عوامل انحطاط اخلاقی در نظام اخلاقی قرآن و اناجیل اربعه
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
توجه به چراییِ حیات و اهتمام بر چگونگی آن، از مهم ترین آموزه های ادیان آسمانی است؛ از این رو می توان گفت دعوت به پیروی از رسالات و رساندن انسان به حیات معنوی که عبارت است از التزام بر اصول اعتقادی و اخلاقی و دستیابی به ویژگی های آسمانی، هدف والای ادیان آسمانی است.
متون مقدس اسلام و مسیحیت در تدارک زندگی معنوی و حیات طیبه به ابعاد وجودی انسان توجه کرد و در پرورش بُعد الهی او کوشیده اند. در مسیحیت، ره سپردن در راه صلیب،1 به معنای نفس کُشی مستمر در پرتو عشق به مسیح، تنها راه دستیابی به حیات حقیقی است. حضرت عیسی(ع) بارها تأکید کرده است که پیرو واقعی او، کسی است که صلیب خود را بردارد و به دنبال او برود.2 این تعبیر، به معنای «انکار خویشتن» و اعلام آمادگی برای شهادت در راه خداست،3 آن چنان که در اسلام نیز، معرفت صادقانه به فقرِ محضِ نفس و پیروی خالصانه از دستورات خداوند در پرتو عشقی عمیق و اعتمادی تام به خداوند، همراه با تزکیۀ مستمر نفس، راه رسیدن به کمال و حیات طیبه معرفی می شود. رسیدن به این هدف، مستلزم ارائة تعالیمی در حوزۀ اصول اعتقادی، احکام و اخلاق است که خود، به شناختی جامع و واقع بینانه از هستی انسان و ابعاد وجودی او و نیز، تمایلات و گرایشات وی وابسته است. بررسی ابعاد و عمق تعالیم این متون درخصوص انسان و کنکاش در نظام اخلاقی و سفارش های عملی آنها، از مسائل مهم در شناخت ادیان است. بررسی و دریافت نگاه مشترک یا متفاوت ادیان آسمانی در خصوص موانع موجود در مسیر کمال انسان، مبیّن درجة شناخت آنها از انسان و عوامل تأثیرگذار در تعالی یا انحطاط اوست.
مفاهیم و کلیات اخلاق
منظور از مفاهیم و کلیات اخلاق، ارائة تعریف لغوی و اصطلاحیِ آن و نیز، تبیین اصول موضوعه در اخلاق و مفاهیم کلیدی موجود در آن است.
تعریف لغوی اخلاق
اخلاق، جمع «خُلق» در لغت به معنای «سجیه و سرشت» است.4 همان گونه که جمع «خُلُق» به ضمّ یا سکون آن، به معنای دین، طبیعت، سرشت و سجیّه است.5
همچنین «خَلق» که به معنای ابداع و تقدیر است، به معنای دین6 و نیز خوی و طبع هم به کار رفته است.7 از آنجا که انسان صورت و باطن دارد و باطن او، همان نفس است که ویژگی های خاص خود را دارد «خُلُق» به ضم یا سکون لام، برای نفس انسان به منزلۀ «خَلق» برای صورت ظاهری و اوصاف و ویژگی های آن است؛8 از این رو می توان گفت در کاربردهای لغوی، اخلاق جمع «خُلق» یا «خُلُق» به معنای خوی، طبع، سجیّه و وصف های باطنی انسان است.
تعریف اصطلاحی اخلاق
راغب اصفهانی می گوید: «خَلق» و «خُلُق» به معنای مخلوق است، با این تفاوت که در «خَلق»، صورت ظاهر و شکل و هیئتی که با چشم دیده می شود منظور است؛ ولی «خُلُق» سجایای اخلاقی و ویژگی های درونی که با بصیرت درک می شود، است و اخلاق، هر فضیلتی است که انسان آن را با خُلق و طبع خود به دست آورد.9 علمای علم اخلاق «خُلق» را این گونه تعریف کرده اند: خُلق، ملکه ای در نفس است که مقتضی صدور فعل از او بدون احتیاج به فکر و تأمّل است.10
بنابراین خُلق، کیفیتی باطنی است که با چشم سر و حواس ظاهری دریافتنی نیست و حالتی است که باعث می شود افعال مناسب با آن، بدون نیاز به تأمّل و تفکر از فرد صادر شود؛11 از این رو، می توان گفت فایدۀ اخلاق که موضوع آن نفس ناطقۀ انسان است، پاک ساختن نفس از صفات رذیله و آراستن آن به ملکات جمیله است که از آن به «تهذیب اخلاق» تعبیر می شود و نتیجة آن، سلامت نفس از همۀ اخلاق نکوهیده و آراستگی آن به تمام وصف های نیکو و دستیابی به خیر و سعادت ابدی است.12
اصول موضوعة اخلاق
منظور از اصول موضوعه، پیش فرض های اخلاق است که در ارائة مباحث اخلاق باید بدان توجه شود. یکی از این پیش فرض ها، اختیار انسان است.
مختار بودن انسان از محکمات معارف اسلام است و آیات متعددی از قرآن کریم بر اختیار انسان شهادت می دهد؛ آنجا که می فرماید: «هرکس در گرو دستاورد خویش است».(طور: 21)
منظور این است که خودِ انسان، رهنی است محفوظ و حبس شده نزد خدای سبحان تا در برابر عملی که از نیک و بد کرده، جزای آن را که یا ثواب است یا عقاب دریافت کند؛13 آن چنان که این مطلب در آیاتی دیگر به روشنی بیان شده است.14
اصل موضوعۀ دیگر، این است که انسان به دلیل مختار بودن و بهره مندی از اراده، مطلوب نهایی دارد؛ یعنی انسان کارهای خود را با قصد و اراده انجام می دهد و در انجام دادن آنها مختار است؛ پس این کارها را برای دستیابی به مقصودی خاص انجام می دهد؛15 از این رو، می توان گفت مطلوب نهایی انسان برحسب نوع جهان بینی او متغیر است. در جهان بینی اسلامی و با استناد به قرآن کریم، مطلوب نهایی انسان، سعادتی است که در تمام دورۀ حیات او ـ اعم از دنیا و آخرت ـ محقق می شود و با توجه به اینکه حیات دنیایی انسان، جایگاهی ناچیز و بسیار کوتاه مدت دارد، می توان گفت مطلوب نهایی انسان از دیدگاه قرآن کریم، رستگاری ابدی است.16 آن چنان که می فرماید: «فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ وَ سَعِیدٌ... وَ أَمَّا الَّذِینَ سُعِدُوا فَفِی الْجَنَّةِ خالِدِینَ فِیها...» (هود: 105ـ106)؛ روزی فرا رسد که هیچ کس جز به اذن او سخن نگوید؛ پس بعضی از مردم، تیره بخت و برخی نیک بخت اند؛ اما کسانی که نیک بخت شدند، جاودانه در بهشت خواهند بود... .
این آیه مانند آیه ای دیگر است که سعادت را وارد شدن به بهشت و سعادتمندان را اهل بهشت می داند و شقاوت را داخل شدن در جهنم معرفی می کند: «وَ تُنْذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ لارَیْبَ فِیهِ فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ...» (شوری: 7)؛ و از روز جمع بترسانی که شکی در آن نیست که گروهی در بهشت اند و گروهی در جهنم... . از آنجاکه این آیات در سیاق دعوت به ایمان و عمل صالح و تحریک به اختیار اطاعت قرار دارند، بر این مطلب دلالت می کنند که ایمان و عمل صالح در دستیابی به سعادت مؤثرند.17 بنابراین مطلوب نهایی انسان، همان سعادت جاودان است که به اکتساب و عمل به دست می آید و این مطلب در آیاتی متعدد از قرآن کریم، تأکید شده است: «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ» (زلزال: 7ـ8)؛ پس هرکس به اندازۀ ذره ای نیکی کند، آن را ببیند و هرکه به اندازۀ ذره ای بدی کند، آن را ببیند.18 بر این اساس، اصل سوم از اصول موضوعۀ اخلاق نیز مشخص می شود و آن، نقش تلاش انسان در جهت رسیدن به مطلوب نهایی است. اعتقاد به این اصل و آگاهی از تأثیر اعمال و رفتار انسان در رسیدن به مقصود نهایی، برای ترغیب وی به تلاش در مسیر اهداف عالی اخلاقی، ضروری است، از این رو، قرآن کریم در آیات فراوان بر این اصل تأکید کرده است.19
گرایش های بنیادین انسان
یکی از تمایلات ذاتی انسان، حبّ نفس است که حبّ بقا و حبّ کمال را در پی دارد. بدون تردید این گرایش ها در پرتو نوع جهان بینی و نگرش انسان به جهان، متفاوت و متغیر است. اگر انسان، حقیقت حیات و ماهیت نفس انسانی را در دنیا و بدن مادّی منحصر بداند، گرایش حبّ بقا به شکل آرزوهای دراز دنیایی و میل شدید به بهره مندی از عمر طولانی در دنیا ظهور می کند؛ چنان که قرآن کریم می فرماید: «لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلی حَیاةٍ... یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ...» (بقره: 96)؛ و مسلّماً آنها را حریص ترین مردم به زندگی [دنیا]خواهی یافت... هریک از آنها خوش دارد که کاش هزار سال عمر داده شود... .
در صورتی که انسان به شناختی صحیح و عمیق از حقیقت حیات و نفس آدمی دست یابد، توجهش به آخرت معطوف می گردد و حبّ بقا همراه با گرایش به کمال و سعادت، وی را به انجام عبادات و مجاهدت ها وامی دارد.20 در پرتو این نوع نگرش، گرایش حبّ کمال نیز به صورت حقیقت جویی و حقیقت طلبی، فضیلت دوستی و گرایش به خوبی ها و فضیلت ها و نیز مطلق جویی متجلّی می گردد.
بنابراین اگر کسی به شناخت صحیح از مفهوم کمال دست نیابد به مظاهر دنیایی آن (مانند ریاست طلبی، قدرت طلبی، شهرت طلبی و ثروت طلبی) گرایش پیدا می کند. آن چنان که قرآن کریم می فرماید: «... مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الدُّنْیا وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الْآخِرَةَ...» (آل عمران: 152)؛ برخی از شما دنیا را می خواهد و گروهی آخرت را.
این آیۀ شریفه، مسلمانان را به دو گروه تقسیم کرده است: گروهی که دنیا را می خواهند و در فرمانبری از رسول خدا ثابت قدم نبوده و به جمع غنایم ـ در جنگ احد ـ پرداختند و گروهی که در فرمانبری ثابت قدم بودند و از غنایم چشم پوشیدند؛ زیرا آخرت طلب بودند؛21 پس می توان گفت نوع جهان بینی انسان، تمایلات و گرایش های بنیادین او را تحت تأثیر قرار داده و بر نوع عملکرد او، تأثیری عمیق می گذارد.
فضایل و رذایل اخلاقی
افعال و ملکات، موضوعات ارزش گذاری در علم اخلاق اند. افعالی که پدیدآورندۀ فضیلت اند، ارزش مثبت اخلاقی دارند و افعالی که پدیدآورندۀ رذیلت اند، ارزش منفی اخلاقی.22 تکرار هریک از این اعمال باعث پدید آمدن صفات پایدار در نفس انسان (ملکات) می شود و ملکات خود، منشأ افعال نیک و بد می گردند. ملکاتی که منشأ افعال نیک اند، فضیلت و ملکاتی که منشأ افعال بدند، رذیلت نام دارند. ملکات گروه اول، انسان را در رسیدن به کمال یاری کرده و سبب ارتقای حیات انسان می شوند؛ از این رو، ارزش مثبت اخلاقی دارند و اعمال و ملکاتی که انسان را به کمال حقیقی رهنمون نسازند یا از آن دور کنند، ارزش منفی اخلاقی. در نظام های اخلاقی دینی، بر اساس جهان بینی خدامحور و معادباور، همۀ افعال و ملکاتی که انسان را به خدا نزدیک سازند، فضایل تلقّی می شود؛ مانند:
حسن سلوک: «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً»(فرقان: 63)؛ و بندگان خدای رحمان، کسانی اند که روی زمین به فروتنی راه می روند و چون جاهلان [به ناروا] خطابشان کنند، سلام گویند [و درگذرند].
نیکوکاری: «فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ...»(بقره: 148)؛ و در اعمال خیر از هم سبقت بگیرید.
حکمت: «ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ»؛ با حکم و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت کن (نحل: 125).
استقامت: «إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلاَّ تَخافُوا...»(فصلت: 30)؛ بی گمان کسانی که گفتند پروردگار ما خداست، سپس ایستادگی کردند، فرشتگان بر آنها نازل می شوند که بیم مدارید... .
تعاون بر نیکی و تقوا: «...وَ تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی...» (مائده: 2)؛ و در راه نیکی و تقوا با یکدیگر همکاری کنید.
احسان و نیکوکاری: «وَ مَنْ أَحْسَنُ دِیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ...» (نساء: 125)؛ چه کسی در دین مداری بهتر از آن کسی است که خود را تسلیم خدا کرده و نیکوکار است... .
ایثار: «وَ یُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ»(حشر: 9) و آنها را بر خود مقدم می دارند.
عفت: «قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ...»(نور: 30)؛ به مؤمنان بگو: دیده [از نامحرم] فرو نهند و پاک دامنی خود را حفظ کنند.
همۀ افعال و ملکاتی که انسان را از خدا دور می کند، رذایل اخلاقی اند؛ مانند:
تکبر: «...إِلاَّ إِبْلِیسَ أَبی وَ اسْتَکْبَرَ...»(بقره: 34)؛ جز ابلیس که ابا کرد و برتری جست.
پیروی از شهوات: «فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ...»(مریم: 59)؛ آن گاه کسانی جانشین اینان شدند که نماز را ضایع کردند و از شهوات پیروی نمودند.
سوءظنّ، تجسّس و غیبت: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً...»(حجرات: 12)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! از بسیاریِ گمان ها بپرهیزید؛ چراکه پاره ای از گمان ها، گناه است و [در کار دیگران] تجسّس نکنید و کسی از شما غیبت دیگری نکند... .
عیب جویی: «وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ» (همزه: 1)؛ وای بر هر بدگویی کنندۀ عیب جوی.
بخل: «وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ...» (آل عمران: 180)؛ و کسانی که در بخشیدن آنچه خدا از فضل خود به آنها داده، بخل می ورزند، مپندارند، که این کار به سودشان است؛ بلکه برای آنها شرّ است... . افعال و ملکات دیگری که در تعالیم اسلامی بدان ها تصریح شده و مورد اهتمام قرار گرفته است؛ زیرا ظهور فضایل و رذایل اخلاقی در انسان، ارتباطی ناگسستنی با سعادت یا شقاوت او دارد.
سعادت و شقاوت در نظام اخلاقی قرآن
همۀ نظام های اخلاقی ـ اعم از دینی و غیردینی ـ در این اصول مشترک اند که انسان مختار است، در افعال اختیاری خود هدفی را دنبال می کند و راه وصول به آن هدف، انجام افعال اخلاقی اختیاری است.23 اختلاف اساسی نظام های اخلاقی، بیشتر در حوزۀ تعیین مصداق های مفاهیم کلّی (مانند سعادت و شقاوت) است؛ به عبارت دیگر، می توان گفت هر نظام اخلاقی، اصلی ترین فضایل اخلاقی خود را بر اساس تعریف خاص خود از سعادت مطرح می کند؛ همان گونه که اصلی ترین رذایل اخلاقی و مهم ترین عوامل سقوط و انحطاط اخلاقی انسان را بر اساس تعریف خاص خود از شقاوت ارائه می کند. در نظام اخلاقی قرآن، ریشۀ ارزش های اخلاقی، ایمان است: «وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ.»(عصر: 3ـ1) بر اساس این آیات شریفه، اعمال صالحه ثمرات ایمان هستند و درحقیقت ایمان، برانگیزانندۀ انسان به سوی اعمال صالحه است. منظور از ایمان، ایمان به خدا، پیامبران و معاد است؛24 بنابراین ایمان، اساسی ترین معیار ارزشی برای رفتار اخلاقی انسان و عامل اصلی سعادت او است. راه دستیابی به سعادت در نگاه قرآن، عمل به نیکی ها و پرهیز از بدی هاست. آیات فراوانی از قرآن، ویژگی های اهل سعادت را برشمرده اند. همانان که در بهشت جاودانه می مانند و از نعمت های الهی برای همیشه بهره مندند؛ بیان و تعبیرهای به کار رفته در این آیات، گوناگون است؛ ولی از مجموع آنها چنین برمی آید که برای دستیابی به سعادت و ورود به بهشت و رضوان الهی، شرط لازم و کافی، ایمان و عمل صالح است.25 در بیش از پنجاه آیه، ایمان و عمل صالح، دو ویژگی برای توأمان سعادتمندی انسان اند. در این آیات، معمولاً ایمان مقدم و همراه با عمل صالح مطرح شده است: «وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ...» (نساء: 57)؛ و کسانی را که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند به بهشت هایی وارد سازیم.
گاه ایمان با تقوا قرین شده است: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَمَثُوبَةٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ خَیْرٌ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ»(بقره: 103)؛ و اگر آنان ایمان می آوردند و پارسایی می کردند، قطعاً پاداشی که از جانب خدا می یافتند، بهتر بود؛ اگر می دانستند.
و گاهی فقط از تقوا یاد شده که آن نیز در سایة ایمان میسّر است: «وَ قِیلَ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ قالُوا خَیْراً لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةٌ وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقِینَ جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها...» (نحل 30 و 31) و (ق: 103)؛ و به کسانی که تقوا پیشه کردند، گفته شود: پروردگارتان چه نازل کرد؟ گویند: خیر و خوبی. برای آنها که در این دنیا نیکی کردند، پاداش خوبی است و سرای آخرت، حتماً بهتر است و سرای پرهیزگاران نیکوست. بهشت های جاودان که در آن داخل شوند... .
در برخی آیات نیز، اطاعت از فرمان خدا و پیامبر(ص) شرط لازم و کافی برای ورود به بهشت دانسته شده است: «...وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» (نساء: 13)؛ ...و هرکه از خدا و رسولش اطاعت کند، او را داخل بهشت هایی می کند که از پای درختانش، نهرها جاری است که در آن جاودانه اند و این، همان کامیابی بزرگ است. بنابراین می توان گفت عامل اصلی سعادت، ایمان است و ایمان واقعی در جایگاه یک عمل قلبی، همواره مقتضی عمل صالح است.
در نگاه قرآن کریم، سعادتمند کسی است که به لذت های جاودان آخرت دست یابد: «...وَ أَمَّا الَّذِینَ سُعِدُوا فَفِی الْجَنَّةِ خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ...» (هود: 108)؛ و اما کسانیکه نیکبخت شدندتا آسمانها و زمین برپاست جاودانه در بهشت خواهند بود.
و مهم ترین لذّت جاودان، لذت تقرّب به خدا و انس در جوار قدس الهی است: «إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ» (قمر: 55)؛ محققاً پارسایان در باغ ها و [کنار] نهرهایند؛ در جایگاه صدق، نزد پادشاهی بااقتدار.26 از این رو، مقام قرب و رضوان الهی است که به بهشت، عزت و شرافت می بخشد و سعادت حقیقی از دیدگاه قرآن، در واقع رسیدن به این مقام است.
سعادت و شقاوت در نظام اخلاقی اناجیل اربعه
در نظام اخلاقی اناجیل اربعه نیز، براساس تعریف خاصی که از سعادت و شقاوت ارائه می شود، ایمان و عشق به خدا، مهم ترین اصل اخلاقی و برترین فضیلت دینی دانسته شده است. در اعتقاد مسیحیان، تعالیم اخلاقی عهد قدیم و جدید، در این اصل خلاصه می شود: «و خداوند، خدای خود را به تمام دل و تمام جان و تمام خاطر و تمام قوّت خود محبت نما که اول از احکام، این است.»27 و این ایمان و عشق، باید در عمل جاری شود، در برخی فقرات اناجیل، کسانی که کار نیک می کنند، فرزند حقیقی خدا هستند: «خوشا به حال صلح کنندگان؛ زیرا ایشان، پسران خدا خوانده خواهند شد.»28 براساس تعالیم اناجیل، سعادت حقیقی، دستیابی به حیات جاودان است: «آنکه به پسر ایمان آورده باشد، حیات جاودانی دارد»29 این حیات جاودان، به دیدار پروردگار مقرون است: «خوشا به حال پاک دلان؛ زیرا ایشان خدا را خواهند دید»30 و بهره مندی از پاداش بزرگ آسمانی را نیز شامل می شود: «در آن روز شاد باشید و وجد نمایید؛ زیرا اینک اجر شما در آسمان عظیم می باشد»؛31 ولی بیشترین چیزی که در تعالیم اناجیل هم نوا32 دیده می شود، این است که نیکوکاران، مؤمنان و دوستان مسیح به ملکوت آسمان خواهند رسید. بنابراین عیسی(ع) به صراحت می فرماید: «بلکه ملکوت خدا را طلب کنید.»33 بر این اساس داخل شدن در ملکوت الهی، کمال و سعادت حقیقی است: «پس هر که یکی از این احکام کوچک ترین را بشکند و به مردم چنین تعلیم دهد، در ملکوت آسمان، کمترین شمرده شود؛ اما هرکه به عمل آورد و تعلیم نماید، او در ملکوت آسمان بزرگ خوانده خواهد شد.»34 بر اساس اناجیل اربعه، سعادت حقیقی انسان، راهیابی به ملکوت خداوند است که با «مقام قرب الهی» در قرآن کریم واقعیت مشترک دارد و در حقیقت این دو تعبیر، مصداق سعادت حقیقی انسان در دو نظام اخلاقی اسلام و مسیحیت اند که با ایمان و التزام بر اعمال صالح (تقوا و پرهیزکاری ) محقق می شود؛ بعدها آموزۀ «نجات» که پولس آن را مطرح و ترویج کرده بود، از اهمیت التزام بر اعمال مؤمنانه در مسیحیت کاست،35 از مجموع مطالب می توان فهمید که مفهوم شقاوت در آموزه های قرآن و اناجیل اربعه، مفهومی مقابل سعادت است، به عبارت دیگر، بی ایمانی و التزام عملی نداشتن بر آن باعث آلوده شدن به رذایل اخلاقی و دوری از مسیر کمال و سعادت حقیقی شده و انسان را به شقاوت ابدی دچار می کند. این شقاوت، عبارت است از دوری از مقام قرب و رضوان الهی و بی بهره ماندن از نعمات بهشت و مبتلا شدن به عقوبت اعمال.
آن چنان که قرآن کریم می فرماید:
فأما الذین شَقُوا ففی النارلهم فیها زفیرٌ و شهیق. خالدین فیها مادامتِ السموات و الارضُ...؛ (هود: 106ـ 107) اما کسانی که تیره بخت شدند، برایشان در آتش ضجّه و ناله است تا آسمان ها و زمین برپاست در آن ماندگار خواهند بود.
و آن سان که در انجیل متی آمده است: «که پسر انسان، ملائکة خود را فرستاده، همۀ لغزش دهندگان و بدکاران را جمع خواهند کرد و ایشان را به تنور آتش خواهند انداخت؛ جایی که گریه و فشار دندان بُوَد»؛36 بنابراین می توان دریافت که در نظام اخلاقی قرآن و اناجیل، عوامل تضعیف یا سلب ایمان، عوامل سقوط و انحطاط اخلاقی به شمار می آیند.
عوامل انحطاط اخلاقی در نظام اخلاقی قرآن و اناجیل
انسان موجودی مرکب از قوای متعدد و متضاد است. او تمایلات فطری و غریزی دارد؛ همچنان که از قوۀ تفکر و تعقّل و نیز قدرت اختیار و اراده بهره مند است، راه رسیدن به کمال و سعادت حقیقی او نیز، برقراری تعادل میان این قوای درونی است؛ اما عواملی سبب مسدود ساختن راه کمال و بی بهره ساختن انسان از هدایت الهی می شوند، این عوامل با برهم زدن اعتدال در قوای درونی انسان و سلب و تضعیف ایمان در قلب او، اسباب انحطاط اخلاقی را فراهم می آورند. قرآن کریم و اناجیل اربعه در مقام نصوص دینی، این عوامل معرفی کرده و به مؤمنان در رویارویی با آنان هشدار داده اند. عوامل انحطاط اخلاقی که در هر دو منبع دینی تأکید شده اند، عبارتند از: هوای نفس، دنیا و شیطان.
1. هوای نفس در نظام اخلاقی قرآن
«نفس» در قرآن کریم، کاربردهای متفاوتی دارد؛ گاه مطلق به کار رفته است: «علیکم انفسکم» (مائده: 105)؛ مراقب خودتان باشید. و گاه با صفاتی همچون «مطمئنّه» (فجر: 27ـ28) و «لوّامه» (قیامة: 2) و «أمّارة بالسوء» (یوسف: 53) وصف شده است. بر این اساس روشن است که نفس، یک حقیقت است که مراتب متفاوت دارد و بر اساس نگرش انسان و مقدار کوشش او برای کسب تمایلات غریزی و مادی، یا تمایلات معنوی و گرایش های خداجویانه، نفس به هریک از این ویژگی ها متصف می شود؛ اما به طور کلی منظور از «هوای نفس»، تمایلات غریزی و مادّی نفس أمّاره یا نفس سرکش است که انسان را به گناه فرمان می دهد و به هر سو می کشاند و بر ایمان و عقل او فائق می آید؛ بدین سبب در کتاب های اخلاق، نفس در برابر عقل نهاده شده و سفارش می شود که آدمی با هوای نفس مبارزه و از عقل خویش پیروی کند. قرآن کریم، پیروی از هوای نفس را از مهم ترین عوامل انحطاط دانسته است؛ آنجا که از بلعم باعورا یاد می کند و حال او را در اثر پیروی از هوای نفس و گرایش به دنیا، به حال سگ تشبیه می کند37 و یا در تمثیلی دیگر، پیروی از هوای نفس را به منزلۀ عبودیت نفس معرفی کرده و آن را نقطۀ مقابل ایمان به خدا معرفی می فرماید؛38 قرآن کریم، علت اصلی اجابت نکردن حق و رسول حق را پیروی از هوای نفس می داند: «فاِن لَم یستجیبوا لک فاعلم أنما یتبعون اهوائهم...» (قصص: 50)؛ پس اگر تو را اجابت نکردند، بدان که فقط هوس های خود را پیروی می کنند... .
و آن را رویگردان از حق و انحراف از صراط رشد می داند:39 «...وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیْرِ هُدی مِنَ اللَّهِ...»(قصص: 50)؛ و کیست گمراه تر از آنکه به غیر از هدایت خدا از هوای نفس خود پیروی کند؟
همچنین علت نفاق40 و معارضه با پیامبران الهی41 را پیروی از تمایلات، خواست ها و شهوات نفس می داند؛ پس توجه به تمایلات نفسانی، افق دید انسان را به عالم ماده و بهره برداری های مادی محدود ساخته و او را از هدف متعالی خود باز می دارد. از این رو، مبارزۀ با نفس و عدم اطاعت کامل از تمایلات نفسانی، تنها راه رسیدن به سعادت معرفی شده است: «وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوی» (نازعات: 40ـ41) و اما آن کس که از مقام پروردگارش بترسد و نفس را از خواسته هایش بازدارد، پس حقاً بهشت، پناهگاه اوست.
2. هوای نفس در نظام اخلاقی اناجیل
در نظام اخلاقی اناجیل اربعه نیز «هوای نفس» و پیروی از شهوات از مهم ترین عوامل سقوط اخلاقی انسان است. داستان شهادت یحیی(ع) یکی از نمونه های پیروی از هوای نفس است که در انجیل متی آمده است.42 همچنین در موردی دیگر، حضرت مسیح(ع) علت ناکامی روح انسان در دستیابی به کمال و آرامش حقیقی را تسلّط هوای نفس بر طبع بشر می داند و به منظور مقابله با آن، پیروانش را به عبادت و دعا فرا می خواند: «بیدار باشید و دعا کنید تا در معرض آزمایش نیفتید. روح راغب است؛ لیکن جسم ناتوان.»43 در موردی دیگر، مسیح(ع) رذایل اخلاقی را محصول هواهای نفسانی می داند: «و گفت: آنچه از آدم بیرون آید، آن است که انسان را ناپاک می سازد؛ زیراکه از درون دل انسان صادر می شود. خیالات بد، زنا، فسق، قتل، دزدی، طمع، خبائث، مکر، شهوت پرستی، چشم بد، کفر، غرور و جهالت. تمام این چیزهای بد از درون صادر می شود و آدم را ناپاک می کند.»44 و تن سپردن به فرمان های نفس و شهوات نفسانی را عامل سقوط باطنی و انحطاط اخلاقی انسان برمی شمارد: «اما اگر چشم تو فاسد است، تمام جسدت تاریک می باشد؛ پس اگر نوری که در تو است، ظلمت باشد، چه ظلمت عظیمی است»؛45 از این رو، قدّیسان مسیحی بر مهار هواهای نفسانی تشویق کرده اند؛ آن چنان که توماس آکمپیس می نویسد: «کسی که هنوز نسبت به نفس کاملاً بی اعتنا نگشته است، به آسانی وسوسه می گردد... تنها با تن زدن از خواهش های نفس است که می توان به آرامش قلبی حقیقی دست یافت.»46
2. دنیا در نظام اخلاقی قرآن
ریشۀ «دال و نون و واو » به معنای نزدیکی است و دنیا را به دلیل نزدیک بودنش «دنیا» نامیده اند؛47 یعنی مراد از دنیا، زندگانی نزدیک تر در برابر زندگی آخرت است. کلمۀ «دنیا» در قرآن کریم، یکصد و یازده بار برای زندگی پیش از مرگ به کار رفته است. قرآن گاه آن را زندگی نخست می خواند «لَهُ الْحَمْدُ فِی الْأُولی وَ الْآخِرَةِ» (قصص: 4)؛ و حمد در دنیا و آخرت از آن اوست.
و گاهی با تعبیر «أدنی» به آن اشاره می کند48 و گاه نیز آن را زندگی زودگذر می نامد49 با تأمّل در آیات قرآن کریم معلوم می شود که کلمۀ «دنیا» سه کاربرد کلّی دارد:
ـ جهان پیش از مرگ و زندگی در آن، این کاربرد با معنای لغوی دنیا هماهنگ است.
ـ بهره گیری از امکانات جهانِ پیش از مرگ در جهت تأمین نیازهای مادّی و معنوی، دنیایی و آخرتی در کنار هم.
ـ بهره گیری از امکانات جهان پیش از مرگ در جهت تأمین خواسته های مادی به بهای از دست دادن ارزش های معنوی و آسایش آخرتی.
دنیا به معنای اول، از آیات الهی و نشانه های حکمت و قدرت اوست. به معنای دوم، دنیای ستوده و به معنای سوم، دنیای نکوهیده است.50
آنچه در ارتباط با دنیا، محور بحث های اخلاقی قرار می گیرد، دنیای نکوهیده است و آیاتی از قرآن کریم که زندگی دنیا را لهو و لعب،51 متاع غرور52 و حیات غیرحقیقی53 نامیده اند، به همین مضمون اشاره دارند. دنیای نکوهیده در حقیقت، رابطه ای نکوهیده است که انسان با دنیا برقرار می کند. در این نگاه، انسان دنیا را هدف نهایی تلقّی کرده و تمام همّت خویش را صرف بهره مندی از آن می کند و همین باعث می شود که از اطاعت خدا و دوستی و محبت او و به دست آوردن سعادت آخرتی باز ماند. چنین رابطه ای با دنیا، خاستگاه تباهی ها و رذایل اخلاقی نابودکننده است. آن چنان که امام صادق(ع) می فرمایند:
دنیا به منزلۀ پیکره ای است که سر آن، تکبّر و چشمش، آزمندی و گوشش طمع، و زبانش ریا و دستش شهوت و پایش خودپسندی و قلبش غفلت و رنگش نابودی و حاصلش زوال است؛ پس هر که دنیا دوست شد، دنیا به او تکبّر داد و هر که دنیا را پسندید، به او آزمندی داد و هر که به دنیا اطمینان کرد، او را بر مرکب غفلت نشاند، و هر که از کالای دنیا خوشایند شد، او را فریفت و برایش باقی نماند و هر که دنیا را گرد آورده و بخل ورزید، او را به قرارگاهش (آتش) درآورد.[54
دنیا و هوای نفس، دو حقیقت کاملاً مربوط به یکدیگرند. دنیا موضوع هوای نفس است. خواسته های انسان به دنیا تعلق دارند که مطلوب نهایی است؛ از این جهت که خواهشی در نفس انسان است، هوای نفس خوانده می شود و موضوع آن خواسته ها که منهای آخرت دنبال می شوند، دنیا نامیده می شود؛ همان دنیای نکوهیده ای که آدمی را از آخرت باز می دارد.55
4. دنیا در نظام اخلاقی اناجیل
در نظام اخلاقی اناجیل، نیز دنیا و دل بستن به ثروت های دنیایی از عوامل مهم انحطاط اخلاقی شمرده می شود. در قسمت هایی از انجیل مرقس، دل بستن به مال دنیا باعث محرومیت قطعی از ملکوت خدا و حیات معنوی معرفی شده است: «چه دشوار است دخول آنانی که به مال و اموال توکل دارند در ملکوت خدا، سهل تر است که شتر به سوراخ سوزن درآید از اینکه شخصی دولتمند به ملکوت خدا داخل شود.»56
براساس تعالیم اناجیل، اشخاص دنیاپرست به سبب غفلت از آخرت «نادان» شمرده شده اند: «خدا وی را گفت: ای احمق! در همین شب، جان تو را از تو خواهند گرفت؛ آنگاه آنچه اندوخته ای از آنِ که خواهد بود؟ همچنین است هر کسی که برای خود ذخیره کند و برای خدا دولتمند نباشد.»57 آنان برای به دست آوردن ثروت دنیایی یا حفظ آن، به انواع رذایل اخلاقی (از جمله حرص، طمع، ریا، نفاق، شهوت، کینه، نفرت و غفلت) دچار می شوند، از معنویت و انسانیت فاصله می گیرند و اعمال ناپسند انجام می دهند. چنان که مسیح(ع) علمای یهود را به دلیل حبّ دنیا و جاه و مقام با چنین ویژگی هایی وصف کرده است.58 مسیح(ع) توجه به آخرت و اعمال مؤمنانه را به ثروت اندوزی در آسمان تشبیه کرده و با ایجاد تقابل میان این معنا با ثروت اندوزی در دنیا، دنیامداری را بی ارزش و بی پایه و اساس خوانده است: «گنج ها برای خود بر زمین نیندوزید؛ جایی که بید و زنگ زیان می رساند و جایی که دزدان نقب می زنند و دزدی می نمایند؛ بلکه گنج ها به جهت خود در آسمان بیندوزید...؛ زیرا هر جا گنج تو است، دل تو نیز در آنجا خواهد بود.»59 و در موردی دیگر، دنیامداری و حبّ دنیا را به منزلۀ بندگی برای دنیا دانسته است: «و هیچ کس دو آقا را خدمت نمی تواند کرد؛ زیرا یا از یکی نفرت دارد و با دیگری محبت و یا به یکی می چسبد و دیگر را حقیر می شمارد. محال است که خدا و ممّونا [پول] را خدمت کنید.»60 به این ترتیب حبّ دنیا را عامل سقوط انسان از مقام بندگی خدا دانسته و تصریح می کند که حبّ دنیا باعث بندگی انسان در برابر دنیا خواهد شد و این، همان انحطاط و سقوط حقیقی انسان از مقام والای خویش است. در حالی که آرمان حقیقی عیسی(ع) درگذشتن از دنیا و ره سپردن در مسیر کمال است؛ از این رو، حضرت، بارها تأکید کرده که پیرو واقعی او، کسی است که صلیب خود را بردارد و در پی او برود.61 بر همین اساس است که حضرت در تأکید بر تعلق نداشتن به دنیا، به همراهان خود چنین فرمود: «اگر کسی نزد من آید و پدر و مادر و زن و اولاد و برادران و خواهران، حتی جان خود را نیز دشمن ندارد، شاگرد من نمی تواند بود و هرکه صلیب خود را برندارد و از عقب من نیاید، نمی تواند شاگرد من گردد.»62 تعبیر «خویشتن را انکار کند»63 نیز، بر همین معنا دلالت می کند؛ از همین روی است که حضرت، رهایی از همۀ تعلّقات و امکانات رفاهی و آسایشی را بهای پیروی از خود دانسته64 و به کسی که قصد دارد با او همراهی کند، می فرماید: «روباهان را سوراخ ها و مرغان هوا را آشیانه هاست؛ لیکن پسر انسان را جای سر نهادن نیست.»65 حضرت بر این اساس، رهبران دینی ریاکار و دنیاپرست را به شدت سرزنش می کرد66 و همین امر سبب شد تا آنان برای نابودی حضرت توطئه و اقدام کنند؛67 از این رو، می توان گفت که دچار شدن به دنیاپرستی از عوامل مهم انحطاط اخلاقی انسان در تعالیم اناجیل اربعه است.
5. شیطان در نظام اخلاقی قرآن
واژۀ شیطان از ریشۀ «شطن» به معنای دور شدن است: شَطَنَ: بَعُدَ و اَشطَنَ: اَبعَدَ و الشاطِنُ: البعیدُ عن الحقِ،68 این واژه در معنای اصلی خود، مفهومی وصفی دارد و به معنای «شریر» در قرآن کریم نیز به کار رفته است. گاه این واژه دربارة ابلیس و گاه به معنای عام و دربارة هر موجود شریری که شرارت در او ملکۀ راسخ شده، به کار رفته است: «وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ» (انعام: 112)؛ و بدین گونه برای هر پیامبری، دشمنانی از شیاطین انس و جن برگماشتیم.
وجود شیطان، یک واقعیت انکارناپذیر است که قرآن کریم بر آن تصریح کرده و داستان شیطان شدنش را به تفصیل بیان نموده است (اعراف: 11ـ18). براساس آیات قرآن کریم، شیطان اجازه یافت که دام ضلالت و گمراهی را بر سر راه انسان بگستراند. او این هدف را با استفاده از روش های متعدد اعمال می کند که عبارتند از:
وسوسه: «فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطانُ قالَ یا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لا یَبْلی» (طه: 120)؛ پس شیطان او را وسوسه کرد، گفت: ای آدم! آیا تو را به درخت جاودانگی و فرمانروایی بی زوال راه بنمایم؟
زینت دادن گناهان و اعمال ناپسند: «قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ» (حجر: 39)؛ گفت: پروردگارا! به سبب آنکه مرا گمراه کردی، من هم [باطل را] در روی زمین حتماً بر ایشان می آرایم و همه را گمراه می کنم.
ایجاد فراموشی و غفلت در انسان: «... وَ إِمَّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْری مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ»(انعام: 68)؛ و اگر شیطان [آن را] از یاد تو برد، بعد از آنکه متذکر شدی، با قوم ستمکار منشین.
نزع و فسادانگیزی: «...وَ قَدْ أَحْسَنَ بِی إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ وَ جاءَ بِکُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّیْطانُ بَیْنِی وَ بَیْنَ إِخْوَتِی...» (یوسف: 100؛ فصلت: 36)؛ ... و به من احسان نمود که مرا از زندان بیرون آورد و شما را از بادیۀ [کنعان به اینجا] آورد؛ پس از آنکه شیطان میان من و برادرانم را برهم زد... .
دعوت انسان و وعده دادن به او: «وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ...»(ابراهیم: 22؛ نساء: 120)؛ و شیطان هنگامی که کار از کار گذشت، گوید: در حقیقت خدا به شما وعده راست داد و من هم به شما وعده دادم و با شما خلاف کردم... .
تزیین اعمال سوء: «...وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ...»(عنکبوت: 38 و نمل: 24)؛ ...و شیطان کارهایشان را در نظرشان بیاراست و از راه بازشان داشت... .
نجوا و القائات شیطانی به قلب انسان: «انّما النجوی مِن الشیطانِ لِیحزُنَ الذین آمنوا........» (مجادله: 10)؛ جز این نیست که نجوا از شیطان است تا کسانی را که ایمان آورده اند، محزون کند... .
امر به فحشاء و منکر: «...وَ مَنْ یَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّیْطانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ...» (نور: 21)؛ ... و هرکس پیروی از گام های شیطان کند [بداند که] او قطعاً به فحشا و منکر امر می کند.
از آیات قرآن به دست می آید که نفوذ و تأثیر شیطان در انسان از راه هواهای نفسانی است. شیطان از هوای نفس، استقلال وجودی دارد؛ اما استقلال عملی ندارد و نمی تواند مستقل از هوای نفس، کاری به زیان انسان انجام دهد؛69 پس شیطان از راه تأیید هواهای نفسانی باعث غفلت از یاد خدا و آلودگی به گناهان و اعمال ناپسند شده، از ایمان منع یا آن را تضعیف می کند. او با القائات شیطانی در قلب انسان سبب فساد، تباهی، درگیری، خشونت، اختلاف و نفاق شده، فحشاء و منکر را رواج می دهد و با تأیید امیال نفسانی سبب بروز و تقویت رذایل اخلاقی در انسان شده، او را به انحطاط و تباهی سوق می دهد. بنابراین می توان گفت آنچه انسان را از رسیدن به ارزش های اخلاقی باز می دارد، همان هوای نفس است که موضوع آن، زندگی دنیاست و به وسیلة شیطان، تأیید و آراسته می گردد.70
6. شیطان در نظام اخلاقی اناجیل
شیطان پیشوای عاصیان و ضد تقدّس و عدالت و پر از تکبر و مکر و حیله است. او، روحی شقی، مطرود و ملعون است و همواره در پی آن است که تخم نفاق، دشمنی، ظلم و قساوت را در قلب های انسان ها افکنده و آنها را از بندگی منحرف ساخته و به گمراهی بکشاند.71 بر اساس فقراتی از اناجیل، تورات موسی(ع) و نوشته های دیگر انبیا، منسوخ نشده و عیسی(ع) آنها را تأیید و تکمیل کرده است.72 شیطان و داستان نافرمانی او از خداوند و رانده شدنش از درگاه ربوبی و نیز سوگندش برای گمراهی بشر که در تورات مطرح شده، از اعتقادات مسیحیان نیز هست. آنها معتقدند که شیطان به صورت مار داخل باغ عدن شد و حوا را فریفت حوا نیز آدم را به گناه واداشت.73 بر این اساس شیطان به آدم و حوا در دستیابی به میل و خواستۀ نفسانی شان مدد رساند و باعث هبوط آنان به جهان پر رنج شد. اناجیل اربعه، شیوه های عملکرد شیطان در گمراه کردن انسان را به شرح ذیل طرح کرده اند:
6ـ1. وسوسه
انجیل مرقُس داستان تعمید یافتن عیسی(ع) به وسیلة یحیی و نزول روح بر حضرت و در پی آن، استقرار چهل روزه در بیابان را به اجمال بیان کرده و شیطان را عامل وسوسه کردن حضرت معرفی می کند؛74 اما انجیل متی و لوقا، این ماجرا را به تفصیل نقل کرده اند؛ بر اساس این فقرات، شیطان با وسوسه کردن عیسی(ع) به قدرت و حشمت و نیز القائات متعدد دیگر، حضرت را به فرمانبری از خود و سجده بر خویش دعوت کرده است.75 به همین دلیل مسیح(ع) به شاگردانش می آموزد که در دعای خود از خدا بخواهند تا آنان را از وسوسه های شیطان (ابلیسِ شریر) دور نگاه دارد و خود نیز، چنین دعا می کند: « ای پدر ما که در آسمانی! نام تو مقدس باد... . و ما را در آزمایش میاور؛ بلکه از شریر ما را رهایی ده.»76
6ـ2. ربودن ایمان
در فقراتی از اناجیل، شیطان، ربایندۀ ایمان انسان معرفی شده است:77 در انجیل متی، حضرت عیسی(ع) در ضمن تمثیلی، ربودن ایمان از قلب انسان به وسیلة شیطان را چنین حکایت می کند «وقتی برزگری به جهت پاشیدن تخم بیرون شد و چون تخم می پاشید، قدری در راه افتاد و مرغان آمده آن را خوردند... [و منظور از این مثل این است که] کسی که کلمۀ ملکوت را شنیده، آن را نفهمید، شریر می آید و آنچه در دل او کاشته شده است، می رباید. همان است آنکه در راه کاشته شده است... .»78 آن گاه در فقره ای دیگر، این تمثیل را چنین توضیح می دهد که « برزگر کلام را می کارد و اینان اند [غیر مؤمنین] به کنارۀ راه؛ جایی که کلام کاشته می شود و چون شنیدند، فوراً شیطان آمده، کلام کاشته شده در قلوب ایشان را می رباید... .»79
6ـ3. منحرف کردن انسان
عیسی(ع) نپذیرفتن حق و انحراف از دین الهی را نتیجة فرمانبری از شیطان دانسته و به بی ایمانان چنین خطاب می کند: «و شما از پدر خود ابلیس می باشید و خواهش های پدر خود را می خواهید به عمل آرید... او در راستی ثابت نمی باشد از آن جهت که در او راستی نیست... و اما من از این سبب که راست می گویم، مرا باور نمی کنید.»80
از مصداق های انحراف انسان، مبتلا ساختن او به گناه و خارج ساختن او از مسیر رشد و کمال و عدم دستیابی به سعادت ابدی در ملکوت خداوند است. به گزارش انجیل متی، در روز داوری، عیسی(ع) به اصحاب دستِ چپ چنین می گوید: «ای ملعونان! از من دور شوید در آتش جاودانی که برای ابلیس و فرشتگان او مهیا شده است؛ زیرا گرسنه بودم مرا خوراک ندادید...؛ پس ایشان به پاسخ گویند: ای خداوند، کی تو را گرسنه... دیده، خدمتت نکردیم؟ آن گاه در جواب ایشان گوید: ...آنچه به یکی از این کوچکان نکردید، به من نکرده اید، و ایشان در عذاب جاودانی خواهند رفت... .»81
بی شک التزام نداشتن بر امال ایمانی و قرار گرفتن در سلک شیطان باعث دخول آنان در عذاب جاودان می شود. بر این اساس شیطان، یکی از بزرگ ترین عوامل انحراف انسان ها از حقیقت است؛ زیرا او فرشته ای مرتد است که تا آنجا که بتواند، انسان ها را گمراه می سازد و آنان را به زیر پانهادن فرامین الهی وامی دارد. او اندک اندک دل های کسانی را که در تلاش برای خدمت به خداوند هستند، کور می کند تا بدانجا رسند که خدای واقعی را از یاد ببرند و او را بپرستند؛82 از این رو اناجیل، فرمانروایی دنیا را به شیطان نسبت می دهند: «وقت آن رسیده که خدا، مردم دنیا را داوری کند و فرمانروای این دنیا، شیطان را از قدرت بیندازد.»83
نتیجه گیری
نفس انسان (خود انسان) براساس نوع نگرش و جهان بینی اش، میان تمایلات غریزی و معنوی ترجیح قائل شده و برحسب نوع انتخاب خود، به صفات «أمّارة بالسوء» یا «لوّامه» و «مطمئنه» متصف می گردد. از آنجاکه هدایت انسان در مسیر کمال و نایل ساختن او به سعادت حقیقی (تقرب به خدا) هدف مشترک ادیان آسمانی است، نصوص دینی ضمن تبیین مسیر رشد و کمال و معرفی مصداق های هدایت و سعادت، چگونگی رویارویی انسان را با موانع کمال و سعادت تبیین کرده اند. بر اساس تعالیم قرآن و اناجیل اربعه، مهم ترین موانع کمال و سعادت انسان هوای نفس، دنیا و شیطان است. رابطۀ این موانع بدین گونه است که انسان با اختیار، برای ارضای تمایلات غریزی، مادی و دنیایی خود می کوشد؛ پس دنیا موضوع تمایلات نفس قرار گرفته و انسان آن را هدف اصلی خود تصور می کند؛ شیطان نیز این افکار و تمایلات را تأیید کرده و می آراید و انسان را از دستیابی به کمال و سعادت حقیقی (قرب الهی) باز می دارد؛ از این رو، مبارزه با نفس، جزو تعالیم اساسی نظام های اخلاقی قرآن و اناجیل اربعه است. بر این اساس می توان نتیجه گرفت که تعالیم قرآن و اناجیل در این خصوص، مشترکات فراوانی دارند؛ اگرچه بعدها و در متون دیگر عهد جدید (نامه های پولس) طرح و ترویج آموزۀ «نجات»، راه رسیدن به کمال و سعادت حقیقی را به گونه ای دیگر رسم کرد.
1. proceed on cross path
2. عباس رسول زاده، و جواد باغبانی، شناخت مسیحیت، ص 76.
3. حسین توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ، ص 116.
4. ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج 2، ص 214.
5. ابن منظور، لسان العرب، ج 2، ص 304.
6. همان.
7. علی اکبر دهخدا، لغتنامۀ دهخدا، ج 1، ص 1537.
8. ابن منظور، همان، ج 2، ص 304.
9. حسین بن محمد راغب، المفردات، ص 149.
10. خواجه نصیرالدین طوسی، اخلاق ناصری، تصحیح مجتبی مینوی، ص 10.
11. ابن مسکویه، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، ص 27.
12. ملااحمد نراقی، معراج السعاده، ص 32-30.
13. سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان،ج 19، ص 9.
14. مدثر: 38؛ بقره: 256؛ انسان: 3.
15. محمدتقی مصباح، اخلاق در قرآن، ج 1، ص 24.
16. همان، ص 26.
17. سیدمحمدحسین طباطبائی، همان، ج 11، ص 23.
18. همچنین ر.ک: نجم : 41-38؛ حج: 77؛ یونس : 52؛ فصلت: 46؛ انعام: 104؛ فاطر: 18.
19. توبه: 95؛ نساء: 123؛ اسراء: 7؛ یونس: 108.
20. علی شیروانی، اخلاق اسلامی و مبانی نظری آن، ص 154.
21. سیدمحمدحسین طباطبائی، همان، ج 4، ص 67.
22. محمد فتحعلی خانی، آموزه های بنیادین علم اخلاق، ج 1، ص 17.
23. محمدتقی مصباح، همان، ص 85.
24. سیدمحمدحسین طباطبائی، همان، ج 20، ص 611.
25. احزاب: 71.
26. همچنین ر.ک: مائده: 119؛ توبه: 20ـ21 و 77.
27. مرقس/30:12.
28. متی:9:5، همچنین ن . ک: لوقا:6: 35، یوحنا:12:1.
29. یوحنا:36:3؛ همچنین ر.ک: یوحنا: 47:6؛ یوحنا:24:5.
30. متی :5 :8.
31. لوقا:6: 23.
32. متی، مرقس، لوقا.
33. لوقا:12 : 31.
34. متی:19:5.
35. غلاطیان:2: 20-16 و 3: 28-23، اول قرنتیان : 1: 30-18.
36. متی:13 : 42-41.
37. اعراف: 176.
38. جاثیه: 23.
39. سیدمحمدحسین طباطبائی، همان، ج 16، ص 75.
40. محمد: 16.
41. مائده: 70.
42. متی: 14: 12 -1.
43. متی: 26: 41 همچنین ن. ک : مرقس: 14: 38، لوقا: 22: 40.
44. مرقس:7: 23 -20 همچنین ن. ک متی :15 :20 – 19.
45. متی:6: 23.
46. توماس آکمپیس، اقتداء به مسیح، ترجمه سعید عدالت نژاد، ص 44.
47. ابن فارس، همان، ج 2، ص 303.
48. اعراف: 169.
49. اسراء: 18.
50. محمد محمدی ری شهری، دنیا و آخرت از نگاه قرآن وحدیث، ص 18-15.
51. انعام: 32.
52. حدید: 20.
53. عنکبوت: 64.
54. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 73، ص 105.
55. محمدتقی مصباح، همان، ص 127.
56. مرقس: 10: 25-24.
57. لوقا:21:12-20.
58. متی :23:36 -2.
59. متی :6: 21-19.
60. متی :6: 24.
61. عباس رسول زاده، و جواد باغبانی، همان، ص 76.
62. لوقا: 14: 27-25.
63. مرقس:8:34.
64. عباس رسول زاده، و جواد باغبانی، همان، ص 89.
65. متی : 8: 20 -19 و لوقا:9: 58-57.
66. متی:23: 36-1 و لوقا: 11: 54-39.
67. حسین توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ، ص 119.
68. ابن منظور، همان، ج 3، ص 437.
69. محمدتقی مصباح، همان، ص 131.
70. همان.
71. جیمز هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص 546.
72. متی: 5: 17.
73. پیدایش :3: 24-1.
74. مرقس:1: 13-9.
75. متی:4: 9-1 و لوقا:4: 13-1.
76. متی:6: 13-10 و لوقا:11: 4-2.
77. لوقا:22: 32-31.
78. متی:13: 19-3 و لوقا:4: 9-1.
79. مرقس:4: 15-14، متی:13: 23-10 و لوقا: 8: 18-9.
80. یوحنا:8:46-44.
81. متی:25: 46-41.
82. دنیز ماسون، قرآن و کتاب مقدس درون مایه های مشترک، ترجمه فاطمه السادات تهامی، ج 1، ص 235.
83. متی: 25: 41 و یوحنا:15: 30.
منابع
قرآن کریم، ترجمه ابوالفضل بهرامپور، تهران، سازمان دراالقرآن الکریم، 1384.
ابن فارس، احمد بن زکریا، معجم مقاییس اللغه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1442.
ابن مسکویه، احمدبن محمد، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، قم، بیدار، 1370.
ابن منظور، لسان العرب، بیروت، دار صادر، 1997.
آکمپیس، توماس، اقتداء به مسیح، ترجه سعید عدالت نژاد، تهران، طرح نو، 1385.
توفیقی، حسین، آشنایی با ادیان بزرگ، تهران، سمت، 1381.
دهخدا، علی اکبر، لغتنامۀ دهخدا، تهران، مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، 1377.
راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، تحقیق صفوان عدنان داودی، بیروت، دارالشامیه، 1416.
رسول زاده، عباس و جواد باغبانی، شناخت مسیحیت، قم، مؤسسۀ آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، 1388.
شیروانی، علی، اخلاق اسلامی و مبانی نظری آن، قم، دارالفکر، 1379.
طباطبائی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، جامعه مدرسین، 1375.
طوسی، خواجه نصیرالدین، اخلاق ناصری، تصحیح مجتبی مینوی، تهران، خوارزمی، 1369.
فتحعلی خانی، محمد، آموزه های بنیادین علم اخلاق، قم، مرکز جهانی علوم اسلامی، 1379.
کتاب مقدس، ترجمۀ قدیمی، بی جا، انجمن پخش کتب مقدس، بی تا.
ماسون، دنیز، قرآن و کتاب مقدس درون مایه های مشترک، ترجمه فاطمه السادات تهامی، تهران، دفتر پژوهش و نشر سهروردی، 1385.
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1362.
محمدی ری شهری، محمد، دنیا و آخرت از نگاه قرآن وحدیث، قم، دارالحدیث، 1384.
مصباح، محمدتقی، اخلاق در قرآن، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، 1376.
نراقی، ملااحمد، معراج السعادة، مصحح موسی کلانتری دامغانی، تهران، پیام آزادی، 1388.
هاکس، جیمز، قاموس کتاب مقدس، تهران، اساطیر، 1377.
- قرآن كريم، ترجمه ابوالفضل بهرامپور، تهران، سازمان دراالقرآن الكريم، 1384.
- ابنفارس، احمد بن زكريا، معجم مقاييس اللغه، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1442.
- ابنمسكويه، احمدبن محمد، تهذيب الاخلاق و تطهير الاعراق، قم، بيدار، 1370.
- ابنمنظور، لسان العرب، بيروت، دار صادر، 1997.
- آكمپيس، توماس، اقتداء به مسيح، ترجه سعيد عدالتنژاد، تهران، طرح نو، 1385.
- توفيقي، حسين، آشنايي با اديان بزرگ، تهران، سمت، 1381.
- دهخدا، علي اكبر، لغتنامۀ دهخدا، تهران، مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، 1377.
- راغب اصفهاني، حسينبن محمد، المفردات، تحقيق صفوان عدنان داودي، بيروت، دارالشاميه، 1416.
- رسولزاده، عباس و جواد باغباني، شناخت مسيحيت، قم، مؤسسۀ آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1388.
- شيرواني، علي، اخلاق اسلامي و مباني نظري آن، قم، دارالفكر، 1379.
- طباطبائي، سيدمحمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، قم، جامعه مدرسين، 1375.
- طوسي، خواجه نصيرالدين، اخلاق ناصري، تصحيح مجتبي مينوي، تهران، خوارزمي، 1369.
- فتحعليخاني، محمد، آموزههاي بنيادين علم اخلاق، قم، مركز جهاني علوم اسلامي، 1379.
- كتاب مقدس، ترجمۀ قديمي، بيجا، انجمن پخش كتب مقدس، بيتا.
- ماسون، دنيز، قرآن و كتاب مقدس درون مايههاي مشترك، ترجمه فاطمهالسادات تهامي، تهران، دفتر پژوهش و نشر سهروردي، 1385.
- مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1362.
- محمديريشهري، محمد، دنيا و آخرت از نگاه قرآن وحديث، قم، دارالحديث، 1384.
- مصباح، محمدتقي، اخلاق در قرآن، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1376.
- نراقي، ملااحمد، معراج السعادة، مصحح موسي كلانتري دامغاني، تهران، پيام آزادي، 1388.
- هاكس، جيمز، قاموس كتاب مقدس، تهران، اساطير، 1377.