بررسی تطبیقی ارکان دعا در قرآن و عهدین
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
«دعا» در لغت به معناي درخواست و خواستن، و در اصطلاح ديني، چيزي را از خدا طلب کردن است. به تعبير ديگر قرار گرفتن موجودي حقير و ناتوان در مقابل وجودي تام و تمام و کمال مطلق است برای درخواست نيازهايي که خود قادر به تأمين آنها نيست. دعا آرامش روح و روان انسان را فراهم ميکند، سالک را از بديها، پليديها و رخوتها دور ميسازد. اين نقش براي دعا در متون مقدس، ازجمله قرآن و عهدين اديان مشاهده ميشود. عهد قديم يا عهد عتيق کتاب مقدس يهوديان است که مسيحيان نيز آن را پذيرفته و بخش اول کتاب مقدس قرار دادهاند. «عهد عتيق» نامي است که مسيحيان در مقابل «عهد جديد» به اين کتاب دادهاند، اما يهوديان به کتاب مقدس خود «تنخ» ميگويند که شامل تورات و کتابهاي پيامبران است.
عهد جديد بخش دوم کتاب مقدس مسيحيان است که به عقيده آنان درباره پيمان جديد خدا با بشر سخن گفته است.
قرآن کتاب مقدس مسلمانان و در باور آنان سخنان خداست که به صورت وحي از سوي او توسط جبرئيل بر پيامبر اکرم محمدبن عبدالله به زبان عربي نازل گرديده و مسلمانان آن را بزرگترين معجزه رسول اکرم ميدانند.
آيات متعددی از اين کتاب به صورت دعاست. دعا بهمثابه بخش مهمي از عبادات، در ارتباط با معبود، سه رکن دارد که اصل دعا بر آن استوار است: مدعو، داعي و الفاظ دعا.
با توجه به اهميت بالاي دعا در اديان، این پژوهش بر آن است که ارکان دعا را در قرآن و عهدين در سه محور ارکان دعا در عهد عتيق، ارکان دعا در عهد جديد، و ارکان دعا در قرآن و ذیل هر بخش، مدعو و صفات آن، داعي و ويژگيهاي آن، و الفاظ دعا در کتاب مزبور را بررسي و مقايسه کند.
ارکان دعا
دعا داراي سه رکن اساسي است:
رکن اول: مدعو؛ هر دعاکنندهاي بايد بداند چه کسی را میخواند و از چه کسي درخواست میکند و نزد خود جايگاهي براي او تصور مینماید.
رکن دوم: داعي؛ همان دعاکننده است که بالاتر از خود را خطاب کرده، از او درخواست میکند.
رکن سوم: دعا و الفاظ آن است که هر شخص به صورتي ارتباط خود را با مدعو برقرار ميسازد.
الف. ارکان دعا در عهد عتيق
فقرات متعددي از عهد عتيق به دعا، توسل و پناه بردن به خدا اختصاص دارد. در کتابهاي «غزل غزلهاي سليمان»، «مزامير»، «اشعيا»، «ايوب» و «ساير پيامبران بنياسرائيل»، دعا و گفتوگو با خداوند جلوه پررنگی دارد. با توجه به سه رکن اصلي دعا، ديدگاه عهد عتيق را در اينجا بررسی میکنیم:
1. مدعو و صفات آن
خدا در تورات، نامهاي متعددي دارد:
يهوه: نام خاص خدا «يهوه» است که به سبب حرمت زياد، تلفظش نامعلوم است.
الوهيم: از جمله نامهاي ديگر خدا، «الوهيم» که بيش از 2000 بار در عهد عتيق بهکار رفته و ترجمههاي متفاوتي از آن ارائه شده است (پيدايش، 1:1؛ خروج، 32:17).
ايل: نام دیگری از نام های خدا در تورات است (پيدايش، 16:13). غير از نامهاي يادشده، گاهي خداوند با عناوين ديگري مخاطب قرار گرفته است:
پدر: در قسمتهايي از کتاب عهد قديم، خداوند با صفت «پدر» خطاب شده است: «پدر يتيمان و داور بيوهزنان خداست در مسکن قدس خود!» (مزامير، 67:5)؛ پدر و صخره نجات (مزامير، 89:26). در نيايش روزانه يهود آمده است: «اي پدر ما، ما را اجابت فرما...!» (نيايش روزانه يهود، بيتا، ص 156). در «اشعيا»، جايي که خواسته است يهوه را زيرسؤال ببرد که چرا ما را از راههاي خود گمراه ساختي، او را «پدر» خطاب کرده است (اشعيا، 63:16).
ازآنروکه پدر نزد عیال خود جایگاهی دارد و متکفل روزی آنان است، خدا را «پدر» خواندهاند؛ چنان که او متکفل رزق همه عالم است و هستي بهمنزله عيال و افراد تحت تکفل او بهشمار ميآيند.
مالک و پادشاه: در جاهاي گوناگونی از عهد عتيق، خداوند با وصف «پادشاه» نام برده شده و جايگاه سلطنت و ملک و پادشاهي براي او برشمرده است: «اينک افلاک و فلک الافلاک از آن يهوه خداي توست و زمين و هر آنچه در آن است» (تثنيه، 10:14). نیز تخت پادشاهي براي خداوند ذکر شده است (مزامير، 47: 8و7). او آفريدهها را به هر که در نظرش خوش آيد، ميدهد (ارميا، 27:5). در حقيقت پادشاه و مالک، حاکم بر ملک ديگر افراد است و اختيارات افراد در ذيل فرامين او قرار ميگيرد. خداوند حاکم عليالاطلاق هستي است و هر نوع ملکيت دیگران در سايه ملکيت او قرار ميگيرد و آنان ذاتاً از خود مالکيتي ندارند.
قادر: در سفر «پيدايش» ميخوانيم: هنگاميکه ابراهيم نود و نه ساله بوده، خداوند بر او ظاهر شده و گفت: من «قادر مطلق» هستم (پيدايش، 17:1). اين تعبير بارها در عهد عتيق تکرار شده است. هنگاميکه خداوند نخستينبار بر حضرت موسي ظاهر شد، به او گفت: من «يهوه» هستم و بر ابراهيم و اسحاق و يعقوب به نام خداي «قادر مطلق» ظاهر شدهام... (ماسون، 1385، ج 1، ص 65). توانمندي خداوند تا جايي بالا ديده شده که او را خداي خدايان معرفي کرده است (تثنيه، 17:10).
قدرت يکي از صفات بارز و اساسي در وجود حقتعالي است. پروردگار فاقد قدرت، امکان ربوبيت و تدبير عالم را ندارد و بندگان نميتوانند از خوان او بهرهمند گردند. طبيعي است زماني که بنده ببيند پروردگارش فاقد قدرت لازم براي تأمین حوايج اوست، در دعا و ارتباط با او دچار تزلزل خواهد شد.
مجيب: خدا براي اظهار پيمان خود، در پيمان نقضناشدني خود با همه موجودات زنده (پيدايش، 9: 8ـ16)، هميشه مردم را به دعا فراخوانده است که پدر ما ابراهيم دعا در عهد قديم را آشکار کرد (تعاليم کليساي کاتوليک، 1393، ص 662). اميد به مجيب بودن خداوند تا جايي است که خدا را منجي روزانه خود خوانده است (مزامير، 25: 4و5). در حقيقت، انسان در نجوا و دعاي خود، به دنبال نجات از وضعيت نامطلوب خویش است و نسبت بدان رضايت ندارد و به همين سبب، انسان موحد در عهد عتيق، همواره اميد به اجابت دعاهای خود توسط خداوند دارد.
قريب: بهطورکلي، همه نيايشها بدواً ريشه در این اعتقاد دارد که خدايي نزديک است و گوش ميدهد. اين اعتقاد به شکلي روحاني در نيايش پيامبرانه ادامه يافته است. صاحب مزامير اعتراف ميکند: يهوه نزديک به همه کساني است که به او توسل ميجويند (هايلر، 1392، ص 424).
انسان مادام که خداوند را دور از خود بداند، احساس آرامش ناشي از حضور دائمي خداوند و قرب او در وجودش شکل نميگيرد و در پي آن، اعتماد به دعا در وجود او کاهش مييابد. به همين سبب، در عهد عتيق قيد نزديک بودن خداوند همواره مدنظر بوده و همانگونه که در فرازهای «مزامير» ذکر شده، اين نزديکي سبب رغبت بندگان به توسل است.
2. داعی و ويژگیهاي آن
داعي (دعاکننده) لازم است شأنيتي براي روبهرو شدن با پروردگار داشته باشد. در اين مبحث، تعدادي از اين ويژگيها که در عهد قديم بدان اشاره شده ذکر میشود:
معرفت و ايمان: معرفت و شناخت معبود و ايمان به کسي که او را باور داريم، زماني ارزشمند است که در عمل ثابت شود. وقتي خداوند ميخواست حضرت ابراهيم را بیازماید، از او خواست پسرش اسحاق را قرباني کند (پيدايش، 2:22) و ابراهيم لبيک گفت. در نتیجه، خداوند برکت در ذريه ابراهيم را هديه ايمانش قرار داد (پيدايش، 22: 16ـ18) و يهوه دعاي اسحاق را مستجاب فرمود و زوجهاش، رفقه، حامله شد (پيدايش، 22:25).
در عهد قديم نبود ايمان به خداوند موجب نزول بلا معرفي شده است (اعداد، 12:14). در مقام دعا، بدون داشتن معرفت لازم، دعاکننده مسير دعا را گم خواهد کرد و قادر نخواهد بود آنگونه که لازم است با معبود خود ارتباط برقرار کند. معرفت زمينهساز ايماني بهتر خواهد شد. ايماني که بر مبناي معرفت بنا نشده ديري نخواهد پاييد که زایل ميگردد و در بزنگاههاي زندگی نميتواند انسان را همراهي کند. در مقام دعا نيز بدون داشتن معرفت لازم، دعاکننده مسير دعا را گم خواهد کرد و قادر نخواهد بود آنگونه که شایسته است با معبود خود ارتباط برقرار کند.
خوف و رجا: کساني دست به دعا برميدارند که از رحمت الهي مأيوس نشده باشند. از سوی ديگر، يقين به نجات ـ بدون هرگونه تلاش ـ پيدا نکرده باشند. اين را حالت بين خوف و رجا ميگويند. در عهد عتيق آياتي دال بر خوف و رجا نسبت به معبود وجود دارد: «خوف يهوه بر شما باد! و اين را با احتياط به عمل آوريد...» (دوم تواريخ، 7:19). به رجا نيز در چندین جا از کتاب مقدس اشاره گردیده و اميدواري به خداوند يادآوری شده است (پيدايش، 7:45). یوحنا دعا ميکند؛ چون در نجات خداوند شادمان است (اول سموئيل، 1:2). در حقيقت، همراهي اين دو در مقام دعا منجر به گذر از خود و تعلقات و راهيابي به ساحت پرنور الهي ميگردد.
قصد قربت: اگر دعاکننده ميخواهد دعايش ارزش يابد بايد قصد تقرب کند؛ زيرا اعمال عبادي انسان با قصد قربت، ارزش اصلي خود را ميیابند. يهوه درباره قومي که فقط زباني او را تمجيد کردهاند، گفته: با اين قوم، عمل عجيب و غريب بهجا خواهم آورد و حکمت حکيمان ايشان باطل، و فهم فهيمان ايشان مستور خواهد شد (اشعيا، 29: 13ـ13). در قسمتي از «مزامير» آمده است: آنان که از تو دورند هلاک خواهند شد... (مزامير، 73: 28ـ26).
دعا اگر با قصد تقرب صورت پذيرد، سبب رشد توحيدي دعاکننده ميگردد و او ميتواند از دريچه دعا، به عبادت عام در حيات خود دست يابد و در ديگر شئون زندگي خويش نيز همواره قصد قربت را در طليعه عمل خویش داشته باشد.
انقطاع از غيرخدا: «انقطاع» به معناي قطع کردن و بريدن است که دعاکننده دل را به خداوند متصل کند و از غير او (ظواهر و اسباب مادي) دل بر کند. در عهد عتيق، آنجا که حضرت موسي به هدايت فرعون و فرعونيان مأمور شده بود، درباره هدايتپذيري و رو به سوي خدا کردن عدهاي آمده است: «هرکه دل خود را به کلام يهوه متوجه نساخت، نوکران و مواشي خود را در صحرا جا گذاشت» (خروج، 9: 21ـ20).
انقطاع امري قلبي است و انسان در این حالت از هر ملجأي غيرخداوند دل ميکند و به دنبال آن، تنها به الطاف او اميدوار است و در مقام دعا، خالص ميگردد و قلب خود را از ساير اسباب منقطع ميسازد. در پی آن، حضور قلب شکل ميگيرد. براي متخلف از اين عمل نیز مجازات اعلام گردیده است: «چون اين قوم از دهان خود به من تقرب ميجويند و به لبهاي خويش مرا تمجيد مينمايند، اما دل خود را از من دور کردهاند... حکمت حکيمان ايشان باطل، و فهم فهيمان ايشان مستور خواهد شد» (اشعيا، 29: 14ـ13).
3. الفاظ دعا در عهد عتيق
چون لفظ دال بر معناست، دعاکننده نيز با استفاده از الفاظ، با پروردگار خود ارتباط برقرار ميکند. در کتاب مقدس نيز با الفاظ گوناگونی پروردگار خود را پرستش و از او درخواست کردهاند. برخي از آن الفاظ عبارتند از:
سلطان: (در برخي ترجمهها «سلطان» و در برخي ديگر «خداوند» ذکر شده است.) در عهد قديم، گاهي در استغاثهها خدا را اينگونه خواندهاند: «در آن وقت نزد خداوند استغاثه کرده و گفتم: اي سلطان تعالي يهوه! تو به نشان دادن عظمت و دست قوي خود به بندهات شروع کردهاي...» (تثنيه، 3: 23ـ24). در عهد عتيق همانگونه که از فراز فوق نمودار است، سلطنت به دنبال وجود قوتي برتر در يهوه و عظمتي بيهمتا در او تحقق پيدا ميکند.
چوپان (شبان): در عهد قديم، در جملات متفاوتی خداوند را با لفظ «چوپان / شبان» نام برده و مردم را گله او دانستهاند که مانند گوسفندان نياز به حمايت و مراقبت او دارند (مزامير، 23: 1ـ2). خداوند نيز عهدهدار ابعاد گوناگون حيات انسان است و داعي در هنگام دعا ميداند که رشته پراکنده احوالات او در زندگي نيازمند تدبيرکننده و رهبري است که به زندگي او سامان بخشد.
شوهر: عهد قديم لفظ «شوهر» را نيز براي پروردگار خود بهکار برده و اينگونه مينمايد: کلماتي که نشان از نوعي قدرت و اقتدار دارد برای خداوند قابل ذکر است. در «ارميا» نيز لفظ «شوهر» بهکار برده شده است (ارميا، 14:33).
عادل: ازجمله اوصافي که براي معبود در عهد قديم بهکار رفته صفت «عادل» است (ارميا، 1:12). اطمينان داعي به وجود عدالت در معبود، به او آرامشخاطري عطا خواهد کرد که معتقد است: عدلي سراسري در حيات او وجود دارد و تفاوت تقديرات او با ديگران براساس عمل است.
ب. ارکان دعا در عهد جديد
همانگونه که ذکر شد، دعا داراي سه رکن اساسي است: مدعو، داعي و الفاظ دعا. در اين قسمت ارکان دعا را در عهد جديد بررسي ميکنيم:
يک. مدعو و صفات آن
کسي که مورد سؤال و درخواست و عبادت قرار ميگيرد صفاتي برتر از دیگران دارد؛ مثلاً مقامی عالي دارد که او را شايسته پرستش براي موجودي داني قرار داده است. مدعو در عهد جديد با صفات گوناگونی ستایش شده است:
پدر: عهد جديد در جاهاي گوناگون، خداوند باريتعالي را «پدر آسماني» معرفي کرده است. برای نمونه، حضرت عيسي در جواب کساني که پرسيدند: چگونه دعا کنيم؟ به آنها اينگونه تعليم داد: «اي پدر ما که در آسماني...» (متي، 6: 6ـ9). حضرت عيسي براي معرفي «پدر» به فيليپس گفت: «من در پدر هستم و پدر در من» (يوحنا، 14: 9ـ11)؛ «من و پدر (خدا) يکي هستيم... و يقين کنيد که پدر در من است و من در او» (يوحنا، 10: 30و38). در «يوحنا» هم آمده است: «به شما ميگويم که هر آنچه از پدر به اسم من طلب کنيد به شما عطا خواهد کرد. تاکنون به اسم من چيزي طلب نکرديد» (يوحنا، 16: 24ـ23).
«پدر» داراي بار معنايي وسيعي است و او علاوه بر تأمين نيازهاي مادي اهل خود، حريص بر محبت بديشان و برآورده ساختن نيازهاي روحي ايشان است. به همين دلیل، به صراحت از کفايت کردن خداوند، با اين نام سخن گفته شده است.
مالک و پادشاه: کسي که مسئول دعا و درخواست واقع ميشود لازم است خود بر امور سيطره داشته و متصف به مالکيت باشد تا بتواند کسي را مالک گرداند. در عهد جديد شواهد بسياري بر صفت پادشاهي خداوند وجود دارد: «باري، پادشاه سرمدي و باقي و ناديده را، خداي واحد و يگانه را اکرام و اجلال تا ابدالآباد باد! آمين» (اول تيموتيئوس، 17:1).
اما تفاوت مالکيت و سلطنت خداوند با ديگران در عاري بودن اين خصلتها از نواقص بشري است. بشريت از ابزارهای قدرت خود، همانند مالکيت و سلطنت در جهت اهداف شخصي و تعلقاتش استفاده ميکند؛ اما خداوند متعال جبار است و قدرت خود را براي سرنگوني گردنکشان و دستگيري مستضعفان استفاده مينمايد.
قادر: در کتاب مقدس، حضرت عيسي مردم را به اين مهم رهنمون ميسازد: «... هرچه را در اثناي دعا طلب نماييد، اعتقاد داريد که آن را خواهيد يافت که به جهت شما واقع خواهد شد» (مرقس، 11: 23ـ24).
قدرت خداوند تنها منحصر به توان انجام امور يا بازدارندگي نيست، بلکه عهد جديد زواياي متعددي از قدرت خداوند را تبيين نموده است؛ همانند قدرت بر مشاهده و احاطه بر هستي، قدرت بر داوري اعمال بشر و مانند آن. بدینروی، هرگز نبايد خداوند را قادر در بعدي خاص تلقي نمود، بلکه قدرت او عليالاطلاق است و شامل همه شئون حيات انسان و ساير موجودات ميگردد.
مجيب: در خصوص خداوند اين اطمينان را داريم که اگر چيزي را بر وفق اراده او بخواهيم به ما گوش ميسپارد، و اگر ميدانيم که به هر آنچه از او ميخواهيم گوش ميسپارد، ميدانيم که آنچه را از او خواستهايم به کف ميآوريم. (اول يوحنا، 5: 15ـ14). حضرت عيسي در «موعظه روي کوه» که طولانيترين مجموعه از تعاليم اخلاقي او در اناجيل است، بر اهميت دعا و اجابت کردن خداوند تأکيد ميکند (باغباني و رسولزاده، 1393، ص 230): «سؤال کنيد که به شما داده خواهد شد. بطلبيد که خواهيد يافت. بکوبيد که براي شما بازکرده خواهد شد؛ زيرا هر که سؤال کند يابد و کسي که بطلبد دريافت کند و هر که بکوبد براي او گشاده خواهد شد» (متي، 7: 7ـ11).
قريب: در عهد جديد با بيانهاي گوناگون، اين قرابت ياد شده است، تا جايي که حتي گاهي به شفاعت نيز ختم ميشود: «ما دانسته و باور کردهايم آن محبتي را که خدا با ما نموده است. خدا محبت است و هر که در محبت ساکن است، در خدا ساکن است و خدا در وي». به تعبير ديگر، خدا آنقدر به ما نزديک است که گويا در محبت او مسکن گزيدهايم. (اول يوحنا، 16:4).
پولس اين نزديکي را تا جايي معتقد است که گفته: «روح خدا در دعا به ما کمک ميکند و خدا که از دل ما باخبر است، ميداند که روحالقدس چه ميگويد... لیکن خود روح براي ما شفاعت ميکند...» (روميان، 8: 26و27). قريب بودن خداوند سبب آگاهي او از حوایج قلوب خواهد شد، بهگونهايکه اگر داعي خواسته خود را بيان ننمايد، خداوند بدان واقف است و از ديگرانی که به او نزديکاند به مشکلات و شادي و غم بنده خود آگاهتر است. چنين خداوندي لايق عبادت است و در هر وهله از عمر و هر لحظه از شبانهروز ميتوان او را براي عبادت و مناجات و دعا يافت.
دو. داعی و ويژگیهاي آن
«داعي» کسي است که ديگري را صدا ميزند. داعي دعاکننده است. او باید صفات و ويژگيهايي داشته باشد که او را از ديگران متمايز میکند:
معرفت و ايمان: انجيل متي معرفت حضرت عيسي در دعا را بيان کرده است (متي، 21: 18ـ22). داعي به ميزان سطح معرفتي و ايمان خود با خداوند سر دعا را باز ميکند و با او نجوا مينماید و به همان ميزان است که به دعا شوق دارد.
فردريش هايلر، مورخ و پژوهشگر مسيحي، معتقد است:
انسان نيايشگزار ايمان دارد که ميتواند نشانه حضور امر نامتناهي را لمس کند؛ زيرا خدا همانطور که آگوستين ميگويد: در درونيترين زوايا، آنجا که فقط وحدتي حقيقي است، خانه دارد. انسان نيايشگزار در خلوت و انزوا، آزاد از همه دنيا و همه مخلوقات، با خداي خود سخن ميگويد: تنها با تنها (هايلر، 1392، ص 330).
ايمان به روحالقدس تا جايي سفارش شده که حتي ميلر در تفسير انجيل لوقا آورده است:
کساني که وجود روحالقدس يا الوهيت او را انکار ميکنند يا به هر نحو افاضات روح و بشارت نجاتي که وي به قلب شخص ميرساند را رد ميکند، کافر محسوب خواهند شد (ميلر، 1934، ص 160).
يهوديان به اين نکته اشاره داشتهاند که هر عملکننده به شريعت˚ سعادتمند، و هر ترککننده آن شقاوتمند خواهد بود. درحاليکه در اخلاق و عرفان مسيح، چنين اسم و رسمي از عبادات ديده نميشود و پولس مسيحيان را از اعمال رهانيد تا آن ايمان کاملي که با تحقق آن، از پسران خداوند و مورد شفاعت عيسي قرار ميگيرند، نهادينه شود (علمالهدي، 1381، ص 322).
انساني که داراي معرفت و بينش ضعیفی است علاقهای به دعا ندارد و تنها در زمان اضطرار که بهطور محسوس شاهد عجز ديگران باشد، بر حسب فطرت، دست به سوي خداوند خود برميدارد.
خوف و رجا: خوف و رجا؛ يعني خوف از گناه و اميد به محبت خدا. قسمتي از کتاب عهد جديد گناه را خوفناک و موجب بدبختي دانسته (روميان، 7: 9ـ11و24) و خداوند را شکر کرده که به واسطه حضرت عيسي او را از اين وضعيت باخبر کرده و نجات داده است (روميان: 7: 24ـ25). درباره ستايش محبت خداوند و اميد به او آمده است: «... او که پسر خويش را دريغ نداشت، بلکه وي را به هر جمله ما تسليم کرد، چسان تواند بود که با او همهگونه لطف در حق ما نکند؟» (روميان، 8: 31ـ33).
قصد قربت: اهميت قصد قربت در دعا به ميزاني است که حضرت عيسي مهمترين حکم شريعت را حضور قلب ميداند، تا آنجا که نهتنها ذهن، بلکه تمام وجود انسان سرشار از محبت و ياد خداوند گردد (متي، 22: 37ـ38)؛ زیرا قصد قربت حقيقي همراه با محبت خداوند و از روي طوع و رغبت رقم ميخورد و با مشقت و بار نمودن بر نفس ممکن نخواهد بود.
انقطاع: در عهد جديد، شيوههاي گوناگونی از انقطاع و رها شدن از دلبستگيهاي بيان شده است:
آنجا که پطرس به عيسي گفت: اينک ما همه چيز را وانهادهايم و از پي تو روان گشتهايم؛ پس سهم ما چه خواهد بود؟ عيسي گفت:.. هرکس خانهها و برادران و خواهران و پدر و مادر و فرزندان يا کشتزاران را به سبب نام من وانهاده باشد، پس بيش از آنها را خواهد يافت و ميراثبر حيات جاودان خواهد گشت (متي، 19: 27ـ29).
سه. الفاظ دعا در عهد جديد
با توجه به برخي آيات کتاب مقدس، مسيحيان بر اين باورند که خدا در اين کتاب ـ بهويژه در عهد جديد ـ خود را خداي واحد در سه شخص معرفي کرده که بعدها در قرن دوم ميلادي «تثليث» نام گرفت. آنان بهعنوان بارزترين شاهد مثال براي اين آموزه، آيهاي به نقل از حضرت عيسي بيان ميکنند که وي شاگردان خويش را به تبليغ آنچه به ايشان آموخته تشويق ميکند و از آنان ميخواهد همه امتها را به نام سه شخص (پدر، پسر و روحالقدس) تعميد دهند (شيرخدايي، 1395، ص 212). اين ديدگاه باعث ايجاد گونههاي متفاوت دعا، از قبيل دعا به محضر خداي پدر، دعا به درگاه عيسي، دعا به درگاه روحالقدس، و دعا به درگاه مادر مقدس شده است (تعاليم کليساي کاتوليک، 1393، ص 687).
عيسي: نام «عيسي» شامل همهچيز، يعني خدا و انسان و کل تدبير خلقت و نجات است. دعا به درگاه عيسي، توسل به او و دعوت او به درون خود ماست. نام او تنها نامي است که دربردارنده حضوري است که آن را بيان ميکند. عيسي انسانی برخاسته از مردگان است و هرکه نام عيسي را بخواند، پسر خدايي را خوشامد ميگويد که او را دوست ميداشت و خودش را براي او بذل کرد (همان). يا وقتي عيسي به شاگردان خود دعا کردن را میآموخت، اينطور گفت: «... هر آنچه از پدر به اسم من طلب کنيد به شما عطا خواهد کرد...» (يوحنا، 16: 23ـ24).
پدر: لفظ «پدر» چندان بهکار رفته که حضرت عيسي نيز خداوند را با اين لفظ خوانده و شناخت پدر را منحصر در شناخت پسر دانسته است (یوحنا، 11: 25ـ28). همچنين آمده است که حضرت عيسي چشم خود را به طرف آسمان بلند کرد و خدا را با نام «پدر» خطاب نمود (مکاشفه يوحنا، 1:17).
پادشاه: در عهد جديد لفظ «پادشاه» نيز براي پروردگار بهکار رفته است (اول تيموتاؤس، 1: 17)؛ يا زماني که سرود «موسي بنده خدا» و سرود «بره» را ميخوانند، ميگويند: «عظيم و عجيب است اعمال تو، اي يهوه خداي قادر مطلق! عدل و حق است راههاي تو، اي پادشاه امتها!» (مکاشفه يوحنا، 15: 3). پادشاه از نگاه عهد جديد، داراي سلطنتي زوالپذير نيست، بلکه آنان قائل به بقا و ابدي بودن او هستند.
عادل: در عهد جديد، داعي با اعتقاد به عدالت خداوند، اين اطمينان را ميیابد که بيش از گناه او، وزري براي او نخواهد بود و خطاي او نيز با رحمت و رأفت حقتعالي آمرزیده خواهد شد (اول يوحنا، 9:1). در عهد جديد بر صفت «عدالت» خداوند در مقام دعا تأکيد شده است. حضرت عيسي در «يوحنا» براي حواريون دعا ميکند (يوحنا، 17: 25).
ج. ارکان دعا در قرآن
دعا سه رکن اساسي دارد. اين ارکان را در قرآن و کلام خداوند بررسي میکنیم:
اول. مدعو و صفات آن
معبود: در بين آيات قرآن، 25 آيه به صورت خاص به معبود ـ اعم از معبود حقيقي و مجازي ـ اشاره کرده است. به تعبير علامه طباطبائی، يکي از اين 25 آيه در افاده مضمونش بهترين شیوه و لطيفترين معنا را براي دعا دارد: «وَ إِذا سَأَلَک عِبادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ» (بقره: 186). در اينجا واسطه را انداخته و فرموده است: «چون بندگانم سراغ مرا ميگيرند من نزديکم». در اين آيه تأکيد شده که مدعو همان معبود است و اوست که هر دعاکنندهاي او را مخاطب قرار ميدهد و از او ميخواهد (طباطبائي، 1361، ج 2، ص 42). بدینروی، طبيعي است در دعا ـ که نوعي عبادت است ـ دعاکننده در طلب خود، دست به دامان همان معبود مورد ستايش خود گردد.
مالک: خداوند˚ مالک هر چيزي است که بهرهاي از وجود دارد؛ زیرا هر آنچه هست، مخلوق اوست. قرآن کريم خداوند را مالک آسمان و زمين دانسته است (حديد: 5). اين آيه به مالکيت و رجوع تمام دایره وجود به سوي حق اشاره دارد (موسوی خميني، 1371، ص 659)؛ چنانکه در سورة مبارکه «حمد» فرموده است: «مالِک يوْمِ الدِّينِ» (حمد: 4). «پادشاه جهان» يک اصطلاح عرفاني است که مقصود از آن ذات حقتعالي است (سجادي، 1373، ج 1، ص 463). در قرآن، خداوند متعال واقعيت يکتايي است که وجود هر شخص يا شيء ديگري قائم به اوست و او تنها واجبالوجود حقيقي است (شيرخدايي، 1395، ص 317).
ربّ: طنطاوي در خصوص«ربّ» بيان داشته است: «ربّ» کسي است که متعهد تربيت است در تمام احوال، تا مربوب به درجه کمال برسد. اين اسم از اسامي خداوند متعال است و در خصوص ديگران فقط به صورت مقيد بهکار ميرود؛ همانند «ربّ الدار» به معناي صاحبخانه (طنطاوي، 1421ق، ج 1، ص 17).
خداوند شئون همه موجودات، ازجمله انسان را اداره ميکند. هرکس، هرجا و با هر زباني و در هر شرايطي قرار دارد، اگر خداوند متعال را صدا بزند خداوند حاضر است و به او پاسخ ميدهد. اگر همزمان همه مردم نيز از خداوند درخواست کنند، او حاجت تکتک افراد را ميداند و مشغول شدن به عدهاي، او را از عدهاي ديگر بازنميدارد. شايسته «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِ الْعالَمِينَ» (حمد: 2) است. اوست که همه را آفريده و عالم در اختيار اوست، ميداند که دعاي چه کسي بايد به اجابت برسد و چه کسي مستحق تأخير در رسيدن به حاجت يا مجازات است.
قريب: بهترين بيان و ترتيب مراتب در مسئله قرب و بُعد را قرآن کريم ـ به ترتيب ـ در شش مرحله بيان داشته که توجه بدان غنيمتي ارزنده است:
در مرتبه اول، خداوند متعال در مورد نزدیک بودن رحمت خود به نیکوکاران میفرماید: «... إِنَ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ» (اعراف: 56).
در مرتبه دوم، خداوند افق نزديکتري را باز کرده و به وسيله پيامبر خود، مژدهاي به عالم خاک فرستاده است: «وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ» (بقره: 186). خداوند جلجلاله در اين قسم از آيات، شرط ورود به مرتبه قرب را دعاي بندگان قرار داده است (ممدوحي، 1381، دفتر اول، ص 57).
در مرتبهاي سوم، خداوند ـ عزوجل ـ خود را آنچنان به بنده نزديک ساخته که ميفرمايد: «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيهِ مِنْکمْ وَ لکنْ لاتُبْصِرُونَ» (واقعه: 85).
در مرتبه چهارم، قرآن کريم قرب الهي را بيان کرده و به اين مرتبه اشاره نموده که حضرت رب متعال به انسان از حيات او و جان او نزديکتر است: «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ» (ق: 16).
در مرتبه پنجم، انسان قبل از آنکه خودش باشد، از آنِ خدا و در ربط محض با حضرت اوست: «أَنَ اللَّهَ يحُولُ بَينَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ» (انفال: 24).
در مرحله ششم، مرتبه فناي محض و دريافت حقيقت است: «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ» (حديد: 3). چنين مرتبهاي محو شدن وجود خارجي در ذات حق و فنا ديدن هرچیزی غير اوست (ممدوحي، 1381، دفتر اول، ص 79ـ83).
قادر: لازمه قادر بودن خداوند متعال، علم و قدرت بر هر چيزي است. منظور قدرتي است که از هر نظر نامحدود و بيپايان است و هر امر ممکني را شامل ميگردد و قدرتي که همراه با اختيار و مشيت است و هر زمان اراده کند، انجام ميدهد و هر زمان اراده محو و نابودي چيزي کند از ميان ميرود (رعد: 39؛ شيرخدايي، 1395، ص 322)؛ همان قدرت تصرفات خداوندي در آيات و احکام کتابهاي آسماني؛ از قبيل اقامه ديني و ازاله آئيني، منسوخکردن آيات و احکام و لازم گرداندن مقررات و قوانين. البته يهوديان و مسيحيان از مخالفان نسخ در ميان اهل کتاب هستند و در تعليل آن گروهي به عدم امکان آن از ناحيه باريتعالي به خاطر استحاله بداء و ندامت، و گروه ديگر ـ هرچند امکان آن را پذيرفتند، ولیکن ـ مدعي وجود نصوصي مبني بر عدم نسخ شريعت خود شدهاند. اما اصل ناسخيت اسلام يک اصل مسلّم و غيرقابل جرح در ميان عالمان اسلامي است (ر.ک: قدردان قراملكي، 1387).
«بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ...» (بقره: 117). بدیع بودن در آيه شريفه به خوبي زوايايي از قدرت بیمانند خداوند را بيان ميدارد (طنطاوي، 1421ق، ج 1، ص 257). «بديع» به معناي ابداع و تأسيس کردن آسمانها و زمين است، بدون اينکه از نقشهاي ديگر الگو گرفته و بدون اينکه از ابزار و مادهاي بهره گرفته باشد.
مجيب: خداوند مهربان به ما و دعاهايمان وعده اجابت قطعي داده است: «وَ قالَ رَبُّکمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَکمْ» (غافر: 60). اميرمؤمنان علي میفرمایند: خداوند چنين نيست که درِ دعا را به روي بنده باز کند و درِ اجابت را به رويش ببندد (نهجالبلاغه، 1379، ص 533). وعدهاي که خداوند داده است و هرگز از وعده خود تخلف نميکند، وعده اجابت دعاست، نه وعده رفع حوایج. در حقيقت «ادْعُونِي» يعني: مرا بخوانيد؛ بدين معنا که مرا به خانه دل خودتان دعوت کنيد. در اصل، مدعو خود خداوند است، نه حوايج و نيازهاي ما. هدف دعا آن است که اتصال قلبي انسان را برقرار سازد. توفيق دعا، خود يک اجابت قطعي است که آن اتصال به معبود است.
ابنکثير ذيل اين آيه بيان کرده که از رسول اکرم روايت شده: «بنده همچنان در خير است، مادام که استعجال نورزد». سپس فرمودند: «استعجال در دعا به اين است که بنده بگويد: همواره خداوندم را ميخوانم، ولي مرا اجابت نميکند» (ابنکثير دمشقي، 1419ق، ج 1، ص 373).
دوم. داعی و ويژگیهاي آن
معرفت و ايمان: مهمترين ويژگي دعاکننده بايد معرفت و ایمان باشد؛ معرفت و شناخت نسبت به اينکه بداند خود فقير مطلق است، و غناي مطلق تنها خداوند است. خداوند در سورة «بقره» ايمان را فعلي قلبي همراه با ادا نمودن نماز و زکات خوانده که افعالی جوارحي هستند؛ زیرا اولاً، لازم است لوح قلب از نقشهاي فاسد تخليه گردد، سپس با عقاید حقه و اخلاق حسنه زينت داده شود (نيشابوري، 1416ق، ج 1، ص 140). بنده باايمان فقط خدا را ميخواند و کسي ديگر را شريک او قرار نميدهد و در دعا کردن و رسيدن به خواستههاي خود، منقطع به سوي معبود خود است. ايمان چنين انساني سرشار از اخلاص است و خالصانه خداوند را عبادت ميکند: «فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ» (غافر: 14).
خوف و رجا: خوف˚ رنج و سوزش قلبي براي فرارسيدن حادثهاي ناخوشايند است (نازعات: 40و41). توصيف اهل بهشت به «ترس از مقام پروردگار» با در نظر گرفتن اين امر است که ترس نوعي تأثر از ضعيف و مقهور در برابر شخصي قوي و قاهر و خشوع و خضوع در برابر اوست (طباطبائي، 1361، ج 2، ص 42).
«رجاء» عبارت است از: تعلق به حصول محبوبي در آينده؛ توقع خير داشتن از کسي که خير به دست اوست (سلامتي، 1391، ج 1، ص 479). در وصف خوف و رجا قرآن کريم بهصراحت ميفرمايد: «فَمَنْ کانَ يرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لايُشْرِک بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» (کهف: 110).
حضور قلب: حضور قلب در عبادات «کليد گنج سعادت» و «راه روشن اتصال با ملکوت» است. اگر ما او را نميبينيم او ما را ميبيند. پس بايد چشم بصيرت و ديده باطن خود را گشود و ادب حضور را آموخت (لقماني، 1388، ص 154). برای مثال، خداوند متعال در ابتداي سورة «مؤمنون» ميفرمايد: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ» (مؤمنون: 1و2). خشوع بدون حضور قلب ايجاد نميشود و شرط رستگاري در نماز و بلکه دعاست. هرچه مرتبه اخلاص و حضور قلب ـ که دو رکن عبادت است ـ کاملتر باشد روح منفوخ در آن طاهرتر و کمال سعادت آن، بيشتر و صورت غيبي ملکوتي آن منورتر و کاملتر خواهد بود و کمال عمل اوليا بهواسطه جهات باطني آن است، وگرنه صورت عمل چندان مهم نيست؛ مثلاً ورود چندين آيه شريفه از سورة مبارکه «دهر» در مدح اميرمؤمنان و اهلبيت طهارت به واسطه چند قرص نان و ايثار آنها نبوده، بلکه براي توجهات باطني و نورانيت صورت عمل بوده است (موسوی خميني، 1378، ص 16).
قصد قربت: يکي از شروطي که لازم است در وجود دعاکننده قبل از هر چیزی رسوخ پيدا کند، قصد قربت و نوع انگيزه الهي اوست؛ بدين بيان که بنده بداند خداي تعالي از هر کسي به او نزديکتر است (بقره: 186). فخررازي در ذيل آية 5 سورة «بينه» در خصوص اخلاص که همان قصد قربت است، بيان داشته است: اخلاص در اينجا بدين معناست که براي انسان در انجام فعل انگيزهاي غير از قصد عبادت نباشد (فخررازي، 1420ق، ج 10، ص 75).
قرب به خداوند قرب مکاني نيست، بلکه انسان الهي خداوند را نزديکترين وجود به خود ميبيند که لحظه و مکاني از وجود او خالي نيست. او با عمل خود به دنبال درک اين حقيقت است؛ زیرا ميداند عمل زشت و گناه او سبب دورياش از خداوند شده است.
انقطاع: کمال انسان و رسيدن به قرب الهي با بريدن از دنيا و انقطاع از هر چيزي است (حرعاملي، 1418ق، ج 3، ص 387). «أَمَّنْ يجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يکشِفُ السُّوءَ...» (نمل: 62). طبيعت مادي معمول انسانها چنين است که در حالت اضطرار به انقطاع ميرسند.
اضطرار به حالتي گفته ميشود که انسان در شدتي از شداید گرفتار شده و تنها به خداوند روي ميآورد؛ همانند فقر، مرض، مورد ظلم قرار گرفتن و اموري که در زندگي از بلايا محسوب ميشود... (حقي بروسوي، 1419ق، ج 6، ص 362).
علامه طباطبائي در ذيل اين آيه بيان داشته که استجابت وقتي صورت ميگيرد که اميد داعي از همه اسباب ظاهري قطع شده باشد. آن وقت است که دست و دلش با هم متوجه خدا ميشود. در چنين صورتي خدا اجابتش ميکند (طباطبائي، 1361، ج 15، ص 545).
سوم. الفاظ دعا در قرآن
خداوند متعال در قرآن نيکوترين نامها را ويژه خود دانسته، ميفرمايد: «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْني فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذِينَ يلْحِدُونَ فِي أَسْمائِهِ سَيجْزَوْنَ ما کانُوا يعْمَلُونَ» (اعراف: 179).
اللّهم: اين کلمه متشکل از «الله»، لفظ جلّ جلاله مناداي مفرد است که حرف نداي آن (يا) حذف شده و ميم مشدد در عوض آن در آخرش آمده است (صافي، 1418ق، ج 3، ص 145). خداوند متعال در قرآن کريم، به رسول گرامي خود امر ميکند به خدايي پناهنده شود که تمام خيرها بهطور مطلق به دست اوست و قدرت مطلق خاص اوست: «قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَاء وَ تَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاء وَ تُعِزُّ مَن تَشَاء وَ تُذِلُّ مَن تَشَاء بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» (آلعمران: 26)، تا از ادعاهاي موهومي که در دل منافقان و متمردان از حق (مشرکان و اهل کتاب) جوانه زده و در نتيجه گمراه و هلاک شدهاند، نجات يابد (طباطبائي، 1361، ج 3، ص 201).
«اللّهم» دست نياز به سوي «الله» بردن است؛ همان کسي که بازگشت انسان را از اسفل سافلين به عهده گرفته و او را از دوزخ تاريک به محل کرامت و امن الهي بازميگرداند و از تاريکيها به نور ميکشاند و از راهزنان سلوک محافظت ميکند. پس لازم است دعاکننده و سالک به نگهبان و مربي خودش توسل جوید و با گفتن «اللّهم» يا «الله» به او تضرع نمايد و سرّ اينکه بيشتر دعاها با اين کلمه شروع ميشود نيز همين است (موسوی خميني، 1363، ص 17).
ربّ: کلمه «ربّ» را به معناي مالک، خالق، صاحب و مصلح گرفتهاند. برخي «رب» را به معناي مالک و صاحبخانه دانستهاند: «فَلْيعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَيت» (قريش: 3). راغب اصفهاني مينويسد: «ربّ در اصل به معناي تربيت و پرورش است؛ يعني ايجاد کردن حالتي پس از حالتي ديگر در چيزي تا به حد نهايي و تمام و کمال آن برسد» (راغب اصفهانی، 1416ق، ج 2، ص 29).
با تحقيق در اين رابطه به اين نکته ميرسيم که انبيا نيز اسم جلاله «الله» را در دعا بهکار نميبردند، بلکه بيشتر از کلمه «رب» استفاده ميکردند؛ زیرا دعا «درخواست» است، «پناه بردن» است و درخواست و پناه بردن فقير از غني، و داني از عالي است؛ يعني میگوید: من چيزي ندارم و تو هستي که مرا پرورش ميدهي و تربيت ميکني.
جمعبندي، مقايسه و ارزيابی
همانگونه که بيان شد، در قرآن و عهدين به نامهاي خداوند، صفات و ويژگيهاي او اشاره شده است. در اين بين، شباهتهاي ظاهری بسياري بین آنها وجود دارد. به اعتقاد برخي از دانشمندان مسيحيت، خدا واحد و يگانه است، لیکن در عين حال، در وجود سه شخص از هم جداييناپذير است. ويليام ميلر، دانشمند مسيحي، نوشته است: اين اناجيل با يکديگر تناقض ندارند، بلکه مکمل يکديگرند. بهطورکلي يکي از علتهاي بهکار بردن الفاظ و صفات متفاوت در عهد جديد همين مسئله تثليث است (ميلر، بيتا، ص 27).
در عهد قديم، با الفاظ نيايشي و ادبيات خود، خداوند را پدري خطاب ميکند که تمام هستي و وجودش، تمام زندگي و سرنوشتش در دست او سامان مييابد و با خواست او، خير يا شر برايش رقم ميخورد. يهوديان متفقاند که إسناد صفت «پدر» به خدا جایز است، هرچند درباره معناي آن و نيز اينکه خداوند پدر کيست اختلاف دارند.
در عهد جديد نيز صفت «پدر بودن» را به خداوند نسبت ميدهند. آيات عهد جديد به چند صورت اين موضوع را بيان داشته است: آياتي که مسيحيان را پسر خدا ميداند؛ آياتي که مجمل هستند و شخص خاصي را مدنظر قرار ندادهاند؛ و آياتي که پرهيزگاران و درستکاران را پسر خدا ميدانند. متکلمان مسيحي اين واژهها را تشريفاتي ميدانند.
برخي معتقدند: کاربرد لفظ «پدر» براي خدا نيز تشريفي است.
کاربردها بر دو نوع است:
1. تشريفي: صرف استعمال لفظ است و هيچ اثري بر آن مترتب نيست و هيچ بار اعتقادي ندارد.
2. غيرتشريفي: آنهايي که صرف کاربرد لفظ نيست.
قرآن کريم خداوند متعال را با صفت «معبود» معرفي کرده که بدين وسيله کمال لطافت و عنايت و لطف و رحمت را به بندگان خود نشان داده است. قرآن کريم خداوند متعال را «ربّ» همه موجودات ميداند که خود، همه موجودات، از جمله انسان را آفريده است و اداره و تربيت ميکند.
در عهد عتيق، بنده با الفاظي معبود خود را صدا ميزند که در محيط اطرافش نشان از اقتدار و عظمت او دارد؛ مثلاً «چوپان» که براي آنان نشاني از مسئوليتپذيري است که با تمام وجود از موجودات تحت ملکيت خود حمايت ميکند. در عهد جديد، باور داشتن به قادريت خداوند، ايجاد اميد به استجابت دعا را به همراه دارد.
بر صفت «مالک و پادشاه» در هر سه کتاب تأکيد شده که به معناي «نيرومندى» و «در انحصار خود گرفتن» است. مقصود از آن در قرآن، معناي وسيعتري متناسب با ذات الهي است؛ به اين بيان که خداي تعالي مالک حقيقى همه موجودات و مالک تدبير آنهاست، و اين مالکيت نتيجه خالقيت و ربوبيت اوست. آن که موجودات را آفريده و تحت حمايت خود پرورش ميدهد و لحظه به لحظه فيض وجود و هستى به آنها ميبخشد، قطعاً مالک و پادشاه حقيقى آنان است.
ظاهر امر نشان از آن دارد که در بسياري از موارد، اختلاف در بيان و ادبيات نيايشی قرآن و کتابهاي مقدس عهدين است. ولي با تأمل بيشتر به اين نتيجه ميرسيم که اختلاف، در محتواست؛ در نحوه نگاه و ارتباط به معبود، در بريدن از خلق و اتصال تمام به خالق است.
برای مثال، قريب بودن خداوند˚ باوري است که قلب انسان را به وجه زيبايي به معبود متصل ميکند و زمينهاي عالي براي دعا کردن ايجاد مينمايد. طبق آيات قرآن، خداوند در همه زمانها و مکانها حاضر است و به بندگان خود نزديکتر از هر چيزي است و در همه حال آنها را همراهي ميکند و بر اعمال و رفتار آنها ناظر و شاهد است. قرآن کريم چگونگي اين قرب را بيان داشته است، تا جايي که از رگ گردن هم به انسان نزديکتر است. اين وجود لايزال بين انسان و قلب او هم قرار دارد. در این صورت، قرب الهي يک ارزش ميشود و انسان به فناي محض و دريافت آن حقيقت ميانديشد. کتب عهدين نيز قرب را بيان داشته و گفتهاند که خداوند آنقدر به ما نزديک است که گويا ما در او ساکن هستيم. اما فراتر نرفته و قريبترين مرحله سکونت لله است. گويي اديان الهي به زيبايي به دنبال يکديگر ارسال شدهاند، بهگونهایکه هرکدام پس از ديگري و در تکميل اديان قبل آمده است.
در قرآن کريم، خداوند متعال واقعيتی يکتاست و او تنها واجبالوجود حقيقي است. کتاب مقدس نيز خداوند را ربالارباب دانسته، ولي در اينکه اين ربالارباب، يکتا و واحد باشد و خدايان ديگر ستايش نشوند، اختلاف نظر ديده ميشود.
در قرآن کريم، مجيب بودن و اجابت کردن مختص خداوند است و هيچکس توان قرار گرفتن در کنار او را ندارد. بر اين مسئله با بيانی زيبا و بدون تعابير نفيکننده تأکيد شده است. درباره اجابت کردن خداوند از عهد عتيق و جديد در جاي خود مثالهايي بيان کرديم و شباهتهاي بسياري بين قرآن و عهدين در اينباره وجود دارد، ولي جاي سؤال نيز هست که خداوندي که گاهي براي خوابيدن يا عاجز بودن يا فراموش کردن او را یاد میکنیم، چگونه ميتواند در همه حال بر محافظت موجودات اراده داشته باشد و برآورده شدن حاجات آنها را ضمانت کند؟! بسياري از ربانيون يهودي بر اين باورند که ويژگيهاي انسانانگارانهاي را که در عهد عتيق به خدا نسبت داده شده بايد مجازي تفسير کرد.
قرآن کريم معرفت و شناخت و ايمان را شاخصهاي مهم براي دعاکننده برشمرده است و اين معرفت و ايمان را فقط درباره خداوند صحيح ميداند (مريم: 65؛ رعد: 16؛ اعراف: 54). ميتوان گفت: دعا، خود نوعی خداشناسي به همراه دارد و در سايه خودشناسي و خداشناسي است که حس نياز به دعا در انسان تقويت ميشود و با شناخت وارد اين مسير عبادي ميگردد و به نقطه اتصال خود و معبود راه پيدا ميکند. عهد جديد معرفت خداوند را متوقف بر معرفت حضرت عيسي ميداند، بهگونهايکه بدون معرفت او، معرفت و شناخت خداوند ممکن نيست (يوحنا، 14: 6ـ7) و شايد بتوان گفت: اگر شناخت حضرت عيسي مسيري براي نیل به معرفت خداوندي است، باز هم اسباب شباهت است.
در عهد جديد علاوه بر اين، بر ايمان به روحالقدس نيز تأکيد شده است، تا جايي که منکر وجود روحالقدس کافر بهشمار ميآید.
بر خوف و رجا، در قرآن کريم به زيبايي تأکيد گردیده و در آيات متعدد، تبشيرها و انذارها بهروشني اين مهم را يادآور شدهاند. در عهد جديد نيز ازیکسو، گناه خوفناک و باعث بدبختي دانسته شده و از سوی دیگر، اين باور وجود دارد که به خاطر مسيح، همه بخشيده خواهند شد. عهد عتيق همچنين خود دعا را نشانهاي از اميد به رحمت خداوند ميداند.
بر ويژگي «حضور قلب» در هر سه کتاب تأکيد گردیده است. عهد عتيق از سخن گفتن زباني انتقاد کرده و براي آن عذابهاي گوناگونی ذکر نموده است. عهد جديد نيز به همين صورت با جملات گوناگون، بر دعا کردن به غير دهان و در خلوت و تنها دعا کردن تأکيد کرده است. قرآن کريم نيز به اين ويژگي دعاکننده توصيه کرده است.
بنابراين ـ همانگونه که پيش از اين آمد ـ ارکان دعا عبارت است از: 1. مدعو؛ 2. داعي؛ 3. الفاظ دعا. نگاه منصفانه و واقعبينانه به آيات قرآن کريم و فقرات عهد عتيق و جديد در سه رکن مذکور برتري قرآن کريم بر عهدين را اثبات ميکند.
درباره رکن اول، يعني مدعو که کسي جز باريتعالي نيست، نگاه قرآن يک نگاه جامع و کامل است. اين کتاب خداوند سبحان را از طريق صفات متعدد جمالي و جلالي و سلبي و اثباتي به مخاطبانش معرفي ميکند و در هر دو بخش شناخت حصولي و حضوري سخن ميگويد. او همگان را فراميخواند تا از طريق نامها و صفات حسناي او، وي را بخوانند: «وَ لِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَي فَادْعُوهُ بِهَا...» (اعراف: 180). با ظرافت و دقت، محدوده شناخت به او را مشخص و راهيابي به ذات او را غيرممکن معرفي ميکند. هنگامي که مدعو دقيقاً معرفي شد، داعي به خوبي ميداند چه کسي را صدا ميزند و از چه کسي کمک ميخواهد.
عهد عتيق از معرفي مدعو با اين ظرافت و دقت ناتوان است و چهرهاي خشمگين از خدا به مخاطبانش ميشناساند، بهگونهايکه خداي عتيق «خداي خشم» لقب گرفته است. با چنين خدايي چگونه بنده ميتواند ارتباط عاطفي برقرار کند و عاجزانه مطالباتش را تقاضا کند؟!
در مقابل، خداي عهد جديد فقط خداي مهر و نوازش است. خدايي با اين لطافت و مهرباني چگونه ميتواند براي داعي با قدرت و عظمت جلوه کند تا بر او تکيه و اعتماد داشته باشد؟!
درباره رکن دوم، نگاه قرآن نگاهی واقعبينانه و جامع به داعي است. قرآن کريم اوج کمال انسان را عبوديت او ميداند. وقتي داعي خود را عبد ديد و خداي متعال را رب دانست، رابطه صحيح درخواست عبد با مولي برقرار ميشود و دعاي حقيقي محقق ميشود. در هيچيک از فقرات عهدين، گزارهاي معادل «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» (ذاریات: 56) نمييابيم. در عهد عتيق، بنياسرائيل قومی ويژه و برتر از بقيه انسانهاست و خدا ويژه اين قوم است.
هنگامي که داعي، خود را برتر و بالاتر ديد چگونه ميتواند از خدا درخواست کند؛ درخواستی که ماهيت آن عجز بنده و قدرت خداست؟! و چگونه میتواند با این حال، دعاي حقيقي را به ظهور برساند؟! از نگاه عهد عتيق بندگان يهوه، يعني بنياسرائيل هميشه و پيوسته خود را طلبکار و متوقع از خدا ميبينند و بر اراده خدا درباره ايشان معترض خواهند بود.
مواضع جاهطلبانه و متوقعانه آنان پس از خروج از مصر و سرگرداني در صحراي تيه و اعتراضهاي پيدرپي آنان به حضرت موسي شاهدي بر اين مدعاست. با چنين وضعيتي چگونه ماهيت و سرشت حقيقي دعا که درخواست داني از عالي است، محقق ميشود؟! قرآن همه بندگان را فقير و خدا را غني ميشمارد، اما عهد عتيق بندگان يهوه را معترضاني ترسيم ميکند که زيادهخواهي در رأس درخواستهاي آنان است.
تفاوت نگاه قرآن با عهد عتيق در دو رکن اول از ارکان دعا به تفاوت اين نگاه در رکن سوم نيز سرايت کرده است. الفاظ دعا در فرهنگ اسلامي که بندگان خدا از آن براي برقراري ارتباط با خداي سبحان استفاده ميکنند، حاکی از حضور عبد مطيع در مقابل رب غني است، اما الفاظ دعا در فرهنگ يهوديت که بنياسرائيل از آنها براي برقراري ارتباط با يهوه استفاده ميکند، حاکی از حضور بندگانی جاهطلب در برابر يهوهاي است که بايد قوم ويژهاش را نوازش کند.
تأکيد قرآن بر معتقد بودن به تمام پيامبران گذشته، اعم از موسي، عيسي، نوح، ابراهيم و ساير پيامبران (آلعمران: ۳و۵۰و۸۱)، خود دليل بر آن است که اسلام جامع تمام اديان گذشته است؛ يعني تمام آنچه را بشر لازم دارد در اختيارش قرار داده است و تمام اديان را دربر ميگيرد. پس راهي که جامع تمام راههاست، اسلام و کتاب روحبخش قرآن است.
- نهجالبلاغه، 1379، ترجمة سيدجعفر شهيدي، تهران، علمي و فرهنگي.
- کتاب مقدس، بيتا، ترجمة بروس، لندن، انجمن پخش کتب مقدس در ميان ملل.
- ابنکثير دمشقي، اسماعيلبن عمر، 1419ق، تفسير القرآن العظيم، بيروت، دار الکتب العلميه.
- باغباني جواد و عباس رسولزاده، 1393، شناخت کليساي کاتوليک، تهران و قم، سمت و مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني
- تعاليم کليساي کاتوليک، 1393، ترجمة احمدرضا مفتاح، حسين سلماني، حسن قنبري، قم، دانشگاه اديان و مذاهب.
- حرعاملي، محمدبن حسن، 1418ق، الفصول المهمة في اصول الائمة، قم، مؤسسه معارف اسلامي امام رضا
- حقي بروسوي، اسماعيل، 1419ق، تفسير روح البيان، بيروت، دارالفکر.
- راغب اصفهاني، حسينبن محمد، 1416ق، مفردات الفاظ القرآن، تحقيق صفوان عدنان داوودي، بيروت، دارالقلم.
- سجادي، سيدجعفر، 1373، فرهنگ معارف اسلامي، تهران، دانشگاه تهران.
- سلامتي، کاظم، 1391، طريق وصال، قم، آيت اشراق.
- شيرخدايي، انسيه و مليحه، 1395، اسماء و صفات خداوند در قرآن، اوستا، عهد عتيق و جديد، قم، دليل ما.
- صافي، محمود، 1418ق، الجدول في اعراب القرآن، بيروت، دارالرشيد.
- طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1361، الميزان في تفسير القرآن، تهران، دارالکتب الاسلاميه.
- طنطاوي، سيدمحمد، 1421ق، التفسير الوسيط للقرآن الکريم، قاهره، دار نهضه مصر للطباعة و النشر.
- علمالهدي، سيدمحمد، 1381، شالوده مسيحيت از پيدايش تا گسترش، تهران، آلماء.
- فخررازي، محمد بن عمر، 1420ق، التفسير الکبير، بيروت، دار احياء التراث العربي.
- قدردان قراملکی، محمدحسن، 1378، «اسلام و نسخ اديان»، کیهان اندیشه، ش 83، ص 66ـ80.
- لقماني، احمد، 1388، چگونه دعاهايمان مستجاب شود؟، قم، بهشت بينش.
- ماسون، دنيز، 1385، قرآن و کتاب مقدس درونمايههاي مشترک، ترجمة فاطمهسادات تهامي، تهران، دفتر پژوهش و نشر سهروردي.
- ممدوحي کرمانشاهي، حسين، 1381، شهود و شناخت، شرحي بر دعاي صحيفه سجاديه، قم، مؤسسة فرهنگي سماء.
- موسوي خميني، سيدروحالله، 1363، شرح دعاي سحر، تهران، آموزش عالي.
- ـــــ ، 1371، چهل حديث، تهران، مؤسسة تنظيم و نشر آثار امام خميني
- ـــــ ، 1378، سرالصلوة، تهران، مؤسسة تنظيم و نشر آثار امام خميني
- ميلر، ويليام ملک الوي، 1934م، تفسير انجيل لوقا، ترجمة علي نخستين، تهران، بروخيم.
- ـــــ ، بيتا، مسیحیت چیست؟، ترجمة کمال شیری، بیجا، بينا.
- نيايش روزانه يهود (کتاب نماز يهوديان)، ترجمة يونس حمامي لالهزار، بيجا، بيتا.
- نيشابوري، نظامالدين حسنبن محمد، 1416ق، غرائب القرآن و رغائب الفرقان، بيروت، دارالکتب العلميه.
- هايلر، فردريش، 1392، نيايش، پژوهشي در تاريخ و روانشناسي دين، ترجمة شهابالدين عباسي، تهران، نشر ني.