بررسی صلح از دیدگاه منونایت، بر اساس اندیشة تشیع
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
مسئلة جنگ و صلح، خشونت و مدارا، توسل به زور و منع از آن، از مهمترين مباحث حقوقي و سياسي در ادوار مختلف تاريخ بوده است. در اينکه آيا هر يک از جنگ و صلح، داراي ارزش ذاتي و مطلقاند، يا ضد ارزش و يا هر دو اموري اقتضايي و تابع شرايطاند، ديدگاههاي مختلفي وجود دارد. نگاه به اين مسئله در اديان مختلف، ازجمله مسيحيت و مذاهب درون آنها نيز متفاوت است و مقالات و کتب متعددي در زمينة جنگ و صلح و شرايط آن نوشته شده است که اين نوشتار در مورد مذهب خاصي، به نام «منونايت» ميباشد. منونايتها (Mennonites) گروهي از آنابپتيستها (Anabaptists) هستند که بهعنوان يکي از انشعابات اصلي نهضت اصلاحگري، يا پروتستانتيسم (Protestantism) در مسيحيت محسوب ميشوند و در قرن شانزدهم، پا به عرصه وجود نهادند (مکگراث، 1378، ص63). «آنابپتيسم» (Anabaptism)؛ بهمعناي «تعميد مجدد» است و آنابپتيست به فردي اطلاق ميشود که معتقد است: غسل تعميد بايد در سن بلوغ شخص و به انتخاب و ارادة خود او صورت گيرد. بههمين دليل، منونايتهاي اوليه تحت عنوان آنابپتيستها شناخته شدند؛ چراکه آنان غسل تعميد را دوباره در مورد کساني که در زمان نوزادي اين مراسم را بهجا آورده بودند، انجام دادند (مکگراث، 1393، ج1، ص120). نام اين فرقه از اسم شخصي بهنام منو سيمون (Menno Simon) (1492-1561) گرفته شده است. در سالهاي اوليه شکلگيري اين مذهب، منونايتها با آزار و اذيت و شکنجه زيادي از سوي مخالفان مواجه شدند و حتي بدون محاکمه کشته ميشدند (كازانووا، 1994، ص43).
يکي از شاخصههاي اعتقادي منونايتها، تأکيد بر صلحطلبي و مخالفت با هر نوع جنگ است. درواقع آنها حامي صلح مطلق هستند و از هرگونه مقاومت و دفاع در برابر ظالمان اجتناب ميکنند. بر اين اساس، هميشه درصدد برقراري صلح و عدالت هستند. اما در محدودهاي که منجر به ايستادگي و مقاومت و حتي جنگ دفاعي نشود؛ چراکه آن را خلاف مذهبشان ميدانند. درصورتيکه اين نوع نگاه از ديدگاه مذهب تشيع، ديدگاه متعادلي نيست و به افراط کشيده شده و قابل نقد است؛ چراکه درست است که از ديدگاه اکثريت شيعيان، در اسلام صلح و همزيستي مسالمتآميز مسئلهاي اصيل و ريشهدار است، اما افزون بر اين، به اين نکته نيز توجه شده که گروهي از انسانها راه ظلم و تعدي به ديگران را برميگزينند و به فساد و تباهي ميپردازند. ازاينرو، يک دين نميتواند نسبت به چنين وضعي دستورالعمل نداشته باشد و درصدد رفع ظلم از ستمديدگان برنيايد. اينجاست که گفته ميشود اسلام در برابر دشمنان و کفرانديشان، صلح مشروط را پيشنهاد ميکند: در دين اسلام روحيه جنگ و ستيزهجويي و کشورگشايي نفي، و در مقابل آن مسئلة جهاد بهعنوان اقدامي دفاعي، انساندوستانه و در راستاي گسترش صلح و امنيت جهاني، در پرتو حاکميت الاهي و نفي حاکميت طاغوتها و مبارزه با ظلم و بيعدالتي مجاز شمرده شده است.
بنابراين، نقد و بررسي نظريه منونايتها در راستاي صلح ضروري است؛ زيرا منونايتها بهعنوان مسيحيان متدين با نوع نگاه خاصي که نسبت به مسئلة صلح و عدم مقاومت دارند، بهدنبال ايجاد و برقراري عدالت و صلح و سازش در جامعه هستند. هرچند که اين مسئله از اين جهت در جاي خود، مثبت و مفيد است، اما چون همين نوع نگاه بهدليل همهجانبه نبودن و بهگونهاي افراطي بودن منجر به ظلم نيز خواهد شد، لازم است اين ديدگاه بهصورت جامع براساس عقايد شيعه مورد بررسي قرار گرفته تا بتوان در اين زمينه، ديدگاه متعادل و جامعي را معرفي کرد.
تبيين صلح از نگاه منونايت
همانگونه که در مقدمه گذشت، منونايتها بهعنوان شاخهاي از مسيحيت پروتستان، ديدگاه ويژهاي نسبت به مسئلة صلح دارند، مبني بر اينکه حتي قائل به جنگ دفاعي نيستند و بهطور کلي بر عدم مقاومت تأکيد دارند و ادعا ميکنند که اين نوع نگاه براساس تعليمات عيسي مسيح است. ازاينرو، ابتدا به بيان برخي مستندات فکري منونايتها در اين راستا ميپردازيم (لوون، 1991، ص8-102).
مستندات و مباني فکري منونايت در ارتباط با صلح
موعظة بالاي کوه
یکی از معروفترین بخشهای «انجیل» آموزهها و سخنانی است که عیسی مسیح بر فراز یکی از کوههای اطراف شهر جلیل معروف به کوه زیتون، خطاب به شاگردان خود و گروه بسیاری از مرد و زن و پیر و جوان از تمام یهودیه و اورشلیم که کنار ساحل صور و صیدون به مشایعت او آمده بودند، بیان نمود (متی، ۵-۷؛ لوقا ۶). موعظه بالای کوه برای تاریخنویسان در طول سدههای پس از آغاز جریان انتشار مسیحیت، اهمیت بالایی داشته و دارد؛ زیرا چندین مورد از آموزههای اصلی مسیحیت را شامل میشود (اردستانی، 1367، ص۳۵-۳۸).
در تاريخِ آنابپتيستها و منونايتها، اعتقاد به «عدم مقاومت» (Nonresistance)، ريشه در ايمان به تعليمات عيسي مسيح بهخصوص «موعظه بالاي کوه» (Sermon on the Mount) دارد (متي، 5-7). طبق انجيل متي، مسيح به شاگردانش اينگونه موعظه کرد: «در مقابل انسان شرور مقاومت نکنيد و به کسي که به تو بدي ميکند بدي نکن و اگر کسي بر گونة راست تو سيلي ميزند گونة ديگر خود را به طرف او بگردان. هرگاه کسي تو را براي گرفتن پيراهنت به دادگاه بکشاند، کت خود را هم به او ببخش. هرگاه شخصي تو را به پيمودن يک مايل راه مجبور نمايد دو مايل با او برو» (متي،10-1: 5).
موعظة عيسي مسيح مبتني بر «دشمن خود را دوست داشته باش»، منجر به اصل «عدم مقاومت» و فراخواني براي انجام اعمال صلحجويانه شد که اين امر نيز براساس انجيل متي، باب پنجم است که ميگويد: «صلحطلبان و آشتيدهندگان مورد رحمت و عنايت خداوند بوده و فرزندان خدا خوانده خواهند شد» (متي، 5:9).
ادعيه راه صليب
علاوه بر اين، منونايتها مضمون ادعيهاي که تحت عنوان «راه صليب» آورده شده، بهعنوان الگوي رفتاري خود قرار داده و بر آن تأکيد ميورزند؛ ادعيهاي که مبتني بر راه و سفري معنوي براي مؤمنان است که از طريق آن، ميتوانند به عشق عيسي مسيح، همان کسي که براي نجات بشر متحمل رنج زيادي شد، دست يابند.
آموزة «عدم مقاومت و دفاع»، در تعليمات متعددي ذيل آموزة صلح در نامههاي عهد جديد نيز يافت شده است. نسلي از رهبران مقدس منونايت در دهة 1980، شالودة الاهيات صلح را با تمرکز بر مضاميني چون شلوم (صلح)، جنگ مقدس، سياستهاي عيسي مسيح و مسئلة نجات و کفاره، گستردهتر کرده و تعمق بخشيدند.
واكاوي کلمه پرمحتواي «شلوم» (shalom) در عهد عتيق، بينش جديدي را نسبت به اهداف خداوند براي جامعة ديني به ارمغان آورد. اين کلمه عبري، که صدها بار تکرار شده، اغلب بهمعناي «صلح» آمده است، اما معاني ديگري چون، سلامت، يکپارچگي و اتحاد، عدالت و راستي، توازن و رفاه را نيز شامل ميشود.
بنابراين، منونايتها بر اين باورند که صلح اراده خداست. خداوند جهان را در صلح آفريد و صلح خداوند بهطور کامل در عيسي مسيح، که طلايهدار صلح و آرامش تمامي جهان است، آشکار شده است.
هدايت از جانب روحالقدس
منونايتها از جانب روحالقدس هدايت شدند که از سيره و روش عيسي مسيح در ايجاد صلح، اجراي عدالت و آوردن آشتي و عدم مقاوت در مواجهه با خشونت و جنگ پيروي کنند. منونايتها، با تبعيت از روحالقدس و عيسي مسيح، به تمامي مردم اعلام ميکنند که خشونت اراده خدا نيست و از تمامي اشکال خشونت، ازجمله جنگ ميان ملتها، خصومت ميان نژادها و طبقات مختلف، تجاوز به کودکان و زنان، اختلاف ميان زنان و مردان، مجازاتهاي عمومي و علني بيزاري ميجويند.
آنها معتقدند: با اينکه بشر در جهاني صلحآميز، راه خشونت و نادرستي را انتخاب کرد (پيدايش، 11-1) و بهواسطة آن، روح انتقامجويي را افزايش داده و خشونت را چندين برابر کرده، با اين حال ريشة صلح و عدالت همچنان باقي و از بين نرفته است (اشعيا، 4-2 :2) و همواره پيامبران و ساير فرستادگان خدا از انسانها خواستهاند تا بهجاي تکيه بر سلاحهاي جنگي و نيروي نظامي، به خداوند ايمان داشته و تکيه کنند (لاويان، 6:26).
سيرة عيسي مسيح در مواجهه با دشمنان
منونايتها بر اين باورند که پيام صلح خداوند براي بشريت بهطور تام و تمام، در عيسي مسيح از همان بدو تولدش متبلور شد (لوقا، 2:14). وي همواره در طول زندگي خود از پيروانش ميخواست که دشمنانشان را دوست داشته باشند و از خطاکاران درگذرند و خواستار برقراري روابط دوستانه و درست باشند (متي، 5:44؛ 15-14 :6) و حتي خود وي نيز هنگاميکه جانش در معرض خطر قرار گرفت، هيچگونه مقاومتي نکرد و آزادانه و با اختيار جانش را فدا کرد و با مرگ فديهوار خود، ساية مرگي را که بر اثر گناه اوليه براي بشر ايجاد شده بود، برداشت و ميان انسانها و خداوند آشتي و صلح ايجاد کرد (روميان، 11-10 :5).
ازاينرو، منونايتها معتقدند که آنها نيز بهعنوان پيروان عيسي مسيح، نماينده وي در ايجاد صلح و عدالت هستند و عيسي آنها را براي ايجاد صلح و عدالت فراخوانده است. به همين دليل، نهتنها تلاش ميکنند با خودسازي و ايجاد آرامش روحي و دروني خود را وقف خوبي و درستي کنند و در اين راه، هرگونه سختي را متحمل ميشوند، بلکه خود را ملزم ميکنند که بهعنوان همراهان و شاگردان عيسي مسيح در جنگ و خدمات نظامي نيز شرکت نکنند (متي، 12-3 :5).
آنها معتقدند: همان روحالقدسي که به عيسي قدرت داد، ميتواند به انسانها نيز اين توانايي را بدهد که دشمنانشان را دوست داشته باشند و بهجاي اينکه بهدنبال انتقام باشند، آنها را ببخشند و جوياي ايجاد روابط دوستانه باشند و با تکيه بر ايمانشان، بدون خشونت در برابر شر و بدي مقاومت کنند (متي، 5:39).
ويژگيهاي صلح
براساس آنچه گذشت، بهاجمال ميتوان ويژگيهاي صلح، عدم مقاومت و عدالت از ديدگاه منونايتها را اينگونه دستهبندي کرد:
1. مفهوم صلح در کتاب مقدس شامل صلح فردي با خداوند، صلح در روابط انسانها با يکديگر، صلح در بين ملتها و صلح با ساير مخلوقات خدا ميشود.
2. کلمه صلح (شلوم) در کتاب مقدس شامل شفا، آشتي و رفاه نيز ميشود.
3. صلح چيزي بيشتر از عدم جنگ است و شامل احياي روابط درست نيز ميشود و ازآنجاکه روابط درست دربرگيرنده هر دو معيار صلح و عدالت است، عدالت و صلح با يکديگر ارتباط نزديک دارند.
4. براساس ديدگاه يونان و رم، عدالت به اين معناست که مردم بايد به آنچه که شايستة آن هستند، دست يابند، اما براساس کتاب مقدس عدالت شامل بهبود و احياي روابط ميشود. ازاينرو، در اين کتاب شواهدي مبني بر توجه ويژه به فقرا و ستمديدگان بهچشم ميخورد (متي، 16-1 :20).
5. عدم مقاومت بهمعناي «عدم ايستادگي و عدم مخالفت» است. الگوي منونايتها، عيسي مسيح است که آزار و شکنجه را بدون انتقام تحمل کرد. عيسي گاهي با متخلفان مواجه ميشد، اما با آنان به شيوة مسالمتآميز و بدون خشونت برخورد ميکرد که همين امر به منونايتها نشان ميدهد که چگونه با خوبي بر بدي غلبه پيدا کنند (متي، 36 -1 :23؛ يوحنا، 22-13 :2).
6. صلح و عدالت از آموزههاي اختياري نيست که مسيحيان مختار باشند به آن عمل کرده يا آن را ترک کنند. اين دو امر، اساس و روح پيام انجيل است.
7. ديدگاه منونايتها براساس آموزهاي مسيح در مورد صلح است. علاوه بر اين، درک کتاب مقدس از صلح مبتني بر مرگ فديهوار مسيح است: فديه اساس ديدگاه منونايتها در زمينة صلح و آشتي با خدا و با يکديگر محسوب ميشود (روميان، 5:10).
8. منونايتها تأکيد دارند که عدم حضورشان در جنگ، نشانة اعتراضشان به عمليات نظامي است. درواقع، واکنش آنها در برابر خشونت، همان عدم مقاومت است.
9. شاهد صلحطلب بودن منونايتها، تلاش آنان براي ايجاد صلح و اجراي عدالت است، حتي زماني که کشورشان در جنگ نيست.
10. در عهد قديم و عهد جديد از شکلگيري سرزميني سرشار از صلح و عدل صحبت شده که عيسي مسيح آورنده آن است (اعمال رسولان، 10:36).
11. منونايتها مدعياند که توضيح پيچيدهاي در زمينة جنگ در عهد عتيق بهچشم نميخورد، اما بهطور مکرر به صلح اشاره شده است (خروج، 14-13 :14).
نقد و بررسي
با توجه به آنچه تبيين شد، روشن است که منونايتها تأکيد بسيار زيادي بر صلح و عدالتخواهي و عدم مقاومت دارند. اين نوع نگاه، بهويژه در زمينة صلح و عدالت تا حدي داراي جنبههاي مثبت نيز هست و ميتواند مفيد واقع شود؛ از اين جهت که موجب ميشود فعاليتهاي عملي انساندوستانه در اين راستا صورت گيرد، اما از سوي ديگر، صلح مطلق و عدم مقاومت در برابر ظلم، قابل پذيرش نيست و بايد مورد بررسي قرار گيرد.
صلح مشروط و شرافتمندانه
بهطورکلي رسالت پيامبران دعوت به ايمان، مسير حق و نيز بسط و گسترش محبت، گذشت و مدارا و صلح در ميان انسانها بوده است. اما در کنار آن، در راستاي حفظ دين و احقاق حق مظلومان و مستضعفان، مقاوت و مقابله با ظالمان، متجاوزان و معاندان را نيز ضروري ميدانستند.
آيات بسياري در قرآن وجود دارد که در آن دعوت به صلح و آشتي ميکند؛ ازجمله: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً...؛ اى کسانى که ايمان آوردهايد! همگى در صلح و آشتى درآييد» (بقره: 208).
خداوند متعال در اين آيه، به مؤمنان خطاب ميكند كه همگي راه صلح و اتحاد و زندگي مسالمتآميز را در پيش گيرند و با هم به قلعه محكم سازگاري و وحدت درآيند؛ چون صلح و اتحاد بهمنزلة دژ محكمي است كه انسان را از حوادث ناگوار حفظ ميكند. از مفهوم اين آيه بهدست ميآيد که صلح و آرامش، تنها در پرتو ايمان امکانپذير است و تنها به اتکاي قوانين مادى، هرگز جنگ و ناامنى و اضطراب از دنيا برچيده نخواهد شد. از دعوت عمومى اين آيه، که همة مؤمنان را بدون استثنا از هر زبان، نژاد و منطقه جغرافيايى و قشر اجتماعى، به صلح و صفا دعوت مىکند، استفاده مىشود که در پرتو ايمان به خدا، تشکيل حکومت واحد جهانى، که صلح در ساية آن همهجا آشکار ميگردد، امکانپذير است (جوادي آملي، 1391، ج10، ص266؛ مکارم شيرازي، 1374، ج1، ص188).
قرآن مجيد، ضمن تأکيد بر آمادگي دفاعي، به پيامبر دستور ميدهد که اگر دشمنان به صلح گرايند، از صلح و آشتي استقبال کند: «وَاِن جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لهَاَ؛ و اگر دشمنان به صلح و مسالمت تمايل داشتند، تو نيز مايل به صلح باش» (انفال:61). سلم در اين آيه بهمعناي صلح، مصالحه و ترک جنگ است (طباطبائي، 1374، ج9، ص117؛ طبرسي، 1372، ج4، ص853؛ طوسي، 1409ق، ج5، ص149؛ مکارم شيرازي، 1374، ج7، ص230).
قرآن تأکيد ميکند هرگاه گروهي از کفار واقعاً بيطرفي برگزيده و در پي مسالمت باشند، مسلمانان بر آنان سلطهاي نداشته و حق جنگيدن با آنها را ندارند. ازآنجاکه به هنگام امضاي پيمان صلح غالباً افراد گرفتار ترديدها و دو دليها ميشوند، به پيامبر دستور ميدهد در قبول پيشنهاد صلح ترديدي به خود راه نده و چنانچه شرايط آن منطقي و عاقلانه و عادلانه باشد، آن را بپذير و بر خدا توکل کن؛ زيرا خداوند هم گفتوگوهاي شما را ميشنود و هم از نيات شما آگاه است (مکارم شيرازي، 1374، ج7، ص231).
بنابراين، رويکرد اساسي قرآن نيکرفتاري با همنوعان است، هرچند از کفار باشند؛ اما مشروط بر اينکه آنان نيز به اصول همزيستي مسالمتآميز پايبند و متعهد باشند: آلَاينْهَاکمُ ٱللهُ عَنِ ٱلَّذِينَ لَمْ يقَاتِلُوکمْ فِي ٱلدِّين وَ لَمْيخْرِجُوکمْ مِنْ دِيارِکم اَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُواْ اِلَيهِمْ اِنَّ اللهَ يحِبُّ ٱلْمُقْسِطِين؛ خدا شما را از آنان که با شما در دين قتال و دشمني نکرده و شما را از ديارتان بيرون ننمودند نهي نميکند که با آنان نيکي کنيد و به عدالت و انصاف رفتار نماييد، که خدا مردمِ با عدل و داد را بسيار دوست ميدارد« (ممتحنه: 8).
سياست خارجى اسلام، براساس جذب و جلب ديگران از طريق نيکي کردن و اجراي عدالت است. در اين آيه، کفار معاند متجاوز از کفار غيرمعاند جدا شده است و از مسلمانان خواسته شده که نهتنها با آنها قطع رابطه نکرده، بلکه به نيکي و قسط رفتار شود و درواقع احسان به چنين كفارى، خود عدالتى از جانب مسلمانان شمرده شده و خداوند خود را دوستدار عادلين معرفي کرده است (طباطبائي، 1374، ج19، ص400؛ قرائتي، 1383، ج9، ص585).
بنابراين، اسلام شيعي نيز خواهان صلح شرافتمندانه، مسالمتآميز، با احترام و رعايت حقوق متقابل است. اما اعتقاد به صلح بهمعناي پرهيز از جنگ به هر قيمت و تحت هر شرايطي نيست و هرگز نميتوان به بهانة صلحطلبي از جنگ با دشمن متجاوز و معاند رويگردان شد، يا نداي صلحخواهي او را که درواقع پوششي براي تثبيت يا ادامه تجاوز و ارائة يک چهرة صلحطلبانه است، اجابت کرد. تجاوز را با صلح پاسخ گفتن، در واقع تسليم در برابر ظلم و زير پاگذاشتن شرافت انساني و از همه مهمتر، تشويق متجاوز و مشروعيت دادن به تجاوز است. صلح و سازشي که کرامت انساني مسلمانان را به خواري و حقارت آلوده کند و ظلم و تجاوز را مشروع جلوه دهد، به هيچ وجه مورد تأييد اسلام نيست.
ازاينرو، قرآن درخواست صلح را در شرايطي که جنگ تنها چاره است، بهعنوان سازشي ذلتبار نکوهش و نهي ميکند: «فَلاتَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلي السلْمِ...؛ پس هرگز سست نشويد و (دشمنان را) به صلح (ذلتبار) دعوت نکنيد...» (محمد:.35).
در کتاب کنز الدقايق، در تفسير عبارتِ «وَ تدعُوا إلي السَّلم» آمده است: «وَ لاتَدعُوا إلي الصُلحِ خَوراً وَ تَذَلُّلاً؛ يعني از روي خواري و ذلت، دشمنان را به صلح نخوانيد. عزّت اسلام و امت اسلامي از ملاکهاي اساسي مشروعيت صلح است که نميتوان آن را ناديده گرفت (قمي مشهدي، 1367، ج9، ص522).
امام علي ترجيح صلح بر جنگ را در صورتي ميپذيرد که سستي و خللي در عقيده به اسلام رخنه نکند. ازاينرو، امير مؤمنان علي ميفرمايد: مسالمت و صلح را از آنگاه که موجب سستي در اسلام نگردد، از جنگ سودمندتر يافتم (ابنابيالحديد، 1404ق، نامه53؛ مجلسي، 1404ق، ج97، ص47).
البته به اين نکته بايد توجه داشت که در همة مواردي که بنابر مصالحي، چارهاي جز پذيرفتن صلح نيست، يا صلح هدف را بهتر برآورده ميسازد، عزّت اسلامي خدشهدار نميگردد. آنچه مهم است، هدف از پذيرش صلح است. اگر هدف، حفظ دين، تداوم وحدت، هويدا ساختن چهره حقيقي متجاوز و مانند آن باشد، صلح عزّتآفرين است. از نمونه اينگونه صلحها در تاريخ، ميتوان به صلح مهم و تاريخساز حديبيه اشاره کرد. انعقاد پيمان صلح با مشرکان و پذيرفتن شروط آنان از سوي پيامبر، برخي مسلمانان را بر اين پندار واداشت که با اين پيمان عزّت مسلمانان خدشهدار گرديد (ابنهشام، ۱۴۱۲ق، ج۲، ص۷۸۸-۷۸۹)؛ اما قرآن آن را فتح مبين خواند (فتح: 27). در جايي ديگر، از آن بهعنوان مقدمه فتح قريب ياد کرد. پس ممکن نيست، چنين صلحي، موجب ذلت مسلمانان و عزّت دشمنان آنان گردد.
بنابراين، شيعه صلح افراطي و مطلق را که منجر به ظلم و ناديده گرفتن مصلحت عدهاي ديگر ميشود، نميپذيرد. حضرت محمد تنها پيامبري است که از سوي قرآن، رحمت براي عالميان معرفي شده، اما مقتضاي «رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ» بودن وي، اين نيست كه مصلحت دين و عدهاي مظلوم را ناديده گرفته و در برابر ظلمهاي ظالمان به هر ميزان سكوت كند و براي اينكه نسبت به ظالمين نقمت نباشد، صالحين را بدبخت نموده و نظام دين و دنيا را مختل سازد. همچنانكه خود خداي تعالي فرمود: «وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ؛ رحمت من تمامي موجودات را فرا گرفته» (اعراف: 156). درعينحال اين سعة رحمتش مانع از حلول غضبش نشده، به شهادت اينكه خودش در كلام خود بيان كرده كه در امتهاي گذشته چگونه غضب كرده و ايشان را از روي زمين برانداخته است (طباطبائي، 1374، ج9، ص143).
ازاينرو، شيعيان براساس مذهبشان و سيره پيامبر و اهلبيت، در کنار تکيه بر ارزشهاي اخلاقي، عشق و دوستي، مودت و کمک به همنوعان و برقراري صلح ميان انسانها، بهدنبال نفي هرگونه سرسپردگي به ظلم ظالمان و تسليم شدن در برابر استکبار هستند و خود را موظف به دفاع از حق مظلوم ميدانند.
قرآن صلح از روي ترس و سستي و سازش را که مستلزم عقبنشيني از ارزشهاي اسلامي است، مذمت کرده، به افراد ضعيفالايمان، که براي فرار از جهاد دفاعي و مشکلات ميدان جنگ، غالباً صلح را مطرح ميکنند، هشدار داده است. منطق و روح اديان ابراهيمي ازجمله اسلام، چنين امري را تأييد نميکند. اسلام دين اعتدال است در کنار اينکه جنگ و خونريزي مطلق و تجاوز به جان و مال و ناموس هيچ کسي را جايز نميداند، سکوت در برابر ظلم ظالمان و عدم دفاع از حق مظلوم و کنار گذاشتن ارزشها را هم نميپسندد و بهمعناي واقعي و همهجانبه، مدافع حق و صلح و آرامش و عدالت است (تقيزاده اکبري، 1386، ص50-60).
بنابراين، مشخص ميشود که نگاه افراطي به صلح و يا اعتقاد به صلح مطلق، بهويژه عدم مقاومت موجب پيشروي و قدرتمندتر شدن دشمن و ظلم بيشتر ميشود. زماني گروهي ميتواند ادعا کند که طلايهدار اجراي صلح و عدالتخواهي ميباشد که اين امر همهجانبه صورت بگيرد، درصورتيکه سکوت و عدم مقاومت در برابر ظالم موجب ميشود که ظلم او پايدارتر و مستدامتر شده و افراد بيشتري تحت ظلم آن قرار گيرند. پس اين عدم مقاومت، نهتنها منجر به صلح، بلکه منتج به ظلم بيشتر شده است.
وجود آيات قتال در کتاب مقدس و سيره مقاومت در تعليمات عيسي مسيح
منونايتها مدعياند که نوع نگاهشان در زمينة صلح، مطابق با آموزههاي کتاب مقدس و تعليمات و سيره عيسي مسيح است. درحاليکه در عهد عتيق، به جنگهاي طولاني بنياسرائيل در طول تاريخ اشاره شده و در عهدين، آيات جنگ و قتال پيرامون نبرد با مشرکان و... بهچشم ميخورد (از جمله لاويان، باب 24 آيه 16؛ تورات، سفر تثنيه، باب سوم، آية 4-7 و 13-17؛ انجيل متي، باب دهم، آيات 34-36 و...).
متفکران منونايت براي حل چالشي که وجود آيات قتال و جنگ با مسئله صلح ايجاد ميکند، سه دسته شدهاند: عدهاي معتقدند براساس تعليمات عيسي مسيح، تاريخ دو دوره داشته که روش جديد عيسي مسيح، مبني بر صلح، جايگزين روش قبل است. گروه ديگر، اين مطلب را اينگونه تفسير ميکنند که چون مردم اسرائيل به فرمان خدا ايمان نداشتند، محکوم به زندگي با رفاه کمتر و خشونت شده بودند و عدهاي ديگر بر اين باورند که وقتي به مفهوم «جنگ مقدس» در انجيل توجه ميشود، درست است که در نگاه اول، الاهيات صلح به چالش کشيده ميشود، اما همين امر منجر به ايجاد مدلي از الاهيات ميشود که از دخالت انسان در جنگ و ستيز کاسته و از او ايمان و تسليم شدن در برابر خدا را ميخواهد (بورخولدار، 1989).
واکنشهايي که متفکران منونايت نسبت به آيات قتال داشتند، خود نشاندهنده اين است که نگاه جامعي نسبت به کتاب مقدس و تعليمات عيسي مسيح نداشته و بهدنبال توجيهاتي براي ديدگاهشان هستند؛ چراکه در کتب مقدس در سيره حضرت عيسي نيز در کنار نرمخويي و محبت، مبارزه، مقاومت و دفاع از مظلوم نيز بيان شده است. حضرت عيسي در آيات انجيل يوحنا باب 2، براي پاک کردن معبد حضرت سليمان از کالاهاي تجاري و جلوگيري از تبديل اين مکان به تجارتخانه، که بيحرمتي به آن مکان مقدس بود، به زور و قوة قهريه متوسل ميشوند: «و چون عيد فصح يهود نزديک بود عيسي به اورشليم رفت و در هيکل، فروشندگان گاو و گوسفند و کبوتر و صرافان را نشسته يافت. پس تازيانهاي از ريسمان ساخته، همه را از هيکل بيرون نمود و گوسفندان و گاوان را و نقود صرافان را ريخت و تختهاي ايشان را واژگون ساخت و به کبوترفروشان گفت: «اينها را از اينجا بيرون بريد و خانه پدر مرا خانه تجارت مسازيد» (يوحنا، 16-14 :2).
اين آيه، نشان ميدهد که حضرت عيسي مردي بسيار شجاع بوده که با تحريفات در دين مبارزه علني ميکرده است.
فقدان نگاه جامع نسبت به تعليمات عيسي مسيح
همانگونه که گذشت، طبق کتاب مقدس در سيرة حضرت عيسي، مقاومت و ايستادگي در برابر ظالمان ديده ميشود. اما نکته قابل ذکر اينكه منونايتها از ميان تعليمات حضرت عيسي، فقط بر بخشي از آن تکيه کرده و مجموع سيره و عملکرد حضرت عيسي را در نظر نگرفتند و طبق مبنايشان، حتي زمانيکه بدترين ظلمها در حقشان شود، نبايد از خود دفاع کرده و اجازه مقاومت ندارند. ازاينرو ميتوان گفت: در اين زمينه دچار افراط شدهاند. اين نوع عملکرد، همان انظلام يا پذيرش ظلم است که نتيجة آن، بيشتر شدن ظلم ظالمان و سرکوب و به استضعاف کشيدن مظلومان است. صلح اينچنيني و بيتفاوتي در برابر ظالمان و عدم دفاع از مظلومان، درواقع صلحي فرسايشي است و سستي در برابر ظالمان و مستکبران محسوب ميشود که پايمال شدن حقوق مظلومان را بهبار ميآورد. اين خود، خلاف صلح و بهگونهاي ظلم و خشونت عليه مستضعفان و مظلومان جهان محسوب ميشود.
نتيجهگيري
براساس آنچه گذشت، مشخص ميشود که منونايتها بهدليل تکيه بر بخشي از تعليمات حضرت عيسي، قائل به صلح مطلق هستند که درنتيجة آن، حتي براي دفاع از خود يا حق مظلوم حاضر به جنگ دفاعي و مقاومت نيستند. اين امر قابل پذيرش نيست؛ چراکه اين خود بهگونهاي منجر به ظلم در حق مظلومان و قدرتمندتر شدن ظالمان خواهد شد. صلح در اسلام غير از تسليم در برابر ظلم و فتنه و سازشپذيري به هر نحو ممکن است. آنچه در اسلام نيکوست، صلح شرافتمندانه است که در آن، حقوق متقابل رعايت گردد، نه مطلق صلح، حتي اگر ذلتبار باشد و موجب ضايع شدن حق مظلوم و عدم دفاع از او شود. در پايان ذکر اين مطلب حائز اهميت است که منونايتها، بهعنوان گروهي متدين و صلحطلب، نمايندگان خوبي از جامعة مسيحيت محسوب ميشوند که شيعيان ميتوانند با آنها رابطه دوستانه برقرار کنند تا در ساية اين دوستي، بتوانند در کنار هم در راستاي ايجاد جهاني ديندارتر و صلحآميزتر، تلاش کرده و با يکديگر همکاري داشته باشند.
- كتاب مقدس (نسخه الکترونیکی، فرمت pdf).
- ابن ابيالحديد، عبدالحميد، 1404ق، شرح نهجالبلاغه، قم، کتابخانه آيتالله مرعشي نجفي.
- ابنهشام، عبدالملک، 1412ق، سيرة النبي، بيروت، دار المعرفة.
- تقيزاده اکبري، علي، 1386، قوانين و مقررات جنگ و صلح در اسلام، قم، زمزم هدايت.
- جوادي آملي، عبدالله، 1391، تسنيم؛ تفسير قرآن کريم، قم، اسراء.
- سليمانياردستاني، عبدالرحيم، 1367، مسيحيت و واژهنامه کليساي مسيحي آکسفورد، آکسفورد، دانشگاه آکسفورد.
- طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1374، الميزان في تفسير القرآن، ترجمه سيدمحمدباقر موسوي همداني، قم، جامعه مدرسين حوزه علميه.
- طبرسي، فضلبن حسن، 1372، مجمع البيان في تفسير القرآن، تهران، ناصرخسرو.
- طوسي، ابوجعفر محمدبن حسن (شيخ طوسي)، 1409ق، التبيان في تفسير القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربي.
- قرائتي، محسن، 1383، تفسير نور، تهران، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن.
- قمي مشهدي، محمد، 1367، کنز الدقائق، قم، جامعه مدرسين حوزه علميه.
- مجلسي، محمدباقر، 1404ق، بحار الانوار، بيروت، مؤسسة الوفاء.
- مکارم شيرازي، ناصر و همکاران، 1374، تفسير نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامية.
- مکگراث، آليستر، 1378، مقدمهاي بر تفکر نهضت اصلاح ديني، ترجمه بهروز حدادي، قم، دانشگاه اديان و مذاهب.
- ـــــ ، 1393، درسنامه الهيات مسيحي، ترجمه بهروز حدادي، قم، دانشگاه اديان و مذاهب.
- Burkholder, John R, 1989, Peace, Global Anabaptist Mennonite Encyclopedia Online:
- http://gameo.org/index.php?title=Peace&oldid=162879
- Casanova, Amanda, 1994, Ten things everyone should know about Menninites and their beliefs www.christianity.com.
- Loewen, Howard and John Baptism, 1991, Peace and the State in the Reformed and Mennonite Traditions, Waterloo, Ontario, Canda, Wilfrid Laurier University Press.
- Redekop, Calvin, 1994, Anabaptist Mennonite Faith and Economics, Institute of Anabaptist and Mennonite Stadies, Waterloo, Ontario