یهودیت، فراماسونری و کابالا
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
اصطلاح فراماسونري معمولاً به سازماني گفته میشود که در قرن هجدهم در انگلستان پا گرفت و در اکثر کشورها ريشه دواند (کتيرايي، 1347، ص 20)؛ اما ريشههاي دقيق فراماسونري بهمرور از میان رفته است؛ بااينحال سنتهاي آن به قرون وسطا و بناهایی که کليساهاي جامع و قلعههاي اروپا را ساختهاند، برميگردد. براي ساخت آنها، لازم بود که مردان دانش قابلتوجهي در هندسه، حساب و مهندسي داشته باشند. اين بناهاي بسيار ماهر، براي محافظت از مهارتها و اسرار تجارت خود و انتقال دانش خود به کارآموزان شايسته، آموزش خود را به لژها منتقل کردند.
واژة فراماسونري فرانسوي (macon-franc) و فريميسن انگلیسی (mason-free) از دو واژة franc برابر با free بهمعناي آزاد و mason برابر با mason بهمعناي بنا ساخته شده است و با ترکيب اين دو، اصطلاح «بناي آزاد» به دست ميآيد (کتيرايي، 1347، ص 20؛ آشوري، 1381، ص 241). افرادي در اروپا که شغل بنايي داشتند، بهدلیل اتحاد و کمک به يکديگر و براي در انحصار داشتن اين شغل، يک صنف را تشکيل دادند. اين بنايان براي انتقال تجربيات خود به آينده، شاگرداني رازدار انتخاب ميکردند و در مکاني ويژه که لژ ناميده ميشد، آموزش ميدادند و براي اينکه ديگران متوجه اين آموزشها نشوند، تلاش در مخفي نگه داشتن اين فنون داشتند و براي شناسايي يکديگر، از رمز و اشارههايي که در لژ آموخته بودند، استفاده ميکردند. آنان براي خود درجاتي مانند شاگرد بنا و استاد داشتند و بهمرور زمان تشکيلات آنها گسترش يافت. فراماسونرها در ميانة سدة چهاردهم ميلادي براي خود قوانيني وضع کردند و اصل برابري، برادري و آزادي را بهعنوان اصولي مهم رعايت ميکردند (صادقنيا، 1377، ص 12).
برخي از نويسندگان معتقدند که فراماسونري ريشه در يهوديت دارد و از جانب يهود تأسيس شده است. الحاد و شرک به خداوند، يکي از مفاخر اين سازمان است و آنان از دشمنان اصلي و حقيقي اديان هستند. وقتي ميگوييم يهود، منظور «يهود»ي است که اعتقاد به برتري قوم يهود و ارض موعود دارد (آجيلي، 1385). پيشينة واقعي فراماسونري را بايد در طريقت رازآميز کابالا و سازمانهاي يهوديان مخفي مستقر در کشورهاي مختلف اروپايي، ازجمله انگلستان و اسکاتلند، جستوجو کرد. از اين زاوية نگرش، فراماسونري را بايد تداوم جرياني دانست که با جنبشهاي توطئهگرانة اليگارشي يهوديان اسپانيا در سدههاي پسين، ميراث و سنن آن تداوم يافت. اين جريان در سدة هفدهم برخي سازمانهاي پنهان و توطئهگر را آفريد که بهعنوان پيشنمونههاي فراماسونري شناخته ميشوند (سليماني اميري، 1392). در ادامه، به توضیح مفهوم کابالا و انواع آن خواهيم پرداخت.
1. کابالا و انواع آن
واژة قبالا یا کابالا از ريشة عبري «قبل» (qbl) بهمعناي «قبول کردن» يا «پذيرفتن» گرفته شده است که بهعنوان يکي از سنن اصلي عرفان يهود بعد از قرن دوازدهم محسوب ميشود (كاوياني، 1384، ص 23؛ شريعتمداري، 1389). کابالا تفسيري رازگونه و باطني از کتب مقدس يهود است که کثيري از يهوديان و برخي مسيحيان اروپاي قرون وسطا معتقد به آن بودند. اين تفسير که عدهاي گمان کردهاند برگرفته از حضرت ابراهيم است، درواقع در قرون وسطا نوشته شده و بهعنوان يک عرفان قلمداد گرديده است (کرماني، 1387).
انديشمندان کاباليست معتقدند که کابالا مکمل تورات است که اسرار آن از طريق خداوند بهصورت شفاهي و در خلوت بر حضرت موسي نازل شده است که پس از آن فقط در اختيار مَحرمان (افراد برگزيده) قرار دارد. از نگاه اينان، دين يهود داراي پوسته و ظاهري است که عيان است و فهمي همگاني از دانش رازآميز هستي را بيان ميکند و قلب مخفي و ناشناختة آن کابالا است. اسرار مخفيای که خداوند بهصورت شفاهي و در تنهايي به حضرت موسي وحي کرد، نسلبهنسل و سينهبهسينه از طريق برخي خواص آن حضرت تا به امروز منتقل شد که عنوان کابالا (قباله) بهدلیل همين قدمت و دریافت آن بهصورت وحي، انتخاب شده و ناظر به کهن بودن آن است (شهبازي، 1377، ج 2، ص 251؛ نش، 2008).
شروع عرفان کابالا به ابتداي سدة سيزدهم ميلادي و به اسحاق نابينا (Isaac is blind) ميرسد که در بندر ناربن فرانسه زندگي ميکرد. وي نظرات عرفاني بيان ميکرد و همچون ديگر شيوههاي عرفاني، براي کمال معنوي مراتبي را قائل بود و سيري استعلايي براي نيل به کمال مطلق را پيشنهاد میکرد. مفهوم «عين صوف» (Ein-sof) ساختة اوست. اين مفهوم بهمعناي لايتناهي را اسحاق براي خداوند بهکار برد؛ اما بعدها بهطور عام براي نظام هستي بهکار رفت (شهبازي، 1377، ج 2، ص 246؛ کرماني، 1387). اسحاق نابينا نظرية سفيراها (Ambassadors) را پرورش داد (آنترمن، 1385، ص 156). پس از وي، موسيبن نهمان (Musa bin Nahman) که در دربار جيمز اول (پادشاه اسپانيا و از سرکردگان جنگهاي صليبي) نفوذ داشت، براساس تفکرات اسحاق نابينا مبحث صدور سفيراها را دنبال کرد و کتابهاي او تا قرن چهاردهم بسيار مورد توجه بود (شهبازي، 1377، ج 2، ص 247).
اوج گسترش فکري يهوديان در عرصة انديشة عرفاني، قبل از پيدايش کابالا، سِفِر يصيرا (Sefer Yetzirah / عبري: ספר יציר) بهمعناي کتاب فرمگيري يا پيدايش (آفرينشنامه)، و سفر بهيراء (Sefer ha-Bahir) بهمعنای روشنايي نامه، است (شهبازي، 1377، ج 2، ص 244؛ آقاطهراني، 1397). سفر يصيرا با بيان 32 شيوه و ساختار عجيب، كه آفرينش جهان توسط خدا از طريق آنها انجام شده است، آغاز ميشود. 32 شيوة يصيرا شامل ده سفيرا، و 22 حرف الفباى عبرى است (آنترمن، 1385، ص 149). اين ده سفيراي اصلي، درخت زندگي را تشکيل دادند که پايهگذار عرفان کابالا نيز قلمداد ميشود که به شرح آن میپردازیم.
2. درخت زندگي
در کتابخانة آرسنال، نسخة خطي بسيار کنجکاوي با عنوان کتاب توبة آدم وجود دارد که سنت کاباليستي تحت عنوان افسانة درخت زندگي را روایت میکند. درواقع درخت زندگي از داستان «عين صوف» نشئت گرفته است که بعدها گسترش و توسعه يافت: «آدم دو پسر داشت: قابيل، که نشاندهندة زورگويي است؛ و هابيل، نماد هوش و ملايمت. توافق بين آنها غيرممکن بود. آنها بهدست يکديگر نابود شدند و ارث آنها به پسر سومي بهنام شيث رسيد. بهعبارتديگر، شيث آغازگر اوليه بود. «به اين ترتيب اتفاق افتاد که شيث درخت دانش و درخت زندگي را ديد که با روشي با هم ادغام شدهاند و آنها يک درخت واحد تشکيل دادهاند» (لاوي، 2001، ص 56). درخت زندگي، در اصل از تورات (مبحث آفرينش) و ديدگاه حزقيال (Ezekiel) دربارة ارابة خدا ناشي ميشود. انديشة بزرگي از طريق يک الگو براساس اسامي خدا، الفباي عبري و ارقام تنظيم ميشود و اينها خود در يک نمودار بهنام «درخت زندگي» سازماندهي شده است. اين ده رقم، مراکز تجلي الهي بهنام «سفيروث» (Safiroth) (مفرد: سفيرا) را تشکيل ميدهند که با 22 مسير متناظر با حروف الفباي عبري به يکديگر متصل ميشوند (استورات، 2009، ص 33). تنها پس از تثبيت تثليت خداوندي، ساير اسامي الهي معرفي ميشوند. روچلين، از انديشمندان کاباليست مسيحي، از تشبیه تثليث مسیحیت (پدر، پسر و روحالقدس) با درخت زندگی در کابالا نام میبرد، که اين تثليت مطابق سه نام اول ده نام درخت زندگي کابالاست، انديشه و سنت کابالا که سفيروتها بهعنوان اسامي خدا ذکر میشود و تثلیث مسیحیت از آن تبعيت ميکند (بيگمن، 2004، ص 97ـ98). کاباليستها از طرحي بهشکل درخت بهنام «سفيروت» يا «درخت زندگي» براي نشان دادن آفرينش هستي استفاده ميکنند. سفيراها (سفيروت) در درخت زندگي، همان القاب خداوندند که بر پيکر انسان ازلي (تجسمي ملکوتي از خداوند که با انسان معمولي متفاوت است)، جاري است و در پنداشتهاي عرفان اولية يهوديت، مرکاوا (Merkava) (مرکابا)، انسان ازلي يا همان خداي انسانگونه، تجسم خداي نشسته بر عرش الهي را متصور ميسازد؛ ازاينرو کابالاييان زنجيرة سفيروت را بر جسم انسانِ در حال مراقبه ترسيم ميکنند (عابدي جيقه و ديگران، 1397). سفيروت يا سفيروث (عبري: ספירות) شکل جمع کلمة «سفيره» (ליונס) بهمعناي شمارش است. عارفان يهودي و کابالايي ده سفيرا را شناختهاند که داراي اصطلاحات و واژههاي ثابتاند و در کتاب زوهر نيز آمده است (احمديافزادي و فتورچيان، 1396). سفيروت اصلي شمارة 1ـ10 با اسمهاي زير شناخته ميشوند: کتر (Keter: کمال، تاج اعلا يا خداوند)؛ چوخما (Chokmah: حکمت يا ايدة ازلي)؛ بيناه (Binah: فهم ـ عقل خداوند)؛ چسد (Chesed: رحمت)؛ جبوراه (Geburah: قدرت خداوند، داوري)؛ تيفرت (Tipheret) يا رحميم (Raphael: زيبايي يا توازن، هارموني، شکوه)؛ نتزاج (Netzach: پيروزي يا ابديت)؛ هود (Hod: شکوه و عظمت خداوند)؛ يسود (Yesod: جمع قواي آفرينش خدا، مظهر دوستي)؛ و ملخوت (Malkuth: ملکوت يا قلمرو پادشاهي). جدولاه ]([Gedulah (hlwdg, “Greatness” (عظمت) نامي است که بهعنوان جايگزين چسد (رحمت)، و دين [Din (Nyd, “Severity”)] (سختگيري) بهجاي جبوراه (Geburah) استفاده ميشود؛ تابون [Tabun (Nwbt, “Intelligence”)] (فرد) بهجاي بيناه استفاده ميشود. اضافة بعدي به سفيروت، داث (Daath: دانش یا دانش رازهاي روحاني) است. کابالا (Kabbalah) همچنين يک راهنمايي براي توسعة معنوي با دعوت جستوجوگران به اکتشاف ماهيت خدا و خلقتش و نيز رسيدن به روان بالاتر انساني دارد.
سفيرا يتثرف (ytsrf) 32 شيوه يا مسير براي رسيدن به خدا را مورد بحث قرار ميدهد. ده تا از اين شيوهها مطابق سفيروت است و 22 روش باقيمانده مربوط به حروف الفباي عبري شناخته ميشود که نسبت بين آنها شناسايي شده است. روشهاي پيشنهادي به جويندگان، داراي فرصتها و چالشهاي مشخص معنوي است (نش، 2008؛ معتضديان و كاوه پيشقدم، 1399).
3. کابالا و منابع دريافت آن
همانطورکه ابولافيا اذعان ميکند، کاباليستهاي سيفيروتيک نيز از نامهاي الهي استفاده ميکنند تا به جلوههاي الهي، يعني سفيروت، اشاره کنند. بااينحال در نوشتههاي او تلاشهاي ديگري نيز براي تعريف کابالا بهصورت صرفاً زباني، بهويژه آنهايي که مربوط به عناصر تشکيلدهندة زبان هستند، وجود دارد. بنابراين، براي مثال، او سه اصل کابالا را به شرح زير توصيف ميکند (ايدل، 1976، ص 110).
3ـ1. سه منبع کابالا
ابولافيا در کتاب خود سه کانال مختلف دريافت کابالا را بهعنوان روشهاي مکمل، چنین ذکر میکند:
براي درک منظورم در مورد [معناي] قولوت [صداها]، قبالوت معروف را به شما تحويل ميدهم. برخي از آنها دهانبهدهان از حکيمان نسل ما دريافت شده است و برخي ديگر از کتابهايي بهنام «سفيروتي کابالا» که توسط حکماي باستان، کاباليستها ـ يادشان مبارک باشد ـ در مورد موضوعات شگفتانگيز که من دريافت کردهام، و ساير [سنتها] که خداوند از آن من برخوردار است ـ خوشا به حال او ـ که از طرف تو در قالب دختر صدا [بت قول] به من آمد. اينها قبالوت برتر (اليونيوت) هستند.
بهنظر ميرسد که ما ميتوانيم سه کانال مختلف پيشنهاد کنيم که ميتوانند بهترتيبِ سلسلهمراتبي مرتب شوند: «سنتهاي شفاهي» که بهعنوان سنت پايين تلقي ميشوند و بنابراين «شناختهشده» ناميده ميشوند. ظاهراً ابولافيا بهخوبي از اهميت سنتهاي شفاهي در حلقة شاگردي نهمانديس آگاه بود. دیگری سنتهايي که از اسناد کاباليستي بهدست آمده بود و بالاتر از اينها بهنظر ميرسيد. و در نهايت، «وحي مستقيم» بهعنوان عاليترين منبع. ميتوانيم فرض کنيم که شخصيت قوي ابولافيا با اين فرض که تجربيات خود او و محتواي آنها، بهجاي سنتهاي عرفاني شناخته شده است، بهعنوان شکل بالاتري از کابالا در نظر گرفته شده است (ايدل، 1976، ص 111ـ112).
3ـ2. کابالاي يهودي
در قرن سيزدهم، دانشمندان يهودي سفاردي از بغداد تا اسپانيا بهطور فعال درگير مطالعات کاباليستي بودند؛ اما دانشمندان مسيحي عملاً بياطلاع بودند و کابالا هيچ تأثير قابل ملاحظهاي بر آموزههاي مسيحي يا حتي در اساس ذهنيت آنها نداشت. در طي چند قرن آينده، همة اينها تغيير کرد. «کابالاي مسيحي» ظهور کرد که مأيوسکنندة هر دو مقامات کليسايي مسيحي و مقامات يهودي خاخام بود (نش، 2008). کابالا (دريافتشده يا عقيده)، ريشه در يک سنت شفاهي عرفان يهودي دارد که تا زمان کتاب مقدس، حتي به موسي يا ابراهيم، گسترش مييابد. اين عقيده توسط نسلهاي عرفا و دانشمندان بهعنوان وحي الهي مورد توجه قرار گرفت و تفسير شد (همان). کتب کابالا شامل سفر باهير (کتاب روشنايي)، سفر يصيرا (کتاب پيدايش) و سفر زوهر (کتاب درخشندگي) بود. زوهر بهسبک متون تفسير کتاب مقدس يهود و تلمود نوشته شده است (همان). کوردرو و لوريا نسخههاي ديگري از درخت زندگي را پيشنهاد دادند؛ درک جديدي از روابط هندسي در بين سفيروثها. کار آنها توجه به نمادهاي غني از قطبين را جلب کرد که از ويژگيهاي مطالعة مدرن کاباليستي است. مکتب «صفد» (safad) همچنين اعتقاد به انفجار کيهاني اوليه را که در آن، سفيروث یا سفیروت با هجوم نيروي الهي درهم شکسته بود، ارتقا داد (همان). کابالاي يهود هرگز نظامي واحد از عرفان، علوم سرّي يا فلسفه نبود. معلمان مختلف، بينش و ديدگاههاي شخصي خود را در آن گسترش دادند (همان).
3ـ3. کابالاي مسيحي
کابالاي مسيحي از پيشينيان يهود گرفته ميشود. تولد اين ويژگي اصلي از عقايد باطني غربي با تلاقي سنتها در قرون وسطا و رنسانس، زماني که متون عرفاني يهود و بينشها در دسترس محققان مسيحي قرار گرفت، امکانپذير شد. کابالاي مسيحي براي اولين بار در اوايل قرن پانزدهم در فلورانس ظاهر شد و به آلمان و بقية اروپا گسترش يافت. کابالاي مسيحي بخشي از تحقيقات کلي عقايد سرّي، شامل هرمتيسم (Hermeticism) بود که ترکيبي از طالعبيني، کيمياگري و جادو بود. متأسفانه از منظر خلوص عقيده، هرمتيسم کابالاي مسيحي را از ريشههاي فکري و عرفاني خود دور کرد و به جادو مشغول شد. جاي تعجب نيست که مقامات کليسايي بهطور فزايندهاي به آن مشکوک بودند؛ گرچه خصومت آنها ناشي از يهوديستيزي نيز بود. بههرحال، کابالاي مسيحي ـ مانند کابالای يهودی ـ هرگز به يک جنبش تودهاي تبديل نشد. اين امر همچنان تحت پيگيري نخبگان کوچکي از دانشمندان، اشراف و کليساها باقي ماند (نش، 2008).
کابالا از چندين کانال مورد توجه دانشمندان مسيحي غربي قرار گرفت. مدارس مهم کاباليستي در موريش اسپانيا و در پرووانس در جنوب فرانسه ايجاد شده بودند. دانشمند و عارف پرووانسالي (Provencal)، اسحاق نابينا (235ـ1160)، کتابهاي بهير و سفر يصيرا را گردآوري و ويرايش کرد. موسي دو لئون (1250ـ1305)، که در کاستيا (Castilla) زندگي ميکرد، زوهر را گردآوري کرد و تفسير گستردهاي به آن افزود. کتابهاي تازهدردسترس، نوشتهشده به عبري يا آرامي، بهزودي در دسترس دانشمندان مسيحي قرار گرفت.
همچنين دانشمندان يهودي در نتيجة دياسپوراي عمومي (Diaspora: جوامع دور از وطن) در همهجای اروپا پراکنده بودند که قرنها در حال پيشرفت بود و تماس با دانشمندان مسيحي تقريباً اجتناب ناپذير بود. آبراهامبن ساموئل ابولافيا (1240 ـ حدود 1295م) که مطالعات وي شامل کابالا، فلسفه، زبانشناسي و اعدادشناسي بود، در ساراگوسای اسپانيا (Zaragoza) متولد شد؛ اما بهطور گسترده به سراسر منطقة مديترانه، ازجمله رم، سفر کرد. او شيفتة جماتريا (jamatira) (دانشي عبري که اعداد را به حروف عبري اختصاص ميبخشد) و جايگشت حروف در نامهاي الهي، بهويژه تتراگراماتون (Tetragrammaton) شد. بن ابولافيا کمک زيادي به توسعة کابالاي عرفاني کرد. خاخام ايتاليايي مناهمبن بنيامين رکناتي که زندگي او در پايان قرن سيزدهم و اوايل قرن چهاردهم ميلادي ادامه داشت، بخش عمدهاي از کار خود را به کابالا اختصاص داد.
دو قرن بعد، دانشمند انسانگراي يهودي، يوهان آلمانو (حدود 1435ـ1505م)، که در فلورانس اقامت گزيد، مطالعات هبرايي و کاباليستي را با علاقه به افلاطونگرايي و جادو تلفيق کرد (نش، 2008). بسياري از دانشمندان يهود به مسيحيت گرويدند و تعاليم باطني يهود را به ايمان جديدشان گنجانيدند؛ برای مثال، موسي سفاردي (1062ـ1110م) در 1106م تعميد يافت و نام جديد پتروس الفونسي را به خود گرفت. وي در آراگون (Aragon) متولد شد و سرانجام به انگلستان رفت و ممکن است بهعنوان پزشک دربار پادشاه هنري اول خدمت کرده باشد. پتروس يک الفباي تصويري براي ارتباط با تثليث مسيحيان ايجاد کرد که تا پنج قرن بعد، درخت زندگي اول بود.
يکي ديگر از نوکيشان براي مسيحيت، ساموئلبن نسيم ابوالفرج بود؛ يک محقق انسانگراي يهودي ـ ايتاليايي که در فلورانس اقامت داشت و با نام مستعار فلاويس ميتاريديت (Flavis Metharidite) مينوشت. وي بهدليل ترجمههاي لاتين در 3500 صفحه از آثار عرفاني عبري، ازجمله کتابخانة کاباليستي، که مجموعة بزرگي از ادبيات کاباليستي است، مشهور است. يکي ديگر از افراد تازهمسيحي، داکتيلوس هبرائوس (Dactylus Hebraius) بود.
کابالاي مسيحي براي اولين بار در قرن پانزدهم ميلادي، در شهر فلورانس در شمال ايتاليا، شکل مشخصي پيدا کرد (نش، 2008). جيوواني پيکو دلا ميراندولا (1463ـ1494م)، مشهورترين دانشآموز فيچينو، بهعنوان اولين کاباليست مسيحي واقعي شناخته ميشود. پيکو ادعاهاي عرفاي يهود را مبني بر اينکه کابالا نمايانگر يک سنت شفاهي ثابت است که حداقل به موسي و کوه سينا بازميگردد، پذيرفت. کار او باعث تحريک علاقة مسيحيان به کابالا و ساير جنبههاي يهوديت در سراسر اروپا شد (نش، 2008).
دانشمندان مسيحي، کابالا و ديگر سنتهاي باطني باستان را بهاميد کشف بنيادهاي بيانتها در تمام اديان جهان جستوجو کردند. اين اميد به شکل اوليهاي از آنچه امروزه ما آن را اکومنيسم (Ecumenism) ميناميم، منجر شد. تعدادي از دانشمندان آن دوره، رؤياي يافتن کلامي را پذيرفتند که بتواند يهوديت، مسيحيت و اسلام ـ شايد حتي بتپرستي ـ را بهعنوان يک دين متحد کند. از قبل به مسيحيت بهعنوان نتيجه و تکميلشدة يهوديت نگريسته ميشد و اسلام ادعا ميکرد که مکمل هر دو است.
در اوايل رنسانس، جيوواني پيکو تلاش کرد تا تعاليم تازة کاباليستي و هرمتيک را با مسيحيت ادغام کند. وي با ادعاي اينکه مسيحيت عمدتاً براساس تعاليم کاباليستي بنيان نهاده شده است، در يکي از پاياننامههاي خود اظهار داشت: «هيچ علمي بهتر از جادو و کابالا نميتواند ما را در مورد الوهيت عيسي مسيح متقاعد کند». يوهان روچلين نیز بر اهميت کابالا تأکيد کرد و اظهار داشت: «بدون آن، هيچکس نميتواند چيزي به دشواري و سختي الوهيت دست يابد». همچنین آجيدوا آنتونيني ويتبر به رفع شکاف بين مسيحيت و ساير اديان جهان کمک کرد (نش، 2008).
پيکو در سخنراني خود دربارة کرامت انسان ادعا کرد که کابالا پر از آموزههاي ضمني مسيحي است. يوهان روچلين نيز ادعاي مشابهي را مطرح کرد و در کتاب دربارة هنر کابالا بحث کرد که آثار عرفان يهود منعکسکنندة سنتهاي کلاسيک است و از آموزههاي مسيحي پشتيباني ميکند. از موضوعاتي که مورد توجه خاص کاباليستهاي دورة رنسانس بود، تثليث مسيحيان (پدر، پسر، روحالقدس) بود (نش، 2008). داکتيلوس هبرائوس ادعا کرد که سه سفيروت اول کتر، چکما و بينا، مطابق با تثليثاند. مسيحيان، فون روزنروت قرن هفدهم و آمبروز سرل متعهد انگليسي قرن هجدهم نيز مکاتباتي را انجام دادند. سه «سفيروت»، که در الفباي تصويري پتروس الفونسي (که قبلاً ذکر شد) به تصوير کشيده شدهاند، مطابق با چکما، تابون/ بينا و داث هستند که در بخشي از اکسودوس ظاهر شدهاند (نش، 2008). با تکميل نام الهي، عيسي عهد يهود را تحقق بخشيد و گسترش داد. روچلين همچنين اشاره کرد که شين يکي از سه حرف مادر در الفباي عبري است. او استدلال کرد که اين مهم است که، در دوران مسيحيت، خدا از طريق يک زن تجسم يافته است. نام اصلي «عيسي» بهشکل نمادين از دکترين «تولد باکره» گرفته شده است. درواقع نام عيسي مسيح که مدتها از ارزش عبادي برخوردار بود، قدرت سرّي به خود گرفت.
جان کريسوستوم در کپرانيکا (Capranica)، فرد فرانسويتبار قرن هفدهم، پيشنهاد کرد که امپراتور فرديناند دوم نام قدرتمند جاشو (Joshua) را براي اطمينان از موفقيت در يک کارزار نظامي عليه ترکها بهکار برد. کاباليستهاي مسيحي سفيروت تيفرت را با عيسي مسيح يکي کردند. درست همانطور که تيفرت بهعنوان واسطه بين کتر و ملکوت خدمت ميکرد، مسيح لوگوس (Christ the Logos) بود، و بعد از سقوط آدم، برگردانندة هماهنگي بود. ذات الهي از طريق مسيح بر بشريت ريخته شد. در پاسخ، ما بايد از طريق مسيح بهدنبال اتحاد با خدا باشيم. بشريت ممکن است از خدا دور باشد؛ اما همچنان بالقوه الهي بوده و قادر به نوع ديگري از رهايي بود که بهطور عادي توسط کليسا آموزش داده ميشد. اين ديدگاه جايگزين رستگاري با مفهوم ارتدوکس شرقي تئوز يا «خداسازي» مشترک بود. در غرب، مايستر اکهارت (Master Eckhart) نيز اين مفهوم را جذاب دانسته است (نش، 2008).
قدرت کابالا در مدلسازي تقارن و تفکيک قطبين، مفهومي برانگيزاننده بود و قطبيت مهم جنسيت بود. برای مثال، وضعيت تيفرت در درخت زندگي، وسط بين کتر و مالکوت يا شيخنا، کاملاً با اين مفهوم که مسيح از پدر و زن بهدنيا آمده است، سازگار بود. گيوم پستل در مرحلة بعدي مفهوم جنسيت قطبي را بهعنوان پيشنهادي درنظر گرفت؛ همانطورکه برخي از گنوسيها قرنها پيش از آن، که خدا به دو صورت مردانه و زنانه تجلي مييابد، انجام داده بودند (همان).
ظهور کابالاي مسيحي اداي احترامي به ارزش بيانتها و جهاني ـ کلامي، کيهانشناسي، اجتماعي و رواني ـ پيشين يهود بود. اين همچنين اداي احترامي بود به ديدگاه دانشمندان دورة رنسانس که توانايي کابالا را در توصيف و کاوش عقايد مسيحي دربارة خدا، جهان، جامعه و فرد بهرسميت شناختند (همان). هرکس که در علم کابالا ژرف بنگرد، ميتواند درک کند که سه نام بزرگ چهارگانة خدا، که در اسرار کاباليستها وجود دارد، از طريق تصاحب معجزهآسا بايد به اين سه شخص تثليث نسبت داده شود: بنابراين نام «اهيه» (Ehyeh) پدر است؛ نام «يهوه» (yahweh) پسر؛ و نام «ادوناي» (Adonai) روحالقدس (بيگمن، 2004، ص 94). اين اولين قدم پيکو در تلاش او براي کابالاي مسيحي بود. وي با نقلقول از نامة پولس به فيليپينيها «بالاتر از همه»، قدرداني کاباليستي از نامهاي الهي را تأييد کرد عيسي مسيح اسمي بين واو و شين يود (که نماد خداست) و واو (که نماد جهان است) ميباشد (همان، ص 94ـ95). از نظر کابليست مسيحي معتقد، اين ارتباط، در تفسير کاباليستي نام عيسي آشکار ميشود. نوشتههاي عبري نام عيسي، شامل دو حرف از چهارضلعي غيرقابل بيان، يعني يود و واو است که بيانگر رابطة ويژة او با غيرقابل درک (منظور ارتباط با خدا) است. با نام «يود ـ ه ـ واو ـ ه» (يهوه) که نام غيرقابل انکاري است که کاباليستها ميگويند نام مسيح خواهد بود، بهوضوح شناخته شده است که او پسر خدا که انسان را از طريق روحالقدس ساخته بود، خواهد بود و بعد از او روحالقدس براي کمال بشر بر سر انسانها فرود خواهد آمد (همان، ص 95).
اين استدلال براي کابالاي مسيحي متقاعدکننده بود. درواقع اين متن را ميتوان محل تولد آن دانست. روچلين از انديشمندان کاباليست مسيحي و نويسندة کتاب کلام شگفتانگيز (در شهر بازل و سال 1494م) در سال 1510م در نامهاي که براي امپراطور ماکسيميلان اول نوشت، نظر خود را در مورد ادبيات يهود و اينکه آيا ميتوان از کتب يهودي استفاده کرد يا خير، به نوشتههاي نويسندگاني چون لرد پيکو، کنت ميراندولا، اسکواير و دانشمندان بسيار ديگر استناد کرد و استدلال کرد که در ميان تزها و نتيجهگيريهاي مختلف، اين مورد نيز وجود دارد که هيچ هنري که ما را از الهي بودن مسيح مطمئنتر از جادو (نيروهاي ماورايي) و کابالا کند، وجود ندارد و بيان داشت که مجموعه متنهاي کاباليستي فوقالعاده ارزشمند که در حدود هفتاد کتاب بوده و افراد فرهيخته که ميتوانستند آنها را بخوانند، ميتوانستند ببينند که اين متون نهتنها معنويت حضرت موسي مقدس را نشان ميدهد، بلکه دليل و حقيقت اعتقاد مسيحي ما را نيز نشان ميدهد و همين نيز باعث شده است که پاپ سيکستوس چهارم دستور ترجمه و تفسير آن را از زبان لاتين بهخاطر ايمان ما صادر کرد و بدين طريق به مقابله با افراد مخالف متون کاباليستي برخاست (همان، ص 95ـ96).
پائولوس ريسيوس تفسير سهگانة (تثليث) از کابالا را آنقدر قانعکننده ميدانست که آموزة تثليث را دليل تغيير دين خود اعلام کرد. او اين تبديل را در اولين گفتوگوي «کشاورزي بهشت» خود توصيف کرد؛ جايي که گوماروس، معلم سابق خود، استدلالهاي اساسي را ارائه ميدهد. اين کتاب با عنوان در آموزههاي رسولان طبق آموزهها و گفتوگوهاي اينترلاکتورس، گومتيوس، دکتر و سه برادرش اسرائيل، در سال 1514م در اوگسبورگ (Augsburg) منتشر شد و يکي از انديشمندترين مجلات در کابالاي مسيحي است (همان، ص 101).
آموزههاي کاباليستي اين اصل را بهشدت تأييد ميکنند و اعلام ميکنند که حتي پايينترين سفيروت، ملکوت، الهي است. در حقيقت، ملکوت که با دنياي ما مطابقت داشت، معمولاً با شيخنا، حضور ساکن خدا، شناخته ميشد. بااينحال، آموزة رسمي مسيحي اصرار داشت که افراد سهگانه (سه سفيروت بالا) با هم برابرند و جهان از «هيچ» بهوجود آمده است. از نظر کليسا، جهان مطمئناً الهي نبود؛ آن فاسد و حتي شيطاني بود. بهعلاوه، مسيحيت رسمي، وجود رباني را که متمايز از تثليث باشد، نپذيرفت. به همين دليل و تعاليم ديگر، وي به سوءظن بدعت درآمد (نش، 2008).
4. فراماسونري نظري و عملي و چگونگي پيدايش آنها
پيدايش فراماسونري (بناهاي آزاد)، به قرون وسطا و احتمالاً قرون هفتم و هشتم ميلادي بازميگردد. وقتي ساختن کليساهاي بزرگ اروپا که امروز بعد از صدها يا هزار سال طوري پابرجاست که انسان از استحکام و عظمت آنها حيرت ميکند، وسعت گرفت، بناها که از کارگران درجة اول ساختمانهاي مزبور بودند، درخواست کردند که بناها آزاد شده، از بيکاري معاف شوند. هرکس ميخواهد بداند چرا بناها موفق شدند که بناي آزاد يا «فراماسون» شوند، بايد ساعتي از اوقات خود را در يکي از کليساهاي بزرگ اروپا که از قرون وسطا باقي ماندهاند، صرف تماشاي سقف و ستونها و زاويهها و شبستانها کند تا بداند که اهميت بنا در ساختمان کليساهاي قرون وسطا چه بوده است. بناها که متوجه اهميت خود شدند، اتحاديههايي تشکيل دادند و آن اتحاديهها درخواست کردند که بناها کارگر آزاد باشند و درخواست آنها پذيرفته شد. آنها بر حفظ اسرارشان تأکيد داشتند و نميخواستند که اسرار مزبور را به ديگران بروز دهند تا اينکه همکار پيدا نکنند (فراماسونها که هستند و چه ميگويند؟). محلي که براي آموزش انتخاب شد، «لژ» (loge) يعني مکان خوانده ميشد و در زبان آلماني آن را هوتن ميخواندند. ساختماني که مرکز فعاليت ماسونهاست نيز لژ نام دارد (فراماسونها که هستند و چه ميگويند؟).بنايان آزاد يا فراموسونرها که اهميت هنر و شغل خود را ميدانستند، براي نگهداشت اسرار حرفة خود، نشانهها و علائمي بهصورت قراردادي داشتند و به اصناف پنهان خود وابسته بودند که بعدها به «ماسونري عملي» (Practical Freemasonry) مشهور شدند (سليماني اميري، 1392).
بنايان آزاد که به هر شهر براي کار ميرفتند، کمکم انجمنهايي برپا کردند که ميتوان انجمن برادري در سال 1626م را نام برد که اعضاي آن بنايان آزاد و پذيرفته شده بودند و در قرن هفدهم ميلادي نيز برخي افراد را به عضويت افتخاري خود ميپذيرفتند. پس از کم شدن فعاليتهاي مرتبط با بنايان و خروج افرادي از آنان از اين گروه، با توجه به اينکه برخي افراد، ازجمله ثروتمندان، انديشمندان، افراد بلندپايه و... جذب آن شدند، اين انجمنها پيشينة عملي خود را از دست دادند و حالت نظري به خود گرفتند که باعث پديدار شدن فراماسونري نظري شدند. پديدار شدن فراماسونري نظري در سال 1717م با شروع به کار گرند لژ انگلستان آغاز شد و در سالهاي بعد (1725م) با ادغام لژهاي ماسوني اسکاتلند و ايرلند با لژ لندن، نخستين لژ بزرگ لندن بهوجود آمد که آييننامة مشترکي را نيز با يکديگر ايجاد کردند (سليماني اميري، 1392؛ کتيرايي، 1347).
درواقع پيشينة بسيار قديميتري نميتوان براي فراماسونري نظري متصور شد و اينکه برخي از نويسندگان ماسوني خواستهاند پيشينة بسيار قديمي براي خود متصور شوند و حتي تاريخ خود را به دوران باستان ميکشند، براي اين است که ميخواهند بر اعتبار و اهميت خود بيفزايند (کتيرايي، 1347، ص 3). تاريخچة فراماسونري نظري کاملاً شناخته شده است و تقريباً به سال 1700م برميگردد. فراتر از آن مقطع زماني، اطلاعات کمتري در دسترس قرار دارد. برخي از اسناد و يادداشتهاي قابل توجه مربوط به قبل از آن مقطع زماني وجود دارد؛ مانند شعرهاي رجيوس و هاليول، و افراد برجستهاي مانند الياس اشمول؛ اما هيچ سوابق قابل تأييد براي نشان دادن فعاليت سازمانيافته مانند امروز وجود ندارد (استورات، 2009، ص 5).
5. نفوذ يهوديت در فرقههاي تأثيرگذار در تشکيل فراماسونري
اشراف، قدرتمندان و افراد صاحبنفوذ يهودي در قرون وسطا با پديدار شدن فرقهها و گروههايي که مخالف وضع موجود بودند و بهصورت پنهاني فعاليت داشتند، در آنان نفوذ کردند و با حمايت آنان در راستاي اهداف خود کوشيدند. يهوديان ازآنجاکه توسط مسيحيان مورد آزار و اذيت قرار ميگرفتند، از هر روزنهاي براي رهايي از وضع و اختناق موجود حمايت ميکردند که بهترين حالات آن، همين فرقي بود که در قرون وسطا پديدار شد و روزنهاي براي تغيير وضع موجود و کم کردن فشار بر يهوديان بهوجود آمد. اين فرقهها در نهايت با ترکيب و عضويت سران آنها در سازمان فراماسونري باعث قويتر شدن اين سازمان و کمک به اهداف يهوديان شدند. از مهمترين فرقههاي تأثيرگذار در پيدايش فراماسونري ميتوان به روزنکراتيسم (Rosenkratism)، انجمن يسوعي (Jesuit Association) و شواليههاي معبد (Knights of the Temple) اشاره کرد. در اين میان، نقش شواليههاي معبد در پيدايش فراماسونري از همه بيشتر و مهمتر است. اساس و ساختار امروزة فراماسونري بر پاية ساختار شواليههاي معبد است و اين شواليهها زماني که در اورشليم ساکن بودند، با عرفان کابالاي يهودي آشنا و از اهداف و مسير اولية خود جدا شدند. در ادامه به نقش و جايگاه اين فرق ميپردازيم (سليماني اميري،1392).
6. فراماسونري و شواليههاي معبد
شواليههاي معبد، نائت تيمپلر يا سواران داويه (The Knight Templar): شواليههاي معبد که نام کاملشان «همرزمان مسکين عيسي مسيح و معبد سليمان» است، بيست سال پس از اشغال اورشليم توسط اروپاييان در سال 1118م بنيان نهاده شد. بنيانگذاران آن، دو شوالية فرانسوي بهنام هيودي پينز و گادفري دو سنت امر بودند. در ابتدا داراي نه عضو بودند که بهتدريج تعدادشان افزايش يافت. انتخاب نام معبد سليمان بهدلیل مکان جايگيري اين گروه در معبد ويرانشدة حضرت سليمان که قبةالصخره بر روي آن ساخته شده، انتخاب شده بود. در ابتدا خود را سربازان مسکين نامگذاري کردند؛ اما ديري نگذشت که بهدليل حمايت از زائران و اخذ پول در قبال حفاظت از آنان به ثروت زيادي دست يافتند (يحيي، 1387، ص 17ـ20؛ شهبازي، 1377، ج 2، ص 254ـ258). اکنون به تشريح اين آشنايي ميپردازيم.
برخي شواهد نشان از ارتباطات نزديک بين خاندان صاحبنفوذ يهودي و شواليههاي معبد دارند؛ ازجملة اين روابط ميتوان به رابطة شواليههاي معبد و خاندان يهودي «لوي» در اسپانيا اشاره کرد. موسيبن نهمان معروف به «نهمانديس»، بالاترين مقام ديني يهوديان در عصر خود در اسپانيا بود. نهمانديس با الهام از نظريات اسحاق نابينا، در اسپانيا يک مرکز فعال صوفيگري يهودي با رهبري خاخامهاي يهودي را راهاندازي کرده بود. اين مرکز نقش اصلي را در پيدايش آيين کابالا، گسترش و نوشتار مطالب بسياري در مورد آن داشت. نوشتار کابالايي نهمانديس تا سال 1325م منبع اصلي فرقة کابالا بود. خاندان لوي نيز حامي نهمانديس و ساير نظريهپردازان کابالايي همچون موسي لئوني بوده و نقش ويژهاي در تدوين و گسترش کابالا داشتهاند (شهبازي، 1377، ج 2، ص 254ـ258).
7. روزنکراتيسم و نقش آن در بهوجود آمدن فراماسونري
پيدايش فرقة روزنکروتس به مقالة منتشرشده در کاسل که در سال 1614م بهنام «اصلاح عمومي سراسر جهان» منتشر شد، برميگردد. موضوع رسالة يادشده داستان سفر و بازديد فردي بهنام کريستيان روزنکروتس به قبرس، دمشق، مصر، فاس (fas) و اسپانياست. آشنايي او با حکيمان باعث يادگيري راز و رمز هستي و فنون جادو و کيمياگري شد. پيام اين رساله دعوت به همدلي با همراهي با يک فرقة سياسي رمزآلود و مخفي با هدف اصلاح جهان است. رسالة يادشده، رزونکروتس را فردي واقعي معرفي ميکند که در قرن شانزدهم ميلادي زندگي ميکرده است. امروزه پژوهشگران وي را فردي نمادين مينامند و براي فرقة روزنکروتس قدمتي قبل از نشر اين رساله نميشناسند (شهبازي، 1377، ج 2، ص 119). در پايان اين رساله وعده داده شده بود که هر سال رسالههايي براي طبقة آگاه اروپا انتشار يابد. در سال بعد (1615م) اين وعده عملي شد و رسالهاي با عنوان گزارش فرقة برادري روزنکروتس نشر يافت (شهبازي، 1379، ج 2، ص 119ـ120). در اين مقاله که به مقالة فاما (fama: گزارش) معروف است، به اسلام و کليساي رم شديداً حمله شده است و هر دو متهم به کفرگويي و توهين به مقدسات شدهاند. همچنين گفته شده است که بايد پاپ را با چنگ و دندان تکهتکه کرد (گلسرخي، 1377، ص 660).
انتشار رسالههاي نامبرده آغازگر جنبشي وسيع در اروپاي مرکزي شد و بسيار سريع گروههايي بهوجود آمدند که خود را روزنکروتس و مأمور اصلاح جهان ميدانستند. اغلب اين گروهها در انجمنهاي فراماسونري قرنهاي هجدهم و نوزدهم ميلادي ادغام شدند. دایرةالمعارف فراماسونري ماکي، هيجان درستشده توسط اين دو رساله در آلمان را بزرگ وصف کرده است. بسياري از افراد خواستار عضويت در فرقة روزنکروتس شدند و براي اثبات لياقت حضور خود در اين فرقه مدعي توانايي و مهارت در کيميا و کابالا شدند (شهبازي، 1377، ج 2، ص 122ـ123). هاينريش کورنليوس آگريپا، يکي از شخصيتهاي معروف رنسانس و از مروجين بزرگ علوم سرّي و کابالا در قرن شانزدهم در اروپا بوده است. اگريپا که شيفتة شهرت بود، آموختن کيمياگري و بهدست آوردن کابالاي يهوديان را سرلوحة خود قرار داد (دورانت، 1337، ج 6، ص 1015).
8. نفوذ يهوديان در سازمان فراماسونري
يهوديان با ظهور اين سازمان، تزريق افکار، انديشهها و فلسفة خود در بدنة آن قناعت نکردند و خود درصدد نفوذ در اين سازمان برآمدند تا آنچه را کاشته بودند، از دست ندهند. ازاينرو در مدتي کوتاه آن را به زير سلطة خود درآوردند و سعي در اجراي افکار و اهداف خود داشتند. همچنین بايد اين را نيز در نظر گرفت که علاوه بر ديگر اديان، يهوديان واقعي و مؤمن نيز مورد آزار اين سازمان قرار گرفتند. آنچه اهميت دارد، اين است که کل يهوديان، دنبالهرو اهداف ماسوني نيستند و فقط عدهاي که صاحب قدرت، نفوذ و ثروتاند، جهت دسترسي به منافع خود اهداف اين سازمان را در راستاي منافع خود تعقيب ميکنند (گوردون، 1993، ص 82).
نتيجهگيري
يهود از نظر لغوي بهمعناي «شُکر» است و به کساني که خود را پيرو دين و آيين حضرت موسي از پيامبران اولوالعزم مينامند، اطلاق ميشود. در همة اديان، انحرافات و تحريفاتي صورت گرفته و فرق و آيينهاي بسياري نيز از آن متشق شده که يهوديت نيز از آن بينصيب نبوده است. گفتاري که در مقاله نيز ذکر شده، مربوط به همين انحرافات و عرفانهاي رشديافته از دين يهود است که برخلاف دستور شريعت و کتب مقدس و الهي يهود ميباشد و مؤمنان يهود نيز از اين موارد بيزاري ميجويند. همچنين اين مورد دربارة مسيحيت نيز صدق ميکند و نام بردن از مسيحيت و يهوديت در متن، بهمعناي حقيقت اديان نیست.
عرفان کابالا در قرون وسطا همراه با ترويج جادو و علوم خفيه و کيمياگري توسعه و گسترش بسياري يافته است و بهدليل پراکندگي يهوديان از آسيا تا اروپا و معاشرت با انديشمندان مسيحي، اسلامي و همچنين آشنايي بيشتر با فرهنگها و انديشههاي باستاني، ازجمله هلني، يوناني و...، برخي از انديشمندان يهودي به فکر توسعه و گسترش افکار و انديشههاي خود و جلوگيري از فشار بيشتر مسیحیان به يهوديان (بهدلیل نقش آنان در آزار و شهادت مسيح) و تشکيل سرزميني براي خود افتادند و از هر فرصتي براي گسترش تفکر خود و ترکيب آن با علوم و فلسفههاي مطرح در آن دوران استفاده کردند و در اين بين از عرفان اسلامي، مسيحي، هلني، رومي و... بهره جستند و عرفان کابالا را ايجاد کردند.
البته بهعقيدة انديشمندان کاباليست يهودي، اين عرفان از قديم بهصورت سنتي وجود داشته است و آنان اولين کاباليست را حضرت موسي میدانند و حتي پا را فراتر نهاده، قدمت آن را به حضرت آدم ميرسانند و مدعي هستند که آداب و سنن مربوط به کابالا بهصورت شفاهي و سينهبهسينه نقل شده و بهدست ايشان رسيده است و هر کسي توان دريافت کابالا (qblh بهمعناي پذيرفتن) را ندارد و به علوم خفيه و دستيابي به رموز وحيشده به حضرت موسي از طريق خداوند نیاز دارد و راههاي دستيابي به اين امر را طبق 32 شيوه بيان ميکنند که ده شيوه از اين راه مربوط به درخت زندگي است که براساس اشکال و قدرتهاي خداوند طراحي شده است که در آن، اين موارد بهصورت قطبي با يکديگر در ارتباطاند و داراي حلقة واسط هستند و در نهايت، اين موارد بهواسطة فيض روحاني و جسماني، که از آن بهعنوان شيخنا یاد میشود که وجهي زنانه دارد، برخلاف آنچه در دين يهود است، به خدا متصل ميشود و بدين طريق فيض الهي به انسانها ميرسد و اين درخت زندگي شاکلة عرفان کابالا را تشکيل داده و مطابق فرم بدن انسان طراحي شده است. 22 روش ديگر مربوط به حروف الفباي عبري است که از نظر کاباليستها بهصورت رمز بر حضرت موسي وحي شده است و کاباليست واقعي نيز از طريق وحي قادر به دريافت اين رموز ميباشد.
در قرون وسطا کتب بسياري در زمينة عرفان کابالا توسط انديشمندان کاباليست يهودي و در ادامه توسط انديشمندان کاباليست مسيحي منتشر شد که از آن جمله ميتوان باهير، يصيرا و زوهر را نام برد که درواقع زوهر مهمترين کتاب کابالاست که بسيار کامل و جامع به صحبت دربارة عرفان کابالا پرداخته است. انتشار اين کتب و پراکندگي يهوديان و تغيير دين برخي از ايشان که قلباً يهودي بودند، باعث گسترش تفکر کابالا شد. برخي از انديشمندان کابالا از درخت زندگي کابالا بهره بردند و شيخنا در درخت کابالا را معادل عيسي مسيح دانستند و دست به انتشار مقالاتي در اين زمينه زدند و باعث جلب توجه مسيحيان و کليسا به اين حوزه شدند و توانستند در اين زمينه موافقت کليسا را براي ترجمه و انتشار متون کابالايي اخذ کنند که سهم بسزايي در گسترش کابالا در اروپا داشت.
از اولين گروههاي مسيحي که با يهوديان در ارتباط بودند و پيرو افکار کابالا و يهودي شدند و به علوم سري (خفيه)، کيمياگري و جادو روي آوردند، شواليههاي معبد بودند. اين گروه در ابتدا خود را همرزمان مسکين مسيح ناميدند؛ اما پس از مدتي بهدليل دريافت پول از زائران اورشليم (بيتالمقدس) و آشنايي با نظام بانکي يهوديان، بسيار ثروتمند شدند و پس از شکست از مسلمانان به اروپا بازگشتند که ثروت و علوم خفيه يهودي را بهعنوان مهمترين سوغات خود به اروپا بردند. پس از مدتي، پادشاه فرانسه با همراهي دوست خود، پاپ کاتوليکها، با آنان به بدترين شيوه برخورد کرد؛ و پس از قتلعام عدة کثيري، برخي از آنان به اسکاتلند که مخالف کليساي کاتوليک بود، پناه بردند.
در قرون وسطا کليساسازي و ساخت قلعه داراي اهميت زيادي بود و در اين راستا بنايان اروپا در راستاي حفاظت از شغل خود و رازداري در خصوص نحوة ساخت کليساها و قلعهها اقدام به تشکيل صنف کردند و خود را بنايان آزاد (free mason’s) ناميدند و به انتخاب افرادي براي آموزش اقدام کردند که رازدار بودند. آنان محلي بهعنوان لژ (lodge) برای آموزش انتخاب کردند. بعدها لژ در سازمان فراماسونري داراي اهميت بسياري شد و بهعنوان مکاني براي گردهمايي ماسونها استفاده ميشد. آنان براي ارتباط با يکديگر و تشخيص استاد و شاگرد و رازداري، به استفاده از علائم و شيوههاي مخصوصي اقدام نمودند که هنوز هم از علائم و ابزار بنايي براي اداي احترام و رمزآلود بودن آن، در فراماسونري استفاده ميشود.
در اين دوران، لژ داراي شکل عملي بود؛ ولي کمکم اين شيوه و رازداري برای اشراف، شاهزادگان و ثروتمندان جذاب بهنظر آمد و ايشان جذب اين مکان شدند و از آن بهعنوان محلي براي ملاقات و آموزش علائم استفاده کردند. با گذشت زمان و کمتر شدن نياز به ساختوساز و شروع دورة رنسانس در اروپا، بنايان عملي بهمرور بيکار شدند و شغل بنايي بهشکل عملي از بين رفت؛ اما شکل نظري آن قوت يافت و گسترش بسياري يافت.
در اين بين، انديشمندان کاباليست با توجه به خفيه بودن علوم و نياز به گسترش افکار خود و نفوذ در جايگاه قدرت و ثروت، اين لژها را محل مناسبي يافتند و به درون آن نفوذ يافتند و با افراد مشهور نظامي، ثروتمند، شاهزادگان و... آشنا شدند و آنان نيز جذب کابالا شدند. در اين میان، انديشمندان کاباليست يهودي تلاشهاي فراواني کردند و با گسترش پدیدة دينگریزی در اروپا، به گسترش تفکر کابالا پرداختند و در کنار آن، اذهان را براي تشکيل خانهاي براي يهوديان و سرزمين ديني خود، با توجه به ورود افراد منتفذ در اين تشکيلات که ديگر نام فراماسونري به خود گرفته بود، آماده کردند. همچنين با توجه به اشتراکاتي که کاباليستها بين اديان مختلف و حتي بتپرستي در کابالا يافتند، به فکر جهانشمول کردن و جايگزيني آن براي تمام اديان و تفکرات موجود در جهان افتادند. در اين میان، نقش لژها در جذب و آموزش افراد، بهويژه منتفذان در قدرت، سياست و ثروت را مهم دانستند و به گسترش لژها و ايجاد اساسنامه براي خود اقدام کردند و در اوائل قرن هجدهم، در سال 1717م اولين گرند لژ را که از چهار لژ مهم انگلستان و اسکاتلند تشکيل شده بود، تأسیس کردند که از آن زمان تاکنون گسترش بسياري يافته است و در حال حاضر افراد مهمي نيز عضو سازمان فراموسونري هستند.
در این خصوص ميتوان در زمینة تأثير فراماسونري در تشکيل دولت صهيونيسيم و تأثير اين سازمان بر مناسبات جهاني تحقيقاتی انجام داد که با توجه به رازآلود بودن اين سازمان، کم بودن انتشارت سياسي و مذهبي اين گروه و... مسيري سخت در پيش روي محققان خواهد بود.
- آجيلي، هادي، 1385، «ارتباط هويتي ميان يهود و صهيونيسم»، راهبرد، ش 41، ص 375ـ412.
- آشوري، داريوش، 1381، دانشنامه سياسي، چ هشتم، تهران، گلشن.
- آقاطهراني، مرتضي، 1397، «معرفي کابالا در عرفان يهود و نقد بررسي آن»، معرفت اديان، ش 36، ص 111ـ130.
- احمدي افزادي، مسعود و شما فتورچيان، 1396، «مقايسه تطبيقي درخت حيات با تکه بر کتاب شجره الکون و زوهر 1396»، علوم انساني، ش 2، ص 1ـ7.
- آنترمن، الن، 1385، باورها و آيينهاي يهودي، ترجمة رضا فرزين، قم، مرکز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب.
- دورانت، ويل، 1337، تاريخ تمدن (اصلاح ديني)، ترجمة احمد آرام و ديگران، تهران، سازمان آموزش انقلاب اسلامي.
- سلیمانی امیري، جواد، 1392، «ماهیت جریان فراماسونری»، معرفت، ش 184، ص 11ـ28.
- شريعتمداري، شايسته، 1389، «شخينا در ادبيات ديني يهود»، انديشه ديني، ش 10 (35)، ص 97ـ128.
- شهبازي، عبدالله، 1377، زرسالاران يهودي و پارسي استعمار بريتانيا و ايران، تهران، مؤسسة مطالعات و پژوهشهاي سياسي.
- «فراماسونها که هستند و چه ميگويند؟»، خواندنيها، در: آرشيو سازمان اسناد انقلاب اسلامي.
- صادقنيا، ابراهيم، 1377، فراماسونري و جمعيتهاي سري در ايران (نگاهي به خيانتهاي فراماسونها درتاريخ ايران)، تهران، هيرمند.
- عابدی جیقه، محمدرضا و ديگران، 1397، «بررسی تطبیقی نماد درخت عرفانی در قبالا و تصوف»، معرفت ادیان، ش 35، ص 89ـ107.
- کاویانی، شیوا، 1384، آیین قبالا: عرفان و فلسفه یهود، تهران، فراروان.
- کتيرايي، محمود، 1347، فراماسونري در ايران (از آغاز تا تأسيس لژ بيداري)، تهران، اقبال.
- کرماني، محمدبهزاد، 1387، «قبالا يا کابالا، معرفي اجمالي عرفان يهود»، انسانپژوهي ديني، ش 5 (15)، ص 31ـ45.
- گلسرخي، ايرج، 1377، تاريخ جادوگري، تهران، علم.
- معتضديان، فاطمه و محمدرضا کاوه پيشقدم، 1399، «ويژگيهاي مذهب الحادي کابالا»، مطالعات، ادبيات عرفان و فلسفه، ش 6، ص 1ـ14.
- يحيي، هارون، 1386، شواليههاي معبد، مباني نظري فراماسونري جهاني، ترجمة موعود، تهران، هلال.
- Biggemann, Wilhelm Schmidt, 2004, "Philosophia perennis: Historical Outlines of Western Spirituality", in Ancient, Medieval and Early Modern Thought, Netherlands, Springer.
- Idel, Moshe, 1947, The Mystical Experience in Abraham Abulafia, Translated from the Hebrew by Chipman, Jonathan (1988), United States of America, State University of New York Press.
- Lévi, Éliphas, 2001, The history of magic, Translated by A. E. Waite, Foreword by Donald Weiser, by Red Wheel/Weiser, LLC.
- Nash, J. F., 2008, "Origins of the Christian Kabbalah", The Esoteric Quarterly, N. 1(4), p. 43-58.
- Stewart, Greg , 2009, What is Freemasonry?, Retrieved from website:
- http://www.freemasoninformation.com.