بازخوانی ریشههای تاریخی قدمگاه
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
يکي از موضوعات مهم و مشترک در حوزة تاريخ اديان قدمگاهها هستند که مرزهايش تمامي قارههاي آمريکا و اروپا تا آسيا را دربرگرفته است. از نمونههاي جهاني قدمگاه ميتوان به جاي پاهاي منتسب به حضرت آدم در مکه و نيز مقام ابراهيم در همان مکان مقدس اشاره کرد. در ميان يهوديان هم احترام به قدمگاه وجود دارد؛ چنانکه قدمگاههايي به اسحاق متوشالم، يعقوب، ايوب، ادريس، موسي، عيسي و خضر در ايران و سوريه و فلسطين منسوب است. مسلمانان نيز قدمگاههاي مهمي در سرزمينهاي خود دارند. چنین اماکنی به پيامبر اکرم و معصومان شيعه انتساب داده شده است که معمولاً با عنوانهايي چون اثرالنبي، اثرالرسول يا قدم شريف شناخته ميشوند. معروفترين آنها در زير قبةالصخره در سرزمين بيتالمقدس است که بهباور عمومي، آن حضرت در ليلةالاسراء پا بر آن نهاد و بر بُراق سوار شد و به معراج رفت. در ايران نيز تعداد قدمگاهها بنا بر پژوهشهاي ميداني، 215 مورد است که بيشترين تعداد بهترتيب در استانهاي هرمزگان، کرمان، خوزستان و خراسان قرار دارد. ناگفته پيداست که بسياري از آنها پيشينة تاريخي متقني ندارند و آميخته با خرافاتاند. برخي از جاپاها بقاياي بازآفرينيشدة زيارتگاههاي پيش از اسلاماند و در اصل آتشگاههاي زرتشتي بودهاند؛ اما بعضي از آنها، مانند قدمگاه امام رضا در خراسان، حضور معصوم را تأييد ميکنند.
تراکم اين قدمگاهها در جنوبشرقي آسيا بيشتر است و چرايي آن را ميتوان در آيين بودا جستوجو کرد. طبق تحقيقات صورتگرفته، تعداد ردپاهاي بودا در سريلانکا سه هزار نمونه است که حدود چهارصد قدمگاه آن متعلق به دوران پیش از ميلاد است. اين آمار در تايلند 491 قدمگاه بودايي گزارش شده است (چاتادکومول، 2008، ص13). قديميترين انواع آن را ميتوان در شهر بهاروت و کليساي ساشيِ هند يافت که متعلق به حدود سه قرن پيش از ميلاد است. فرهنگ بودايي تقدس خاصي به جاپاها ميدهد و برخي از پژوهشگران بر اين باورند که آیین منشأ این پدیده است؛ اما چنين نيست که دیگر آيينها به تقدس و احترام جايپا بيتوجه باشند.
بهنظر ميرسد که تصاوير و الگوهايي در ناخودآگاه جمعي انسانها وجود دارد که بدون در نظر گرفتن فواصل جغرافيايي و در قالب تاريخانديشگي، در فرهنگهاي گوناگون مشابهت دارد که در حافظة تاريخي آنها ثبت شده است و همة مردم در آن سهيماند. شايد بهترين نقطة تلاقي اين بينشهاي کهنالگويي در اين حوزه، «قلة آدم» در کوه «سامانک تاما» است که در يکي از جزاير جنوب سريلانکا واقع است: بودائيان اين کوه را بهعنوان «سريپادا» (جاي پاي بودا) ستايش ميکنند؛ هندوان معتقدند که اين محل جاي پاي خداي شيواست و برای آن احترام قائلاند؛ مسيحيان آن را جاي پاي توماس رسول ميدانند و مسلمانان معتقدند که خداوند وقتي آدم را بهعلت عدم اطاعت از بهشت راند، در اين مکان بر روي يک پا ايستاند تا توبهاش را بپذيرد. بنابراين در يک نتيجهگيري اوليه ميتوان گفت که تلاقي اعتقادي به قدمگاه در ميان اديان، مشترک است و نميتوان صرفاً ريشة تاريخي آن را به دين خاصي مانند بوديسم منتسب کرد.
مقالات و کتابهاي ارزشمندي با محوريت قدمگاه نگارش يافتهاند و از اين ميان ميتوان به آثار پژوهشگرانی همچون والدمارسي سيلر اشاره کرد که به پيگيري قدمگاههاي بودا علاقهمند بود. او در افغانستان، کامبوج، بوتان، هند، چين، ژاپن، کره، لائوس، مالزي، مالديو، پاکستان، سنگاپور، سريلانکا، تايلند و ميانمار به پژوهش دربارة قدمگاه براي نخستين بار پرداخت (سوتانان کتوراما، 1993، ص 45؛ تونگینجن، 2019، ص 297). آمفوئل خمخام نيز با بررسي شباهتها و اختلافات در مفاهيم ردپاي بودا در نقاشيها و مجسمههاي ديواري، آثار مهمي نگاشت (هاوکینز، 2016، ص 206). شيبار، ديرينهشناس مؤسسة باستانشناسي در دانشگاه حيفا نيز از پژوهشگران معاصري است که مشغول انجام حفاري در قدمگاههاي فلسطين اشغالي است (همان، ص 68). سامان هاديکا پژوهشگر ديگري بود که بر نمادهاي موجود در قدمگاهها تمرکز نمود و نظام بصري منسجم آن را تفسير کرد (سولاتوین، 2017، ص 9) و پژوهشهاي او از سوي آنجلا پينرود پيگيري شد؛ تاجاييکه محتويات تصاوير 108 نماد در سنگِ ردپاي بودا و نشان هرآنچه در جهان است، بهعنوان نماد قدرت بودا رمزگشايي شد (تونگینجن، 2019، ص 297). گفتني است که بررسيهاي انجامشده اغلب در حوزة ريشهشناسي قدمگاهها بهصورت تخصصي با نگاهي صرفاً بودايي صورت گرفتهاند.
ازسويديگر، پژوهشگران ايراني همچون نقدي (1393)، سعيديزاده (1391) و دانشيزدي (1393) ازجمله افرادي هستند که در اين حوزه قلم زدهاند. يکي از پژوهشها به سياهپوش تعلق دارد که اصالت قدمگاه را به «انسانيت» ميرساند و به ريشههاي آن در واژههاي «پايمردي» اشاره دارد (سیاهپوش، 1353)؛ اما براي ادعاي خود، مستندي ارائه نميکند. در مقالهاي ديگر نيز از تجربة زيستِ ديني در قدمگاه حضرت معصومه و معناکاوي آداب و رسوم آن از طريق مصاحبه با زوار بحث شده است (خانمحمدي و مؤذني، 1394). در برخي ديگر از نوشتههاي مربوط به ريشة تاريخي قدمگاه، بعضاً به حضور ميترائيسم و اهميت آفتاب در ساختار معماري قدمگاهها اشاره شده است (فاريابي و ديگران، 1397). پيش از اين اشارات نيز باستانشناسان بر تشابه معابد ميترايي با قدمگاهها در ايران مهر تأييد گذاشتهاند (ورجاوند، 1355). دقت در محتوا و عناوين اينگونه مقالهها نشان ميدهد که پژوهش حاضر با موضوع مورد مطالعه در مقالههاي یادشده پيوندي ندارد و اين نوشتار با در نظر گرفتن پراکندگي قدمگاهها در تمام اديان، به تحليل و بررسي ريشة آن از ابعاد کهنالگويي و توحيدي پرداخته است.
براساس اين هدف، این پژوهش پرسشهاي زير را مدنظر قرار داده است:
1. آيا قدمگاه در تاريخ اديان، بنا بر نظر تعدادي از پژوهشگران، ازجمله مصطفي وزيري، ريشة بودايي دارد؟
2. آيا قدمگاه ميتواند برآمده از فرهنگ اديان توحيدي و بر گرد کهنالگوها تأسيس شده باشد؟ بهعبارتديگر، ميتوان قدمگاههاي ايران را نمايشي از باورهاي مشترک جهاني انسانها با ريشه و مبنايي توحيدي تصور کرد؟
1. تعريف قدمگاه
براي واژة قدمگاه معاني متفاوتي ذکر کردهاند که از اين میان ميتوان به این موارد اشاره کرد: جايِ نهادنِ قدم؛ جاي قدم؛ جايي که پاي پيامبر يا امام يا ولي به آنجا رسيده باشد؛ جاهايي که اثر پايي در سنگ و جز آن پديدار است و گمان برند که جاي پاي پيامبر يا امامي است. انوري نيز چهار معنا در اينباره ذکر کرده است: «مکاني که داراي جاي پايي از مقدسان است؛ جاي قدم نهادن؛ محل زيست و سکونتگاه؛ آستانه و درگاه» (انوري، 1381، ص 5501). در زبان عربي نيز کلمة «مقام» معادلي براي قدمگاه است. لسان العرب دو معناي «اقامت» و «جاي ايستادن» را براي آن آورده است (ابنمنظور، 1414ق، ص 498).
بنابراين، همانطورکه طبق تعريف مطرح شد، قدمگاه ميتواند دربرگيرندة سنگ يا قالب قدمگاه يا صرفاً محل تجلي يکي از اوليا باشد که در گذر زمان محل تکريم مردم شده است. در دين مسيحيت، کمتر با فرم قدمگاه روبهرو هستيم و لزوماً در قدمگاههاي آنان جاي پايي بر سنگها يافت نميشود. يکي از نمونههاي مشهورِ متعلق به راهبههاي مسيحي، جاي پاي فاتيماست (فاريابي و ديگران، 1397). اين مسئله، در وهلة اول نشان از عدم تأثير بوديسم در مسيحيت دارد؛ درحاليکه سنگهاي حاوي «جاي پا»، در قدمگاههاي اسلامي و بودايي و هندو بهوفور يافت ميشود. طبيعي است که تراکم نوع اين قدمگاهها با نگاهي به پشتوانة آييني آنها صورت ميگيرد.
2. فلسفة قدمگاه
بهنظر ميرسد که فلسفة قدمگاه از نياز بشر به پاسداشت حضور افراد برجستة معنوي در يک مکان ايجاد شده باشد و براي همين است که اين پديده را تا اعصار نخستين حضور انسان بر اين کرة خاکي ميتوان پي گرفت. دو ديدگاه در اين زمينه وجود دارد:
فلسفة قدمگاه را با عنايت به آياتي که در آن به «مقام ابراهيم» تصریح شده است، ميتوان جستوجو کرد که از آن جمله، میتوان برگرفتن آن محل براي نماز «وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى» (بقره: 125) و نشانهاي روشن از آيات بينات الهي «فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِيمَ» (آلعمران: 97) را ياد کرد. شايان ذکر است که آيات مورد بحث در سورة «بقره» پس از ذکر جريانات و ابتلائات حضرت ابراهيم، و در سورة «آلعمران» پس از ذکر آية شريفة «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمِينَ» (آلعمران: 96) آمدهاند که بهصراحت به نخستين مرکز پرستش خداي متعال در روي زمين و محل اجتماع و ماية هدايت آنها اشاره دارد (بهرامپور، 1396، ص 62) و فصلالخطاب مجادلات بينادياني در باب تقدم و تأخر آيينهاست.
نظر ديگر اينکه احتمالاً بهترين جايگاه براي دستيابي به فلسفة قدمگاههاي غيرتوحيدي از ديدگاه دينپژوهان، تمرکز روي قدمگاههاي بودايي است. در اين حوزه، قدمگاههاي بودا از دورة باگان (شهري واقع در میانمار) را ميتوان در سه نوع مختلف طبقهبندي و اشاره کرد که در سقف معابد نقاشي شده است: نقاشيهاي ديواري و مجسمهاي؛ ويژگيهاي فيزيکي بودا شامل 32 نماد استعاره ای با معنای يُمن و برکت، و هشتاد ويژگي دیگر مشابه حائز اهميت، نمايش داده ميشود قديميترين علامتهاي کامل بر کف پا، بوداي لميده است، تنها تصوير روي نيمکتي با قرار دادن پاي چپ روي راست برگيرندة 108 نماد است (سولاتوین، 2017، ص 10). با رسم 108 علامت سعادت در ردپاي بودا، ردپاهاي بودا بهعنوان مرکز عالم در نظر ميگيرد و بهعنوان مکان مقدسي در صخرهاي حک ميشود (تونگینجن، 2019، ص 10).
موضوع ايجاد قدمگاههاي بودا دوگانه است؛ بهعبارتديگر، فلسفة وجودي قدمگاهها را ميتوان در دو سطحِ ارتباط بين انسان و جهان و همچنين ارتباط بين انسانها و مکان مقدس جستوجو کرد. بدينترتيب با رسم 108 علامت سعادت در ردپاي بودا، ردپاها بهعنوان مرکز عالم در نظر گرفته شده، بهعنوان مکان مقدس در صخرهها حک ميشوند. از کاربردهاي آن ميتوان آگاهي ديگران از ويژگيهاي اخلاقي خود يا توسل بهمنظور دستيابي به اميال و اغراض شخصي نام برد (همان، ص 12). اصول بودايي در ردپاي بودا شامل سهگانة دانش، چهار جاذبه، چهار حالت والاي ذهن، پنج ادراک، پنج ويژگي عدم تناسب، هفت عامل روشنگري، هفت روح استقامت، هفت گنج نجيب، هشت شرط دنيوي، نه حالت فوقالعادة دنيوي، ده ناگواري، و در نهايت، شانزده بينش است (همان، ص 13).
قدمگاه اشکال مختلفی را در خود به یادگار گذاشته است و معمولا دارای 108 مانگالا به معنای دربرگیرنده خوشیمنترین صور؛ يعني چرخ، تاج، پوسته مخروطی، گلدان، ماهی سایبان، نیلوفر آبی و پرچم در آیین بودایی است. صورتهای متعارف نمادهای یمن و برکت از آیینی به آیین دیگر بسته به انواع تاریخی و متن مقدس متفاوت است (بجالند، 2009، ص 5). ردپاها از حد عادي زندگي بزرگتر نقش شدهاند. فلسفة آن در «ماهاواستا» (mahavasta)، قديميترين متن بودايي، اينگونه مطرح ميشود که بودا فوق دنيوي بود. بدن حقيقي او هيچ چيز دنيوي در رابطه با آن ندارد... که ميتواند بزرگتر يا کوچکتر و به هر تعداد در هرجاي دنيا ظهور کند. در اين بدن است که او به زمين ميآيد. ابتدا تصاوير نمادين و مجازي از ردپاي بودا نبود و تنها نمادهاي منطبق مثل چرخ، تخت خالي و درخت بودا براي بهکارگيري بودا و آموزههايش بهکار ميرفت. يکي از اين نمادها که حاوي ردپاي بودا بود، بهعنوان «بوداپاده» شناخته شد (همان، ص 6). جذابيت خاص عبادت جاي پاها، در ماهيت متضادش است که پا بهعنوان ناپاکترين قسمت، باعث رشد و اعتلاي عابد ميشود. اين معنا در معابدي که تصوير پا روي سقف معابد حک ميشود، بهتر لمس ميشود؛ چراکه پاي بودا (پايينترين قسمت و ناپاکترين قسمت بدن) روي سر سالک (بالاترين عضو و پاکترين قسمت سالک) قرار ميگيرد و اين نوع ارتباط باعث ارتقاي روحي و پاک شدن ناخالصيهاي روحي شخص ميشود (سولاتوین، 2017، ص 8).
تحقيق دربارة علائم (Lakkhana-sutta) دو وجه دارد: فرايند چگونگي تبديل به علامت انحصاري؛ و معاني و مفاهيم بصرياي که اين علامتها به نمايش ميگذارند. در حقيقت، 32 علامت «نسخهای ذهنی» (psycho-somatic) براي مسير بوديساتوا ايجاد ميکند که دربرگيرندة تمام شايستگيهاي انساني بهصورت متمرکز در يک محل است. بدينترتيب مفهوم بهيقين رسيدن را ايجاد ميکند و سالک را براي اکتساب آن به گذشته ميبرد و پيشگوييهاي آن اتفاق ميافتد (زیمرمن، 2007، ص 136).
در بررسي سير تکامل علائم انحصاري، فرضية «تکامل توصيف متني» چنين ميگويد که در دورة آنيکونيسم، هنرمند ردپايي را که با چرخ تزيين شده بود، بهعنوان نماد بوداي حاضر (يا حضور در غيبت او) و تمرکز بر فداکاريهاي وي حفظ ميکرد. چنين تصويرگريهايي بر متن تأثير گذاشت که در قالب چرخ با هزاران سخنگو در پرتو خورشيد نمود مييابد (همان، ص 41). ازسوييديگر، هنگامي که همة 32 علامت يُمن و برکت تکميل و قابل رؤيت شد، عملکرد نجاتبخشي آن فراتر ميرود و بهعنوان ابزار عامي مدنظر قرار ميگيرد؛ تاجاييکه گسترة اثربخشي آن آنقدر زياد ميشود که اثر بصري آنها جايگزين تعاليم بودا ميشود و حتي ديدن آنها هم موجب بهبود جسمي ميگردد (همان، ص 101). بهطور خلاصه دربارة فلسفة وجودي و کارکرد قدمگاهها، به قدمگاههاي بودايي اشاره شد.
مقام ابراهيم (عربستان) مقام بودا (میانمار)
پرسش اين است که آيا پژوهشگران بهاندازة کافي مدارک و شواهد در دست دارند که تأثير قدمگاههاي بودايي را بر سرزمينهاي شرقي ايران ثابت کند؟ آيا ميتوان بهصرفِ تحقيق و برجسته کردن نگارههاي قدمگاههاي بودايي و تأثير آن در نگارة قدمگاه فالنامة تهماسبي که سرشار از رنگ و نگار است و البته حضور نمادهاي شيعي در آن هويداست (جعفري دهكردي و ايزدي دهکردي، 1398)، اين تأثير و تأثر را نشان داد و فرضية پيشينة بودايي قدمگاههاي ايران دورة اسلامي را پررنگ کرد؟
3. قدمگاههاي باستاني ايران و جوامع شرقي
با توجه به قدمت آيين زرتشتي در ايران، قدمگاههايي ميتوان يافت که بهسبب اسلامي شدن بسياري از اين بناها، تشخيص و ارزيابي ريشة اين اماکن دشوار بهنظر ميرسد؛ اما برگزاري مناسک ديني ويژه در کنار اين اماکن ميتواند ريشة زرتشتياش را نشان دهد (بويس، 1377، ص 12) که از اين نمونهها ميتوان به قدمگاهي در مشهد اردهال کاشان اشاره کرد که هماکنون نيز زرتشتيان در سيزدهم تيرماه آييني برگزار ميکنند، که شامل کوفتن سنگ بر کوه و طلب آب از آن چشمة جاري براي شفابخشي است که رنگي مطابق با باورهاي اسلامي گرفته است (مشهدي نوشآبادي، 1390). نمونة ديگر زيارتگاه پير هريشت است که زرتشتيان هرساله در هجدهم فروردينماه به زيارت آنجا ميروند و آتشي روشن کرده، قدمگاه مزبور را زيارت ميکنند (افشار، 1354، ج 1، ص 62؛ سروشيان 1370، ص 205). قدمگاههاي ديگري نيز در شمال روستاي چاشتخور در مرودشت و همچنين قدمگاه «سارابت آشر» در نزديکي اصفهان هست که با پيشينهاي از دورة هخامنشي و متعلق به جامعة يهودي، محل برگزاري نيايشها و جشنهاي آييني در عصر باستان بوده است (حيدري، 1383؛ هرتسفلد، 1354، ص 278).
در خصوص قدمگاههاي هندوبودايي، وضعيت پژوهشها روشنتر است. اولين نمونة شناختهشدة قدمگاهها که در موزة کلکتة هند نگهداري ميشود، قدمتش به سه قرن قبل از ميلاد مسيح ميرسد (بجالند، 2009، ص 5). جاپاهاي معابد بودايي شهرِ بهاروت و کليساي ساشي هند نيز از نمونههاي پيش از ميلاد است (سوتانان کتوراما، 1993، ص 5). فاکسياندر در سفرنامهاش تعداد قدمگاههاي بودا را چهارصد جاي پا ذکر کرد که همگيشان متعلق به پيش از ميلاد مسيح است. پژوهش ديگري نيز تعداد آن را تا سه هزار نمونه تخمين ميزند که برخي از آنها در موزههاي جنوبشرق آسيا نگهداري ميشوند (بجالند، 2009، ص 5). نکتة جالب توجه اينجاست که بسياري از اين قدمگاههاي بودايي که ميبايد جاي پاي بودا را نشان دهند، سابقة تاريخي دقيقي ندارند؛ به اين دليل که بودا هيچگاه در طول عمرش از هند به تايلند ـ از باب مثال ـ سفر نکرد؛ درحاليکه فقط در اين منطقه 491 قدمگاه در استانهاي سرابوري و سافان موجود است که برخي از آنها در شهر يوناکاپورا بسيار مشهورند (زیمرمن، 2017، ص 65).
تا اينجا دو نکته به دست آمد: نخست اينکه در مسيحيت، در زمينة شکل قدمگاه تشابهي با آيين بودا يافت نميشود؛ دوم آنکه قدمگاه بودايي لزوماً حضور تاريخي بودا را الزام نميکند و صرفاً کارکرد نمادين دارد.
4. نقد نظرية پيشينة بودايي قدمگاههاي اسلامي
يکي از مهمترين نظريهپردازان که قائل به پيشينة بودايي قدمگاه در تاريخ اديان است، اينگونه نظرية خود را مطرح ميکند: «دو جنبه از فرهنگ بودايي در طول فرايند اسلامي شدن دستنخورده باقي مانده است و امروز ما را به ياد بودائيان ايران مياندازد: يکي زيارتگاههاي ردپاي سنگي حکشده و ديگري غارهاي سنگي متروکه» (وزیری، 2012، ص 67). وزيري در ابتداي بحث خود، مشخصاً به حضور پررنگ بوديسم در خراسان اشاره ميکند و اينکه در عصر اسلامي نيز در حوزة ادبيات و فرهنگ زاهدانه تأثير عميقي بر تاريخ اين سرزمين گذاشته است (همان، ص 68ـ69).
بااينحال او در راستاي چارچوببندي نظرية خود، اين موضوع را ناديده ميگيرد که بوديسم در سدة پنجم هجري از شرق ايران و افغانستان، بهاذعان ابوريحان بيروني، عقبنشيني کرده و بناي نوبهار بلخ، بهاذعان نويسندة حدود العالم رو به ويراني بود (سورن ملکيان شرواني، 1397). مهمترين عامل، يعني حضور اسلام و حاکمان مسلمان، زوال بوديسم را در اين مناطق تسريع کرد.
عناصر شکوفايي زاهدانة خراسان بيشتر تحت تأثير فرهنگ ملامتي و جوانمردي و عياري بود که بهشدت حضور سالک را در اجتماع الزام ميکرد (ابوالبشري و ديگران، 1395). وزيري براي اثبات نظريهاش از نمونههايي تاريخي بهره ميگيرد که بهنظر ميرسد نتيجة قطعي دربرندارد که در ادامه به آن اشاره ميشود.
1ـ4. قلة آدم
وزيري براي اثبات بودايي بودن قدمگاه، «قلة آدم» را در سريلانکا انتخاب ميکند که مسلمانان نيز در اين منطقه ادعاي اسلامي بودن اين قدمگاه را دارند (وزیری، 2012، ص 69). ارجاع به اين سابقة اسطورهاي، در نوشتههاي سفرنامهنويسان، ازجمله ابنبطوطه نيز بهچشم ميخورد (ابنبطوطه، 1370، ص 254). وزيري در اين نمونه، عملاً مثالي را براي اثبات نظرية خويش انتخاب ميکند که اکثر جمعيتش بودايي است و آبشخور اصلي فرهنگياش هندوستان است و بهسهولت افسانة نزول حضرت آدم از بهشت را در اين کوه رد ميكند و با انتخاب شکنندهترين مثال، فرضية خود را مبني بر اسلامي نبودن «قلة آدم» اثبات كرده، به تعميم آن به سرزمينهاي ديگر ميپردازد. بهعبارتبهتر، بافت جغرافيايي موردنظر وي، محصور در تاريخي بودايي است.
2ـ4. قدمگاه حضرت ابراهيم
نويسنده در گام بعديِ بسط نظرية خود، به قدمگاه منسوب به حضرت ابراهيم در مکه اشاره ميکند و آن را متأثر از فرهنگ بودايي ميداند. دلايل او براي اين تعاملات فرهنگي، نقل شباهت بين کعبه و معبد بلخ از سوي ابنفقيه و ياقوت است (همان، ص 71). بهعبارتديگر، وزيري از بيان شباهت بين کعبه و معبد بلخ، نتيجهگيري خامي انجام ميدهد: ازيکسو تأثير و تأثرات قضية اول را ثابت نميکند و ازسويديگر مورد دوم (تأثير گزارة بودايي قدمگاه) را از نمونة اول نتيجه ميگيرد. دانسته است که حتي مشخصات معماري معبد بلخ با نمونههاي معماري اسلامي مناسباتي نداشت (سورن ملکيان شرواني، 1397). بدينترتيب با يک قياس و استخراج مشابهت، براي آن پيشينة بودايي تراشيده است؛ درحاليکه ادعاي خود را بياثبات رها ميکند و وارد دستهبندي قدمگاههاي ايران ميشود.
خوشبختانه براي نقد قديميترين و موثقترين قدمگاه مسلمانان، در قرآن کريم آياتي هست. خداوند متعال در آية 125 سورة «بقره» و آية 97 سورة «آلعمران» بهصراحت به «مقام ابراهيم» اشاره ميكند و چنانكه پيشتر نيز ذکر شد، اين کلمه معادل معنايي «قدمگاه» است. آيات يادشده بهصراحت اشاره ميكنند اولين عبادتگاهي که روي زمين بنا شد، بناي خانة کعبه بوده است که سرشار از آيات مبين الهي است و مقام ابراهيم يکي از آن آيات است (جوادي آملي، 1391، ج 16، ص 536). روايات اسلامي با جزئيات بيشتري دربارة قدمگاه ابراهيم سخن ميگويند. ابنعباس ميگويد: چون ابراهيم روي آن سنگ ايستاد، آن سنگ به مقام ابراهيم مشهور شده است. همچنين از او نقل شده است که چون ابراهيم روي آن سنگ ايستاد، دو پاي او در آن فرو رفت (ارزقي، 1403ق؛ نيشابوري، بيتا، ج 1، ص 395). در روايتي ديگر آمده است: آنگاه که به ابراهيم فرمان داده شد تا به مردم اعلان حج کند، ابراهيم عرض کرد: پرودگارا! صداي من بر همگان نميرسد. خداوند فرمود: تو اعلان کن؛ بر عهدة من است که صداي تو را به همگان برسانم. ابراهيم بر فراز مقام قرار گرفت و مقام چنان مرتفع شد که از کوهها بلندتر گرديد و چون ابلاغ کرد، سنگ تاب نياورد و دو پاي ابراهيم در آن فرو رفت (ارزقي، 1403ق، ج 2، ص 30؛ صدوق، بيتا، ص 423). روايت ديگري نيز به اين مضمون موجود است: ابراهيم از شام براي سرکشي به اسماعيل و هاجر به مکه آمد. همسر اسماعيل سنگي براي ابراهيم آورد که بر آن بايستد و سرش را شستوشو دهد؛ چون ابراهيم پا بر آن نهاد، پاي وي بر سنگ فرو رفت و اثرش باقي ماند (طبرسي، 1357، ص 203).
کيفيت چگونکي نقش بستن پاي مبارک آن حضرت، به هر نحو صورت گرفته باشد، چندان حائز اهميت نيست؛ چراکه در هر صورت، «بيّنة الهي» است که در طول قرون و اعصار پايدار مانده است. اين معنا در آية 97 سورة «آلعمران» بهصراحت ذكر شده و ازآنجاکه قرآن «احسن القصص» است و هرآنچه ضروري است، ذکر ميكند و از بيان جزئيات چشم ميپوشد تا مخاطب را به نقطة مطلوب برساند، بايسته است كه همين سير را دنبال کنيم. خوشبختانه سير صيانت تاريخي مقام ابراهيم بهخوبي از سوي پژوهشگران صورت گرفته است؛ چراکه موقعيت مقام ابراهيم در فقه شيعه و سني داراي مناسک حج است (گودرزي و پيشوايي، 1373).
همانطورکه پيش از اين اشاره شد، قديميترين قدمگاهها و معابد بودايي به سدة سوم پيش از ميلاد بازميگردد و شايسته است که دربارة زمان ايجاد مقام ابراهيم تحقيق شده، با تاريخ فوق مقايسه شود تا مبناي مناسبي براي ريشة توحيدي قدمگاه استخراج شود. بيشتر پژوهشگران، سدة بيست پيش از ميلاد را تاريخ ولادت ابراهيم دانستهاند و برخي از آنها رقم دقيقتر ۱۹۹۶ قبل از ميلاد را ذکر کردهاند (سجادي، 1383). در منابع اسلامي چندين شهر بهعنوان زادگاه ابراهيم ذکر شده است. بهگفتة تاريخ طبري برخي بابل يا کوثا از نواحي سواد عراق را که در آن زمان نمرود در آنجا حکومت ميکرد، زادگاه آن حضرت دانستهاند و برخي ديگر محل ولادت ايشان را الورکاء (اوروک) يا حرّان بيان کرده و گفتهاند كه بعداً پدرش او را به بابل يا کوثا منتقل کرد (طبري، 1387ق، ج 1، ص 233). در روايتي از امام صادق، «کوثا» زادگاه ابراهيم و محل استقرار نمرود ذکر شده است (قطب راوندي، 1368، ص 298). ابراهيم ۱۷۹ يا دويست سال عمر کرد و در حبرون، واقع در فلسطين، که امروزه الخليل ناميده ميشود، از دنيا رفت.
بنابراين، اگر طبق اسناد فوق، تاريخ ظهور حضرت ابراهيم را سدة بيستم پيش از ميلاد بگيريم و مدت عمر شريف آن حضرت را دويست سال در نظر گرفته، تاريخ بناي کعبه را هم در آخر عمر آن حضرت مدنظر قرار دهيم، نهايتاً به سدة هجدهم پيش از ميلاد ميرسيم. بنابراين ريشة توحيدي قديميترين قدمگاه در مقام ابراهيم جلوه مييابد. در نتيجه، مقام ابراهيم که اصيلترين قدمگاه توحيدي است، پانزده سده قبل از قدمگاههاي بودايي است و به همين دليل است که امروزه نماز طواف بايد پشت مقام ابراهيم خوانده شود که حاکي از اهميت و جايگاه قدمگاه در نزد مسلمانان است.
بنابراين فلسفة وجودي قدمگاه در اديان توحيدي اساساً ريشهاي وحياني و روايي دارد که فرهنگ يگانهپرستي و شعائر الهي را تضمين و نقشي مهم در گسترش باورهاي ديني ايفا ميکند.
3ـ4. فقدان نمونه تاريخي
با وجود تأکيد وزيري مبني بر نبود گزارشهاي تاريخي در خصوص چگونگي گسترش قدمگاهها در ايران عهد ساساني و بعد از آن (وزیری، 2017، ص 71)، نويسنده براي اينکه حضور بوديسم را در ايران پيش از اسلام در نواحي غير از خراسان اثبات کند، دست به دامان روايات مسعودي ميشود که از حضور افسانهاي بودا در سرزمينهاي کرمان و فارس حکايت دارد (همان، ص 72). اطمينان نويسنده، بهرغم اعتراف او به افسانه بودن روايات مسعودي، در راستاي تأثيرات بودايي در ايجاد قدمگاههاي ايران، عجيب مينمايد. هرچند نويسنده براي بررسي مدعاي خود زحمت فراواني به خود داده و از منابع تاريخي استفاده کرده است، اما با اين مدعا نميتوان ريشة بودايي قدمگاههاي ايران را ثابت کرد. بايد تصريح کرد که نويسنده براي اثبات مدعاي خود مکان نامناسبي را انتخاب کرده و دچار تعميمهاي بيجاي تاريخي و باورهاي متداول مستشرقان شده است؛ درحاليکه شايسته بود براي انتخاب و نقد قدمگاههاي منتسب به مسلمانان، ابتدا از منابع اصلي آن بهره گيرد و آنها را نقد كند. وزيري نميتواند هيچيك از ادعاهاي خود را مبني بر اثرپذيري قدمگاههاي ايران از مناطق بودايينشين ثابت کند. شناوريِ مفهوم قدمگاه را که در فرهنگ بشري وجود دارد، نميتوان بهصرف ارتباط فرهنگي، آنهم در دو هزاره قبل، بهآساني ثابت کرد؛ مگر آنکه باستانشناسي بهکمک بيايد. بنابراين، وزيري در اين بخش از کتاب خود با در کنار هم قرار دادن نمونههای شکننده به نتيجة قطعي ـ بهاذعان خود ـ براي اثبات بودايي بودن قدمگاهها در ايران و شبهجزيرة عربستان دست نيافته است.
4ـ4. کهنالگوي قدمگاه
دنياي ذهني «ملل و نحل» مفاهيم مشترکي دارند. کهنترين باورها و مناسک بشري بهشکلهاي مختلف و در زمانهاي گوناگون تکرار ميشود. اين معناهاي ذهني مشترک، کهنالگو نام دارند که ريشهاش در ناخودآگاه جمعي است و بقاياي تجارب نياکان را حفظ ميکنند. يونگ براي اولين بار نشان داد که آرکيتايپها نهفقط در روانشناسي، بلکه در تاريخ فرهنگي نيز حضور دارند (فرانکفورت و بینگ، 1958، ص 167) و «يگانگي روح بشر سبب ايدههاي اوليه معيني ميشود که بين همة ملل مشترک است» (کمپبل، 1388، ص 28). در نتيجه، ممکن است خصلت عاطفي دين در قالب مناسک، بهطور زمينهاي در ذهن جمعي ملل وجود داشته باشد. يکي از اين مؤلفههاي عاطفي که در اديان شکل و فرمي کهنالگويي مييابد، شوق پيروان به تأکيد بر حيات معنوي جاودان معصومان و اوليا است؛ داستان جاودانگي. اين تمايل و نياز، در قالب نشانههاي ديني متبلور ميشود که نمونة بارز آن ميتواند قدمگاه باشد که کهنترين تصاويري است که از بشريت بهجاي مانده است؛ ردپاهايي نقششده بر روي صخرهها و ديوارها که اين بافت طراحي ديني هنوز در ميان برخي از قبايل آفريقايي استفاده ميشود (فراتیگر، 1989، ص 259). اين نمونة ازلي، در بوديسم معناي پيچيدهاي دارد؛ اما در اسلام صرفاً بهسبب حضور معصوم اهميت مييابد و بهگونهاي تبرک به آثار اولياي الهي محسوب ميشود؛ اما نقطة مشترکشان اين است که قدمگاه بهطور کل، ماهيتي جهانشمول دارد و ميتوان از آن بهعنوان ميراث مشترک بشريت ياد کرد.
نتيجهگيري
«قدمگاه» سازه و سنتي مشترک بين اديان توحيدي و باورهاي کافرکيشانه شمرده ميشود. بااينحال دربارة منشأ پيدايش آن، بين پژوهشگران اتفاقنظر وجود ندارد. اگرچه تعدادي از شرقشناسان بر آناند كه براي ريشة قدمگاه ادلهاي تاريخي بتراشند و آن را در چارچوب انديشة بودايي محصور کنند، اما ترديدهاي جدي در پذيرش اين فرضيه وجود دارد. نخستين ايراد به اين ديدگاه، گوناگوني مناسک در ادياني همچون زرتشتي، بودايي و اسلام در محل قدمگاههاست که هر کدام، از آيينهايي خاص پيروي ميكنند و نشاني از تأثير و تأثر فرهنگي در بين آنها نميتوان مشاهد کرد. نکتة ديگر به فلسفة وجودي قدمگاهها مربوط است که هر کدام بينش الهياتي ويژة خود را دارند. برخي از آنها مانند بوديسم، جهانبيني پيچيدهاي ارائه ميکنند و تعدادي ديگر صرفاً محل قدمگاه را نمادين ميدانند که پاي فردي مقدس آن را لمس کرده است. موضوع ديگري که در اين نوشته روشن شد، اين است كه مؤلفههايي همچون استفاده از نمونههای شکننده، مانند «قلة آدم» در سريلانکا، و استفادة نامناسب از منابع تاريخ اسلام از سوي تعدادي از پژوهشگران، راه را براي پذيرش سنتي تأسيس قدمگاه در آيين بودا هموار کرده است. افزون بر اينها، با رجوع به منابع اديان توحيدي و استناد به قرآن و مدارک تاريخي مشخص شد که پيشينة تأسيس قدمگاه، به زمان حضرت ابراهيم ميرسد که نسبتبه قدمگاههاي بودايي کهنتر است.
- ابنبطوطه، محمدبن عبداللهبن محمد، 1370، سفرنامه ابنبطوطه، تهران، علمی و فرهنگی.
- ابنمنظور، محمدبن مكرم، 1414ق، لسان العرب، چ سوم، بيروت، دار الفكر.
- ابوالبشري، پيمان و ديگران، 1395، «تبارشناسي باورهاي ملامتيانِ نخستين در متون صوفيانه»، کهننامۀادب پارسي، سال هفتم، ش 3، ص 1-18.
- ارزقي، ابوالولید محمدبن عبدالله بن احمد، 1403ق، اخبار مکه، مکه مکرمه، دار الثقافة.
- افشار، ايرج، 1354، يادگارهاي يزد، تهران، انجمن آثار ملي.
- بويس، مري، 1377، چکيده تاريخ کيش زرتشت، ترجمة همايون صنعتيزاده، تهران، صفيعليشاه.
- بهرامپور ابوالفضل، 1396، تفسير يک جلدي مبين، چ چهارم، قم، آواي قرآن.
- جعفري دهکردي ناهيد و سيدهمريم ايزدي دهکردي، 1398، «نماد و نمون قدمگاه در تاريخ شرق با تأکيد بر نگاره قدمگاه فالنامه تهماسبي»، هنرهاي تجسمي (هنرهاي زيبا)، ش 24، ص 69ـ80.
- جوادي آملي، عبدالله، 1391، تفسير تسنيم، چ دهم، قم، اسراء.
- حيدري، احمد، 1383، «قدمگاه، گور، نيايشگاه صخرهاي از دوره هخامنشي»، اثر، ش 36و37، ص 175ـ189.
- خانمحمدي، کريم و معصومه مؤذن، 1394، «انسانشناسي قدمگاه (مطالعه موردي بيت النور)»، فرهنگ رضوي، سال سوم، ش 11، ص 7ـ38.
- دانشیزدی، فاطمه، 1393، «معرفی سنگ مقامهای خاص امام رضا در یزد»، فرهنگ رضوی، ش 7، ص 195ـ181.
- سجادي، صادق، 1383، «ابراهيم خليل»، در: دائرةالمعارف بزرگ اسلامي، تهران، مرکز دايرةالمعارف بزرگ اسلامي.
- سروشيان، جمشيد، 1370، فرهنگ بهدينان، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، دانشگاه تهران.
- سعیدیزاده، رسول، 1391، «قدمگاههای منسوب به امام رضا در ایران»، وقف میراث جاودان، ش 79و80، ص 217ـ246.
- سورن ملکيان شرواني، اسدالله، 1397، «آيين بودا در دوران اسلامي»، ترجمة پيمان ابوالبشري، تاريخپژوهي، ش 75، ص 125ـ134.
- سیاهپوش، محمدتقی، 1353، «جای پا»، یغما، ش 315، ص 542-546.
- صدوق، محمدبن علي، بيتا، علل الشرائع، قم، داوري.
- طبرسي، فضلبن حسن، 1357، تفسير مجمع البيان، ترجمه و نگارش احمد بهشتي، تهران، فراهاني.
- طبري، محمدبن جرير، 1387ق، تاريخ الامم والملوک، چ سيزدهم، بيروت، روائع التراث العربي.
- فاريابي، يوسف و ديگران، 1397، «بررسي ساختار آييني و اساطيري قدمگاه جيرفت»، مطالعات ايراني، سال هفدهم، ش 33، ص 215ـ233.
- قطب راوندي، سعيدبن هبةالله، 1368، قصص الأنبياء، تحقيق غلامرضا عرفانيان يزدي، مشهد، آستان قدس رضوي.
- کمپبل، جوزف، 1388، قهرمان هزارچهره، ترجمة شادي خسروپناه، مشهد، گل آفتاب.
- گودرزي، حسين و مهدي پيشوايي، 1373، «مقام ابراهیم و سیر تاریخی آن»، ميقات حج، دورة دوم، ش 7، ص 7-58.
- مشهدي نوشآبادي، محمد، 1390، «بازشناسي پرستشگاهي زرتشتي در روستاي کله کاشان»، اديان و عرفان، سال چهل و چهارم، ش 2، ص 85ـ100.
- نقدی، رضا، 1393، قدمگاههای امام رضا در نیشابور، ده سرخ و مشهد، مشهد، آستان قدس رضوی.
- نوري، حسن، 1381، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، سخن.
- نيشابوري، نظامالدين، بيتا، تفسير غرائب القرآن، حاشيه تفسير طبري، بيروت، داراحياء التراث العربي.
- ورجاوند، پرويز، 1355، «نيايشگاه قدمگاه، نشاني از يک معبد مهري شاهکاري از معماري صخرهاي ايران»، فرهنگ و معماري، ش2و3، ص 4ـ17.
- هرتسفلد، ارنست، 1354، تاريخ باستاني ايران بر بنياد باستانشناسي، ترجمة علياصغر حکمت، تهران، انجمن آثار ملي.
- Bjaaland, Patricia, 2009, Symbolism,Motifs and Attributes in Asian Art The Footprint of the Buddha, Welch/PASSAGE.
- Chatadcumol, Saimal, 2008, Cultural routes as heritage as heritage in Thailand, Ph.D thesis, silpakorona college.
- Frankfort, H., & Bing, G., 1958, "The archetype in analytical psychology and the history of religion", Journal of the Warburg and Courtauld Institutes,V 21, N. 3/4, p. 166-178.
- Frutiger, Adrian, 1989, Signs and Symbols,Van Nostrand Reinhold, NewYork.
- Hawkins, Ralph K. 2016, "Israelite footprints. Has Adam Zertal found the biblical altar on Mt. Ebal and the footprints of the Israelites settling the promised land?", Biblical archaeology review.
- Suthanaketuarm, lithai, 1993, creation of buddus footprint on king, bangog University Silapakorn University.
- Tonginjan, M. J. 2019. "An Analytical Study of Buddhist Principles from the Buddha’s Footprints", Mahachula Academic Journal.
- Vaziri, mostafa, 2012, Buddhism in iran, palgrave macmilan, NewYork.
- Zimmermann, M & Analayo, B., Döll, S., .2007, Buddhapada and the bodhisattva path, Freiburg im Breisgau, Germany, projekt verlag.
- Winn, Su Latt, 2017, The Significance of the Buddha Footprint in the Bagan Metropolis Asst. Curator, ZaykabarMuseum,bajanmetropolicejuly 9-15 2017/SOSA university of London