انگارههای فرجامگرایانه در معراج پیامبر(ص) و ارداویرافنامه
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
در متون ديني و ادبيات ملل آثار متعددي با درونمايههاي فرجامگرايانه و دغدغههاي ذهني نسبت به عالم پس از مرگ و مجردات وجود دارد. معراجنامهها نمونهاي از اين آثار بهشمار ميآيد که از منظر مطالعات تطبيقي اديان و حيات ديني اقوام درخور تأمل است. مطالعات تطبيقي در باب معراجنامهها و سفرهاي روحاني افزون بر آشکار ساختن نقاط وحدت انديشه بشري، يادآور جلوههايي از سير و سلوک، پيوندهاي اخلاق و حيات ديني و ضرورت مکافات عمل و اشتراکات مباني معرفتشناسانه در اين آثار است. توصيف عوالم پس از مرگ و ترسيم چشماندازي از صحنههاي پاداش و عقوبت در معراجنامهها با هدف هدايت غافلان، ارشاد منکران و تحکيم باورهاي ديني رخ نموده و در اين ميان، شرايط زمانه و بروز آسيبهاي اجتماعي و اخلاقي نيز در تکوين اين سفرها دخالت داشته است.
با توجه به اهميت اين آثار و جايگاه اين سفرها از جنبه معرفتشناسانه، نوشتار حاضر ميکوشد ضمن بررسي تطبيقي معراج پيامبر و سفر ارداويراف، انگارههاي فرجامگرايانه و نمودهاي آن را در اين آثار تحليل کند. در اين بررسي جستوجوي علل بازتاب انگارههاي فرجامگرايانه و دستاوردهاي آن از منظر مطالعات دينپژوهانه مد نظر قرار گرفته است. بررسي پيشينه اين بحث نشان ميدهد که اگرچه آثار متعددي در مقايسه ارداويرافنامه با ساير آثار اين حوزه نگاشته شده، اما در مقايسه رويداد معراج پيامبر با سفر ارداويراف از جنبه فرجامشناسي کاري صورت نگرفته است.
نمودهايي از انديشه فرجامشناسي در اديان
باورهاي مربوط به فرجام انسان و جهان تقريباً در تمام اديان بهچشم ميخورد و پرسشهاي بنيادين بشر همواره بهسمت اين باورها سوق داده شده است تا به سرنوشت خود و جهان بينديشد. عمدهترين تجليگاه اين باورها ادبيات ديني است که نمونههاي آن را ميتوان در متون مسلمانان، زردشتيان، هندوها (مهابهاراتا) و ساير اديان مشاهده کرد (دهقانزاده و همکاران، 1398، ص101). انديشه فرجامشناسي بر اصولي همچون غايتمندي عالم، معناداري هستي و باور به رستاخيز اتکا دارد (توراني و سلطاناحمدي، 1393، ص4-6).
يکي از شالودههاي اصلي انديشه فرجامگرايي ضرورت «مکافات عمل» است. اين انديشه پيوندهاي ميان اخلاق با حيات ديني را بر مبناي رابطه بين تکليف و پاداش نشان ميدهد. ضرورت مکافات عمل همچنين به نوعي مبيّن امر و نهي شريعت و وعده و وعيد شارع نيز هست. درواقع بدون تأييد و تسليم به ضرورت آن، خير و شر در اعمال انساني توجيه نمييابد.
اين مکافات عمل در بعضي مظاهر، مانند اديان هندي نتيجه عمل (کارما) تلقي ميشود و استمرار اين نتيجه و استکمال آن در اطوار گوناگون حيات بهعنوان نوعي مکافات اجتنابناپذير مينمايد. در بين اقوام باستاني، نظير مصر، بابل و اقوام قديم بينالنهرين شواهد متعددي از داوري در اعمال مردگان وجود دارد. در عهد عتيق و عهد جديد هم قول به رستاخيز و حيات بعد از مرگ مطرح شده است. در اسلام هم روز رستاخيز روز جزا، (يومالدين) محسوب ميشود و انسان در برابر آنچه کرده است، مسئول خواهد بود. اينکه خير و شر اعمال انسان بعد از حيات اينجهاني منجر به پاداش آنجهاني ميشود، در اديان گوناگون به تصوير عالم بعد از حيات صبغههاي گوناگوني بخشيده است (زرينکوب، 1369، ص401).
در عهد عتيق محل استقرار مردگان هاويهاي است که تمام رفتگان از نيک و بد به آنجا ميروند (مزامير، 15:49؛ ايوب، 21:10). در اجزاي تازهتر عهد عتيق سرنوشت نيکان از بدان جدا ميشود. نيکان وارد حيات جاوداني ميگردند و شريران به خجالت و حقارت دچار ميآيند (دانيال، 2:12). در عهد جديد نيز بيان ميشود که گنهکار بعد از مرگ به عذاب آتش گرفتار ميآيد (لوقا، ۱۶: ۲۳-۲۵).
در آيين زردشت وجود پُل چينود بهمعناي «پل آزماينده يا بازشناسنده» و داوري فردي، بحث بهشت و دوزخ و «همستگان»، جملگي نمونههايي از عناصر فرجامشناسي زردشتي بهشمار ميآيند (حسنزاده و زهانيزهان، 1389، ص245-247).
جان ناس نيز در تبيين اعتقادات آيين زردشت، به باورهاي فرجامگرايانه آنها با آوردن توصيفاتي در باب بهشت و دوزخ و اعتقاد به رستاخيز، با استناد به گاتاها اشاره کرده است (ناس، 1369، ص465).
تصويري که در ادبيات اقوام عالم از عقاب و ثواب دوزخ و بهشت ترسيم گرديده حاکي از آن است که نيک و بد اعمال انسان بدون پاداش نميماند. در ميان ادبيات ديني، رساله پهلوي ارداويرافنامه يک تصوير زردشتي، و کمدي الهي دانته يک تصوير مسيحي را عرضه ميکنند (زرينکوب، 1369، ص402).
نظريات مطرح در باب ماهيت معراج پيامبر
«معراج» در لغت بهمعناي «نردبان» و در اصطلاح ديني، گذار از زندگي زميني و دنيايي و سير در عالم فرامادي است. اين اصطلاح نزد مسلمانان و متون اسلامي، به سفر آسماني پيامبر اطلاق ميگردد که از طريق وحي و معجزه بوده است. اين واژه همچنين به دريافتهاي شهودي عرفا و متفکران که در عالم خلوت آن را تجربه کردهاند نيز اطلاق ميشود. در اين زمينه ميتوان به معراجنامه بايزيد بسطامي، تذکرة الاولياء، ارداويرافنامه و کمدي الهي دانته اشاره کرد (سرامي و ساعدي، 1389، ص80).
اعتقاد به معراج پيامبر از موضوعات مقبول و متفقعليه در بين مسلمانان (شيعه و سني) است و اصل آن ريشه قرآني دارد. در آن شب، پيامبر با اراده الهي پس از سير در عوالم هستي و ملاحظه حقايقي از عالم بَرين و درجات بهشتي و درکات جهنمي، تعدادي از افراد امت خود را ملاحظه کردند و پس از ديدار با تعدادي از انبياي سلف، از سفر بازگشتند. واگويي حقايق مشاهده شده با واکنش سلبي و منفي قريش مواجه شد. اگرچه از سوي صاحبنظران و متفکران اصل پديده معراج پذيرفته شده، ولي چگونگي آن از ديرباز محل بحث بوده و درباره آن رويکردهاي گوناگوني اتخاذ شده است.
در توجيه و تفسير نحوه کيفيت و نوع معراج، ميان انديشمندان اسلامي اختلاف وجود دارد. تعدادي اين سفر خاص را جسماني و تعدادي روحاني ميدانند. تفسير روحاني معراج به چند زيرشاخه تقسيم ميشود: وقوع در خواب، با فکر و عقل، و سير روحاني در بيداري که مرز مشخصي با حالت خواب و سير فکري دارد.
1. رويکرد خاص تعدادي از عرفا: اين رويکرد هم اگرچه قابل درج در رويکرد تفسير روحاني است، اما به علت استفاده از ادبيات نمادين، در دستهبندي جداگانهاي قرار گرفته است (ميرزايي، 1397، ص185).
2. رويکرد معروف و مشهور و معهود: سير شبانه پيامبر با تشريفات ويژه از بيتالحرام به بيتالمقدس و صعود به عوالم بالا در بيداري و با جسم و در معيت فرشتگان مقرّب با مَرکبي خاص؛ بيشتر متکلمان و مفسران و محدثان شيعه و سني به اين نظر قائلند. ملاصدرا و سبزواري با وجود پذيرش ظاهري آن، با مطالب ذوقي درصدد توجيه آن هستند، هرچند مطالبشان وضوح کامل ندارد.
3. رويکرد تأويلي که سه نوع است:
الف) عروج در عالم رؤيا که به معاويه و عايشه منتسب است. در اين زمينه، نهتنها متفکران شيعه به اين نظر بياعتنايي کرده، بلکه بيشتر اهلسنت نيز با آن مخالفاند.
ب) سير با فکر و عقل؛ اين نظر متعلق به ابنسينا است.
ج) سير تا بيتالمقدس با جسم و از آنجا به عوالم بالا با روح؛ برخي از مفسران اهلسنت و محمدحسين طباطبائي توجه محتاطانهاي به آن داشتهاند. اين سير روحاني هم با دو ديدگاه بيان شده است: يکي سير روحاني با وجود استقرار روح در بدن، شبيه خواب؛ و ديگر مکاشفه با جدايي روح از آن، همانند آنچه درباره مرگ اختياري عرفا گفته ميشود.
شيخ صدوق در کتاب اعتقادات، معراج، سؤال قبر، وجود بهشت و دوزخ و شفاعت را از ضروريات مذهب شيعه دانسته و انکار معراج را بسان انکار پيامبر اکرم شمرده است. در اين زمينه، علامه محمدباقر مجلسي در کتاب حياةالقلوب، فصلي را به معراج اختصاص داده است. از نظر وي، معراج پيامبر هم جسماني و هم روحاني بوده است (مجلسي، 1379، ص11، 12). علامه طباطبائي، در تفسير الميزان نظر خود را درباره کيفيت معراج اينگونه بيان ميکند:
اصل معراج طبق صريح قرآن و روايات متواتر (بسيار) قابل انکار نيست؛ اما در مورد چگونگي معراج ظاهر آيه اول سوره اسراء بيانگر آن است که معراج پيامبر از مکه تا بيتالمقدس با جسم و روح بوده است، ولي معراج او از بيتالمقدس تا آسمانها امکان دارد که گفته شود: روحاني بوده است. «روحاني» نه بهمعناي خواب و شبيه خواب؛ زيرا اگر خواب و شبيه خواب بود ديگر جا نداشت آيات قرآن آنقدر درباره آن قدرتنمايي کند و در مقام امتنان و اثبات کرامت درباره آن حضرت برآيد و جا نداشت که قريش به شدت آن را انکار کنند...، بلکه مقصود از روحاني بودن اين است که روح مقدس آن حضرت به آسمانها عروج نموده است (طباطبائي، 1363، ج13، ص31-32).
علامه طباطبائي در ذيل تفسير آيات آغاز سوره نجم، توضيح و نظريه خود را چنين بيان ميکند:
ابنشهرآشوب در مناقب ميگويد: شيعه اماميه معتقدند که معراج پيامبر از مکه تا بيتالمقدس ـ چنانکه آيه اول سوره اسراء بر آن دلالت دارد ـ با جسم و روح (با هم) بوده است، ولي در مورد چگونگي معراج آن حضرت از بيتالمقدس تا آسمانها با هم اختلاف کردهاند. بعضي معتقدند: آن هم با روح و جسم (باهم) بوده و بسياري از شيعيان همين نظر را دارند، ولي بعضي اين قسمت از معراج را روحاني ميدانند؛ چنانکه بعضي از متأخرين به اين نظريه تمايل نمودهاند...
آنگاه علامه طباطبائي مينويسد: «عيبي ندارد که قائل به روحاني بودن اين قسمت از معراج (يعني معراج از بيتالمقدس تا آسمانها) شويم، اگر قرائن دربرگيرنده از آيات و روايات آن را تأييد کند... (محمدي اشتهاردي، 1376، ص41، 42، 43).
از محققان خارجي، مايکلسلز و آنهماري شيمل نيز درباره معراج نظراتي دادهاند. مايکلسلز، قرآنپژوه آمريکايي، درباره معراج پيامبر اکرم بر سه موضوع تأکيد ميکند: اينکه واژه معراج در قرآن بهکار نرفته و درباره آن توضيح کافي داده نشده است. ديگر اينکه قرآن بيان ميکند که ]حضرت[ محمد هيچ معجزهاي متفاوت از معجزه خدايي خود، يعني قرآن نياورده، و معراج پيامبر در رؤيا صورت پذيرفته است و در اينباره اطلاعات اندکي در سوره اسراء يافت ميشود. همچنين او تلاش کرده است تا واقعه معراج را برگرفته از آيينهاي يهود و بوداييسم جلوه دهد.
در مقابل، آنهماري شيمل معراج پيامبر را برگرفته از آيه نخست سوره اسراء ميداند و بر اين باور است که دو سير (افقي و عمودي) براي پيامبر اکرم اتفاق افتاده است و معراج را معجزه الهي ميداند (ايزدي و محمدي نبيکندي، 1394، ص43). شيمل بر اين باور است که يک سير شبانه يا اسراء که به وسيله براق به همراه جبرئيل از مکه تا مسجدالاقصي بوده، و دو سير آسماني که از مسجدالاقصي آغاز شده و تا آسمان هفتم به طول انجاميده که اين سير همان معراج است (شيمل، 1383، ص278-279).
بررسي داستان معراج و ساختار کلامي قرآن در واژگاني همچون «ملکوت، آسمان، تمثيل و عروج» و عطف توجه به مراتب عالم هستي و نظام کائنات و ادراک خطوط فاصل بين آنها و امکان ادراک انسان و سير او در عوالم بَرين، همچنين براساس نظريه برخي مفسران، همانند طباطبائي، سير با جسمِ عنصري از بيتالحرام تا بيتالمقدس با قدرت غير عادي و از آنجا با روح به عوالم بَرين را نسبت به ساير ديدگاهها، موجهتر مينمايد (ميرزايي، 1397، ص207).
آيه اول سوره اسراء و آيات آغازين سوره نجم مهمترين آياتي هستند که مسلمانان مرجع آنها را سفر شبانه پيامبر دانستهاند. آيه اسراء آشکارا دليل معراج را نشان دادن آيات خداوند به پيامبر ميداند. همين مبحث در سوره نجم نيز تحت عنوان «آياتالکبري» تکرار ميشود. واژه «آيه» در قرآن کريم بهمعناي «حجت، معجزه يا عمل خارقالعادهاي که ميتواند شک کافران را به ايمان تبديل کند» آمده است. درواقع آيه بيانگر قدرت خداوند در هستي است (عباسي و بهمني، 1397، ص242).
در شب معراج علاوه بر مشاهده آثار و نشانههاي عظمت پروردگار، پيامبر ملاقاتهايي با ساير انبياي الهي داشتند که ـ به ترتيب ـ عبارتند از:
ـ ملاقات با پيامبران در مسجدالاقصي؛
ـ ملاقات با خازن دوزخ در آسمان اول؛
ـ ملاقات با حضرت آدم در آسمان اول؛
ـ ملاقات با حضرت عيسي و يحيي در آسمان دوم؛
ـ ملاقات با حضرت يوسف در آسمان سوم؛
ـ ملاقات با حضرت ادريس در آسمان چهارم؛
ـ ملاقات با حضرت هارون در آسمان پنجم؛
ـ ملاقات با حضرت موسي در آسمان ششم؛
ـ ملاقات با حضرت ابراهيم در آسمان هفتم (محمدي اشتهاردي، 1376، ص131، 145).
نمودهاي فرجامگرايي در رويداد معراج
در شکلگيري رويداد معراج و نمودهاي فرجامگرايانه آن، شرايط زمانه و مسائل سياسي و اجتماعي تأثيرگذار بوده است. انتقاد پيامبر از خصلتهاي جاهلي و شيوههاي غيرانساني آن عهد، بهويژه پس از آشکارشدن دعوت، بر انکار کفار قريش و دشمني آنان با رسول خدا افزود و براي نشان دادن منزلت پيامبر اين رويداد رقم خورد (ابنهشام، ۱۳۸۳، ص۱۹۳). درواقع مشيت الهي بر آن قرار گرفت تا پيامبر به معراج رفته، جلوههايي از بهشت و دوزخ، عذاب الهي، پاداش نيکوکاران و فرشتگان تسبيحگوي پروردگار را ببيند و آيات بزرگ الهي را بهمثابه سندي دال بر رسالتش براي آنها بازگو کند. آنچه را ابنهشام از واقعه معراج نقل کرده، با شرايط اخلاقي و فساد حاکم بر جامعه آن روزگار و رذيلتهاي شايعي همچون رباخواري، تعدي به اموال ديگران ـ بهويژه يتيمان ـ و زنبارهگري اعراب جاهلي انطباق دارد (ضرغام و عظيمي، ۱۳۹۵، ص۳۴).
در ذيل، برخي از مشاهدات پيامبر از قول ابنهشام نقل شده است:
ـ خورندگان مال يتيم و عقوبت آنها: خوردن سنگپارههاي آتشين وخروج آن سنگپارهها از زير آنها؛
ـ رباخواران و عقوبتشان: شکمهاي آماس کرده، خروج قوم فرعون از دوزخ و پايمال شدن رباخواران توسط قوم فرعون؛
ـ روابط نامشروع مردان متأهل با زنان ديگر و عقوبت آنها: خوردن گوشت گنديده، با وجود اينکه طبقي از گوشت فربه و نيکو مقابلشان قرار داشت؛
ـ زنان خيانتکار به شوهرانشان و عقوبت آنها: آويخته شدن از پستانهايشان (ابنهشام، 1383، ص۲۰۱-۲۰۲).
پيامبر آنچه را از عقوبت اين گناهان و خيانتها ديده بودند، براي اصلاح زندگي مردم و اخلاقيات جامعه براي اعراب بازگو کردند (ضرغام و عظيمي، 1395، ص۳۴).
از ديگر رخدادهاي اين سفر، محشور شدن پيامبران و نماز خواندن حضرت محمد با آنها و گواهي ساير انبيا بر يگانگي خداوند و رسالت نبياکرم بود. برخي از نويسندگان براساس اين صحنه، هدف معراج را پيوند اديان توحيدي از زمان حضرت ابراهيم تا حضرت محمد دانستهاند (همان، ص۳۵). اين پيوند همچنين متضمن پيوندهاي فرجامگرايانه در اديان توحيدي نيز هست؛ زيرا وجه غالب رويداد معراج، ابعاد و مضامين فرجامگرايانه آن است.
يکي از جلوههاي فرجامگرايي در بحث معراج، نيل به بالاترين درجات کمال انساني، يعني «قاب قوسين» است. اين موضوع يکي از پربسامدترين مباحث مطرح در متوني است که درباره معراج نگاشته شده است (حاجيزاده، ۱۳۹۱، ص۷۱-۷۲).
در معراجنامهها و در اشعار فارسي ميتوان اين مطلب را يافت:
ز صحن خاک در يک طرفهالعين
برآمد تا فضاي قاب قوسين
(عطار، ۱۳۶۱، ص۱۸)
در کتاب قصص قرآن از زبان پيامبر نقل شده است: «به سدرةالمنتهي رسيدم. چون آنجا رسيدم، جبرئيل بايستاد. گفتم: چرا فراتر نيايي؟ گفت: يا محمد، مرا اين مفرما، از اينجا اگر قدمي فراتر آيم، سوخته گردم» (شاکر، ۱۳۸۶، ص142).
در فصل بيستم مرصادالعباد نيز نويسنده با اشاره به آيه «وَ أَنَّ إِلَى رَبِّكَ الْمُنْتَهَى» مطلبي را با عنوان «وصول به حضرت خداوندي» آورده و وصول بدان حضرت را نه از طرف بنده، بلکه از عنايت بيعلت و تصرف جذبات اولوهيت دانسته است (همان، ص141). عرفا وصول اليالله را که متضمن لقاي پروردگار است، هدف سلوک و مرحله نيل به حقيقت دانستهاند (زرينکوب، ۱۳۷۱، ص۲۷۱).
برخي بر اين باورند که رسيدن به سدرةالمنتهي حاکي از شهود باطني پيامبر است (سگاي، ۱۳۸۵، ص۲۹). از اينرو در اين مرحله اقوال و رواياتي که در باب سخن گفتن علني با خدا، ديدن پروردگار، با او بر تخت نشستن و امثال آن نقل شده به علت آنکه ظاهرش متضمن جسمانيت خدا و شباهت خدا به خلق است، مطرود است (طباطبائي، ج۱۳، ص۵۱-۵۲).
در انگارههاي فرجامشناسانه اسلام، همانگونه که از ضرورت معاد، حکيمانه بودن آفرينش و تحقق وعده الهي ياد شده، ضرورت تکامل انسان هم مطرح گرديده است (گواهي و معينيفر، ۱۳۹۸، ص۱۸). همه اين مضامين در واقعه معراج بازتاب دارد.
مراحل و کيفيت سفر ارداويراف
ارداويرافنامه کتابي از متون پهلوي است که به دنياي پس از مرگ و باورهاي زردشتيان ميپردازد. اين کتاب بازتاب بخش بزرگي از باورها و اعمال زردشتيان دوره ساساني است. شخصيت اصلي کتاب از اهميت ويژهاي برخوردار است و برخي احتمال دادهاند که او همان وزير خسرو انوشيروان است. برخي نيز چون موله برآنند که شخصيت اصلي، يعني ارداويراف بنيانگذار آيين جديدي است (سلطاني، 1384، ص142).
در ارداويرافنامه، ويراف يا ويراز شخصي است که از ميان هفت تن به سبب گفتار و کردار درستش برگزيده شده است. او پس از اين کشف و شهود مؤمنتر از پيش بازميگردد و صلاحيت پيامبري اورمزد را مييابد. اورمزد او را مأمور ميکند که به جهان مادي برگردد و جهانيان را به «گفتار نيک»، «کردار نيک» و «پندار نيک» رهنمون سازد (سلطاني و قرباني جويباري، 1392، ص42). اين سفر معنوي از آتشکده «آذر فرنبغ» که از آتشکدههاي مهم ايران باستان است، آغاز گرديد. ارداويراف پس از نوشيدن مايع مخدري به ديدار از بهشت و دوزخ فراخوانده شد (ژينيو، 1372، ص12، مقدمه مترجم). در نخستين فرازهاي ارداويرافنامه علت اين سفر بروز شک و الحاد و بدگماني در آراء ديني ذکر شده و اين امر سبب انتخاب ارداويراف براي انجام اين سفر است (همان، ص39-40).
ويراف مراحل گوناگون سفر خود را با واژه «ديدم» بازگو ميکند. از اينرو او يک ناظر بهشمار ميآيد (همان، ص44). «درونمايه» (يعني: فکر) اصلي و مسلط (مکاريک، 1385، ص120) بر اخلاقيات، آموزش و آگاهيبخشي است (همان، ص53). ارداويرافنامه پر از شخصيتهايي است که در دوزخ، بهشت و برزخ استقرار يافتهاند. اين شخصيتها افرادي هستند که کار زشت و ناپسند کردهاند و در نتيجه به سختي مجازت ميشوند، يا افرادي نيکسرشتاند و اعمالي پسنديده دارند و بهواسطه اين اعمال در بهشت پرنعمت و آسودهاند (همان، ص47).
در آيين زردشت، «روان» يکي از نيروهاي باطني انسان است که مسئوليت کردار و رفتار آدمي را به عهده دارد (سرگلزايي، ۱۳۷۹، ص۲۰۵). در فرگردهاي ارداويراف مشاهدات او بر پايه مشاهده روان انسانهاي گناهکار يا انسانهاي نيکوکار استوار است. براي نمونه، فرگرد ۱۷ ارداويرافنامه به مشاهدات روانهاي گناهکاران که در انديشه، گفتار و کردار بد هستند، اختصاص يافته است (ارداويرافنامه، ص۶۰). در اين فرگرد، مراتب و طبقات دوزخ، يعني دوزخ انديشه بد، دوزخ گفتار بد، و دوزخ کردار بد و چهارمين پايه دوزخ اصلي به تصوير کشيده شده است (همان، ص۶۲).
بهشت توصيف شده در ارداويرافنامه همانند دوزخ مراتب و طبقاتي دارد. اين بهشت عبارت از چهار آسمان، ستارگان، ماه، خورشيد و سراي ايزدي يا «گرزمان» (بهمعناي نور بيپايان) و جايگاه اهورا مزداست. در اين جايگاه ويراف به مقام «همپرسگي» با اورمزد ميرسد و پس از شنيدن سخنان او، موظف ميشود به جهان خاکي بازگردد و مشاهدات و شنيدههايش را به مردم برساند (محمدي و نظري، ۱۳۸۷، ص۱۹۸).
سفر ارداويراف در شرايط و زمينههاي خاصي شکل گرفت که اين زمينهها و شرايط مبيّن دلايل شکلگيري سفر ويراف است. پس از يورش اسکندر، دامنه آشوبها، نابسامانيها و تباهيها در ساحت باورها اثر گذاشت و آن آشفتگيهاي سياسي منجر به آشفتگي و تشويش باورهاي ديني نيز شد. در نتيجه چنين شرايطي مردمان چارهجو گشايش کارشان را از آتشکده «آذرفرنبغ» جسته، بر درگاه آن گرد آمدند (بيگزاده و زنديطلب، 1396، ص60).
درواقع يکي از اهداف اين سفر روحاني، تحکيم پايههاي حکومت ساساني از طريق تقويت باورهاي اعتقادي مردم بوده است. از ديگر اهداف اين سفر، اصلاح جامعه است. در جامعهاي که مدام درگير ناامني داخلي، جنگ و تهديدات خارجي است، مردم خودخواهتر از پيش ميشوند و منفعت شخصي جايگزين منافع اجتماعي ميگردد. در چنين جامعهاي رذيلتهاي سرکوب شده و پنهان مجال بروز پيدا ميکند. براي اصلاح چنين جامعهاي تجسم دوزخ به ترسناکترين و ملموسترين وجه آن ميتواند در اصلاح انحرافات تأثيرگذار باشد (بازگير و همکاران، ۱۳۹۷، ص۳۷-۳۹).
فرجام زنان و مکافات اعمال آنان در ارداويرافنامه
حضور زنان به دو شکل در متن ارداويرافنامه ديده ميشود: يکي زن «اهلو» (زن پرهيزکار، درستکار، نيکوکار) و ديگري زن «دروند» (زن بد، ناپاک و گناهکار). نخستين زناني که در متن ارداويرافنامه به آنها اشاره شده زنان ويراف هستند که هفت نفرند و هر هفت تن خواهران اويند که به آيين مقدس «خُوَيدوده» (ازدواج با محارم) به همسري او درآمدهاند (سلطاني، 1384، ص146). ازدواج «خويدوده» از مباحث مورد تأکيد در متون پهلوي است. در فتواهاي حقوقي اين متون از اين رسم بهعنوان يکي از عوامل اساسي خوشبختي انسانها ياد کردهاند. سفارش به اين ازدواج بيشتر بهسبب حفاظت از خون و نژاد صورت گرفته است (کامجو، 1399، ص۷۲).
گناهان زنان در ارداويرافنامه انواع گوناگوني دارد. بسياري از آنها مستقيماً با جنسيت زنان در ارتباط است؛ مانند خيانت به شوهر و روسپيگري. دوم. گناهاني است که بهنوعي با مسئله «دشتان» (عادت ماهانه) مرتبط است و بر تخطي زنان از انبوه بايدها و نبايدهايي دلالت ميکند که در اين دوران براي زنان وضع شده است. براي نمونه، در اين دوره چون زن موجودي ناپاک بهشمار ميآيد بايد از مقدساتي نظير آتش، آب، باران و ارتباط با شوهر پرهيز کند.
در فرگرد ۷۲ ارداويرافنامه در اين زمينه آمده است: «ديدم روان زناني که دشتان خويش ميخوردند. پرسيدم که اين تنها چه گناهي کردند که روان آنها چنين پادفرا گراني را تحمل ميکند؟ سروش اهلو و آذر ايزد گفتند: اين روان زناني است که پرهيز دشتان خود نکردند و آب و آتش و سپندارمذ، زمين، خرداد، و امرداد را آزردند و مرد اهلو را ريمن (ناپاک) داشتند» (ژينيو، 1372، ص۸۴).
سوم. گناه جادوگري، و چهارم. گناه مادراني است که از شير دادن به نوزاد خود (يا بهعلت سبکسَري و يا به علت فقر) خودداري کردهاند. پنجم. گناه سقط جنين.
نوع ديگر، گناهاني است که ارتباطي به جنسيت زنان ندارد (سلطاني، 1384، ص148). در ارداويرافنامه با تفکيک جنسيتي که در خصوص گناهان ارائه شده، مجازاتهاي زنان در موارد متعدد سنگينتر از مردان قلمداد گرديده و گاهي بهطور غيرمستقيم زنان عامل برهم خوردن نظم اجتماع معرفي گرديدهاند. نويسنده در اين متن با تفکيک جنسيتي و با موضع جانبدارانه نسبت به مردان، به نوعي معراج و سفر معنوي را نيز مختص مردان دانسته است. درواقع ويراف مشکلات اجتماعي و تنشهاي اخلاقي روزگار خود را در قالب اين معراجنامه بيان نموده است (کامجو، ۱۳۹۹، ص۱۳).
در فرگرد پنجم ارداويرافنامه، تقابل جهنم و بهشت، با عباراتي همچون تاريکي، تنگي، درد، بيماري، رنج، تعفن و ترسناک براي جهنم، و واژگاني نظير روشني، آسايش، فراخي، رامش، شادي، خوشبويي براي بهشت به تصوير کشيده شده است (ژينيو، 1372، ص۵۰). اما کساني که ثواب و گناه آنان با هم برابر است در برزخ يا «همستگان» جاي ميگيرند (همان، ص۵۱). در ارداويرافنامه براي تبيين مقام و درجات نيکوکاران سه درجه «ستاره پايه»، «ماه پايه» و «خورشيد پايه» درنظر گرفته شده که ـ به ترتيب ـ متعلق به دارندگان «انديشه نيک»، «گفتار نيک» و «کردار نيک» است.
نکته درخور تأمل اينکه گام سوم يا مرتبه خورشيد پايه در فرگرد نهم به روان پادشاهان و کارگزاران خوب تعلق گرفته است: «چون گام سوم را با کردار نيک فراز نهادم، آنجايي که کردار نيک جاي دارد آن را بالاترين روشني بالاترين روشنيها خوانند... سروش اهلو و آذرايزد گفتند: اين جاي، خورشيد پايه و ايشان روانهاي کساني هستند که در گيتي پادشاهي خوب و دهبدي و سالاري کردند» (همان، ص۵۳).
بهنظر ميرسد ويراف مشکلات اجتماعي و تنشهاي اخلاقي روزگار خود را در قالب اين معراجنامه بيان نموده و کوشيده است تا از ديدگاه ديني بتواند به جامعه عصر خويش کمکي برساند؛ به اين معنا که مضامين اين معراجنامه بازتاباننده رويدادهاي اجتماعي و فرهنگي آن زمان بوده است.
در فرگرد 13 چنين آمده است:
ديدم روان زنان با بسيار انديشه نيک، با بسيار گفتار نيک و با بسيار کردار نيک... که شوهر خود را سالار دارند. پرسيدم: اين روانها کدامند؟ سروش اهلو و آذر ايزد گفتند که اينها روان زناني هستند که در گيتي آب را خشنود کردهاند، زمين، گياه، گاو، گوسفند و همه آفريدههاي خوب ديگر اورمزد را خشنود کردهاند. اينها... خضنودي و پرستش ايزدان را بهجاي آوردند... و يگانگي و ترس، آگاهي (احترام) و فرمانبرداري شوهر و سالار خويش را انجام دادند و بر دين مزديسنان بيگمان بودند بر ثواب کردن و پرهيز کردن از گناه کوشا بودند (همان، ص۵۵-۵۶).
در ارداويرافنامه براي عدم پايبندي زنان و مردان به اصول اخلاقي، مجازاتهاي دشواري در نظر گرفته شده است. در فرگرد 60 چنين آمده: «ديدم روان مردي که تن او را در ديگي رويين کردهاند و آن را ميپزند. پاي راست او بيرون آن ديگ بود. پرسيدم که اين تن چه گناه کرد؟ سروش اهلو (پاک) و ايزد آذر گفتند که اين روان آن مرد دروند (بدکار) است که در ميان زندگان با ميل به شهوت و با بدي سوي زن شوهردار بسيار رفتي» (همان، ص۷۸).
در ارداويرافنامه رعايت معيارها و شاخصهاي اخلاقي براي هر دو گروه مردان و زنان الزامي است و مجازات سوءاستفاده مردان از ناآگاهي زنان به اين صورت بيان شده است:
ديدم روان مردي که مارها مژه او را ميگزيدند و ميجويدند و به هر دو چشم مار و کرم ميريدند و ميخي آهنين بزبان او رسته بود. پرسيدم که اين تن چه گناه کرده که روان اينگونه گران بادافراگراني را متحمل ميشود؟ سروش اهلو و ايزد آذر گفتند که اين روان آن مرد دروندي (گناهکار) که عمل لواط بسيار کرد و به دليل ميل به شهوت بد با زن کسان (ديگر) همخوابگي کرد و با چربزباني خويش، زنان ديگر را فريفت و گمراه کرد و از شوهر جدا کرد (همان، ص۸۳).
هرچند ساختار فکري ارداويرافنامه بر اطاعت زن از مرد تأکيد نموده و بر اين مبنا شکل گرفته، اما رعايت اخلاقيات و پايبندي و تعهد به خانواده را به هر دو گروه زن و مرد متذکر شده است. بهنظر ميرسد اين امر و عدم پايبندي اخلاقي مردان و زنان و آسيب ديدن خانوادهها در برخي نقاط در جامعه زردشتي از جمله آسيبهاي اجتماعي آن روزگار بوده، و بدينرو در ارداويرافنامه بارها از مجازاتهاي مربوط به اين آسيبها سخن گفته شد است.
جدول (1): گزيدهاي از شباهتهاي ارداويرافنامه با معراج پيامبر
معراج پيامبر سفر ارداويراف
گزينش پيامبر براي معراج بر مبناي شايستگيها (مکارم شيرازي و ديگران، بيتا، سوره اسراء، آيه 1). انتخاب ارداويراف براساس شايستگيهاي بيگناه بودن و خوشنامي (ژينيو، 1372، ص42).
علت اين سفر مشاهده آيات الهي و آگاهيبخشي آنان به مردم براي برطرفکردن شک و ترديد ناباوران و ناکار کافران (عباسي و بهمني، 1397، ص242). رهاورد سفر ويراف نجاتبخشي قوم و هدايت ترديدهاي ناباوران به سوي يقين (بيگزاده و زنديطلب، 1396، ص71).
درآميختگي با الوهيت (ابنسينا، 1366، ص۱۱۶). درآميختگي با اولوهيت از طريق راهيابي ويراف به بارگاه اورمزد (ژينيو، 1372، ص۹۴).
نماز خواندن با انبيا الهي (عباسي و بهمني، 1397، ص253). نماز ويراف با سروش اهلو و آذر ايزد و همچنين با اهلوان (همان، ص۴۸ و ۵۰).
ديدار با فرشتگان (همان، ص253). ديدار با فرشتگان (بيگزاده و زنديطلب، 1396، ص61؛ همان، ص51).
دوزخ و عذاب مردم گناهکار (ابنسينا، 1366، ص۱۱۰). دوزخ و عذابها و طبقات آن (ژينيو، 1372، ص۵۹).
همراهي جبرئيل با پيامبر (همان، ص۱۰۳). همراهي سروش اهلو و آذر ايزد با ارداويراف (همان، ص۴۸ و۵۰).
مجازات زنان خيانتکار به همسر و آويختن آنها را سينههايشان (ابنهشام، 1383، ص۲۰۱-۲۰۲). آويختن زنان خيانتکار و آويختن آنها به سينههايشان (همان، ص۶۵).
جدول (2): گزيدهاي از تفاوتهاي ارداويرافنامه با معراج پيامبر
معراج پيامبر سفر ارداويراف
مکان سفر پيامبر از مسجدالاقصي به مکه بوده است. مکان سفر ويراف، آتشکده آذرفرنبغ فارس بود (سلطاني، 1384، ص145).
پيامبر در خلال سفر از نوشيدن شراب پرهيز کرد و به اشارت جبرئيل شير نوشيد (ابنسينا، ۱۳۶۶، ص۱۰۶). ويراف پس از نوشيدن ميو منگ به معراج ميرود (همان، ص144).
در اين زمينه گناهي درباره زن وجود ندارد. در «ارداويرافنامه» گناهان مربوط به مسئله دشتان (عادت ماهيانه) است (ارداويرافنامه، فرگرد ۲۰، ص۶۳).
- غلبه صفت تاريکي بر آتشين بودن در توصيف دوزخ (ژينيو، 1372، ص76، 93 و 86).
طول سفر پيامبر يک شب بوده است (همان، ص۱۱۹). طول سفر ارداويراف و بازگشت او به تن پس از 7 شبانه روز صورت ميگيرد (بيگزاده و زنديطلب، 1396، ص67).
پيامبر قبل از معراج، به مقام رسالت مبعوث شده بود. ارداويراف پس از اين سفر و کشف و شهود، صلاحيت پيامبري اورمزد را پيدا ميکند (محمدي و نظري، 1387، ص۱۹۸)
نتيجهگيري
بررسي تطبيقي روايت معراج پيامبر با ارداويرافنامه نشانگر همسانيها و متنآميزي اين دو رويداد، بهويژه از منظر فرجامشناسي است. برخي از اين وجوه شباهت مربوط به اهداف و دلايل تکوين اين سفرهاست. بروز شک و انکارهاي مخالفان، وجود آسيبهاي اجتماعي و برخي مفاسد اخلاقي و کنشهاي خطاکاران زمينههاي اين سفرهاي معنوي را رقم زد. برخي ديگر از همسانيها به توصيفات بهشت و دوزخ، مجازات گناهکاران، پاداش نيکوکاران و سلسله مراتب آنها مربوط ميشود. اين شباهتها همچنين يادآور ضرورت مکافات عمل و رابطه تکليف و پاداش، معناداري هستي و باورمندي به رستاخيز است. طرفه آنکه اين بررسي حاکي از آن است که از منظر فرجامشناسي، جهات جامع ميان اديان از جهات فارق آن کمتر نيست.
- ابنسينا، ۱۳۶۶، معراجنامه، به تصحيح نجيب مايل هروي، چ دوم، مشهد، بنياد پژوهشهاي آستان قدس.
- ابنهشام، عبدالملک بنهشام، ۱۳۸۳، سيرت رسولالله (ترجمه سيرت ابناسحاق)، ترجمه رفيعالدين بن اسحق بن محمد همداني (قاضي ابرقوه)، چ سوم، تهران، مرکز.
- ايزدي، مهدي و بابالله محمدي نبيکندي، 1394، «تحليل و بررسي تطبيقي معراج پيامبر از ديدگاه مايکل سلز و آنه ماري شيمل با نگاه درون مذهب»، الهيات تطبيقي، ش13، ص58-43.
- بازگیر، نورالدین، علي حیدری، محمدرضا حسنی جلیلیان و علي نوری خاتونبانی، ۱۳۹۷، «بررسي و تحليل اهداف و ويژگيهاي پنج سفرنامه روحاني (گيلگمش، ارداويرافنامه، افسانه ارافلاطون، سيرالعباد سنايي، کمدي الهي دانته)»، متن پژوهي ادبي، ش۷۶، ص۳۳-۶۰.
- بيگزاده، خليل و احسان زنديطلب، 1396، «تحليل سفر روحاني ويراف در ارداويرافنامه براساس الگوي کمبل»، جستارهاي نوين ادبي، ش196، ص55-76.
- توراني، اعلا و منيره سلطاناحمدي، 1393، «کندوکاوي پيرامون فرجامشناسي از ديدگاه پل تيليش»، جستارهاي فلسفه دين، ش47، ص1-19.
- حاجيزاده، مجيد، ۱۳۹۱، «بازتاب معراج پيامبر در شعر فارسي از آغاز تا پايان قرن هشتم»، عرفانيات در ادب فارسي (ادب و عرفان)، ش۱۱، ص۶۵-۸۸.
- حسنزاده، مهدي و زهره زهانيزهان، 1389، «فرجامشناسي زردشتي»، پژوهش ديني، ش20، ص239-260.
- دهقانزاده، سجاد، سيمين ياري و نسترن حبيبي، 1398، «فرجامشناسي انسان با توجه به مهابهاراتا و ارداويرافنامه»، معرفت اديان، ش41، ص101-118.
- زرينکوب، عبدالحسين، 1369، در قلمرو وجدان، تهران، علمي.
- ـــــ ، ۱۳۷۱، پله پله تا ملاقات خدا، چ دوم، تهران، علمي.
- ژينيو، فيليپ، 1372، ارداويرافنامه، ترجمه و تحقيق ژاله آموزگار، تهران، معين.
- سرامي، قدمعلي و سلما ساعدي، 1389، «سيري در معراجنامهها و سفرنامههاي شهودي»، تحقيقات زبان و ادب فارسي، ش3، ص79-109.
- سرگلزايي، علي، ۱۳۷۹، «بهشت و دوزخ در دين زردشتي»، دانشکده ادبيات مشهد، ش۴۷ و۴۸، ص۲۰۳-۳۱۹.
- سگاي، ماريرز، ۱۳۸۵، معراجنامه، ترجمه مهناز شايستهفر، تهران، مؤسسه مطالعات هنر اسلامي.
- سلطاني، سيما، 1384، «گناهان زنان در ارداويرافنامه»، پژوهش زنان، ش13، ص143-154.
- سلطاني، منظر و کلثوم قربانيجويباري، 1392، «تحليل مقايسهاي ارداويرافنامه، سيرالعباد، کمدي الهي»، پژوهش زبان و ادبيات فارسي، ش28، ص39-66.
- شاکر، کريم، 1386، «تحليل اسطوره سدرةالمنتهي در متون اصيل عرفاني»، اديان و عرفان، ش12، ص133-149.
- شيمل، آنهماري، 1383، محمد رسول خدا، ترجمه حسن لاهوتي، تهران، شرکت انتشارات علمي و فرهنگي.
- ضرغام، ادهم و ندا عظيمي، ۱۳۹۵، «مطالعه تطبيقي شرايط اجتماعي ـ سياسي تأثيرگذار بر شکلگيري کمدي الهي دانته و معراجنامه»، پژوهشهاي ادبيات تطبيقي، ش9، ص۲۷-۵۸.
- طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1363، تفسير الميزان، ج13، ترجمه سيدمحمدباقر موسوي همداني، بنياد علمي و فکري علامه طباطبائي.
- عباسي، علي و کبري بهمني، 1397، «مقايسه سطوح معنايي معراج پيامبر و سفر اسکندر»، متن پژوهي ادبي، ش76، ص240-266.
- عطار نيشابوري، ۱۳۶۱، اسرارنامه، تصحيح سيد صادق گوهرين، چ دوم، تهران، زوار.
- کامجو، سهيلا، ۱۳۹۹، «متنشناسي و تحليل قوانين حقوقي زنان در آيين زردشتي از اواخر دوره ساساني تا پايان قرن چهارم هجري قمري»، رساله دکتري دانشگاه آزاد اسلامي واحد داراب، رشته تاريخ گرايش ايران باستان.
- گواهي، احمدرضا و حشمتالسادات معينيفر، ۱۳۹۸، «نگاهي به خداشناسي و فرجامشناسي در دين اسلام و آيين سيک»، تحقيقات کلامي، ش۲۵، ص۷-۲۴.
- مجلسي، محمدباقر بن محمدتقي، 1379، معراج پيامبر اسلام، به کوشش مرتضي جنتيان، اصفهان، کانون پژوهش.
- محمدي اشتهاردي، محمد، 1376، سيماي معراج پيامبر اسلام از ديدگاههاي گوناگون، قم، حوزه علميه.
- محمدي، گردآفرين و جليل نظري، ۱۳۸۷، «مقايسه نگاه ارداويرافنامه و رسالة الغفران در دنياي پس از مرگ»، ادبيات تطبيقي، ش۸، ص۱۹۵-۲۱۱.
- مکارم شيرازي و ديگران، بيتا، تفسير نمونه، قم، دارالکتب الاسلاميه.
- مکاريک، ايرناريما، 1385، دانشنامه نظريههاي ادبي معاصر، ترجمه مهران مهاجر و محمد نبوي، تهران، آگه.
- ميرزايي، عليرضا، 1397، «رويکرد انتقادي به نگاه انديشمندان اسلامي درباره معراج»، انسانپژوهي ديني، ش40، ص185-209.
- ناس، جان، 1369، تاريخ جامع اديان، ترجمه علي اصغر حکمت، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي.