بررسی مقایسهای «انسان کامل» قونوی و «انسان روحانی» بوناونتوره (بر پایة رسالههای مرآةالعارفین و سیر نفس بهسوی خدا)
Article data in English (انگلیسی)
مباحث مقدماتی
انسانشناسی عرفانی (Mystical Anthropology) با توجه به قلمرو گستردة حوزة مطالعاتی، بهعنوان رکن رکین شناختیِ انسان، میتواند در ضمن کارویژة اساسی خویش، دارای پیامهای نو به دنیای نظر و عالَم عمل انسانی باشد. بر اساس باورهای عرفانی، وجود متمایز و دوبعدی انسان، هدف نهایی آفرینش و محور وجود هر دو عالم است (کوپا، 1384و1385، ص129-147). انسانشناسی عرفانی در ادیان ابراهیمی، مانند مسیحیت و اسلام، ناظر به مبحث انسان روحانی و انسان کامل است. هر دو دین، به آفرینش انسان از خاک و دمیدن روح الهی در کالبد وی اشاره دارند. خداوند است که با دمیدن روح خود در انسان، صفات خویش را در وی متجلی میگرداند (مخزن موسوی، 1393، ص106و107؛ کبیر، 1392، ج1، ص28؛ حسنزاده آملی، 1391، ص9و10) و وی میتواند در مراتب سلوک عرفانی خود، خداوند را از طریق طبیعت، نفس خویش و لطف حق، به تأمل بنشیند و به صلح روحانی دست یابد (اسماعیلزاده، 1386؛ حبیباللهی، 1388، ص188-199).
در سپهر عرفان اسلامی، محمدبناسحاق ملقب به صدرالدین قونوی (متولد 607.ق/1210م و متوفای673.ق/1274م) به سن 66 سالگی قمری (64 سالگی شمسي)، با نگاه وحدت وجودی خود ـ که برگرفته از الهیات عرفانیِ ایجابی ـ تشبیهی اوست ـ تلقی ویژهای از مفهوم انسان طرحریزی كرده که در این نوشتار به رسالة مرآةالعارفین او اشاره شده است.
از سوی دیگر، دقیقاً در زمانی که صدرالدین قونوی در عرفان اسلامی ظهور کرد، در عالم عرفان مسیحی نیز شخصیتی همچون قدیس بوناونتوره (احتمالاً متولد سال 1217م/613.ق و متوفای 1274م/673.ق در سن 57 سالگی شمسي (59 سالگی قمری)) ظهور کرد که در یک گریز آشکار از تفکر وحدت وجودی، به وحدت شهود روی آورد (ر.ک: کاکایی و محمودیان، 1388، ص79) و از این حیث، عرفان او نیز نقطة مقابل فکری صدرالدین قونوی بهشمار میآید. بوناونتوره با دیدگاهی وحدت شهودی ـ که برآمده از الهیات عرفانی سلبی ـ تنزیهی اوست ـ در رسالة سیر نفس بهسوی خدا با استمداد از خداوند بهعنوان اصل نخستین، پسرش عیسی مسیح، مریم عذراو نیز فرانسیس، برای نائل شدن به صلح روحانی تلاش میکند.
نکتهای که مجال این پژوهش را فراهم آورده، یافتن پاسخ این پرسشهاست که مبانی انسانشناسی عرفانی قونوی و بوناونتوره برپایة رسالههای مرآةالعارفین و سیر نفس بهسوی خدا کدام است؟ مصادیق انسان کامل و انسان روحانی در همان رسالهها، چه کسانیاند؟ نگارندگان در جستوجوهای خود، کتاب یا مقالهای که بهطور مستقل به موضوع حاضر پرداخته باشد، نیافتند؛ اما در منابعی که در پی میآید، میتوان نشانههایی از اندیشههای انسانشناختی این دو عارف بزرگ صدرالدین قونوی (ر.ک: حسینپور، 1396؛ جعفریان و رضایی، 1393؛ خواجوی، 1395؛ فناری، 1388؛ کرمی، 2014م) و قدیس بوناونتوره (حبیباللهی، 1388؛ کاپلستون، 1388؛ رحیمیان، 1384؛ رحیمیان، 1389؛ محمودیان، 1386؛ کاکایی و محمودیان، 1388؛ هايس، 1996؛ دليو، 2018) را پیجویی کرد.
1. سرخط خداشناسی عرفانی قونوی و بوناونتوره
بهنظر میرسد برای ترسیم چهرة انسانشناسی از منظر هر دین، ابتدا باید سیمای خداشناسی (الهیات) آن دین را تبیین کرد. این امر، در ادیان ابراهیمی از ضرورت بالاتری برخوردار است. ازاینرو، پیشاز بیان انسانشناسی عرفانی با رویآوردی دینی، طرح موضوع خداشناسی عرفانی آن آیین نیز بههمان میزان ضرور است. در این فراز، از باب ضرورت، تنها به طرح سرخط ربط و نسبت خداشناسی عرفانی این دو عارف با انسانشناسی عرفانی همین دو، اشاره خواهد شد.
1-1. ربط خداشناسی عرفانی قونوی با انسانشناسی عرفانی او
پیش از تبیین موضوع اصلی نگارش حاضر، در تحلیل مبانی انسانشناسی عرفانی قونوی، باید به نگرة وی به الهیات عرفانی و جایگاه مستحکم مبانی کلان اندیشهای محییالدینبنعربی در دستگاه فکری او توجه کرد؛ مبانی برخاسته از الهیات عرفانی ایجابی ـ تشبیهی او که زمینهساز اندیشة «وحدت وجود» شد؛ اندیشهای که با تبیین «لَيْسَ في الدّارِ غَيْرَهُ دَيّارٌ، وَحْدَهُ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ» و نیز «لاموجودَ الاّ الله»، معتقد است كه جز مقام حق، حقیقتی و وجودی نیست. پس از وی نیز بزرگانی همچون صدرالدین قونوی و عبدالرزاق کاشانی بهعنوان شارحان نامآور مکتب محییالدین، به بسط این مفهوم پرداختهاند. در این نگاه، عارفِ وحدتِ وجودی، جز خدا هیچ وجودی و موجودی نمیبیند و خود را با حق متحد مییابد (چیتیک، 1389، ص26؛ کاکایی، 1391، ص81 و82).
در تبیین ربط و نسبت میان انسانشناسی عرفانی قونوی با الهیات عرفانی او باید گفت كه از دیدگاه قونوی، انسانکامل، کون جامع نام دارد؛ چون او حلقة واسط میان ظهور وجود واحد (عالَم) و بطون وجود واحد (اسما) است؛ به بیان دیگر، انسان کامل، برزخی است جامع که جداکنندة بین آن دو است تا بهواسطة آن، برون از درون امتیاز یابد. بنابراین، برون آینة درون، و درون آینة برون است و آنچه بین آن دو است، از حیث گرد آمدن و گسترده شدن، آینة هر دو بهحساب میآید (قونوی، 1395، ص9). بهنظر میرسد میتوان این نوع نگاه به انسان را برآمده از نگاه وحدت وجودی به مقام حق دانست و به بیانی دیگر، قونوی در اندیشة انسانشناسانة خود با نگاهی که برخاسته از مبانی وحدت وجودی وی است، انسان کامل را در مرتبة اسما و صفات (مقام واحدیت)، مظهر تام ذات حق (مقام احدیت) میداند و تجلی کامل این اسما و صفاتِ برگرفته از ذات را در وجود انسان کامل نشان میدهد. به بیان دیگر، انسان کامل در سلسلهمراتب تشکیکی وجود، از عالیترین مرتبة وجودی در جذب، تبلور و ظهور اسما و صفات ذات حق برخوردار است.
2-1. ربط خداشناسی عرفانی بوناونتوره با انسانشناسی عرفانی او
در تحلیل مبانی انسانشناسی عرفانی بوناونتوره نیز باید به نگرة وی به الهیات عرفانی و جایگاه مستحکم مبانی کلان اندیشهای فلوطین (Plotinus) و دیونیسیوس آریوپاغی (Dionysius the Areopagite)، در دستگاه فکری او توجه داشت؛ مبانی برخاسته از الهیات عرفانی سلبی ـ تنزیهی او که زمینهساز قرابت اندیشة او با «وحدت شهود» شد؛ اندیشهای که در آن، عارفِ وحدت شهودی، با طرح اندیشة «رسد آدمی به جایی که بهجز خدا نبیند»، در نهایت مسیرش به جایی میرسد که جز خدا چیزی نمیبیند. نهایت نظر عارفِ وحدتِ شهودی این است که از انانیت خود و جمیع خواهشهای نفسانی تهی شود و خود را با حق بیگانه ببیند. نام الهیات سلبی در الهیات مسیحی، همواره یادآور اندیشههای فلوطین و پس از آن، دیونیسیوس است. از دیدگاه فلوطین، «احد وجودنیافته»، برتر از هستی است و به این سبب باید در برابر او سکوت کرد (حیدرپور کیایی، 1395، ص719). در الهیات مسیحی، شخصیت دیونیسیوس شدیداً تحت تأثیر فلوطین است. وی معتقد است که هیچ کلمهای را برای توصیف اوصاف الهی نمیتوان بهکار برد و تنها میتوان به طریق «سلب» متوسل شد. دیونیسیوس همچنین یکی از شخصیتهای تأثیرگذار بر عرفان مسیحی است. بوناونتوره در بسیاری از موارد، در توصیف خداوند، به جملات دیونیسیوس اشاره میکند و نشان میدهد که از افکار او اثر پذیرفته است (ر.ک: بردي، 1967، ص660، به نقل از: کاکایی و محمودیان، 1388، ص93-95).
در تبیین ربط و نسبت میان انسانشناسی عرفانی بوناونتوره با الهیات عرفانی او میتوان گفت که الهیات سلبی بوناونتوره، بیشباهت به نظریة وحدت شهود نیست (بوناونتوره، 1955). از نظر او، ارتباط و پیوند انسان با خداوند، از طریق اشراقگرایی خواهد بود (رحیمیان، 1389، ص146؛ کاپلستون، 1388، ص376-377)؛ بهگونهایکه نفس ابتدا باید از موجودات خارج از وجود انسانی ـ که موجوداتی مادی و زمانمند و بهمثابة سایه و نشانة خدا هستند ـ عبور کرده، سپس به درون خود رجوع کند. بوناونتوره نفس انسان را بهوسیلة قوای سهگانة آن، یعنی حافظه، آگاهی و عشق، همان آینة خداوند میداند و به عملکرد حافظه بهعنوان تصویر خدا، عملکرد فاهمه در اتحاد با حقیقت جاودان، و نیز عملکرد اراده در توجه به برترین خیر ـ که همان مقام خداوندی است ـ توجه نشان میدهد (بوناونتوره، 2005، ص27-30). بهنظر میرسد میتوان این نوع نگاه به انسان را برآمده از نگاه وحدت شهودی او به مقام حق دانست. این اندیشه که سرانجام عروج نفس، به عیسی ختم میشود، تا جایی در اندیشة بوناونتوره جاری است که از نظر وی، امر محدود و نامحدود، در مسیح مجتمع میشوند و سالک میتواند مقام حق را در شخص مسیح بهعنوان عالیترین نسخة انسان روحانی، شهود کند. به بیان دیگر، بوناونتوره در اندیشة انسانشناسانة خود با نگاهی که برخاسته از مبانی وحدت شهودی اوست، ذات حق را تنزیهی میداند و اتصال انسان را به آن غیرممکن میشمارد. از اینرو انسان حتی در عالیترین مرتبة وجودی خود ـ که همان مرتبة انسان روحانی است ـ نمیتواند مظهر تام ذات حق باشد. به بیان دیگر، چنانکه تثلیث، با وجود حالت متکثرانة خویش، در نگاه عارف مسیحی توحیدانگارانه است و عارف با تحلیل توحیدی آن میتواند به مرتبة شناخت حق ـ نه شناخت ذات حق ـ برسد، انسان روحانی نیز چون ناتوان از شناخت ذات حق است، تنها راه باقیمانده برای وی در جهت این معرفت، شناخت کثرات است که از طریق این کثرات موجود و البته لطف حق (برای مسیح) و فیض مسیح (برای سایر سالکان)، بتواند به اتصال روحانی با مقام حق دست یابد.
2. معرفی رسالههای مرآةالعارفین و سیر نفس بهسوی خدا
1-2. معرفی رسالة مرآةالعارفین
رسالة مرآةالعارفین و مظهر الکاملین فی ملتمس زبدةالعابدین (قونوی، 1395)، به خواهش شاگرد یا فرزند قونوی، زینالعابدین، نوشته شد. قونوی پس از حمد خدا و نعت رسول و اصحاب و آل او، به بیانی موجز، به بیان تقسیم عوالم، شرح لوح و قلم و عرش و کرسی و عقل و نفس و روح و کتاب و امالکتاب و کتاب مبین، و خدا و انسان کامل، و اتصاف این دو به صفات یکدیگر و تقسیم فاتحةالکتاب میان بنده و خداوند میپردازد و با ظرافت خاصی، علم و ذات انسان کامل را بر وجه کلی اجمالی و جزئی تفصیلی، علم و ذات حق میداند و بر اتحاد و حلول و صیرورت، خط بطلان میکشد. وی تصویری کلی و زیبا از نظام آفرینش و عظمت انسان کامل، بهدست میدهد (قونوی، 1378، ص94-95). قونوی در این رساله و در برخی رسالههای دیگر مانند مفتاحالغیب، فکوک، اعجازالبیان، نفحات الالهیه، تبصرة المبتدی و تذکرة المنتهی به مباحث انسانشناختی عرفانی بهگونة پراکنده اشاره ميكند که از دل آنها میتوان مسائلی مانند انسان کامل، حقیقت محمدیه، ولایت، اتحاد انسان و حق، نکاحات اسمایی، تجدد امثال، معاد انسان و تناسخ را بیرون کشید و بر اساس آن، به مبانی انسانشناختی عرفانی برگرفته از این مسائل پرداخت. براي آگاهی بیشتر از حیات فردی، علمی و معنوی صدرالدین قونوی، میتوان به منابع ذکرشده مراجعه کرد و از سیر اندیشة وی در باب خداشناسی، جهانشناسی و انسانشناسی، بهره بُرد (ر.ک: قونوی، صدرالدین، 1381؛ همو، 1393؛ همو، 1362؛ همو، 1395؛ همو، 1378؛ همو، 1390؛ همو، 1388؛ همو، 1389؛ افشار، 1374؛ خواجوی، 1395؛).
2-2. معرفی رسالة سیر نفس بهسوی خدا
رسالة سیر نفس بهسوی خدا (بوناونتوره، 2005)، رسالهای است که بوناونتوره آن را بهسبب تأملاتش در کوه آلورن و الهام از شش کروبی ششبال که بر قدیس فرانسیس ظاهر شده بودند، تألیف کرد. وی در این رساله، پس از بیان مقدمه، در هفت بخش کلی به سیر نفس میپردازد. از نگاه بوناونتوره، نفس باید شش تأمل را ـ که این خود با فیض الهی شامل حالش میگردد ـ طی کند تا پس از آن، به مقام استراحت عقل برسد. در این جایگاه، جذبهای عرفانی رخ میدهد و نفس، در این موقف است که اشتیاقی شگرف بهسمت خداوند از خود نشان میدهد (همان). در این شش تأمل، خداوند با لطف و فیض خود، نفس را بهسوی خود رهنمون میسازد؛ بدین.صورت که خداوند با تأمل در آثارش در کلیت جهان هستی، تأمل در آثارش در جهان محسوس، تأمل در قوای طبیعی انسان از طریق تصویرش، تأمل از طریق تصویر احیاءشده بهواسطة فیض ناشی از لطف خود، تأمل در وحدت الهی بهواسطة اولین نام خود (که وجود است) و تأمل تثلیث در نام خودش (که خیر نام دارد)، میتوان به جذبهای عرفانی، و پس از آن به مقام استراحت عقل ـ که همان مقام سکون و عما هست ـ رسید (ر.ک: همان؛ حبیباللهی، 1388، ص132-174). بوناونتوره در این رساله و در برخی رسالههای دیگر، مانند زندگی روحانی (Spiritual life)، زندگی قدیس فرانسیس (The life of St. Francis)، شراب عرفانی (The Mystical Vine)، درخت زندگی (The Tree Of Life)، راه سهگانه یا حرارت عشق (The Triple Way)، به مباحث انسانشناختی عرفانی بهگونة پراکنده اشاره ميكند که از دل آنها میتوان مسائلی مانند انسان روحانی، حقیقت عیسویه، صلح روحانی، عشق، ریاضت، کشف و شهود را بیرون کشید و بر اساس آن، به مبانی انسانشناختی عرفانی برگرفته از این مسائل پرداخت. براي آگاهی بیشتر از حیات فردی، علمی و معنوی بوناونتوره، میتوان به منابعی که ذکر شدند، مراجعه کرد و از سیر اندیشة وی در باب خداشناسی، جهانشناسی و انسانشناسی بهره بُرد (بوناونتوره، 1946؛ همو، 1955؛ همو، 1956؛ همو، 1963الف؛ همو، 1963ب؛ همو، 2005؛ همو، 2006).
3. انسان کامل در مرآةالعارفین و انسان روحانی در سیر نفس بهسوی خدا
1-3. انسان کامل قونوی در مرآةالعارفین
رسالة مرآةالعارفین و مظهر الکاملین فی ملتمس زبدةالعابدین كه دربردارندة ديدگاههاي قونوی در باب انسان است، از دیدگاههای قرآنی، عرفانی و فلسفی بهشمار میآید. در این بخش به بیان مبانی و مصادیق انسانشناختی عرفانی قونوی بر پایة رسالة یادشده پرداخته خواهد شد.
1-1-3. مبانی شناخت انسان کامل قونوی در مرآةالعارفین
الف) نسبتمندی میان حق، عالَم، انسان کامل: صدرالدین در شرح و تأویل آیات شریفة اول و دوم سورة بقره، مراد از «الف» را اشاره به ذات احدیت حق میداند؛ «لام» نیز اشاره به وجود منبسط بر اعیان دارد و «ميم» عبارت است از دایرة عالم وجود. بنابراین، اتصال قائمه به ذیل، عبارت از انبساط و گسترش وجود بر عالم وجود است؛ پس قائمه عبارت است از سایة «الف» ذاتی که بر عالم وجود، منبسط و گسترده است. «میم» نیز اشاره به کون جامع دارد که همان انسان کامل است. بنا بر تأویل قونوی، «الم (حق، عالَم و انسان)»، کتابی است که در آن شکی نیست (قونوی، 1395، ص14و39). در اندیشة قونوی، عالَم خود نیز بر دو گونه است: عالم امر (الهی) و عالم خلق. هر یک از این دو، کتابی از کتابهای حق.تعالی و خود دارای کتابهای متعددی هستند. کتاب تکوین، محصول عالم امر (الهی) و کتاب تدوین، محصول عالم خلق است (قونوی، همان، ص5، 32و33).
ب) نسبتمندی میان عالَم، اسما، انسان کامل: قونوی حق متعال را وجود واحد مطلق میداند که این وجود واحد، دارای برون، درون و برزخ است. وی برون این وجود را «عالَم»، درون آن را «اسما»، و برزخ جامع بین این دو را «انسان کامل» معرفی میکند. انسان کامل، برزخی جداکننده بین آن دو بهشمار میآید تا بهواسطة آن، برون از درون امتیاز یابد. با این وصف، برون آینة درون است و درون آینة برون؛ و نیز آنچه بین این دو است، همان انسان کامل است که از حیث گرد آمدن و گسترده شدن، آینة عالم (برون) و اسما (درون) بهحساب میآید
(همان، ص11و97).
پ) همانندی حق و انسان کامل از حیث ذات و علم: از بیان قونوی معلوم میشود كه همانندی بین ذات حق و انسان کامل، هم از جهت کلی و هم از جهت اجمال، برقرار است. ازاینرو علم انسان کامل به خودش، همان آینة انسان کامل است که در وی ظاهر شده است و بهواسطة آن است که امتیاز و تعین مییابد؛ چنانکه علم حق به ذات خودش، آینة ذات اوست و ذاتش در آن متجلی و بدان متعین است (همان، ص9و36).
ت) تجلیکردن ذات حق بر ذات انسان کامل: صدرالدین بین حق و انسان کامل، ملازمتی برقرار میسازد؛ بهگونهايکه این همانندی، هم در ذات حق و ذات انسان کامل، و هم در علم حق و انسان کامل، قابل پیجویی است. قونوی همانندی بین ذات حق و انسان کامل را از حیث کلی و اجمالی مطرح ميكند و همانندی بین علم حق و علم انسان کامل را از حیث مظهریت (یعنی بهواسطة گستردگی آنچه در انسان کامل فشرده است)، برقرار میسازد. در نتیجة این همانندیها، انسان کامل آینة تمامنمای ذات حق است؛ بهگونهایکه ذات حق، هم بهصورت کلی و هم بهگونة اجمالی، بر آن آینه (= انسان کامل)، متجلی و ظاهر است (همان).
ث) تجلیکردن علم حق بر علم انسان کامل: قونوی با طرح قاعدهای منسجم که نشاندهندة دستگاه فعال فکری اوست، علم انسان کامل را نیز آینة علم حق میداند و معتقد است که آنچه در ذات حق، بهگونة کلی و اجمالی مندرج است، بهواسط انسان کامل ظاهر میشود؛ بدین معنا که آنچه در علم حق بهصورت جزئی و گسترده ظاهر است، همان در علم انسان کامل بهگونة جزئی و گسترده نیز ظاهر است. وی در توضیحی بیشتر، علم انسان کامل را علم حق، و ذات انسان کامل را نیز همان ذات حق میداند؛ با این قید که هرگز در این موقعیت، «اتحاد و حلول» انسان کامل با حق متعال رخ نمیدهد؛ چون اتحاد و حلولِ امر مرکب و وابسته با امر بسیط و مستقل، محال است. او البته در بیانی جامع، مراد اهل طریقت (اهل الله) از اتحاد را شرح میدهد و معتقد است که اتحاد مورد اشارة اهل طریقت با حق، هرگز بهمعنای «اتحاد و حلول» بهمعنای پیشگفته نیست (همان، ص10، 36و37).
ج) انسان کامل، بهمثابة جامع اجمال و تفصیلِ «ذات و علم و قلم و لوح و عرش و کرسی»: «ذات حق تعالی» به این اعتبار که کل هستی در آن درج و معین شده است، «امّالکتاب» نامیده میشود؛ همچنین «علم حق» نیز
به این اعتبار که شرح و تفصیل آنچه در ذات مندرج و متعین است، بهواسطة آن آشکار میشود، «کتاب مبین»
نام دارد؛ به بیان دیگر، ظهور آنچه در ذات حق پنهان است و بهواسطة علم صورت میپذیرد؛ ازاینرو، به آن کتاب مبین میگویند. بنابراین، علم حق به ذات خودش، مستلزم علمش به تمام اشیا ميشود؛ چون تمام اشیا در آن متعین هستند. پس علم (کتاب مبین)، بهمثابة آینهای است که ذات (امّالکتاب) را ظاهر میسازد. با تعیّن یافتن ذات بهواسطة علم، این مطلب فهمیده میشود که ذات حق در مرتبة تکوین، در مقام همانندی با «قلم» است. این همانندی، به دو صورت کلی (فشرده) و جزئی (گسترده)، بین این دو برقرار است؛ بدین معنا که آنچه در ذات بهصورت فشرده و گسترده ظاهر شده، همان امر نیز در قلم، بهگونة فشرده و گسترده موجود است. «لوح» نیز مانند علم که آینة ذات است، بهمثابة آینهای برای قلم بهشمار میآید؛ بدین معنا که هرچه در قلم بهصورت فشرده ظاهر است، همان امر بهگونة گسترده در لوح محفوظ به عرصة ظهور مینشیند (همان، ص6، 7، 33و34). در عالم مُلک نیز «عرش» بهمثابة کتابی فشرده عهدهدار نقش ذات و قلم است و «کرسی» نیز مانند آینة عرش، عهدهدار نقش علم و کتاب است. همانگونهکه بین عرش و قلم همانندی برقرار است، میان کرسی و لوح نیز از حیث ظهور آن.دو، مناسبت برقرار است. نکتة حائز اهمیت آنکه عرش و کرسی، در عالم حس و ظاهر، بهمثابة آینه برای قلم و لوحاند. قلم همان عقل، و لوح همان نفس است. از مجموع آنچه گفته شد، برمیآید که قلم (عقل) رونوشت ذات، و لوح (نفس) رونوشت قلم، و عرش نیز رونوشت قلم، و کرسی هم رونوشت لوح است (همان، ص7، 8، 34و35)؛ اما «انسان کامل» رونوشت کامل و جامعی از تمام رونوشتها و مستخرج از کل است و هموست که جامع حقایق الهی و حقایق تکوینی است. همانگونهکه ذات حق، کتاب کلی و اجمالی و اصل جامع تمام کتابها پیش از تفصیل آنهاست و علم او به خویش کتاب مبین تفصیلی است و آنچهکه در ذات، فشرده بیان شده، در آن بهصورت گسترده آمده است، انسان کامل نیز کتاب فشرده و اصل جامع تمام کتابها بعد از تفصیل آنهاست و علم او به خودش، کتاب مبین تفصیلی است که آنچه در «انسان کامل» فشرده است، در او جمع آمده و گسترده بیان شده است (همان، ص8، 9و35).
چ) شباهتمندی مراتب وجود با عناصر انسان کامل: قونوی همانندی بین حق و انسان کامل از حیث ذات و علم را با واکاوی عمیقتری تبیین میکند و درصدد مقایسة استدلالی مراتب عالم وجود با عناصر عالم انسان کامل برمیآید. برای درک راحتتر همانندی، این مقایسه در قالب جدول ارائه میشود:
ردیف رتبة مراتب وجود مرتبة عالم وجود (عالم الهی) عنصر انسان کامل (عالم تکوینی)
1 مرتبة اول ذات ذات
2 مرتبة دوم علم علم
3 مرتبة سوم قلم روح
4 مرتبة چهارم لوح قلب
5 مرتبة پنجم عرش جسم
6 مرتبة ششم کرسی نفس
با این توضیح، باید توجه داشت که هر یک از مراتب وجودی در عالم وجود و عالم انسان کامل، بهمثابة آینهای است برای آنچه در همانندش وجود دارد (همان، ص11و37) و از اینروست که در دستگاه فکری قونوی، عصارة انسانی، همان انسان کامل یا کون جامع نام دارد؛ چون او حلقة واسط میان ظهور وجود واحد (عالَم/برون) و بطون وجود واحد (اسما/درون) است و بهمثابة برزخی جامع و آینهای شفاف بین این دو است.
ح) انسان کامل، جامع تمامی کتابهای الهی و تکوینی: قونوی همانگونهکه علم حق به ذاتش را مستلزم علمش به تمام اشیا میداند، دربارة انسان کامل نیز علمش به ذات خودش را مستلزم علمش به تمام اشیا میداند؛ و چون انسان کامل را از حیث اجمال و از حیث تفصیل، تمام اشیا میپندارد، معتقد به این است که موجودیت تمام اشیا، از علم انسان کامل به ذات خودش است. قونوی با طرح این مبنای بنیادین، به تفسیر اين حدیث شریف امام علی (مَنْ عَرَفَ نفسَه فقد عَرَفَ ربَّه) پرداخته و خداشناسی مورد نظر حدیث را ـ که نتیجة خودشناسی معرفی شده ـ به جهانشناسی و شناخت اشیا نیز تعمیم داده است (همان، ص12، 37و38)؛ به این معنا که نزد او عوالم غیب و شهود، به یکسان آشکار است و چون انسان کامل نسخه، آینه یا روگرفت مقام حق است، با اتصال به ذات و علم حق، میتواند به ذات و حقایق اشیا علم و معرفت پیدا کند.
2-1-3. مصادیق «انسان کامل» در مرآةالعارفین
الف) پیامبر اکرم مصداق انسان کامل: مصداق کتاب تکوین، «انسان کامل» و مصداق کتاب تدوین، «قرآن کریم» است. قونوی در اثر پیشگفته، فلسفة نزول کتاب نازل (قرآن کریم) بر انسان کامل (پیامبر اکرم) را بیان مراتب کلی اجمالی و تفصیلیِ جزئیِ انسانی میداند و این امر، در واقع بیان کتاب انسان کامل و مراتب جمعیت و تفاصیلش است که مقامات و مراتب و اطوار و ادوار و ذات و صفات و افعال او را تبیین كرده، آنها را معلوم ميكند و از آنها خبر میدهد؛ چون در کتاب انسان کامل، ذات و اسما و صفات و افعال، عوالم و اهل عوالم و مراتب عوالم و مراتب اهلش، مراتب احوال عالم و احوال اهل آن در هر موطنی از مواطن، و نیز اجزای عالم و اجزای اهل آن، از حیث اجمال و از حیث تفصیل، وجود دارد. این تفاصیل پیشگفته، مراتب انسان کامل است و انسان کامل، مجموع تمام آنهاست. صدرالدین معتقد است که با این بیان، کتاب نازل (قرآن کریم)، معرفیکنندة انسان کامل (پیامبر اکرم) است (همان، ص15، 16، 39و40).
ب) امام علی، مصداق دیگر انسان کامل: صدرالدین با استشهاد به بیان مولا علی در جنگ صفین، او را کتاب ناطق (انسان کامل) خداوند معرفی میکند. با این شرح که وقتی لشکر علی در جنگ صفین، در برابر شامیان قرار گرفت، گروه شامی قرآن کریم را بر سر نیزهها آویختند تا لشکر علی آنها را از بین نبرد. در این حال، لشکریان علی چون این عمل را از آنها دیدند، جنگ را رها کردند. در این زمان بود که مولا فرمود: «این کتاب خدا صامت است و من کتاب ناطقم (من زبان قرآنم)». وی در ادامة این مطلب، با استشهاد به آیة شریفة 43 سورة رعد درصدد است تا از لسان قرآن کریم، علی را انسان کامل معرفی كند. خداوند در این آیة شریفه، به پیامبر میفرماید: «وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ کَفي بِاللَّهِ شَهيداً بَيْني وَ بَيْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ»؛ آنها که کافر شدند، میگویند: تو پیامبر نیستی! بگو: کافی است که خداوند و کسی که علم کتاب (و آگاهی بر قرآن) نزد اوست، میان من و شما گواه باشند!. صدرالدین این نکته را که علم کتاب آسمانی (قرآن کریم/ قرآن صامت)، نزد کسی از نوع انسان (انسان کامل/قرآن ناطق)، یعنی امام علی وجود دارد، در تکمیل معنای «کتابالله الناطق» آورده است (همان، ص14، 15و39). قونوی در فراز دیگری از مرآةالعارفین، با استشهاد به آیة شریفة 59 سورة انعام (....وَ لارَطْب وَ لایابِس إِلاّ فی کِتاب مُبین؛ و نه هیچ تر و خشکی وجود دارد، جز اینکه در کتابی آشکار [= در کتاب علم خدا] ثبت است)؛ امیر مؤمنان را همان کتاب نازلشده از جانب حق (کتاب ناطق و انسان کامل) میداند و به مخاطب نگارش خود گوشزد میکند که تو هم نیز به حکم انسان بودنت، کتابی و علم تو به خودت، همان علمت به کتابت است. وی دو کلیدواژة اصلی آیه، یعنی رطب (تَر) و یابِس (خشک) را به دو عالم مُلک و ملکوت (و بالاتر از ملکوت) تأویل ميكند و در نهایت مینویسد که هیچ چیزی در علم مُلک و ملکوت وجود ندارد، مگر اینکه در نوشتهای (کتابی) آشکار شده است و آن کتاب، خودت هستی. به بیان دیگر، امام علی همان کتاب ناطق نازلشدة حق است که هر تَر و خشکی در آن هویداست (همان، ص15و39).
2-3. انسان روحانی بوناونتوره در سیر نفس بهسوی خدا
سیر نفس بهسوی خدا كه دربردارندة ديدگاههاي بوناونتوره در باب انسان است، از دیدگاههای کلامی، فلسفی و الهیاتی بهشمار میآید. در این بخش به بیان مبانی و مصادیق انسانشناختی عرفانی بوناونتوره بر پایة رسالة یادشده پرداخته خواهد شد.
1-2-3. مبانی شناخت انسان روحانی بوناونتوره در سیر نفس بهسوی خدا
الف) آینهواری خدا و موجودات نسبتبه یکدیگر: بوناونتوره در ابتدای بخش دوم رساله، سخن از آینهواری موجودات و خداوند نسبتبه یکدیگر بهمیان میآورد و در مرتبة اول، جهان محسوس را بهواسطة مخلوق خدا بودنِ آن، بهمثابة آینهای برای شناخت خداوند بهشمار میآوَرَد که میتوان خدا را در تمام مخلوقاتش، مشاهده کرد (بوناونتوره، 2005، ص22). بدون تردید، انسان (بهطور عام و انسان روحانی بهطور خاص) نیز بهعنوان برترین موجود آفرینش، سهم زیادی نسبتبه سایر موجودات در این قاعدة آینهواری برای خداوند و خداوند برای او دارد.
ب) مسیح، نقطة تلاقی خدا و انسان: این اندیشه که سرانجام عروج نفس، به عیسی ختم میشود، تا جایی در اندیشة بوناونتوره جاری است که از نظر وی، امر محدود و نامحدود در مسیح مجتمع میشوند و وحدت وجود و وحدت فعل و وحدت کلمه در او متجلی میگردد. وحدت وجود، یعنی وحدت وجود بسیط با موجود مرکب؛ وحدت فعل، یعنی وحدت با مخلوق مجاب به درد و مرگ؛ و وحدت کلمه، یعنی وحدت با انسان که در روز ششم شکل گرفت (همان، ص39-40) و از این طریق است که خداوند در صورت انسانی مسیح متجلی ميشود و انسان نیز اوج اشراقش را در مسیح جستوجو میکند و این وحدت وصفناپذیر خدا و انسان، در وحدت شخص مسیح محقق میشود (همان، ص39) و اینجاست که نفس انسان از رهگذر جهان ماده، با کلمة خدا یکی میگردد.
پ) یاریرسانی مسیح به نفس انسان، جهتِ گذر از محسوسات: در عرفان مسیحی، نفس آنگاه میتواند از سقوط مادی و محسوس نجات یابد و حقیقت را در درون خود به مشاهده بنشیند که مورد فیض مسیح قرار گیرد. به بیان دیگر، حقیقت، شکل انسانوار ـ که در قالب انسانی مسیح است ـ به خود میگیرد تا جبرانی برای هبوط آدم باشد (همان، ص31).
ت) توجه به سایه، تصویر و لطف خدا در انسان: بوناونتوره نقشهای را برای عروج نفس ترسیم میکند که بهموجب آن، سالک بهوسیلة راز و نیاز با خالق، میتواند زمینة اشراق نفس و نورانیت آن را فراهم آوَرَد؛ بهگونهایکه نفس ابتدا باید از موجودات خارج از وجود انسانی، که موجوداتی مادی و زمانمند و بهمثابة سایه و نشانة خدا هستند، عبور کرده، سپس به درون خود رجوع کند (همان، ص17).
ث) توجه به شناخت سه جنبة نفس انسان: از دیدگاه بوناونتوره، نفس سه منظر دارد: منظر اول به اجسام و بدنهای ظاهری اشاره دارد که همان جنبة حیوانی و جسمانی است. در منظر دوم به خودش اشاره دارد که همان جنبة آگاهی است. در منظر سوم به بالاتر از خودش اشاره میکند که این جنبة متعالی، همان جنبة روحانی است. اینگونه است که رعایت و التزام به این سه جنبه، میتواند سالک را مهیای صعود روحانی تا خداوندی كند که قادر است عشق و محبتش را مساوی ذهن او، مساوی قلب او و مساوی روح او نماید. در این ترکیب، رعایت کامل قانون و حکمت مسیحی مشاهده میشود (همان، ص17-18). وی در ادامه به شناخت قوای نفس انسانی، عملکرد و نتیجة آنها بپردازد؛ که خلاصة بیان بوناونتوره در جدول زیر قابل بیان است (همان، ص17-18):
ردیف جنبهها و منظرهای نفس راههای ششگانة عروج نفس رهیافتهای ششگانة عمل نفس نتیجة تطبیق این دو
(برمبنای کتاب مقدس و
الهیات عرفانی بوناونتوره)
1
جنبة جسمانی
(نظر نفس به اجسام ظاهری) بهوسیلة آثار خدا (از ظاهر به باطن) بهواسطة احساس شناخت عالم ماده
(سایه و نشانة خدا/ جسم مسیح)
در آثار خدا (از باطن به ظاهر) بهواسطة تخیل
2 جنبة آگاهی
(نظر نفس به خودش) بهوسیلة نفس (از ظاهر به باطن) بهواسطة عقل جزئی شناخت عالم نفس
(تصویر خدا/ نفس مسیح)
در خودِ نفس (از باطن به ظاهر) بهواسطة عقل کلی
3 جنبة روحانی
(نظر نفس به امر متعالی) بهوسیلة ایدة وجود (از ظاهر به باطن) بهواسطة فاهمه شناخت عالم مُثُل
(تشابه با خدا/ الوهیت مسیح)
در ایدة خیر (از باطن به ظاهر) بهواسطة نور الهی
ج) شباهتمندی سلسلهمراتب نفس انسانی با سلسلهمراتب فرشتگان: بوناونتوره در مقام یک عارف کلاسیک، در ترسیم سیر روحانی و قوس صعود نفس، آنرا وارد در سلسلهمراتبی میداند که مقایسة ویژهای با دستة نُهگانة فرشتگان دارد. مراتب این مقایسه، به شرح زیر بیان شده است (همان، ص32؛ حبیباللهی، همان، ص161):
ردیف سلسلهمراتب نفس انسانی سلسلهمراتب فرشتگان
1 ادراک پیامآور
2 مشورت مشاور
3 خودبرانگیختگی راهنما
4 سنخیت نظمدهنده
5 نیروبخشی دستیار
6 امر دادن رئیس
7 پذیرا شدن حامی
8 اشراق الهی آشکارکننده
9 یگانگی تقدیسکننده
چ) خداشناسی از طریق نفسشناسی: فایدة نفسشناسی از نگاه بوناونتوره این است که در پرتو آن میتوان به خداشناسی رسید. همانطورکه پیش از این گفته شد: نفس، خدا را در جهان مادی و خارج بهواسطة آثارش میشناسد و در درون خویش نیز بهواسطة تصویر حق، خدا را شناسایی میکند و سرانجام بهوسیلة نور الهی که در وی منکشف شده است، به حقیقت متعالی دست پیدا میکند (همان، ص35).
ح) اصلاح تصویر خدا در نفس انسانی بهواسطة سه فضیلت الهی: بوناونتوره معتقد است که تصویر خداوند در نفس، بهواسطة سه فضیلت الهی که همان تزکیه، اشراق و کمال است، اصلاح میشود. وقتی نفس از طریق دین، به مسیح ایمان میآورد، یعنی به کلمة مجسم (=عیسی) و کلمه نامخلوق (=خداوند) ایمان آورده و با فیض و احسان او (مسیح) هست که تمام وجودش را کلمة خدا دربرمیگیرد و بیداری روحانی را تجربه میکند (همان، ص31-32).
خ) اتصال نفس انسانی به خود، اوج اشراق نفس: اکنون که تجلی خاص خدا در عیسی محقق گشت و امور محدود و نامحدود در وی جمع شدند، نفس نیز به منتهای سلوک خود نزدیک ميشود و این مرتبه، نقطة اوج اشراق و نورانیت نفس است (همان، ص40).
د) خطاناپذیری قضاوتهای انسانی با اتکا به اشراق عقلی برپایة شناخت مُثُل ابدی: قضاوتهای انسانی چون مبنای مادی دارند و رنگ ذهنی بهخود میگیرند، دچار خطا میشوند؛ ولی اگر مبنای قضاوتهای انسانی، متصل به امر ابدی شود، چون هیچ امر نامحدود و نامتغیری جز امر ابدی وجود ندارد و ابدیت، یا خداست یا در خداست، آن قضاوت، خطاناپذیر خواهد شد (همان، ص24).
ذ) اشتیاق بهسوی خدا بهواسطة جذبههای عرفانی، غایت سلوک نفس انسان: بوناونتوره در ابتدای فصل هفتم و پایانی رسالة خود، با اشاره به شش ملاحظة بیانشده در رساله، آنرا بهمثابة شش پله از تخت سلیمان حقیقی قلمداد میکند که قادر است تا نفس سالک را به صلح روحانی راهبری کند و از پس آن، آرامش را دریابد. در چنین موقعیتی، گویی که نفس در اورشلیم درونی بهسر میبَرَد و این پلهها مانند شش بال فرشتة کروبیِ گفتهشده در رساله و نیز شش روز اول خلقت هستند که بهیاری آنها نفس از حکمت متعالی، نورانی ميشود و آمادة عروج میگردد. در روز هفتم (مانند خدا) به استراحت میپردازد. پس از گذر از این شش مرحله، با ایمان و عشق به مسیح و تجلیل و تکریم او و با کمک چوب صلیب وی، نفس به آرامش الهی نائل میگردد (همان،ص41).
ر) توجه به تثلیث، مبنایی بنیادین در رساله: از مجموع محتوای مندرج در رساله، اینگونه استنباط میشود که بوناونتوره قائل به نظام فکری برخاسته از تثلیث مسیحی (پدر{خدا}، پسر{عیسی} و روحالقدس) است. وی تثلیث را مبنای بنیادین و محوری اندیشة فلسفی ـ عرفانی خویش قرار ميدهد و در جایجای اندیشة خود از آن بهره میگیرد. با مطالعة اثر یادشده، میتوان دستکم در دوازده مورد بهطور مستقیم به حضور این اندیشه در لابهلای استدلالهای بوناونتوره اشاره کرد که به شرح زیر است:
2-2-3. مصادیق «انسان روحانی» در سیر نفس بهسوی خدا
الف) عیسی مسیح، انسان روحانی: به عقیدة بوناونتوره، انسان روحانی کسی است که در مراتب سلوک عرفانی خود، خداوند را از طریق طبیعت، نفس خویش و لطف حق، به تأمل بنشیند و به صلح روحانی دست یابد. این فرایند بهواسطة فیض مسیحایی، بهعنوان کسی که به صلح روحانی رسیده و خداوند را به تأمل نشسته، قابل طی شدن است. استمداد از مسیح و توسل به او، تنها شرط اتصال به صلح است (همان، ص15). نفس انسانی نیز پس از گذر از شش مرحلة یادشده در رساله، با ایمان و عشق به مسیح و تجلیل و تکریم او و با کمک چوب صلیب وی، به صلح روحانی رهنمون میگردد (همان، ص41).
ب) پولُس رسول، مصداق انسانی روحانی: پولس رسول نیز مانند فرانسیس قدیس، در مسیح زندگی کرده و در پرتو فیض خاص مسیحایی توانسته است به صلح روحانی و جذبههای معنوی دست یابد. از نگاه بوناونتوره، وی نیز کسی است که در شش مرحله از اشراق و عروج نفس، با استمداد از پدر نورها، همچنین لطف الهی و فیض مسیحایی و پرهیز از امور مادی توانسته خداوند را به تأمل بنشیند. بوناونتوره معتقد است که عشق آتشین به مسیح بود که زمینة ترقی را در پولس بهوجود آورد و او را تا آسمان سوم بالا بُرد و وی را شبیه مسیح ساخت (همان، ص15-16).
پ) فرانسیس قدیس، دیگر انسان روحانی: بوناونتوره در سراسر اندیشة الهیات عرفانی خود، به روح فرانسیس قدیس وفادار بوده و او را انسانی روحانی میداند. وی با استعانت از مقام مسیح، دقیقاً در زمانی که فرشتة ششبال به صلیب کشیده شد، توانست بر روی کوه آلورن (Mount Alvernia) به تأمل روحانی و آرامش الهی نائل آید. ازاینرو وی نسخة کامل و الگوی ویژة تأمل روحانی و رسیدن به مقام صلح روحانی است (همان، ص41). از نگاه بوناونتوره، فرانسیس قدیس کسی است که عشق سوزان مسیح در وجودش شعلهور گشته است و هموست که چشمان روح را روشن و قدمها را در مسیر صلح روحانی استوار میکند (همان، ص15).
نتیجهگیری
آنچه در این نوشتار آمده، ناظر به این امر است که مبانی و مصادیق عرفانی قونوی و بوناونتوره در مقولة انسانشناسی نیز مانند تلقیهای این دو عارف در نگرش به مقام حق، گاه دارای شباهت و گاه دارای تفاوت است:
الف) اشتراکهای فکری قونوی و بوناونتوره در این دو رساله یادشده:
1. نگاه به انسان، بهعنوان موجودی فراتر از موجود مادی؛
2. انسان و ربط و نسبت آشکار آن با مقام حق و بهمثابة تجلی تام او؛
3. توجه قونوی و بوناونتوره به مقام انسان؛ بهمثابة آینه دانستن انسان برای حق و حق برای انسان؛
4. وجود الگوهایی بهعنوان انسان کامل ـ روحانی در سپهر اندیشة دینی ـ عرفانی هر دو عارف؛
5. شباهتمندی میان مقام انسان با سایر عوالم وجود (مراتب وجود و عالم فرشتگان)؛
6. توجه ویژة هر دو عارف به میراث عرفانی پیشین خود.
ب) افتراقهای فکری قونوی و بوناونتوره در دو رسالة یادشده:
1. خط سیر اندیشة وحدت وجودی در خداشناسی و انسانشناسی قونوی در قالب توجه به خداگونگی انسان/ خط سیر اندیشة وحدت شهودی در خداشناسی و انسانشناسی بوناونتوره در قالب توجه به تثلیث و اتصال انسان به مقام حق از رهگذر فیض مسیح؛
2. تأثیرگذاری الهیات عرفانی ایجابی ـ تشبیهی در تلقیهای قونوی از انسان کامل/ تأثیرگذاری الهیات عرفانی سلبی ـ تنزیهی در تلقیهای بوناونتوره از انسان روحانی:
قونوی در اندیشة انسانشناسانة خود با نگاهی که برخاسته از مبانی وحدت وجودی وی است، انسان کامل را در مرتبة اسما و صفات (مقام واحدیت)، مظهر تام ذات حق (مقام احدیت) میداند و تجلی کامل این اسما و صفاتِ برگرفته از ذات را در وجود انسان کامل نشان میدهد. به بیان دیگر، انسان کامل در سلسلهمراتب تشکیکی وجود، از عالیترین مرتبة وجودی در جذب، تبلور و ظهور اسما و صفات ذات حق برخوردار است.
بوناونتوره نیز در اندیشة انسانشناسانة خود با نگاهی که برخاسته از مبانی وحدت شهودی وی است، ذات حق را تنزیهی میداند و اتصال انسان را به آن غیرممکن میشمارد. ازاینرو انسان، حتی در عالیترین مرتبة وجودی خود که همان مرتبة انسان روحانی است، نمیتواند مظهر تام ذات حق باشد. به بیان دیگر، چنانکه تثلیث با وجود حالت متکثرانة خویش، در نگاه عارف مسیحی، توحیدانگارانه است و عارف با تحلیل توحیدی آن میتواند به مرتبة شناخت حق ـ نه شناخت ذات حق ـ برسد، انسان روحانی نیز چون ناتوان از شناخت ذات حق است، تنها راه باقیمانده برای وی در جهت این معرفت، شناخت کثرات است که از طریق این کثرات موجود و البته لطف حق (برای مسیح) و فیض مسیح (برای سایر سالکان)، بتواند به اتصال روحانی با مقام حق دست یابد.
موارد زیر بهعنوان نتایج این پژوهش ارائه میگردد:
1. انسانشناسی عرفانی قونوی و بوناونتوره در پیوند وثیق با خداشناسی این هر دو عارف ابراهیمی غیر همکیش قرار دارد.
2. انسانشناسی عرفانی قونوی و بوناونتوره برای خود دارای دستگاه فکری منسجم هستند.
3. این دستگاه فکری، دارای موضوع، مبادی، مآخذ، مسائل، مبانی، منابع و مصادیق است.
4. پژوهش پیش رو تنها به ذکر مبانی، منابع (البته تنها یک منبع از هر عارف) و نیز مصادیق انسانشناسی عرفانی هر دو عارف ابراهیمی غیر همکیش (قونوی و بوناونتوره) پرداخت.
5. رسالة مرآةالعارفین قونوی، برگرفته از الهیات عرفانی ایجابی ـ تشبیهی و مطابق دیدگاه وحدت وجود است و رسالة سیر نفس بهسوی خدا بوناونتوره، برگرفته از الهیات عرفانی سلبی ـ تنزیهی و مطابق دیدگاه وحدت
شهود است.
6. مبانی قونوی عبارت بودند از: نسبتمندی میان حق، عالَم، انسان؛ نسبتمندی میان عالَم، اسما، انسان کامل؛ همانندی حق و انسان کامل از حیث ذات و علم؛ تجلی کردن ذات حق بر ذات انسان کامل؛ تجلی کردن علم حق بر علم انسان کامل؛ شباهتمندی مراتب وجود با عناصر انسان کامل؛ و انسان کامل، جامع تمامی کتابهای الهی و تکوینی.
7. مبانی بوناونتوره نیز عبارت بودند از: آینهواری خدا و موجودات نسبتبه یکدیگر؛ مسیح، نقطة تلاقی خدا و انسان؛ یاریرسانی مسیح به نفس انسان، جهتِ گذر از محسوسات؛ توجه به شناخت سایه، تصویر و لطف خدا در انسان؛ توجه به شناخت سه جنبة نفس انسان؛ شباهتمندی سلسلهمراتب نفس انسانی با سلسلهمراتب فرشتگان؛ خداشناسی از طریق نفسشناسی؛ اصلاح تصویر خدا در نفس انسانی بهواسطة سه فضیلت الهی؛ اتصال نفس انسانی به خود، اوج اشراق نفس؛ خطاناپذیری قضاوتهای انسانی با اتکا به اشراق عقلی برپایة شناخت مُثُل ابدی؛ کتاب مقدس، زمینهساز اصلاح نفس انسانی و نکاح عرفانی آن با عشق مسیحایی؛ اشتیاق بهسوی خدا بهواسطة جذبههای عرفانی، غایت سلوک نفس انسان؛ توجه به تثلیث، بهعنوان مسئلهای بنیادین.
8. از دیدگاه قونوی، عصارة انسانی، همان انسان کامل است و او حلقة واسط میان ظهور وجود واحد و بطون وجود واحد است و از همین حیث، آینة هر دو بهحساب میآید و نیز انسان روحانی در اندیشة بوناونتوره کسی است که در مراتب سلوک عرفانی خود خداوند را از طریق طبیعت، نفس خویش و لطف حق، به تأمل بنشیند و به صلح روحانی دست یابد.
9. مصادیق انسان کامل در مرآةالعارفین قونوی، حضرت محمد و امام علی و مصادیق انسان روحانی در سیر نفس بهسوی خدا بوناونتوره، حضرت مسیح، پولس رسول و فرانسیس قدیس معلوم شدند.
10. در روح کلی مرآةالعارفین، پایبندی قونوی به مبانی عرفانی ابنعربی، و در روح کلی سیر نفس بهسوی خدا، پایبندی بوناونتوره به مبانی عرفانی فرانسیس قدیس مشاهده میشود.
- قرآن حكيم و شرح آيات منتخب، 1388، ترجمه ناصر مكارم شيرازي، تهران، اسوه.
- انجیل عیسی مسیح، 2006، ترجمه هزاره نو، ایلام.
- کتاب مقدس، 2007، ترجمه قدیم، ایلام.
- اسماعیلزاده، مریم، 1386، انسانشناسی در عرفان اسلامی و مسیحیت، تهران، دانشگاه تهران.
- افشار، ایرج، 1374، «فهرست کتابخانه صدرالدین قونوی»، تحقیقات اسلامی، ش1و2، ص477-502.
- جعفریان، مرتضی، محمدجواد رضایی، 1393، «ذهن و مراتب واقعنمایی ادراک در اندیشه صدرالدین قونوی»، خردنامه صدرا، ش88، ص75-88.
- چیتیک، ویلیام، 1389، عوالم خیال (ابنعربی و مسئله اختلاف ادیان)، ترجمه قاسم کاکایی، تهران، هرمس.
- حبیباللهی، اکبر، 1388، فلسفه بوناونتورا، تهران، حکمت.
- حسنزاده آملی، حسن، 1391، انسان در عرف عرفان، تهران، سروش.
- حسینپور، غلامرضا، 1396، «تأملی در عرفان فلسفی قونوی»، خردنامه صدرا، ش88، ص19-30.
- حیدرپور کیایی، اسدالله، 1395، «الهیات تنزیهی افلوطین»، فلسفه دین، ش59، ص717-737.
- خواجوی، محمد، 1395، دو صدرالدین (دو اوج شهود و اندیشه در جهان اسلام)، تهران، مولی.
- رحیمیان، سعید، 1384، «مبانی خداشناسی در الهیات بوناونتوره با تأکید بر راه معرفت آفاقی»، دانشگاه قم، ش25،
- ص34-59.
- ـــــ ، 1389، «پیوند خودشناسی و خداشناسی در عرفان ابنعربی و بوناونتوره»، قبسات، ش55، ص145-169.
- شوبرت، گودرون، 1416ق، المراسلات بین صدرالدین القونوی و نصیرالدین الطوسی، بیروت، دار النشر فرانتس شتاینر شتوتگارت.
- فناری، محمدبن حمزه، 1388، ترجمه و شرح مصباح الانس، محمدحسین نائيجى، قم، آیت اشراق.
- قونوی، صدرالدین، 1362، رسالة النصوص، سید جلالالدین آشتیانی، مشهد، دانشگاه مشهد.
- ـــــ ، 1378، «رساله مرآة العارفین»، قاسم انصاری، در: فرهنگ، ش16، ص93-110.
- ـــــ ، 1381، آفاق معرفت (تبصرة المبتدی و تذکرة المنتهی)، نجفقلی حبیبی، قم، بخشایش.
- ـــــ ، 1388، الفکوک فی اسرار مستندات حکم الفصوص، محمد خواجوی، تهران، مولی.
- ـــــ ، 1389، اعجاز البیان فی تأویل امّالقران، محمد خواجوی، تهران، مولی.
- ـــــ ، 1390، مفتاح الغیب، محمد خواجوی، تهران، مولی.
- ـــــ ، 1393، نفحات الهیه یا مکاشفات الهی، محمد خواجوی، تهران، مولی.
- ـــــ ، 1395، رساله مرآةالعارفین فی ملتمس زبدة الکاملین، محمد خواجوی، تهران، مولی.
- کاپلستون، فردریک چارلز، 1388، تاریخ فلسفه، ابراهیم دادجو، ج2 (از آوگوستینوس تا اسکوتوس)، تهران، شرکت انتشارات
- علمی و فرهنگی.
- کاکایی، قاسم، 1391، وحدت وجود به روایت ابنعربی و مایستر اکهارت، تهران، هرمس.
- کاکایی، قاسم و حميد محمودیان، 1388، «الهیات عرفانی از دیدگاه علاءالدوله سمنانی و بوناونتوره»، اندیشهدینی، ش31،
- ص79-98.
- کبیر، یحیی، 1392، فلسفه آنتروپولوژی (دوره دو جلدی)، قم، مطبوعات دینی.
- کرمی، حامد، 2014، مبانی انسانشناسی شیخ صدرالدین قونوی (درآمدی بر انسانشناسی حقوق اسلام)، حسن یاشار، در: مجموعه مقالات دومین سمپوزیوم بینالمللی صدرالدین قونوی، ص350- 365.
- کوپا، فاطمه، 1384و1385، «نگاهی دیگر به انسانشناسی عرفانی»، علوم انسانی، ش56 و 57، ص129-147.
- محمودیان، حمید، 1386، «احوال و آرای عرفانی قدیس بوناونتوره»، پژوهشنامه ادیان، ش2، ص130-199.
- مخزن موسوی، سیدابوالحسن، 1393، انسانکامل در متون عرفان اسلامی، تهران، دانشگاه بینالمللی اهلبیت.
- Bonaventure, 1946, Breviloquium, Erwin, Esser Nemers, ST. Louis: Herder.
- ـــــ , 1955, De reductione artium and theologiam, Translated with a Commentary and introduction by: Sister E. Th Healy, Works of Saint Bonaventure, 1, Franciscan Institute, ST. Bonaventure: New York.
- ـــــ , 1956, Itinerarium mentis in Deurn, with an Introduction, Translation and Commentary by: Ph. Boehner, a.F.M. Works of saint Bonaventure, 2, Franciscan Institute, ST. Bonaventure: New York.
- ـــــ , 1963a, The Breviloquium, Jose, de Vinck, The Works of Bonaventure, Cardinal, Seraphic, Doctor and Saint, II, Paterson, New Jersey, ST. Anthony Guild.
- ـــــ , 1963b, The Lournev O/ the Mind to God, Jose de VincK, the Works of Bonaventure, Cardinal, Seraphic, Doctor and Saint, I, Paterson, New Jersey, ST. Anthony Guild.
- ـــــ , 2005, The Mind,s Road to God, Erwin, Esser Nemers, The Catholic Primer, Herder.
- ـــــ , 2006, Writings On the Spiritual Life, General Editor: Robert J, Karris, Franciscan Institute, St. Bonaventure University.
- Brady, I.C. 1967, "Bonaventure", New catholic Encyclopedia, ed.by John P. Whallen and Others, Vol.2, Washington.
- Delio, Ilia. O.S.F, 2018, Simply Bonaventure, An Introduction to His Life, Thought, and Writing, United States by New City Press.
- Hayes, Zachary, 1996, St. Bonaventure's On the Reduction of the Arts to Theology, Franciscan Institute, St. Bonaventure University.
- Kent, Bonnie, 1998, "Bonaventure", Routledge Encyclopedia of Philosophy, Edward Craig(ed), Vol.1, London.