معرفت ادیان، سال سیزدهم، شماره اول، پیاپی 49، زمستان 1400، صفحات 7-22

    بررسی تطبیقی نظریة اخلاق هنجاری در قرآن کریم و عهد جدید

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    سیده معصومه شاهمیری / دانشجوی دکتری علوم قرآن و حدیث، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد قم / mshahmiry@yahoo.com
    چکیده: 
    بی تردید نظریة «ارزش»، مهم ترین عنصر در هر نظام اخلاقی است. از سوی دیگر، نظام اخلاقی مبتنی بر منابع دینی در جهان کنونی، در مقام ارائة نظام اخلاقی کامل عیار برآمده است. قرآن کریم و عهد جدید، به عنوان دو منبع معتبر در اسلام و مسیحیت نیز در این راستا آموزه های فراوانی ارائه کرده اند. این دو منبع اصیل دینی، رویکردی غایت گرایانه و کمال گرا، نسبت به نظریة ارزش اتخاذ نموده اند؛ به این بیان که هر دو برای رهایی و رستگاری انسان تلاش می کنند؛ با این تفاوت که عهد جدید، رهایی از گناه اصلی و بازگشت انسان به جایگاه اول خود را مدنظر قرار داده است و قرآن کریم رهایی از دنیا و تقرّب به خدا و راه یافتن به جایگاهی بالاتر را. همچنین، عهد جدید مواهب دنیوی و در نهایت، ملکوت آسمان ها را در نظر گرفته است و قرآن کریم بهره مندی های دنیوی و اخروی را.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    A Comparative Study of the Theory of Normative Ethics in the Holy Qur'an and the New Testament
    Abstract: 
    The theory of "value" is undoubtedly the most important element in any moral system. On the other hand, in today's world, the religion-based moral system is regarded as perfect. As two authoritative sources in Islam and Christianity, the Holy Qur'an and the New Testament have also provided many teachings in this regard. These two main religious sources have taken a teleological and perfectionist approach to the theory of value, in the sense that they both strive for the liberation and salvation of man. The difference is that the New Testament considers liberation from the original sin and the return of man to his first place, but the Holy Qur'an considers liberation from the world and approach to God and the attainment of a higher position. The New Testament also takes into account the worldly gifts and finally the kingdom of the heavens, whereas the Holy Qur'an considers the worldly and otherworldly rewards.
    متن کامل مقاله: 

    مقدمه
    «اخلاق» در لغت، جمع خُلق است و خُلق همان ويژگي‌هاي دروني انسان است که در آدمي نهادينه و به اصطلاح، ملکه شده است؛ به‌طوري‌که انسان بر اساس آن خُلق‌ و خوها، کارها را بدون اينکه نياز به انديشة فراوان داشته باشد، انجام مي‌دهد (ابن‌مسکويه، 1422ق، ص57-58). براي نمونه کسي که خلق کرم و سخاوت در او نهادينه شده باشد، وقتي در موقعيتي قرار گيرد که بايد کار سخاوتمندانه انجام دهد، بي‌درنگ به اين کار مبادرت مي‌ورزد و آن را انجام مي‌دهد. معمولاً علماي اخلاق، اين خُلق‌‌وخوها را به خلق‌هاي نيکو و خلق‌هاي زشت و ناپسند تقسيم مي‌کنند. با اين تعريف، انسان خوش‌اخلاق، شخصي است که در او خلق‌هاي نيکو ملکه و نهادينه شده است و البته انسان بداخلاق هم فردي است که در او، خو‌هاي پست ثبات يافته است. البته در اينکه به چه جهتي اين خلق‌ها ذيل خلق‌هاي حسن و قبيح قرار مي‌گيرند، ملاک‌هايي بيان شده است که در مباحث نظريه ارزش و يا ملاک حسن و قبح بدان‌ها پرداخته مي‌شود.
    در اصطلاح، دست‌کم در اين نوشتار، اخلاق به نظام اخلاقي اشاره که در جامعه‌اي، فرهنگي، ديني و... جريان دارد و افراد متعلق به آن جامعه، فرهنگ، دين و... بدان پايبند بوده‌ و از آن تبعيت مي‌کنند و آن نظام رفتار مردم و تابعان خود را به آرمان مورد نظر خود رهنمايي مي‌کند. بنابراين، لازم است که ما در تعريف اصطلاحي اخلاق، به تعريف نظام اخلاقي بپردازيم و از اين راه، اخلاق را معرفي کنيم.
    روشن است، پژوهشگري كه درصدد كار در عرصة اخلاق اديان است، درواقع بايد به سراغ نظام اخلاقي آن دين برود، عناصر آن نظام اخلاقي را مورد مطالعه و تبيين قرار دهد.
    نظام اخلاقي در اين معنا، داراي عناصري است که در بيان نظام اخلاقي هر دين و آييني بايد بدان‌ها توجه کرد.
    1. بيان نظريه ارزش اخلاقي؛ اينکه ملاک خوبي و بدي، درستي و نادرستي، بايسته و نبايسته بودن و وظيفه اخلاقي بودن به چيست؟ آيا غايت‌گرايي راه درست است، يا فضيلت‌محوري و يا وظيفه‌گرايي يا اخلاق مبتني بر حقوق؟
    2. بيان اصول مبنايي و اصلي اخلاق؛ يعني اصولي که مبناي احکام اخلاقي قرار مي‌گيرند و احکام اخلاقي بر آنها ممكن است.
    3. بيان اصول استنتاجي و اشتقاقي؛ يعني احکام فرعي که براساس احکام مبنايي به‌دست مي‌آيند و صادر مي‌شوند.
    4. بيان عوامل انگيزشي و تحريک‌کنندة به سوي عمل به احکام اخلاقي؛ يعني امتيازاتي که به اشخاص رعايت‌کنندة احکام اخلاقي داده مي‌شود.
    5. بيان ضمانت اجراي احکام اخلاقي‌؛ جرايمي که براي شکنندگان احکام اخلاقي در نظر گرفته مي‌شود.
    6. بيان هدف اخلاق و به عبارتي بهتر توجيه اخلاقي بودن؛ به اينکه اساساً چرا انسان بايد اخلاقي زندگي کند؟ هدف اخلاقي بودن چيست؟ و چرا رعايت يك نظام اخلاقي، خاص صحيح و موجه است؟
    تلاش عالمان اخلاق در سراسر عالم و در ميان اديان و فرهنگ‌هاي مختلف، بر اين قرار گرفته است که نظام اخلاقي کاملي براي خود و جامعة خود تدارک ببينند. در اين مسير، وقتي يك نظام اخلاقي كامل است كه اين عناصر به دقت در آنها مورد استفاده قرار گرفته باشد (حسيني قلعه‌‌بهمن، 1394).
    هدف اين نوشتار، تبيين نظرية ارزش اخلاقي است و تلاش دارد آن را در قرآن کريم و عهد جديد به تصوير بكشاند.
    نظرية ازش اخلاق هنجاري
    نظريات ارزش اخلاقي براي تعيين رفتارهاي اخلاقاً درست و اخلاقاً نادرست مورد استفاده قرار مي‌گيرند و با اين سنجه و معيار، مي‌توان مسائل اخلاقي را حل كرد و مشكلات آن حوزه را برطرف ساخت (ر.ک: مک‌ناتن، 1395، ص229). در هر نظام اخلاقي، اگر به اخلاق نگاهي سامان‌مند داشته باشيم، به‌طور قطع اين عنصر، مهم‌ترين ركن آن نظام است. ساير اركان نظام اخلاقي، به‌نوعي بر اين پايه استوار شده‌اند.
    در هر نظريه اخلاقي، روند استدلالي وجود دارد كه از ادعاهاي اخلاقي خاص‌تر به مدعيات اخلاقي عام‌تري سير مي‌كند. هر نظرية اخلاقي سه سطح دارد: سطح اول، دربردارندة احكام اخلاقي است كه ارزش‌هاي اخلاقي كارها يا افراد را مطرح مي‌سازد. اين سطح، هدف نهايي استدلال اخلاقي و نقطه‌اي است كه در آن تفكر اخلاقي، به شكل يك توصيه عملي ظهوري مي‌يابد. براي مثال، اين جمله كه «من نبايد عمل الف را انجام دهم»، حكمي اخلاقي است. سطح دوم يك نظريه اخلاقي دربردارنده اصول اخلاقي است كه ارزش‌هاي انواع يا طبقه‌اي از اعمال را نشان داده، در اين قالب مطرح مي‌شود: «اعمالي از نوع عمل الف، خطا هستند». در سطح سوم و بالاترين سطح، معيارهاي اخلاقي قرار دارند كه به ارائه ملاكي براي درستي هر عمل مي‌پردازند (ويليامز، 1383، ص117‌–‌118).
    در باب نظرية ارزش، تاكنون ديدگاه‌هاي مختلفي ارائه شده است كه آنها را مي‌توان در چهار قالب دسته‌بندي كرد: نظريات ارزش غايت‌گرايانه (Teleological views)؛ نظريات فضيلت‌محور (Virtue ethics)؛ 3. نظريات وظيفه‌گرا (Deontological ethics) و 4. نظريات‌ حق‌محور (Right based ethics) (حسيني قلعه‌بهمن، 1394).
    اكنون با توجه به اين گروه‌ها در نظرية ارزش اخلاق هنجاري، درصدد بررسي ديدگاه قرآن کريم و عهد جديد در اين زمينه بوده تا نوع نظرية ارزش آنها را اکتشاف كنيم.
    تبيين نظرية ارزش اخلاقي در عهد جديد
    در اين فراز، آنچه مد نظر است، استخراج نظرية ارزش اخلاقي براساس عهد جديد است. اما اين مسئله، بدون لحاظ اصول مسيحيت پولسي، عهد جديد، به‌ويژه رساله‌هاي پولس ناممکن است. کتب عهد جديد، بر چند آموزة مهم و اساسي تأکيد داشته و بسياري از تعاليم خود را بر آن آموزه‌ها بنيان نهاده‌اند. آموزه‌هايي همچون گناه اصلي، فيض، فدا، تولد دوباره، ملکوت آسمان‌ها، نجات و رستگاري، در زمرة آنها قرار دارند.
    در اين مقاله، براي به تصوير کشيدن نظرية ارزش در اخلاق هنجاري در عهد جديد، لازم است که به اين امور توجه شود. لذا، هدف اين نوشتار کشف نظريه ارزش اخلاق هنجاري است.
    مباني نظرية ارزش اخلاقي در عهد جديد
    اکنون، به اجمال برخي از مباني مهم در اخلاق مسيحي اشاره مي‌کنيم. البته بحث جامع و کامل‌ در اين زمينه مجال ديگر مي‌طلبد.
    گناه اصلي
    آدم ابوالبشر پس از آفريده شدن به باغ عدن منتقل گرديد و در آنجا حوا نيز به‌عنوان همدم و همراه براي او خلق شد. در اين دوره، به آنها اجازه داده شد تا از همة نعمت‌ها، به‌جز ثمرة دو درخت، استفاده کنند. آنها با اينکه پاک و مقدس آفريده شده بودند، اما از ميوة شجرة معرفتِ نهي‌شده، خوردند و اين موجب شد تا از مقام خود سقوط کنند و مواهب آسماني خود را از دست بدهند. اين گناه، نه‌تنها آنان را آلوده ساخت، بلکه تمام اعقاب‌شان را نيز آلوده و پليد گردانيد. به اين ترتيب، تمام انسان‌هايي که وارد اين جهان مي‌شوند، وارثِ گناهِ آدم و حوا هستند و همراه ماهيتي آلوده و گناه‌آلود پا به عرصة وجود مي‌گذارند. به اين ذات آلوده و گناه‌آلود، که ميراثِ انسان نخستين است، گناه اصلي (Original sin) مي‌گويند.
    (9‌) «پس چه گوييم؟ آيا برتري داريم؟ نه به هيچ‌وجه! زيرا پيش اد‌عا وارد آورديم كه يهود و يونانيان هر دو به گناه گرفتارند. (10) چنان‌كه مكتوب است كه كسي عادل نيست يكي هم ني» (روميان، 3، ص9 -10).
    در اينجا، به برخي از آثارگناه ذاتي اشاره مي‌کنيم:
    1. رابطة انسان با خدا به تيرگي گراييد. آدمي گُل سرسبد آفرينش بود و خداوند او را بسيار تکريم نموده بود، اما عصيان و گناه اصلي او را از جايگاه خويش خارج ساخت. به همين دليل، هر يك از آدم و حوا، تلاش کردند تقصير اين گناه را بر گردن ديگري بيندازند. آدم گفت: زني که خدا به او داده او را به گناه کشانده (سفر پيدايش، 3: 12) و حوا هم بار گناه را متوجه مار دانست (همان، 3: 13).
    2. درک زشتي‌ها و حس شرم نسبت به آنها در انسان ايجاد شد. خداوند متعال آدم و حوا را با ذاتي پاک آفريد. اين سرشت پاک، عاري از گناه و مقدس شکل يافته بود. اما پس از انجام گناه و عصيان توسط آدم، آدم و حوا، داراي احساس شرم و پستي و فساد شدند. در کتاب مقدس مي‌خوانيم: «آن‌گاه چشمان هر دو باز شد و از برهنگي خود آگاه شدند، پس با برگ‌هاي درخت انجير، پوششي براي خود درست کردند» (همان، 3: 7).
    3. ميرا بودن نيز از آثار خاص گناه ازلي است. آدم و حوا تا پيش از عصيان فرمان الهي، همانند موجودات الهي از مرگ جدا بودند و به‌نوعي حياتي جاودان در همين دنياي مادي دست يافته بودند. خداوند پس از عصيان آدم و حوا، بلافاصله خطاب به آدم فرمود: «تو خاک هستي و به خاک بر خواهي گشت» (سفر پيدايش، 19:3). پولس نيز دراين‌باره آورده است: «وقتي آدم گناه کرد، گناه او تمام نسل بشر را آلوده ساخت و باعث شيوع مرگ در سراسر جهان شد» (روميان، 12:5).
    4. مرگ روح و قطع ارتباط ميان انسان و خدا نيز از آثار گناه اصلي است. روح، وظيفة ارتباط انسان با خدا را دارد. هرگاه اين روح از عهدة وظيفة خود برنيايد، درواقع کارکرد خود را از دست داده است و اين موجب مرگ روح مي‌شود.
    5. ابتلا به درد و رنج دنيوي نيز از آثار عصيان الهي است (همان، 3: 18).
    6. غفلت از نظام آفرينش براي انسان پديد آمد. خداوند متعال انسان را آگاه و هوشيار نسبت به نظام آفرينش خلق کرد. اما گناه ازلي و سقوط به‌سبب اين گناه، او را نسبت به مراتب عالم غافل کرد و او را جاهل نسبت با اين موضوع قرار داد (ليندبرگ، 2008، ص61).
    7. انسان موجودي خودخواه و خودمحور شد (خاچيکي، 1381، ص82).
    تولد دوباره
    اما انساني که از گناه اصلي نجات پيدا مي‌کند، تولدي دوباره براي او در نظر گرفته مي‌شود. تولد نو، عبارت است از: احياي باطني انسان سقوط‌کرده با وساطت کار فيض‌بخشي روح‌القدس. در اينجاست که حيات تازه‌اي آغاز مي‌شود. اين دگرگوني بنيادين که در شخص توبه‌کار از گناه اصلي به‌وجود مي‌آيد، در يوحنا باب سوم فراز چهارم تا هشتم قابل مشاهده است:
    (4) نيقوديموس بدو گفت: چگونه ممكن است كه انساني كه پير شده باشد مولود گردد؟ آيا مي‌شود كه بار ديگر داخل شكم مادر گشته مولود شود؟ (‌5) عيسي در جواب گفت: آمين‌ آمين به تو مي‌گويم اگر كسي از آب و روح مولود نگردد ممكن نيست كه داخل ملكوت خدا شود. (6) آنچه از جسم مولود شد جسم است و آنچه از روح مولود گشت روح است. (7) عجب مدار كه به تو گفتم بايد شما از سر نو مولود گرديد. (8) باد هرجا كه مي‌خواهد مي‌وزد و صداي آن‌را مي‌شنوي ليكن نمي‌داني از كجا مي‌آيد و به كجا مي‌رود. همچنين است هركه از روح مولود گردد (يوحنا، 3: 4 – 8).
    اين تولد تازه، در باور مسيحيان توسط روح‌القدس به انجام مي‌رسد (افسسيان، 4: 23-24) و دو جنبه دارد. از يک سو، روح‌القدس در شخص تولد تازه يافته ساکن مي‌گردد و از سوي ديگر، مرحلة تقديس را در وي آغاز مي‌کند. در اين حالت، خدا در شخصي که تولد تازه پيدا کرده است، حکومت مي‌کند. ساکن شدن خدا و حکومت او بر شخص تازه متولد شده، گاهي با اصطلاح «اتحاد با مسيح» و يا «در مسيح» بيان مي‌شود. پولس، به‌نوعي مبتکر اين اصطلاح است و اين مفهوم را بسيار به‌کار مي‌برد (ر.ک: خاچيکي، 1381، ص65).
    تنها راه رهايي و نجات پذيرش صليب است (مرگ فديه‌وار عيسي)
    هبوط انسان، توسط آدم و حوا تحقق يافت. در اين واقعه، انسان از سرزميني متعالي، که مرگ و ناپاکي و بيماري و رنج وجود نداشت، به زميني سقوط کرد که سراسر رنج و ناکامي و ناپاکي است. هبوط، انسان را از بالا به پايين کشاند. اکنون فرايند نجات، فرايندي است که در آن انسان بايد از زمين و دنياي پست به عالم بالا و مترقي صعود کند و خود را به جايگاه اصلي خويش برساند. اما اساساً چرا انسان را بايد به طرف بالا و عالم الهي بکشانيم؟ پاسخ ساده است. انسان به‌خاطر کمال‌جو بودنش، به‌سوي کمال مطلق که خداست نظر دارد و از سقوط گريزان: «خداوند بالاي ماست و به اين جهت بايد عشق خود را به سمت خيري جهت بدهيم که همان خداست. خيرهاي زميني ما را مشوش مي‌سازند و عشق ما را به سوي پايين و به سمت منافع زميني سقوط مي‌دهد» (ليندبرگ، 2008، ص61-62).
    صعود و ترقي از عالم پست زمين و عالم محسوس آغاز مي‌گردد، روح و روان را متعالي مي‌کند و از آنجا به خدا مي‌رسد: فن فلترن (Van Fleteren) در مقالة خود با عنوان «ترقي و صعود روح» (Ascent of the Sou)، خاطرنشان مي‌سازد که در عهد باستان، ترقي و صعود روح از عالم محسوس آغاز مي‌گردد به خود دروني مي‌رسد و از آنجا به خدا خواهد رسيد (همان، ص56).
    اما اين صعود و کمال، به هر طريقي امکان‌پذير نيست. هرچند هبوط انسان با عملي اختياري توسط آدم و حوا رخ داد، اما به جهت شدت سقوط، ديگر ارادة آدمي کارساز نيست و: «به‌جز صليب نردبان ديگري نيست که بتوانيم به‌وسيلة آن به آسمان صعود کنيم» (مفتاح، 1394، فراز 618، ص203).
    در نگاه مسيحت و متأثر از پولس، آدم با عصيان خود و گناهي که مرتکب شد، گناه و مرگ را داخل جهان کرد. اما اين گناه و مرگ، تنها از طريق حضرت عيسي قابل برداشته شدن است:
    (12) لهذا همچنان كه بوساطت يك آدم گناه داخل جهان گرديد و به گناه موت و به اين‌گونه موت بر همة مردم طاري گشت ازآنجاكه همه گناه كردند... (16) و نه اينكه مثل آنچه از يك گناهكار سر زد همچنان بخشش باشد، زيرا حكم شد از يك براي قصاص لكن نعمت از خطاياي بسيار براي عدالت رسيد. (17) زيرا اگر به‌سبب خطاي يك نفر و به‌واسطة آن يك موت سلطنت كرد چقدر بيشتر آناني كه افزوني فيض و بخشش عدالت را مي‌پذيرند در حيات سلطنت خواهند كرد به‌وسيلة يك يعني عيسي مسيح (روميان، 5: 12-17).
    گناه و سقوط با عمل يک انسان يعني آدم به زمين آمد و نجات از گناه نيز توسط يک انسان ديگر و يک شخص ديگر، يعني عيسي به ارمغان آورده شد:
    (18) پس همچنان كه به يك خطا حكم شد بر جميع مردمان براي قصاص همچنين به يك عمل صالح بخشش شد بر جميع مردمان براي عدالت حيات. (19) زيرا به همين قسمي كه از نافرماني يك شخص بسياري گناهكار شدند، همچنين نيز به اطاعت يك شخص بسياري عادل خواهند گرديد (روميان، 5: 18-19).
    در نگاه پولس، نظريه‌پرداز آموزة گناه اصلي و مرگ فديه‌وار عيسي، آدميان تنها با حضرت عيسي نجات يافته و رستگار مي‌شوند:
    (1) پس چون با مسيح برخيزانيده شديد آنچه را كه در بالا است بطلبيد در آنجايي كه مسيح است به دست راست خدا نشسته. (‌2) در آنچه بالا است تفكر كنيد نه در آنچه بر زمين است. (‌3) زيرا كه مرديد و زندگي شما با مسيح در خدا مخفي است. (4) چون مسيح كه زندگي ما است ظاهر شود آنگاه شما هم با وي در جلال ظاهر خواهيد شد (کولسيان، 3: 1-4).
    در اين تفسير، عيسي، تنها واسطة ميان انسان گنهکار و خداي متعال است. اوست که با فدا کردن جان خويش، نجات آدميان را پديد آورد و آنان را از گناه رهانيد:
    ... (3) زيرا كه اين نيكو و پسنديده است در حضور نجات‌دهندة ما خدا (4) كه مي‌خواهد جميع مردم نجات يابند و به معرفت راستي گرايند. (5) زيرا خدا واحد است و در ميان خدا و انسان يك متوسطي است يعني انساني كه مسيح عيسي باشد (6) كه خود را در راه همه فدا داد شهادتي در زمان معين (او‌ل تيموتاؤس، 2: 3-6).
    به اعتقاد پولس و مسيحيان، با آمدن مسيح و گرويدن انسان به وي و پذيرش وجود الوهي و فديه‌وار ايشان، آدمي زندگي جديد و حيات جديدي مي‌يابد و انسان جديدي مي‌گردد: «پس اگر كسي در مسيح باشد خلقت تازه‌اي است چيزهاي كُهنه درگذشت. اينك همه چيز تازه شده است» (دوم قرنتيان، 5: 17).
    در نگاه پولس، با پذيرش مسيح و ايمان به او، انسانيت گناهکار انسان با به صليب کشيده شدن مسيح معدوم مي‌شود؛ چراکه پذيرش مسيح مرگ انسان پيشين است و تولدي دوباره با مسيح است. به اعتقاد پولس، مرگ با مسيح، تولد دوباره با او را در پي دارد؛ زيرا وقتي که مسيح از ميان مردگان برخاست، ديگر مرگ بر او غلبه نخواهد داشت.
    زيرا اين را مي‌دانيم كه انسانيت كهنة ما با او مصلوب شد تا جسد گناه معدوم گشته ديگر گناه را بندگي نكنيم. (7) زيرا هركه مرد از گناه مبر‌ّا شده است. (8) پس هرگاه با مسيح مرديم يقين مي‌دانيم كه با او زيست خواهيم كرد. (9) زيرا مي‌دانيم كه چون مسيح از مردگان برخاست ديگر نمي‌ميرد و بعد از اين موت بر او تسلطي ندارد
    (ر.ک: روميان، 6: 6-9).
    البته لازم به يادآوري است که ادبيات حضرت عيسي در سه انجيل، نخست با ادبيات پولس در آثار و مکتوباتش، اندكي متفاوت است. آن حضرت کمتر بر موضوع گناه ذاتي و يا فديه بودن خويش اشاره دارد و بيشتر به راهنمايي گوسفندان گمشدة بني‌اسرائيل توجه مي‌كند (متي، 10: 5-15).
    فيض
    فيض به يوناني (kharis khara-)، به‌معناي شادي است و به لاتين (gratia) ترجمة واژة عبري hén (متناسب با معناي «خم شدن» با لطف به سوي کسي) است (دوفور، بي‌تا، واژة فيض، ص296). فيض الهي، رحمت و محبت الهي است که از سوي خدا به انسان به رايگان داده مي‌شود. اين مفهوم از فيض نيز براي نخستين‌بار توسط پولس در ادبيات مسيحي، به‌کار گرفته شده است (همان).
    در تعاليم مسيحي، خدا بر اساس فيض و رحمتش، انسان گنهکار را کاملاً ترک نکرده و او را رها نساخته است، بلکه کلمة خودش را که يگانه پسر اوست، به سوي آنان فرستاد تا با تولد و رنج کشيدن وي در جسمي که پذيرفت، آدمي دريابد که چه مقدار براي خدا باارزش است و سپس، با قرباني کردن او، تمام گناهان انسان را پاک کرد و با فرو ريختن محبتش در دل‌هاي انسان‌ها، انسان را به آرامشي وصف‌ناشدني در تفکر راجع به خود رساند (آگوستين، 1393، ص317).
    به هر حال، جايگاه فيض در انديشة مسيحي آن‌قدر بالا و بااهميت است که حتي ايمان آوردن به مسيح نيز ثمرة فيض الهي دانسته مي‌شود و به تعبيري، مسيحي شدن نيز هديه‌اي است الهي كه به آنان داده شده است. به عبارت ديگر‌، ايمان آوردن به مسيح، براساس فيض الهي است. پولس در نامه به افسسيان آورده است: (‌8) زيرا كه محض فيض نجات يافته‌ايد به‌وسيلة ايمان و اين از شما نيست بلكه بخشش خداست (9) و نه از اعمال تا هيچ‌كس فخر نكند. (10) زيرا كه صنعت او هستيم آفريده شده در مسيح عيسي براي كارهاي نيكو كه خدا قبل مهيا نمود، تا در آنها سلوك نماييم (افسسيان، 2: 8-10).
    خلاصه اينکه نجات از گناه اصلي و دوري از خدا در مسيحيت، متأثر از سه آموزه فدا، ايمان و فيض است. براساس آموزة فدا، عيسي مسيح کفاره گناه آدمي شد و آدمي براي شريک شدن در اين فدا، بايد به مرگ فديه‌وار عيسي فرزند يگانة خدا ايمان بياورد. البته اين ايمان به اعمال و رفتار انسان نيست، بلکه ناشي از فيض و رحمت رايگان الهي است که نصيب ايمان‌داران مي‌گردد.
    ملکوت آسمان‌ها
    حضرت عيسي، هدف زندگي انسان را صرفاً در خوردن و آشاميدن و يا پوشيدن لباس مناسب نمي‌داند. ايشان آورده‌اند که متکفل خوراک و پوشاک انسان خداست و خدا بهترين آنها را براي موجودات زمين تدارک ديده است. اما آنچه که انسان بايد به‌دنبال آن باشد، ملکوت خداوند و عدالت اوست:
    (25) بنابراين به شما مي‌گويم از بهر جان خود انديشه مكنيد كه چه خوريد يا چه آشاميد و نه براي بدن خود كه چه بپوشيد. آيا جان از خوراك و بدن از پوشاك بهتر نيست؟ (26) مرغان هوا را نظر كنيد كه نه مي‌كارند و نه مي‌دروند و نه در انبارها ذخيره مي‌كنند و پدر آسماني شما آنها را مي‌پروراند. آيا شما از آنها به‌مراتب بهتر نيستيد؟ (27) و كيست از شما كه به تفكر بتواند ذراعي به قامت خود افزايد؟ (28) و براي لباس چرا مي‌انديشيد؟ در سوسن‌هاي چمن تأمل كنيد چگونه نمو‌ّ مي‌كنند! نه محنت مي‌كشند و نه مي‌ريسند! (29) ليكن به شما مي‌گويم سليمان هم با همة جلال خود چون يكي از آنها آراسته نشد. (30) پس اگر خدا علف صحرا را كه امروز هست و فردا در تنور افكنده مي‌شود چنين بپوشاند اي كم‌ايمانان آيا نه شما را از طريق ا‌ُولا؟ (31) پس انديشه مكنيد و مگوييد چه بخوريم يا چه بنوشيم يا چه بپوشيم. (32) زيرا كه در طلب جميع اين چيزها امت‌ها مي‌باشند. اما پدر آسماني شما مي‌داند كه بدين همه چيز احتياج داريد. (33) ليكن او‌ل ملكوت خدا و عدالت او را بطلبيد كه اين همه براي شما مزيد خواهد شد. (34) پس در انديشة فردا مباشيد زيرا فردا انديشة خود را خواهد كرد. بدي امروز براي امروز كافي است (متي، 6: 25-34).
    اما ورود به ملکوت آسمان‌ها، با تملق و زبان‌بازي نيست، بلکه در انجام ارادة الهي در زمين اين واقعيت محقق مي‌گردد. حتي کساني‌که در مسير تبيين دين با حضرت همراه بودند، اگر ارادة الهي را در زمين محقق نکرده باشند، عيسي به آنها خواهد گفت که شما را نمي‌شناسم و از آنان خواهد خواست که از وي دور شوند.
    ملکوت آسمان و يا مَلَکوت و پادشاهي خدا، يک حکومت حقيقي است که خداوند آن را برپا كرده است. مقر اين حکومت، در آسمان قرار دارد. به همين جهت، در کتاب مقدس عنوان پادشاهي آسمان‌ها به آن داده شده است. در اين پادشاهي و يا ملکوت آسمان‌ها، خداوند و حضرت عيسي حاکم هستند و در آن تمام منافع آدميان مورد توجه و استفاده قرار مي‌گيرد. در اين نگاه، حضرت عيسي، با راهنمايي خدا، کساني را از ملت‌هاي گوناگون برگزيده است که با او، از آسمان «در مقام پادشاه بر زمين» سلطنت کنند. از جمله حاکمان اين پادشاهي، به تعبير حضرت عيسي، حواريون وي مي‌باشند (متي، 19: 25-30).
    در اين حکومت آسماني، سلامتي و عدالت برقرار خواهد بود و پادشاه به داد مظلومان خواهد رسيد و ظالمان را بر جاي خود خواهد نشاند. دنيا به مکاني آباد و پر از نعمت تبديل خواهد شد و زمين تمام نعمت‌هاي خود را در اختيار آدمي قرار خواهد داد. همة پادشاهان عالم، در قبال پادشاهي ملکوت آسمان‌ها، سر تعظيم فرود خواهند آورد. در اين دوران، جان انسان‌ها، به‌ويژه فقرا و مساکين باارزش خواهد بود و ديگر به‌راحتي انسان ضعيفي به‌دست نااهلان کشته نخواهد شد (ر.ک: مزامير، 72، 2-17).
    با توجه به آنچه گذشت، مي‌توان هدف آفرينش انسان را رسيدن به عالي‌ترين خيرات در حيات تفسير کنيم که جز از راه نيکي و اعمال نيک، بدان نخواهيم رسيد. کساني که از قدرت و مکنت برخوردارند، ورودشان به اين پادشاهي و رسيدن به هدف نهايي از زندگي و حيات جاودانه، بسيار دشوار است (متي، 19: 23-24). کساني که مانع مردم در جهت ورود به ملکوت آسمان‌ها، که هدف آفرينش انسان است، مستحق سرزنش و نکوهش هستند (متي، 23: 13). حضرت عيسي، در تشبيهي خاص ملکوت آسمان‌ها را به توري شبيه مي‌داند که ماهيگيران به دريا انداخته و پس از پر شدن، آن را از دريا به بيرون مي‌کشند. ماهي‌هاي خوب را جدا کرده و صيدهاي نامناسب را به دريا باز مي‌گردانند. البته تفاوت اينجاست که آدمياني که شايستگي ملکوت آسمان‌ها را نداشته باشند، در تنور آتش و دوزخ انداخته خواهند شد (متي، 13: 47-50).
    ملکوت خداوند به چهار تغيير عمده مي‌انجامد:
    1. نجات کامل ايمان‌داران از آغاز تا کمال؛
    2. شکل گرفتن آنها به صورت يک کليسا (اجتماع ايمان‌داران)، بر روي زمين کنوني؛
    3. بهبود اوضاع فردي، خانوادگي، اجتماعي، ملي و بين‌المللي؛
    4. جهاني که به‌طور کامل نجات يافته و احيا شده است (نيکدل، 1391، ص175).
    اکنون از آنچه گذشت، به‌دست مي‌آيد که خداوند متعال براساس محبت خويش، عالم و انسان را خلق کرد. اين خلقت، نه براي سود بردن است، بلکه براي رسيدن عالم و انسان به کمال خويش است. کمالي که براي انسان در نظر گرفته شده است، همانا نيل به ملکوت آسمان‌هاست؛ يعني پادشاهي الهي که در آن مسيح و برگزيدگان وي حاکمان آن هستند. اين پادشاهي، ازآنجاکه پايتخت و مقرش در آسمان‌هاست، به ملکوت آسمان‌ها نيز نامگذاري شده است. در اين پادشاهي، انسان به نهايت منافع و سود خود خواهد رسيد و جهان سراسر آباد خواهد گرديد.
    تا به اينجا، مباني نظرية ارزش اخلاقي از منظر عهدجديد، مورد بررسي اجمالي قرار گرفت. اکنون و در اينجا، با بهره‌گيري از مطالب گفته شده، به بيان نظرية ارزش اخلاقي در عهدجديد مي‌پردازيم.
    نظرية ارزش اخلاق هنجاري در عهد جديد
    بنابراين، در عهد جديد، در تبيين نظرية ارزش اخلاقي، مي‌توان نوعي غايت‌گرايي کمال‌گرا مشاهده كرد.
    لازم به يادآوري است که در نظريات ارزش غايت‌گرايانه، نخست يك هدف و غايتي كه خارج از حوزة اخلاق داراي ارزش است،‌ تعيين مي‌شود، سپس، رفتارها و صفت‌هاي اختياري آدميان، با آن هدف و غايت سنجيده مي‌شوند. درصورتي‌كه آن هدف را تأمين كنند، به آن رفتارها و صفت‌هاي اختياري، ارزش اخلاقي مثبت داده مي‌شود و در صورتي كه آن هدف و غايت را تأمين نكند و خلاف آن را ايجاد كند، به آنها ارزش اخلاقي منفي داده مي‌شود. «نظريات غايت‌انگارانه مي‌گويد كه ملاك اساسي يا نهايي درست، نادرست، الزامي و... به‌لحاظ اخلاقي، عبارت است: از آن ارزش غيراخلاقي كه به وجود مي‌آورد. مرجع نهايي مستقيم يا غيرمستقيم، بايد ميزان خير نسبي ايجاد شده يا غلبه نسبي خير بر شر باشد» (فرانكنا، 1376، ص45).
    انديشمندان عالم راجع به اينكه چه هدف و غايتي بايد در ارزش اخلاقي مد نظر قرار گيرد، اختلاف نظر دارند. عده‌اي آن غايت را در وجود انسان و استعدادهاي او قرار داده و معتقدند: كاري خوب است كه استعدادهاي انسان را به فعليت برساند و به تعبيري، كمالي را در انسان پديد آورد و گروهي هم آن غايت را در كمال و استعدادهاي انسان در نظر نمي‌گيرند. اما با اين حال، آن غايت را به‌گونه‌اي راجع به خير و لذت و سود او تعبير مي‌كند. دستة اول را معمولاً كمال‌گرا (Perfectionist) و دستة دوم را نتيجه‌گرا (Consequentialist) مي‌خوانند.
    باتوجه به اين توضيح، براساس تعاليم کتاب مقدس، آدم و حوا، نخست در بهشت عدن زندگي مي‌کردند، ولي بر اثر عصيان و گناهي که مرتکب شدند، از آنجا رانده و در زمين ساکن شدند. اين عصيان و گناه، بنابر آموزه‌هاي عهد جديد، به‌ويژه تعاليم پولسي، موجب مرگ روح انسان گرديده و به اين دليل ارتباط وي با خدا و عالم بالا قطع گرديد. اين گناه، با اين کيفيت در نهاد همة انسان‌ها مستقر گرديده و نسلي بعد از نسلي منتقل مي‌شود. انسان در اين حالت، در آرزوي رسيدن به جايگاه پيشين خود، تلاش مي‌کند و نيل به رهايي از گناه نخستين، آرمان نهايي وي مي‌شود. همچنين، رسيدن به ملکوت آسمان‌ها، هدف ديگري است براي آفرينش انسان. در اين نگاه، انسان‌ها بايد به‌گونه‌اي رفتار کنند که بتوانند داخل اين حکومت آسماني شده و از مواهب آن، به بهترين شکل برخوردار گردند. راه رسيدن به اين غايت، رفتارهاي متناسب با اين هدف است و اگر آدمي به عملي اقدام كند که او را از اين حکومت الهي دور کند، او شايستة سرزنش خواهد بود.
    با اين بيان، انسان براساس آموزه‌هاي مسيحي، دو غايت بسيار مهم در زندگي‌اش دارد: رهايي از گناه ازلي و رسيدن به ملکوت آسمان‌ها. در رسيدن به هدف اول، آموزة فيض و ايمان موهبتي نقشي کليدي ايفا مي‌کند و در رسيدن به غايت دوم، رفتارها و اعمال شايسته و درخور. پس نظام اخلاقي‌اي که در مسيحيت سامان يافته است، نظامي است غايت‌گرا، که رسيدن به هدفي خاص را مقصد و مقصود خود قرار داده است. البته، ازآنجاکه غايت مد نظر عهد جديد، به نفس آدمي و کمال و تحقق آن بازگشت مي‌کند، ما با کمال‌گرايي اخلاقي مواجه هستيم و غايت‌گرايي با تقرير کمال‌گرايانه ارائه گرديده است.
    تبيين نظريه ارزش از ديدگاه قرآن
    يکي از مباحث مهم اخلاقي در قرآن، بحث «نظريه ارزش» است؛ چراکه کشف و استخراج اينکه ملاک خوبي و بدي، درستي و نادرستي، بايسته و نبايسته بودن و وظيفة اخلاقي بودن به چيست؟، امري لازم در حوزة اسلامي است. روشن است که هر يک از مکاتب اخلاقي براساس معياري که براي ارزش‌ها و الزامات اخلاقي برگزيده‌اند، در مسير تحقق زندگي اخلاقي راهي متفاوت طي مي‌كنند و نتايج متفاوتي را از اخلاق انتظار دارند. اکنون با تتبع و تأمل در آموزهاي قرآني، مي‌‌توان به اين ملاک دست يافت. خداي حکيم در بيان خوبي‌ها و بدي‌ها، ملاک را لحاظ فرموده است، و هرگاه اين ملاک‌ها به‌صورت نظام‌مند کشف و استخراج گردند، مي‌توانند هم از جهت روش‌شناختي و هم از جهت محتوايي، برکات و ثمرات خوبي داشته باشند.
    با توجه به فراواني آيات پيرامون اخلاق و سازگاري ابتدايي اين آيات، با هر يک از نظريه‌هاي هنجاري، لازم است اخلاق‌پژوهان مسلمان براي کشفِ نظريه اخلاقي اسلام، نخست مباني نظام اخلاق اسلام را تا به حد امکان بررسي كنند؛ سپس، به ديدگاه مورد نظر در اين باب اشاره کنند.
    مباني نظرية ارزش اخلاق هنجاري در قرآن کريم
    قرآن بر چند آموزة مهم و اساسي تأکيد داشته، و بسياري از تعاليم خويش را بر آن آموزه‌ها بنيان نهاده است‌. آموزه‌هايي همچون خودگروي و منفعت شخصي، ارزش ذاتي قرب و قيامت‌باوري که در اثبات نظرية ارزش مورد نظر اين متن آسماني، اثر فراوان دارد. اکنون و در اين مقاله، براي به‌تصوير کشيدن نظرية ارزش در اخلاق هنجاري در قرآن، لازم است که به برخي از آنها اشاره شود.
    خودگروي
    آموزه‌هاي انسان‌شناختي قرآن، بيانگر اين واقعيت است که انسان، همواره فعاليت‌هاي خود را با انگيزه دستيابي به نتايج و منافع شخصي انجام مي‌دهد و سود فردي، تنها عامل و يا دست‌کم مؤثرترين عاملي است که فرد را به انجام هر کاري ترغيب مي‌کند. اين مبناي انسان‌شناختي قرآني، با برخي داده‌هاي روان‌شناختي معاضدت مي‌شود. در اين دانش، اثبات شده است که هر فعاليتي از سوي انسان، بدون چشم‌داشتِ منافعِ شخصي، اساساً غيرممکن است (ر.ک: ادواردز، 1393، ص255-259). اين ويژگي فطري و فراگير، شاملِ رفتارهاي اخلاقي انسان نيز مي‌شود. سازگاري آموزه‌هاي قرآني با سرشتِ انسان، يکي از مباني قرآن‌شناختي تربيت اخلاقي است. آيات متعددي از قرآن به بيان اين مبنا اختصاص يافته است. يکي از ويژگي‌هاي فطري انسان، حب ‌ذات و منفعت‌گروي فردي است. ازاين‌رو، اسلوب‌هاي بيان هنجارهاي اخلاقي در قرآن نيز بر مبناي انسان‌شناختي استوار شده است. قرآن براي ترغيب انسان‌ها به حيات اخلاقي،‌ همواره بر نتايج فردي عمل اخلاقي تأکيد مي‌كند و فراگيرترين معيار الزامات اخلاقي را نتيجه‌اي مي‌داند که فاعل فعل اخلاقي از آن برخوردار مي‌شود.
    کرامت انساني
    کرامت انسان، از ارزش‌هاي پذيرفته شده در مکاتب الهي و بشري است که تأثير بسياري در امور اخلاقي، فقهي و مسائل سياسي و اجتماعي جهان دارد. «کرامت» در لغت، معاني مختلفي دارد که مهم‌ترين آنها عبارتند از: ارزش، حرمت، حيثيت، بزرگواري، عزت، شرافت، انسانيت، شأن، مقام و موقعيت، درجه، رتبه، جايگاه، منزلت، نزاهت از فرومايگي و پاک بودن از آلودگي‌ها، احسان و بخشش، جوانمردي و سخاوت (دهخدا، 1377).
    کرامت و مشتقات آن، 47 بار در آيات قرآني به‌کار رفته است. مفهوم «کرامت» در تعبير آيات و روايات، بر خداي سبحان و فرشتگان و قرآن و انسان و... اطلاق شده است (اسراء: 70). برخلاف آموزهاي مسيحيت، که انسان‌ها را وارث گناه آدم و حوا و ناپاک مي‌داند که با ماهيت آلوده به دنيا مي‌آيد، انسان در قرآن کريم با دو دسته اوصاف دوگانه (مدح و ذم) شناخته مي‌شود. قرآن دو نوع کرامت براي انسان بيان مي‌کند: کرامت ذاتي و کرامت اکتسابي.
    1. کرامت ذاتي يا تکويني: به آن نوع شرافت و حيثيتي گفته مي‌شود که همة انسان‌ها به‌جهت استقلال ذاتي، توانايي اخلاقي و نفخه الاهي، به‌طور فطري و يکسان و جهان‌شمول و غير‌مقيد به دين از آن برخوردارند. اين کرامت، حتي با ارتکاب گناه و جنايت نيز از انسان سلب نمي‌شود. کرامت ذاتي حالت تشکيکي ندارد؛ زيرا اين کرامت، نتيجه بشريت است و همة انسان‌ها از‌آن‌جهت که به يک اندازه از انسان بودن بهره‌مند هستند، طبق آيات قرآن ذاتاً داراي کرامتي يکسانند.
    2. کرامت اکتسابي و ارزشي: کرامتي غيرذاتي که ماهيتي قابل تفصيل دارد و مقيد به دين، عقيدة انسان و نزديکي به خداست و در رابطه انسان با خداي سبحانش تعريف شدني است. به عبارت ديگر، شرافتي است که انسان به‌صورت ارادي و از طريق به‌کار انداختن استعدادها و توانايي ذاتي خود در مسير رشد، کمال و کسب فضايل اخلاقي به‌دست مي‌آورد. خداوند متعال به اين دسته از انسان‌ها، رحمت خاص عطا کرده که غير‌مؤمنان از آن برخوردار نيستند.
    نتيجه اينکه اولاً در رويکرد قرآني خاستگاه کرامت نفس، منشأ الهي دارد و هر امري که منتسب به خداوند سبحان گردد، مقدس است. با شناخت کرامت انساني، مي‌توان آغازي زيبا و حرکتي متعالي و انتهايي زيباتر براي انسان ترسيم کرد که با رعايت کرامت خود و ديگران، جهاني سرشار از کرامت و فضيلت خواهد ساخت. ثانياً، کرامت ذاتي، کمال انساني به‌حساب مي‌آيد، ولي ارزش اخلاقي ندارد؛ اما کرامت اکتسابي جزء کمالات انسان بوده و داراي ارزش اخلاقي است. همچنين، کرامت ذاتي مقدمه‌اي براي رسيدن به کرامت اکتسابي به‌شمار مي‌رود. 
    قرب الهي، ارزش غايي انسان مسلمان
    انسان فطرتاً کمال‌طلب است و چون روح انسان گرايش به سمت بي‌نهايت دارد، در نتيجه هر کمالي را به صورت نامحدود مي‌خواهد؛ يعني ميل کمال‌جويي انسان، نامتناهي است. ازآنجاکه خدا سرچشمة پايان‌ناپذير همة خوبي‌ها و کمالات است، و از سوي ديگر هم تنها يک غايت نهايي براي تکامل انسان متصور است؛ در نتيجه ارزش غايي انسان مسلمان، تقرب و نزديکي به خداست که ارزش هستي‌شناسي دارد.
    قرب به خدا، که بالاترين ارزش‌هاست، خودش داراي مراتب مختلف و متعدد است. يگانه راه صحيح براي رسيدن به قرب الهي، بعد از درک فقر و وابستگي وجودي، بندگي خدا و پرستش معبود واقعي است. هيچ کار و فعاليتي براي بندگي خدا غير‌عبادتش نيست؛ يعني مراد از عبادت، همة کارهايي است که مورد رضايت الهي است و انسان به قصد و با هدف تقرب آنها را انجام مي‌دهد.
    انسان در پرتو غايت نهايي مي‌تواند به نهايت کمالاتي از قبيل لذت، قدرت، علم، رفاه مادي و معنوي دست يابد؛ يعني نزديکي به خدا دربردارنده همة کمالات و خوبي‌هاست که ساير مکاتب، براي انسان ترسيم نموده‌اند. درحقيقت، همة ويژگي‌هاي مثبت ساير مکاتب، در پرتو تقرب الاهي به بهترين شکل براي انسان مقرب حاصل مي‌شود. وقتي انسان به مقام قرب الهي برسد، ثمره اين تقرب طهارت، صداقت، شهادت، رضايت، اخلاص، اطمينان و سعادت است و از اين طريق، محبوب خدا واقع مي‌شود.
    قيامت‌باوري (اصل معاد)
    قيامت‌باروي، يکي ديگر از پيش‌فرض‌ها و مباني مهم اخلاق قرآني است. لازمة آموزه معادباوري و رستاخيز در اسلام اين است كه شخص با همان بدن قبلي‌اش به زندگي بازگردد و با رستاخيز پس از محاسبة اعمال، به پاداش و كيفر اعمالش برسد. ازاين‌رو، رستاخيز در اسلام، براي بدن مادي ارزش قائل مي‌شود. در جهان پس از مرگ، فرد حيات جسماني دوباره‌اي خواهد يافت تا موطني هميشگي براي انسان در جهان جديد باشد. دربارة زمان اين واقعه، آخرالزمان و پس از ظهور منجي است و البته مكان آن را پس از تحولات عظيمي كه در آسمان‌ها و زمين رخ مي‌دهد، به‌تصوير مي‌كشد. در انديشة اسلامي، مرگ آخرين منزلگاه دنيا و اولين منزلگاه آخرت است. اين واقعه، قانون عمومي و قطعي است كه نه‌تنها شامل همة انسان‌ها مي‌گردد،‌ بلكه به تصريح قرآن کريم، همة موجودات عالم را دربر مي‌گيرد. در اين نگاه، مرگ جدايي كامل روح از بدن است. روح در اين هنگام، به جان ديگري منتقل مي‌شود و بدن نيز به مجموعة اجسام بي‌‌جان مي‌پيوندد و قوانين اجسام بي‌جان بر آن جاري مي‌گردد. اعتقاد به معاد، يعني اعتقاد به اين حقيقت كه هستي انسان با مرگ پايان نمي‌پذيرد، بلكه در جهان ديگري تداوم مي‌يابد و در آنجا اعمال آدمي مورد حساب‌رسي قرار مي‌گيرد. نيكان وارد بهشت شده از سعادت ابدي و نعمت‌هاي اخروي بهره‌مند مي‌شوند و بدكاران در دوزخ الهي گرفتار و معذب مي‌گردند. صد البته در مسيري صعودي و سرانجام آن ملاقات با مبدأ است.
    نظرية ارزش اخلاقي در قرآن کريم
    با توجه به آنچه گذشت، غايت‌گرايي و کمال‌گرايي، رويکردي است که در قرآن کريم براي نظرية ارزش بيشتر مورد توجه قرار گرفته است. براساس مباني قرآني، آدمي در مسير زندگي خويش، بايد از دام دنيا رهيده و به کمال شايستة خويش، که همان قرب الهي است، متصل گردد. اين رستگاري در ساية ايمان و عمل صالح و رفتارهاي متناسب با آن کمال محقق مي‌گردد. مستندات قرآني غايت‌گروي اخلاقي، شامل طيف گسترده‌اي از آيات مي‌شود. اين آيات، به‌رغم تنوع فراواني که در مضمون و سبکِ بيان دارند، بيانگر اين واقعيت‌ است که عام‌ترين توجيه الزامات اخلاقي، غايت فعل اخلاقي و نفع فردي است. ممکن است تصور شود، غايت‌گروي با ساحت اخلاق قرآني ناسازگار بوده و فهمي سطحي از آموزه‌هاي قرآني است و قرآن در باب اخلاق، از مراتب مختلفي سخن گفته است. مخاطبِ مستندات قرآني غايت‌گروي آن دسته از مؤمناني هستند که اهداف مادي و لذت‌هاي حسي آنان را به زندگي اخلاقي ترغيب مي‌کند. کساني که فاقد درک متعالي از مقوله اخلاق و جذبه‌هاي فرا‌مادي آن هستند. اما در اخلاق ويژه قرآني، مخاطبان قرآن، توجيه و تبييني متفاوت از اخلاق و زندگي اخلاقي ارائه مي‌دهند و الزامات اخلاقي را بي‌اعتنا به نتايج و پيامدهاي آن مي‌پذيرند و عواملي چون محبت، فضيلت انساني، يا عمل به وظيفه را منشأ الزامات اخلاقي مي‌دانند و در هندسه کلان اخلاق قرآني، نتايج فعل اخلاقي مورد توجه نيست. 
    برخي مفسران معاصر در تبيين جايگاه اخلاق قرآني، آن را به دو حوزه، اخلاقِ ديني (عام) و اخلاق ويژه قرآني تقسيم مي‌کنند و در بيان تمايز اين دو رويکرد، اخلاق ويژه قرآني را «اخلاقِ محبت»، نامگذاري مي‌كنند؛ اخلاق عام را ويژگي مشترک اديان آسماني دانسته و از آن به «اخلاق ديني» تعبير مي‌کنند (طباطبائي، 1393، ج1، ص362-254؛ ج4، ص18-209). روشن است که پذيرش اين تقسيم، مستلزمِ انکارِ غايت‌گرا بودنِ نظام اخلاقي قرآن نيست. اخلاق ويژه قرآني نيز همانندِ اخلاقِ عام، با غايت‌گروي اخلاقي سازگار است. تنها تمايز اين دو رويکرد، در تفاوتِ غايات آنهاست. در اخلاقِ ويژه قرآني، غايتِ فعلِ اخلاقي، محبت و قرب الهي است و در اخلاق عمومي، منافع مادي ـ دنيوي و اخروي ـ غايتِ فعل اخلاقي است. درحالي‌که در هر دو رويکرد اخلاقي، الزام‌هاي اخلاقي براساس نتايج و غايات فعل اخلاقي توجيه مي‌شود. بنابراين، نمي‌توان غايت‌گرايي و انطباق آن را با نظريه اخلاقي قرآني انکار کرد و يا مورد ترديد قرار داد و انبوهي از نصوص و ظواهر قرآني، در باب نظرية اخلاقي اسلام و انطباق آن با غايت‌گروي را ناديده گرفته و از دلالت‌هاي مطابقي، التزامي و ساير مناسبات زباني در اين‌ زمينه چشم پوشيد.
    انگاره مغايرتِ اخلاق قرآني با غايت‌گروي، فاقد مستنداتِ قرآني و ناسازگار با تجربه و شهود دروني انسان است. آن دسته از آياتِ محدودِ قرآني، که در آنها عمل به وظيفة اخلاقي و يا فضيلت انساني ستايش شده است، بيانگرِ اهدافِ متوسطِ فعلِ اخلاقي هستند، نه هدف غايي و عام‌ترين معيار ارزش و الزام اخلاقي. در قرآن، مفاهيمي مانند سعادت، فوز، فلاح، لذت، امنيت، بشارت، بهشت، آرامش، رنج، شقاوت، تشويش، انذار و دوزخ و شرح و بسط زندگي بهشتيان و دوزخيان، طيف گسترده‌اي از مفاهيم عام اخلاق قرآني و بيانگرِ نتايجِ رفتارهاي خوب و بد اخلاقي هستند. اين مفاهيم، سازگاري اخلاق قرآني را با نظريه‌هاي غايت‌گراي خودگرا نشان مي‌دهند. انکار غايت‌گروي و خودگروي اخلاقي در قرآن، به‌معناي ناديده انگاشتن نصوص و ظهورات فراوان قرآني است که در آنها، الزامات اخلاقي مُعلَّل به نتايج فعل اخلاقي شده است.
    خودگرا بودن نظام اخلاقي قرآن، هرگز به مفهوم ناديده انگاشتنِ منافعِ ديگران و حقوق اجتماعي نيست. در نظام اخلاقي قرآن، مؤثرترين عاملِ سعادتِ فردي، تلاش براي سعادت ديگران است. بسياري از ارزش‌هاي اخلاق اسلامي، به مفاهيمي مانند انفاق (بقره:3)، ايثار (حشر:9)، اصلاح ميان مؤمنان (حجرات: 9-11)، شفقت، بخشش (نور: 22)، صلة ‌رحم (رعد: 21)، شهادت به منظور امنيت و دفاع از جامعة اسلامي (بقره: 95؛ آل‌عمران: 195؛
    يس: 26-27) اختصاص يافته است. در قرآن، پيوندي ناگسستني و دائمي ميان خودگروي و ديگرگروي اخلاقي وجود دارد. سعادت جامعه، پيش‌نياز سعادت فردي و از الزامات اجتناب‌ناپذير آن است. ازاين‌رو، نظرية اخلاقي اسلام با مکاتب سودگرايي (ديگرگروي)، پيوند ناگسستني دارد. نظام اخلاقي اسلام، داراي مزايا و نتايجي است که مکاتب ديگرگرا دنبال مي‌کنند، درحالي‌که از مزاياي خودگروي نيز برخوردار است.
    تطبيق و مقايسه 
    نظرية ارزش در ديدگاه قرآن کريم و عهد جديد، موضوعي بود که در اين نوشتار به اجمال مورد تحقيق و بررسي قرار گرفت. اکنون و در اينجا به مقايسه ديدگاه اين دو منبع معتبر و مقدس براي مسلمانان و مسيحيان مي‌پردازيم و شباهت‌ها و تفاوت‌هاي آنها را بيان مي‌كنيم.
    الف) شباهت‌ها
    1. همان‌گونه که نشان داده شد، هر دو نظرية ارزش، غايت‌گرا شناخته مي‌شوند. به عبارت ديگر، هر دو منبع مقدس، هدفي ارزشمند را براي حيات انسان در نظر گرفته‌اند و خوبي و بدي و بايستگي و نبايستگي اخلاقي را با در نظر گرفتن رابطة افعال و اوصاف اختياري آدمي، با آن هدف تعريف کرده‌اند.
    2. هر دو نظرية ارزش، ازآنجاکه هدف غايي حيات آدمي را در تحقق نفس و به‌تعبيري، کمال نفس قرار داده‌اند، هر دو کمال‌گرا محسوب مي‌شوند. به عبارت ديگر، نوع غايت‌گرايي در اين متون ديني، کمال‌گرا هستند.
    3. هر دو نوع نظرية ارزش، گونه‌اي از رستگاري را به نمايش گذاشته‌اند. در هر دو نظريه، انسان بايد از چيزي رها شود و به چيزي ملحق گردد. اگرچه نوع رستگاري در هر دو، متفاوت است.
    ب) تفاوت‌ها
    1. در عهد جديد، هدف از زندگي، رهايي از گناه اصلي و البته ورود به حکومت الهي و ملکوت آسمان‌هاست. درحالي‌که هدف نهايي زندگي انسان در قرآن کريم، تقرب به خدا و شدت وجودي يافتن آدمي است. اين مسئله، جدي‌ترين تفاوت ميان نظرية ارزش در قرآن کريم و عهد جديد است.
    2. غايت‌گرايي در عهد جديد، درصدد است انسان را به جايگاهي كه پيش‌تر داشته و اکنون به‌سبب گناه اصلي از دست داده است، بازگرداند. اما غايت‌گرايي قرآن کريم، بر اين است که انسان را به جايگاهي بالاتر از آنچه که بوده و يا هست، رهنمون سازد.
    3. غايت‌گرايي در عهد جديد، بيشتر ناظر به مقاصد اين دنيايي است. همانند برخورداري از مواهب ملکوت آسمان‌ها؛ اما غايت‌گرايي قرآن کريم، هم مواهب دنيايي را مد نظر قرار داده است و هم مطلوب‌هاي آخرتي را.

    نتيجه‌گيري

    رهايي از گناه ازلي و رسيدن به ملکوت آسمان‌ها، دو غايت بزرگ و مهم زندگي در عهد جديد است. در رسيدن به هدف اول، آموزة فيض و ايمان موهبتي، نقشي کليدي دارد و در رسيدن به غايت دوم، رفتارها و اعمال شايسته و در خور. پس نظام اخلاقي‌اي که در مسيحيت سامان يافته است، نظامي است غايت‌گرا که رسيدن به هدفي خاص را مقصد و مقصود خود قرار داده است. البته، ازآنجاکه غايت مد نظر عهد جديد، به نفس آدمي و کمال و تحقق آن بازمي‌گردد، ما با کمال‌گرايي اخلاقي مواجه هستيم و غايت‌گرايي، با تقرير کمال‌گرايانه ارائه گرديده است.
    همچنين، غايت‌گرايي و کمال‌گرايي، رويکردي است که در قرآن کريم براي نظرية ارزش بيشتر مورد توجه قرار گرفته است. براساس مباني قرآني، آدمي در مسير زندگي خويش، بايد از دام دنيا رهيده و به کمال شايستة خويش، که همان قرب الهي است، متصل گردد. اين رستگاري، در ساية ايمان و عمل صالح و رفتارهاي متناسب با آن کمال محقق مي‌گردد. مستندات قرآني غايت‌گروي اخلاقي، شامل طيف گسترده‌اي از آيات مي‌شود: اين آيات به‌رغم تنوع فراواني که در مضمون و سبکِ بيان دارند، بيانگر اين واقعيت‌ هستند که عام‌ترين توجيه الزامات اخلاقي، غايت فعل اخلاقي و نفع فردي است.
    اين دو متن مقدس، در باب نظرية ارزش شباهت‌هايي دارند. از جمله اينکه هر دو غايت‌گراي کمال‌گرا هستند و البته با يکديگر تفاوت‌هايي نيز دارند که از جمله آنها، تفاوت در غايت و مقصد مي‌باشد.
     

        كتاب مقدس، ترجمه قديم.
        ابن‌مسكويه، ابوعلى، 1422ق، تهذيب الاخلاق و تطهير الأعراق، قم، بيدار.
        آگوستين، 1393، شهر خدا، ترجمه حسين توفيقي، قم، دانشگاه اديان و مذاهب.
        ادواردز، پل، 1393، دانشنامه فلسفه اخلاق، ترجمه انشاالله رحمتي، تهران، سوفيا.
        حسيني قلعه‌بهمن، سيداکبر، 1394، «تحليلي بر ساختار نظام اخلاقي در اديان»، معرفت اديان، ش25، ص113-130.
        خاچيکي، سارو، 1381، اصول مسيحيت، تهران، حيات ابدي.
        دوفور، گزاويه لئون، بي‌تا، فرهنگ عهد جديد، بي‌جا، ايران کاتوليک.
        دهخدا، علي‌اکبر، 1377، لغت‌نامة دهخدا، تهران، مؤسسه لغت‌نامه دهخدا (دانشگاه‌ تهران).
        طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1393، الميزان في ‌تفسير القرآن، قم، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات.
        فرانكنا، ويليام کي، 1376، فلسفه اخلاق، ترجمه هادي صادقي، قم، طه.
        مفتاح، احمدرضا و ديگران، تعاليم کليساي کاتوليک، 1394، قم، مرکز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب.
        مك ناتن، ديويد، 1395، نگاه اخلاقي: درآمدي به فلسفه اخلاق، ترجمه حسن ميانداري، تهران، سمت.
        نيکدل، محمدجواد، 1391، بررسي تطبيقي انديشة ملکوت خدا در اديان ابراهيمي، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني
        ويليامز، برنارد، 1383، فلسفه اخلاق، ترجمه زهرا جلالي، قم، دفتر نشر معارف.
        Lindberg, Carter, 2008, Love A Brief History Through Western Christianity, USA, Blackwell Publishing.
      شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

      APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

      شاهمیری، سیده معصومه.(1400) بررسی تطبیقی نظریة اخلاق هنجاری در قرآن کریم و عهد جدید. فصلنامه معرفت ادیان، 13(1)، 7-22

      APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

      سیده معصومه شاهمیری."بررسی تطبیقی نظریة اخلاق هنجاری در قرآن کریم و عهد جدید". فصلنامه معرفت ادیان، 13، 1، 1400، 7-22

      APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

      شاهمیری، سیده معصومه.(1400) 'بررسی تطبیقی نظریة اخلاق هنجاری در قرآن کریم و عهد جدید'، فصلنامه معرفت ادیان، 13(1), pp. 7-22

      APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

      شاهمیری، سیده معصومه. بررسی تطبیقی نظریة اخلاق هنجاری در قرآن کریم و عهد جدید. معرفت ادیان، 13, 1400؛ 13(1): 7-22