بررسی تطبیقی جایگاه حضرت ساره در قرآن و تورات، با تکیه بر نقد روایات تفسیری
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
ساره، همسر ابراهیم، دختر بتوایلبنناهور، اولین فردی که به ابراهیم ایمان آورد، در تورات زنی حسود معرفی میشود که چون خود نازاست، چشم دیدن هوو و نوزادش را هم ندارد (پیدایش۲۱:9-15)؛ لذا زمینة آوارگی این زائو و نوزاد چندروزهاش را در بیابان مکه فراهم میکند. متأسفانه این مسئله در روایات و اعتقادات مسلمانان و حتی تفاسیر ممتاز اسلامي نیز نفوذ کرده است؛ درحالیکه قرآن نگاه متفاوتی به ساره دارد. قرآن با اشاراتي لطیف، ساره را زنی برگزیده و در شمار اهلبیت حضرت ابراهیم معرفی ميكند. وی مادر اسحاق نبی و دارای ارج و قرب و جایگاهی والاست (هود: ۷۱-۷۳؛ ذاریات: ۲۹ و30). در این پژوهش ما بر آنیم تا بر اساس مقایسة قرآن و تورات به تشریح و واکاوی جایگاه و مکانت این بانوی قرآنی بپردازيم و پس از آن به نقد روایات اسرائیلی متأثر از تورات که به منابع تفسیری و روايی ما راه یافتهاند، اهتمام ورزیم و بدین سبب ساحت اهلبیت پیامبر بزرگ الهی، حضرت ابراهیم را از آلودگیهای رفتاری و نفسانی مبرا سازیم. دراین باره بهطور موردی در برخی از تفاسیر همچون المیزان، برخی از روایات نقد و ارزیابی شدهاند. همچنين دربارة خاندان ابراهیم مقالهای بهقلم محمدحسین طاهری در نشریة معرفت ادیان انتشار يافته که در آن بهطورکلی به بررسی خاندان ابراهیم و جایگاه آنها در قرآن و عهدین پرداخته شده است. همچنين خانم اعظم فرجامی در مقالة «ساره همسر ابراهیم در قرآن و روایات» در نشریة مطالعات تاریخی قرآن و حدیث به بررسی برخی روایات با رویکرد تطابق با قرآن پرداخته؛ اما به بحثهای تطبیقی آن با تورات و نیز نقد اسرائیلی بودن آنها اهتمامی نداشته است. از این حيث، این مقاله با کارهای مشابه افتراقاتی دارد. روش انجام پژوهش در این تحقیق توصیفی ـ تحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانهای است.
1. ساره که بود؟
در کتاب مقدس از ساره یا سارای بهعنوان خواهر ناتنی حضرت ابراهیم که به ازدواج او درآمده، یاد شده است:
تارح پس از هفتادسالگی صاحب سه پسر شد به نامهای ابرام، ناحور، هاران. هاران پسری با نام لوط داشت. هاران در همان جایی که بهدنیا آمده بود (یعنی اُور کلدانیان) در برابر چشمان پدرش در سن جوانی درگذشت. ابرام با خواهر ناتنی خود (سارای) و ناحور با برادرزادهاش (مِلکه) ازدواج کردند. مِلکه دختر هارون بود و برادرش یکسا نام داشت. سارای نازا بود و فرزندی نداشت (پیدایش11:31-26).
عقیم بودن ساره اولین بار در سفر پیدایش باب 11 آیة 30 عنوان شده است. بر طبق عرف عمومی و رایج در خاور نزدیک، که هم در متون نازی (Nuzi) و هم در قوانین حمورابی (Code of Hammurabi) آمده است (برونی، بیتا، ص119)، او کنیزش را به ابراهیم داد، به این امید که مولود آن کنیز به او تعلق گیرد و او مالک مولود شود. در روایات یهودی، ساره همراه با اسحاق معرفی میشود و شاید بدین سبب، نسبنامة وی در کتاب مقدس ذکر نشده است و بیشتر در روایات از او یاد میکنند. در عهد جدید نام او بهمنزلة نشانة ایمان و همسری مطیع و فرمانبردار ذکر شده است (الیاده، بیتا، ص64).
در برخی روایات، لوط هم برادرزاده و هم خالهزادة ابراهيم بود و ساره و لوط از طرف مادر، خواهر و برادر بودند (مجلسی، بيتا، ج12، ص148).
در تورات دربارة هاجر ذکر شده است: «سارای زن ابرام بچهدار نمیشد؛ لذا کنیز مصری خود هاجر را به ابرام داد تا از وی صاحب فرزند شد؛ اما بعد از باردار شدن و مغرور گشتن هاجر، سارای از ابراهیم میخواهد او را از وی دور کند...» (پیدایش 16: 6-1).
2. ساره و اتهامات وی در تورات و روایات
در برخی روایات اسلامی شاهد منقولاتی هستیم که علاوه بر مخالفت با آیات قرآن، شباهت بسیاری با مضامین تورات دارند و نیز راویان و اسناد آن بهشدت نیازمند بررسی و واکاوی هستند. ما در این تحریر برآنیم تا روایات را نقل و نقد كنيم و وجهة اسرائیلی بودن آن را مشخص سازیم. در ضمن این ارزیابی و تطبیق، به دلیل عرضة اولیه و مهم این روایات بر قرآن، به جایگاه ساره در قرآن نیز ميپردازيم و تفاوت قرآن را با تورات در اين زمينه بیان میکنیم.
1-2. نسبت دروغ خواهری ساره با حضرت ابراهیم و در معرض فحشا قرار دادن ساره
اولین روایتی که بهگونهای در مذمت حضرت ساره و نیز حضرت ابراهیم است، ماجرای نسبت خواهری و برادري آن دو است. داستان هجرت ابراهیم و ساره، چنانکه پیشتر نیز بدان اشاره شد، در کتب آسمانی و روایات متعددی بیان شده است. نقل این داستان در تورات و برخی از منابع سبب شده است تا به ابراهیم نسبت دروغ داده شود و این شبهه را بهوجود آورد که پیامبر خدا برای حفظ جان خویش، به دروغ و در معرض زنا قرار دادن همسر خویش متوسل میشود؛ حال آنکه این مسائل با عصمت حضرت ابراهیم ناسازگارند. كسي که خداوند او را بهسبب قلب سلیم میستاید (صافات: 84 و85)؛ چگونه ممکن است به دروغ متوسل شود؟!! اگرچه این موضوع و افترا به حضرت ابراهیم به شخصیت ایشان آسیب میرساند، اما ازآنجاکه طبق روایات و تورات، ساره نیز دراینباره با ابراهیم همکاری كرده و شخصیت اول و اصیل این افترا در داستانها معرفی شده است، لذا بهگونهای انگشت اتهام کذب و موافقت برای زنای محصنه (نعوذ بالله) براي نجات جان، به سوی ایشان نیز دراز است. برای بررسی شبهه، به نقل و نقد روایات دراینباره میپردازیم.
1-1-2. نقل طبری
اولین منبع اسلامی که روایت دروغ ابراهیم و ساره را نقل كرده، تفسير طبري است. طبری در تفسیر خود ذیل آیة 89 سورة صافات از ابوهریره نقل کرده است که رسول خدا فرمود: «ابراهیم دروغ نگفت، مگر در سه مورد: دو موردش برای خدا بود که گفت: "إنّی سَقیمٌ" و جای دیگر که گفت: "بَل فَعَلَهُ کبیرهُم هذا" بلکه بزرگشان کرده باشد! و دروغ سومش دربارة همسرش ساره بود که گفت: این خواهر من است (طبری، 1389، ص89).
قابل ذکر است که در منابع اصلی و معتبر شیعی، مانند کافی، به برادر و خواهر بودن حضرت ابراهیم و ساره اشارهای نشده است؛ تنها در برخی از منابع اهلسنت و پیرو آن در برخی کتابهای شیعی آمده، که در این منابع نیز به خواهر و برادر دینی بودن صراحت داشته است، نه خواهر و برادر واقعی؛ «... فَقَالَ لَابُدَّ مِنْ أَنْ تَفْتَحَهُ فَفَتَحَهُ ـ فَلَمَّا نَظَرَ إِلَى سَارَةَ تَعَجَبَّ مِنْ جَمَالِهَا ـ فَقَالَ لِإِبْرَاهِيمَ مَا هَذِهِ الْمَرْأَةُ الَّتِي هِيَ مَعَكَ قَالَ هِيَ أُخْتِي وَ إِنَّمَا عَنَى أُخْتَهُ فِي الدِّين» (قمی، 1404ق، ج1، ص332-333؛ بروجردی، 1405ق، ج1، ص56).
2-1-2. بررسی سندی روایت
ناقل اصلی این روایت كه ابوهریره یا عبدالرحمان بنصخر ازدی یا الدوسی از عشیرة سلیم بن فهیم، از صحابة رسول خدا است (ابنسعد، بيتا، ج۴، ص۲۴۷). وی تنها مدت کمی از سالهای آخر عمر پیامبر را درک کرد؛ به همین دلیل نمیتواند روایات فراوانی از آن حضرت نقل کند (ابنقتيبه، بيتا، ص۲۸). او بیشتر احادیث خود را از پیامبر نشنیده است و در صورت صحت استناد این همه روایات به وی، باید گفت که او روایات خود را از صحابه و حتی از تابعین شنیده و نقل کرده است. بنابراین چگونگی صحت استناد روایات فراوان به وی، بهجدّ جای تأمل و تردید دارد. حتی اگر او تعدادی از روایاتش را از صحابه نقل کرده باشد و بنا بر نظر جمهور محدثان اهلسنت، صحابه عادل باشند و روایتشان هم مقبول باشد، تابعان اینگونه نیستند. بنابراین صحت روایات او زیر سؤال
خواهد رفت.
3-1-2. بررسی محتوایی روایت
پیوسته یکی از مهمترین ملاکهای نقد احادیث، عرضه و تطبیق آنها با قرآن است. این روایت نیز صراحتاً با آیات قرآنی تناقض دارد. در این روایت، نسبت دروغگویی به نبی خدا حضرت ابراهیم داده شده است؛ درحالیکه خداوند در قرآن حضرت ابراهیم را راستگو و پیغمبری بزرگ (مریم: 41) و فرمانبر خدا (نحل:120) میخواند. او را بهسبب قلب سلیم میستاید (صافات:84-85) و به او صفت خلیل میدهد (نساء:125). حال چگونه میتوان به فردی که قرآن او را امام و پیشوا میخواند و برگزیدة خدا معرفی میکند و او را برای آیندگان نشان صدق قرار میدهد، نسبت کذب و دروغ داد؟ ابراهیمی که به گفتة قرآن اسوة حسنه برای همگان است.
4-1-2. تشابه نقل تورات و روایت طبری
یکی از نشانگان روایات اسرائیلی، تشابه مفهومی روایت با متون و منقولات مقدس اهل کتاب و مخالفت آن با قرآن است. این حکم بر روایت يادشده، نیز صادق است. در سفر تکوین، خروج ابراهیم با همسرش سارا و برادرزادهاش لوط بهتفصیل بیان شده است. در این نقل آمده است: «....چون ابراهیم نزدیک به ورود مصر شد، به زن خود
سارای گفت: اینک میدانم که تو زن نیکومنظری هستی. همانا چون اهل مصر تو را ببینند، گویند این زوجة اوست؛ پس مرا بکشند و تو را زنده نگاه دارند. پس بگو تو خواهر من هستی تا بهخاطر تو برای من خیریت شود و جانم بهسبب تو زنده بماند» (پیدایش12: 11تا17). همین جریان دوباره در سرزمین «جرار» و برخورد با ابیملکه تکرار میشود و ابیملکه، ساره را به همسری خود برمیگزیند (یعقوبی، 1366، ص124).
با مقایسة نقل طبری و آنچه در تورات آمده است، میتوان بهخوبی پی برد که ریشه و خاستگاه روایت طبری، تورات است. افزون بر آن، ناقل روایت طبری هم ابوهریره، یهودی مسلمانشدهای است که با تورات انس و الفت دیرینه داشته است. این شواهد ما را در اسرائیلی نامیدن روایت، هرچه بیشتر مدد میدهد.
2-2. حسادت و بدخویی ساره
دستة دوم روایاتی که به ساحت مقدس حضرت ساره اتهام وارد کردهاند، رواياتياند که بحث حسادت شدید ایشان به هاجر و فرزندش حضرت اسماعیل را مطرح نمودهاند. شدت این حسادت بهگونهای روايت شده است که سبب آوارگی مادر و طفل شده و ابراهیم را مجبور به راندن هاجر و طفلش به بیابانهای مکه در مکانی بدون آب و غذا کرده است و حتی اجازة مکث و درنگ نزد آنان را به ابراهیم نمیدهد. دراینباره چهار روایت در منابع شیعی وجود دارد که ما در اینجا بهتفکیک آنها را نقل و نقد ميکنيم.
1-2-2. روایات چهارگانه دربارة حسادت و بدخویی ساره
روایت اول: در تفسیر قمی به نقل از امام صادق آمده است: «....ساره پس از ولادت اسماعيل و بيفرزندي خود، شديداً اندوهگين شد و بهجهت اين مسئله، ابراهيم را نيز اندوهگين و اذيت مينمود» (قمی، 1404ق،
ج1، ص60).
روایت دوم: ابی ] ابراهیم بن هاشم[ عن النضر بن سوید عن هشام عن ابیعبدالله
ابراهیم در بادیة شام منزل داشت. آنگاه که هاجر اسماعیل را بزاد، ساره بسیار غمگین گشت و چون فرزندی نداشت، همواره ابراهیم را بهسبب هاجر آزار میداد و غمناکش میساخت. ابراهیم نزد خدا شکایت کرد. خداوند به او وحی کرد که زن بهمنزلة دندة کج است؛ اگر با همان کجی وی بسازی، از او بهرهمند میشوی و اگر بخواهی راستش کنی، او را خواهی شکست. آنگاه به ابراهیم دستور داد که اسماعیل و مادرش را از شام بیرون ببرد. ابراهیم پرسید: پروردگارا! کجا ببرم؟ فرمود: به حرم من و در امان من که اولین بقعهای که در زمین خلق کردم، سرزمین مکه است. پس از آن، خدای تعالی جبرئیل را با براق برایشان نازل کرد و هاجر و اسماعیل و ابراهیم را بر آن سوار نمود و به راه افتاد. ابراهیم از هر نقطة خوشآبوهوایی که در آن درخت و نخلستان و کشتزاری بود، میگذشت، از جبرئیل میپرسید: آن مکان همین جاست؟ آن مکان همین جاست؟ و جبرئیل میگفت: نه، پیش برو، پیش برو؛ تا به سرزمین مکه رسیدند. ابراهیم، هاجر و اسماعیل را در محلی که خانة خدا در آن ساخته شد، پیاده کرد؛ چون با ساره پیمان بسته بود که خود پیاده نشود تا نزد او بازگردد. در آن محل درختی بود. هاجر پارچهای را که همراه داشت، روی شاخة درخت انداخت تا در زیر سایة آن پناه گیرد...
(همان، ص60).
روایت سوم: ابوالحسن محمد بن عمر بن علی بن عبدالله بصری عن ابوعبدالله محمد بن عبدالله بن أحمد بن جبله واعظ عن ابوالقاسم عبدالله بن احمد بن عامر طائی عن علی بن موسی الرضا عن ابيه موسی بن جعفر عن ابيه جعفر بن محمد عن ابیه محمد بن علی عن ابیه علی بن الحسین عن ابیه الحسین بن علی:
علی بن ابیطالب در مسجد جامع کوفه بود که مردی از دیار شام نزدش آمد و گفت: ای امیرمؤمنان! میخواهم از تو دربارة چیزی بپرسم.... و از امام دربارة اول زنی که خفض شد، سؤال کرد. فرمود: «او هاجر مادر اسماعیل بود که ساره خوارش کرد تا به سوگندش عمل کرده باشد» و از نخستین زنی که دنبالة دامنش از عقب کشیده شد، پرسید. فرمود: «هاجر ]چنان شد[ آن هنگام که از ساره میگریخت... (صدوق، 1380، ج2، ص593-595؛ طبری، بیتا، ج13، ص300).
روایت چهارم: عدة من اصحابنا عن احمد بن محمد عن علی بن الحکم عن أبان الأحمر عن محمد الواسطی عن ابوعبدالله: «ابراهیم نزد خدای تعالی از بدخویی ساره شکایت کرد. خداوند بر او وحی کرد که زن همانند دندة کج است؛ اگر بخواهی آن را راست و مستقیم کنی، میشکند و اگر رهایش کنی، از آن بهره میبری؛ پس دربارة ساره شکیبا باش» (کلینی، 1389ق، ج5، ص13).
2-2-2. بررسی سندی روایات چهارگانه
در این روایات چهارگانه هشت راوی وجود دارد که بررسی شخصیت و روایت آنها به فهم میزان صحت و اعتبار حدیث کمک شایانی میدهد.
1. علیبن ابراهیم قمی: در سند روایت اول نام وي قرار دارد. وی از راویان بزرگ و موثق شیعه است که زمان امام هادی و امام حسن عسگری را درک کرده است (ضمیری، 1382، ص494-495) و بسیاری از بزرگان، چون آیتالله خویی (خويي، 1413ق، ج1، ص317) و نجاشی (نجاشی، 1424ق، ص260) وی را تصدیق کردهاند. این روایت در تفسیر قمی نقل شده است. بر قرآنپژوهان و حدیثپژوهان پوشیده نیست که یکی از مهمترین موضوعات مورد بحث در این تفسیر، وجود احادیثی است که از راویان بعد از علیبنابراهیم یا با دو واسطه از پدر علیبنابراهیم روایت شده است؛ درحالیکه علیبنابراهیم میتوانست مستقیماً از پدرش روایت کند. ازهمینرو آراي گوناگونی دربارة نویسنده و صاحب اصلی تفسیر در میان دانشورزان عرضه شده است. افزون بر آن، دربارة مؤلف این کتاب بين سه نفر، علیبنابراهیم قمی، ابوالفضل عباسبنمحمد و علیبنحاتم قزوینی اختلاف است (آقا بزرگ تهرانی، 1403ق، ج4، ص302) و روایت مذکور نیز با فعل مجهول «قیل» ذکر شده است و معلوم نیست که ناقل اول این روایت کیست و سند او تا معصوم را چه کسانی تشکیل دادهاند؟
نتیجه: روایت اول به دلایل فوق محل اعتماد نبوده و انتساب آن به معصوم معلوم نیست.
2. ابراهیمبنهاشم: سند روایت دوم بهدليل حضور اين شخص میتواند حسن محسوب شود؛ اما در این روایت، ابراهیمبنهاشم از نضربنسوید بدون واسطه روایت نقل کرده است. ازآنجاکه نضربنسوید از یاران امام کاظم بهشمار میرود (نجاشی، 1424ق، ص427؛ طوسی، ۱۴۱۵ق، ص345)، بعید است که ابراهیمبنهاشم راوی امام جواد، او را دیده و بیواسطه نقل کرده باشد؛ ازاینرو احتمالاً در سند افتادگی و انقطاعی وجود دارد (تهامی و فرجامی، 1387، ص100).
نتیجه: روایت دوم مرسل است و نمیتواند مورد استناد قرار گیرد.
3. ابوعبدالله محمدبنعبداللهبن احمدبن خالدبن جبله واعظ: این راوی که در سند روایت سوم قرار دارد، در کتب رجالی شیعه مهمل است. در کتب رجالی اهلسنت نیز از محدثی بهنام محمدبن عبداللهبن جبله نام بردهاند که قبل از سال 340ق وارد دمشق شده و از برخی استادان حدیث شنیده است و برخی نیز از او حدیث نقل کردهاند (خطیب بغدادی، 1417ق، ج3، ص17). همچنين دربارة روایات ابنجبله گفتهاند که به بررسی دقیق نیاز دارد (ذهبی، 1382ق، ج3، ص605). دمشقی بودن راوی و تأسی گرفتن از اهل کتاب شام، امری است که در بررسی روات و مروّیات آنها باید مورد توجه قرار گیرد و نمیتوان چنین روایتی را مورد استناد
قرار داد.
4. ابوالحسن محمدبن علیبن عبدالله بصری: افزون بر آنچه دربارة روایت سوم گفته شد، در این روایت، ابوالحسن بصری قرار دارد که شیخ صدوق از او بارها نقل کرده؛ اما در کتب رجالی مجهول است (جابلقی بروجردی، 1410ق، ج1، ص190). وی در سندی دیگر نام پدرش را عمرو ذکر میکند و به اخذ حدیث از او در ایلاق (منطقهای در ماوراءالنهر نزدیک سمرقند) اشاره دارد (صدوق، 1404ق، ج2، ص168).
نتیجه: همة روایان غیرمعصوم سند روایت سوم، مجهول یا مهملاند و روایت ضعیف است.
5. محمد واسطی: وي يکي از راویان روایت چهارم است و رجالیونی که وی را دیدهاند، او را کذاب، دروغگو و کسی که از خود احادیثی برمیسازد، توصیف کرده (ابنمعین، 1399ق، ج1، ص273؛ ابنجنبل، 1408ق، ج3، ص299) و احادیث این راوی را وانهاده و متروک و غیرقابل پذیرش ارزیابی کردهاند (نسائی، 1396ق، ص233؛ عقیلی، 1418ق، ج4، ص49).
6. ابان احمر: نام این راوی منحصر در ابانبنعثمان احمر است. وی نیز راوی روایت چهارم است که در کتب رجالی توثیق صریح ندارد (نجاشی، 1424ق، ص13؛ طوسی، بيتا، ص59). کشی وي را در زمرة یاران جوان امام صادق و در شمار اصحاب اجماع نام میبرد (کشی، 1404ق، ج2، ص637). کشی نقل میکند: ابانبنعثمان از پیروان فرقة «ناووسیه» بوده است (همان، ج2، ص640)؛ فرقهای از شیعه که امام صادق را زنده و مهدی موعود میپنداشتند (مفید، 1414ق، ص305). بهشهادت رجالیون، تخصص این راوی در اخبار شاعران، انساب و تاریخ و نیز سیر و مغازی است (نجاشی، 1424ق، ص13؛ طوسی، بيتا، ص59).
7. علیبنحکم: وي دیگر راوی روایت چهارم است. کشی از وي با عنوان «علیبنحکم انباری» نام ميبرد و مینویسد: نسب او به خاندان زبیر خزانهدار میرسد. همچنين میافزاید که وی شاگرد ابنابیعمیره است و بسیاری از اصحاب امام صادق را دیده و همانند ابنفضال و ابنبکیره بوده است (کشی، 1404ق، ج2، ص840). نجاشی از «علیبنحکمبنزیبر ابوالحسن نخعی» نام میبرد که نابیناست؛ سپس طریق خود به این راوی را ذکر میکند (نجاشی، 1424ق، ص273). شیخ طوسی دربارة «علیبنحکم کوفی» میگوید که ثقه و جلیلالقدر است (طوسی، بيتا، ص151). آنچه مسلم است، دو راوی یادشده در رجال کشی و نجاشی یک نفرند که هیچ یک از این دو رجالی وی را توثیق نکردهاند و کشی نیز وجه شباهت او را به ابنفضال و ابنبکیر یادآوری نمیکند و نمیگوید که آیا این شباهت بهلحاظ وثاقت است یا کثرت دیدار با اصحاب امام صادق یا فساد مذهب. ابنبکیر و ابنفضال که بهنظر میرسد عبداللهبنبکیر و حسنبنعلیبن فضال (یا علیبنحسنبن علیبن فضال) باشند، همگی فطحیمذهباند (نجاشی، 1424ق، ص35 و258؛ طوسی، بيتا، ص97و 173).
8. احمدبن محمد: دیگر راوی روایت چهارم احمدبنمحمد است که بین دو راویاي که هر دو از علیبنحکم روایت دارند، مشترک است. احمدبن محمدبن عیسی استاد مکتب قم و از چهرههای برجسته و فقیه این مکتب بوده است (نجاشی، 1424ق، ص81) و احمدبن محمدبن خالد برقی (م274ق) بدان سبب که در اخذ حدیث و انتخاب استاد دقت نمیکرد، قدح و طعن شده است (ابنغضائری، 1422ق، ص39). نجاشی نیز با آنکه از کتابهای وی نام میبرد، او را توثیق یا مدح نمیکند (نجاشی، 1424ق، ص76).
نتیجه: سند روایت چهارم بهسبب حضور راوی کذاب، ضعیف است (خويي، 1413ق، ج19، ص312).
3-2-2. بررسی متنی روایات
افزون بر بررسی سندی و با چشمپوشی از ضعف اسناد، مضمون این روایات از جهات بسیاری محل اشکال است که ما در این مقال به بررسی آنها میپردازیم.
الف) تعارض با قرآن
در روایت اول و دوم از آزردن پیامبر اولی العزم توسط ساره سخن رفته است و صراحت دارد بر اينکه این آزار بهگونهای بوده است که حضرت ابراهیم اندوهگین ميشد و به خداوند شکایت برده است. بهنظر میرسد که اگر این ماجرا از صحت برخوردار بود، حتماً خداوند در سورة تحریم (آيه 10) در کنار زنان نوح و لوط که موجبات آزار ايشان را فراهم آوردند، از حضرت ساره هم یاد میکرد. بهویژه آنکه لوط و همسرش, با ابراهیم و ساره همعصر بودند و آزردن پیامبر اولیالعزم نسبتبه آزردن دیگر پیامبران، بهمراتب وقاحت بیشتری دارد. از این عدم یادکرد قرآن میتوان استنباط کرد که در بحث هجرت هاجر و اسماعیل، قضیة آزار بهکلی منتفی است و هرگز نمیتوان آن را به ساره منتسب نمود.
از سوی دیگر، متن این روایات با شخصیت خود حضرت ساره که قرآن با ذکر داستان و ماجراهای ایشان سعی بر شناساندن آن دارد، در تضاد است. در قرآن شاهد نزول ملائکه بر ساره و همصحبت شدن ایشان با يکديگريم (هود:.71). ساره کسی است که خداوند در قرآن منت نزول رحمت و برکات الهی را بر او گذاشته و او را اهلبیت حضرت ابراهیم معرفی کرده است (هود:.73) مبرهن است که خانوادة هر پیامبر تا زمانی که با ایشان سنخیت معنوی و رفتاری داشته باشند، جزء اهلبیت بهشمار میآیند و با خارج شدن از دایرة همسانی و سنخیت،
«عمل سوء» معرفی ميشوند و دیگر اهلبیت نبی خدا محسوب نمیشوند (هود:.45). حسادت ورزیدن، آن هم بهگونهایکه سبب وارد شدن ستمِ آوارگی، تشنگی و گرسنگی بر یک نوزاد و مادر بیپناه باشد، هرگز با معیارهای رفتاری اهلبیت نبی خدا سازگار نیست و اطاعت نبی خدا بر فرمان و خواست این ستم، خود جای انکار بسیار دارد و هرگز با منش اولیای الهی و پیامبران عظیمالشأن سازگار نیست و قرآن پیوسته خلاف آن را گفته است. البته در این مقال بر آن نیستیم که ساره را یک معصوم معرفی کنيم؛ بلکه معتقديم انتساب گناهان و افعالی بسیار مذموم همچون آزردن پیامبر خدا و مادر و طفلی که موجبات ستم هم به آنها فراهم شود، گناهی بس شنیع است و در حد خاندان پیامبران الهی که متصف به ویژگی اهلبیتاند، نیست.
شاید از باب توجیه بتوان گفت که در روایت، مسئلة حسادت بیان نشده است. اينكه انسان از ديدن نعمت كسي و نداشتن خود ناراحت شود، حسادت نيست؛ بلكه ممكن است حسرت باشد. این توجیه تا زمانی پذیرفته است که از بخش دوم روایت، یعنی اندوهگین کردن و آزردن حضرت ابراهیم چشم بپوشيم.
ب) نشانگان اسرائیلیات در روایات چهارگانه
ظاهر روایت سوم برداشتی از یک روایت موقوف ابنعباس است: «اول کسی که ]رسم[ کشاندن دامن را در بین زنان عرب بهوجود آورد، مادر اسماعیل بود. هنگامی که از ساره میگریخت، دامنش را فرو هشت تا رد پایش از بین برود» (طبری، بيتا، ج13، ص300).
این روایات از سه وجه با مضامین تحریفشدة تورات که مخالف قرآن هستند، مشابهت و همسانی دارند. اولین تشابه، در مقولة مفهوم مجازات گروهی بهسبب گناه یک فرد خاص است که در برخی روایات دیگر نیز وجود دارد (مجلسی، ۱۳۸۴، ج1، ص381). برای نمونه، «حیض» عقوبت گناه حوا (صدوق، 1380، ج2، ص493و 512)
یا ساره (همان، ج1، ص290) است که این منطق و تفکر با قرآن سازگاری ندارد. قرآن بارها تأکید میکند که هیچ کس گناه دیگری را بر دوش نمیکشد و بیگناه در مجازات و کیفر گناهگار شریک نیست (انعام: 164)؛ اما منطق تحمل عقوبت گناه دیگران، بهنحو شگفتآوری با تورات هماهنگ است. در تورات، مجازات حوا درد زایمان برای تمام زنان است: «آنگاه خداوند به زن فرمود: درد زایمان تو را زیاد میکنم و تو با درد فرزندان خواهی زایید. مشتاق شوهرت خواهی بود و او بر تو تسلط خواهد داشت» (پیدایش3: 16). در مبحث بعدی بهتفصیل روایات این موضوع را بررسی خواهیم کرد.
وجه دیگر اسرائیلی در این روایات، علت هجرت هاجر و اسماعیل به مکه است. در تورات آمده است:
«یک روز ساره متوجه شد که اسماعیل، پسر هاجر مصری، اسحاق را اذیت میکند. پس به ابراهیم گفت: این کنیز و پسرش را از خانه بیرون کن؛ زیرا اسماعیل با پسر من اسحاق، وارث تو نخواهد بود» (پیدایش21: 9-11). برخلاف آنچه در تورات و در روایات اسرائیلیِ ما نیز نفوذ یافته است، آنچه بر هاجر و اسماعیل وارد شد، نه تقاضای ساره از سر حسادت، که دستور خداوند برای تحقق حکمتهای بالغة حضرتش بود. افزون بر آن، طبق سیاق آیات قرآن، هنگام هجرت هاجر و اسماعیل، اسحاق متولد نشده بود و پس از آن مژدة بشارت اسحاق داده شده است (طباطبائی، 1390ق، ج1، ص288). افزون بر آن، این فراز از تورات و روایات اسرائیلی با دیگر فراز تورات و روایات که علت هجرت را نازايی ساره معرفی کردهاند، در تعارض است (پیدایش:۲۱: 9-15).
وجه دیگر اسرائیلی بودن این روایات، شباهت آن با ماجرای حسادت و بدخویی ساره در تورات است. همانگونهکه پیش از این هم آمد، بدخلقی و حسادت ساره، با قرآن و شأن حضرت ابراهیم و ساره ناهماهنگ است. افزون بر این، وجود همین مطلب در تورات و تأکید بر آن در آیات متعدد، میتواند بر اسرائیلی بودن این روایات صحه بگذارد (پیدایش21: 9 و 10).
3-2. روایات پنجگانة مجازاتهای ساره
دستة سوم روایات در مذمت و منقصت حضرت ساره، روایاتی است که به مجازاتها و عذابهای دنیوی چون حیض زنان، ذبح اسحاق و ختنة پیامبرزادگان به دلیل گناهان ساره، بهویژه حسادت و آزار دادن هاجر، اشاره شده است. دراینباره پنج روایت آمده است که در اینجا به ذکر و بررسی آنها میپردازیم.
1. روایت اول: ابی ]علیبن بابویه[ عن سعدبن عبدالله عن احمدبن محمدبن عیسی عن علیبن الحکمبن ابیجمیله عن ابیجعفر: «دختران پیامبر ـ که درود خدا بر آنها باد ـ حائض نمیشوند؛ زیرا حیض مجازات است و ساره اولین کسی بود که حائض شد» (صدوق، 1380، ج1، ص290).
2. روایت دوم: علیبن ابراهیم عن ابیه و محمدبن یحیی عن احمدبن محمد و الحسینبن محمد عم عبدویهبن عامر جمیعاً عن احمدبن محمد بن ابینصر عن ابانبن عثمان عن ابیبصیر: ابوبصير از امام باقر و امام صادق شنید که به او گفتهاند:
چون روز ترویه شد، جبرئیل به ابراهیم گفت: از آب سیراب شو. ازآنرو این روز را ترویه نامیدند؛ و چون ابراهیم برای مشعرالحرام برخاست، خداوند به او دستور داد که پسرش را قربانی کند. ابراهیم به مادر پسر گفت: تو به زیارت خانة خدا برو و پسر را در خانه نگه دار؛ و به پسر گفت: پسرکم الاغ و چاقو را بیاور تا برای خدا قربانی دهم. ابان میگوید: به ابوبصیر گفتم: برای چه الاغ و چاقو را میخواست؟ گفت: تا پس از قربانی کردن، پسر را بر روی الاغ حمل و دفن کند... پسر گفت: پدر! صورتم را بپوشان و طنابم را محکم کن... . امام باقر فرمود: ابراهیم پالان الاغ را بر روی پسر انداخت؛ او را بر زمین خواباند؛ چاقو را برگرفت و بر حلق پسر قرار داد. فرمود: پیرمردی جلو آمد و... گفت: نه؛ پروردگارت تو را از این قربانی بازمیدارد؛ بلکه شیطان تو در را در خواب به این کار دستور داده است... ابوبصیر میگوید: شنیدم امام باقر فرمود: ابراهیم در جمرة وسطی پسرش را بر زمین خواباند و چاقو را برگرفت و بر حلق پسر گذاشت... تا آنکه از سمت چپ مسجد الخفیف
ندا آمد: «یا أبراهِیمُ قَد صَدَّقَتَ الرُّؤیا؛ ای ابراهیم! رؤیای خود را حقیقت بخشیدی» (صافات: 105)؛ و پسر از زیر دست ابراهیم کشیده شد و جبرئیل قوچی را از سمت قلة ثبیر آورد و زیر دست ابراهیم قرار داد. آن پیرمرد پلید نیز خارج شد تا به پیرزن رسید که به خانة خدا مینگریست و در میانة دشت ایستاده بود. پیرمرد به او گفت: ابراهیم را دیدم که پسرش را خوابانده و چاقو برگرفته تا او را قربانی کند. پیرزن گفت: هرگز از ابراهیم مهربانتر ندیدهام. هنگامی که پیرزن مناسکش را انجام داد، وحشت کرد که مبادا دربارة پسرش چیزی نازل شده باشد. گویی آن زن را میبینم که دست بر سر نهاده، شتابان در وادی میدود و میگوید: خدایا! مرا ببخش که با مادر اسماعیل بد کردم. فرمود: هنگامی که ساره از ماجرا خبردار شد، بهسمت پسرش رفت و چون اثر خراش چاقو بر گردن او دید، زاری کرد و بسیار نالید و از همانجا بیماری ساره که بدان درگذشت، آغاز شد (کلینی، 1389ق، ج4، ص207).
3. روایت سوم: عن فضل بن ابیسَمِعتُ اباعبدالله:
خدا به ابراهیم وحی کرد که بهزودی صاحب فرزندی خواهد شد. ابراهیم به ساره این مطلب را گفت. ساره پرسید: من که پیرزنی هستم، فرزند میآورم؟ خدا بر ابراهیم وحی فرستاد: او بهزودی فرزندی میآورد؛ ولی به دلیل نپذیرفتن سخن من، فرزندان ساره چهارصد سال عذاب خواهند شد. فرمود: هنگامی که عذاب بین بنیاسرائیل طولانی شد، آنان چهل بامدادان نالیدند و گریستند تا خدا به موسی و هارون وحی کرد، بنیاسرائیل را از فرعون برهانند؛ و بدین ترتیب خداوند صد و هفتاد سال از عذاب آنان کاست. راوی میگوید: امام صادق فرمود: شما نیز چنین کنید. شاید خداوند گشایشی در کار ما حاصل کند؛ که اگر چنین عمل نکنید، فرج و گشایش در پایان همان زمانی که مقرر شده، روی خواهد داد (عیاشى، 1380ق، ج2، ص154).
4. روایت چهارم: محمدبن موسیبن المتوکل عن عبداللهبن جعفر الحمیری عن احمدبن محمدبن عیسی و محمدبن الحسین بی ابیالخطاب جیمعاً عن الحسنبن محبوب عن محمدبن قزعه عن ابیعبدالله:
در بین پیامبران ـ که درود خدا بر آنان باد ـ ]رسم چنین بود که[ پوست ختنهگاه بههمراه بند ناف در روز هفتم میافتاد. هنگامی که هاجر اسماعیل را برای ابراهیم بهدنیا آورد، ساره چنانکه با کنیزان رفتار میکنند، با هاجر رفتاری سرزنشآمیز داشت. امام فرمود: پس هاجر ]از این رفتارها[ گریست و بر او سخت آمد. اسماعیل نیز از گریة هاجر گریست. امام فرمود: پس ابراهیم وقتی اسماعیل را دید، از او پرسید: برای چه گریه میکنی؟ گفت: ساره مادرم را چنین و چنان تحقیر میکند و من از گریة مادرم میگریم. ابراهیم برخاست به محراب نمازش رفت و با خدا راز و نیاز کرد و از او خواست تا این رنج و عذاب را از هاجر دور کند. امام فرمود: خداوند این سرزنشها و توهینها را از هاجر دور کرد. هنگامی که ساره اسحاق را بهدنیا آورد، روز هفتم بند ناف اسحاق افتاد؛ اما پوست ختنهگاه نیفتاد. امام فرمود: ساره از این ماجرا زاری کرد... خداوند به ابراهیم وحی کرد: این واقعه بدان سبب است که ساره به هاجر توهین کرد. قسم میخورم بعد از آنکه ساره هاجر را خوار کرد، در هیچ یک از فرزندان پیامبران آن را نمیاندازم و تو اکنون اسحاق را با آهن ختنه کن و داغی آهن را بر او بچشان.
فرمود: ابراهیم اسحاق را با آهن ختنه کرد و بعد از آن سنت ختنه بین مردم جاری شد (صدوق، 1380، ج2، ص505).
دیگران نیز با سند خود تا حسنبن محبوب این روایت را نقل کردهاند (برقی، 1419ق، ج2، ص300؛ کلینی، 1389ق، ج6، ص35).
5. روايت پنجم: ابی ]علی بن بابویه[ عن علیبن ابراهیم عن ابیه ]ابراهیم بن هاشم[ عن محمد بن ابیعمیر عن معاویةبن عمار عن ابیعبدالله: «گفتة ساره که «خدایا! مرا بهخاطر آنچه با هاجر کردم، ببخش» بهسبب آن بود که هاجر را خفض کرده بود و ازاینرو سنت ]ختنه[ جاری شد» (صدوق، 1380، ج2، ص506).
1-3-2. بررسی سندی روایات پنجگانه
سند روایت اول: در نام راوی این روایت از معصوم، تصحیف رخ داده است؛ زیرا از مقایسة سندها (کلینی، 1389ق، ج2، ص112و 324؛ ج5، ص82؛ ج7، ص447) چنین برمیآید که کلمة «عن» بین علیبنحکم و ابیجمیله به «بن» تصحیف شده است (طوسی، 1415ق، ج7، ص291).
ابوجمیله: ابوجمیله مفضلبنصالح که به بردهفروشی (ابنغضائری، 1422ق، ص88) و طبق قولی آهنگری (طوسی، بيتا، ص252؛ برقی، 1419ق، ص90) اشتغال داشته، ضعیف، دروغگو و حدیثساز است (نجاشی، 1424ق، ص128). او را در شمار اصحاب امام صادق نام بردهاند؛ اگرچه گفته شده که وی در عصر امام رضا درگذشته است (طبری، 1415ق، ص307). از مقایسة این سند با سند دیگر روایات ابوجمیله چنین برمیآید که وی امام ابوجعفر باقر را ملاقات نکرده است؛ زیرا همیشه با چند واسطه از ایشان روایت نقل میکند؛ ازاینرو بهنظر میرسد که در این سند نیز بین وی و امام باقر راوی یا راویانی افتاده است (نجاشی، 1424ق، ص119). خویی نیز بر آن است که مفضلبنصالح امام باقر را ندیده است (خویی، 1413ق، ج19، ص313) و در روایات کتب اربعه نیز مفضل از امام باقر روایتی ندارد (همان، ص311).
در نتیجه، گسستگی و وجود راوی متهم به کذب، سبب ضعف شدید سند روایت اول است (همان، ص312).
سند روایت دوم: در این سند نیز کنیة ابوبصیر بین چند راوی مشترک است: لیثبن بختری ابوبصیر مرادی که از نظر رجالی مجهول است (نجاشی، 1424ق، ص321) و یحییبن قاسم ابوبصیر اسدی که توثیق شده است (همان، ص441). شناسایی ابوبصیر مرادی از ابوبصیر اسدی بهآسانی امکانپذیر نیست؛ زیرا ابان از هر دوی آنها روایت دارد.
عبدویةبن عامر نیز مهمل است و نام او تنها در سه سند کافی ذکر شده که هر سه روایت دربارة ابراهیم، اسماعیل و بنای خانة کعبه است (کلینی، 1389ق، ج4، ص201و 205). لذا در سند این روایت، اگر ابتدای سند (اولین راویان بعد از صاحب کتاب) محمدبن یحیی از احمدبن محمد از ابنابینصر در نظر گرفته شود، صحیح خواهد بود و اگر طریق علیبن ابراهیم برگزیده شود، بهسبب حضور ابراهیمبن هاشم، حسن میشود و طریق حسینبن محمد از عبدویه، بهدلیل مهمل بودن راوی، ضعیف است.
سند روایت سوم: اولین ضعف سند سوم، انقطاع و افتادگی کامل راویان سند، بهجز راوی اول، از معصوم است. افزون بر آنکه همان راوی اول، یعنی فضلبن ابیقرَّه نیز ضعیف است و روایاتی را که او از امام صادق
نقل کرده است، ضعیف و سست ارزیابی کردهاند (ابنغضائری، 1422ق، ص84). نجاشی دربارة فضل میگوید: «لم یکن بذاک» (همان، ص308). فضل در اصل کوفی بود و سپس ساکن «سهند» شهری در آذربایجان شد؛ ازاینرو به «سهندی» مشهور است. همچنين گفتهاند که وی به ارمنستان نیز کوچ کرد (برقی، 1419ق، ص91). شاید بدین جهت او را «تفلیسی» هم لقب دادهاند (طوسی، 1415ق، ص269). فضلبن ابیقره 25 روایت در کتب اربعه دارد که در همة آنها شریفبن سابق تفلیسی راوی اوست (خویی، 1413ق، ج14، ص299). شیخ وی را در بخش آنان که از ائمه روایت ندارند، هم میآورد (همان، ص436) و در فهرست برای کتاب او طریقی ارائه میکند. شایان ذکر است که شریفبن سابق را ضعیف و آشفتهروایت توصیف کردهاند (همان، ص199).
سند روایت چهارم: در این سند، محمدبن قزعه قرار دارد که این راوی مجهول است و تنها او را از اصحاب امام صادق برشمردهاند (برقی، 1419ق، ج2، ص69). شایان ذکر است که این روایت بر محمدبن قزعه متفرد است و نیز تنها حسنبن محبوب آن را از محمدبن قزعه گزارش کرده است. محمدبن موسیبن متوکل نیز استاد صدوق و مجهول است. شیخ طوسی او را در گروه آنان که از ائمه روایت ندارند، ذکر میکند (همان، ص437). خویی بهجهت روایت زیاد صدوق از او، که در ابتدای 84 طریق مشیخه قرار دارد و نیز توثیق او از سوی برخی متأخران، وی را ثقه میداند (خویی، 1413ق، ص105). در نتیجه، سند این روایت نیز بهجهت راوی مجهول، ضعیف شمرده میشود.
سند روايت پنجم: در این سند نیز نجاشی، معاویة بن عماربن ابیمعاویه را ثقه و از نامآوران امامیه خوانده و پدرش عمار را از بزرگان اهلسنت معرفی میکند (همان، ص411). نقل است که عقیقی، معاویه را ضعیفالعقل توصیف کرده و افزوده است که وی در نظر شیعه مستقیم و استوار نیست (خویی، 1413ق، ج19، ص237). شیخ مفید نیز در رسالة ثقات از او یاد نمیکند. البته خویی بر آن است که مفید اشتباه کرده و بهجای معاویة بن عمار از معاوین بن وهب یاد کرده است (همان)؛ اما با توجه به اینکه معاوین بن وهب خود توثیق شده (نجاشی، 1424ق، ص412)، بعید است که شیخ مفید نام وی را در زمرة ثقات آورده و منظورش معاویة بن عمار باشد.
2-3-2. برررسی محتوایی روایات
متن روایات پنجگانه نیز از وجوه گوناگون قابل نقد است که در این مقال به نقد آنها مبادرت ميورزيم.
الف) معارضت با قرآن
پیش از این نیز آمد که روایات اول، دوم، چهارم و پنجم از جهتی با نصّ شریف قرآن تعارض دارند. در قرآن بارها بر تحمل عقوبت گناه هر کس توسط خویشتن تأکید شده است. خداوند بهصراحت بیان میدارد که هیچ کس نمیتواند بار گناه دیگری را به دوش بکشد (اسراء:.15). حال چگونه ممکن است، نسل ساره که در زمان بشارت به اسحاق، در عدم محض بهسر میبردند، بهدلیل حسادت ساره وعدة عذاب داده شوند یا تمام زنان پس از ساره بهسبب حسادت او به حیض مبتلا گردند؟! در روایت اول، به حیض نشدن دختران انبیا اشاره شده و از حیض بهعنوان مجازات زنان یاد شده است. در برخی روایات، علاوه بر عقوبت حوا و ساره، آن را کیفر برخی از زنان همعصر حضرت نوح هم دانستهاند که در مجالس مردان بسیار رفتوآمد میکردند و خدا برای آنکه زنان از میان مردان خارج شوند، هر ماه در روزهای خاص آنان را به این عذاب گرفتار کرد (صدوق، 1380، ج1، ص290)؛ اما بر اساس پارهای از روایات، برخلاف آنچه در روایت اول آمده است، اینطور نیست که تمام دختران پیامبران حیض نبینند؛ بلکه تنها برخی از آنان از این امتیاز برخوردارند (حر عاملی، بيتا، ص91).
از دیگر وجوه تعارض این روایات با ظاهر قرآن، معرفی کردن اسحاق بهعنوان ذبیح است که در روایت دوم بدان صراحت دارد. این در حالی است که گويی قرآن صراحت بر آن دارد که ذبیح اسماعیل است، نه اسحاق (طباطبائی، 1390ق، ج7، ص231).
در روایت سوم نیز از عصیان ساره در هنگام بشارت اسحاق و عذاب قوم بنیاسرائیل بهسبب این گناه خبر داده است؛ اما با مراجعه به قرآن بهروشني پیداست که سیاق آیات به تعجب ساره اشاره میکند و شگفتی وی را مذموم نمیشمارد؛ زیرا فرشتگان در پاسخ اعجاب او، برای وی و خاندانش دعا میکنند و رحمت و برکات خدا را برای اهلبیت ابراهیم میطلبند؛ «قالُوا أَتَعْجَبينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ عَلَيْکُمْ أَهْلَالْبَيْتِ إِنَّهُ حَميدٌ مَجيدٌ؛ گفتند: آیا از کار خدا تعجب میکنی؟ رحمت خدا و برکات او بر شما خاندان ]رسالت[ باد. بیگمان او ستودهای بزرگوار است.
به بیان قرآن، حتی ابراهیم نیز هنگام بشارت اسحاق، در کهنسالی به شگفت میآید: «قالَ أَ بَشَّرْتُمُوني عَلي أَنْ مَسَّنِيَ الْکِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ؛ گفت: آیا با اینکه مرا پیری فرا رسیده است، بشارتم میدهید؟ به چه بشارت میدهید؟» (حجر:54). خداوند در پاسخ به واکنش تعجبآمیز ابراهیم او را نهی میکند تا از ناامیدان نباشد و در آیة بعد نیز یأس و ناامیدی را بهشدت نکوهش میکند (حجر: 55-56)، نه ابراهیم و ساره را. نوع بیان و دلیل شگفتی حضرت ابراهیم همانند ساره است و بیمنطقی است که تنها بهدلیل تعجب ساره، بنیاسرائیل
عذاب شوند.
وجه دیگر تعارض این روایات با قرآن، در روایت سوم آشکار میشود. بهتصریح قرآن، ملائکه بهطور حضوری و رودررو، به ابراهیم و ساره تولد اسحاق را بشارت دادند (هود:72؛ ذاریات:51). و ساره خود بهعنوان یک محدث با ملائکة الهی به گفتوگو میپردازد و واسطة بشارت، ابراهیم ـ چنانکه در روایت آمده ـ نبوده است.
ب) همسويی با تورات
واقع امر آن است که این روایات افزون بر مخالفت با قرآن و تعارض با یکدیگر، ریشه در افکار یهودی دارد و برخاسته از ناآگاهی دربارة ساختمان بدن زن است. از منظر ناآشنایان به علم و دانش، حیض جز رنج و پلیدی
چیز دیگری نیست؛ اما از نظر علمی امری طبیعی است که وجود آن در چرخة رشد جسمی و روحی زنان و بارداری ایشان ضروری است و نبود آن عیب و کاستی شمرده میشود. اساساً معرفی کردن امور عادی و فیزیولوژی زنان و مردان به جبران گناه و عذاب گذشتگان، از ویژگیهای تورات است که از باب نمونه دربارة حیض و ختنه از آن شيوه استفاده میکند. در تورات، امور طبیعی که همگی موهبت الهی بهشمار میآیند، عذاب گناه یک نفر از گذشتگان معرفی میشود؛ و البته این تفکر در برخی از روایات اسرائیلی ما نیز راه یافته است. هرچند این اثرپذیری کاملاً با متن عهد عتیق منطبق نیست، اما شباهتهایی قابل ملاحظه در آن یافت میشود. تورات دو بار ماجرای کوچ اجباری هاجر و علت آن را بازگو میکند.
در روایت دوم به ذبیح بودن اسحاق و ماجرای الاغ و پالان و چگونگی آمدن ابراهیم و دیگر جزئیات اشاره شده است که شباهت شگرفی با تورات در نقل جزئیات دارد: «ابراهیم صبح زود برخاست و مقداری هیزم جهت آتش قربانی تهیه نمود. الاغ خود را پالان کرد و پسرش اسحاق و دو نفر از نوکرانش را برداشته...» (پیدایش22: 3ـ4). این در حالی است که نص شریف قرآن به ذبیح بودن حضرت اسماعیل صراحت دارد (صافات: 102-112).
از دیگر ویژگیهای اسرائیلی بودن این روایت، بودن جای خراش چاقو بر گردن اسحاق و پشیمان شدنش دربارة ستم بر هاجر است که این فراز از روایت نیز بهطور کامل با روایات اسرائیلی و تورات هماهنگ است. در تورات آمده است: «مدتی گذشت و خدا خواست ابراهیم را امتحان کند. پس او را ندا داد: ای ابراهیم! ابراهیم جواب داد: بلی خداوندا! خدا فرمود: یگانه پسرت، یعنی اسحاق را که بسیار دوستش میداری، برداشته، به سرزمین موریا برو و در آنجا وی را بر یکی از کوههایی که به تو نشان خواهم داد...» (پیدایش22: 1-3).
در روایت سوم به فرزندان ساره و عذاب آنها بهسبب شگفتی ساره سخن بهمیان آمده است. این در حالی است که اساساً در فرهنگ قرآن، بهویژه برای انبیای الهی، تداوم نسل را از آنِ پدر و انبیا برشمردهاند. تعابیری چون «آلابراهیم» بیانگر این حقیقت است؛ اما در روایت سوم، نسل و انتساب آن به ساره موافق فرهنگ تورات و میشنا و یهودیت است که نسب از ناحیة مادر انتقال مييابد و پدر در اولویتهای بعد قرار دارد.
بهنظر میرسد که روایات چهارم و پنجم نیز برگرفته از توراتاند. در عهد عتیق آمده است: «این است عهد من که نگاه خواهید داشت در میان من و شما و ذریت تو. بعد از تو هر ذکوری از شما مختون شود و گذشت قلفة خود را مختون سازید تا نشان آن عهدی باشد که در میان من و شماست. او ]ساره[ را برکت خواهم داد و پسری نیز از وی به تو خواهم بخشید» (پیدایش 17:11، 12 و16). این عبارت مشابهت بسیاری با نقل روایات چهارم و پنجم دارد. از این متن برمیآید که اخذ شفاهی اخبار انبیاي گذشته از اهل کتاب و نه رجوع به نص تورات، سبب آشفتگی و درهمآمیختگی در این اخبار شده است. بهگونهایکه امر به ختنه کردن پسران و تولد اسحاق، مرتبط با یکدیگر فرض شده و بدین صورت، سختی و مشقت ختنه کردن، مجازات و کیفر حسادت و تندخویی یک زن تصور
شده است.
جواد علی به این نکته بارها اشاره میکند که اهل اخبار دربارة داستانهای اقوام و پیامبران گذشته، با اثرپذيري از کتاب مقدس مطالبی را باز گفته و معمولاً آنها را خلط کردهاند. براي مثال، اخبار، نسبت قنطوره (قنطورا) همسر دوم ابراهیم را بنافراهم میدانند و از این نکته غافل بودهاند که افراهم خود ابراهیم است (علی، 1413ق،
ج1، ص448).
ج) تحریف حقیقت غیبت ولیعصر با تفسیر سر گردانی بنیاسرائیل
ظاهر روایت سوم بر آن است که بگوید پیشینیان فرقة ناجیه، یعنی شیعه، نیز مانند بنیاسرائیل به عذابی دچار گشتهاند و امام صادق همان راهکار قوم بنیاسرائیل را به آنها پیشنهاد میدهد تا از عذاب رهایی یابند. درحالیکه غیبت ولیعصر، نه عذاب، بلکه وعدة حق الهی است که خداوند به تمام مستضعفان روی زمین و همة انبیای الهی داده و یکی از سنتهای حتمی خداوند است که امید تحقق آن در آینده میرود و هرگز این غیبت بهسبب گناه عده خاصی در گذشته نیست.
نتیجهگیری
1. مقایسة داستان حضرت ساره در عهد قدیم و متن قرآن کریم و روایات يادشده مشخص میکند که قرآن بهطور کلی درصدد ایجاد یک خط فکری بر محور هدایت و تربیت بوده است؛ ولی کتب تاریخی که بشر آن را به رشتة تحریر درآورده یا کتابهای آسمانی که دست بشر در آن دخالت کرده است، بر گزارش جزئیات تکیه کردهاند.
2. در کتاب مقدس و قرآن، تفاوت فاحشی در بیان شخصیت ساره دیده میشود. برخی از روایات اسلامی (اسرائیلی) نیز با تأسی از تورات، در تخریب این بانوی نورانی قرآنی همگام بودهاند.
3. قرآن از ساره به نیکی یاد نموده و از وی تجلیل کرده و او را همکلام با ملائکه معرفی نموده است و از او در شمار اهلبیت ابراهیم نبی تجلیل ميکند.
4. در تورات و نُه روایت اسلامی، ساره زنی بدخو و حسود که عامل دروغگویی ابراهیم بوده است، معرفی ميشود. در این نقلها ساره عامل و دلیل عذاب چهارصدسالة بنیاسرائیل، حیض زنان و ختنة مردان و درد کشیدن آنان معرفی شده است.
5. این روایات افزون بر معارضت با نص و ظاهر قرآن، شباهتی شگرف با متون تورات و عهد عتیق دارد.
6. افزون بر متن این روایات، اسناد آنها نیز به آفاتی چون ضعيف، مهمل و مجهول بودن راویان، و انقطاع، ارسال و تصحیف در سند دچار است.
- ابنسعد، محمد، بيتا، الطبقات الکبری، بیروت، دار صادر.
- ابنجنبل، احمد، 1408ق، العلل و معرفة الرجال، ج3، بهکوشش وصیالله بن محمودبن عباس، ریاض، مکتبة الاسلامیه.
- ابنغضائری، احمدبن حسین، 1422ق، رجال، بهکوشش محمدرضا حسینی جلالی، قم، نشر اسلامی.
- ابنقتیبه، عبداللهبن مسلم، بيتا، تأویل مختلف الحدیث، بیروت، دار الکتب العلمیة.
- ابنمعین، یحیی، 1399ق، تاریخ ابنمعین (بروایة الدوری)، ج1، بهکوشش عبدالله احمدحسن، بیروت، بینا.
- ابنمنظور، محمدبن مکرم، 1405ق، لسان العرب، ج5، بیروت، دار صادر، بینا.
- آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن، 1403ق، الذریعة الی تصانیف الشیعه، بیروت، دار الأضواء.
- برقی، احمدبن محمدبن خالد، 1419ق، رجال، بهکوشش جواد قیومی، چ دوم، قم، مکتب رشد.
- بروجردى، سید مهدى بحرالعلوم، 1405ق، الفوائد الرجالیة، ج1، تحقق و تصحيح محمدصادق بحرالعلوم و حسين بحرالعلوم، تهران، مکتبة الصادق.
- برونی، علی، 1387، «زنان ابراهیم در روایات و تواریخ یهودی ـ مسیحی و اسلام»، تاريخپژوهي، ش36-37، ص115-127.
- تهامی، فاطمه السادات و اعظم فرجامی، 1387، «ساره همسر ابراهیم در قرآن و روایات »، علوم قرآن و حدیث، صحیفه مبین، ش43، 93-123.
- جابلقی بروجردی، علیاصغر، 1410ق، طرائف المقال، ج1، بهکوشش مهدی رجایی، قم، کتابخانه آيتالله مرعشي نجفي.
- حر عاملی، محمدبن حسن، بيتا، وسائل الشیعه، چ ششم، منشورات المکتبة الاسلامیه.
- خطیب بغدادی، احمدبن علی، 1417ق، تاریخ بغداد، ج3، بهکوشش مصطفی عبدالقادر عطا، چ سوم، بیروت، دار صادر.
- خویی، ابوالقاسم، 1413ق، مجمع الرجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواه، نجف اشرف، دارالاسلامیه.
- ذهبی، محمد، 1382ق، میزان الاعتدال، ج3، بهکوشش علی محمد بجاوی، بیروت، دار صادر.
- صدوق، ابوجعفر محمدبن علیبن بابویه قمی، 1380، علل الشرایع، ترجمه محمدجواد ذهنی تهرانی، قم، مؤمنین.
- ـــــ ، 1404ق، عیون اخبار الرضا، ج2، بهکوشش حسین اعلمی، بیروت، دارصادر.
- ـــــ ، 1413ق، من لایحضره الفقیه، محقق علیاکبر غفاری، چ دوم، قم، دفتر انتشارات اسلامی.
- ضميري، محمدرضا، 1382، کتابشناسي تفصيلي مذاهب اسلامي، قم، مؤسسه آموزشی پژوهشی مذاهب اسلامی.
- طباطبائی، سيد محمدحسين، 1390ق، المیزان فی تفسیر القرآن، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت.
- طبری، محمدبن جریر، 1389، ترجمه تفسیر طبری، تصحيح حبیب یغمایی، تهران، توس.
- ـــــ ، بيتا، جامع البیان عن تأویل القرآن، بهکوشش جمیل عطار صدقی، بیروت، دارصادر.
- طوسی، ابوجعفر محمدبن حسنبن علی، 1411ق، الغیبه، بهکوشش عبادالله تهرانی و علی احمد ناصح، قم، احمد.
- ـــــ ، 1415ق، رجال الطوسی، محقق جواد قیومی اصفهانی، قم، مؤسسة النشر الاسلامی.
- ـــــ ، بيتا، فهرست، تحقيق محمدصادق بحرالعلوم، نجف اشرف، المکتبة المرتضویه و مطبعتها.
- عاملی، سیدجعفر مرتضی، 1390، رنجهاي زهرا، ترجمه محمد سپهری، قم، ایام.
- عقیلی، محمدبن عمرو، 1418ق، الضعفاء الکبیر، بیروت، دار الکتب العلمیة.
- علی، جواد، 1413ق، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج1، بغداد، دارالقرآن.
- عیاشى، محمدبن مسعود، 1380ق، تفسیر العیاشی، تصحيح سیدهاشم رسولى محلاتى، تهران، المطبعة العلمیة.
- قمى، علىبن ابراهیم، 1404ق، تفسیر القمی، ج1، تحقيق و تصحيح طيّب موسوى جزائرى، چ سوم، قم، دار الکتاب.
- كشى، محمدبن عمر، 1409ق، رجال الكشي ـ اختيار معرفة الرجال، تحقيق و تصحيح محمدبن حسن طوسى و حسن مصطفوى، مشهد، مؤسسه نشر دانشگاه مشهد.
- کلینی، محمدبن یعقوب، 1389، کافی، تحقيق علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، چ چهارم، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
- مجلسی، محمدباقر، بيتا، بحارالانوار، ج12، تهران، نشر علمیه اسلامیه.
- ـــــ ، 1384، حیاة القلوب، قم، سرور.
- مفید، محمدبن محمد، 1414ق، الفصول المختارة، بهکوشش سیدمیرعلی شریفی، چ سوم، بیروت، الاسلامیه.
- نجاشی، ابيالعبّاس احمدبن علي، 1424ق، رجال نجاشی، تحقيق سيد موسى شبيري زنجاني، قم، اسلامی.
- نسائي، ابوعبدالرحمن احمدبن شعيببن علي خراساني، 1396ق، الضعفاء والمتروكون، تحقيق محمود ابراهيم زايد، حلب، دار الوعي.
- یعقوبی، ابنواضح، 1366، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمدابراهیم آیتی، چ پنجم، تهران، علمی و فرهنگی.