بررسی تطبیقی سنتهای بهجامانده از ادیان و باورهای ابتدایی در مسئلهی مرگ، در میان تاتارهای مسلمان و مسیحی
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
مرگ از قديميترين مسائلي است که انديشۀ انسان را به خود معطوف کرده است و آدمي از ديرباز با فکر کردن به اين مسئله، انديشهها و الگوهاي خاصي خلق کرده است. شايد بتوان ماناپرستي و نياپرستي را نخستين نمودهاي تفکر بشر، درخصوص مرگ دانست. فلاسفه و الهيدانان کوشيدهاند چرايي و چگونگي مرگ را تبيين کنند. با گسترش شاخههاي مختلف علوم، پزشکان و ساير دانشمندان نيز به اين مسئله ورود کرده، اين پديده را از منظري ديگر بررسي کردهاند؛ اگرچه تلاش براي فهم مسئلۀ مرگ و نظريهپردازي پيرامون آن، به دوران ابتدايي بشر بازميگردد. مطالعۀ آکادميک آن، با دو دانشمند قرن بيستم آرنولد فان ژينپ (Arnold van Gennep) و ويکتور ترنر (Victor Turner)، وارد مرحلة جديدي شد. بايد توجه داشت که در قرن نوزدهم نيز تلاشهايي در اين خصوص صورت گرفته بود، اما اين دو دانشمند، با قرار دادن مرگ در چرخۀ زندگي، که با تولد آغاز و با جواني، ازدواج و پيري تداوم و با مرگ تمام ميشود، توانستند مرگ را در چرخهاي وجودي قرار دهند و با بررسي آن در حيات اجتماعي، براي نخستينبار، مسئلة مرگ را به شکل آکادميک در چهارچوب علمي ـ تجربي بررسي کنند. ترنر معتقد است: از ميان اين مراحل، تولد و مرگ بهدليل تغييري که در ساختار هويتي فرد پديد ميآورند، اهميت بيشتري دارند (ترنز، 1967، ص405).
بايد توجه داشت که اهميت مسئلۀ مرگ و زندگي پس از آن، موجب شده عموم پيروان نسبت به تغيير و بهروزرساني اين آيينها مقاومت کنند. ازاينرو، آيينهاي مرگ نسبت به ساير آيينهاي ديني، کمتر دستخوش تغيير و تحول و بهروزرساني قرار ميگيرند. از اين منظر، آيينهاي مرگ در مطالعات اديان جايگاه خاصي دارند. همچنين، دليل اينکه اقوام مختلف با وجود پذيرش دين جديد، همچنان برخي سنتهاي باستاني خود را حفظ ميکنند نيز همين مسئله است. دليل تفاوت در آيينهاي سوگواري ميان جوامع مختلف پيروان يک دين نيز با اين نگاه توجيه و تبيين ميشود. به اين ترتيب، مطالعۀ آيينهاي مرگ علاوه بر آثار الهياتي در جامعهشناسي و انسانشناسي ديني نيز حائز اهميت است.
قوم تاتار، که سابقۀ گروش آنان به دين اسلام به قرن دهم ميلادي بازميگردد، بهدليل قرار گرفتن در جغرافيايي دور از جهان اسلام و نداشتن تعامل مداوم با آن، از سنتهاي اسلامي دور مانده بود. اين عامل، بعدها در دورۀ حاکميت روس و فشارهاي ظالمانۀ تزارها براي همسانسازي ديني و فرهنگي اقوام مختلف اين امپراتوري، تقويت شد. به اين ترتيب، تاتارهاي مسلمان نتوانستند سبک زندگي و سنتهاي خود را با جهان اسلام تطبيق دهند و برخي از انديشهها و سنتهاي باستاني آنان برجاي ماند. همچنين، تلاش امپراتوري روس براي همسانسازي فرهنگي و ايجاد هويت روسي واحد در امپراتوري، به حفظ بيشتر اين سنتها دامن زد؛ سنتهايي که در حقيقت مقومات فرهنگ تاتاري و وجه تمايز آنها با ساير اقوام بودند. سابقۀ گرايش تاتارهاي مسيحي نيز به دين مسيحيت بسيار جديد است. آنها که از قرون شانزده و هفدهم به مسيحيت گرويدهاند، مدتزمان طولاني با اين سنتها و آيينها زيسته و پس از پذيرش دين جديد، همچنان اين سنتها را حفظ کردهاند. به اين ترتيب، ضرورت مطالعه و بررسي اين مسئله در قوم تاتار، بهدليل تراکم سنتها و آيينهاي بهجامانده از اديان و باورهاي ابتدايي در اين قوم، روشن است. نقشي که تاتارهاي مسلمان ميتوانند در تعاملات ديني ميان ايران و روسيه داشته باشند نيز ضرورت شناخت اين قوم را دوچندان کرده است.
اين مقاله کوشيده است ابتدا با معرفي اجمالي قوم تاتار، خواننده را با آنها آشنا سازد. سپس با تبيين جايگاه مرگ، تصويري کلي از نظام فکري اين قوم در مسئلۀ مرگ ارائه کند. آنگاه مسئلۀ مرگ را در دو بُعد باورها و آيينها، به صورت تطبيقي ميان تاتارهاي مسلمان و مسيحي با محوريت سنتها و آيينهاي بهجامانده از اديان ابتدايي مطالعه و بررسي کند.
تاتارها
استفاده از واژة «تاتار» براي اشاره به اين قوم، نخستين بار در قرن هشتم ميلادي در کتيبههاي اورخون بوده است (فخري، 1380، ج6، ذيل «تاتار»؛ اُگل، 1978، ص51). در بن واژهشناسي اين کلمه آمده است كه واژۀ «تاتار»، ترکيبي از واژة «tat» بهمعناي «بيگانه» و پسوند «ar» يا «er» بهمعناي شخص و فرد است (فضلالله، 1373، ج3، ص2058-2059). به اين ترتيب، عنوان تاتار به معناي افراد و اقوام بيگانه، از قرن نهم استفادۀ گستردهاي يافت. در منابع چيني، اين واژه به شکل «تاتا» (Ta-ta) آمده است (ساندرز، 1363، ص209؛ اُگل، 1978، ص51).
اگرچه وجود اين قوم و استفاده از نام تاتار براي آن، به دوراني بسيار پيش از يورش مغول بازميگردد، اما عمدۀ کاربست اين واژه، پس از يورش مغولان و براي اشاره به قوم مغول بوده است. در ادبيات مورخان بزرگ اسلامي، چون ابنخلدون، ابناثير، ابنکثير و ديگران، واژة «تاتار» مترادف با مغول بهکار رفته است (ر.ك: ابناثير، 1385، ج12، ص358، 361 و 362؛ ابنکثير، 1986، ج13، ص82 و ج14، ص66؛ ابنخلدون، 1971، ج4، ص536، 540 و ج6، ص515). منابع غربي و روسي نيز کلمۀ «تاتار» را به قوم و جانشينان چنگيزخان اطلاق ميکردهاند (آكينر، 1995، ص51). با گذر زمان و در دورۀ روسيه تزاري، شاهد استعمال تعابيري چون «تاتاري» (Tatarskiy) يا «ترکيتاتاري» (Turetsko-Tatarskiy) براي همة اقوام مسلمان آن سرزمين هستيم (New world Encyclopedia, Under “Tatars”). فارغ از بحثهاي قومشناختي و واژهشناختي، وجود مستقل قوم تاتار (غير از مغول)، پيشفرض گرفته شده و بحث آن به منابع مربوط موکول ميشود.
تاتارها، بزرگترين اقليت کشور روسيه هستند. آنان علاوه بر جمهوري تاتارستان، که بيش از يکچهارم تاتارهاي جهان در آن ساکن هستند، در نواحي مختلف آسياي ميانه، قفقاز، سيبري، کريمه و اروپاي شرقي زندگي ميکنند و مهاجران گستردهاي نيز در سراسر جهان دارند. در يک تقسيمبندي عمده، ميتوان تاتارها را به سه دستة: 1. تاتارهاي شرقي؛ يا تاتارهاي سيبري که عمدتاً در نواحي غربي سيبري و شهرهاي «امسک» (Omsk)، «تومن» (Tumen) و «بارابا» (Baraba) زندگي ميکنند؛ 2. تاتارهاي ميانه؛ شامل تاتارهاي تاتارستان، باشقيرستان، آستراخان و بهطورکليتر، تاتارهاي ساکن حوزة رود ولگا؛ 3. تاتارهاي غربي؛ شامل تاتارهاي شبهجزيره کريمه، اروپاي شرقي، لهستان، ليتواني، بلاروس و روماني و تاتارهاي ساکن در حوزة قفقاز و آناتولي تقسيمبندي کرد (آلكايا، 2008، ص6). دين غالب تاتارها، اسلام حنفيمذهب است. بااينحال، اقليتي از تاتارهاي مسيحي موسوم به کرياشن نيز وجود دارند که عمدتاً در نتيجۀ سياستهاي همسانسازي ديني امپراتوري تزاري در قرون شانزده تا نوزده، به اين دين گرويدهاند. شاخههاي مختلف تاتار با وجود هويت واحد و اشتراکات فرهنگي، بهدليل ارتباط و مبادلات فرهنگي که با همسايگانشان داشتهاند، در برخي سنتها و آيينها تفاوتهايي با يکديگر دارند.
جايگاه مرگ
تاتارهاي مسلمان، با پذيرش دين اسلام و شريعت آن، اصول شرعي کفن و دفن، غسل و... را همچون ساير مسلمانان جهان، بهشيوة اسلامي بهجا ميآورند. درعينحال، برخي عناصر غيراسلامي برآمده از انديشههاي ابتدايي، مربوط به جهان ديگر را که در طول قرنها پيش از پذيرش اسلام بهوجود آمده بودند، نيز حفظ کردهاند. اين مسئله، شامل تاتارهاي مسيحي که برخي عناصر اعتقادي پيشامسيحي را حفظ کردهاند نيز ميشود (لپشكينا، 2010، ص248). حفظ هويت قومي، در انتقال اين انديشهها نقش اساسي داشته است.
پيش از هرچيز بايد گفت: تاتارها مرگ را خواست خدا و پلي براي رسيدن به خدا و حرکت بهسوي او ميدانند. آنها معتقدند: بايد به خواست خدا احترام گذاشت. ازاينرو، نوعي اعتقاد ديني وجود دارد که نبايد با صداي بلند در خانۀ متوفي گريست و بايد با صبر و بردباري به خواست خداوند احترام گذاشت. دليل اينکه تاتارها نسبت به خودکشي، ديدگاه بسيار بدي دارند نيز همين مسئله است، به طوري که تا همين اواخر رسم بوده کسي را که خودکشي ميکرده، بيرون ديوارهاي گورستان دفن ميکردهاند (زاريپووا، 2008، ص157).
شايد نبود فرهنگ ماتم و عزا در تاتارهاي شرقي و ميانه نيز برآمده از همين نظام اعتقادي باشد. آنها براي مناسبتهاي سوگواري واژه و اصطلاح خاصي ندارند و اصطلاحات و تعابير تسليتآميزشان، چه در سوگ بزرگان و شخصيتهايشان و چه در سوگ درگذشت اقوام و بستگان، حالت ماتمگونه ندارد و عمدتاً دعاي خير است. براي مثال، هنگام شرکت در آيينهاي سوگواري، از تعابيري چون «مکانش جنت باد» (Urnı ocmaqta bulsın) يا «ايمانش همراهش باد» (İmanı yultaş bulsın) يا «خداوند رحمتش کند» (Allanıñ rähmätendä bulsın) استفاده ميکنند. اين مسئله، در ميان تاتارهاي غربي بهدليل مجاورت و مراوداتي که با دولت عثماني و جهان اسلام داشتهاند، صادق نيست.
همچنين، بايد توجه داشت که رنگ سياه نزد تاتارها، نمادي از جهان آخرت و عالم مردگان است. بااينحال، رنگ عزا و ماتم نيست. تاتارها براي آيينهاي مرگ لباس سياه نميپوشند، بلکه بهعکس در اين مواقع از لباس سفيد استفاده ميکنند. اما بايد توجه داشت که رنگ سفيد نيز رنگ ماتم و سوگواري نيست، بلکه رنگي مقدس است که در آيينهاي تولد و ازدواج نيز پوشيده ميشود. در اين ميان، تنها تاتارهاي آستراخان را بايد استثنا کرد که براي آيينهاي مرگ رنگ سياه ميپوشيدند و همچون برخي اقوام ترکي ايراني، تا يک سال از رفتن به مجالس شادي خودداري ميکردند (بايازيتوا، 1992، ص281). مسلماً همجواري با جغرافياي جهان اسلام و شهر دربند، که از دورۀ خلفا به سرزمينهاي اسلامي ملحق شده بود، در شکلگيري چنين سنتي بيتأثير نبوده است.
تاتارها، اعياد ديني و برخي اعياد غيرديني را با حضور بر مزار درگذشتگان و ياد آنها آغاز ميکنند. اعياد فطر، قربان و سابانتوي، از جملۀ اين اعياد هستند. اين مسئله نيز بهنوبۀ خود، بر جايگاه مرگ در انديشه و جهانبيني تاتارها و دوري آن از فضاي سوگ و ماتم دلالت دارد. بررسي ضربالمثلهاي تاتاري در مسئلۀ مرگ نيز ميتواند در اين راستا مفيد باشد. ضربالمثلهايي چون «مرگ براي مرد بهتر از خلف وعده است» (Kişiniñ süzi ülgençi üzi ülsin) يا «گفتن حقيقت و مرگ، بهتر از گفتن دروغ و زندگي کردن است» (Yalgan söylep yaşegençe, ras söylep ülgen yakşı).
تاتارها عزرائيل را مسئول قبض روح و گرفتن جان ميدانند. عزرائيل، فرشتهاي خشن است که جان را با جدا کردن بندبند استخوانها، از بدن جدا ميکند (اسخاكوف، 2014ب، ص300). روايت اسلامي فرمان خدا بر اخذ خاک از زمين، که نهايتاً تنها عزرائيل موفق به آن ميشود، در بين آنان اهميت خاصي دارد (زاريپووا، 2008، ص151). توفان مينيولين (Tufan Minnullin)، اديب معاصر تاتار در نمايشنامه معروف «Äldermeştän Älmändär»، عقايد تاتارها را در مسئلۀ مرگ، در قالب گفتوگوي مردي با عزرائيل بهخوبي بيان کرده است.
تاتارها معتقد به دشواري جان سپردن هستند. آنان معتقدند: جان آدمي به مدت سه روز در کنار بدن مانده، از آن جدا نميشود و ميگريد. پس از گذشت سه روز، آزادي بهدستآمده را با هيچچيز عوض نميکند و ديگر به بدن بازنميگردد (همان، ص157). ازاينرو، آيينهاي خاصي براي اين سه روز وجود دارد. براي مثال، بلافاصله پس از مرگ متوفي، روي تمامي آينههاي داخل خانه را به مدت سه روز ميپوشانند. يا پس از گذشت سه روز، خانه را تميز کرده، ديوارها و پردهها را شسته و نظافت ميکنند (همان، ص161).
کهنسالان عموماً از پيش براي مرگ آماده ميشوند. آنان با خواندن کتابهاي مناجات و قرآن و رفتن به مساجد و تهيۀ وسايل کفنودفن خويش، به اين مسئله اهتمام ورزيده و مهياي سفر ابدي ميشوند. آنان معتقدند: آماده شدن براي مرگ طول عمر ميآورد. تاتارهاي سنتيتر معمولاً صندوقچهاي تهيه کرده و بهتدريج، کفن و خيراتي را که در مجلس ترحيم پخش ميشود، در آن جمع ميکنند (همان، ص157).
باورها
باورهاي عامه، که در حقيقت برونريز ناخودآگاه جمعي جامعه محسوب ميشوند، در مطالعات اديان بهعنوان معياري براي سنجش ميزان رسوخ الهيات در جامعه انگاشته شده و از اين منظر، حائز اهميت هستند. مطالعه و شناخت اين باورها در مورد قوم تاتار، چنانچه اشاره شد، بهدليل تراکم انديشههاي بازمانده از اديان ابتدايي، ضرورتي دوچندان دارد. در اين راستا، به برخي باورهاي عامه در مسئلۀ مرگ اشاره ميشود.
تاتارها کلاغ سياه را «مرغ روح» يا «مرغ آخرت» ميدانند (همان، ص156). آنان معتقدند: اگر کلاغي سياه بر بام خانهاي نشسته و صداهاي غيرمعمولي درآورد، خبر از مرگ در آن خانه ميدهد. همچنين، سگي که در حال زوزه کشيدن زمين را نگاه کند نيز خبر از مرگ ميدهد. شکستن ناگهاني شيشه ساعت، يا آينه نيز دلالت بر وجود مرگ در آن خانه دارد (همان).
تاتارها معتقدند: اگر به صورت اتفاقي درختي در گورستان بشکند، به اين معناست که کسي ميميرد و جنازۀ جديدي به گورستان ميآيد (غلماناف، 1999، ج2، ص59). همچنين، اگر نيمهشب به شکلي غيرمعمول صداي بريدن درختان شنيده شود، کسي در حال مرگ است و ملائک در حال آماده ساختن قبر وي هستند. اگر ستون اصلي خانه بشکند، به مرگ يکي از ذکور خانه تعبير ميشود. همچنين، سالي که ستاره دنبالهدار ديده شود، سالي با مرگومير زياد خواهد بود (زاريپووا، 2008، ص156).
گاهي اينگونه باورهاي مرتبط با مرگ با عالم خواب و رؤيا نيز آميخته ميشوند. براي مثال، تاتارها معتقدند: ديدن اسبي به رنگ آبي آسماني در نزديکي خانه و نيز اگر گاو نري در خواب به كسي حمله كند، بهمعناي مرگ يکي از اهل خانه است (همان). ديدن مار نيز به معناي دشمني يا مرگ است (كالافات، 2006، ص345؛ كالافات و گونگور، 2011، ص100). اگر کسي در خواب يکي از درگذشتگان را ببيند که او را با خود ميبرد، بهمعناي نزديکي زمان مرگ وي است (زاريپووا، 2008، ص156).
تاتارها معتقدند: اگر بيمار يا محتضر با کلماتي چون «راه» يا «ميآيم» هذيان گويد، يا اطرافيان را براي کسب حلاليت فرابخواند، مرگ او نزديک است (همان). درصورتيکه محتضر مدت زيادي در بستر به حالت مرگ بوده و جان نسپارد، چشمانتظار ديدن کسي است و بايد او را ببيند تا دل کنده و جان بسپارد. همچنين، اگر متوفي در روز پنجشنبه يا جمعه فوت کند و پس از مرگش باران يا برف ببارد، دلالت بر پاکي و وضعيت بسامان وي در جهان ديگر دارد (همان، ص157).
آنان معتقدند: اگر کسي شب به گورستان برود، عمرش کوتاه ميشود. همچنين، اگر گورستان را با دست نشان دهد، بيماري منجر به مرگي را به سوي خود جلب کرده است. در اين مواقع، بايد سريع انگشت خويش را گزيده و بگويد: «من اشاره نکردم، شيطان اشاره کرد» (گيلما، 1999، ج2، ص259).
آيينها
آيينهاي مرتبط با مرگ و تدفين
رسم است بر بالين کسي که بهسختي بيمار است، مُلا دعوت شود. ملا، با حضور بر بالين محتضر، از او درباره ديوني که بر گردن دارد، اعم از قرض يا قول ميپرسد تا در صورت وجود، بهجا آورده شود. سپس، ملا دعا کرده و محتضر در صورت توان آن را تکرار ميکند (كانژاربك، 2018، ص25). پس از آن، ملا سوره يس را ميخواند (فوكس، 1844، ص77). آنان معتقدند: درصورتيکه موعد مرگ شخص رسيده باشد، اين کار موجب خروج راحت روح از بدن و کم شدن رنج مرگ ميشود. در صورتي هم که موعد مرگ آن شخص نرسيده باشد، قرائت اين سوره موجب بهبودي وي خواهد شد. همچنين، رسم است براي تسهيل خروج روح از بدن، يک قاشق آب به محتضر نوشانده ميشود يا در صورت ممکن نبودن، لبهاي وي را خيس ميکنند. اين کار موجب ميشود در آن شرايط که تشنگي بر انسان غالب ميشود، شيطان به محتضر آب ندهد (تاتاري، 2001، ص362؛ فوكس، 1844، ص73).
تاتارهاي کرياشن (تاتارهاي مسيحي)، برخلاف مسلمانان که عزرائيلِ ملک را مسئول قبض روح ميدانند، معتقدند: ارواح نياکان براي قبض روح متوفي ميآيند (اسخاكوف، 2014الف، ص136). آنها محتضر را هنگام مرگ به حياط ميبرند تا روح وي با خانهاش وداع کند. در غير اين صورت، روح نميخواهد از بدن جدا شود و جان دادن طولاني و سخت خواهد بود. بلافاصله پس از مرگ نيز چشمهاي محتضر را ميبندند. آنان معتقدند: در غير اينصورت شخص ديگري در خانه خواهد مرد (همان). همچنين، فک ميت را با دستمال يا روسري ميبندند که دهانش باز نشود. صورتش را نيز با پارچهاي ميپوشانند و شياي فلزي روي پارچه ميگذارند. به عقيدۀ کرياشنها، آهن اجنه را از ميت دور ميسازد (تاتاري، 2001، ص362-363).
با مرگ متوفي روي همۀ آينههاي خانه پوشانده ميشود. آينه راهنمايي به جهان ديگر است. ديگر سطوح منعکسکننده همچون تلويزيون نيز با حوله پوشانده ميشوند. همچنين همه ظروفي که در آنها آب هست، با حوله پوشانده ميشوند تا روح متوفي نتواند با آنها تماس داشته باشد (همان). رسم است روز مرگ در خانه متوفي، غذا و نوشيدني خورده نميشود. معمولاً همسايهها اهالي خانه را براي صرف غذا و چاي به خانۀ خويش ميبرند. آنان معتقدند: خاکستر مرگ بر آنجا نشسته است. ازاينرو، غذا و نوشيدنيهايي را که رويشان باز بوده، دور ميريزند. با اين حال، در برخي جوامع تاتاري (عمدتاً تاتارهاي غربي)، در خانۀ متوفي قرباني ذبح شده و احسان داده ميشود.
تاتارهاي مسلمان، ميت را سريع دفن ميکنند. درصورتيکه متوفي شب هنگام بميرد، يا درصورتيکه بستگان نزديکش در شهرهاي ديگري باشند و بايد منتظر آمدن آنها شد، تدفين را به روز ديگري موکول ميکنند. در اين زمان، آيين «مراقبت مرده» (Üle Saqlav) بهجا آورده ميشود. بر اين اساس، تمام درهاي اتاقي که متوفي در آن قرار دارد، تا زمان خروج متوفي از آن، باز گذاشته ميشوند. همچنين، ازآنجاکه ميت نبايد تنها باشد، يک نفر که معمولاً يک پيرزن است، پشت درب اصلي به حالت ايستاده يا گاه نشسته، به ذکر و تسبيح ميپردازد. برخي از سالخوردگان نيز به اتاق آمده، بالاي سر متوفي به ذکر و قرائت قرآن ميپردازند. اين شرکتکنندگان سالخورده، با خود «خيرات»ي (khayer) چون حوله، دستمال، شال، روسري، صابون و... براي پخش کردن بين شرکتکنندگان ميآورند. انتظار ميرود سکوت و پرهيز از سخنان روزمره در اين مجلس رعايت شود (تاتاري، 2001، ص363؛ زاريپووا، 2008، ص158).
برخلاف تاتارهاي مسلمان، تاتارهاي کرياشن آيين «مراقبت مرده» را با سروصداي بسيار بهجا ميآورند. بدينمنظور، جوانان در اتاق حاضر شده، بازيهاي پرسروصدا کرده و با صداي بلند اشعاري طولاني در ارتباط با آخرت (Akhirat bethe) ميخوانند تا ميت را از ورود ارواح شيطاني (Ubyr) محافظت کنند. آنان معتقدند: اين ارواح شيطاني بدن ميت را خورده و شکل آن را ميگيرند. وجود آنها هنگام شستن ميت قابل تشخيص است؛ بدين شکل که جسد بيروح ميت با آب گرم يا سرد ميلرزد (اسخاكوف، 2014ب، ص300).
حفر قبر نيز توسط گروهي از جوانان، بهطور داوطلبانه و بهخاطر مسئوليت ديني انجام ميشود. حفر قبر مطابق با شرع مقدس اسلام بوده و تاتارها به اين مسئله اهتمام تام ميورزند. اما برخي خردهفرهنگها نيز در اين مسئله وجود دارد که بايد بدان اشاره کرد. براي مثال، در گذشته کساني که قبر را حفر ميکردند، تکهاي نان به ربالنوع گورستان پيشکش ميکردند تا اجازه دفن ميت را بدهد (فوكس، 1844، ص74؛ تاتاري، 2001، ص363). جواناني که بهنوبت قبر را حفر ميکنند، بيل را به دست هم نميدهند، بلکه بيل را زمين ميگذارند تا ديگري بردارد، در غير اينصورت، مرگ ديگري اتفاق خواهد افتاد. قبر حفرشده نيز خالي رها نميشود. عدهاي در کنار قبر تا آمدن ميت ميايستند. اين کار، بايد در سکوت انجام شود. گاهي اوقات تا هنگام آمدن ميت شياي آهنين مثل تبر، بيل يا تيشه درون قبر مينهند (فوكس، 1844، ص74؛ تاتاري، 2001، ص363). تاتارهاي کرياشن نيز با انداختن پول فلزي درون قبر به ربالنوع زمين (Cir İyase)، پيشکش تقديم ميکنند (زاريپووا، 2008، ص159).
تاتارها معتقدند: اگر در هنگام حفر کردن قبر، به سنگي برخوردند، يا زمين فروريخت، يا آب درآمد يا به هر شکلي حفر قبر به مشکل برخورد، دلالت بر وضع نابسامانِ پيش روي متوفي دارد. در مقابل، اگر اين امور بهراحتي پيش رفت، دليلي بر پاکي و وضع مساعدِ پيش روي متوفي انگاشته ميشود. درصورتيکه قبر سه بار فروريزد، بهمعناي نداشتن صلاحيت براي دفن در اين گورستان است (همان).
آمادهسازي شرايط غسل و کفن بر عهدة زنان است. مشارکت در اين مسئله، نشاندهندۀ احترام آنان به متوفي است (فوكس، 1844، ص73). پس از اينکه خبر آماده شدن قبر رسيد، غسل ميت شروع ميشود. سطل يا وسيلهاي را که با آن آب روي ميت ريخته ميشود، همان موقع خريده و از آنچه قبلاً موجود بوده، استفاده نميکنند. آبي که براي شستوشوي ميت بهکار ميرود، مشمول اين قاعده ميشود. بر اين اساس، يکي از نزديکان متوفي، آب تازه تهيه ميکند. در گذشته که آب را از رودخانهها ميآوردند، رسم بوده روي سطل را با حوله يا دستمالي ميپوشاندند و آن را بدون اينکه زمين بگذارند و بدون صحبت حتي يک کلمه، تا خانه ميآوردند. سطلها را در خانه بر روي يک ميز، که از پيش با دستمالي پوشانده شده بود، مينهادند (اسخاكوف، 2014ب، ص301).
متوفي زن را فقط زنان و متوفي مرد را مردان غسل ميدهند. اين مسئله در مورد همسران و کودکي که هنوز به سن سخن گفتن نرسيده، استثناست. اگرچه همچنان ترجيح به همجنس بودن است. ازآنجاکه شستن ميت، نوعي نيکوکاري و در ميان تاتارهاي مسلمان ثواب تلقي ميشود، در صورت نبود بستگان، تاتارها اين کار را داوطلبانه و رايگان انجام ميدهند (كانژاربك، 2018، ص25). امروزه غسالهايي براي اين منظور وجود دارند (تاتاري، 2001، ص364). در گذشته رسم بوده براي هر ميت به صورت جداگانه از تخت شستوشو و تابوتي که با آن ميت حمل ميشود، استفاده شود. آنها اين وسايل را پس از استفاده در گورستان چال کرده، يا به رودخانه ميافکندند (همان). امروزه در اکثر گورستانها غسالخانهاي وجود دارد که همۀ تجهيزات لازم، اعم از لوازم حفر قبر، شستوشوي ميت و حتي تابوت در آن موجود است. اين ادوات، از گورستان خارج نميشوند تا احياناً مرگ به روستا راه نبرد (همان، ص364-365).
تاتارهاي کرياشن، ميت را بر روي تخته درختي خاص، که از پيش تهيه شده، شستوشو ميدهند. آنها هنگام شستن ميت، آتشي از چوب درخت اورس (juniper) روشن ميکنند. لباسهاي ميت را دفن کرده يا ميسوزانند. آب استفادهشده براي شستن را نيز به محلي متروک ميريزند (همان).
پس از اتمام غسل، ميت را در تابوت نهاده، بهسوي گورستان حرکت ميکنند. تابوت را دستکم چهار نفر بهسوي گورستان حمل ميکنند. طبق آموزههاي ديني، مستحب است که با سرعت حرکت کنند. البته اين به معناي دويدن نيست، بلکه حرکت با گامهاي بلند و سريع است. حمل ميت نيز بهگونهاي است که از خانه تا ورودي گورستان، پاي ميت جلو بوده و با ورود به گورستان، سر ميت جلو قرار ميگيرد. شرکتکنندگان در طول مسير از امور اخروي و مرگ ياد ميکنند (كانژاربك، 2018، ص25).
نماز ميت در ورودي گورستان، گاه نيز در خروجي خانه خوانده ميشود (فوكس، 1844، ص74؛ تاتاري، 2001، ص365). گذاشتن جنازه درون قبر، معمولاً بهدست نزديکترين اقوام و عموماً توسط فرزندان انجام ميشود. تاتارها به اينکار «گورگه ايندرو» (Gürgeİñderü)، بهمعناي «در گور نهادن» ميگويند. ميت پس از قرار گرفتن در گور «گور اِيهسي» (Gür İyesi)، بهمعناي «صاحب گور» خوانده ميشود (بايازيتوا، 1922، ص263). پس از دفن ميت، شرکتکنندگان اطراف قبر مينشينند تا مُلا قرآن بخواند؛ ملا غالباً در کنار قبر سورة ملک را ميخواند (فوكس، 1844، ص74). پس از پايان، همه به خانۀ مرحوم بازگشته، دعايي کرده و به خانۀ خود ميروند (كانژاربك، 2018، ص26).
تاتارهاي کازان پيش از گذاشتن جنازه در قبر، هديهاي موسوم به «صدقه گور» به روحاني ميدهند. اين هديه تا قرن نوزدهم عمدتاً چهارپايي مثل اسب، گاو يا قوچ بوده است. امروزه، با تغيير سبک زندگي، پول نقد به ميزان ارزش حيوان جايگزين شده است (فوكس، 1844، ص74؛ تاتاري، 2001، ص365). در ميان تاتارهاي مسلمان، روستاهاي مناطق سيبري و آستاراخان و نيز تاتارهاي مسيحي کرياشن، اين هديه به شکل مرغ، تخممرغ يا يک فرآوردۀ آردي است (تاتاري، 2001، ص366؛ اسخاكوف، 2014ب، ص302). معمولاً ملا نيز آن را به مراسم احسان متوفي ميبخشد (زاريپووا، 2008، ص161). علاوه بر اين هديه، در تاتارهاي کرياشن «فديه» نيز مرسوم است که معمولاً حيواني چهارپا چون گاو يا اسب است (تاتاري، 2001، ص366؛ اسخاكوف، 2014ب، ص302).
رسم است که به غسالها نيز هديه داده شود. اين هديه، عمدتاً يک دست لباس کامل است که شامل جوراب، کفش و حتي روسري براي غسالههاي خانم نيز ميشود. تاتارها معتقدند: اگر اين کار را نکنند، ميت در آن دنيا عريان خواهد بود. همچنين، به کساني که در حمل ميت کمک کردهاند نيز حولههايي هديه داده ميشود (تاتاري، 2001، ص366؛ اسخاكوف، 2014ب، ص302). در گذشته رسم بوده که لباسهاي ميت را به اذانگو ميبخشيدهاند (فوكس، 1844، ص74؛ تاتاري، 2001، ص365).
تاتارهاي مسلمان معتقدند: شب اول قبر ملائکي براي سؤال و جواب نزد ميت ميآيند. ازاينرو، شب اول ملا در گورستان کنار قبر متوفي مانده و به خواندن قرآن ميپردازد. تاتارهاي مسيحي معتقد به تشکيل محکمهاي بلافاصله پس از دفن ميت هستند (اسخاكوف، 2014ب، ص303). آنان معتقدند ارواحي وجود دارند که با گرز و نيزه آتشين بلافاصله پس از دفن ميت به قبر درآمده و از او دربارۀ اعمالش در دنيا ميپرسند. به عقيدۀ آنان، در فاصلۀ چهل قدمي از قبر با گذاشتن گوش بر زمين، ميتوان صداي اين ارواح بازجو را شنيد. اما اين کار، گناه بزرگي محسوب ميشود و بايد از آن اجتناب کرد (همان).
درخصوص شکل و ساختار قبر نيز بايد گفت: تاتارهاي کرياشن با پذيرش مسيحيت، از الگوهاي مسيحي در اين مسئله تبعيت ميکنند. اما تاتارهاي مسلمان، ضمن رعايت ضوابط شرعي اسلام، ساختار سنتي ظاهر قبرها در دوره اردوي زرين و خانات کازان را تا حدودي حفظ کردهاند. بر اين اساس، ساخت سازههاي خانهمانند بر سر مزارها، آنچنان که در خانات کازان مرسوم بوده، يا مانند آنچه در مزار حاکمان اردوي زرين ديده ميشود، همچنان، در برخي جوامع کوچک تاتاري وجود دارد. اين سازهها، «دوربه» (dürbe) يا «بورا» (bura) ناميده ميشوند، امروزه براي ثروتمندان بهکار ميرود (تاتاري، 2001، ص307-371). همچنين، رسم است اطراف مزار حصار کوچکي عموماً به رنگ آبي آسماني کشيده ميشود. گاه اين حصارها را به رنگ سبز، که نمادي از معنويت اسلامي است، رنگ ميکنند. بنابر سنتي که در اين مسئله وجود دارد، باقيماندۀ رنگ و فرچهاي که با آن حصار را رنگ کردهاند، به خانه نميآورند و آن را در گورستان باقي ميگذارند. همچنين، غالباً زن و شوهر را درون يک حصار ميگذارند.
کاشت درخت و بوتههاي گل بر سر مزار، که نمادي از باززايي و تولد دوباره است، از گذشتههاي دور در ميان تاتارها رايج بوده است. تاتارها، بدينمنظور عموماً از درخت راش (Beech) استفاده ميکردند. اين درخت، از ديرباز نزد ترکها مقدس انگاشته شده است (زاريپووا، 2008، ص162). در گذشتههاي نزديک، تاتارهاي مسلمان حتي روي قبرها را نيز با چوب درخت راش ميپوشاندند. بالاي سر قبر هم يک سنگنوشته به زبان ترکي مينهادند (تاتاري، 2001، ص370-371). دانشمندان مردمشناسي وجود گورستاني با درختان راش و قبرهاي «دوربه»دار را نشان مناطق تاتارنشين ميدانند (زاريپووا، 2008، ص163).
تاتارهاي مسلمان، به مقابر اوليا و بزرگان دين اعتقاد راسخ دارند و به گرفتن شفا و حاجت از مقابر اوليا معتقدند. زيارت مقابر اوليا، قرباني، صدقه، دعا و... در ميان آنان، کاملاً رايج است. تاتارهاي سيبري، به مقابر اوليا «آستانا» (astana) ميگويند (تاتاري، 2001، ص372). درنهايت، بايد گفت: تاتارها براي حفظ قبور و شناخت قبور اقوام اهميت بسياري قائلاند. جمله معروفي وجود دارد که امروزه در ورودي گورستانها، مشهود است: «در زمان حيات قدرشان را بشناس، پس از مرگ قبرشان را».
آيينهاي يادبود
مراسم ترحيم و آيين يادبود متوفي در ميان تاتارهاي مسلمانان، در روزهاي سوم، هفتم، چهلم و سالگرد برگزار ميشود. در گذشته تاتارهاي کرياشن نيز به پيروي از سنتهاي باستاني و تعاملي که با مسلمانان داشتهاند، آيينهاي يادبود را در روزهاي سوم، هفتم و چهلم براي متوفي ميگرفتهاند. اما با پذيرش دين مسيحيت و قدرت گرفتن اين دين، از قرن نوزدهم شاهد انتقال مراسم يادبود از روز هفتم به نهم هستيم (تاتاري، 2001، ص366؛ اسخاكوف، 2014ب، ص303).
اولين آيين، پس از خروج ميت از خانه برگزار ميشود که طي آن، عدهاي از زنان جمع شده و آبيستاي (Abystay) ـ خانمي که معمولاً ادارة مجالس ديني را به دست ميگيرد ـ قرآن ميخواند و به نشانه تکريم، ظرفي آرد جلوي وي ميگذارند (تاتاري، 2001، ص366). مراسم سوم و هفتم در تاتارهاي ميانه اهميت بيشتري دارد. براي اين مراسم، عموماً از مردان و زنان مسن دعوت ميشود. اين مراسم براي مردان و زنان، بهصورت جداگانه برگزار ميشود. به اين صورت که در روز سوم از مردان و در روز هفتم از زنان يا بهعکس دعوت ميشود. براي مراسم چهلم نيز تعداد کمي از مردان و زنان دعوت ميشوند (همان، ص369). تاتارهاي کازان، در روز پنجاهودوم متوفي نيز صدقه يا احسان ميدهند. آنان معتقدند: در اين روز استخوانها از گوشت جدا ميشوند و متوفي در حال عذاب قبر است (زاريپووا، 2008، ص164).
براي مراسم ترحيم، معمولاً سفرههاي بزرگ و رنگيني پهن ميکنند. ميهمانان، يکييکي آمده و بر سر سفره مينشينند. کساني که ميآيند با سخن «خاکش سبک باد» (Awır tufrağı ciňel bulsın). به صاحب مجلس اداي احترام ميکنند (همان، ص165). ميهمانان بر سر سفره نشسته و دست به سفره نميزنند. پس از حضور همه ميهمانان و آمدن مُلا، صاحبخانه و برخي اقوام نزديک لباسهايشان را عوض کرده و جامه سپيد به تن ميکنند. پس از قرائت قرآن و دعا در حق متوفي، ابتدا همسر متوفي، سپس فرزندان و باقي بستگان نزديک و دور به نيت صدقه و کسب دعاي خير ديگران در حق متوفي، هدايايي که عمدتاً حوله، دستمال، صابون، پول نقد و... هستند به حاضرين تقديم ميکنند. فردي که اين هدايا را ميگيرد، در حق متوفي دعا ميکند. به اين ترتيب، ابتدا بستگان و سپس، کساني که ميخواهند اين کار را تکرار کرده و با دادن هدايا براي متوفي کسب دعاي خير ميکنند. در برخي جوامع تاتار، رسم است اين هدايا و صدقات از اجناسي باشند که دوام نسبي دارد. اجناسي مثل قاشق، فنجان، بشقاب و... تا بار هر بار ديدن آن ياد متوفي افتاده، وي را دعا کنند. در اين جوامع، کساني که پول ميگيرند نيز با آن پول اجناسي ازايندست ميخرند. بستگان متوفي تا چهل روز به زيارت قبرش ميروند (کانژاربک، 2018، ص26).
همچنين، تاتارهاي کازان معتقدند: روح متوفي تا چهلم، هر روز و پس از آن پنجشنبهها، به خانهاش به شکل پرنده يا پروانهاي سر ميزند. تاتارهاي کازان در روز سوم، خانه را تمييز ميکنند، زمين، در و ديوار، پنجره و هر آنچه با متوفي تماس داشته را شسته يا پاک ميکنند (تاتاري، 2001، ص366؛ اسخاكوف، 2014ب، ص301).
در تاتارهاي شيرناک (منطقه شيرناک ترکيه)، رسم است تا سه روز در خانه متوفي غذا پخته نشود. معمولاً اقوام و همسايگان براي اهل خانه غذا ميآورند (کانژاربک، 2018، ص26). تاتارهاي شيرناک در اين سه روز، از کساني که براي سرسلامتي ميآيند با قهوۀ تلخ بدون قند و شکر پذيرايي ميکنند (گوراُجاك، 2001، ص31؛ كالافات، 2011، ص107). روز سوم نيز براي کفاره گناهان، عبادات قضا شده و احياناً قسمهايي که مشمول کفاره ميشده، حدود بيست الي سي حلبي گندم به فقرا داده ميشود که به آن «اسقاط» (iskat) گفته ميشود. در روز هفتم نيز چند حيوان قرباني کرده و با آن غذايي تهيه و فقرا را اطعام ميکنند (همان).
تاتارهاي کريمه در روز نخست، حلوايي پخته و خيرات ميکنند. در مراسم روز سوم نيز احسان ميدهند. براي پذيرايي از ميهمانان از چاي، شکر، قند و... استفاده نميشود. روز هفتم نيز معمولاً کساني که براي سرسلامتي ميآيند، بهويژه خانمها با خود غذا ميآورند (كالافات و گونگور، 2011، ص107). به اين ترتيب، احسان روز هفتم را ميتوان به تعبيري مردمي دانست. پختن حلوا، که به زبان تاتاري به آن «آلبا» (Älbä) گفته ميشود نيز همچون ساير اقوام مسلمان در مراسم ترحيم رايج است. حلوا غالباً از روز سوم پخته ميشود، گاهي برخي اقوام تاتار، همچون تاتارهاي کريمه در روز نخست نيز ميپزند.
تاتارهاي مسيحي نيز حلوا خيرات ميکنند. آنها که به حفظ باورها و آيينهاي پيشين و تلفيق اين انديشهها با دين جديدشان شناخته ميشوند، مراقباند که هنگام پختن اين حلوا، تعدادشان حتماً فرد باشد. آنان معتقدند: رعايت نکردن اين مسئله، ميتواند منجر به مرگ يکي از اهالي خانه طي يک سال شود. اين حلوا، ميان کساني که در مراسم تدفين شرکت کردهاند خيرات ميشود و آنان بلافاصله آن را ميخورند. افرادي که حلوا گرفتهاند با هر لقمهاي که به دهان ميگذارند، ميگويند: «برسد به روح فلاني». باقيماندۀ اين حلوا نيز زير بغل ميت گذاشته ميشود تا در جهان بعدي به اقوام ميت برسد (اسخاكوف، 2014ب، ص302-303؛ تاتاري، 2001، ص367). ريختن مشروب بر قبر متوفي تا قرن نوزدهم در ميان تاتارهاي کرياشن مرسوم بوده است. آنان معتقدند: اين کار موجب ميشود روح متوفي در جهان بعد شاد باشد. بايد توجه داشت که جهان بعد براي کرياشنها، ترکيبي انتزاعي از جهان مادي بود که دقيقاً زير گورستان قرار داشت. ازاينرو، خانوادهها معمولاً چيزي شبيه کلبه در گورستان داشتند که بتوانند گاه با امواتشان در آن زندگي کنند (اسخاكوف، 2014ب، ص302-303).
تاتارهاي کرياشن معتقدند: روح متوفي تا چهل روز در همين جهان زندگي ميکند. ازاينرو، متوفي را در اين چهل روز همچون زمان زندگياش احترام کرده و به او توجه ميكنند. نخستين مراسم روز سوم برگزار ميشود. براي اين مراسم، از آشنايان و بستگان دعوت ميشود. براي اين روز، نانهاي مخصوصي پخته ميشود. ميهمانان نيز با خود غذاهايي ميآورند. سر سفره جاي متوفي خالي گذاشته ميشود. شرکتکنندگان به ترتيب، از بزرگ به کوچک سر ميز حاضر شده، به متوفي و درگذشتگان خانواده اداي احترام ميکنند. پس از خوردن احسان نيز مقدار کمي غذا روي زمين ريخته ميشود، تا در درز و شکاف زمين مانده و روح متوفي، که به اعتقاد آنها به مدت چهل روز به شکل پروانهاي به خانه سر ميزند، از آن بخورد. به همين دليل، کشتن پروانه تا چهل روز در خانۀ متوفي ممنوع است (همان، ص303).
مراسم سوم در ميان کرياشنهاي زاکامي شرقي، قدري متفاوت است. آنان براي اين مراسم، فقط از سه خانه ميهمان دعوت ميکنند. براي دعوت ميهمانان نيز کودکان را ميفرستند. اين کودکان وارد خانهها نشده و معمولاً از پنجره با صاحبخانه صحبت ميکنند. اين مسئله، بهخاطر اجتناب از ورود مرگ به خانه است. پذيرايي با نان پختهشده، غذايي خميري و مرغ يا اردک آبپز است. به هيچيک از غذاها ادويه زده نميشود. ميهمانان نيز با خود غذاهايي ميآورند. يکي از عناصر اجتنابناپذير اين مراسم، آماده کردن غذا در ماهيتابه است که به «تابا ايسه چيغارو» (taba ise chygaru) موسوم است. بر روي ميز، سه ظرف غذا و يک کوزه مشروب قرار ميگيرد. درصورتيکه مراسم ترحيم کودکي باشد به جاي مشروب، آب نهاده ميشود. بر روي اجاق مخصوص و در جايي که متوفي فوت کرده نيز بهطور جداگانه غذاهايي براي متوفي گذاشته ميشود. حاضران بهنوبت سر ميز آمده و به متوفي و اموات صاحبخانه اداي احترام ميکنند و با گفتن «باشد که غذا در برابرش باشد و غذاي بهشتي داشته باشد» (tәbersen, aldynda bulsyn, өҗmakh ashy bulsyn)، در حق متوفي دعا کرده، سپس از همه غذاهاي روي ميز تکه يا قاشقي خورده و از نوشيدني مينوشند. پس از اينکه همه اين کار را کردند، به حياط که معمولاً در آنجا ميز ديگري از پيش آماده شده، ميروند. در حياط نيز مجدداً ياد مرحوم را گرامي ميدارند. مقداري غذا نيز براي ميت بر زمين ريخته ميشود. سپس، درحاليکه آوازهاي ختم ميخوانند، ميت را تا درب خانه بدرقه ميکنند. پس از آن، مجدد به خانه بازگشته و ادامۀ غذايشان را ميخورند. اين بار کساني که در يادبود شرکت نداشتند هم، سر ميز دعوت ميشوند. يک ميز مخصوص هم براي کودکان تعبيه ميکنند. اهالي خانه نيز در اين ميز پذيرايي ميشوند. حين پذيرايي، از بهکار بردن واژگاني چون «بخور» و «بنوش» اجتناب ميشود (اسخاكوف، 2014ب، ص304).
مراسم روز چهلم از ساير روزها مهمتر است. بستگان و آشناياني که در مناطق دور ساکن هستند نيز، در اين مراسم شرکت ميکنند. ازاينرو، ميزبان خانه را از قبل آماده کرده و حمام را گرم ميکند. پس از استفاده از حمام نيز لوازم استحمام را همانجا باقي ميگذارد تا روح متوفي، که شبهنگام براي استحمام ميآيد، از آن استفاده کند. پارس سگها در شب، علامت آمدن اوست. تا چهل روز بستر متوفي، جمع نميشود و بر سر آن حولهاي آويخته و شمعي روشن ميکنند و معتقدند: در اين ايام، روح متوفي براي استراحت به خانهاش ميآيد. شبها، که روح متوفي به خانه ميآيد، يکي از صاحبان خانه بيدار ميماند تا خفتگان را از روح متوفي محافظت کند. اين شخص، روزها که روح متوفي رفته است، ميخوابد (اسخاكوف، 2014الف، ص136).
تاتارهاي کرياشن، براي مراسم چهلم سه قرباني ميبرند؛ قرباني اول يک گوسفند است در حق متوفي، قرباني دوم يک مرغ است در حق اموات و درگذشتگان فاميل و قرباني سوم يک ماهي است در حق همۀ اموات و درگذشتگان. آنان همچنين، استخوان گردن قرباني را به خاطر اينکه در طلسم و جادو از آن استفاده نشود، نزد خود نگاه ميدارند (بايازيتوا، 1992، ص265).
پيش از آغاز مراسم روز چهلم، بستگان به گورستان رفته و روح متوفي را به مراسم دعوت ميکنند. بر سر ميز غذا نيز، صندلي وي را در صدر مجلس يا کنار اجاق خالي ميگذارند. در برابر صندلي خالي متوفي، وسايل پذيرايي چون بشقاب، قاشق، ليوان و... نيز قرار ميدهند. همچنين، براي اينکه جاي او بهاشتباه، خالي تلقي نشود و کسي آنجا ننشيند، قاشق وي را بعکس ميگذارند. در سفره، غذاهايي چون ماهي سرخکرده، کرپ (غذايي ساخته از تخممرغ و آرد) و غذاي خميري پختهشده با آرد گندم قرار ميدهند. پس از پايان مراسم نيز روح متوفي را بهسمت جايگاهش در گورستان بدرقه ميکنند (زاريپووا، 2008، ص165). در برخي مناطق، براي اين منظور پس از پايان مراسم چند نفر براي بدرقة روح متوفي غذاها و مشروبي که در برابر صندلي متوفي قرار گرفته بود و همچنين استخوانهايي را که از سفره جمع شده (شرکتکنندگان دقت ميکند که استخوانها شکسته يا جويده نشوند)، جمع کرده و روح متوفي را تا گورستان بدرقه ميکنند. در آنجا، غذاها را به ستون حصار آويخته، مشروب را زير ستون ريخته و استخوانها را دفن کرده و به خانه بازميگردند. اين آيين، «سوياک اوزاتو» (söyak ozatu) ناميده ميشود. مشابه اين آيين، در ميان اقوام چواش و ماري نيز وجود دارد که کمتر در برخورد با ساير اديان و فرهنگها بوده و باورهاي باستانيشان را بيشتر حفظ کردهاند (همان).
تاتارهاي روستايي منطقه ماماديش (Mamadysh) تاتارستان، در مراسم چهلم و سالگرد متوفي، آيين مشابهي موسوم به آيين بدرقة استخوان برگزار ميکنند. در اين روز صاحبخانه، يک گوسفند يا قوچ قرباني کرده و ميهمانان را براي مراسم دعوت ميکند. ميهمانان به شکلي خاص، بهگونهاي که مردان نزديک درب قرار گيرند، گرد ميز مينشينند. براي پذيرايي، آبگوشتي از سمت چپ قرباني تهيه ميشود. پس از پايان غذا نيز استخوانها را در سبدي خاص، که يکي از حاضرين بر گردن آويخته، جمع ميکنند. پس از آن، ميهمانان در حرکتي نمادين، چهل گام بهسوي گورستان حرکت ميکنند و استخوانها را در چهلمين گام بر زمين ميريزند. سپس، در حال بازگشت به روستا، آوازهاي مخصوص ختم ميخوانند (اسخاكوف، 2014الف، ص143-144).
چنانچه ميدانيم آيينهاي مرگ، در حقيقت احکام عملي دين در مواجهه با مسئلۀ مرگ هستند. علت تراکم اين باورها و سنتهاي بهجامانده از اديان و باورهاي ابتدايي در ميان تاتارهاي مسيحي را بايد در کمداشت آيينهاي مربوط در مسيحيت يافت. چنانچه پيشتر اشاره شد، بهدليل اهميتي که مرگ و زندگي پس از مرگ دارد، تاتارهاي کرياشن پس از پذيرش دين مسيحيت در کمداشت اين آيينها، همچنان به حفظ سنتهاي پيشين خود اهتمام ورزيدند. اما تاتارهاي مسلمان، بهرغم دوري از جغرافياي جهان اسلام، بهدليل احکام عملي اسلام درخصوص مرگ، کمتر از تاتارهاي مسيحي با اين خلأ مواجه شدهاند و اين سنتها در ميان تاتارهاي مسلمان بسيار کمتر است. همچنين، تاتارهايي که تحت تأثير شرايط سياسي و تبليغات گسترده امپراتوري تزاري به دين مسيحيت گرويدند، در جامعة مسلمان تاتار، مقبوليت خود را از دست داده و طرد شدند. درمقابل، مسيحيان اسلاوي، که اسلام را ويژگي قوم تاتار و مسيحيت را منحصراً در نژاد اسلاوي ميدانستند، از تاتارهاي مسيحي بهگرمي استقبال نميکردند. به اين ترتيب، اين اقليت تاتار به حفظ و احياي برخي از سنتهاي ابتدايي گرايش يافتند. اين باورها و آيينها، بهقدري قدرتمند و ريشهدار هستند که از ميان انبوه آيينها، از دوران تاريک فشارهاي سياسي براي همسانسازي قومي در قرون هفده و هجده و پس از آن، دورۀ فشارهاي ظالمانه کمونيستي گذر کرده، به دورۀ معاصر رسيدهاند. بازشناسي اين آيينها، افزون بر ثمرات الهياتي، در برقراري تعامل سازنده با تاتارها بهعنوان پلي فرهنگي در روابط ايران و روسيه حائز اهميت است.
نتيجهگيري
با توجه به آنچه گذشت، آيينهاي مرگ در قوم تاتار، در حقيقت آميزهاي از سنتهاي بهجامانده از اديان و باورهاي ابتدايي و تلفيق آنها با آيينهاي ديني در نظام اسلامي و مسيحي هستند. تراکم اين سنتها در ميان تاتارهاي مسيحي، بيش از تاتارهاي مسلمان است. تاتارهاي مسلمان، که در قرن دهم به اسلام گرويده بودند، در مواجهه با غناي فکري و عملي دين اسلام، بهويژه در احکام مرتبط با مرگ، بسياري از سنتهاي ديني پيشين خود را واگذاشته و بخش اندکي از اين سنتها را ـ به دلايلي که گذشت ـ حفظ کردند. اما اقليتي از تاتارها، که از قرون شانزدهم و هفدهم به دين مسيحيت گرويده بودند، در مواجهه با خلأ يا کمداشت آيينهاي مربوط در دين مسيحيت، در حفظ اين سنتهاي آبا و اجدادي کوشيدند. بايد توجه داشت كه بخش عمدهاي از اين آيينهاي بهجامانده نيز بهنوبه خود، در جامعة اسلامي تاتار متلبس به روح اسلامي شدند. براي مثال، اگرچه آيين «مراقبت مرده» در هر دو شاخه مسلمان و مسيحي تاتارها وجود دارد، اما اين آيين در تاتارهاي مسلمان، با تلبس به روح اسلام همراه با قرائت قرآن و ذکر تسبيح همراه شد. ولي در تاتارهاي مسيحي، همچنان با آيينها و بازيهاي مخصوص همراه است. پختن حلوا نيز اگرچه از ديرباز در ميان ترکان و تاتارها رايج بوده است، در تاتارهاي مسلمان تحت تأثير روح اسلامي همسو با جهان اسلام شده، ولي تاتارهاي مسيحي با حفظ سنتهايي همچون فرد بودن افرادي که در پخت اين حلوا شرکت ميکنند و نهادن باقيمانده آن در زير بغل ميت درون قبر، همچنان به شيوههاي ابتدايي خود، آن را بهجا ميآورند. ازايندست مسائل، ميتوان به انديشة حضور متوفي در خانه اشاره کرد. اگرچه تاتارهاي مسلمان با اين عقيده، با مرگ متوفي براي سه روز روي آينه و اشيا منعکسکننده را پوشانده، بستر وي را جمع نميکنند، اما بايد توجه داشت که تاتارهاي مسيحي عطف به اين انديشه، بستر متوفي را تا چهل روز جمع نکرده و معتقد به حضور وي در خانه و حتي استحمام وي در حمام و حتي امکان آسيب رساندن به اهل خانه هستند. اين مسئله، در قلمرو باورها نيز بههمين شکل است و تراکم اين باورها در تاتارهاي مسيحي، بيش از مسلمان است. بهطورکلي، علت مسئله را ميتوان در غناي سبک زندگي اسلامي و برنامه کامل دين اسلام براي همة ابعاد زندگي فردي و اجتماعي دانست.
در يک کلام، مرگ در جهانبيني تاتاري، اتمام حيات نيست، بلکه پلي به حيات اخروي انگاشته ميشود. با توجه به اينکه مرگ خواست خداست، به آن احترام گذاشته و از شيون و ماتم خودداري ميشود. کهنسالان نيز با تهيۀ لوازم کفنودفن و پرداختن به امور معنوي، از پيش براي مرگ آماده ميشوند. پس از مرگ نيز اين وظيفۀ اطرافيان است که ياد و خاطرة متوفي را زنده نگاه دارند. آنان در ايام و مراسم مختلف، با حضور بر سر مزار بستگان، ياد و خاطرۀ آنان را گرامي ميدارند. اين مسئله، در تمام اعياد ديني و برخي اعياد غيرديني کاملاً مشهود است.
- ابنخلدون، 1971، تاریخ ابنخلدون، بیروت، مؤسسة الاعلمی.
- ابنکثیر، اسماعیل بن عمر، 1986، البدایة و النهایة، بیروت، دار الفکر.
- ابن¬اثیر، علیبن محمد، 1385، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر.
- ساندرز، جوزف، 1363، تاريخ فتوحات مغول، ترجمه ابوالقاسم حالت، چ دوم، تهران، اميرکبير.
- فخري، حجت، 1380، «تاتار»، دانشنامه جهان اسلام، تهران، بنياد دائرةالمعارف اسلامي.
- فضلاللّه، رشيدالدين، 1373، جامع التواريخ، تصحيح و تحشيه محمد روشن و مصطفي روشني، تهران، البرز.
- Akiner, Shirin, 1995, Sovyet Muslumanları, translators Tufan Buzpinar, Ahmet Mutlu, Istanbul, İnsan Yayınları.
- Alkaya, Ercan, 2008, “Siberiya tatar türkleri”, Türkish Studies, Istanbul, Vol.3, issue 7, p.1-16.
- Bayazitova, Flora, 1992, Ğomerneñ Öç Tuyı, Kazan, Tatarstan kitap Neshriyati.
- Fuchs, Karl, 1844, Kazan Tatars in statistical and ethnographical relations, Kazan.
- Giylmanov, Galimjan, 1999, Tatar Miflari, Vol.2, Kazan, Tatarstan kitap Neshriyati.
- Gürocak, Halit, 2001, şırnak’takı tatar aşireti’nin halk inanışları ve şırnak ilinin günümüz inanç coğrafiyası, M.A thesis, Elazig, Firat university, Social sciences Institute.
- Iskhakov, Radik , 2014a, Religioznyĭ sinkretizm i tradit︠s︡ionnai︠a︡ obri︠a︡dnostʹ tatar-kri︠a︡shen Volgo-Uralʹi︠a︡ (XIX--nachalo XX): sbornik materialov i dokumentov, Kazan, Academy of Science.
- _____ , 2014b, Ocherki istorii tradit︠s︡ionnoĭ kulʹtury i religioznosti tatar-kri︠a︡shen: (XIX-- nachalo XX), Gasyrlar avazy, Vol.3, issue 4, p.297-307.
- Kalafat, Yaşar, 2006, Balkanlardan uluğ Türkistana Türk halk inançları, V-VI, Ankara, Berikan yayınevi.
- Kalafat, Yaşar and Betül Güngör, 2011, Türk-Tatar Halk İnançları, Ankara, Berikan Yayınevi.
- Kanzharbek kyzy, Gulkayir, 2018, Çağdaş Türk Lehçelerinde Ölüm Kavramı, M.A Thesis, T.C. Istanbul University, social Sciences Institute.
- Lepeshkina, Larisa, 2010, “Funeral rite of Kazan Tatars and Tatars-Kryashen: sociocultural features (XX century)”, development paradigm, p.248-252.
- Ögel, Bahaeddin, 1978, Tatar, Islam Ansiklopedisi, Vol. 12, 5th Edition, Istanbul, Milli Eğitim Basımevi.
- Tatari, 2001, Editors: R. K. Urazmanova, S.V. Cheshko, Moscow, Nayka.
- Turner, Victor. W., 1967, The Forest of Symbols: Aspects of Ndembu Ritual, New York, Cornell University press.
- Zaripova, Çülpan, 2008, “Tatar Türklerinde Cenaze Merasimleri”, Ç.Ü. Sosyal Bilimler Enstitüsü Dergisi, Vol.17, issue 1, p.155-168.