خصلت کالبد فضاست که بر فرد تحميل ميشود. هرچه عمق فضا بيشتر باشد حس سکون، آرامش و استواري کاهش مييابد و ناامني و رازآلودگي جاي آن را ميگيرد. بنابراين بر وفق الهيات مسيحي، عمق فضاييِ زياد در صحن اصلي کليسا که از اختلاف تناسبات طول و عرض نقشه به وجود ميآيد همواره يادآور حقارت، ناپاکي و سرگشتگي انسان نيايشگر است و مسير صعب و ناتواني او را در نجات و رستگاري به رخش ميکشد.
در مقابل، گنبدخانه و شبستان مسجدِ مکتب اصفهان تناسباتي متفاوت دارد و اختلاف ابعاد خارج از تناسب در عرض و ارتفاع مشاهده نميشود. اگرچه تناسبات بهگونهاي است که يادآور عظمت پروردگار است و حداکثر جلوه و شکوه ملکوتي را القا مينمايد، اما فضا بر فرد غالب نميشود و آرامش ذهني و بصري ايجاد مينمايد. انسان نه بر فضا سلطه دارد و نه احساس رعب و مغلوب بودن ميکند. عناصر معماري در گنبدخانه و شبستان مسجد داراي ابعاد انسانياند که همچون پيوندهايي ميان ساکن زنده و بناي غيرزنده عمل ميکنند که با نگرش اسلام نسبت به جايگاه و کرامت انسان متناسب است (جدول 2و3و4).
نقشه گنبدخانه نيز مربع است که در بينهايت اشکال منظم و نامنظم، بيشترين تأکيد را براي ايجاد تعادل و آرامش انسان دارد و در او ايجاد سکون مينمايد. برايند محورهاي مربع و قطرهاي آن نيز به صفر ميرسد و هيچگونه جاذبه حرکتي ايجاد نمينمايد و ميتواند انسان را در کانون فضا آرام نگه دارد (نقرهکار، 1393، ص ۳۸۴). شکل مربع کف و دايره سقف بر وجود مرکز تأکيد میکند و فرد را به مرکز فراميخواند. ترکيب مرزها در ديوار و سقف تعقر و تمرکز فضا را تشديد مينمايد و انسان در کانون ساختار فضايي قرار ميگيرد. اين تناسبات متعادل، چشماندازهایي عميق به وجود نميآورد و حس امنيت، سکون و استواري در انسان ايجاد ميکند و مطابق بينش اسلامي، امید، آرامش و حس کرامت را به انسان نيايشگر القا مينمايد.
جدول 2. مقایسه مقیاس انسانی ارتفاع صحن کلیسای گوتیک با گنبدخانه مساجد مکتب اصفهان (نگارندگان)
جدول 3. مقایسه تناسبات طول و عرض صحن کلیساهای گوتیک با شبستان و گنبدخانه مساجد مکتب اصفهان (نگارندگان)
جدول 4. مقایسه بصري عمق فضايي صحن کلیساهاي گوتیک با شبستان مساجد مکتب اصفهان
مقايسه محورهاي ورود و حرکت در کليسا و مسجد
چگونگي مسير رسيدن به بنا و کيفيت مسير حرکت، بر تعريف هويت يک مکان، دريافت و عملکرد مخاطب و حسي که بر او القا ميشود نقش بسزايي دارد. محورهاي ورود و حرکت در کليسا و مسجد، مطابق مفاهيمي که هريک در خدمت آن هستند و زبان آن معاني محسوب ميشوند، با يکديگر بسيار متفاوت است.
کيفيت فضا و محور ورودي ميتواند خصلتهاي متفاوتي داشته باشد؛ ميتواند پرهيبت و سلطهگرانه، با شکوه و عظمت و يا ساده و صميمي باشد، و يا خصلتهاي ديگري به خود بگيرد. و متناسب با اينکه زبان چه مفهومي باشد، انواع احساسات از قبيل هيجان، شگفتي، خوف و خردي و يا آرامش و بزرگي و يا ترکيبي از اينها را در بدو ورود در شخص واردشونده برانگيزاند.
ورودي کليساهاي گوتيک در راستاي محور طولي بناهاي کشيده قرار ميگيرد. عموديت و شفافيت از ويژگيهاي وروديهاي گوتيک است. ارتفاع سرگيجهآور با آن تناسبات، شکوه، جلال و هيبت را در بدو ورود در ذهن ناظر تداعي ميکند. براي ورود به فضاي داخلي کليسا، انسانِ نيايشگر پس از گذر از ورودي اصلي، به يکباره در فضاي اصلي صحن و در محور مرکزي مستطيلي کمعرض و طويل با ارتفاعي سرگيجهآور قرار ميگيرد؛ گويي انسان خاکي به يکباره از زمين و روزمرگيهاي پست دنيوي کنده شده و پا در فضاي حريم پروردگاري پرهيبت و مقتدر ميگذارد. ورود به فضايي که اگرچه حريمي معنوي است، اما القاکننده معنويتي است که بر عرفاني جلالي و خشيت از خداوند استوار است و همواره بر کوچکي انسانِ ناتوان و آلودهسرشت و عظمت پرورگار و بهتبع آن متوليان دين تأکيد ميورزد.
در خصوص مساجد ايراني اين تغيير ناگهاني فضا در هيچيک از قسمتها، اعم از ورودي و غیر آن اتفاق نميافتد. دو گونه نحوة ورود در اين مساجد وجود دارد:
در گونه اول، نحوۀ ورود به حياط از يکي از چشمههاي فرعي و غالباً در يکي از کنجهاي حياط است. در اينگونه ابتدا سردر ورودي و بعد از آن هشتي و پس از آن غالباً دالاني قرار دارد که به يکي از چشمههاي فرعي رواقهاي اطراف صحن متصل ميشود.
در گونة دوم، ورودي مسجد در قسمت پشتي يک يا دو و يا هر سه ايوان فرعي قرار دارد. در اينگونه، بعد از سردر ورودي و هشتي دقيقاً در قسمت پشتي يکي از سه ايوان فرعي قرار ميگيريم. اما ورود به داخل اين ايوان توسط يک فخرومدين (ر.ك: پیرنیا، ۱۳۹۵، ص۵۷۳) و يا پاچنگ (همان، ص ۲۸۹) مسدود شده است. درواقع وظيفه اين عضو جلوگيري از ورود مستقيم و در عين حال برقراري ارتباط بصري است (بهشتي، ۱۳۷۴، ج 4، ص ۳۵). غالباً در مجاورت اين عضوِ برانگيزاننده مسدود، يک يا دو دالان در طرفين ايوان قرار دارد که از طريق آنها ميتوان وارد صحن و حياط مسجد شد. در هر دو گونه ما با عدم اجازه ورود مستقيم به صحن مسجد از محورهاي مرکزي وجوه حياط مواجهيم. حتي در گونه دوم که دقيقاً در برابر محور مرکز قرار ميگيريم نيز اجازه ورود از محور مرکزي را نمييابيم. بهطورکلي ميتوان گفت: غالباً در معماري مساجد ايراني، ورود به صحن مسجد از يک يا چند چشمه فرعي پيراموني صورت ميگيرد.
محورهاي حرکت در معماري کليسا بهگونهاي است که جهت˚ افراد را به سمت خاصي رهنمون ميسازد. «هدف و مرکز، مسيري در ساختار فضايي ايجاد ميکند که سبب حرکت، کشش و سوگيري به سمت آن ميشود» (دري و طليسچي، ۱۳۹۷، به نقل از: فری، 1970).
جايگاه اقدسالقدوس يا محراب کليسا، نقطه عطف و هدف فضاي کليسا محسوب ميشود؛ آنچنانکه همه جايگاهها رو به سوي آن دارند. مؤمنان رو به آن ميايستند و جهت و امتداد همه ميزها به آن ختم ميشود و در قسمت رأس صليبِ پلان قرار دارد (پهلوانزاده، ۱۳۹۱).
تمام نيروها و جهتها بيانگر آن است که براي دستيابي به فضل الهي بايد به حضور عشاي رباني که در جايگاه مخصوص قرار گرفته است، توجه خاصي نمود (بورکهارت، ۱۳۷۶، ص ۷۰). در آيين مسيحي به سبب فاصله زياد انسان با پروردگار و عجزي که او براي دستيابي به نجات دارد، تمام واجبات ديني، عبادات، توبه و دعا بايد از طريق روحانيت و کليسا انجام شود. مطابق اين بينش، چنین تأکيدی بر محور مرکزي در فضاي داخلي کليسا که در انتهاي آن محل قديسان است، براي موعظه و راهنمايي مردم، حس قدرت و سلطه دين و روحانيت را برای مؤمنان تداعي ميکند و يادآور حقارت و ناتواني آنها در رستگاري بدون دستگيري متوليان دين است. درواقع محور در کليسا جايگاه نمادين ويژهاي دارد.
چنانکه پيشتر گفته شد، در مسيحيت عنصر «عمل» از برنامه نجات حذف ميگردد و در تزکيه دروني اهميتي نمييابد. جدايي عمل و تزکيه نفس، ساختار کليسا را به گونهاي شکل داده که کارکرد عبادي آن فارغ از عمل، نمايان شود؛ عبادتي که تنها به صورت موعظه صورت ميگيرد و دسترسي افراد به خدا را تنها از طريق شخص واعظ امکانپذير ميسازد؛ نوعي عبادت آفاقي افراد سامع که رها از عمل شخصي و در جهت پيروي از قديس روحاني است (فتحيآذر و حمزهنژاد، ۱۳۹۳).
آنچه در نخستين نگاه به فضاي کالبدي کليسا و مسجد مشهود است تفاوت ميان محورگرايي در اين دو نوع بناي عبادتگاهي است. برخلاف کليساها، در نگاه کلي به مساجد، آنچه به وضوح خود را نمايان ميسازد يکدستي و همرنگي در فضاهاي مسجد است؛ بهگونهايکه محور جاي خود را در اين يکنواختي باز ميکند و نوعي بيمحوري در عين محورمندي به چشم ميخورد. تقارنِ دو محوري حياط نيز مصداق تعادل است و بهکارگيري تقارن در فضاي معماري مساجد، مکمل مرکزگرايي است.
در معماري مساجد فضاهاي گوناگون براساس عملکرد، داراي تسلسل و سلسلهمراتبي از دروني شدن هستند. پيشخوان، سردر، هشتي، دالان، ايوان، حياط، شبستان و گنبدخانه فضاهايي هستند که هريک کيفيتي منحصر به فرد دارند. بدینسان، نيايشگر، فضاها را خرد، متکثر و با سلسلهمراتب ادراک مينمايد و سپس وارد اصليترين بخش مسجد، يعني گنبدخانه ميشود (دري و طليسچي، ۱۳۹۷).
فطرت انسان در بينش اسلامي به صورت طبيعي ميل به سوي حق دارد و هستي او در گرو کمالجويي و جهتگيري الهي است. بنابراين در مکان عبادتگاه بايد يکرنگي متجلي گردد و فارغ از جهت و مراتب، تمام تمهيدات در خدمت دستيابي به خدا باشد. در اسلام برخلاف مسيحيت که راه واحد و مشخصي را براي دستيابي به نجات براي افراد تعيين ميکند، راههاي رستگاري به تعداد نفوس آدميان است. همچنين در نگرش اسلامي، براي ارتباط با خدا نيازي به واسطه نيست و مؤمنان در هر زمان و مکان امکان انجام واجبات و نيايش و توبه به درگاه خداوند را دارند. بنابراين محور عبادت بر هر فرد بهتنهايي منطبق ميگردد. در مسجد نيروها نجات و هدايتگري را به سمت فردي خاص القا نميکنند. آنچه بايد مدنظر قرار گيرد در درون افراد جاي گرفته است. هر کس اختيار و قابليت ارتباط با خدا را دارد. در چنين مکاني هر شخص مرکز ارتباط با خدا در نظر گرفته ميشود و هر فضا بر خودش متمرکز ميگردد.
جدول 5. مقایسه محور ورودی کلیساهای گوتیک با مساجد مکتب اصفهان (نگارندگان)
جدول 6. مقایسه محورهای حرکت در کلیساهی گوتیک و مساجد مکتب اصفهان (نگارندگان)
مقايسه پيوستگی فضايي و تداوم بصري در کليسا و مسجد
از مهمترين مؤلفههايي که بر کيفيت و ادراک فضايي اثر ميگذارد، تعريف مرزهاي فضايي است. در اين ميان، کيفيت درکِ فضا نسبتی مستقيم با ميزان وضوح و شفافيتِ مرزهاي تحديدکننده فضاي معماري (کف، ديوار و سقف) دارد. اين سه عنصر، همراه با هم و بهطور خودکار و البته به شکلهای گوناگون، يک درون را در ميانه بيرون ايجاد ميکنند (پرتوي، ۱۳۸۸، ص ۹۱).
زيگفريد گيدئون (Siegfried Giedion) در کتاب فضا، زمان و معماري (Space, Time and Architecture)، سير تحول مفهوم فضا را بررسي کرده و به سه ويژگي «گشايش»، «سبکي» و «شفافيت» فضا در معماري اشاره نموده است (ر.ك: گيدئون، ۱۳۹۲). اگر حضور در دو فضا با ابعاد يکسان را تصور کنيم که يکي جداکنندههايش گشايش، سبکي و شفافيت دارد و ديگري مرزهاي تحديدکنندهاش صلب و يکپارچهاند، درمييابيم که درک فضايي و احساس کاملاً متفاوتي از حضور در اين دو فضا داریم.
برای نمونه، اگر دو فضاي مکعب شکل با ابعاد يکسان را در نظر بگيريم که يکي سقف و ديوارهاي آن با مصالحِ صلب کاملاً پوشيده شده و ديگري تنها با سقف و چهار ستون محدود شده باشد، در اولي احساس محصور و مغلوب بودن در فضاي داخلي و کنده شدن از فضاي خارج به وجود ميآيد، و در دومي فضاي گشوده نيمهمحصور، همراه با بسط ديد و حس يگانگي با فضاي اطراف تقويت ميشود.
تحديدکنندههاي فضا در معماري کليسا بهگونهاي است که کليت بستهاي را بهوجود ميآورد که در خود تمام ميشود و فضاي داخل و خارج را بهطور کامل از يکديگر جدا ميکند. اين فضاي معنوي با هيبت و شکوه بهگونهاي طراحي شده است که هرگونه ارتباط بصري با جهان مادي از بين ميرود و اين خود بر سلطه و رازآلودگي فضا ميافزايد. حتي در خصوص شيشههاي رنگي و نقاشيشدهاي که در کليساهاي گوتيک (مانند کليساي «شارتر» و «سنت شاپل») بهکار رفته است، ميتوان گفت: کارکرد اين عناصر به منظور شفافيت فضا و ارتباط گرفتن با فضاي خارجي بنا نيست، بلکه اين شيشههاي رنگي عظيم در جهت وارد کردن و کنترل نور به داخل، براي ايجاد فضايي روحاني و وهمآلود بهکار رفته است.
اما در معماري مسجد، فضاها قابل انفکاک نيستند و فضاهاي داخلي کليت مجزايي نميسازند، بلکه فضاي داخلي در ترکيب با حياط است که کليت همبسته مسجد را شکل ميدهد. در مسجد ورود به فضاهاي پيرامون حياط از تمام وجوه حياط ميسر است و در ميان، بدنههاي نيمهباز پيراموني (ايوان) قرار ميگيرد. اين پيوستگي فضايي سبب گذارِ تدريجي از فضاهاي نيمهباز يا ايوانها به فضاهاي بسته ميشود و همبستگي حياط و فضاهاي دروني را قوت ميبخشد. ازاينرو، نقشی اساسي در ادراک فضايي انسان دارد.
برخلاف معماري غربي در ادوار مختلف، چه در دوره کلاسيک، چه قرون وسطا که در آن شيء و پيکره اصل است و فضا با شکل مثبتي، چون ساختمان يا مجسمه تعريف ميشود، در معماري اسلامي، آنچه موضوعيت دارد، فضاست؛ و اين فضا نه با شيء مثبت، بلکه با عدم حضور و جسمانيت تعريف ميشود (نصر، ۱۳۹۴، ص ۲۰۰).
در کليسا، گذار از فضاي باز به بدنة بستة فضاي اصلي، صريح و يکباره است و در نتيجه، پيوستگي فضايي عيني و بصري وجود ندارد (اهري، ۱۳۸۴، ص ۳۹). اما در معماري اسلامي، بهویژه در مساجد ايراني، انسان از ميان فضايي بيمانع (خلأ) عبور ميکند و نه از ميان تودهاي جامد (ملأ). اين معماري با نفسِ وابستگي خود، به نوعي تداوم فضايي مثبت ایجاد میکند و هيچ مانعي بر سر راه عبور انسان پديد نميآورد و آدمي بهطور مداوم، در فضايي مواج و گسترنده که پيوسته يکتاست، پيش ميرود (اردلان و بختيار، ۱۳۸۰، ص ۱۷؛ نصر، ۱۳۹۴، ص ۹۴).
پوپ در توصيف مسجد «امام» اصفهان بر اين نکته اشاره دارد که حرکت و ارتباط در همهجا تسهيل شده است و در هيچجا مانعي وجود ندارد. کف مسجد هيچ پله، نرده يا صفهاي ندارد و هيچ در بستهاي ديده نميشود (پوپ، ۱۳۹۰، ص ۲۱۱). در معماري مسجد، برخي عناصر شفافيت بصري ـ ادراکي پديد آوردهاند و عناصري همچون «فخرومدين»، «هورنو» (روزنة بالاي گنبد)، «شناشيل» (پنجرهای بیرونآمده و مشبک در جداره ساختمانهای ساحلی ایران)، «ارسي» (به در و پنچرههایی گفته میشود که با گرهچینیهای چوبی و شیشههای رنگی ساخته میشدند)، «شباک» و «روزن»، سبب شفافيت فضاها شدهاند. با اين عناصر، ساختمان بازتر، نقش فضاها جديتر، و بيرون به درون کشانده شده است و طبيعت از درون مشهود و محيط با درون بنا يکي شده است. کيفيت شفافيت در ساختار فضايي سبب نورانيت، حس تعالي و تحول فضا ميشود که علاوه بر تعامل بصري ميان درون و بيرون، حجمهاي نور و روشنايي را به دنبال دارد (دري و طليسچي، ۱۳۹۶). همچنين شناوري فضا موجب ميشود که فضاهاي متوالي، بسط يکديگر بهشمار روند و تغيير تدريجي فضاهاي باز به بسته به کمک نقش انتقالي فضاهاي سرپوشيده، موجب ميشود که ادراک فضا از سوي مخاطب، هيچگاه با انقطاع روبهرو نگردد (حائري، ۱۳۸۸، ص ۱۴۱). اين پيوستگي فضايي و تداوم بصري کالبدي مسجد برخلاف معماري کليسا، همواره حس وحدت با مکان و زمان را در انسان تقويت مينمايد و موجب ميشود او خود را در پناه رحمت نيرويي عظيم بيابد (جدول 7).
جدول 7 ـ مقایسه پوستگی فضایی در کلیساهای گوتیک و مساجد مکتب اصفهان (نگارندگان)
نتيجهگيري
براي بررسي تأثيرات معنوي يک فضاي عبادي بر انسان به عوامل متعددی در رابطه با آن فضا بايد توجه کرد. بناهاي مذهبي در اديان گوناگون، يک هدف مشترک دارند و آن ايجاد فضايي براي نيايش و عبادت است. اين امر در سايه پشتوانهها و اعتقادات مذهبي هر دين صورت ميپذيرد و در اشکال منحصربهفردي بروز و ظهور مييابد. اين هدف مشترک موجب ميشود انسانها از هر دين و مذهب، با ورود به يک بناي مذهبي تحت تأثير فضاي عبادي آن قرار گيرند.
اين پژوهش کوشيد تا فضاي کالبدي کليسا و مسجد را بر پايه مباني انسانشناختي مسيحيت و اسلام مطالعه و بررسی کند. در اين زمینه ابتدا جايگاه انسان از منظر سرشت و عوامل رستگاري او در اين دو دين تطبيق و مقايسه گردید و روشن شد که در متون مقدس و منابع ديني مسيحيت و اسلام، تمايزي اساسي در شناخت از انسان وجود دارد و تعاريفي متفاوت از مناسبات مابين او و پروردگار ارائه شده است، بهگونهایکه ميتوان گفت: «گناه نخستين»، «سرشت گناهآلود انسان» و «ناتواني انسان براي رستگاري، جز با فديه مسيح»، اصول اساسي و زيربناي الهيات پولسي و در نتيجه، نظام الهياتي مسيحي بهشمار میروند، و در مقابل، نگرش اسلامي بر پاکسرشتي انسان تأکيد ميورزد و او را حامل امانت الهي و لايق مقام خليفةاللهي ميداند و ايمان و عمل صالح، عوامل رستگاري او بهشمار ميآيند.
در گام بعدي با مقايسه شکل و فضاي کالبدي کليسا در معماري گوتيک و مسجد در معماري مکتب اصفهان، کوشيد رابطه معناداري ميان جايگاه انسان در اين دو نگرش و ساختار فضايي کليسا و مسجد برقرار شود و تجلي اين معاني در دو مکتب «گوتيک» و «اصفهان» بررسي گردد. علت گزينش اين دو مکتب آن بود که از مذهبيترين سبکهاي مسيحيت و اسلام بهشمار ميروند و از امتزاج اوجگيري مباني اعتقادي اين اديان با اقتدار حکومتها ايجاد شدهاند. فضاي کالبدي کليسا و مسجد از سه جنبه «مقياس و تناسبات»، «محورهاي ورود و حرکت» و «پيوستگي فضايي» مقايسه گردید.
بدون ناديده گرفتن ساير ارزشها و عوامل دخيل در فرايند آفرينش آثار معماري، اين مقايسه نشان ميدهد که در معماري کليسا و مسجد ـ هر دو ـ کوشش شده است فضايي روحاني و معنوي خلق شود، بهگونهایکه موجب جوشش انگيزهاي تعاليبخش گردد و حضور عنصر مقدس در فضا احساس شود. معنويتي که از مباني الهياتي مسيحيت برميآيد معنويتي است که ثمره خوف و خشيت انسان گناهکار و بيبضاعت از قدرت خداوند قاهر است؛ اما معنويتي که بر پايه بينش اسلامي بنا شده، از وحدت انسان پاکسرشت که خلقتي متعالي دارد، با پروردگاري قدرتمند، اما مهربان سخن ميگويد.
فضاي کالبدي کليساي گوتيک مطابق مباني انسانشناختي مسيحيت، بهگونهاي طراحي شده که عبادتکنندگان از بدو ورود، در کنترل نظام حاکم بر کليسا قرار ميگيرند. خود را در سيطره فضايي رازآلود، عظيم، بلند و دستنايافتني مييابند. تمهيدات معمارانه در جهتي بهکار رفته است که همواره يادآور حقارت انسان و آلودهسرشتي او در برابر عظمت پروردگاري قادر باشد. واکنشي که معماري کليساهاي گوتيک برميانگيزد در درجه نخست، سرزنش ناشي از ترس و اضطرابي همراه با احترام است که بيننده را به قلمروهاي فوقطبيعي و هراسانگيز ميکشاند. کليساي گوتيک با ارتفاع زياد و ابعاد فراانساني و محورهايي که ضرباهنگ (ريتم) و کشش حرکتي قوي و چشماندازهایی ژرف به وجود آوردهاند، نهتنها موجب آرامش و سکون معنوي نميشود، بلکه حالت روحي غيرمتعادلي را ايجاد ميکند؛ حس مرگ را در انسان برميانگيزد و يادآور حقارت و فاصله او با پروردگار و رنج و دردي است که در تقدير محتوم اوست.
اما تناسبات و مقياس و محورهاي حرکتي و سلسلهمراتب عناصر معماري در مسجد، مطابق نگرش اسلام نسبت به جايگاه انسان، بهگونهاي است که اگرچه حداکثر جلوه و شکوه ملکوتي را القا مينمايد، اما فضا بر فرد غالب نميشود و آرامش ذهني و بصري و سکوني معنوي ايجاد مينمايد. انسان نه بر فضا سلطه دارد و نه احساس حقارت، رعب و مغلوب بودن ميکند؛ فضايي که يادآور مقام و کرامت انسان و وحدت او با پروردگار و ثمره اميد او بر معبودي بخشنده و پذيرنده است.
در مجموع، ميتوان گفت: معماري کليسا بر فاصله و عظمت پرورگار و سلطه او بر بنده خاطي تأکيد ميورزد، درحاليکه معماري مسجد اين عظمت را در وحدت ميان معبود با عابدِ پاکسرشت جستوجو ميکند. بدینروی، به نظر ميرسد فارغ از مباحث شکلی، زيباييشناسانه، کارکردگرايانه و ديگر عوامل تأثيرگذار بر شکلگيري آثار معماري، بناي مسجد و کليسا را ميتوان بيان تجسميافتهاي از ديدگاه دين و متوليان آن نسبت به جايگاه انسان و روابط و مناسبات میان او و پروردگار قلمداد کرد.
- کتاب مقدس، 1388، تهران، اساطیر.
- اتینگهاوزن، ریچارد و اولگ گرابر، ۱۳۷۸، هنر و معماری اسلامی، ترجمة یعقوب آژند، تهران، سمت.
- اردلان، نادر و لاله بختیار، 1380، حس وحدت، سنت عرفانی در معماری ایرانی، ترجمة حمید شاهرخ، تهران، خاک.
- اکبری، مریم و محمدمهدي مولایی، 1397، «تأثیر وجوه موازی اسلام و مسیحیت بر شکلگیری معماری کلیسا و مسجد (با تأکید بر روند تبدیل کلیسا به مسجد در دوران عثمانی)»، پژوهشهای معماری اسلامی، ش ۲۱، ص 121ـ138.
- انس الامیرکانی، جیمس، 1890م، نظام التعلیم فی علم اللاهوت القویم، قاهره، مطبعة الامیرکان.
- اهری، زهرا، 1385، مکتب شهرسازی اصفهان، تهران، فرهنگستان هنر.
- ایلخانی، محمد، 1386، تاریخ فلسفه در قرون وسطی و رنسانس، تهران، سمت.
- آزادیان، مصطفی، 1383، «نقش خداوند در رستگاری انسان از نظرگاه اسلام و مسیحیت»، ادیان، مذاهب و عرفان، ش ۷۸، ص ۱۰-۲۲.
- بورکهارت، تیتوس، 1365، هنر اسلامی زبان و بیان، ترجمة مسعود رجبنیا، تهران، سروش.
- ـــــ ، بوركهارت، تیتوس، 1376، «ارزشهای جاویدان هنر اسلامی»، ترجمة سیدحسن نصر، در: مجموعه مقالات مبانی هنر معنوی، تهران، حوزه هنری.
- ـــــ ، 1390، مبانی هنر مسیحی، ترجمة امیر نصری، تهران، حکمت.
- بهشتی، احمد، 1390، «کرامت انسان از دیدگاه اسلام و مسیحیت»، درسهایی از مکتب اسلام، ش ۶۰۰، ص 19ـ28.
- بهشتی، سیدمحمد، 1374، «تأویل معماری مسجد با تأملی در مناسک حج»، در: مجموعه مقالات کنگره تاریخ معماری و شهرسازی ایران، تهران، سازمان میراث فرهنگی کشور.
- پاکباز، رویین، ۱۳۹۷، دایرةالمعارف هنر، تهران، فرهنگ معاصر.
- پرتوی، پروین، ۱۳۸۸، پدیدارشناسی معماری، تهران، فرهنگستان هنر.
- پوپ، آرتور، 1390، معماری ایران، ترجمة غلامحسین صدری افشار، تهران، ذات.
- پهلوانزاده، لیلا، 1391، «چگونگی شکلگیری مساجد و تفاوتهای کالبدی آن با عبادتگاههای سایر ادیان، کنیسهها و کلیساها»، جغرافیا (برنامهریزی شهری)، ش ۲، ص 7ـ30.
- پیرنیا، محمدکریم، 1395، معماری ایرانی، تألیف و تدوین غلامحسین معماریان، تهران، غلامحسین معماریان.
- تعالیم کلیسای کاتولیک، 1393، ترجمة احمدرضا مفتاح و دیگران، قم، ادیان.
- حائری، محمدرضا، 1388، نقش فضا در معماری ایران، تهران، دفتر پژوهشهای فرهنگی.
- حجت، مهدی، 1377، «ادراک فضا»، رواق، دوره اول، ش 1، ص 17ـ23.
- حمزهنژاد، مهدی و ساناز رهرویپوده، 1395، «گونهشناسی مفهومی در پرستشگاههای یهودیان، مسیحیان و مسلمانان در دورة صفوی اصفهان»، پژوهشهای معماری اسلامی، ش ۱۱، ص ۱۹-۳۸.
- دباشی، حمید، 1389، «میرداماد و مکتب اصفهان»، در: حسين نصر و الیور لیمن، تاریخ فلسفه اسلامی، تهران، حكمت.
- دری، علی و غلامرضا طلیسچی، 1396، «تبیین شفافیت ساختار فضایی معماری ایران در دورة صفویه؛ مطالعه موردی: کوشک هشت بهشت و مسجد امام اصفهان»، مطالعات شهر ایرانی اسلامی، ش ۲۷، ص 41ـ50.
- دری، علی و غلامرضا طلیسچی، 1397، «کرانمندی و بیکرانی ساختار فضایی معماری اسلامی ایران در مساجد دوره صفوی: نمونه موردی مسجد شیخ لطفالله و امام اصفهان»، مطالعات شهر ایرانی اسلامی، ش ۱۹، ص 19ـ38.
- زرینکوب، عبدالحسین، 1378، نه شرقی نه غربی، انسانی، تهران، امیرکبیر.
- زوی، برونو، 1376، چگونه به معماری بنگریم، ترجمة فریده کرمان، تهران، شهيدي.
- سلیمانی اردستانی، عبدالرحیم، 1389، سرشت انسان در اسلام و مسیحیت، قم، ادیان و مذاهب.
- شریفیان، مهدی، 1394، «چشماندازهای اومانیستی در عرفان ایرانی»، ادبیات عرفانی و اسطورهشناختی، ش ۳۹، ص 161ـ198.
- شولتز، کریستین نورنبرگ، 1353، هستی، فضا و معماری، ترجمة محمدحسن حافظی، تهران، کتابفروشی تهران.
- ـــــ ، 1394، روح مکان: بسوی پدیدارشناسی معماری، ترجمة محمدرضا شیرازی، تهران، رخداد نو.
- علیخانی، اسماعیل، 1395، «مبانی انسانشناختی قرب به خدا در اسلام و مسیحیت»، فلسفه و کلام اسلامی آینة معرفت، ش ۴۸، ص 123ـ144.
- فتحی آذر، سحر و مهدي حمزهنژاد، 1393، «معناشناسی محور در مسجد و کلیسا»، مطالعات شهر ایرانی اسلامی، ش 17، ص 53ـ62.
- فرمانتل، آن ماری، ۱۳۴۵، عصر اعتقاد، ترجمة احمد کریمی، تهران، امیرکبیر.
- کربن، هانری، 1396، تاریخ فلسفه اسلامی، ترجمة جواد طباطبایی، تهران، مینوی خرد.
- گروبه، ارنست، ۱۳۷۹، معماری جهان اسلام: تاریخ و مفهوم اجتماعی آن، ترجمة یعقوب آژند، تهران، مولي.
- گیدیون، زیگفرید، 1392، فضا، زمان و معماری، ترجمة منوچهر مزینی، تهران، علمي و فرهنگي.
- لینچ، کوین، 1395، سیمای شهر، ترجمة منوچهر مزینی، تهران، دانشگاه تهران.
- محمدیان منصور، صاحب، 1386، «سلسلهمراتب محرمیت در مساجد ایرانی»، هنرهای زیبا معماری و شهرسازی، ش 29، ص 59ـ68.
- مددپور، محمد، 1388، سیر حکمت و هنر مسیحی؛ عصر ایمان، تهران، سوره مهر.
- نصر، سیدحسین، 1394، هنر و معنویت اسلامی، ترجمة رحیم قاسمیان، تهران، حکمت.
- نقرهکار، عبدالحمید، 1390، مبانی نظری معماری، تهران، دانشگاه پیام نور.
- نوذری، عزتالله، 1373، اروپا در قرون وسطی، شیراز، نوید.
- هیلن براند، روبرت، ۱۳۸۹، معماری اسلامی، ترجمة باقر آیتاللهزاده، تهران، شادرنگ.
- Duper, Luis, unio Mystica, 2004, The State and the Experience, New York, Oxford University press.
- Frey, Dagobert, 1970, Grundlegung zu einer Vvorgleichen Kunst-Wissenschaft, Darmstadt, Wissensschaftiliche Buchgesellschaft.
- Rahner, Karl, 1981, Encyclopedia of Theology, London, Burns & Oates.