بررسی تطبیقی عنایتهای ویژهی الهی در زندگی حضرت یوسف علیه السلام از دیدگاه قرآن و تورات
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
قصة حضرت یوسف بهنسبت کاملترین و پیوستهترین قصة قرآن است و همة عناصر داستانی آن، هدفمند، هماهنگ و متناسب با اهداف تعلیمی و تربیتی قرآن گزینش شدهاند. قصة یوسف و برادرانش بیانگر نشانههای توحید در ربوبیت و تدبیر الهی است و اینکه چگونه خداوند عهدهدار امور بندگان خالص خویش است (یوسف: 7). قرآن نقشِ مشیّت و «عنایتهای ویژة الهی» را در تدبیر صحنههای مختلف زندگی یوسف به تصویر کشیده؛ اما این موضوع نهتنها در تورات چندان بازتاب نیافته است، بلکه گاه با نبود یا روایت ناقص و متناقض آن در تورات مواجهیم. طبق روایت قرآن، یوسف بندة مقرَّب و برگزیدة خداست که تقدیر و تدبیر حکیمانه و عنایتهای ویژة الهی در متن حوادث زندگی وی حضور دارد و آن را مدیریت میکند تا زمینة سیادت، حکومت و تعبیر شدن رؤیایش مبنی بر سجدة مهر و ماه و ستارگان بر وی محقق شود؛ برای همین، خداوند همة تلاشها و دسیسهها برای از بین بردن، خواری و آلوده کردن یوسف را زمینة زنده ماندن، سربلندی، اثبات بیگناهی، سروری و عزت وی قرار میدهد؛ اما در روایت تورات، بسیاری از این مسائل وجود ندارد یا وارونه و بهگونهای دیگر گزارش شده است.
دربارة «عنایتهای ویژة الهی» و مصادیق آن در زندگی یوسف بهویژه بهصورت مستقل، جامع، تطبیقی و تحلیلی، پژوهشی یافت نشد. نشان دادن تفاوتِ قرآن با تورات در روایتِ توحیدی قصة یوسف و گزارش عنایتهای ویژة الهی در زندگی آن حضرت، هدف این پژوهش است. روایتِ درست از زندگی و شخصیت الهی یوسف، نقش عنایتها و امدادهای الهی در زندگی او و نشان دادن تحریفاتِ توراتِ موجود دراینباره، ضرورت این پژوهش را میرساند؛ بهویژه اینکه برخی پژوهشگران بدون توجه به تعارضهای آشکار و فراوانِ قرآن و تورات در پارهای از روایتهای مشترک، از جمله در موضوع عنایتهای ویژة الهی به یوسف، تحریفآمیز بودن توراتِ موجود از نظر قرآن را رد میکنند؛ درحالیکه قرآن، روایت خداست؛ اما تورات روایت بشری است و راهیابی تحریف در روایت بشری، کاملاً طبیعی است.
1. مفهومشناسی
«عنایت» در لغت بهمعنای قصد، توجه، اهتمام، بخشش و اِنعام است (دهخدا، 1373، ج11، ص16394). این واژه یک اصطلاح فلسفی و عرفانی است و در این نوشتار معنای عرفانی آن مراد است. عارفان در تعریفِ «عنایت الهی»، تعابیر مختلف و درعینحال قابل جمعی مانند محبت، اِنعام، اِکرام، احسان، لطف، کرم و رحمتِ ازلی، بیپایان و فراگیر خداوند بر بنده را بهکار بردهاند که در قالب هدایت انسان با ارسال رسل و انزال کتب، آفرینش نعمتهای گوناگون، دادن توفیق و مقامات و حالات معنوی رفیع، دادن ثواب، حفظ از گناه، دادن بهشت و جز آن، بروز و ظهور میکند. براین اساس، همة آفریدهها، از عرش تا فرش که برای انسان خلق شدهاند، عنایت خدا به اوست. این دست از عرفا دامنة عنایت الهی را بسیار گسترده و شامل حال همة بندگان گرفتهاند؛ اما گروهی دیگر آن را ویژة بندگانِ خاص خدا، مانند پیامبران، اولیای الهی و سالکان و عارفان کامل دانسته و مواردی مانند نبوت، رسالت، ولایت، الهام، کشف و شهود، توجه و موهبتِ خاصِ خدا، و اسباب رسیدن به کمال، بهویژه در ستیز با نفس را از مصادیق آن دانستهاند. برای جمع دو دیدگاه میتوان عنایت الهی را به دو دستة عام و خاص تقسیم کرد. عنایت عام شامل همة بندگان و آفریدگان ميشود؛ اما عنایت خاص ویژة اولیای الهی و بندگانِ برگزیدة خداست. هر بندهای بهاندازة ایمان و عمل صالحِ خود، قرب به خدا و کمالات معنویاي که دارد، از عنایت خاص الهی نیز برخوردار میشود (سجادی، 1378، ص560-599؛ بلخی، 1360، ج1، ص223؛ هجویری، 1336، ص396-397؛ انصاری، 1349، ص74-75)؛ بنابراین، عنایت ویژة الهی بهمعنای توجه ویژة خدا به بندگانِ خاص و برگزیدهاش و نشانگر محبت، لطف و رحمت ویژة الهی به آنهاست و در قالبِ دادن نعمتهای ویژه، دفاع تکوینی، خنثی کردن دسیسههای دشمنان، حمایت در برابر خطرات جانی و معنوی، نشان دادن راه برونرفت از مشکلات، نشان دادن برخی حقایق و مانند آنها، ظهور و بروز میکند.
دربارة سبب برخورداری از عنایت خاص الهی، کسانی مانند خواجه عبدالله انصاری معتقد به جبرگرایی محضاند و عنایت را نیز نوعی جبر و مشیتِ ازپیشتعیینشدة خدا میدانند؛ اما عارفانی مانند مولوی تلاش و کوشش بنده را نیز در دستیابی به آن دخیل میدانند. بر اساس دیدگاه دوم، تلاش بندة مؤمن از راه توبه، عبادت، مبارزه با هوای نفس و چیره شدن بر آن، عمل به آموزههای شریعت و توجه کامل به رضای خدا، زمینة دست یافتن به مقام «یقین» و در نتیجه برخورداری از عنایت الهی را فراهم میآورد ( انصاری، 1349، ص21 و 155؛ ژندهپیل، 1350، ص76-77؛ رازی، 1352، ص26، 204، 294؛ همایی، 1362، ج1، ص561).
دربارة پیامدهای عنایت ویژة الهی، به مواردی مانند پیدایش کشش و جذبههای الهی، غلبه بر هوای نفس، فراهم شدن زمینة شناخت خدا، مصونیت از گناه، لغزش، دامهای شیطان، برخورداری از پاداش الهی در دنیا و آخرت و حالات و مقامات عالی معنوی، رویگردانی از اغیار و توجه کامل به خدا، تابش نور خدا بر دل و گشوده شدن دریچة غیب به روی فرد و رسیدن وی به کمال الهی اشاره کردهاند (هجویری، 1336، ص396؛ همایی، 1362، ج1، ص561).
2. عنایتهای ویژة الهی در زندگی حضرت یوسف
1-2. دیدن رؤیای برگزیدگی و ولایت بر خاندان یعقوب
1-1-2. روايت قرآن
نخستین عنایت ویژة الهی به یوسف، نشان دادن برتری و سیادت وی بر خاندان یعقوب با سجدة یازده ستاره و ماه و خورشید بر او در عالم رؤیا بود: «إِذْ قَالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يَا أَبَتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي سَاجِدِينَ» (یوسف: 4). گزینش یوسف برای دیدن چنین خوابی، عنایت و بشارت الهی و نشانگر اِکرام او توسط خدا بود (طوسی، 1409ق ، ج6، ص98؛ طبرسی، 1418ق، ج5، ص360؛ طباطبائی، بیتا، ج11، ص77) و زمینة روحی لازم برای تربیت و حرکت وی در مسیر ولایت الهی و قرب به خدا را فراهم میساخت و همواره در زندگی نصبالعین او بود و سبب میشد که وی راه را گم نکند و در راه رسیدن به جایگاه موعود، همة سختیها را تحمل کند. بر اساس چنین حکمتی، خداوند به برخی از اولیای خویش دربارة شماری از کرامتها و رسیدن به مقامِ قربِ خویش بشارت میدهد (طباطبائی، بیتا، ج11، ص77). بر پایة گزارش قرآن، خداوند طبق ارادة حکیمانة خود، یوسف را از میان خاندان یعقوب برای انجام رسالت الهی و مسئولیتهای مهم و دادن کاملترین نعمت برگزید و همة حوادث بعدیِ زندگی او را برای تحقق این ارادة خویش تقدیر و تدبیر کرد.
نکتة مهمتر، تأیید و تعبیر خواب یوسف و عنایت الهی بودن آن توسط یعقوب بود. وی برای جلوگیری از حسادت برادران، ضمن نهیِ یوسف از نقلِ خواب خود برای آنها، دربارة تعبیر آن فرمود: چنانکه برای دیدن این خواب انتخاب شدی، خداوند تو را برگزیدة خود خواهد کرد و تعبیر خواب و تحلیل درست رخدادها را به تو خواهد آموخت و نعمت کاملی به تو و خاندان یعقوب عنایت خواهد کرد: «قَالَ يَا بُنَيَّ لَاتَقْصُصْ رُؤْيَاكَ عَلَى إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْدًا إِنَّ الشَّيْطَانَ لِلْإِنْسَانِ عَدُوٌّ مُبِينٌ * وَكَذَلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَ يُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ عَلَى آَلِ يَعْقُوبَ» (یوسف: 5-6).
روایت قرآن نشان میدهد که یعقوب خواب یوسف را رؤیای صادقه و عنایت الهی ميدانست و معتقد بود که در آینده واقعیت خواهد یافت؛ ازهمینرو، اولاً یوسف را از بازگفتن آن به برادران نهی کرد تا مبادا حسادت آنان برانگیخته شود و با وسوسة شیطان به وی گزندی رسانند. بدیهی است که برادران نیز در صورت آگاهی، رؤیای یوسف را صادق میدانستند. اگر جز این بود، نباید آگاهی از آن موجب حسادتشان میشد. ثانیاً حضرت یعقوب ضمن خشنودی زیاد از خواب یوسف به تعبیر آن پرداخت. خواب یوسف و تعبیر یعقوب سالها بعد به واقعیت پیوست؛ هنگامی که یعقوب سالها بعد بههمراه خاندان خود به مصر رفت و همگی در برابر یوسف از باب تعظیم بر زمین افتادند و سجده کردند و بدينسان سجدة ماه و خورشید و یازده ستاره در برابر وی تعبیر شد: «وَرَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّدًا وَقَالَ يَا أَبَتِ هَذَا تَأْوِيلُ رُؤْيَايَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّي حَقًّا» (یوسف: 100).
2-1-2. روایت تورات
روایت تورات دربارة رؤیای یوسف و حوادث پیرامونی آن، تفاوتي بنیادین با قرآن دارد. تورات، هرچند بهشکل خلاصه و کلی در زمان مرگ یعقوب و از زبان وی، به برگزیدگی یوسف، خنثی شدن دسیسههای دشمنان وی بهدست خداوند و برخورداری یوسف از برکات الهی تصریح میکند (پیدایش 49: 22-26)، اما هنگام گزارش ماجرای یوسف، نهتنها خواب او را عنایت الهی نمیداند، بلکه دربارة تعبیر آن توسط یعقوب و نیز به واقعیت پیوستن آن با سجده در برابر یوسف هم سخنی نگفته است. بر اساس تورات، یوسف پس از بازگو کردن رؤیای خویش، با واکنش منفی و سرزنش برادران و یعقوب مواجه شد. او ابتدا رؤیای خود را به برادران و سپس به پدرش تعریف کرد. برادران به وی حسادت كردند و پدر نیز او را توبیخ و سرزنش کرد و گفت: این چه خوابی است که دیده است؟ آیا واقعاً او، مادر و برادرانش پیش وی آمده و بر زمین سجده خواهند کرد؟ (پیدایش 37: 9-10). تنها گزارشِ تورات دربارة اهمیت داشتن خواب یوسف جملة مبهمی است که دلالتِ روشنی هم در این زمینه ندارد و آن اینکه یعقوب خواب یوسف را در خاطر نگه داشت (پیدایش 37: 11). گویا این خواب، وی را به تأمل و تفکر واداشت و اینکه معنای آن چیست و چرا یوسف چنین خوابی دیده است؟
تورات، برخلاف قرآن، خواب یوسف را عملاً بیارزش و حتی یوسف را بهسبب دیدن آن، درخور ملامت میداند؛ زیرا اولاً خداوند هیچ نقشی در ماجرای خواب دیدن یوسف ندارد و گویا وی خودش آن را دیده است و باید بهسبب دیدن چنین خواب ناصوابی، از زبان یعقوب سرزنش و توبیخ شود؛ ثانیاً خواب یوسف نهتنها با تأیید پدر و تعبیر وی مواجه نمیشود، بلکه یعقوب با سرزنش صریح یوسف و استفهام انکاری، امکان تحقق رؤیای وی را نفی و چنین خوابی را بهنوعی غیرصادق و بیاحترامی به خود و دیگر افراد خانواده تلقی میکند؛ زیرا یوسف از همة آنان کوچکتر بود و سجدة آنها در برابر ایشان از باب تعظیم، پذیرفته نبود. البته گزارشِ حسادتِ برادران و تأمل بعدی یعقوب دربارة خواب یوسف میتواند مؤیدی بر صادق بودن رؤیای یوسف از نظر آنها و درعینحال نوعی ناهماهنگی در روایت تورات باشد. در واقع، حکمت اینکه قرآن تعبیر خواب یوسف را از زبان یعقوب گزارش میکند، این است که بهاعتبار کودک بودن یوسف، خواب وی قطعاً بدون تأیید و تعبیر یعقوب، مهم و جدی و نیز عنایت الهی انگاشته نمیشد و خیلی راحت نادیده گرفته و فراموش میشد و در روایت تورات دقیقاً این اتفاق افتاده است. تورات اصلِ خواب را روایت میکند؛ اما با گزارشِ واکنش منفیِ یعقوب به آن، بهویژه روایت نکردن تعبیرِ یعقوب دربارة آن، عملاً خواب یوسف در حد خواب آشفتة یک کودک معرفی ميشود و اهمیت و عنایت الهی بودن خود را بهکلی از دست میدهد.
تورات همچنین برخلاف قرآن، دربارة سجدة آنان در برابر وی و به واقعیت پیوستن خواب آن حضرت نیز هیچ گزارشی ندارد (ر.ک: پیدایش 46 : 1-34). نبود این گزارش، با روایت تورات دربارة خواب یوسف سازگار است و وجود چنين گزارشي ـ که تعبیر و به واقعیت پیوستن خواب وی را نشان میدهد ـ واکنش روایتشدة تورات از برادران و یعقوب به آن را دچار چالش میکرد. نتیجه اینکه گزارش تورات دربارة واکنش یعقوب به رؤیایِ یوسف، از دیدگاه قرآن روایتی نادرست و تحریف شده است. با توجه به گزارش اصل رؤیا و نیز واکنش یعقوب به آن در تورات، میتوان گفت که روایت درستِ واکنشِ یعقوب، نادیده گرفته و بهجای آن، روایت مخالفي گزارش شده است؛ چراکه اگر این کار از سر فراموشی بود، باید واکنش یعقوب اصلاً گزارش نمیشد.
2-2. وحی در کنار چاه
1-2-2. روايت قرآن
هنگام افکندن یوسف در چاه، خداوند به او وحی کرد: تو حتماً یک روزی بدون شناخته شدن برای برادران خود، به آنان دربارة این رفتارشان خبر خواهی داد: فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَ أَجْمَعُوا أَنْ يَجْعَلُوهُ فِي غَيَابَةِ الْجُبِّ وَ أَوْحَيْنَا إِلَيْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هَذَا وَ هُمْ لَايَشْعُرُونَ (یوسف: 15). بیشتر مفسران تحقق این پیشگویی وحیانی و عنایت الهی را زمانی دانستهاند که برادران در سفر سوم به مصر، بدون شناخت یوسف، عاجزانه از وی درخواست آذوقه کردند و او فرمود: آیا میدانید در زمانی که جاهل بودید، با یوسف و برادر او چه کردید؟ آنان پرسیدند که آیا وی همان یوسف است و او پاسخ مثبت داد (یوسف: 88-89 و90). طبیعی است که برادران بهدلیل گذشت زمانِ زیاد از به چاه افکندن وی و نیز جایگاه برجستة او بهعنوان عزیز مصر، نتوانستند وی را بشناسند و چنین چیزی در باورشان نمیگنجید (طبرسی، 1418ق، ج2، ص208؛ کاشانی، 1423ق، ج3، ص348؛ قمی، 1411ق، ج6، ص285).
وحی یا الهامِ یادشده، عنایت ویژة دیگری به یوسف بود و خداوند بهوسیلة آن بشارت داد که وی از درون چاه نجات خواهد یافت و روزی دربارة این برخوردِ برادران به آنها خبر خواهد داد. این عنایت الهی، ترس و اندوه یوسف را از بین برد و آرامش و امید را بهارمغان آورد و او مطمئن از هدایت و حمایت خداوند، بدون هرگونه هراسی به پیشواز حوادث آینده رفت (زمخشری، 1385ق، ج2، ص307؛ کاشانی، 1423ق، ج3، ص348؛ فخررازی، بیتا، ج18، ص100). طبیعی است که یوسف برای مدتی درون چاه بود و افزون بر فضای ترسناک درون چاه و سختیهای آن، کودک بودن وی نیز زمینة ترس و وحشت بیشتر وی را فراهم میساخت؛ اما وحی الهی و آرامش حاصل از آن، که یاریگر یوسف شد، عنایت الهی به وی را نشان داد.
قرآن نجات یوسف از چاه را توسط کاروانی میداند که از کنار چاه میگذشت. هنگام آب کشیدن کاروانیان، یوسف بر دلو آویخت و از چاه بیرون آمد: وَ جَاءَتْ سَيَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وَ ارِدَهُمْ فَأَدْلَى دَلْوَهُ قَالَ يَا بُشْرَى هَذَا غُلَامٌ وَ أَسَرُّوهُ بِضَاعَةً وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِمَا يَعْمَلُونَ (یوسف: 19). آمدن کاروان برای کشیدن آب از چاه، هرچند بهظاهر یک اتفاق عادی بود، با توجه به مقدمه بودن آن برای تحقق وعدة الهی مبنی بر نجات یوسف از چاه و انتقال وی به مصر و رسیدن او به حکومت و تعبیر شدن خواب وی، قطعاً عنایت الهی دیگری در حق او بود؛ بهویژه اینکه بنا به گفتة مفسران، کاروان تجاری بنیاسماعیل، از مدین عازم مصر بود و بهسبب گم کردن راه به کنار آن چاه رسیدند و در آنجا منزل گزیدند؛ درحالیکه چاه یادشده نه در مسیر کاروانیان، بلکه در بیابانی دور از آبادی قرار داشت (طبرسی، 1415ق، ج5، ص378؛ ثعلبی، 1422ق، ج5، ص203؛ کاشانی، 1423ق، ج3، ص351).
2-2-2. روایت تورات
تورات دربارة این دو عنایت الهی گزارشی ندارد. برادران با پیشنهاد رئوبین و برای جلوگیری از ریخته شدن خون یوسف، او را درون چاه افکندند تا خودش در آنجا بمیرد. رئوبین میخواست بعداً او را نجات دهد و نزد پدر ببرد. آنها یوسف را در چاهی بدون آب افکندند و پس از مدتی با دیدن بازرگانانِ اسماعیلی و با پیشنهاد یهودا، وی را از چاه درآوردند و به آنها فروختند. بازرگانها او را بردند و در مصر به بردگی فروختند (پیدایش 37: 21-28).
تورات دربارة وحی الهی به یوسف مبنی بر نجات وی از چاه گزارشی ندارد. البته دلیل آن میتواند نامحسوس بودن وحی برای دیگران باشد؛ اما نظر به اهمیت موضوع، احتمال بازگویی آن در آینده توسط یوسف و انتشار آن در میان خاندان یعقوب وجود دارد. بنابراین بر فرض وجودِ گزارشِ آن در توراتِ نازلشده، میتوان از احتمال نادیده گرفتنِ آن توسط نویسندگان توراتِ موجود سخن گفت.
تورات دربارة نجاتِ یوسف از چاه توسط کاروانیان هم گزارشی ندارد؛ زیرا طبق روایت آن، چاه یادشده آب نداشت. کاروانیان هرگز کنار چاه نیامدند و نقشی در بیرون آوردن یوسف نداشتند؛ بلکه خودِ برادران، وی را درآوردند و به کاروانیان فروختند؛ درحالیکه قرآن دربارة اینکه برادران، یوسف را از چاه درآوردند و به کاروانیان فروختند، گزارشی ندارد؛ بلکه سیاق و ترتیب آیات، آن را نفی ميكند و نشان میدهد که برادران پس از انداختن یوسف در چاه به خانه رفتند؛ زیرا قرآن ابتدا بازگشت برادران به خانه، سپس اعلان خبر دروغینِ خورده شدن وی توسط گرگ و پس از آن آمدن کاروانیان، نجات یوسف و فروش وی در مصر را گزارش میکند.(یوسف:16-21).
گزارش تورات دربارة بیآب بودن چاه، تصمیم رئوبین برای نجات بعدی یوسف، درآوردن وی از چاه توسط برادران با پیشنهاد یهودا و فروش وی به کاروانیان، در مقایسه با روایت قرآن، تا حدودی از خشونت و زشتی رفتار برادران کاسته است و نجات یوسف را کاملاً حادثهای عادی، بهدست برادران و بدون حضور و عنایت الهی نشان میدهد. این روایت نیز در سنجش با گزارش قرآن روایتی نادرست و تحریف شده است.
3-2. راه یافتن به خانة عزیز مصر
1-3-2. روايت قرآن
کاروانیان، یوسف را به بهایی اندک (چند درهم) به عزیز مصر فروختند. آنها نگران از کشف ماجرا رغبتی به وی نداشتند (یوسف: 20). عزیز مصر بهامید فرزندخواندگی یا کمک گرفتن در کارها، یوسف را خرید: «وَقَالَ الَّذِي اشْتَرَاهُ مِنْ مِصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْوَاهُ عَسَى أَنْ يَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً» (یوسف: 21). زیبایی، ذکاوت، نجابت، متانت، خردمندی و خلق نیکوی یوسف عزیز مصر را جذب کرد و خداوند محبت او را در دل وی انداخت (طبرسی، 1418ق، ج5، ص381؛ مغنیه، 1981م، ج4، ص298؛ طباطبائی، بیتا، ج11، ص109؛ قرطبی، بیتا، ج9، ص158). معمولاً حاکمان، خود یا همسرانشان، عهدهدار امور بردگانشان نمیشوند؛ اما عزیز مصر چنان مجذوب یوسف شد که از همسرش خواست جایگاه وی را نیکو بدارد (یوسف: 21) (طباطبائی، بیتا، ج11، ص109). بهتصریح قرآن، در پس همة این حوادثِ بهظاهر طبیعی، ارادة حکیمانه و عنایت ویژة الهی بود تا با راهیابی یوسف به خانة عزیز مصر، زمینة رسیدن او به قدرت و مکنت و دانشِ تعبیر خواب فراهم شود و رویدادهای مورد نظر خدا اتفاق افتد: «وَكَذَلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ» (یوسف: 21). قرآن بهنوعی ارتباطِ راهیابی یوسف به خانة عزیز مصر و جایگاه والای وی در آنجا با حوادث گذشته و آیندة زندگی وی و نیز نقش تدبیر و عنایت الهی در این زمینه را بیان میکند. برادران، یوسف را از خانه و آغوش گرم پدر محروم کردند و او بهعنوان برده و به بهایی اندک فروخته شد؛ اما خداوند همة این حوادث را زمینة عزت، احترام، رفاه کامل و زندگی بسیار آبرومند وی در خانة عزیز مصر قرار داد (طوسی، 1409ق، ج6، ص117؛ طبرسی، 1415ق، ج5، ص381؛ طباطبائی، بیتا، ج4، ص298).
همچنین با استقرار یوسف در خانة عزیز مصر و پیش آمدن ماجرای شیفتگی زلیخا و پاکدامنی یوسف، زمینة برخورداری وی از دانش تعبیر خواب فراهم شد: «وَلِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ» (یوسف: 21). تصریح به این موضوع نشان میدهد که تعلیمِ تعبیر خواب، نخستین و مهمترین هدف از استقرار در خانة عزیز مصر بود. این دانش در آینده نقش بسیار مهمی در آزادی یوسف از زندان و رسیدن وی به مقام عزیزی مصر، و در نتیجه به واقعیت پیوستن رؤیای او ایفا کرد (یوسف: 36-38و45-56).
قرآن در پایان تصریح میکند که خداوند کارها را اینگونه تدبیر میکند و هیچ کس هم نمیتواند مانع ارادة او شود؛ اما بیشتر مردم، تنها ظاهر حوادث را میبینند و توحید ربوبی و عنایت الهی را در اینگونه حوادث درک نمیکنند: «وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَايَعْلَمُونَ» (یوسف: 21) (طوسی، 1409ق، ج6، ص117؛ طبرسی، 1415ق، ج5، ص381؛ طباطبائی، بیتا، ج4، ص298).
2-3-2. روايت تورات
تورات که خریدار یوسف را رئیس محافظان دربار مصر بهنام فوطیفار خوانده و دربارة انگیزة خرید او ساکت است، در این بخش صریحاً از برکت دادنِ بسیار خداوند به یوسف میگوید و این بهنوعی همان عنایت الهی است. بهسبب برکت دادن خداوند، همة کارهای یوسف موفقیتآمیز میشود؛ بهگونهایکه فوطیفار متوجه میشود که یوسف مورد توجه خداست؛ از همینرو او را مورد لطف و پس از مدتی ناظر خانه و همة امور تجاری خود قرار میدهد. خداوند بهواسطة یوسف به فوطیفار نیز برکت میدهد؛ لذا همة کارهای خانة او بهخوبی پیش ميرود و محصولات و گلههایش فراوان میشود. ازاينرو فوطیفار ادارة همه داراییهای خود را به یوسف میسپارد (پیدایش 39: 1-6).
تورات دربارة دلیل برکت دادن خداوند به یوسف و در نتیجه گرامی شدن وی نزد فوطیفار چیزی نگفته است. این موفقیتها و برکتها میتواند نتیجة حکمت و داناییِ خدادادی یوسف و مدیریت هوشمندانة وی باشد. در این صورت، با عنایتهای ویژة الهیِ یادشده در قرآن متفاوت خواهد بود و بهنوعی هرچند در ظاهر، پدیدهای نسبتاً عادی بهشمار میروند. همچنین میتواند ناشی از لطف و عنایت ویژة خداوند به یوسف باشد تا موجب برجسته شدن جایگاه و منزلت وی گردد.
تورات همچنین به انگیزة خرید یوسف، دلیل جاذبة وی برای عزیز مصر و سفارش او به همسرش برای گرامیداشت یوسف اشارهای ندارد. برخلاف تورات، هر یک از این موارد در قرآن همانند حلقههایی هستند که ارتباط طبیعی صحنههای مختلف قصة یوسف با یکدیگر را روشن ميكند و نشان میدهد که چگونه در پس همة این صحنهها، عنایت الهی قرار دارد و با مدیریت آنها یوسف را حمایت كرده، بهسمت هدف اصلی هدایت میکند. هرچند برخلاف قرآن، در روایت تورات ارادة حکیمانه و عنایت الهی در اغلب صحنههایِ قصة یوسف حضور ندارد، اما در ماجرای آمدن به مصر به آن تصریح شده است؛ با این تفاوت که تورات برخلاف قرآن، آمدن وی را عنایت الهی در حق مردم مصر و برادران وی میداند. توضیح اینکه یوسف هنگام معرفی خود به برادران، از آنها میخواهد بهسبب فروختن و فرستادن وی به مصر ناراحت نشوند و خود را سرزنش نکنند؛ چون این
خواست خدا بود که وی را پیش از آنها به مصر فرستاد تا مردم مصر و نیز جان و نسل برادرانش را در زمان قحطی به گونة شگفتانگیزی نجات دهد (پیدایش 45: 4-8). روایت تورات دربارة ارتباط آمدن یوسف به خانة عزیز مصر با حوادث گذشتة زندگی وی و دادن دانش تعبیر خواب به او، هیچ دلالتی ندارد و بهنوعی با روایت قرآن ناهماهنگ است.
4-2. نشان دادن برهان ربانی
1-4-2. روايت قرآن
همسر عزیز مصر، با بستن درها بهسوی یوسف رفت تا کام دل گیرد (یوسف: 23) و اگر خداوند «برهان ربانی» خود را به آن حضرت نشان نمیداد، او نیز بهسوی آن زن میرفت؛ اما خداوند با برهان ربانی، یوسف را از آلودگی نجات داد؛ چراکه وی از «بندگانِ مخلَص» خدا بود: «وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ» (یوسف: 24).
مفسران دربارة چیستیِ «برهان ربانی» اختلاف دارند. برهان بهمعنای حجت و دلیل قاطعی است که تردید را بهکلی از بین ميبرد و با نشان دادن کامل حقیقت، علم و یقین بهارمغان میآورد؛ به همین دليل، قرآن معجزه را برهان خدا مینامد: «فَذَانِكَ بُرْهَانَانِ مِنْ رَبِّكَ إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ»؛ اين دو (عصا و ید بیضا)، حجتهاي روشني از جانب پروردگار تواند، با اين دو برهان به سوي فرعون و اشراف قوم او برو كه آنان مردمي فاسقاند (قصص: 32) (ابنمنظور، 1405ق، ج13، ص51؛ طباطبائی، بیتا، ج11، ص129). برهان ربانی یادشده، هرچه بود، اولاً از سنخ علم و دانش بود؛ زیرا یوسف گرایش به زنانِ دربار و کامجویی از آنان را جهل و نادانی میدانست (یوسف: 33)؛ ثانیاً از سنخ علومِ متعارف و آگاهی به حسن و قبح کارها و پیامدهای آن نبود؛ چون اینگونه آگاهیها همیشه چنین بازدارندگی را ندارند و گاهی با گمراهی و ارتکاب گناه همراهاند: «وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا» (نمل: 14)؛ بلکه از سنخ آگاهی یقینی و شهودی بود که حتی میل به گناه را نیز از بین ميبرد و عصمت را پدید میآورد (طوسی، 1409ق، ج6، ص124؛ طبرسی، 1418ق، ج5، ص388؛ طباطبائی، بیتا، ج11، ص129).
مفسران، این «برهان ربانی» را لطف و عنایت الهی به یوسف دانستهاند. روایتی از امام سجاد نیز مؤید این معناست (طوسی، 1409ق، ج6، ص124؛ طبرسی، 1418ق، ج5، ص388). با توجه به آماده بودن کاملِ همة شرایط طبیعی برای آلودگی یوسف، نجات وی از دام گناه، بسیار شگفتانگیز بود و بدون عنایت و امداد ویژة الهی گرفتار میشد. قرآن سبب برخورداری از این عنایت را «بندة مخلَصِ خدا» بودن او میداند (یوسف: 24) (طباطبائی، بیتا، ج11، ص129).
2-4-2. روايت تورات
تورات دربارة این عنایت ویژة الهی نيز سخنی ندارد. بر پایة گزارش تورات، یوسف کامجویی با همسر عزیز مصر را خیانت به اعتماد عزیز مصر و گناه و نافرمانی از خداوند دانست و گفت: اربابم آنقدر به من اعتماد دارد که هرآنچه در این خانه هست، به من سپرده و اختیار همة خانهاش را به من داده و هیچ چیزی را از من دریغ نکرده است و ارتکاب چنین عمل زشتی، بسیار ناروا و گناه بزرگی در برابر خداست؛ اما زن عزیز مصر دستبردار نبود و هر روز خواستة خود را تکرار میکرد؛ تا اینکه روزی یوسف برای انجام کارهای روزمره آمده بود و کسی در خانه نبود، آن زن چنگ در لباس وی انداخت و خواستار همخوابگی با او شد. یوسف از چنگ وی گریخت؛ اما لباسش در دست او باقی ماند (پیدایش 39: 8-12).
تورات عامل پرهیزگاری یوسف و تن ندادن وی به خواستة همسر عزیز مصر را آگاهی متعارف وی به ناسپاسی و خیانت بودن این کار در برابر خوبیهای عزیز مصر و گناه بودن آن در برابر خداوند میداند. قرآن نیز اجمالاً این سخن یوسف را گزارش کرده است؛ اما عامل اصلی پاکدامنی وی معرفی نمیکند (یوسف: 23)؛ تورات هرچند یوسف را پایبند به ارزشهای اخلاقی و شخصی پاکدامن و پرهیزگار معرفی میکند، درعینحال و برخلاف قرآن، از ارزش و شگفتی کار وی ميكاهد و نقش امداد و عنایت الهی (برهان ربانی)، بهویژه تأثیر «مخلَص بودن» وی در این ماجرا را نمیرساند.
5-2. تعبیر خواب و علم غیب
1-5-2. روايت قرآن
دانش تعبیر خواب و علم غیب، یکی دیگر از نعمتها و عنایتهای ویژة الهی به یوسف بود (یوسف: 6) که ظاهراً پس از پاسخ رد به همسر عزیز مصر، به وی داده شد (یوسف: 21). قرآن تعبیر خواب دو زندانی و نیز تعبیر خواب پادشاه مصر توسط یوسف را گزارش کرده است (یوسف: 36-49). آن حضرت همچنین پیش از رسیدن غذای زندانیان به دست آنان، اطلاعات مربوط به آن را بیان کرد (یوسف: 37). تعبیر خواب و آگاهی غیبی، از قبیل علوم عادی و اکتسابی یا از سنخ علوم کاهنان، منجمان و جادوگران نیست؛ بلکه موهبت خدادادی است و سبب برخوردای یوسف از آن نیز پیروی وی از آيین توحیدی نیاکانش، پرهیز از شرک، و بندة مخلَص خدا بودن وی بود: «قَالَ لَايَأْتِيكُمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِ إِلَّا نَبَّأْتُكُمَا بِتَأْوِيلِهِ قَبْلَ أَنْ يَأْتِيَكُمَا ذَلِكُمَا مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّي إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لَايُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ هُمْ بِالْآَخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ * وَاتَّبَعْتُ مِلَّةَ آَبَائِي إِبْرَاهِيمَ وَ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ» (یوسف: 3-38)
(طوسی، 1409ق، ج6، ص139؛ طبرسی، 1418ق، ج5، ص401؛ فخر رازی، بیتا، ج18، ص136؛ طباطبائی، بیتا، ج11، ص171). دانش تعبیر خواب نقش مهمی در آزادی یوسف از زندان و نجات مردم مصر و خاندان یعقوب داشت.
2-5-2. روايت تورات
تورات علم تعبیرِ خواب داشتن یوسف و خواب دو زندانی و تعبیر آن توسط وی و به واقعیت پیوستن آن را مفصلتر و با برخی جزئیات متفاوت گزارش کرده است؛ اما دربارة آگاهی آن حضرت از برخی امور غیبی، مانند ویژگیهای غذای زندانیان، هیچ سخنی نگفته است. همچنین دربارة سبب برخورداری یوسف از علم تعبیر خواب، بدون هیچگونه توضیحی تنها به بیان این مطلب بسنده کرده است که «تعبیر کردن خوابها کار خداست. به من بگویید چه خوابهایی دیدهاید؟» (پیدایش 40: 8). همچنین زمانی که فرعون از یوسف میخواهد که خوابهای وی را تعبیر کند، بازهم آن حضرت تصریح میکند: «من خودم قادر نیستم خوابها را تعبیر کنم؛ اما خدا معنای خوابت را به تو خواهد گفت» و در ادامه، پس از شنیدن خوابهای فرعون، تعبیر آنها را میگوید (پیدایش41: 16-32).
روایت تورات، هرچند بهطور غیرمستقیم دلالت میکند که خداوند تعبیر خواب را به یوسف گفته بود و چنین علمی عنایت الهی است و از علوم متعارف نیست، برخلاف قرآن دربارة نعمت و عنایت الهی بودن و تعلیم الهی آن به یوسف و دلیل شایستگی وی برای آن و نیز آگاهی غیبی آن حضرت، گزارش صریحی ندارد. تورات در مقایسه با قرآن، بهسبب نپرداختن به این موارد و تصریح به اینکه تعبیر خواب کار خداست و خدا آن را خواهد گفت، بهنوعی نقش خود یوسف در برخوردار شدن از این عنایت الهی را کمرنگ کرده و نسبتبه قرآن، از ارزش و جایگاه او کاسته است؛ درحالیکه بر اساس کتاب مقدس، خواب و رؤیا اعلانی از اعلانهای الهی و از راههای ارتباط انسان با خداست و خداوند بهوسیلة رؤیا برخی حقایق را به بعضی افراد اعلان میکرد و علم تعبیر خواب را به برخی دیگر میداد و تعبیر هر کسی دربارة خواب اعتبار ندارد (مستر هاکس، 1377، ص433)؛ بنابراین هر کسی شایستگی ارتباط با خدا از راه رؤیا را ندارد و و فقط تعبیر خوابِ کسانی اعتبار دارد که علم آن را خداوند به آنها داده باشد. نتیجه اینکه با توجه به گزارش قرآن و نیز دیدگاه کتاب مقدس، تعلیمِ الهیِ تعبیر خواب به یوسف و عنایت الهی بودن آن، در تورات بسیار کمرنگتر از قرآن و بهطور غیرمستقیم روایت شده است.
6-2. تعلیم صحنهسازی برای نگه داشتن بنیامین
نقشة ماهرانة یوسف برای نگه داشتن بنیامین در نزد خود، يكي ديگر از عنايات ویژة الهی به او بود. روایت قرآن و تورات دراینباره، افزون بر کلیات مشترک، تفاوتهای مهمی نیز دارند که عنایت الهی بودن این نقشه از دیدگاه قرآن را بیشتر نشان میدهد.
1-6-2. روايت قرآن
قرآن نقشة یادشده را صریحاً با تعلیم الهی میداند: «كَذَلِكَ كِدْنَا لِيُوسُفَ» (یوسف: 76). بیشتر مفسران «كِدْنَا» را بهمعنای تعلیم نقشه به یوسف از راه وحی و الهام دانستهاند (طبرسی، 1418ق، ج5، ص436؛ نسفی، بیتا، ج2، ص199؛ زمخشری، 1385ق، ج2، ص335؛ بیضاوی، 1416ق، ج3، ص172؛ مغنیه، 1981م، ج14، ص343؛ طباطبائی، بیتا، ج11، ص225). ازآنجاکه ماجرای دزدی بنیامین غیرواقعی و صحنهسازی بود و بدون اینکه برادران متوجه آن شوند، یوسف را به هدفش میرساند، «کید» خوانده شده است (مغنیه، 1981م، ج4، ص343؛ طباطبائی، بیتا، ج11، ص225). همچنین خداوند این صحنهسازی را تلویحاً «علم» میخواند و اینکه با دادن آن، جایگاه یوسف را نزد برادرانش بالا برد: «نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَنْ نَشَاءُ وَ فَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ» (یوسف: 76) (طبرسی، 1418ق، ج2، ص233؛ مغنیه، 1981م، ج4، ص343).
تفاوت دوم مربوط به هدفِ نقشه و ضرورت استفاده از صحنهسازی برای رسیدن به آن است. قرآن هدف را نگه داشتن بنیامین در مصر میداند؛ اما این کار چند مانع داشت: نخست اینکه مصلحت نبود یوسف خود را
به برادرانش معرفی کند؛ چنانکه این کار نه در سفر دوم، بلکه در سفر سومِ برادران به مصر انجام گرفت (یوسف: 88-90). از سوی دیگر، بدون دلیل هم نمیتوانست بنیامین را نگه دارد؛ زیرا اولاً برادران شدیداً مقاومت میکردند؛ بهویژه با توجه به تضمین محکمی که دربارة مراقبت از بنیامین و برگرداندن آن به پدرشان داده بودند (یوسف: 66). واکنش و تلاش جدی آنها پس از کشف جام در میان بارِ بنیامین برای نجات وی، مؤید این معناست (یوسف:
78-82؛ پیدایش 44: 13-34). ثانیاً یوسف طبق قوانین مصر، بنیامین را در صورت دزدی هم نمیتوانست بهعنوان برده نزد خود نگه دارد: «مَا كَانَ لِيَأْخُذَ أَخَاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ» (یوسف: 76)؛ اما طبق شریعت یعقوب، کیفر دزدی، بردگیِ دزد برای صاحب کالا بود: «قَالُوا فَمَا جَزَاؤُهُ إِنْ كُنْتُمْ كَاذِبِينَ * قَالُوا جَزَاؤُهُ مَنْ وُجِدَ فِي رَحْلِهِ فَهُوَ جَزَاؤُهُ كَذَلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ» (یوسف: 74-75) (طبرسی، 1415ق، ج5، ص436؛ طباطبائی، بیتا، ج11، ص106؛ مغنیه، 1918م، ج4، ص343).
با وجود این موانع، نگه داشتن بنیامین امکان نداشت و یوسف با بنبست مواجه بود؛ اما خداوند با تعلیم نقشة یادشده و اعتراف گرفتن از برادران یوسف، راه نگه داشتن بنیامین را به وی نشان داد (یوسف: 76؛ طبرسی، 1415ق، ج5، ص436؛ نسفی، بیتا، ج2، ص199؛ زمخشری، 1385ق، ج2، ص335؛ بیضاوی، 1416ق، ج3، ص172؛ مغنیه، 1918م، ج14، ص343؛ طباطبائی، بیتا، ج11، ص225). برادران پس از اعتراف، دیگر نتوانستند با نگه داشتن بنیامین مخالفت کنند و یوسف بنیامین را نگه داشت، بدون اینکه برادرانش او را بشناسند (یوسف: 80-83، 87 و 90). تصریح به تعلیم الهیِ یوسف، افزون بر عنایت الهیِ نشان دادن نقشه، آن حضرت را از اتهام دسیسهچینی براي برادران و متهم کردن یک بیگناه مبرّا میسازد.
2-6-2. روايت تورات
تورات بهرغم روایتِ جزئیات، موارد یادشده در قرآن را روشن، هدفمند، هماهنگ و کامل نیاورده است: نخست اینکه هیچ اشارهای به تعلیم الهی نقشه و صحنهسازی و عنایت الهی بودن آن ندارد. طبق روایت تورات، همة صحنهها بهوسیلة خود یوسف یا دستور وی طراحی و اجرا شد (پیدایش 44: 1-17). حتی تورات منشأ آگاهی آن حضرت دربارة شناخت دزدِ جام را «فال» معرفی میکند. وی پس از کشف جام به برادران خود گفت: آیا نمیدانستید مردی چون من بهکمک فال میتواند بفهمد چه کسی جامش را دزدیده است؟ (پیدایش44: 15) این در حالی است که جام با دستور خود یوسف در بارِ بنیامین جاسازی شده بود! (پیدایش 44: 2).
بر اساس روایت قرآن، همة مراحل نقشه کاملاً از پیش مشخص و طراحی شده بود؛ بههمین دليل، یوسف ابتدا خود را به بنیامین معرفی کرد و او را در جریان نقشهاش قرار داد و از وی خواست كه از رفتارهای گذشتة برادرانش ناراحت نشود (یوسف: 69). قطعاً آگاهی بنیامین از نقشة یوسف و سکوت و پذیرشِ نسبتِ دزدی یا اعتراض و انکار وی، به عملی شدن نقشه کمک ميكرد یا آن را با مشکل مواجه میساخت؛ درحالیکه تورات به این موضوع نیز نپرداخته است و بنیامین همزمان با برادران دیگر و پس از کشف جام و معرفیِ خود یوسف، وی را شناخت (پیدایش 45: 1-14).
همچنین بر پایة ظاهر روایت قرآن، خود یوسف جام را در بار گندم بنیامین پنهان کرد و شخص دیگری در پی برادران وی رفت و دزدی کردن آنان را اعلام کرد: «فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهَازِهِمْ جَعَلَ السِّقَايَةَ فِي رَحْلِ أَخِيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ» (یوسف: 70 ). اما بر پایة روایت تورات، ناظرِ خانة یوسف بهدستور وی جام را در میانِ بار بنیامین گذاشت و سپس در پی برادران رفت و اعلام سرقت کرد (پیدایش 44: 2-5). جاسازی جام بهوسیلة خود یوسف، حکیمانه و هوشمندانهتر است و با هدف صحنهسازی، هماهنگی بیشتری دارد و میتواند مؤید دیگری بر تعلیم الهی نقشه و عنایت الهی بودن آن باشد؛ اما انجام این کار بهوسیلة ناظرِ خانة یوسف و آگاهی وی از ساختگی بودن سرقت جام، احتمال برملا شدن آن را در پی داشت که میتوانست اصل نقشه را خراب کند.
روایت تورات نیز مانند قرآن نشان میدهد که هدف از چنین نقشهای، نگه داشتن بنیامین نزد یوسف بود (پیدایش 44: 1-17)؛ اما برخلاف قرآن، دلیل این نوع صحنهسازی و ضرورت آن را نمیگوید. برادران در پی شنیدن اتهام دزدی جام، بدون اینکه فرستادة یوسف دربارة مجازات آن بپرسد، خودشان گفتند که جام پیش هر کس پیدا شد، او را بکشند و برادران دیگر نیز بردة یوسف شوند. فرستادة یوسف گفت: تنها کسی که جام در میان بار وی یافت شد، برده خواهد شد و دیگران میتوانند بروند. یوسف نیز در پاسخ به اصرار یهودا مبنی بر نگه داشتن یکی از آنان بهجای بنیامین، تأکید میکند، فقط کسی که جام در کیسة او یافت شده است، غلام وی خواهد بود (پیدایش 44: 7-20). بنابراین، اولاً برادران یوسف بدون پرسش کسی، خودشان نوع مجازات دزد را پیشنهاد میدهند؛ ثانیاً مجازات مرگ برای دزد و بردگی برای دیگر برادران را طرح میکنند؛ درحالیکه بر پایة گزارش قرآن، ابتدا فرستادگان یوسف دربارة مجازات دزدی میپرسند و پس از آن، برادران بدون هیچ اشارهای به مجازات مرگ، از مجازات بردگی برای دزد و نه دیگر برادران، بر اساس قوانین خودشان سخن میگویند (یوسف: 74-75).
تفاوت مهمتر اینکه براساس روایت تورات، یوسف در همان سفر (دوم) و پس از پیدا شدن جام در میان بار بنیامین، وقتی سخنان عاطفی و تأثربرانگیز یهودا دربارة دلبستگی یعقوب به بنیامین و مرگ حتمی وی در صورت بازنگشتن بنیامین را شنید، بهشدت گریست و خود را به برادرانش معرفی کرد (پیدایش44: 14-34 و 45: 1-5). حتی دربارة اینکه آیا بنیامین نزد یوسف ماند یا همراه برادران به کنعان بازگشت نیز گزارش روشنی در تورات نیست و این موضوع در هالهای از ابهام رها شده است؛ هرچند با توجه به برخی تعابیر کلی میتوان گفت که بنیامین نیز همراه برادران به کنعان بازگشت (ر.ک: پیدایش 45: 21-24). بنابراین، دلیل و ضرورت صحنهسازیِ مورد بحث و نیز محقق شدن هدف آن، در روایت تورات روشن نیست؛ زیرا بهطور طبیعی پس از شناخت یوسف، زمینهای برای مخالفت برادران با ماندن بنیامین باقی نمیماند و تورات دربارة ماندن بنیامین در مصر هیچ نگفته است.
نتیجه اینکه بر اساس روایت تورات، یوسف خودش بدون هیچ ضرورت و دلیل موجهی، طی یک صحنهسازی، به بنیامین اتهام دزدی میزند و این سؤال برای خواننده مطرح میشود که چرا یوسف به چنین کار غیراخلاقی دست زد؛ اما قرآن با بیان روشنِ هدفِ نقشه، دلیلِ استفاده از این راهکار، تعلیم الهی خواندن آن، آگاهی پیشین بنیامین از آن و ماندن وی در مصر، تصویري روشن از حوادث و روابط منطقی آن را ارائه ميكند و زمینة پیدایش ذهنیت منفی را از بین میبرد. گزارش قرآن دربارة زوایای گوناگون این ماجرا (برخلاف تورات) مانند قطعات مختلف پازل، تصویری کاملاً روشن از عنایت الهی بودن آن را به نمايش میگذارد.
7-2. پیراهن شفابخش
1-7-2. روايت قرآن
آخرین عنایت ویژة خداوند به حضرت یوسف، شفابخشی پیراهن وی بود (طباطبائی، بیتا، ج11، ص244). آن حضرت پس از معرفی خود به برادران، پیراهنش را به آنها داد تا آن را ببرند و به روی چهرة پدر بیندازند تا بینایی خود را بازیابد: «اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هَذَا فَأَلْقُوهُ عَلَى وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيرًا» (یوسف: 93). هنگامی که کاروان از مصر فاصله گرفت، یعقوب گفت: من بدون شک بوی یوسف را میشنوم! اطرافیانش او را مانند گذشته دچار اشتباه خواندند که گمان میکند هنوز یوسف زنده است! (یوسف: 94-95).
با توجه به مسافت زیاد مصر تا کنعان، چگونگی رسیدن بوی پیراهن یوسف به مشام یعقوب محل گفتوگوی مفسران است: شماری از آنها باد را عامل آن دانستهاند (طبری، 1415ق، ج13، ص76؛ بغوی، بیتا، ج2، ص448) و برخی آن را چیزی مانند «تلهپاتی ذهنی» خواندهاند (مکارم و همکاران، بیتا، ج10، ص72) دو دیدگاه یادشده مستندی ندارند و اصولاً آمدن بوی پیراهن بهوسیلة باد از آن مسافت طولانی، دستکم بدون عنایت الهی امکانپذیر نیست. در مقابل، شمار زیادی از مفسران بهصراحت آن را کار خدا و عنایت الهی و نوعی معجزه دانستهاند (زمخشری، 1385ق، ج2، ص343؛ فخر رازی، بیتا، ج18، ص208؛ بیضاوی، 1416ق، ج3، ص176؛ ابیالسعود، بیتا، ج4، ص305؛ آلوسی، بیتا، ج13، ص52؛ زحیلی، 1427ق، ج2، ص1133؛ طنطاوی، بیتا، ج7، ص414). البته فخررازی آن را معجزة یعقوب میداند؛ درحالیکه معجزه و عنایت الهی بودن آن برای یوسف، با سیاق داستان و اختصاص آن به گزارش عنایتهای گوناگون خداوند به یوسف، از جمله نقش پیراهن وی در اثبات پاکی و بیگناهی وی، بهویژه شفابخشی آن، سازگارتر است.
زمانی که پیراهن را بر چهرة یعقوب افکندند، چشمان او بینا شد و به فرزندانش گفت: مگر به شما نگفتم که من دربارة ویژگیهای خداوند چیزی میدانم که شما نمیدانید؟ «فَلَمَّا أَن جَاءَ الْبَشِيرُ أَلْقَاهُ عَلَى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيرًا قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَاتَعْلَمُونَ» (یوسف: 96).
بسیاری از مفسران اهلسنت بهنقل از وهببنمنبه شفابخشی پیراهن یوسف را مربوط به بهشتی بودن آن دانسته و گفتهاند: هنگام به آتش افکندن ابراهیم، جبرئیل پیراهنی از بهشت آورد و بر تن وی پوشاند تا آتش او را نسوزاند. بعدها آن پیراهن از طریق اسحاق و یعقوب به یوسف رسید و جبرئیل به یوسف گفت که پیراهن یادشده هر بیماری را شفا میدهد و از وی خواست آن را همراه برادران خود بفرستد تا چشمان یعقوب بینا شود (ثعلبی، 1422ق، ج5، ص254؛ بغوی، بیتا، ج2، ص448؛ واحدی، 1415ق، ج1، ص559). این دیدگاه با ظاهر آیات قرآن که از سرد شدن آتش بهفرمان خدا حکایت میکند، سازگاری ندارد (انبیاء: 69). افزون بر آن، فاقد سند است (بیضاوی، 1416ق، ج3، ص175؛ ثعالبی، 1418ق، ج3، ص350) و راوی آن، وهببنمنبه نیز متهم به انتقال بسیاری از اسرائیلیات به حوزة فرهنگ اسلامی است.
در مقابل، مفسران شیعه و برخی از اهلسنت، شفابخشی پیراهن را معجزة یوسف و نشانة نبوت او و عنایت الهی به وی دانستهاند (طوسی، 1409ق، ج6، ص191؛ مغنیه، 1981م، ج4، ص353؛ طباطبائی، بیتا، ج11، ص244؛ زحیلی، 1427ق، ج2، ص133). این پدیده آخرین صحنه از عینیت یافتن ارادة الهی مبنی بر سیادت و سروری یوسف و نشان دادن برگزیدگی اوست. برادران خواستند با پیراهن خونینِ یوسف او را مرده معرفی کرده، از ذهن و زندگی خاندان یعقوب و صفحة روزگار حذف کنند و باعث غم و اندوه فراوان و در نهایت نابینایی پدر خود شدند (یوسف: 16-18و 84-86). چنانکه همسر عزیز مصر نیز با چنگ زدن به پیراهن یوسف خواست دامن او را آلوده کند (یوسف: 25)؛ اما اراده و عنایت الهی، پارگی پیراهن را سند بیگناهی و پاکی او قرار داد (یوسف: 26-29) و با عطر و شفابخشی آن، به رنج و اندوه و نابینایی یعقوب پایان داد. با آمدن پیراهن یوسف و شفابخشی آن، یعقوب و خاندان او جان و حیاتي تازه یافتند و سرفصل تازهای در تاریخ زندگیشان آغاز شد و خداوند با نقش بر آب کردن همة دسیسهها، کاملاً بهگونهاي آشکار، برگزیدگی، بزرگی و برتری یوسف را به منصة ظهور رساند. همگان، بهویژه برادران، در برابر او خاضع شدند و آن حضرت در کانون توجه، احترام و تعظیم قرار گرفت و عزیز همگان و منشأ نجات و حیات خاندان یعقوب شد (یوسف: 88-92 و94-101). در پی این حادثه بود که برادران به گناه خویش دربارة یوسف اعتراف کردند و از پدر خواستند که از خداوند برای آنها آمرزش بجويد (یوسف: 97) (ابنکثیر، 1412ق، ج2، ص507؛ مکارم و همکاران، بیتا، ج10، ص71).
2-7-2. روايت تورات
توراتِ موجود دربارة این عنایت الهی نیز گزارشی ندارد و بهجای آن روایتی کاملاً معمولی دربارة چگونگی آگاهی یعقوب از زنده بودن یوسف دارد. بر اساس این گزارش، یوسف پس از معرفی خود به برادرانش، به هر یک از آنان یک دست لباس نو داد؛ اما به بنیامین پنج دست لباس نو و سیصد مثقال نقره بخشید و آنها را همراه با ده بار الاغ از بهترین کالاهای مصر، ده بار الاغ غله و خوراکیهای دیگر برای پدرش و نیز چندین عرابه برای انتقال خانوادهها به مصر، روانة کنعان کرد. هنگامی که برادران در بازگشت، خبر زنده بودن یوسف را به پدر دادند، یعقوب چنان حیرتزده شد که سخن آنان را باور نکرد؛ اما وقتی عرابهها را دید و پیغام یوسف را شنید، باور کرد و روحش زنده شد (پیدایش 45: 21-28).
توراتِ موجود هیچ اشارهای به پاره شدن پیراهن یوسف، اثبات بیگناهی وی بهوسیلة آن و نیز نابینایی یعقوب، فرستادن پیراهن توسط یوسف، استشمام بوی یوسف و شفا یافتن چشم یعقوب ندارد. طبق گزارش تورات، یعقوب با دیدن عرابههای ارسالی یوسف و شنیدن پیام او مبنی بر حاکمیت وی در مصر و درخواست از پدر برای مهاجرت به مصر، به زنده بودن وی پی میبرد (پیدایش 45: 9-12).
با توجه به اهمیت بسیار زیاد موارد یادشده، بهویژه شفا یافتن چشمان یعقوب با پیراهن یوسف و آیت و عنایت الهی بودن آنها، تورات نازلشده قاعدتاً باید این حوادث را روایت کرده باشد. بر فرض عدم روایت نیز بهدليل اهمیت بسیار زیاد و انتشار و آشکار بودن آن، قطعاً همة خاندان یعقوب از این موارد آگاه شده و برای نسلهای بعدی نقل کردهاند و امكان ندارد از یادها برود و فراموش شود. در هر صورت، بهنظر میرسد كه نویسندگان توراتِ موجود این حوادث مهم را نادیده گرفتهاند و با گزارش مربوط به لباسهای اهدایی یوسف به برادران و باور کردن خبر مربوط به زنده بودن یوسف با دیدن عرابهها را جایگزین کردهاند. این موضوع با بسیاری دیگر از گزارشهای تورات نیز هماهنگ است و نشان میدهد که از آغاز تا پایان داستان تلاش شده است تا برگزیدگی یوسف و عنایتهای ویژة خداوند به وی بازتابی نداشته باشد.
نتیجهگیری
قرآن کریم با گزارش عنایتهای ویژة الهی به یوسف نشان میدهد که خداوند ولایت و سرپرستیِ بندگان برگزیدة خود را عهدهدار است و زندگی آنها را در همة شرایط به بهترین شکل اداره میکند. بر همین اساس، همة دسیسهها و اقدامات انجامگرفته برای نابودی و خوار کردن یوسف را زمینة زندگی، سربلندی و سروری وی قرار داد. توراتِ موجود این عنایتها را گزارش نکرده یا بهصورت تحریفشده، وارونه یا خیلی کمرنگ روایت کرده است. تورات برخلاف قرآن، در داستان یوسف وی را برگزیده و مورد عنایت خدا و دارای سیادت و برتری معنوی بر خاندان یعقوب نمیداند؛ هرچند هنگام گزارش مرگ یعقوب و در قالب آخرین سخنان وی، با بیان ویژگیهای یوسف از برگزیدگی وی بر برادران و برخورداری او از برکات پدر سخن میگوید. تفاوتهای موجود بین روایت قرآن و تورات، بهروشنی بر تحریفآمیز بودن تورات موجود از دیدگاه قرآن دلالت دارد.
- كتاب مقدس، 1380، ترجمه فاضلخان همداني، ويليام گلن و هنري مرتن، تهران، اساطير.
- ابنكثير دمشقی، ابوالفداء اسماعیل، 1412ق، تفسير ابنكثير (تفسير القرآن العظيم)، بهكوشش مرعشلي، بيروت، دار المعرفه.
- ابوالسعود، محمد بن محمد عمادی، بيتا، تفسیر ابیالسعود، دار احیاء التراث العربی، بیروت.
- انصاری، خواجه عبدالله، 1349، رسائل جامع، تصحیح وحید دستگردی، تهران، کتاب فروشی فروغی.
- آلوسي، محمودی، بيتا، روح المعاني، بيروت، دار احياء التراث العربي.
- بغوي، حسین بن مسعود، بيتا، تفسير بغوي (معالم التنزيل)، بهكوشش خالد عبدالرحمن، بيروت، دار المعرفه.
- بلخی، جلالالدین محمد، 1360، مثنوی، بهاهتمام محمد استعلامی، تهران، کتاب فروشی زوار.
- بيضاوي، عبدالله بن عمر، 1416ق، تفسير بيضاوي (انوار التنزيل)، بهكوشش عبدالقادر، بيروت، دار الفكر.
- ثعالبي، عبدالرحمن بن محمد، 1418ق، تفسير ثعالبي (الجواهر الحسان)، بهكوشش عبدالفتاح و ديگران، بيروت، دار احياء التراث العربي.
- ثعلبي، 1422ق، تفسير ثعلبي (الكشف والبيان)، بهكوشش ابنعاشور، بيروت، دار احياء التراث العربي.
- دهخدا، علیاکبر، 1373، لغتنامه، تهران، دانشگاه تهران.
- رازی، نجمالدین، 1352، مرصاد العباد، بهاهتمام محمد امین ریاحی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
- زحیلی، وهبه، 1427ق، التفسیر الوسیط، بیروت، دارالفکر المعاصر.
- زمخشری، جارالله، 1385ق، الكشاف، مصر، شركة مكتبة و مطبعة مصطفى البابي الحلبي و أولاده.
- ژندهپیل، احمد جام، 1350، انیس التائبین، تصحیح علی فاضل، تهران، بنیاد فرهنگ ایران.
- سجادي، سيدجعفر، 1373، فرهنگ معارف اسلامي، تهران، كومش.
- طباطبائي، محمدحسین، 1393ق، الميزان، بيروت، اعلمي.
- طبرسي، فضل بن حسن، 1415ق، مجمع البيان، بهكوشش گروهي از علماء، بيروت، اعلمي.
- ـــــ ، 1418ق، جوامع الجامع، قم، النشر الاسلامي.
- طبري، محمد بن جریر، 1415ق، جامع البيان، بهكوشش صدقي جميل، بيروت، دار الفكر.
- طنطاوی، محمد، بيتا، التفسیر الوسیط للقرآن الکریم، بیجا، بينا.
- طوسي، محمد بن حسن، 1409ق، التبيان، بهكوشش العاملي، بيروت، دار احياء التراث العربي.
- (فخر) رازي، فخرالدین، بيتا، التفسير الكبير، قم، دفتر تبليغات.
- فيض كاشاني، محسن، 1423ق، التفسیر الصافي، بيروت، اعلمي.
- قرطبي، محمد بن احمد، 1405ق، تفسير قرطبي (الجامع لاحكام القرآن)، بيروت، دار احياء التراث العربي.
- قمي، علی بن ابراهیم، 1411ق، تفسير قمي، بهكوشش جزائري، قم، دار الكتاب.
- مستر هاكس، 1377، قاموس كتاب مقدس، تهران، اساطير.
- مغنيه، محمدجواد، 1981م، التفسير الكاشف، بيروت، دار العلم للملايين.
- مكارم شيرازي و ديگران، بيتا، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الاسلاميه.
- نسفي، عبدالله بن احمد، بيتا، تفسير نسفي (مدارك التنزيل)، بهكوشش ابراهيم محمد، بيروت، دار القلم.
- واحدی، ابوالحسن، 1415ق، تفسیر واحدی، تحقیق عدنان داودی، بیروت و دمشق، دار القلم و دار الشامیه.
- هجویری، 1336، کشف المحجوب، بهاهتمام والنتین ژوکوفسکی، تهران، امیرکبیر.
- همایی، جلالالدین، 1362، مولوینامه، تهران، آگاه.