معرفت ادیان، سال دوازدهم، شماره دوم، پیاپی 46، بهار 1400، صفحات 71-87

    واکاوی دلایل و پیامدهای ارتباط میان زرتشتیان ایران و جامعة بهائیت در دورة قاجار

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ مسعود دادبخش / دکتری تاریخ ایران بعد از اسلام، دانشگاه خوارزمی / dadbakhsh.masoud@gmail.com
    حسین مفتخری / استاد تاریخ ایران بعد از اسلام، دانشگاه خوارزمی
    چکیده: 
    نفوذ بهائیت در میان بخشی از جامعه‌ی زرتشتیان ایران، از بزرگ ترین مشکلات پیروان این اقلیت مذهبی در دورۀ قاجار شمرده می شد. در این ایام، شماری از جوانان تحصیل کرده‌ی زرتشتی ـ که متأثّر از سبک زندگی و آموزه های جامعه‌ی پارسیان هند، تمایل زیادی به انجام اصلاحات اجتماعی و دینی گسترده در میان جامعۀ زرتشتی ایران داشتند ـ تحت تأثیر شعارهای اصلاح طلبانه و برابری خواهانه‌ی آیین نوظهور بهائیت قرار گرفتند و جمعیت زرتشتیان بهائی شده‌ی ایران (احبا) را تشکیل دادند. پژوهش حاضر بر آن است تا با روش توصیفی ـ تحلیلی و بر پایه‌ی اسناد و مکتوبات جامعه‌ی زرتشتیان و بهائیان ایران، به واکاوی دلایل ارتباط میان پیروان این دو آیین و پیامدهای این ارتباط در میان جامعۀ زرتشتیان ایران بپردازد. دستاورد پژوهش حاکی از آن است که فشارهای اجتماعی ایجادشده بر روی دگراندیشان زرتشتی و حمایت های جامعه‌ی پارسیان هند و انگلستان از این افراد، باعث شد تا بخشی از زرتشتیان به آیین نوظهور بهائیت گرایش یابند؛ که این امر به وقوع درگیری های گسترده ای در میان رجال سرشناس زرتشتی در ایران انجامید.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    An Analysis of the Reasons and Consequences of the Relationship Between the Zoroastrians of Iran and the Baha'i Community in the Qajar Period
    Abstract: 
    The influence of the Baha'is among a section of the Zoroastrian community in Iran was considered one of the greatest problems of the followers of this religious minority during the Qajar period. In those days, a number of educated Zoroastrian youth, influenced by the lifestyle and teachings of the Parsis or Parsees and the reformist and egalitarian slogans of the emerging so-called Baha'i faith, undertook extensive social and religious reforms within the Iranian Zoroastrian community and formed the Baha'i Zoroastrian community of Iran (Aheba). Using a descriptive-analytical method and focusing on the documents and works of the Zoroastrian and Baha'i communities of Iran, this paper studies the reasons behind the connection between the followers of Zoroastrianism and the so-called Baha'i faith and the consequences of this connection among the Zoroastrian community in Iran. The results indicate that the social pressures on Zoroastrian dissidents and the support of the Parsis and the British for these people, led some Zoroastrians to convert to the emerging so-called Baha'i faith, which led to widespread conflicts among prominent Zoroastrian figures in Iran
    References: 
    متن کامل مقاله: 


    مقدمه
    زرتشتیان که پس از ورود اسلام به ایران به‌عنوان پیروان یکی از ادیان رسمی و مورد تأیید اسلام به زندگی در کنار سایر مردم ایران می‌پرداختند، در برهه‌های مختلف زمانی دچار مشکلات و اختلافات شدند. ازاین‌رو بخش اعظم آنان به‌تدریج به هند مهاجرت کردند و جامعة پارسیان را در آن کشور تشکیل دادند. این مهاجرت‌ها و ایجاد جامعة دوگانه زرتشتی در ایران و هند، يه‌رغم ایجاد برخی اتفاقات مثبت در میان جامعة زرتشتیان ایران، یکی از بزرگ‌ترین معضلات آنان در دورة قاجار، یعنی بهائی شدن بخشی از افراد این جامعه را رقم زد. این مسئله از دورة حکومت ناصرالدین شاه و به‌دلیل حضور نمایندگان جامعة پارسیان هند در ایران و حمایت‌های آنان از احبا (زرتشتیان بهائی‌شده) به‌وجود آمد و در ایام مشروطه و به‌دلیل بازتر شدن فضای فکری و سیاسی کشور شدت پیدا کرد. محققان زرتشتی در نوشته‌های خود چندان به بررسی دلایل وقوع این اتفاق و پیامدهای آن در میان جامعة زرتشتیان ایران نپرداخته‌اند و به‌طور معمول تلاش داشته‌اند تا با نادیده گرفتن برخی از زوایای این حادثه، فشارهای جامعة سنتی ایران را به‌عنوان تنها عامل این اتفاق مطرح کنند. این در حالی است که فرایند تغییر دین و آيین به‌صورت ناگهانی صورت نمی‌پذیرد و فرایندی چندمرحله‌ای، از قبیل: مهیا بودن زمینه‌های دینی، فرهنگی و اجتماعی، وجود بحران‌های درونی و بیرونی که باعث گسست فرد از جامعه خویش می‌شود، مواجهه و آشنایی با دین و آيین جدید، پذیرش تدریجی باورها و اندیشه‌های جدید و تعهد به آنها و دست آخر بروز پیامدهای این تغییر را در پی دارد (کرمی پور، 1392، ص112و113؛ رامبو، 1993م، ص18). ازاین‌رو انجام پژوهشی مستقل که به بررسی تمامی جوانب این موضوع بپردازد و زوایای تاریک این قضیه را مشخص سازد، حائز اهمیت و ضروری به‌نظر می‌رسد.
    با توجه به موارد مذکور، مسئلة اصلی در پژوهش حاضر بررسی دلایل ارتباط میان زرتشتیان و بهائیان در دورة قاجار و پیامدهای این ارتباط در میان جامعة زرتشتیان ایران است. همچنین یافتن پاسخی مناسب برای سؤالات جانبی ذیل نیز از اهداف دیگر مقالة حاضر می‌باشد:
    1. جامعة پارسیان هند و دولت انگلیس تا چه میزان در شکل‌گیری این ارتباط نقش داشتند؟
    2. رویکرد بزرگان جامعة زرتشتی ایران نسبت‌به بهائیت و زرتشتیان بهائی‌شده چگونه بود؟
    3. بهائی شدن بخشی از زرتشتیان ایران چه پیامدهایی را در جامعة زرتشتیان ایران به‌وجود آورد؟
    ازاین‌رو نویسندگان این پژوهش تلاش دارند تا با بررسی اسناد و مکتوبات موجود به واکاوی اختلافات به‌وجودآمده در میان زرتشتیان ایران در این ایام بپردازند و نقش بزرگان جامعة بهائیت و پارسیان هند و حمایت‌های آنان از زرتشتیان بهائی‌شده را مورد مداقه قرار دهند. نویسندگان این پژوهش اعتقاد دارند که حمایت‌های جامعة پارسیان هند و دولت انگلستان از بهائیت و زرتشتیان بهائی‌شدة ایران در این دوران، عامل اصلی وقوع درگیری‌های گسترده در میان جامعة زرتشتیان ایران بوده است. هرچند نمی‌توان به‌سادگی از نقش فشارهای اجتماعی و تعصبات موجود در میان بزرگان جامعة سنتی زرتشتی به‌عنوان پیش‌زمینه‌های وقوع این اتفاقات چشم پوشيد.
    در این پژوهش پس از بررسی پیشینة تحقیق، عوامل ایجاد ارتباط میان زرتشتیان ایران و بهائیت مورد واکاوی قرار گرفته و نقش جامعة پارسیان در این ارتباط بررسی شده است. در بخش دیگر پژوهش پیامدهای این ارتباط در میان جامعة زرتشتیان ایران و رویکرد بزرگان این جامعه نسبت‌به بهائیت و اختلافات درونی میان آنان مورد بررسی قرار گرفته است. در پایان این نوشتار نیز نتایج بررسی‌های صورت‌پذیرفته، در قالب بخش نتیجه‌گیری جمع‌بندی شده است.
    1. پیشینة تحقیق
    دربارة ارتباط بهائیان و زرتشتیان ایران در دورة قاجار و پیامدهای این ارتباط، تا پیش از این به‌دلیل پاره‌ای از ملاحظات و کم بودن مدارک و اسناد، مطلب چندانی به نگارش درنیامده است. نویسندگان زرتشتی تمایل چندانی به صحبت دراین‌باره نداشته‌اند و نوشته‌ها و مکتوبات بهائیان و اسناد موجود دراین‌باره نیز کمتر مورد توجه محققین مختلف قرار گرفته است.
    نائبیان و علیپور در پژوهشی به بررسی ارتباط میان زرتشتیان و بهائیان ایران در دورة قاجار پرداخته‌اند (نائبیان و علیپور سیلاب، 1390). این مقاله حاوی اطلاعات سودمندی دربارة رابطة میان پیروان این دو اقلیت مذهبی است؛ لیکن منابع استفاده‌شده در آن محدود می‌باشد و مقاله بیشتر جنبة توصیفی دارد. همچنین نویسندگان مقالة مذکور به تمام زوایای این ارتباط، دلایل و پیامدهای آن نپرداخته‌اند.
    سیدعلی حسنی آملی در بخشی از کتاب خود با عنوان «بی‌بهاء» به بررسی نقش زرتشتیان در گسترش بابیت و بهائیت پرداخته است (حسنی آملی، 1398). این بخش از کتاب به‌صورت اجمالی و خلاصه ارائه شده و بیشتر به توصیف ارتباط میان نمایندگان جامعة پارسیان با بهائیان پرداخته است.
    نویسندگان پژوهش حاضر در بخش‌هایی از مقالة دیگر خود که به بررسی شکاف‌های به‌وجودآمده در میان جامعة زرتشتیان ایران در دورة قاجار می‌پردازد، به گوشه‌هایی از این ارتباط و اختلافات به‌وجودآمده ناشی از آن اشاره کرده‌اند (دادبخش و مفتخري، 2018م). تورج امینی نیز در کتاب  اسنادی از زرتشتیان ایران به بررسی تعدادی از اسناد مرتبط با این اتفاقات پرداخته است (امینی، 1380).
    حسین آبادیان در پژوهشی جامع به بررسی خاندان ریپورتر و نقش آنان در تحولات اجتماعی ایران معاصر پرداخته است که در بخش‌هایی از این پژوهش به نقش اردشیر ریپورتر در حمایت از زرتشتیان بهائی‌شده و به‌وقوع پیوستن اختلافات داخلی در جامعة زرتشتیان ایران می‌پردازد (آبادیان، 1383).
    هیچ‌کدام از نوشته‌های مذکور، ارتباط میان بهائیان و زرتشتیان ایران و پیامدهای این ارتباط را به‌صورت جامع و کامل مورد بررسی قرار نداده‌اند. ازاین‌رو مقالة حاضر تلاش دارد تا با بررسی منابع دست اول و کمتر دیده‌شده به واکاوی این موضوع بپردازد. در نتیجه بهترین منابع برای پژوهش در باب ارتباط میان زرتشتیان و بهائیان ایران، اسناد موجود در پژوهشگاه تاریخ معاصر و سازمان اسناد ملی و همچنین نوشته‌های نویسندگان بهائی دراین‌باره است.
    2. دلایل ایجاد ارتباط میان زرتشتیان ایران و جامعة بهائیت
    با ظهور بهائیت، بخشی از جامعة زرتشتیان ایران که دارای مشکلات و معضلات عدیدة داخلی و بیرونی بودند، به ایجاد ارتباط با بزرگان و پیروان این آيین نوظهور پرداختند. جامعة زرتشتیان ایران که در دوره‌های پیشین، خطر اضمحلال و حل شدن در میان مسلمانان را احساس می‌کرد، در این دوران به‌دلیل گرایش بخشی از آنان به‌سمت بهائیت، در معرض نابودی از سوی این آيین جدید قرار گرفت.
    مبلغان بهائی در دوره‌های ابتدایی بیشتر به تبلیغ در میان پیروان اقلیت‌ها و فرقه‌های مختلف مذهبی می‌پرداختند و سعی در جذب آنها داشتند؛ به‌طوری‌که بخش زیادی از پیروان ابتدایی بهائیت را یهودیان همدان، دراویش علی‌اللهی تهران و زرتشتیان یزد تشکیل می‌دادند (آیتی، 1326، ج3، ص88؛ نائبیان و علیپورسیلاب، 1390، ص113). تعدادی از زرتشتیان یزد پیش از آن به فرقة بابیت پیوسته بودند (براون، 1381، ص203)؛ لیکن حسینعلی نوری (بهاءالله) از محبوبیت بیشتری در میان زرتشتیان ایران و هند برخوردار شد؛ زیرا وی را ایرانی‌نژاد و از نسل پادشاهان ساسانی می‌دانستند. ازاین‌رو در مجموع حدود 250 نفر از زرتشتیان یزد و کرمان به آيین نوظهور بهائیت پیوستند (نائبیان و علیپورسیلاب، 1390، ص113).
    دربارة علل ایجاد ارتباط و گسترش بهائیت در میان زرتشتیان، دیدگاه‌های مختلفی از قبیل فشارهای اقتصادی و اجتماعی بر روی زرتشتیان، قدرت تبلیغاتی بالای بهائیت و آزار و اذیت‌های دینی مطرح شده است؛ اما می‌توان هرکدام از نظرات مذکور را با دیدة تردید مورد نقد و بررسی قرار داد. بهائیت در سال‌های پایانی سدة سیزدهم هجری اعلام وجود کرد که در این دوران و پس از صدور فرمان لغو جزیه توسط ناصرالدین‌شاه، وضعیت اقتصادی و اجتماعی زرتشتیان نسبت‌به قبل بهبود پیدا کرده بود و این فشارها نمی‌تواند دلیل منطقی برای تغییر گرایش زرتشتیان باشد. از سوی دیگر، بهائیان بیشتر و پیش تر از سایر اقلیت‌های مذهبی به تبلیغ در میان مسیحیان ایران پرداختند و عدم موفقیت آنان در جذب پیروان این اقلیت مذهبی، حکایت از آن دارد که مبحث تبلیغات نیز عامل اصلی ارتباط میان جامعة زرتشتی و بهائی در ایران نیست.
    از نکات حائز اهمیت دیگر آنکه پیروان بهائیت به‌عنوان شاخه‌ای انشعاب‌یافته از تشیع، بیشتر از پیروان سایر ادیان مورد انتقاد و هجمة اجتماعی قرار داشتند و آنان به‌سختی می‌توانستند ملجأ و پناهگاهی برای پیروان سایر ادیان باشند (حسنی آملی، 1398، ص68-72). حال آنکه مطابق با منابع موجود، گاه خود بهائیان نیز برای کسب امنیت بیشتر، وانمود به گرایش به مسیحیت می‌کردند (مهرانجانی، 1975م، ص129 و130).
    با توجه به موارد مذکور، هیچ‌کدام از دلایل مطرح‌شده را نمی‌توان علت اصلی ارتباط میان زرتشتیان و بهائیان ایران دانست. کنت دوروششوار فرانسوی که این ایام را از نزدیک مشاهده کرده است، اعتقاد دارد که سطح پایین آگاهی در کنار سایر معضلات و مشکلات اجتماعی موجب شد تا در این دوران، بخشی از مردم به خرافات و آيین‌های نوظهور متمایل شوند؛ به‌طوری‌که هر طریقت و مسلکی هرچند پوچ و بی‌ریشه، باز هم به‌راحتی در میان بخشی از مردم هوادار پیدا می‌کرد؛ که بهائیت نمونة بارز این امر بود (دوروششوار، 1378، ص99). زرتشتیان نیز از این قاعده مستثنا نبودند و سطح پایین آگاهی‌های اجتماعی، تضادهای فکری میان جامعة سنتی و تجددخواه زرتشتی و فشارهای اجتماعی موجود، راه را برای ورود هر نوع اندیشة جدیدی باز می‌کرد.
    بدون تردید، جامعة پارسیان هند، انجمن رفاه زرتشتیان ایران وحکومت انگلستان، مهم‌ترین عوامل ایجاد ارتباط میان زرتشتیان ایران و جامعة بهائیت در این دوره بودند. با ورود نمایندگان پارسیان هند به ایران، به‌تدریج حلقۀ ارتباط میان بهائیان و زرتشتیان ایران شکل گرفت و فرستادگان انجمن پارسیان هند در دوره‌های بعد، علاوه بر زرتشتیان، روابط نزدیکی نیز با احبا و جامعۀ بهاییت ایران ایجاد کردند. حکومت انگلستان نیز با حمایت‌های مستقیم و غیرمستقیم خود از اقلیت‌های مذهبی در ایران، به‌نوعی عامل وحدت و آشنایی این دو آيین با یکدیگر شد (حسنی آملی، 1398، ص76). آنان تقریباً به‌طور مستقیم از بهائیان و به‌صورت غیرمستقیم و به‌واسطۀ پارسیان هند، از زرتشتیان ایران حمایت می‌کردند.
    1-2. پارسیان هند و تشکیل انجمن رفاه زرتشتیان ایران
    با ورود اسلام به ایران، بخشی از زرتشتیان کشور به‌تدریج به‌سمت هندوستان مهاجرت کردند و جامعة پارسیان هند را تشکیل دادند. پارسیان سده‌های متمادی به زندگی عادی و معمولی در هندوستان می‌پرداختند تا آنکه با قدرت‌گیری انگلستان در منطقه، اکثریت آنان از مناطق مختلف هند به بمبئی مهاجرت کردند و جایگاه اجتماعی ایشان به‌تدریج رشد پیدا کرد؛ که این اتفاق موجب تشدید روند مهاجرت زرتشتیان ایران به هند شد (شهمردان، 1363، ص41-44؛ هرمزديار، 1987م، ص224).
    در این دوران، 44 هزار نفر از پارسیان در بمبئی ساکن بودند و به‌قدری به کسب‌وکار و تجارت اهمیت می‌دادند که واژة پارسی برای مردم هند معنای «کسب و کار» را تداعی می‌کرد (ماساهارو، 1373، ص37و38) و آنان به یهودیان هندوستان معروف بودند (شورش هندوستان، 1372، ص131و132). پارسیان از راه دلالی تجاری بین هند و اروپا و آمریکا درآمد هنگفتی به‌دست آوردند و از این راه اقدام به تأسیس تجارتخانه‌ها، شعب بانک و کارخانجات نساجی کردند (پورداود، 1925م، ص23). آنان افزون بر فعالیت‌های تجاری گسترده و تأسیس تجارتخانه‌های بسیار، خرید و فروش سهام و ساخت کارخانه، در امور خیریه مانند ساخت نواخانه، بیمارستان و مراکز آموزشی نیز فعالیت داشتند (شهمردان، 1363، ص20 و25 و30) و نفوذ اقتصادی ایشان در قرن نوزدهم میلادی در بمبئی به‌حدی رسید که هنگام تأسیس اتاق بازرگانی بمبئی در سال 1836م، تمام اعضای ده‌نفرة آن پارسی بودند (هیل، 1386، ص16).
    بیشتر پارسیان غرب هند را در این ایام، افرادی دگراندیش و توانگر تشکیل می‌دادند که به‌دلیل ارتباط مناسب با حکومت انگلستان، به مقام و منزلتی رسیده بودند (ماساهارو، 1373، ص123). آنان در اواسط سدة نوزدهم میلادی تشکّلی به‌نام «انجمن رفاه زرتشتیان ایران» ایجاد کردند و از سال 1854م/1271ق نمایندگانی را برای بهبود شرایط همکیشان خود به ایران فرستادند که اولین و تأثیرگذارترین آنان، مانکجی لیمجی هاتریا نام داشت (اشیدری، 1355، ص477؛ ميرحسيني، 1388، ص88).
    2-2. نمایندگان انجمن رفاه زرتشتیان در ایران و روابط آنان با بهائیان
    این انجمن که هدف از تشکیل آن کمک به بهبود وضعیت اقتصادی و اجتماعی زرتشتیان ایران بود، بانی خدمات رفاهی و اجتماعی گسترده‌ای از قبیل دریافت فرمان لغو جزیه، ساخت مدارس و... در میان زرتشتیان ایران شد (شهریاری، 1360، ص16-22). با وجود این، تفاوت‌های ماهوی نگرش فرستادگان این انجمن با زرتشتیان ایران، در زمینه‌های اجتماعی و مذهبی مشکلات و معضلات زیادی را نیز در میان زرتشتیان ایران به‌وجود آورد که مهم‌ترین آنها گرایش بخشی از جامعة زرتشتیان ایران به بهائیت بود.
    1-2-2. مانکجی لیمجی هاتریا
    مانکجی نخستین فرستادة پارسیان هند به ایران بود. وی با سفارش‌نامة مقامات انگلیسی ساکن در بمبئی و در کمال احترام، در سال 1854م/1271ق وارد ایران شد (شهمردان، 1363، ص622). مانکجی افزون بر پرداخت کمک‌های مالی و انجام اصلاحات زیاد درون جامعۀ زرتشتی ایران، به حمایت از بهائیان و زرتشتیان متمایل به بهائیت پرداخت؛ به‌طوری‌که این شائبه دربارۀ وی به‌وجود آمده است که به‌عمد سعی در متمایل کردن زرتشتیان ایران به‌سمت آيین نوظهور بهائیت به‌جای اسلام داشته است (فقیه حقانی، 1382، ص19؛ آبادیان، 1383، ص151؛ روحانی و اورنگ، 1388، ص445)؛ هرچند که این امر هیچ‌گاه به‌طور مستند و با ارائة دلیل و مدرک اثبات نشده، اما آن‌طورکه مشخص است، مانکجی روابط بسیار دوستانه‌ای با حسینعلی نوری ملقب به بهاءالله، بنیان‌گذار آيین بهائیت، داشته و این ارتباط بعدها زمینه‌ساز مراودات گسترده‌تری میان زرتشتیان و بهائیان شده است. مانکجی در سال 1854م/1270ق پیش از ورودش به ایران ـ یک سال پس از مهاجرت بهاءالله به عراق ـ و در دورانی که بهاءالله هنوز آيین خود را علنی نکرده بود، در بغداد با وی دیدار نمود. این رابطه سال‌ها ادامه پیدا کرد و طرفین مکاتباتی را از طریق میرزا ابولفضل گلپایگانی ـ که از بهائیان مشهور بود ـ با یکدیگر انجام می‌دادند (حسنی آملی، 1398، ص127). از نامه‌ای که در سال 1879م/1295ق از طرف بهاءالله به مانکجی ارسال شده و در واقع پاسخ نامة مانکجی به اوست، روابط دوستانۀ این دو نفر کاملاً مشهود است. بهاءالله نامۀ خود به مانکجی را با این عبارت آغاز می‌کند: «نامۀ شما در زندان به این زندانی روزگار رسید. خوشی آورد و بر دوستی افزود و یاد روزگار پیشین را تازه نمود». وی در ادامۀ نامه دربارۀ دلیل ظهور پیامبر جدید صحبت کرده است. نکتة جالب توجه آنکه طبق درخواست مانکجی، این نامه را به زبان پارسی جواب داده و در سرتاسر نامه از اصطلاحات باستانی ایران و آيین زرتشت، مانند «یزدان» و «گیتی»، استفاده کرده است (قدس جورابچی، 1349، ص244-247). بهاءالله در همین ایّام در خطابة دیگری که مخاطب آن زرتشتیان و بزرگان جامعة آنان است، دین خویش را ادامۀ آيین‌های باستانی و زرتشتیت معرفی می‌کند و دلیل ظهور دین جدید را کم‌اطلاعی و وابستگی دستوران زرتشتی به دنیا می‌داند (همان، ص239-244).
    ارتباط میان این دو نفر تا حدی گسترش پیدا کرد که بهاءالله لوحی پنجاه‌صفحه‌ای را دربارة مانکجی صادر نمود (حسنی آملی، 1398، ص127).
    2-2-2. کیخسروجی
    دومین نمایندۀ جامعة پارسیان هند در ایران، کیخسروجی کوچه‌بیوکی بود. روند ارتباط‌بخشی از زرتشتیان ایران با جامعۀ بهائیت در دورۀ حضور کیخسروجی باعث تشدید اختلافات داخلی در جامعۀ زرتشتیان ایران شد که دست آخر منتج به کشته شدن وی گردید. کیخسروجی جان خود را بر سر حمایت‌های همه‌جانبه‌اش از زرتشتیان بهائی‌شده (احبا) از دست داد و عبدالبهاء در سوگ وی مکتوبی صادر و برای او طلب مغفرت کرد (عبدالبهاء، 1333، ص26).
    فاضل مازندرانی از مورّخین بهائی، در کتاب ظهور الحق دربارة کیخسروجی و دلایل مرگ وی
    این‌گونه می‌نویسد:
    ... کیخسروجی که بعد از وی [(مانکجی)] از جانب بزرگان پارسیان هند به سرپرستی زرتشتیان ایران قرار داشت، همین که تعصّبات دستور تیرانداز و اعمال بی‌عدالتش را مخالف حقّ سرپرستی و انسان دوستی نگریست، محض قلع و قمع استبداد و استقلال وی در امور ملّت به‌صدد تأسیس انجمن نمایندگان برآمد و به‌نوعی اقدام نمود که تنی چند از احبّای پارسی عضویت انجمن یافتند و پرفسور جوانمرد، منشی انجمن واقع شد که نظام‌نامه تنظیم و انشا کرد [و] به محضر حضرت عبدالبهاء [(عباس افندی)] فرستاد و بیانات مسرّت‌بخش در جوابش رسيد که این مناجات در آن بود: «پا[ک] ای یزدانا خاک ایران را از آغاز مشکبیز فرمودی الخ» و دستور مذکور به مضادّت انجمن پرداخت و کاری از پیش نبرد و انجمن به او رخ داد و از او قایت و حمایت نمود [از او به غایت حمایت نمود] و بدین طریق دست دستورها از نفوذ مطلق نسبت بر زرتشتیان کوتاه گشت؛ ولی عاقبت کیخسروجی را مسموم و هلاک نمودند... (فاضل مازندرانی، 1976م، ج8، ص934و935).
    آن‌طورکه مشخص است، کیخسروجی به‌دلیل مخالفت‌هایی که با روحانیون سنتی زرتشتی داشته و به تهییج آنان، به قتل رسیده است؛ که یکی از بزرگ‌ترین مسائل مورد اختلاف میان آنها، حمایت‌های گستردۀ وی از احبای زرتشتی بود؛ به‌طوری‌که تعدادی از احبا و حامیان آنان به عضویت انجمن ناصری ـ که توسط کیخسروجی تشکیل شده بود ـ درآمده بودند. نکتۀ جالبی که فاضل مازندرانی به آن اشاره کرده، این است که پس از تأسیس انجمن زرتشتیان، نظام‌نامۀ آن برای تأیید یا جهت اطلاع به عبدالبهاء رهبر وقت بهائیان، فرستاده شده و مورد تأیید وی نیز قرار گرفته است که این اتفاق از نفوذ بالای بهائیت در میان جامعه و حتی اعضای انجمن زرتشتیان حکایت دارد.
    3-2-2. اردشیرجی ریپورتر
    پس از کیخسروجی، اردشیرجی ریپورتر به‌نمایندگی انجمن پارسیان هند راهی ایران شد. پدر و پدر بزرگ وی
    از گزارشگران روزنامۀ تایمز در بمبئی بودند و به همین دلیل اردشیر نام خانوادگی «ریپورتر» را برگزید و به اردشیرجی ریپورتر شهرت یافت (شهبازی، 1369، ج2، ص133). وی که به‌صورت کامل از سوی پارسیان هند و حکومت انگلستان مورد حمایت و تأیید قرار داشت، به‌دلیل نوع نگاه آزادی‌خواهانه و تجددطلبانۀ خود، به حمایت‌های علنی از احبا و بهائیان پرداخت و این اتفاق باعث شد تا وضعیت داخلی جامعۀ زرتشتی ایران و به‌ویژه شهر یزد بیش‌ازپیش آشفته شود. از زمان حضور کیخسروجی در یزد و پس از راه‌اندازی مجدد انجمن زرتشتیان این شهر، عده‌ای از همفکران وی ـ که شائبۀ بهائی شدنشان بود ـ به عضویت انجمن درآمدند که در دورۀ اردشیرجی نفوذ این افراد به‌دلیل پشتیبانی اردشیر از آنان بیشتر از قبل شد. ماستر خدابخش، استاد جوانمرد و کیومرث وفادار حلقۀ اصلی این جمع را تشکیل می‌دادند و مسئولیت آنان تعلیم کودکان زرتشتی در مدرسۀ کیخسروی یزد بود. این افراد، به‌ویژه ماستر خدابخش از سوی پارسیان هند مورد حمایت قرار می‌گرفتند و به‌نظر می‌رسد که هدف آنان ایجاد فضای فکری جدید در بین کودکان زرتشتی و همسو کردن دیدگاه‌های آنان با دیدگاه‌های روشنفکرانه‌تر پارسیان هند بود. آنان تا حدود زیادی نیز در این زمینه موفق شدند؛ به‌طوری‌که اکثر نام‌آوران زرتشتی دوران اواخر قاجار و پهلوی اول، به‌نوعی از شاگردان این سه فرد بودند (اميني، 1380، ص406 و 407).
    3. دولت انگلیس و نقش آن در ارتباط میان زرتشتیان و بهائیان ایران
    ارتباط بهائیان با حکومت انگلیس از زمان ورود بهاءالله به عراق برقرار شد (حسنی آملی، 1398، ص220)؛ به‌طوری‌که کلنل سرآرنولد باروز سرکنسول وقت دولت انگلیس در بغداد، پس از دیدار با بهاءالله به وی پیشنهاد داد تا تابعیت دولت انگلستان را بپذیرد و در هندوستان اقامت گزیند (افندی، 1964م، ج2، ص134). نکتة جالب توجه آنکه همان‌طورکه پیش‌تر گفته شد، هندوستان محل تجمع پارسیان زرتشتی نیز بود.
    ارتباط میان سران جامعة بهائی با حکومت انگلیس تداوم پیدا کرد؛ به‌طوری‌که در مجادلات صورت پذیرفته در زمان جنگ جهانی اول، حکومت انگلیس تمام تلاش خود را برای حفظ صحت و سلامت عبدالبهاء عباس افندی ـ فرزند بهاءالله و بزرگ جامعة بهائیان ـ به‌خرج داد (حسنی آملی، 1398، ص222). عباس افندی نیز به جبران این حمایت‌ها، در هنگام تصرف فلسطین گندم در اختیار ارتش انگلیس گذاشت و از نفوذ خود در پیشبرد اهداف انگلستان بهره برد (رائین، 1357، ص127؛ رایت، 1368، ص286). در سال 1920م دولت انگلستان به‌واسطة خدمات گستردة عباس افندی در جنگ جهانی اول، به وی لقب سِر و نشان شوالیة امپراتوری اهدا کرد (حسنی آملی، 1398، ص224).
    این روابط باعث نزدیکی ارتباط دولتمردان انگلیسی با بهائیان ایران شده بود، به‌طوری‌که مطابق با خاطرات سرآرتور هاردینگ وزیرمختار بریتانیا در عهد سلطنت مظفرالدین‌شاه قاجار، دولتمردان انگلیسی هنگام مسافرت به‌سمت جنوب ایران، شب را در آباده و در میان بزرگان بهائی منطقه اسکان می‌يافتند (هاردینگ، 1370، ص225).
    از سوی دیگر، زرتشتیان ایران نیز از اواسط حکومت قاجار و به‌دلیل پشتیبانی حکومت انگلستان در مسئلة لغو جزیه و سایر اصلاحات اجتماعی، به‌نوعی تحت‌الحمایة دولت انگلستان و پارسیان هند قرار گرفتند. مطابق با خاطرات سر جورج بردوود از دولتمردان انگلیسی مأمور در هند، حمایت‌های جامعة پارسیان از زرتشتیان ایران نیز بیشتر به اصرار دولت انگلستان بوده است. وی دلیل این امر را این‌گونه می‌نویسد: «به پارسیان گفتم: اگر می‌خواهید بنمایید که از بودن تحت حکومت انگلیس فایده برده‌اید، باید کاری برای ایران بکنید... من خیلی اصرار به پارسیان کردم که بروند به ایران و ببینند چقدر برادران زرتشتی آنها عقب مانده‌اند نسبت‌به گذشته‌شان؛ و بروند و یک کاری برای پارسیان ایران بکنند؛ به‌شکرانة فوایدی که از حکومت انگلیس برده‌اند» (حبل‌المتین، 1328، ص19).
    نمایندگان جامعة پارسیان هند در این ایام به‌طور تام و کامل تحت حمایت دولت انگلیس قرار داشتند. آنان تحت تابعیت حکومت انگلستان بودند و با عزت و احترام در ایران تردد می‌کردند (بنجامین، 1369، ص269). در این دوران، رابطة دولت انگلستان با زرتشتیان تا حدی بود که بسیاری از سیاحان و اتباع انگلیسی به هنگام مسافرت به شهر یزد، در منزل بزرگان زرتشتی این شهر ساکن می‌شدند (سایکس، 1368، ج2، ص218). همچنین حمایت‌های پارسیان هند و دولت انگلستان از زرتشتیان ایران برای آنان چنان مطلوب بود که بسیاری از ایشان خاستگاه منجی آخرالزمان خود را کشور هند و سپاهیان وی را متشکل از انگلیسی‌ها می‌دانستند (دوگوبینو، 1383، ص267).
    شاید همین امر موجب شد تا بخشی از آنان مجذوب آيین نوظهور بهائیت ـ که مورد حمایت دولت انگلستان قرار داشت ـ شوند.
    آن‌گونه‌که مشخص است، حکومت انگلیس نقش بسیار پررنگی در ایجاد ارتباط میان زرتشتیان و بهائیان ایران داشته است. این حکومت با حمایت‌های مستقیم و غیرمستقیم خود از بهائیان و زرتشتیان ایران به‌نوعی عامل ارتباط میان پیروان این دو اقلیت مذهبی در ایران شده است و رابط اصلی این ارتباط، پارسیان هند و نمایندگان آنان در میان زرتشتیان ایران بوده‌اند.
    4. روابط بزرگان جامعة زرتشتی ایران با بهائیان در ایام مشروطه
    بازیگردانان اصلی جامعة زرتشتی در ایام مشروطه سه فرد بودند: 1. اردشیر ریپورتر نمایندۀ پارسیان هندوستان در ایران که به‌صورت تام و کامل مورد حمایت انگلستان قرار داشت و ضلع سیاسی جامعۀ زرتشتی ایران را بر عهده داشت؛ 2. ارباب جمشید جمشیدیان از تجّار معروف و اولین نمایندۀ زرتشتیان در مجلس شورای ملی، که به‌نوعی ضلع اقتصادی جامعۀ زرتشتی ایران به‌شمار می‌آمد؛ 3. ارباب کیخسرو شاهرخ نمایندۀ زرتشتیان از دورة دوم تا یازدهم مجلس شورای ملی، که نقشی اساسی در تحولات اجتماعی زرتشتیان داشت و به‌نوعی ضلع فرهنگی و اجتماعی مثلث قدرت زرتشتیان محسوب می‌شد (دادبخش، 1396، ص38).
    در دوران مشروطه در شهر تهران ـ كه نسبت‌به کرمان و یزد دو شهر دیگر زرتشتی‌نشین ایران، زرتشتیان از نظر فکری و آزادی‌های اجتماعی در مرحلۀ بالاتری قرار داشتند ـ بهائیان توانستند رابطۀ بسیار خوبی را با ارباب جمشید جمشیدیان، تاجر معروف زرتشتی و نمایندۀ زرتشتیان در دورۀ اول مجلس شورای ملی، ایجاد کنند؛ به‌طوری‌که عبدالبهاء به‌دلیل حمایت‌های وی از احبا و جامعۀ بهائیت، همواره به تأیید و حمایت از او می‌پرداخت:
    « ... ای یاران جان، جناب ارباب شخصی خیرخواه است و بلندهمّت. باید از شما ممنون و خوشنود باشد و تا توانید در کار او چنان امانت و صداقت و همّت بنمایید که عبرت دیگران گردد. خدمت او خدمت من است و صداقت و امانت او صداقت و امانت به من» (عبدالبهاء، 1333، ص37و38).
    در الواح دیگر نیز عباراتی از این دست یافت می‌شود؛ به‌طور مثال: «اگر دست دوستان از کار ارباب جمشید کوتاه شود، پریشانی بی‌پایان است. ارباب نباید این را بپذیرد؛ زیرا یاران به جان و دل و راستی و درستی در کار او می‌کوشند» (همان، ص40). وي در اینجا به‌طور صریح از یاری بهائیان و احبا از وی صحبت می‌کند. در جایی دیگر، حمایت از ارباب جمشید را برای پیروان خود واجب دینی و قصور در این کار را «تضییع امرالله» می‌داند (همان، ص41-43). اما در مهم‌ترین مکتوبی که عبدالبهاء در یاری از ارباب جمشید نوشته است، جمله‌ای به چشم می‌خورد که حکایت از کمک‌های وسیع وی در دورۀ تموّل و قدرت به بهائیان ایران دارد. بهاء می‌نویسد: « ...که گرفتاری او رسوایی ایرانیان و بیشتر بهائیان و بیشتر از همه، زرتشتیان است. پس خواهش من چنین است که بکوشید تا پرده از کار مهتر جمشید نیفتد و پریشان نگردد و بی‌سروسامان نشود. وام خویش بدهد و از دام برهد و سرزنش از دیگران نبیند...» (همان، ص43و44). از طرف دیگر، عبدالبهاء ریاست جامعة احبا در تهران را حتی با وجود بهائی شدنشان بر عهدة ارباب جمشید می‌داند. او می‌نویسد: «احباب باید به میل و رضای ارباب جمشید حرکت نمایند و در صداقت و امانت و حسن خدمت، به منتهای قوّت بکوشند و مبادا نفسی سبب تکدّر خاطر آن خیرخواه عالم گردد». وي در ادامه، قصور از این فرمان را موجب غضب خداوند می‌داند (عبدالبهاء، 1333، ص49). عبدالبهاء افزون بر موارد مذکور، در مکتوبات دیگر خود نیز به تأیید و تعریف از ارباب جمشید پرداخته است
    (همان، ص54-57).
    بهائیان در این دوران روابط حسنه‌ای نیز با اردشیرجی ریپورتر داشتند و حمایت‌های اردشیر از احبای شهر یزد نمود زیادی پیدا کرده بود. شاید بتوان گفت که از سه سیاستمدار بزرگ زرتشتی در ایام مشروطه و پس از آن، تنها فردی که رابطۀ چندان مساعدی با جامعۀ بهائیان ایران نداشت، ارباب کیخسرو شاهرخ بود. عبدالبهاء در نوشته‌ها و مکتوبات خود همواره از ارباب جمشید و اردشیرجی با احترام یاد کرده است؛ اما نوشته‌های وی دربارۀ ارباب کیخسرو غالباً حالت نصیحتی و انتقادی دارد؛ به‌طوری‌که وی را کم‌هوش‌ودانش معرفی کرده است و او را نصیحت می‌کند که از سرنوشت پادشاه اساطیری همنامش پند بگیرد. دلیل این امر، عدم توجه ارباب کیخسرو به عبدالبهاء بود؛ به‌طوریکه برخلاف ارباب جمشید، زرتشتیان را از نزدیکی به بهائیان برحذر می‌داشت و هیچ‌گاه حاضر به حمایت از بهائیان نگردید. تیرگی این رابطه تا حدی بود که عبدالبهاء وعدۀ عقوبتی سخت به ارباب کیخسرو را داد و بعدها بهائیان مرگ فرزند کیخسرو را ناشی از همین عقوبت الهی دانستند (نیکو، 1390، ج2، ص336-338؛ عبدالبهاء، 1333، ص93).
    ارباب جمشید جمشیدیان، نمایندة زرتشتیان در مجلس اول شورای ملی، به‌تدریج و به‌دلیل گرفتاری‌های مالی و اقتصادی از دایرۀ قدرت جامعۀ زرتشتیان خارج شد و از این تاریخ به بعد، به‌نوعی بازی قدرت میان ارباب کیخسرو شاهرخ (نمایندۀ زرتشتیان در مجلس شورای ملی دوم تا یازدهم) و اردشیرجی (نمایندۀ پارسیان هند در ایران) رقم خورد. حمایت‌های اردشیرجی از احبا و ارتباط حسنة وی با بزرگان جامعة بهائیت موجب شد تا اختلافات زیادی میان وی و ارباب کیخسرو شاهرخ به‌وجود بیاید و بزرگان جامعة بهائیت را درگیر یک مجادلة طولانی‌مدت کند.
    اردشیر به‌دلیل نوع نگاه تجددخواهانه و به‌دلیل حمایت‌هایی که از طرف حکومت انگلستان می‌شد، مورد وثوق و اعتماد بخش اعظمی از جامعة سنتی زرتشتی ایران قرار نداشت و بیشتر، از طرف روشنفکران این جامعه مورد حمایت قرار می‌گرفت (رسولی، 1382، ص146-148). وی که در دوران پیش از مشروطه عضو انجمن ملی ـ که به‌نوعی هستة اصلی انقلاب مشروطة ایران را تشکیل می‌داد ـ بود (ملک‌زاده، 1383، ص237-239)، پس از پایان مجلس اول و انصراف ارباب جمشید از نمایندگی در دور دوم، بسیار علاقه داشت که به‌عنوان نمایندۀ جامعۀ زرتشتیان به مجلس دوم راه پیدا کند، امّا ازآنجایی‌که ایرانی نبود، زرتشتیان ایران با این امر مخالفت کردند و ارباب کیخسرو شاهرخ را به‌عنوان نمایندة خود راهی مجلس کردند (رسولی، 1382، ص146). شاید همین امر از دلایل اختلافات پنهانی این دو فرد باشد.
    اردشیر به‌تدریج نفوذ خود را در انجمن‌های زرتشتیان، به‌ویژه در شهر یزد، افزایش داد؛ به‌طوری‌که بخشی از حامیان احبّا و نزدیکان اردشیر، به انجمن زرتشتیان راه یافتند. این دخالت‌ها اعتراض بخش وسیعی از جامعة زرتشتیان ایران را بر عهده داشت و باعث ایجاد درگیری‌هایی مابین اردشیر و ارباب کیخسرو شد. طبق خاطرات ارباب کیخسرو و اسناد به‌جای مانده از این ایام، کنسولگری انگلستان به حمایت از اردشیر پرداخت و درب انجمن زرتشتیان یزد را در سال 1335ق مهروموم کرد (شاهرخ، 1382، ص35و36؛ سازمان اسناد ملی ایران، 6062/293، 5919/360). این اتفاق حکایت از حمایت قاطع دولت انگلستان از احبای زرتشتی دارد.
    دخالت اردشیر در امور داخلی زرتشتیان و حمایت‌هایش از احبا و تعطیلی انجمن زرتشتیان یزد، منتج به 
    ارسال نامه‌های اعتراضی زیادی از شهرهای مختلف ایران به تهران و از وزارت خارجة ایران به انجمن اکابر هندوستان شده است که وجه اشتراک همگی آنها اعتراض به دخالت‌های اردشیر در امور سیاسی، اجتماعی و مذهبی زرتشتیان و تقاضا برای ارسال نماینده‌ای دیگر از طرف پارسیان هند به ایران بود (سازمان اسناد ملی ایران، 6062/293؛ پژوهشگاه تاریخ معاصر، 17089-17090ن، 17084ن، 17082ن). با تمام این اوصاف، وی مجدداً در تاریخ 27 ژوئن1919/ 28 رمضان 1337ق به‌عنوان نمایندۀ پارسیان در ایران تعیین می‌شود (پژوهشگاه تاریخ معاصر، 1-1631/6).
    نکتة جالب توجه آنکه اردشیر ریپورتر تمامی این هجمه‌ها را نادرست و ناشی از حسادت ارباب کیخسرو به جایگاه خود می‌دانست (کمره‌ای، 1382، ج2، ص1482).
    5. بهائیت و درگیری‌های درونی جامعة زرتشتی
    همان‌طورکه پیش‌تر گفته شد، با شکل‌گیری آيین بهائیت، بخشی از زرتشتیان ایرانی به‌سمت آن گرایش پیدا کردند و افراد صاحب‌نفوذی در جامعۀ زرتشتی، به‌ویژه در شهرهای یزد و تهران، روابط صمیمانه‌ای با عبدالبهاء و سایر بهائیان ایران ایجاد کردند. در تهران به‌دلیل کمتر بودن جمعیت زرتشتیان و معتدل‌تر بودن آنان، درگیری چندانی گزارش نشده است؛ امّا آن‌طور که از بررسی‌های اسناد و مکتوبات موجود برمی‌آید، در میان زرتشتیان شهر یزد بعد از حضور کیخسروجی دودستگی شدیدی به‌وجود آمده و این امر به بروز اختلافات و درگیری‌های گسترده‌ای انجاميده است. همچنین در این ایّام فضای شهر کرمان آرام‌تر از شهر یزد، امّا تا حدودی ملتهب بوده و بر سر مسئلة بهائیت اختلافاتی در میان زرتشتیان این شهر نیز به‌وجود آمده است.
    سیاوش سفیدوش، از زرتشتیان بهائی‌شدة یزد و یکی از بزرگ‌ترین عوامل تبلیغ بهائیت و تشدید اختلافات میان زرتشتیان این شهر بود. وی در سال 1313ق به آیین بهاییت درآمد و رابطة نزدیکی را با عبدالبهاء ایجاد کرد و بعدها به دستور وی به خدمت ارباب جمشید رسید و به‌سمت مباشرت امور تجارتخانه و منزل او منسوب شد (فاضل مازندرانی، 1976م، ج8، ص940-942). سیاوش نشریه‌ای در حمایت از بهائیت تدوین کرد که باعث تشدید درگیری‌ها با قشر سنتی یزد شد؛ به‌طوری‌که ملاقات و معاشرت با وی ممنوع گشت. سیاوش و دوستانش نامه‌های اعتراض‌آمیزی به بزرگان مذهبی جامعة زرتشتی نوشتند و از آنان به‌تندی انتقاد کردند که این اتفاق باعث شد تا آنان شروع به بدگویی از سیاوش کنند و حتّی برای سرکوب او و سایر زرتشتیان بهائی‌شده، با علمای مسلمان همسو شوند. در مراسم یادبود پدر سیاوش، هیچ‌کدام از موبدان شرکت نکردند و به اقدام علیه بهائیان پرداختند؛ به‌طوری‌که حاکم و رئیس نظمیة یزد ـ که احتمال خطر جانی برای زرتشتیان بهائی‌شده را می‌دادند ـ به درگیری ورود پیدا کردند. اردشیرجی و انجمن زرتشتیان تهران نیز در نامه‌هایی بر حفظ وحدت مابین زرتشتیان تأکید می‌کنند و قرار بر این می‌شود که سیاوش از تبلیغ به‌نفع بهائیان در بین زرتشتیان دست بکشد و زرتشتیان نیز از مخالفت با وی دست بردارند (سفیدوش، 1976م، ص90-100).
    اما این پایان ماجرا نبود. موبدان یزد حاضر به شرکت در مراسم مذهبی مربوط به زرتشتیان بهائی‌شده نبودند و اجازۀ استفاده از دخمه‌های خود را برای مرده‌های آنان نمی‌دادند. به همین دلیل سیاوش و سایر احبای یزد با اجازۀ عبدالبهاء گورستانی مستقل به‌نام «گلستان جاوید» برای خود ساختند و مجوز دفن مرده‌های خود را از دستور دستوران کرمان و انجمن ناصری یزد که بهائیان در آن نفوذ داشتند، گرفتند و حتّی برای جلب حمایت مسلمانان، در سال 1333ق یکی از زرتشتیان بهائی‌شده به‌نام اسفندیار گشتاسب اقدام به نامه‌نگاری با علمای مسلمان یزد و تهران و وقف زمین گورستان نمود؛ هرچند این گورستان نیز توسط زرتشتیان متعصب یزد تخریب شد (سفیدوش، 1976م، ص106-109 و 111-115 و 122و 123؛ فاضل مازندرانی، 1976م، ج8، ص934-936).
    زرتشتیان متعصب در برابر این حرکات احبّا، اقدام به دزدیدن و به‌قتل رساندن کودکان آنان کردند و به منزل اسفندیار ريختند، او را کتک زدند و تهدید به قتل کردند و دینیار پور آقا مهربان از تجّار جوان بهائی‌شدة کرمان را به‌قتل رساندند (فاضل مازندرانی، 1976، ج8، ص936و937).
    آنان انجمنی را به‌نام انجمن حق‌گوی یزد تشکیل دادند و در اولین اقدام، ماستر خدابخش از بزرگ‌ترین حامیان احبای یزد را ترور کردند (شهمردان، 1363، ص603 و604). ماستر خدابخش از دستة زرتشتیانی بود که بعد از تحصیلات ابتدایی در ایران به بمبئی هندوستان و نزد انجمن اکابر پارسی فرستاده شد و چهارده سال در آنجا تحت تعلیم قرار گرفت و به زبان‌های انگلیسی، گجراتی، اوستایی، پهلوی و عربی و... مسلط شد و پس از بازگشت به ایران به تدریس در مدرسۀ کیخسروی یزد پرداخت و با حمایت کیخسروجی، نمایندۀ انجمن اکابر در ایران، به عضویت انجمن زرتشتیان یزد (انجمن ناصری) درآمد. وی از حامیان زرتشتیان بهائی‌شدۀ یزد بود و مسئولیت ترجمۀ نامه‌های انجمن اکابر پارسی به ایران را بر عهده داشت. در بلواها و درگیری‌های مابین زرتشتیان یزد و احبا، جزو حامیان دستۀ دوم به‌شمار می‌آمد؛ ازاین‌رو به وی نسبت بهائی شدن می‌دادند؛ هرچند فاضل مازندرانی اذعان می‌کند که ماستر با وجود تمام حمایت‌هایی که از بهائیان ایران صورت داد، خود هیچ‌گاه بهائی نشد. ماستر خدابخش سرانجام در سال 1336ق و در سن 55 سالگی در نزدیکی مدرسۀ کیخسروی یزد توسط انجمن حق‌گوی یزد ترور شد (فاضل مازندرانی، 1976م، ج8، ص971و972). نکتة جالب توجه دربارۀ مرگ وی آن است که برخی نویسندگان زرتشتی در سال‌های بعد علاقة چندانی به صحبت دربارۀ چندوچون این اتفاق نداشتند. به‌طور مثال نشریة سازمان جوانان زرتشتی مرگ وی را ناشی از یک حادثة غیرمترقبه خوانده است (شهروینی، 1325، ص5). ماستر خدابخش چنان برای جامعۀ بهائیت ایران حائز اهمیت بود که عبدالبهاء به‌مناسبت کشته شدن وی این‌گونه می‌نویسد: «از شهادت ماستر خدابخش بسیار محزون و دلخون شدیم؛ ولی یقین بدانید که چون محبّت به بهائیان داشت، آن جان پاک در جهان روشن غریق دریای غفور و غفران گردد و پرتو ایزدی او را روشن نماید و علیکم و علیکن البهاء الابهی. 2رجب 1337» (فاضل مازندرانی، 1976م، ج8، ص973).
    قاتل ماستر خدابخش، ژاندارمی زرتشتی از کرمان به‌نام فریدون بود که هیچ‌گاه به قصاص جنایت خود نرسید. آن‌گونه‌که از بررسی اسناد به‌جای‌مانده مشخص می‌شود، فریدون پس از دستگیری به قم منتقل و از آنجا متواری شده است (امینی، 1380، ص405-410). تورج امینی دلیل این عدم پیگیری را غیرمسلمان بودن مقتول عنوان 
    می‌کند و می‌نویسد: به‌دلیل آنکه وی اهل ذمّه بود، دیه‌اش بیش از صد تومان نبود و حکومت تمایلی به پیگیری بیشتر نداشت (همان، ص406)؛ اما سیاوش سفیدوش نظر دیگری دارد و اعتقاد دارد که با حمایت‌های دستوران زرتشتی و رشوه‌هایی که پرداخت کردند و از همه جالب‌تر، حمایت ارباب کیخسرو شاهرخ، نمایندۀ زرتشتیان در مجلس، قاتل فراری داده شد و از مجازات گریخت (سفیدوش، 1976م، ص127-128). اگر این موضوع واقعیت داشته باشد، حکایت از اختلاف بسیار زیاد درون جامعۀ زرتشتی دارد؛ به‌ویژه آنکه ماستر خدابخش از یاران نزدیک به اردشیرجی و از حامیان بزرگ بهائیان و احبای یزد به‌شمار می‌آمد. البته سیاوش برای اثبات نوشته‌های خود هیچ‌گونه سند و مدرکی ارائه نمی‌دهد.
    به‌طورکلی در جریان درگیری‌های مابین زرتشتیان و احبّای یزد و کرمان، بسیاری از احبّا به قتل رسیدند و آزار و شکنجه دیدند و متواری شدند (همان، ص127-129)؛ امّا نکتۀ حائز اهمیت در این میان، نوع برخورد اردشیرجی و انجمن اکابر پارسی هند با این اتفاقات و حمایت‌های آنان از زرتشتیان بهائی‌شده بود.
    در همان ایاّمی که درگیری‌های زرتشتیان و احبّای یزد به‌واسطۀ فعالیت‌های گستردۀ سیاوش و سایر بهائیان شدت پیدا کرده بود، ارباب کیخسرو شاهرخ به‌عنوان نمایندة زرتشتیان در مجلس شورای ملی و رئیس انجمن زرتشتیان تهران، تنها به دادن یک نامه و تشویق به وحدت اکتفا نمود؛ امّا اردشیرجی علاوه بر ارسال نامه، در ابتدای سال 1334ق به یزد سفر کرد و در جلسه‌ای با حضور زرتشتیان، حمایت خود را از احبا و بهائیان اعلام نمود. وی در این جلسه به ملاقات خود با عبدالبهاء نیز اشاره و اظهار لطف زیادی به وی مي‌كند. از سوی دیگر، بزرگ جامعة زرتشتیان هند، جیون جی مدی در همین ایّام در اعلامیه‌ای بهائیت را نه یک دین جدید، بلکه یک طریقۀ فکری جدید مانند صوفیگری معرفی می‌کند و اعلام می‌دارد که زرتشتیان هم‌زمان می‌توانند بهائی و زرتشتی باشند. نکتة جالب‌تر آنکه بهائیت را راهکاری برای نجات زرتشتیان از فشار و نفوذ جامعة اسلامی می‌داند (همان، ص123-126). این نکته اثبات می‌کند که بخش زیادی از حمایت‌های جامعة پارسیان هند و انگلستان از بهائیان و زرتشتیان بهائی‌شده، با هدف تضعیف نفوذ اسلام در میان پیروان سایر ادیان بوده است.
    با تمام این اوصاف به‌نظر می‌رسد که با نزدیک شدن به پایان دورة قاجار، اختلافات درونی جامعة زرتشتی ایران کمتر از گذشته شده و با قدرت‌گیری رضاشاه در ایران، به‌دلیل نوع نگاه وی به مسئلۀ قدرت و حاکمیت، این مشکل از بین رفته است. برخلاف دورة قاجار که تبعیضات دینی مشروعیت پیدا کرده و باعث بروز درگیری‌ها و خشونت‌های زیادی شده بود، در این ایام تمایل به برخورد برابر با پیروان تمام ادیان به‌عنوان شهروند وجود داشت. هرچند که این تغییرات ناشی از حس آزادی‌خواهانه و مساوات‌طلبانة رضاشاه نبود و بیشتر، از تمایل وی برای قرار دادن تمامی ایرانیان در یک سطح در برابر دولتی مقتدر و نیرومند نشئت می‌گرفت (سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ کمبریج، 1371، ص41 و42).
    نتیجه‌گیری
    آن‌طورکه از بررسی‌های صورت‌گرفته در پژوهش حاضر مشخص می‌شود، زمینه‌های فرایند تغییر دین و آيین برای زرتشتیان ایران در دورة قاجار مهیا بوده است. در این ایام فشارهای اجتماعی، فرهنگی و دینی نه‌تنها از سوی حکومت مرکزی، بلکه از طرف بزرگان جامعۀ سنتی زرتشتی اعمال می‌شد و این فشارها و عدم پاسخگویی به نیازها و سؤالات بخشی از جامعة زرتشتی، به‌تدریج باعث ایجاد بحران بزرگی در درون این جامعه گردید. وضعیت آشفتة فکری و اجتماعی جامعة زرتشتیان ایران در دورة قاجار موجب شده بود تا زرتشتیان ایران در این ایام در برخورد با مشکلات اجتماعی خود، قدرت تصمیم‌گیری و وحدت نظر نداشته باشند و جامعۀ پارسیان هند و دولت انگلستان در مسائل اجتماعی آنان دخالت نمایند. از سوی دیگر، تعصبات مذهبی و اختلافات درونی جامعة زرتشتی و فشارهای بیرونی جامعة سنتی ایران راه را برای نفوذ مکتبی جدید در میان آنان گشوده بود. این عوامل به‌تدریج باعث گرایش بخشی از زرتشتیان ایرانی به آيین نوظهور بهائیت شد.
    زرتشتیان بهائی‌شده، شاخة جدیدی را با نام احبا در دل جامعة زرتشتیان ایران تشکیل دادند و به‌طور قاطع از سوی پارسیان هند و دولت انگلستان مورد حمایت قرار گرفتند. همان‌گونه‌که مشخص شد، نمایندگان جامعة پارسیان هند که تحت‌الحمایة دولت انگلستان قرار داشتند، از ابتدای امر جزو دوستان حسینعلی نوری و سایر بزرگان جامعة بهائیت به‌شمار می‌رفتند و به‌نوعی عامل اصلی ارتباط میان پیروان این دو اقلیت مذهبی بودند. حمایت‌های آنان از زرتشتیان بهائی‌شده باعث به‌وجود آمدن شکاف گسترده‌ای در میان زرتشتیان ایران شد و پای بزرگان این جامعه نیز به دعواهای مذهبی، اجتماعی و سیاسی این دوره باز گردید.
    بهائیان توانستند روابط حسنه‌ای با طیف وسیعی از روشنفکران و بزرگان جامعة زرتشتی ایران ایجاد کنند؛ به‌طوری‌که ارباب کیخسرو شاهرخ از تنها روشنفکران جامعة زرتشتیان ایران بود که با آنان به مخالفت می‌پرداخت. این دودستگی فکری باعث وقوع درگیری‌های شدید در میان زرتشتیان و تضعیف جامعة دینی آنان شد. هرچند که سرانجام با نزدیک شدن به اواخر حکومت قاجار و کودتای رضاخان، درگیری‌های میان این دو دسته فروکش کرد.

    References: 
    • اسناد پژوهشگاه تاریخ معاصر ایران، شماره اسناد: 17089-17090ن، 17084ن، 17082ن، 1-1631/6.
    • اسناد سازمان اسناد ملی ایران، شناسه اسناد: 5919/360، 6062/293.
    • اشیدری، جهانگیر، 1355، تاریخ پهلوی و زرتشتیان، تهران، ماهنامه هوخت.
    • افندی، شوقی، 120بدیع/1964م، ترجمه نصرالله مودت، ج2، بی‌جا، مؤسسه ملی مطبوعات امری.
    • امینی، تورج، 1380، اسنادی از زرتشتیان معاصر ایران، تهران، سازمان اسناد ملی ایران.
    • آبادیان، حسین، 1383، «ریپورترها و تحولات تاریخ معاصر ایران»، مطالعات تاریخی، ش2، ص138-193.
    • آیتی، عبدالحسین، 1326، کشف الحیل، ج2، بی‌جا، بی‌نا.
    • براون، ادوارد گراگرانویل، 1381، یک‌سال در میان ایرانیان، ترجمه مانی صالحی علامه، تهران، ماه‌ریز.
    • پورداود، ابراهیم، 1295 یزدگردی/1925م، ایرانشاه، بمبئی، انجمن زرتشتیان بمبئی.
    • حبل‌المتین، سال18، ش16، 13 شوال 1328/17 اکتبر 1910.
    • حسنی آملی، سید علی، 1398، بی‌بهاء، تهران، تراث.
    • دادبخش، مسعود، 1396، بررسی وضعیت اجتماعی زرتشتیان ایران از انقلاب مشروطه تا سال 1320، رساله دکتری تاریخ ایران دوره اسلامی، تهران، دانشكده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه خوارزمی.
    • دوروششوار، ژولین، 1378، خاطرات سفر در ایران، ترجمه مهران توکلی، تهران، نشر نی.
    • رایت، سردنیس، 1368، ایرانیان در میان انگلیسی‌ها، ترجمه کریم امامی، تهران، زمینه.
    • رائین، اسمائیل، 1357، انشعاب در بهائیت پس از مرگ شوقی ربانی، تهران، مؤسسه تحقیقی رائین.
    • رسولی، مرتضی، 1382، «زرتشتیان معاصر (گفتگو با بوذرجمهر مهر)»، تاریخ معاصر ایران، ش28، ص123-162.
    • سفیدوش، سیاوش، 132بدیع/1976م، یار دیرین، بی‌جا، مؤسسۀ ملی مطبوعات امری.
    • سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ کمبریج، 1371، ترجمة عباس مخبر، تهران، طرح نو.
    • شاهرخ، کیخسرو، 1382، خاطرات ارباب کیخسرو شاهرخ، به‌کوشش شاهرخ شاهرخ و راشنا رایتر، ترجمه غلامحسین میرزا صالح، تهران، مازیار.
    • شورش هندوستان، 1857م/1274ق، 1372، ترجمه اوانس ماسئیان، به‌کوشش صفاءالدین تبرائیان، تهران، نیلوفر.
    • شهبازی، پرویز، 1369، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جستارهایی از تاریخ معاصر ایران، ج2، تهران، اطلاعات.
    • شهروینی، مهربان، 1325، «شرح حال ماستر خدابخش»، اندیشۀ ما، ش12، ص
    • شهریاری، پرویز، 1360، «پارسی‌نامه»، فروهر، ش5، ص16-22.
    • شهمردان، رشید، 1363، تاریخ زرتشتیان، فرزانگان زرتشتی، تهران، فروهر.
    • عبدالبهاء، 1333، مجموعۀ الواح مبارکه به افتخار بهائیان پارسی، بی‌جا، مؤسسه مطبوعات امری.
    • فاضل مازندرانی، اسدالله، 132بدیع/ 1976م، تاریخ ظهور الحق، ج8، قسمت دوم، بی‌جا، مؤسسه ملی مطبوعات امری.
    • فقیه حقّانی، موسی، 1386، «بهائیت و سرویس اطلاعاتی انگلستان، مناسبات مانکجی هاتریا با بهائیان»، ایّام، ش29، ص18-19.
    • قدس جورابچی، علاءالدین، 1349، بهاءالله موعود کتاب‌های آسمانی، بی‌جا، مؤسسه ملی مطبوعات امری.
    • کرمی‌پور، الله‌کرم، 1392، «تغییر دین و تغییر شخصیت»، پژوهش‌های ادیانی، ش2، ص99-116.
    • کمره‌ای، سید محمد، 1382، روزنامه خاطرات، به‌کوشش محمدجواد مرادی‌نیا، ج2، تهران، نشر و پژوهش شیرازه.
    • ماساهارو، یوشیدا، 1373، سفرنامۀ یوشیدا ماساهارو، ترجمه دکتر هاشم رجب‌زاده، مشهد، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان
    • قدس رضوی.
    • ملک‌زاده، مهدی، 1383، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج1،2،3، تهران، سخن.
    • مهرانجانی، روح‌الله، 131 بدیع/1975م، شرح احوال جناب میرزا ابوالفضل گلپایگانی، بی‌جا، مؤسسه مطبوعات امری.
    • میرحسینی، محمدحسن، 1388، «روند بهبود امور زردشتیان ایران و حذف جزیه از ایشان در دوره ناصرالدین شاه (با تکیه بر اسناد نویافته یزد)»، پژوهش¬های علوم تاریخی، ش1، ص 85-108.
    • نائبیان، جلیل و جواد علیپور سیلاب، 1390، «زرتشتیان و بهائیان، و ارتباطات آنها در دوره قاجار»، تاریخ معاصر ایران، ش59، ص111-130.
    • نیکو، میرزا حسن، 1390، فلسفۀ نیکو، تحقیق امیرعلی مستوفیان، ج2، تهران، راه نیکان.
    • هاردینگ، سرآرتور، 1370، خاطرات سیاسی سرآرتور هادینگ، ترجمه دکتر جواد شیخ‌الاسلامی، تهران، سازمان انتشارات کیهان.
    • هیل، ژهن، 1386، «پارسیان بمبئی، دولت بریتانیا»، ترجمه رشید شهمردان، فروهر، ش425، ص15-17.
    • Dadbakhsh, Moftakhari, 2018, «Seperation In the Zoroastrian Society Of Iran During The Qajar Period», Journal Of Orgazational Behavior Research, Vol 3, p.1-7.
    • Hormoazdyar,Dastur Kayoji Mirza,1987,Outlines Parsi History, Bombay, The K.R Cama Oriental Institute.
    • Rambo,L.R, 1993, Understanding of Religious Conversion, New Haven, Yale university press.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    دادبخش، مسعود، مفتخری، حسین.(1400) واکاوی دلایل و پیامدهای ارتباط میان زرتشتیان ایران و جامعة بهائیت در دورة قاجار. فصلنامه معرفت ادیان، 12(2)، 71-87

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مسعود دادبخش؛ حسین مفتخری."واکاوی دلایل و پیامدهای ارتباط میان زرتشتیان ایران و جامعة بهائیت در دورة قاجار". فصلنامه معرفت ادیان، 12، 2، 1400، 71-87

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    دادبخش، مسعود، مفتخری، حسین.(1400) 'واکاوی دلایل و پیامدهای ارتباط میان زرتشتیان ایران و جامعة بهائیت در دورة قاجار'، فصلنامه معرفت ادیان، 12(2), pp. 71-87

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    دادبخش، مسعود، مفتخری، حسین. واکاوی دلایل و پیامدهای ارتباط میان زرتشتیان ایران و جامعة بهائیت در دورة قاجار. معرفت ادیان، 12, 1400؛ 12(2): 71-87