معرفت ادیان، سال سیزدهم، شماره دوم، پیاپی 50، بهار 1401، صفحات 135-150

    جایگاه و مفهوم «ماعت» در مصر باستان

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ سیدسعیدرضا منتظری / استادیار گروه ادیان و عرفان، دانشکدگان فارابی دانشگاه تهران / ssmontazery@ut.ac.ir
    سعیده شریفی / کارشناس ارشد ادیان و عرفان، دانشکدگان فارابی دانشگاه تهران
    چکیده: 
    «هرم بزرگ هستی» یا «نظم کیهانی»، بنیادی ترین طرح هستی شناسی است که از آغاز دوران ما قبل تاریخ تاکنون در بین بسیاری از جوامع و فرهنگ های گوناگون بوده و جامعه را نظام مند می کرده است. نمونه هایی از مفهوم «نظم کیهانی» در بین اقوام عبارت است از: در سنت هندی «ریته»، در باورهای زرتشتی «اَشه»، در مصر باستان «ماعت»، در دین بودایی «دهرمه»، در مسیحیت «لوگوس»، در یونان باستان «دایکو» یا «منوس»، در خاور دور «دائو» و در اسلام «وحدت». بر این اساس، جهان مرکب از زنجیره عظیمی تصور می شد که نظمی قائم محور و غایتمند بر تمام موجودات، از رأس تا پایین ترین موجود حاکم را برقرار می سازد؛ یعنی دیدگاهی متافیزیکی که به دنبال معنا و انسجام در جهان بود. این دیدگاه که در اصل مبتنی بر اسطوره بود، دو جنبه آسمانی و زمینی داشت که در شکل زمینی منجر به شکل گیری نظام های سیاسی و فلسفی گوناگون می شد. پژوهش حاضر با روش توصیفی ـ تحلیلی بر آن است تا به جنبه های گوناگون یکی از این مفاهیم آن، یعنی «ماعت» در تمدن مصر باستان بپردازد و مشخص سازد که ابعاد گوناگون «ماعت» گویای منطق توحیدی است که با پیوند خوردن با امور ماورائی و آسمانی معنا پیدا می کند.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Position and Concept of "Maat" in Ancient Egypt
    Abstract: 
    The "great pyramid of existence" or the "cosmic order" is the most fundamental ontological project that has existed among many different societies and cultures since the beginning of the prehistoric times and has systematized the society. Examples of the concept of "cosmic order" among nations are: the Indian tradition of "Rita", the Zoroastrian belief of "Ashe", "Maat" in the ancient Egypt, "Dharma" in Buddhism, "Logos" in Christianity, "Daiko" or "Minos" in ancient Greece, "Dao" in the Far East and "Unity" in Islam. Accordingly, the universe was thought to consist of a great chain that establishes a purposeful order for all beings, from the highest to the lowest beings; i.e. a metaphysical perspective that sought meaning and coherence in the world. Originally based on myth, this view had two aspects, celestial and terrestrial, and the terrestrial form led to the formation of various political and philosophical systems. Using a descriptive-analytical method, this research deals with one of its concepts, namely "Maat" in the ancient Egyptian civilization, in several aspects and shows that the various dimensions of "Maat" indicate a monotheistic logic that becomes meaningful in connection with the transcendental and celestial affairs.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

    مقدمه
    يکي از پديده‌هاي مهمي که در اديان و فرهنگ‌‌هاي مختلف بدان توجه اساسي شده، نيروي پايدار نظم کيهاني و قانون طبيعت است. اين نظم در قديمي‌ترين سير تاريخي مطرح شده و در ضمير ناخودآگاه هر مليتي به‌مثابه اصلي توسعه‌يافته در همه آيين‌ها و سنن تاکنون بوده است (پيکر، 1387، ص21-22). اگر بخواهيم اين نظم را تقسيم‌بندي کنيم بايد دو وجه براي آن در نظر بگيريم:
    الف) بعد نظري؛ ادراکات قانوني حاکم بر عالم؛
    ب) بعد عملي؛ مبني بر قوانين و اعمال اخلاقي در چهارچوب فرهنگي که به‌مثابه طرحي براي سازماندهي ساختاري و اجرايي و حيات انساني، متناسب با ماهيت حقيقي جهان است و مباني گريز‌ناپذير آن براي نظامي جهاني، يا جاودانگي نظم کيهاني گسترش يافته است. بر اين اساس، اطمينان به وجود نظمي حاکم بر کل جهان، به صورت يک اعتقاد عمومي فراگير مي‌شود و حوادث فرديِ درون جامعه رخدادهاي تصادفي نيست، بلکه بخش‌هايي از چهارچوب‌هاي معنادار بزرگي است که در سراسر زمان بسط يافته‌ است. ‌علاوه بر اين، اعتقاد به اينکه کل جهان بر اساس نظمي طبيعي و اخلاقي بنا شده و همچنان جريان دارد، انسان‌ها را، چه به صورت فردي و چه به صورت گروهي قادر مي‌سازد تا به شکل مؤثري با بحران‌هاي معنوي، اخلاقي و معرفتي برخورد کنند (لانگ، 2000، ص88).
    اين اعتقاد، مردمان را ناگزير ملزم مي‌ساخت تا حيات خويش را اعم از مادي و معنوي با اصول و قوانين ازلي و ابدي نظام مقدس کيهاني همسو سازند. مصريان اين نظام مقدس را ماعت (Ma-ā-t) ناميدند (رستم‌وندي، 1388، ص50). «ماعت» نظامي بود که خداي خورشيد، «رع» (Ra) ـ که آفريدگار جهان است ـ در آغاز زمان و براي هميشه خلق کرده بود. نتيجه اين امر سلطه تصوري ايستا از جهان، بر انديشه مصريان جهان باستان بود و برخلاف انسان‌هاي عصر جديد، آنان خود را از بدو تولد درگير جريان‌هاي پيوسته و پويايي از پيوندها و گسست‌هاي گوناگون نمي‌يافتند و معتقد بودند: در آشفتگي‌هاي اجتماعي و تباهي اخلاقي، ماعت همواره حاکم خواهد ماند.
    اين مفهوم، حاکميتي را به تصوير مي‌کشد که داراي دو بعد است:
    بعد نخست نماد هنجار جهاني و زميني که عبارت است از: حفظ نظم اجتماعي و قضايي و نماد عدالت و برابري در جهان.
    بعد دوم، الهي.
    ماعت، هم مادر رع است، هم دختر او و هم همسر او، و از سوي ديگر، خواهر روحاني فرعون نيز هست. چون نخستين وظيفه فرعون رعايت «قانون ماعت» در سراسر سرزمين مصر است، او جزء جدا نشدني نهاد فراعنه به‌شمار مي‌رود و در تصاوير، فرعون را در حال اعطاي پيشکش به ماعت و خدايان مي‌بينيم و اين بدان معناست که فرعون بايد در تمام اعمالش خود را با خواسته‌هاي ماعت منطبق کند (داماس، 1962، ص167). بنابراين در تفاسير انجيل و متون قديمي باستان، مفهوم «ماعت» در ارتباط با اصول منطقي، علاقه‌مندان زيادي به خود جذب کرده است. براي مثال، «نتايج خوب به دنبال اعمال خوب مي‌آيد» يا «پاداش از آن کسي است که به ماعت عمل کند» (آسمان، 1990، ص105).
    با توجه به اين مسئله، پرسش اصلي اين پژوهش بدين قرار است: در جامعه مصر باستان، ماعت در چه جايگاهي دارد و از چه کارکردهاي برخوردار است؟
    در مصر باستان «ماعت» مفهومي انتزاعي در حوزه اجتماعي و کيهاني است و به‌مثابه الهه نظم و حقيقت مجسم مي‌گردد و نمايانگر حس دقيق به هم پيوسته از حقيقت و نظم در تمام جوانب زندگي است که هر فرد، از هرم جامعه که پادشاه در رأس آن است، تا رعيت از طريق عملکرد صحيح و گفتار صادقانه مسئول حفظ ماعت است. اين ارتباط نزديک، با رفتارهاي اجتماعي و اخلاقي مصر همسان است.
    پيشينه پژوهش
    ـ اباذري و همکاران (1387) در کتاب اديان جهان باستان، در قسمت اديان و مذاهب مصر باستان آورده است: در بخش‌هايي از مصر باستان، خدايان فراواني با روش خاص خود پرستش مي‌شدند. در مصر باستان بنيان جامعه بر پايه يکي از اين خدايان، يعني ماعت بوده که خداي عدالت و راستي است؛ خدايي که نظم را، چه در جهان مينوي و چه در جهان دنيوي برقرار مي‌سازد.
    ـ ژ. ويو (1389) در کتاب اساطير مصر، اسطوره‌هاي مصري را در زمره کهن‌ترين داستان‌هاي اساطيري جهان دانسته و نام تمام خدايان مصري و نحوة پيدايش و خويشتکاري آنها را بيان نموده است. وي در فصول بسياري درباره ماعت سخن گفته است و نقش آن را در ارتباط با خدايان، جامعه و انسان بيان کرده است.
    ـ سارا ايلز جانستون (1394) در کتاب درآمدي بر دين‌هاي دنياي باستان، در بخش اول آشنايي با دين‌هاي باستان به موضوعاتي همچون کيهان‌شناسي، قانون و اصول اخلاقي اشاره دارد. در بخش دوم، تاريخ دين‌هاي باستان و خدايان، فرهنگ و سنت‌هاي ديني موجود در مصر باستان را ذکر کرده است. در بين اين خدايان، مفهوم «ماعت»، به‌منزله معيار سنجش اعمال بشري و محکمه الهي در جهان بعدي و ادامه محکمه زميني محسوب مي‌شود. نتيجه همين امر موجب اعتقاد به معاد در مصر باستان گرديد.
    ـ در بين محققان غربي نيز آسمان در سال 1990 در مقاله «ماعت: عدالت و جاودانگي در مصر باستان»، به جنبه‌‌هاي گوناگون ماعت و نقش تعيين‌کننده و انتظام بخش آن در نظام پرستشي مصر پرداخت و جنبه‌‌هاي عدالت‌گستر آن را در سطح جهان تبيين نمود. او در ادامه تحقيقات خود در سال 2008 کتابي با عنوان از خدا و خدايان: مصر، اسرائيل و ظهور توحيد، جنبه‌‌هاي توحيدي و ظهور اين تفکر در مصر و ديگر تمدن‌هاي اطراف مصر را ذکر کرده و بحث نظام‌مندي را درباره خدايان مصر و رابطه آنها با توحيد و نقش اساسي ماعت در اين‌باره آورده است.
    ـ کارنگا در سال 2004 در کتاب ماعت؛ انديشه اخلاقي در مصر باستان، به جنبه‌‌هاي اخلاقي و نقش تأثيرگذار اين خدا در تفکر و جامعه مصر باستان و نقش اساسي در برقراري اخلاق در جامعه پرداخته است.
    ـ فرائونه و اميلي تيتر (2004) در مقاله «ماعت مصري و متيس هزيود»، نقش ماعت و تأثيري را که در شکل‌گيري تفکر خدايان در يونان و نقشي را که در شکل‌گيري اخلاق يوناني دارد، بيان مي‌کنند. در اين مقاله به نقش ماعت در گزينش پادشاهان و حکمرانان منطقي در مصر در مقايسه با نقش متيس در يونان را اشاره شده است.
    ـ مسخي (2011) نيز در مقاله‌اي سال با عنوان «زبان‌شناسي فرهنگي کارتولي (گرجي) سومريان و مصريان»، بحث‌‌هاي زباني تمدن مصر و سومر و قفقاز را ذکر کرده و بسياري از خدايان اين تمدن‌‌هاي بزرگ را مشخص نموده و از لحاظ زباني رابطه بين آنها را بررسي کرده است.
    مصر؛ تمدن پايدار
    قريب پنج‌هزار سال پيش، سرزمين متمدن مصر در شمال شرقي افريقا شروع به گسترش کرد و با گذشت زمان، فرهنگ و روش اقوام مصر که در مرکز آن فرعون قرار داشت، روزبه‌روز غني‌تر شد. اقتدار و پيشرفت سرزمين مصر مستقيماً به سرنوشت فرمانروايان بستگي داشت. وقتي فرعون مقتدر بود مصر دوران رشد و افتخار را سپري مي‌کرد؛ اما اگر قدرتش تضعيف مي‌شد جامعه را بي‌نظمي و خونريزي فرا‌مي‌گرفت. با وجود اين مشکلات، حتي طي دوران‌هاي سخت، مصر تقريباً دست نخورده باقي ماند (لاسيور، 1387، ص10).
    دين در مصر، بالا و پايين همه چيز بود؛ در هريک از مراحل و هر شکلي از اشکال آن، از توتم تا فلسفه الهي و علم لاهوت وجود داشت و اثر آن در ادبيات و شکل حکومت، هنر و هر چيز ديگري آشکار بود. غير از سرزمين‌هاي روم و هند در هيچ جاي ديگر جهان، به اندازه مصر، خدايان متعدد وجود نداشته است. مطالعه عقايد مردم مصر نيز همچون ديگر اقوام، بدون تحقيق درباره خداياني که مي‌پرستيدند امکان‌پذير نخواهد بود (اباذري و همكاران، 1387، ص673).
    خدايان بر طبيعت و تمام جوانب زندگي، از تولد تا مرگ حاکم‌ و حتي به شکل انسان، حيوان و يا ترکيب اين دو بودند. برخي از اين خدايان همان توتم‌هاي قديمي نوم‌ها (ايالت‌ها و قوم‌هاي کوچک در مصر باستان) بودند که با گذشت زمان، تعدادي از ايشان مشهور و به‌نام خدا معرفي شدند (اسميت، 1394، ص27-371). اگر خدا يا الهه جديدي پديدار مي‌گشت با اعتقاد يا آيين جديد مرتبط مي‌شد، گونه‌اي که خدايان جديد جايگزين خدا يا الهه با اعتقادات موجود نمي‌شدند، بلکه فقط به لحاظ مقبوليت عامه بالا مي‌رفتند يا فرومي‌افتادند (لاسيور، 1387، ص50).
    بنابراين واژه‌اي مصري براي «دين» وجود ندارد، اما متني وجود دارد که مفهوم مصري اين واژه را توضيح مي‌دهد که رع پادشاه را فرمانرواي زمين ساخته، به اين اميد که ماعت عدالت، راستي و نظم را برقرار سازد، آپوفيس (Apophis) يا ايسفت (Isfet) بي‌عدالتي، دروغ و بي‌نظمي را نابود کند و اين کار را با قضاوت درباره مردم و رضايت خدايان انجام دهد؛ يعني با تقديم پيشکش‌‌ها به خدايان و تقديم نذورات به مردگان در مراسم خاکسپاري (جانستون، 1394، ص211).
    ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺁﻏﺎﺯ ﻫﺮ ﺑﺤﺜﻲ ﺩﺭباره ﻓﻠﺴﻔﻪ ﻣﺼﺮ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ، ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺳﺆﺍﻝ ﺍﺳﺎﺳﻲ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﺁﻳﺎ به‌کار بردن ﻭﺍﮊﻩ «ﻓﻠﺴﻔﻪ» ﺩﺭباره ﺗﻔﮑﺮ ﻣﺼﺮﻳﺎﻥ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﺻﺤﻴﺢ ﺍﺳﺖ؟ ﺩﺭ ﭘﺎﺳﺦ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺳﺆﺍﻝ، ﺍﺧﺘﻼﻑ ﻧﻈﺮﻫﺎﻱ ﺁﺷﮑﺎﺭﻱ ﺑﻴﻦ محققان ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺍﻳﻦ ﺍﺧﺘﻼﻑ ﻧﻪ‌ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺭ خصوص ﻣﺼﺮ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ، ﺑﻠﮑﻪ ﺩﺭباره ﺗﻤﺎﻡ ﺗﻤﺪن‌هايي که ﻗﺪﻣﺖ ﻧﻈﺎﻡ ﻓﮑﺮي ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ شکل‌گيري ﻓﻠﺴﻔﻪ ﮐﻼﺳﻴﮏ ﺩﺭ ﻗﺮﻥ ﺷﺸﻢ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻣﻴﻼﺩ ﺩﺭ ﻳﻮﻧﺎﻥ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﺑﺎﺯ مي‌گردد، ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ. در خصوص مصر باستان، به‌طور خاص محققان مصري برجسته، مانند آسمان و برخي فلسفه‌پژوهان همچون اشنايدر بر اين عقيده‌اند که اصلاً به‌کار بردن واژه فلسفه درباره روش تفکر مصر باستان صحيح نيست (گرنس، 2016، ص141).
    آسمان بر اين ﻋﻘﻴﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﻭ ﺩﻟﻴﻞ نمي‌توان ﺗﻔﮑﺮ ﻣﺼﺮ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﻔﮑﺮﻱ ﻓﻠﺴﻔﻲ ﻧﺎﻣﻴﺪ:
    ﺍﻟﻒ) ﺍﻧﺪﻳﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﻣﺼﺮ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﺑﻪ هيچ وجه ﻣﺘﻔﮑﺮﺍﻥ مستقلي نداشته‌اند، ﺑﻠﮑﻪ ﺗﻔﮑﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺩﺭ ﺧﺪﻣﺖ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻭ ﺑﺮﻗﺮﺍﺭي ﻧﻈﻢ ﻭ ﻋﺪﺍﻟﺖ «ماعت» ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﻫﺪﻑ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺭ ﺩﺭﺟﻪ ﺍﻭﻝ ﻧﻪ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﺟﻬﺎﻥ، ﺑﻠﮑﻪ ﭼﮕﻮﻧﮕﻲ ﺍﺩﺍﺭﻩ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﻧﺤﻮ ﻣﻤﮑﻦ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﺗﻔﮑﺮ ﻣﺼﺮ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﺑﻴﺶ ﺍﺯ ﺁﻧﮑﻪ ﺗﻔﮑﺮﻱ ﺍﻧﺘﻘﺎﺩﻱ ﻭ ﻣﺴﺘﻘﻞ ﺑﺎﺷﺪ، نوعي ﺣﮑﻤﺖ ﻋﻤلي ﺍﺳﺖ. ﺍﻳﻦ ﻧﮑﺘﻪ ﺍﺯ آن نظر ﺍﻫﻤﻴﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ مهم‌ترﻳﻦ ﻭﻳﮋﮔﻲ ﺗﻔﮑﺮ ﻓﻠﺴﻔﻲ ﺍﺳﺘﻘﻼﻝ ﻭ ﺍﻧﺘﻘﺎﺩﻱ ﺑﻮﺩﻥ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ.
    ب) ﻧﻮﻉ ﺗﻔﮑﺮ ﻣﺼﺮﻳﺎﻥ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﺗﻔﮑﺮي ﺍﺳﻄﻮﺭﻩ‌اي ـ ﺍﻟﻬﻴﺎﺗﻲ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﻪ تفکر فلسفي (بليگبرگ، 2005، ص35).
    ريشه‌شناسي و مفهوم «ماعت»
    نظم در فرهنگ مصر باستان بسيار ارزشمند و مقدس بود، به‌گونه‌اي که حفظ و ايجاد نظم بر عهده جامعه و تمام اعضاي آن قرار داشت و در همه اشکال و ايدئولوژي‌هاي فرعي ظاهر مي‌شد. اين عنصر اساسي فراگير و پايدار در تمدن مصر باستان «ماعت» نام داشت و از چنان جايگاه والايي برخوردار بود که هر چيز مادي و معنوي را نمايان مي‌کرد و اولين بار در بين داستان‌هاي دهقانان بيان شده است. ماعت روستاييان را قادر مي‌ساخت تا به دنبال عدالت در موقعيت‌هاي خود باشند.
    مصريان ريشه‌‌ها و معاني متفاوتي را از اين واژه استنباط کرده‌اند. عده‌اي اين واژه را از ريشه «mā» به معناي «راهنمايي کردن» مي‌دانند که با دِجت زمان ابدي ارتباط دارد و روي هم آن را «راهنماي هميشگي و ابدي» معني کرده‌اند. برخي ديگر از همين ريشه، معناي آن را از تعبير «فراعنه»، به‌معناي مسطح و نظم متقارن در جهان مي‌دانند و به مرور زمان، با توسعه معنايي به‌عنوان «نظم، حقيقت و عدالت» در تمام جنبه‌هاي آن به‌کار برده‌اند (مسخي، 2011، ص32-78). برخي هم «ماعت» را از ريشه فعل «Mj» گرفته و آن را به ‌معناي «هدايت امور» و همچنين «پيوند آرمان‌هاي اجتماعي، علم و معرفت در هستي» ترجمه کرده‌اند.
    براي واج «t» در «Maāt» چهار تفسير ذکر شده است: 1. هماهنگي در همه چيز؛ 2. تمرکز در امور اجتماعي؛ 3. مخالفت با بي‌عدالتي در حوزه سياست؛ 4. پيروي از اصول و قوانين ماعت در حوزه شخصي (واليزبادج، 1971، ص277).
    در متن‌هاي پادشاهي قديم (2700 سال پيش از ميلاد مسيح) ماعت از سه جنبه برخوردار بوده است: الف) براي يکديگر عمل کنيد (همبستگي قابل تأثير)؛ ب) صحبت کردن و گوش دادن به يکديگر (همبستگي اجتماعي). ج) انديشيدن به يکديگر (تمايل مشترک) (آسمان، 1990، ص65).
    اما تاکنون هيچ سندي از مصر باستان وجود ندارد که يک تعريف صحيح از «ماعت» ارائه داده باشد. تنها منابعي که منعکس کننده کاربردهاي متناظر ماعت هستند متون هرمي يا اعلاميه‌ها، فضايل، کتاب‌ها و زندگينامه‌هاي دوران پادشاهان جديد هستند. اين متون حکايت از آن دارند که چگونه کشاورزان، مقامات و پادشاهان طبق ماعت زندگي مي‌کردند و از اين‌رو مي‌توان استدلال کرد که ماعت به‌مثابه ابزاري تحليلي در تمام زندگي روزمره براي تعيين معيارهاي زندگي در سراسر فرهنگ و تمدن مصر باستان مورد استفاده قرار مي‌گرفته است (مارتين، 2008، ص953) و همه چيز را با يک وحدت غيرقابل تغيير پيوند مي‌دهد: جهان، جامعه و افراد.
    نتيجه اين امر طبيعي، کيهان بي‌عيب و نقص بوده است که نمي‌تواند کاملاً نابود شود. ماعت از قرن چهاردهم پيش از ميلاد به صورت يک الهه بالدار بوده که مانند ايزيس مي‌توانست مردگان را با تکان دادن بال‌هاي خود زنده کند. از ديگر نشانه‌هاي ماعت علامتي بود که در نوشتن نام او استفاد مي‌شد و مانند پايه و ستون بود. چنين علامتي در زير تخت خدايان نشان داده مي‌شد که به‌مثابه قاضي الهي عمل مي‌کند. مهم‌ترين کار پادشاه حفظ اين نظام الهي بود. اين نظام کيهاني شامل پديده‌هاي طبيعي بود؛ مثل پرآبي همه‌ساله مصر و حوادث سياسي؛ مانند پيروزي ارتش مصر بر دشمنان. بدين‌روي اگر پادشاه در معابد ايده مناسبي مطرح کند خدايان خوشحال خواهند شد و در مصر رفاه و پايداري به وجود خواهد آمد و حتي در جنگ که بخشي از نظم الهي بود، ماعت ضرورت داشت (رملر، 2010، ص124-125).
    ابعاد کيهان‌شناختي ماعت
    مصريان همواره بر آن بودند تا بدانند که جهان توسط چه کسي و چگونه آفريده شده است. براساس سنت‌هاي سه شهر باستاني، هليوپليس (Heliopolis)، هرموپليس (Herma polis) و ممفيس (Memphis) براساس سه نوع کيهانزايي تدوين شده‌اند. منابع اصليِ بازگوکننده اين اسطوره‌ها عبارتند از: ستون‌هايي با نقوش و خطوط هيروگليف، ديواره دهليزها، تابوت‌‌ها، تالارها، هرم شاه در سقّارا (Saqqara) با هدف بر پا کردن جايي براي جهان آخرت و پادشاه که در جوار خدايي خورشيد قرار گرفته است (معصومي، 1388، ص222).
    الف) در همه اساطير چنين آمده: ماده اوليه عالم، گستره بي‌نهايت و تاريکي از آب است که «نون» نام داشت. پيش از خلقت اين ماده اوليه، جهان در بي‌نظمي و هرج و مرج کامل بود و خداي خالق که در متون ابتدايي در مصر باستان از او با نام آتوم (Atum) ياد شده است، با خلقت خود به اين ماده اوليه نظم دارد.
    ب) در آفرينش ممفيس، پتاح (Ptah) خداي سرنوشت و آفريننده جهان بود. البته خداي آتوم به‌طور کامل کنار گذاشته نشد، بلکه به‌مثابه تجليات گوناگون خداي پتاح به‌شمار مي‌آمد. در اين نظام آفرينشي، پتاح تنها خالق جهان مادي و سرور خدايان نبود، بلکه او آفريدگار يک نظام اخلاقي نيز محسوب مي‌شد. از ويژگي‌هاي نظام مزبور اين است که يک نوع ابهام از وحدت وجود و آموزهاي تقريباً فلسفي ارائه مي‌دهد.
    ج) اسطوره آفرينش هرموپليس شيوه‌اش متفاوت است. در اين اسطوره هشت خدا و چهار جفت وجود دارد که عبارتند از: نون و نونت؛ هوه و هوهت؛ کوک و کوئت؛ آمون و آمونت. اين چهار خدا هريک داراي معنايي هستند: نون به‌معناي آب، هوه به‌معناي بيکراني، کوک به‌معناي تاريکي، و آمون به‌معناي آنچه ديده نمي‌شود يا هواست. اين خدايان به عناصر اصلي آفرينش صورتي مشخص مي‌بخشيدند (سليماني اردستاني، 1394، ص181-182).
    اما بنيادين‌ترين اصل در هستي‌شناسي مصريان باستان اين است که تمام عالم بر دو گونه است: يکي نظم و ديگري بي‌نظمي و هرج و مرج. وجود نظم «ماعت»، و وجود بي‌نظمي که هرج و مرج بر آن حاکم است «ايسفت» ناميده مي‌شود. اين دو در تقابل با يکديگر قرار مي‌گيرند و ريشه اين تقابل را بايد در خلقت جست‌و‌جو کرد (مينياسي، 2014، ص100).
    ماعت در آغاز آفرينش، از طريق قدرت هکا (Hek) (آتوم و رع) متولد شد. او از آغاز، زماني که آب‌هاي اوليه نون، بن بن با آتوم در حضور آن بر روي آب ايستاده بودند، برخاست. در همان لحظه که خداي رع جهان را خلق کرد ماعت متولد شد و روحيه هماهنگي و تعادل او موجب خلق آفرينش شد و علتي گرديد که جهان مطابق هدف منطقي هکا، و عمل زندگي براساس ماعت باشد (مارک، 2016، ص152). در نتيجه با آغاز خلقت، هرج و مرج و بي‌نظمي به‌طور کامل از بين نمي‌رود، بلکه مقداري از اين بي‌نظمي در عالم باقي مي‌ماند و اصلاً جهان عرصه درهم آميختگي ماعت و آپوفيس است و به همين علت است که مصريان بر اين باورند که جهان کامل نيست (اوزداوينيس، 2008، ص36).
    ماعت و خداشناسي
    آنچه امروزه ما آن را «دين مصر» معرفي مي‌کنيم يا به عبارت بهتر، مي‌توان آن را به‌مثابه نظامي درک کرد که مصريان به‌دنبال سامان‌دهي و کنترل جهان خود بودند، وجود خدايان متعدد در مصر بود که مي‌توانستند نقش‌ها و صفات را به اشتراک بگذارند و تأثير‌گذار باشند. برخي خدايان به مکان‌هاي خاص مرتبط مي‌شدند و برخي ديگر قدرت‌هاي اصلي (مانند خورشيد) بودند. مصري‌ها پيشکش‌هايي تقديم خدايان مي‌کردند تا آنها را راضي نگه دارند که نتيجه آن حفظ ثبات کيهاني «ماعت» و ساير خدايان براي اتفاقات يا ترس‌هاي تأثير‌گذار بود و اين موجب مي‌شد تا مردم با آنها ارتباط شخصي برقرار کنند.
    خداياني که به نحوي با ماعت در ارتباطند عبارتند از:
    الف) اوزيريس
    خدايي بود که در روزگاري که هنوز مرگ پا در دنيا نگذاشته بود، در هيأت يک شاه بر مصر حکومت مي‌کرد. در آن زمان مردم هنوز چيزي درباره گناه نمي‌دانستند. خشونت، حرص و هيچ‌گونه نفرتي وجود نداشت. مردم با مهرباني با هم صحبت مي‌کردند. اوزيريس خداي طبيعت به‌شمار مي‌رفت. او در برداشت، به هنگام درو مي‌ميرد و به هنگام جوانه زدن غلات زنده مي‌شود و ايزد مردگان به‌شمار مي‌آيد. او همچنين، مانند رود نيل هر سال فراز و فرود دارد و مانند نور خورشيد که هنگام غروب در سايه‌ها معدوم مي‌شود، از نو در سپيده دم، درخشان‌تر از پيش پرتوافکن مي‌گردد (آسمان، 2008، ص58-61). در مصر اوزيريس به واسطه ماعت، پادشاهي خدايان جهان زيرين را بر عهده دارد و به وسيله ماعت به جاودانگي مي‌رسد. ماعت و ايزيس هر دو در تبرئه اوزيريس در دادگاه خدايان نقش داشتند (مک، 1970، ص3).
    ب) ايزيس
    الهه مادر و مظهر تمام فضيلت‌هاست. نيرويي است که همه چيز را زنده مي‌کند. مصري‌ها معتقد بودند که او مي‌تواند بر آسمان‌ها، زمين و قلمرو مردگان تأثير بگذارد. نخستين دختران او، گپ و نوت در باتلاق‌هاي مصب نيل چشم به جهان گشودند. اوزيريس او را به همسري برگزيد و او نيز بر تخت نشست. وي در متمدن کردن مصر، او را ياري داد (ويو، 1389، ص39). او را «الهه بزرگ، الهه مادر، بانوي محصولات سبز و بانوي برکات و وفور نعمت» مي‌ناميدند. او، هم نماد همسر محبوب و باوفا و هم مادري مهربان و هم پرستار بود. ايزيس هم مانند اوزيريس، هم الهه و هم انسان بود. ماعت همراه با ايزيس با نماد تخت سلطنت پيوند مي‌يابند (بليکر، 1966، ص3).
    ج) رع (خداي خورشيد و پدر ماعت)
    به‌معناي «آفريننده»، نام خورشيد و فرمانرواي مقتدر آسمان است. محراب او در هليوپوليس است. کاهنان اين شهر اظهار مي‌داشتند در اينجا بود که رع براي نخستين‌بار خود را بر شيئي سنگي به شکل ستون هرمي به نام «بِن بِن» نشان داد. انسان‌ها و آفريدگان ديگر همه از اشک‌هاي رع به وجود آمدند. رع کيهان نخستين را آفريد بود که با جهان کنوني متفاوت بود. او از کاخ شاهزاده واقع در هليوپوليس که معمولاً اقامتگاهش بود، بر جهان فرمان مي‌راند. همچنين رع پدر ماعت است و جهان را به کمک او آفريد (ويو، 1389، ص24-25).
    د) توث (Toth) «آفريننده متعال و همسر ماعت»
    اين نام دگرگون شده جهوتي يا زهوتي (Zehuti) در اعصار يونايي رومي است. يونانيان او را با هرمس، پيامبر ايزدان يکي مي‌پنداشتند و در سراسر مصر به‌عنوان ايزد ماه، پشتيباني دانش، ادبيات، خرد و اختراعات، سخنگوي ايزدان و نگهبان آثارشان شناخته شده بود. توث را معمولاً با سر لک‌لک نشان مي‌دهند که تاج ماه بر کاکل دارد، يا گاهي فاقد آن است؛ اما گاهي او را ميموني با سر سگ نيز نشان داده‌اند که نشان‌دهنده آن است که اين ايزد در دوران تاريخي، از آميختگي شخصيت دو ايزد ماه، يکي به گونه پرنده و ديگري به گونه ميمون پديد آمده است. توث در آغاز، خداي ماه بود. او از يک سو، خود ماه و از سوي ديگر سرور ماه به‌منزله چشم چپ خداي آسمان بود و در اسطوره مربوط به اين چشم نقش مهمي داشت. او در عين حال، چشم هوروس را که در نبرد با ست آسيب ديده بود، سلامت بخشيد (ايونس، 1382، ص33).
    پيوند ماه، خدا و زمان امري طبيعي بود و بدين‌سبب، توث زمان‌پيما نام داشت و چون به خط نخل در بسياري از تصاوير نماد توث بود، در همين زمينه توث را آفريدگار رياضيات، نجوم و معماري مي‌دانستند و در اين نقش حسابدار اموال خدايان و نيز منشي رع بود. توث به‌سبب رابطه‌اش با ماه، به سرور زمان و محاسبه سال‌ها بدل شد. نشان توث به‌عنوان ناظر زمان، شاخه نخلي است که تيغه‌هاي آن معرّف سال‌هاي عمر آدمي است.
    البته گفتني است که ماعت با الهه‌‌هاي ديگري همچون خونسو (ايزد ماه) (khonsu)، آنوبيس (ايزد مردگان) (Anobis)، هوروس (خداي آفتاب) (Hours)، و ايسفت (بي‌نظمي) (Isfat) در ارتباط هستند و کارکردهاي متقابلي با يکديگر دارند (ويو، 1389، ص59-60).
    ماعت و آخرت‌شناسي
    باورهاي مصر باستان از ديرباز با سرنوشت انسان پس از مرگ عميقاً ارتباط داشته است. ارتباطي که ابتدا در مکتوبات اهرام ثبت شده است. اين مکتوبات توسط کاهنان هليوپوليس قريب 2400 قبل از ميلاد تنظيم شده و روي ديواره‌هاي داخلي قبرهاي هرم برخي از فراعنه سلسله‌هاي پنجم و ششم درج شده بود تا جاودانگي و سعادت آنان را در عالم ديگر تضمين کند. مصريان بر اين باورند که زندگي پس از مرگ مي‌تواند يک مکان خوشايند در کنار ديگران و يا حالتي از انزوا و تنهايي وحشتناک باشد و اين انعکاسي از تجربه زندگي نيکان مرده است. بدين‌روي زندگي پس از مرگ پر از خطرات و مشکلاتي است که فرد بايد بر آن غلبه کند (پينچ، 2002، ص93). همچنين بر اين باور بودند که سرانجامِ مرده تبديل شدن به يک خداست. در اين تبديل شدن هر بخش از بدن مرده شبيه بخشي از بدن يک خدا مي‌شود؛ صورتش به رع، گونه‌هايش به ايزيس، شکمش به سَخمِت و پاهايش به پتاح تبديل مي‌شود. بدين‌سان، مرده خدايي مي‌شود که مي‌تواند با خدايان زندگي کند و از حمايت ايزيس و نِفتيس مهربان برخودار گردد (غياثي، 1391، ص25).
    دربارة سرنوشت متوفا ديدگاه‌‌هاي متفاوتي وجود دارد:
    1. قديمي‌ترين آنها اين است که در‌گذشته، حيات دومي را که بسيار شبيه زندگي او در اين جهان است، آغاز مي‌کند و وابسته به آب و غذاست و از همان شادي و تفريح زندگي گذشته بهره‌مند مي‌شود (هستينگ، 1980، ص67).
    2. جايگاه مرده در بهشتي است که ستارگان مي‌درخشند و خدايي خورشيد را در طول حرکتش دنبال مي‌کند.
    3. پايان روان کسي که رستگار شده، مانند مرغي به پرواز درمي‌آيد و پس از پشت سر گذاردن موانع و مشکلات بسيار، به مکاني که داراي زمين‌هاي کشاورزي وسيع و حاصلخيز است، مي‌رسد (ناس، 1388، ص57-62).
    هنگامي که شعائر تدفيني به صورت کامل اجرا مي‌گردد، متوفا در حضور چهل خدا و ديگر خدايان در پيشگاه اوزيريس قضاوت مي‌شود. درگذشته بر پاکي روح خود گواهي مي‌دهد. او اعلام مي‌دارد که در دوران حيات خود گناهي مرتکب نشده است. اين تلاش او براي گذراندن اين آزمون و فريب دادن داوران است. بعد از اعتراف متوفا، نوبت به داوري ارواح مردگان مي‌رسد، در تالار عظيمي که متعلق به دو ماعت است. بدين‌روي قلب او روي يک کفه ترازو قرار مي‌گيرد و روي کفه ديگر يک پر با يک چشم که نمادهاي ماعت است، گذاشته مي‌شود. در جريان اجراي عدالت، درگذشته دعايي را مي‌خواند. او از قلبش درخواست مي‌کند که ضد او شهادت ندهد. بعد از داوري، روح آزادِ مرده يعني «بع» مجبور است از دروازهاي خدايان عبور کند تا به قرارگاه اوزيريس در راهروي ماعت برسد. چون در هر دروازه خدايان نگهباني قرار دارد، او بايد ثابت کند که در طول زندگي چه کارهايي در حق خدايان و فرزندان آنها «فراعنه» انجام داده است تا اجازه عبور را به‌دست آورد (الياده، 1394، ص368).
    با عبور از دروازه‌هاي خدايان، مرده به آخرين و مهم‌ترين دروازه، يعني راهروي ماعت مي‌رسد. در آنجا آنوبيس دست وي را مي‌گيرد و داخل راهروي ماعت مي‌کند. در آنجا خدايان قلب مرده را در‌آورده، روي يکي از کفه‌هاي ترازوي ماعت مي‌گذارند. بالاي اين ترازو الهه «ماعت» ايستاده است. روي کفه‌ ديگر يک پَر که نشانه راستي و عدالت است، قرار دارد. سمت راست ترازو خداي تحوت در حال اندازه‌گيري و مقايسه قلب مرده با وزنه ماعت است. اگر قلب مرده سبک‌تر از پَر باشد، يعني: در زندگي کارهاي خوبي انجام داده و تمام عمر در خدمت فرعون و خدايان بوده است. پس لياقت آن را دارد که نزد اوزيريس برود. اما اگر قلبش سنگين‌تر از پَر باشد، يعني: در دنياي زنده‌ها کارهاي ناشايست زيادي انجام داده و به پسر خدايان (فرعون) خدمت نکرده و در نتيجه، مستوجب عذاب و نابودي است و بايد توسط شيطان آموت (سگي با سر تمساح که زير وزنه نشسته است) بلعيده شود (محمدپناه، 1386، ص23-24).
    ماعت و اجتماع
    مصر در گذشته از نبوغ و نظم فوق‌العاده‌اي برخودار بود و شايد بتوان گفت: زودتر از سرزمين‌هاي ديگر داراي قوانين، نظام ديواني و تقسيمات طبقاتي و اجتماعي شد. در حقيقت، زراعت تغييرات عمده‌اي در ساختارهاي جامعه مصر به وجود آورد. به علت فراواني مواد غذايي، اين فرصت براي مصريان ايجاد شد که به کسب تخصص و رشد در زمينه‌هاي ديگر بپردازند. سرزمين مصر به دولت‌هاي کوچکي تقسيم مي‌شد که به آنان «نوم» مي‌گفتند. هر يک از اين نوم‌ها مذهب مختص خود را داشت که در مجموع، منشأ تمام آنها «توتميسم» بود.
    اما در يک جمع‌بندي کلي، طبقات اجتماعي در مصر باستان عبارتند از: 1. اعضاي خانواده سلطنتي؛ 2. کارگزاران و اشراف؛ 3. کاهنان؛ 4. دبيران؛ 5. کشاورزان؛ 6. بردگان.
    اگرچه جامعه مصر داراي چند طبقه بود، اما چون افراد مي‌توانستند از طبقه‌اي به طبقه ديگر برسند، امکان ايجاد طبقه ثابتي، مانند آنچه در هند «کاست» خوانده مي‌شد، در ميان نبود. چون در مصر خدايان فراواني محترم بودند، به همان اندازه کاهنان فراواني نيز وجود داشتند و از نفوذ غير قابل تصوري برخوردار بودند؛ زيرا مردم، سخت پايبند دين بودند. از اين گذشته، چون آنان علوم را در انحصار خود داشتند، از اين راه بر ارزش خود مي‌افزودند. با اين وصف، بايد ببينيم در جهاني که به‌نظر مي‌رسد تمام زندگي جمعي برحسب ارتباط ميان يک موجود انساني تنها، يعني فرعون و خدايان متعدد اداره مي‌شد، مردان و زنان چه مقام و موقعيتي داشتند؟
    به‌طرز اعجاب آوري در مصر، ميدان آزادي افراد در مقايسه با ديگر مردمان خاور نزديک در دوران‌هاي باستان، وسيع بود؛ زيرا انسان‌ها در برابر آفريدگار برابر بودند و به‌طور کلي، پيشرفت خود را کاملاً مديون انتخاب خردمندانه فرعون مي‌دانستند. در طبقه اشراف، نه قانوني وجود داشت و نه نيرويي واسطه ميان حکومت و شخص بود. يک مرد خود را با نام والدين و عنواني که در دستگاه دولتي داشت، معرفي مي‌کرد. بنابر فرامين ماعت، در حکومت، ثروتمندان ملزم به ياري دادن ناتوانان بودند و از هزاره سوم قبل از ميلاد، ادبيات حکيمانه پيش از مذاهب يکتاپرستي، از صدقه دادن سخن مي‌گويند (ماله و آيزك، 1397، ص22-50).
    قانون مصر مبتني بر يک ديدگاه عمومي «درست و غلط» در پيروي از مفهوم «ماعت» بود. رابطه متقابل بين دين و قانون چنين نتيجه‌اي به‌همراه داشت؛ زيرا خدايان سرپرست و منشأ نظم تثبيت‌شده تلقي مي‌شدند و براي تصميم‌گيري مناسب درباره موارد مشکوک مورد مشورت قرار مي‌گرفتند (وان بلرک، 2018، ص70). چون نظم اجتماعي در مصر باستان نمايانگر جنبه‌اي از نظم کيهاني است، تصور مي‌شد سلطنت از ابتداي جهان وجود داشته و ايزدِ آفريدگار، «آتوم»، نخستين پادشاه بوده و اين کارکردش را به پسر و جانشين فرد، نخستين فرعون، منتقل کرده است. اين بينش، سلطنت را به‌عنوان نهادي الوهي تقديس کرد. در‌واقع حالات و کارهاي فرعون با همان واژگان و اصطلاحاتي توصيف مي‌گردد که براي اعمال رع با تجلي‌هاي خورشيدي استفاده مي‌شود (الياده، 1394، ص137).
    بنابراين مصريان معتقد بودند: فراعنه خدايان زنده‌‌اي هستند و از قدرت مطلق برخوردارند و مي‌توانند جريان رود نيل را کنترل کرده، موفقيت کشور را تعيين کنند. فراعنه در زندگي پس از مرگ هم نقش اساسي داشتند و تصور مردم بر اين بود که ارواحِ خدايان در معابدي که فرعون را در آنجا به خاک سپرده‌اند، وجود دارند و فقط فرعون و کشيش اعظم، حق ورود به آنجا را داشتند (رايس، 2002، ص30). جريان مدوّني که نيروي زندگي کيهان و قدرت سياسي را حفظ مي‌کرد، ارتباط بين فرعون و ماعت بود. در تصاوير نمايان است که فرعون ماعت را به طرف پدرش، يعني خداي خورشيد بالا مي‌برد و نقش خود را در حمايت از ماعت انجام مي‌دهد و نيروي زندگي و کيهاني از طريق ماعت به خورشيد باز‌مي‌گردد و نوري ساطع مي‌شود که براي هميشه روشنايي و عدالت را در جامعه ايجاد مي‌کند (الوار، 2011، ص151).
    ماعت و مظاهر انتزاعي
    الف) اخلاق
    اگر تنها به اعترافنامه منفي از ديدگاه اخلاقي در مصر باستان بنگريم، درمي‌يابيم که در جامعه مصر يک نظام اخلاقي با دستورهاي متعدد پذيرفته شده بود. بيشتر بندهاي اين اعترافنامه مشتمل بر امور اخلاقي است. گرچه در جامعه مصر سحر و جادو در همه ابعاد زندگي و حتي امور مربوط به نجات انسان ريشه دوانيده بود، اما هسته مرکزي و اصل زيربنايي اخلاق مصر باستان را مفهوم «ماعت» تشکيل مي‌داد (سليماني اردستاني، 1382، ص190).
    ماعت يک نگرش به زندگي بود که سه ارزش مهم بشر را در اختيار داشت: دانشِ علم، زيبايي هنر، و معنويت ديني. آنچه مصر را توصيف مي‌کرد نياز به نظم بود؛ زيرا که اعتقادات ديني مصر هيچ محتواي اخلاقي نداشت؛ اما در امور جامعه اين تصور عمومي وجود داشت که عدالت قانوني است که جزئي از نظم طبيعي محسوب مي‌شود (آسمان، 2018، ص54).
    ماعت در جامعه مصر باستان ذاتاً به نظم جهان مرتبط نمي‌شد، بلکه نمادي از همبستگي، انسانيت، اعتماد و همدلي و همچنين يک هنجار رفتاري بود. عنوان «نظم» در جهان نمي‌تواند جز رفتار روز‌مره باشد؛ زيرا ماعت داراي نظم جهاني است و مشخص شده که عمل به آن، چه براي افراد و چه براي فرعون الزامي بود. بنابراين در جامعه مصر عدالت به‌تنهايي اتفاق نمي‌افتاد‌؛ زيرا اجراي عدالت، عمل و تفکر کردن در آن است که پيامد طبيعي آن يک عمل خوب نيست، بلکه تبعيت از يک هنجار اجتماعي است (آسمان، 1990، ص268).
    ب) جبر و اختيار
    از ديدگاه مصريان انسان ترکيب ساده نفس و بدن نيست، بلکه هر انساني داراي چند مؤلفه محسوس و نامحسوس است و با دو مسئله روبروست: نخست نگراني درباره زندگي جاودانه، و ديگري ماهيت انسان در دنياي فيزيکي در انسان‌شناسي اخلاقي، خوبيِ نهفته در سرشت انسان در جوهره مشترک خالق توانا ريشه دارد؛ کسي که انسان‌ها را به صورت خويش خلق کرده است. شخص راه درست را از طريق ناتواني اخلاقي گم مي‌کند. فراموش کردن ماهيت الهي و فقدان خويشتنداري موجب مي‌شود او راه اشتباهي را انتخاب ‌کند. او بايد مسئوليت اخلاقيِ انتخاب اشتباه خود را بپذيرد. بنابراين عدم انتخاب اشتباه در برابر ماعت وجود ندارد (کارنگا، 2004، ص323).
    ج) نماد
    شکل‌گيري نمادها يک روند آگاهانه نيست، بلکه به‌عکس از راه مکاشفه و يا شهود، از دل ناخودآگاه توليد مي‌شود و بيرون مي‌آيد. بيشتر نمادها به‌طور مستقيم از رؤياها نتيجه گرفته مي‌شوند و يا از آنها تأثير مي‌پذيرند. انسان با علاقه‌اي که به نماد‌سازي دارد، اشيا و اشکال‌ را به نماد‌ها تبديل مي‌نمايد و آنها را، هم در مذهب و هم در هنر بصري خود بيان مي‌‌کند.
    نمادها در دين مصر باستان بيانگر ديدگاه نسبت‌به جهان، باورها، افکار و نگرش‌هايند و منشأ هر نام خاص، معنا و ضرب‌المثل را بيان مي‌کنند. آنها پيام مي‌دهند که روح در حال ترک کردن زمين است. جالب است که مصريان تصاوير و کلمات مربوط به ماعت در اتاق‌هاي متوفا ظاهر مي‌شد؛ جايي که پيامي براي افراد زنده داشت. نماد اين الهه پر شترمرغ است که نشان‌دهنده شفابخشي و قضاوت اعمال شخص در روز داوري است. اينکه چرا مصريان باستان از پر شترمرغ به‌مثابه نمادي براي ماعت استفاده مي‌کرد به اين علت است که شترمرغ تنها حيواني است که موهايش در هر دو طرف برابر است و يک پر مشخص در پشت او وجود دارد که اگر آن را بيرون بکشيد تعادل خود را از دست خواهد داد (مارتين، 2008، ص962).
    د) هنر
    هنر نقاشي به‌سبب وجود عنصر تزئيني برجسته در معماري مصر باستان، که حامل جهان‌بيني مردم اين سرزمين است، اهميت دارد. هنر مزبور اين سرزمين بيشتر بر ديوارهاي مقابر و معابد ترسيم شده است. البته بايد توجه داشت که انسان‌هاي معدودي و در زمان‌هاي محدودي از سال به اين فضا مي‌رفتند. بنابراين، اين نقاشي‌ها، تنها نقش تزئيني نداشت و به‌نظر مي‌رسد با ترسيم آنها، حضور خدايان و اسطوره‌ها را تجسم مي‌کردند و به آن عينيت مي‌بخشيدند.
    به‌طور کلي مي‌توان نقاشي‌هاي مصر باستان را به دو دسته تقسيم کرد:
    1. نقاشي‌هايي که از زندگي روزمره مردم، مانند دامداري و کشاورزي برداشت مي‌شود که داراي عناصر واقعي است.
    2. نقاشي‌هايي که تصاوير خدايان و افسانه‌هاي مربوط به آنهاست و داراي عناصر غيرواقعي است.
    بنابراين هنر در تمام سلسله‌ها و دوره‌ها نفوذ کرده است. نقاشي ماعت در هنر و مقبره‌ها يا در طبقات بالا، به‌ويژه مقامات و فراعنه رواج داشت. تصاويري بر روي مقبره‌ها، به‌ويژه مراسم تدفين در جامعه مصر باستان، نشانگر اين است که ماعت در تحقق اين اهداف کمک مي‌کند و باعث ايجاد زندگي دلپذير براي متوفا و اهميت دادن در نزد خدايان ديگر مي‌شود.
    هدف ترسيم ماعت در مقبرهاي ايجاد شده عبارت است از: 1. ايجاد فضايي دلپذير؛ 2. ظهور زندگي روزمره؛ 3. توصيف متوفا و مورد توجه قرار گرفتن در پيشگاه خدايان (شاکر، 2018، ص15-17).
    ه‍) معابد
    معابد خدايان در مصر باستان بسيار متعدد، بزرگ و باشکوه بود. در اين معابد تعداد بي‌شماري از کاهنان به امور ديني مشغول بودند. وظايف اين کاهنان عبارت بود از: برگزاري آيين‌ها و اعياد و تهيه اوراد و افسون‌ها که همه شئون زندگي را دربر مي‌گرفت، از دفع بلا و امراض گرفته تا پس از مرگ و سرافرازي در پيشگاه داوري اوزيريس. اين اوراد و اذکار و طلسم‌ها خريد و فروش مي‌شد؛ تا آنجا که به‌صورت شغلي پر‌سود براي کاهنان درآمده بود. ساختن مقبره‌هاي بزرگ و گذاشتن ساز و برگ زندگي در آن، از اعمال رايج در ميان آنان بود. انجام اين امور بسته به مقام افراد، متفاوت بود، به‌گونه‌اي که براي فراعنه به‌طرز باشکوه و خاصي برگزار مي‌شد (سليماني اردستاني، 1382، ص189-190).
    پس از مرگ، پادشاهان انتظار داشتند جاودانگي‌شان را در آسمان‌ها بگذرانند و با خدايان در قصر مقدس باشند. اشراف و طبقات متوسط جامعه مقبره‌هاي مقدسي براي خود تهيه مي‌‌کردند؛ جايي که آنها قصد داشتند بخشي از زندگي خود را در آن سپري کنند. هر آرامگاه به نام خانه «کع» نامگذاري مي‌شد. غذا و نوشيدني‌ها براي مرده تهيه مي‌کردند و مراسم خاکسپاري توسط خويشاوندان يا يک کاهن انجام مي‌شد. درصورتي‌که عوامل انساني اين وظايف را ناديده مي‌گرفتند، يک فهرست مقررات در داخل آرامگاه قرار مي‌گرفت که با استفاده از آن بتوان جادويي براي اطمينان از زندگي ابدي فراهم کرد (هالند، 2009، ص85).
    در معابد ديگر خدايان، معبد کوچکي از ماعت در مونتو (Montu) و در کارناک (Karnak) بنا شده بود و براي عبادت رسمي غيرمعمول، او در کنار ساير خدايان ستايش مي‌شد. يا حتي کاهنان و کشيش‌هايي که قاضي و يا مرجع قضايي بودند به‌عنوان «ماعت» نام‌گذاري مي‌شدند (شاکر، 2018، ص54).
    نتيجه‌گيري
    مفهوم «نظم کيهاني» در قديمي‌ترين سير تاريخي مطرح و در موضوعاتي مانند فلسفه، علوم، دين، عرفان و مانند آن گنجانده شده و در تمام آيين‌ها و مناسک به‌عنوان يک نيروي ثابت ستايش گرديده است. نظم کيهاني نه‌تنها راهنما، بلکه هم بدنه اصلي حکومت‌ها و ايالت‌ها بوده و هم شخصيت محض است که به سختي مي‌توان وجود آن را در بين جوامع ناديده گرفت، هرچند امروزه نمي‌توان گفت انساني از صفت خدا محافظت و براساس اصول اخلاقي رفتار مي‌‌کند؛ زيرا در انسان‌شناسي امروزي، عمل به آن کار دشواري است و گاهي در برابر اين قانون ايستادگي مي‌کنند. اما اين اعتقاد، انسان‌ها را ملزم مي‌ساخت تا حيات خويش را ـ اعم از مادي و معنوي ـ با اصول و قوانين ثابت ازلي و نظام کيهاني در يک راستا قرار دهند و سرپيچي از اين نظام کيهاني عملي ناشايست و غيرمجاز بود. اين نظم کيهاني در مصر باستان «ماعت» نام داشت که ماهيت اساساً معنا‌دار و منظم قلمروهاي انساني و کيهاني را تعيين مي‌کند؛ از لحاظ کيهاني، براي توصيف تحول دوره‌اي فصول و طغيان فصلي رود نيل، و از نظر انساني، براي توصيف عملکرد منظم جامعه بشري و اخلاقي آن. تلفيق اين دو حوزه به‌معناي آن است که برخوردهاي اجتماعي بشر تشابه چرخه‌هاي کيهاني بوده و بدين‌معناست که هم از نظر هستي‌شناختي واقعي و هم از نظر عيني درست ديده مي‌شوند و در متون جديد ابزاري براي مطالعه دانش کيهاني کلاسيک مصر و چگونگي ارتباط آن با فرهنگ در جامعه به‌شمار مي‌روند. بنابراين به‌نظر مي‌رسد که بدون پيامد بودن بدي‌ها و خوبي‌هاي افراد، براي عموم جامعه قابل تحمل است؛ زيرا اين يکي از جاذبه‌هاي باور به ماعت است. براي مثال، اينکه «ستم پايدار نمي‌ماند»، باوري جذاب است، اگر‌چه با نگاهي به گذشته شايد بتوان گفت: عدالت هم پايدار نمي‌ماند، يا حتي گاهي ستم پايدارتر از عدالت بوده است؛ اما عموماً مردم دنيوي بودن سرانجام کارها را ترجيح مي‌دهند. 

    References: 
    • اباذري، يوسف و همکاران، 1387، اديان جهان باستان، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي.
    • اردستاني سليماني، عبدالرحيم، 1394، اديان ابتدايي خاموش، تهران، طه.
    • اسميت، برندا، 1394، مصر باستان، ترجمه آزيتا ياسائي، چ دهم، تهران، ققنوس.
    • الياده، ميرچا، 1394، تاريخ انديشة ديني، ترجمه ماني صالحي علامه، تهران، نيلوفر.
    • ايوونس، ورونيکا، 1382، شناخت اساطير هند، ترجمه باجلال فرخي، چ دوم، تهران، اساطير.
    • پيکر، زهرا، 1387، «ارتباط آتش و اشه در اديان ايران باستان»، حافظ، ش42، ص21-22.
    • جانستون، سارایلز، 1394، درآمدی بر دین های دنیای باستان، ترجمه جواد فیروزی، تهران، ققنوس.
    • رستم‌وندي، تقي، 1388، انديشه ايران شهر در عصر اسلامي، تهران، اميرکبير.
    • غياثي، ناهيد، 1391، باورهاي رستاخيزي در مصر باستان و اديان ابراهيمي، تهران، اساطير.
    • لاسيور، آليس، 1387، مصريان باستان، ترجمه نادر ميرسعيدي، تهران، ققنوس.
    • ماله، آلبر و ژول آيزک، 1397، تاريخ ملل شرق و يونان، ترجمه عبدالحسين هژير، تهران، سمير.
    • محمدپناه، بهنام، 1386، اسرار تمدن مصر باستان، چ دوم، تهران، سيزان.
    • معصومي، غلام‌رضا، 1388، دايرةالمعارف اساطير و آيين‌هاي باستاني جهان، تهران، سوره مهر.
    • ناس، جان، 1388، تاريخ جامع اديان، ترجمه علي‌اصغر حکمت، تهران، علمي و فرهنگي.
    • ويو، ژ، 1389، اساطير مصر، ترجمه ابوالقاسم اسماعيل‌پور، چ پنجم، تهران، قطره.
    • Assmann, Jan, 1990, “Ma ‘at. Gerechtigkeit und Unsterblichkeit imAlten Ägypten”, Beck, München.
    • _____ , 2008, of God and Gods: Israel and the Rise of Monotheism, George L Mosse Series in Modern European Cultural and Intellectual History, Madison: University of Wisconism Press.
    • _____ , 2018, The Mind of Egypt History and Meaning in the time of the pharaohs Trans Andrew Jenkins, New York, Henry Holt and Company.
    • Black, Games, 2002, The instruction of Amen mope: A Critical Edition and commentary, Prolegomenon and prologue, Dissertation University of Wisconsin Madison.
    • Bleigberg, Edward, 2005, Arts and Humanities through the Eras, Ancient Egypt 2675-332 BCE, Detroit, Thomson Gal.
    • Dumas, Francois, 1965, La Civilisation de l' Egypte Pharaonique, Paris, Arthoud.
    • Elawar, May, 2011, “The epistemic goddess: A post-colonial analysis of justice through the methods of women's spirituality: A feminist case study on Afghanistan”, California Institute of Integral Studies.
    • Faraone, Christopher and Emilly teeter, 2004, "Egyptian maat and hesiodic metis." Mnemosyne, Vol.12, p.177-208.
    • Graness, Anke, 2016, “Writing the History of Philosophy in Africa: Where to Begin?”, Journal of African Cultural Studies, p.1-16.
    • Hastings, James, 1980, Encyclopedia of Religion and Ethics, Edinburg, the scholar press II kley.
    • Holland, Glen Stanfield, 2009, “Gods in the desert, Religions of the Ancient near”, Trans Johan Baines.
    • Jouco, Bleaker, 1966, Guilt and purification in ancient Egypt, Vol.13(2), p.81-87.
    • Karenga, Maulana, 2004, Maat, The moral ideal in ancient Egypt, Los Angeles, University of Sankore press.
    • _____ , 2011, Maat and Human Communication: Supporting Identity, Culture, and History without Global Domination.
    • Lichtheim, Miriam, 2006, Ancient Egyptian Literature, Volume I: The Old and Middle Kingdoms, California: University of California Press.
    • Long, Bruce, 2000, "Cosmic Law", Encyclopedia of Religion and Ethics, Mircea Eliade (ed.), London, Macmillan.
    • Mack, Burtonlee, 1970, “wisdom myth and mythology: An Essays in Understanding a Theological Tradition”, A Journal of Bible and Theology, Vol.24, p. 46-60.
    • Mark, Joshua, 2016, "Maat" World History Encyclopedia, Retrieved from.
    • Martin, Denis, 2008, “Maat and order in African cosmology: A conceptual tool for understanding indigenous knowledge", Journal of Black Studies, Vol.38, p.951-967.
    • Meshki, Anna, 2011, "Kartvelian-Sumerian-Egyptian Linguacultural'' in Kartvelian limguoculturology of the past.
    • Miniaci, Gianluce, 2014, “The Case of the Third Intermediate Period ‘Shabti-Maker of the Amun Domain’ Diamun / Padiamun and the Change in Conception of Shabti Statuettes”, the Journal of Egyptian Archaeology, London, Sage Publications, p.245-273.
    • Pinch, Geraldin, 2002, Handbook of Egyptian Mythology, ABC -Clio United States of America.
    • Remler, Pat, 2010, Egyptian mythology A to z”, Chelsea House publishing.
    • Rice, Emily, 2002, Egypt making The Origins of ancient Egypt 5000-2000Bc, London/New York, Rutledge.
    • Shaker, Mostafa, 2018, “Ma'at”, Story of Justice in ancient Egypt.
    • Uzdavinys, Albert, 2008, Philosophy as a Rite of Rebirth: From Ancient Egypt to Neo-Platonism, Wiltshire: The Prometheus Truss Publication.
    • Van Blerk, Nicolas, 2018, “The emergence of law in ancient Egypt: The role of Maat”, Fundamina, Vol.24.1, p.69-88.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    منتظری، سیدسعیدرضا، شریفی، سعیده.(1401) جایگاه و مفهوم «ماعت» در مصر باستان. فصلنامه معرفت ادیان، 13(2)، 135-150

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سیدسعیدرضا منتظری؛ سعیده شریفی."جایگاه و مفهوم «ماعت» در مصر باستان". فصلنامه معرفت ادیان، 13، 2، 1401، 135-150

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    منتظری، سیدسعیدرضا، شریفی، سعیده.(1401) 'جایگاه و مفهوم «ماعت» در مصر باستان'، فصلنامه معرفت ادیان، 13(2), pp. 135-150

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    منتظری، سیدسعیدرضا، شریفی، سعیده. جایگاه و مفهوم «ماعت» در مصر باستان. معرفت ادیان، 13, 1401؛ 13(2): 135-150