بازسازی نظام الهیاتی آریوس در باب پدر، پسر و روحالقدس
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
یکی از چالشهایی که مسیحیت از همان آغاز با آن مواجه بوده، تعیین نسبت و ماهیت ارتباط سه مفهوم پدر، پسر و روحالقدس است. از یک سو، مسیحیت دینی است ابراهیمی و معتقد و معترف به اندیشۀ توحیدی، و از دیگر سو مدام بر این سه مفهوم تکیه و تأکید دارد. کتاب مقدس مسیحیان شامل دو بخش است: «عهد قدیم» که مقبول یهودیان است و وامدار سنت توحیدی؛ و «عهد جدید» که خاص مسیحیان است و در آن به سه مفهوم پدر، پسر و روحالقدس اشاره میشود (در عهد جدید، هیچ اشارهای به تثلیث بهعنوان یک آموزۀ الهیاتی دیده نمیشود). بنابراین، الزام نخست برای ترسیم و تبیین کیفیت تثلیث، بهنحوی که تضادی با باورهای توحیدی نداشته باشد، ریشه در تعالیم خود کتاب مقدس دارد. مسیحیان باید بین تعالیم این دو بخش، نوعی سازگاری و انسجام عقیدتی ایجاد میکردند. از دیگر سو، شرایط سیاسی ـ اجتماعی مسیحیت نیز طرح و تبیین آموزههای مسیحی، از جمله تثلیث را، لازم میساخت. مسیحیت در ابتدا دین اقلیت بود و ماهیت تبشیری داشت و مژدۀ «مصالحه» و «ملکوت خدا» را میداد. بعدها از حیث عده و عدت رشد کرد تا سرانجام امپراتور کنستانتین آن را دین رسمی امپراتوری روم اعلام کرد. این وضعیت باعث شد تا مسیحیان در دو طیف و با دو هدف متفاوت به تبیین آموزههایی دینیشان بپردازند: برای مؤمنان بهجهت تشریح و تعمیق، و برای غیرمؤمنان بهجهت تبلیغ و تبشیر. همچنین در نتیجۀ فعالیتهای تبلیغی یا سیاسی، بسیاری از یونانیان که قبلاً تربیت فلسفی داشتند، به مسیحیت گرویدند. این افراد کوشیدند تا با استفاده از ذهن و دقت فلسفی خود، آموزههای مسیحی را معقول و دفاعپذیر سازند (این محصولات فکری بعضاً مقبول روحانیان مسیحی نبود). مجموع این امور باعث شد تا ادبیات وسیعی در حوزۀ خداشناسی ـ که احتمالاً چالشبرانگیزترین و مهمترین آموزۀ مسیحی بود ـ شکل بگیرد؛ نزاعی که آریوس بر سر کیفیت و نسبت پدر، پسر و روحالقدس بهراه انداخت، یکی از نخستین چالشهایی است که نقشی تأثیرگذار در تاریخ تفکر مسیحی داشت و آموزۀ کلاسیک تثلیث ـ چنانکه در اعتقادنامۀ نیقیه آمده است ـ علیه تعالیم او صورتبندی شد.
1. بسترهای الهیاتی مرتبط
پیش از بازسازی الهیات آریوس، دستکم به دو دلیل لازم است تصویری هرچند اجمالی از تعالیم الهیدانان زمان او ارائه دهیم: نخست اينكه اندیشههای آریوس، نظیر تفکر دیگری، در بستر فکری ـ فرهنگی خاصی شکل گرفته و از تعالیم و تنشهای عقیدتی آن زمان اثرپذیرفته و بر آنها اثر گذاشته است؛ دوم اينكه خود آریوس مدعی بود الهیاتش بدعتگذارانه نیست؛ بلکه ریشه در الهیات پدران پیشین دارد: «ایمان ما چنین است؛ ایمانی که از پدران پیشین و نیز از خود شما، ای پاپ مبارک آموختهایم» (نامه به اسکندر، بند دوم).
1ـ1. دفاعیهپردازان
اگر بخواهیم عزیمتگاهی برای اندیشههای آریوس را معین کنیم، باید «نشان اندیشههای او را تا دفاعیهپردازان
پی گرفت» (تران، 2010، ص3). بیشتر دفاعیهپردازان تربیت فلسفی داشتند و میکوشیدند با استفاده از ابزارهای فکری ـ فرهنگی زمان خود، از آموزههای مسیحی دفاع کنند یا به تدوینشان بپردازند. آنها در باب آموزۀ پسر، بیشتر چشماندازی هستیشناختی و حتی معرفتشناختی داشتند تا نجاتشناختی. مطابق طرح هستیشناختی آنها، خدای متعال برای تدارک آفرینش، ابتدا لوگوس را آفرید و او را واسطۀ آفرینش قرار داد. دفاعیهپردازان، «لوگوس را که لازمۀ عمل آفرینش بود، آشکارا مادون خدای پدر میدانستند. همچنین آنها برای حفظ اندیشۀ گریزناپذیر توحید، آشکارا لوگوس را در قیاس با خدا محدود کردند... لوگوس در ارتباط با کیهان و عالم فهم شد تا تعالی، رؤیتناپذیری و معرفتناپذیری مطلق خدا را برساند. تعالی محض خدا به او اجازه نمیداد که مستقیماً با انسان و عالم ارتباط برقرار کند. لوگوس، محصول ارادۀ آفرینشی خدا، یک واسطۀ مادون و مأخوذ بود» (علیشاه، 2012، ص312).
البته دیدگاه دیگری وجود دارد که دفاعیهپردازان را مدافع وحدت ذاتی لوگوس با خدا میداند. مطابق این دیدگاه، «قضاوت دربارۀ دفاعیهپردازان بر اساس الهیات پسانیقیه بسیار ناعادلانه است. میتوان عبارتهایی بریده در تأیید این گمان نقل کرد که آنها تعلیم میدادند وجود پسر تابع و مادون وجود پدر است یا معتقد به وجود ازلی پسر نبودند؛ اما مطالعۀ دقیق آثارشان این دست گمانهزنیها را تأیید نمیکند» (راش، 1980، ص6). این اختلافنظر نشان میدهد که تعالیم آنها دربارۀ ماهیت ارتباط لوگوس با خدای پدر، آبستن تفاسیر مختلف است و ممکن بود پدران پسین با توسل به سنت پیشین، عقایدی متفاوت و گاه متعارضی مطرح کنند و درعینحال مدعی راستکیشی باشند؛ نظیر آنچه در مناقشۀ آریوس مییابیم.
2ـ1. پادشاهگرایی
بستر الهیاتی دیگری که در بازسازی تحلیلی اندیشههای آریوس اهمیت دارد، پادشاهگرایی (monarchianism) است. این دیدگاه دو زیرمقوله دارد: پادشاهگرایی پویا (dynamic monarchianism) و پادشاهگرایی مظاهری (modalistic monarchianism) که هر دو در اواخر سدۀ دوم و اوایل سدۀ سوم میلادی ظهور کردند و ـ هرچند بهنحوی متفاوت ـ بر یگانگی و اتحاد خدا تأکید داشتند. مطابق تعالیم پادشاهگرایی مظاهری، «عناوین پدر، پسر و روحالقدس صرفاً بر حالها (و از اینرو اسمها) یا اظهارات خدای واحد دلالت دارند. پدر، پسر و روحالقدس موضوعات/ اشخاصی متمایز نیستند؛ بلکه نامهایی برای تجلیات خدایند» (وایناندی، 2003، ص59). پادشاهگرایی پویا ـ که در تشریح اندیشههای آریوس اهمیت بیشتری نسبتبه شق نخست آن دارد ـ تعلیم میدهد که
«خدا بهنحوی پویا در مسیح حضور دارد؛ پس عیسا اجلّ از هر وجود دیگری است؛ اما خدا نیست» (کارکایینن، 2007، ص67). این نظر که فرزندخواندهگرایی (adoptionism) نیز نامیده میشود، مدعی است: «مسیح صرفاً انسانی بود که روح خدا بر او نزول کرد. از خدا بود؛ اما خود او خدا نبود» (تران، 2010، ص4). پائول اهل ساموساتا
(Paul of Samosata) این نگرش را جلوتر برد و معتقد شد که لوگوس یک موجود شخصی و خودبسنده نیست؛ بلکه صرفاً حکم و فرمان خداست. به باور او، «خدا آنچه را میخواست، از طریق عیسای بشری حکم کرد و
تحقق بخشید... لوگوس قدرتی پویا در حیات عیسا بود که حضور پویای خدا در عیسا را نشان میداد»
(کارکایینن، 2007، ص68). این عقیده در 268م در شورای انطاکیه محکوم شد.
3ـ1. اوریگن
برداشت اوریگن اسکندریه (Origen of Alexandria) (185-254م) از لوگوس و نسبت آن با خدای پدر نیز در شکلگیری مناقشۀ آریوسی اهمیت بسیار دارد. «از یک سو، اوریگن هرگز در تصدیق و تصریح الوهیت مطلق لوگوس، که در مسیح تجسد بافت، بهعنوان وجود ازلی و یکسان با خدای پدر دست نکشید؛ و از دیگر سو، او مدام گرفتار آموزۀ مادونگرایی (subordinationism) میشود؛ یعنی تمایل به فروکاست لوگوس به امری مادون پدر» (اولسن، 1999، ص108). ظاهراً همین دو برداشت از لوگوس بود که بهصورت دو سنت اوریگنی متفاوت ادامه یافت: یک سنت محتاط و جناح راست، و دیگری افراطیتر. طبق رویکرد افراطیتر، «الوهیت پسر ناشی از الوهیت پدر بود؛ امری که پسر را خدای ثانی میکرد... کلمه با خدا یکی است؛ اما شأن و منزلتی پایینتر از او دارد» (تران، 2010، ص5). از میان حامیان سنت اول میتوان اسکندر اسکندریه را نام برد، و ائوسبیوس قیصریه حامی مشهور سنت دوم بود. جالب اینکه اسکندر مخالف سرسخت آریوس بود و ائوسبیوس قیصریه حامی او. بنابراین میتوان پنداشت، این دو سنت اوریگنی بود که در روند الهیاتی خود به مناقشۀ آریوسی انجامید: اوریگن در موضوع مسیحشناسی «پایهگذار سنت تفکیک میان الوهیت کامل پدر و الوهیت پایینتر پسر بود. بعضی از پژوهشگران مذهب آریوس را پیامد طبیعی همین رویکرد میدانند» (مکگراث، 1384، ص40).
همین بررسی مجمل بهخوبی نشان میدهد که برخلاف دعوی آتاناسیوس ـ که معتقد بود: «اگر آریوس به تفسیر کلیسا از کتاب مقدس وفادار میماند، در مسیحشناسی مرتکب اشتباه نمیشد» (همان، ص47-48) ـ اندیشههای آریوس بدون سابقه و نوآورانه نبود و او چنین ادعایی نداشت؛ برعکس، آریوس مدعی بود كه در صورتبندی اندیشههای خود، از جریانی قدیمی در تاریخ کلیسا مدد گرفته است. به باور آریوس، اندیشههای او نه تنها راستدینی است، بلکه از الهیات مدرسی معتبر اسکندریه مدد گرفت که به میراث فکری متألهانی نظیر کلمنت و اوریگن وابسته بود، نه سلسلهمراتب کلیسایی. «آریوس یک متأله محافظهکار و چنان وابسته به سنت گذشته بود که دیدگاه اساسی خود دربارۀ الوهیت را تغییر نمیداد» (تران، 2010، ص3). همچنین آریوس میکوشید مرجع نهایی بحث او کتابمقدس باشد و در صورتبندی اندیشههایش، مدام به کتاب مقدس رجوع میکرد:
آریوس کتب مقدس را بهخوبی میشناخت و آثار متعددی برای تأیید ادعای خود ـ مبنی بر اینکه مسیح کلمةالله فقط میتوانست موجودی مثل خود ما باشد ـ تألیف نمود. قطعۀ کلیدی توصیف حکمت الهی در کتاب امثال بود که با صراحت بیان میکرد، خداوند حکمت را از همان ابتدا آفریده بود. این متن همچنین بیان میکرد که حکمت، عامل و نمایندۀ آفرینش بود؛ مفهومی که در مقدمۀ انجیل یوحنای مقدس تکرار گردید (آرمسترانگ،
1385، ص182).
2. آریوس (حدود 250-336)
آریوس از متألهان دورۀ پدران است و مطالعۀ تاریخ عقاید مسیحی بدون بررسی دیدگاههای او ناقص خواهد ماند. در واقع، راستدینی مندرج در اعتقادنامۀ نیقیه علیه عقاید او تدوین شد. در باب شخصیت و اندیشۀ آریوس، اطلاعات دستاول و یقینی چندانی در دست نیست. آنچه برجای مانده نیز یا در آثار مخالفان سرسخت آریوس، نظیر آتاناسیوس اسکندریه (Athanasius of Alexandira) (حدود 296-373) و اپیفانیوس سالامیس
(Epiphanius of Salamis) (حدود 315-403) است یا در آثار مورخان کلاسیک کلیسا و کمابیش مغرضی همچون سقراط (Socrates) (380-450) و سوزومن (Sozomen) (اوایل سدۀ پنجم) است که یک یا چند سده پس از او دست به نگارش بردهاند. به احتمال زیاد، یکی از دلایل این قلّت منابع، اقدامی بود که حکومت بهدستور امپراتور کنستانتین، برای نابودی آثار آریوس انجام داد (لوگان، 2009، ص12ـ13؛ هاوگارد، 1960، ص254).
بههرحال، اطلاعات محدود و اندک ما از زندگی و احوال آریوس به این صورت است: او متولد لیبی است و
«در دوران سیلینیوس، پرسبیتر اسقفنشین باسالیس بود و در یک ناحیۀ روستایی در اسکندریه به خدمت میپرداخت. او واعظی بلندبالا، زاهدپیشه و سخنور بود و در مواعظ کتاب مقدسی خود، از تأملات افلاطونی بهره میبرد و شنوندگان وفادارش او را بسیار میستودند» (اودال، 2010، ص190). عادت او چنین بود که مباحث عقیدتی را بیشتر در حلقۀ شاگردانش مطرح کند و از اینرو دیدگاههای او در اسکندریه چندان معروف نبود. او بعداً درباب ارتباط خدا ـ که مسیحیان او را با نام پدر میشناسند ـ با کلمه، که در مسیح تجسد یافت، با اسقف خود اسکندر اسکندریه وارد منقاشه شد. اسکندر معتقد بود که پدر و پسر از حیث ازلیت و ذات یکساناند. به باور آریوس، این نگاه «نهتنها بر امکان تقسیمپذیری ذات خدا دلالت داشت، بلکه خدا را ـ که وارد ارتباطی مستقیم با عالم مخلوق شده بود ـ تغییرپذیر میدانست» (مگوان، 2015، ص52). از نظر او، پسر مخلوقی بود که پدر او را در لازمان و از عدم آفریده بود.
آریوس در 318 به انتشار نتایج اندیشههای جسورانۀ خود در باب ماهیت کلمه پرداخت (کلی، 1968، ص226). اسکندر شدیداً مخالف این دیدگاه آریوس بود و ابتدا از او خواست که توبه کند و از عقایدش دست بردارد؛ اما او بر صحت عقایدش اصرار ورزید و اسکندر نیز در همان سال شورایی تشکیل داد و حدود صد اسقف از نواحی مختلف را فراخواند و عقاید او را محکوم کرد (اولسن، 1999، ص145). باقی حیات آریوس زیر سیطرۀ مجادلۀ عقیدتی او با اسکندر رفت. در نهایت، «این مناقشه تا آنجا بزرگ شد که کنستانتین، امپراتور روم، مجبور شد برای فیصله دادن به این مسئله، شورایی تشکیل دهد. در 325، شورای نیقیه ـ که نخستین شورای جهانی عالم مسیحیت بود ـ با تدوین یک راستدینی غیرآریوسی به این مباحثه پایان داد» (تران، 2010، ص2).
دربارة تبار الهیاتی آریوس، تنها سند دستاول موجود، تعبیری است که خود او در یکی از نامههایش بهکار میبرد. او در نامه به ائوسبیوس اهل نیکومدیا او را با تعبیر «یار لوسیانی» خطاب میکند. «از همین تعبیر چنین استنباط شده که آریوس نیز یکی از شاگردان لوسیان بوده است» (لوگان، 2009، ص9)؛ اما واقعیت چنین ارتباطی دستکم مبهم است؛ «زیرا نهتنها فیلوستورگیوس از آریوس بهعنوان یکی از شاگردان لوسیان نام نمیبرد، بلکه بر وجود برخی تفاوتهای بنیادین بین عقاید او و پیروان لوسیان نیز تأکید دارد» (بوم، 2004، ص688). بههرحال، استنباط فوق محل تردید است و حتی برخی دربارۀ حضور و تحصیل آریوس در حوزۀ علمیه تردید کرده و آن را به چالش کشیدهاند (ویلیامز، 2001، ص30ـ32). از دیگر سو، مطالعات تحلیلی ـ انتقادی نشان میدهد که باید بین آریوس و آریوسگرایی (Arianism) تمییز نهاد؛ زیرا عقاید آریوس در نقاطی با عقاید پیروانش واگرایی دارد (هاوگارد، 1960، ص251ـ253). دلیل دیگر اینکه تعالیم آریوس ماهیت صرف الهیاتی دارند؛ اما آریوسگرایی بیشتر نزاعی سیاسی بود بین اسقفنشین اسکندریه و کلیساهای شرق مدیترانه برای نیل به موقعیتی برتر و کسب حمایت امپراتوری (کاننگیسر، 2004، ص684). این نکته ما را ملزم میسازد در بازسازی الهیات آریوس، صرفاً بر آثار موثق خود آریوس تکیه و تأکید کنیم.
1ـ2. منابع برای بازسازی الهیات آریوس
از آثار آریوس فقط سه نامه و بخشهایی پراکنده از نامهاي دیگر و جملاتی که احتمالاً نقلقولهایی نسبتاً طولانی از تالیا (Thalia) باشد، برجاي مانده است (تالیا در لفظ بهمعنای «ضیافت» است. تالیا منظومهای است که در آن تلاش شده است تا اندیشههای آریوس با هدف یادگیری آسان و رواج عمومی، در قالب شعر ارائه گردد. بخشهایی از این منظومه در آثار آتاناسیوس، دشمن اعتقادی آریوس، برجای مانده است). با توجه به این قلّت منابع، بازسازی الهیات آریوس، اگرنه غیرممکن، بسیار دشوار مینماید. به این دشواری بیفزاییم که در خصوص اِسناد تالیا به خود آریوس، تردیدهایی وجود دارد (بوم، 2004، ص690)، و نامۀ او خطاب به کنستانتین، «صرفاً درخواستی است برای اعادۀ حیثیت و فاقد اهمیت الاهیاتی» (هانسن، 1988، ص9). منبع دیگر، مطالبی است که مخالفان آریوس بههنگام نقد و رد دیدگاه او، در معرفی عقایدش آوردهاند. این معرفیها، گرچه از سوی مخالفان است، نمیتوان آنها را کاملاً نادرست انگاشت؛ بهویژه اینکه معدلهایی برای سنجش صحتشان در دست داریم: یعنی نامههای خود آریوس و تالیا ـ که بههرحال تلاشی است در تشریح عقاید او ـ و نیز آثار نویسندگان موافق او نظیر ائوسبیوس قیصریه و فیلوستورگیوس. این منبع دوم شامل آثار زیرند: «گزارشهایی از مخالفان او، بهویژه اسکندر در نامه به اسکندر بیزانسی (Hē philarchos) در 321 و نامه به تمام اسقفان (Henos sōmatos) در 324-325 (احتمالاً نوشتۀ خادم او آتاناسیوس)؛ نامۀ کنستانتین به آریوس؛ و گزارشهای آتاناسیوس در گفتارها، نامه به اسقفان مصر و لیبی، و در باب شوراها» (لوگان، 2009، ص14ـ15). اینها منابع دستاولیاند که در واکاوی الهیات آریوس مورد توجه محققان است. در اینجا، از منابع مذکور تنها از دو نامۀ آریوس به ائوسبیوس اهل نیکومدیا و اسکندر اهل اسکندریه بهعنوان اَسناد کاملاً موثق و معتبر برای ارجاع مستقیم استفاده شده است؛ زیرا ـ چنانکه گفته شد ـ در اِسناد تالیا به آریوس تردید هست و نامۀ او به کنستانتین نیز اهمیت الهیاتی ندارد.
2ـ2. نامههای آریوس
از نامههای آریوس چند ترجمه در دست هست که بهرغم تفاوتهایی اندک در ترجمۀ واژگان، کلیت یکسان
و روشنی از اندیشههای او به دست میدهند. در این نوشتار، ترجمۀ این نامهها برگرفته از ترجمۀ انگلیسی
مارک دلکاگلیانو (Mark DelCogliano) است از متن آلمانی آثار آتاناسیوس که هانس گئورگ اوپیتس
(Hans-Georg Opitz) تصحیح و تنقیح کرده است (دلکوگلیانو، 2017، ص110-113).
1ـ2ـ2. نامۀ آریوس به اِئوسبیوس نیکومدیا
1. از آریوس، که پاپ اسکندر ظالمانه و بهسبب حقیقت قاهری که شما نیز مدافع آنید، او را زجر و آزار داده است، به ائوسبیوس مرد مؤمن و راستدین خدا، سروری که بسیار مشتاق دیدار او هستم. درود خداوند بر شما باد.
2. چون قرار بود پدرم آمونیوس به نیکومدیا بیاید، معقول و لازم دیدم از طریق او برای شما نامهای بفرستم و همزمان بهخاطر مهر و محبت فطریتان، که برای خدا و مسیح نسبتبه برادران دارید، عارض شوم كه اسقف از روی تعصب بر ما میتازد؛ ما را زجر و آزار میدهد؛ از همۀ امکاناتش علیه ما استفاده میکند و ما را بهعنوان افرادی بیخدا از شهر بیرون رانده است؛ زیرا با او موافق نیستیم که در ملأ عام میگوید: خدا همیشه بوده است؛ پسر همیشه بوده است؛ پدر تقدم زمانی بر پسر ندارد؛ پسر بهنحوی نامولود همراه با خدا وجود داشته است؛ مولود ازلی؛ نامولود ـ هستییافته؛ خدا نه در اندیشه و در هیچ برههای از زمان مقدم بر پسر نبوده است؛ خدا همیشه بوده است؛ پسر همیشه بوده است؛ پسر از خود خداست.
3. چون ائوسبیوس برادرتان در قیصریه، تئودوتوس، پائولینوس، آتاناسیوس، گرگوری، آئتیوس و هرکه در شرق است، میگویند: خدا بیآغاز مقدم بر پسر است، لعن شدهاند؛ جز آن مردان ناآگاه و تعلیمنادیده، فیلوگونیوس، هلانیکوس و ماکاریوس. برخی از آنها پسر را یک فراریزش، برخی او را یک بسط، و برخی دیگر او را همچو پدر، نامولود میدانند؛ حتی نمیتوانیم به این بددینیها گوش فرادهیم؛ گرچه این بدعتگذاران ما را هزاران بار به اعدام تهدید میکنند. اما حرف و اندیشة ما چیست؟ چه تعلیمی دادهایم و میدهیم؟ پسر، نه نامولود است، نه بهنحوی بخشی از امر نامولود است، نه از یک بنیاد جوهری. پسر به اراده و تصمیم [خدا]، پیش از زمان و اعصار حیات یافت؛ لبریز از خدا، تنها مولود، و تغییرناپذیر. او پیش از آنکه متولد شود یا خلق شود یا منصوب شود یا ایجاد شود، وجود نداشت؛ زیرا او نامولود نبود. ما زجر و آزار میبینیم؛ زیرا میگوییم: پسر آغازی دارد؛ اما خدا بیآغاز است؛ و به این دلیل هم زجر و آزار میشویم که میگوییم: او از عدم بهوجود آمد. چنین میگوییم؛ زیرا او نه بخشی از خداست، نه از یک بنیاد جوهری. به این دلیل است که ما زجر و آزار میبینیم. باقی را خود میدانید. در پناه خدا باشید، ائوسبیوس، یار لوسیانی من؛ پرهیزگار بحقی که نامش زیبندة اوست. غمخوار
ما باشید.
2ـ2ـ2. نامۀ آریوس به اسکندر اسکندریه
1. از پرسبیترها و شماسان به اسکندر پاپ و اسقف مبارک ما، درود خداوند بر شما باد!
2. ایمان ما چنین است؛ ایمانی که از پدران پیشین و از خود شما، ای پاپ مبارک آموختهایم: یک خدا را میشناسیم؛ تنها نامولود، تنها ابدی، تنها بیآغاز، تنها حقیقت، تنها مالک جاودانگی، تنها حکیم، تنها خیر، تنها حاکم، قاضی، حکمران و فرماندار هر چیز، تبدیلناپذیر و تغییرناپذیر، عادل و خیر، خدای شریعت و انبیا و عهد جدید؛ او که پیش از عالم، پسرِ تنها مولود را متولد کرد و از مجرای او اعصار و عالم را آفریده است؛ او که نه بهظاهر، بلکه بهحقیقت، پسر را متولد کرد؛ با ارادۀ خود او را حیات داد، تبدیلناپذیر و تغییرناپذیر ساخت؛ مخلوق کامل خدا، اما نه مثل دیگر مخلوقات.
3. یک فرزند مولود، اما نه مثل آنها که تاکنون متولد شدهاند؛ نه چنانکه والنتینوس تعلیم میداد (مولود پدر یک بسط بود)؛ نه چنانکه مانی گفت (فرزند مولود از حیث گوهر با پدر یکسان است)؛ نه چنانکه سابلیوس اظهار داشت (موناد را به مجموع پسر ـ پدر تعریف میکرد)؛ و نه چنانکه هیئراکاس بیان کرد (یک چراغ چراغ دیگر را [روشن کرد]، یا یک مشعل [تقسیمشده] به دو مشعل)؛ نه چنین است که او از قبل وجود داشت و بعداً در قالب یک پسر متولد یا از نو خلق شد؛ درست به همان نحو که خود شما، ای پاپ مبارک، هر کس را که چنین گوید، در میان کلیسا یا در شورا سرزنش و محکوم میکنید.
در عوض، ما میگوییم که او پیش از ادوار و پیش از اعصار به ارادۀ خدا خلق گشت و زندگی، وجود و عظمتهای خود را از پدر میگیرد؛ زیرا پدر آنها را با او حیات بخشید.
4. پدر میراث همهچیز را به او عطا کرد؛ اما خود را از آنچه بهصورت نامولود در خود داشت، محروم نساخت؛ زیرا او خاستگاه همه چیز است. نتیجه اینکه سه بنیاد جوهری وجود دارد؛ و خدا، که علت همهچیز است، بیآغاز و کاملاً تنهاست؛ اما پسر، که پدر او را در لازمان متولد کرد و پیش از اعصار خلق نمود و ایجاد کرد، پیش از تولدش وجود نداشت؛ بلکه پیش از هر چیز در لازمان متولد شده است و پدر تنها به او حیات داد؛ زیرا او نه ازلی است، نه مثل پدر ازلی و نامولود، نه همزمان با پدر وجود داشت، با این توجیه که آنها خویش هستند؛ چنانکه برخیها میگویند و دو مبدأ نامولود را تعلیم میدهند؛ اما درست به همان نحو که خدا موناد است و مبدأ همه چیز، به همان نحو نیز او پیش از همه چیز است. بنابراین، او پیش از پسر است؛ چنانکه حتی از خود شما یاد گرفتهایم، وقتی در میان کلیسا موعظه میکنید.
5. پس، خدا مبدأ اوست و او وجود، عظمتها و حیاتش را از خدا دارد و همه چیز به او واگذار شده است. او مبدأ پسر است؛ بر این اساس که پدر خدای اوست و پیش از او وجود داشت. اگر برخی بفهمند، عبارتهای «از او» [رومیان، 11: 36]، «از زهدان» [مزامیر، 109 (110): 3] و «از پدر آمدم و میآیم» [یوحنا، 16: 28] به این معناست که او از حیث گوهر با پدر یکسان است و یک بسط است. پس بهنظر آنها پدر، مرکب، تقسیمپذیر و تبدیلپذیر، و هستومندی مادی است؛ و بلکه خیال میکنند خدای مجرد مثل یک هستومند مادی رنج میکشد. پاپ مبارک! شما را به خدا میسپارم.
امضاکنندگان: پریسبیترها: آریوس، آییطالس، آخیلس، کارپونز، سارماتاس و آریوس.
شمّاسها: ائوزویوس، لوکیوس، مناس، هلادیوس، گایوس.
اسقفها: سکوندوس اهل پناپولیس، تئوناس اهل لیبی، پیستوس.
3ـ2. بازسازی دیدگاههای آریوس در باب پدر، پسر و روحالقدس
اعتقادنامۀ نیقیه چهارچوب و حدود و ثغور ایمان مسیحی را ترسیم کرده است. مسیحیان بهصورت سنتی معتقدند که خدا موجودی سهگانه است؛ شامل پدر، پسر و روحالقدس. بهباور آنها، این تثلیث ذومراتب نیست؛ چنین نیست که خدای پدر غیر و متعال از خدای پسر باشد و خدای پسر غیر و متعال از روحالقدس. این سه مفهوم بر یک خدا دلالت دارند و از یک گوهرند: «خدا از خدا، نور از نور، خدای حقیقی از خدای حقیقی» (اعتقادنامۀ نیقیه)؛ اما بین این سه مفهوم، تفاوت و تشخصی در میان است. مسیحیان کیفیت ارتباط آنها را راز میدادند و معتقدند كه کسب و فهم این ارتباط کاملاً منوط به عنایت خداست. بااینحال، باید دانست که این عقیدۀ همیشگی مسیحیان نبوده و در یک زمان خاص و در واکنش به مواضع معینی صورتبندی شده است. آریوس مهمترین شخصیت و الهیدانی است که پیش از صورتبندی این آموزهها، با صورتهای اولیۀ آن ـ که شکل صریح آن را میتوان در تعالیم اسکندر اهل اسکندریه و آتاناسیوس اهل اسکندریه مشاهده کرد ـ به مبارزه برخاست و کوشید با توسل به تعالیم پدران مشهور پیشین و بیان خود کتاب مقدس، مانع از رسمیت یافتن این تعالیم شود که البته ناکام ماند.
1ـ3ـ2. پدر
موضوع و محتوای این دو نامه بهخوبی نشان میدهند كه دغدغۀ اصلی آریوس، صورتبندی ارتباط پسر با پدر بهنحوی است که تعالی و غیریت خدا حفظ شود: «محور اصلی تضاد اسکندر و آریوس این است که آیا پسر همیشه با خدا وجود داشته است و آیا ماهیت پسر و خدا یکی است یا نه» (تران، 2010، ص18). خداشناسی آریوسی در پاسخ به این پرسشها تدوین شد. مطابق تعالیم اسکندر، «پسر، بهمثابة پسر، همراه با پدر ازلی است؛ زیرا خدا هرگز نمیتواند بدون کلمۀ خود، حکمت خود، قدرت خود، تصویر خود باشد و پدر همیشه پدر بوده است. بهعلاوه، بنوّت کلمه، بنوّتی واقعی، متافیزیکی و طبیعی است؛ برخلاف اعتقاد به فرزندخواندگی» (کلی، 1968، ص224-225).
به بیان دیگر، او معتقد بود كه پسر از حیث ازلیت و ذات، مثل پدر است. بیان عمومی این دیدگاه از سوی اسکندر
باعث شد كه آریوس به مخالفت با آن برخیزد و «بر توحید، غیریت و تعالی مطلق خدا تأکید ورزد» (لوگان،
2009، ص16).
آریوس در نامه به اسکندر مینویسد: «یک خدا را میشناسیم؛ تنها نامولود، تنها ابدی، تنها بیآغاز، تنها حقیقت، تنها مالک جاودانگی، تنها حکیم، تنها خیر، تنها حاکم، قاضی، حکمران و فرماندار هر چیز، تبدیلناپذیر و تغییرناپذیر، عادل و خیر، خدای شریعت و انبیا و عهد جدید» (نامه به اسکندر، بند دوم). این تعابير از یک سو بر توحید در ذات، افعال و عبادت دلالت دارند، و از دیگر سو اصرار آریوس در استفاده از قید «تنها» بیانگر تصریح و تأکید او بر غیریت و تعالی خداست. بهباور او، اعتقاد به ازلیت و همبودی پسر با پدر، منافی توحید و تعالی خداست و ذات او را تقسیمپذیر میسازد. « آریوس همچو وجهانگاران پیش از خود میکوشد وحدت مطلقی را که خدا در فلسفة فیلون دارا بود، بازگرداند. به همین منظور، الوهیتی را که لوگوس و روحالقدس در فلسفۀ آباء داشتند، نفی میکند» (ولفسن، 1389، ص603).
آریوس معتقد بود، این سخن که خدا و پسر همبود هستند، نارواست. به اعتقاد او، «خدا باید مقدم بر پسر باشد. واِلّا با طیف وسیعی از اندیشههای نامقبول مواجه میشویم؛ اینکه پسر بخشی از خداست یا صادر از اوست یا، بدتر از همه، پسر نظیر خدا قائمبالذات است» (ویلیامز، 2001، ص97). چنانکه از اطلاق بیان آریوس برمیآید، اصل بنیادین نظام فکری او تصدیق یکتایی مطلق و تعالی خدا، خاستگاه نامولود تمام واقعیتهاست:
چون الوهیت منحصربهفرد، متعال و تقسیمناپذیر است، وجود و جوهر آن تقسیم نمیشود و انتقال نمییابد. اگر خدا از جوهر خود به موجودی دیگر، هر قدر هم که والامقام باشد، بهره دهد، چنین دلالتی خواهد داشت که او تقسیمپذیر و تابع تغییر است؛ و این قابل تصور نیست... بنابراین، هر موجود دیگری باید بهوجود آمده باشد، نه از مجرای نوعی ارتباط با وجود خدا، که از طریق کنش آفرینشی او؛ یعنی باید از عدم بهوجود آمده باشد»
(کلی، 1968، ص227).
مطابق تعالیم آریوس، «پسر به اراده و تصمیم [خدا]، پیش از زمان و اعصار حیات یافت» (نامه به ائوسبیوس، بند سوم). او مینویسد: «خدا مبدأ اوست و او وجود، عظمتها و حیاتش را از خدا دارد و همهچیز به او واگذار شده است: او مبدأ پسر است؛ بر این اساس که پدر خدای اوست و پیش از او وجود داشت» (نامه به اسکندر، بند پنجم). او از دیدگاههایی نام میبرد که نظراتشان در باب ارتباط پسر با پدر، تعالی و توحید مورد نظرش را نادیده میگیرند و از اینرو آنها را نمیپذیرد: «نه چنانکه والنتینوس تعلیم میداد (مولود پدر یک بسط بود)؛ نه چنانکه مانی گفت (فرزند مولود از حیث گوهر با پدر یکسان است)؛ نه چنانکه سابلیوس اظهار داشت (موناد را به مجموع پسر ـ پدر تعریف میکرد)؛ نه چنانکه هیئراکاس بیان کرد (یک چراغ چراغ دیگر را [روشن کرد]، یا یک مشعل [تقسیمشده] به دو مشعل)» (همان، بند سوم).
آریوس بههنگام صورتبندی کیفیت ارتباط پدر با پسر نیز مراقب بود توحید خدا در ذات و فعل را از هر نوع گزند و نقصی مصون دارد. بهاعتقاد او، پدر پسر را در لازمان و از عدم آفرید. بنابراین، نهتنها پسر در ذات و ازلیت با پدر سهیم نیست، بلکه تعاملی با خدا ندارد. پدر در کنشی یکسویه و از بالا او را بهوجود آورد تا مقدمۀ لازم برای آفرینش را فراهم سازد: «او که پیش از عالم، پسرِ تنهامولود را متولد کرد و از مجرای او اعصار و عالم را
آفریده است» (همان، بند دوم). او با تفکیک ساحت وجودی پدر، بهعنوان تنها نامولود، از ساحت وجودی پسر، بهعنوان تنها مولود، یک گام دیگر در حفظ توحید و تعالی خدا برداشت. آریوس تعلیم میداد: پسر عین خدا نیست و با پدر یکسان نیست؛ بلکه پدر پسر را بهعنوان اولین و والاترین مخلوق، از عدم آفرید.
به باور او، لوگوس «از همان گوهر خدا نیست. گرچه لوگوس پیش از همۀ موجودات وجود داشت، وجودش آغازی دارد؛ زمانی بود که او نبود. در زمان مناسب و مقرر، لوگوس ابزاری شد برای خلق بقیۀ موجودات... و خدا با فاصله از عالم باقی ماند» (گلوین، 2011، ص264ـ265). در این سخن گلوین نکتۀ ظریفی نهفته است که نباید از آن غافل ماند. او تعبیر لوگوس را بهکار میبرد که در هیچ یک از نامههای آریوس استفاده نشده است، جز در تالیا (که گفته شد اِسناد آن به آریوس محل تردید است) و آنهم بهعنوان یکی از القاب پسر. بنابراین، «عدم اشاره به تعبیر لوگوس یا کلمه در دو نامۀ نخستین... ممکن است بیانگر نگرانی آریوس در مورد آموزۀ لوگوس باشد»
(لوگان، 2009، ص15). بههرحال، آریوس اعتقاد داشت كه پسر گرچه مقدم بر دیگر مخلوقات است، باز یک مخلوق محسوب میشد. به بیان دیگر، «پسر از حیث شخصیت، پایینتر از خدا بود و از حیث گوهر، متفاوت با او»
(اودال، 2010، ص190).
همچنین مطابق تعالیم آریوس، خدا مرید است؛ یعنی صاحب اراده و قصد است. علاوه بر تصریح این ویژگی پدر از سوی او ـ «پسر به اراده و تصمیم [خدا]، پیش از زمان و اعصار حیات یافت» (نامه به ائوسبیوس، بند سوم) ـ مقدمات الهیاتی چنین باوری در نامههایش نیز فراهم است؛ چون خدا «تنها نامولود، تنها ابدی، تنها بیآغاز، تنها حقیقت» است، هیچ موجود یا نیرویی دیگر در بیرون یا درون وجود ندارد که بتواند بر تصمیماتش تأثیر بگذارد. مطابق تعالیم آریوس، تنها خدا قائمبالذات است و «فاقد هرگونه کثرت یا تألیف، او تابع هیچ فرایند طبیعی، صدور یا انتشار ذات، نیست» (ویلیامز، 2001، ص98).
2ـ3ـ2. پسر
آریوس با دقت و وسواس زیاد، پسرشناسی را بر خداشناسی خود استوار ساخت؛ بهنحویکه میتوان مدعی شد پسرشناسی او تابع منطقی خداشناسی اوست. در واقع، برای آریوس خداشناسی همه چیز بود و هر چیز دیگری باید با توجه به جایگاه متعال خدا تبیین میشد. بههرحال، پسرشناسی آریوس را میتوان در چهار گزاره خلاصه کرد؛ بهنحویکه هر یک از آنها تابع منطقی گزارۀ پیشین است.
1ـ2ـ3ـ2. پسر با پدر همذات نیست
طبق دیدگاه اسکندر، «پسر نهتنها خداست، بلکه خدای حقیقی است و از ذات پدر هستی یافت» (گوئین، 2012، ص64). چنانکه گفته شد، آریوس مخالف این دیدگاه بود. او مینویسد: «پسر نه نامولود است، نه بهنحوی بخشی از امر نامولود است، نه از یک بنیاد جوهری... او نه بخشی از خداست، نه از یک بنیاد جوهری» (نامه به
ائوسبیوس، بند سوم)؛ «او نه ازلی است، نه مثل پدر ازلی و نامولود، نه همزمان با پدر وجود داشت» (نامه به اسکندر، بند چهارم). آریوس اصرار داشت که «شکاف مطلقی بین خدا و کل خلقت، از جمله پسر، وجود دارد و نیز اصرار داشت عالم خلقت به ارادۀ خدا و از عدم به وجود آمده است» (لوگان، 2009، ص17). به بیان دیگر، آریوس اعتقاد داشت: «پسر وجودی بود که پدر بهواسطۀ او جهان را آفرید؛ اما معالوصف او مخلوقی بود خلقشده از نیستی. او مخلوق بود، نه وجودی ازلی، و زمان آغازی داشت» (لین، 2010، ص44). خلاصه اینکه آریوس میخواست بر تباین ذاتی بین خدای یگانه و همۀ مخلوقات او، از جمله پسر/ لوگوس، تأکید کند.
2ـ2ـ3ـ2. پسر مخلوق است
بهاعتقاد آریوس، گرچه عیسی مسیح «کلمة» حق است، اما «مخلوق است و مانند سایر موجودات عالم خلقت، وجودی حادث است» (ناس، 1370، ص634) به بیان دیگر، اگر پسر از حیث ذات و ازلیت با پدر یکسان نیست، پس باید مخلوق باشد. «پسر، به اراده و تصمیم [خدا]، پیش از زمان و اعصار حیات یافت... او پیش از آنکه متولد شود یا خلق شود یا منصوب شود یا ایجاد شود، وجود نداشت؛ زیرا او نامولود نبود. ما زجر و آزار میبینیم؛ زیرا میگوییم: پسر آغازی دارد؛ اما خدا بیآغاز است» (نامه به ائوسبیوس، بند سوم). او در نامۀ دیگرش مینویسد:
«اما پسر، که پدر او را در لازمان متولد کرد و پیش از اعصار خلق نمود و ایجاد کرد، پیش از تولدش وجود نداشت؛ بلکه پیش از هر چیز در لازمان متولد شده است و پدر تنها به او حیات داد؛ زیرا او نه ازلی است، نه مثل پدر ازلی و نامولود» (نامه به اسکندر، بند چهارم).
3ـ2ـ3ـ2. پسر از عدم خلق شده است
اگر پسر نخستین مخلوق است، اما از ذات پدر نیست، پس باید از عدم خلق شده باشد. آریوس این نتیجۀ منطقی دعوی اول را میپذیرد و صریحاً مینویسد: «او از عدم به وجود آمد» (نامه به ائوسبیوس، بند سوم). اگر بخواهیم استدلال منتهی به این گزاره را بازسازی کنیم، چنین طرحی خواهد داشت: مقدمۀ اول: بنا بر تعریف، پدر «تنها نامولود، تنها ابدی، تنها بیآغاز» (همان، بند دوم) است. مقدمۀ دوم: بنا بر تعریف، پسر «نه ازلی است، نه مثل پدر ازلی و نامولود، نه همزمان با پدر وجود داشت» (نامه به اسکندر، بند چهارم). نتیجه: پسر آغازی دارد و چون اولین مولود است و پیش از او هیچ چیز دیگری وجود نداشت و در وجود خدا نیز سهیم نيست، باید به ارادۀ پدر و از عدم خلق شده باشد. با توجه به اين استدلال باید گفت: «پسر، بهعنوان مولود و آفریدۀ خدای واحد، مخلوقی است که از عدم خلق شده است» (آناتولیوس، 2011، ص48). در واقع، با توجه به اینکه احتمالاً آریوس ایجاد را صرفاً در معنای مادی میفهمید، این تلقی که «خدا پسر را از وجود خود ایجاد یا خلق کرد، مطلقاً پذیرفتنی نبود؛ زیرا به فروکاست جلال الهی و تقسیم در ذات الهی میانجامید» (اِسلر، 2000، ص244).
4ـ2ـ3ـ2. پسر واسطۀ آفرینش زمان و عالم از سوی پدر است
آریوس در خداشناسی سخت بهدنبال حفظ تعالی و غیریت خدا بود. این تعالی و غیریت، از طریق ارتباط مستقیم خدا با عالم زیر سؤال میرفت. بنابراین، آریوس پسر را واسطۀ خلقت قرار داد. این خویشکاری (function) هستیشناختی پسر باعث میشد که هرگونه ارتباط ذاتی بین پدر و عالم نفی شود و در نتیجه غیریت و تعالی خدا حفظ گردد. او مینویسد: پدر «پیش از عالم، پسرِ تنهامولود را متولد کرد و از مجرای او اعصار و عالم را آفریده است» (نامه به اسکندر، بند دوم). در واقع، او چنین تعلیم میداد که «خدا جوهر فرد ازلی و تقسیمناپذیر است و زمانی او تنها بود و پدر نبود. او خواست عالم را خلق کند و از اینرو پسر را از عدم آفرید» (اودال، 2010، ص190). نینیان اسمارت دربارۀ این بخش از الهیات او مینویسد: «او بهویژه استدلال میکرد که پسر توسط پدر و در زمان خودش خلق شده است تا ابزار آفرینش جهان باشد» (اسمارت، 1390، ص123). به بیان دیگر، از نظر آریوس، پسر «ابزاری بود که خدا آن را برای جامۀ هستی پوشاندن به موجودات دیگر به کار برد» (آرمسترانگ، 1385، ص182).
3. روحالقدس
چنانکه قبلاً گفته شد، از آثار و نوشتههای آریوس، جز دو نامة يادشده که میتوان اصالت و استناد آنها به او را یقینی دانست، چیزی در دست نیست. در این نامهها نیز او جز در بند چهارم نامه به اسکندر که مینویسد: «سه بنیاد جوهری وجود دارد»، اشارهای به روحالقدوس نمیکند. بااینحال، نمیتوان گفت كه آریوس تعلیمی دربارۀ روحالقدوس نداشته است؛ زیرا از دیگر آثارش چیزی در دست نیست و نباید فقدان این تعلیم در نامههای يادشده را به کل الهیات او تعمیم داد. با این شرایط، بهناچار باید بر پایۀ دیدگاههای آریوس در باب پدر و پسر، موضع او در باب روحالقدوس را بازسازی کرد و تصویری از آموزۀ تثلیث در اندیشۀ او به دست داد. این استدلال را میتوان اینگونه بازسازی کرد: مقدمۀ اول: پدر «تنها نامولود، تنها ابدی، تنها بیآغاز» است (نامه به ائوسبیوس، بند دوم). مقدمۀ دوم: «او که پیش از عالم، پسرِ تنهامولود را متولد کرد و از مجرای او اعصار و عالم را آفریده است» (نامه به اسکندر، بند دوم). نتیجه: پدر از طریق پسر و مطابق طرح آفرینشی خود، روحالقدس را بهوجود آورد. چون پسر در وجود با پدر سهیم نیست، روحالقدس نیز با پدر همذات نیست. «همانطورکه او اعتقاد داشت، لوگوس از خدا آفریده نشد؛ بلکه خدا او را از عدم آفرید. شاید در مورد روحالقدس نیز بر این باور بود که خدا او را بهواسطۀ لوگوس آفرید و بیتردید این آفرینش همچون آفرینش خود لوگوس، از عدم بوده است. در نتیجه، او ذات روحالقدس را نهتنها متفاوت با ذات خدا، بلکه متفاوت با ذات لوگوس نیز میداند» (ولفسن، 1389، ص604). بنابراین، مطابق الهیات آریوس، تثلیث یعنی اعتقاد به سه بنیاد جوهری. به همان نحو که پسر نخستین مخلوق خدا بود، به همان نحو روحالقدس نخستین مخلوق پسر است و هیچ کدام آنها از حیث ازلیت و ذات، باهم یکسان نیستند. «این سه بنیاد جوهری، در ذات و جلال باهم تفاوت دارند» (آناتولیوس، 2011، ص44). در نامههای آریوس، پسر یک خویشکاری هستیشناختی دارد (واسطۀ آفرینش)؛ اما سخنی از خویشکاری روحالقدس بهمیان نمیآید.
نتیجهگیری
وسواس روششناختی ما را مجاب کرد تا تنها دو نامۀ آریوس به ازبیوس اهل نیکومدیا و اسکندر اهل اسکندریه را بهعنوان منابع موثق برای بازسازی الهیات آریوسی در نظر بگیریم. بررسی این دو نامه نشان میدهد که مهمترین دغدغۀ الهیاتی او صورتبندی کیفیت ارتباط پدر با پسر است؛ بهنحویکه تعالی و غیریت خدا کاملاً حفظ شود. از حیث ازلیت و ذات، پدر شباهتی با پسر ندارد. خدا مرید است و ارادۀ او تابع هیچ نیروی درونی و بیرونی نیست؛ بلکه او به ارادۀ خود پسر را از عدم آفرید تا واسطۀ آفرینش زمان و عالم گردد. ارتباط پدر با پسر، ارتباط خالق است با مخلوق (هرچند بهترین مخلوق، اما بههرحال مخلوق). از اینرو، ارتباط آنها یکسویه و از بالاست. پسرشناسی آریوس تابع منطقی خداشناسی اوست و در چهار گزاره خلاصه میشود: 1. پسر با پدر همذات نیست؛ 2. پسر مخلوق است؛ 3. پسر از عدم خلق شده است؛ 4. پسر واسطۀ آفرینش است. گزارۀ چهارم نشان میدهد که در الهیات آریوس، پسر خویشکاری هستیشناختی دارد و این نشان از اثرپذیری او از آرا و عقاید فیلسوفان مسیحی دارد. تنها اشاره به تثلیث، در نامۀ آریوس به اسکندر آمده است؛ آنجا که مینویسد: «سه بنیاد جوهری وجود دارد». بنابراین، باید مطابق خداشناسی و پسرشناسی آریوس به بازسازی روحشناسی او پرداخت. چون پدر در لازمان پسر را بهعنوان نخستین مولود و مخلوق، از عدم آفرید و او را واسطۀ آفرینش عالم ساخت، بنابراین روحالقدس نخستین مخلوق پسر است؛ که البته از خویشکاری او سخنی نمیگوید. بهاعتقاد آریوس، این سه بنیاد جوهری، از حیث ذات و جلال باهم تفاوت دارند.
- آرمسترانگ، کارن، 1385، تاریخ خداباوری، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی و بهزاد سالکی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
- اسمارت، نینیان، 1390، تجربۀ دینی بشر، ترجمه محمد محمدرضایی و ابوالفضل ساجدی، تهران، سمت.
- لین، تونی، 2010، تاریخ تفکر مسیحی، ترجمه روبرت آسریان، بيجا، ایلام.
- مکگراث، آلیستر، 1384، درسنامۀ الاهیات مسیحی: شاخصهها، منابع و روشها، ترجمه بهروز حدادی، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب.
- ولفسن، هری اوسترین، 1389، فلسفۀ آبای کلیسا، ترجمه علی شهبازی، قم، دانشگاه ادیان و مذاهب.
- ناس، جان بایر، 1370، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علیاصغر حکمت، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی.
- Ali Shah, Zulfiqar, 2011, Anthropomorphic Depictions of God: The Concept of God in Judaic, Christian and Islamic Traditions, London, International Institude of Islamic Thought.
- Anatolios, Khaled, 2011, Retrieving Nicaea: The Development and Meaning of Trinitarian Doctrine, Michigan, Baker Academic.
- Böhm, Thomas, 2004, “The Egegesis of Arius” in Handbook of Patristic Exegesis: The Bible in Ancient Christianity, ed by Kannengiesser, Vol. 2, Leiden, Brill.
- Esler, Philip Francis, 2000, The Early Christian World, Vol. 2, London Routledge.
- Galvin, John P., 2011, “Jesus Christ” in Systematic Theology: Roman Catholic Perspectives, eds By Francis Schüssler Fiorenza and John P. Galvin, Minneapolis, Fortress Press.
- Gwynn, David M., 2012, Athanasius of Alexandria: Bishop, Theologian, Ascetic, Father, New York, Oxford University Press.
- DelCogliano, Mark, 2017, “Arius, Letters to Eusebius of Nicomedia and Alexander of Alexandria”, in The Cambridge Edition of Early Christian Writings, ed. Andrew Radde-Gallwitz, Cambridge, Cambridge University Press.
- Hanson, R. P. C., 1988, The Search for the Christian Doctrine of God: Arian Controversy 318-381, Edinburg, T & T Clark.
- Haugaard, William P., 1960, “Arius: Twice a Heretic? Arius and the Human Soul of Jesus Christ”, Church History, Vol. 29, No. 3, p.251-263.
- Kannengiesser, Charles, 2004, Handbook of Patristic Exegesis: The Bible in Ancient Christianity, Vol. 2, Leiden, Brill.
- Kärkkäinen, Veli-Matti, 2007, Christology: A Global Introduction, Michigan, Baker Academic.
- Kelley. J. N. D., 1968, Early Christian Doctrines, Oxford, Harper One.
- Logan, Alastair H. B., 2009, “Arius” in The Blackwell Companion to the Theologians, ed. Ian S. Markham, Vol. 1, United States, Blackwell Publishing Ltd.
- McGowan, Andrew B., 2015, Ancient and Modern: Anglican Essays on the Bible, the Church and the World, Australia, Morning Star Publishing.
- Odahl, Charles M., 2010, Constantine and the Christian Empire, London, Routledge.
- Olson, Roger E., 1999, The Story of Christian Theology: Twenty Centuries of Tradition & Reform, Illinois, IVP Academic.
- Rusch, William G., 1980, The Trinitarian Controversy, London, Fortress Press.
- Thran, Matthew J., 2010, “Arius: A Classical Alexandrian Theologian”, Honors Projects, Paper 47, p.1-29.
- Weinandy, Thomas Gerard, 2003, Jesus the Christ, Indiana, Our Sunday Visitor Publishing.
- Williams, Rowan, 2001, Arius: Heresy and Tradition, London, William B. Eerdmans Publishing Company.