معنا و ماهيت كليساي كاتوليك
سال دوم، شماره اول، زمستان 1389، ص 131 ـ 152
Ma'rifat-i Adyān, Vol.2. No.1, Winter 2011
محمدحسين طاهري*
چكيده
كليساي كاتوليك كه امروزه خود را آيينة تمام نماي مذهب كاتوليك رومي و حتي مسيحيت راستين ميداند، با تأسيس نهاد كليسا، همه امور مربوط به فرقة كاتوليك را برعهده دارد. پاپ، كه در رأس تشكيلات كليسايي قرار دارد و خود را وارث سلسله مراتب روحاني مسيحي ميداند، به پطرس وصي عيسي و از طريق او به مسيح كه خداست، ميرسد. اين نوشتار با رويكرد تحليلي و توصيفي تلاش ميكند تا معنا و ماهيت كليساي كاتوليك را بيان كند و در ميان معاني متعدد، معناي مورد اعتماد كاتوليكها را تبيين نمايد. ابتدا به معنا و ماهيت كليسا و سپس، به معنا و ماهيت كاتوليك اشاره ميشود. بديهي است با درك درست از ماهيت كليساي كاتوليك، ميتوان به مطالعه پيرامون آن پرداخت و در تحقيقات علمي و بررسيهاي تطبيقي داوري درست ارائه داد.
كليد واژهها: مسيحيت، ماهيت، كليسا، كاتوليك، مسيح، پطرس، پاپ.
مقدمه
كليساي كاتوليك با قدمتي دوهزار ساله مدعي است كه بهترين تبيين از حضور خدا در جهان را در قالب كتاب مقدس و مسيح، كه خداي متجسد است، ارائه ميدهد. تأسيس بزرگترين نهاد ديني در تاريخ و توجه خاص به سرسلسلة اين نهاد و رساندن اين سلسله به مسيح(ع)، سبب نوعي حجيت براي اين كليسا شده است. آنان دين خود را جهاني و جامع ميدانند و خود را موظف به تبليغ اين دين، بر اساس ماهيت جهاني آن ميدانند. كليديترين جملة كتاب مقدس، كه به نقل از عيسي مسيح(ع) دربارة كليسا گفته شده است، عبارت است از: «و من نيز تو را ميگويم كه تويي پطرس و بر اين صخره كليساي خود را بنا ميكنم و ابواب جهنم بر آن استيلا نخواهد يافت...».1 و همچنين عبارتِ «پس رفته همة امتها را شاگرد سازيد و ايشان را به اسمِ ابّ و ابن و روح القدس تعميد دهيد * و ايشان را تعليم دهيد كه همة اموري را كه به شما حكم كردهام حفظ كنند. و اينك من هر روزه تا انقضاي عالم همراه شما ميباشم».2 بر همين اساس، امروزه نهاد كليسا شكل گرفته است. اساساً كليسا بدون رسيدن به سلسلة آبا و پطرس هيچگونه حجيتي ندارد و هدفش تبشير در سراسر جهان است. اين نوشتار به اختصار، ابتدا به معنا و ماهيت كليسا و سپس، به معنا و ماهيت كاتوليك، بر اساس ديدگاه مورد قبول كليساي كاتوليك ميپردازد؛ موضوعي كه تاكنون كمتر به آن پرداخته شده است. و تلاش شده است تا با مراجعه به منابع اصلي كاتوليكي، فهم صحيح از ديدگاه آنان ارائه شود تا زمينهاي براي تحقيقات و مطالعات بعدي در باب مسيحيت يا مطالعات تطبيقي بينالادياني فراهم گردد.
معنا و ماهيت «كليسا»
كليسا داراي معاني متعدد بوده و براي اشخاص مختلف، داراي مفاهيم گوناگون است. در عباراتي مانند: «بياييد به كليسا برويم»؛ «من در كليسا بزرگ شدهام»؛ «كليسا بايد در اين زمينه قدمي بردارد»؛ «ما به كليساي فلان كشيش ميرويم»؛ «كليسا سطح اخلاقي جامعه را بالا ميبرد» و «نقاشيهاي بسياري در كليسا وجود دارد» و مانند آن، «كليسا» در هركدام، به معنايي گرفته شده است. معناي كليسا مبهم و غيرمعين است. از اينرو، بايد به اين پرسش پاسخ داد كه «كليسا» واقعاً به چه معناست؟ و «ماهيت كليسا» چيست؟
شايد عدهاي كليسا را همان ساختمان فيزيكي، كه در شهر يا روستا وجود دارد، بدانند. برخي نيز كليسا را فقط ساختمان ندانند، بلكه وجود آن را مستلزم وجود افراد و فعاليتهايي بدانند كه در آن انجام ميشود. از اينرو، به اعتقاد آنان كليسا مركزي است براي انجام امور مذهبي كه در كنار آن، فرصتي براي استفاده كردن از ديگران نيز وجود دارد؛ آنان وجوهي را به نام حق عضويت در آن ميپردازند. شايد برخي نيز كليسا را عبارت از كمك به نيازمندان و بيچارگان و كساني كه از تعليم و تربيت محرومند، بدانند؛ يعني كليسا انجمني براي خدمات اجتماعي است. عدهاي نيز معتقدند كليسا عبارت است از: جماعتي كه هر هفته براي شنيدن سخنان سخنرانان بزرگ جمع ميشوند و از موعظههاي آنان بهرهمند ميشوند. احتمالاً برخي نيز كليسا را درمانگاه مذهبي ميدانند، و جمعي نيز كليسا را اجتماعي براي تعليم و تربيت اخلاقي ميدانند. عدهاي هم كليسا را يادگاري از يك واقعة بزرگ تاريخي ميدانند كه هدف آن، حفظ خاطرة عيسي و دوران اولية مسيحيت است.3
همه اين معاني به نوعي درست است. اما كدام معنا درستتر و بهتر است. بدين منظور، ابتدا بايد ديد كه كتاب مقدس چه معنايي را از «كليسا» اراده كرده است؟
واژة «كليسا» از واژة يوناني Ek-kalein و لغت لاتين Ecclesia، به معناي يك جمعيت و انجمن و يا يك اجتماعي است كه اغلب داراي هدفي ديني هستند؛ يعني اجتماع انسانهايي كه فراخوانده شده و با يكديگر جمع شدهاند. در ترجمة يوناني عهد عتيق، واژة «كليسا» Ekklesia)) در ابتدا براي اجتماع مردمي است كه از سوي خدا انتخاب شده بودند، به ويژه براي آن جماعت كوه سينا كه در آن بنياسرائيل قانون را از خدا دريافت كرد و از سوي خدا به مثابة قوم مقدس، برگزيده شد. در عهد جديد نيز اين واژه براي مردمي به كار رفته است كه خدا آنها را براي خدمت مخصوصي فرا خوانده است. پولس نيز مؤمنان مسيحي را قوم برگزيده ناميد. اين مردم خانوادة روحاني خدا را تشكيل ميدهند و رابطهاي كه بين اعضاي اين خانواده وجود دارد، به وسيلة روح القدس و بر اساس كفارة مسيح به وجود آمده است؛ يعني جماعتي كه توسط ايمان به مسيح نجات يافته بود.4 در واقع، از زمانهاي اوليه تاكنون كليسا، انجمن دوستي كساني بوده كه به مسيح اعتقاد داشتهاند. انجمن دوستي كساني كه خود را متعهد به شخص و هدف مسيح دانسته و آن را ماية اميدواري همة مردان و زنان ميدانند و هنوز نيز چنين است.5
واژة آلماني Kirche و انگليسي Church (به معناي كليسا)، مشتق از واژة Kyriake يوناني به معناي وابستگي به Kyrios (خداوندLord) و به معناي خانه يا جامعة خداوند است. در زبانهاي رومي نيز واژههاي Eglise, Chiesea, Iglesia, Ecclesia يا مشتق از واژة يوناني Ekklesia است كه در عهد جديد نيز به كار رفته است و يا مشتق از واژة عبري قاهال (Qahal)، به معناي مجمع (جمعيت خدا) است.6 تمام واژههاي معادل كليسا مانند Kyriake در يوناني، Church در انگليسي، Kirche در آلماني، به معناي آنچه متعلق به پروردگار است7 ترجمه شدهاند.8
كلمة «كليسا» در عهد جديد، 115 بار به كار رفته و داراي معاني مختلفي است. در كتاب مقدس، واژة «كليسا» به مثابة اموري مختلف معرفي شده است كه برخي از مهمترين آن عبارت است از:9
1. به مثابة قوم خدا10 و شراكت ايمانداران نجات يافته به وسيلة مرگ مسيح؛11
2. قوم خوانده شده از دنيا (از واژة يوناني Ekkaleo) و دعوت شده به ملكوت خداست؛ يعني كليسا در طبيعت، خود جدايي از دنيا دارد تا مقبول خدا شود و پاداش بگيرد.12
3. هيكل خدا و روحالقدس است.13
4. بدن مسيح است. [14
5. عروس مسيح است.15البته اين تشبيه، نشانگر وفاداري كليسا به مسيح و محبت مسيح به كليسا است؛
6. مشاركتي روحاني است؛16و17 يعني همان سكونت روح؛ يگانگي روح؛ محبت و مراقبت از يكديگر.18
8. ارتش يا جنگاوري است كه با شمشير و قدرت روح، در جنگ روحاني شركت ميكند.21
9. پايه و اساس حقيقت است. از اينرو، بايد با اغتشاش كنندگان و معلمان كاذب مبارزه كند.22
10. قومي با اميد به آينده است كه بر بازگشت مسيح متمركز است.23
11. مريي و نامريي است؛ مراد از نامريي، مسيحيان واقعي است كه به وسيلة ايماني زنده و پويا با مسيح متحد شده و مراد از مريي اجتماعات محلي ايمانداران وفادار و همچنين مسيحيان كاذب و لغزش خوردگان است.24
بنابراين، در عهد جديد ابتدا اين واژه اختصاص به قوم خدا در مسيح دارد كه به مثابة شهروندان ملكوت خدا25 و براي پرستش خدا جمع شدهاند. البته به معناي بدن مسيح و همچنين به معناي محل عبادت روحالقدس نيز بيان شده است.26
واژة «كليسا» هم بر كليساي محلي27 و هم بر كليساي جهاني28 اطلاق ميشود.29 كليساي محلي: يعني جماعتي از مؤمنان، كه براي پرستش در محلي خاص جمع ميشوند. اين كليسا نيز بايد داراي تمام شرايط يك كليساي واقعي و جامع باشد؛ زيرا چنين كليسايي در واقع بدن مسيح در مكاني معين است. از اينرو، پولس ميگفت: «كليساي خدا كه در قرنتس است»30؛ و «سلام پولس بر كليساي تسالونيكي».31
كليساي جهاني يا جامع: يعني تمام مؤمنان مسيحي بدون در نظر گرفتن زمان و مكان. از اينرو، تمام فرقههاي مسيحي، كه از مؤمنان واقعي تشكيل يافتهاند، قسمتي از اين كليساي جامع هستند؛ زيرا با بدن مسيح متحد شدهاند. كليسا تنها از مردم يك ملت نيست، بلكه مردم تمام ملتها، كليسا را تشكيل ميدهند. در عهد جديد،32 آمده است: «پس ديگر هيچ تفاوتي ميان يهودي و غيريهودي، برده و آزاد، مرد و زن وجود ندارد؛ زيرا همة شما در اتحاد با مسيح عيسي يك هستيد».33
در واقع، واژة «كليسا» در كاربرد مسيحي خود براي اجتماع مربوط به مراسم نماز (عشاء رباني) تعيين شده است. اما براي اجتماعهاي محلي ويا اجتماعهاي جهاني مؤمنان نيز به كار ميرود. اين سه معنا از يكديگر جداناپذيرند؛ يعني كليسا عبارت است از: مردمي كه خدا آنان را از سراسر جهان جمع كرده است. همچنين كليسا در اجتماعهاي محلي نيز وجود دارد و مراسم نماز، به ويژه عشاء رباني را برپا ميكند. كليسا حيات خود را از كلمه و بدن مسيح ميگيرد. بنابراين، خود تبديل به بدن مسيح ميشود.34
همچنين كليساي كاتوليك معتقد است كليسا، مقدس است و بايد به كليساي مقدس ايمان آورد. در اعتقادنامه رسولان، كه از اولين اعتقادنامهها در مسيحيت است، تصريح شده است كه «من به كليساي مقدس كاتوليك اعتقاد دارم».35 نيز در بند 748 اعتقادنامه رسمي كليساي كاتوليك (كتگيزم) و همچنين در نظامنامه دگماهاي كليسا مصوب 21 نوامبر 1964 در شوراي واتيكاني دو، كه به Lumen Gentium معروف است، در بند اول آن به استناد مرقس 16: 15 تصريح شده كه مسيح نور انسانيت است كه با روح القدس متحد شده و پيام خود را از طريق انجيل، به تمام مخلوقات اعلام كرده است و الان نور مسيح از طريق كليسا ساطع است.36
همچنين در بند 19 فصل سوم بحث كليسا، در مصوبات شوراي واتيكاني دو تصريح شده است كه ماهيت كليسا، ماهيتي الاهي و جهاني است. در اين بند آمده است:
خداوند عيسي در عين حال كه به پدر دعا ميكرد، عدهاي را نيز به سمت خود فراميخواند؛ همان دوازده نفري كه او برگزيد تا با او باشند و آنان را فرستاد تا ملكوت خدا را اعلام كنند.37 او اين رسولان را38 به شكل يك جمع يا گروه منظم پايه گذاري كرد و پطرس را از ميان آنان برگزيد و در رأس آنان قرار داد.39 او آنان را ابتدا به سوي بنياسرائيل و سپس به سوي تمام ملل فرستاد،40 تا آنكه تمام ملل را به مثابة شريك قدرتش، شاگرد وي ساخته و آنان را تقديس و راهبري نمايند.41 آنان به اين ترتيب كليساي او را انتشار دادند و با خدمت به آن تحت هدايت خدا، هر روزه حتي تا پايان جهان آن را شباني خواهند نمود.42 رسولان در روز پنطيكاست، حسب وعدة الاهي كه گفت: «چون روح القدس بر شما آيد، قوت خواهيد يافت و شاهد من خواهيد بود، در اورشليم و تمامي يهوديه و سامره و تا اقصاي جهان»،43 به طور كامل، در اين رسالت، استوار گشتند.44 رسولان با اعلام انجيل در همه جا،45 كه تحت نفوذ روح القدس توسط شنوندگان پذيرفته ميشد، كليساي جهاني را كه خداوند عيسي بر رسولان قرار داد و بنيان آن را بر پطرس قرار داد، گردآورند كه خود عيسي مسيح در رأس ايشان همواره سنگ زاوية آن است46.47
در دريافت مسيحيان راست كيش از مسيحيت، به نظر ميرسد كه به زمين آمدن مسيح موضوعي محوري باشد؛ براي اينكه او به زمين ميآيد تا كليسايي جهاني بنا كند تا براي هميشه تداوم داشته باشد و تعليماتش همه زمانها و مكانها و همه اوضاع و احوال انسانها را در برگيرد. بدون تشكيل اين كليسا، آمدن مسيح بيهوده بوده و در نتيجه، پاسداري از تداوم آن بايد مهمترين وظيفه در اين جهان باشد. اين ديدگاه، در قرن دوم توسط ايرنئوس نخستين، الهيدان بزرگ لاتين مطرح شد و عليه گنوسيها به كار رفت و حتي براي حفظ كليساي جهاني، آگوستين در قرن پنجم كاربرد زور عليه دشمنان و دوناتيان48 را، كه گروهي از مسيحيان بومي آفريقا در الجزاير امروزي بودند و از نفوذ رو به رشد كليساي روم در شمال آفريقا ناخشنود بودند، مجاز شمرد. دولت تئودوسيوس، دوناتيان را از عبادت كردن منع كرد و دستور مصادرة اموال و تبعيد آنان را داد تا همه به كليساي اصلي بازگردند. دولت تنها كليساي كاتوليك را، كه به قول آگوستين مادر همه مؤمنان بود، به رسميت ميشناخت.49
آنان معتقد بودند براي اينكه نهادي كه در اين جهان كار ميكند بتواند نقش خود را ايفا كند، بايد سياست هم در كارش باشد و اين سازمان بايد اداره شود. مجرياني انساني نيز خطا خواهند كرد. از اينرو، دورههايي از خطا و حتي فساد پيش ميآيد. اما براي كساني كه معتقد به كليسايي هستند كه تأسيس الاهي دارد و او به تداوم آن دستور داده است، اين خطاها اهميت اساسي ندارد.50
بحث قداست و حجيت كليسا نيز از مباحث مهمي است كه همواره در تاريخ وجود داشته است. اينكه كليسا امري بشري است يا الاهي و اگر الاهي است، چه كساني حق ورود به اين مجموعه را دارند، از جمله مباحث مورد اختلاف ميان مسيحيان بود. از براي نمونه، دوناتيان معتقد بودند كه كليسا مجموعهاي از قديسان است و گناهكاران در آن جايي ندارند. اين امر در دورة تعقيب و آزار مسيحيان در اوايل قرن چهارم و قبل از تغيير آيين كنستانتين در 313م.، اهميت به سزايي داشت. بسياري در اين دوران، با تسليم كتاب مقدسِ خود به مقامات رومي، از ديد دوناتيان خائن تلقي ميشدند. دوناتيان خواستار طرد آنان از كليسا بودند. آنان حتي تعميدها و انتصابات اسقفان و كشيشان را، به دليلي آلوده بودن به گناه، نامعتبر ميدانستند. اما از سوي ديگر، آگوستين به گونهاي متفاوت ميانديشيد. وي كليسا را مجموعهاي مركب از قديسان و گنهكاران ميدانست و معتقد بود كه اعتبار مراسم و موعظة كليسا، به قداستِ اجراكنندگان آن بستگي ندارد، بلكه به شخص عيسي مسيح متكي است. بيارزش بودن شخص اجرا كننده، آسيبي به اعتبار آيينهاي مقدس وارد نميكند. اين ديدگاه به سرعت به معياري در كليسا تبديل شد و تأثير عميقي بر تفكر مسيحي دربارة ماهيت كليسا و مجريان آن گذاشت.51
البته اين بحث نيز مطرح است كه اساساً عيساي ناصري، هرگز سخني از بناي كليسا به ميان نياورده است. اساساً عيسي، كسي را نه به كليسا و نه به خود، بلكه همه را به ملكوت الاهي دعوت كرد. عيسي واعظي قوي و همزمان شفادهندهاي پرجذبه براي روح و بدن بود. همچنين پيامبري تحريك كننده بود كه خود را منتقدِ معبد نشان داد. اين ديگران بودند كه او را مسيحا معرفي كردند. وي در مدت كوتاه فعاليتش، كه كمتر از سه سال بود، به دنبال تأسيس جامعهاي جدا و متمايز از بنياسرائيل با اعتقادنامه و آيين خاص، يا در پي ايجاد يك سازمان با ساختار و مناصب ويژه نبود، بنابر شواهد موجود، عيسي هيچ كليسايي در طول عمر خود بنا نكرد. اما با اين وجود، مؤمنان مسيحي و كليسا همچنان معتقدند كه شخص عيسي، مؤسس كليسا بوده و اعتبار و حجيت كليسا به عيسي مسيح است. آنان معتقدند كه پس از مرگ مسيح، جامعهاي ديني متفاوت از بنياسرائيل و متأثر از رستاخيز مسيح و روحالقدس به وجود آمده و گرچه توسط مسيح، كليسا تأسيس نشد، اما اساس آن به مسيح بازميگردد و مؤمنان به مسيح براساس اعتقاد به ملكوت الاهي اقدام به اين عمل نمودند.52
در امتداد همين تفكر، كليسا دست به تأسيس نهاد كليسايي با محوريت پاپ زد. تاريخ پرفراز و نشيبي براي رسميت اين نهاد وجود دارد. كاتوليكها معتقدند رسالت حواريون بنابر آنچه در اناجيل آمده، در زمان مسيح و توسط خود مسيح به حواريون داده شده است.53 اكنون كليسا تلاش ميكند بر اساس آن رفتار نمايد. عيسي نيز بناي كليسا را بر شمعون، كه عيسي او را پطرس يعني صخره ناميد، نهاد و كليدهاي ملكوت آسمان را به او داد.54 او نيز آن را به آباي كليسا سپرد. آنان معتقدند: كليساي كاتوليك، كليساي رسولي است؛ يعني اين ويژگي رسولي كليساست كه صحت سنت عقيده و عمل را ضمانت ميكند. سنت كاتوليكي نيز تأسيس شد و ادامه يافت تا ايمان به مسيح، و تعاليم حواريون اوليه وجانشينان بعدي آنان را نشان دهد.55 كليساي كاتوليك، اين را تثبيت نظرية پاپي و نظام كليسايي خود ميداند و معتقد است كه اسقف رم، جانشين پطرس است و به سبب اين كليدها، داراي قدرت فراگير بر كليساست.56 پولس نيز در نامههاي خود به افراد بسياري درود ميفرستد و از بزرگان بسياري، كه در رهبري كليسا نقش دارند و ميانشان چند زن نيز وجود دارد، ياد ميكند. حتي در برخي از متون،57 كه پيروان پولس آن را نوشتهاند، به «اسقف»، «كشيش» و «شماس» اشاره شده است.58
كليساي كاتوليك معتقد است كه اول بار، ايگناتيوس در قرن دوم، نظام سلسله مراتبي را مطرح كرد. ايرنئوس نيز فهرستي از آبا را منتشر كرد. ميتوان به لحاظ تاريخي اثبات نمود كه در مسيحيت اولية پس از عصر رسولان، نظام حاكميت اسقفي با يك اسقف، وجود داشت. حدود سال 110 ميلادي در انطاكيه، اسقف ايگناتيوس، نظامي متشكل از سه مقام، مركب از اسقف، كشيش و شمّاس به وجود آورد كه بعدها در سراسر امپراطوري رواج يافت و آيين عشاء رباني، ديگر بدون حضور اسقف اجرا نميشد. اين نوعي تمايز ميان «روحاني» و «عامي» بود.59 پاپ لئوي اول، معروف به لئوي كبير، اسقف رم در حدود سالهاي 440-461م تلاش كرد تا مرجعيت پاپي را فراگير كند. وي اسقف رم را جانشين پطرس ناميد و براي اثبات آن، به برخي عبارات عهد جديد استناد كرد.60 و با تفسير آنان به اصل و ماهيت قدرت پاپي پرداخت. اين شيوه امپراتور والنتيوس سوم را تحت تأثير قرار داد و او در سال 445م اعلام كرد كه اسقف رم رأس كليساست. و آن را به سلسله آبايي رساند كه به پطرس ختم ميشود.61
نظام سلسله مراتبي كه در قرن دو و سه رشد يافت و در قرن چهارم فراگير شد، به مرور به تمام فرقههاي رهباني نيز راه يافت و بعدها به اصلي از اصول تعليمي كليسا و يكي از آيينهاي هفتگانة مقدس تبديل شد.62 در مجموع، بايد گفت: سلسله مراتب روحاني از امور مقدس در كليساي كاتوليك است. در نظامنامه جزمي كليسا،63در شوراي دوم واتيكان، كه به(Lumen gentium) است، در بند پنجم آن زير عنوان «The Universal Call to Holiness» تصريح دارد كه «هرچه مربوط به كليساست، خواه متعلق به نظام سلسله مراتبي باشد، يا هرچه توسط اين نظام پاسداري ميشود، مقدس شمرده ميشود؛»64 ما به فراخور بحث خود، به همين مقدار بسنده ميكنيم:65
امروزه نيز كليساي كاتوليك بنابر آنچه در شوراي واتيكاني اول و دوم مطرح كرده است، نقش كليدي به كليسا داده است و اساساً كليسا را محور اتصال به خدا و راه نجات معرفي كرده است.66
از مجموع مباحث مطرح شده ميتوان گفت: كليسا در سه معناي مهم به كار ميرود:
1. كليسا به معناي امت و به معناي اجتماع انسانهايي است كه فراخوانده شده و با يكديگر جمع شده و اغلب داراي هدفي ديني هستند. كليسا در ابتدا براي قوم بنياسرائيل، كه در كوه سينا، قانون را از خدا دريافت كرد و به مثابة قوم مقدس برگزيده شد، به كار ميرفت. در عهد جديد نيز اين واژه براي مردمي به كار رفته است كه خدا آنها را براي خدمت به خصوصي فرا خوانده است. كليسا، مؤمنان مسيحي را قوم برگزيده ناميد. اين مردم خانوادة روحاني خدا را تشكيل ميدهند. رابطهاي كه بين اعضاي اين خانواده وجود دارد، به وسيلة روحالقدس و براساس كفارة مسيح به وجود آمده است. از اينرو، كليساي كاتوليك ماهيت خود را الاهي و جهاني ميداند. آنان معتقدند كليسا ابتدا، براي قوم بنياسرائيل بود، اما به مرور و با ظهور مسيح، به جامعه مسيحي تعلق گرفت و رسالتي جهاني يافت و مأمور شد تا با الهام و كمك روح القدس، اين رسالت را به عالم انتقال دهد. كليسا براساس عهد جديد،67 همان اجتماع افرادي بود كه خود را وقف تعاليم رسولان و مراسم نماز و عشاء رباني كرده بودند. كليسا، گاه به معناي فرقه و مذهب نيز آمده است؛ يعني وقتي ميگويند كليساي كاتوليك، يعني فرقه كاتوليك. كليساي منونايت، يعني فرقه و مذهب منونايت. البته اين معنا بيشتر در كليساهاي پروتستان به كار ميرود. مراد از كليسا، همان فرقههاي متعدد است. مثلاً، اگر گفته شود، در آمريكا كليساهاي متعدد وجود دارد، يعني فرقههاي متعدد وجود دارد؛ يعني همان اجتماعهاي ديني و مردمي يك گروه خاص،68 كه گاه تعبير به «فرقه» ميشود.
در واقع، واژه «كليسا» در ابتدا به معناي «گروه مسيحيان» به كار ميرفت، نه به معناي ساختمان و محل برگزاري مراسم عبادي، يا به معناي چارچوبهاي سازماني، كه به مرور زمان ترتيب يافت. بنابراين، در ابتدا كلمه «كليسا» برابر نهاد كلمه «امت» نزد مسلمانان بود، نه معادل واژه «مسجد».69
2. كليسا به معناي ساختمان و محل برگزاري مراسم عبادي مانند عشاء رباني و غسل تعميد آمده است. در اين معنا، واژه «كليسا» معادل واژه «مسجد» نزد مسلمانان است. دراين معنا، بيشتر به بُعد فيزيكي كليسا توجه شده است؛ يعني ساختماني كه در آن محراب، شيشههاي رنگ شده، همراه با نقاشيهايي از داستان عيسي، مريم و قديسان، نيمكتهايي براي نشستن، حوضچة غسل تعميد و غيره وجود دارد.70
3. كليسا به معناي نهادي داراي چارچوبهاي سازماني، كه در آن سلسله مراتب روحاني وجود دارد و شرح وظايف هر يك مشخص است. در اين معنا، كليسا فراتر از ديگر عناصر ديني است و حتي اجازه تأسيس يك آموزه را دارد. اسقف اعظم جانشين پطرس و مسيح است. پاتريارك رم، كه سرور اسقفان است، به پاپ معروف است و در بالاترين جايگاه قرار دارد. در اين معنا، كليسا به مثابه يك نهاد اجتماعي ديني داراي ساختار و وظايف مشخص است.71
امروزه، معناي سوم مهمترين معنا و كاربرديترين معنا را در كليساي كاتوليك دارد. هرجا سخن از كليساي كاتوليك است، به نوعي معناي سوم لحاظ ميشود. البته اين معناي سوم، به نوعي شامل دو معنا ديگر است؛ نهاد اجتماع كاتوليكي به رهبري پاپ، هم شامل گروه خاص از مؤمنان (فرقة كاتوليك) و هم ساختمان خاص ميباشد. از اينرو، مراد از بسياري از كتابها با عنوان كليساي كاتوليك، همان نهاد كليسايي كاتوليكهاست.
به علاوه، به اعتقاد كاتوليكها، كليسا ماهيتي الاهي دارد كه تحت اشراف روحالقدس به فعاليت ميكند. روحالقدس در دو راهيها، هادي كليسا است. امروزه هرآنچه كليسا و پاپ از منصب پاپي بگويد، حجت است. همچنين كليسا ماهيتي جهاني دارد. گرچه در ابتدا براي قوم بنياسراييل بود، اما در ادامه ماهيتي جهاني و تبشيري پيدا كرد؛ زيرا مسيح به حواريون فرمود: «برويد و همه را شاگرد من سازد». سه ويژگي الاهيبودن، جهاني بودن و تبشيري بودن، اساس ماهيت كليساست.
معنا و ماهيت «كاتوليك»
واژة «كاتوليك» نام مذهبي خاص است كه در ميان دنياي بزرگ مسيحيت، براي تمايز با پروتستان و ارتدكس انتخاب شده است. كاتوليكها به وسيلة ذكر، احترام به پاپ، انجام عشاء رباني در شنبه، و داشتن كشيشهايي كه ازدواج نميكنند و مواردي از اين دست، از پروتستانها متمايز ميشوند. برخي كشورها مانند ايتاليا و ايرلند كاتوليك هستند. در آمريكا نيز كاتوليكهاي فراواني زندگي ميكنند. اساساً مردم در مسيحيت، بر اساس همين مذاهب تقسيم ميشوند. حتي در تربيت كودكان نيز اين مسلك به روشني نشان داده ميشود. كاتوليك به مثابة يك مذهب مسيحي، در ميان مذاهب متعدد مطرح است و با فرهنگ و ويژگيهاي ممتاز قابل شناسايي است. كاتوليك متمايز از لوتري، كالوني، پرسبيتري، ارتدكسي روسيه وارتدكسي يونان است و ميتوان از راه بيانيههاي آن به ماهيت آن پي برد. دو نوع كاتوليك رومي و بيزانسي نيز 72 وجود دارد.
براي فهم درست معناي «كاتوليك» و اينكه آيا معناي تاريخي آن مراد است، يا جامعه شناختي و يا الاهياتي؟ بايد ديد كه مسيحيان اوليه خودشان براي اولين بار واژة «كاتوليك» را به چه معنا به كار ميبردند؟ وقتي در كليسا خود را كاتوليك ميناميدند، چه معنايي اراده ميكردند؟ بعيد به نظر ميرسد، كساني كه كاتوليك نيستند، اما در اعتقادنامه رسولان خود ميخوانند كه «من ايمان دارم به كليساي مقدس، كاتوليك (جامع)، و رسولي (پاپي)»73، مرادشان همان مذهب كاتوليك فعلي باشد؛74 زيرا بسياري از پروتستانها نيز امروز اين اصطلاح را به كار ميبرند و مرادشان فرقة كاتوليك نيست.75
واژة «كاتوليك» (Catholic) مركب از دو واژة يوناني (kath) و (holou) به معناي «همه چيز» است.76 وقتي در يك سخنراني غيرديني، مراد از «كاتوليك»، به معناي عريض و پهن، گسترة وسيع و مانند اين77 است. در اين حالت، معناي مقابل كاتوليك عبارت است از: تنگ و باريك، و محدود. كلمه «كاتوليك» در عهد جديد يافت نميشود، اما در مسيحيت اوليه به كار ميرفت. اسناد قديمي كليسا مانند «ديداخه»78 و آثار برخي از پدران كليسا مانند پوليكارپ، نشان از جهاني بودن آن است. اما براي اولين بار ايگناتوس79 (35ـ107م) از كلمه «كاتوليك» استفاده كرد. مراد وي از كاتوليك، تمام مؤمنان مسيحي بود (در مقابلِ جوامع خاص مسيحي آن زمان) تا بتواند تمام افراد را شامل شود و اين همان نگاه جامع و جهاني به كليسا بود.80
در اواخر قرن دوم، كلمه «كاتوليك» به معناي «حقيقي» يا «قابل اعتماد»،81 در مقابلِ برخي گروههاي منحرفِ مدعي به كار ميرفت. در اين معنا، كاتوليك يعني امر حقيقي، و اولين بار ايرنئوس اسقف ليون82 (130-200م) لفظ «كاتوليك» را در برابر فرقههاي منحرف مانند مرقيونيها83 به كار برد. از منظر ايرنئوس، لفظ «كاتوليك» مترادف ارتدكسي و راست كيشي، به معناي عقايد و عبادات صحيح بود و شامل كليساي جامع بود تا بدعتگذاراني را كه مدعي مسيحيت بودند، خارج كند.84 البته ميان اين دو معناي «جامع» و «حقيقي»، قرابتي وجود دارد.
در اواسط قرن سوم نيز سيپرين اسقف كارتاژ،85 به نحو استعارهاي از اين لفظ استفاده كرد و آن را تنها راه در كليسا ناميد. در قرن چهارم نيز كاتوليك به معناي كليساي راستين،86 در مقابل گروههاي بدعتگذار و تفرقهانداز، بود. سنت سيريل،87 نيز در اواخر قرن چهارم ميگويد: كاتوليك را كاتوليك گفتند، چون در تمام دنيا پراكنده شده و تعاليم آن جهاني است. در قرن پنجم نيز كاتوليك به معناي جامع بهكار ميرفت و كشيش وينسنت88 (متوفاي450م)، آن را براي اصول جهاني بهكار برد و گفت اين وحدت در عقايد را «كاتوليك» گويند.89
از مجموع اين مباحث به دست ميآيد كه وحدت عمومي مسيحيت، در يك كليساي بزرگ، كه همان كليساي كاتوليك است، تحقق مييابد. اين وحدت در قرون وسطا (سال 1054م)، توسط كليساي شرق از بين رفت. شرقيها خود را «ارتدكس» (راست كيش در عقايد و عبادت) و غربيها خود را «كاتوليك» (جهاني يا جامع) خواندند. در قرن شانزدهم ميلادي نيز جريان پروتستان و اصلاحگرا از كليساي غرب (كاتوليك) جدا شدند. آنان مخالف برخي انحرافات كليساي كاتوليك بودند و از آن پس، كليساي كاتوليك به سبب مرجعيت پاپ، كه در رم بود، به «كليساي كاتوليك رومي» تغيير نام داد.90 از سال 1529، كه لفظ پروتستان در اروپا استعمال شد، كاتوليك در مقابل اين فرقه از مسيحيت به كار رفت.91 امروزه بسياري كاتوليك را به معناي «جهاني»92 ميدانند كه جامعيت و همگاني بودن در آن مستتر است.93
كاتوليكها در قلمروهاي اسقفي زندگي ميكنند و هر كاتوليك، با همين قلمروهاي اسقفي شناخته ميشود. در اين قلمروها، كشيشها تعليم آموزهها و برگزاري مراسم تعميد، عشاء رباني، تدفين و ازدواج را برعهده دارند و در واقع شبان آناناند. آنان بايد از سوي اسقف به منطقة خود سركشي كنند. اسقف نيز هر پنج سال، يكبار بايد به واتيكان برود94 و گزارشي از فعاليتهاي كشيشهاي تحت نظر خود را در قلمرو اسقفي خود، به مقامات واتيكان ارائه دهد تا گامي در جهت وحدت در جامعة كاتوليكي برداشته باشد.95 در مجموع بايد گفت: دو معناي «جامع» (يا جهاني) و «حقيقي» (يا قابل اعتماد) اصليترين معناي لغت «كاتوليك» است كه امروزه نيز به كار ميرود.96
اما دربارة ماهيت كاتوليك بايد گفت: به عقيدة كليسا، ماهيت ايمان كاتوليكي در قرون اوليه، مبتني بر اعتقاد به چند چيز بود كه عبارت بود از:
1. مسيح مردي بود كه با قدرت خدا عمل كرد.
2. او خود را از طريق صليب تسليم مرگ كرد.
3. خداوند نيز سه روز پس از مرگش او را برانگيخت.
4. رسولان نيز شاهدان اين حقيقت بودند.
5. ايمان به اين برخاستنِ پروردگار، سبب بخشش گناهان ميشود.
6. تمام اين امور توسط انبياي گذشتة بنياسرائيل پيش بيني شده بود.
ميتوان اين موارد را در نوشتههاي پولس و ديگران در عهد جديد نشان داد. البته در اين نوشتهها، تفاوتهايي درباره ويژگيهاي شخصي، پيامها، مطالبات و سرانجامِ مسيح، وجود دارد، كه مهمترين آن تفاوت در تصويري است كه انجيل يوحنا، در مقابل اناجيل همنوا، از مسيح نشان ميدهد. اما در مجموع ميتوان گفت: تنها چيزي كه در عهد جديد بر آن يك توافق همگاني وجود دارد، اين است كه مسيح، براي تمام كساني كه ميخواهند پيرو راهش باشند، در زندگي، رنج، مرگ و رستاخيز خود، هستة مركزي ايمان است.97
برخي از مسيحيان مانند پل تيليخ،98 جوهر و ماهيت كاتوليك را تبعيت از سنت و اعتماد به خدا ميدانند. تيليخ ميان جوهرة كاتوليك با جوهرة پروتستان تفاوت قابل است. وي از لفظ (substance) استفاده ميكند و ميگويد: جوهرة كاتوليك تبعيت از سنت است در حاليكه، اصول پروتستان در مخالفت با سنت و تبعيت از كتاب مقدس99 داوري ميشود. امروزه ميتوان ماهيت كاتوليك را بر اصل اعتماد استوار كرد. در حاليكه، پروتستانها به سمت بياعتمادي و بدگماني گام برميدارند. از سوي ديگر، برخي از بزرگان كاتوليك سه وجه براي ماهيت كاتوليكي بيان كردهاند.
1. تأكيد بر مراسم مذهبي كه نشاني از فيض خدا در جهان است؛
2. معناي قوي از وساطت؛ مانند فيض خدا از طريق مسيح و يا كليسا كه واسطة ماست؛
3. عشاءرباني كه هستة مركزي تفكر كاتوليكي است.100
در مجموع، ميتوان گفت كه واژة «كاتوليك» يك تاريخ طولاني پشت سر خود دارد. امروزه فقط به مثابة نامي براي يك مذهب مسيحي در برابر ارتدكس و پروتستان به كار ميرود. ماهيت آن نيز بر تبعيت از سنت و بر اصل اعتماد بر مسيح استوار است. آيينهاي مقدس، فيض، كليسا و عشاءرباني ماهيت كليساي كاتوليك است. اصليترين آموزههاي مسيحيت كاتوليك عبارت است از: الوهيت مسيح، تثليث، تجسد خدا در مسيح، بازخريد گناهان بشري (فدا).101 به طور خلاصه ميتوان گفت: كليساي كاتوليك رومي شكلي از مسيحيت است و ماهيت آن براساس اعتقادنامههاي كليسايي شكل گرفته است به ترتيب شاملِ اين موارد است: تثليث حقيقت است، جهان توسط خدا خلق شده است. آدم وحوا دچار لغزش و سقوط شدهاند. پسر خدا در جهان تجسد يافت و سبب بازخريد (فداي) گناهان ما شد. و هركس اين موارد را رد كند، مرتد شده است.102
جمع بندي
از مجموع آنچه گذشت ميتوان گفت:
1. معاني لغوي متعددي در عهد جديد براي كليسا مطرح شده است.
2. واژة «كليسا» هم بر كليساي محلي و هم بر كليساي جهاني اطلاق ميشود.
3. در مجموع سه معناي اصلي براي كليسا مطرح است: أ. قوم برگزيدة خدا؛ ب. ساختمان محل عبادت با ويژگي و معماري خاص، ج. نهاد كليسايي كه داراي سلسله مراتب روحاني است و پاپ در رأس آن قرار دارد، كه در مسيحيت كاتوليك معناي سوم، مهمترين و رايجترين معناي امروزي كليساست.
4. ماهيت كليسا نيز ماهيتي الاهي، جهاني و تبشيري است.
5. واژه كلمه كاتوليك در مسيحيت اوليه به كار ميرفت و براي اولين بار ايگناتوس از كلمه «كاتوليك» استفاده كرد. كه مراد وي از كاتوليك، تمام مؤمنان مسيحي بود.
6. در اواخر قرن دوم، واژة كاتوليك به معناي «حقيقي» يا «قابل اعتماد» و در مقابلِ برخي گروههاي منحرفِ مدعي به كار ميرفت. در قرن سوم و چهارم نيز كاتوليك به معناي كليساي راستين ـ در مقابل گروههاي بدعتگذار و تفرقهانداز ـ بود.
7. در قرن پنجم نيز كاتوليك به معناي جامع بهكار ميرفت و كشيش وينسنت آن را براي اصول جهاني بهكار برد و گفت اين وحدت در عقايد را كاتوليك گويند. اين وحدت در قرون وسطا، در سال 1054م توسط كليساي شرق از بين رفت. شرقيها خود را ارتدكس (راست كيش در عقايد و عبادت) و غربيها خود را كاتوليك (جهاني يا جامع) خواندند.
8. در قرن شانزدهم ميلادي نيز جريان پروتستان و اصلاحگرا از كليساي غرب (كاتوليك) جدا شدند.
9. امروزه بسياري كاتوليك را به معناي «جهاني» ميدانند كه جامعيت و همگاني بودن در آن مستتر است. اما دو معناي جامع (يا جهاني) و حقيقي (يا قابل اعتماد)، اصليترين معناي لغت «كاتوليك» است كه امروزه نيز به كار ميرود.
10. ماهيت ايمان كاتوليكي در قرون اوليه، مبتني بر اعتقاد به چند چيز بود كه عبارت بود از: 1. مسيح مردي بود كه با قدرت خدا عمل كرد، 2. او خود را از طريق صليب تسليم مرگ كرد، 3. خداوند نيز سه روز پس از مرگش او را برانگيخت، 4. رسولان نيز شاهدان اين حقيقت بودند، 5. ايمان به اين برخاستنِ پروردگار، سبب بخشش گناهان ميشود، 6. تمام اين امور، توسط انبياي گذشتة بنياسرائيل پيش بيني شده بود.
11. در مجموع دربارة ماهيت كاتوليك بايد گفت: آيينهاي مقدس، فيض، كليسا و عشاءرباني ماهيت كليساي كاتوليك است و اصليترين آموزههاي مسيحيت كاتوليك نيز عبارت است از: الوهيت مسيح، تثليث، تجسد خدا در مسيح، بازخريد گناهان بشري (فدا). هركس اين موارد را رد كند، مرتد شده است.
منابع
پيترز، اف، ئي.، يهوديت، مسيحيت و اسلام، ترجمه حسين توفيقي، 3جلدي، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1384.
خاچيكي، سارو، اصول مسيحيت، تهران، حيات ابدي، 1982.
دايرة المعارف كتاب مقدس، بهرام محمديان و ديگران، تهران، سرخدار، 1381.
دورانت، ويل، تاريخ تمدن، ترجمه جمعي از مترجمان، ج 3و4، چاپ سوم، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1370 و 1371.
كليسا، ترجمة فريدون رجايي، تهران، حيات ابدي، بيتا.
كونگ، هانس، تاريخ كليساي كاتوليك، ترجمه حسن قنبري، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان ومذاهب، 1384.
كونگ،هانس، متفكران بزرگ مسيحي، گروه مترجمان، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1386.
گريدي، جوان اُ.، مسحيت و بدعتها، ترجمه عبدالرحيم سليماني، قم، طه، 1377.
لين، توني، تاريخ تفكر مسيحي، ترجمه روبرت آسوريان، تهران، فرزان، 1380.
مك گراث، آليستر، درسنامه الاهيات مسيحي: شاخصهها، منابع و روشها، ترجمه بهروز حدادي، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1384.
ميشل، توماس، كلام مسيحي، ترجمه حسين توفيقي، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1377.
ميلر، دانلر ج.، ماهيت و مأموريت كليسا، ترجمه ط. ميكائيليان، شوراي كليساي انجيلي ايران، تهران، حيات ابدي، بيتا.
Bede The Venerable: The Commentary on the Seven Catholic Epistles, Translated by David Hurst, Kalamazoo, Michigan: Cistercian Publications,1985.
Bockmuehl, Markus and Thompson, Michel B., (eds), A Vision For The Church: Studies in Early Christian Ecclesiology in Honour of J. P. M. Sweet, Edinburgh: T&T Clark Ltd, 1997.
Catechism Of The Catholic Church, London: Geoffrey Chapman, 1999.
Cunningham, Lawrence S., An Introduction to Catholicism, New York: Cambridge University Press, 2009.
"Dogmatic Constitution On The Church", (Vatican II, Lumen Gentium, 21 November, 1964) in Vatican Council II: The Conciliar And Post Conciliar Documents, General Editor: Austin Flannery, O.P. (New York: Costello Publishing Company, 1992).
J.N.D. Kelly, Dictionary of popes, New York: Oxford University Press, 1996.
Kong, Hans, The Catholic Church: A Short History, Translated By: John Bowden, New York: A modern Library Chronicles Book, 2003.
Matthew Bunson, The pope Encyclopedia: An A to Z of the Holy See, New York: Crown Treade Paperbacks, 1995.
O'Collins, Gerald, and Farrugia, Mario, Catholicism: The Story of Catholic Christianity, New York: Oxford University Press Inc., 2003.
O’Collins, Gerald, Catholicism: A Very Short Introduction, New York: Oxford University Press Inc., 2008.
Walsh, Michael, Roman Catholicism: The Basics. London & New York: Routledge, by Taylor & Francis Inc., 2005.
* دانشجوي دكتري اديان وعرفان و عضو هيأت علمي موسسه آموزشي پژوهشي امام خميني(ره)
دريافت: 8/4/90 ـ پذيرش: 7/6/90 Taheri54@gmail.com
1. متي 16: 18.
2 . متي 28: 19-20
3 . دانلر ج. ميلر، ماهيت و مأموريت كليسا، ترجمه ط. ميكائيليان، ص 1-3
- Lawrence S. Cunningham, An Introduction to Catholicism, p 75-76 & 89-90; Michael Walsh, Roman Catholicism: The Basics, p 28-29.
4 .Catechism of the Catholic Church, No. 751, p 173; &- Lawrence S. Cunningham, Ibid, p 3;
همچنين ر.ك: سارو خاچيكي، اصول مسيحيت، ص 116؛ كليسا، ترجمة فريدون رجايي، ص 44؛
5 .Hans Kong, The Catholic Church: A Short History, Translated By: John Bowden, p 5.
6 .Ibid.
7. What belongs to the Lord.
8. Catechism of the Catholic Church (CCC), No. 751, p 173
9. بهرام محمديان و ديگران، دايرةالمعارف كتاب مقدس، ص 469-470؛ همچنين ر.ك: سارو خاچيكي، پيشين، ص 116- 118؛
- Catechism of the Catholic Church, p 180-185; & -Markus Bockmuehl and Michel B. Thompson (eds), A Vision For The Church: Studies in Early Christian Ecclesiology in Honour of J.P.M. Sweet, p1-28.
10 . اول قرنتيان 1: 2؛ 10: 32؛ اول پطرس 2: 4-10.
11. اول پطرس 1: 18-19
12. دوم قرنتيان 6: 16-18
13. اول قرنتيان 3: 16؛ دوم قرنتيان 6: 14-17؛ افسسيان 2: 11-22؛ اول پطرس 2: 4-10.
14. اول قرنتيان 6: 15؛ 10: 16-17؛ 12: 12-27.
15. دوم قرنتيان11: 2 ؛ افسسيان 5: 22-27؛ مكاشفه 19: 7-9؛ 21: 2؛و 22: 17.
16. دوم قرنتيان13: 14؛ فيليپيان 2: 1
17 از واژة يوناني Koinonia
18. ر.ك: لوقا 11: 13، يوحنا 7: 37-39؛ 20: 22؛ 13: 34-35؛ افسسيان 4: 4؛ اعمال1: 5؛ 2: 4 و... .
19. روميان 12: 6؛ 1قرنتيان1: 7؛ افسسيان 4: 11.
20 از واژة يوناني Diakonia
21. افسسيان 6: 17؛ اعمال 26: 18؛ عبرانيان4: 12؛ مكاشفه1: 16.
22. اول تيموتاؤس 3: 15؛ فيليپيان 1: 16.
23. يوحنا 14: 3؛ اول تيموتاؤس6: 14؛ دوم تيموتاؤس 4: 8؛ تيطس2: 13؛ عبرانيان9: 28.
24. مكاشفه 2: 2 ، 5، 7، 11، 17و 26.
25. افسسيان 2: 19.
26 .Catechism of the Catholic Church (CCC), p 180-187.
27. متي 18: 17؛ اعمال رسولان 15: 4.
28. متي 16: 18؛ اعمال رسولان 9: 28؛ افسسيان2: 21-22.
29."Dogmatic Constitution On The Church",(Lumen Gentium) in Vatican Council II: The Conciliar And Post Conciliar Documents, General Editor: Austin Flannery, O.P., p 377-378, & … .
30. اول قرنتيان1: 2.
31. اول تسالونيكيان 1: 1(تسالونيكي نام شهري است)
32. غلاطيان 3: 28
33. سارو خاچيكي، اصول مسيحيت، ص 117؛ و كليسا، ترجمة فريدون رجايي، ص 45 و 46؛
34. Catechism of the Catholic Church (CCC), No. 752, p 173.
35. I believe in the Holy Catholic Church. ("The Apostle Creed" in Catechism of the Catholic Church) p 48.
36 . Catechism of the Catholic Church (CCC), p 172; & - "Dogmatic Constitution On The Church", in Vatican Council II: The Conciliar And Post Conciliar Documents, p 350.
37. ر.ك: مرقس3: 13-19؛ متي: 10: 1-24
38. ر.ك: لوقا 6: 13
39. ر.ك: يوحنا 21: 15-17
40. ر.ك: روميان 1: 16
41. ر.ك: متي 28: 16-20؛ مرقس16: 15؛ لوقا24: 45-48؛ يوحنا 20: 21-23
42. ر.ك: متي 28: 20
43. اعمال: 1: 8
44. ر.ك: اعمال 2: 1-26
45. ر.ك: مرقس 16: 20
46. مكاشفه 21: 14؛ متي 16: 18؛ افسسيان 2: 20
47."Dogmatic Constitution On The Church",in Vatican Council II, p 370-371.
48. Donatists؛ پيروان اسقف دناتيوس (Bishop Donatus) متوفاي 355م.
49. جوان اُ. گريدي، مسحيت و بدعتها، ترجمه عبدالرحيم سليماني، ص 204؛ و
- Hans Kong, The Catholic Church: A Short History, p 46.
50. جوان اُ. گريدي، پيشين، ص 205.
51. آليستر مك گراث، درسنامه الهيات مسيحي: شاخصه ها، منابع و روشها، ترجمه بهروز حدادي، ص 62؛و هانس كونگ، متفكران بزرگ مسيحي، گروه مترجمان، ص95-99؛
52. see: Hans Kong, Ibid, p 3-5; & Gerald O'Collins and Mario Farrugia, Catholicism: The Story of Catholic Christianity, p 299-301;
53 آنان به برخي از عبارات كتاب مقدس استدلال ميكنند. ر.ك: متي: 10: 1-15
(و دوازده شاگرد خود را طلبيده، ايشان را بر ارواح پليد قدرت داد كه آنها را بيرون كنند و هر بيماري و رنجي را شفا دهند. و نامهاي دوازده رسول اين است: اول شمعون معروف به پطرس و برادرش اندرياس؛ يعقوب بن زبدي و برادرش يوحنا؛ فيلپس و برتولما؛ توما و متاي باجگير؛ يعقوب بن حلفي و لبي معروف به تدي؛ شمعون قانوي و يهوداي اسخريوطي كه او را تسليم نمود. اين دوازده را عيسي فرستاده، به ايشان وصيت كرده، گفت: از راه امتها مرويد و در بلدي از سامريان داخل مشويد، بلكه نزد گوسفندان گمشدة اسرائيل برويد. و چون ميرويد، موعظه كرده، گوييد كه ملكوت آسمان نزديك است. بيماران را شفا دهيد، ابرصان را طاهر سازيد، مردگان را زنده كنيد، ديوها را بيرون نماييد. مفت يافتيد، مفت بدهيد. طلا يا نقره يا مس در كمرهاي خود ذخيره مكنيد. و براي سفر، توشهدان يا دو پيراهن با كفشها و عصاها برنداريد؛ زيرا كه مزدور مستحق خوراك خود است. در هر شهري يا قريهاي كه داخل شويد، بپرسيد كه در آنجا كه لياقت دارد؟ پس در آنجا بمانيد تا بيرون رويد و چون به خانهاي درآييد، بر آن سلام نماييد؛ پس اگر خانه لايق باشد، سلام شما بر آن واقع خواهد شد و اگر نالايق بود، سلام شما به شما برخواهد گشت. و هركه شما را قبول نكند يا به سخن شما گوش ندهد، از آن خانه يا شهر بيرون شده، خاك پاهاي خود را برافشانيد.)
54. ر.ك: متي 16: 13-20. (... ايشان را گفت: شما مرا كه ميدانيد؟ شمعون پطرس در جواب گفت كه تويي مسيح، پسر خداي زنده! عيسي در جواب وي گفت: خوشا به حال تو اي شمعون بن يونا! زيرا جسم و خون اين را بر تو كشف نكرده، بلكه پدر من كه در آسمان است. و من نيز تو را ميگويم كه تويي پطرس و بر اين صخره كليساي خود را بنا ميكنم و ابواب جهنم بر آن استيلا نخواهد يافت. و كليدهاي ملكوت آسمان را به تو ميسپارم؛ و آنچه بر زمين ببندي، در آسمان بسته گردد و آنچه در زمين گشايي، در آسمان گشوده شود.)
55 . Lawrence S. Cunningham,Ibid , p 12.
56 . Ibid, p 25.
57. مانند رسالة اول به تيموتاؤس 3: 1-13. كه در آن به اين نامها و شرايط اسقف، كشيش و شماس شدن اشاره دارد.
58. رابرت اي. وان وورست، مسيحيت از لابلاي متون، ترجمه جواد باغباني و عباس رسولزاده، ص 71-74؛ و
Hans Kong, The Catholic Church: A Short History, p. 20-21.
59. Hans Kong, Ibid, p 21.
60. عباراتي مانند «و من نيز تو را ميگويم كه تويي پطرس و بر اين صخره كليساي خود را بنا ميكنم و ابواب جهنم بر آن استيلا نخواهد يافت.» متي 16: 18؛ «و كليدهاي ملكوت آسمان را به تو ميسپارم؛ و آنچه بر زمين ببندي، در آسمان بسته گردد و آنچه در زمين گشايي، در آسمان گشوده شود» متي 16: 19؛ « اي شمعون، اي شمعون! اينك شيطان خواست شما را چون گندم غربال كند. ليكن من براي تو دعا كردم تا ايمانت تلف نشود و هنگامي كه تو بازگشت كني، برادران خود را استوار نما» لوقا22: 31-32؛ و يا عيسي سه بار به پطرس فرمود «گوسفندان مرا خوراك بده» يوحنا 21: 15-19.
61 . رابرت اي. وان وورست، پيشين، ص140.
62 . براي آگاهي بيشتر ر.ك: اف، ئي، پيترز، يهوديت، مسيحيت و اسلام، ترجمه حسين توفيقي، ج1، ص462-489.
63. dogmatic constitution on the Church
64. Lawrence S. Cunningham, Ibid, p 67.
65. كتابهاي بسياري به طور تخصصي يا عمومي به اين معنا از كليسا (يعني كليسا همان نهاد كليسايي با سلسله مراتب روحاني و زيرنظر پاپ است)، و يا بر اين اساس به تاريخچه پاپها پرداختهاند. برخي از مهمترين آنان عبارتند از:
- Hans Kong, The Catholic Church: A Short History; Michael Walsh, Roman Catholicism: The Basics; Lawrence S. Cunningham, An Introduction to Catholicism; Matthew Bunson, The pope Encyclopedia: An A to Z of the Holy See; J.N.D. Kelly, Dictionary of popes, &….
66 . see: Gerald O'Collins and Mario Farrugia, Ibid, p 313-331.
67 . اعمال رسولان 2: 42-46
68. See: Lawrence S. Cunningham, An Introduction to Catholicism, P 1-2, & 100 .
69 . توماس ميشل، كلام مسيحي، ترجمه حسين توفيقي، ص 91.
70. See: Lawrence S. Cunningham, Ibid, p 75-88
71 . براي آشنايي با اين معنا از كليسا و بررسي سلسله مراتب روحاني در مسيحيت. رجوع شود به: توماس ميشل، كلام مسيحي، ص 95، ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج4، 1016- 1021؛ و
- Catechism of the Catholic Church (CCC), No. 1533-1600, p 343-358; Gerald O’Collins, Catholicism: A Very Short Introduction, p 84-85; Lawrence S. Cunningham, Ibid, p 115-116; Hans Kong, Ibid, p 21-22; Gerald O'Collins and Mario Farrugia, Ibid, p 283-288; Michael Walsh, Ibid, p 29& 55-61, 105-106.
72. Roman and Byzantine Catholics
73. “one, holy, catholic, and apostolic church.”
74. Lawrence S. Cunningham, An Introduction to Catholicism, p 1-2.
75. Michael Walsh, Roman Catholicism: The Basics, p 15.
76. of the whole
77. “broad,” “far ranging,” and the like
78 . Didache؛ تعاليم رسولان در حدود سال 100 ميلادي كه در كليساهاي سوريه و شرق رايج بود.
79. Ignatius؛ او اهل سوريه و اسقف انطاكيه بود.
80. Lawrence S. Cunningham, Ibid, p 4; &- Hans Kong, Ibid, p 17 ; Michael Walsh, Ibid, p 15-16;
81 . true or authentic
82. Irenaeus of Lyons؛ او اهل آسياي صغير احتمالاً سميرنا (ازمير در تركيه امروزي) بود كه پس از تحصيل در رم به فرانسه امروزي و شهر ليون رفت و در حدود سال 178م، به مقام اسقفي رسيد.
83. Marcions
84. Lawrence S. Cunningham, Ibid, p 5.
85. bishop Cyprian of Carthage ، سيپرين (متوفاي 258م) اسقف كارتاژ (در شمال آفريقا) بود.
86. True Church
87. Saint Cyril of Jerusalem
88. monk theologian Vincent of Lerins
89. Ibid, p 6.
90. Ibid, p 7-8
91. Michael Walsh, Ibid, p 15.
92. universal
93.Bede the Venerable: The commentary on the seven Catholic Epistles, Translated by David Hurst, p3; & Catechism of the Catholic Church (CCC), No. 830-831, p 192-193;& Michael Walsh, Ibid, p15.
94. به اين عمل در لاتين"ad limina visits" گويند:
95. Lawrence S. Cunningham, Ibid, p 17
96. Michael Walsh, Ibid, p16.
97. Lawrence S. Cunningham, Ibid, p 125-126.
98. Tillich
99. the Word of God
100. Ibid, p 19-22.
101. See: Michael Walsh, Ibid, p 1-4.
102. Ibid, p 9.