سليمان، اسطوره يا تاريخ؟
سال دوم، شماره اول، زمستان 1389، ص 153 ـ 175
Ma'rifat-i Adyān, Vol.2. No.1, Winter 2011
عباس رسولزاده*
چكيده
نام «سليمان» در قرآن و كتاب مقدس آمده است. قرآن حضرت سليمان را از بندگان صالح وانبياي مرسل خوانده كه به او علم و حكمت داده شده است. واژه حكمت بيست بار در قرآن به كار رفته و بر لقمان، داوود، تعليم پيامبر و قرآن اطلاق شده است. قرآن، پشتوانه حكومت سليمان را «دانايي» و آن را زيربناي تحول و دگرگوني در جامعه انساني ميشمارد و از قدرت فوقالعاده حضرت سليمان سخن ميگويد، نه از وسعت كشورش كه همه دنيا را گرفته بود.
اما بنياسرائيل سليمان را از پادشاهان خود ميداند. دولت و حكمت سليمان، سرآمد پادشاهاني بود كه در اورشليم سلطنت ميكردند. قسمتهايي از عهد عتيق همچون كتاب امثال سليمان، جامعه، حكمت سليمان و غزلِ غزلهاي سليمان به سليمان منسوب است.
كليد واژهها: قرآن مجيد، كتاب مقدس، سليمان، حكمت و اسرائيليات.
پيشدرآمد
يكي از تمايلات بشر اسطورهسازي است. حسِ قهرمانپرستي انسان موجب شده تا در باره قهرمانهاي ملي يا ديني افسانه بسازد. همچنين تحريفاتي كه پيرامون شخصيتهاي برجسته تاريخي صورت ميگيرد، معلول همين حس است. «اسطوره» قصهگونهاي است كه دخالت قواي مافوق طبيعت را در امور طبيعي و انساني بيان و توجيه ميكند. در اسطوره، دنياي عيني و ذهني به هم ميآميزد، زمان عينيت خود را از دست ميدهد و انسان قدرتهاي غيرعيني از خود نشان ميدهد. انسانِِِِِِِ دنياي اسطوره، هرگز عين انسان طبيعي و مربوط به عالم تاريخ نيست.1
هنگامي كه بشر از كشف رازهاي جهان احساس ناتواني كرد، براي توضيح پديدهها به اسطوره روي آورد. وي در اين راه از قوه خيال كمك گرفت. اساطير ابعاد گوناگوني داشتند. از مهمترين ابعاد آنها، ترويج فضائل و كمالات بود. اساطير هم سازنده و هم ويرانگر بودند: سازنده روح آدمي با فضائل و ويرانگر انديشه آدمي هنگام توضيح پديدهها. اسطوره در همه جوامع بشري رايج بوده و آنچه امروز اسطوره خوانده ميشود، در زمان و مكان خودش حقيقت تلقي ميشده است. از ديدگاه علمي، فلسفه و دين زاييده اسطوره هستند، ولي اين ديدگاه در مورد دين، از نظر دينداران مردود است. فيلسوفان يونان براي انديشههاي خود از اساطير بهره فراواني بردهاند.2
سليمان در مشرق زمين موضوع افسانهها بوده است. پس از استقرار اسلام در ايران، برخي از اسطورههاي ايراني و سامي با يكديگر آميخته شد. نمونهاي از اين آميختگي در بعضي از افسانههاي مربوط به سليمان و جمشيد، پادشاه افسانهاي ايران، ديده ميشود.
در قرون پس از اسلام، جمشيد و سليمان يك تن به شمار آمدند. فارس را كه بر طبق روايات ايراني، مركز جمشيد افسانهاي بود، «تختگاه سليمان» و پادشاهان فارس را «قائم مقام سليمان» و «وارث ملك سليمان» دانستند. حتي آرامگاه كورش را «مشهد مادر سليمان» ناميدند. در مورد مشهد مادر سليمان يا قبر كورش آمده كه «مشهور است كه قبر مادر جمشيد در روي سقف حجره ميانه آن، دو سنگ سر به هم آورده است».3 ابنمقفع از كساني است كه يكي بودن جمشيد و سليمان را ردّ ميكند.4
جمشيد يا جم در داستانهاي ملي ايران، شخصيتي افسانهاي و از بزرگترين پادشاهان سلسله «پيشداديان» است. بر اساس اساطير، وي 650 سال سلطنت كرد. مدت 300 سال در پادشاهي او بيماري و مرگ نبود. جمشيد پس از آنكه به دروغ و ناروا پرداخت، فر (پادشاهي) از او آشكارا به پيكر مرغي بدر رفت.5 سرانجام جمشيد گمراه و مغرور شد و به ظلم و ستم پرداخت. مردم به كمك ضحاك، سلطنت او را برانداختند. پس از اينكه 100 سال جمشيد متواري بود، در نزديكي درياي چين او را يافتند و با ارّه به دو نيمش كردند.
در ادبيات فارسي «جام جهاننما» يا «جام جم» را گاهي به سليمان و انگشتري مشهور (خاتم) سليمان را گاهي به «جم» نسبت دادهاند. حافظ در شعر خود از افسانه استفاده ميكند. گفته شده جمشيد جامي داشت كه جهاننما بود، وقتي به آن جام نگاه ميكرد، تمام جهان را ميديد. معنويت انسان همان جام جهاننما است.
سالها دل طلب جام جم از ما ميكرد |
وانچه خود داشت ز بيگانه تمنا ميكرد |
شهرت سليمان نزد پيروان اديان ابراهيمي، به دليل وجود نام وي در كتاب مقدس و قرآن كريم است. قرآن و كتاب مقدس در موارد فراواني از حضرت سليمان(ع) ياد كرده و تاريخ زندگي آن حضرت را آوردهاند. مدح و تمجيد از آن جناب نيز در هر دو منبع آمده است. زندگي پاك و منزه حضرت سليمان(ع) در بخشهايي از كتاب مقدس، مخدوش شده است. با توجه به نقادي كتاب مقدس، به خوبي روشن است كه اين آثار، دستنوشتههاي بشري هستند و احتمال هرگونه مطلب نادرست و باطلي در آنها وجود دارد.
مفسران قرآن، در لابهلاي كتابهاي تفسير و در ذيل آيات مربوط به حضرت سليمان(ع)، مباحث مفيدي پيرامون آن حضرت آوردهاند و از ساحت مقدس اين پيامبر الاهي دفاع كردهاند. علامه بلاغي نيز در هر دو مجلد از كتاب ارزشمند الهدي الي دين المصطفي به اين مباحث پرداخته است.
قرآن كريم در حالي كه قانون علّيت را قبول دارد، از حوادثي خبر ميدهد كه با جريانهاي عادي و معمولي، كه در نظام علّت و معلولي جاري است، سازگار نبوده و جز با عواملي غيرطبيعي و خارقالعاده صورت نميگيرد. اين حوادث، همان نشانهها و معجزاتي است كه به عدهاي از پيامبران، از جمله حضرت سليمان نسبت داده شده است. اين امور فينفسه محال نيستند و عقل آنها را محال نميداند. تفاوت امور عادي با معجزات اين است كه تأثيرگذاري اسباب در حوادث معمولي، روند عادي و طبيعي دارد، اما در معجزات تأثير اسباب آني و فوري است.
با مقايسه سيماي حضرت سليمان(ع) در قرآن مجيد و كتاب مقدس، شناخت اسرائيليات آسانتر ميشود. نگاه مقايسهاي به شخصيتهاي مشتركي كه قرآن مجيد و كتاب مقدس از آنان ياد كردهاند، زواياي پنهاني را آشكار ميسازد و ابعاد افسانهاي را از چهره تاريخي افراد ميزدايد. علامه طباطبايي در اين زمينه مينويسد:
در اين باب روايات زيادي نقل شده است. برخي از آنها به ابنعباس منتهي ميشود و او در بعضي از آنها خود تصريح ميكند كه مطالب را از كعبالاحبار گرفته است. در داستان حضرت سليمان(ع)، مطالبي وارد شده است كه بايد ساحت پيامبران را از آنها منزّه كرد ... و دانست كه دستهاي جعل و وضع آنها را به وجود آورده است.6
علامه شعراني در اين باره مينويسد:
حق آن است كه در تفسير آيات قصّه سليمان، هيچ روايت صحيحي، كه بتوان بر آن اعتماد كرد، موجود نيست. بعضي يقيناً باطل است و بعضي نيز دليل بر صحت آن نيست و بر غير آنچه آيات قرآني بر آن دلالت دارد، اعتماد نداريم و در كتب مقدسه يهود نيز به سليمان نسبتهاي ناروا دادهاند. ابوهريره نيز معتبر نيست و بر روايت وي استناد نتوان كرد.7
واژهشناسي «سليمان»
نام حضرت سليمان در هفت سوره و هفده بار در قرآن مجيد آمده و چهل و هفت آيه از آن حضرت ياد كرده است.
در باره كلمات قرآن مجيد دو ديدگاه وجود دارد:
1. ديدگاه كساني كه همه كلمات قرآن را عربي ميدانند.8 از نظر آنان، اگر كسي بپندارد كه در قرآن واژه «غيرعربي» يافت ميشود، به خدا بهتان بسته است. اين گروه به آياتي استناد ميكنند كه قرآن را عربي ميداند: «اِنَّا جَعَلناهُ قُرآنا عَرَبيّا».( زخرف: 3) شافعي مينويسد: «القرآن يدلُّ علي أن ليس من كتاب اللّه شيء اِلاّبلسان العرب».9
2. ديدگاه كساني كه وجود كلماتي مانند «سجِّيل، المشكاه، اليَمِّ، الطُور، أبارِيقَ و استَبرَق» را در قرآن نشاندهنده اين ميدانند كه واژههاي «غيرعربي» نيز در قرآن آمده است.10
براي جمع بين اين دو قول گفتهاند، كلماتي كه در اصل عربي نيستند، پس از استعمال آنها در زبان عربي، ميتوان آنها را عربي خواند. اگر چه در اصل اعجمي باشند.11 نام همه پيامبراني كه در قرآن مجيدآمده، مانند ابراهيم، اسماعيل، اسحاق، الياس، ادريس، اسرائيل و ايّوب اعجمي است. تنها نام چهار تن از آنان يعني آدم، صالح، شعيب و محمد(ص) عربي است.12
گروهي از لغويان، «سليمان» را واژة عربي اصيل ميدانند. به نظر آنان، «سليمان» مصغّر «سلمان» از ريشه «سلم» است.13 به گمان برخي از مستشرقان، مانند لاگارد و ليدزبارسكي، لغوياني كه آن را مصغّر سلمان ميدانستهاند، بر صواب بودهاند. لاگارد براي اثبات نظر خود، زَعفَرَان و زُعَيفِرَان را مثال ميآورد. در شعر عرب نيز آمده است:
فلا تقس فضلهم بالانبياء اجل سلمانهم بعد تصغير سليمان
برخي لغويان غيرعربي بودن واژه «سليمان» را از گذشتههاي دور مطرح كردهاند و آن را از واژههاي دخيل دانستهاند. ابومنصور جواليقي (465ـ540)، آن را در فهرست واژههاي بيگانه ذكر كرده و آن را عبري ميداند: «سليمان اسمُ النبي، عبراني. و قد تكلّمت به العرب في الجاهليه».14 برخي گفتهاند: واژه «سليمان» از طريق زبان سرياني وارد زبان عربي شده است؛ زيرا وجود حرف «ن» در صورت سرياني، يوناني و حبشي اين واژه و نبودن اين حرف در شكل عبري آن (شلمو)، دليلي قطعي بر ورود اين واژه از طريق فرهنگ مسيحي و زبان سرياني به زبان عربي است.15 مصاحب «سليمان» را اسم عبريالاصل براي مرد ميداند و برخي از اعلام اروپايي معادل آن را ذكر ميكند.16
نسبنامه حضرت سليمان(ع)
محيط فكري و اجتماعي حضرت داوود و سليمان با ديگران متفاوت بود. اين تفاوت، سبب شد تا آنان بتوانند با تشكيل حكومتي الاهي اهداف توحيدي خود را دنبال كنند. قرآن از حضرت سليمان، به عنوان فرزند و وارث حضرت داوود ياد ميكند:«و سليمان را به داوود بخشيديم» (ص: 30). «و سليمان از داوود ميراث برد» (نمل: 16).
حضرت سليمان(ع) وارث حضرت داوود(ع) است و خدا به داوود مواهب ارزشمندي عطا فرموده است. قرآن مجيد، داستان داوود را با نزاهت و نظافت نقل ميكند. مطالبي در تفاسير پيرامون حضرت داوود و همسر اوريا آمده، كه از عهد عتيق سرچشمه ميگيرد. علامه طباطبايي در اين باره مينويسد: «اين داستان از تورات گرفته شده، جز آنكه تورات آن را به صورت شنيعتر و رسواتر بيان ميكند و نقل آن در منابع اسلامي تعديل شده است».17
به دنبال آن، علامه از عيون اخبار الرضا نقل ميكند كه از حضرت رضا(ع) سؤال شد، پس داستان داوود با اوريا چه بوده است؟ حضرت رضا(ع) فرمود: «در زمان داوود، اگر زني همسرش از دنيا ميرفت يا كشته ميشد، پس از آن، حق نداشت بار ديگر ازدواج كند. نخستين كسي كه خدا اين حكم را برايش جايز شمرد، داوود بود و به او اجازه داد تا با همسر اوريا، كه كشته شده بود، ازدواج كند. داوود، پس از سپري شدن مدت عده وفات، با او ازدواج كرد و تحمل اين امر براي مردم سنگين بود».18
شخصيتهاي برجسته كتاب مقدس در گروههاي مختلفي قرار ميگيرند. در سنت يهودي، كاركرد هر يك از اين گروهها با يكديگر متفاوت است. اين شخصيتها را ميتوان در پنج دسته اصلي جاي داد. در حالي كه، بعضي از آنان ميتوانند در چند گروه قرار گيرند:
«آبا»، مانند حضرت ابراهيم، حضرت اسحاق و حضرت يعقوب؛ «انبيا» مانند حضرت موسي و حضرت هارون؛ «پادشاهان» مانند حضرت داوود و حضرت سليمان؛ «داوران» مانند حضرت سموئيل؛ «كاهنان» مانند عيلي.
عهد عتيق، حضرت سليمان را پسر داوود ميداند: «اينك پسري براي تو متولد خواهد شد كه مرد آرامي خواهد بود؛ زيرا كه من او را از جميع دشمنانش از هر طرف آرامي خواهم بخشيد؛ چون كه اسم او سليمان خواهد بود و در ايام او اسرائيل را سلامتي و راحت عطا خواهم فرمود»؛19 «و چون داوود پير و سالخورده شد، پسر خود سليمان را به پادشاهي اسرائيل نصب نمود».20 علاوه بر اين، عهد عتيق از سليمان با عنوان ديگري ياد ميكند و آن لقب «پسر خدا» است: «داوود به سليمان گفت: ... كلام خداوند بر من نازل شده گفت: ... پسري براي تو متولد خواهد شد كه مرد آرامي خواهد بود ... اسم او سليمان خواهد بود... او پسر من خواهد بود و من پدر او خواهم بود.21
و به من گفت: «پسر تو سليمان، او است كه خانه مرا و صحنهاي مرا بنا خواهد نمود؛ زيرا كه او را برگزيدهام تا پسر من باشد و من پدر او خواهم بود»؛22 «من او را پدر خواهم بود و او مرا پسر خواهد بود، و اگر او گناه ورزد، او را با عصاي مردمان و به تازيانههاي بنيآدم تأديب خواهم نمود».23
لقب تشريفي «پسر خدا» در اديان گوناگون به انبيا و مؤمنان اطلاق شده است. در عهد جديد نيز اصطلاح پسر خدا، درباره حضرت عيسي(ع) و مؤمنان به او آمده است.24 در قرآن آمده است كه: «يهوديان و مسيحيان گفتند ما پسران خدا و دوستان او هستيم» (مائده: 18). اسلام برخي از القاب تشريفي مانند «يداللّه»، «بيتاللّه» و «آلاللّه»25 را ميپذيرد. اما از آنجا كه عنوان «پسر خدا» در گمراهي مسيحيان تأثير داشته، استعمال اين عنوان را تحريم كرده است. پس اين تحريم عنوان ثانوي دارد، مانند تحريم جمله «رَاعِنَا»26 (بقره: 104).
در يهود اين انديشه وجود داشت كه مسيحاي موعود، بايد از نسل داوود باشد. و جلال او را برگرداند.27 بر پايه اين انديشه، متّي در انجيل خود، عيسي را از نسل داوود و سليمان معرفي ميكند. او ميكوشد تا اثبات كند كه عيسي وارث كرسي داوود و سليمان است:
«... و يَسّي داوود پادشاه را آورد؛ و داوود پادشاه سليمان را از زن اوريّا آورد؛ و سليمان رَحَبْعام را آورد...».28
دربارة زن اوريّا، در باب يازدهم كتاب دوم سموئيل داستاني آمده است كه چون متضمن بيحرمتي به حضرت داوود و حضرت سليمان است، از نظر ما باطل و مردود به شمار ميرود. خلاصه آن داستان را با تلخكامي نقل ميكنيم:
داوود در يك روز بهاري هنگام عصر به پشتبام كاخ رفت. در آنجا چشمش به زني زيبا افتاد كه خود را شستوشو ميداد. وي پس از پرسوجو، دانست كه آن زن بَتشَبَع، همسر اورياي حِتّي يكي از سرداران اوست. در آن زمان، اوريا در جبهه جنگ بود. داوود دستور داد آن زن را نزد او بياورند. پس از آن با وي همبستر شد. زن به خانه خود بازگشت و به داوود اطلاع داد كه از وي حامله شده است.
داوود براي اينكه آن حمل را به اوريا ملحق كند، به يوآب فرمانده سپاه دستور داد، اوريا را نزد وي بفرستد. وقتي اوريا آمد، به او گفت: «به خانه برو و استراحت كن.» هدف داوود اين بود كه وي با همسر خود همبستر شود و حمل به او تعلق گيرد. اما اوريا به خانه نرفت و شب را نزد محافظان پادشاه به سر برد... روز بعد، داوود به اوريا گفت: «چرا به خانه خود نرفتهاي؟» اوريا پاسخ داد: «اكنون كه صندوق عهد خدا و سپاه بنياسرائيل و افسران و سربازان در صحرا اردو زدهاند، آيا سزاوار است من به خانه بروم و با زنم به عيش و نوش بپردازم و با او بخوابم؟ به جان تو سوگند كه اين كار را نخواهم كرد.» سپس داوود به اوريا گفت: «امروز نيز اينجا باش، فردا تو را روانه ميكنم.» آنگاه داوود او را به مهماني دعوت كرد و به او شراب نوشانيد و وي را مست كرد تا شايد راه خانه را در پيش گيرد و هدف داوود محقق شود. ولي اوريا آن شب نيز به خانهاش نرفت و دوباره نزد محافظان پادشاه استراحت كرد... روز بعد، داوود نامهاي به يوآب فرمانده اوريا نوشت و آن را به وسيله اوريا برايش فرستاد. در نامه آمده بود كه وقتي جنگ شدت ميگيرد، اوريا را در خط مقدم جبهه تنها بگذار تا كشته شود. فرمانده نيز چنين كرد و اوريا كشته شد. وقتي بتشبع شنيد شوهرش مرده است، طبق آيين يهود براي او عزاداري كرد. داوود پس از تمام شدن سوگواري بتشبع، وي را به كاخ آورد و او نيز يكي از همسران داوود شد. كتاب مقدس در پايان اين داستان وحشتناك به جمله زير بسنده ميكند: اما كاري كه داوود كرده بود، در نظر خداوند ناپسند آمد.29
توجيه اهل كتاب
اهل كتاب براي توجيه گناهاني كه كتاب مقدس به پيامبران نسبت داده است، تلاشهايي كردهاند. در تفاسير يهودي بيگناهي انبيا، بيش از آنكه ضرورت كلامي داشته باشد، ضرورت اخلاقي دارد. بسياري از علماي يهود، در آثار تفسيري خود گناه داوود را توجيه و از او دفاع كردهاند. آنان در مورد حضرت داوود(ع) به اين عبارت استناد كردهاند: «داوود در همه رفتار خود عاقلانه حركت ميكرد و خداوند با وي بود».30 علماي يهود گفتهاند: توبيخ داوود در كتاب دوم سموئيل كه خدا ميگويد: «پس چرا كلام خداوند را خوار نموده، در نظر وي عمل بد بجا آوردي»، در متن عبري عبارت به گونهاي ادا شده است كه ميتواند به معناي «ميخواستي عمل بد به جا آوري» معنا شود. در حالي كه، در ساير موارد عهد عتيق، چنين تعبيري مستقيمتر به افراد گفته شده است.
از نظر مفسران يهودي اوريا، به سبب عدم اطاعت از داوود،31 مستحق قتل بود و توبيخ شدن داوود براي اين بود كه اوريا را بدون محاكمه كشت. از سوي ديگر، كساني كه از سوي خاندان داوود به جنگ ميرفتند، پيش از عزيمت، زن خود را طلاق ميدادند. اين موضوع از لفظ عبري «عروبا»، به دست ميآيد. «عروبا»، مهريهاي است كه در يهوديت به مطلقه داده ميشود. اين طلاقها مخفيانه صورت ميگرفت تا كسي از آنها سوء استفاده نكند. اين زنان، در صورت مفقود شدن شوهرانشان، ميتوانستند ازدواج كنند. با توجه به اين طلاق، داوود در باره بتشبع استفسار كرد.32 به گفته حاخامها، كسي كه بخواهد زنا كند در باره خانواده آن زن پرسشي نميكند.
مؤلف تفسير دعت سوفريم (ذيل دوم سموئيل 11: 9)، بازنگشتن اوريا به خانه را از آن رو ميداند كه وي ميخواست براي بار دوم مجبور به طلاق نشود. آنگونه كه در تلمود و تفاسير يهودي آمده، قتل اوريا قابل توجيه است؛ زيرا اوريا حاضر نشده بود به خانه برگردد و گفته بود كه فرمانبردار يوآب است، نه داوود ـ در نتيجه، به جرم طغيان بايد اعدام ميشد. گويا تنها خطاي داوود اين بود كه به جاي محاكمه و سپس، اعدام رسمي اوريا، مقدمات كشته شدن او را در جنگ فراهم آورد. بهترين دليل براي بيگناهي داوود اين است كه پادشاهي داوود از ثمره ازدواجش با بتشبع ادامه يافت.
ابرنابل (1437- 1509) از يهوديان سفاردي33 است. ابرنابل ميگويد داوود مرتكب پنج گناه مهم شد: زنا با همسر مرد ديگر؛ تلاش براي تغيير منشاء فرزند خود از بتشبع؛ ريختن خون اوريا و همراهانش؛ بازداشتن اوريا از افتخار مردن در خاك خود و در ميان قوم خود؛ و ازدواج با بتشبع بلافاصله پس از پايان عده وي.
وي ميافزايد: تنها توبه خالص داوود موجب شد كه او بتواند دوباره به فيض خدا بازگردد. بر اين اساس، كتاب مقدس ابتدا ما را به اين نتيجه ميرساند كه داوود مرتكب زنا و قتل شد و سپس، نشان ميدهد كه توبه خالص ميتواند بدترين گناهان را محو كند.34
پيامبري حضرت سليمان(ع)
قرآن بعثت پيامبران را جرياني مداوم و پيوسته در تاريخ ميداند. پشتوانة ادعاي آنان در پيامبري وحي است. حضرت سليمان نيز از اين موهبت الاهي برخوردار بود. انكار وحي به پيامبر اكرم(ص) در حقيقت، انكار وحي به ديگر پيامبران الاهي است. قرآن حضرت سليمان را بزرگ شمرده و او را از بندگان صالح وانبياي مرسل خوانده كه به او علم و حكمت داده شده است. قرآن از نعمت وحي الاهي به پيامبر اكرم و پيامبران پيش از وي سخن گفته و حضرت سليمان را در رديف ساير پيامبران ذكر ميكند: «ما به تو وحي فرستاديم، همچنان كه به نوح و پيامبران پس از او وحي كرديم، و به ابراهيم، اسماعيل، اسحاق، يعقوب، اسباط، عيسي، ايّوب، يونس، هارون و سليمان نيز وحي كرديم، و به داوود زبور داديم». (نساء: 163)
علاوه بر اين، قرآن كريم از پيامبراني همچون ابراهيم، اسحاق، يعقوب، نوح، داوود، ايّوب، يوسف، موسي، هرون، زكريّا، يحيي، عيسي، الياس، اسمعيل، اليسع و لوط، با عنوان هدايت يافتگان، نيكوكاران و شايستگان ياد ميكند و حضرت سليمان را در رديف آنان قرار داده، ميفرمايد: «و به او اسحاق و يعقوب را بخشيديم، و همه را به راه راست در آورديم، و نوح را پيش از آن راه نموديم، و از نسل او داوود و سليمان و ايّوب و يوسف و موسي و هارون را هدايت كرديم و اينگونه نيكوكاران را پاداش ميدهيم». (انعام: 6ـ84)
علاّمه طباطبايي با استفاده از اين آيه، حضرت سليمان را از ذريّه و نسل نوح ميداند و مينويسد: «ظاهرا ضمير در «ذريّته» به نوح برميگردد؛ زيرا از يك سو مرجع نزديك ضمير لفظ نوح است و از سوي ديگر، از كساني يادشده كه از ذريّه و نسل ابراهيم به شمار نميآيند.
اهل كتاب، حضرت سليمان(ع) را به عنوان پادشاه بلندآوازه بنياسرائيل ميشناسند. كتاب مقدس از نبوت حضرت سليمان سخن نميگويد، نبوت حضرت سليمان در عنوان «كتاب امثال سليمان نبي» چاپ شده است.
فرمانروايي حضرت سليمان(ع)
وَ حُشِرَ لِسُلَيْمَـانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الاْءِنسِ وَ الطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ. (نمل: 17) قرآن از حيوانات و مرغاني سخن ميگويد كه سليمان آنها را تسخير كرده بود. مسئله تسخير و تأثير در حيوان، حتي براي غيرپيامبران هم ممكن است. برخي از صاحبان تفسير پنداشتهاند كه آية 17 سوره نمل، بر اين مطلب دلالت دارد كه همه جن و انس و پرندگان سپاهيان سليمان بودهاند و او مالك همه روي زمين بوده و پرندگان در زمان او عاقل و مكلف بودهاند. هر چند در زمان ما چنين نباشد؛ زيرا بدون عقل تكليف كردن صحيح نيست. اين سخن، حرف عجيبي است و نيازي به بيان اشكالات بر آن نيست.35
شهيد مطهري مينويسد:
قلمرو سلطنت سليمان از نظر كميت وسيع نبوده، بر خلاف معروف، تنها همين حدود فلسطين را در بر ميگرفته است. آنچه قرآن نقل ميكند، قدرت شگرف و فوقالعاده آن حضرت است، نه وسعت كشورش كه همه دنيا را گرفته باشد. حتي تا آن زمان، اطلاع درستي نداشت كه در جاهاي ديگر دنيا چه ميگذرد. از جمله خبردار نبود كه در همين يمن اوضاع از چه قرار است.36
بيشك دولت و حكمت سليمان سرآمد همه پادشاهاني بود كه در اورشليم سلطنت كردند. پادشاهي بنياسرائيل در زمان داوود محكم و استوار شد. پس از داوود، سليمان نتيجه زحمات پدر را درو كرد. ويژگي حكومت سليمان، صلح و كاميابي آن دوران بود. شرح اين دوره به اختصار در دو كتاب اول پادشاهان و دوم تواريخ آمده است.
در عهد عتيق عبري (تنخ)، كتاب اول و دوم پادشاهان، به صورت يك كتاب بود. مترجمان ترجمه سبعينيه آن را به دو بخش تقسيم كردند. اين دو كتاب، دورهاي 400 ساله را ميپوشاند (حدود 1000 تا 600 قبل از ميلاد) و از سلطنت سليمان، تجزيه سلطنت، تاريخ موازي دو حكومت و تاريخ يهودا در اسارت سخن ميگويد.37 نويسنده، از كتابهاي تاريخي موجود در زمان خود مانند كتاب وقايع سليمان، تواريخ ايام پادشاهان اسرائيل و كتاب تواريخ ايام پادشاهان يهودا نقل ميكند. وي به گزارشهاي ساليانه كشور نيز اشاره دارد. بر پايه يك روايت يهودي، نويسنده كتاب پادشاهان ارميا است: اما بايد گفت نويسنده واقعي اين كتابها مشخص نيست.
بر پايه عهد عتيق جلوس سليمان بر تخت پدرش داوود، بدون مخالفت صورت نگرفت. سليمان كه از بتشبع، همسر پيشين اوريا به دنيا آمده بود، از سوي داوود برگزيده شد تا جانشين وي شود و خدا نيز آن را تأييد كرد.38 «ادونيا» چهارمين پسر داوود، ميخواست وارث تخت سلطنت شود.39 موقعي كه داوود در بستر مرگ بود و پيش از آنكه سليمان رسماً براي پادشاهي مسح شود، ادونيا توطئه كرد تا سلطنت را از سليمان بربايد. ناتان نبي اين توطئه را خنثي كرد. امّا ادونيا در عزم خود براي در دست گرفتن سلطنت راسخ بود... سليمان هر كسي را كه عليه او توطئه كرد، از ميان برداشت. ادونيا فرزند داوود جاهطلبانه فكر جانشيني پدرش را در سر داشت. ادونيا از نظر سن و سال بزرگتر از سليمان بود. ادونيا حمايت يوآب را به دست آورد و با دعوت از ابياتار كاهن اورشليم، ترتيبي داد تا خود به عنوان پادشاه اسرائيل مسح شود. اما صادوق كاهن، در انظار عموم مردم سليمان را به عنوان پادشاه اسرائيل مسح كرد. پس از مسح سليمان، روز به روز بنيادهاي حكومت وي استوارتر گرديد. «و اگر او (سليمان) به جهت بجا آوردن فرائض و احكام من مثل امروز ثابت بماند، آنگاه سلطنت او را تا به ابد استوار خواهم گردانيد».40
سليمان از 971ق.م. تا 931ق.م. به مدت چهل سال پادشاهي كرد.41 به نظر ميرسد، 40 سال يك عدد گِرد شده باشد كه براي اشاره به يك نسل به كار ميرفت. عدد چهل، بارها در كتاب مقدس به كار رفته است.42
علم و دانش حضرت سليمان(ع)
«و لَقَدْ ءَاتَيْنَا دَاودَ وَ سُلَيْمَـانَ عِلْمًا وَ قَالاَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَّلَنَا عَلَي كَثِيرٍ مِّنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ» ( نمل: 15)
قرآن در مورد حضرت داوود و سليمان سخن را از «علم و آگاهي» اين موهبت الاهي آغاز ميكند و ميگويد: «ما به داوود و سليمان علم قابل ملاحظهاي بخشيديم».
زيربناي تحول و دگرگوني در جامعه انساني «دانايي» است. علم و دانشي كه در اينجا مطرح ميشود، همه علوم مورد نياز يك جامعه الاهي را در بر ميگيرد. قرآن از دانش وسيعي، كه خدا به داوود و سليمان ارزاني داشته، ياد ميكند و بيدرنگ ميفرمايد كه آنان در برابر اين بخشش الاهي شاكر و سپاسگزار بودند. آري! هر نعمتي را شكري لازم است و حقيقت شكر استفاده از آن نعمت در مسيري است كه براي آن آفريده شده است.
مراد از علم و دانش در اين آيه چيست؟ كدام علم بوده كه به صورت سربسته بيان شدهاست؟ در اينجا چند نظر وجود دارد:
1. اينكه «علم» به صورت «نكره» آمده، بر عظمت، اهميت و ويژگي آن دلالت ميكند. علم در اين آيه، معناي وسيعي دارد. تحقق يك حكومت الاهي، بدون بهرهگيري از علم سرشار ممكن نيست. اين علم، همه دانشهايي را در بر ميگيرد كه براي رهبري يك جامعه انساني لازم است. پس از بيان موهبت علم، بيدرنگ حضرت داوود و سليمان لب به ستايش خدا ميگشايند و معيار برتري خود را بر ديگران در علم خلاصه ميكنند.
2. علم در اين آيه، به قرينه آيات ديگر، علم داوري است: «ما به داوود حكمت و راه پايان دادن به نزاعها را آموختيم» (ص: 20)، «ما به هر يك از داوود و سليمان مقام داوري عطا كرديم» (انبيا: 79).
3. علم دراين آيه، به قرينه آيات مورد بحث، كه از گفتار پرندگان (منطق الطير) سخن ميگويد، علم گفتگوي با پرندگان است.
سنت يهود، سليمان را مظهر حكمت و تعليم فنوني ميداند كه برخي از آنها بيرون از توانايي بشر است. ارتباط سليمان و حكمت در كتب پادشاهان و تواريخ ايام ديده ميشود. در اين كتابها، او به عنوان تجسم حكمت معرفي ميشود. سليمان با اداره حكيمانه امور داخلي و خارجي كشور، خود جوهر حكمت عملي را به نمايش ميگذارد. در سنت يهودي، سليمان بيش از 3000 مَثل و 1005 سرود و چندين اثر علمي از خود به جاي گذاشته است.43 خدا چنان حكمتي به وي بخشيد كه مردم از سرزمينهاي ديگر ميآمدند تا امثال، سرودها و خطابههاي او را بشنوند:
«و خدا به سليمان حكمت و فطانت از حد زياده و وسعت دل مثل ريگ كناره دريا عطا فرمود. و حكمت سليمان از حكمت تمامي بني مشرق و از حكمت جميع مصريان زياده بود».44 «و از جميع طوايف و از تمام پادشاهان زمين، كه آوازه حكمت او را شنيده بودند، ميآمدند تا حكمت سليمان را استماع نمايند»؛45 «پس سليمان پادشاه در دولت و حكمت از جميع پادشاهان جهان بزرگتر شد. و تمامي اهل جهان، حضور سليمان را ميطلبيدند تا حكمتي را كه خداوند در دلش نهاده بود، بشنوند.46 و در باره درختان سخن گفت، از سرو آزاد لبنان تا زوفايي كه بر ديوارها ميرويد».47
در مجموعه كتابهاي عهد عتيق امثال سليمان و جامعه و غزل غزلهاي سليمان را به سليمان نسبت ميدهند. همچنين در مجموعه كتابهاي اپوكريفاي عهد عتيق كتاب حكمت سليمان نبي به سليمان نسبت داده شده است. در كتابهاي سودْاِپيگرافا48 به معناي «نوشتههاي جعلي»49 عهد عتيق نيز كتابهاي مزامير سليمان وقصائد سليمان را به وي نسبت دادهاند.
برخورد با دنياي هلنيستي روم، سبب آشنايي يهود با فلسفه يونان شد. كتاب امثال سليمان و كتاب جامعه، از نفوذ حكمت افلاطوني و رواقي خالي به نظر نميرسد.50 كتاب امثال سليمان گلچين ادبي بسيار نفيسي از پند و اندرزهاي حكيمانه است. بررسي نقادانه كتاب امثال سليمان نشان ميدهد كه تركيب كنوني آن، چندين قرن را در برميگيرد. هر چند بخش عمدهاي از اين مجموعه، مربوط به سليمان باشد، قسمتهايي از آن در زمانهاي ديرتري مانند ايام حزقيا (حدود 770 ق.م.) و حتي ديرتر از آن اضافه شده است. در زبان عبري، به «مثل»، ماشال يا مشل ميگويند. اين كتاب در مجموع 915 مثل را در خود جاي ميدهد.51
كتابهاي جامعه و غزل غزلهاي سليمان در شوراي جامينا52 در سال 90 ميلادي رسميت يافت.53 قرار گرفتن غزل غزلها در مجموعه كتابهاي عهد عتيق، به عنوان يك معما باقي مانده است. اين كتاب، مجموعهاي از ترانههاي يهودي است كه از زبان عاشق و معشوق و در وصف يكديگر سروده شدهاند و يهوديان آنها را در عروسيها ميخواندهاند. تفسير لغوي اين كتاب، از عشق انساني سخن ميگويد، ولي يهوديان اين غزلها را به تصويري از رابطه بين خدا و قوم بنياسرائيل تأويل ميكنند.54 موارد ديگري نيز در كتاب مقدس وجود دارد كه آن را به «ازدواج روحاني» تأويل كردهاند.55 در مجموعه كتابهاي سودْاِپيگرافا نيز چند برگ به نام «غزلهاي سليمان» وجود دارد.
حكمت سليمان از كتابهاي اپوكريفايي عهد عتيق است. بعضي از پدران كليسا مانند اوريجن، جروم و آگوستين در انتساب كتاب حكمت سليمان، به سليمان نبي ترديد كردهاند. اين كتاب در ترجمه سبعينيه، «حكمت سليمان» و در ترجمه ولگاتا، «حكمت» ناميده شده است. پدران كليسا بر اين باورند كه نويسنده ناشناس كتاب، از اشتهار سليمان به حكمت استفاده كرده و نام او را بر كتاب خود نهاده است. برخي اعتقاد دارند كه اين كتاب نزديك يك قرن پيش از ميلاد در اسكندريه تدوين يافته است. در متن «قانون موراتوري»56 آمده است كه كتاب «حكمت» را ياران سليمان به افتخار او نوشتهاند.
يكي از كتابهاي سوداپيگرافايي عهد عتيق كتاب مزامير سليمان است. اين كتاب، مجموعه هجده سرود جنگي است. در حدود صد سال قبل، نسخهاي سرياني از همان سرودها به طور تصادفي يافت شد. براي نخستين بار دكتر رندل هريس در سال 1909، آن را به زبان انگليسي ترجمه و چاپ كرد. تاريخ اين كتاب را قرن يكم پيش از ميلاد، تا قرن يكم ميلادي ذكر كردهاند.57 يكي ديگر از كتابهاي سوداپيگرافايي عهد عتيق كتاب قصائد سليمان است. اين كتاب مجموعهاي از زيباترين غزلها را در بر دارد.
در حكمت سليمان هر كس كه شك نمايد بـر عقل و دانش او خندنـد مـرغ و ماهـي58
داوري حضرت سليمان(ع)
وَ دَاودَ وَ سُلَيْمَـانَ إِذْ يَحْكُمَانِ فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَ كُنَّا لِحُكْمِهِمْ شَـاهِدِينَ فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمَـانَ وَ كُلاًّ ءَاتَيْنَا حُكْمًا وَ عِلْمًا (انبياء: 78ـ79)
چرا داوود سليمان را جانشين خود كرد؟ داوود پيامبر بر كرسي داوري تكيه زده بود. دانشمندان بنياسرائيل و سليمان هم حاضر بودند. مردي شكايت آورد كه گوسفندان فردي شبانه به تاكستان من ريختهاند و برگها و خوشههاي آن را خوردهاند. حكم شرعي روشن است. ضمانت قطعي است. صاحب گوسفند بايد خسارت صاحب تاكستان را بپردازد. براي چارهجويي، داوود حكم كرد كه صاحب گوسفندان، چند رأس گوسفند به صاحب تاكستان بدهد كه آن خسارت وارده را جبران كند. دانشمندان نيز همين حكم را دادند. سليمان راه بهتري به فكرش رسيد و گفت : بهتر است كه چندين رأس از گوسفندان اين مرد را به صاحب تاكستان بسپاريم تا از پشم، شير و نتايج آن به قدري استفاده ببرد كه خسارت او را جبران كند. داوود راه حل سليمان را پسنديد؛ زيرا عاقلانه و منصفانه بود و منافع طرفين را بهتر تضمين ميكرد. بنابراين، داوود او را لايق ميراث ملك و سلطنت دانست و با وجود آنكه فرزندان ديگري هم داشت، فرزند كوچك خود سليمان را به خلافت و جانشيني خود منصوب كرد».
شيخ صدوق روايتي از امام باقر(ع) در اين باره نقل كرده كه آن حضرت فرمود: «سليمان و داوود با هم مباحثه كردند و خدا فهم مسئله را نصيب سليمان كرد».59 شيخ كليني از امام صادق(ع) نقل كرده كه آن حضرت فرمود:
اگر گوسفندان كسي در روز روشن بدون اطلاع صاحب گوسفندان، به مزرعه كسي آسيب وارد كند، ضمانت ندارد؛ زيرا وظيفه صاحب مزرعه در روز نگهباني از مزرعه است. اما در شب، حق دارد استراحت كند و صاحب گوسفندان بايد آنها را به آغل ببرد و راه خروج آنان را مسدود كند. اگر او وظيفه خود را انجام ندهد و گوسفندان او به ديگران خسارت وارد كنند، بايد خسارت وارد شده را جبران كند.60
بر پايه آنچه در كتاب مقدس آمده، حضرت سليمان از خدا خواسته بود تا به او دل فهيمي عطا كند تا نيك و بد را تميز دهد و در ميان قوم داوري كند.61 خدا اين خواسته را پسنديد و آن را اجابت كرد. كتاب مقدس يكي از داوريهاي آن حضرت را اينگونه نقل ميكند:
آنگاه دو زن زانيه نزد پادشاه آمده، در حضورش ايستادند. يكي از آن زنان گفت: «اي آقايم، من و اين زن در يك خانه ساكنيم و در آن خانه با او زاييدم. و روز سوم بعد از زاييدنم واقع شد كه اين زن نيز زاييد و ما با يكديگر بوديم و كسي ديگر با ما در خانه نبود. ما هر دو در خانه تنها بوديم. و در شب پسر اين زن؛ مُرد زيرا كه بر او خوابيده بود. و او در نصف شب برخاسته، پسر مرا وقتي كنيزك در خواب بود، از پهلوي من گرفت و در بغل خود گذاشت و پسر مُرده خود را در بغل من نهاد. و بامدادان چون برخاستم تا پسر خود را شير دهم، اينك مُرده بود. اما چون در وقت صبح بر او نگاه كردم، ديدم پسري كه من زاييده بودم، نيست.» زن ديگر گفت: «ني، بلكه پسر زنده از آن من است و پسر مرده از آن توست.» و آن ديگر گفت: «ني، بلكه پسر مرده از آن توست و پسر زنده از آن من است.» و به حضور پادشاه مكالمه ميكردند. پس پادشاه گفت: اين ميگويد: اين پسر زنده از آن من است و پسر مرده از آن تو است. آن ميگويد: ني بلكه پسر مرده از آن تو است و پسر زنده از آن من است. پادشاه گفت شمشيري نزد من بياوريد. پس شمشيري به حضور پادشاه آوردند و پادشاه گفت: پسر زنده را به دو حصّه تقسيم نماييد و نصفش را به اين و نصفش را به آن بدهيد. زني كه پسر زنده از آن او بود، چون كه دلش بر پسرش ميسوخت، به پادشاه عرض كرده، گفت: اي آقايم! پسر زنده را به او بدهيد و او را هرگز نكشيد. اما آن ديگري گفت: نه از آن من و نه از آن تو باشد او را تقسيم نماييد. آنگاه پادشاه امر فرموده، گفت: پسر زنده را به او بدهيد و او را البته مكشيد؛ زيرا كه مادرش اين است و چون بنياسرائيل حكمي را كه پادشاه كرده بود شنيدند، از پادشاه بترسيدند؛ زيرا ديدند كه حكمت خدايي به جهت داوري كردن در دل اوست.62
حضرت سليمان و ساحران
وَاتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّيَـاطِينُ عَلَي مُلْكِ سُلَيْمَـانَ وَ مَا كَفَرَ سُلَيْمَـان ُوَ لَـكِنَّ الشَّيَـاطِينَ كَفَرُواْ يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَ مَآ أُنزِلَ عَلَي الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَـارُوتَ وَ مَـارُوتَ وَ مَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّي يَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاَ تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ مَا هُم بِضَآرِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ يَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَ لاَ يَنفَعُهُمْ وَ لَقَدْ عَلِمُواْ لَمَنِ اشْتَراهُ مَا لَهُ فِي الْأَخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ وَ لَبِئْسَ مَا شَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ لَوْ كَانُواْ يَعْلَمُونَ (بقره: 102).
اين آيه يكي از آيات مشكل قرآن كريم است. مفسران وجوه و معاني مختلفي را براي آن ذكر كردهاند. اين آيه از حضرت سليمان و هاروت و ماروت ياد ميكند. برخي از مفسران بر اين باورند كه بيشتر داستان حضرت سليمان نزد گذشتگان، رمزي تلقي ميشده است.63 مرحوم علامه طباطبايي در ذيل اين آيه، احتمالات گوناگون را مطرح كرده، ميگويد: حدود 000/260/1 احتمال در اين آيه وجود دارد.64
اين آيه شريفه يكي از ويژگيهاي يهود را بيان ميكند و آن رايج بودن سحر در بين آنان است. يهود سحر را حتي به سليمان نيز نسبت ميدادند و پادشاهي او را نيز مرهون سحر ميدانستند. آيه در صدد تخطئه ديدگاه يهود دربارة سليمان است. مراد از «وَاتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّيَـاطِينُ عَلَي مُلْكِ سُلَيْمَـانَ» چه كساني هستند؟ مرحوم طبرسي سه قول را نقل ميكند:
1. يهودياني كه در عصر حضرت سليمان زندگي ميكردند.
2. يهودياني كه معاصر پيامبر اكرم بودند و با وي به دشمني برخاستند.
3. هر دو گروه؛65
واژه «سحر» و مشتقات آن، بيش از 50 مورد در قرآن كريم آمده است. راغب اصفهاني سه معنا براي سحر بيان ميكند:
1. الخداعُ و تخييلاتٌ لا حقيقةَ لها؛ خدعه وخيالاتي كه حقيقت ندارد.
2. استجلاب معاونةِ الشيطان بضرب من التقرب اليه؛ جلب كمك شيطان با نوعي از نزديك شدن به وي.
3. ما يذهب اليه الاغتام و هو اسم لفعلٍ يزعمون انّه من قوته يغيّر الصور و الطبايع فيجعل الانسان حمارا و لا حقيقةَ لذلك عندَ المحصِّلين؛ بعضي پنداشتهاند ميتوان ماهيت و شكل موجودات را تغيير داد....و اين حقيقت ندارد.66
آنگونه كه در تفاسير و احاديث آمده، در زمان حضرت سليمان گروهي در صدد ترويج سحر و جادوگري برآمدند. آن حضرت، با جمعآوري نوشتههاي جادوگران از كارشان جلوگيري كرد. آنان پس از رحلت حضرت سليمان، بار ديگر سحر و جادو را رواج دادند و اعلام كردند كه سليمان پيامبر نبود و با همين جادوگري و سحر، كشور را اداره ميكرد. بنياسرائيل با پيروي از آنان، به جادوگري دل بستند و تورات را رها كردند.67 بيشتر مطالبي كه در قصه هاروت و ماروت ديده ميشود، از اسرائيلياتي است كه از كساني همچون كعبالاحبار نقل كردهاند.68
ابنهشام به نقل از ابناسحاق مينويسد:
هنگامي كه قرآن كريم حضرت سليمان را از پيامبران الاهي خواند، بعضي از علماي يهود گفتند: از محمد(ص) تعجب نميكنيد كه سليمان را پيامبر ميداند. در حالي كه، او ساحر بوده است. لازمة اين تهمت و افتراي يهوديان، كفر حضرت سليمان بود. قرآن در پاسخ آنان ميفرمايد: سليمان كافر نشد، بلكه شياطيني كه به مردم سحر آموختند و جادوگري را رواج دادند كافر شدند.69
از ديرباز افرادي مدعي استفاده از عالم مجردات و برقراري رابطه با شياطين و ارواح و جنيان ميشدند. بسياري از اشخاص در برابر اين ادعاها تسليم شدهاند. در مقابل افرادي نيز معتقدند ارتباط با مجردات و استفاده از نيروي آنان امكان ندارد؛ هر چه در اين باره گفته شده، دروغ يا ناشي از تخيلات و اوهام افرادي است كه دست به اين كار ميزنند. علامه حلّي (648ـ726) در كتاب قواعد الاحكام، ضمن بيان مكاسب محرمه، سحر را تعريف كرده، ميفرمايد: قول نزديكتر به واقع اين است كه سحر حقيقت ندارد و آن تنها يك نوع تخيل است: «... و تعلّم السحر و تعليمه، و هو كلام يتكلّم به او يكتبه او رقية او يعمل شيئا يؤثر في بدن المسحور او قلبه من غير مباشرة و الاقرب انَّه لا حقيقة له و انما هو تخييل».70
بنا بر اعتقاد اين افراد، اثر سحر تنها در جنبههاي رواني است و اثرگذاري سحر و تأثير اراده ساحر، دليل بر مطابق با واقع بودن سحر نيست. تأثير سحر غالباً تنها تصرف در درون مسحور است و ساحر با كار خود در خيال بيننده اثر ميگذارد، آنگاه خيال بيننده در خود بيننده مؤثر ميشود و در پي آن، اميد و نشاط يا هراس و غم و مانند آن به وجود ميآيد. قرآن كريم در مواردي اين معنا را بيان ميفرمايد:
«گفتند اي موسي، آيا تو ميافكني و يا اينكه ما ميافكنيم؟ گفت: شما بيفكنيد. و چون افكندند، ديدگان مردم را افسون كردند و آنان را به ترس انداختند و سحري بزرگ در ميان آوردند». (اعراف: 115ـ116)؛ «[ساحران] گفتند: اي موسي، يا تو ميافكني يا [ما] نخستين كس باشيم كه مياندازيم؟ گفت: [نه] بلكه شما بيندازيد. پس ناگهان ريسمانها و چوبدستي هايشان بر اثر سحرشان، در خيال او [چنين] مينمود كه آنها به شتاب ميخزند». ( طه: 65ـ66)
از پيشوايان و امامان ما احاديثي پيرامون موضوع سحر وارد شده است. به عنوان نمونه، امام علي(ع) ميفرمايد: «كسي كه سحر بياموزد، كم يا زياد، كافر شده است و رابطه او با خدا به كلي قطع ميشود».71
فقهاي اسلام، به استناد مجموعهاي از احاديث آموختن و به كارگيري سحر و جادو را حرام دانستهاند.
گـر چه شيرين دهنـان پادشهانند ولـي او سليمان زمانست كه خاتم با اوست72
نتيجهگيري
خدا در قرآن، حضرت سليمان را بزرگ شمرده و او را از بندگان صالح و انبياي مرسل خوانده است، و براي حضرت سليمان سيمايي ترسيم ميكند كه از هر گونه آلودگي پاك و منزه است.
كتاب مقدس در مورد حضرت سليمان، بيشتر بر جزييات تكيه ميكند. اما طرح مسائل در قرآن، به گونهاي ديگر است. نسب نامه حضرت سليمان در كتاب مقدس، مفسران اهل كتاب را بر آن داشته است تا دست به توجيه بزنند. از يك سو او را پسر خدا و بناكننده خانه خدا ميخواند. و از سوي ديگر، مادر او را بتشبع همسر اورياي حتّي ميداند.
چهره اي كه عهد عتيق از سليمان ترسيم ميكند، يك دستگاه سلطنتي با همه لوازم آن است. ترسيم شكوه و جلال سلطاني در ابعاد گوناگونِ زندگي سليمان مانند رقابت براي سلطنت و رها كردن اصول در عهد عتيق ديده ميشود. در حالي كه، قرآن سليمان را در شمار انبياي الاهي به حساب ميآورد.
از ويژگيهاي كتاب مقدس، بيان كردن رقابتها براي دستيابي به حكومت و تجزيه حكومت پس از سليمان و برشمردن علل تجزيه است. كتاب مقدس آثار مكتوبي به حضرت سليمان نسبت ميدهد. قرآن شخصيت حضرت سليمان را به عنوان يك فرد حكيم الاهي معرفي ميكند، اما اثر مكتوبي به او نسبت نميدهد.
منابع
آزاد، ابوالكلام، كورش كبير (ذوالقرنين)، ترجمه باستاني پاريزي، چاپ پنجم، بيجا، بينا، 1369.
ابن النديم، محمد بن اسحاق، الفهرست، بيروت، دارالنشر، دارالمعرفة، 1398ق.
ابنخلدون، عبدالرحمن، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروين گنابادي، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 1366.
ابن فارس، ابن زكريا، معجم مقاييس اللغة، بيروت، دارالجيل، 1411ق.
ابنمنظور، محمدبن مكرم، لسان العرب، ط.الثالثة، بيروت، دار صادر، 1414ق.
ابن هشام، عبدالملك، السيرهالنبوية، مصر، مكتبة البابي الحلبي، 1375ق.
ابوالفتوح الرازي، حسينبن علي، روضالجنان و روحالجنان في تفسير القرآن، تحقيق محمدجعفر ياحقي و محمدمهدي ناصح، مشهد، بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي، 1408ق.
اپوكريفاي عهد عتيق، ترجمه عباس رسولزاده، جواد باغباني، چ دوم، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، 1387.
البلاغي، محمدجواد، الهدي الي دين المصطفي، بيجا، مطبعهالعرفان، 1331ق.
پيترز، اف. ئي.، يهوديت، مسيحيت و اسلام، ترجمه حسين توفيقي، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1384.
توفيقي، حسين، آشنايي با اديان بزرگ،تهران، سمت، 1384.
توفيقي، فاطمه، «تاويل گناهان انبيا در تفاسير يهودي قرون وسطا»، هفت آسمان، ش 45، 1389، ص 31 ـ 57.
تيسن، هنري، الاهيات مسيحي، ترجمه ط. ميكائليان، تهران، انتشارات حيات ابدي، بيتا.
جفري، آرتور، واژههاي دخيل در قرآن مجيد، ترجمه فريدون بدرهاي، تهران، طوس، 1372.
جمعي از نويسندگان، الاهيات جديد مسيحي، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1388.
الجنابذي، الحاج سلطان محمد، بيان السعادة في مقامات العبادة، ط.الثانية، بيروت، موسسه الاعلمي للمطبوعات، 1408ق.
الجواليقي، ابومنصور، المُعَرَّب، تحقيق و شرح، احمد محمد شاكر، ط.الثانيه، بيروت، دارالكتب، 1969م.
حافظ، شمسالدين محمد، آئينه جام (ديوان)، تهران، صدرا، 1378.
الحر العاملي، الشيخ محمدبن الحسن، وسائل الشيعة، ط.السادسة، تهران، مكتبة الاسلامية، 1403ق.
حلي، حسن بن يوسف، قواعد الاحكام، قم، مؤسسة النشر الاسلامي، 1418 ق.
حويزي، عبد علي، تفسير نورالثقلين، قم، اسماعيليان، 1415ق.
الدينوري، ابوحنيفه احمدبن داوود، الاخبار الطوال، قاهره، دار احياء الكتب العربي، 1960م.
الذهبي، شمسالدين، ميزانالاعتدال، تحقيق محمد علي البجاوي، بيروت، دارالمعرفة للطباعة و النشر، 1382ق.
رازي، فخر الدين، عصمةالانبياء، حمص، المكتبة الاسلامية، بيتا.
رازي، فخر، تفسير الكبير، بيروت، دار احياء التراث العربي، بيتا.
زرينكوب، عبدالحسين، در قلمرو وجدان، انتشارات علمي، تهران، 1369ش.
زمخشري، جارالله، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، دارالكتاب العربي، 1407ق.
سليماني، حسين، عدالت كيفري در آيين يهود، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1384.
شولتز، ساموئل، عهد عتيق سخن ميگويد، ترجمه مهرداد فاتحي، بيتا، بينا.
الصدوق، ابو جعفر محمد بن علي، الاعتقادات، قم، موسسة النشر الاسلامي، 1415ق.
ـــــ ، عيون اخبار الرضا(ع)، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، 1404ق.
ـــــ ، معانيالاخبار، قم، موسسة النشر الاسلامي، 1417ق.
ـــــ ، من لايحضره الفقيه، قم، موسسة النشر الاسلامي، 1404ق.
الطباطبائي، سيدمحمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، قم، اسماعيليان، 1393ق.
طبرسي، فضلبن حسن، مجمعالبيان لعلوم القرآن، ط.الثانية، بيروت، دارالمعرفة، 1406ق.
طبري، محمدبن جرير، جامع البيان في تفسير القرآن، بيروت، دارالمعرفة، 1406ق.
الطوسي، محمدبن الحسن، التبيان في تفسير القرآن، قم، مكب الاعلام الاسلامي، 1409ق.
ـــــ ، تهذيب الاحكام، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1365.
علمالهدي، الشريف المرتضي، تنزيه الانبياء و الائمة، قم، بوستان كتاب، 1380.
القرطبي، محمد بن احمد، الجامع لاحكام القرآن، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1405ق.
الكليني الرازي، محمد بن يعقوب، الروضة من الكافي، تهران، المكتبة الاسلامية، بيتا.
كهن،اي.، گنجينهاي از تلمود، ترجمه امير فريدون گرگاني، تهران، بينا، 1350ش.
كتاب مقدس، ترجمه دكتر بروس، لندن، بينا، 1904.
مصاحب، غلامحسين، دائرةالمعارف فارسي، تهران، شركت سهامي كتابهاي جيبي، 1380.
مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، تهران، صدرا، 1380.
مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، چ نوزدهم، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1379.
هاكس آمريكايي، مستر، قاموس كتاب مقدس، تهران، اساطير، 1377.
هَلي، هنري، راهنماي كتاب مقدس، ترجمه جسيكا باباخانيان، سابرينا بدليان، ادوارد عيسيبيك، بيجا، قازارس يقنظر، 2000 م.
موحد، محمدعلي، سفرنامه ابنبطوطه، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1337.
ابن كثير، ابوالفدا اسماعيل، البداية و النهاية، بيروت، داراحياء التراث العربي، بيتا.
* دانشآموخته حوزه و پژوهشگر اديان nashrieh@qabas.net
دريافت: 11/3/90 ـ پذيرش: 9/5/90
1. عبدالحسين زرينكوب، در قلمرو وجدان، ص 404-405.
2. حسين توفيقي، آشنايي با اديان بزرگ، ص20-21.
3. كورش كبير (ذوالقرنين)، ابوالكلام آزاد، ترجمه باستاني پاريزي، ص142. به نقل از فارسنامه، گفتار دوم، ص302.
4. ابوحنيفه احمدبن داوود الدينوري، اخبار الطوال، ص7.
5. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 14، ص 195.
6. سيدمحمدحسين طباطبائي، الميزان، ج17، ص207.
7. حسينبن علي ابوالفتوح الرازي، روضالجنان و روحالجنان في تفسير القرآن، ج9، ص370 پاورقي.
8. آرتور جفري، واژههاي دخيل در قرآن مجيد، ص61.
9. الرساله، ص41ـ45.
10. همان، ص66.
11. ابومنصور الجواليقي، المُعَرَّب، ص52ـ53.
12. همان، ص61.
13. محمدبن مكرم ابنمنظور، لسان العرب، ج15، ص192.
14. ابومنصور الجواليقي، همان، ص239.
15. آرتور جفري، همان، ص268.
16. مصاحب، دائرةالمعارف فارسي، ذيل واژه «سليمان».
17. سيدمحمدحسين طباطبائي، الميزان، ج 17، ص 198.
18. همان، ص200؛ ابو جعفر محمد بنعلي صدوق، عيون اخبار الرضا(ع)، ج2، ص172.
19. كتاب اول تواريخ 22: 9.
20. كتاب اول تواريخ 23: 1.
21. كتاب اول تواريخ 22: 7ـ10.
22. كتاب اول تواريخ 28: 6.
23. كتاب دوم سموئيل 7: 14.
24. متّي 5: 44ـ45؛ يوحنّا 1: 12، 3: 16ـ17؛ اعمال رسولان 9: 3ـ21.
25. اين تعبير در زيارت حضرت سيدالشهداء(ع) در نيمه ماه رجب آمده است.
26. «راع» در زبان عبري به معناي بدكار است و «راعنا» يعني «بدكار ما».
27. اِشَعيا 11: 1ـ9.
28. ر.ك.: متّي 1: 1ـ17.
29. كتاب دوم سموئيل 11: 27.
30. كتاب اول سموئيل 18: 14.
31. كتاب دوم سموئيل 11: 11.
32. همان 11: 3.
33. يهوديان جنوب اروپا و شمال آفريقا را سفاردي مينامند.
34. فاطمه توفيقي، «تاويل گناهان انبيا در تفاسير قرون وسطا»، هفت آسمان، ش45، ص 49- 53.
35. ر.ك: فخر رازي، تفسير الكبير، ج24، ص 187.
36. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج4، ص438.
37. هنري هَلي، راهنماي كتاب مقدس، ص163.
38. كتاب اول پادشاهان 1: 30؛ كتاب اول تواريخ 22: 9ـ10.
39. كتاب اول پادشاهان 2: 15، 22؛ كتاب دوم سموئيل 3: 3ـ4.
40. كتاب اول تواريخ 28: 7.
41. كتاب اول پادشاهان 11: 42.
42. هنري هَلي، همان، ص142.
43. كتاب اول پادشاهان 4: 32ـ33.
44. همان 4: 29ـ30.
45. همان 4: 34.
46. همان 10: 23ـ24.
47. همان 4: 33.
48. Pseudepigrapha.
49. يك مجموعه آنها زير عنوانThe Forgotten Books of Eden در سال 1927 به زبان انگليسي درآمريكا انتشار يافته است. ترجمه بخشهايي از اين مجموعه در برخي از شمارههاي فصلنامه هفتآسمان موجود است.
50. عبدالحسين زرينكوب، همان، ص173.
51. ساموئل شولتز، عهد عتيق سخن ميگويد، ص264.
52. Council of Jamnia.
53. هنري تيسن، الاهيات مسيحي، ص58.
54. ساموئل شولتز، همان، ص 272.
55. اشعيا 23: 12؛ ارميا 31: 4 و 21.
56. فهرست موراتوري (Muratori Canon) سياههاي از صدر مسيحيت است كه به فرايند رسميشدن كتابهاي مقدس اشاره دارد.
57. جمعي از نويسندگان، الاهيات جديد مسيحي، ص78.
58. حافظ
59. ابو جعفر محمدبن علي صدوق، من لايحضره الفقيه، ج3، ص100-101.
60. محمدبن يعقوب لكليني، كافي، ج5، ص301.
61. كتاب اول پادشاهان 3:8.
62. همان 3 :16ـ28.
63. سلطان محمد جنابذي، بيان السعادة في مقامات العبادة، ج 1، ص 120ـ123.
64. سيدمحمدحسين طباطبائي، همان، ج1، ص234.
65. فضلبن حسن طبرسي، مجمعالبيان لعلوم القرآن، ذيل بقره، 102.
66. راغب، معجم مفردات الفاظ القرآن، ذيل واژه «سحر».
67. مكارم شيرازي، تفسير نمونه، ج1، ص261.
68. ابوالفدا اسماعيل ابن كثير، البداية و النهاية، ج1، ص51.
69. ، عبدالملك ابن هشام، السيرهالنبوية، ج2، ص386.
70. حسن بن يوسف حلي، قواعد الاحكام، ج2، ص9.
71. محمدبن حسن طوسي، تهذيب الاحكام، ج10، ص148؛ محمدبن حسن حر العاملي، وسائل الشيعه، باب 25 من ابواب ما يكتسب به، ح 7.
72. حافظ.