بررسی و نقد مبانی صلح جهانیِ آخرالزمان در مسیحیت صهیونیستی
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
بهطورکلی اهمیت و ضروت مسئلة «صلح فراگیر» بر احدی پوشیده نیست. تقریباً بیشتر ادیان و مکاتب و حتی نظامهای سیاسی ـ اجتماعی بشری، نوید صلح و آرامش را برای انسانها به ارمغان آوردهاند.
صلح جهانی در نگاه مسیحیت صهیونیستی نیز از اهمیت بالایی برخوردار است. «مسیحیت صهیونیستی» بهعنوان یک تفکر و اندیشه، در اواخر قرن شانزدهم ميلادي در بعضی از محافل پروتستان، نظیر پیوریتانها (Puritans)، در انگلستان پدید آمد؛ اما نام «صهیونیست مسیحی»، اولین بار در قرن نوزده ميلادي، از سوی ملیگرایان یهودی، مانند تئودور هرتصل (Theodor Herzl) (1860-1904م)، به پیوریتانها و دیگر مسیحیان پروتستانی، بهسبب حمایت آنان از صهیونیسم، اطلاق شد (سایزر، 1386، ص42؛ مسیری، 1382، ج6، ص149). اساس و محور شکلگیری این مکتب، باور به هزارة صلح و خوشبختی است که در ملکوت مسیح بر جهان در آخرالزمان محقق میشود. مرجع اصلی اعتقاد آنان به هزارة صلح در آخرالزمان، کتاب مقدس است؛ با این توضیح که معتقدند این اعتقاد ابتدا در کتاب اشعیا (نظیر، 2: 4؛ 5: 26؛ 14: 26؛ 40: 22؛ 66: 18 و غیره)، دانیال
(7: 13-14) و غیره مطرح شده بود و سپس از طریق مکاشفة یوحنا (مکاشفه، 20: 6) به الهیات مسیحی منتقل شد (هلال، 1383ب، ص97 و341-343).
در باور مسیحیت صهیونیستی، بشری که بهدليل برخورداری از گناه ذاتی سقوط کرده و اهل خشونت است، اساساً توانایی و صلاحیت ایجاد صلح پایدار را ندارد؛ ازاینرو تنها زمانی که مسیح بازگشت کند و ملکوت را تشکیل دهد، صلح در نهایت امکانپذیر خواهد بود (وبر، 2004م، ص55). فقرات عهد جدید، بیانگر آن است که مسیح آمده است تا میان انسانها و خداوند ـ که بهسبب گناه ذاتی انسان بين آنها فاصله افتاده بود ـ صلح و آشتی برقرار کند. در واقع، مسیح واسطة صلح در ظهور اول و نیز برقرارکنندة صلح در جهان در ظهور دوم است (لوقا 1: 79؛ 2: 14؛ رومیان 14: 17-19؛ اول قرنتیان، 1: 3؛ دوم قرنتیان، 1: 2؛ غلاطیان، 1: 3؛ ر.ک: کتاب مقدسِ پژوهشیِ اسکوفیلد، 2002، ص1319).
تحقیقات موجودی که دربارة مسیحیت صهیونیستی انجام گرفتهاند، عمدتاً به ظهور، اهمیت و تأثیر آن میپردازند؛ اما دربارة درک این فرقه از صلح جهانی و مبانی آن و نیز نقد و بررسی آن مبانی، مقالهای مشاهده نشده است. ازاینرو این نوشتار در پی آن است تا بدین سؤال پاسخ دهد که دیدگاه مسیحیت صهیونیستی دربارة صلح جهانی بر چه مبانیاي استوار است. ضرورت تحقیق در این مسئله، برای دستیابی به این مطلب است که آیا آموزة صلح جهانی آخرالزمان در این مکتب، بر مبانی و اصول درست و پذيرفتني مبتنی شده است یا نه؟
برای پاسخ به این پرسشها، ابتدا به تبیین اصول و مبانی اندیشة صلح جهانی در این مکتب، و در ادامه به بررسي و سنجش هر کدام از آنان پرداخته ميشود. لازم به ذکر است که فقرات عهدین در این مقاله، از انجيل سايروس اسكوفيلد (انجیل او در سال 1909 و 1917م با عنوان The Scofild Reference Bible منتشر شده و در سال 1937، 1945م و غیره با همین نام تجدید انتشار يافته است؛ اما عنوان نسخة جدید این کتاب، که با حمایت کینگجیمز، پادشاه انگلستان، در سال 2002م منتشر شده است، به The Scofild Study Bible تغییر یافت)، منبع کتاب مقدسی این نحله، استخراج میشود.
1. مبانی صلح جهانی آخرالزمان در مسیحیت صهیونیستی
آموزههای الهیاتی در اصل شکلگیری و نیز در تداوم و بقا، به مجموعهاي از مبانی وابستهاند. اندیشۀ صلح جهانی در مسیحیت صهیونیستی نیز از این قاعده مستثنا نیست. ازاینرو در ادامه، به تبيين دیدگاه آنان دربارة مبانی صلح جهانی آخرالزمان خواهیم پرداخت.
1-1. پیشگوییهای انبیا در کتاب مقدس
متفکران مسیحیت صهیونیستی برای آگاهي از اتفاقات جهان در زمان بازگشت مسیح بهعنوان رهبر سیاسی، به پیشگوییهای انبیا در متون یهودی مراجعه میکنند. تأمل و تفحص آنها در آموزههای عهد قدیم بهقدری زیاد بوده است که آنها را «یهودیشدگان» توصیف و نامگذاری میکردند (پورکین، 1994م، ص11).
داربی با تکیه بر «پیشگوییهای عهد قدیم»، یعنی پیشگوییهای دانیال، حزقیال و اشعیا، میگفت: جهانِ قبل از هزارة صلح و خوشبختی، محکوم به مراحل تدبیر خداوند است و خداوند تاریخ بشریت را تا پایان آن هدایت میکند. از تدابیر و نشانههای فرجام تاریخ، بازگشت یهود به فلسطین، تأسیس دولت یهودی و غیره است
(ر.ک: هلال، 1383الف، ص87-88).
هال لیندسی دربارة ایدة ساختن معبد در پیش از هزارة مسیح میگوید: «چه مانعی وجود داشته باشد و چه مانعی وجود نداشته باشد، مطمئناً معبد ساخته خواهد شد؛ زیرا پیشگویی، آن را میخواهد» (لیندسی، 1990م؛ به نقل از جرمیلا، 2007، ص90). او در کتاب فرجام سیارة بزرگ زمین اظهار میدارد: «غفلت ورزیدن از پیشگوییهای شگفتانگیز راجع به سرنوشت انسان و رویدادهایی که بهزودی این سیاره را تحت تأثیر قرار میدهد، چهبسا بزرگترین حماقت این نسل خواهد بود» (سایزر، 1386، ص332). او در کتاب جهان نوینی میآید: پیشگویی اُدیسه، به مقایسة پیشگوییهای افراد در طول تاریخ میپردازد و میگوید: «در تمام قرنهایی که بر تاریخ بشر گذشته است، افراد فراوانی بودند که درصدد پیشبینی مسیر رویدادهای بشری برآمدند؛ اما هیچ فردی دقت باورنکردنی پیامبران عبرانی عهد کهن را نداشته است» (لیندسی، 1973م، ص7).
مسیحیت صهیونیستی از قرن هفده ميلادي تاکنون برای تحقق این پیشگوییها ـ که مقدمة ظهور مجدد مسیح و برقراری صلح در جهان هستند ـ تلاشهای فراوانی انجام داده است. رویکرد سنتی یهود آن است که قبل از ظهور ماشیح نباید به فلسطین بروند و حکومت مستقل تشکیل دهند. مسيحيان صهیونیست برای آنکه با یهودیان تماس برقرار کنند و این رویکرد سنتی آنان را تغییر دهند و آنان را از کُنج گِتوها به پیوستن به حرکت صهیونیسم ترغیب کنند، کارهایي اساسي، مانند تألیف هزاران کتاب، نگارش مقالات فراوان، برگزاری کنگرهها و نفوذ در آنان انجام دادند. برای مثال، یهودیان در بسیاری از کشورهای اروپایی از آزادی و حقوق کامل برخوردار شدند یا گاهی به مناصب عالی در دولتها گمارده میشدند (مسیری، 1374، ص14-15؛ اپستاین، 1385، ص373؛ نجیری، 1384، ص58). حتی حاکمان و دولتمردانی مانند ناپلئون بناپارت (Napoléon Bonaparte) در فرانسه، پالمرستون (Palmerston)، گلادستون (Gladstone)، دزرائیلی (Disraeli) و بالفور (Balfour) در انگلستان، و ترومن (Truman) و بلکستون (Blackstone) در آمریکا، تحت تأثیر متفکران این جنبش قرار گرفتند و به حمایت و نیز پیادهسازي این طرح برخاستند (ماضی، 1381، ص59؛ سایزر، 1386، ص138-139).
پیشگوییهای انبیا در کتاب مقدس، از این جهت اهمیت دارد که اولاً آنها اخبار یهوه از آینده است و یهوه میگوید به غیر از من هیچكس نمیتواند از وقایع گذشته و رخدادهای آینده خبر دهد (اشعیا،41: 25-26؛ 42: 8-9). کتاب اشعیا از نظر اشاره به طرح خداوند دربارة تاریخ بشر و بازگشت و ملکوت مسیح در آینده، بسیار مهم است (کتاب مقدسِ پژوهشیِ اسکوفیلد، 2002م، ص910-911). ثانیاً مسیحیت صهیونیستی، از جمله فرقههای «بنیادگرا».ست که بهمعنای تحتاللفظی کتاب مقدس توجه جدی دارد و معتقد است هیچ خطایی در آن راه ندارد و نظرش در هر بابی قاطع و صریح است (راستن، 1385، ص102؛ سایزر، 1386، ص52 و 227-229).
2-1. مکاشفة خاص و حقیقی خدا در مسیح
یکی دیگر از مبانی آموزة صلح جهانی در مسیحیت صهیونیستی، مکاشفة خدا در مسیح است. مکاشفه ـ که معادل لاتین آن revelation و واژة یونانی آن apocalypse است ـ در معنای آغازین، عبارت است از کشف و آشکار شدن چیزی که پیش از این پنهان بود. از نگاه کتاب مقدس، خداوندْ پنهان و در آسمان ساکن است (پیدایش 28: 12-13؛ سفر تثنیه 26: 15) و مشاهده و مكاشفة كامل جلال او امكان ندارد (خروج 33: 20؛ ر.ک: فلین، 2006م، ص550-551؛ لیپِنسْکی، 1945م، ج17، ص253).
مکاشفه در عهدین به دو صورت است: مکاشفة عام (طبیعی) و مکاشفة خاص. مکاشفة عمومی خداوند به دو روش است: نخست، روش خلقت طبیعت؛ به این معنا که خداوند بهوسیلة کائناتی که آفریده، خود را برای انسانها آشکار کرد و شناساند (مزامیر 19: 2-5؛ رومیان1: 20). ازاینرو فجایع و بلاهایی مانند طوفان (مزامیر داود، 29: 10)، قحطی (دوم سموئیل، 21: 1) یا وبا (دوم سموئیل، 24: 15)، تجلی و آشکارسازی خشم خدایند و بادِ بهنگام
(خروج 14: 21) یا تگرگ (یوشع 10: 11)، مداخلة خداییاش را مشخص ساختهاند (جِنْسِن، 2003م، ج12، ص187). دوم، روش وجدان: در این روش، خداوند از داخل، یعنی بهواسطة وجدان و ضمیر انسان، خودش را به همة مردم نشان میدهد (رومیان 2: 14-15). بنابراین، انسان به نور تابان خداوند، که از طریق خلقت طبیعت و ضمیر او خود را کشف کرده است، دسترسی دارد.
البته مکاشفة عمومی بهتنهایی برای کمک به انسان براي رسیدن به رستگاری و نجات کافی نیست؛ از اینرو راه مکاشفة مخصوص جلوی پای انسان گذاشته شد (خاچیکی، 1982م، ص11-12). تحقق مکاشفة خاص خداوند، تنها به کلام خداوند و کتاب مقدس وابسته است. خداوند آرزو دارد با مخلوقات خود مصاحبت داشته باشد و با
آنان سخن بگوید؛ از اینرو در عهد عتیق از طریق پیامبران با مردم سخن میگفت و خود را آشکار میساخت (عاموس3: 1؛ ر.ک: فلین، 2006م، ص550-551؛ لیپِنسْکی، 1945م، ج17، ص253) و در عهد جدید، بهطور کامل بهوسیلة مسیحِ مجسّم سخن گفته است (عبرانیان 1: 1-2)؛ با این توضیح که عهد جدید، عیسی را «تجسّم وحی»، عین پیام و خود خدا میداند که جسم شده است (ر.ک: یوحنا 1: 1-18). بنابراین، «مسیح» کلام زندة خدا و کتاب مقدس کلام مکتوب خداست. خداوند با مکاشفة حقیقی و خاص خود در کالبد مسیح، در واقع مقدمات نجات (تیطس، 3: 4-6) و صلح و بهطورکلی تمام امور مربوط به حال و آینده را فراهم کرد (رومیان، 8: 32-39).
در نگاه عهد جدید، گناه ذاتی انسانها باعث میشود، هر بار که فرصتی برای انسان پیش میآید، ناخواسته به دام گناه فرو رود و تسلیم گناه شود؛ زیرا اثر گناه آدم آن است که انسان از لحاظ معنوی و اخلاقی ضعیف شده و بر ارادة اطاعت از خدا ناتوان است (رومیان 6: 17-20 و 7: 15-19). گناه ذاتی، سبب دوری انسانها از خداوند و ایجاد بدبختی در حیات اجتماع بشر شده است؛ از اینرو خداوند با مکاشفه در کالبد مسیح، هم زمینة صلح انسانها با خود را در ظهور اول مهیا کرده است و هم در آینده، مردمان تحت سلطنت مسیح در عدالت و صلح خواهند زیست (رومیان 5: 8-21 و 6: 1-6). مسیحیان صهیونیست نیز معتقدند، همین گناه ذاتی انسان باعث شده است که انسان صلاحیت و شایستگی اصلاح در جامعه را نداشته و تغییر وضعیت جامعة انسانی، نه به دست انسانها، بلکه تنها با دخالت مستقیم نیروی الهی امکانپذیر باشد؛ از اینرو صلح در آیندة متعالی و برین واقع میشود و تنها مطابق دخالت الهی و با بازگشت مسیح و تشکیل ملکوت توسط او صورت میگیرد (استاینر، 2015م، ص124؛ وبر، 2004م، ص55). مکاشفة یوحنا اموری را که باید واقع شوند و هنوز رخ ندادهاند، ظاهر میسازد. یوحنا از اموری که در آینده، یعنی پیش یا پس از بازگشت دوبارة مسیح، رخ میدهد، پیشگویی میکند و طرح کلی آخرتشناسی (Eschatology) مسیحیت را پدید آورده است (چایدستر، 1380، ص326).
3-1. هزارهگرایی
هزارهگرایی (Millenarianism) به باوری اطلاق میشود که بر اساس آن، در آخرالزمان جهانی جدید، پر از
عدل و داد، خوشی، حاصلخیزی و فراوانی بهوجود میآید. منشأ این نام به کتاب مکاشفة یوحنا بازمیگردد
(مکاشفه، 20: 1-7). آخرالزمان در این کتاب چنین توصیف شده است: نبردی میان نیروهای خیر و شر درمیگیرد. پس از آن، هزار.سال مسیح بر جهان حکمرانی میکند. آنگاه شیطان شکست خواهد خورد و داوری نهایی صورت میگیرد. پس از آن، آسمانی جدید و زمینی جدید خلق خواهد شد. به این حکمرانی زمینی مسیح، در اصطلاح «هزاره» میگویند (شورتز، 1986م، ص521).
باور به هزاره و پایان تاریخ، عقیدهای یهودی است که از طریق مکاشفة یوحنا به الهیات مسیحی راه يافت (هلال، 1383ب، ص343). بر اساس تفسیر مسیحیت صهیونیستی از کتاب مقدس، هزاره با نبرد آرمگدون میان مسیح و شیطان آغاز میشود (مکاشفه 20: 1-3). در طول هزاره، صلح بهطور کامل بر روی زمین برقرار خواهد شد و هر کسی که در این هزارة ملکوت مسیح حضور داشته باشد، خوشحال است (مکاشفه، 14: 13 و20: 6)؛ زیرا در آن دوران، عدالت و صلح بهطور کامل در تمام نقاط جهان محقق خواهد شد (مزامیر 72: 7؛ 85: 10؛ اشعیا 9: 6-7؛ 11: 1-12). پس از تمام شدن هزاره، شیطان از زندان خویش در جهنم آزاد میشود و اشرار و ستمکاران را برای نبرد آماده میکند (مکاشفه 20: 7-8). سپس نبرد آغاز میشود و بهدنبال این نبرد، فرجام تاریخ فرامیرسد و مسیح به داوری ميان اشرار و ستمکاران میپردازد (مکاشفه 20: 8-15) (ر.ک: کتاب مقدسِ پژوهشیِ اسکوفیلد، 2002م، ص1319 و 1743-1745؛ هلال، 1383الف، ص316).
شور و هیجان امید به ظهور و بازگشت مسیح، هنگام نزدیک شدن به سالهاي 1000 و 2000م میان مسیحیان اوج گرفت. اکنون که آنان سال 2000 را پشت سر گذاشتهاند و مسیح نیامده است، جمعی به دوهزارمین سال مصلوب شدن و برخاستن وی از قبر، یعنی حدود سال 2030م دل بستهاند.
4-1. پلیدی و تحت سیطرة قدرتهای شیطانی بودن جهان
مسیحیان هزارهگرا با استناد به کتاب دانیال در عهد عتیق (دانیال، 2: 1-49) و مکاشفة یوحنا در عهد جدید، جهان را جای پلیدی میدانند که زیر سلطة نیروهای شیطانی است. قدرتهای شیطانی رفتار بدی با نیکان دارند؛ اما سرانجام با بازگشت مسیح، نیکان با شورش بر حاکم شیطانی پیروز میشوند و با شکلگیری سلطنت هزارسالة مسیح، صلح در زمین فراگیر خواهد شد (مکاشفه 20: 1-10). در اندیشة مسیحیت صهیونیستی، ستیز و نزاع میان خدا و شیطان بهعنوان «الگوی حتمی تاریخ» محسوب میشود (هاردینگ، 2000م، ص237؛ استاینر، 2015م، ص118).
از نگاه اسکوفیلد، دوران کنونی خلقت در اسارت فساد، گناه و بطالت است و در دوران ملکوت مسیح، جهانیان با ظهور فرزندان خدا، از آن اسارت رهایی مييابند و رستگار میشوند (پیدایش 3: 17؛ اشعیا 11: 6-8؛ رومیان 8: 19-21؛ ر.ک: کتاب مقدسِ پژوهشیِ اسکوفیلد، 2002م، ص1743). شیطان زمین و هوا را صحنة فعالیت خستگیناپذیر خود ساخته است (افسسیان 2: 2؛ اول پطرس 5: 8). او پس از آفرینش بشر، با ورود به درون مار (پیدایش 3: 1) و فریب حوا، باعث سقوط آدم و نسل او و نیز ورود گناه به جهان بشر شده است (رومیان 5: 12-14). پس از این، شیطان جنگ طولانی خویش را در مقابل کاری که خداوند برای بشریت انجام داد، آغاز كرد و این نبرد همچنان ادامه دارد. او حاکم و رئیس نظام دنیای کنونی (یوحنا 14: 30، 16: 11؛ مکاشفه 13: 8) و خدای این جهان (دوم قرنتیان 4: 4) است؛ دنیایی که بر پایة اصول قدرت، حرص و طمع، خودخواهی، جاهطلبی و لذت گناهآلود سازمان یافته است. او بهعنوان «رئیس قدرت هوا» (افسسیان 2: 2) سرور یک گروه عظیمی از ديوهاست. او زیر نظر خداوند، بر روی زمین، صاحب قدرت مرگ شده است (عبرانیان 2: 14). با وجود این، با بازگشت مسیح، شيطان به مدت هزارسال (مکاشفه 20: 2) در زنجیر خواهد شد و پس از آن برای مدت کمی آزاد ميشود (مکاشفه 20: 3، 7-8) و ریاست و فرماندهی لشکریانی را برای سرنگونی ملکوت به عهده خواهد گرفت؛ اما در این نبرد شکست ميخورد و در دریاچة آتش میسوزد (کتاب مقدسِ پژوهشیِ اسکوفیلد، 2002م، ص1744). خداوند در ملکوت مسیح، شیطان و دیوان (شرورها) را مقهور و مغلوب خواهد ساخت (لوقا، 10: 10-18 و 11: 20؛ رومیان، 16: 20) تا جهان از فساد و گمراهی نجات پیدا کند (مکاشفه، 20: 2-3) و غرق در صلح و آرامش شود.
تمام نوشتهها و نگرشهای مکاشفهای، اساساً به دو دسته موضوع تقسیم میشوند: یکي افشاگریهایی است دربارة چیستیِ «این جهان» و اینکه این جهان تحت حکومت شرارت (سلطنت شیطان) است. دنیا میدان نبرد میان نیروهای خیر و شر است و بر اثر بیعدالتیِ نیروهای شر، نیروهای خیر آزار و رنج میبینند. ديگري مکاشفههایی است دربارة کیفیت «جهان آینده» و اینکه در پایان دوران، با مداخلة خدا و تحقق سلطنت او، ظلم و شرارت برای همیشه از بین ميرود و عدالت و نیکوکاری، مانند خورشید آشکار خواهد شد. در حقیقت، قوم نیکو در کمال سعادت زندگی میکنند و قوم شرور دچار عذاب دردناک میشوند (فلاشر، 2007م، ج2، ص256-257؛ هینلز، 1386، ص598؛ ویور، 1381، ص64-65 و 474). بدین سبب، اشارههای مکاشفة یوحنا به «هزار سال» (20: 1-10)، موجب شد تا عدهای در این انتظار باشند که پیروزی نهایی خداوند بر شیطان، پس از سپری شدن هزارهای فرامیرسد (دانیگر، 2006، ص927).
5-1. مسیحاگرایی (Messianism) یا اعتقاد به بازگشت مسیح
بهطورکلی آخرالزمان در مسیحیت دورهای است که عیسی مسیح برمیگردد و روز عظیم (ارمیا، 30: 5-7؛ ملاکی، 4: 5؛ اعمال رسولان، 2: 20) آغاز ميشود. آنچه از نشانههای آخرالزمان در عهد جدید آمده، از کتابهای عهد عتیق اثر پذیرفته است. در عهد عتیق، از پادشاه ملقّب به مسیحا، انتظار میرفت كه ظلم را ریشهکن و عدالت و صلح را در جامعه جاری کند. برای مثال، یهودیان کورش را که به یهودیان خدمت کرده و امتها را مغلوب ساخته بود، ماشیح مینامیدند؛ زیرا در کتاب اشعیا، کورش مسیحِ یهوه نامیده شده است (اشعیا، 45: 1). البته دربارة مسح شدن وی، در هیچجا سخنی به میان نیامده است.
«مسیحا» ـ که واژة عبری آن «ماشیح» است ـ در زبان عبری بهمعنای «مسحشده با روغن مقدّس» است و در اصطلاح به پادشاهان آسمانی یهود اطلاق میشود که برای بر تخت نشستن، بهدست نبی تدهین و روغنمالی میشدند (اول سموئیل 10: 1؛ کهن، 1350، ص352). بهتدریج پس از ویرانی شهر قدس و پراکندگی یهودیان از اسرائیل، اعتقادی میان آنان رایج شد، مبنی بر اینکه پادشاهی در آینده خواهد آمد که پادشاهی اسرائیل را احیا ميكند و اقتدار و شکوه قوم خدا را به عصر درخشان داوود و سلیمان برمیگرداند و این پادشاهِ آینده را «مسیحا» نامیدند. این سنت از دین یهود به مسیحیت راه یافت. بدین ترتیب، آنان به ظهور دوبارة عیسی در آخرالزمان معتقد شدند و او را «مسیحا» نامیدند (رینجرن، 1986م، ج9، ص469).
«بازگشت مسیح» (Second Coming; Parousia) یکی از آموزههای مهم الهیاتی و مورد اتفاق همة متألهان مسیحی است. این آموزه، در کتاب مقدس بیش از سیصد بار ذکر شده است و چندین باب کامل از اناجیل به این موضوع اختصاص دارد (متی، 24: 29-51 و 25: 31-46؛ مرقس، 13: 26-37؛ لوقا، 21: 34-38). رسالههایی در کتاب مقدس، مانند رسالة اول و دوم پولس به تسالونیکیان، و نیز کتاب مکاشفة یوحنا، در همة ابواب خود تنها به تفسیر و تبیین همین آموزه پرداختهاند (ر.ک: صادقنیا، 1388، ص243). بر اساس این آموزه، مسیح دوباره با جلال و شکوه بهمنزلة پسر داوود، در آخرالزمان میآید و پس از غلبه و سیطره بر باطل و شرّ، برنامة نجات، صلح و سعادت را در جهان برقرار خواهد کرد؛ بهگونهایکه پس از آن، جنگ و خونریزی از جهان رخت برمیبندد و امتی بر امتی شمشیر نخواهد کشید (اشعیا، 4:2؛ متی 24: 30-31 و 25: 31-46؛ لوقا 1: 32؛ مزامیر 89: 3-4 و 20-37؛ دوم تسالونیکیان 1: 7-9). گاهی از زمان بازگشت مسیح، به «روز خداوند» یا «روز داوری» هم تعبیر شده است که به کارکرد مسیح در زمان بازگشت، یعنی داوری بین ابرار و اشرار، اشاره دارد (متی 25: 31-46؛ اولقرنتیان 4: 5).
6-1. تدبیرگرایی (dispensationalism)
یکی از مهمترین باورهای مبنایی مسیحیان صهیونیست، ایمان به «تقدیر یا تدبیر ازلی خداوند» (Dispensation) است که بر اساس آن، خداوند تاریخ بشری را به مراحل و دورههای زمانی محدود و مشخص (هفت دوره) تقسیم کرده است. آنچه بیش از هر چیز برای آنان اهمیت دارد، اطاعت و فرمانبرداری از این تدابیر است که برایشان مقدر شده است. فرمانبرداری در این امور، حتی از اطاعت انسان از سفارشها و وصایای مسیح نیز مهمتر است (هالسل، 1384ب، ص54-55).
بر اساس تفسیر اسکوفیلد از کتاب مقدس (ر.ک: کتاب مقدسِ پژوهشیِ اسکوفیلد، 2002م، ص1743)، شش تدبیر نخست عبارتاند از: «بیگناهی»، از زمان آفرينش تا پیش از هبوط آدم (پیدایش 1: 28؛ 2: 16-17)؛ «وجدان يا خودآگاهي»؛ از سقوط انسان تا سيل و طوفان نوح (پیدایش 3: 7 و 23)؛ «حکومت انسان»؛ از طوفان نوح تا زمان حضرت ابراهيم (پیدایش 8: 15-20)؛ «عهد یا وعده»؛ از زمان حضرت ابراهيم تا زمان اعطاي «شريعت» در صحراي سينا (پیدایش 12: 1)؛ «شریعت»؛ از صحراي سينا تا مصلوب شدن مسيح (خروج 19: 1-8)؛ و «کلیسا (فیض الهی)»؛ از زمان مرگ مسيح تا داوريها (یوحنا: 1: 17؛ اعمال رسولان 2: 1).
تدبیر هفتم در نگاه آنان، همان «ملکوت مسیح» است که در واقع زندگی انسانها را بر روی زمین در آخرالزمان مشخص میکند. با داوود عهد بسته شده است (دوم سموئیل 7: 8-17؛ زکریا 12: 8؛ لوقا 1: 31-33؛ اول قرنتیان 15: 24) که پسر بزرگتر داود، یعنی خداوندْ مسیح، برای هزارسال بهعنوان پادشاه پادشاهان و پروردگار اربابها بر زمین حکومت میکند، و در آن سلطنت، مقدسان خویش را از تمام دورانها با خود همراه میکند (مکاشفه 3: 21؛ 5: 9-10؛ 11: 15-18؛ 15: 3-4؛ 19:16؛ 20: 4،6).
از نگاه اسکوفیلد عصر ملکوت مسیح، «دورههای» مختلفی را که در کتاب مقدس از آنها سخن به میان آمده است، بهدنبال دارد: در دورة اول، هنگامی که مسیح ملکوت خود را تأسیس میکند، دوران ظلم و ستم و شورش به پایان میرسد (اشعیا 11: 3-4). در دورة دوم، زمان شهادت و گواهی دادن و شکیبایی و چشمپوشی خدا خاتمه مییابد و حکم و قضاوت مسیح بر مردم آغاز میشود (متی 25: 31-46؛ اعمال رسولان 17: 30-31؛ مکاشفه20: 7-15). در دورة سوم، دوران سخت کار کردن، به استراحت و پاداش منتهی میشود (دوم تسالونیکیان 1: 6-7). در دورة چهارم، دوران رنج و مصیبت به جلال منتهی میشود (رومیان 8: 17-18). در دورة پنجم، دوران کوردلی، سختدلی و تنبیه (اسارت) یهودیان، به بازگشت و تغییر مذهب منتهی میشود (حزقیال 39: 25-29؛ رومیان 11: 25-27). در دورة ششم، زمانهای دیگر امتها، به از میان برداشتن آوازة آنها و به قدرت رساندن ملکوت آسمانها منتهی میشود (دانیال 2: 34-35؛ مکاشفه 19: 15-21). و در دورة هفتم، زمان اسارت خلقت، به رستگاری در ظهور فرزندان خدا منتهی میشود (پیدایش 3: 17؛ اشعیا 11: 6-8؛ رومیان 8: 19-21). در پایان هزار سال، شیطان بهمدت کوتاهی آزاد میشود و شورش نهایی را آغاز میکند. مسیح شیطان را به دریاچة آتش میکشد تا بهطور ابدی عذاب شود؛ آخرین دشمن (مرگ) را شکست ميدهد و سپس ملکوت را به پدر عرضه میکند (اول قرنتیان 15: 24). از نگاه مسیحیت صهیونیستی، هفت مورد بیانشده ـ که وجود آنها در کنار همدیگر، عصر ملکوت مسیح را شکل میدهد ـ سبب شکلگیری صلح جهانی، رفاه، حیات طولانی و عدالت همهجانبه در آخرالزمان میشود (ر.ک: کتاب مقدسِ پژوهشیِ اسکوفیلد، 2002م، ص1239، 1319 و 1743).
7-1. تعالیم صریح مسیح و رسولان دربارة صلح
برخی از فقرات عهد جدید بیانگر این نگرش همیشگی مسیح است که باید صلح برقرار گردد و خشم و خشونت ترک شود؛ زیرا ایشان مسئلة انتقامجويي را يك رفتار غیرديني دانسته و به نكوهش آن پرداخته است و بهطور صریح و روشن به حواریون و مؤمنان سفارش ميكند كه شخص هرگز نباید بدی را با بدی مقابله كند: «با شرير مقاومت مكنيد؛ بلكه هركه به رخسارة راست تو طپانچه زند، ديگري را نيز بهسوي او بگردان؛ و اگر كسي خواهد با تو دعوا كند و قباي تو را بگيرد، عباي خود را نيز بدو واگذار...» (متی 5: 38-43). ایشان میفرماید: «هر كه به برادر خود بیسبب خشم گیرد، مستوجب حكم باشد...» (متی ۵: 21-23).
رسولان مسیح نیز با چنین درک بیانشده از قول و فعل مسیح، به تبلیغ آیین او در دوران پس از مسیح پرداختند (اعمال رسولان 10: 36). دربارة چگونگی برخورد با دشمنان، در نامههای پولس نیز بهروشني ممنوعيت خشم، جنگ و انتقامجویی القا میشود (رومیان 12: 15-21). از نگاه پطرس، مسیح تنها راه نجات را تحمّل رنج و سختیها در برابر دشمنان بهجای جنگ و درگیری با ایشان معرفی میکند (اول پطرس2: 21-23). در عبرانیان نیز این مسئله آمده که سنّت رویارویی با دشمنان، سنّت صلح، صبر و مدارا بوده است (عبرانیان 10: 32-37). در مصاحبه و گفتوگو با چندین اندیشمندِ مسیحیِ صهیونیست، هنگامی که بهطور صریح پرسیده شد که «مسیحیان با اعراب و مسلمانان باید چگونه ارتباط برقرار کنند؟»، تمام مصاحبهشوندگان تأکید کردند که ما باید اعراب مسلمان را همانند یهودیان دوست داشته باشیم؛ زیرا ما باید دشمنانمان را به یک میزان و مقدار ممکن دوست داشته باشیم. یکی از آن مصاحبهشوندگانِ ناشناس گفت: «ما برای آنها دعا نیز میکنیم؛ زیرا تصور من این است که خداوند اعراب مسلمان را همانند یهودیان دوست دارد». بااینحال، در جلسات عمومی هرگز چنین مطلبی گفته نشده است (استاینر، 2015م، ص129)؛ به این دلیل که معتقدند اعراب و مسلمانان در ماجرای فرجامشناسی آخرالزمان، بهعنوان ارتش شیطان، مانعی برای تحقق صلح جهانیاند و یهودیان و بنیاسرائیل بهعنوان قوم برگزیدة خدا، نقش سازندهای را ایفا میکنند و در واقع با خداوند همکاری كرده، راه بازگشت مسیح را هموار میکنند (اسپکتِر، 2009م، ص58 و91؛ استاینر، 2013م، ص54 و60؛ همو، 2015م، ص120).
2. نقد و بررسی
برخی از مبانی بیانشده از صلح جهانی در دیدگاه مسیحیت صهیونیستی، نظیر دعوت مسیح و رسولان به صلح و عدم خشونت و انتقام، و نیز اعتقاد به بازگشت مسیح در دوران آخرالزمان و نقش ایشان در تحقق صلح در جهان، بهنحوی صحیحاند. البته بهنظر میرسد فلسفة اصلی بازگشت دوبارة حضرت مسیح، بهمنظور تأسیس ملکوت مستقل برای ایجاد صلح در جهان نیست؛ بلکه حکمتهای دیگری دارد که در نوشتاری دیگر باید بررسی شوند.
یک مبنای دیگر که میتواند از مبانی کتاب مقدسی صلح جهانی بهشمار آید، «برابری و برادری نژاد بشر از جهات مختلف» است. انسانها از این جهت که بهصورت خدا خلق شدهاند (پیدایش، 1: 27؛ یعقوب، 3: 9) و همچنین از این جهت که خدا انسانها را از یک خون، یعنی آدم ساخته است (پیدایش، 5 و 6)، وحدت منشأ دارند. کتاب مقدس از این جهت که پدر همة انسانها خداست و همه باید بهسوی او روي آورند و نیز پیشوای همة آنها مسیح است، همة آدمیان را برادران هم میداند (متی، 23: 8-10)». بنابراین همین وحدت منشأ (برابری و برادری تمام بشر) میتواند از جمله مبانی صلح جهانی آخرالزمان باشد؛ حال آنکه مسیحیت صهیونیستی به این اصل پایبند نبوده است و حتی ذکری از آن به میان نمیآورد. در مقابل، آنان معتقدند که مسیح فقط ملتهای یهودی را «برادران من» میخواند. مسیحیت صهیونیستی، همواره میان سه دسته از افراد تفاوت قائل میشود: یک، «گوسفند»؛ که مراد اهل کلیسا هستند که در طول دوران بین عروج مؤمنان و بازگشت مسیح به زمین نجات مییابند؛ دو، «بز»؛ که مراد ملتهای نجاتنیافته است؛ و سه، «برادران»؛ که مراد مردم اسرائیل است. در نگاه مسیحیت صهیونیستی، مبنای عدالت و صلح نهایی، یهودیان و اسرائیل و چگونگی برخورد ملتها با آنان است و خداوند همة مردم را در اين زمينه كه آیا با یهودیان خوب رفتار میکنند یا نه، قضاوت و داوری میکند (ر.ک: کتاب مقدسِ پژوهشیِ اسکوفیلد، 2002م، ص1349؛ سایزر، 1386، ص351-353).
سایر مبانی صلح جهانی در دیدگاه مسیحیت صهیونیستی نیز دارای اشکالات عقلی و کتاب مقدسیاند، که پیش از بیان آنها لازم است به یک اشکال کلی اشاره کرد و آن اینکه بسیاری از برداشتها و تفسیرهای اسکوفیلد و دیگر متفکران مسیحیت صهیونیستی ناسازگار با دیگر فقرات کتاب مقدس و بهویژه عهد جدید است و گاهی تماماً در تضاد و تناقض با دیگر فقرات آن است. برای مثال، عهد جدید مفهوم قوم خدا را تعمیم میدهد و برگزیدگی را مشروط به ایمان به مسیح میداند؛ حال آنکه مسیحیت صهیونیست، یهودیان را قوم برگزیدة خدا میداند و معتقد است كه در آینده، آنان جایگزین کلیسا در روی زمین خواهند شد. اشكال ديگر اینکه عهد جدید از تجدید بنای معبد سخني به ميان نمیآورد و نیز شریعت قدیم، رسم تقدیم قربانی و غیره را ملغا کرده است؛ حال آنکه تفکر مسیحیت صهیونیستی معتقد است كه اینها مجدداً باید برقرار شوند. اساساً این تفکر، بهجای آنکه عهد قدیم و پیشگوییهای آن را در پرتو وحی عهد جدید، یعنی مسیح تفسیر کند، عهد جدید را در پرتو عهد عتیق تفسیر میکند (ر.ک: سایزر، 1386، ص354-356 و 484-487)؛ و حال آنکه از نگاه الهیدانان بزرگ مسیحی، هرچند عهد عتیق از نظر زمانی بر عهد جدید مقدم است، ارزش ذاتی عهد جدید بر عهد عتیق تقدم دارد؛ از اینرو در باور آنان، عهد عتیق بر اساس نگرش موجود در عهد جدید مطالعه میشود و بدون پذیرش عهد جدید، عهد عتیق مرجعیتی ندارد (ر.ک: آگوستین، 1391، ص918؛ لین، 1380، ص475). در ادامه به اشکالات عقلی و کتاب مقدسی اشاره میشود.
1-2. بررسی پیشگوییهای انبیا در کتاب مقدس
مسیحیت صهیونيست معتقد است كه برای تسریع در ظهور مجدد مسیح و وقوع صلح فراگیر، لازم است پیشگوییهای انبیا در عهد عتیق ـ که در واقع اخبار یهوه دربارة نقشة آسمانی او برای تاریخ آیندة زمین است ـ تحقق خارجی پیدا کند؛ از اینرو هدف اصلی آنان از قرن هفدهم ميلادي تا کنون، عملی و اجرایی شدن پیشگوییهای عهدین بهعنوان پروژة «زمینهسازی بازگشت مسیح» است (هلال، 1383الف، ص45-46؛
سایزر، 1386، ص70).
البته بر خود مسئلة پیشگوییها در متون دینی اشکالی وارد نیست؛ اما آنچه دارای خدشه است، تفسیر مغایر و ناساگار مسیحیت صهیونیستی از این پیشگوییها و طرحهاست.
ایراد اول این است که فرمولبندی مسیحیت صهیونیستی از این پیشگوییها و طرحها نادرست است؛ زیرا با نظر و تفسیر صاحبان اصلی این متون، یعنی یهودیان، متفاوت است. فرمولبندی سنتی یهود از این پیشگوییها، بهترتیب عبارت است از: تبعید؛ انتظار؛ بازگشت ماشیح؛ بنای مجدد اورشلیم و معبد بزرگ آن بهدست وی؛ بازگشت تبعیدیان؛ تشکیل دولت مستقل. در این فرمولبندی، استقلال سیاسی، بنای معبد و بازگشت به فلسطین باید بهدست خود مسیح و پس از ظهور او صورت گیرد. از اینرو شریعت یهودی از دینداران میخواهد تا در همان مکانهای تبعید به انتظار ماشیح بمانند و برای رهایی از بدبختیها و مشقتها صبر کرده، خدمت دولتها كنند تا ماشیح ظهور کند، که در دوران او ملت اسرائیل دیگر زیر دست هیچ دولت بیگانهای نخواهد بود (كهن، 1350، ص352 و 360-361؛ مسیری، 1374، ص46). از نگاه آنان، بازگشت به فلسطین، بهطور ناگهانی در میان معجزات و شگفتیها از طریق دخالت مستقیم خداوند تحقق خواهد یافت (اپستاین، 1385، ص373)؛ حال آنکه فرمولبندی مسیحیت صهیونیستی به این صورت است: تبعید یهودیان؛ بازگشت از تبعید (بهمنظور تدارک و زمینهسازی برای قدوم و بازگشت ماشیح)؛ تشکیل دولت؛ بنای معبد؛ وقوع جنگ آخرالزمان یا آرمگدون میان خیر و شر؛ بازگشت ماشیح. آنها با موجه ساختن این فرمولبندی، در واقع روند شهرکسازی صهیونیسم را نیز توجیه کردند (سایزر، 1386، ص462-463؛ مسیری، 1374، ص46 و 59-60). در این فرمولبندی، بازگشت به فلسطین، استقلال سیاسی، بنای معبد و غیره باید قبل از بازگشت مسیح اجرایی شود. ظاهراً این اولین بار در تاریخ مسیحیت بود که بشر بهجای تکیه به خدا و دخالت او برای تحقق بازگشت یهودیان، درصدد برآمد که با طرح و مداخلة خود به آن دست یابد (سایزر، 1386، ص71).
ایراد دوم این است که فقرات مربوط به پیشگویی دربارة آینده در عهدین، صرفاً در مقام اِخبار از تحقق حوادث و رخدادهای آخرالزمانی هستند. اشعیا (باب 24، 34 و غیره)، حزقیال (باب 38، 39 و غیره)، زکریا (12 و 14 و غیره) و نیز حضرت عیسی بر روی کوه زیتون (متی 24: 3-14؛ و نیز ر.ک: مرقس 13: 1-20؛ لوقا 21: 5-24)، از یک امور حتمی (تکوینی) خبر میدهند، که چه بخواهیم و چه نخواهیم، در آخرالزمان واقع میشوند؛ از اینرو مسیح و رسولان، مردم را دعوت میکردند که هنگام مواجهه با اینگونه حوادث، پریشان و نگران نشوند و بهجای دخالت در تحقق حوادث و نبردها، صبر را پیشة خود سازند؛ زیرا نجات در صبر بر این امور است (متی 24: 3-14). آنان دلهای خود را قوی سازند تا اینکه سرانجام مسیح بیاید و سلطنت عالم را به دست گیرد (اول قرنتیان 15: 23-28). انبیای گذشته و نیز مسیح هیچگاه حکم تشریعی صادر نمیکنند، که برای تحقق آن حوادث اقدام کنید. حال آنکه مسیحیت صهیونیستی با هدف سرعت بخشیدن به ظهور دوبارة مسیح، وقوع حوادثی مانند آرمگدون را تکلیف شرعی فردی یا گروهی دانستهاند و معتقدند كه باید بهجای تلاش برای صلح، بایستی همگی دعا کنیم و نیز بكوشيم تا این نبرد همة دنیا را در کام خود بکشد؛ زیرا این جنگ، بخشی از طرحهای آسمانی است (هالسل، 1384الف، ص50-71).
2-2. بررسی مکاشفة خاص خدا در مسیح
یکی از آن مبانی، مکاشفة خاص و حقیقی خدا در مسیح است که دارای اشکالات عقلی مهم است. البته مکاشفه به این معنا که خداوند از زمان آدم تا مسیح، از طریق انبیا، شرایع و معجزات سخن گفت، موافق با حکمت الهی است و با عقل هم در تضاد نیست؛ اما مکاشفه بهمعنای تجسّم کامل خدا در انسانی همچون عیسی و 33 سال با این نام در روی زمین زندگی کردن، از لحاظ عقلی دارای خدشه است. جان هیک، از الهیدانان مسیحی، بر این نظر است که عقیدة «خدا ـ انسان» بودنِ عیسی، به این معنا که عیسی در زندگی انسانی، دارای دو طبیعت انسانی و الهی بوده باشد، به شکست انجامیده و در طول تاریخ مسیحیت، هرگز معنای روشن و دقیقی نداشته است (هیک، 1973م، ص170). بهاعتقاد او، ویژگی الهی بودن و انسان بودن در شخص واحد، به این معنا که صفات الهی و انسانی را در آنِ واحد به عیسای ناصریِ تاریخی نسبت دهید، متناقض است و از لحاظ عقلانی قابل جمع نیست (هیک، 1993، ص58). بدین سبب، وي آن را «اسطورة تجسد الهی» بهشمار آورد (هیک، 1985م، ص35). بنابراین از نظر عقلی، خدا بودن، مستلزم عدم تغیّر، نامتناهی بودن در کمالات و منزّه بودن از زمان و مکان و آثار این دو است و انسان بودن، مستلزم معلول بودن، متناهی بودن، احتیاج به زمان و مکان داشتن، اجزا داشتن و غیره است و این دو با هم ناسازگارند (فنائی، 1374، ص112-113). بنابراین، مسیح، بشر و پیامبری از پیامبران الهی است که به قدرت الهی زنده است و در آخرالزمان به دلایل بیانشده ظهور میکند.
اشکال دیگری بر علت و دلیل این مکاشفة خاص وارد است. در دیدگاه آنها سرشت انسان در ابتدا پاک بود؛ ولی گناه آدم (گناه ذاتی و از لوازم تفکیکناپذیر بشر)، سبب دوری انسانها از خداوند و ایجاد گرفتاری و بدبختی در حیات اجتماع بشر شده است؛ از اینرو تغییر وضعیت حال یا جامعة انسانی، نه بهدست انسانها، بلکه به دخالت مستقیم نیروی الهی و مکاشفة خدا در کالبد مسیح امکانپذیر است؛ اما این ادعای گناه ذاتی نادرست است و هیچ عقل سلیمی آن را نمیپذیرد؛ زیرا:
اولاً این عقیده با عدالت خداوند سازگاری ندارد؛ چراکه اندیشة گناه موروثی، حتی نوزادان را هم در چشم خداوند، گناهکار و منفور میکند. اساساً نامعقول است کودکی که اکنون متولد میشود، بهجرم اینکه هزاران سال قبل جدّ او آدم گناهی را مرتکب شده است، با گناه وارد این جهان شود؛ بلکه آدم نمونهای از گناه را انجام داده است و دیگران از او تقلید کردهاند. گناه آدم فقط به شخص او آسیب رسانده است و هرگز نسل انسانی در آن شریک نیست (استید، 1380، ص356-357؛ اُ.گریدی، 1377، ص181).
ثانیاً چنین تفسیری از آموزههای حضرت عیسی در عهد جدید برنمیآید؛ زیرا ایشان هیچجا به چنین باوری که خطای آدم سبب ورود گناه به جهان شده باشد و هر انسانی گناهکار زاده میشود، اشارهای نکرده و فقط پولس به چنین باوری معتقد است (انسالامیرکانی، 1888م، ج2، ص94؛ شاله، 1346، ص438).
ثالثاً چنین تعلیمی از سوی مسیحیت، مبنی بر گناه ذاتی داشتن انسان، بزرگترین ضربه را به شخصیت و حیثیت انسانی وارد میکند. آیا عقلپسند است که انسان در ارتکاب گناهی که هیچگونه اختیاری از خود نداشته است، تحقیر شود؟ همین نگاه تحقیرآمیز و آلوده به گناه ذاتی بودن انسان، باعث شد که انسانِ عصر روشنگری احساس کند دین برای او حرمت قائل نیست. از اینرو او نیز در مقابل دین مانند مار زخمخورده به طرد و انکار آموزههای دینی پرداخت و بهزعم خود، میخواست جایگاه از دسترفتة خود را بهدست آورد. از مهمترین پیامدهای این آموزه، پیدایش مکتب انسانمداری (Humanism) است. افراطیهای این مکتب در سال 1933م طی بیانیهای، تمام امور فراطبیعی (وجود خدا و آخرت و غیره) را انکار کردند و ایمان به انسان و استعدادهای او را جایگزین آن نمودند (هوردِرن، 1368، ص74).
3-2. بررسی هزارهگرایی
بیشتر گروههای مسیحی، نظیر لوتریها، اصلاحطلبهای پروتستانی و غیره، هزارهگرایی را نپذیرفتند؛ زیرا:
اولاً مفهوم هزاره در این دیدگاه، متکی بر تفسیر تحتاللفظی از مکاشفه (20: 1-10) است؛ حال آنکه یکی از بارزترین ویژگیهای تمام کتب مکاشفهای، نظیر کتاب دانیال و مکاشفة یوحنا و غیره، نمادین بودن زبان و سبک نگارش آنهاست. نویسندگان مکاشفه برای بیان اسرار و نیز حقایق ناملموس و ماورایی، از امور مادی و ملموس نظیر اسامی حیوانات، رودها، ستارگان، یا اعداد و ارقام مبهم مانند 7، 70، 666 و 1000 استفاده میکنند. آنان عمداً و با هدف، از زبان نمادین و شیوة رمزی و عددی استفاده میکردند تا دشمنان از اسرار این کتاب آگاهی پیدا نکنند و آن را نفهمند؛ زیرا فاش شدن آنان، خطرات احتمالی و فشارهای سیاسی را برای آنان بهدنبال داشت (والتر، 1379، ص21 و43؛ ویور، 1381، ص76؛ عزیز، 1392، ص353-355؛ دلکِر، 1989م، ج2، ص412).
بنابراین، اتخاذ کلمة هزار (که شش بار در مکاشفه، باب 20 آمده است) بهطور تحتاللفظی، در واقع نادیده گرفتن استفادة نمادین از اعداد در مکاشفه است. ازاینرو مناسبتترین تفسیر از عبارت «هزار سال» آن است که این عدد بهعنوان واژهاي نمادین و رمزی برای کمال و تمامیّت فهمیده شود(سربرگ، 1968م، ص18). هزارسال در این عبارت، بیانگر هیچ دورهای از زمان نیست. آن، نه عددی برای کل دوران مسیحیت است ـ که اکنون حدود 1900 سال از آن گذشته ـ و نه بیانگر فاصلة خاصی از زمان است (نظیر آخرین تدبیر در نظر آنها)؛ بلکه آنها نمایانگر یک ایده و اندیشهاند؛ و آن ایده، چه برای مقهورسازی شیطان بهکار رود و چه برای پیروزی مقدسان، ایده تمامیت یا کمال است. شیطان برای هزار سال محدود است و بهعبارتی مقدسان در یک حالت کامل و موفقیت پرشکوه قرار داده میشوند (میلیگِن، 1903م، ص337). در یوحنا 16: 11، مسیح اظهار داشت که روحالقدس جهان را بر داوری ملزم خواهد کرد؛ «زیرا بر رئیس این جهان حکم شده است». «هزار سال» که در آن شیطان بسته است، دورة زمان عهد جدید از آمدن مسیح تا دومین بازگشت اوست. بستن شیطان، مقارن با تاریخ کلیسا در زمین از زمان تأسیس کلیسا توسط مسیح است. یک هزار سال، بهمعنای واقعی کلمه بهمعنای ده قرن است و عدد ده، بیانگر تمامیت و کمال است. برای درک هزار سال در این معنا، بهتر است که معنای آن نامعلوم و نامعین باقی بماند و این مطلب بیتناسب و ناهماهنگ با اظهارات مسیح نیست. مقصود مسیح برای مبهم و نامعین گذاشتن دورة وجود زمینی کلیسا، تا آنجایی که به دانش ما مربوط نیست، در حقیقت برای این منظور است که ما همیشه منتظر بمانیم و دعا کنیم؛ زیرا ما «آن ساعتی را که پسر انسان میآید، نمیدانیم؟» (سربرگ، 1968م، ص19؛ گربنر، 1943م، ص45).
ثانیاً بر اساس رسالة اول تسالونیکیان 4: 15-18، بازگشت مسیح برای قضاوت است؛ و این دومین آمدن، بهطور ناگهانی خواهد بود. در رسالة پولس هیچ اشارهای به اینکه مسیح برای ایجاد یک ملکوت زمینی میآید، وجود ندارد. در مرقس 1: 15، مسیح واقعاً اعلام کرد که ملکوت خدا نزدیک است؛ اما او از هیچ ملکوت مشروطی که بهدست او تأسیس میشود، سخن نگفت. بازگشت او با آخرین قضاوت، یکسان و عین هم هستند. تا آن زمان، گندم و کرکاس (علف هرز) با همدیگر رشد خواهند کرد (سربرگ، 1968م، ص20). در منظم و مرتب کردن استدلالهای کتاب مقدس دربرابر هزارهگرایان، دایرةالمعارف کنکوردیا اظهار داشت: نوسازی جهان در متی19: 28، با قضاوت مسیح مرتبط است. بهویژه در شام آخر، مسیح تلاش کرد تا خصوصیت خارقالعادة ملکوت آیندة خود را براي شاگردان خود روشن کند (مرقس 14: 25). بهپیروی از تعالیم مسیح، پولس کلیسا را بهعنوان لذت بردن از بهرهآوری ایمان آن، نه بر روی زمین، بلکه در آسمان ارائه میکند (فیلپیان 3: 20). همچنین در ديگر رسالهها، روند تعلیم امید زمینی نیست؛ بلکه امید به شادی کامل در آسمان است (اول قرنتیان 15؛ لوییس، 1927م، ص472).
4-2. بررسی پلیدی و تحت سیطرة قدرتهای شیطانی بودن جهان
این مبنا که جهان، پلید، شریر و تحت سیطرة حاکمان شیطانی است، بدبینانهترین نگاه به جهان است: اول آنکه مسیحیت بهطورکلی در بسیاری از مباحث و از جمله در این بحث، متأثر از آموزههای گنوسيگری (Gnostism) است، که از یک قرن قبل از ظهور مسیحیت در جهان یونانی ـ رومی وجود داشت. گنوسیها جهان را شریر ميدانند که فساد، زشتی، ظلمت، خشونت و غیره در آن حکمرانی میکند. پولس با آمیختن آموزههای گنوسی
با باورهای یهودی خویش، الهیات جدیدی بهوجود آورد (دورانت، 1371، ج3، ص689-707؛ ایلخانی، 1374، ص16-25؛ همو، 1380، ص73-75). پولس جهان را طبق این نگاه معرفي ميكند: «(مسیح) خود را براي گناهان ما داد تا ما را از اين عالم حاضر شرير بهحسب ارادة خدا و پدر ما خلاصي بخشد» (غلاطیان 1: 4؛ ر.ک: آزاديان، 1389، ص76؛ دینپناه، 1395، ص43).
دوم آنکه چنین تفسیری از نظام جهان آفرينش، تفسیری نادرست است؛ زیرا به دلایل عقلي ثابت شده است كه نظام عالم، بهترين و استوارترين نظام است، كه جلوهای از علم ذاتي خداست و ضعف و نارسايي بدان راهي ندارد. در تبيين اين مسئله چنین آمده است: عوالم هستي در يك حصر عقلي بر سه قسم است؛ زيرا هستی و وجود شيء از دو حال بيرون نيست: يا دارای قوه و استعداد است؛ يعني بهگونهاي است كه همة كمالات ممكنالحصول از آغاز وجودش برايش حاصل نيست؛ بلكه بر اثر حركت جوهري و عرضي بهتدريج به آن كمالات دست مييابد. اين قسم «عالم ماده» است. يا آن وجود بهگونهاي است كه دارای فعلیت تام است و هیچ جهت قوه و استعداد در آن یافت نمیشود؛ یعنی همة كمالات ممكنالحصول را در آغاز آفرينشش داراست؛ از اينرو امكان ندارد كمالي را نداشته باشد و سپس آن را بهدست آورد. اين قسم خود بر دو قسم است: يا آن وجود، مجرد از ماده است، اما آثار ماده را مانند كيف، كمّ، شکل و ديگر اعراضي كه به جسم مادي ملحق ميشود، واجد است؛ كه به اين قسم «عالم مثال» گفته ميشود، که واسطه و برزخ میان مجرد محض و مادی صرف است؛ يا اينكه هم از ماده و هم از آثار ماده مبرّا و مجرد است، كه اين قسم «عالم عقل» را تشكيل ميدهد.
این سه عالم، از جهت شدت و ضعف وجود، بر يكديگر ترتّب طولي دارند و این ترتب از رابطة عليت و معلوليت ميان آنها ناشي ميشود. مرتبة وجود عقلي، برترين مراتب وجود امكاني و نزديكترين آن به واجب تعالي است؛ چراكه مستقيماً و بدون واسطه، معلولِ واجب تعالي است و خودش واسطه در آفرينش عالم مادون، يعني عالم مثال است. مرتبة عالم مثال، جلوه و معلول عالم عقل، و خودش علت براي مرتبة ماده و ماديات است. از اينرو، نظام عقلي نيكوترين نظام ممكن و استوارترين آن است و در مرتبة بعد، نظام مثالي قرار دارد كه ساية نظام عقلي است و بهدنبال آن، نظام مادي است كه ساية عالم مثال ميباشد. در نتيجه، نظام فراگير عالم، نيكوترين نظام ممكن و استوارترين آن است (ر.ک: افلوطین، 1413، ص146؛ ابنسینا، 1375، ص126؛ صدرالمتألهین، 1363، ص88؛ طباطبایی، 1385، مرحلة 12، فصل 17). حاصل آنکه عالم ماده ازآنجاکه جلوه و شعاعی از عالم بالاتر است، تمام کمالات لازم در آن مرتبه را دارد و اگر نقص یا کمبودی در عالم ماده وجود دارد، از آنروست که این عالم، معلولِ عالم عقل است و طبعاً معلول، ضعیفتر از علت خواهد بود. رفع این ضعف امکان ندارد؛ زیرا این نقص و محدودیت، لازمة وجود مرتبة عالم مادی است و اگر این ضعفها نباشد، این عالم همان عالم عقلی خواهد بود، نه عالم ماده. پس یا عالم ماده از اساس نباید ایجاد شود، که این با فیاضیت خداوند سازگار نیست؛ و اگر باید ایجاد شود، در این صورت، نقص و کمبود در آن، اجتنابناپذیر است.
5-2. بررسی تدبیرگرایی
یکی دیگر از آن مبانی، اندیشة تدبیرگرایی است. مخالفان تدبیرگرایی در میان کاتولیکهای رومی، ارتدوکس شرقی و پروتستانها، تدبیرگرایی را بهعنوان روششناسی تفسیر به دلایل مختلف رد میکنند. برای مثال، تدبیرگرایی یک فلسفة تاریخ را بهوجود میآورد که باعث میشود نه کلیسا، بلکه اسرائیل مرکز تاریخ جهان باشد. در کتاب مقدس، صلیب مسیح نقطة عطف و محوری تاریخ است؛ اما تدبیرگرایی توجه خود را بر تأسیس وعدة ابراهیم در فلسطین، بهعنوان نقطة محوری جهان، متمرکز کرده است (سربرگ، 1968م، ص20).
گروههای مسيحي در نقد تدبيرگرايي میگویند که آن بر اساس تعليم كتاب مقدس نيست. چنانكه پیش از این گذشت، اسكوفيلد تاريخ را به دورههاي مختلف تقسيم و هركدام را با عنوان خاصي، مانند دورة وجدان، دورة فيض و غیره نامگذاري ميكند. مسيحيان در رد اين ادعا ميگويند كه دورههاي هفتگانة اسكوفيلد، تقسيم درستي نيست؛ زیرا این تقسیم در کتاب مقدس وجود ندارد. برای مثال، اسکوفیلد زندگی و رسالت عیسی را برای یهودیان و در چهارچوب «دورة شریعت» قرار ميدهد و اظهار میدارد که دورة ششم، یعنی فیض، صرفاً با مرگ و رستاخیز دوبارة مسیح آغاز میشود. وي معتقد بود اناجیل اساساً برای یهودیان بود و از اینرو هیچ ربطی به کلیسا ندارد. بهعقیدة او، موعظة مسیح بر روی کوه، «شریعت» است، نه «فیض»... و لذا اصول مربوط به آموزة فیض، کلیسا و جایگاه و سرنوشت آن را باید در رسالههای پولس و حورایون جست، نه در اناجیل. بنابر این نظر اسکوفیلد، دعاهای مسیح (ر.ک: متی 6: 11-13) شامل حال کلیسا نمیشود؛ زیرا آن «اساس شرعی» است. این از سخنان شگفتانگیز اسکوفیلد است که یک مرز بديهي میان عهد عتیق و عهد جدید را نادیده میگیرد. در متّی دربارة پیامبران عهد عتیق آمده است: «جميع انبيا و تورات تا يحيي، اِخبار (از وقایع آینده) مينمودند» (11: 13) و در مرقس نیز صریحاً مسیح را از پیامبران عهد عتیق جدا کرده و اینگونه آمده است: «ابتداي انجيل عيسي مسيح پسر خدا» (1: 1). پس تدبیرگرایی بر قرائت نادرست از کتاب مقدس مبتنی است (سایزر، 1386، ص240-241).
افزون براین، مراحل هفتگانة داربی و اسکوفیلد از تاريخ، غيرنظاممندند و كاملاً باهم تداخل دارند. برای مثال، این تفسير، محبت و فیض همهجانبة خداوند به بشريت در همة دورههاي تاريخ را رد ميكند؛ زیرا تدبيرگرايان قائلاند كه دورة خاصي بهنام دورة فيض هست و فيض و لطف خداوند پيش از آن در زمين جايي ندارد و صرفاً پس از مرگ مسیح آغاز میشود. حال آنکه هيچكس در هيچ دوره و مرحلهای نميتواند بدون فيض و لطف خدا نجات يابد. پس فیض در دورههای عهد، شریعت و غیره نیز وجود داشت؛ یا اینکه حضرت آدم در پیش از هبوط نيز خودآگاهي و وجدان داشت؛ زيرا پس از نافرماني خدا، خود را پنهان كرد (پیدایش 3: 7-8).
نتیجهگیری
در باور مسیحیت صهیونیستی، انسانها بهدلیل برخورداری از گناه ذاتی، اهل خشونتاند و اساساً توانایی و شایستگی ایجاد صلح جهانی را ندارند. از اینرو صلح جهانی تنها در سایة مسیح و ملکوت هزارسالة او امکانپذیر خواهد بود.
مبانی و خاستگاه آموزة صلح جهانی در مسیحیت صهیونیستی عبارتاند از: پیشگوییهای انبیا در کتاب مقدس؛ مکاشفة خاص و حقیقی خدا در مسیح؛ هزارهگرایی؛ مسیحاگرایی؛ تدبیرگرایی؛ پلیدی و تحت سیطرة قدرتهای شیطانی بودن جهان؛ تعالیم صریح مسیح و رسولان دربارة صلح و نکوهشِ خشم.
از میان این مبانی، دعوت مسیح و رسولان به صلح و عدم خشونت، و بازگشت مسیح در آخرالزمان و نقش ایشان در تحقق صلح جهانی، درستاند. البته دربارة بازگشت مسیح، میتوان بر اساس دیگر متون ادیانی، تفسیر دیگری ارائه داد.
برابری و برادری نژاد بشر از جهاتی چون خدای واحد، پدر و مادر ِواحد (آدم و حوا) و پیشوای واحد (مسیح)، میتواند از مبانی کتاب مقدسیِ صلح جهانی بهشمار آید، که مسیحیت صهیونیستی به این اصل پایبند نبوده است و حتی ذکری از آن به میان نمیآورد و بهجای آن معتقد است كه مسیح فقط اسرائیل و ملتهای یهودی را «برادران من» میخواند.
ديگر مبانی بیانشده دارای اشکالات عقلی و کتاب مقدسی است. در مبنای پیشگوییهای انبیا، تفسیر و فرمولبندی مسیحیت صهیونیستی از آن، با تفسیر و فرمولبندی سنتی یهود از آن تعارض اساسی دارد. فقرات مربوط به پیشگویی دربارة آینده در عهدین نیز صرفاً در مقام اِخبار از امور و رخدادهای حتمی آخرالزمانی هستند، نه در مقام صدور حکم تشریعی و تکلیف.
در مبنای مکاشفة حقیقی خدا در مسیح، تجسد خدا در مسیح و نیز مسئلة گناه ذاتی انسانها نیز از لحاظ عقلی دارای خدشههای بیپاسخ است. پلید، شریر و تحت سیطرة حاکمان شیطانی بودن جهان نیز بدبینانهترین نگاه به جهان است، که از لحاظ فلسفی و عقلی قابل پذیرش نیست.
دو مبنای هزارهگرایی و تدبیرگرایی نیز در میان دیگر گروههای مسیحی، مانند کاتولیکهای رومی، ارتدوکس شرقی و برخی پروتستانها، مخالفهای جدی دارد. این گروهها بر اساس فقرات کتاب مقدس و نیز روش تفسیری آن، به نقد این دو مبنا پرداختند.
- اُ.گریدی، جوان، 1377، مسیحیت و بدعتها، ترجمه عبدالرحیم سلیمانی، قم، طه.
- ابنسینا، ابوعلی، 1375، الاشارات و التنبیهات، قم، البلاغه.
- اپستاین، ایزیدور، 1385، یهودیت، بررسی تاریخی، ترجمه بهزاد سالکی، تهران، حکمت و فلسفة ایران.
- استيد، کريستوفر، 1380، فلسفه در مسيحيت باستان، ترجمه عبدالرحیم سلیمانی، قم، مطالعات ادیان و مذاهب.
- افلوطین، 1413، اثولوجیا، قم، بیدار.
- انسالامیرکانی، جَیْمس، 1888م، نظام التعلیم فی علم اللاهوت القویم، بیروت، امیرکان.
- ایلخانی، محمد، 1374، «مذهب گنوسی»، معارف، شماره34 و35، ص16-31.
- ـــــ ، 1380، متافیزیک بوئتیوس (بحثی در فلسفه و کلام مسیحی)، تهران، الهام.
- آزاديان، مصطفي، 1389، «ثنويگري در آيين گنوسي و نقد آن»، معرفت ادیان، ش4، ص57-82.
- آگوستین، 1391، شهر خدا، ترجمه حسین توفیقی، قم، دانشگاه ادیان و مذاهب.
- چایدستر، دیوید، 1380، شور جاودانگی، ترجمه غلامحسین توکلی، قم، مطالعات ادیان و مذاهب.
- خاچیکی، سارو، 1982، اصول مسیحیت، چ دوم، تهران، حیات ابدی.
- دورانت، ویل، 1371، تاریخ تمدن، ترجمه حمید عنایت و دیگران، چ سوم، تهران، انقلاب اسلامی.
- دینپناه، حسن، 1395، «سرچشمههای یونانی ـ رومیِ محتوا و ساختار شاخصترین آموزههای مسیحی»، معرفت ادیان، ش28، ص29-48.
- راستن، لئو، 1385، فرهنگ تحلیلی مذاهب آمریکایی، ترجمه محمد بقایی، چ دوم، تهران، حکمت.
- سایزر، استیون، 1386، صهیونیسم مسیحی نقشة راه به سوی آرمگدون، ترجمه حمید بخشنده و قدسیه جوانمرد، قم، طه.
- شاله، فلیسین، 1346، تاریخ مختصر ادیان بزرگ، ترجمه منوچهر خدایار، تهران، دانشگاه تهران.
- صادقنیا، مهراب، 1388، «گونهشناسی اندیشه منجی موعود در مسیحیت»، گونهشناسی اندیشه منجی موعود در ادیان (مجموعه مقالات)، قم، دانشگاه ادیان و مذاهب.
- صدرالمتألهین، 1363، مفاتیحالغیب، تهران، مؤسسه تحقیقات فرهنگی.
- طباطبایی، محمدحسین، 1385، نهایة الحکمه، تصحیح غلامرضا فیاضی، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خمینی.
- عزیز، فهیم، 1392، دانش تفسیر در سنت یهودی ـ مسیحی، ترجمه علی نجفینژاد، قم، دانشگاه مفید.
- فنائی اشکوری، محمد، 1374، معرفتشناسی دینی، تهران، برگ.
- كهن، ا.، 1350، گنجينهاي از تلمود، ترجمه اميرفريدون گرگاني، تهران، زیبا.
- لين، توني، 1380، تاريخ تفکر مسيحي، ترجمه روبرت آسریان، تهران، فرزان.
- ماضی، محمد، 1381، سیاست و دیانت در اسرائیل، ترجمه سیدغلامرضا تهامی، تهران، سنا.
- مسیری، عبدالوهاب، 1374، صهیونیسم، ترجمه لواء رودباری، تهران، وزارت امور خارجه.
- ـــــ ، 1382، دایرةالمعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، ترجمه مؤسسه فرهنگی مطالعات و پژوهشهای تاریخ خاورمیانه، تهران، دبیرخانة کنفرانس بینالمللی حمایت از فلسطین.
- مکگراث، آلیستر، 1392، درسنامة الهیات مسیحی، ترجمه بهروز حدادی (بخش نخست)، قم، دانشگاه ادیان و مذاهب.
- نجیری، محمود، 1384، آرمگدون، نبرد آخرالزمان به روایت مسیحیان صهیونیست، ترجمه قبس زعفرانی و رضا عباسپور، تهران، هلال.
- والتر، سی.کامبرا، 1379، فلسفه تاریخ در کتاب مقدس، ترجمه معصومه نورمحمدی، تهران، هونام.
- ویور، مریجو، 1381، درآمدی به مسیحیت، ترجمه حسن قنبری، قم، دانشگاه ادیان و مذاهب.
- هالسل، گریس، 1384الف، تدارک جنگ بزرگ، ترجمه خسرو اسدی، چ دوم، تهران، رسا.
- ـــــ ، 1384ب، یدالله: چرا ایالات متحده برای اسراییل از منافع خویش میگذرد؟، ترجمه قبس زعفرانی، تهران، هلال.
- هلال، رضا، 1383الف، مسیح یهودی و فرجام جهان، ترجمه قبس زعفرانی، تهران، هلال.
- ـــــ ، 1383ب، مسیحیت صهیونیست و بنیادگرایی آمریکا، ترجمه علی جنتی، قم، دانشگاه ادیان و مذاهب.
- هوردِرن، ویلیام، 1368، راهنمای الهیات پروتستان، ترجمه طاطهوس میکائلیان، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی.
- هینلز، جان راسل، 1386، فرهنگ ادیان جهان، گروه مترجمان، قم، مطالعات ادیان و مذاهب.
- Delcor, Mathias, 1989, “The Apocrypha and Pseudepigrapha of the Hellenistic Period”, The Cambridge History of Judaism, W. D. Davies & Louis Finkelstein(eds), New York.
- Doniger, Wendy, 2006, Revelation To John in Britannica Encyclopaedia Of World Religions, published by Encyclopaedia Britannica, Inc., London.
- Flinn, Frank K., 2006, Encyclopedia of Catholicism, New York, Facts On File, Inc.
- Flusser, David, 2007, Apocalypse in: Encycolopedia judaica, Jerusalem: Keter PUBLISHING HOUSE LtD.
- Graebner, Theodore, 1946, A Dictionary of Bible Topics (Grand Rapids: Zondervan Publishing House).
- Harding, Susan Friend, 2000, The Book of Jerry Falwell. Princeton: Princeton University Press
- Hick, John, 1973, God And Universe Of Faith, London, The Macmillan Press.
- _____ , 1985, Problems of Religious Pluralism, New York: st. Martin s Press.
- _____ , 1993, Disputed Questions In Theology Of Religion, New, Haven, Yale University Press.
- Jarmila, Drozdikova, 2007, "History of the Future", Asian and African Studies, 16, p81-101, Záhrebská 6, 05811 Bratislava, Slovakia.
- Jensen, J., 2003, Revelation, Concept of (In the Bible) in New Catholic Encyclopedia, New york, Published by Gale.
- Lindsey, Hal.1990, The Late Great Planet Earth, New York, London. Sydney, Auckland, Bantam Books.
- _____ , 1973, There's A New World Coming, A Prophetic Odyssey, (Santa Ana, California, Vision House.
- Lipinski, Edward, 1945, Revelation in: Encycolopedia judaica, Jerusalem: Keter PUBLISHING HOUSE LtD.
- Louis Concordia, 1927, "Millennium," The Concordia Cyclopedia (St. Louis Concordia Publishing House).
- Milligan, W.W., 1903, "The Book of Revelation," in The Expositor's Bible (New York: A. C. Armstrong and Son).
- The Scofield Study Bible, 2002, New King James Version, Published by Oxford University Press, Inc, New York.
- Porkin, Richard H. And Weiner, Gordon M., 1994, Jewish Christians And Christion Jews, From the Renaissance to the Enlightenment, Dordrecht, Kluwer Academic Publishers.
- Ringgren, Helmer, 1986, “Messianism: an Overview”, in Encyclopedia of Religion, Ed by: Mircea Eliade, New York, Macmillan publishing company.
- Schwartz, Hillel, 1986, "Millenarianism: an Overview", Encyclopaedia of Religion, Mircea Eliade(ed.), New york: Macmillan.
- Spector, Stephen, 2009, Evangelicals and Israel, The Story of American Christian Zionism. Oxford: Oxford University Press.
- Steiner, Kristian, 2013, War and Peace Theology in German and Swedish Christian Zionism, ID: International Dialogue, A Multidisciplinary Journal of World Affairs 3: p38–76.
- Steiner, Kristian and Lundberg, Anders, 2015, Peace and End Time Expectations in Christian Zionism, A Qualitative Analysis of Swedish Christian Zionist Movements, Nordic Journal of Religion and Society, 28 (2): p117–136.
- Surburg, Raymond F. 1968, "The New Scofield Reference Bible", magazine The Springfielder, Publisher:[Springfield, Ill., Concordia Theological Seminary], Lutheran Church--Missouri Synod.; Concordia Theological Seminary.
- Weber, Timothy P, 2004, On the Road to Armageddon, How Evangelicals Became Israel’s Best Friend, Grand Rapids, MI: Baker Academics.