بررسی و نقد عقاید گنوسی در انجیل توماس بر اساس آموزههای قرآنی
Article data in English (انگلیسی)
طرح مسئله
در سال ۱۹۴۵م در مصر علیا، نزدیک شهر نجع حمادی، دستنوشتههایی کشف شدند که حدود 1500 سال پیش (۳۹۰ م) بهدست راهبان صومعة پاکومیوس قدیس در آنجا مدفون شده بودند تا از دست راستکیشان کلیسا در امان بمانند (هالروید، ۱۳۹۲، ص۲۱۷). اینکه چرا راستکیشان مسیحی تا این حد از این دستنوشتهها احساس خطر میکردند و در پی نابودی آنها از هر طریقی برآمده بودند، بحثی است که میتوان تا حدودی پاسخ آن را در پژوهشهایی که امروزه بر روی این متون از طریق پژوهشگران تاریخی و مذهبی (بهویژه مسیحیان) انجام شده است، جویا شد؛ اما آنچه مسلّم است، تعارض شدید مسیحیت گنوسی با مسیحیت راستکیش است (وان وورست، 1393، ص161)؛ زیرا این نهضت که گنوسی نام گرفت (واژة «گنوس» برگرفته از واژة یونانی گنوسیس (Gnosis) است.گنوسیان با آیینهای ظاهری مخالفت میکردند و معتقد بودند كه نجات و سعادت ابدی، نه با رعایت قوانین دینی، بلکه با نوعی الهام و اشراق بهدست میآید (باغبانی، 1393، ص127) و نجات با معرفت باطنی را تعلیم میداد، در قرن اول تهدید نهضت مسیحی را آغاز کرد (وان وورست، 1393، ص88) و در مقابل نیز مسیحیان راستکیش، از جمله ایرنه اسقف لیون ابتدا در مقابل اندیشههای آغازین این نهضت، از مسیحیت راستکیش دفاع ميكرد؛ سپس با انگیزة روشنگری، توصیفی مختصر از تعالیم اصلی آن را ارائه میداد (همان، ص161)؛ اما شاید آنچه تعارض و تنشها را بین این دو جریان تشدید میکرد، تشابهی بود که گنوسیگری با مسیحیت داشت؛ بهطوری که آنان (گنوسیان) نیز، هم از نام مسیح استفاده میکردند و هم گزیدههایی از کتاب مقدس را برای اثبات عقاید خود بهکار میبردند (باغبانی، 1393، ص127) و این امر باعث موفقیت بیشتر گنوسیان در اثبات و ترویج عقایدشان میشد و از طرفی بهحاشیه کشیده شدن عقاید راستکیش را رقم میزد.
بااینحال عموم این دستنوشتههای مکشوف دربردارندة 52 متن مقدس یا همان اناجیل گنوسیاند. گیلز.کیسپل (Gilles Quispe) نخستین دانشمندی بود که به محتوای نوشتههای نجع حمادی پی برد.
اولین جملهای که او خواند، این بود: «این است کلام اسرار که عیسای زنده بر زبان راند و همزادش توماس آن را مکتوب کرد».
در عنوان کتاب آمده است: «انجیل به روایت توماس»؛ بااینحال برعکس اناجیل عهد جدید، این متن را با عنوان انجیل اسرار معرفی کرده است، کیسپل همچنین کشف کرد که بسیاری از گفتارهای آن، از عهد جدید اقتباس شده است؛ اما این سخنان دربردارندة معانی دیگری هستند. او و همکارانش که اولین بار انجیل توماس را منتشر کردند، برای اصل یونانی آن حدود سال ۱۴۰م را پیشنهاد دادند (هالروید، ۱۳۹۲، ص۲۲۰).
برخی چنین استدلال میکنند که چون این انجیلها بدعتگذارانه بودند، باید پس از اناجیل عهد جدید نوشته شده باشند که در حدود ۶۰-۱۱۰م مکتوب گردیدهاند؛ اما اخیراً پروفسور هلموت کوئستر (Helmut Koester) از دانشگاه هاروارد پیشنهاد کرد که مجموعه گفتارهای انجیل توماس، هرچند در حدود ۱۴۰م تصنیف شده، ممکن است روایاتی حتی کهنتر از اناجیل عهد جدید و احتمالاً از اوایل نیمة دوم سدة نخست میلادی (۵۰-۱۰۰م)، یعنی همزمان با مرقس، متی، لوقا و یوحنا یا قبل از آنها را شامل گردد (همان، ص۲۱۸-۲۲۰).
در کنار این کتب، از منابع دیگری میتوان یاد کرد که پیرامون عقاید گنوسی ذيل نگاشته شدهاند:
«دوگانهپرستی»؛ «ریاضتمداری»؛ «دوگانگی و تضاد ماده و روح»؛ «وجود دو اصل ضد و مستقل (خیروشر)»؛ «آتش حقیقت بنیادی جهان هستی»؛ «انزوا، تنهایی»؛ «خداشناسی همان انسانشناسی است»؛ «خودشناسی متضمن آشوب درونی»؛ «بیزاری و دوری از خانواده»؛ «برتری مردان نسبتبه زنان»؛ «رستاخیز درونی است؛ نه جسمانی»؛ «تضاد و تقابل با انبیاي گذشته»؛ «معرفت، تنها از طریق کشف و شهود و تجربه حاصل میشود، نه عقل و استدلال»؛ «هدف، شناخت و دانایی (گنوس) است، نه رعایت قوانین اخلاقی و طبیعی و...» (هادینیا، ۱۳۹۰، ص۴۵، ۴۸؛ بهار، ۱۳۷۵، ص۷۴، ۷۵، ۷۶، ۸۰، ۸۱؛ هالروید، ۱۳۹۲، ص۱۸، ۱۹، ۲۰، ۲۱۹، ۲۲۰، ۲۲۲؛ پیگلز، ۱۳۹۴، ص۳۸، ۴۳، ۵۱، ۶۰، ۷۱، ۷۲، ۷۵، ۸۶، ۹۰، ۹۴، ۹۹، ۱۰۶، ۱۶۶، ۱۶۸، ۱۶۹، ۱۷۰-۱۹۲، ۱۹۵).
بههرروی پرسشی که در اینجا مطرح میشود، این است که این کشفیات چه اندیشهای دربردارند که تا این حد از جانب پژوهشگران حائز اهمیت شدهاند؟! در پاسخ باید گفت: این گنجینة باارزش بازگوکنندة جریانات دینی، فلسفی و عرفانی صدر مسیحیت است؛ از جمله: جریان فکری کهن «گنوسی» (هالروید، ۱۳۹۲، ص۲۱۸) که بر آگاهی از رازهای ایزدی تأکید میورزید و چنین گمان میرفت که گنوس از راه تجربة مستقیم مکاشفه یا تشریف به سنت رازآمیز باطنی بهدست میآید (الیاده، ۱۳۷۳، ص۱۳) و در نگاهی دیگر، آیین گنوسی عبارت است از پوشاندن لباس مسیحیت بر تن شرک؛ زیرا معرفتشان تلفیقی از معرفت شرکآمیز قدیمی خود و معرفت مسیحیاي بود که بهتازگی کشف کرده بودند و در این طریق اصطلاح «روحانی» را نیز مصادره کردند و به خود اختصاص دادند و برای مسیحیان عادی نیز اصطلاح «نفسانی» و برای یهودیان و کفار، اصطلاح «زمینی» را بهکار میبردند (ولفسن، 1389، ص535، 537).
بهطور کلی میتوان گفت: نوشتههای نجع حمادی به گنوسیان مسیحی تعلق دارد. ایشان علاوه بر آنکه از رسالات مسیحی برای بیان آرای خویش استفاده میکردند، از مکتب فلسفی نوافلاطونی هم بهره میبردهاند؛ و از طرفی نیز هر دو سنت «مسیحیت» و «مکتب نو افلاطونی» گنوسیان را طرد کردهاند (معتمدی، ۱۳۷۸، ص۱۳۶).
از بین اناجیل کشفشده، انجیل توماس، شامل ۱۱۴ گفتار منسوب به عیسی میباشد و بهعنوان انجیلی زاهدانه شناخته شده است. به اين پرسش كه بهواقع تا چه میزان انجیل توماس رنگوبوی عقاید گنوسی را دارد و این عقاید تا چه حد همسو با آموزههاي اسلامی است! به بررسی و نقد این انجیل با رویکرد تطبیقی نسبتبه آموزههای اسلامی میپردازیم.
1. گفتارهای مخالف با آموزههای اسلام
در انجیل توماس بخش قابل توجهی از گفتارها در تعارض با آموزههای اسلام است که نمونههایی از آنها را مورد بررسی قرار میدهیم:
1-1. زهدگرایی افراطی
از جمله عقاید مهم گنوسی، زهدپیشگی است. گنوسیان راه رسیدن به معرفت را پشت کردن به دنیا میدانند؛ از همینرو آنان همکیشان خودش را از کسب دنیا و مادیات برحذر میدارند و بهدنبال عزلتگزینی و کنارهگیری از دنیا و هر آنچه متعلقات دنیایی محسوب میگردد، هستند. گنوسیان بر این عقیدهاند که رنج و سختی، آنان را به هدف (گنوس) میرساند و بر کسانی که برای بهرهگیری از دنیا حتی به مقدار رفع نیاز تلاش میکنند، سخت میتازند و آنان را شایستة کسب معرفت و رسیدن به حقیقت نمیدانند (پیگلز، ۱۳۹۴، ص۱۳۴؛ بهار، ۱۳۷۵، ص۷۵-۷۶؛ پیگلز، ۱۳۹۴، ص۶۰، ۱۶۶، ۱۹۱).
اینک به گفتارهایی که در انجیل توماس بر زهدگرایی و ترک دنیا و عزلتگزینی اشاره دارد، میپردازیم:
• عیسی گفت: «اگر در دنیا روزه نگیرید، ملکوت را نخواهید یافت. اگر سبت را بهعنوان سبت بهجای نیاورید، پدر را نخواهید دید» (گفتار27). مفهوم این گفتار، پرهیز از دنیا و زهدگرایی است. روز سبت، روز عبادت و استراحت در بین یهودیان و مسیحیان است (هالروید، ۱۳۹۲، ص۲۲۹) و بنا به اندیشة زهدگرایانة گنوسی، مراد از این قسمت، همان اهتمام به کسب معرفت بهجای پرداختن به دنیاست.
• عیسی گفت: «امکان ندارد که کسی به خانة مرد نیرومندی وارد شود و آن را بهزور تصاحب کند، مگر دستان آن مرد را ببندد؛ سپس (میتواند) خانهاش را به یغما برد» (گفتار 35). بنا بر متن انجیل توماس و عقاید گنوسی غالب بر آن، از جمله تضاد و مخالفت روح و جسم و دنیا و آخرت، میتوان گفت: در این گفتار نیز به مضمون زهدگرایی و ترک دنیا و تعلقات آن اشاره شده است؛ زیرا در این عقیده، آنگاه که انسان بهوسیلة دنیا و متعلقات آن در بند شود، دیگر روح نمیتواند به معرفت و گنوس دست یابد.
• عیسی گفت: «خوشا به حال آن که رنج کشیده است و حیات یافته» (گفتار 58). از جمله تفکرات گنوسی این است که فرد با رنج و سختی و زهدگرايي به گنوس میرسد (پیگلز، ۱۳۹۴، ص۱۳۴).
• عیسی گفت: «عدهای بر مردی وارد شدند؛ و او هنگامی که شام را مهیا کرد، خادمش را فرستاد تا میهمانان را دعوت کند. او نزد اولی رفت و او را گفت: خواجهام تو را دعوت کرده است. او گفت: مرا با عدهای از بازرگانان کارهایی است. این شامگاه نزد من میآیند. من باید بروم و دستوراتم را به ایشان بدهم. خواهش میکنم از شام معذورم دارید. نزد دیگری رفت و او را گفت: خواجهام تو را دعوت کرده است. او خادم را گفت: هماکنون خانهای خریدهام و امروز لازم است که باشم. من وقت ندارم. نزد دیگری رفت و او را گفت: خواجهام تو را دعوت کرده است. وی خادم را گفت: دوستم میخواهد ازدواج کند و من اسباب سور را مهیا میکنم. من نمیتوانم بیایم. خواهش میکنم معذورم دارید. نزد دیگری رفت و او را گفت: سرورم تو را دعوت کرده است. او خادم را گفت: چندی است کشتزار خریدهام و عازم جمعآوری اجارة آنجایم. نمیتوانم بیایم. خواهش میکنم معذورم دارید. خادم بازگشت و خواجهاش را گفت: آنان که به شام دعوتشان کردی، عذر خواستند. خواجه خادمش را گفت: به کوی و برزن شو و هر که را دیدی، بازآر، که شام بخورد. سوداگران و بازرگانان به مکانهای پدرم گام ننهد» (گفتار 64).
در این گفتار، آنان که بهدنبال کار و تلاش دنیایی هستند (تاجران و...) در قالب مثال، کسانی معرفی شدهاند که از معرفت و وصول به حقیقت محروماند؛ حال آنکه در آیات متعدد قرآن کریم اصطلاحاتی که رنگوبوی
اقتصادی دارند، بسیار بهکار رفتهاند؛ از جمله: مال، ملک، رزق، کسب، انفاق، زکات، تجارت، خرید، فروش و...
(دنیا، ۱۳۸۹، ص۳۹-۴۰).
در روایات نیز نهتنها تجارت و کسب مال نهی نشده، بلکه تأکید شده است که قوانین و احکام اسلام را نیز در آنها پیاده کنند تا گرفتار تجارتهای غیراسلامی و ربوی نشوند (سید رضی، ۱۳۷۹، ص۷۳۸، ح۴۴۷). همچنین سفرهای تجاری پیامبر اکرم نیز مؤید این مسئله است.
• [مردی] او را [گفت]: «برادرانم را بگو که داراییهای پدرم را تقسیم کنند». او را گفت: «ای مرد! که مرا مقسم کرده است؟» روی جانب شاگردانش آورد و ایشان را گفت: «من مقسم نیستم. هستم؟» (گفتار 72) گویا مراد از مقسم بودن کسی است که اهل دنیاست و مقسم بودن هم از کارهای مادیگرایانه محسوب میگردد و بنا به گفتهای که به عیسی نسبت داده شده است، عیسی خود را از اینکه اهل دنیا باشد و خود را درگیر کارهای دنیا، مانند تقسیم کردن مال دنیا کند، برحذر داشته است. برداشت کلی از این گفتار نیز زهدپیشگی و دوری از دنیاست.
اما در اسلام بر گرفتن حق، چه مادی و چه معنوی، در جایی که در توان است، بسیار تأکید و توصیه شده است:«لَايَمْنَعُ الضَّيْمَ الذَّلِيلُ وَ لَايُدْرَكُ الْحَقُّ إِلَّا بِالْجِدِّ» (سید رضی، ۱۳۷۹، ص۸۱، خ۲۹)؛ «ذليل نمىتواند از نيرومند جلوگيرى كند. حق فقط با كوشش بهدست مىآيد». بهطور کلی، در آموزههای اسلام هیچگاه به ترک دنیا امر نشده است. خداوند در قرآن کریم دراینباره میفرماید: «وَ رَهْبَانِيَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا كَتَبْنَاهَا عَلَيْهِمْ...» (حدید: ۲۷)؛ «رهبانیتی که از نزد خود ساخته بودند، ما بر آنان مقرر نکرده بودیم».
همچنین در قرآن کریم واژههایی که بهمعنای اقتصادی و کار و تلاش هستند، مانند: روزی جستن، حاصل کردن، شغل، پیشه و...، ۶۶ مرتبه بهکار رفته است (درودی، 1384) و این هیچگاه بهمعنای ترک دنیا و تلاش نیست. در آیة «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا خَالِصَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ...» (اعراف: ۳۲) نیز میفرماید: «بگو زیورهایی را که خدا برای بندگانش پدید آورده است و روزیهای پاکیزه را، چه کسی حرام گردانیده است؟...». همچنین در روایات بسیاری نیز به مسئلة دنیا و بهرهگیری صحیح از آن و کسب و کار و تلاش اشاره شده است؛ تا آنجاكه از کار و تلاش برای بهدست آوردن روزی حلال، به عبادت برتر تعبیر شده است؛ از جمله رسول اکرم میفرمایند: «الْعِبَادَةُ سَبْعُونَ جُزْءاً أَفْضَلُهَا طَلَبُ الْحَلَالِ» (کلینی، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۷۸)؛ امام رضا نیز اجر چنین شخصی را بیش از جهاد در راه خداوند دانسته است: «الَّذِی یَطْلُبُ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا یَکُفُّ بِهِ عِیَالَهُ أَعْظَمُ أَجْراً مِنَ الْمُجَاهِدِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» (همان، ص۸۸)؛ اما آنچه از آن نهی شده، وابستگی به دنیا و متعلقات آن است؛ بهطوریکه آدمی را از رسیدن به هدف (بندگی و قرب الهی و یاد خدا) باز دارد. ازاینرو خداوند میفرماید: «وَابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لَاتَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا...» (قصص: ۷۷) «با آنچه خدا به تو ارزانی داشته، سرای آخرت را بجوی و بهرة خود را از دنیا
فراموش مکن».
گفتارهاي ديگر با همین مضمون در انجيل توماس عبارتاند از گفتارهای: 111، 110، 81، 80، 78، 69، 68، 63، 54، 49، 42، 37، 36.
2-1. خطا در اندیشه و عمل پیرامون کسب معرفت
در عقاید گنوسی، وصول به معرفت و گنوس راهی است برای نجات و جاودانگی؛ و کسی که به این معرفت دست یابد، مرگ را نخواهد چشید. بهباور گنوسیان، روح انسان از خداوند (پدر) جدا گشته و بهدليل فراموشی و گناه، در دام ظلمت و جهل ـ که نمادش دنیاست ـ گرفتار شده است و با کسب معرفت و خروج از جهل، مجدداً روح به اصل خویش (یعنی پدر) پیوند میخورد و جاودانه میگردد. از سوي دیگر، در آموزههای گنوسی «کلمه» جایگاه ویژهای دارد؛ به این معنا که آنچه سرّی است، در قالب «کلمه» به افراد خاص منتقل میشود و آنکه به این اسرار دست مییابد، گنوس و معرفت را کسب میکند (هادینیا، ۱۳۹۰، ص۴۶).
در قرآن کریم از حضرت عیسی به «کلمه» تعبیر شده است: «اِذْ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِّنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ...» (آلعمران: ۴۵) و «... إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ كَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِّنْهُ...» (نساء: ۱۷۱) که در اینجا بهمعنای ارادة خداوند و مصداقی از کلمة «کن» میباشد (طباطبایی، ۱۳۷۱، ج۳، ص۱۹۳)؛ اما این احتمال وجود دارد که این واژه در بین آنان (مسیحیان و گنوسیهای صدر مسیحیت) حتی از طریق خود حضرت عیسی کاربرد داشته یا حتی در انجیل اصلی ـ که اینک در دسترس نیست ـ وجود داشته است؛ اما پس از حضرت عیسی هریک بهزعم و اندیشة خویش آن را تفسیر نمودهاند.
از جمله گفتارهایی که به کسب معرفت توصیه دارد:
• و او گفت: «آن کس که بهمعنای این سخنان پی ببرد، مرگ را نمیچشد» (گفتار 1).
• عیسی گفت: «بگذار آن کس که میجوید، همچنان بجوید تا بیابد. چون مییابد، به زحمت میافتد. چون
به زحمت میافتد، حیران میشود و بر همه فرمان میراند» (گفتار 2). مشابه این مضمون در
انجیل متی (7: 7-12) آمده که مفهوم آن درخواست از پدر (خداوند) است؛ اما در اینجا آمده است: «چون دریابد، نخواهد ترسید؛ و چون ترسد، شگفتزده گردد و بر همه پادشاه خواهد شد» که میتوان گفت، این جملات پایانی ـ که مطابقتی با آنچه در متی آمده است، ندارد ـ بهنحوی متأثر از تفکرات گنوسی است و اشاره است به یافتن كه همان تلاش در جهت کسب معرفت است و در این مسیر به وادی حیرت افتادن است و در نهایت رسیدن به اصل خویش (خداوند) است که ثمرة آن نیز جاودانگی و پادشاهی بر عالم خواهد بود. رسیدن به این جایگاه، که همراه با حیرت است، از طریق کشف و شهود حاصل میشود، نه عقل و استدلال؛ و بهنوعی این معرفت و خودشناسی، متضمن آشوبی درونی است (پیگلز، ۱۳۹۴، ص۱۷۳).
اين برخلاف آموزههای اسلام است که رسیدن به معارف و حقایق را ـ که ثمرة آن یاد و ذکر خداوند است ـ موجب آرامش ميداند، نه حیرانی و سرگشتگی؛ و پادشاهی آسمانها و زمین را نیز تنها از آن خداوند ميداند:
«أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» (بقره: ۱۰۷)؛ «وَ يَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعًا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُوا أَيْنَ شُرَكَاؤُكُمُ الَّذِينَ كُنتُمْ تَزْعُمُونَ» (انعام: ۲۲).
• شاگردانش گفتند: «چه وقت ملکوت درمیرسد؟» عیسی گفت: «با انتظار فرانمیرسد. چنان نیست بگوییم که اینجاست یا آنجاست» (گفتار 113). ملکوت، نمادی از آگاهی است (پیگلز، ۱۳۹۴، ص۱۷۵) و از طرفی نیز عیسی در منابع گنوسی، خود را حقیقت و آگاهی معرفی نموده است (همان، ص۱۷۳). ازاینروی مراد این است که ملکوت و معرفت (گنوس) حضور دارد؛ اما آنان که به گنوس و بصیرت و معرفت دست نیافتهاند، از آن غافلاند و آن را درک نمیکنند.
در قرآن کریم، ملکوت آن چیزی است که در آسمان و زمین وجود دارد و مشاهدة آن یقینآور است؛ از آن جهت که هر آنچه موجود است، فقط با ارادة الهی ایجاد شده است: «فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ» (یس: ۸۳) و نظر کردن به آنچه مخلوق و منسوب به خداوند است، بهطور قطع هدایتگر آدمی و یقینآور خواهد بود (ر.ک: المیزان، ذیل آیه ۷۵ انعام).
در اسلام بر کسب معرفت و علم به حقایق و علوم دینی تأکید شده است؛ از آن جهت که این علم و معرفت ميتواند انسان را به هدف اصلی خلقت، یعنی بندگی و عبودیت خداوند برساند: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» (ذاريات: 56)؛ و سپس به قرب و بازگشت بهسوی پروردگار در حالت رضایت و خشنودی خداوند از بنده و بنده از خداوند «ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً» (فجر: ۲۸) بينجامد و این هیچگاه بهمعنای جاوید گشتن روح یا جسم انسان نیست؛ زیرا هم جسم او طعم مرگ را خواهد چشید: «كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ...» (انبیاء: ۳۵) و هم روح او فقط تا زمانی معین خواهد ماند؛ چراکه جاودانگی، قِدم بودن و آخر بودن، مختص ذات خداست: «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ...» (حدید: ۳). پس آنچه حادث است، هیچگاه نمیتواند بر بقا و جاودانگی، از علتالعلل خویش (خداوند) پیشی گیرد و جاودان بماند.
اگرچه پیامبران در اعصار مختلف از جانب خداوند فرستاده شدهاند، اما این هیچگاه بهمعنای اختلاف آنها بر آنچه از حقایق و معارف برای بشر آوردهاند، نیست؛ زیرا تمام آموزههای آنان از یک اصل و منبع (خداوند یکتا) سرچشمه میگیرد. پس اگر اختلاف عقیدتی و کلامی و... در بین گفتارهای منسوب به پیامبران در متون گذشته نقل شده که در تقابل با آموزههای اسلام است، باید علل مختلفی را در راهیابی این اختلافات مورد بررسی قرار داد؛ از جمله: آمیزش تفکرات و اندیشههای فرق مختلف با آموزههای اصلی پیامبران.
همین مفهوم در گفتارهای 3، 19 و 22 مطرح شده است.
3-1. شرک در عقیده (انتساب عرضی خویش به خدا)
در عقاید گنوسی، معرفت و گنوس بهنوعی بازگشت به خویش است؛ یعنی وصول به اصل (پدر: خداوند) و انسان از یک تن همیشگی (خدا) جدا گشته است و هرکه به حقیقت دست یابد، به اصل خویش (خداوند) بازمیگردد. در برخی موارد نیز همین عقیده را در قالب نور که جدا از اصل خویش (نور واحد) است، بیان نمودهاند و در برخی منابع نیز مسیح را همان معرفت و حقیقت دانستهاند و هرکه به گنوس دست یابد، دیگر مسیحی نیست؛ بلکه خود مسیح است (پیگلز، ۱۳۹۴، ص۵۱ و۱۸۰)؛ و در نهایت، خود را شریک در یک اصل واحد میپندارند و ازاینروی بر این باورند کسی که به این معرفت دست یابد و به اصل خویش (خداوند) رسد، دیگر مرگ را نخواهد چشید
(و ازاینروست که در ابتدای انجیل توماس، توماس همزاد عیسی معرفی شده است).
در ظاهر شاید بازگشت به اصل خویش (خداوند) که در عقیدة گنوسیها مطرح است و بر پایة آن، ادعای جاودانگی کردهاند (مرگ را نخواهد چشید)، شباهت به آیة «وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي» (ص: ۷۲) دارد! لیکن در مبانی اسلام، خداوند واحد است و صفات او عین ذات او هستند و جدایی و تفکیک در آنها راه ندارد؛ برخلاف عقیدة گنوسی که خالق را پدر (جهانآفرین و...) میدانند که جدای از خدای متعال است (پیگلز، ۱۳۹۴، ص۷۱-۷۲)؛ و بر این اساس است که گنوسیان معتقدند انسان از پدر جدا مانده است و میتواند با معرفت و عرفان (گنوس) به اصل خویش بازگردد؛ یعنی خود را جزئی از خدا میدانند (پیگلز، ۱۳۹۴، ص۱۹۰)؛ در صورتی که خداوند، هم خالق است: «خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ...» (انعام: ۱۰۲) و هم خود تدبیرکنندة امور: «يُدَبِّرُ الْأَمْرَ» (یونس: ۳) و هیچ جزئی ندارد؛ و بر این اساس است که خداوند در قرآن کریم میفرماید: «لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ...» (مائده: ۷۲).
انتسابی که در آیة «وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی» روح را به خدا نسبت میدهد، نسبت شرافت و منزلت است؛ چنانکه خداوند در مورد کعبه میفرماید: «بَیتی» (کلینی، ۱۴۱۱ق، ج۱، ص۱۳۳؛ طباطبایی، ۱۳۷۱، ج۱۲، ص۱۷۵).
برخي از گفتارهایی که در این مضمون آمدهاند، چنيناند:
• عیسی گفت: «مردی که پیر ایام است، بیتعلل از کودک کوچک هفت روزه از زندگی میپرسد و زندگی میکند؛ زیرا بسیاری از پیشینیان پسینیان میشوند و یکی و همسان میشوند» (گفتار 4).
• عیسی گفت: «دو تن بر تخت آرام میگیرند: یکی که میمیرد، و دیگری که زنده میماند». سالومه گفت: «تو کیستی مرد! که گویا از آن یگانه (یا بهعنوان «پسرش») بر نیمکت من آمدهای و از خوان غذایم میخوری؟» عیسی او را گفت: «من اویم که از لایتجزی میزید. مرا برخی از چیزهای پدرم داده شد». سالومه گفت: «من شاگرد توام». عیسی او را گفت: «ازاینرو میگویم، اگر «لایتجزی» است، سرشار از نور میشود؛ اما اگر «یتجزی» است، سرشار از تاریکی میشود» (گفتار 61).
در اینجا نیز اشاره دارد به عقیدة گنوسی که انسان از یک تن همیشگی (خدا) جدا شده است؛ اما در اسلام هیچگاه هیچ مخلوقی از خداوند جدا نشده است، بلکه همه مخلوق اويند و کمال و دستیابی به درجات عالی، عاملی برای یکی شدن با خداوند نیست؛ بلکه انسان در هر مرتبه و درجهای که باشد، بنده و مخلوق خداوند است و در آیات متعدد قرآن کریم انسانهایی که حتی به درجات والا و مورد رضایت خداوند رسیدهاند نیز با تعبیر
«عبد» خطاب شدهاند؛ از جمله: «إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ» (صافات: ۸۱؛ و ر.ک: کهف: ۶۵؛ مریم: ۶۳؛ فاطر: ۳۲؛ صافات: ۱۱۱، ۱۲۲، ۱۳۲).
• عیسی گفت: «آدم از قدرتی بزرگ و مکنتی بزرگ بهوجود آمد؛ ولی شایستة شما نبود؛. چون اگر شایسته بود، مرگ را [نمیچشید]» (گفتار 85).
• عیسی گفت: «هرجا که سه اله باشند، آنها آلههاند. هرجا که دو یا یک باشند، من با اویم». برخی از فِراق گنوس، به سه اصل «خدای تعالی»، «خدای جهانآفرین» (صانع) و «خدای مشرکان» یا «اهریمن» معتقد بودند (بهار، ۱۳۷۵، ص۱۸۱). برخی از منابع آنها نیز از اعتقاد به دو خدا (خدای تعالی و جهانآفرین «صانع») سخن میگویند (گفتار 30).
در ادیان توحیدی، هیچگاه هیچ پیامبری از جانب خداوند نیامده است؛ مگر اینکه به توحید و یگانگی خداوند اقرار داشته و هیچ مخلوقی را نیز در خدایی او (چه در زمينة خلقت، چه تدبیر امور و...) شریک قرار نداده است؛ درحالیکه این گفتار به عقیدة چندخدایی و شریک قائل شدن برای خداوند اشاره دارد. در صورتی که در قرآن کریم آمده است: «وَإِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَأَنتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَ أُمِّيَ إِلَهَيْنِ مِن دُونِ اللَّهِ قَالَ سُبْحَانَكَ مَا يَكُونُ لِي...» (مائده: ۱۱۶) «و لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ...» (مائده: ۷۲).
دیگر گفتارهای با این مضمون در انجيل توماس عبارتاند از گفتارهاي: 108، 106، 44، 15.
4-1. طرد نمودن خانواده
زهدگرایی و عزلتگزینی و دوری از دنیا و هر آنچه متعلقات آن است، از جمله خانواده (پدر، مادر، همسر، فرزند و...)، از دیگر عقاید گنوسی است (پیگلز، ۱۳۹۴، ص۹۰، ۱۹۵).
برخي از گفتارهایی که با این مضموناند، بدين شرحاند:
• عیسی گفت: «هر که از پدرش و مادرش تبری نجوید، نمیتواند شاگرد من شود، و هر که از برادران و خواهرانش تبری نجوید و در راه من صلیب برنگیرد، در خور من نیست» (گفتار 55).
• عیسی گفت: «هر که چون من پدرش و مادرش را منفور ندارد، شاگرد من نتواند شد. و هر کس چون من پدرش و مادرش را دوست [نَ] دارد، شاگرد من نتواند شد. از آن که مادر من [دروغم داد]، اما مادر حقیقی [من] حیاتم داد» (گفتار 101).
در اسلام تشکیل خانواده و زندگی اجتماعی یکی از ویژگیهای فطری بشری است. هرگاه انسان از تشکیل خانواده و زندگی اجتماعی که در نهاد و فطرت او قرار دارد، فاصله بگیرد، در واقع از قوانین آفرینش منحرف گشته و از این جهت رهبانیت و زهدگرایی اینچنینی که در عقاید گنوسی آمده، برخلاف اصول فطرت و طبیعت بشر است. اسلام هیچگاه بر مسئلهای خلاف فطرت بشری امر نکرده است: «وَ رَهْبَانِيَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا كَتَبْنَاهَا عَلَيْهِمْ...» (حدید:.۲۷) و آیات و روایات بسیاری وجود دارد که بر جایگاه خانواده و حفظ حرمت اعضای خانواده، از جمله پدر و مادر و رعایت حقوق مادی و معنوی هریک از اعضای خانواده (پدر، مادر، همسر، فرزند و...) تأکید کردهاند. از جمله آیة «وَإِن جَاهَدَاكَ عَلَى أَن تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَاتُطِعْهُمَا وَ صَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفًا...» (لقمان: ۱۵) که میفرماید: حتی اگر پدر و مادر کافر باشند، احترام آنها لازم است (همچنین ر.ک: بقره: ۸۳؛ اسراء: ۲۳). در آیات متعددی نیز به تشکیل و حفظ خانواده تأکید شده است؛ از جمله: «وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَ جَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» (روم: ۲۱؛ و ر.ک: نور: ۳۲). در روایاتی از حضرت علی نيز آمده است: «تَزَوَّجُوا فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ قَالَ: مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَتَّبِعَ سُنَّتِی فَإِنَّ مِنْ سُنَّتِیَ التَّزْوِیجَ» (کلینی، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۳۲۹).
5-1. اندیشة ناصحیح در مسئلة رستاخیز و معاد
طبق عقاید گنوسی، رستاخیز روحانی است، نه جسمانی (پیگلز، ۱۳۹۴، ص۳۸) و ملاک رستاخیز، درک معرفت و رسیدن به حقیقت است (هالروید، ۱۳۹۲، ص۲۱۹). گفتارهایی که در این مضمون هستند، بدين شرحاند:
• شاگردانش او را گفتند: «چه وقت زمان آرمیدن مردگان فرامیرسد و چه هنگام جهان جدید واقع میشود؟» ایشان را گفت: «آنچه در پیاش میگردید، هماکنون واقع شده است؛ لیک آن را باز نمیشناسید» (گفتار 51؛ همچنین گفتار 71).
در قرآن کریم آمده است که معاد و رستاخیز، هم جسمانی است و هم روحانی؛ و طبق آیات قرآن میتوان دیدگاهها و نظرات مخالفان معاد جسمانی (از جمله گنوسیان) را بیاساس دانست؛ براي نمونه، آیة «وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَإِذَا هُم مِّنَ الْأَجْدَاثِ إِلَى رَبِّهِمْ يَنسِلُونَ» (یس: ۵۱). در این آيه، بهجاى قبور تعبير «اجْداثْ» ديده مىشود. «اجداث» جمع «جدث» (بر وزن قفس) بهمعناى قبر است. بعضى از ارباب لغت گفتهاند: «جدث» لغت «اهل تهامه» است؛ ولى «اهل نجد» بهجاى آن «جذف» مىگويند. تعبیر آیه همان معاد جسمانی است؛ زیرا در قبرها، جسدها يا استخوانهاى پوسيده و خاكهاى آنها قرار دارد و خروج انسانها در قيامت از اين قبرها، دليل بر زنده شدن اين بدنهاست (مکارم شیرازی، ۱۳۸۶، ج۵، ص۲۴۹). همچنین آية 79 سورة یس با صراحت مىگويد: همان خدايى كه نخستين بار آن را آفريد، بعد از آنكه بهصورت استخوان پوسيدهاى درآمد، بار ديگر او را زنده مىكند. جملة «يُحْيِيها» (آن استخوان پوسيده را زنده مىكند) بهقدرى در معناي معاد جسمانى صراحت دارد كه اگر در قرآن مجيد جز همين تعبير وجود نداشت، براى اثبات اين مسئله كافى بود؛ درحالىكه صدها آيه از معاد جسمانى خبر مىدهد. قابل توجه اينكه آية فوق بر خصوص همين «جسم مادى عنصرى» تكيه مىكند، نه جسم ديگرى شبيه آن، يا جسم برزخى و نيمهمادّى (همان، ص۲۴۶؛ قیامت: ۳و۴).
6-1. تقابل عقیدتی با انبیاي پیشین
مرقیون از رهبران گنوس، همزمان با والنتین و بازیلیدس، ولی از آنان کهنسالتر بود و از بزرگترین دشمنان کلیسای مسیحی در قرن دوم میلادی بهشمار میآمد و در سال 144م بهکلی با مسیحیت قطع رابطه کرد و فرقة او گسترش عظیمی یافت. او معتقد بود خدای یهودیان که خدای آفریده (صانع) است، همان خدای مسیحیان نیست که پدر عیسی مسیح است. او متون عهد عتیق و عهد جدید را باهم در تقابل میدانست. بهنظر او، پیامبران یهود پیامبران خدای خودکامهاند و جهانآفرین و همة آنها از وجود خدای تعالی بهکلی ناآگاهاند (بهار، ۱۳۷۵، ص۷۹-۸۰).
آنچه از اندیشة گنوسی حاصل میشود، نفی انبیاي گذشته است و از گفتار 52 که منسوب به عیسی است، برمیآید که او حتی سخن گفتن دربارة انبیاي گذشته را بهعنوان کلام مردگان رد میکند و در گفتار 45 نیز در قالب مثال، همکیشان را از پیامبران دروغین برحذر میدارد.
• حواریان او را گفتند: «بیست و چهار نبی در اسرائیل سخن گفتند، و تمام آنان در تو سخن گفتند». ایشان را گفت: «یکی را که در حضورتان حی و حاضر است، فروگذاشتهاید و (فقط) از مردگان سخن گفتهاید؟» (گفتار 52 و همچنین گفتار 45).
اما در اسلام هیچگاه اصل دعوت و هدف ارسال انبیاي گذشته مورد انکار و تردید و نفی قرار نگرفته است؛ بلکه هریک مؤید بر دیگری هستند تا خاتم انبیا حضرت محمد. با آمدن هر پیامبر، رجوع به پیامبر گذشته مورد پذیرش نیست؛ چراکه هر پیامبر کاملکنندة تعالیم و آموزههای پیامبران پیش از خود است؛ اما این بهمعنای نفی و انکار انبیاي گذشته توسط آنان نبوده است (ر.ک: 179 انجیلهای گنوسی). در قرآن کریم آمده است: «....لَانُفَرِّقُ بَيْنَ احَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ» (بقره: 136). همين مضمون در دو آية ديگر از قرآن مجيد آمده است (بقره: 285؛ نساء: 152). و به اين ترتيب، تأكيد مىكند كه مؤمنان واقعى كسانى هستند كه ميان پيامبران الهى تفاوتى نمىگذارند و به تعليمات همة آنها ايمان دارند؛ و اين گواه روشنى است بر يگانگى اصول كلى تعليمات آنها.
چرا چنين نباشد؟ درحالىكه همه از سوى يك خدا مبعوث شدهاند و مأموريت آنها يكسان است و اصول معارف الهيّه و اصول سعادت بشر، همهجا يكى است. اينها چيزى نيست كه با گذشت زمان دگرگون گردد؛ هرچند جزئيات آن دگرگون مىشود.
اين آيه طبق شأن نزولهاى موجود، در پاسخ به يهود و نصارى است كه هريك ديگرى را نفى مىكردند و پيامبر خود را برتر مىشمردند و كتاب خود را بهترين كتاب مىدانستند (و به بقيه بىاعتنا بودند). مسلمانان مأموريت پيدا كردند كه با صراحت بگويند: ما بههيچوجه جدايى ميان پيامبران خدا قائل نیستیم (مکارم شیرازی، 1386، ج7، ص326).
7-1. نهی از ختنه
در عهد جدید امر ختنه نهی نشده است. در انجیل یوحنا (7: 22-23) آمده است که این امر بهعنوان یک قانون شرعی از زمان موسی از جانب خداوند بنا نهاده شد؛ اما در انجیل توماس صراحتاً امر ختنه نهی میشود و آن را عملی بیهوده و بیاساس معرفی میکند:
• شاگردانش او را گفتند: «آیا ختنه نافع است یا خیر؟» ایشان را گفت: «اگر نافع بود، پدرشان آنان را مختون از مادرشان بهدنیا میآورد؛ بلکه ختنة حقیقی در روح کاملاً سودمند است» (گفتار 53).
این نوع پاسخ به سؤال شاگردان، که از قول حضرت عیسی مطرح شده است، در تعارض و تقابل صریح با اسلام قرار دارد؛ زیرا در اسلام، ختنه کردن واجب است. شرط صحت طواف در حج و عمره نیز ختنه کردن میباشد. هرچند خطاب صریح در مورد ختنه در قرآن کریم وارد نشده است، اما بهطور کلی خداوند به پیامبر میفرماید: «ثُمَّ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَ مَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ» (نحل: ۱۲۳). امر به پیروی از آیین ابراهیم که در آیات متعدد آمده، کلی و عام است؛ اما در روایات آنچه در آیین ابراهیم جزء احکام و آیین محسوب میشده، تشریح گردیده است. از جمله این روایت نبوی كه ميفرمايد: «إنَّ اللهَ عَزَّ وجلّ بَعَثَ خَلیلَهُ بِالحَنیِفِیَّةِ وَ أمَرَهُ بِأخْذِ الشّارِبِ و قَصَّ الاظْفارِ وَ نَتْفِ الإبْطِ وَ حَلقِ الَانَةِ وَ الخِتَانِ» (حرعاملی، ۱۴۰۳ق، ج۲۱، ص۴۳۹)
«خداوند حضرت ابراهیم را به روش پسندیده مبعوث کرد. به کوتاه کردن سیبیل و ناخن و ازالة موهای زايد زیر بغل و تراشیدن موهای بالای عورت و ختنه کردن سفارش کرد». همچنین در روایات بسیاری نیز بهطور مطلق به مسئلة ختنه و امر به آن اشاره شده است؛ از جمله آنکه امام صادق میفرمایند: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ طَهِّرُوا أَوْلَادَکُمْ یَوْمَ السَّابِعِ فَإِنَّهُ أَطْیَبُ وَ أَطْهَرُ وَ أَسْرَعُ لِنَبَاتِ اللَّحْمِ وَ إِنَّ الْأَرْضَ تَنْجَسُ مِنْ بَوْلِ الْأَغْلَفِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً»
(کلینی، ۱۴۱۱ق، ج۶، ص۳۵).
8-1. آتش، حقیقت بنیادی
از دیگر عقاید گنوسی این است که آتش، حقیقت بنیادی همه چیز است و این آتش، ناآفریده و متکی به ذات خویش است (هالروید، ۱۳۹۲، ص19، ۲۰) و نیز عیسی را اصل و حقیقت بنیادی و گاهی برابر با
خداوند دانستهاند. ازاینرو تقرب به عیسی تقرب به آتش بیان شده است و دوری از او را دوری از ملکوت و حقیقت دانستهاند.
گفتارهایی که در این مضمون هستند:
• عیسی گفت: «من آتش بر عالم فکندهام؛ و بدان که آن را میپایم تا شعله برافروزد» (گفتار 10).
• عیسی گفت: «هر کس نزدیک من است، نزدیک آتش است؛ هر کس از من دور است، از ملکوت دور است» (گفتار 82).
در اسلام هیچگاه حقیقت بنیادی عالم چیزی جز خدای متعال و ارادة او نیست. در قرآن کریم آمده است: «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ» (یس: ۸۲). همچنین در سورة مریم آیة 35 آمده است: «مَا كَانَ لِلَّهِ أَن يَتَّخِذَ مِن وَلَدٍ سُبْحَانَهُ إِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنفَيَكُونُ...» (همچنین ر.ک: آلعمران: ۴۷؛ انعام: ۷۳؛ غافر: ۶۸).
9-1. خطا در مصداق و ملاک برتری
از ویژگیهای گنوسی که در منابع ذکر شده، این است که خود را نیک میشمارند و دیگران را بد (پیگلز، ۱۳۹۴، ص۱۹۴) و اینکه حقیقت الهی تنها بر ایشان آشکار شده است و آنان فقط به حقیقت و کل آن دست یافتهاند (بهار، ۱۳۷۵، ص۷۴). مضمون آن در گفتار ۲۳ آمده است:
• عیسی گفت: «من یکی از شما را از میان یک هزار، و دو تن از شما را از میان ده هزار برخواهم گزید و آن دو تن هم وضعی یگانه خواهند داشت».
ازاینرو آنان ملاک برتری را کسب گنوس و معرفت میدانستند و آنان که از گنوس بهرهای نداشتند، از نظر آنان فاقد جایگاه و ارزش بودند؛ و از طرفی نیز خود در مسیر رسیدن به هدف (معرفت)، رعایت اخلاق و تقوا را بر خود لازم نمیدانستند (هادینیا، ۱۳۹۰، ص۴۸).
حال آنکه در قرآن کریم ملاک برتری تقواست: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَاللَّهِ أَتْقَاكُمْ» (حجرات: ۱۳). همچنین در آیاتی دیگر به معیارها و ملاکهای دیگری بهعنوان معیار برتری انسانها اشاره شده است؛ از جمله ایمان و هجرت در راه خدا: «الَّذِينَ آمَنُوا وَ هَاجَرُوا وَ جَاهَدُوا فِي سَبِيلِاللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَاللَّهِ وَ أُولَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ» (توبه:.۲۰)؛ «ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﻫﺠﺮﺕ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻭ ﺟﺎنهاﻳﺸﺎﻥ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺟﻬﺎﺩ ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻨﺪ، ﻣﻨﺰﻟﺘﺸﺎﻥ ﺩﺭ ﭘﻴﺸﮕﺎﻩ ﺧﺪﺍ ﺑﺰﺭﮒﺗﺮ ﻭ ﺑﺮﺗﺮ ﺍﺳﺖ؛ ﻭ ﻓﻘﻂ ايناناند ﻛﻪ كامياباند». معيار ديگر علم است: «....قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَايَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ» (زمر: ۹) «ﺑﮕﻮ: ﺁﻳﺎ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﻭ ﺩﺍﻧﺶ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﻲﺑﻬﺮﻩ ﺍﺯ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﻭ دانشاند، ﻳﻜﺴﺎناند؟ ﻓﻘﻂ ﺧﺮﺩﻣﻨﺪﺍﻥ ﻣﺘﺬﻛﺮ ﻣﻰﺷﻮﻧﺪ». همچنین است جهاد در راه خدا (نساء:.۹۵) و... .
10-1. تحقیر جایگاه و ارزش زن
برخی از منابع گنوسی مقام مرد را برتر از زن دانستهاند (پیگلز، ۱۳۹۴، ص۱۰۶) و زن را از زندگی طرد ميكردند (بهار، ۱۳۷۵، ص۷۶). به اعتقاد ايشان، مردان بدنة مشروع جامعه را تشکیل میدادند و زنان وقتی حق مشارکت داشتند که خود را به مردان شبیه سازند (پیگلز، ۱۳۹۴، ص۸۶). از جمله گفتارهایی که به این مضمون آمده، اين گفتار است:
• شمعون پطرس ایشان را گفت: «مریم ما را ترک کند؛ از آنکه زنان سزاوار زندگانی نیستند». عیسی گفت: «خود من راهش مینمایم تا نرینهاش سازم؛ آنگونهکه او هم روحی زنده همچون شما نرینگان شود. از آنکه هر زنی که خود را نرینه سازد، به ملکوت آسمان وارد شود» (گفتار 114).
اما در آموزههای اسلام میبینیم که هیچگاه جنسیت ملاک برتری نیست؛ بلکه آنچه یکی را بر دیگری برتری میبخشد، تقواست: «یا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَ أُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَاللَّهِ أَتْقَاكُمْ...» (حجرات: ۱۳). بنابراین در بعد انسانی و الهی ـ که مهمترین ارزشهای انسانی در آن مطرح است ـ فرقی میان مرد و زن نیست؛ هر دو در پیشگاه خداوند یکساناند و هر دو میتوانند راه قرب الهی را تا بینهایت ادامه دهند؛ و به تعبیر دیگر، راه تکامل برای هر دو بهطور یکسان گشوده است. ازاينرو خطابات قرآنی در این زمینه نیز شامل هر دو بهطور مساوی است (همچنین ر.ك: نساء: ۱۲۴؛ نحل: 97؛ آلعمران: ۱۹۵).
2. گفتارهای موافق با آموزههای اسلام
در عقاید گنوسی و همچنین در برخی از گفتارهای موجود در انجیل توماس به مضامینی اشاره شده است که در ظاهر دارای تطابق با آموزههای اسلام است؛ اما با توجه به تفاوتهای بنیادیني که در زمينة اندیشه و عقیده بین آموزههای اسلام و اندیشة گنوسی وجود دارد و در بخش گفتارهای مخالف شرح آن گذشت، باید گفت: هرچند در ظاهر، برخی مضامین مشابه با اسلام است، اما در روش و نگرش و چگونگی وصول به آنها، در اندیشة اسلامی و گنوسی تفاوتهایی وجود دارد.
برخي از مضامین مشترک و مشابه بدين شرحاند.
1-2. خودشناسی و کسب معرفت
از جمله عقاید گنوسی که بر آن اهتمام داشتند، کسب معرفت و خودشناسی است که میتوان گفت، این اندیشة گنوسی از جمله آن مواردی است که موافق و مطابق با آموزههای اسلام است؛ هرچند که آنان در روش و شیوههای خودشناسی و کسب معرفت به خطا رفتهاند [چنانکه در قسمت گفتارهای متعارض با اسلام توضیحات آن
ذکر شد].
از جمله گفتارهایی که در این مضمون آمدهاند، اينگفتارهايند:
• عیسی گفت: «آنچه را در منظر شماست، بازشناسید و آنچه از شما پنهان است، برایتان آشکار میشود؛ زیرا هیچ نهانی نیست که جلوهگر نشود» (گفتار 5 و گفتارهای: 20، 40، 41، 43، 59، 65، 66، 70، 88، 92، 94، 103، 107، 109).
برخی از آیات قرآن بر اهمیت و جایگاه خودشناسی اشاره دارند؛ از جمله: «فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ مِمَّ خُلِقَ» (طارق: ۵) و «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ...» (مائده: ۱۰۵؛ مریم: ۶۷). از مجموع آیات قرآن دریافت میشود که اسلام بسیار بر امر خودشناسی تأکید دارد و از جمله راههای کسب خودشناسی را نیز تأمل بشر در خود و جایگاهی که خداوند برایش مقرر فرموده، دانسته است.
2-2. نفی ریاکاری
ریا در اصطلاح به این معناست که انسان کار خوبی انجام دهد و قصدش تظاهر و نشان دادن به مردم باشد، نه خدا؛ خواه این کار عبادی باشد؛ مانند نماز و روزه؛ و خواه غیرعبادی باشد؛ مانند انفاق.
در انجیل توماس نیز گفتارهایی به این مضمون آمده است؛ از جمله:
• عیسی گفت: «چرا بیرون جام را میشویید؟ نمیفهمید که آن که داخل را ساخته، همان است که بیرون را ساخته؟» (گفتار 89). همچنین گفتارهای 26، 34، 39، 102.
در قرآن کریم به چند مورد از مصادیق ریا اشاره شده است؛ از جمله ریا در انفاق: «وَالَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ رِئَاءَ النَّاسِ وَ لَايُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لَابِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ مَن يَكُنِ الشَّيْطَانُ لَهُ قَرِينًا فَسَاءَ قَرِينًا» (نساء: ۳۸)؛ «ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺍﻣﻮﺍﻟﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﻭﻱ ﺭﻳﺎ ﻭ ﺧﻮﺩﻧﻤﺎﻳﻲ ﺑﻪ ﻣﺮﺩم ﺍﻧﻔﺎﻕ ميكنند ﻭ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻭ ﺭﻭﺯ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ [ﺷﻴﻄﺎﻥ ﻫﻤﺪم ﺁﻧﺎﻥ ﺍﺳﺖ]؛ ﻭ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺷﻴﻄﺎﻥْ ﻫﻤﺪم ﺍﻭ ﺑﺎﺷﺪ، ﺑﻲﺗﺮﺩﻳﺪ ﺑﺪﻫﻤﺪﻣﻰ ﺍﺳﺖ» (همچنین بقره: 264)؛ ریا در رفتن به جنگ با دشمنان (انفال: 47) و ريا در نماز (نساء: 142). در سورة ماعون، آیة 6، ریا بهطور مطلق آمده است (الَّذینَ هُم یُرائون). در روایات نیز بسیار بر نهی از ریا در اعمال و نیّات تأكيد شده است؛ از جمله اینکه امام صادق میفرمایند: «إِیَّاکَ وَ الرِّیَاءَ فَإِنَّهُ مَنْ عَمِلَ لِغَیْرِ اللَّهِ وَکَلَهُ اللَّهُ إِلَی مَنْ عَمِلَ لَهُ» (کلینی، ۱۴۱۱ق، ج۲، ص۲۹۳).
3-2. ثمرات اخروی اعمال (نیک یا بد)
در انجیل توماس در قالب مثال آمده است که در قیامت هر شخص ثمرات اعمال خویش (چه بد و چه نیک) را برداشت میکند؛ از جمله:
• عیسی گفت: «خوب، برزگر به صحرا شد و مشتی (بذر) برگرفت و افشاند. برخی بر راه افتاد؛ پرندگان آمدند و دانهها را چیدند؛ برخی دیگر که بر سنگ افتادند، در خاک ریشه ندواندند و خوشه نیاوردند؛ و برخی دیگر بر خارها افتاد؛ خارها دانه(ها) را در فشار قرار دادند و کرمها دانهها را خوردند؛ و دانههای دیگر بر خاک نیکو افتادند و بار نیکو دادند؛ چنانکه هر تخم شصت برابر و صد و بیست برابر بار داد» (گفتار9. همچنین گفتار8 و 57).
آیات متعددی از قرآن کریم به این مسئله اشاره دارند که هر عملی ثمرات اخروی خود را بهدنبال دارد و در برخی آیات نیز بهصورت مصداقی به برخی از اعمال و ثمرات آن در قیامت اشاره دارد؛ از جمله: «إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ* إلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ» (عصر: 2و3). اين آيه از جمله ثمرات ایمان را دوری از زیان (رسیدن به سعادت ابدی) دانسته است و بهطورکلی در آیة 7 سورة اسراء آمده است: «إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا...» و این بهمعنای بازگشت ثمرات اخروی اعمال در قیامت به خود شخص است.
4-2. کسب معارف و نشر آن برای اهلش
از دیگر مشابهتها در اندیشة گنوسی و آموزههای اسلام، اهمیت کسب معارف و نشر آن است؛ به این معنا که فرد آنچه از حقایق و معارف را کسب کرد، درصدد نشر آن برآید؛ از جمله گفتارهایی که به این مضمون اشاره دارند، اين گفتار است:
• عیسی گفت: «آنچه به گوش خود (و) گوش دیگران میشنوید، بر بام خانهها موعظه کنید؛ زیرا کسی که چراغی برمیافروزد؛ خمرهای رویش نمیگذارد یا آن را در جایی پنهان نمینهد؛ بلکه آن را بر چراغدانی میگذارد تا هر کس وارد و خارج میشود، نورش را ببیند» (گفتار 33). مشابه این مضمون، در لوقا ۸: ۱۶-۱۸ و ۱۱: ۳۳، مرقس۴: ۲۱-۲۵، متی۱۰: ۲۶-۲۸ و نيز گفتارهاي 62 و 92 آمده است.
در قرآن کریم نیز آیات بسیاری بر کسب علم و معرفت تأکید دارند؛ از جمله: «يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ» (مجادله: ۱۱)؛ «...ﺗﺎ ﺧﺪﺍ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ درجهاي ﻭ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﺍﻧﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺭﺟﺎﺗﻲ [ﻋﻈﻴﻢ ﻭ ﺑﺎﺍﺭﺯﺵ] ﺑﻠﻨﺪ ﮔﺮﺩﺍﻧﺪ». پیامبراکرم نیز فرمودهاند: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَةٌ عَلَی کُلِّ مُسْلِمٍ أَلَا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ بُغَاةَ الْعِلْمِ» (کلینی، ۱۴۱۱ق، ج۱، ص۳۰). دربارة نشر معارف برای اهلش نیز از پیامبر آمده است: «إن لکل شیء زکاة العلم أن یعلمهُ أهله» (ابنشعبه، ۱۴۱۶ق، ص۳۸۸).
5-2. اهتمام بر پرداخت حق (مادی و معنوی)
در اندیشة گنوسی و گفتارهایی از انجیل توماس، به پرداخت حق اشاره شده است؛ از جمله:
• آنان سکهای زرین به عیسی نشان دادند و او را گفتند: «مردان قیصر مالیات از ما میخواهند». ایشان را گفت: «مال قیصر را به قیصر دهید؛ مال خدا را به خدا دهید و مال من را به من دهید» (گفتار 100). به همین مضمون در اناجیل راستکیشان مسیحی نیز اشاره شده است (ر.ک: لوقا۲۰: ۲۱-۲۶؛ متی۲۲: ۱۷-۲۲ و مرقس۱۲: ۱۴-۱۷).
در اسلام، حقوق به سه بخش کلی تقسیم میشود: حقالله، حقالناس و حقالنفس.
حقالله: حقی است که بندگان در برابر خداوند دارند؛ مانند بندگی و عبادت و شریک قائل نشدن برای خداوند و... (ابنشعبه، ۱۴۱۶ق، ص۲۶۶).
حقالناس: حقوق متقابل انسانها در برابر یکدیگر است؛ از جمله حقوق شخصی، اجتماعی، علمی، دینی و... (ر.ک: رسالة حقوق امام سجاد).
حقالنفس: حقوقی از انسان است که بر عهدة خود اوست و در برابر آنها مسئول است؛ مانند حق تمام اعضا
و جوارح که بر عهدة خود انسان است که تمام و کمال آنها را در راه اطاعت خدا قرار دهد (ابنشعبه،
۱۴۱۶ق، ص۲۶۶).
در گفتار 100 و مشابهات آن در اناجیل قانونی نیز به پرداخت حق و بخشهای آن، مانند: حق حاکم، حق پیامبر و فرستادة خدا و حق خداوند اشاره شده است.
نتیجهگیری
1. بر اساس نقد و بررسی تطبیقی که در این مقاله بین انجیل توماس، اناجیل قانونی (لوقا، مرقس، متی و یوحنا) با قرآن کریم و آموزههای اسلام انجام شد، بیش از نیمی از گفتارهای منسوب به عیسی در انجیل توماس پیرامون مسائلی چون کسب معرفت، اعمال عبادی، آتش حقیقت بنیادی، زهدگرایی، شرک در عقیده (انتساب عرضی خویش به خدا)، تقابل عقیدتی با انبیاي گذشته، خانواده و... ساختگی بوده یا تحریف شدهاند و این ادعا که ۱۱۴ گفتار منسوب به عیسی است، مردود ميباشد.
2. در بین تعدادی از گفتارها، مطابقتهایی با آموزههای اسلام یافت میشود؛ از جمله: نفی ریاکاری، پرهیز از پیامبران دروغین، کسب و نشر معارف، وحدت، ثمرات اخروی اعمال و... .
3. برخی از گفتارها در ظاهر با آموزههای اسلام دارای تطابقاند؛ اما در روش و نگرش، آنگونهکه شرحش گذشت، دارای مطابقت کامل و مشابه با اسلام نيستند.
4. گنوسیان از انتساب عقاید و آراي خود به عیسی و پیروان او در جهت اعتبارسازی بر عقیده و اندیشههای خویش بهره بردهاند.
5. در پایان، نکتة قابل ذکر این است که در این مقاله برخی از عقاید گنوسیان ـ که دین مقابل با راستکیشان مسیحی هستند ـ مورد برررسی و نقد قرار گرفت؛ اما این هیچگاه بهمعنای تأیید یا رد عقاید راستکیشان مسیحی نیست.
- ابنشعبه حرانی، حسن بن علی بن حسین، ۱۴۱۶ق، تحف العقول، قم، دفتر انتشارات اسلامی.
- احتشام، حسن، ۱۳۸۸، «خاستگاه تولید علم در قرآن»، دوفصلنامه مجتمع آموزش عالی شهید محلاتی، ش۱۹، ص45-59.
- انوری، حسن، ۱۳۸۱، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، سخن.
- ایلخانی، محمد، ۱۳۸۸، «توماس آکوئینی و فلسفه»، حکمت و فلسفه، ش۱۹، ص7-26.
- باغبانی، جواد و عباس رسول زاده، 1393، شناخت کلیسای کاتولیک، زیر نظر حسین توفیقی، تهران، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی
- بایرناس، جان، ۱۳۷۲، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علی اصغر حکمت، چ پنجم، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی.
- بری، مایکل، ۱۳۷۱، تفسیر مایکل بری بر هفت پیکر نظامی، ترجمه جلال علوینیا، تهران، نی.
- بهار، مهرداد، ۱۳۷۵، ادیان آسیایی، تهران، چشمه.
- پیگلز، الین، ۱۳۹۴، انجیلهای گنوسی، ترجمه ماشاءالله کوچکزاده میبدی، تهران، علمی و فرهنگی.
- جوادی آملی، عبدالله، ۱۳۹۲، مفاتیح الحیاة، چ صد و نه، قم، اسراء.
- حاج ابراهیمی، طاهره، ۱۳۸۲، «عرفان یهودی و مکتب گنوسی»، هفت آسمان، ش۱۷، ص177-204.
- حر عاملی، محمدبن حسن، ۱۴۰۳ق، تفصیل وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشیعة، تهران، دار الاحياء التراث العربي.
- حسینی، مریم، ۱۳۹۲، «اسطوره یاد و فراموشی در داستانهای رمزی و تمثیلی ایرانی»، الهیات هنر، ش۱، ص29-50.
- حیدری نراقی، علی محمد، ۱۳۸۴، رساله حقوق امام سجاد، قم، مهدی نراقی.
- دایرۀالمعارف طهور اعلام، ۱۳۹۵، اصفهان، مؤسسه فرهنگی هنری جام طهور و مرکز تحقیقات رایانهای قائمیه اصفهان.
- درودی، هما، ۱۳۸۴، «فرهنگ کار از دیدگاه اسلام»، کار و جامعه، ش۶۳، ص4-15.
- دنیا، احمدشوقی، ۱۳۸۹، برداشتهای اقتصادی از قرآن کریم، ترجمه احمد شعبانی، تهران، دانشگاه امام صادق
- سیدرضی، محمدبن حسین ابن موسی، ۱۳۷۹، نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتی، قم، صفحه نگار.
- شاکر، محمدکاظم، ۱۳۸۴، «انجیل با دو قرائت»، دانشگاه قم، ش۴، ص74-90.
- شاهنگیان، نوری سادات، ۱۳۸۴، «بحثی در نجاتشناسی گنوسی»، اندیشه دینی، ش۱۶، ص47-60.
- طباطبایی، سید محمدحسین، ۱۳۷۱، المیزان فی تفسیرالقرآن، چ دوم، قم، اسماعیلیان.
- فرخنیا، میهن دخت، ۱۳۹۳، «بنمایههای عرفان گنوسی در داستانی از هفت پیکر نظامی»، ادیان عرفانی و اسطورهشناختی، ش۳۵، ص213-248.
- کلینی، محمدبن یعقوب، ۱۴۱۱ق، اصول الکافی، بیروت، دارالتعارف المطبوعات.
- کمپیس، ا.توماس، ۱۳۸۲، اقتدا به مسیح، ترجمه سعید عدالتنژاد، تهران، طرح نو.
- لوقا، انجیل به روایت لوقا، ترجمه هزاره نو، وبسایت ایلام.
- متی، ۲۰۰۱م، انجیل عیسی مسیح به روایت متی.
- مرقس، ۱۹۷۲م، مژده برای عصر جدید ـ انجیل عیسی مسیح به قلم مرقس، تهران، انجمن کتاب مقدس ایران.
- معتمدی، منصور و ولی عبدی، ۱۳۹۱، «بررسی مقایسهای لوگوس مسیحیت با کلمه در قرآن»، علوم قرآن و حدیث، ش۱،
- ص97-115.
- معتمدی، منصور، ۱۳۷۸، «ترجمه انجیل توماس به روایت کشفیات نجع حمادی»، هفت آسمان، ش۴، ص135-150.
- معین، محمد، ۱۳۵۸، فرهنگ معین ـ اعلام، تهران، امیرکبیر.
- مکارم شیرازی، ناصر، ۱۳۸۶، پیام قرآن، چ نهم، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
- میشل، توماس، ۱۳۸۷، کلام مسیحی، ترجمه حسین توفیقی، قم، ادیان و مذاهب.
- نوری، حسین بن محمدتقی، بیتا، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، قم، مؤسسه آلالبیت الاحیا التراث.
- ولفسن، هری اوسترین، 1389، فلسفه آبای کلیسا، ترجمه علی شهبازی، قم، دانشگاه ادیان و مذاهب.
- هادینیا، محبوبه، ۱۳۸۸، «مکاتب گنوسی خاستگاه و اعتقادات»، پژوهشنامه ادیان، ش۵، ص117-146.
- ـــــ ، ۱۳۹۰، ریشههای الهیات مسیحی در مکاتب گنوسی و افلاطونی میانه، قم، دانشگاه ادیان و مذاهب.
- هالروید، استوارت، ۱۳۹۲، ادبیات گنوسی، ترجمه ابوالقاسم اسماعیلپور، تهران، هیرمند.
- الیاده، میرچا، ۱۳۷۳، آیین گنوسی و مانوی، ترجمه ابوالقاسم اسماعیلپور، تهران، فکرروز.
- یعقوب، انجیل به روایت یعقوب.
- یوحنا، يوحنا، بيتا، فروغ بیپایان ـ انجیل عیسی مسیح به روایت یوحنای رسول، تهران، انجمن کتاب مقدس ایران.