استعارۀ امر جنسی در الهیات سیاسی قبالایی
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
آيین قباله (كابالا) بهعنوان آيینی عرفانی که از دل تلمود بیرون آمد، تحت تأثير ربی اسحاق نِهور معروف به اسحاقِ كور (Rabbi Yitzhak Saggi Nehor (Isaac the Blind)) (1160-1235م)، در شبهجزيرة ايبري آغاز شد و با تلاشهاي يك يهودي درباري به نام موسي بن نهمان (Rabbi Moses ben Nahman (Nahmanides)) (1194-1270م) ابتدا در شهر گرونا در نزديكي بارسلونا و سپس در كل اسپانيا اشاعه يافت. در میان بزرگان قباله، نام كساني چون ابراهيمبنداود (Abraham ben David) (متولد حدود 1125) در فرانسه و ابراهيمبنشموئيل (Abraham ben Samuel/Abulafia) (1240-1291م) در اسپانيا با تدريس كتاب باهر از سايرين
شهرت بيشتري يافت. آنان معتقد بودند آيين كابالا را خداوند بهطور شفاهي و محرمانه به موسي گفت تا
در اختيار محرمانِ «قوم برگزيده» قرار گيرد (صادقي، 1390، ص21). یهودا بن سلیمان کوهن ابنملکا
(Judah Ben Solomon Ha-Cohen Ibn Malkah) (متولد 1215م) از فلاسفة قرن سیزدهم یهود، معتقد بود قباله مستقیماً از موسی به ارث رسیده، اما به طریق شفاهی. بهزعم او، معرفت بشری بهناچار محدود است و انسان نیاز به علم الهی دارد. از نظر او، روش عرفانی قبالایی منبع ادراک واقعی و تام است. این سنت شفاهی به موسی ختم میشود که آن را در اختیار بنیاسرائیل قرار داد (شرباک، 1383، ص192).
به هر تقدیر، نمیتوان انکار کرد که در میان فرقههاي باطنی كه در طول تاريخ يهوديت شكل گرفتند، يكي از فرقههاي بسيار مهم و تأثيرگذار در يهوديت، آيين قبالا يا كابالا (Kabbalah) است. قبالا در حقيقت، نوعي عرفان يهودي است كه مبتني بر تأويل و تفسير باطني سنت عبري قدماي يهود است. اين واژه در اصل بهمعناي سنت شفاهي و سينهبهسينة يهوديان بود؛ ولي در اواخر قرن دوازدهم ميلادي معناي جديدي به خود گرفت و تدريجاً بهمعناي انواع شاخههاي تصوّف و دانش تحوليافتة حاخامي رايج شد. افراد آشنا به اسرار و رموز قبالا ـ كه در زبان عبري «مقوباليم» ناميده ميشوند ـ از خود بهعنوان آشنايان با فيض رباني نام ميبردند و افراد خاصي را لايق دريافت اين نوع دانش ميدانستند (كلباسي، 1387، ص226).
اما تبديل كابالا به يك آيين رازآميز منسجم را در كتاب زوهر شاهديم که آن را به کسانی چون موسيبنشمتاو لئوني (1240- 1305 م)، موسي اهل ليون (Moses de León) (1250-1305م) و حاخام شمعونبنيوحاي (Simeon ben Yochai) (قرن دوم) نسبت ميدهند. زوهر در نزد بسياري از حاخامها اعتباري همپاية تلمود يافت و برخي معتقدند بعد از جنبش حسيديم به موقعيتي برتر از تلمود رسيد (همان، ص228). این آيين از تفكرات مختلفي از جمله انديشههاي شرق باستان، آسياي صغير و انديشههاي غنوصي (Gnosticism) متأثر است.
پيروان كابالا یا قبالا بر آناند كه معرفت اصيل يا گنوس در اسفار پنجگانة موسي نهفته است كه بايد از طريقي باطني تأويل گردد. جوليوس گرينستون معتقد است ظهور قبالا مربوط به دوران روزهاي سخت و سهمگيني است كه بر بنياسرائيل سايه افكنده بود. مسيحيان ميكوشيدند نهتنها در ثروت، بلكه در املاك يهوديان نيز تصرف كنند. در اين شرايط، قبالا اميد به رهايي سريع از يوغ ستمكاران را برميانگيخت. بدينگونه، آتش اميد در دلهاي مردم فروزان ماند و قبالا بهسبب اين خدمت، در تاريخ يهود شايستگي مقامي رفيع را يافت (گرينستون، 1377، ص102).
یکی از مضامین اصلی آثار یهودیت قبالایی، الهیات امر جنسی و مفاهیم جنسی بهکاررفته در آنهاست. مقوبالیمها در حقیقت بر مبنای مفاهیم جنسی بهکاررفته در کتاب مقدس و تلمود، نوعی هستیشناسی جنسی را در درخت زندگی و آدام قدمون ترسیم کردهاند. در تفاسیر قبالایی از کتاب مقدس، مفاهیم جنسی دارای معانی سیاسیاند؛ مثلاً نقش شوهری خداوند در کتاب ارمیای نبی متضمن معنایی سیاسی است. این مضامین جنسی که بیش از همه در قالب رابطۀ زن و شوهری میان خداوند و قوم بنیاسرائیل عیان میشود، حکایتگر عقد و پیمانی گسستناپذیر میان یهوه و بنیاسرائیل است؛ با اينكه قوم مرتباً عهد خود را با خدا ميشكند، باز خداوند در پي بستن عهدي جديد با اين قوم سركش است: «خداوند ميگويد: اينك ايامي ميآيد كه با خاندان اسرائيل و خاندان يهودا عهد تازهاي خواهم بست؛ نه مثل آن عهدي كه با پدران ايشان بستم، در روزي كه ايشان را دستگيري نمودم تا از سرزمين مصر بيرون آورم؛ زيرا كه ايشان عهد مرا شكستند؛ با آنكه خداوند ميگويد من شوهر ايشان هستم»
(ارميا، 31: 31-32).
این دیدگاه در درخت زندگی در قالب مفهوم «تبعید شخینا» عیان میشود؛ تبعيد شخينا يک استعاره نيست؛ بلکه نمادی ناب از شکستن اشيا در ملکوتِ اوصاف بالقوﺓ الهی است. شخينا هبوط کرد؛ چنانکه آخرين سفيروتها به هنگام شکستن ظروف، هابط گشتند. هنگامی که تيقون شروع شد و آخرين سفيروت تحت عنوان راحِل (Rachel) يا عروس سماوی معروف گشت، عروس مزبور قوای راحتي و آرامش را جمع کرد و همه را به چنگ آورد؛ مگر وحدت کامل با زِعِر اَنپين (Zeir Anpin) را؛ در حاليكه در خلال عملی که بهعنوان «تقليل ماه» شرح گشته است، اين عروس برای بار دوم از برخی از جسم و مادﺓ خويش محروم گشت. بار ديگر با خلق آدمِ زمينی، تيقون بهنحوی چشمگير از پايان و اختتام سخن میگفت؛ عوالم مزبور غالباً در مقامی بودند که برای آنها از پيش مقدّر شده بود؛ و اگر آدم در گناهِ ششمين روز خلقت هبوط نکرده بود، توبۀ آخرين در روز شنبه به لطف دعا و اعمال روحانی وی شکسته نمیشد. شنبۀ ابدی فرارسيده بود و هر چيزی به ريشههای اصلی خويش بازمیگشت. در واقع، هبوط آدم بار ديگر هارمونی اصيل را ويران کرده و همة عوالم را از شالودههای خويش برانداخته بود و شخينا را به تبعيد فرستاد. اعادﺓ شخينا به شویِ خويش، وحدت او با حضرت وی است؛ يک راه برای اين مقصود، تورات است (شولم، 1389، ص346).
چنانکه میدانیم، قباله بهویژه در الهیات امر جنسی خویش، نمایندۀ نوعی دیدگاه مذکرگرایانه است و از این جهت از سوی بسیاری از متألهین مورد انتقاد قرار گرفته است. اين ديدگاه مذکرگرايانه بههمراه ديگر بدبينيهاي كابالا در مورد عنصر مؤنث، بهطور كلي زنان را در موقعيت جنس دوم نسبتبه مردان قرار داده است. به هر تقدير، در درخت زندگی كابالا نیز عنصر زنانة بينا، نقش باروريِ خويش را حفظ میکند و بر مبناي اتحاد حكماه و بينا، دعت (Daath) يا معرفت پديد ميآيد؛ اما سفيرة جداگانهاي شناخته نميشود؛ بنابراين در برخي از نمودارهاي كابالايي نيامده و در برخي ديگر بهشكلي كمرنگتر نسبتبه سفيرههاي ديگر ترسيم شده است. آنچه در اين ميان باعث روابط سفيرهها با يكديگر است، نوعي رابطة جنسي است كه در كتاب زوهر بهشكل رابطة شهوانيِ عرفاني به تصوير كشيده شده است. اشعة نور الهي كه حاوي تخمة اولية خلقت است، در رحم مادر سماوي قرار ميگيرد كه همان عقل الهي است؛ و بر مبناي همين رابطه، زايش صورت ميگيرد. ميان سفيرهها نيز چنين روابطي وجود دارد و سه سفيرة نخست (Safirah)، خود سه سفيرة ديگر را شكل ميدهند. شرح الهیات امر جنسی در قباله و ارتباط آن با الهیات سیاسی یهود، بهویژه در رابطۀ ویژه میان یهوه و قوم برگزیده، و نیز نحوة بازگشتِ عنصر زنانگی به عنصر نرینة عالم، از اهداف ما در این مقاله است.
الهياتِ امر جنسی
در میان مسیحیان، الهیات امر جنسی (Theology of Sex) در بسیاری از موارد سعی در توجیه اصل نیاز انسان به سکس دارد؛ ازآنجاکه یکی از سنتهای زیست مؤمنانه در میان مسیحیان عدم ازدواج بوده است، تأملات بسیاری از کسانی که در زمينة الهیات امر جنسی میاندیشند، متوجه بحث در باب وجود یا عدم سکس در کتاب مقدس
و الهیات مسیحی است. بدین ترتیب خودِ ازدواج در کانون تأملات الهیاتی قرار میگیرد (ر.ك: كيپلاي،
1983م، ص26).
در این متون، مفهوم «شرم» اهمیت ویژهای دارد؛ این مفهوم در حقیقت بازگشت به شرمی دارد که آدم و حوا پس از عیان شدن عورتشان در خود احساس کردند و جنسیت و تفاوت آنها مشخص شد. برخی مفهوم شرم در الهیات امر جنسی را از این منظر بررسی میکنند که شرم محصول «گناه» است؛ یعنی اصولاً رابطه جنسیِ غیرمتعارف، شرم بههمراه خواهد آورد. در این دیدگاه، ازدواج امری مقدس است؛ زیرا تنها صورتی است که در آن رابطة جنسی به شرم ختم نمیشود (وود، 2013م، ص1).
یکی از متألهین قرون وسطی بهنام آلِرد اهل ری وو (Aelred of Rievaulx) (1110-1167م)
مفهوم دوستی را در مرکز الهیات جنسی خود قرار داده است. تأملات وی در دو رسالة اصلی خود دوستیِ روحانی (De spirituali amicitia) و بازتابِ خیر (Speculum caritatis) دربارة عشق الهی و دوستی بشری است. کانون اصلی بحث گذر از عشقِ همجنسخواهانه بهگونة دوستیِ مجردخواهانة مذهبی است. وی این استعلا را بر مبنای تأثیرات آگاپه بر پیشرفتِ فیلیا توضیح میدهد. کسی که به دوستیِ خدا نائل میشود، در حقیقت قادر نخواهد بود که عشق دیگری را در دل خود جای دهد (كوردوبا، 2005م، ص34-39).
بسیاری از الهیدانان سعی کردهاند تا عمیقترین معنای امر جنسی را دریابند. از این جهت، امر جنسی یک تصویر یا یک استعاره است تا به ما لذت و سرور بهشت را بفهماند؛ اما کتاب مقدس چنین مدعایی را بهوضوح بیان نکرده است. بهزعم اینان، امر جنسی هرچه هست، چیز مطلوبی است؛ زیرا آن را خدایی خوب آفریده است. نیازی ندارد که ما الهیات پیچیدهای برای آن بیافرینیم؛ آن فقط قدرتی مطلوب و خوب است. بنابراین از این هدیة الهی باید به بهترین وجه سود برد و خود را به روشهای نامتعارف آن نیالود (چليس، 2010م، ص1).
برخی از متألهین نیز برای ورود به بحث الهیات امر جنسی و میل جنسی (Sexual Desire) این پرسش را مطرح کردهاند که خدا از میان گرسنگی و غذا کدام یک را ابتدا آفرید؟ این پرسش در الهیات امر جنسی، متمرکز بر ماهیت میل جنسی بهمثابة گرسنگی است. در این دیدگاه، سکس نیرویی خارقالعاده است که خداوند برای انسان در نظر گرفته است (همان). در این دیدگاه، معمولاً سکس هدیهای الهی در نظر گرفته میشود و بدین ترتیب، الهیات امر جنسی را وارد مقولۀ هدیه الهی بعد از هبوط انسان میکند (اَسِت، 1982م، ص2).
آلفرد کینزی (1849-1956م) پدر انقلاب جنسی (sexual revolution) شناخته میشود. کتاب او با عنوان رفتار جنسی در مذکرِ انسان (Sexual Behavior in the Human Male) (1948م) مرد را موجودی بیقیدوبند در امور جنسی و بهطور خاص همجنسگرا تصویر کرد. در کتاب دیگرش با عنوان خدای سکس؛ چگونه معنویت، جنسیت شما را تعریف میکند، (The God of Sex: How Spirituality Defines Your Sexuality) دین و اخلاق دو دشمن منفورند که در مقابل آزادی جنسی میایستند. بهزعم وی، هیچ سکسی ناهنجار نیست؛ زیرا انسان صرفاً یک حیوان با درجة بالایی از هوش است (جونز، 2006م، ص21). این دیدگاه مبتنی بر تصوری صرفاً طبیعی نسبتبه وجود انسان است و در حقیقت انسان را نسبتبه سایر حیوانات موجودی بیشتر تکاملیافته میداند. اگر چنین باشد، اساساً نمیتوان سکس را به سکس هنجاری و ناهنجار تقسیم کرد. هر نوع رابطة جنسی بر مبنای میل، یک رابطة جنسی است و نباید یکی را اخلاقی و دیگری را غیراخلاقی دانست.
اگرچه بعدها بسیاری از دانشمندان کتاب کینزی را غیرعلمی (unscientific) دانستند (همان، ص31)، با وجود این، تعداد کسانی که بر مبنای تفکرات الحادی دربارة الهیات امر جنسی میاندیشند، کم نیستند. پیتر جونز
(Peter Jones) بر مبنای تفکرات الحادی که اعتقادی به یک خالق در آن نیست، به توصیف جنسیت در فرهنگ نوالحادی (Neo-pagan culture) میپردازد. او معتقد است كه ما به دنیای جدیدی گام مینهیم و بر همین اساس، هویت جنسی جدیدی را باید تعریف کرد (ريچسو، 2008م، ص7).
باید توجه داشت که همزمان با نیروهای گریز از مذهب یا تفاسیر جدید از مذهب که درصدد توجیه همجنسخواهی برآمدند، تلاشهای آکادمیک در این زمینه نیز صورت گرفت. چنانکه از سال 1901م
واژة همجنسخواه برای نخستین بار در فرهنگ لغت آکسفورد و سپس در 1909م در فرهنگ لغت وبستر
ظاهر شد که البته در آن دوران با تعریف «شهوت جنسی ناسالم و بیمارگون با جنسِ موافق»
(Morbid sexual passion for one of the same sex) مشخص شده بود؛ اما در 1993م تعریف آن به «عمل شهوانی با جنس موافق» (Erotic activity with another of the same sex) تغییر یافت. در سال 1946م نیز این واژه برای اولین بار وارد ترجمههای انگلیسی کتاب مقدس شد (میرلوحی، 1390، ص353).
ارجاعات کتاب مقدسیِ الهیات امر جنسی بیش از همه به کتاب غزلِ غزلهای سلیمان بازمیگردد که در بخش «دختران اورشلیم» تصویری اروتیک را به نمایش گذاشته است (غزل غزلها، 6-8). ریچارد داویدسون نیز وجوه مختلف الهیات امر جنسی در کتاب مقدس را مورد بررسی قرار داده است (ديويدسون، 1988م، ص6). بدین.ترتیب، خودِ کتاب مقدس بستری مناسب برای شکلگیری الهیات امر جنسی در غرب بوده است. گونههای مختلف تأمل در باب سکس، چه بهصورت سلبی و چه بهصورت ایجابی، ناگزیرند موضع خود نسبتبه الهیات امر جنسی را نیز مشخص کنند.
اما برخی نیز معتقدند كه سکس مقولهای صرفاً الهیاتی نیست؛ بلکه مقولهای سیاسی نیز هست (اَسِت، 2012م، ص1). این مباحث سیاسی از منظر الهیات امر جنسی، بیش از همه در یهودیت پدیدار میشود. اگرچه بسیاری از متألهین یهودی در بحث دربارة الهیات یهودیِ سکس به مطالب سخیفی بسنده کردهاند، اما برخی نیز مباحث در خور توجهی در این زمینه عرضه کردهاند. یکی از سیاسیترین نحلههای الهیات امر جنسی را در آیین قباله مییابیم. در آدم قدمون همان عنصر جنسي كابالايي ديده ميشود. در اينجا بنيان و اساس (Foundation)، همان سفيرة نهم، يعني يسود است كه نيروهای آفرينندة خداوند است و از اتحاد نيصاح و هود بهدست ميآيد. سفيرة نهم، در حقيقت آلت تناسلي آدم قدمون و نيروی باروري الهي است. يسود چون به شخينا فرو ميريزد، بهعنوان قواي توليد مثل زندگي در كلّ جهان حيات بهبار ميآورد. در كتاب زوهر اين موضوع جذابيتي ويژه دارد و نشاندهندة كاربرد ويژهاي از سمبول فالوسي (= آلت جنسي مرد) در خصوص تأملات مربوط به سفيروت است.
الهيات امر جنسی و سياست در قباله
در متون كابالايي، شهوتگرايي و سكس بخشي عادي از زندگي روزمره است؛ اما خود سكس براي فهم قانون رابطة ميان انسان و خدا ضروري است (وينستين، 2009م، ص106). عرفان يهودی، بهويژه آيين قبالا، برخلاف عرفان مسيحی، ميان زهد جنسی و تقرب به خداوند رابطهای نمیبيند؛ اگرچه عرفای يهود بر پاکدامنی جنسی تأکيد ويژه دارند، اما برخلاف همتايان مسیحیشان سلوک بهسوی خدا را مستلزم دوری مطلق از امور جنسی ندانستهاند. مکتب قبالا حتی میکوشد تا اسرار شهوانی را در وجود خودِ خدا کشف کند؛ ازاينرو بهراحتی زهد را ردّ ميكند و به حفظ تزويج و زناشويی، نه به اين عنوان که موافق با ضعف جسمانی است، بلکه بهعنوان یکی از مقدسترین اسرار، ادامه ميدهد. هر ازدواج حقیقی یک دریافت و درک نمادين از خداوند و شخیناست.
در يک رساله دربارﺓ «وحدت آدم با زوجهاش» که بعدها به ابننحمان نسبت داده شده، یوسف گيکاتيلا
(Joseph ben Abraham Gikatilla) (1248-1305م) تفسیرِي مشابه از توجیه عرفانی ازدواج بهدست داده است. پیروان قبالا از سفر پيدايش نقل میکنند: «و آدم، حوّا، زوجۀ خود را بشناخت و او حامله شده، قائن را زاييد» (پيدايش، 4: 1). «شناخت» در اين عبارت، معمولاً به دریافت و شناختِ وحدت معنا میشود که «حکمت» (يا دليل) عقلانی است یا آنکه تمثيل پادشاه و شخيناست. لذا معرفت بنفسه یک کیفیت شهوانی عالی در اين نظام گنوسی میيابد و اين نکته در مرقومات قبالايي بيان شده است (شولم، 1389، ص303). بیجهت نیست که درختِ توصیفشده در ماجرای هبوط از منظر قباله، هم درخت وسوسه است و هم درخت معرفت. در تورات نیز پس از عیان شدن عورت، شناخت محقق میشود.
موشه آيدل (Moshe Idel) (متولد 1947م) از کسانی است که به جايگاه عشق در تفكر عرفاني يهود پرداخته و تمايزات مفهوم اروس در عرفان يهودي را با انواع ديگر شهوتگرايي نشان داده است. اين دیدگاه، مبتني بر عرفان جنسي كابالايي (kabbalistic sexual mysticism) است. چنین آيینی بدون شک مورد نظر بسیاری از افرادی قرار میگیرد که در پی دیدگاهی نظري و توجیهکننده در مورد روابط جنسیاند؛ دیدگاهی که نهتنها روابط جنسی آزاد را نکوهش نکند، بلکه آن را معنوی و عرفانی توصیف کند.
در عرفان جنسی قباله گفته میشود: كابالا ميتواند در حل بسياري از مشكلهاي جنسي كمك كند؛ زيرا تعصبات دين در مورد سكس را ندارد. اين افراد غالباً كابالا را آييني غيرديني و نوعي سيستم روحاني ارزشها (spiritual system of values) معرفي ميكنند. بهزعم اين افراد، كابالا كمك ميكند تا ما هارموني خويش با طبيعت را بازيابيم. يهودا برگ (متولد 1972م) در كتاب خود با عنوان كتاب سكسِ كابالا و ديگر اسرار عالم
(The Kabbalah book of Sex &other mysteries of the universe) معتقد است كه سكس تا كنون امري شرمآور (shameful)، پنهانی (concealed)، ناپاک (impure) و گناهآلود (sinful) بوده؛ اما در كابالا، نهتنها سكس پاک و مقدس (holly) است، بلكه الهي است (پيرلي، 2011م، ص1).
در اين ميان، سؤالي كه یهودا برگ مطرح میکند، اين است كه ماهيت انزال (Orgasm) چيست؟ بهزعم وي، انزال داراي ماهيتي عرفاني است. ايدة اصلي برگ در اين كتاب ـ كه آن را حاصل چهار هزار سال مطالعات كابالايي میداند [!] که توسط بزرگترين ذهنهاي تاريخ فهم شده ـ اين است که نكتة اصلي، در رابطة تنگاتنگ ميان عالم بالا يا عوالم هفتگانه يا جهان پنهان (كه 99 درصد واقعيت است) و عالم پايين يا عالم بشري (كه يك درصد واقعيت است و ما در آن زندگي ميكنيم) نهفته است. در بيشتر موارد، هنگامي كه اين دو واقعيت (عالم بالا و عالم پايين) به وحدت برسند، روانهای ما مستقيماً به نور متصل ميشوند و بهعنوان حاصل لذت الهي از بدنها پيروي خواهند كرد؛ يعنی آنچه ما آن را «انزال» ميناميم (همان).
این دیدگاه، مجدداً متأثر از مسئلة گناه نخستین است؛ بهطورکلی كيهانشناسي كابالایی بر اساس نخستين رابطة جنسي آدم و حوا شكل ميگيرد. با گناه نخستين، عالم خلقت پايين شكل ميگيرد و ده پردة خلقت پديدار ميشود. فرض بر این است که رابطۀ جنسی آنقدر اهميت دارد که گناه نخستین باعث تغییرات گستردهای در سرنوشت بشر شده است. بنابراین هر نوعی از رابطة جنسی، هنجاری و اخلاقی نیست. مطابق نظر يهودا برگ، در قباله توصيه میشود که مرد خودارضايی نکند؛ زيرا منی به هنگام خروج، از خود روح ساطع میکند که در صورت خروج از طريق استمنا، به شيطان بدل میشود؛ اما هنگامی که تماس جنسی ميان زن و مرد برقرار میگردد، جوهر اين انرژی و تأثيرات آن تا سالها باقی میماند (همان).
در تفسیر کابالیستی برگ، استمنا نوعی خودارضايی تمام است که ما را از انرژی روابط جنسی تهی میکند. چنین عملی قدرت جنسی ما را که در آينده به آن نياز داريم، تحليل میبرد. در خودارضايی شما با نور (عوالم بالا) مرتبط نمیشوید. بدین.ترتیب، ما هم زندگی و هم انرژی نورانی خویش را اتلاف میکنیم. حتی مرد نباید پیش از زن به انزال برسد یا اقدامات خودخواهانهای انجام دهد که محبت جنسی را مخدوش کند (همان).
برگ معتقد است كه ما دو گونه رابطة جنسي داريم: رابطة 99 درصد (ninety nine percent Sex) و رابطة يك درصد (one percent sex)؛ که به این دو، رابطة روحانيشده و رابطة خودمحور نیز میگوید. وی معتقد است كه رابطة يك درصد، شما را در اين جهان فيزيكي درد و سكس بيلذت نگه ميدارد؛ اما رابطة 99 درصد، شما را به ملكوت هفت آسمان ميبرد! (پيرلي، 2012م، ص1). در يهوديت، شما هنگامی که میخواهيد همبستر شويد، زن نخست پيشقدم میشود. اين تنها يک قانون (Law) است که مطابق آن شوهر بايد زن خويش را ارضا کند و بهمعنای اين است که لذت جنسیای که وی به آن نياز دارد، به او بدهد. اگر مردی فراموش کند که با همسر خود رابطة جنسی داشته باشد، او بنيان طلاق و جدايي را ايجاد کرده است (همان).
برگ معتقد است، هنگامی که بوسهای شهوانی ميان دو نفر صورت میگيرد، دو روح به وحدت میرسند؛ در صورتی که چنين اتفاقی در استمنا و خودارضايی رخ نمیدهد. از ديگر سو، او میگويد: حتی مرد و زن بهصورت طبيعی دارای نيازهای فيزيکی متفاوتیاند (همان) که در رابطۀ مشترک بهصورتی تکميلکننده ارضا میشوند.
برگ همچنین مباحثی در مورد حالتهای عمل جنسی و انرژیهای ساطعشونده در آن حالات دارد که از بحث ما خارج است. به هر تقدير، او بر اساس ذهنیت یهودی خود معتقد است كه بيشترين نور از سکسی سرچشمه میگيرد که صبح شنبه رخ دهد. اين روز حاوی ويژگیهايی است که انرژی روحانی بیشتری در خود دارد. این تفسیرِ مبتنی بر نور و ظلمت در الهیات امر جنسی قباله، دریافتی عرفانی از اين امر را نشان میدهد و ما را به دريافت متأله و حکيم آلمانی، ياکوب بومه (Jacob Bohme) (1575-1624م)، نزدیک میکند. او شرّ را بهعنوان قانون تاریکی و ظلمت و غضب خداوند تفسير میکند که دائماً تا ابد تغيير سيما ميدهد و به هيئت نور در ارگانيسم تئوسوفی حيات الهی درمیآيد.
شرّ در واقع چيزی است که مکانی مقدّر برای خود دارد؛ ولی فینفسه مرده است و تنها بهسبب پرتو نور، به حيات درمیآيد. بههرحال بهطور ملايم، از تقدّس خداوند به باطن آن نازل میگردد يا بهسبب گناهِ انسان تسريع میيابد و میبالد. لذا بنفسه همان متوفی است که باقیماندﺓ حيات است (شولم، 1389، ص307). اين تعبير از خير و شرّ بر اساس نور و ظلمت، بنيادی عرفاني برای الهيات سکس يهودی نيز هست. جدايي عنصر نرينه از عنصر مادينه ـ که در مرحلة بعد از تبعيد رخ میدهد ـ به معنای هبوط بخشی از نور در ميان عالم ظلمانی است. هبوط انسان از عالم عَصيا (Atsiyah) يا عالم روحانی و ادغام با عالم قليپوت (Kelipoth) که عالم زيرين است، بر مبنای گناه شکل گرفت. بنابراين، هربار که ما گناه میکنيم، اين مرحله تکرار میشود و تبعيد شخينا بازآفرينی میشود. این عدم گناه برای جلوگیری از تبعید شخینا، مبناییترین وجوه سیاسی الهیات امر جنسی در یهودیت را برای ما نمایان میکند؛ زیرا رویّة دیگر این سخن، انجام اعمالی است که بازگشت شخینا را نزدیک میکند.
بر اساس كابالا، «ميل» هستة جوهري وجود انساني است و ما از «ميل» ساخته شدهايم. در وجود ما نيرويي عميقتر و قدرتمندتر از ميل براي سكس وجود ندارد؛ اما خود ميل، شعاعي از نور است. این ماهیت نورانی میل، همان عنصری است که ارتباط عوالم بالا و پایین را محقق میکند. رابطة جنسي، حتي ميان آسمان و زمين و عالم بالا و پايين نيز وجود دارد. ايندو، همانند دو معشوق يكديگر را در آغوش گرفتهاند. بدين.ترتيب، كابالا رابطة جنسي را با شرم (Shame) همبسته نميداند و آن را چيزي عيان در عالم هستي ميداند. هر بوسة شهواني و هر نوازش عاشقانه، شامل جرقهاي از انرژي الهي است (ميان كابالا و سكس، 2013م).
در كابالا، شهوتگرايي و شور عرفاني داراي تقاطعي در ذهن، قلب و روح ما هستند. ما هنگامي كه با يار/همسرِ (Partner) خويش در حال آميزش جنسي هستيم، احساسي نظير شور عرفاني داريم و سرشار از كشفِ انرژيهاي روحاني هستيم! اين حقيقتي است كه اديان از آن غافلاند؛ ولي كابالا آن را از طريق آموزههاي شفاهي بيان ميكند. علماي ديني معمولاً به ظاهر و شريعت مكتوب بسنده ميكنند و به شريعت منقول و شفاهي كه بهصورت تعاليمي سرّي به مقوباليمها رسيده است، توجهي ندارند (همان، ص1).
بدين.ترتيب، «شهوتپرستي كابالايي» كه يكي از مضامين اصلي زوهر نيز هست، عنصري اساسي در توصيف باطنيگرايي كابالاست که میتوان آن را نوعي شهوتگرايي فراطبيعي (Supernatural Eroticism) نامید (آريل، 2005م، ص196). شهوتگرایی فراطبیعی، مستلزم رابطة جنسی مطابق قواعد الهیات یهودی است. هرگونه رابطة جنسی برای یک یهودی ناب، مستلزم هدفی فراطبیعی است که باید لحاظ گردد.
مطابق تحليل شولم، سمبوليسم جنسی يا شهوانی کتاب زوهر، دو گرايش متفاوت را منعکس مینمايد؛ تاجاييکه يک شيوة مثبت را در قبال عاملِ حيات جنسی و شهوانی نشان میدهد؛ آنهم در بطن حدود قانون الهی که بر آن فرمان رانده است؛ میتوان گفت كه نمادی از نظرگاه ظاهری يهودی ناب است. تقوا يا عفت و عصمت، در واقع يکی از عالیترين ارزشهای اخلاقی يهوديت است: يوسف که بهسبب عفت و عصمت خويش «ميثاق خويش را حفظ نمود»، در ميدارش و قبالا، نمونۀ عالی از يک انسان صادق يا صدّيق حقيقی لحاظ میشود
(شولم، 1389، ص303).
اين نگاه ویژه به شهوتگرايي فراطبيعي، بهخوبي در آموزة شخينا نمود یافته است. شخينا، در حقيقت بهعنوان آخرين سفيروت، دختر يا دوشيزهاي ميشود كه اگرچه منزل وي از نور است، ولي ميبايد به موطني بسيار دور تبعيد گردد. آن دختر، نهتنها با قوم بنياسرائيل يكسان تلقي ميگردد، يعني بخشي از كنيسه يا كليساي نامرئي كه نمايندة نظرية عرفاني اسرائيل در پيوندش با خداوند و سرور بياندازهاش است، بلكه افزون بر اين، در مصايب و آزار و تبعيدش نيز هست؛ يعني آن دختر، فقط ملكه، دختر و عروس خداوند نيست؛ بلكه بهعلاوه، مادر هر فردي در قوم اسرائيل نيز هست:
آن دختر راحل حقيقي است كه براي فرزندان خويش مويه ميكند. او مانند زني است كه اينك بر اهل شهود و مكاشفه در ميان قبالاييها ظاهر ميشود؛ نفوسي نظير ابراهيم هَلِوي، شاگرد لوريا در سال 1571، آن زن را در ديوار اورشليم مشاهده كرد؛ در هيئت زني كه لباس سياه بر تن دارد و براي شوي جوان خويش شيون و زاري ميكند (همان، ص298).
شخينا حضور شاهانة خداوند در ميان ماست. در زوهر شخينا وجهالله (G-d’s face) است كه بهسوي خلقت برگردانده شده است. او نيروي زندگي است كه زير پوست قانون طبيعت پنهان است. كابالا معتقد به وجود انرژي الهي (Divine energy) در عالم است كه نوعي قطبيت مذكر (male polarity) دارد و در مقابل، شخينا قطبيت مؤنث خداوند (feminine polarity of G-d) است. انرژي او منفعل است و بايد توسط عمل ما به ميصوا (mitzvoth) يا دستورات الهي بهفعليت درآيد. ما بهتنهايي وجودي هستيم كه انرژي پنهان شخينا را در زندگي خودمان بهفعليت درميآوريم. دعا كنيد تا شخينا شما را فراگيرد و به شما كمك كند (شخينا، 2011). مهمترین عمل برای بازگشت شخینا، کمک به استقرار قومِ خداست.
اوج سرسپردگی یک یهودی به خدای شوهر، هنگامی است که میصواها را در جهت استقرار قوم برگزیده در سرزمین مقدس بهانجام رساند. این سرسپردگی، همچون وفادار بودن زن به شوی خود بهتصویر کشیده شده است؛ و در این زمينه، آنچه پیوند را مستحکم نگاه میدارد، «زمین» یا ارض مقدس است. بنابراین، با وحدت میان قوم اسرائیل و سرزمین اسرائیل ـ که همان عنصر مونث هستند ـ اسرائیل به ناموس الهی بدل میشود. چنين تصويری، اسرائيل را بهعنوان ناموس خداوند مطرح میکند و بديهی است که خدای شوهر بر ناموس خود تعصبی خاص و ويژه دارد. تمثيل وحدت عرفانی از طريق رابطة جنسی، بيش از همه در مورد اسرائيل مصداق دارد. در متون قبالهاي، رابطة ميان اسرائيل و خداوند رابطة زن و شوهري است (شروين، 2006م، ص86). اين تعصب مردانه، از سويي خود را در قالب تمثيل مرد عادل و صدّيق (Zaddik) نشان میدهد. چنين مردی در کتاب زوهر کسی است که مقام دِوِقوت با خداوند را بهدست میآورد. در چنين توصيفی، مرد صدّيق نسبتبه همسر خود تعصب دارد و در حقيقت، عدالت در اين است که نگاهش متوجه او باشد، نه ديگران. رابطة ويژﺓ خدای شوهر و اسرائيل زن، اينگونه مستحکم میشود که اسرائيل همسر حقيقی خداوند است و ديگران بيگانگان بهشمار میروند. بنابراین، نگاه خداوند بهعنوان شوهر باید متوجه همسر خود باشد، نه زنان هرزۀ دیگر.
رنیتا ویمز (Renita Weems) معتقد است، استعارۀ ازدواج خداوند با اسرائیل ـ که در رسالات هوشع، ارمیا و حزقیال آمده ـ بازنمایِ بسیار قدرتمندی از توصیف بدبختیهای مردمی است که همانند یک همسرِ بیوفا بودند (ويمز، 1995م، ص14). رابطة جنسی مبتنی بر نسبت زن و شوهری میان خدا و اسرائیل، در حالی محقق میشود که یک طرفِ رابطة جنسی، یعنی زن (اسرائیل)، همواره راه خیانت را در پیش میگیرد و به دامان دیگران میخلد. به همین جهت، برخی سعی دارند بر وجه استعاری فرض رابطة جنسی میان خدا و اسرائیل ـ که در عهد عتیق بهکرات آمده است ـ تأکید کنند. برخی معتقدند، قطعاً فرض ارتباط جنسی میان خدا و کسی که باکره نیست و پيوسته راه خیانت و گناه را پیشة خود کرده است، از منظر دیگری باید مورد بررسی قرار گیرد. در رابطة میان خدا و اسرائیل، نوعی رابطة مبتنی بر ایثار شکل میگیرد که با مشخصههای رابطة جنسی انسانی متفاوت است (كلاونز، 2001م، ص56-133).
آنچه مشخص است، اين است که الهيات سکس و سياست در آيين قباله دارای وجهی آخرالزمانی است. بازگشت شخینا از تبعیدی که باعث جدایی زن و شوهر شده است، تنها با اعادة مجدد نظم کیهانی از طریق استقرار اسرائیل در سرزمین موعود یا اِرِتص اسرائیل (Eretz Israel) و رسیدن به جایگاه رهبری بشریت محقق میشود.
كيهانشناسي قبالايي بهطوركلي قائل به وجود چهار عالم يا قلمرو وجودي است: افلاك (Olam ha-atsilut)، كه عالم تجليات خوانده ميشود؛ عالم خلق (Olam ha-beriah)، كه شامل ارابة الهي و فرشتگان اعلي است؛ عالم صورت (Olam ha-yetsirah)، كه عالم فرشتگان است؛ و عالم فعل (Olam ha-asiyyah) يا عالم مادي آسماني و خاكي. برخي قبالاها نيز تحت تأثير صوفيه يك تقسيمبندي پنجگانه شامل عالم مُثل را هم ذكر كردهاند (كاوياني، 1372، ص29). در حقيقت، يكي از جنبههاي وجود الهي در آيين كابالا وجود افلاك است كه حكمت و عدل الهي را نشان ميدهد. اين صفات به شيوهاي بسيار پيچيده تلفيق شدهاند و از طريق آنهاست كه جهانهاي فرودين، از جمله جهان ماديِ متناهي، اداره ميشوند و كل نظام همچون سلسلة عظيم هستي، از كوچكترين تا بزرگترين موجود تا خود لايتناهي انديشيده ميشود. در قلمرو افلاك، يك مبدأ مذكر و يك مبدأ مؤنث وجود دارد كه مفهوم اساطيري بسيار خطيري است و طرفداران قديم و جديد قباله آنها را مفهومي بيگانه تلقي ميكنند كه تا حدودي شركآميز است و از حوزههاي ديگر به يهوديت سرايت كرده است. مبدأ مذكر با فلكي كه «تفعره» (Tif’eret) (جمال) ناميده ميشود و مبدأ مؤنث با فلكي كه ملكوت ناميده ميشود، نمايانده ميشوند. نكاح مقدس بين اين دو بدين معناست كه كمال هماهنگي برقرار است و فيض لطف الهي ميتواند در همة آفرينش جريان و سريان داشته باشد؛ ولي جريان فيض الهي منوط به اعمال انسان است؛ چراكه او بهنحوي معجزهآسا بر صورت الهي آفريده شده است. بدينسان در طرح قباله، خداوند اهدافش را منوط به برآورده شدن آنها در طي سلوك انساني ساخته است و بدين معنا فقط انسان نيست كه به خداوند نياز دارد؛ بلكه خداوند هم به انسان نياز دارد (الياده، 1379، ص47).
كاباليستها معتقدند، فلك مؤنث كه به «شكينه» نيز معروف است، اقنوم يا تشخصي در الوهيت است. اين واژة ربني معناي حلول الهي و سكونت دارد و بدين معناست كه خداوند ميتواند در چيزي حلول كند. اين حلول بيش از هرجا در تبعيد قوم بنياسرائيل معنا مييابد و از نظر قبالهگرايان ناكامل بودن توازن الهي تا زمان ظهور مسيح را نشان ميدهد؛ بدين معنا كه عنصر مؤنث از عنصر مذكر غايب است و بخشي از وجود خداوند از خداوند تبعيد شده است. رسالت انسان در آيين كابالا، بازگرداندن شكينه يا بخشي از وجود خداست كه در تبعيد است.
اين ديدگاه، رابطة بسيار نزديك قوم بنياسرائيل و خداوند را ميرساند؛ تبعيدِ همسر خداوند يا قوم بنياسرائيل، كه خداي شوهر در پي اوست، هنگامي به پايان خواهد رسيد كه ايندو در وعدة «عهد» به يكديگر برسند. واژة شوهر در تورات در بسياري موارد بهمعناي سرپرستي خداوند بهكار رفته است. در بند ديگري از كتاب ارمياي نبي آمده: «خداوند ميگويد هرآينه مثل زني كه به شوهر خود خيانت ورزد، همچنين شما اي خاندان اسرائيل، به من خيانت ورزيديد» (ارميا، 4: 20). بهطوركلي در كتاب مقدس اين رابطة «شوهر ـ زني» كه ميان خدا و بنياسرائيل برقرار است (هوشع، 3: 11)، بيشتر تمايلي از سوي خداي شوهر است كه مهري پايدار دارد و در عوض، قومِ همسر (بنياسرائيل) بيوفا و خيانتپيشه نسبتبه شوهر خويش است. مهر خداوند به بنياسرائيل چنان است كه حتي بعد از زانيه شدن زن نيز شوهر باز به اين زن (قوم) مهر ميورزد: «و خداوند مرا گفت: بار ديگر برو و زني را كه محبوبة شوهر خود و زانيه ميباشد، دوست بدار؛ چنانكه خداوند بنياسرائيل را دوست ميدارد؛ با آنكه ايشان به خدايان غير مايل ميباشند» (هوشع، 3: 1).
بنابراين، پيوند خدا با اين قوم به هر قيمتي پابرجا و ابدي است (هوشع، 2: 21؛ ارميا، 32: 40)؛ زيرا خداي شوهر، زن خويش را رها نخواهد كرد. اين برداشت از خدايگان كه ريشه در اديان اساطيري روزگار باستان دارد، زوجيت خداوند را در نظر ميگيرد كه البته از طريق حلول محقق ميشود و در نوع خود حاوي نيروي عظيمي براي كنش سياسي است. مطابق با آيين كابالا، نقش انسان بر روي زمين بهوحدت رساندن اقانيم فوق يا رساندن زن به شوهر خود از طريق بازگشت اسرائيل از تبعيد، يا همان تأسيس اسرائيل در فلسطين است.
شكينه يا فلك مؤنث ـ كه در اينجا اسرائيل است ـ وجهي الهياتي يافته است كه خدمت به آن، بخشي از سلوك عارف قباله در عالم هستي بهشمار ميرود. چنانكه الياده نيز اشاره كرده است، از قبالهگرايان معاصر مكرر شنيدهايم كه به هنگام عمل عبادي روزانة خود بگويند: «اينكار را بهخاطر اتحاد قدوسي ـ كه متبرك باد ـ و شكينهاش، انجام ميدهم» (الياده، 1379، ص48).
زوهر در توصيف شخيناي الهي نيز نوعي سمبوليسم جنسي را عرضه كرده است. يكي از موارد رابطة جنسي با الوهيت در مورد موسي شكل ميگيرد كه موسي دِ لئون (Moses de León) (1250-1305م) تصويري از ازدواج عرفاني ميان او و شخينا را بهتصوير كشيده است. با وجود اين، اگرچه برخي قبالاييها از استفادة صور خيال جنسي و شهواني در توصيف ارتباط ميان انسان و خدا اجتناب كردند، ولي هيچ اكراهي نداشتند كه آن را در شرح نسبت خدا با خودش بهكار برند. سرّ عمل جنسي، چنانكه بر قبالاييها ظاهر ميشود، يك مفهوم شديداً عميق دارد. اين سرّ وجود انساني از نظر او چيزي نيست، مگر سمبل عشق ميان «من» الهي و «تو»ِ الهي مقدس كه براي حضرت وي و شخيناي وي مبارك است (شولم، 1389، ص295). بدین.ترتیب، بازگشت شخینا از تبعید در گرو سلوک سیاسی پیروان قباله برای رساندن عروسِ تبعیدشده به شوی خویش و بهوحدت رساندن آنها در خانۀ خویش، یعنی فلسطین است. نیازی به توضیح ندارد که مفهوم «تبعید»، در درون خود حاوی دور افتادن از مکانی است که در اصل به فرد تبعیدشده تعلق دارد و روزی او به وطن اصلی خود باز خواهد گشت.
نتيجهگيری
چنين تعبيري در مورد سرزمين اسرائيل در بسياري از بندهاي عهد عتيق نيز يافت ميشود؛ چنانکه در بخش الهیات امر جنسی اشاره کردیم، در بسياري از توصيفاتِ عهد عتيق، اورشليم به باكرهاي مقدس تشبيه شده است و در مواردي ديگر، خداوند شوهر و قيّمِ قوم بنياسرائيل است.
چنين توصيفي از سرزمين مقدس، در درون خود حاوي احساسي همراه با تعصب و غيرت است؛ نظير
همان تعصبي كه يك شوهر به همسر خود دارد. يكي از ژنرالهاي مليگراي صهيونيست بهنام رهاوام زيوي (Rehavam Zeevi) (1926-2002م) در توصيف خود از زمينِ اسرائيل چنين تعبيري دارد و با همين استدلال معتقد است كه هيچ عربي نبايد بر روي زمين مقدس باقي بماند. وي عشق به زمين اسرائيل را همانند ملكيتي ميداند كه مدعي ديگري را برنميتابد.
این اعتقاد الهیاتی، که مروّج نوعی ناموسپرستی جنسی ـ سیاسی بود، از دو طریق محقق میشد: اخراج فلسطینیهایی که بهعنوان «گوییم» یا نامحرمان نباید گام بر روی ارض مقدس نهند؛ و گسترش جمعیت یهودی در فلسطین از هر طریق ممکن. یکی از روشهای مهم در این میان، ساخت شهرکهای متعدد یهودینشین بود. از سال 1948 تا 1973م دورهاي با عنوان جنبش مذهبي كيبوتص (Religious Kibbutz Movement) در اسرائيل آغاز شد كه به تأسيس شهركهاي متعدد در اسرائيل اقدام نمود (كاتز، 1995م، ص163).
بههرحال اظهار تعصب نسبتبه آنچه صهیونیستها ارادﺓ یهوه میخواندند، نیازمند اقدامی عملی بود. ژنرال موشه دايان (Moshe Dayan) (1915-1981م) بر همین اساس معتقد بود: «اگر كتاب مقدس به ما تعلق دارد، اگر خود را بهعنوان امّت اين كتاب تلقي ميكنيم، بايستي تمامي سرزمينهاي كتاب مقدس را در تملّك خويش داشته باشيم» (گارودي، 1377، ص30). آنچه موشه دایان «تمامي سرزمينهاي كتاب مقدس» مینامید، همان جایی بود که نامحرمان را بدان راهی نیست. مناخيم بگين نیز با این تصور معتقد بود: «اسرائيلِ موجود فقط يكپنجم از خاكي است كه بايد بهدست ما باشد و اين وظيفة ماست كه چهارپنجم ديگر را با فعاليت و پشتكار بهدست آوريم» (اشعري، 1390، ص5).
بخشی از این پشتکار مربوط به فعالیتهای خشونتآمیزی بود که همزمان با تأسیس اسرائیل آغاز شد و سازمانهای ایدئولوژیک نظامی یهودی مسئول اجرای آن بودند. سازمانهاي نظامی اسرائيل مانند هاگانا، اشترن، ايرگون و بتار (Betar) طرفدار سياست مشت آهنين بودند كه كساني چون مناخيم بگين و اسحاق شامير را پروراندهاند (برنر، 1385، ص3). برداشت اعضای آن سازمانها از سرزمین فلسطین، همچون ناموسی بود که بهدست بیگانه افتاده است. بههر تقدیر، اسرائیل کنونی بر مبنای ایدهای الهیاتی شکل گرفت و نباید و نمیتوان در تحلیل رفتارهای سیاسی صهیونیستها، این وجه از هویت آنان را نادیده انگاشت.
- اشعري، زهرا، 1390، اين نقشه جعلي است، تهران، ميراث اهل قلم.
- الياده، ميرچا، 1379، دينپژوهي، ج2، ترجمه بهاءالدين خرمشاهي، تهران، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي.
- برنر، لني، 1385، مشت آهنين؛ سرگذشت ولاديمير ژابوتينسكي، مناخيم بگين و اسحاق شامير، ترجمه حسين ابوترابيان، تهران، اطلاعات.
- توکلی، طاهره و رقیه صولت، 1390، «رهبري فكري ـ معنوي «صدّيق» در مكتب حسيدي»، معرفت ادیان، ش7، ص111-136.
- شرباک، دن کوهن، 1383، فلسفه یهودی در قرون وسطی، ترجمه علیرضا نقدعلی، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب.
- شولم، گرشوم، 1389، جريانات بزرگ در عرفان يهودي، ترجمه فریدالدین رادمهر، تهران، نيلوفر.
- صادقي، الهه، 1390، زرسالاران يهود؛ نگاهي به شبكههاي قدرت و ثروت در جهان امروز، تهران، ميراث اهل قلم.
- كاوياني، شيوا، 1382، آيين قبالا (عرفان و فلسفة يهودي)، تهران، فراروان.
- كلباسي اشتري، حسين، 1387، مدخلي بر تبارشناسي كتاب مقدس، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشة اسلامي.
- گارودي، روژه، 1377، تاريخ يك ارتداد (اسطورههاي بنيانگذار سياست اسرائيل)، ترجمه مجيد شريف، تهران، مؤسسة خدمات فرهنگي رسا.
- گرينستون، جوليوس، 1377، انتظار مسيحا در آيين يهود، ترجمه حسين توفيقي، قم، دانشگاه اديان و مذاهب.
- میرلوحی، سیدهاشم، 1390، یوسرائیل و صهیوناکراسی، تهران، نشر معارف.
- نویهض، عجاج، 1387، پروتکلهای دانشوران صهیون (برنامه عمل صهیونیسم جهانی)، ترجمه حمیدرضا شیخی، چ پنجم، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی.
- Ariel, David, 2005, Kabbalah: the mystic quest in Judaism, Rowman and Littlefield Publishers.
- Aset, Sabrina, The Theology of Sex, http://www.goddess.org/sabrina/theology.html, 2012.
- Barnes, Anthony, (July 9, 2006). "Kabbalah: is Madonna losing her religion?, The Independent (London), Retrieved October 16, 2010
- between Kabbalah and Sex, http://www.kabalacenter.com, access: 2013
- Challies, Tim, Sexual Detox III: a Theology of Sex, http://www.challies.com/christian-living/sexual-detox-iii-a-theology-of-sex, 2010
- Cordova Quero, Martín Hugo, Friendship with benefits, 2005, A queer reading of Aelred of Rievaulx and his theology of friendship, in The Sexual Theologian: Essays in Sex, God and Politics, ed. Marcella Althaus-Reid, Lisa Isherwood, London: T& T Clark.
- Davidson, Richard. M, 1988, the Theology of Sexuality in the Beginning: Genesis 1-2, Andrews University Seminary Studies 26.1.
- Heimbach, Daniel, 2004, True Sexual Morality: Recovering Biblical Standards for a Culture in Crisis, Crossway.
- Jamison, Tracy, 2006, John Kippley's Covenant Theology of Sex, Published in Homiletic and Pastoral Review.
- Jews better at sex than Christians: theologian, Sweden: the Hönö Conference of Christian faith groups, http://www.thelocal.se/article.php?ID=27708&print=true, Published: 9 Jul 2010
- Jones, Peter, 2006, The God of Sex: How Spirituality Defines Your Sexuality,Colorado Springs: Victor.
- Katz, Yossi, 1995, Settlement clustering on a socio-cultural basis: The bloc settlement policy of the Religious Kibbutz Movement in Palestine” Journal of Rural Studies, vol. 11, no. 2, p.161-171.
- Kippley, John, F, A, 1983, Covenant Theology of Sex, Ignatius Press, August-September.
- Klawans, Jonathan, 2001, “Pure Violence: Sacrifice and Defilement in Ancient Israel” Harvard Theological Review, pp. 133-56
- Langer, Georg, 2005, Die Erotik der Kabbala, München, Prague publication, 1923; Idel, Moshe, Kabbalah and Eros, New Haven, Yale University Press.
- Loughlin, Gerard, 2007, Queer Theology: Rethinking the Western Body, Blackwell Publishing, p.131-143.
- Pearly, Judith, The Kabbalah book of sex or getting to the orgasm which “knocks your socks off”!, http://www.jewishculture.info, 2011
- Richison, Grant C, Theology of Sex, http://versebyversecommentary.com/articles/theology-of-sex, 2008
- Schmutzer, Andrew j. A, 2008, Theology of Sexual Abuse: A Reflection on Creation and Devastation, Journal of the Evangelical Theological Society, (JETS) 51/4.
- Shekhinah, www.kabalacenter.com, access date: 3/26/2011
- Sherwin, Byron L, 2006, Kabbalah: an introduction to Jewish mysticism, Rowman & Littlefield Pub Inc.
- Stewart, David J, 2013, Kabbala Is A Sex Cult, http://www.jesus-is-savior.com, access date.
- Theology of Sex, 1982, The mission of the National Association of Evangelicals (NAE), Washington, DC.
- Weems, Renita, 1995, Battered Love: Marriage, Sex, and Violence in the Hebrew Prophets, Minneapolis: Augsburg Fortress.
- Weinstein, Roni, 2009, Juvenile Sexuality, Kabbalah, and Catholic Reformation in Italy: Tiferet Bahurimby Pinhas Barukh ben Pelatiyah Monselice, Brill Academic Publishers, Inc.
- Wood, George, 2013, The Theology of Sex, http://georgeowood.com/the-theology-of-sex, access date.