معرفت ادیان، سال سیزدهم، شماره اول، پیاپی 49، زمستان 1400، صفحات 83-100

    بررسی تحلیلی روش تمثیلی تفسیر کتاب مقدس؛ با تأکید بر عصر آباء کلیسا

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    محسن تنها / دکتری ادیان و عرفان، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)
    ✍️ محمدحسین طاهری آکردی / استادیار گروه ادیان، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) / Taheri-akerdi@iki.ac.ir
    چکیده: 
    کتاب مقدس در دین مسیحیت به عنوان مهم ترین منبع الهیاتی، نیازمند تفسیر است. در میان مسیحیان، برداشت از کتاب مقدس (عهد عتیق و عهد جدید) از همان ابتدای تدوین، به دو صورت لفظی و تمثیلی صورت گرفت. اتخاذ این دو روش تفسیری در میان مسیحیان اولیه، بی ارتباط با روش های تفسیری به کارگرفته از سوی یهودیان نبود. روش تمثیلی، ازآنجاکه راهگشای بسیاری از مسائل الهیاتی در جامعة مسیحی بود، مورد توجه بیشتری قرار گرفت. از طرفی اکتفا به روش تفسیر لغوی، چالش ها و انحرافاتی را پدید آورد که از سوی شوراهای کلیسا بدعت شناخته شد. شالودة این روش های تفسیری کتاب مقدس، در قرون اولیه یعنی دورة آباء کلیسا بنیان نهاده شد. دو مکتب اصلی انطاکیه و اسکندریه در همین زمان رشد پیدا کردند که اولی نمایندة روش لفظی و دومی نمایندة روش تمثیلی است. در این پژوهه سعی شده است تا ضمن بیان تأثیر روش های تفسیری یهودیان بر جامعة مسیحی، به ویژه برخی از پدران کلیسا در دورة آباء، به بررسی روش تمثیلی پرداخته شود. یافته های این تحقیق بر این استوار است که حیات روش تمثیلی، دچار افت وخیزهایی بود و تحولاتی را در تاریخ مسیحیت رقم زد. با توجه به افراط در روش تفسیر تمثیلی، یگانه راه حل، منجر به انحصار تفسیر در دست کلیسا شد که خود تبعاتی به همراه داشت و زمینة انتقادات گسترده ای در باب چگونگی تفسیر کتاب مقدس رقم زد.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    An Analytical Study of the Allegorical Method of the Interpretation of the Bible with Emphasis on the Age of the Church Fathers
    Abstract: 
    As the most important theological source in Christianity, the Bible needs to be interpreted. Among Christians, the interpretation of the Bible (Old Testament and New Testament) was done in two literal and allegorical forms from the very beginning of its compilation. The adoption of these two interpretive methods among the early Christians was not unrelated to the interpretive methods used by the Jews. As a solution to many theological issues in the Christian community, the allegorical method received more attention. On the other hand, literal interpretation created challenges and deviations that were regarded as heresy by the church councils. The foundation of these biblical interpretations was laid in the early centuries, the age of Church Fathers. The two main schools of Antioch and Alexandria developed at the same time, the former representing the literal method and the latter representing the allegorical method. This study tries to examine the allegorical method while expressing the effect of Jewish interpretive methods on the Christian community, especially some church Fathers in the patristic a period. The findings show that the allegorical method has had its ups and downs and marked a change in the history of Christianity. Due to going to extremes in the allegorical method of interpretation, the only solution was to let the church monopolize the interpretation, a decision which had its own consequences and led to widespread criticism of the interpretation of the Bible.
    متن کامل مقاله: 


    مقدمه
    بررسي منابع الهياتي هر دين، به‌ويژه کتاب مقدس آن، از اساسي‌ترين وظيفة محققان در زمينة مطالعات اديان به‌طور عام و مطالعات تطبيقي اديان به‌طور خاص است. براي شناخت متون و کتب مقدس نيز نوع نگرش و برداشت‌هاي درون‌ديني و شناخت آنها از ضرورت‌هاي تحقيق مي‌باشد. از اين‌رو علم تفسير كه عهده‌دار فهم مدلول‌هاي متن مقدس است، اصلي‌ترين علم در اين زمينه است. روشن است متصديان ارائة اين فهم، يعني مفسران براي تحقق و اتقان دريافت‌هاي خود از روش‌هايي بهره مي‌برند.
    روش‌هاي مختلف به‌کارگرفته شده در تفسير متون مقدس ديني، در طول تاريخ اديان زمينه‌ساز پيدايش مکاتب گوناگون در درون يک دين شده و به‌صورت مستقيم در تنظيم، توجيه، تبيين و اثبات آموزه‌هاي الهياتي نقش به‌سزايي دارد. دين مسيحيت نيز از اين امر مستثنا نيست. با توجه به استفاده از دو روش عمده در تفسير کتاب مقدس توسط مفسران اوليه مسيحيت، که در قالب روش تفسير لغوي و روش تفسير تمثيلي مطرح مي‌‌شوند، در اين نوشتار با رويکردي تحليلي، به معرفي روش تمثيلي تفسير کتاب مقدس پرداخته و پس از بيان ارتباط اين روش با روش لغوي و بررسي تحولات آن، در دوره آباي کليسا و تأثيرات اين روش در تفکر مسيحيت، به ارزيابي خواهيم پرداخت.
    مفهوم‌شناسي
    افزون بر واژگان عامي که در زبان انگليسي براي مفهوم تفسير به‌کار مي‌رود، در ادبيات علمي مطالعات دين مسيحيت، براي اين مفهوم از کلماتي همچون «Interpretation»، «Exegesis» و «Hermeneutics» استفاده شده است که پس از بررسي معناي اجمالي آنها، به تفاوت ميان اين واژگان اشاره‌اي مي‌شود.
    واژة «Interpretation» متداول‌ترين لفظ براي اشاره به تفسير متن است كه درخصوص تفسير کتاب مقدس نيز شايع‌ترين کاربرد را دارد. روشن است براي تخصيص اين واژه به کتاب مقدس، به‌کارگيري قرائن لفظيه و مقاليه الزامي است. دومين واژه «Exegesis» به‌دنبال شرح معناي يک متن در قالب منشأ اوليه آن است. در الهيات مسيحي، اين واژه مبتني بر پيش‌فرض‌هايي است که از طريق کلام خدا در کتاب مقدس درج شده است و متضمن مطالبي است که انسان از پيام کتاب مقدس دريافت کرده است (داكري، 1992، ص187). سومين واژه نيز «Hermeneutics» است که معادل کلمه يوناني «hermeneuein» و به‌معناي روشن کردن، شرح کردن، ترجمه کردن و تفسير کردن است. اين معاني مختلف، به‌نوعي از يک نظريه در باب تفسير حکايت مي‌کند. به‌طور سنتي، تفکر هرمنوتيکي مبتني بر اصول، روش‌ها و قواعدي است که تفسير متون، به‌ويژه متون مقدس بدان محتاج است (همان، ص188). اصل اين کلمه از «hermes» خداي يوناني مشتق شده است که پيغام خدايان را براي انسان‌هاي فاني مي‌آورد (رام، 1970، ص11). به‌طورکلي، مي‌توان معناي اين کلمه را در سه مقوله چگونگي روشن کردن مسئله‌اي مبهم، ترجمه و شرح گنجاند (عزيز،‌ بي‌تا، ص9-11).
    تمايز واژه‌ها
    گرچه در نوشته‌هاي عمومي، اين سه واژه به‌صورت کلمات مترادف با يکديگر به‌کار مي‌رود، اما ميان واژگان مذکور به‌صورت تخصصي تمايز وجود دارد. از نقطه نظر دقيق‌تري واژة «Exegesis» به تفسير يا شرح انتقادي يک متن، به‌ويژه متن ديني اطلاق مي‌شود. هرچند اين واژه در ابتدا براي تفسير و شرح متون انتقادي کتاب مقدس به‌کار مي‌رفت، اما امروزه براي هر نوع متني به‌کار مي‌رود و اختصاصي به متون کتاب مقدس ندارد (سوينسر، 2015، ص91). همچنين، هرمنوتيک (Hermeneutics) قواعد يا اصول کلي است که براي تفسير هر چيزي اعم از هنر، اسناد رسمي، متون ادبي و ديني به‌کار گرفته مي‌شود (همان، ص42)، ازاين‌رو، رابطه اين دو، مشابه رابطه قواعد بازي و خودبازي است. قواعد بازي براساس تفکر و تجزيه و تحليل ايجاد شده است، درحالي‌که بازي تحقق واقعي و عيني اين قواعد است (رام، 1970، ص11). به‌عبارت ديگر، تمايز اين دو در اين است که تفسير (Exegesis‌) به‌دنبال معناي اوليه‌اي است که توسط فرستنده و گيرنده پيام اخذ شده است؛ درحالي‌که هرمنوتيک در جست‌وجوي معناي متن براي خواننده امروزي است (داكري، 1992، ص187). بنابراين، مي‌توان مقصود از واژه (Exegesis) را علم تفسير متن، به‌ويژه متن کتاب مقدس دانست و از روش‌هاي خاصي که در تفسير کتاب مقدس به‌کار گرفته مي‌شود، با واژة هرمنوتيک ياد کرد (مك‌گراث، 2018، ص230).
    برخي صاحب‌نظران نيز درخصوص تفاوت دو واژة «Interpretation» و «Exegesis» معتقدند: واژة اول، وظيفه الهي‌دان است؛ درحالي‌که واژة دوم، وظيفه‌اي براي متخصص کتاب مقدس است تا هم عناصر الهياتي و هم عناصر غير الهياتي را شرح دهد. همچنين نتيجه کار را در اختيار الهيات قرار دهد (گرنت و تريسي، 1984، ص4). تفاوت الهي‌دان و متخصص کتاب مقدس نيز در اين است که اولي با حفظ مسائل اعتقادي سراغ کتاب مقدس رفته و به فهم و تبيين آن مي‌پردازد، ولي متخصص کتاب مقدس فارغ از رأي و عقيدة ديني، به بررسي آن اهتمام مي‌ورزد. به‌عبارت ديگر، نوع عملکرد الهي‌دان درون‌ديني و نوع عملکرد متخصص کتاب مقدس برون‌ديني است.
    همچنين، بايد ميان تاريخ علم تفسير (هرمنوتيک) که به‌منزلة علمي مستقل است و تاريخ مبادي و اصول تفسيري (هرمنوتيکي) تمايز قائل شد. اولي از سال 1567م و با تلاش فردي به نام فلاسيوس اليريکوس (flacius illyricus) شروع شد. درحالي‌که دومي خيلي پيش از پيدايش تاريخ مسيحيت آغاز شد (برخوف، 1969، ص14).
    بااين‌حال، اين پژوهش فارغ از برداشت‌هاي مفسر کتاب مقدس، که گاه در قالب تطبيق و تحميل ديدگاه‌هاي خود بر کتاب مقدس (Interpretation) و گاه در قامت يک متخصص کتاب مقدس و براساس تفکر انتقادي (Exegesis) ابراز مي‌شود، به‌دنبال بيان و بررسي روش‌هاي اتخاذ شده در فرايند تفسير کتاب مقدس است.
    پيشينة پژوهش
    شايد بتوان اولين تبيين‌گر و مفسر عهد عتيق در جامعة مسيحي را خود حضرت عيسي دانست. بهترين نمونة فعاليت عيسي در اين زمينه، بخشي از مواعظ بالاي کوه وي مي‌باشد که در انجيل متي نقل شده است. در فصل پنجم، عيسي اعتبار تورات را به‌عنوان پيش‌فرض رسالت خود در نظر گرفته است.
    گمان مبريد که آمده‌ام تا تورات يا صُحُف انبيا را باطل سازم. نيامده‌ام تا باطل نمايم، بلکه تا تمام کنم.* زيرا هرآينه به شما مي‌گويم، تا آسمان و زمين زايل نشود، همزه يا نقطه‌اي از تورات هرگز زايل نخواهد شد تا همه واقع شود. * پس هر که يکي از اين احکام کوچک‌ترين را بشکند و به مردم چنين تعليم دهد، در ملکوت آسمان کمترين شمرده شود. اما هر که به عمل آورد و تعليم نمايد، او در ملکوت آسمان بزرگ خوانده خواهد شد.* زيرا به شما مي‌گويم، تا عدالت شما بر عدالت کاتبان و فريسيان افزون نشود، به ملکوت آسمان هرگز داخل نخواهيد شد (متي، 5: 17-20).
    با وجود اين، بدون هيچ قيد و شرطي ادعاي اعتبار بيشتري براي تعاليم خودش، در مقابل تورات قائل است
    (متي، 5: 21-22)؛
    شنيده‌ايد که به اولين گفته شده است، قتل مکن؛ و هر که قتل کند سزاوار حکم شود.* ليکن من به شما مي‌گويم، هر که به برادر خود بي‌سبب خشم گيرد، مستوجب حکم باشد و هر که برادر خود را راقا گويد، مستوجب قصاص باشد و هر که احمق گويد، مستحق آتش جهنم بُوَد (متي، 27-28). شنيده‌ايد که به اولين گفته شده است، زنا مکن. * ليکن من به شما مي‌گويم، هر کس به زني نظر شهوت اندازد، همان دم در دل خود با او زنا کرده است. 
    به‌همين دليل، وي براي اعتباربخشي بيشتر خودش، در جايگاه ضديت با احکام پنجم و ششم از فرمان‌هاي ده‌گانه موسي قرار مي‌گيرد. ازاين‌رو، از نگاه وي حتي خشم نسبت به برادر و نگاه به زنان اعمالي ناپسند تلقي مي‌شود (ريونتلو، 2009، ج1، ص52).
    تفسير عهد عتيق از سوي پولس نيز در قالب نامه‌هاي وي در عهد جديد، صورت پذيرفته است. از نمونه‌هاي روشن در اين زمينه، مي‌توان به نامه روميان 11: 26-27: «و همچنين همگي اسرائيل نجات خواهند يافت، چنان‌که مکتوب است که از صهيون نجات‌دهنده‌اي ظاهر خواهد شد و بي‌ديني را از يعقوب خواهد برداشت؛ * و اين است عهد من با ايشان در زماني که گناهانشان را بردارم» اشاره کرد. درواقع، پولس با درنظر گرفتن بخش‌هايي از کتاب اشعيا، يعني:
    و خداوند مي‌گويد که‌ نجات‌‌دهنده‌اي‌ براي‌ صهيون‌ و براي‌ آناني‌ که‌ در يعقوب‌ از معصيت‌ بازگشت‌ نمايند خواهد آمد. * و خداوند مي‌گويد: اما عهد من‌ با ايشان‌ اين‌ است‌ که‌ روح‌ من‌ که‌ بر تو است‌ و کلام‌ من‌ که‌ در دهان‌ تو گذاشته‌ام‌ از دهان‌ تو و از دهان‌ ذرّيت‌ تو و از دهان‌ ذرّيت‌ ذرّيت‌ تو دور نخواهد شد. خداوند مي‌گويد: از الان‌ و تا ابدالاباد (59: 20-21)
    و بنابراين‌، گناه‌ يعقوب‌ از اين‌ کفاره‌ شده‌ و رفع‌ گناه‌ او تمامي‌ نتيجه‌ آن‌ است‌. چون‌ تمامي‌ سنگ‌هاي‌ مذبح‌ را مثل‌ سنگ‌هاي‌ آهک‌ نرم‌‌شده‌ مي‌گرداند، آنگاه‌ اشيريم‌ و بت‌هاي‌ آفتاب‌ ديگر برپا نخواهد شد (‌27: 9). و تلفيق آنها، اين فقرات را اين‌گونه تفسير مي‌کند که همة بني‌اسرائيل نجات پيدا خواهند کرد (همان، ص62).
    تفسيرهاي ارائه شده توسط حضرت عيسي و رسولاني همچون پولس زمينه‌ساز الگوگيري عالمان و متفکران مسيحي شد. ايشان با تأسي به بنيان‌گذار مسيحيت و رسولان اوليه، به اين مهم پرداخته و تلاش کردند در فرآيندي که از آن به روش تفسيري ياد مي‌شود، به بيان مدلول‌هاي کتاب مقدس پرداخته و فهم خود را در روش تفسيري خاصي ارائه کنند.
    از سوي ديگر، عالمان و متفکران مسيحي در سده‌هاي اوليه به‌دليل تفکرات و عقايد برخي از نحله‌هاي بدعت‌آميز، همچون مرقيون (Marcion) و والنتيوس (Valentinus) و به‌کارگيري ادبيات تمثيلي از سوي الهي‌دانان ارتدوکس، همواره نگران و ناراضي بودند. به‌همين دليل با تفسير کتاب مقدس گام‌هاي مهمي در تصحيح آموزه‌هاي مسيحي برداشتند. در زمان‌هاي بعد نيز حرکت برخي از بدعت‌گذاران همانند آريوس (Arius)، بر اين نگراني‌ها افزود. علاوه بر اين، کشمکش درون کليسا ميان مکتب اسکندريه و مکتب انطاکيه، ضرورت ايجاد يک تفسير معتبر و مقتدر درخصوص کتاب مقدس را فراهم کرد. مرجعيت کليسا، درخصوص تفسير کتاب مقدس يکي از اين راه‌حل‌ها بود (گرنت و تريسي، 1984، ص73).
    بدين‌ترتيب، بنيان‌هاي تفسيري مسيحيت در عصر آباء پايه‌ريزي شد. اين عصر، به‌لحاظ بازة زماني که از اواخر قرن اول شروع و تا قرن 7ميلادي ادامه مي‌يابد، مربوط به الهي‌دانان اوليه، معلمان نامدار و کشيشان بزرگ و تأثيرگذار مسيحي بود که تعاليم اساسي مسيحيت را پايه‌ريزي کردند. از مهم‌ترين افرادي که در اين دوران، در زمينة تفسير کتاب مقدس خوش درخشيد و عملکرد آنان تغييرات اساسي در روش‌هاي تفسيري رقم زد، مي‌توان به افرادي همچون کلمنت، اوريجن و آگوستين اشاره کرد که در ادامه، به فعاليت ايشان اشاره خواهد شد.
    روش‌هاي تفسير کتاب مقدس
    در يک تقسيم‌بندي کلي، سه روش براي تفسير کتاب مقدس وجود دارد که عبارت‌اند از: روش اساطيري (mythological)، روش تمثيلي (allegorical) و روش تحت‌اللفظي (Literal). اين سه روش، که از ديرباز در ميان جامعة مسيحي مورد استفاده قرار گرفته است، امروزه نيز در ميان برخي از فرقه‌هاي مسيحي متداول است. براي مثال، روش اول در الهيات ليبرال، روش دوم در الهيات نئوارتدوکس و روش سوم نيز توسط پروتستان‌هاي محافظه‌کار جلوه‌گر و استفاده مي‌شود.
    روش اساطيري بر اين فرض استوار است که خداي برتر و متعالي، براي گفت‌وگو با مخلوقات خودش به‌واسطه روش‌هاي عادي ناتوان است. ازاين‌رو، به‌واسطة اسطوره‌ها يا حماسه‌ها با مخلوقات خود ارتباط برقرار مي‌کند (سوينسر، 2015، ص59-60). روش تمثيلي يا همان روش تأويلي نيز درصدد رسيدن به‌معنايي عميق‌تر است و به‌دنبال لايه‌هاي زيرين معناي کتاب مقدس است. اين ايده، توسط گروهي از متکلمان مسيحي در اسکندريه بنا نهاده شد. در روش لغوي، که از آن به روش‌هاي «تحت‌اللفظي» و «لفظي» نيز ياد مي‌شود، مفسر با استفاده از علوم مرتبط با ادبيات به تبيين و روشن کردن الفاظ به‌کار رفته در کتاب مقدس مي‌پردازد. در اين روش، زمينه تاريخي مورد تأکيد فراوان قرار مي‌گيرد. قدمت به‌کارگيري اين روش در مسيحيت نيز به قرن اول ميلادي بازمي‌گردد که توسط عالمان مسيحي، در منطقه انطاکيه اتخاذ شد (مك‌گراث، 1991، ص3-4).
    روش لفظي (تحت‌اللفظي)
    در ميان آثار محققان کتاب مقدس، از اين‌ روش به نام‌هاي «روش لفظي»، «تحت‌اللفظي»، «تاريخي» و «لغوي» ياد شده است. روش لفظي تفسير کتاب مقدس، روشي است که در آن براي هر کلمه‌اي يک معناي دقيق اصلي، که کاربردي معمولي و متداول دارد، اخذ مي‌شود. اين معنا مي‌تواند در نوشتن، گفتن يا حتي در تفکر باشد. اين شيوه که به شيوه قواعد دستوري ـ تاريخي نيز ناميده مي‌شود، بر اين واقعيت تأکيد دارد که معنا با رعايت و ملاحظه شرايط تاريخي و دستور زبان تعيين مي‌شود (سوينسر، 2015، ص80).
    قدمت به‌کارگيري روش لفظي در فضاي مسيحيت، به مسيحياني بازمي‌گردد که در منطقه انطاکيه حضور داشتند. به‌همين‌جهت، به روش مکتب انطاکيه شهرت پيدا کرد. درواقع به همان ميزاني که روش تفسيري مسيحيان اسکندريه تحت تأثير يهوديان اسکندريه بود، روش تفسيري مفسران انطاکيه تحت تأثير جامعة يهودي فلسطين بود. بدين‌ترتيب، تفسير آنان تفسيري ظاهري و تاريخي از کتاب مقدس بود. مکتب تفسيري انطاکيه، برخلاف مکتب تفسيري اسکندريه، داراي مباني خاص تفسيري نبود؛ زيرا در روش تفسير لغوي، از علم لغت و ادبيات و صنايع آن بهره برده مي‌شود و روش تفسير تمثيلي، غالباً با پيش‌فرض‌ها و برداشت‌هاي خاص مفسر صورت مي‌گرفت. به‌همين‌دليل متفکراني همچون آگوسيتن به فکر سامان دادن و ايجاد قواعدي براي اين روش تفسيري برآمدند. وي در مهم‌ترين کتاب خود، يعني آموزه مسيحي (De Doctrina Christiana)، به‌طور مفصل به اين امر پرداخته است.
    براي مقايسه ميان روش تمثيلي و لغوي و فهم روش تفسيري مکتب انطاکيه و اسکندريه، مي‌توان از نمونه‌اي که در ذيل مي‌آيد، بهره جست. از نقطه نظر مفسر مکتب اسکندريه، کتاب مقدس فاقد پيشگويي درخصوص مسيح است. اما اين مطلب، از طريق تفسير قابل دستيابي است. درمقابل، مفسر مکتب انطاکيه بر اين باور است که در کتاب مقدس دو چيز ديده شده است: يکي در قالب آنچه در تاريخ بني‌اسرائيل اتفاق مي‌افتد. ديگري، اشاره به مسيح و دوران وي. به‌همين‌دليل، در مکتب انطاکيه، پيشگويي دو ويژگي دارد: يکي، تاريخمندي و ديگري، اشاره به مسيح، که چيزي خيالي و فرضي نيست و در ضمن پيشگويي قصد شده است. بنابراين، مطابق اين تفسير پيشگويي در ضمن متن موجود، وجود دارد و نيازي به تفسير مجازي و تمثيلي نيست.
    از مهم‌ترين شخصيت‌هايي که اين روش تفسيري را به‌کار بستند، مي‌توان از ديودورس (Diodorus) طرسوسي، تئودور ميسوستي (theodore of mopsuestia) و جان کريسوستوم (john Chrysostom)، معروف به يوحناي زرين‌دهان نام برد (مك‌گراث، 1999، ص4). در ادامه، به برخي از ديدگاه‌هاي مهم اين افراد و پيامدهاي آن مي‌پردازيم.
    يکي از نکات قابل ذکر درخصوص فعاليت‌هاي تئودور مسيوستي، اين است که وي، اخذ مضامين بلند عهد جديد از عهد عتيق را انکار کرد. به‌همين‌دليل، برداشت عقيده تثليث را از ابتداي کتاب پيدايش و برداشت بشارت جهاني از سفر اعداد را رد کرده است.
    تئودور، همانند يوحناي زرين‌دهان، ديگر شاگرد ديودورس طرسوسي، از واژة «تيپ‌شناسي»، سنخ‌شناسانه يا نشانه‌شناسانه، استفاده کرد. وي با تقسيم پيشگويي‌ها به: 1. پيشگويي‌هاي مرتبط با مسيح؛ 2. پيشگويي‌هاي غيرمرتبط با مسيح. قسم اول را به دو قسم: الف) پيشگويي‌هاي مصرح و آشکار و ب) پيشگويي‌ها به‌صورت مسيح نوعي تقسيم کرد. از نظر وي، قسم اخير (پيشگويي‌هاي نوعي)‌، از نوع سنخ‌شناسانه بود و پيشگويي‌هاي غيرمرتبط با مسيح، تاريخي و حقيقي هستند (عزيز، بي‌تا، ص59). ازاين‌رو، تئودور در بررسي پيشگويي عهد عتيق تأکيد مي‌کند که پيام پيشگويي، به‌طور مستقيم به مخاطبانش بستگي دارد و هر الهامي که به‌صورت پيشگويي دريافت شده است، بايد به‌طوري تفسير شود که با معناي لغوي و تاريخي سازگار بوده و متناقض با آن نباشد. درنتيجه، خود تئودور تمايل داشت تا پيام‌هايي از عهد عتيق را که اشاره مستقيم به مسيح مي‌کند، کمتر تفسير کند. درحالي‌که مکتب اسکندريه، مسيح را به‌عنوان مفاد پنهان بسياري از پيام‌هاي عهد عتيق، هم پيام‌هاي پيشگويانه و هم پيام‌هاي تاريخي، درنظر مي‌گيرد (مك‌گراث، 1991، ص4).
    ديگر نماينده مکتب انطاکيه، يوحناي زرين‌دهان نيز هرچند از روش تفسير تاريخي، ظاهري استفاده کرد، اما مشهور شدن وي به‌خاطر رويکرد سنخ‌شناسانه‌اش در تفسير بود. او با استفاده از مثال نقاشي، يک نقشه و شکل نهايي آن به توضيح ارتباط ميان معناي ظاهري و سنخ‌شناسي مي‌پردازد. در اين مثال، معناي ظاهري همان ترسيم نقشه و معناي سنخ‌شناسانه، همان معناي واقعي است که درنهايت، ظاهر مي‌شود يا در تاريخ اتفاق مي‌افتد.
    سرانجام، مکتب انطاکيه با محکوميت نستوريوس (Nestorius) توسط شوراي افسس در سال 431م، رو به‌اضمحلال گذاشت و نوشته‌ها و آثار تئودور، به‌دليل سمت استادي و مسئول بدعت‌گذار شمرده شدن نستوريوس، در شوراي دوم قسطنطنيه در سال 553م سوزانده شد.
    روش تمثيلي (مجازي)
    هرچند قدمت روش تمثيلي در عالم مسيحيت، به تمثيل‌گرايي اسکندريه در قرن دوم ميلادي بازمي‌گردد، اما محققان منشأ تفسير تمثيلي را تفکر يوناني موجود در اسکندريه دانسته که بر اثر حشر و نشر يهوديان آن منطقه، وارد شيوة تحقيقي متفکران يهودي شد (سوينسر، 2015، ص61)، به‌دليل حضور مسيحيان در اسکندريه و وابستگي ديني آنان به يهوديت، اين منطق تفسيري به مسيحيان سرايت کرد. گستره به‌کارگيري اين روش در ميان مسيحيان، به‌حدي بود که منجر به ايجاد مکتبي به نام «مکتب اسکندريه»، رقيب مکتب انطاکيه شد. علت انتساب اين مکتب به اسکندريه، تفکر غالب ميان مسيحيان در شهر اسکندريه مصر شناخته شده است (مك‌كراث، 1999، ص178).
    واقعيت اين است که روش تمثيلي، روشي متداول در ميان يونانيان بود. در ميان آنان، دو سنت جاري بود: سنت مذهبي و سنت فلسفي ـ تاريخي. سنت مذهبي برخاسته از آثار هومر و هسيود (Hesiod) بود که به‌نوعي کتاب مقدس آنان تلقي مي‌شد. سنت فلسفي ـ تاريخي نيز مبتني بر آثار طالس (‌Thales)، توسيديدس (Thucydides) و هرودوت (Herodotus) بود. تقابل و مواجه اين دو سنت، در ميان يونانيان دستاويز مشاجرات و منازعاتي در ميان انديشه‌هاي آن روزگار شد. اين امر، به اين دليل که از يك سو، مطالب تخيلي و غيراخلاقي مندرج در سنت مذهبي، توسط سنت فلسفي ـ تاريخي طرد شده بود و از سوي ديگر، محبوبيت سنت مذهبي آن را در کانون توجه قرار داده بود. اين تقابل، با دست گره‌گشاي فن تفسير قابل جمع بود. ازاين‌رو، يونانيان با ابداع روش تفسير تمثيلي، تمسک به تفسير لغوي و تحت‌اللفظي سنت‌ها و نوشته‌هاي مذهبي را اشتباه خوانده، مدعي شدند که وراي هر معناي ظاهري، معنايي رمزي يا واقعي وجود دارد و مي‌بايد به آن تمسک کرد (رام، 1970، ص24-25).
    ازآنجاکه يوناني‌هايي که اين روش را ابداع کردند، در منطقه اسکندريه حضور داشتند، به‌کارگيري اين روش ابتدا به يهوديان و سپس، از طريق ايشان به جامعة مسيحي آن منطقه سرايت کرد. علت اقتباس چنين روشي در ميان يهوديان، مسئلة مشترک آنان با يونانيان بود. روش سنت فلسفي يهوديان اسکندريه، متأثر از افلاطون با کتاب مقدس آنان ـ تنخ (Tanach) ـ در مقابله و چالش بود که به‌مدد اين روش تفسيري، به‌طور گسترده‌اي رفع شد.
    هرچند در منابع متعدد، برجسته‌ترين يهودي تمثيل‌گرا، فيلون (philo) (20ق.م-54م)، معرفي شده است. اما سابقة اين روش در ميان يهوديان، درخصوص فردي به نام آريستوبولس (aristobulus) (160ق.م) قابل رديابي است. روش تمثيلي، بر اثر تلاش‌هاي فيلون اسکندراني (يهودي) براي هماهنگي ميان فلسفه يوناني و عهد عتيق با عرفان فلسفي، تأثير عميقي بر الهيات اسکندريه گذاشت. فيلون در سال 20ق.م، در اسکندريه به‌دنيا آمد و در نيمه قرن اول ميلادي، در همان شهر از دنيا رفت. وي عهده‌دار رهبري جامعة يهودي در اسکندريه شد و سفري نيز براي ديدار با امپراتور رم گايوس (کاليگولا) (Caligula) به رم انجام داد. در همين زمان، وي به‌صورت جامع و فراگير با تعاليم يوناني و فلسفه هلني آشنا شد و پس از آن، به‌صورت منظم به تفسير تورات، به‌ويژه سفر پيدايش (Genesis) از اسفار خمسه پرداخت (روينتلو، 2009، ج1، ص40).
    از نگاه وي، معناي لغوي الفاظ در حکم بدن کتاب مقدس و معناي تمثيلي در حکم روح آن مي‌باشد (رام، 1970، ص27). ازاين‌رو، با توجه به گرايش فيلون به روش تمثيلي، وي به‌طور قطع تفسير تحت‌اللفظي (ظاهري حرفي) را رد نکرد و آن را روش کساني قلمداد کرد که راه ديگري ندارند. به‌عنوان نمونه، وي با تمسک به دو فقره از عهد عتيق، يعني سفر اعداد (19:23) «خدا انسان‌ نيست‌ که‌ دروغ‌ بگويد. و از بني‌آدم‌ نيست‌ که‌ به‌ اراده‌ خود تغيير بدهد. آيا او سخني‌ گفته‌ باشد و نکند؟ يا چيزي‌ فرموده‌ باشد و استوار ننمايد؟» و سفر تثنيه (31:1) «و هم‌ در بيابان‌ که‌ در آنجا ديديد چگونه‌ يهُوَه‌ خداي‌ تو مثل‌ کسي‌ که‌ پسر خود را مي‌برد تو را در تمامي‌ راه‌ که‌ مي‌رفتيد برمي‌داشت‌ تا به‌ اينجا رسيديد»، نتيجه مي‌گيرد که خداوند براي آموزش دو روش اتخاذ کرده است: يکي روش تمثيلي (مجازي) براي دوستداران روح، که روشي معنوي و برتر است و ديگري روش لفظي (ظاهري) براي طرفداران جسد. با اين‌حال، از نقطه‌نظر وي در بسياري از موارد، دست برداشتن از تفسير تحت‌اللفظي براي درک و اتخاذ معناي مناسب ضروري است (عزيز، بي‌تا، ص26). از همين نکته مي‌توان به اين پرسش «منظور از تمثيل و حکايت در مسئله تفسير چيست؟» پاسخ داد. هراکليتوس، تمثيل را به «بيان يک چيز يا معناي چيزي غير از آنچه گفته شده است» تعريف کرده بود. فيلون نيز استدلال مي‌كرد که براي رسيدن به‌معناي عميق‌تر، ضروري است که به‌دنبال لايه‌هاي زيرين معنا باشيم (مك‌گراث، 1991، ص3). بنابراين، توجه به ‌معنايي غير از معناي لفظي در مرحله اول و توجه به سطوح مختلف معاني غيرلفظي در مرحله دوم، از اصول مهم روش تمثيلي قلمداد شد.
    از نگاه يک مفسر تمثيلي کتاب مقدس، سه قاعده وجود دارد که براي مفسر تعيين مي‌کند که مي‌تواند يک متن را به‌صورت تمثيلي تفسير کند. اين سه قاعده، عبارت‌اند از: 1. متن حاوي مطالبي باشد که شايسته خدا نباشد؛ 2. متن مورد نظر در تضاد با مطلب ديگري باشد؛ 3. بيان خودِ متن بياني تمثيلي باشد. لازم به يادآوري است اين قواعد به زيرقواعدي هم تقسيم مي‌شود (رام، 1970، ص27).
    حيات تفسير تمثيلي در مسيحيت
    ارتباط روش تمثيلي با متن عهد عتيق از يک سو و ضرورت توجه به‌معناي لغوي و لفظي واژگان کتاب مقدس، موجب شد تا در اين روش در عالم مسيحيت، تحولات و تطورات مختلفي را به خود ببيند. فارغ از ادعاي استفاده اين روش توسط شخص عيسي و پولس، که پيش از اين اشاره شد، به‌طورکلي هويت تمثيل‌گرايي مسيحي، مديون عصر پدران کليسا است.
    عصر پدران کليسا يا دوره آبا (patristic period)، اشاره به قرون اوليه تاريخ کليسا مي‌کند که به‌دنبال نگارش عهد جديد بودند. از نظر محققان، اين دوره در فاصله زماني ميان سال‌هاي 100 تا 451م واقع شده است؛ يعني دوره‌اي بين تکميل آخرين بخش از نوشته‌هاي عهد جديد و شوراي کالسدون (Council of Chalcedon) (خلقيدون)، که نقطة عطفي در تاريخ مسيحيت بود (مك‌گراث، 2018، ص235).
    در ميان پدران کليسا، به‌کارگيري هر دو روش، يعني روش تمثيلي و لغوي متداول بوده و هر دو مکتب مطرح در روش تفسيري، داراي نمايندگاني از ايشان است. در ميان آنها، افرادي همچون کلمنت، اريجن، جروم و آگوستين، مشهور به استفاده از روش تفسير تمثيلي هستند که در ادامه ديدگاه آنها بررسي خواهد شد.
    کلمنت اسکندراني (150-215م)
    وي از اولين نويسندگان مسيحي اسکندريه به‌شمار مي‌رود که روش تمثيلي فيلون را در ميان مسيحيان گسترش داد (همو، 2013، ص27). مهم‌ترين فعاليت کلمنت درخصوص تفسير کتاب مقدس، ارائه پنج معنا براي بخش‌هاي مختلف کتاب مقدس مي‌باشد. اين پنج معنا عبارتند از: (رام، 1970، ص31).
    1. معناي تاريخي کتاب مقدس؛ يعني اخذ حکايت از عهد عتيق، به‌عنوان يک رويداد واقعي تاريخي؛
    2. معناي تعليمي کتاب مقدس؛ يعني تعليم آشکار اخلاقي، ديني و الهياتي کتاب مقدس؛
    3. معناي نبوتي کتاب مقدس، مشتمل بر پيشگويي‌ها و عبارات نشانه شناسه؛
    4. معناي فلسفي کتاب مقدس، منتج از فلسفه رواقي با رعايت مباني جهان‌شناختي و روان‌شناختي آن؛
    5. معناي عرفاني برخاسته از حقايق عميق‌تر اخلاقي، روحاني و ديني متجلي در وقايع يا اشخاص.
    تلاش‌هاي وي زمينه‌ساز ارائه ديدگاه ديگر پدر کليسايي؛ يعني اوريجن در زمينه تفسير کتاب مقدس شد.
    اوريجن اسکندراني (Origen of Alexandria) (184-253م)
    اوريجن نيز همچون ساير پيروان مکتب اسکندريه، تحت تأثير فيلون بود. وي به‌دنبال بيرون آوردن مردم از سطحي‌نگري و اکتفا نکردن به‌معناي لغوي کتاب مقدس، تلاش‌هاي فراواني کرد. اعتقاد او بر اين بود که عهد جديد در عهد عتيق ريشه دارد و بر اين امر پافشاري مي‌کرد. وي به‌واسطه ابهام‌زدايي و رد تناقضات کتاب مقدس، درصدد پذيرش آن براي فيلسوفان بود. از سوي ديگر، از نقطه‌نظر اوريجن هدف به‌کارگيري روش تمثيلي، حل مسئله تمثيل‌هاي عهد عتيق است. براي مثال، حکايت فتح سرزمين موعود توسط يوشع بن نون، در اين روش به غلبه مسيح بر گناه از طريق به صليب رفتن تفسير مي‌شود. درحقيقت، مسيح با قرباني کردن خود، تحقق حکم شرعي قرباني را که در سفر لاويان (Leviticus) آمده است، درخصوص مسيحيان به اجرا گذاشته است (مك‌گراث، 1991، ص4). شايد بتوان ديدگاه اوريجن را در عبارت‌هاي چهارگانه ذيل خلاصه کرد.
    1. درک معناي لغوي کتاب مقدس، سطح اوليه فهم آن است (دانيلو، 1955، ص139). در کنار معناي لغوي، معاني اخلاقي و رمزي يا تمثيلي وجود دارد. معاني واژگان کتاب مقدس، همچون انسان مي‌باشد که از سه بخش بدن، جان (نفس) و روح تشکيل شده است. معناي لغوي، بدن کلام، معناي اخلاقي جان کلام و معناي تمثيلي روح کلام تلقي مي‌شود (برخوف، 1969، ص20). از نگاه وي، توقف در معناي لغوي به‌معناي توقف در عهد عتيق يا به‌عبارتي، يهودي ماندن است و با روحاني کردن آن، تمسک و توجه به‌معناي تمثيلي، از آن عبور کرده و هويتي مسيحي پيدا خواهيم کرد.
    2. براي درک کتاب مقدس، نياز به دريافت فيض مسيح داريم. مسيح اصل ذاتي کتاب مقدس است. تنها کساني آن را درک مي‌کنند که روح مسيح را داشته باشند.
    3. تفسير درست کتاب مقدس، رسيدن به‌معناي روحاني است؛ زيرا کتاب مقدس، کتابي تمثيلي است و درک معناي آن، منوط به روحاني کردن آن است.
    4. عهد عتيق، زمينه‌ساز عهد جديد است. اين امر، مستلزم دو نکته مهم است: اول اينکه، عهد جديد به‌گونه‌اي در عهد عتيق نهفته و مستور است. وظيفة مفسر آشکار ساختن آن است که از آن به «تأويل نمونه‌شناختي» يا نشانه‌شناسانه (typology) تعبير مي‌شود و مبتني بر هماهنگ کردن بنيادين عهدين است. دوم اينکه، ازآنجاکه عهد جديد تحقق عيني عهد عتيق است، بنابراين جايگزين آن نيز است. به‌عبارت ديگر، ميان عهد جديد و عهد عتيق، تشابه و تضادي وجود دارد که به‌واسطة مشابهت عهد عتيق، به‌صورت نمونه‌شناختي تفسير مي‌شود و به‌واسطة تضاد، عهد عتيق به پايان رسيده است (رام، 1970، ص32-33).
    بنابراين، ارتباط ميان عهدين از مهم‌ترين ويژگي‌هاي روش تفسيري اوريجن است. ازاين‌رو، وي تفکر گنوسي‌ها مبني بر نفي اين ارتباط و ارائه نظرية ثنويت در خداشناسي از سوي آنها را مورد انتقاد قرار مي‌دهد.
    با توجه به ديدگاه اوريجن، وي در بررسي‌هاي خود به سه نوع اشتباه تفسيري اشاره مي‌کند (دانيلو، 1955، ص141-143). اولين خطاي تفسيري مربوط به يهوديان است که صرفاً به‌صورت لغوي انجام مي‌شود. به‌عنوان نمونه، درخصوص واژه ماشيح (messiah)، فقط معناي منجي را اخذ کرده و به‌هيچ وجه بر عيسي تطبيق نمي‌دهند؛ زيرا واژه‌اي که مدلول لفظي آن عيسي باشد، در عهد عتيق وجود ندارد.
    از نظر وي، دومين اشتباه در روش تفسيري مربوط به تفکر گنوسي‌هاست. گنوسي‌ها، که در ادبيات وي مترادف با بدعت‌گذاران درنظر گرفته مي‌شوند، قائل به تفکيک ميان دو خدا يکي خداي خالق (Demiurge) و ديگري، خداي متعالي هستند که خداي خالق، همان خداي بني‌اسرائيل و عهد عتيق است. نتيجة چنين ديدگاهي، اعتقاد به عدم ارتباط ميان عهدين و مانعة‌الجمع بودن آنهاست که طبق اصول تفسيري اوريجن، انحرافي در تفسير کتاب مقدس تلقي مي‌شود.
    سرانجام، سومين اشتباه نيز به انحصار معناي لغوي در تفسير بازمي‌گردد که از سوي گنوسي‌ها، به‌ويژه مرقيون ارائه شد. تأكيد صرف بر معناي لغوي، زمينه‌اي براي حذف بسياري از بخش‌هاي قابل ملاحظه‌اي از اناجيل شد. به‌همين‌دليل، مرقيون به انکار عهد عتيق و طرد برخي از کتاب‌هاي مقدس رسمي مسيحيت پرداخت.
    جروم (347-420م)
    نام کامل وي، يوزبيوس سافرونيوس هيرونوموس (Eusebius Sophronius Hieronymus) (ريونتلو، 2009، ج2، ص32)، و يک مفسر، مترجم، جدلي و زاهد بزرگ بود (ايان، 2011، ص249) در ابتدا تفسير کتاب مقدس توسط وي، به مدت مديدي و در گستره وسيعي به‌نوعي کپي‌برداري از تفسيرهاي قديمي‌تر، به‌ويژه تفسيرهاي اوريجن تلقي مي‌شد (ريونتلو، 2009، ج2، ص36). به‌همين‌دليل، درنظر برخي از محققان وي در ابتدا در زمرة تمثيل‌گرايان افراطي قرار مي‌گرفت (رام، 1970، ص34). بعدها، يکي از مهم‌ترين کارهاي تاريخ مسيحيت درخصوص کتاب مقدس، که توسط وي صورت گرفت، ترجمة کتاب مقدس از زبان عبري و يوناني به زبان لاتيني بود. اين ترجمه، که به ولگات (Vulgate) شهرت دارد، پس از شوراي ترنت (Trent) (1545-1563م)، به‌عنوان يک ترجمه معيار در کليساي کاتوليک رومي پذيرفته شد (ريونتلو، 2009، ج1، ص20). ترجمه او به‌تنهايي، حتي اگر هيچ چيز ديگري را به‌دست نياورده بود، موجب شد تا به يکي از معلمان بزرگ کليسا تبديل شود؛ زيرا او براي اولين‌بار يک متن قابل اعتماد، که به‌طور متناسب به متن اصلي نزديک‌تر از ترجمه‌هاي قديمي و براساس ترجمه هفتادي (سبعينيه) بود، به کليساي غربي داد (همان، ج2، ص45).
    جروم بر اثر تلاش‌هايش درخصوص ترجمه کتاب مقدس، به اين نتيجه رسيد که يک متن سنتي، به‌طور عادي بر مبناي تفسيري روحاني بنا نهاده شده است؛ به اين معنا که به‌طور قابل ملاحظه‌اي تفسيري تمثيلي و نشانه‌شناسانه است. به‌همين‌جهت، درحالي‌که وي اظهارنظرهاي بسياري را از تفسير اوريجن اخذ کرد، براي حل مسائل پيرامون متن و زمينه‌هاي تاريخي آن، به بررسي ريشه‌هاي اصلي متن به تفسير ربّي‌هاي (rabbinic interpretation)، عصر خودش مراجعه کرد. با وجود اين، به‌طور قاطع، اظهارنظرهاي يهوديان را درخصوص اعتقاد به موضوعاتي همچون عقيده به اينکه مسيح تا روز موعود نخواهد آمد و پس از آن، اورشليم را بازسازي خواهد کرد و بر همة مردم حکمراني مي‌کند، رد مي‌کرد (همان، ص42).
    آگوستين اهل هيپو (Augustine of Hippo) (354-430م)
    وي، يکي از برجسته‌ترين الهيدانان اوليه عالم مسيحيت است. همان‌گونه كه خودش معترف است، به مدت نه سال (373-382)، از مستمعين مانويان بود (تسكه، 2009، ص111-121). آييني که ترکيبي از سيستم تفکرات دوگانه‌انگاري پارسيان، تضاد مطلق ميان خير و شر، و مرقيون گنوسي، منکر عهد عتيق، را در‌بر داشت. وي پس از آشنايي با  آمبروز (ambrose)، تحت تأثير موعظه‌هاي او قرار گرفت و در زمرة مسيحيت کاتوليک درآمد. مطالعه برخي از آثار نوافلاطونيان موجب شد تا وي انگيزه زيادي براي فهم کتاب مقدس پيدا کند (ريونتلو، 2009، ج2، ص77). به‌همين‌جهت، علت گرايش آگوستين علاوه بر وضعيت روحاني وي، مطالعه تفسير تمثيلي آمبروز بود که درک بهتري از عهد عتيق به او داد (رام، 1970، ص35). از منظر وي، عهد عتيق براي کساني است که مي‌خواهند پيشگويي‌هاي عهد جديد را درک کنند (تسكه، 2009، ص125).
    درخصوص به‌کارگيري روش تمثيلي آگوستين، با تمسک به فقره‌اي از رساله دوم قرنتيان.(دوم قرنتيان،3: 6)؛ «که او ما را هم کفايت داد تا عهد جديد را خادم شويم، نه حرف را بلکه روح را؛ زيرا که حرف مي‌کُشد ليکن روح زنده مي‌کند»، به اثبات اين روش پرداخت. از نظر وي، تفسير تمثيلي بيانگر معناي واقعي کتاب مقدس است. درحالي‌که تفسير لغوي کشنده و نابودکننده معناي واقعي است (رام، 1970، ص35).
    همچنين، وي توجه به ‌نظرية نشانه‌ها را در تفسير امري ضروري دانسته و تأکيد مي‌کند که تفسير کتاب مقدس، همان شناخت معاني نشانه‌هاست. براي مثال، مفاهيمي همچون درخت و کفش، مفاهيمي هستند که به موجودات خاص اشاره مي‌کنند. درحالي‌که ممکن است نشانه خدمات جنگل يا کفاش باشند. در همين خصوص، وي نشانه را اين‌گونه تعريف مي‌کند: چيزي که جدا از اثري که بر حواس ما مي‌گذارد، به‌خودي‌خود موجب مي‌شود که چيز ديگري به فکر ما برسد. اين نشانه‌ها، ممکن است طبيعي يا قراردادي باشند. نشانه‌هاي طبيعي، نشانه‌هايي هستند که بدون اختيار و هيچ‌گونه قصدي بر چيزي غير خودشان دلالت مي‌کنند. همانند دلالت دود بر آتشي که ديده نمي‌شود (ريونتلو، 2009، ج2، ص84). نشانه‌هاي قراردادي نيز نشانه‌هايي هستند که موجودات زنده در ميان خود قرار مي‌دهند. در همين جهت، خدا از طريق گفتار با انسان ارتباط برقرار کرده است که در قالب کلام مکتوب خدا مجسم شده است (رام، 1970، ص34-35). بنابراين، کتاب مقدس از نگاه آگوستين از نشانه‌هاي قراردادي ميان خدا و انسان است که افزون بر معناي لغوي خود، نشانه‌اي بين خدا و انسان است.
    تقسيم‌بندي ديگري نيز از نشانه‌ها به آگوستين نسبت داده شده است. در اين تقسيم‌بندي، نشانه‌ها به نشانه‌هاي لفظي و تمثيلي تقسيم شده است. براي مثال، واژه گاو (ox)، نشانه‌اي لفظي براي نوعي حيوان است که براي ناميدن نوع خاصي از حيوانات وضع شده است. همين نشانة لفظي، اگر براي موجوداتي ديگر به‌کار بروند، نشانه‌اي تمثيلي به‌شمار مي‌آيند (رونتلو، 2009، ج2، ص86). در اين خصوص، مي‌توان به نقل قولي از سفر تثنيه (25: 4) «دهن‌ گاو را هنگامي‌که‌ خرمن‌ را خرد مي‌کند، مبند» اشاره کرد که پولس رسول آن را در رساله اول قرنتيان (9:9) «زيرا که در تورات موسي مکتوب است که گاو را هنگامي‌که خرمن را خرد مي‌کند، دهان مبند. آيا خدا در فکر گاوان مي‌باشد؟» و رسالة اول تيموتائوس (5: 17-18) «کشيشاني که نيکو پيشوايي کرده‌اند، مستحق حرمت مضاعف مي‌باشند، علي‌الخصوص آناني که در کلام و تعليم محنت مي‌کشند»، تفسير کرده است (آگوستين، 1997، ص38). بنابراين، نشانه تمثيلي اين لفظ به کشيش اشاره دارد «زيرا کتاب مي‌گويد، گاو را وقتي که خرمن را خرد مي‌کند، دهن مبند و مزدور، مستحق اجرت خود است».
    آگوستين، براي رسيدن به يک فهم و تفسير درست از کتاب مقدس، اصولي را تعيين کرد و آنها را مورد تأکيد قرار داد. برخي از اين اصول، به اختصار عبارت‌اند از: (رام، 1970، ص36-37).
    1. ايمان خالص و واقعي براي درک کتاب مقدس ضروري است؛
    2. توجه ادبي و تاريخي هدف کتاب مقدس نيست، اما توجه کافي به آن از الزامات تفسير است؛
    3. کتاب مقدس بيش از يک معنا دارد و توجه به‌معناي تمثيلي، مي‌بايست بر مبناي معناي لغوي باشد؛
    4. عهد عتيق يک کتاب مسيحي است؛
    5. مفسر بايد براي تعليم کتاب مقدس تلاش کند و نبايد به‌دنبال ارائه معناي کتاب مقدس مطابق با تفسير خود باشد و معناي مدنظر خود را به آن تحميل کند (مك‌گراث، 1991، ص6)؛
    6. هيچ فقره‌اي از کتاب مقدس را نبايد به‌تنهايي با خودش مطالعه کرد، بلکه بايد آن را در چهارچوب آيات ديگر فهميد. به‌همين دليل، بخش‌هاي مبهم به‌واسطه بخش‌هاي روشن تفسير مي‌شوند و نبايد به‌واسطه تفسير بخشي با بخش ديگر، در تناقض باشد؛
    7. مفسر، بايد علاوه بر شناخت زبان عبري و يوناني، مجهز به علوم مختلفي همچون تاريخ، جغرافيا، رياضي، منطق و... باشد. ازاين‌رو، ارتباط نتايج علوم با تفسير کتاب مقدس بسيار مهم و مورد تأکيد است (همان، ص5).
    نتايج و پيامدهاي تفسير تمثيلي
    همان‌طور که پيش از اين گذشت، نگرش تمثيلي به کتاب مقدس، از طريق يهوديان در ميان مکاتب الهياتي مسيحيان نيز گسترش يافت. افزون بر اين، تفکر مسيحيان نيز در اسکندريه به‌شدت تحت تأثير سنن افلاطوني قرار گرفت. کلمنت و اوريجن و ديگر همفکرانشان، سنن افلاطوني و روش تمثيلي را با تفکرات مسيحي وفق دادند. تفکر اسکندريه، با الهيات جاري در انطاکيه، که ارسطويي، عملگرا و انتقادي بود، متفاوت بود. براي مثال، تفسير کتاب مقدس در اسکندريه تمثيلي و عرفاني بود. درحالي‌که در انطاکيه، تفسيري تاريخي و لفظي بود. دوگانه‌انگاري افلاطون در تأکيد تعاليم اسکندريه، مبني بر خداي متعالي و الوهيت مسيح منعکس شده بود. همين مطلب، مورد مجادله مکتب اسکندريه و انطاکيه شد، تا اينکه آتاناسيوس، که نماينده تفکر اسکندريه بود، درمقابل تعاليم آريوس، که مورد حمايت مکتب انطاکيه بود، بايستد. آريوس معتقد بود: عيسي مسيح، پسر خدا و مخلوق است. همين پيش‌فرض، مبنايي براي دکترين سيريل، از نستوري‌هاي انطاکيه بود، شد که تمايز ميان جنبه انساني و الوهي مسيح را مطرح مي‌کرد. درنهايت، پيگيري گرايش‌هاي اسکندريه، منجر به تک‌طبيعت‌گرايي براي مسيح شد که تنها جنبة الوهي را براي مسيح قائل بود (هالفمن، 2003، ج1، ص269). لازم به يادآوري است که روش تمثيلي، به‌طور افراط‌آميزي در قرون وسطا تا قرن هفدهم پي‌گيري شد (همان، ج8، ص648).
    بايد توجه داشت که به‌کارگيري اين روش في‌نفسه اشکالي ندارد و به‌عنوان يکي از شيوه‌هاي مورد قبول سخن گفتن مطرح مي‌شود. اما مشکل زماني به‌وجود مي‌آيد که خواننده تصميم مي‌گيرد، بدون رعايت ضوابط و معيارها و بدون هيچ دليل موجهي، دست به اين نوع تفسير در هر متني بزند، حتي يک متن ساده و پيش‌پا افتاده (سوينسر، 2015، ص61).
    از‌اين‌رو، از نگاه کساني که ديدگاه منفي به تفسير تمثيلي دارند، اين روش موجب بي‌ديني، توهين به مقدسات و دروغ‌پردازي مي‌شود. درمقابل، روش تفسير تاريخي با حقيقت و ايمان مطابقت مي‌کند. به‌همين‌جهت، مبتکران اين روش، مکتب اسکندريه، بي‌دين تلقي مي‌شوند (كرنت و تريسي، 1984، ص64).
    به‌کار‌گيري روش تمثيلي، خطرات فراگيري هم در حوزه بينش و هم در حوزه عمل در پي دارد (سوينسر، 2015، ص63-80)، که برخي از خطرات متداول، عام و فراگير آن عبارت‌اند از:
    1. اين نوع تفسير، ديگر تفسير کتاب مقدس نيست. درحقيقت مفسر با به‌کارگيري اين روش، ماهيت و محتواي کتاب مقدس را دگرگون مي‌کند. بدين‌ترتيب، آنچه کتاب مقدس درصدد القاي آن به مخاطب بود، محقق نمي‌شود و مطالب ديگري به مخاطب عرضه مي‌شود.
    2. کتاب مقدس، پايه و اساس اقتدار و مرجعيت خود را از دست مي‌دهد. روش تفسير تمثيلي، با ظرفيت بالا و متنوع خود اجازه ارائه هر نوع تفسيري را داده و زمينة يک تفسير مرجع در مسائل مختلف مطرح شدة در کتاب مقدس را منتفي مي‌کند.
    3. رد، نقض يا ترک هرگونه تفسيري بي‌معنا مي‌شود. در اين روش تفسيري ممکن است، تفاسير مختلف يا حتي متعارض ابراز شود که زمينه قضاوت کردن را از ميان برمي‌دارد.
    اشکالات و انتقادات به روش تمثيلي و ضرورت توجه به‌معناي لغوي و جنبه تاريخي الفاظ کتاب مقدس، در کلمات متفکران مسيحي ازجمله آگوستين از يک سو، و تمايز ميان معناي تحت‌اللفظي و تاريخي کتاب مقدس و معناي عميق‌تر معنوي و رمزي از سوي ديگر، زمينة ارائه ديدگاهي مکمل را در قرون وسطا فراهم ساخت. به‌طورکلي، روش متداول تفسير کتاب مقدس که در طول دوران قرون وسطا مورد استفاده قرار مي‌گرفت، با عنوان «معاني چهارگانه کتاب مقدس» شناخته شد. به‌عبارت‌ديگر، دودلي و شک در اشتياق به برداشت تمثيلي و نگراني از افتادن در برداشت‌هاي تصادفي، از دوران قرون وسطا تاکنون ادامه داشته است. مسيحيان قرون وسطا، روش تمثيلي را به‌عنوان سطح نهايي فهم متون مقدس در قالب معاني چهارگانه قرار دادند. به‌عنوان نمونه، درخصوص واژة «اورشليم» (بيت‌المقدس) (Jerusalem) قائل شدند که اگر معناي لغوي آن به شهري در فلسطين اشاره دارد، معناي اخلاقي آن به روح، معناي روحاني آن به آسمان و درنهايت، معناي تمثيلي آن به کليسا اشاره دارد (ايان، 2011، ص9-10).
    ريشه‌هاي اين روش، به تمايز ميان معناي ظاهري و معاني باطني بازمي‌گردد. در اين روش، کتاب مقدس چهار معناي متفاوت دارد. بهترين بيان براي اين معاني چهارگانه، در قالب شعري از آگوستين اهل داکيه (Augustine of Dacie)، راهب قرن سيزدهم نقل شده است.
    Littera gesta docet, quid credas allegoria, Moralis quid agas, quid speres anagogia (Fitzmyer, 2008, p.94)
    اين معاني چهارگانه، متمايز از هم عبارت‌اند از:
    1. معناي ظاهري، که از منطوق متن برداشت مي‌شود و ظاهر متن متوجه آن است؛
    2. معناي تمثيلي، که درباره بايد‌هاي متعلق ايمان مسيحي است که به‌واسطة آن، گزاره‌هاي اعتقادي شکل مي‌گيرد؛
    3. معناي استعاري يا اخلاقي، که بايد‌هاي رفتاري (اخلاقي) مسيحي را دربر دارد؛
    4. معناي روحاني که بيانگر زمينه‌هاي اميد مسيحي است.
    توجه به اين معاني چهارگانه، بسيار مهم است و در تفسير نبايد از هيچ‌يک از آنها غفلت کرد. به‌نظر برخي از مفسران کتاب مقدس، ازجمله سنت ويکتور هيو معناي تاريخي کلمات در تفسير و مطالعات کتاب مقدس، نقش زيربنايي دارد و ساير معاني، تحت تأثير آن و به‌تبع آن، به‌کار مي‌رود. وي در تشبيهي، معناي تاريخي را بسان ستون و شالوده ساختمان، معناي تمثيلي را همانند خود ساختمان و معناي استعاري را شبيه ظواهر تزيين‌کننده نماي ساختمان قلمداد مي‌کند (هالفمن، 2003، ج7، ص157).
    بنابراين، روش تمثيلي صرف يا به‌تعبيري افراطي، ظرفيت نقد را در خود داشت. به‌همين‌دليل، تأکيد بر اين مطلب که هيچ عقيده‌اي را نبايد فقط براساس يکي از معاني غيرظاهري کتاب مقدس پذيرفت، بلکه آن را بايد در چهارچوب معناي ظاهري پذيرفت، مقدار زيادي از اين نقصان را برطرف کرد. درحقيقت، اصرار بر تقدم معناي ظاهري بر معاني غيرظاهري، نوعي نقد به رويکرد تمثيلي مطرح‌شده توسط اوريجن بود که واقعاً به مفسران کتاب مقدس اجازه مي‌داد تا براي هر عبارتي، آن‌گونه که تمايل دارند، تفسيري معنوي ارائه کنند (مك‌گراث، 1991، ص4-5).
    نتيجه‌گيري
    يکي از مشکلات اساسي درخصوص تفسير کتاب مقدس، به حجيت و خطاناپذيري کتاب مقدس بازمي‌گردد. فارغ از اين بحث که حجيت و خطاناپذيري چه رابطه و نسبتي با يکديگر دارند، ديدگاه مسيحيان مبتني بر حجيت کتاب مقدس است. اما اين مسئله، به اينجا ختم نمي‌شود و درخصوص فهم کتاب مقدس، به‌طورکلي و تفسير آن به‌صورت خاص، اين مشکل همچنان باقي است. واقعيت تاريخي شکل‌گيري مسيحيت امروزي اين است که ابتدا جامعة مسيحي يا کليسا تشکيل شد و به‌دنبال آن، تدوين کتاب مقدس هرچند به‌صورت الهام الهي، به نويسندگان آن صورت پذيرفت. درنهايت، از ميان کتاب‌ها و نوشته‌هاي متعدد برخي از آنها، به‌رسميت شناخته شد. بنابراين، کليسا محيط کتاب مقدس است و کتاب مقدس درون آن و براي اعضاي کليسا پديد آمد. اين مهم، مستلزم فهمي موافق درون کليساست (كرنت و تريسي، 1984، ص6). به‌نظر مي‌رسد، اولين اشکال در بحث تفسير کتاب مقدس، از همين‌جا آغاز مي‌شود که مفسر نمي‌تواند از چهارچوب ملاحظات جزمي و در برخي موارد، متحجرانه خود خارج شود. اين امر موجب مي‌شود که افزون بر عدم توانايي فهم کامل کتاب مقدس، نتوانند آن را به مخاطبان عصر خويش عرضه کنند. اين مطلب، درخصوص تفسير قرآن کريم، به‌دليل وحياني بودن (عدم دخالت بشر در تدوين آن)، خطاناپذيري و فطري بودن تعاليمش تخصصاً خارج است.
    مشکل ديگر داستان تفسير کتاب مقدس، به تفسير وقايع تاريخي مندرج در آن بازمي‌گردد. مفسران کتاب مقدس، در طول تاريخ مجبور هستند تا اين واقعيت را بپذيرند که داستان‌هاي تاريخي کتاب مقدس، تاريخي دروني است که از زبان فردي داخل همان جامعه روايت مي‌شود. درحالي‌که در اينجا تاريخي بيروني نيز وجود دارد که با تاريخ دروني تداخل دارد. تمرکز و توجه صرف به داستان‌هاي داخلي کتاب مقدس و عدم توجه به مؤلفه‌ها و تاريخ بيروني، مستلزم فهم‌هايي اسطوره‌اي، غيرمنطقي و ناشي از زهدي متظاهرانه خواهد شد (همان، ص7).
    از نظر محققان، به‌طورکلي ترجمه در حکم تفسير متن به‌شمار مي‌آيد و ترجمة کتاب مقدس هم در قالب اين اصل گنجانده مي‌شود. بنابراين، خود ترجمه به‌عنوان تفسير کتاب مقدس به‌شمار مي‌آيد (ريونتلو، 2009، ج1، ص19). در همين راستا، يکي ديگر از مشکلات روش‌هاي تفسيري کتاب مقدس، به زبان کتاب مقدس بازمي‌گردد. اين مسئله، مربوط به ترجمه يا به‌عبارت بهتر، زبان متني است که مفسر از آن استفاده مي‌کند. بي‌شک، استفاده از متن اصلي عهد عتيق، به زبان عبري، با به‌کارگيري ترجمه آن بسيار مهم است. متن اصلي، متني بدون واسطه و متن ترجمه متني با واسطه فهم مترجم و محدوديت‌ها و استحسان‌هاي ذهني وي قلمداد مي‌شود. اين مطلب، درخصوص تفسير قرآن کريم منتفي است؛ زيرا از يك سو زبان وحياني قرآن عربي است و از سوي ديگر، مفسران قرآن کريم در تفسير خود از متن اصلي استفاده مي‌کنند.
    بعد‌ها در فضاي تفکر مسيحيان، اين امر القا شد که براي برون‌رفت از هرج و مرج تفسير، با هر روشي اعم از لفظي، تمثيلي و...، تمسک به‌معناي لغوي يا معناي تمثيلي و يا تمسک به معاني چندگانه، تنها راه‌حل انحصار تفسير در کليسا بود. بدين‌ترتيب، يگانه مرجع معتبر و داور نهايي در تبيين مراد کتاب مقدس، کليسا معرفي شد. قدرت کليسا در اين زمينه، روزبه‌روز گسترده شد تا اينکه در دورن مسيحيان، صداهاي اعتراض‌آميز بلند شد. يکي از راه‌حل‌ها براي بيرون آوردن تفسير از انحصار کليسا، مربوط به فعاليت‌هاي نهضت اصلاحات مسيحي بود. شعار فقط کتاب مقدس به همين منظور ابداع شد. از نگاه اصلاحگران مسيحي، حقِ يگانه تفسير توسط کليسا موجب جمود و نافهمي در تفسير و دخالت و تحميل ديدگاه کليسا بر کتاب مقدس است. البته خود اين ديدگاه، آسيب‌پذير بود؛ به‌گونه‌اي که اصل اصلاحي «فقط کتاب مقدس» در قالب اصول پنج‌گانه (اين اصول به Protestant Reformation Five solae of the) شهرت دارد که عبارت‌اند از: فقط کتاب مقدس، فقط مسيح، فقط ايمان، فقط فيض، فقط جلال خدا (باربر، 2008، ص233) و برداشت‌هاي مختلف از کتاب مقدس، خارج از يک برنامه تفسيري قابل اطمينان، دوباره چهره‌اي بي‌معنا يا غيرقابل استفاده به کتاب مقدس داد. با کمي تسامح و با نگاهي کلي، شايد اين ديدگاه قابل تطبيق با آموزه «حسبنا کتاب الله» و منع کتابت حديث در ميان مسلمانان باشد. ديدگاهي که در صدر اسلام، از سوي برخي از صحابه پيامبر اکرم ابراز شد و پيامدهايي را در تفکر ناب اسلامي پديد آورد. درحقيقت، اين نگاه موجب شد تا از ظرفيت سنت نبوي و علوي بسان مفسران و تبيين‌کنندگان واقعي قرآن کريم استفاده نشود. همين امر صدمة غيرقابل جبراني به بينش صحيح از قرآن کريم در مقطعي از تاريخ اسلام زد.
    درنتيجه، کتاب مقدسي که ممکن بود، حاوي کلام خدا يا حتي عين کلام خدا باشد، به‌ناچار مانع از دسترسي به کلام خدا شد. نوشته‌هاي مسيحيان، پس از تدوين در دورة اوليه، درنهايت به رسميت شناخته شد. اما نه تدوين متون مقدس و ترجمه آن، و نه به رسميت شناختن و تأييد آن، به‌عنوان يک منبع الهياتي، برداشت‌هاي صحيح الهياتي از کتاب مقدس را ممکن نمي‌سازد. هنوز يک پرسش انتقادي باقي است و آن اينکه چگونه کتاب مقدس تفسير مي‌شود؟ (مك‌گراث، 2004، ص148). 

        کتاب مقدس ترجمه قديم.
        عزيز، فهيم، بي‌تا، علم التفسير، قاهره، دار الثقافة.
        Augustine, Saint, 1997, On Christian Teaching, Tranlated By R.P.H.Green, New York, Oxford University Press.
        Barber, John, 2008, The Road From Eden: Studies In Christianity And Culture, Cambridge, Academica Press.
        Berkhof, Louis, 1969, Principles Of Biblical Interpretation, Baker Book House, Michigan, Grand Rapids.
        Danielou, Jean, 1955, Origen, Translated By Walter Mitchell, Wipf And Stock.
        Dockery, David .S,1992, Biblical Interpretation Then And Now, Baker Book House, Michigan, Grand Rapids.
        Grant, Robert and David Tracy,1984, A Short History Of The Interpretation Of The Bible, The United States Of America, Fortress.
        Halfmann, Janet, 2003, New Catholic Encyclopedia, 2-Nd Edition, Washington, Gale Thomson.
        Ian , A. Mcfarland, 2011, The Cambridge Dictionary Of Christian Theology, New York, Cambridge University Press.
        Mcgrath, Alister. E, 1991, Science & Religion: An Introduction, Malden, Blackwell Publishing.
        _____ , 1999, Christian Spirituality: An Introduction, Malden, Blackwell Publishing.
        _____ , 2004, The Intellectual Origins Of The European Reformation, Malden, Blackwell Publishing.
        _____ , 2013, Christian History: An Introduction, Chichester, Blackwell Publishing.
        _____ , 2018, Theology: The Basic Readings, Third Edition, New Delhi, Wiley Blackwell.
        Ramm, Bernard, 1970, Protestant Biblical Interpretation, Baker Book House, Michigan, Grand Rapids.
        Reventlow, Henning Graf, 2009, History Of Biblical Interpretation, Translated By Leo G. Perdue, Atlanta, Society Of Biblical Literature.
        Swinser David.A, 2015, Let God Speak: His Word Is Authority, Australia, South Australia.
        Teske, Roland .J., 2009, Augustine Of Hippo: Philosopher, Exegete, And Theologian: A Second Collection Of Essays, Milwaukee, Marquette University Press.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    تنها، محسن، طاهری آکردی، محمدحسین.(1400) بررسی تحلیلی روش تمثیلی تفسیر کتاب مقدس؛ با تأکید بر عصر آباء کلیسا. فصلنامه معرفت ادیان، 13(1)، 83-100

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محسن تنها؛ محمدحسین طاهری آکردی."بررسی تحلیلی روش تمثیلی تفسیر کتاب مقدس؛ با تأکید بر عصر آباء کلیسا". فصلنامه معرفت ادیان، 13، 1، 1400، 83-100

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    تنها، محسن، طاهری آکردی، محمدحسین.(1400) 'بررسی تحلیلی روش تمثیلی تفسیر کتاب مقدس؛ با تأکید بر عصر آباء کلیسا'، فصلنامه معرفت ادیان، 13(1), pp. 83-100

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    تنها، محسن، طاهری آکردی، محمدحسین. بررسی تحلیلی روش تمثیلی تفسیر کتاب مقدس؛ با تأکید بر عصر آباء کلیسا. معرفت ادیان، 13, 1400؛ 13(1): 83-100